نسخه آزمایشی شامل 218,992 واژه

تهران مصور:ش6:س36

дл آنهمه شور و هیجان شب اول چه شد؟ روزی که ملت صدا و سیمای خود را یافت هزاران تن در برابر جام چم جمع جوانروح هم از راه رسید، او به عنوان رابط میشد. هر کس را که نیازی به او بود، در آمده بودند تا شاهد لحظه شده بودند، رادیو تلویزیون در زندگی با کمیته امام خمینی دراين يك ماه روزهای | می کردند، او به داخل می رفت. چند ده ساله اش روزی چنین پرشکوه ندیده سخت اما شوق آوری را گذراند. همه يك … تا رادیو آغاز به کار کرد. این بود، نمایشی از همبستگی ملی و از کاربرد | پارچه شوق بودند، چه آنها که جلو در جمع صدای جمشید عدیلی بود که با آهنگی نه اشرافی و بورژوازی، بلکه انقلابی ـ این شده بودند، چه آنها که تفنگی بردوش | خوش میخواند: «آنها رفتند!» و فریاد از وسیله. مردم داشتند، چه آنها که در داخل بـودنـد، درباره جمع برخاست، هزاران تن باهم سرود های باشکوه پیروزی باشند. و براستی این پیروزی | فرستنده ها به کار می افتاد. اینبارنه فقط يك | ایران» را میخواندند. و این اوج بود. بود، بعد از سه ماه چیفتنها می رفتند و با خود | گروه نورچشمی، که همه برای پاسداری از هر از گاه اتومبیلی میرسید مجاهدین این سئوال بدون پاسخ را هم میبردند که سازمان خود آمده بودند. مسلح نگهش میداشتند… اینهمه پول برای خرید این تانکهای غول پیکر در داخل ساختمان، پیروز هنربخش و نماینده کمیته امام خمینی. پرداختیم، تا با آن آزادیمان را محدود کنیم | علی حسینی نمایندگان شورای موسس در خلیل رضائی، پدررضائیهای مجاهد کار تدارك برنامه ها بودند. در این مـدت و قهرمان. و در بند بکشیم. – دکتر مفتح در هوا صمیمیت موج میزد، لحظه به | طولانی که هر ساعت آن سالی گذشته بچه ها نماینده آیت اله طالقانی. لحظه اتومبیلی میرسید، و کارکنان رادیو از سازمان خود مانده بودند و اينـك ـ صادق قطب زاده (هنوز حکم مهندس تلویزیون پیاده میشدند، آنها پیام آیت اله | میرفتند تا دوباره بگویند: ما هستیم. تفنگ بازرگان دایر بر سرپرستی رادیو تلویزیون طالقانی را شنیده بودند، و می آمدند تا خانه ما تصویر و صدای ماست! نگرفته بود). را از دشمن تحویل بگیرند. جلو جام جـم لحظه به لحظه در جلو در اجتمـاع میعادگاه انقلاب بود، انقلابی که باید در بزرگتر میشد، تا آن که به مردم و کارکنان صـدا و سیمای راستین ایران همین اعتصابی رادیو تلویزیون دستور رسید، با دسته گلها می رسید، بچه ها از میان پیوستگی همه نیروها و عقب نشینی حساب شده | آرامی بیرون رفتن تانکها و زره پوشها و زنجیر مردان مسلح می گذشتند، تا گل را رژیم سقوط کرده را منعکس کند و رادیو | جیپها و خلاصه نظامیان پاسدار آزادی! و نثار صدای راستین ایران کنند، وهم تصویر تلویزیونیها می رفتند، تا چنین باشند والحق | +منیت! را ممکن کنند. گروهی سوار بر واقعی انقلاب. وگل در گلدانها بود و من تانکها شدند، مردم راه باز کردند مجاهدین روئید، همه می کوشیدند. کلام وصدای انقلاب ۔ آقای موسوی و…. بودند. در جلو در اعضای شورای موسس تفنگ بردوش هوشیار ایستاده بودند، مبادا در دست مردم قرار گرفت. اتحادیه کارکنان رادیو تلویزیون، پاس . که تیری همه توافقها را غیر ممکن کند. اما در مقابل همه آن شور، فردایش میدادند: زريـن، ایرانپـوی، شهنـواز آنها سرانجام رفتند. رفتند و بچه ها نگرانیها حادث شد، آنهمه شور…. بماند | سیاهپوش و…. همه آمده بودند، عظيـم ماندند و آینده یی…؟ در داخل کار آغاز Arme –
زیرفروبین 0 یادتان بخیرآقای مائوتسه تونگ اظهار نظر آقای تنگ هشیائوپینگ درباره که دست رفیقان را رو کرد. وی خطاب به ژاپنیها گفت (در پایان جنبش ایران ( که از آن به عنوان بحران نام ده تن دیگر از زندانیان قطعی است، اما اينك فاش شده است، روزی که برده است!) از آن ناشی گریهائی بود آیت اله عظمی خمینی از بغداد، قصد عزیمت آنها که راسا قتل نکرده اند و خیانت کمتری داشتند، چند تن در تهران سعی در آن داشته اند، تیرباران نخواهند شد در هنگام داشته اند تا شاه را راضی کنند، که هواپیمایی نوشتن این خبر تنها ۴ ژنرال اعدام شده اند. سفری به آمریکا که در آن تمام اسباب بازیها تصور می رود، از راه مصادره اموال | را يكايك نشانش دادند): «نتوانستم آشکارا و بازگرداندن پولهایی که نزد دستگیر از دوستان آمریکائیمان انتقاد کنم، ولی اما وقتی چهار بامداد، رابط، معینیان شدگان مثل: نيكپى، طوفانیان، روحانی، | واقعیت اینست که آمریکا خیلی زودتر از آن را. و معینیان، شاه را از خواب بیدار می هژبر یزدانی، جمشید بـزرگمهر و دیگر که لازم بود، ایران را رها کرده، به زبان کنند. وموضوع «به اطلاع می رسد شاه ثروتمندان است، کمی از مشکل مالی سال | ساده تر حضرت معتقدند آمریکا باید كما كان خشمناك ازاین که، ازخواب بیدارش کرده اند آینده رفع خواهد شد. از سرسپرده قدیمی دفاع می کرد و او را فریاد میزند: این سید، از جان من چه می تقریبا قطعی شده است که پرویز | نگهمیداشت. لابد به قیمت خون هـزاران خواهد! ثابتی «مقام امنیتی»، بزرگترین برنامه ریز | تن! بفرستد، دعوت کند و آیت الله را مستقیما به تهران آورند. و بیچاره نمیداند،این آخرین شانس ساواك و آيشمن رژیم شاه، جراحی پلاستيك حقیقت اینست که وقتی به اشاره بوده است، پس از آن آوارگی است. کرده و در آمریکای جنوبی است، اما بسیاری | نیکسون و کیسینجر ایران با چین روابط تلکس های باقیمانده از هفته آخر نیز در دست داشتن عکسهایی از همسر او | برقرار کرد و در بازیهای آسیایی تهران به حکومت بختیار که به مراکش مخابره شده، و اطرافیانش، دنبال او می گردند، امیدواریهائی | آنها برای اولین بار مجال حضورداد، چینیها ، اينك در دسترس است و آشکار می کند که هم به یافتن او، دارند. با پذیرایی از شاهدختها ـ فاطمه و اشرف – در ابتدا سران نظامی دائم اجازه خشونت از از میان خاندان سلطنت، اول از واقعیت خود را نشان دادند، در آنزمــان مغرب میطلبیدند واز بختیار شکایت به آنجا همه شاپور غلامرضا، دزد بزرگ و بازرس | چشممان را بستیم و گفتیم: انشاءالله گربه میبردند. از يك روزی، در حدود پایان دیدار شاه در ارتش، که پس از خود بیش ازهمه | است! وقتی آن همه آدم به استقبال همسـر . هویزر از تهران، تلکسها قطع میشود و برد، گریخت. یکبار هم به دام مبارزین | شاه آوردند و هفته قبل از آن فرزندان ظاهرا مذاکرات تسلیم آغاز. بختیار مشغول ایرانی در فرانسه افتاد و نجات یافت. اما | مارکوس را وقتی که در فیلیپین هزاران مصاحبه با خبرنگاران خارجی. وقتی کاخش را گرفتند وجستجو شد،هیچ | مجاهد کشته میشدند، به حضور مائوتسه در ابتدای حضور صادق قطب زاده، چیز در آن نبود. خسیس بزرگ یا آنرا | تونگ بردند. گفتیم چیزی نیست. حتی چینیها، به اندازه سفير مقيـد کارها در سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران، که فروخته و یا با خودبرده است. اما محمود نخستین انتصاب مهندس بازرگان بود،چند رضا، بزرگترین تاجر ترياك در جهان، مقدار | ما که در هنگام سفر دوم اشرف، فـریاد تنی با او همکاری می کردند، از جمله یکی زیادی ترياك وكلكسيون قالی خود رانبرده، | برداشت: «یعنی چه… هر روز در چین. چرا؟» از مدیران فنی، که فوق العاده در تسهيـل در اینجاست. دفتر و گاوصندوق شهرام و در التزام رکاب نرفت، سهل است پس از سهیم بود. و گروهی از افراد خارج پهلوینیا، باقی است. بخشی از زندگی | چندی دیگری را بجای او نشاندند، حرکت از این سازمان که با دوربین ویدئو، صحنه عبدالرضا دست نخورده است. از کاخ شمس | از خود نشان ندادند و در حالی که صدها هایی را ثبت کرده بودند و برنامه هایی پهلوی، تنها محراب و کلیسای آن او | جوان ایرانی به جرم خواندن و یا تکثیر ساخته بودند که دوتای از آنها پخش هم كاتوليك متعصبی بود ـ خراب بود و بقیه | کتاب سرخ مائو، شکنجه میدیدند، آقـای شد. اما معلوم نیست چطور از روز جمعه، به دست مردم افتاد. در کاخ مادر شاه در | هواکوفنگ، از لابلای جسدهای «جمعه سیاه» همه اینها ناپدید شدند. قطب زاده ماند و «شاهدشت، وسایل وانبار وابزاری پیداشده | گذشت و به کاخ نیاوران رفت و با شـاه و همسرش شراب نوشید، به کوری چشم بحث و گفتگوی پیاپی با کارکنان و شورای که امکان نشان دادن آنها نیست! موسس، تلفنهای اعتراض و گروهی که از وان بلور معروفی که چند سال | ما، سفر ۲۴ ساعته اش را تمدید هم کرد. کمیته باخود آورده است، آقایان: بنی۔ پیش در ۲۲ مهر از جانب شاه به همسرش آری، دیدیم چین گام به گام به دامن صدرایی، هوشی، زهری، جلالی، شبستری، هدیه شد و گفته می شد ۸۰۰ هزار دلار | ارتجاع رفت و بر حرمت نام مائوتسه تونگ اور بخش، حداد و… که هر کدام تخصصی خریداری شده ومی گویند شراب فرانسوی | چیزی نگفتیم. این دمخروس آخر را چـه دیگر دارند و برای كمك داوطلبانه موقت در آن تلالو خاص داشته است، در سقوط | کنیم؟ کاخ پیدا نشد. معلوم نیست در آن آشفتگی آمده اند. راستی، روحت شاد آقای مائوتسه گفته میشود، گرچه اعدام چند روزهای آخر چطور خارج شده است! تونگا –
خاطرات دوران توقیف الهیار صالح» در مخالفت استدلال کرد: رئیس و منشیها و کارپردازها انجام دهد. در طول این مدت اقدامات «مهدوی» موجب وقتی به نماینده اول تهران و نحوه انتخابات او اگر نماینده ئی اعتبارنامه اش تصویب شد که محیط نامساعد نسبت به اعتبارنامه اعتراض شود بالطبع به مجموعه انتخابات | نشود، نمی تواند مقرری دریافت نماید و یا در ری فروکش کند. سردار فاخر حکمت رئیس تهران ایراد وارد است. کمیسیونها عضویت داشته باشد. اعتبارنامه | مجلس در این امر بی تاثیر نبود، «سعید «جمال الدین اخوی» از چهره هـای «سعید مهدوی» با این مشکل مواجه گردید | مهدوی» نیز پس از تصویب اعتبارنـامـه اش صالح و پاك قوه قضائی شناخته شده است | که اولا در جریان انتخابات، شکایات بسیاری | اعتراض خود را نسبت به دیگر اعتبارنامههای ودر ابتدای امر رئیس سنی مجلس شد در پرونده مشاهده شد و قرار بود با اعتبار | مطرح شده مسترد داشت. هنوز ماههای سپس «سردار فاخر حکمت» به ریاست دائمی | نامه وی از طرف عده ای از نمایندگان مخالفت | اولیه مجلس طی نشده که بود در خارج از مجلس انتخاب گردید. شود… این مخالفت تا بجائی علنی شد که | مجلس اعتراض و هياهو وجنجال خیابانی > » ۱۲ عبدالله والا نطقهای «الهیار صالح، ودفاع «جمال مهدوی قبل از اینکه اعتبارنامه اش مطرح | برپا گردید. اخوی» درنوع خودجالب بود، ودراکثر مجامع گردد، با چند اعتبارنامه مخالفت کرد، از ضمنا حوادثی که در داخل مجلس تهران و شهرستانها مورد بحث قرار گرفت. جمله با اعتبارنامه «سرلشکر همایونی» که رخ میداد پس از تصویب اعتبارنامه ها دسته از موارد دیگر، اعتبارنامه «سعید مهدوی) از دوستان نزديك «سپهبد حاجیعلی کیا» | بندی جناح حزب ملیون و حزب مردم بود که هريك ميخـواستند اکثریت را برای نماینده قوچان بود که اعتراض زیادی به شناخته میشد. نحوه انتخابات ری شده بود. در خارج از در شعبه ۳، رسیدگی به پرون تشکیل دولت آینده در دست داشته باشند. | مجلس «ارتشبد هدایت، رئیس ستاد بزرگ | «مهدوی» به سوکمیسیونی محول شد که دکتر اقبال با اینکه تظاهری نمی ارتشتاران و «سپهبد کیا» درباره این حوزه محمد کشاورزیان، عزت اله گودرزی و کرد ولی دوستانش فعالیت پیگیری داشتند قدرت نمایی می کردند یکی بـه طـرفـداری، | نگارنده عضویت داشتیم. دوستان مرا مامور | دکتر احمد امامی – دکتر الموتى و…. حتی دیگری در مخالفت. سپهبد کیا نمیخواست | تهیه گزارش کردند. این فعالیت در زمینه جلب بعضی از نمایند کار که سعید مهدوی در نمایندگی استقرار یابد. دو شخصیت ارتشی که هريك صاحب | منفرد و بی تکلیف که تصمیمی نگرفته بودند نظامنامه مجلس مقرر میدارد اعتبارنامه ها در | قدرتی بودند مرادرفشار قرار دادند. ملاقاتی باهر | موثر بود. شعب مورد رسیدگی قرار گیرد. اعتبارنامه | يك از اين دوافسر ارشد ارتش صورت باید اضافه کرد که نمایندگان در وی در شعبه ۳ مطرح شد (من مخبری این | گرفت وهر کدام اصرار داشتند که طبق | انتخاب و عضویت در کمیسیونها رقابت می شعبه را داشتم) تا در باره نحوه اجرای | نظرشان رای داده شود. تنها راه حلی که به | کردند. در مجلس بعضی از کمیسیونها – انتخابات ابراز نظر شود، و به شکایاتی که | نظرم رسید این بود که «آنچه رخ داده عینا | نظر موقع، مورد توجه بیشتری قرار می پس از افتتاح مجلس در اولین هفته صورت به مجلس گزارش دهـم و این مجلس است | گیرد. از جمله: کمیسیون بودجه کمیسیون می گیرد یا به پرونده امر، رسیدگی شودو | که باید تصمیم بگیرد.» برنامه – کمیسیون دادگستری و یکی در | گزارش خود را به مجلس عرضه دارد. بیطرفی من در این باره نه تنها | کمیسیون دیگر، که تعداد داوطلبان معمولا در شعب، سوکمیسیونهائی | مفری بود تا مـرا از برخورد مستقیم | زیادتر از عده اعضا است. تشکیل می گردد تا در رسیدگی به پرونده با صاحبان قدرت روز، محفوظ می کمیسیون بودجه از کمیسیونهائی های انتخاباتی تسریع گردد و هرچه زودتر داشت، بلکه در نهایت به نفع «مهدوی، نیز | است که رسیدگی به هزینه و درآمد مملکت با تقدیم گزارش به مجلس، اعتبارنامهها به تمام شد واین همان بود که او میخواست. | از وظایف مسلم ومهم آن بشمار میرود. تصویب برسد و با حصول اکثریت، مجلس | بالاخره گزارش امر تهیه گردید، در بتواند امور داخلی خود را از قبیل تعیین | کمیسیون تصویب و در مجلس قرائت شد… T

☐ نیان

گزارش بزرگداشت رستاخیز سیاهکل در سراسرایران ۱۶ در تهران تظاهرات بزرگی به هواداری از چریکهای فدایی خلق برپا شد شهرستانها با برگذاری نمایشگاهها سالروز رستاخیز سیاهکل را گرامی داشتند ovint Ret اداران سازمان | پایان ی مسعود دهها هزار خلق ایران و از جمله بیژن جزنی یکی از بنیانگذاران سازمان، رصدها شجیددیگر این سازمان که با خون زندگل بخش چریکهای فدائی خلـق گذشته با اجتماع در زمین تهران، نهمین سالروز، واقب حماسه آفرین یاهکل، آغاز جنبش مسلحانه را گرامی گداشت نهمین سالگرد حماسه سیاهکل با راهپیمایی شکوهمند دهها هزار با و خواندن پیامهای تها و گروههای خویش اه رفانی توده ستمدید کشورمار را هموار کرده چریکهای فدایی خلـق اهتزاز بود. پیاد دانشجویان پیشگام دانشگاهها ا مالی کشور، سندیکای کارگران بود ادامه یافت. نفر از گروههای گوناگون مردم در خیابانهای باغ، زمین فوتبال دانشگاه از کارخانه های تهران حومه، دانش آموزان، دانشگاه و سرانجام در خیابان شالقرضا، از بنیانگذاران ساز کار کند ، اعتصابی شرکت مخابرات ایران Q گداشت همین از ساعت ۸
سازمان ملی دانشگاهیان ایران، گروهی از پزشکان، رزیدنتها وانترنها، از جمله هایی بود که در این اجتماع خوانده شد. نماینده کارگران ضمن خواندن متن گفت: امروز وظیفه تمامی دانشجویان روم شکران واقعی است که بر آگاه کامران و زحمتکشان که فدای سودپرست رای بار طلبی سرمایه داران وامپریالیستها در پادگان نیروی هوایی مطلع شدند. تظاهر کنندگان خواستند که افراد اچریکهای فدائی خلق به یاری مردم کنند کاره این زمان چند نفر از صفوف تظاهرات خارج شدند درحالی استحکام در دست داشتند، افتخار آفرین وغرور میز با موتورسیکلت، به سوی صحنه نبرد وردار است فضای حرکت کردند. تظاهرات روز شنبه هواداران ابتدای صفوف | سازمان چریکهای فدایی خلق نشان داد که این سازمان جای عمده ای در میان مردم ایران شده اند، بیفزایند تا توده ستمدیده هرچه دانشگاه را بینه در راه رهایی خویش کوشا شود و سازمانها و تشکیلات لازم را به هم پیوسته راه پیمایان در ضلع غربی زمین آورد. بوجـود که کارگران و زحمتکشان باید تضاد چمن و انتهای آن اواسط ضلع شرقی زمین | دارد. تظاهر کنندگان در پایان تظاهرات که خود را با همه کسانی که آنها را مورد چمن بود. هنگامی که جمعیت حرکت کرد، به علت وضعیت خاص و درگیری نیروهای کان افزوده شد. با ارتجاع زودتر از زمان و محل مردمی تعیین شده پایان گرفت، به سوی محل در گیری هر لحظه بر تعداد تظاهر قرار میدهند درک کنند و با آنها پیشاپیش تظاهر به مبارزه بپردازند. این کارگر در پایان پیام ب همه رزمندگان راه آزادی ایران – بزرگی از بیژن جزنی، فرهودی وسورکی حرکت کردند. – كان تصويـرهـاء يك چريك ندائی که دران فرستاد. او گفت: همه باید بدانند که آن با نیروی لایزال بازوان خویش هر تفنگی را در ادی جامعه را از بزرگداشت رستاخیز سیاهکل و سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، علاوه بر تهران در بسیاری از شهرستانها برگزار شد. شهر سیاهکل، روز ۱۹ بهمن، شاهد دیدار مردم بسیاری بود که از گوشه | لد می توانند چرخ کا اندازند. کارگران از این پس است. از نشوند ود سرنوشت خویش سیاهکل سازمان چریکهای فدائی خلق و کنار مملکت به آنجا رفته بودند تا خاطره بر روی آن بهمن، رستاخيز ته باشند. ایران در این روز با حمله به پاسگاه سیاهکل | شهدای سیاهکل را گرامی بدارند. مردم لاهیجان، در این روز سهم بزرگی، در نوینی در تاریخ مبارزات مردم گشود. تظاهر کنندگان ضمن حرکت در حالیکه بزرگداشت رستاخیز سیاهکل داشتند. پاهای خود را به علامت رزمندگی محکم همچنین در بسیاری از شهرهای ایران برای | رگداشت خاطره سیاهکل، نمایشگاه ر فاصله خواندن پیامها، بارها جمعیت میکوفتند، شعارهایی در حمایت از بزر چند هزار نفری فریاد میزدند درود بر عکس و طرح و کتاب برگذار شد. و تعداد فرانی که در پادگان نیروی هوایی مورد کارگران مبارزه ارتشی خلق به پا – بیرحمانه افراد گارد جاویدان قرار این نمایشگاهها چندان بود برگذار می خود را رها می کنیم، اتحاد، اتحاد، کنندگان آنها، برای تهیه مقدمات در مضیقه بودند، میدادند. دههاهزارنفر یکصدا ضرورت انقلاب. و خشمگین فریاد میزدند، همافر ما همه افتاده بودند. خبرنگار تهران مصور که از صدای شعاردهندگان به قدری محکم | یار توایم، ارتش خلقی به پا می کنیم، میهن یکی از این نمایشگاهها درشهرستان نوشهر، و قوی بود که طنین آن تا فاصله زیادی خود را رها می کنیم. آنها دستهای خود را دیدن کرده، نوشته است: جوانان این شهر به علامت ضرورت اتحاد، محکم به یکدیگر با همه توان و قدرت خود به بزرگداشت میزدند و از افراد نیروی هوایی که در کنار شهدای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران ملت برعلیه نیروهای وفادار به رژیم و البته پرداخته اند. آنها باکار شبانه روزی خود برگزار کننده مراسم اعلام کرد که از این به امپریالیسم میجنگیدند، هواداری می کردند. توانسته اند طرحها و عکسهای بسیاری از لحظه و اهپیمایی آغاز میشود. با اعلام تعداد تظاهر کنندگان در چهار راه پهلوی شهدای سازمان چریکهای فدائی خلق تهیه راه بیسائی جمعیت فریاد میزد: به گفته شاهدان عینی از صدهزار نفر تجاوز نمایشگاهی برپا دارند که سران سیاهکل کنیم، این شعار می کرد. در این محل جمعیت از شدت درگیری استقبال شایان مردم شهر قرار گیرد. شنیده میشد. در ساعت ۹٫۳۰ خواندن سط ألنى ها پایان گرفت پیامهاو ایراد کنند مـورد بیشتر پیامهائ گرهای مختلف خواند تاکید شده بوده از سوی . پلاکارد بزرگ آن ت داشت، در در پیشاپیش نظام دیده میشد که 19 > ۱۷
جرم من نه توطئه، نه سوءقصد بلکه عقاید من است * ۱۸ گلسرخی بخاطرشهامتش اعدام شد خسرو گلسرخی را نوشته است. آنچه در پی می آید، نوشته یکی از محفل جز حرف و خیالبافی و احیانا چپ عادی و روزمره کمتر به آن رجوع می کند یاران نزديك خسرو گلسرخی است با نام رویهای نمایشی و خطرناك هیچ نبود. وقتی | غولهای اساطیری و موجودات نیمه خدایی مستعار سيامك. هم او که کتاب حماسه ساواك به اين محفل راه یافت نزديك به را کشف میکند که نیروی ابدی آنها به یکسال میشد که گلسرخی با آن قطع رابطه | شکست و تسلیم و زبونی پوزخند میزند . کرده بود، اما خطاى يك انقلابی درشرایط گاه بجای این افسانه ها و حماسه ها با : خفقان و شکنجه جامعه ما هرگز مشمول ترسنده و لرزان خویش که تاکنون از وجود گلسرخی عقیده داشت: کمترین اشتباه در شرایط مابرای مرور زمان نمیشود. این خطا تر و تازه و آن در زیر پوست خود بی اطلاع بود، روبرو مبارز انقلابی حکم طناب دار را دارد. طناب | شاداب باقی میماند و گاه حتی رشد میکند | میشود، شبح عاجزی که از شدت ناتوانی دار را دربار نمیتوان تجربه کرد. و مثل باطلاقی مبارز انقلابی را به درون و اندوه و یاس در حال متلاشی شدن را اما خود او از این سرمشق حیاتی | خود میکشد. فروریختن است. آنها که قیافه اساطیری پیروی نکرد و برای این اهمال گرانترین گلسرخی هم از این باطلاق رهائی و خدایی خود را باز می یابند، شکنجه گاه را بهائی را که میشناخت پرداخت. در آغاز | نیافت. وقتی اعضای محفل دستگیر شدند، فتح میکنند، دژخیم را به زانو در می آورند ورود به آن محفل کذایی به آن امید بسیار دژخیمان ساواك بسراغ او آمدند. و به نام «انسان» عمق بیشتر و طنین پرغرور- بسته بود. خیز برداشت تا خود را به قلب در شکنجه گاه انسان با نگاهی تازه تری میدهند. گردابهای پرحادثه بیندازد. بر اینکه همسر بخود مینگرد. مبارز انقلابی در برابر خود گلسرخی از این قماش بود. مثل و تنها پسرش را از این گرداب و تلاطم | می ایستد و با نگاهی غریبه، اما موشکاف | شعرش از خلق بود و مثل خلق به مقاومت های احتمالی آن دور کند، ظاهرا از خانواده و بیرحم سراپای خود را برانداز میکند. روی و حقانیت خود تکیه داشت. خبرهایی خود برید. با تبانی با همسرش عاطفه ، که اعماق نیمه تاريك و ناشناخته وجود خود | بطور خلاصه و براکنده از شکنجه گاه او نیز به نحوی با این محفل ارتباط داشت، خم میشود و به جستجو می پردازد و گاه از آنگاه از زندان به بیرون درز میکرد، از کوشید تا در انظار اینطور جلوه دهد که دیدن قیافه واقعی خود در این چاه تیره و روحیه مبارزه جو و شورشی گلسرخی حکایت بعلت اختلاف و عدم تفاهم جدا از خانواده مرموز وحشت می کند. میکرد. یکی از همزنجیران او پس خود زندگی میکند و این رشته خانوادگی در شکنجه گاه کشف و شهود درونی نقل میکرد: در حال گسستن است. عاطفه در این ظاهر و دردناك آدمی شروع میشود. او در آن ـ «وقتی خسرو را برای شکنجه سازی مصلحتی او را یاری میداد، اما در آن | قسمت از وجود پنهان خود که در شرایط بردند سعی میکرد روی پاهای مجروح · از آزادی
که نیش صدها تازیانه را تحمل کرده بود | مشکل مینمود. رئیس دادگاه مرعوب برق رئیس دادگاه با بصدادر آوردن زنگ بایستد. نمیگذاشت نگهبانان زیر بغلش را | شوم قپه هایی بود که بر دوش داشت. دنباله مدافعات گلسرخی را قطع کرد. بگیرند و کمکش کنند. دندانهایش را دادرسان به عروسکهائی میماندند که سرهنگ غفارزاده با صدایی که سعی می- رویهم میفشرد، ابروهایش را چشمهای شیشه ای و نگاه مات و چهره های گره میزد، کرد مثل يك دستور خشك و جدی باشد سینه اش را جلو میداد و با آن قیافه باشکوه مسخ شده شان کمترین نشانی از فکر گفت: و شکنجه دیده، لنگ لنگان، اما محکم قدم حس و طراوت زنده بودن نداشت. فقط از خودتان دفاع کنید. حاشیه | از چند روز پیش از تشکیل محکمه، رفتن و تبلیغات مرامی را کنار بگذارید. برمیداشت». دهنده ای از او بیاد داشت: همزنجیری گلسرخی ماجرای تکان | ساواك شعبده بازی وقیحی را صحنه آرائی و به ماده ۱۱۴ قانون دادرسی و کرد. روزی نامه های دستوری یورش به کیفر ارتش استناد کرد. ـ «با آنكه يك جای سالم در بدنش | متهمانی را، که هنوز مجرم بودن آنها در گلسرخی پوزخند زد: نبود و اتهام سنگین و مرگباری را يدك هیچ مرجع قضائی و قانونی محرز نشده از حرفهای من میترسید؟» میکشید، از هر فرصتی برای تقویت روحیه بود، شروع کردند. ساواك اجتـماعـات و رئیس دادگاه با عصبانیت فریاد زد: رفقا استفاده میکرد». تظاهرات تصنعی و دلقكواري راه انداخت به شما دستور میدهم که ساکت این رفیق تاکید میکرد: ـ «خسرو نه بخاطر جرمش، بخاطر | متهمان و مقاصد و آرمانهای آنها نمایش شهامتش اعدام شد». – «از کتیرایی و روزبه بیاموزیم.» ر کتیرایی قهرمان نامدار شکنجه گام > تا به اصطلاح خشم و انزجار توده ها را از شوید. بنشینید!» گذشتند. یکی دیگر از همسلولی های گلسرخی و بیرونق، بی تفاوت و یا با پوزخند می به من دستور ندهید. بروید به خاطر: تابناکی از او بیادگار دارد: سرجوخه ها و گروهبانهایتان دستور بدهید. مشتهای گره کرده اش را به رفقائی در این جو خفقان آور حکم دادگاه خیال نمیکنم صدای من آنقدر بلند باشد که که روزهای دشوار شکنجه و بازجوئی را پیش از شروع دادرسی قابل پیش بینی بود. بتواند وجدان خفته ای را بیدار کند. خوف میگذراندند، نشان میداد و میگفت: وظیفه این دادگاه قانون کش تنها صدور نکنید. میبینید که در این دادگاه باصطلاح محترم هم سرنیزه ها از شما حمایت میکنند». و در حالیکه مینشست با سر به دور جواز رسمی دفن بود. 374 – دهد. اما مردم از کنار این نمایشهای کهنه صدای هیجان زده اش بلندتر شد: در چشمهای گلسرخی حریق افتاد. در پشت صحنه این شامورتی بازی دور های شاه است، اما روزبه همیشه ـ حتی در پردوز و كلك قيافة ساواك كاملا مشخص ردیف سربازان مسلحی که دادگاه ایستاده بودند اشاره کرد. بود. آنموقع که گلسرخی به اقتضای گرایشهای چریکی اش میانه خوشی با توده ایهانداشت – قهرمان محبوب او بود. بارها گفته بود: | ديك روزبه برای تبرئه تمام ندانم کاریها و مکارهای شباهت داشت که همه فروشندگان | از او جغدها، شغالها، وازدهها، معلولین اشتباهات يك حزب کافی است». و سرانجام آن با عربده جوئی و هوچیگری و دلال بازی | سیاسی، با های و هوی و عوعو و زوزه های وفادارانه همان جایی پاگذاشت که روزبه يك كالا را عرضه میکردند: تبلیغات. کر کننده خود دوباره شروع کردند…. بزرگ پیش از او گذاشته بود. و هدف این تبلیغات بازاری فقط يك نفر بود: شاه. 1 – پس از گلسرخی صدای بی تـزلـزل دادگاه نظامی بیش از هر چیز ببازار کرامت اله دانشیان در دادگاه پیچید و پس وقتی منشی دادگاه نظامی حکم اعدام گلسرخی پیش از آنکه به دادگاه سرانجام در لحظه ای که گلسرخی و دانشیان را قرائت کرد، آن در برود محکوم شده بود. حکم اعدام او در میرفت تا لبخند رضایت و پیروزی بر صورت فقط لبخند زدند، بعد دست یکدیگر را شکنجه گاه «شاه ـ ساواك، صادر شد. وقتی کریه دژخیم بنشیند، صـدای رعدآسای بگرمی فشردند و در آغوش هم فرو رفتند. تازیانه، اجاق برقی و شوک الکتریکی دژخیم | گلسرخی چون شلاق صفیر کشان فرودآمد: | گلسرخی گفت: به نام نامی مردم». صدایش از انفجار يك نارنجك تواناتر رفیق! و دانشیان تکرار کرد: – بهترین رفیفم! ـ من در دادگاهی که نه قانونی بودن در پیکر پهلوانیش کارگر نیفتاد و وعده های شیرین و تهدیدهای رعب انگیز و تحقیرهای روانی، چون سحر و افسون در برابر ایمان بود. راسخ او باطل شد، زنده ماندن او دیگر خطرناك بود. و نه صلاحیت آنرا قبول دارم، از خود دفاع دادگاه تجدیدنظر نظامی تکرار مهم نبود که اتهام او چیست و نمیکنم. بعنوان يك مارکسیست خطابم با | ملال آور معرکه نمایشی دادگاه بدوی بود، حداکثر مجازات قانونی که میتواند شامل خلق و تاریخ است. هرچه شما بر من بیشتر اما در فاصله این در دادگاه نام گلسرخی او بشود چقدر است؟ این بود که این بتازید، من بیشتر بر خود میبالم، چرا که و دانشیان مانند داستانهای جذاب ملی حریق سرکش مهار نمیشد و فطرت شعله ورش | هرچه از شما دورتر باشم به مردم نزدیکترم. دهان به دهان گشت و تکرار شد و در هر با شب و ظلمت و کفر و اهریمن سازگاری | هرچه کینه شما به من و عقایدم شدیدتر يك از اين تکرارشدنها تصویر ذهنی آنها باشد لطف و حمایت توده از من قوی تر بیشتر در هاله ای از نور و افتخار فرو رفت. نداشت. دادگاه نظامی صحنه خیمه شب بازی است. حتی اگر مرا به گور بسپارید ـ که در حالیکه قهرمانان ما به سفر بی پایان خود مضحکی بود. در این خیمه شب بازی بی مایه، خواهید سپرد در قلب توده ادامه میدادند، دستگاههای مردم از جسدم پرچم و تعیین جای واقعی وکیل مدافع و دادستان سرود میسازند». تبلیغاتی رژیم خبط بزرگی مرتکب شدند. *** ۱۹
۵ ریال تهران مصور جمعه ۴ اسفند ۱۳۵۷ – شماره ۶ ـ سال سی وشش
آنها بلندگوهای رادیو، دوربین های تلویزیون | و خبرنگاران دست آموز مطبوعات وطنی را به صحنه دادگاه بردند. به خیال خود آش چرب و لذیذی برای دهان گشاد تبلیغات درباری میپختند، اما این آش آنقدر گرم از اجاق پائین آمد که دهان آشپزباشی خود را سوزاند. از دوازده نفر متهم دادگاه تجدیدنظر، هشت نفرشان تقاضای عفو کردند. هستم، به شریعت اسلام ارج میگذارم وعقیده ام در خلال این بازی حقارت آمیز و | ننگین، هربار که دوربین تلویزیون روی را که برای آن میمیرم با صدای بلندفریاد میزنم که: در هیچ کجای دنیا، در کشور قیافه های مردانه گلسرخی و دانشیان ثابت | های وابسته و تحت سلطة استثمار چـون کشور ما، حکومت واقعا ملی نمیتواند وجود میماند، تماشاگران لبخند تمسخر آمیزی را که گویی روی لبهای آنها خالکوبی شده بود، میدیدند. آنها حتی با سکوت خود داشته باشد، مگر آنکه نخست يك زير بنای مارکسیستی در جامعه بوجود آید». حرف میزدند، زخم میزدند و این فکاهی دانشیان آخرین دفاعش را تبدیل به دشنه ای کرد که قلب رژیم را هدف گرفته بود. او از تجربه تاریخ سخن گفت که روزنه ای برای طبقات غارتگر استثمار کننده چکمه پوش سراغ ندارد. «هرچه کینه شما به من و عقایدم شدیدتر باشد، لطف حمایت تودهها من قویتر است.» ساواك كه از بازتاب گسترده پرولوله نام گلسرخی و دانشیان و رشد روزافزون اشباح انقلابی آنها دست و پای خود را گم کرده بود، به تکاپو افتاد تا شاید در آخرین لحظه ها در این دو قلعه تسخیر ناپذیر رسوخ کند. به قهرمانان که هیاتهای حاکمه قلدر بیریشه و اينك با صبوری پر آرامشی در انتظار . سپیده دم دفاعیه گلسرخی این بار مختصر بود. او با اتکاء به تجربه دادگاه بدوی دریافته که محکمه نظامی حتی در آن فضای بسته نمیگذارد صدای او اوج بگیرد و از تیرباران بودند، پیشنهاد شد که از شاه حکم اعدام گلسرخی و دانشیان تایید تقاضای عفو کنند. ساواك به آنها قول داد شد. این نامنتظره نبود. گلسرخی ودانشیان | که در صورت چنین تقاضائی تخفیف هـای ویژه در مجازاتشان منظور میشود. اما آنها بود به یاری شیپورهای تبلیغاتی و وسائل ارتباط جمعی مزدوری که تنها وظیفه شان تحریف فقط پوزخند زدند. قهرمان در شکنجه گاه عقاید و افکارش دفاع کند. پس باید واقعیات و تخدیر افکار است و به حکم | يك كلمه بیشتر نمیداند: مفصل ترین حرفها را در مختصر ترین کلام | این وظیفه کمر به قتل آنها بسته بودند، میفشرد. باید عصاره وجودش را در محدود کلمات جا میداد. و این همان کاری ترین بود که گلسرخی کرد. صدایش مثل آینده، روشن وپیروز بیمزه و مبتذل را افشا میکردند. وقتی نوبت آخرین دفاع به گلسرخی رسید ناگهان سکوت سنگین و سردی بر محکمه سایه انداخت. همه میدانستند که رعد آماده غریدن است. بود: – as ۲۰ 2 – گونه گون نشان دادند. جامعه ایران باید بداند که من عمیق خود را با آنها به اشکال و طرق وقتی هیچ وردی به تن مبارزان کارگر نیفتاد، ساواك از در دیگری وارد شد. به یکی از این طرق هجوم بیسابقه ای | گلسرخی پیشنهاد شد که دامون پسرش در اینجا صرفا بخاطر داشتن افکار مارکسیستی بود که به سوی آثار گلسرخی شروع شد. را در يك ملاقات خصوصی بپذیرد. اما محاکمه و محکوم به مرگ میشوم. جرم در ظرف چند روز تمامی جنگها و مجلات | گلسرخی به این پیشنهاد هم جواب منفی من نه توطئه و سوءقصد، بلکه عقاید من و نشریاتی که در گذشته های دور و نزديك | داد. ساواك اصرار کرد، گلسرخی با است. من در این محکمه که آقایان روز۔ اشعار انتقادات او را با نام | سماجت گفت: «نه»! نامه نویسان خارجی هم در آن حضور دارند، واقعی یا با امضای مستعار «دامون» چاپ علیه این دادگاه، علیه سازندگان این کرده بودند، به چند برابر قیمت روی جلد و این «نه» را در شرایط روحیای پرونده و علیه صادر کنندگان بی مسئولیت رای به فروش رسیدند. گفت که اشتیاق دیدن دامون تا مغز استخوانش دادگاه عادی اعلام جرم میکنم. من تمام مراجع در طی چند ماه در حدود ۵۰ هزار | را میسوزاند، همه سلولهای وجودش فریاد مقالات و کمیته ها و سازمانهای حقوقی و قضائی نسخه از کتاب او به نام «سیاست هنر، سیاست | زنان نام دامون را تکرار میکردند. اما جهان را به بذل توجه به این صحبهسازیها، شعر، بطور نیمه علنی و یا مخفی چاپ شد | شاعر میدانست که ساواك ميخـواهـد از به این جنایت دولتی که در شرف وقوع و به فروش رفت. در کشوری که زیر تیغ | دامون برای او يك دام بسازد. دامون تنها است دعوت میکنم. این مساله ای است که سانسور دولتی تیراژ کتاب بسختی به هزار | نقطة ضعف او بود. تنها موجودی درواقع باید به آن توجه شود. دادگاه نظامی نسخه میرسد و این هزار نسخه هم که از | توانست حصار سرسختی گلسرخی رابشکند حتی این زحمت را بخود نداد، که پرونده چند صافی گذشته ماهها و سالها باید روی و او را به لرزه در آورد. دامون میتوانست دکه های کتابفروشی خاك بخورد یا پشت | وسوسه زنده ماندن و گریز از مرگ را که مرا بخواند. من كه يك مارکسیست ـ لنینیست ویترین بنگاههای انتشاراتی انتظار بکشد، در او بیدار کند. در موقعیتی که او مرگ این تیراژ سرسام آور و بیسابقه (که بعدا از آثار صمد بهرنگی رکورد تازه ای است) بهترین تجلیلی بود که مردم از شاعر انقلابی خود بعمل آوردند و بدین وسیله با دهن کجی کردن به میرغضب و اعوان و انصارش حرمت و تحسین و حمایت خود را نثار فرزندان خلف کردند. محبوبیت بالنده و کم همتای گلسرخی و دانشیان مشت محکمی بود که به پوزه خونین رژیم فرود آمد. گلسرخی چه بجا که : گفته 9 2 ـ «نه»! بطور وسیعی به میان مردم رفتند، مردم قیافه و این آخرین حربه اوست. کلمه های نجیب و پهلوانی آنها را دیدند، سخنان «نه» در زندان و شکنجه گاه تداوم سنگر ایمانی آنها را شنیدند و همدلی و همدردی است. 9 15 v
کجاست سرخی فریادهای بابک خرم فردا . زمان حادثه روئید با نشانه دیگر چنین زمانه چه سخت است در زمانه دیگر | به خودم میگویم: هزار خنجر کاری به انحنای دلم آه مخوان ترانه مخوان، باش تا ترانه دیگر همیشه قلب مرا زخم، زخم کهنه کاری همیشه دست ترا تیغ فاتحانه دیگر بهانه بود مرا شرکت قیام گذشته عطش عطش تو بمان گرم تا بهانه دیگر تا رفیقان من و نو بگویند: شب که می آید و میکوبد پشت در را من همین فردا کاری خواهم کرد بجان دوست از این تازیانه باك ندارم که زخم جان مرا هست تازیانه دیگر کاری کارستان و به انبار کتان فقر کبریتی خواهم زد تا همه سکوت در دل این آشیانه ممتد و، ای رای | کار و نان خود را در دریا میریزند کجاست منزل امنی، کجاست خانه دیگر تا که جشن شفق سرخ مرا، با زلال خون صادقشان خروش جوشش دریاچه در کرانه من بين بر فراز شهر آدین بندند که این ترانه نبوده است در کرانه دیگر | و به دور نامم مشعلها بفروزند کجاست سرخی فریادهای بابک خرم کجاست کاوه آزادهای زمانه دیگر جوانه سبز نبوده است در گذشته این باغ و بگویند: بمان تو سبزی این باغ تا جوانه دیگر! «خسرو» از خود ماست CAPP زمان حادثه خوش آمدی سلام برویت و در این هنگام است شب نشسته به خنجر در آستانه دیگر و در این هنگام است که به مادر خواهم گفت: گریه کار ابرست من و تو با انگشتی چون شمشیر ـ «فلانی سایهش سنگینه من و تو با حرفی چون باروت پولش از پارو بالا میره به عریانی پایان بخشیم. و در آن لحظه من مرد پیروزی خواهم بود و بگوئیم، به دنیا به فریاد بلند و همه مردم، با فداکاری يك بوتيمار عاقبت دیدید ما صاحب خورشید شدیم و در این هنگام است در این هنگام است که همان بوسه توخواهم بود کز سر مهر به خورشید دهی و منم شاد از این پیروزی به «حمیده» روسری خواهم داد تا که از یاد جدایی نهراسد و نگوید چه هوای سردی است پيروزي او دربست بهروزی ماست حیف شد مویم را کوتاه کردم غیر از آن یخچال ومبل و ماشین نشستی، دل غافل، مادر خوشبختی، خوشحالی اینست من و تو، میان قلب با مهر مردم باشیم گیر می و به دنیا نوری دیگر بخشیم شب که می آید و میکوبد پشت در را به خودم میگویم: من همین فردا رفیقانم که همه از عریانی میگریند خواهم گفت: گلسرخی و دانشیان در سحرگاه تو رفتی بیست و هشتم بهمن ماه ۱۳۵۳ تیرباران شهر در تو سوخت شدند. اما حتی خبر مرگ آنها اعلام نشد. باغ در تو سوخت روزنامه ها تنها نوشتند: حکم دادگاه تجدید اما در دست جوانت نظر درباره گلسرخی و دانشیان ابرام شد. – بشارت فردا . از اجرای این حکم بی آبرو حرفی هر سال سبز میشود شب که می آید و میکوبد پشت در را به خودم میگویم: را بعنوان يك وظيفه قبول کرده بود، دامون بمیان نیامد. آنها خیال میکردند میتوانند و با شاخههای زمزمه گر در تمام خاك جسد شهدای خلق را از او پنهان کنند، ولی گل میدهد شور و وعده زندگی بود. گلسرخی با تلخی بغض آلودی گفت: گلسرخی به حکمت راهی که میرفت وقوف کامل داشت که پیش از مرگش سرود: گلی به سرخی خون ما همین فردا کاری خواهیم کرد کاری کارستان ۱ـ «عاطفه گرگین از دستگیری همسرش گلسرخی بازداشت و در دادگاه نظامی به چهار سال زندان محکوم شد. ۲- گلسرخی علاوه بر کار مستمر در روز نامه آیندگان و بعد در سرویس هنری روزنامه کیهان، با بسیاری از جنگها ونشریات مترقی و روشنفکری همکاری میکرد. ۲۱
مقالات آزادی،ای می گفت. به یاد دارم «لوموند»، روز سوم میشد و نیش هزار نیشخند را به جان می روزگار سفاك به پایان رسید، روز اسفند سال ۱۳۵۰ درباره فداییان خلق که خرید. ارزش روز، ارزش بی ارزشی بود. کاری همه شب، همه سیاه… روزگاری سیاه… رژیم میخواست همه سرگرم چپاول | گروه گروه به جوخه اعدام سپرده میشدند که رژیم نوشت: «آنها دلیر ترین ایمانهای تاریخند. بکدیگر، همه گرم کلاهبرداری و کلام سیاهی همه جا بود. تباهی، اخلاق روز رژیمهای رذل در جهان بیشمارند. این گذاری، همه دل سپرده پول و نقدینه، بـه بود. می کشتند کشتند، اما مخوف ترین حربه رژیم، کشتن و سوزاندن و خفه کردن | هر قیمت باشند، همه در هر دستگاه و هر دلاوران با رذل ترین رژیم دنیا می جنگند و کندن گورهای جمعی و پر کردن دریاچه ها سازمان، برای یکدیگر بزنند، چوب لای همه عطرهای اصفهان نمی تواند دستهای آلوده به خون این خون آشام را بشوید هر چرخ بگذارند، مسکینانه برای تسخیر از جسد نبود. مخوف ترین حربه یی مردی که فرزندان آزاده خلق را، گروه پست و سمت برسر و کول هم بکوبند به کار میبرد، ناپیدا بود: این جنگ افزار گروه، بیرحمانه هدف گلوله میسازد. همه کار بکنند، اما کار به کار رژیم نداشته ناپیدا، بقای او را بهتر بیمه می کرد ـ رژیم همانند آن فداییان خلق در اروپای قرن در همه سطح هایش به عمق می کوشید | باشند، کار به کار سیاست نداشته باشند، تا بگذارند که سفاك، ریشه اخلاق و حمیت را در ما بسوزاند. این نوزدهم، برخاستند و کشته شدند و امروز، کند، غارت سر به نیست چنین، دیگر نیازی به کشتن و در اسید کند، و برسر ثروتهای معنوی و مادی ما نام آنها بر جبین خیابانها و شهرهای اروپا میدرخشد. فردا نام فداییان خلق ایران، هرچه میخواهد بیاورد. سوزاندن نداشت، حاجت نبود خانه ما نام آزادی خواهد شد.» خیابانها را به خون کشد چه سالهای سیاهی: همه به هم و دریاچه ها را لحظه یی چشم برهم گذارید و آن مشكوك، همه به هم ظنین، همه تنها در فکر خونین سازد. عصر خوف و ارعاب را با همه مهابت و نان و آب، همه درگیر، همه بیفردا. رژیم، در بنیاد، مکار بود. برای شومی اش را به یاد آورید، لحظه یی به یاد رژیم چنین میخواست. ملت بیقدر آنکه جاودانه قدر قدرت بماند و همواره بر آورید که فداییان و مجاهدان در آن بیداد و آبرو میخواست، رمه میخواست و بسا که صدر نشیند، هر آنچه را با تقوی، باشهامت، رعب، چه کردند، آن وقت خواهید دید که اصلا ملت نمیخواست تا به آسانی و بیدرد با آزاد اندیشی، با آزادگی وباکمال مطلوب این آزاده مردان چه جرأتی داشتند. سر، همه ثروتهای این مرزوبوم را تقدیم و آرمان، سروکار داشت، ضایع می کرد، بی جهت نبود که حربه ناپیدای رژیم اربابانش کند و حق العمل خود را بگیرد. خرد می کرد، بی اعتبار جلوه میداد، به على الدوام، همین جرأت را نشانه می گرفت. با این همه، سلاح ناپیدای رژیم لطایف الحیل، بی ایمانی و بی اعتقادی را خاصه در نسل های جوان که بیش از همه از او همواره کارگر نمی افتاد. با آنکه رژیم میخواست همه را بیجرأت سازد، می خواست همه بیجرأت باشند و به زندگی هر روز و هرشب می کوشید همه را به ضربه خوردند، اشاعه میداد، قبح سوء اخلاق و سوء عمل را از میان میبرد تا یکدیگر ظنین سازد و آوای نهان دهد که ر زیر شرایط مسكنت وفقدان جرأت خوکنند، قباحت خودش، جلوه نکند، هم قباحت، | ساواکیها همه جا هستند میخواست مردم به نیندیشیدن به آزادی همه جا و به یاد نیاوردن نام آزادی معتاد شوند و مدروز و جانشین ایمان شود. مجازات کس را میپایند و با آنکه براثر این تبلیغ کردن مردم با تقوی و دلسوز و کسانی که | زهرآگین، کسی به چشم خود اطمینان نمی قبول کنند که زندگی همین است که هست و جزاین نیست. کرد، فرزندان دلیر خلق، از فدایی ومجاهد کمترین دلسوزی برای بیت المال نشان می دادند، راهزنان و دام گستران را در بی پروا، سر بر می آوردند و در آن سکوت امروز سفاك گریخته است. امروز نفس بر همه گیر، چنان ضربه های جانانه بر سطوح تشویق می کرد. . کار به جایی کشیده که اگر کسی نمی ربود، نالایق خوانده | پیکر رژیم فرود می آوردند که جهان، آفرین موج دگرگونی، موج مسلط است. امروزه بود حسین مهری & ۲۲ 59 3 > 45
جسته آزادی | روز بنای آزادیست. جنگیدند، باید در تعیین سرنوشت ملت شرکت | آزادی قدر مشترك دارند، احساس امنیت | سفاك رفته است و عاجل ترین کارما، | داشته باشند. انقلاب، با دربر گرفتن این کنند. بدیهیست که انقلاب باید هزار در نیروهای رزمنده، به ثمر می رسد و این بررهبران | ودربند در سراسر ضد انقلاب بسازد، اما خانه تکانی روحی و گندزدایی فکری در همه ضد انقلاب، ضد خلق را باید نشانه گرفت سطح هاست. امروز، هشیاری اخلاقی و جنبش پوشیده نیست. آن نیرو که از انقلاب، انتظار آزادی ومردم انقلاب، آزادی بخش است، زنجیر انقلابی باید جایگزین اخلاق فساد و تباهی شود که سفاك ميخواست برما تحمیل کند تقسیم نمی کند، زنجیرها را میشکند، خودرا | سالاری دارد و میخواهد که جامعه، به زیور به تنهایی شعور مردم نمی داند، می گذارد سعه صدر و تحمل عقاید متفاوت آراسته شود، و نتوانست . ضد انقلاب نیست، ولو آنکه در دست یابی به شعور مادر نسیم آزادی بشکفند، می گذارد امروز باید بدانیم برای چه انقلاب خواست خویش، شتاب نماید. انقلاب آگاه شعور، جای دستور را بگیرد. انقلاب، جزم کرده ایم، بدانیم که این شور آزادی بودکه فرزندان دلیر خلق را در سیاه ترین سیاهی | گرا و خشك انديش نیست تنها جـزم او، ما، ناقد و طراح پیشنهاد را در عرض دشمن که تاریخ در یاد دارد، به حرکت در می آورد. | آزادیست، و نه فقط تحقیق آزادی: به دست نمی گذارد، به اندازه، شناخت دارد: دوست را امروز، آزادی و آزادگی باید آغـاز | آوردن آزادی، يك چيز است و پاسداشت | از دشمن تمیز میدهد. دشمن، رژیمی بودکه آزادی را برای خود، از آن خود، درچنگ آن، چیز دیگری. وقوف وسعة صدر می آغازها وهدف هدفها باشد، دراین عجالت، مهم نیست که انقلاب، با چه گردشی به این | تواند آزادی را نگه دارد و کاری کند که خود و به منظور چپاول گریهایش میخواست بپاید. انقلاب آمده است که جزمها را بروبد، | و هربانگ و درخواست توزیع عادلانه قدرت جا رسید واز چه پیچ وخمهایی گذشت.امروز، روز متانت انقلابیست، روزیست که هیچکس | راه بندان فکری را بردارد. آن سفاك مي- رآزادی را درخون مینشاند. قطب همه قطب های ما، آزادیست. گرامی داریم آزادی را | گفت هر که با من نیست، دشمن خداست،زیرا نباید هیچ فکری را فکر نکرده بپذیرد. در تا خاطر شهیدانی را که به ما آزادی دادند، من سایه خدا هستم، اما انقلاب در تحکم آن عصر سفاك، فکرها را پیش ساخته وبسته بندی دژخیم را شکست. انقلاب آمده است که گرامی داشته باشیم. گرامی داریم خـون شده، از فرادست، از فراسوی، میخواستند مجاهدان را، خون فداییان خلق را، آن ایمان آزادگان را فرصت تنفس دهد. به جان ودل، برخلق بپذیرانند. سپری کردیم عصری راکه های بیهمانند تاریخ را که در سکوت واختناق مقدمش را گرامی بداریم. گرامی بداریم دیگری به جای ما فکر می کرد، دیگری به ماسیده بر در و دیوار این مرزوبوم، نفس جای ما تصمیم می گرفت، دیگری اصول جزمی | آزاده مردانی را که از هررده و تمایلی ر قشری خود را برذهن ما سوار می کرد. امروز | سنگچین ارتجاع را برچیدند. امیدوارشان سفاك را بند می آوردند و در کارگاه شب، در سازیم. آنها ما را آزاد کردند سلاح آنها | پرتو برق سلاح وتابش اندیشهشان، تاروپود از رهبران جنبش گرفته تا مردم کوچه، همه را میتنیدند و در روزهای سخت، ما را آزاد کرد. آنها خون دادند تا آزادی را شعار خـویش کرده اند. جامعه هیچ زرتاب صبح دوش به دوش وگاه پیشاپیش کیش گرایان، انقلابی، انسان آزاد خونی از خون دیگر رنگینتر نباشد، خـون میپرورد – وانسان آزاد، درهای در را از جا کندند. آزاد می اندیشد، بافضیلت می اندیشد، تقوای دادند که توانایی و امکان،ويژه يك طبقه، يك می گویند انقلاب، فرزندان خود را ملی، حلم و بردباری ومصلحت ملی را گرایش، يكفكر ويكرويه نباشد، خوندادند بر هر میخورد انقلاب ما، مصداق این گفته نخواهد تاکسی جرات نیاورد که جهان پر بلا کند، خون چه مقدم میدارد، همه چیز را برای خود وبه شد. نام خود نمی خواهد. ملت همسان در دنیا وجود دادند تا فضیلت ملی ومذهبی، جای بی ایمانی و ندارد: هر ملت از تمایلهای گوناگون قشر اخلاق ستیزی را بگیرد، کشته دادند تا آزادی های متفاوت ساخته شده است. فرا آید و چون چتری، سایه گستر برسر همه تمايلها وقشرهایی که در دوران سیاه، گرایشها شود، تا مجاهد و فدایی، همـه ا با به گرو نهادن همه هستی خویش باخودکامه نیروهای متفاوت اندیش اعتقاد به حضور که ه ۲۳
انقلاب به کجا می رود؟ دولت موقت انقلابی چه خواهد کرد؟ حرکات این دولت، چه اندازه انقلابی است؟ آیا این دولت خواهد توانست دموکراسی مورد ادعای خود را جامه عمل بپوشاند؟ آیا خواهد توانست منافع طبقات مختلف را چندان برآورد که انقلابی دیگر ضروری نیفتد؟ اینها وبسیار پرسش های دیگر اکنون مطرح است. پاسخ همه آنها راهر گزدريك مصاحبه نمی توان گفت. در يك گفت و گو نمی توان شنید. دريك مقاله نمی توان نوشت. تنها عمل دولت کنونی است که می توانسد پاسخ درست و واقعی آنها را بدست دهـد. هیچ پاسخ دیگری رسا نیست. سیروس علی نژاد فاش میگویم و از گفته خود آنچه تاکنون، از سوی دولت موقت | انقلابی انجام شده، رضایت بخش نبوده است. بسیاری از آنها، اعتراض ها برانگیخته است. در این تردیدی نیست. این دولت برآیند بود، یا واقعیت داشت؟ تا دیروز که سهل است، زمزمه میشود که تصمیمات همه فعالیتهای انقلابی يك سال اخیر است. خواستهای مردم به اعتقاد دولت آقای بازرگان این دولت، دست کم بسیاری از آنها، انقلابی حاصل همه کوششها است. همه تلاشها. این، از رادیو پخش نمیشد، آنها چگونه یکدیگر را برای اجتماع در محلی خاص خبر می کردند؟ نبوده است، و از تصمیمات انقلابی فاصله دارد. اما هرگز بدان معنی نیست که نباید با برخی حرکات آن مخالفت کرد، یا با همه آن. با کل آن. مخالفت اصولی سازنده شدیدتر از سانسور زمان بختیار است. ملت ایران برنخاست که سانسور شدیدتری را بررسانه ها – همگانیش، که قاعدتا زبان او است، اعمال کند. همین است نمیخواهند، چه می گوئید؟ در کدام تئوری انقلابی ذکر شده که مردم نمیفهمند، و مصالح خود را تشخیص نمیدهند. کدام تئوری انقلابی می گوید که وقتی مردم کسی را نخواستند، باید به آنها گفت: و جز این نیست. دولت بازرگان اعلام کرد که چريك های فدائی خلق در انقلاب ایران نقشی نداشته اند. آیا این با واقعیت تطبیق دارد آیا حقیقت همین است؟ آيا يك دولت انقلابی میتواند واقعیات را وارونه جلوه دهد؟ صدای «انقلاب اسلامی ایران، جمعه شب اعلام کرد، عده ای در اطلاعیه ای گفته اند روز شنبه در پادگان قلعه مرغی اجتماع کنند، و گفت که این کذب محض است. آیا این کذب محض بود؟ کنب انتصابش در رادیو تلویزیون، همه آیا مردمی که تا دیروز انقلابی را ـ هم کارکنان آن سازمان و هم مردم است. يك دولت ملی حتما باید مخالفتها را بودند، ناگهان ضد انقلابی شدند؟ این را ـ سرخورده کرده است. سانسوری که ، تحمل کند. پذیرنده انتقادها وحتا مخالفتها چه طرز برداشت انقلابی است که دولت موقت باشد. تحمل مخالفتها، ستونی از ستونهای در این سازمان اعمال می شود، به مراتب انقلابی رواج میدهد؟ يك حكومت ملی است. صدای اعتراض مردم آقای بازرگان! مدتی است که از از انتصابهای آقای بازرگان بلند شده اعلام شورای انقلاب می گذرد آیا تاکنون کنند که است، ولی آنان را تهدید می (یکشنبه بیست و نهم بهمن ماه) مردم حق مخالفت با حکومت بازرگان مخالفت با شرع نداشته اند بدانند، اعضای شورای انقلابی ۲۴ ملت ایران نجنگید تا زبانش را ببرند. است. یعنی علاوه برعذاب دنیوی که باچند مملکتشان کیانند؟ و چونش در دوره آریامهری آشنا شده ایم، ملت ایران مبارزه کرد تا زبان آزاد، رادیوی این حرکات و این رفتارها، هرک آزاد، تلویزیون آزاد، مطبوعات آزاد داشته عذاب اخروی هم دارد. آیا باید به دیـن انقلابی نیستند. فاش می گویم و از گفته باشد، ملت ایران برای آزادی برخاست. حضرت موسی درآمد تا بتوان با دولت آقای | خود دلشادم. بازرگان مخالفت کرد؟ برای نشان دادن برای رهاشدن از هرقید و بند غیر اصولی. باوجود این، باوجود انقلابی نبودن ملت ایران برنخاست تاسانسوری را جایگزین مخالفت باحركات دولت بازرگان چه بهائی برخی حرکتها، نمی توان اندیشید که دولت باید پرداخت؟ سانسور دیگر کند. اختناقی را به جای اختناق بازرگان يك دولت ملی نیست. و چون دیگر بنشاند. خفقانی را به جای خفقان دیگر دولت آقای بازرگان سرلشکر قرمنی ملی است ـ که این از افراد کابینه اش، از را به ریاست ستاد برگزیده است و چنین سیاستهای اعلام شده اش بویژه سیاست حاکم کند. که ملی نبوده اند. این رادیو و تلویزیون آزاد نیست وانمود می کند که او به قصد يك كودتای خارجی ای که در پیش گرفته، پیداست . (و امیدواریم تا زمانی که این مقاله چاپ | انقلابی چندین سال مغضوب رژیم شاهنشاهی توقع مردم از آن بیشتر از دولتهایی است شده است. شود، آزاد گردد) در این رادیو و تلویزیون سانسور میشود. کارکنانش ناراحتند. از کودتای انقلابی؟ چنین پدیده ای وجود آقای بازرگان مردم چنان می اندیشند چهره شان پیداست. صدایشان فریادمی کند. دارد؟ کودتاگر انقلابی چگونه می توانست که دولت شما با همه دولتهایی که تاکنون می توانید بايك تلفن از خودشان بپرسید. رئیس رکن دوم باشد؟ او يك كودتای | داشته ایم، تفاوت دارد و به خواستهای مردم فریادشان بلند شده است و در پاسخ همه آمریکایی را تدارك میدید و نه يك كودتای | نزديك است. بکوشید که این برداشت فریادها می گویند: موقتی است، چند روز انقلابی را (و این در نوشته های بیژن جزنی | عوض نشود. شما می توانيد يك اميركبير کنید. اما میدانیم که اختناق همینگونه انقلابی بزرگ آمده است و لابد درجاهای | دیگر باشيد، يك مصدق دیگر باشید، در حاکم می شود. همینگونه عادت می دهد، آرام، | دیگر هم ثبت است. او در کدام رژیم | مقیاس زمان خود، نه در مقیاس گذشتهها. رام | شیر سرلشکر شده است. تازه گیریم که او و چرا نباشید و چرا نشوید . صبر آرام… دولت بازرگان يك دولت ملی است. يك انقلابی است، نظامیان و مردم او را چنین عظمتی را از خود دریغ نکنید.
عبدالله والا بیا تا گل برافشانیمو… بتوانند در مقیاس با کشورهای پیشرفته چپاول ملت ایران نظر ومنظوری نداشته اند، بیائید، بیروزی ملت را با هم جشن بگیریم، پیروزی جنبش بزرگ، به بزرگی | ابتدا وضع و موقع خود را درك كنيم و لایق زندگی باشند و درمانده و محتاج نبوده، | دست تکدی به این قدرت یا به آن قدرت چراغی که بخانه رواست برای روشن نگاه ایران بزرگ، به عظمت تاریخ کهن سال دراز نکنند. داشتن آن برافروزیم و خانه خود را روشن ملت، به شکوهمندی کوههای شربلند وقلل سر بر آسمان کشیده آن. و تابناك بداريم. بیائید، تبعیض را از بین ببریم و بیائید، شادی روح مبارزان این نهضت بیائید، بجای وامهایی که دیگر هر کس که لیاقت بیشتر دارد، هر کس که را از درگاه احدیت مسئلت نمائیم و درود نمی توانیم آنرا بازپس بگیریم، روستاهای | کاردانی بیشتر نشان میدهد، هر کس که فراوان خود را نثار روح پرفتوح آنان عقب مانده را آباد کنیم، بجای آنکه میلیاردها | فهم و شعور بیشتر دارد به کارهای حساس بداریم، زیرا این خونین کفنان بودند که دلار خرج اسلحه کنیم، ابتدا. کمبودهای | بگماریم. بیائید، ضابطه را جانشین رابطه کنیم اساسی را جبران کنیم، و محلات و اماکن با ایثار جان شیرین شربت شهادت نوشیدند و شهرهایی که در ابتدائی ترین وضع قرار | و نشان دهیم که دیگر هم بستگیهای فامیلی ر نهال انقلاب را بارور ساختند. و نورچشمی بودن دلیل و لزوم ارتقاء مقام دارند به آنان توجه کنیم و آبادشان بسازیم. بیائید، عظمت این جنبش را از دل بیائید، همبستگی ملت را در سایه | و اشغال مناصب حساس نیست. و جان درك كنيم و به جهانیان نشان دهیم که ملت قهرمان و مبارز ایران، دیگر قرآن مجید و تعالیم دین مبین اسلام آنچنان بیائید، به ثروتهای باد آورده محتاج قیم نیست و برای زنده ماندن و زنده استحکام بخشیم که چون سدی پولادین در رسیدگی کنیم و حق ملت را از حلقوم بودن نباید باج بدهد و منابع سرشارش مقابل بدکاران و بداندیشان باشد، بد غارتگران و چپاولگران و دزدان بیرون باید صرف ارتقاء جامعه ایرانی و بهبود اندیشان داخلی و خارجی بکشیم، و خاطیان را بمجازات حقه وقانونی وضع طبقات محروم گردد نه اینکه : بیائید، موفقیت امروز را پایان انقلاب برسانیم. برای خوش آمد سیاستهای شرق و غرب ندانیم، بلکه آغازی برای نبرد بزرگ با بیائید، قانون را برای اصول صحیح به رایگان ببخشد. خرابیها و رفع ستمهایی که برملت وارد | بگذرانیم نه بخاطر منافع شخصی یا مطامع بیائید، نشان دهید که دوران فسادو آمده است. این و آن. تباهی، دوران تبذیر و اسراف سرآمده و بیائید، با دوراندیشی و درایت پایه بیائید، بیش از خـوش بـه ملت از این پس هر ریال از درآمد ملت باید های ایرانی را به حقیقت نه مجاز با بیاندیشیم، به ایران بیاندیشیم و به عظمت برای ملت و بخاطر رفاه و آسایش و ایمانی راسخ به اصالت کارمان بنا کنیم و در این کشور بیاندیشیم. به آینده بیاندیشیم. ساختمان زیربنای جامعه ایرانی خرجشود، يك هدف تلاش واقعی نشان دهیم و آن بیائید، به راستی و حقیقت، به صلح خرجی که باید حساب صحیح آن به صحه سربلندی و عظمت ایران و پیشرفت و رفاه و صفا، به برادری، به اخوت واز همه برتر به خدا بیاندیشیم و اعمالمان را در این راه ملت ایران باشد. بیائید، تظاهرات بی رویه، گشاده بیائید، نیروی خلاقه ملت را در شعاع متمرکز سازیم. دستیهای بیجا، خاصه خرجهای بی معنا را بینهایت برای نه تنها نسل امروز بلکه بیائید، انسان واقعی، انسانی متدین، انسانی با ایمان باشیم، انسانی خداشناسر نسلهای آینده استفاده کنیم و آنانرا مردان کنار بگذاریم و اگر بذل و بخشش می- ملت برسد. کنیم به اجازه ملت باشد. اگر پولی می- و زنانی مرفه و خوشبخت تربیت کنیم که و بشر دوست. دهیم و خرجی می کنیم مانند ولخرجان بی به گذشته خود افتخار کنند و در ایرانی حساب یا پدر مردگانی که پول باد آورده آباد زندگی نمایند و سرافکنده نباشند. را به باد میدهند نباشیم. بیائید، برای فرزندانمان که در آینده بیائید، بجای آنکه به فکر دیگران دیگر منابع نفتی و یا کانهای زیرزمینی باشیم آنهم ثروتمندانی که جز غارت و قابل استفاده ندارند، طرحی بریزیم که ی ۲۵
srar ۲۶ مسعود بهنود در حاشیه سفر پراهمیت یاسر عرفات به تهران سیاست خارجی شاه دور ریخته میشود و نه استوار برپایه نگرش منطقی از منطقه یی که آن زندگی می کنیم، بل برای ایـن در سفر غیر متعارف، در عین حال صمیمیت و کشش ياسر عرفات رهبـ فلیسطینیان میانه رو به ایران، گرچه به چهار منظور بنیان گرفته بود. بهانه «مسائل امنیتی، بسیار بد منعکس شد ۱ به عنوان زایده یی بر اندام سیاست وعطش ملت ایران را به دانستن درباره آن | خارجی آمریکا، يك سرسپرده، مجری و فروننشاند، حضور رهبر ملتی زجر دیده و پاسبان. آواره از ستم توسعه طلبی، برای تبريك به ۲ـ وسیله یی برای جلوگیری از ملتی درد کشیده و تازه از بند رسته بود فعالیت مخالفان رژیم و بازگو شدن حقایـق نشانه عملی شعار «ایران، مدافع خلـ مستضعف جهان». > از برای جهانیان. ۳- موقعیتی برای توجیه رژیم و موجه این دیدار، پیش از آن که چـون | جلوه دادن آن بهروسیله – پس از سالهای نخستین دیدار رهبر يك دولت ـ گرچه در فراوانی دلارهای نفتی با باج و رشوه و..- تبعید از ایران است، دارای اهمیت باشد. بدیهی از آنرو که پایه های سیاست خارجی آینده ۴- ایجاد موقعیتهای نمایشی برای ایران را میسازد، موضوع بررسی است. | پذیرایی از شاه و خاندانش، و دعوت رهبران | سیاست خارجی دوران استبداد ـ که | دیگر کشورها به سورچرانی و انتخاب سهم شاه سخت به آن میبالید – بزرگتریـن | از خوان نعمت ایران! نمونه برای شناخت طرز تفکر خود کامه و است، داشتن سیاستی براین خودکامگی حاکم در ایران بود. تنهاسیاست | پایه، در نخستین گام، توسعه روابط بارژیمهای | خارجی شاه نه ایران. سفیران، جز | مشابه ـ ارتجاعی، بدنام، پوسیده، ستمگر اندکی که بر سر کار نماندند وسالها بیکاری و نوکر آمریکا ـ را ایجاب می کرد، هم از کشیدند، آنچنان که از نشان تازه شان پیدا | اینرو، سیاست خارجی ایران با مرتجعان بود، سفیر شاه بودند وسفارتخانه ها «سفارت و سرسپردگان و مستعمره شدگان دمساز بود شاهنشاه آریامهر»، نه سفیر و سفارتخانه و به دنبال استعمارگران و اربابان میدوید | ایران. در ۱۰ سال اخير ـ بـخصوص بود، این سیاست خارجی نه مبتنی بود بر | وزارتخارجه ایران، كه يك سازمان فسیلی اختيـارا از دستگاه جهنمی رژیم بود و در جهان بینی اصولی مشرقی – یاجهان سومی . 1
دلارهای نفتی ایران، که میلیون نوردیدگان، برای هموار کردن راه رسیدن | آشکار می کرد ـ مثلا در ارتباط بادمکراسی آینده کند! به چهار منزل مقصودی که گفته شد، بسیاری | اروپایی که امکان هر نوع فعالیت را از ایران از سیاستمردان اصیل را که به همکاری با | می گرفت، سفارتخانه های پر عضو که نیمی میلیون به بهانه خریدهای غیرلازم اسلحه به رژیم، با اکراه، تن داده بودند، نیز کنار | از آن دفتر پذیرایی و تشریفات و نیمی شعبه جیب نهاد و جوجه فرماسونها و تازه سر از تخم | ساواك و ضد اطلاعات است، ایجاد میشـد. بس نیست که به اشاره آمریکا به جیب دیگر سیا در آوردهها: جوان، اتو کشیده، فرنگی | مثلا در انگلستان، فرانسه، آلمان غربی، نوکران و سرسپردگان نیز سرازیر میشود: | دان، قرتی و بی شخصیت را به جای آنها | هلند و…. آمریکا متحدانش ریخته میشود، سالها خرج سپاه پاکستانی در بلوچستان گذاشت. از سوی دیگر، و در خارج از این پاکستان را ایران می دهد، همچنین بنزین و پیـران متشخصی چـون: اردلان، محدوده، سیاست خارجی شاه آزادی عمـل اتومبیل و بیسکویت و پول بلاعوض به رشیدی حائری، فروغی، احمد علی بهرامـی داشت تا بنابر اصل عمل کند، و در اینجا افغانستان تا در دامن کمونیسم نیفتد! وقتی حمزاری، آشتیانی، آرام و انتظام رفتند تا ماهیت خود را آشکار می کرد: برادرم ملـك امپریالیسم احساس می کند که این میزان کسانی چون: پرویز راجی، سپهبدی هـا حسن، برادرم ملك حسين، برادرم بوتو، برادرم اسلحه برای ایران کافی است و دیگر انبار شیلاتی، اسفندیاری، و…. بیایند که بهتر | ضیاء الحق، برادرم ظاهر شاه، برادرم ملك برای نگهداری آنها و خانه برای سکونت بدوند، کادو بدهند، مجالس آنچنانی فراهم | فیصل، برادرم داودخان، برادرم ماركوس، مستشاران نیست، قلم در دست گیرد و آورند. دروغ بگویند، روابط ایجاد کنند برادرم پینوشه، برادرم گلدا ماير! ایران را پاسدار منافعش در خلیج فارس و و صاحب این قلم، نه به قصد دریای عمان و سپس اقیانوس هند جا میزند، | **** > **** سیاست خارجی شاه با این ابـزار و | قهرمان نمایی برای عبرت سایران، به اطلاع تا بتواند زیر دریایی و ناو هواپیمابر و وسایل گران دیگر بفروشد و جلوی تاثیر گرانی می رساند، از زمانی که از بد حادثه پرداختن امریکا میدوید و ریزه- آن اهداف، در پی خوار سفره آنان بود، سیاست مستقل ملی | به مسایل خارجی و نه داخلی، را شغل خود قیمت نفت را بر اقتصادش بگیرد. شاه و | ناسیونالیسم مثبت!) شاه در دفتر منفـور | کرد، دوبار به بندهای موقت کشیده شـد: سیاست خارجی نیز باد می کنند که: منافع امور امنیتی رئیس جمهوری آمریکا طراحی نخست برای توهین به نخست وزیر تروریست حیاتی ایران از اقیانوس هند می گذرد! میشد و نه در کاخ وزارت خارجه که از | اسرائیل، و دیگر برای بدگوئی از ژنرال نخبگان خالی و از سفلکان پر بود. ویدولا، فاشیست آرژانتین ـ وقتی آقای کیسینجر به دنبال بازی در يك سخن سیاست خارجی ایران و در پرداختن به این مرتجعان، سیاست می رود، تا ایرانی شود، مشرقی شود، جهان پینگ پونگ به دنبال چیـن مرتجع دوید، خارجی شاه دست و دلبازتر از حاتم طائی سومی شود. از نمایشی بدر آید، واقعیشود. | علاوه بر همه وعده ها که میداد، یکی هم بود و محبوب همگان. دلارها برای افغانستان از ارتجاعی بدر آید، مترقی شود. دیگر تنها روابط سودبخش با ایران بود. در همان پیش از کودتا، میلیونها دلار برای برادرم ارضا کننده عقده های فرعونی کسی نباشد که موقع تایوان دانست، با همه اعتبارهای نیمه بوتو (که بعدا وقتی بوتو استادیومی به نام به دنبال نمایش های هرچه بزرگتر است. می کاره، خریدهای اعتباری و… و… چندی قذاقی و با پول او ساخته، کمتر شد!)، رود تا سیاست مستقل و محدود و آبرومندی دیگر ایران از آن کشور میبرد. دلارها برای ملكحسن، دلارها برای مصر، را در حد منطقه و جهان پایه ریزد. انقلاب | وقتی به خلق ستمدیده ظفار امکان | برای اردن، برای هر که در جهـان يـك مردم ایران، چنان بزرگ، چنان هوشیارانه | داده شد تا تلاش کنند بلکه از زیر ستم | پذیرایی با شکوه ترتیب بدهد. صد هزار و چنان خرد کننده کمر استعمار بود، که قابوس خان، بدرآیند، ظفاریون میدانستند | نفری ۱۰ میلیون دلار، پانصد هزار نفری چنین امکاناتی را پدید آورد. زایده سیاست خارجی آمریکا با همهی اسباب | بیشتر! بازیهای گرانقیمتی که در اختیار دارد، می اگر تنها از برادر پذیرایی کند يك حرکت نمادین برای تعیین حرکتهای آینده رسد، بمباران می کند، اما شاید نمی دانستند نرخ دارد، اگر از دو خواهر، پانزده روز، با سیاست خارجی ایران تلقی کنیم، درحمایت مخارج و هدایا چند برابر میشود. فرزند از خلق مستضعف جهان. از ستمدیدگان، سفر ياسر عرفات به ایران را، يك شکست میخورد! وقتی کسی به اسرائیل نفت نمیدهد،حتى | والاتبار ومادرشان که پاداش مخصوص دارد، سیاست خارجی مستقل و نه نوکروار. نامسلمانان، چه باك! ایران پرنفت باد! گیرم مخارج ساختن شهرکی در سنگال، مخارج این تعیین تکلیفی است برای وزیر مسلمان باشد و این نفت، به کار دشمنی با خورد وخوراك دانشمندان ساکن آسين، يك خارجه تازه، تا همچنان که می گوید راه مسلمانان برود. وقتی آفریقای جنوبی همه کتابخانه در هند، يك مرکز کودکان در مصدق کبیر را پی گیرد. گرفتار «مصلحت چیز دارد جز سوخت تا دنیا را برسرسیاهان اردن. و هر کدام فصلی به فصول کتاب سبز- اندیشی ها» «میانه رویهای غیر لازم» و سعی در سپیددل پاك كند. چه باك! ایران پر نفت باد! افتخارات سیاست گذاران خارجی شاه «راضی نگهداشتن همه» نشود. سیاست خارجی بی هراس از همه جهان، فرعون بزرگ افزاید. ایران، از آن نهادهاییست که باید یکسره کارهای عجیب و دیگری نکرده، می کند. بدینسان سیاست خارجی ایران، به زیر وزبر شود، چون همیشه وزارتخانه شاه دنبال منافع کارخانه های اسلحه سازی و بوده است و در خدمت او. واینجا جایی نیست | در خارج از محدوده فرامین واشنگتن، | کارتلهای نفتی آمریکا می رود، وقتی که که انتصابهای سازشکارانه ملت را قانع کند قرار است از شاه حمایت کند. دنبال یهودیان | و پاسکوت را محتمل سازد. باید وزارتخارجه آمریکا، سیاست خاور میانه یی وزارت خارجه | اداری است از وقتی قرار است از همسرشان نه به عنوان شعبه خاورمیانه و سفارتخانه های ما پس از این پنجره انقلاب | استوپایی داشت که در آنجا ماهیت خودرا چهره یی -S انسانی بسازند، و او را آماده برای مردمی ایران باشند، رو به دنیا. ۲۷
ایرانیها در گیر پیکار میان نور وظلمت اند جوش وخروش کنونی سرچشمه حیات بخشی است در اکتبر ۱۹۷۷ داریوش شایگان و چند تن از یارانش در تهران يك رشته بحث و گفتگو درباره برخورد تمدنها ترتیب دادند که طی آن مسائل مهمی برای اولین – بار توسط روشنفکران تا آن وقت خاموش ایرانی عنوان شد. اکنون که يك سال از آن تاریخ بدشته است، آن بحثها درحال حضر به عنوان اولین نشانههای بیداری روشنفکران در برابر بحران فرهنگی که گریبانگیرشان بود، تلقی میشود. داریوش شایگان که خود را از نظر سیاسی میانه رو معرفی می کند در این گفتگو از انقلاب ایران سخن می گوید. *** ۰ ۲۸ ماجنگ اصلی را برده ایم مذهبی داوطلبانه، تامین می کرده است. ـ البته. و این بسیار است زیرا همبستگی میان روحانیون و ملت را تقویت می کند. ه به نظر میرسد نتایجی که از بحثهای فلسفی سال کدشته شما درباره رابطه فرهنگ غرب و شرق به دست آمد، امسال در حوادنی که ایران را تمان داد تعمیم یفت. شما شخصا این سال استشائی را چگونه می بینید؟ روشنفکران ایرانی از چند ماه پیش سئوالاتی را برای خود مطرح می کنند. از گفتگو با داریوش شایگان سالها پیش آنها خود را چه در برابر فرهنگ فیلسوف ایرانی و استاد دانشگاه ـ المبته. اما درعین حال وقتی خوب فکر وضع را دارید؟ میک ی کنم میان آنچه در گذشته انجام میدادم و آنچه در آینده انجام خواهم داد فاصله ای نمیبینم. من بین این در مرحله رابطه ای غرب و چه در برابر فرهنگ خود سر گردان حس می کردند. ما گرفتار تناقض بودیم. به علاوه با وجود تمام تبادل نظرها، از وسعت آگاهی مردم معمولی به این مسائل خبر طبیعی و غریزی بودن جنبش است که قائلم. در آخرین کتابی که به زبان فارسی نداشتیم. در واقع ما به رغم دریافت پیامهای از بینش عمیق ایرانیها حکایت دارد. نوشتم و عنوان آن «آسیا در برابر غرب» گاموبیگاه، با مردم عادی تماسی نداشتیم. در این جنبش شاهد واکنش غریزی | است، همین موضوع را در زمینه فلسفی مورد طی سال ۱۹۷۸ ما فهمیدیم که به رغم | ملتی بودیم که عضوی خارجی را که در بحث قرار داده ام. از این پس نیز همین مسائل تمام آنچه تا به حال درباره مبارزات طبقاتی | وجود يك رژيم حکومتی متجلی میشد، دفع | را در تماس با واقعیت تازه فرهنگی ایران نوشته و گفته شده است، ایران از توده ای | کرد: رژیمی که چه در قبال خود و چه در مورد بررسی قرار خواهم داد. کتابی که متجانس تشكيل شده است که تمام | قبال دیگران سرگردان بود، رژیمی مجازا | اکنون در دست نوشتن دارم و «عصر نظریه ها طبقه بندیهای مارکسیستی زیربنایی سیاست | فنسالار و به اشتباه مجذوب سرابهایی که | قام دارد نشان دهنده تلاش من برای درك را در آن راهی نیست. جوامع مصرفی غرب در برابر چشمانش | مفهوم اساطین سیاسی جهان و مطابقت دادن اما باید به این نکته اعتراف کنم که گسترده بودند. شدت عمل حاکمان سابق | آنها با وضع ایران است. | تمام روشنفکران از شدت و وسعت رویدادهای | ایران در درهم شکستن موازين معنـوى من در این کتاب تلاشهای بیست ساله اخیر ایران شگفت زده و حیران شده اند. اگر | شیعه گری ایران، اتحاد ضمنی، سپس واقعی | رژیم حکومتی ایران را در جعل کردن و تحميل آیت الله خمینی را مستثنی کنیم، هیچ رهبر میان بازار و مذهب را ممکن ساخت. اسطوره های تازه سیاسی، که هیچگونه پیوند دیگری در این رویدادها ظهور نکرد. هیچ • بازار از دیرزمان استقلال | فرهنگی با ایران نداشت، مورد بررسی قرار روشنفکری به مقام رهبری نرسید. این نشانه اقتصادی روحانیت را با دادن نوعی مالیات | داده ام. من از ویژگی مشاجره سیاسی اخیر 1 • اما آیا شما به عنوان يك روشنفکر ایرانی و بدون شکسته نفسی به راستی معتقدید که بیداری خلق از بیداری شما جلوتر صورت گرفته است؟ بله، حتما. اما من در این جنبش بیشتر از اینكه يك روشنفکر جلوه کنم، يك ايرانی هستم. من نسبت به ایرانیها احساس غرور می کنم. من شایستگی خود را هنگامی بازیافتم که شایستگی هموطنانم را ثابت شده دیدم. ه بسیاری از روشنفکران ایرانی، از استاد دانشگاه تا مهندس معمار، برای من از تمایلشان به ارزیابی مجددحرفه ای و فکری خود سخن گفتند، و از اینکه حرفهها و طرز تفکرها کم کم معنای خود را از دست داده بودند. شماهم
ایران در حیرتم. در ایران سنت دمکراسی | اما جنگ اصلی را برده ایم. جنبش اخيـر در واقع يك «گاندی» ایرانی است. او حتی بسیار سرسخت وانعطاف ناپذیر است. بعضی ها نداشته است. با توجه به این واقعیت | آنچنان در روح ایرانی ریشه دوانده است که وجود است که سیاست در این کشور بعدی تقریبا هیچ دولت نظامی قادر نخواهد بود آن را زیر افسوس میخورند که چرا او اهل سازش اخلاقی به خود گرفته است. گویی ما با | کنترل بگیرد. اما حل مسئله دمکراسی برای نیست. اما من نمیتوانم بفهمم چطور مردی شر و بدی به طور کلی در مبارزه ایم. ما بسیار دشوار خواهد بود، چرا که دمکراسی مثل او قادر به سازش خواهد بود. یـافـتـن شاید به خاطر اینکه آن «تمدن | خواه ناخواه زایید: طرز تفکر غربی است، راه حل سیاسی برای بحران کنونی ایران بزرگی که به شما پیشنهاد میشد. برای به همین دلیل شعار «جمهوری اسلامی» را بسیار دشوار خواهد بود. اما جوش وخروش ایرانیها چیزی جز تحقیر به بار نیاورده | از زبان ایرانیها میشنوید که امیدوارند به کنونی سرچشمه حیات بخشی است که باید به آن جهت و مسیر داد. در حال حاضر بود…؟ آن يك محتوای ایرانی بدهند. • اما مگر نه اینکه طبیعت مذهب | ایرانیها با سرمستی و خوشحالی از ایـن ـ بله، این زخم بسیار عمیق بود. طی بیست سال اخیر رژیم ایران برای تبدیل شیعه عدالتخواهی را ایجاب می کند؟ چشمه مینوشند. اما من در مورد آینده خیلی شدن به يك رژيم چندگرا بسیار تلاش کرد، ـ بله، و این خیلی مهم است. اما خوشبین نیستم. تحول کیفی که در وجدان اما موفق نشد. البته جای تعجب است، چون عبارت جمهوری اسلامی معنای نوعی «عدالت ایرانی به وجود آمده، بسیار حائز اهمیت است. تمام امکانات لازم برای جعل يك ايدئولوژی | الهی، را هم در بر دارد که مفهوم غربی کلمه حال برماست که به این جنبش معنوی جنبه توتالیتر فراگیر را در دسترس داشت. منتهی جمهوری فاقد آنست. عدالتخواهی همچنین سیاسی بدهیم. این کار دشوار است، اما يك نكته اساسی در این میان فراموش شده برای ما وسیله ای است برای بازیافتـن بسیار هیجان انگیز. بود و آن اینکه جامعه ایران يك جامعه | شایستگی هایمان. این جنبش کاملا ایرانی پراکنده و تجزیه شده نیست. روح این جامعه است. مدت بیست سال مردم ایران مذهب را عمومی نسبت به انقلابش، و از انزوای خود به عنوان آخرین دژ اعتراض و آخرین پناهگاه در برابر تمام قدرتهای بزرگ خارجی ه ملت ایران از نبود تفـاهـم هنوز روح اشتراکی است. بودند. ایرانیها به خوبی قادرند با مقاومت فرهنگی خود دیده اند. و در تمام این بیست نمی ترسد؟ منفی، از مشارکت با قدرتی که آن را قبول سال ملت و روحانیون در حاشیه مانده این سرنوشت کنونی ماست. در ندارند، سر باز زنند. آنها روح خود را به به همین جهت به محض پیدا شدن چند دریچه اینجا من فرانسویها را که تنها کسانی بودند حکومتی که برایشان فراوانیهای فریبنـده اطمینان، انفجار حاصل شد. که از این ماجرا سر در آوردند، یا لااقل برای فراهم ساخته بود، بفروختند. حکومت موفق نبود، چون با مقاومت معنوی مردم روبرو بود. يك چنين فوران مردمی شدیدی را تصور میدهم. در حالیکه کشورهای دیگر چیزی از این انقلاب نفهمیدند. با وجود این باید تا چند سال پیش می توانستید | درك آن تلاش کردند، مورد ستایش قرار نه. هیچکس نمی توانست چنین گفت که ایرانیها تنها مانده اند. آنها مبارزه ای از همینجا سرچشمه می گیرد. حتی کمبود تصوری را به خود راه دهد. هر کس سعی می- سخت را علیه شرکتهای چندملیتی وقدرتهای جستجوی امروز ایرانیها برای یافتن شکلهای کنید؟ تازه ریاضت و زهد و تمایل آنها به معنویت موادمصرفی برای مردم ما به نوعی ریاضت کشی | کرد به كمك سلاح لاابالیگری استادانه خاص | بزرگ آغاز کرده اند. اما از انزوای خـود شخصی و جمعی تبدیل شده و لذت آور می ایرانیها، روزگارش را بگذراند. این تنها انمی ترسند. نیروی ایمان ایرانیها و ابعاد نماید. معنوی جنبش آنهاست که ما را از ناامیدی راه تحمل رژیمی مستبد بود که هیچکس در دل خود آن را نمی پذیرفت. نگه میدارد. میدانید که ایرانیها در گیر ه نظرتان درمورد «پدیدۂ خمینی) پیکار میان «خیر» و «شر» میـان «نور» و «ظلمت»اند. در گذشته هر کدام از ما به تنهایی پدیده ایست بسیار جالب، زیرا آنچه در این پیکار دست و پنجه نرم می کردیم. و – پیروزمندانه ه بدون مبالغه، آیا می توانیم بگوئیم که ملت ایران به جایی رسیده است که از حکومت نظامی و مقررات منع حالا ملت ایران یکپارچه بار این تنهایی را رفت و آمد برای نفس تازه کردن در کردن | خمینی «می گوید، کمتر حائز اهمیت است تا به دوش می کشد. ما با همان تنهایانیم. نقل از نوول لیترر خستگی سبکسریهای سالهای گذشته آنچه خمینی هست». او تبلورضمیر ناخودآگاه ایرانی است. او تجسم بخش روح ایرانیی است استفاده می کند؟ چون به نظر میرسد که که «نه» گفتن را انتخاب کرده است. ایرانیها موفق شده اند ماهیت سرکوب کننده حکومت نظامی را نادیده بگیرند ۱) رژیم توتالیتر یا چنـدگـرا رژیم پس شکست غـربيهـا و غيـر دمکراتیکی است که در آن قدرت و از آن برای کشف دوباره شخصیت خود آزادیخواهان ایرانی در تبدیل کردن وی | قانونگزاری، اجرایی و قضایی در دست مشتی استفاده کنند. از رهبران است. (مترجم) به يك رهبر سیاسی از همینجا سرچشمه این کاملا درست است. چون درست می گیرد ـ خميني يك رهبر سیاسی نیست. او است که ما شاید در مبارزه ای باخته باشیم، YA arre
Pol 02 – KA2 4 ناقت، ند آتش سوزی هرگونه خطرا حتمالی تهدید کننده دارائیهای شماست اما هيچيك را به درون کاوه تان راهی نیست صند وق نسـوز و ضد سرقت کا وہ محافظ و نگهدارنده ثروتهای شماست. صندوق نسوز کاوه محافظونگهدارنده نزونهای شماست === صندوق نسوزمدل ۱۵۰ فقط ۶۴۵تومان نمایشگاه وادارات مرکزی گروه صنعتی کاوه تهران – میدان فردوسی ابتدای سپهبدزاهدی شماره ۳۷-۳۵ تلفن ۹- ۸۳۸٠٥٦ نمایشگاه شماره ۲ ـ تهران میدان سپه ابتدای خیابان لاله زار تلفن : ۳۱۴۴۸۷–۳۱۴۷۰۲ نمایشگاه شماره ۳ ـ تهران خیابان ایرانشهرجنوبی – چهارراه ثریا شماره ۱۱۱ تلفن: ۳۰ ۳۴ ۳ ۸- ۸۲۷۳۹۲
روزنامه نگار بیدرد، امروز، بنده یی را خدایی می کند، فردا، بیشرم و آزرمی، خدای دیروز را از عرش به زیر می کشد… این مقاله که در تیرماه گذشته انتشار یافته، از کتاب «راه بندان فکـری»، یکی عه مقالههای حسین مهری، نقل شده است که به همت انتشارات توس منتشر خواهد شد. تقاضای ما از خوانندگان عزیز این است که این مقاله را در متن تاریخ نوشته شدن آن و با تعمق و نگرش همیشگیشان بخوانند. از مجمو روزنامه نگاران روزهای بد
جامعه یی که در سخت ترین بحران دور باطلی پدید آمده است و دورباطل، پدید سودآورتر از به خود آوردن جامعه یی نیست سیاسی و روحی و اخلاقیاش سر می کند، به آمدنی نیست. که گاه تا ژرفاژرف آن، بی ایمانی و سوءظن بهترین روزنامه نگاران نیاز دارد و آنها را بحران، سخت مرد می آفریند. از یاد رخنه کرده است و بسا که برادر با برادر، می آفریند. این عقیده من است. نبرید که تاریخ را در بسیاری از مقاطع، و دل یکی ندارد. زندگی روزنامه نگار این اعصار از اندیشه او جدا نیست. شجاع بودن می گذرد که جامعه یی که در اخلاق پول داده اند این درست که شخصیت، دست روی کاغذ، زیبنده روزنامه نگار بایسته نیست. | غلت میخورد، چگونه میتواند بهترین پرورد پیرامون خویش است، اما آنها که از سرشکم سیری، نقدی نوشتن و به چاپ | روزنامه نگاران را پرورش دهد. اعماق می اندیشند، آنها که پذیرفته ها را سپردن، درد بیدردی و کار بیکاریست. میدانم بیدرنگ می اندیشید که به | نمی پذیرند، آنها که فضیلتشان، در روی درد باید داشت. در دایران، درد انسان… تنها، | میدانم بیدرنگ این پرسش ازذهنتان در بسیاری از مهالك، سخت مردان نجـات طبع، بدترین روزنامه نگاران، در این جامعه گردانی از امر مبتذل و جریان جاریست، مرد درد، پی درمان می رود. خود از دست داده ساخته میشوند و خوی آری این پیامبران، این سخت مردان، طـرح دردا که روزنامه نگار بیدرد، خود، | روزنامه نگار عصر بحران، خوی جامعه | جامعه فردا را میریزند و جامعه را باخود به درد يك ملت است. بدابر بی دردی که بتواند «فراترجای» میبرند، به جایی که اینجا نیست، با کلمه هایش شرف صنف و حرفه خود را به | اوست. بهای نقدینه یی یا به امید منصبی بفروشد، و شغل او، همه ذات او، همه شرافت و حیثیت میدانم بیدرنگ می گویید از آب به جایی که هواپاك است و خورشید در بستر رنگین خرد، ماهی، خرد خیزد و روزنامه نگاران دست خویش، در کاردمیدن. تاثیر شگفت بارشخصیت با اینها، امیدهای ملتش را.. او نمیدانـد پروده چنین جامعه یی، از بنیاد، روزنامـه را بر تاریخ و بر پیرامون ندیده نگیریم. همه شغلش، آرایه و عاریت او نیست. نمیداند نگاری را کسب و کار می دانند و کاسب ماهیان به يك راستا نمیروند. همه انسانها کارانه، خبر مینویسند و با هر مقاله یی که صراط مستقیم را نمی پیمایند. با دغدغه نجات او، همه صداقت اوست. بیدرد، صداقت ندارد. میپردازند و با هر بحثی که به راه می اندازند، جامعه، همیشه کسانی از خط خارج میشوند، اصل واصولی ندارد. دیروز، مجیز آن مقام یا منصبی را نشانه کرده اند یا توقع گوشه | آری، آنها که را خانه تاريك انحطاط گم می گفت، امروز، فرومایه وار، خاك نشين چشمی را یا برآورد کمبودی روانی را. میشود، خارج میشوند و بی هراس به بلندی فرومایه دیگریست. دیروزش با امروزش میدانم بیدرنگ در دل می گویید های بلندرو می کنند و فریاد خطر می کشند. نمیخواند و امروزش، بی گمان با فردایش. پدید آمدن روزنامه نگاران با شهامت، در روزنامه نگاران روزهای بد باید که | امروز، بنده یی راخدا می کند، فردا، بیشرم متن سردرگمی فکری، در متن اخلاق دغلی، دهانهای گشوده برای این فریادها . باشند. آزرمی، خدای دیروز را از عرش به زیر در روزگار لبهای گشوده به لبخند ودلهای شهامت اخلاقی پاسداری جامعه، کشش کشد: ستایش هایش همان اندازه سبك مايه آکنده از حرص و کین، امریست خلاف به سوی بهترین و والاترین، در همین فریادها است که نکوهشهایش. شناخته میشود. این است آنچه به عنوان ارزش بیدرد، بیبرگ و بار است. می نماید در طبیعت. بله، روزنامه نگار عصر بحران فکر کار و وجدان روزنامه نگار میشناسند. خردی دارد، اما همه چیزش عاریتی ست. باید که مولود خلاف طبیعت باشد، باید که روزنامه نگار، بساز ـ بفروش اصول و تحسین او از اصول، از آزادی و آزادگی، خود ساخته یی فراتر از جامعه خود باشد، هدفها نیست، سوداگر نیست، مرد آرمان عبادت زبانیست. می نماید که به انسانیت نماز باید که خلاف جهت جریان شنا کند وچندان است، نه مرد ضعف و زبونی و دروغ گویی، نه میبرد، نماز او پوك است، همه درون و خود را بپاید و چندان هوای خود را بدارد که ممزوجی از ناتوانی و نیرنگ، و میدانیم که اندرونه اش پوك است. نه موج اخلاق روز، او را ببرد، نه افسون زرو | ناتوان، طراح بهترین نیرنگ هاست ونیرنگ بدابر جامعه یی که فریب روزنامه نگار زور، نه هوای موقع و مقام، نه تلون روزانه | باز، دست آموز ناتوانی. بیدرد، روزنامه نگار خواهشهای نفسانی بحران فكر. بدیهیست که روزنامه نگاری که روزنامه نگار بی فضیلت را بخورد. به قول «بارس»، فیلسوف و نویسنـده سرود فرداها را میخواند، به چشم مصلحت ما، چنین روزنامه نگارانی، بسیـار فرانسوی، «روزنامه نگار روزهای بد، باید که بینان، با خود بازی می کند. نه قدرت، از او | داشته ایم که نه گلهای روییده در مرداب، روزنامه نگار بلندترین دیدگاه ها وستوهناپذیر | راضیست نه گاه کار فرمایش. او برای هر دو بلکه خود مرداب بوده اند، گندنای مرداب ترین شهامتها باشد؛ چشمهایی داشته باشد دردسر ساز است و بسا که جامعه یی که او بوده اند. که از بلندترین برج دیدبانی، چهره خطر را برای آن می کوشد، به روز واقعه، دستش در دوردست ترین دوردستها ببیند وفریادی | نگیرد. بیباک داشته باشد که پدیدار شدن خطر را به هنگام، خبر دهد.» و از خود بیگانهست، اما روزنامه نگار روز اگر قرار براین باشد که جامعه | عایبد، هلاك چنين جامعه پیست. هیچ پیشه یی، انا به خود، روزنامه نگار نابه خود به بار آورد شورانگیزتر از بیدار کردن جامعه یی نیست روزنامه نگار خا به خود، جامعه یی به رنگ خود، که سزاوار بیدار شدن است، هیچ پیشه یی موج نیاز، آنها را پس زده است و پس میزند: مقاطع تاریخی تعیین کننـده این، فسوسا، سرشت جامعه ناخویشتن مره را از ناسره جدا می کند. > – > S
ریشه نگرانی در آسیب پذیری عربستان است نگرانی عربستان سعودی از بحران ایران هرج و مرج در ایران، نگرانی عمیقی را برای فرمانروایان محافظه کـار عربستان سعودی به وجود آورده است. اما، سعودیها، همچنین دربارهی اختلالات جدید در روابطشان با ایالات متحد، احساس نگرانی می کنند. «پل مارتین»، نماینده ی هفته نامهی «نيوزويك»، از ریاض گزارش می دهد: شاهزاده «فهد»، ولیعهد عربستان سعودی، در حالی که در کنار يك نقشه ایستاده بود، دست راست اش را روی پاکستان قرار داد و موقرانه، آن را روی افغانستان ایران، به سوی خلیج فارس، گذارد. دست چپاش، مسیری را از میان اتیوپی و پهنهی دریای سرخ به سوی یمن جنوبی، در راس عربستان، تعقیب کرد. ۵ ۳۲ ” «فهد» با تبسم گفت «این، آنچیزی است که ما حرکت گازانبری کمونیسم می خوانیم. و اگر ایران برود، پس خدا به ما كمك كند.» با این حرکات، مردی که موضع خارجی عربستان سعودی را شکل می دهد، نگرانیهای خود را دربارهی تجاوز تدریجی اتحاد شوروی و ناتوانی آشکار آمریکا برای جلوگیری از آن، بازگو کرد. در واقع، آشوبی که در پیرامون رهبران ناشکیبای سعودی جریان دارد، آنان را به این نتیجه گیری واداشته است که دربارهی موضوع های کلیدی سیاسی، خودشان باید اقدام کنند. ” آخرین چیزی که سعودیها می خواهند، کنار آمدن با واشنگتن است. اما آنها احساس کرده اند که ناگزیر،توافق های «کمپ دیوید» را رد کنند و با افزایش بهای نفت، بیش از آن که انتظار آن می رفت، توافق کنند تصمیم هایی که پاره یی از آمریکاییها را واداشته است تا ناله کنان بگویند که سعودیها دارند ایالات متحد را به زمین می اندازند. شاهزاده «سعود»، وزیر –
خارجهی سعودی، گفت «این اتهامات، بسیار شما وما نبود.» غیر منصفانه است. اگر شما آنها را تجزیه سعودیها از این اشارات که قیمت تحليل بکنید، خواهید فهمید که همهی های نفت و بحران خاور میانه ممکن است این اقدامها، بسیار مسئولانه بوده است.» اما سبب شود که ایالات متحد فروش جنگنده این، خواه منصفانه باشد خواه نباشد، های «اف۱۱۵ را به سعودیها از نو بررسی روشن است که سوء تفاهم ها را باید از میان کند، خشمگین هستند. شاهزاده «فهد»، برد تا روابط ایالات متحد عربستان سعودی، ولیعهد عربستان سعودی گفت «به نظر ما، معاملهی اف۱۵، معامله ميان يك خريدار يكنواخت شود. آسیب پذیری ر يك فروشنده با پیوندهای دیرپا براساس دوستی و تفاهم است.» يك ديپلمات انگلیسی ریشهی مساله، آگاهی عربستان سعودی به «مارتین» گفت «سرعت تغییر اوضاع در از آسیب پذیری این کشور است. برای ایران، آنها را به وحشت انداخته است. اکنون، سعودیها، رخنهی اتحاد شوروی در «شاخ به چشم آنها، مرز شوروی به نحو شومی دارد آفریقا»، ظهور رژیمهای هوادار اتحادشوروی نزديك ميشود. علاوه براین، سعودیها می در کشورهایی مانند افغانستان و یمن جنوبی نرسند که تندروهای عرب ممکن است در بحران در ایران، همه، دست مسکو را میدانهای نفتی آنها خرابکاری کنند نشان میدهند. يك مقام دربار سعودی در سقوط رژیم شاه، سعودیها را وادار ریاض گفت «آنچه ما از آن بیم داریم، کرده است تا از خود بپرسند که «آیا همین . این است که همهی اینها، سریع تر از آن حادثه می تواند در این جا روی دهد؟» روی میدهد که آمریکا بتواند با آنها مقابله هرچند ماهیت مذهبی جنبش ضدرژیم کند. ما میدانیم که ثبات و امنیت آیندهی ایران، رهبران سعودی را با يك وضع دشوار ما با آمریکاست، اما ما نیز، باید بازی مواجه کرده است، آنها کوشش کرده اند بر کانه یی را بازی کنیم.» تا حمایت اعراب را برای پادشاه ایران جلب شاهزاده «سعود» توضیح داد «اغتشاش کنند . اما آنان اعتراف می کنند که این در ایران، بیش از همیشه نشان داده است کار، بدون موفقیت بوده است. يكديپلمات که صلح پایدار، يك اولويت بزرگ در غربی در جده گفت «تردید نیست که خاورمیانه است. ایالات متحد موضع ما را سعودیها مایل خواهند بود که در با ثبات در مورد نیازهای اساسی صلح میداند: خود کردن اوضاع در ایران كمك بكنند، اما مختاری برای فلسطینیها و خروج كامـل مشکل آنها، مانند مشکل حکومت ایالات اسرائیل از سرزمین اعراب، از جمله بیت متحد است آن این است که چه باید المقدس، و توافقهای کمپ دیوید،نتوانسته کرد؟» يك مقام عالی سعودی به تلخی گفت است از عهدهی این کار «شاه ممکن است کامل نباشد، اما گذشته از دربارهی افزایش بهای نفت باید گفت هرچیز، او يك مرد غرب بود.» سعودیها جای تردید باقی نمی برآید.» که سعودیها این افزایش رانتیجه مستقیم بحران ایران توصیف کردند.وقتی وزیران نفت گذارند که نقش آنها ، به عنوان پایگاهی «اوپک» در ابوظبی اجلاس کردند، تولیدنفت علیه کمونیسم، تغییر نکرده باقی خواهـد ایران، داشت متوقف میشد و نمایندهی رژیم ماند. شاهزاده «سعود» به نمایندهی«نيوزويك» ایران، چیزی بیش از يك تماشاگر ساکت اطمینان داد که «ما، این مسیر را انتخاب نبود بدینسان، سعودیها، خود را بدونيك کرده ایم و این مسیری است که ماپیش هم پیمان نیرومند و میانه رو نفتی یافتند. يك خواهیم گرفت.» آنچه او و دیگر رهبران مقام عالی رتبه سعودی به «مارتین، گفت سعودی را نگران می کند، این اعتقاد است شما باید به خاطر بیاورید که ما موفق که مسکو میدانهای نفتی خاورمیانه را به شده بودیم بهای نفت را تا سه سال ثابت نحو محکم در «دیدرس، خود دارد. نگه داریم. و شما نمی توانید تاثیرات حذف ه میلیون بشکه نفت خام ایران را از بازار «فهد» با «کارتر»: «اگر ایران برود، نادیده بگیرید. اگر برای ثابت نگه داشتن خدا به ما كمك كنده ازنیوزويك بهای نفت پافشاری میشد، ممکن بودانشعاب ادر «اوبك» به وجود بیاید و این، به سود ” ال www .. ۳۲
فرخی شهید راه آزادی حسین مکی صفحه ۱۷) البته فرخی، پس از چند ماه توانست از زندان بگریزد، درحالی که این شعار را بر دیوار زندان نوشته بود: به زندان نگردد، اگر عمر طی من و ضيغم الدوله و ملك رى به آزادی ار شد، مرا بخت یار بر آرم از آن بختیاری دمار فرخی در ۱۳۰۰ شمسی روزنامه طوفان را انتشار داد. و در آن عقاید سیاسی خودرا باز گفت. این نشریه چندان به کام دشمنان خلق، در آن روزگار، تلخ آمد، که در زمان انتشار، بیش از ۱۵ بار توقیف شد. البته فرخی همواره، روزنامه دیگری علم می کرد و عقاید خود را در آنها باز می نوشت. قیام، ستاره شرق، پیکار از آن جمله بودند درباره توقیف روزنامه ها بیت کویائی دارد: روشن ک کننده و آتشین بود. در يك نوروز آزادی است و مجلس و هرروزنامه را فرخی، میرزا محمد نام داشت وفرخی مسمطی برای ضیغم الدوله ساخت با مطلع: | هرروز، بی محاکمه توقیف می کنند فرخی یزدی را همگان میشناسند و نمیشناسند. میشناسند، زیرا نام فرخی در تمام سالها، همواره مطرح بوده است، به عنوان يك شاعر مردمی. شاعری که دیوانش نیست اما جزوه و دفتری از او در دست کودکانی که کتاب میفروشند، هست، و همه کس از او اشعـاری خـوانـده است و تك بيتهایی از او به یاد دارد. نمیشناسند، زیرا که در باره فرخی چندان نگفته اند که بایست وچندان ننوشته اند که شایست. سخن گفتن درباره فرض هم آسان نبوده است. روزنامه نویسی که در دوره رضاشاه، در راه آزادی شهید شده است، شاعری که عمال رضاشاه دهانش را دوخته اند، البته در دوره پسر آن شاه از نظــر دستگاه مطرود است و نمی توان دیوانش را به چاپ داد و درباره او سخن گفت. در مجلس به مدرسه تخلص می کرد. او در سال ۱۳۰۶ هجری عید جم شد ای فریدونخو، بت ایران پرست قمری در یزد متولدشد. از زمانی که مستبدی خوی ضحاکی است، اینخو،نه زدست رفت، نوق شعر و نویسندگی اش هم بروز موجب غضب ضيغم الدوله شد (تصور در سال ۱۳۰۷ شمسی، فرخی ازطرف کرد. ولی به علت داشتن همیـن ذوقها از می کنم این آقا در حالت عاديهم بقدر كافی مردم یزد به نمایندگی مجلس شورای ملی مدرسه بیرونش کردند (علیه اولیاء مـدرسه غضب داشته که ضیغم الدوله نام گرفته است. | انتخاب شد. و پس از تصویب اعتبارنامه، در شعرهای تند میساخت) و دیگر نتوانست به رای بروزی که او غضب می کرد و دستور صدد برآمد که طوفان را که مدتی در توقیف مدرسه برود. در این زمان او ۱۶ ساله بود داد دهان فرخی را دوختند. یعنی واقعا با نخ بود، باردیگر منتشر سازد. مکی مینویسد: و به کارگری مشغول گردید. مدتی در وسوزن دوختند وبعد که قضیه به مجلس رسید و طوفان برای مدت کمی منتشر شد و پارچه بافی و زمانی در تانوایی کار کرد تا سروصدا کرد، بدین شکل سرش را هم در همین ایام یعنی در شب ۲۲ اردیبهشت ۱۳۰۷ به مناسبت الغاء کاپیتولاسیون، مجلس آوردند: امرار معاش کند. و گرفتاریش تا آخر عمر همین بود که به قول خودش بهردونان پیش دونان چاپلوس و آستانبوس و تملق گونبود. معاون وزارت داخله (کشور) جواب جشنی در اداره طوفان منعقد نمود و در جشن عده ای از مدیران جراید تهران شرکت دادند: … در خصوص یزد هم راپرتی که از | نمودند ولی اتفاق كتك خوردن فرخی در در آغاز مشروطه،فرخی ازدموکراتهای نائب فراغه رسیده بود، به حکومت یزد اخطار | مجلس شورای ملی و تحصن او در مجلس جدی و سخت کوش یزدشد و در راه استقرار شد که او را به یزد احضار نموده و در باب و نداشتن آزادی برای خروج از مجلس، ار دهان دوختن هم تحقیق شد. به قید قسم جواب | را وادار به فرار مخفیانه از تهران نمود. پس داده بود این مساله کذب است و شخصی | از چندی، ناگهان از مسکو سربدر آورد و را بواسطه قدح مشروطیت و مدح استبداد | به همینجا انتشار روزنامه طوفان خاتمه پیدا چوب زده ام.» (دیوان فرخی یزدی به قلم | کرد.» دموکراسی کوشید. در اوایل دوره مشروطه، هنوز مدح حکومت و حاکم مرسوم بود، اما فرخی شاعری از این دست نبود و تن به چاپلوسی نمیداد. برعکس سخن او افشاگر، ۳۴ ه
اسانه پس از بازگشت به ایران، فرخی چند باردیگر به بازداشتگاه و زندان فرستاده شد و حتى يك بار به کرمان تبعید و زندانی شد ولی سرانجام در تهران به اتهام آنکه به کاغذفروش مدیون است، او را بـه زنـدان انداختند، و در زندان پرونده دیگری برایش ساختند. يك پرونده سیاسی مبنی بر ادب به مقام سلطنت و بدین ترتیب قصد کشتن | او کردند. از آنجا که مرد سخت جانی بود، هیچ حیله ای از پا در نیامد و عاقبت سم در غذایش ریختند، به فراست دریافت و نخورد آنگاه با آمپول هوا به زندگی او خاتمـه دادند. اينك شعری از او در زندانی که عاقیت در آن کشتندش (زندان قصر) به زندان قفس مرغ دلم چون شاد می گردد مگر روزی که از این بند غم آزاد می گردد ز آزادی جهان آباد و چرخ کشور دارا پس از مشروطه با افزار استبداد می گردد طپیدنیهای دلها ناله شد، آهسته، آهسته رساتر گر شود، این نالهها فریاد می گردد شدم چون چرخ سر گردان که چرخ کج روش تاکی به کام این جفاجو با همه بیداد می گردد زاشك و آه مردم بوی خون آید که آهن را دهی گر آب و آتش دشنه فولاد می گردد دلم از این خرابیها بود خوش، زانکه میدانم | خرابی چون که از حد بگذرد آباد می گردد زبیداد فزون آهنگری گمنام و زحمت کش علمدار و علم چون کاوه حداد می گردد و: علم شد در جهان فرهاد در جانبازی شیرین | نه هر کس کوه کن شد در جهان فرهاد می گردد دلم از این عروسی سخت می لرزد که قاسمهم | چو جنگ نینوا نزديك شد، داماد می گردد به ویرانی این اوضاع هستم مطمئن زآنرو که بنیان جفا و جور، بی بنیاد می گردد زشاگردی نمودن فرخی استاد ماهر شد بلی هر کس که شاگردی کند استاد می گردد S ۳۵
w 義 2009 100
نوشته بیدار هشدار به هنگام فرانسه محافظ کار که دو دستی، شالودههای دیرین سالش را چسبیده بود فرزندانش را می دید که بر این شالودهها آب دهان می اندازند و تلخکام، شراب تلخ خودرا میخورد… رویداد بهار دیوانه، توفان نوحی بود که دنیای کهنه را بلعید و شالودههای کرم خورده را برچید پیش از ده سال از «بهار دیوانه ۶۸» این بهار باهمه دیوانگیهایش دلکش | ترس و نفرت گذشت. این نامیست که فرانسویان به بود، زیرا بهار نپذیرفتن بود، بهار «برزبان | مجموعه رویدادهای مه ـ ژوئن ۱۹۶۸ پاریس | آوردن چراهای بزرگ»… و چه چیززیباتر داده اند، اما به راستی، این بهار، آ یادیوانه و بایسته تر از چشم غره جوانان به ارزشهایی اعتراض بهار ۷۸ مینگریست، در می یابد که که نفس را در سینهها حبس می کنند واز روحیه بهار دیوانه، با همه آنکه به دلایل «آندره مالرو» می گوید: «تمدن | آزادی و آزادگان زهر چشم می گیرند؟ بیشمار، شکست خورد چه تاثیری در نهاد | ماشینها، نخستین تمدنیست که ارزشهای | خود را جستجوی می کند. به ماه رفتن به چه درد میخورد، اگر برای خودکشی کردن در آنجا باشد؟» جوانان مه ۶۸ ارزشهای همین تمدن ماشینها را عرضه تردید قراردادند. بہار دیوانه ۷۸ پشت پازدنی به همه ارزش های پدر و پدر بزرگ بود، خواست عاشقانه و دیوانه وار ارزیابی مجدد ارزشها بود. مروز، فرانسه، حتى أن بدنه محافظه کارش که با ترس و نفرت به فوران هایش گذاشته است و چگونه همه شالودم هایش را لرزانده است. دوماه تمام از آغاز مه تا پایان ژوئن، فرانسویان در ریشه یابی این عصیان کوشیدند. مردمی كه يك سال پس از شورش مه ـ ژوئن ۷۸ بیش از دویست اثر درباره علت رویداد و پیشامدهای آن نوشتند، بدیهیست که در همین سالگشت آن چه می کنند. بایست میبودید ومیدیدید که گفت و شنود گسترده ملی یعنی چه، میدیدید شور و علاقه به سرنوشت ملی، یعنی چه، میدیدید چگونه همه رسانه – ۳۷
توده گیر، مشعل بحث وبررسی را دستمی | اسپانیاییها، مکزیکیها وانگلیسی ها رسید. که براین شالودهها آب دهان می اندازند و گردانند و بی آنکه بخواهند در بررسی،چشم | جوانان در سراسر جهان بی تابی مشابهی، تلخکام، شراب تلخ خود را میخورد. همچشمی کنند، یا وقت مخاطبان خود راپر | خشم و تغیر مشابهی داشتند که آنها را روشنگریست. کنند، نوشته ها یا برنامههایی عرضه می به اهتزار در می آورد، به فریاد برمیخیزاندو و سپاسگزار شورش دارند که به تقریب همه در راستای به ستیز با همه اندیشه های مسلط می برد. فرانسه سنتی، فرانسه یی که درقدرت جوانان دهه شصت در تاریخ، یگانه بودند. و ثروت تن میشست، فرانسه یی که تنها آزادی فرانسه، سرشت خاصی داردو | میخواستند به شیوه خود راه بروند، به يك راه میشناخت، راهی که ادامه راه تعریفی متفاوت، و با این همه نگرندگان | شیوه خود بخندند، به شیوه خود بگریندو | گذشته و گذشتگان بود، نمی توانست ستیز رویداد بهار ۶۸ از همه ظرفیت این آزادی | باهم بسرایند. میخواستند به دور از ریا و با دولت و جامعه بورژوایی را رویداد برای بیان نظر خود، ولو آنکه با نظر قدرت | تكلف جامعه های بورژوا، زندگی کنند. دیوانه نخواند، نمی توانست حیات ملی را حاکم در تضاد بود، بهره می گرفتند بسا درست از امکانهایی که رویداد ۶۸ عمومی سرشت اصیل دستخوش خطر نبیند… امروز همان فرانسه، یا دست کم گرفتند. می برید، قیام کردند. برای آزادی فراهم کرده بود بهره می باری، همه آنها در برابر دروغهای | بخشهایی از آن، سپاسگزار شورش بهار رایج که خاصه در سیاستهای بزرگ، ۶۸ است. امروز فرانسه میفهمد جوانار باری، حتی گروهی از کسانی که در متراکم بود و به نام آزادی، نای آزادی را | اشتباه نمی کردند. جوانان بیش از آن از گیرودار انقلاب دانشجویی بهار ۶۸ در برابر نفع و قدرت رهیده اند که ملاحظه یی، نیروی آن ایستادند و زبان به مذمت آن گشودند اما آنچه به عصیان جوانان فرانسوی، | باصره شان را مغشوش سازد. آنها وجدار و آن را شورش کور خواندند و از بیهدفی | سرشتی اصیل وحیرت انگیزترین جنبه راداد | زمین اند. گرچه با احساس شان، سخن می و سرگردانی فکری گردانندگان آن دم و هیچ جای دیگر همانند آن دیده نشد، گویند، اما دروغ وریا در کارشان نیست زدند، در دهمین سالگرد پذیرفتند که این | این بود که اعتصابی طولانی و گسترده در راست می گویند. آنها ندای راستیاند عصیان از سر ضرورت رخ داده. به عبارت همه سطوح بر آن افزوده شد. در این جا، عصیانشان، هشدار به هنگام است. راحتتر، بایست رخ میداده، واعتراف کردند | تاریخ شورش مه ـ ژوئن را ورق نمیزنیم، که گرچه دانشجویان ازاین عصیان حاصلی | با این همه، یادآوری کنیم که بهار دیوانه، بهار دیوانه ۶۸ «همه توانی» وقدرت نبردند، یا حاصل چندانی نبردند، ملت از آن | شعارهای همیشگی اعتصابها را که بر محور | مطلق دولت را به ریشخند گرفت وچیزی توش و توان بسیار گرفت، قدرت دست و پای | افزایش حقوق و خواستهای کوچکی از این نمانده بود جمهوری پنجم فرانسه رافرو خود را جمع کرد و سرمایه، حساب برد قبیل دورمیزد، به شعارهای مخوف دگرگون ریزد و به هر صورت، يك سال بعد، موجب سازی نظم اخلاقی واجتماعی و سیاسی تمام | کناره گیری بنیادگذار این جمهوری رافراهم که جامعه بدل کرد. بهار دیوانه، این چنین، | آورد. بود برنیم ده سال پیش ریشههای دیرین برداشتهای صاحب نظران از بهار | قدرت مستقر را به نبرد فرا خواند ودرواقع، نباید از نظر دور داشت که فرانسه، | دیوانه، در يك جمع بندی، ناظر براین بود همه شالوده های تاریخی و سیاسی را. کشور تعادل نیست، به عکس، سرزمین تضاد که عصیان، ریشه های دیرین داشت وخروجی هیچ کس و هیچ چیز،این جنگ خانگی سرد | است. يك نمونه اش این که فرانسویان اختناق گلیستی ومشت کوبیدنی | را پیش بینی نکرده بود.شگفتااندکی پیش از آنکه | تقریبا همان گروه سیاسی و اجتماعی را بر بردرهای يك «زندان آزاده که جمهوری | ده میلیون تن از فرانسویان در اعتصاب مه – کار نگه داشته اند که س پنجم ساخته بود. عصیان، برخی از ریشه ژوئن شرکت جویند، رهبران سندیکایی به موج عمیق نارضایی علیه آن، برخاسته بود هایش را در جنگ خونين وناعادلانه الجزاير | صدای بلند می گفتند که در این روزها | نمونه دیگر، آنکه در این ده سال، کشور و حتی در حوادثی دورتر از آن بسته بود. برگزاري يك اعتصاب بزرگ، به هیچ روی | از مرحله رشد تصاعدی، اشتغال تام، ثبات دهه شصت بود ودنیا در تب و تاب، دهه ردو ممکن نیست. این چین،موج، بیخبر برخاست | اقتصادی و رفاه مالی، به سطح ریاضت و امتناع، دهه ناباوری، دهه خستگی ودل همه احزاب، از کمونیستو | صرفه جویی، بیکاری و تورم، سقوط کرده آشوبه از قدرت سیاه ابرقدرت غربی بود. سوسیالیست، گذشت. کمونیستها که در است و با این همه، نگهبانان به تقریب همان دهه بهار زیبای پراگ بود که ابرقدرت تفسیری در باب تسخیر دانشگاه «سوربن | هایند که بودند، یا دست کم، روح نظام شرقی، با بی آزرمی، گلهای آن را پرپر کرد | به دست دانشجویان روز دوم ماه مه آنانرا | همان است که بود. دهه عصیانگران دژم بود ودهه اعتراض به فاشیست خواندند، روزهای بعد درماندهوار آری، سرزمین تضاد، پیام بهاردیوانه فوران خون درویتنام، دهه همدردی با ازیاد | واز سر ناگزیری از پی آنها دویدند تا از | را در سطح حکومت جاری نکرد، اما بهار رفته ترین از یادرفتگان، فلسطینیان. کاروان واپس نیفتند، اما هرگز هيچيك از | دیوانه، فرانسه را گاه تا مغز استخوانه اینها بود که بهار دیوانه فرانسه را | احزاب، به پای آنها نرسید. آنچه موج را | تغییر داد. مشتعل کرد. پیش از آن، چند کشوری | میراند، شعارهای محدود و متعارف حزبی آمریکا، ژاپن، آلمان – بهار دیوانه خودرا | نبود، قلبهای خون شده جوانان بود. فرانسه هدفهای جنبش در آمیخته یی از قهر و خشونت تجربه کرده | محافظه کار که دودستی، شالوده های دیرین این که بهار ۶۸ نتوانست فرانسه را بودند و پس از آن نوبت به ایتالیایی ها | سالش را چسبیده بود فرزندانش را میدید | سراپا دگرگون کند، بیشتر از این رویا از فراز سر ۳۸ – 3
بود که ر هیچ چیز مبهمتر، مغشوشتر و نظم و نظام و دستگاه فلسفی به معنای متعارف می آورند، پیامدهایی که حتی برای کسانی رمانتيك تر از هدفهای این جنبش نبـود. نداشت. با این همه فرانسه، تا آنجا که که به خود میبالند که از لنین آموخته اند جوانان عصیان کرده بودند و عصیانشان، توانست در این ده سال از پیام چند گونه از يك موقعیت عینی، تحلیلی عینی، به عمل از رنگ و ریای هر گونه برنامه ریزی و ناهمگن مه ۶۸ بهره گرفت. یکی از فلاسفه آورند، نیز پیش بینی ناپذیر است.» الگوهای پیش ساخته عاری بود. قلب، عصیان فرانسوی می گوید: «نتایج موجهای عمیق شورشیان جوان بهار دیوانه چه کرده بود، نه عقل، احساس، جوانان را تاریخ به ندرت با هدفهایی که به وجـود می گفتند و چه می خواستند؟ بیشتر آنها خود راند، نه استدلال، استدلالی از آنگونه که آورندگان موجها، تعیین می کنند، منطبق را، ماتریالیستهای منطقی میدانستند، اما پای چوبین دارد. اینچنین، بهار دیوانـه میشود. این امواج، پیامدهای بی پایان در پی «آندره فوسار، گلیست و «موریس کلاول «بهار دیوانه» باهمه دیوانگیهایش، دلکش بود، زیرا بهار نپذیرفتن بود، بهار برزبان آوردن چراهای بزرگ بود… آنچه موج را می راند، شعارهای محدود و متعارف حـزبی نبود، قلبهای خون شده جوانان بود… ۳۹
برای تو خواهرها! برادرها! بهارتان خوش، بهار آزادی! وقتی ستمگر به زانو درآمد. وقتی آنقدر خون دادیم، آنقدر شهید دادیم، که دژخیم گریست. يك سرش در عشرت آباد بود يكسرش در زندان کمیته قلبش در «سلطنت آباد»، در «اتاق تمشیت» ساواك. پاهایش را در زیر سفارت آمریکا جستجو کردیم. آتش به جانش افتاد. وقتی همزادانش، يكايك به خاك غلتيدند. بهار ما در کوکتل مولوتفی شکوفه زد که تانکها را تر کاند بهار ما در فتح گارد بود، کاش بود، تا ببیند دژخیمان چه حقیرند. وقتی برادران ما، اسلحه در مشت، دانشگاه را لرزاندند. وقتی همافران ما، جان در کف، وقتی شکسته شد، بینی دشمن به خاك سائیدند. همه چیزی شکسته شد. ما خواندیم: «ای جلاد، ننگت باد!» ما خواندیم: «ما همه سرباز توایم، خمینی!» ما خواندیم: «برادر مجاهد، ای خواهر فدائی، شهادتت مبارك» …و ما اينك در بهار آزادی پرواز می کنیم. خواهرها! برادرها! پروازتان مبارك! ۳
چپ گرا، حق داشتند که بیش از هرچه در آنها خواستی از مقوله روحی و واکنشی نیرومند در برابر یکنواختی و خودخواهی جهانی را تشخیص دهند که می پنداشت در مصرف کالاهای مادی به تنهایی، کلید خوشبختی را یافته است. وفور، به دل آشوبه و تهوع می انجامید. آنچه شورشیان می خواستند «يك خوراك اضافي روح و تخیل بود، يك «چیز دیگر»، يك «جای دیگر بود؛ اما تنها معدودی از آنها قصد داشتند حدود قدرتهای جهانی را آنان به مبارزه خواندند به ریشاش بخندند. اندیشههایشان را ترسیم کنند. خـواست ابرقدرت هایی را که چون ریک دروغ می سکس، ممنوعه یی بود برای نمونه در جامعه فرانسوی پیش آنها در این عبارت «گوبینو» خلاصه میشد: گفتند و انسانهای بی گناه را چون برگهای آنچه را میخواهم، نمیشناسم و آنچه می- خزانی، از شاخه حیات فرو می ریختند و با شناسم، کران ندارد. مراسوی بی سو بایست، وقاحت بی مانند در تاریخ، دم از دموکراسی | از ۱۹۶۸ سکس، ممنوعه یی بود، پیش گیری مرا واپسین کلام بایست.. جرمی نابخشودنی بود، حیات فرهنگی در دست آزادی و جهان آزاد میزدند. آنها نظم ر قدرت، فاسد فئودالهای فکر بود، تکاپوی سندیکایی، با نو استعماری اقتصاد جهانی را به پیکار می خواندند که مباشرانش در جامه شرکتهای هزار دردسر روبرو بود، قضات، مطیع و اعمال می کنند، از سوی زیردستان تصدیق شود. دیگر درجه یا سنت کافی نیست که سبب اجرای دستوری شود. وانگهی امروز، خارج از ارتش، چه کسی به راستی دستور میدهد؟ کارفرما و رییس، اعم از كوچك يا بزرگ، هر کس که میخواهد دستورش روا شود، باید قانع کند. میداند که اگر بخواهد امتیازها و حقوق شغل و وظیفه اش را به رخ آن است که دستش بیندازند بکشد، کند » ۴۰ می آنها مفهوم قدرت را زیر سئوال چندملیتی، «مقامهای محلی» را در جهان ترسان بودند، حتی واژه بوم شناسی (احترام قرار دادند، قدرت به مفهوم عمومیاش، نه سوم به نازلترین قیمت میخریدند وساخته به محیط زیست) ناشناخته بود. فقط در بعد سیاسیاش: قدرت، خاصه در های بیبهایشان را به گران ترین بها با امروز، آن جامعه متعلق به پیش از موقع تراکم در يكتن، نه تنها او را بلکه منابع طبیعی و مواد اولیه آنها تاخت میزدند توفان نوح مینماید، و به راستی، رویداد بهار حکومت و جامعه را فاسد می کند… و تنها و به این غارتگری بیحساب، خشنود نشده، دیوانه، توفان نوحی بود و این رویداد، طی قدرت درگل نبود که پنجه در پنجه آن به یاری سازمانهای اطلاعاتیشان دولت می دوماهی که جریان داشت، «دنیای کهنه» را انداختند، روح قدرت، همه قدرتها، آماج آوردند و دولت میبردند وجهان سوم را با بلعید، شالوده های کرم خورده را برچید تیرهای آنها بود: قدرت کلیسا که درچشم لولوهای مزدورخود، سرانگشت می گرداندند. آشکارا نشان داد که ستون مسئولیتی که جهانی نگاه می کرد و دروغ می گفت، قدرتی بهار دیوانه ۶۸ باهمه ابهام نظریه اش، این دنیا بر آن، می آرمد، ستون لرزانیست که خود راهم عرض «مسکینان در روح» قرار عصیان جهان بی گناه، جهان ستمبر، برجان پنج سال پس از آن، جنگ اکتبر و تحریم میداد وحريصانه زر میاندوخت، قدرت ستم گر بود، تازیانه تاریخ ستمدیدگان نفتی، روشن ساخت که ستون دیگر غرب، جامعه محافظه کار که برای حفظ مبادی که بالابرده شد، اما با ضرب فرود نیامد. اسطوره رشد، کمتر از ستون اولی شکننده لرزان خود، دودستی به قراردادهای فرتوت با این احوال، بهار دیوانه، مفهـوم نیست و رشد بی افسار، همان بود که «دنیای چسبیده بود و با قراردادهایش، اجازه فکر۔ اقتدار (اوتوریته) را عرضه تردید قرار داد: کهنه»، عشرت مادی خود را بر آن بناکرده کردن به «طریق دیگر، و زندگی کردن به هیچ سازمان و مرجع و دستگاه سیاسی یا بود. جهان وفور که اروپای آزاد شده از طریق دیگر، به فرزندانش نمیداد، قدرتی | علمی یا دانشگاهی یا جهانی نمی تواندبگوید اشغال نازی، انتظارش را کشیده بود وسپس که مغازله ساده جوانان را در ملا عام عيب این است و جز این نیست. مصدر و منبع، آن را کشف کرده بود و به آن دل بسته بود میشمرد و خود در نهان، به بیشرمانه ترین همه جاست، همه کس است. «آندره فونتن»، | جاذبه ناکجا آبادیش را از دست داد. این هرج و مرجهای جنسی سرگرم میشد، و سردبیرومقصر «لوموند»، در همین باب نوشت: همه را رهبران بهار دیوانه گفتند و دلیا با فضاحتهای بدیعی، زیر نامهایـی چـون «آثار ناشی از تردید جوانان ۷۸ در باب آنان را دیوانه میخواند. داستریپ تیز پارتی»، خنده میزد بر هرچه حقانیت اقتدار، چندان بیشمار است که برشمردن تاثیرهای عملی و نظری قرارداد است و برهرچه شرم و آزرم است. هنوز به ارزیابی آن موفق نشده ایم. امروز بهار دیوانه، مجال وسیع میخواهد. این رگز اشتباه قدر می توان گفت که جوانان، هر دیگر اقتدار و مرجعیت، برازنده نام خویش نیست، مگر اینکه آن را بپذیرند، مگر این نمی کنند. تنها معیارهای فرتوت، همه کار نظم نو استعماری و نه فقط قدرت کلیسا و جامعه که صلاحیت کسی یا کسانی که آن را آنها را مبنی بر اشتباه میداند. 5
گذشته حال و آینده جولانگاه 9 مادرم بی بیجان نوشته اصغر الهی انتشارات توس داستانی که به سر نوشت شخصیتهای يك روایت کارساز بی اعتنا می ماند من روايت «مادرم، بی بی جان» در و تحلیل آن مینشاند که ناگزیر به نتایجی او و سرنوشت شخصی اوست که ویژگیهای حوصله پر طاقت پسرکی ۱۰-۱۲ ساله که برسد و دست آخر به الگوهایی دست یابد آن محیط، آشکارا نمایانده میشوند.» کنجکاوی را تا حد فضولي يدك مي كشد، که تغییر انسان و جامعه را سبب شود. و شخصیتهای داستان: از چشمه واقعیات آب میخورد. واقعیتی که چه رسالتی عظیم تر از این برای هنر و برهه ای دورانساز از تاریخ کشور ما را در بر بیبیجان: زن زحمتکشی است که هنرمند؟ س ربوده می گیرد. دوره ای که «انگلیسیاغولن» و «باید به این ترتیب وقتی نویسنده ای به تمام موازین نظام مرد سالاری فئودالی را کمرشون رو شکست و بوی گیج کننده تحلیل اجتماعی محیطی که انسانها (یا | پذیرفته و در قالب فرهنگ سنتی آن شکل نفت، هوش از شخصیتهای اثر) در آن فعالیت می کنند، | گرفته، موهومات و خرافات را همان اندازه دزدان دریایی ای که سر تقسیم غنائم به جان هم افتاده اند، میپردازد، باید واقعیت را با تمامی تبلورات با خود دارد که ایمان به اصول را. هرچه است. و وجوه نمونه وار آن، که علاقه و مهربانی و محبتش ریشه ای است، کند. چرا که مجسم جوهر واقع گرایی را باید در تحلیل این واقعیات از روابط اجتماعی انسانها ناشی بغض و کین و ناله و نفرینش سطحی است. اجتماعی جستجو کرد: شناخت و تجسم انسانی میشود و در تك تك شخصيتها تأثیر می مذهب را دربست پذیر است، آمال و آرزو جامعه و انسان در جامعه، با توجه به رابطه گذارد یا به عبارت دیگر گوشه ای از همان هایش، با هررنگ و شکلی از قالب دین، ارگانيك هريك با دیگری، خطوط اصلی شخصیت را میسازد. فراتر نمی رود (در سودای پیشنمازی پسرش این تحلیل اجتماعی را تشکیل میدهد. پیجویی این اصل واقع گرایانه، | است) با سیراب شدن از این ایدئولوژی، هنرمند را به یافتن «علت»ی که در قلمرو | تصادفی نیست که غمخوار و واقع گرایی، بررسی انسان را بصورتی مشکل گشای تجریدی، جدا از شرایطی که آفریننده اجتماع عمل می کند، رهنمون میسازد. | دیگران باشد. دهانش همیشه بوی قرآن اوست، محکوم می کند و به طبیعیت انسان بهترین توضیح برای این ادعا را از زبان میدهد… انه به عنوان میدان تاخت نویسنده «تاریخ رئالیسم» بشنویم. تاز هیجانهای حاج آقا: خرده مالکی است که نیمی مهارنشدنی، بل به عنوان پدیده ای که در د… زندگی انسان و حیات جامعه، | از هستیش به آتش کشیده شده و نیم دیگر موضوع اصلي يك اثر، دنیای درونی قهرمان | را با يك «امضا» به قباله های متعدد برادر و مجموعه ویژگیهای فردی او را تشکیل | کوچکش، اضافه کرده، و حالا در شهر اینگونه نگرش که تبلوری از جوهر میدهد که ما آنها را شخصیت مینامیم و زندگی میکند. شدیدا تقدیر گراست. مذهب محیطی مشغول زندگی و فعالیت است، می واقع گرایی است، برای نویسنده زمینه ای را دست و پا می کند که به ویژگیهای زندگی محصول شرایط متعدد ولی معین موردبررسی نویسندهی واقع گرای نیز آنها را به عنوان | را بدون زوائد موهوم پرستانه تنها مسلك نجات بخش میداند. در روابط و مناسبات معلولیای به خطوط نظام کهن چسبیده است و از کشف قانونمندیهای آن نائل آید. تأمل و توصیف قرار میدهد که با سرنوشت | تولیدی، رعیت را انسان می خواند! دربست شخصی قهرمان، رابطه علت برسر این ویژگیها و تأکید بر پیاده کردن قوانین عام در روابط و مناسباتی که دستمایه بوجود می آورد. بنابراین، هر شخصیت وجوه تولید سرمایه داری که تازه گامهای اثر نویسنده قرار گرفته، ارائه واقعیت را تيپيك، به نوعی مشتق است از نیروهای | ابتدایی را بر میدارد، مطلقاً بی خبر است. اجتماعی. شخصيت تيپيك قهرمان، مجموعه زنده تر و پرخون تر می کند. چراکه بهرحال رعایت این اصول، هنرمند را از شناخت ویژگیهای تعیین کننده عمده محیطی است | نمیداند، اما تنها تکه باقیمانده از جهـاز مقتضیات را درک نمی کند و از سیاست چیزی که خود قهرمان محصول آنست و از طریق | «بیبیجان» را برای خرید قرضه ملی مصدق واقعیت، پیشتر میبرد، در مقام تجزیه > ۴۱
میفروشد. بشدت خودخواه است و کلامش های خرده بورژوا مآبانه را همراه دارد. آقا معلم: زحمتکشی است در پی را وحی منزل میداند. بزرگ خانواده است عاقبت زه میزند. بعداز کودتای ۲۸ مرداد بالا بردن سطح فرهنگ بچه ها. از اخلاق مشکل گشا. اما در برابر دیوار فروریخته | چادر بسر می کند و به ده میرود تا آبها از | کارگری آب می خورد و بهمان اندازه هم خانه دهات، دنیا را تمام شده حساب می کند. آسیاب بیفتد. زن می گیرد و در سوگ مؤمن و معتقد است. مبارزه اهمیتی بس عموجان: (برادر حاج آقا) طلبه ای است تیرباران (یوسف) دوست مبارز کارگرش | والاتر در نظر او دارد، تا زن و بچه، بعداز که حالا کارمند ثبت املاك شده. يـك تنها سه روز در اتاق میماند و… کودتا دستگیر میشود و بعد هم ناپدید زمیندار به تمام معنی که پشت کشاورزها از يوسف: نمونه يك كارگر آگاه | شدیدا روی اسکندر گوینده داستان تاثیر دیدنش به لرزه در می آید. بخوبی تلاشی است با تمام خصوصیات و روش زندگی. | میگذارد. مناسبات کهن فئودالی را درک می کند حزبی است و در بست پایبند به موازین آن اسکندر: (گوینده داستان) پسرکی همگام با زایش نظام سرمایه داری کارساز معتقد و محکم. بعداز کودتا در جواب نك است ۱۰-۱۲ ساله که در طول داستان است. برای خاك «آنقدر تقدیس» یا به زعم و نالهای رشید می گوید: «هنوز هم دیـر شاهد رشد فکریاش هستیم. خود را از خود «ارزش» قائل است که درصد بازدهیش نشده…. همیشه وقت هست» تا پایان راه، دریچه چشم مذهب آلوده«بی بیجان» میبیند کند: زمینی که گندم نمیدهد، با ایمان، راسخ، پیش می رود. دایی جان میخواهد به آرزوی او جامه عمل بپوشاند چه بهتر که به صورت کارخانه آجرپزی در سروان، مامور دستگیری و شکنجه توده ایها | پیشنماز شود، ولی معلم خواهد شد. با همه آید. در محدوده تنگ مالکیت خصوصی، می گوید: اهل خانه جور است که با «مصطفی هرچند آنچنان قالب گرفته که همه چیز را تنها «این پسره یوسف رو می گم، هرچی برادرش مرتب در جنگ است. به دیده برای خود و خانواده اش میخواهد و بس. میزنیم توی سرش… چوب بهرجای نابد تحسین و احترام به «حاج آقا» نگاه می کند و در این میان چه باك اگر دیگران را ترش می کنیم، حرف نمیزند و اسم کسی رو و بشدت محبت «بیبیجان» در تاروپودش آسیبی رسد! نظم و امنیت را ارج می نهد بروز نمیده… فقط من میدونم که با رشید رخنه کرده، ابتدا تحت تأثیر شخصیت اگه یه کلوم حرف بزنه خیلی گندا (رشید) است، ولی در پایان و در قیاس با را تعیین می بوده.. میداند: می گوید: آقا رشید: برادر بزرگتر قهرمان | در میآد… رشید شانس آورده… پسره کله یوسف و معلمش او را تمام شده داستان. با اینکه پایگاهی خرده بورژوامآبانه خره… دنده هاشو خرد کردیم، حرف نمی- نامردی کرد و زد به چاك و رفت دهمان قایم دارد، ازچشمه جهان بینی مترقی آب می خورد. زنه… مث سگ هفتا جون داره… شیشتا شد (ص ۱۸۳) شخصیتش با تأثیر گرفتن حزبی است. فعالیت سیاسی دارد مبلغ شیوه شو گرفتیم، بالاخره نمیتونه طاقت بیاره… از کارگر و معلم قوام می یابد و با غرور تفکر کارگری است. اما از اخلاق آن جداست. همه چی رو می که… مگه آدمیزاد چقدر بنیه کمابیش خصلتهای خاستگاه خود را دارد. و قدرت؟ آنوقت خر بیارو باقلا بار کن… دراه را تا آخر می رویم ونمی گذاریم به تقدیس انسانی مینشیند ولی حاضر نیست اسم خیلیا در می آد که دارن راس راس توی آن حرفهای خوب، آرزوهای خوب بمیرد برای برادر کوچک خود، این حق را محترم خیابون راه میرن… و بگیر وبگیری شروع نمی میرد. چه آقا داداشم باشد و چه نباشد بشمارد. برای مردم مشت به سینه می کوبد میشه که نگو اما خب، هنوز… که حرفی بودن یا نبودن آقا داداشم مسئله ای نیست در هر موردی هم آنان را مقصر میداند. در نزده… خره.. پدرسگ!!! (ص ۱۸۱). حرف مدافع کارگر است و در عمل همان یوسف، کارگری است که مردانه تنگ نظریها، بیحوصلگیها، تسلیم طلبی شرف آدمی را حرمت میبخشد. (ص ۱۸۴). به این ترتیب الهی، ضمن بررسی تاثیر محیط اجتماعی در دنیای معنوی و ۴۲ 9 9
متشکله اش، زندگی روزانه را دربر می گیرد | را بصدای بلند برای آقا معلممان بگویم و و سرنوشت ملتی را تعیین می او بمن بگوید…. اما گویی کسی نمیخواهد زمان به دوران ملی شدن صنعت نفت در را باز کند، امیدی توی تنم میدود، کند. و مبارزات پیگیر توده مردم متشکل شده مثل خونی سرد، مثل سرمای زمستـان… زیر پرچم جبهه ملی و حزب توده برمی- نمیدانم کجا برم. کجا؟ با چه کسی حرف گردد و در تعاقب آن کودتای ننگین چکمه بزنم با چه کسی؟ فکری توی مغزم میدرد، از بگیر و ببند و بکش را موجی نکنه آقا معلم من با یوسف… همراه می آورد. تظاهرات وسيع واعتصابات غروری گرم مثل گرمای تابستان پوشان که صحنه اخلاقی انسان، توجه اش را به تجسم روحیات پیگیر (در مناطق نفتی بخصوص) تاکتیکهای در رگهایم میدود.» (ص۱۸۲) قهرمانان خود به مثابه «جزئی» از دنیای مبارزه ای بودند که شب نامه ها و روزنامه ها شکل داستان در وحدتی ارگانيـك با محتوای آن در پیوند است. حال و آینده افشاگرانه را به خدمت گرفتند. واقعی معطوف میسازد. توصیف وضعیتها و پیش آمدها را به حداقل میرساند و در متن داستان به هريك از اين روشها گذشته جولانگاه این من روایت است. رویدادها و فعالیت شخصیتها را به حوزه اشاراتی وجوددارد، هرچند به صورتی گذرا. | راوی در هر سنی به قضاوت مینشیند، حتی روابط انسانها بسط میدهد. اما آنچه این اما از ضربه زننده ترین آن که اولیـن در سنین مختلف، موضوع واحدی رامحك روابط را تعیین می کند، تنها ذهنیت نویسنده اعتصابات کارگری ایران را دربر می گیرد، میزند. آنچه در بلوغ فکری بیش از دیگر نیست، بلکه هر کلامی که از دهان این خبری نیست. بهرحال اینگونه اعتصابات چیزها اندیشه او را مشغول میدارد، به ر آن قهرمان داستان بیرون می آید، عمیقا که رگ حیاتی اقتصاد کشور را به کم خونی | طبیعت پرداختن است. درحالی که با جا در رابطه با نفع مادی آنهاست. اگر عمه خانم تهدید می کرد، نمودهایی برزندگی روزمره افتاده ترین ترکیبات وزیباترین تشبیهات، به از موجودی ساکت و آرام که هیچگاه از به جای می گذاشت، که از آن در متن توصیف طبیعت میپردازد در همان مقطع سر سجاده جم نمیخورد، به موجودی بدل داستان نشانی نمی بینیم. شاید به این خاطر زمانی، گریزی به گذشته میزند و ذوق و که ما شرایط محیط اجتماعی را در رابطه میشود که از فرط شروشور همه را به تعجب را میدارد، تنها به این خاطر است که با روابط شخصیتهای داستان و برداشت هر و بسادگی بیان می کند: برف!… برف! این تنها يك بعد «شكل» است: يك از حوادث، کشف می کنیم. به عبارت عموجان» در صدد چاه زدن، روى ملك هیچ قیدوبندی در باز تصویری تداعيات دیگر حوادث و وقایع، به حداقل توصیف املاکشان است و این یعنی تجاوز به منافع و تداخل در منافع خواهر و برادر. شده و روابط انسانها تعیین کننده حدود نویسنده وجود ندارد. حتی می توان پیش بینی شوق کودکی را از دیدن برف با دو کلمه جان سروان را هم و آن خانه به تماشا مینشینیم. غلظت بخشید و رنگ رنگ سیاسی داستان بشدت رقيـق | داد. این آمد و رفت و سکون و دیر ماندن به این ترتیب رفتار ناهنجار «عمهجان» آنان است. بهمین دلیل در طول داستان بیش از | کرد که اگر چنین اتفاقی بوقوع می پیوست را که معلول علتهای مادی است، می بینیم. چهار یا پنج بار به خیابان و میدان و کوچه | چه عکس العملی درپی داشت و حتی می توان این به آن معنی نیست که علیت را به شکل نمی رویم و تمامی قضایا را در چارچوب این تصورات نه خود، بل حشمت خانم و دایی توالی مکانیکی رویدادها، بدانیم، یا به مثابه زنجیری که هر حلقه اش محکم به حلقه دیگر چسبیده است. علیت درواقع است، هرچند که تمام اجزاء آن با تمامی | در زمان و مکان، برای داستان روندی پویا گرایی فقط به شكل وحدت ارگانيك كلى داشته های خود، بسوی سازندگی فضایـی به ارمغان آورده که نه تنها با دستمایه اصلی آن، بلکه با شخصیت شیطان و پر تحرك سیاسی و ناگزیر انسانی سیاسی پیش می اثر و اجزاء آن، کیفیت مناسب و غیـر رود. یوسف و معلم، دو شخصیتی که | گوینده نیز هم خوان است. تصادفی اجزاء، تکامل و گسترش طرح کلی حزبیاند و در متن داستان هريك بيش از به انتهای کتاب که میرسی، آغازش داستان، که ناگزیر تکامل روابط بین شخصیتها را همراه دارد، خلاصه نمیشود؛ دربار حاضر نمیشوند، تما میبار این آفرینش | را میبینی. بیبیجان، چشمهای خاکستری بلکه در واقع و بویژه به شکل «تاریخی را بردوش دارند. حضور آنان نه، بلجوهر | مرطوبش را که مثل روزهای خاکستری وجودشان پایمردی و ایمانشان است که | پائیز، ابرهای خاکستری پائیز و زمینهای نمایانده میشود. الهی، ضمن تجسم فلسفه های متضاد تاثیری سرمشقی دارد و خطوط اصلی | خاکستری پائیز و غمهای خاکستری پائیز شخصیت اسکندر را رقم میزند. بعد از | میمانده رویهم زندگی، برخورد منافع مادی این و آن، «لبهای بیبی خانم بوی تلاوت قرآن کودتا اسکندر به تنها پناهگاه خود می رود، تقسیم جامعه و در نتیجه ترسیم شخصیتهایی به شکل حامیان نظام کهنه فئودالی و حامیان به خانه آقای معلم. از ترس و وحشتی که به | میدهد، بوی نماز و اسم اعظم خدا میان نظام نوین سرمایه داری، در انبوه عظیم این ابعاد ایران همه جا را فرا گرفته، می گریزد: | آنها است و در جهنم نمیسوزد. لبهای مادرم واقعیات و رویدادها، مسیر عمده تكامـل آقا معلم مان سنگ صبور من است. | بیبیجان، هیچوقت در جهنم نمی سوزد.) دلم میخواهد برایش بگویم که آقا داداشم | (ص۴) همه چیز به پایان میرسد، بی بی جان اجتماعی را در دنبال کردن راه یوسف و چه جور فرار کرد. برسوایی مثل يك زن… | میمیرد… ولی بنظرم می رسد برای باانصاف معلم مشخص می کند و بالندگی نیروهای و از یوسف حرف بزنم… رفيـق خـوب | ترین و نوعدوست ترین خوانندگان هـم جوان را در این «شکل تاریخی، به معنای نازنینش که به قول آقا داداشم، مردانه شرف | سرنوشت آقا معلم و یوسف مهمتر از خاص می بیند. آدمی را حرمت میبخشد این را خود آقا | «مادرم بی بیجان» است. اینطور نیست؟ پس ناگزیر به تاریخ به معنای عام نیز نظر دارد. یعنی تاریخی که حوادث و وقایع داداشم می گوید و من میخواهم این حرفها بهجت امید گذاشته است: ۴۳
ایران ۴۴ دیداری از اوین و یاد فرزندان پاك خلق گذری به مخوف ترین زندان ساواك M 2000
انقلاب پیروز شد. مردم پادگانها و امیدوار بود که حنیف نژاد گروه را نجات دهد | ذهنم مانده است، چون از آن جمع او را زندانها را فتح کردند. مزدوران ارتش در و اکنون که به آن زمان می اندیشم میبینم تیرباران کردند. یادش بخیر. هر وقت به برابر مردم زانو زدند و مردم برهمه چیزچیره اگر چه حنیف نژاد گروه را نجات نداده بازجویی میبردندم، چون باز می گشتم اکبر است اما حنیف نژادها، ملتی را نجات داده اند. میپرسید که وانتش را دم در دیدهام یا نه. زندان اوین، این مخوف ترین زندان | یادش گرامی باد. نیز یاد فارسی افتادم گویا | او با وانتش، مانند موجود زندهای انس دوران سیاه پهلوی، که سالها ناگشودنی . بهمن شاید هم محمد. نام کوچکش را از و الفت داشت. می نمود و حتی چریکها را جرات نفس زدن یاد برده ام. ساعت در بعد از نیمه شبی، در به یادم افتاد که در آن دیار نبود، بدست توانای مردم فتح | سلول را باز کردند و جسد نیمه جانش را به تا شام، کار می کرد ولی غذایش در ریال از نبردهای خونین و جـانـانـه درون پرت کردند. با آن پاهای برآماسیده او صبح آش (ظهر) دو ریال آش (شب) بود. یاد شد. پس عشرت آباد، و گشودن درهای آن، هیچ چیز که دیگر به همه چیز شباهت داشت جز به او وهمه شهیدانی که مملکت را از دست پا، چندان شلاقش زده بودند که تا يك ماه، ستمگران رهانیدند، بخیر باد. او هرگز ر هیچ جا تسخیر ناپذیر نبود. از صبح دوشنبه بیست وسوم دیماه او را برسر دست به دستشویی میبردیم و نخواهد مرد. هرگز نمیرد آنکه دلش زنده یادم هست که عبدالله قوامی را وقتی که این زندان گشوده شد، مردم تهران، دزدانه در حمام دیدم گفت: به او بگو، همه گروه گروه، به دیدار آن رفتند. میخواستند آن سلولها و سیاه چالها را که انسانه چیز فاش شده است. شلاق اضافی نخور! و پیوانت پیکان اکبر می گشتم، کتابهایی روی شده بود ،ببینند. ببینند آنجا ، برسر پاك | دریافتم که ستاره سرخی است.عاقلی و يك انباشته بودند و متین دفتری، به کسانی ترین فرزندان خلق چه می آمده است.ببینند | جوان کرمانشاهی دیگر که در سلول بودند آنجا رزمنده ترین فرزندان ملت را چگونه | فرایاد آمدند و خوشبختانه، اکنون همه خود میبردند، اعتراض می کرد که آقا اینها را نبرید. هر کدام از اینها سندی از که صفحات کاغذ و دفترچه و کتاب را با به دیار مرگ می فرستادند. از بامداد تا آزادند. شامگاه، زندان پر از مردم بود. بر روی S جنایات رژیم و ساواك است، اما گوش کسی سلولها بزرگ نیست و برای يك دیوارها و تپه ماهورها، هر چه بود، مردم بودازهیچ | نفر ساخته شده اند، اما در آن سال – سال بدهکار نبود. وقتی به جوانی گفتم که آقا سرباز آشتی ناپذیری که بسوی هر پرنده ۵۰ – چندان از جوانان گرفتار ساواك شده این کتاب را با خود نبرید، اعتراض کرد شليك مي کرد، اثری نبود .درهای تو در تو که ناگزیر، هر پنج تن را دريكسلول بودند می انداختند. دیوارهای لابیرنتوار آن، گشاده بود و همگان داشتند تا از هر سوراخ آن که آقا اینها زیاد است… حالا انقلابی شده اند! یاد کتابهای بسیاری افتادم که در اتاق بازجویی تا سقف چیده شده بود. کتابهایی که وقتی از گوشه چشم به برخی از آنها که روی زمین افتاده بود، نگاه سعی به بند عمومی سرزدیم. طبقه دوم. سر در آورند. انگار کوچکتر شده بود. پیش از این در موج جمعیت در رفت وآمد بود و هر | ذهنم بزرگتر بود. کردم، دیدم همان کتابهایی است که رفقاء چهره خطیب، سامع، اکبر موید . کس به دیگری می گفت که آنجا چه بوده است یا اینجا چه می توانسته باشد.زندانیان | که یادش گرامی باد ـ دکتر ترابی و…. در شهر دنبال آن می گردند. در کنار حیاط، مقدار زیادی اتومبیل در ذهن زنده شد. با آن شطرنجها که از قدیمی که سالها بود، آنجا را ندیده بودند، خمیر نان میساختند و آن ماجراها. نخست از آنهمه سلولهای تازه و بناهای جدید، در «ولوو» پارك شده که مال ساواك بود. جوانی با تفنگ ژ.ث، به نگهبانی مشغول بود به یاد خبطی افتادم که از من سر زده بود: بودند کسی از دیگری پرسید، اینجا چند | با دکتر ترابی شطرنج بازی کردم و باختم. آنها را نبرند و روی یکی از آنها نوشته بود: «به اتومبیل دست نزنید، اموال مردم است.» در دل گفتم کجاست حسینی، تا هزار زندانی داشت و او شانه بالا انداخت | اواخر بازی، ناراحت شده بودم ـ گویا به علت کنسه برخی رفقا ـ که اکبر موید یا که نمیدانم. شاید پنج هزار، شاید ده هزار. حسابش را برسند. آن مرد قد بلند قداره زنی در گوشه ای برای دیگران تعریف می | به قول بچه ها و خودش، فرهاد کاتب اسکوئی۔ کرد که آنجا چه بوده و از چه راهی رفیقان | این اسم مستعارش بود ـ برمن خرده گرفت. بند بیرحم جلاد کجاست. فکر کردم اگر یکی از آنها به دست ملت افتاد، او را نکشند بعد كتك حکایت ورزشی که سبب خوردن خطیب شد. بعد از ظهرها ورزش و به اوین بیاورند تا بگوید که در هر گوشه چه اتفاقها افتاده است و هر گوشه چه بوده را به این سلول و آن بند میبردند. پیدا بود که زندان کشیده است ر گوشه و می کردیم و گویا براثر ورزش، از آنجا که کنار را خوب میشناسد. مدتها گشتم تا توانستم سلولی را که در آن بوده ام بیابم. | سی چهل نفر بودیم، سقف بندترك برداشت وقتی از در بیرون می آمدیم خانمی است. و حسین راده و جوان آمدند و عروتیز و هیچ تغییری نکرده بود. همان دیوارها و گفت: خوب است اینجا را بیمارستان کنند همان دوشكواری که چهارنفری و بعد پنج | نطق که ورزش نکنید و با اعتراض خطيب یا دانشگاه… روبرو شدند و او را بردند. دوباره به سلول، نفری بر آن میخوابیدیم. کهنه و فرسوده و پس از دو روز آمد. اما ورزش قطع نشد. شده بود. یاد بهمن بازرگانی افتادم که کسی گفت: بهتر است اینجا رازندان جلادانی کنند که فرزندان خلق را کشته اند. جای ورزش دسته جمعی را وررش انفرادی وقتی مرا به سلول بردند، او بود و بعد از گرفت و دیگر بچه ها صبح تا عروب در حال چندی که آشنا شدیم، از حنیف نژاد برایم گفت و برادرش محمد که سرانجام تیرباران | ورزش بودند. شد. یادم هست که بهمن تا چه اندازه – شد به عشق ـ ثبت است بر جریده عالم درام در بیرون در، در محوطه، همانجا که ما. چهره اکبر موید بیش از همه در – در ذهنم این پیشنهادها را سبك سنگین می کردم که وارد خیابان شدم وبوق . س – ع اتومبیل امانم نداد…
مینا خاتمی اقتباس از گزارش: مجله تایم و نشریه جهانی حقوق بشر تحلیلی از روشهای شکنجه و روحیات شکنجه کنندگان دنیای مخوف شکنجه گاهها * در همه جای دنیا شکنجه کنندگان کار منحط خـود را يك انجام وظیفه اداری تلقی می کنند. آمریکا ۲ سال پیش چاپ شد). ع درست شبیه چنگیزخان است.. ع (یکی از رئیسان سابق ساواك) می گوید: او روی انبوهی از لاشههای تازه بیجانشده دراین خطوط، که درنده خویی از نمونه ای بارز ازجاهلهای ایرانی است (گردن آن نمایان است، رضا براهنی، شاعر منتقد کلفت) او چاق، بلند و کثیف وبهمان نسبت ایرانی، یکی از کسانی که ادعا می کند او خشن وبددهان، بطورغیر قابل تصوری نیرومند را در زندان کمیته شکنجه داده اند یکی از همیشه اصرار داشت که زندانیان او را با خان چکمه هایش را هیچگاه درنمی آورد. شکنجه کنندگان را توصیف می کند. براهنی عنوان احترام آمیز «دکتر» خطاب کنند گام می نهد خان دندانهایش را تمیز نمی کند، آروغ هم میزند، ع دهان بیست نفر از شاعران معاصر را خورد در سال ۱۹۷۳ بدون آن که اتهامش اعلام همچنانکه آدم کشهای درنده خویی که مراکز کرده است. شود ۱۵۲ روز زندانی بوده است. او که شکنجه برزیل را اداره می کنند، سابقا ه (از کتاب شعر یکی از فعالان مخالف درحال حاضر در نيويورك و ظاهرا در تبعید یونان هم این چنین بود این عنوان ظاهرا علیه ایران که توسط دانشگاه ایندیانا . به سیر می برد، درموردشکنجه دهندگانی مانند يك نوع حقانیت به شکنجه دهنده در برابر ter ۴۶ –
قربانیش می بخشد. زندانیان میگفت اسمش داوردنگی» است. شکنجه در اوروگوئه می گوید: «کسانی که نیاز شدید بازپرس به احترام ازجانب در شبه فرهنگ شکنجه دهندگان به قلاب کشیده میشوند نمی توانند راحت قربانی اش کیفیتی قابل توجه از فرهنگ نامهای مستعار مسخره ای هم برای روشها نفس بکشند، فقط ناله می کنند، صدافس نامعلوم و بدوی کشورهایی است که شکنجه و وسائل شکنجه خود گذاشته اند مثل زیر آن رواج دارد. واضح است که این دریایی مرطوب، یعنی نزديك كردن دستگیر فرهنگ منحط شکنجه قوانين ومـراسـم دنیای دوزخی و تاريك باكلماتی تحقیر کننده شده و خفگی با فرو کردن سر او در آب. مخصوص به خود دارد که تقلید مضحکی وحشتناك و غیر انسانی ر یا حرفه یی و نه ظلم ورفتاری غیر و براز تعابیر استهزا آمیز و لغات رمزی «زیر دریایی خشك، شبیه بهمین است، بدون است از امور عادی اداری کوئی که شغلی مشخص میشود. برای مثال، بعضی از آب، در این روش يك كيسه پلاستیکی روی زندانیهای سابق گزارش میدهند که در سر قربانی می کشند و محکم میبندند تا انسانی. برای بسیاری از شکنجه کنندگان، مرکز بدنام شکنجه سائوپائلو در مقر اکسیژن به او نرسد و به خفگی نزديك شود. شکنجه يك وظيفه است، مثل امضا کردن پلیس سیاسی برزیل جلسه شکنجه «مجمع در فن «کباب، قربانی را به پشت بر روي يك دفتر در ادارات. يك مبلغ مذهبی در برزیل | روحانی» نامیده میشد، درست مثل اینکه صفحه فلزی میبندند، و به نقاط مختلف بدن گفته است این کاره این کار برای آنها صرفايك نامها سرپوشی برای افعال شنیع است. اوشوك الكتریكی میدهند. یکی از اختراعات شغل است. او که در سال ۱۹۷۴ در برزیل | قربانیان شیلی می گویند بازپرسهای برزیلی «تله طوطی» در کشورهای زیادی ۱۷ روز زیر شکنجه بوده است اضافه کرده دینا (سازمان امنیت شیلی) به محل این سازمان معمول است، این دستگاه از يك ميله افقی است که «شکنجه کنندگان معمولا شغلهـای مخوف در سانتیاگو پاله دولاريسا (قصر تشکیل شده که زندانی را از زانو به آن دیگری هم داشتند ولی به عنوان کار اصلی خنده) می گویند. شکنجه میدادند». معمولا در ساعات بخصوصی | در ایران «اتاق تمشیت نام|تاق مخوف ر تکان دهنده یی است که زندانیان را بعد از شکنجه مجبور به قدم زدن در آن می کنند، تا خون درباره در بدنشان جریان یابد. از شب یا روز زندانی توسط مامور شکنجه فرا خوانده میشود. معمولا روی سر زندانی | را روپوش می کشند یا چشمش را میبندند. . جلسات غالبا خیلی آرام شروع میشوند، شکنجه دهندگان عموما اسامی انتخابی می آویزند درحالیکه دستها ومچ پاهایش را بهم شکنجه بدنی فقط موقعی آغاز میشود که روی خودشان می گذارند، بیشتر باین علت است میبندند. يك روش متداول دیگر «تلفن» است. بازپرس بهانه یی برای عصبانیت ظاهری یا که نمی خواهند قربانیانشان مشخصات واقعی دمیدنهای شدید به داخل گوشها در يك خشم واقعی پیدا کند، که آندرو بلین از آنها را بدانند. این اسم انتخابی غالبا از زمان، که غالبا باعث پارگیهای بسیار دردناك سازمان عفو بین المللی، آنرا هیجان مشخصات فیزیکی آنها گرفته میشود مانند: پرده گوش میشود. درفن «روی قلاب» قربانی ریاکارانه یی از سرخشم مینامد. چند تن از بلنده» یا «سبیلو». در جنوب آمریکانامهای را از دستهایش آویزان می کنند، دستها را زندانیان شیلی اظهار داشته اند که شکنجه مستعار مانند «آلمانی»، «صورت ماری یا طوری پشت کردن گره می کنند که غالبا دهندگان شیلی برای خواندن زندانی به قصابه بسیار متداول است. يك شكنجه کشیده شدن عصبها باعث فلج شدن بازوان جلسه بازپرسی از جمله «وقت رفتن به سر کنند. جانورصفت در اردوگاه «تجاس میگردد (این روش را در شکنجه گاههای کار است، استفاده می کرده اند. در ایران، وردمر» در شیلی در نزدیکی «سن آنتونیو به ایران قپان می گویند). یکی از قربانیان که مانند بسیاری از کشورهای دیگر تجاوز ۴۷
آوردن قدرت را جستجو می کنند. آنها آدمهائی هستند که بی هیچ چرایی از دستورات اطاعت کنند. خواه چپی و خواه راستی، دربیشتر شکنجه دهندگان وطن پرستی شدید وعدالت خواهی تعصب آمیز بهم آمیخته است. قربانیان، معمولا این شکنجه دهندگان را باهوش ولی نامتعادل تعریف می کنند و يا مطمئن به خود ولی بطور شرورانهای انتقامجو نسبت به کسانی که دارای نظراتی مخالف با عقاید آنها باشند. متاسفانه بنظر می رسد کشورهای خودکامه هیچ مشکلی از جهت پیدا کردن شکنجه کننده ندارند رژیم های خودکام همیشه قادرند به اندازه کافی آدمهایی را پیدا کنند که متقاعد شوند کار آنها (شکنجه) چیزی جز اجرای عدالت نیست، آنها بايك اشاره یا فرمان مقام مافوق قادرند همنوعشان را فلج کنند یا برسانند. فرهنگ منحط شکجه برای این اشخاص يك هويت ایجاد می کند. تاریخ نویس و منتقد اجتماعی «هانا آرندت، آنرا «ابتذالی شیطانی، مینامد. غیرانسانی ترین ظلم يك انسان به انسان دیگر نیز چنانچه در پوشش يك امر طبیعی و عادی قرار گیرد، می تواند به زنان درجلسات شکنجه امری عادی بوده تبديل به يك امر عادی شود. است، رضا براهنی یکبار ناظر ديدار يك دختر ۱۳ ساله زندانی با فامیلش دختر با خونسردی بازپرس خود را به خانواده اش بعنوان کسی که به او تجاوز کرده معرفی میکرده است. عمومیت تجاوز (بهزن وهم مرد) به | عنوان يك روش شکنجه نشانه کمبودهای جنسی وروانی واوج سادیسم (دیگر آزاری) در شکنجه دهندگان است. در عین حال، بعضی از قربانیان اظهار می دارند که شکنجه دهندگان آنها حتی برای شکنجه های عادی و پیش پا افتاده عصبی میشده انـد وبـرای آرام شدن اعصابشان قرص مصرف میکردند. فردموریس میگوید که یکی از شکنجه دهندگانش «سر گردمایا» همیشه عادت داشت توضیح بدهد كه يك مسیحی با ایمان است وهر روز سر راهش به کلیسا میرود. «چرا انسان با طیب خاطر همنـوع خودش را شکنجه میدهد؟» آنتونی استور، سخنران دانشگاه آکسفورد ودکتر روانکاو میگوید: انگیزه شکنجه دهندگان اغـلب بدخواهی یا سادیسم نیست بلکه تمايـل مقاومت ناپذیر به اطاعت است. استور میگوید، شکنجه دهندگان مردان «اطاعت از مافوق هستند، که از این طریق راههای به دست BERNO { به انقلابیون نیروی هوائی برادران سرودتازه سر کنید برادران، سرود تازه سر کنید سرودتان، سرود زندگانی است صدای پرطنین قهرمانی است فراز تنگنای این شب سیاه سپیده هی صبح شادمانی است برادران، سرود تازه سر کنید سروده ای که برترین سرودهاست
صدای بال مرغ اهینشان ترانه پیامهای آشناست ز قله ستاره مژده میدهد به ما که راه صبح زندگی کجاست ز کودکان هشت ساله تا زنان پیر نگاه يك به يك به چهره شماست که راهتان به هر کجا که بگذرد به ساحت مقدس امام ماست درود بر گروه قهرمانتان درود بر گروه قهرمانتان نشالتان ،نشان رزم و زندگی است درود بر نشانه و نشانتان بزیر گامهای آهنین دوستان شکسته باد پشت دشمانتان خجسته باد آن روان ملتی که جاودانه بسته باروانتان به گوش جان چنان صداست صدای آشنای جاودانتان نگاههای مادران داغدار به چهره باشکوه قهرمانتان و آفرین مردمان قهرمان به قهرمانی یکان یکانتان برادران سرود تازه سر کنید که دوره پلید پهلوی گذشت درفش سرخ نوبهار انقلاب ز جلگههای سبز معنوی گذشت .000 فراز تنگنای آن شب سیاه سپیده بزرگ زندگی دمید دوباره لاله های سرخ میدمد ز خاك نقره گون تختی شهید برادران! برادران سرود تازه کنید. (هاله) ۴۹
man مممم کاریکاتور teelleeeeeeeeeee » ۴
نامهای سراسرناسزا در این هفته، يك نامه بدون امضای ساکت ماند. | رونویسی شده، برای سه تن از همکاران اما آزادی و حقیقت سرانجام پیروز نویسنده یا نویسندگان نامه نام خود خواهد شد. ملت ایران و روحانیت مترقی و د والا. تهران مصور رسیده است. برای بهنود، مهری را پای نامه خود نگذاشته اند و پیداست سازمانهای سیاسی پیشرو اجازه نخواهندداد نـامـه ای که سراسر فحش و ناسزاست، که گروهی با قلدری، زور و سبکسری ۵۰ نامهای پراز فحش و ناسزا و تهدید نویسنده شرم دارد که نام خود را پای آن باردیگر آزادی ملتی را به خطر اندازد. که با حذف قسمتهایی از آن که بـواقـع بگذارد. شرم آور است، آن را در زیر میخوانید: آیا نمی توان به مقاله یا مقالاتی پاسخ يك كرد عراقی ـ تلفنی ۱- مقاله «ایران در روزهای آینده، منطقی و دندان شکن داد. آیا نمی توان سخنان يك مطلب معمولی و موضوع روز است يك كرد پناهنده هستم. بنام خود و عقاید خود را در قالبی اصولی و منطقی و بنام کردهایی که پناهنده هستند، به نام از این موهبت استفاده نکنند که به سلاح | نویسنده آن سعی کرده است تا حدودی ریخت و نشر داد؟ همه اینها در روزگـار آزادی و به نام کسانی که آزادی را میفهمد، بی طرفانه قضاوت کند و نتیجه بگیرد. لذا کنونی، به مدد ملت ایران و انقلاب ایران برای ملت ایران پیامی دارم. آنچه شما آقای مسعود بهنود را فردی بیطرف ومتعارف میسر شده است. تنها کسانی ممکن است اکنون گرفتار آنید، میشناسیم. پیش از این گرفتار آن بوده ایم. ملامصطفی بارزانی خاك بر می ۲ـ در مقاله «به فکر ایران باید بود منطق مجهز نباشند. تنها کسانی ممکن است دست ما ریخت. ما را در بدر کرد و از هدفهای نویسنده با چماقی در دست، شعار قانون به نوشتن چنین نامه هایی بزنند که از مردمی خود دور شدیم. اساسی سر میدهد و بطور مرموزی شخصیت و آزادی بوئی نشنیده اند. آیا این مائیم که شما ملت ایران که انقلاب بزرگی چماق بدستهای خود ارزان فروش را برایمان ساواك مصور را منتشر می کنیم یا آنهایی را شروع کرده اید. مبادا به وضع ما دچـار مجسم میسازد و باید به او گفت آقای والا که ساواك تازه را بنیاد مینهند و از انتشار شوید.نگذارید انقلاب شمارا بی ثمر بگذارند. تو به عکس نامت به پستی گرائیدهای. وای آزاد عقاید بیزارند؟ انتشار آزاد عقاید منافع امیدوارم این ملت، با این انقلاب برتر. به فکر خودت باید باشی! طبقاتی آنها را به خطر می اندازد؟ به سود آینده درخشانی در پیش رو داشته باشد. . ۳ـ وبالاخره به مقاله «بیستون را عشق آنها نیست که مردم ایران، از هر گروه و طبقه و قشر، بتوانند حرفهای خود را بزنند. خانم هما آزاد ـ تلفنی و شهرتش فرهاد برده میرسیم. نویسنده کند چگونه ممکن است کسانی باشند که را بی اطلاع از همهجا، فرد بیسوادی است که مجله شما مردانه نیست. در لابلای در ظلمت شك و تردید و ابهام گیج کننده ای، ادعا کنند در روندی که همه چیز را تغییر صفحات از شهید و مجاهد، از سران انقلاب این اراجیف را نوشته و عکس ابلهانه خود داده، توانسته اند خود را با انقلاب و فرهنگ از همه گفتید، از زنان چه. هم انداخته است. آقای حسین مهری انقلابی تطبیق دهند، اما وقتی کسی مقاله ای در تمام صفحات این مجله حتى يك همانند دیوانه ای سخن گفته که سالها در مینویسد و عقاید خود را بیان می کند، به او صفحه به زنان داده نشده است. اجازه ندهید تیمارستان امین آباد تهران زندگی کرده بنویسند: «به فکر خودت باید باشی!» وبدین قانون سیاه برای ما تکرار شود. بنویسید و بگوئید و بگذارید زنان ۴ـ سرانجام به موضوع نام گذاری در آن کسی نتواند آزادانه و بیراهمه عقاید در تنویر افکار عامه با شما متفق باشنـد. برای مجله تهران مصور می پردازیم و می خود را بازگوید. اینان آیا همانها نیستند انقلاب و قدرت آن و عظمتش تنها درعدالت دانیم که در اين يك سال همه کس و همه چیز که در بحبوحه انقلاب برای آنکه، سرانجام و علوطبع نهفته است. عوض شده اند (شام نخست وزیر مطبوعات هدف انقلاب را متوجه منافع خـود کنند، وضع تهران – تلویزیون) و نام خیلی چیزها ساواك تازه ای پدید آورده اند یا میخواهند باشد. ترتیب میخواهند فضائی بوجود آورند که نیز عوض شده است. فقط ساواك بوده که يك اداره خوفیه تازه بنا نهند. بی تردید حساب ما از موجودیت، روحیه وجهت گیری خودرا هرگز ملت ایران، با این خلاقیت انقلابی، خواهد تغییر نداده است و به این جهت مناسبت ترین توانست همه مشکلات را از پیش پای بردارد نام را برای شما «ساواك مصور، انتخاب و و هرچه شر و سیاهی و ظلمت را به زباله دان تاریخ بسپارد. اینها فریاد محتضرانه گروهی ارائه میدهیم. این قسمتهایی از آن نامه بدون امضاء است که از آزادی ملتی در عذابند. اینان، بود که به دفتر تهران مصور شده است. همانانند که نمی خواهند بگذارند، ملتی قاعدتا چنین نامه ای نیاز به پاسخ ندارد. آزادی از دست رفته خود را بازیابد. اینها خوانندگان، خود می توانند قضاوت کنند و همان کسانی هستند که میخواهند دیکتاتوری که نویسندگان چنین نامهای، از چه دیگری را جایگزین دیکتاتوری گذشته کنند قماشی هستند و از چه طرزفکری برخوردارند. تا جیبهای خودرا همچنان به خرج ملت ایران با وجود این نمی توان درباره برخی نکات آن پرنگهدارند. دریابند – 2 – سردبیرمحترم مجله تهران مصور پاسخ به مقاله مندرج در صفحه ۱۱
شماره ۳ مجله تهران مصور مورخ ۲۹ خود و به طبیعت وسرمایه های ملی کشورشان و نه مصلحت، در جمع انقلابی کارمنـدان دیماه ۵۷ تحت عنوان «شکارچیان به راه عشق داشته و عشق دارند و علیرغم تمام اعتصابی سازمان حفاظت محیط زیست حضور افتاده اند، خواهشمند است دستور فرمائید تنگناهای بوجودآمده وموجود در موردنحوه بهمرسانند تا حفاظت مردمی از محیط زیست توضیح زیر را در اولین شماره طبق قوانین خدمت برخلاف آنچه نویسنده مقاله: در ایران را که طرح کرده ایم، وافشاگریهای مطبوعات جهت آگاهی خوانندگان چاپ اعتصاب نبود و در خواب بود..» نامیده است: را که نموده ایم یکرنگ ودست در دست شکاربانان عاشق و علاقمند به طبیعت و هم باطلاع مردم برسانیم. مبادا این تصور نمایند. ۱- محیط زیست و حفاظت آن، سرمایه های ملیدرخواب نبوده اند وهشیارتر «بامید واهی، بما دست دهد که دیگری هم مساله و سازمانی نیست که نه در ایران ونه از همیشه مراقب وافشاگرد.. بوده وخواهند درخواب است… باشد که به اعتبار نوشته در هیچ جای دیگری از این دنیا بتواند تحت خودتان (صفحات ۱۴ و ۱۵ همان شماره سرپرستی خانوادهای، حتی خانواده منفور ۔ کارکنان این سازمان با آزردگی تهران مصور) قلم، بی هراس و تزلزل در خاطر فراوان از آن تهمت ولی با مهربانی خدمت خلق باشد. بوده سلطنت باشد. ۲- سازمان حفاظت محیط زیست و احساس همبستگی و وحدت که مبادا، جامعه کارکنان سازمان حفاظت محیط زیست ایران، از نقطه نظر کیفیت عمل و نحوه حتی در چنین جمع کوچکی در چنین اداره آن هیچ تشابهی با سازمان خدمات شرایطی از مملکت حرکت انقلابی تضعیف شاهنشاهی و سایر سازمانهای به اصطلاح شود، پاسخ میدهند که مطمئن باشید: پاسخ به مقاله مشابه (از نظر نویسنده مقاله مورد بحث) اولا ـ آقای اردلان در خواب است حزب فقط حزب الله نیست نداشته و ندارد. و رئیس هیئت مدیره و يك عضو باشگاه ۳ـ آنها که تحت سرپرستی یکی از شکار و به اصطلاح دوستداران طبیعت که دلیل مخالفت را افراد خانواده سلطنتی در کنار سازمان همراه او در آن شکار مرغابی بوده است متوجه نمیشوم حفاظت محیط زیست و به عنوان شورای و خامش نیز برده نشده بود. عالی محیط زیست عمـل مـی کـرده انـد ثانيا ـ آن گروه از به اصطلاح چندین نفر از وزرای ضد خلق و خائن به شکارچیان درخوابند که در شرایطی که این مملکت بوده اند که خوشبختانه چون مردم عادی در صفهای طویل بنزین ایستادهاند گردهم آیی آنان در مورد محیط زیست و برای بهروزی مملکت سختیها را به جان وجدانهای آزاد تحت عنـوان حـزب فقط جنبه تشریفاتی داشته است، اثرات شوم خریده اند و با خیال راحت و با باکهایپر حزب الله نیست را خواندم. بسی متاثر شدم مقاله تقدیمی آقای حسین مهری به وجود بیوجود آنها آنچنانکه بروزارتخانه از بنزین با اتومبیلهای آخرین سیستم وپر چون این مقاله دور از انتظار بود و جسارتا های تحت وزارت آنها رفته است بـرایـن مصرف رنجروروبلیزر و غیروبا تفنگهای می گویم از آقای مهری و امثالهم بعيـد خواهش من این است که این بار اگر آقای دست ساخت و گرانقیمت و پرژکتورهای سازمان اثر نگذاشته است (بحكم صورت جلسات موجود در خلال هفت سال گذشته، کورکننده با شکمهای انباشته از همین مهری مسافرت تشریف داشتند و در بازگشت در صورت لزوم می توانند نام اعضاء شورای منابع ملی طبیعی و پس از پرداخت حـق از سفر قصد نوشتن مطلبی کردند لااقل عالى ونحوه اقداماتشان را نیز بررسی ی کنند) عضویت سالانه ۱۰,۰۰۰ تومانی به آن ۴- محیط زیست سازمان اجرایی کلوپ کذائی به اصطلاح زیر سرپوش يك نگاه سطحی به تیترهای درشت روزنامه های عصر بیندازند تا اینقدر در اظهارنظر مربوط به آن در هر دولت ملی در صدرجای حفاظت مناطق به تفریح بپردازند ومتاسفانه عجولانه قضاوت نفرموده و با سیاست یکی دارد و از هم پاشیدنی نیست، آنچه متلاشی احتمالا برنویسنده مقاله نیز آنچنان اثر به نعل یکی به میخ مكنونات قلبی خویش را شده و خواهد شد شورای عالی ضد خلق بگذارند که انقلاب مردم ایران را در عیان نکرده باشند. نمیدانم چرا آقای مهری و کلوپهای افراطی وابسته به آنهاست. عباراتی در آن مقاله: «اغتشاش و شلوغی و امثال ایشان باور ندارند که دريك مملكتي هـ حساب کارکنان سازمان حفاظت رفت و آمد» بنامد واعتصاب افشاگرانه وحق محیط زیست از حساب خاندان به اصطلاح طلبانه ومردمی ۳۰۰۰ نفر کارکنان سازمان که به دین و ائمه اطهار ایمان فوق العاده ای هست کمونیسم را در آنجا راهی نیست. در سرپرست سازمان جداست، زیرا این حفاظت محیط زیست را «خواب». مملکتی که اکثریت قریب به اتفاق آن محروم ترین طبقه کارمند (با توجه به میزان در خاتمه، با اعتماد کامل به حقانیت مسلمان شیعه هستند و هنوز در شناخت دین حقوق و مسائل رفاهی وامور استخدامی و مبارزه و همبستگی که با ملت ایران داریم از و مذهب، اندر خم يك كوچه اند و هر روز محل خدمت وموضوع خدمت با توجه به نویسنده محترم آن مقاله درخواست می از روز پیش بیشتر به عظمت این مذهب و کیفیت و شرایط طبیعت ایران و سایر کنیم بپاس وظیفه دشواری که در این دوره ریشه اش که با خون و انقلاب برعلیهستم موارد) ایرانی که بحق زحمتكش ومستضعفند ازحیات شرافتمندانه مطبوعاتی دارند، که بنا شده پی میبرند دلیل مخالفت را باحزب الله راز محرومترین طبقات این اجتماعند به کار تعهدیست در مقابل آنچه که حقیقت است که حزب خداپرستی است متوجه نمیشوم ۵۱
نامه ها و وقتی که رهبر بزرگ ما اعلام میدارد | کشتار دانشگاهها وخوابگاههای دانشجویان خارج از کشور عمیقا بیان کردند ولی آیا پس از سقوط رژیم حکومت جمهوری اسلامی | و شکنجه و کشتار دانشجویان در زندانها هر کز این نگرانی میتواند بانگرانی پدرانی جای آن را خواهد گرفت، هیچ توجهی به اطلاع داشت مگر تا وقتی که نام خمینی که یکباره فرزندانشان ناپدید میشدند وحتی صحبتهای ایشان که حتی مارکسیستها هم در میان نبود بقال گذر ما و میلیونها از زنده بودن یا نبودنشان هم اطلاع نداشتند می توانند برای خود تبلیغ کنند و مسلما اگر | انسان فاقد تحصیلات عالی حاضر به اعتصاب قابل قیاس باشد. | آرایی به دست آوردند حتی می توانند نماینده و تظاهرات بودند؟ به مجلس اعزام کنند نمیشود.نگرانی ایشان ایشان نوشته اند دگریه های يك مادر آقای مهری این انقلاب اسلامی است، عرش را به لرزه میآورد.» از ایشان سئوال را از حکومت جمهوری اسلامی بیموردمی حزب هم فقط حزب الله نیست، شما هم می میکنم آیا گریه این مادر از گریه مادرانی دانم و اگر یکی از نزدیکان آقای مهری توانید حزبی داشته و برای آن حزب فعالیت که در صبح صادق کلهایشان را بـــــــــرای آگاهانه و یا بی اطلاع ایشان را ترسانـده کنید. در ثانی حالا موقع این حرفها نیست تیرباران میبردند شورتر است؟ امیدوارم جناب مهری پوزش کلیه مسلمین که با بدبین شدن حتی یکنفر نیروی او را ایشان پرسیده اند «چرا این سرنوشت را از جانب آن خویش خود بپذیرند و توجه از جنبش بکاهیم. هیچکس نمیخواهد از برای بچه های معصوم؟» حتما آيت الـله داشته باشند که رهبران مذهبی ما حتی آزار | چاله به چاه بیفتد و مسلما رای گیری خواهد میلیونها ایرانی دیگر بارها همین پرسش را به کثیفترین مزدوران ساواك را تا قبل از شد. اینکه جنابعالی روی دیوارها شعار برای جوانان غیور ایران که جز آزادی و محاکمه منع کرده اند و باز جای نگرانی باقی حزب فقط حزب الله را میبینید، نویسندگان سربلندی ایران چیزی نمیخواسته اند نیز نمیماند. ولی در تنها مسئله ای که آقای آن شعارها فقط تبلیغ برای حزب خـود مطرح کرده اند چرا این سرنوشت بــرای مهری در نوشتن مقاله فوق الذکر بسیار به نموده اند، مانند تبلیغ تجارتی کارخانه یخچال جوانان معصوم؟ جا به آن اشاره فرموده اند از نظر اسلام قرار سازی وطنی که می گوید یخچال فقط یخچال آیا ایشان توقـع دارند اگ دادن نام آیت الله خمینی به جای نام پیامبر فلان. مگر غیر از یخچال فلان یخچال دیگری بخواهد ریشه های این ظلم که دیگر بزرگ اسلام در شعار خدا، قرآن، خمینی در این مملکت نیست و آیا تا به حال شما آگاهند اندکی جابجا بشود نباید آب از آب میباشد که مطمئنا خود آیت الله از این را مجبور کرده اند که حتما فقط از یخچال تکان بخورد؟ و پول بچه ها دیر نرسد و در صف نفت و بنزین هم نایستیم و همان زندگی دوست عزیز در این شرایط زمانی آرام ولی وحشتناك گذشته را ادامه دهیم؟ آقای مهری از آیت الله خواسته اند مورد خشنود نیست ولی خودمانیم آقای مهری فلان استفاده فرمائید. کسانی که حتی خدا و قرآن و محمد را قبول ندارند و به عضدید ماتریالیستی فیلسوف ما باید از نفاق پرهیز کنیم تا بعد از پیروزی انشاالله ر سپارند. ولی آیا ایشان فکر کرده اند که قرن نوزده ایمان کامل دارند از نظر يك بردشمن مشترك. آنگاه رودر روی هم بنشینیم که از این پس سنگر را به سیاست مـردان مسلمان واقعی کارشان زشت تر از قرار و مسائل را دوستانه حل بنمائیم دادن نام يك رهبر مذهبی در کنار نام خدا که تا آنروز سانسور کاملا تخته شده و همین موج انقلابی که توده مردم هستند، را ایشان در شماره قبل موج احساسی خطابش هاشم بدیری کردند و من نیز معترفم که اکثریت ما و قرآن نیست در حالی که همان رهبر برای | حرفها را به گوش هم میرسانیم. حفظ قرآن و شعائر اسلامی قیام کرده. يك 9 1 ایرانی مجاهد و وطن پرست در هیچ حـال مردم آگاهی و بینش سیاسی نداریم ودنباله فداکاریهای سازمان مجاهدین خلق ایران نیره سعید شالچی از تهران رو هستیم، ولی این پیروی بخاطر اعتمادی است و مجاهدان بزرگی چون گلسرخیها – که به راستین و برحق بودن آیت الله داریم و دارند، و بهمین دلیل سخن او را هر چه باشد میپذیرند. اگر آیت الله خود را در این …9 دانشیانها را از یاد نبرده و نخواهد برد و اگر آقای مهری در راهپیمایی ها سردبیر محترم مجله تهران مصور پس از تقدیم سلام و تشکر بخاطـر موقع بحرانی کنار بکشند کیست که مردم نیست بکجا خواهیم رسید. شرکت نمایند خواهند دید که نام شهیدان راه آزادی ووطن پرست تحت هر مرام ومسلکی مجله خوبتان، مطالبی در مورد مقاله آقـای همین توده مردم این چنین بوی اعتماد کنند؛ چگونه به سینه پلاکاردها وبرسینه راهپیمایان حسین مهـری تحت عنوان «با آیت الله آنوقت اختلاف نظرها و سلیقه ها به مقیاس | نقش بسته و چه ارجی بر آنها گذارده خمینی حرف دارم» بنظرم رسید که بهتر دیدم بسیار وسیع تر آغاز میشود و دیگر معلـوم شود. ولی آقای مهری و همفکران ایشان با شما نیز در میان بگذارم. این موضوع را نمی توانند انکار کنند که تا وقتی قیام جنبه مذهبی نداشت با میلیونها | طريق مجله شما ایشان را شناختم وبراستی وعده وحتی تهدید نمیشد تظاهرات چند چند مقاله ای که از ایشان در میلیونی به راه انداخت. زمانی که ماجرای همین در سه شماره قبل خواندم بر دلم نشست خرداد ۴۲ اتفاق افتاد، کدام روزنامه حقیقت ولی در مورد مقاله اخیرشان بسیار حـرف را نوشت و چه کسی یا حزبی جرات آن را دارم. داشت که حقیقت ماجرا را به اطلاع عموم ایشان نگرانی خودشان را در مورد برساند. و تاقيام مجاهدین مذهبی قم مگر کسی از | نرسیدن پول به بچه هایشان و سایر بچه های با آقای مهری آشنایی نداشتم تا از با آرزوی موفقیت برای شما و مجله نیره سعید شالچی که
موزیک در زندگیم تنها چند نفری را دیده ام که از مرگ نمی هراسند با مردمی که در اینجایند سحر گاه رنگین میشود «چون بائز» عاشقی که فقط از عشق نمی گوید برخاستن علیه قانون حرفهایش را با افکار پریشان آن زمـان ارتعاشات صدا، با شهامت به آواز و با کلام، اغلب با يك گيتار، میخواند. مواجه ساخت. زنی سالخورده داز ترانه حال کجایی پسرم» | خرده سنگها را کنار میزند لجون بائز، يك خواننده شناخته شده يك تكه پیراهن، کفش است، از آمریکا گرفته که موطن اوست تا | يك زندگی پردرد و رن برخاستن علیه قانون برخاستن علیه قشری که فراموش کرده اند، ما فقيريم ما آموخته ایم موجوداتی صبور، ملایم و عاشق باشیم در آمریکا وقتی میشود عضو انواع و اقسام باشگاههای زنانه بود که حتی عمـر کفاف سرزدن به همه آنها را نصیب نمیکند، يك زن هشدار میدهد. . دارد. او و شوهرش بارها برای حکومتیان | تنها پسری که داشت زیر پایش دفن شده است غرب مسئله ساز بودند، در آمریکا هیچ خواننده ای به اندازه او برای پایان دادن به فریاد دوم جنگ ویتنام مبارزه نکرد. بمباران هانوی | هوای صبحگاهی را میشکافد در کریسمس سال ۱۹۷۲ به حدی افسرده اش در اروپا، با يك اقيـانـوس فاصله، «جون بائز» همچنان محبوب است. صفحاتش گروههای سوگوار بما گفتند وی را ساخت که سفری به ویتنام کرد و در باز گشت «جون بائز» عملا از اولین سالهای دهه فروش زیادی دارند و صدایش نیز مکتب لزانهای خواند که در آن فاجعه به نهایت شصت يك خواننده بزرگ محسوب میشود. روشی راهم باعث شده تا جائیکه خوانندگانی و فریاد اعتراض به بغض همراه گشت. در همین سالها آشناییش با «باب دیلان چندی نظیر «اولیویانیوتونجان» و یا «لیندارونشتاد سرگرم می کند اما بهنگام تنهایی و و بسیاری دیگر در همین سبك او بخوانند. آنچه او را از تمام خوانندگان زن امریکایی جدا می کند، شخصیت اصلی اوست نه آنچه را که ما از طریق آوازهایش می که این بار او متعهدتر و مبارزتر به میدان شناسیم و نه آنچه را که در يك شمای کلی، آمده است. صدای گرم و آرام، نجابت کلام، غرب، زن را معنا کرده است. جون بائز، از يك پدر مکزیکی ومادر | موسیقی یکدست و روان، «جون بائز» را دایه | حال زمانی که به سنگهای قبر مینگرم با پيك فانتوم نیمه شب همه چیز را از دست داده اند آنها، آخرین کلمات را بانگلیسی بما گفتند جانسون، نیکسون، کیسینجر، ایرلندی متولد شده است، اما کودکی او | دلسوز قهرمانان میسازد. عکسها و پوستر بنظرم میرسد که آنها بیشتر در نيويورك و گاه در بوستون سپری های او در مورداستاك» برای زینت اطاقهای بچههای زندگی هستند در سال ۱۹۵۸ یعنی موقعی که فقط دانشجویی آورده میشود. آه که مرگ چه معنای کوچکی دارد. شانزده ساله بود، در محافل دانشجویی دانشگاه «جون بائز» میخواند و عاشق است اما کمبریج مبریج در ماساچوست از طریق آواز، | نه فقط از عشق، که روایت بودن را، در ترك او از طرف دیلان، مواد مخدر رابطه اش را چندی با مردم قطع می کند. بازگشت مجددش حکایت از آن دارد 12 I ۵۳

  • ۵۴ «لئویند برژنف»، در ۱۵ سال بزرگی اتحاد شوروی حکومت کرده است محصول فراوانی از مدالها، نشانها وعنوانها درو کرده است. دبیر کل حزب کمونیست، رییس «پرزیدیوم» شورای عالی و مارشال اتحاد شوروی، تنها چند سمتی است که برژنف» دارد. اما «برژنف» اکنون ۷۲ سال دارد و غیبتهای طولانی او در اثر بیماریهای مرموز، تحلیل گران خارجی و شهرونــدان شوروی را، به يكسان، واداشته است تا بیندیشند آیا او عملا فرماندهی کامل را در دست دارد یا نه. هفته گذشته، پنج نمایندهی هفته نامهی «تایم»، موفق شدند با رییس جمهوری شوروی گفت و شنود کنند. در میان این روزنامه نگاران، «بروس نـلان رییس دفتـر «تايـم، در مسکو، دیـدم میشد. گزارش او، این است: یکی از «کرملین نگران، برجسته در مسکو، به صراحت و به بهترین شکل، چنین می گوید: «برژنف، فقط شورا اداره می کند.۴ راست است که در روزهای قدیم، «لیموزین سیاه و براق رییس جمهوری، هر صبح در ساعت ۸ وارد کرملین میشد. اکنون، این اتومبیل، معمولا پس از ساعت ۱۰ وارد می شود. «برژنف»، بیش از گذشته میخوابد و بیشتر به تعطیلات می رود. «برژنف» به جای بحثهای سیاسی بالبداهه یی که عادتا به آن روی می آورد، با تفسیرها و مطالبی که از روزنامه ها خوانده میشود، از مهمانان هم سیاسی پذیرایی می کند. بسیاری از نرقه و علاقه های قدیم رهبر شوروی، دیگر ازمیان
    گفت و شنود سردبیران تایم با لئونید برژنف در مسکو وظیفه ما: صلح،صلح و بار دیگر صلح برژنف مردی که در سیاست مسئول و محتاط شمرده میشود رفته است. روزهای بد قدرت جهانی است. «برژنف» در معاملاتش با حزب با انصاف دانسته میشود، در برابـر «برژنف» در «روزهـای خـوب | همپیمانان سیاسی اش وفادار تلقی میشود، در راست است که «برژنف»، هنوز با حمایت هم پیمانان خود در دفتر سیاسی و یا همکاری «الکسی کاسیگین»، نخست وزیر، و می تواند همهی این کارها را انجام بدهـد سیاستهایش مسئول و محتاط شمرده میشود مسکو اما و بیش از آن انجام بدهد، «میخائیل سوسلوف»، «ایدئولوژیست، حزب، در و در تصفیهی همقطارانش بیمیل تلقی می گفته میشود که او «روزهای بد» هم حکومت می کند، اما او هنوز کارفرماست. شود. در اصطلاح حزب، وى يك ميانه روست همان گونه که مردان پیر دارند. این فکر و هواداری همهی بخشهای دیوان سالاری را دارد، «برژنف» تحت الحمایهی «نیکتــا به خاطرها خطور کرده است که چرا او | جلب کرده است. خروشچف»، نخست وزیر پیشین بود، امـا | داوطلبانه و محترمانه کناره گیری نکــرده رژیم قدیم امپراتوری روسیه، از دیر «برژنف» ولیعهدی تربیت نکرده است. است، یا مرد جوانتر و سالم تری جانشین باز از میان رفته است، اما روسها، هنوز پیشگویان در پایتختهای غربی اعتراف می- او نشده است. يك دليل آن است که رهبری را دوست دارند که قدرت نشان بدهد. جا در مسکو، عصر، هنوز به میزان زیـاد عصر «برژنف» است و رهبر اتحاد شوروی هر گونه نشانه یی را نشان داده است که قصـد کنند که نمیدانند دفتر سیاسی چگونـه | «برژنف» ظاهرا و واقعا در درون دیوانسالاری «برژنف»، نخستین بار که قدرت را در دست کار می کند و قادر نیستند به يك جانشيـن | عظیم حزب محبوب است. او يك سياستمدار | گرفت، ناچیز شمرده شد و به عنوان يك منطقی برای «برژنف» اشاره بکنند. ایـن | بزرگ، مدیر لایق و رهبر محترم يـك دیوانسالار بیچهره، رد شد، بعدا، روشن شد که اين، يك اشتباه بوده است. او يك سیاستمدار آگاه و يك رهبر قوی از کار درآمد. آمد. و با وجود آن که او دربارهی صرفه جویی بسیار موعظه می کرد، مردی از کار درآمد که شکوه و چیزهای خوب را در زندگی دوست دارد. عشق او به اتومبیلهای گرانبهای خارجی، قایق های تفریحی و پیرامونهای با شکوه، کاملا مشهود ری با لباسهای سیاه خوش دوخت وپیراهن- های زیبا، یکی از خوش لباس ترین مردان اتحاد شوروی است. وقتی در دفتر با ابهت «برژنف» در کرملین برای مهمانان «تایم» باز شد، او یکی از آن لباسهای زیبا را به تن داشت. «برژنف» در مرکز اتاق ایستاد تا از مهمانان استقبال کند و موقرانه با آنهـا دست داد. وقتی دوربینهای تلویزیونیشوروی است. دارد این عصر را پا برجا نگاه دارد. «برژنف» هنوز اراده و انرژی آن را دارد که کارهای دشواری را انجام بدهد که رهبران ملی باید انجام بدهند. تقریبا هر روز، او با مهمانان خارجی ـ سناتورهـای آمریکایی، نمایندگان کمونیست، وزیران آسیایی وعرب، بانکداران و کارخانه داران ـ دیدار می کند. او در کنفرانس های بیشمار حزب و حکومت شرکت می کند. شایـد خسته کننده تر از همه آن باشد که وی، نه تنها نطقهای علنی و طولانی می کند و گزارش های طولانی ارائه میدهد، بلکـه پـای نطقهای مفصل و خسته کنندهی دیگران هم 3 ۵۵
    به کار افتاد، مدال های رییس جمهوری نشانهای «لنين»، قهرمان اتحاد شوروی، قهرمان کارگران سوسیالیست ـ زیـ نورهای درخشان درخشید. در حالی که «لئونید زامیاتین»، رییس اطلاعات کمیته ی مرکزی، «برژنف» را همراهی می کرد، دبیر کل حزب کمونیست به يـك طرف میز طویل کنفرانس قدم بــــرداشت. هیات نمایندگی «تایم» در برابر آنهـا نشست. هر چند اتاق بزرگ است، اما نسبتا برهنه است. روی دیوارهای سفید، در تمثال آویزان بود، تمثال «کارل ماركس، وتمثال ولاديمير لنيـن». در يك گوشه، میز کار «برژنف» با سه تلفن روی آن قراردارد. در انتهای دور، درهای مضاعف پرده داری وجود دارد که به اتاق توأم مطالعه و خواب منتهی میشود، آنجا که «برژنف» غذا میخورد و چرت میزند. «برژنف» به عنوان مردی مشهور است که میزهای تمیز را دوست دارد؛ روی میز، جز يك تقويم و يك ساعت، چیز دیگری وجود نداشت. سخن برژنف – در برژنف گفت: «آقایان، من خوشحال ام که شما را می بینم و از شما مسکو استقبال می کنم. صریحا می گویم که مصاحبه کردن، در طبیعت من نیست. اما، با توجه به اهمیت روابط میان اتحاد شوروی و ایالات متحد و شهرت فراوان مجلهی شما، من تصميـم گرفتم که از درخواست شما بهره برداری کنم و به پرسش های «تایم» پاسخ بدهم. سیاست، يك چيز دقیق است و من میل دارم که شما نقطه نظر مرا به طور دقیق ارائه کنید. بنابراین، پاسخهای من هـم به سئوالات مکتوب شما، به شکل مكتـوب * ۵۶ در است، اتحاد شوروی معامله یی انجام داد، دربارهی این موضوع گزافه گویی کرد. نازیهاحملهی وحشیانهی خود را به اتحادشوروی بافریادهایی دربارهی «تهدید شوروی» انجام دادنـد. کسانی هم که بلوك نظامی «ناتو» را برپا کردند، دربارهی «تهدید شوروی که مبارزه علیه متجاوز ۲۰ میلیون تن را از دست داد، گزافه گویی کردند. و باز امروز، وقتی تشنج زدایی در قاره اروپا نسبتا ملموس شده است، وقتی کنفرانس اروپا در هلسینکی برای همکاری صلح جویانهی وسیع تر راههایی طرح کرده و وقتی گفت و گوهایی برای کاهش سطح درگیری نظامی در وین جریان دارد، هیاهویی دربارهی «تهدید نظامی شوروی در برابر اروپای غربی به راه افتاده است. ظاهرا پاره یی از مردم در غرب، بسیار دشوار یافته اند که تشنج زدایی سیاسی و خاصه قصد ما برای تقویت این تشنج زدایی با کاهش تمرکز نیروهای نظامی دو طرف در مرکز اروپا را هضم کنند. از لحاظ تاریخی، چنان اتفاق افتاده است که تعداد زیادی از سربازان وتسليحات دو بلوك نظامی ـ سیاسی، در اینجا متمرکز و رویاروی هم قرار گرفته اند. نیروهای هر طرف که از لحاظ ساختهای خود با هم اختلاف دارند، در مجموع، تقریبا باهم مساوی هستند. این گونه موازنهی نظامی، اکنون چند دهه است که در اروپا وجـود شده اند دارد. اما تمركز عظیم ارتشها وتسليحات، به خودی خود خطرناك است. اگر این تمرکز در هر دوطرف، بدون دگرگون کردن موازنهی موجود نیروها کاهش یابد، ایجاد پیوندها و روابط صلح جویانه آسانتر خواهد بود. این، دقیقا همان چیزی است که ما میخواهیم به آن نایل بشویم. با این همه، در پاسخ به ما گفته بدبختانه، دیدار ما، نمی تواند يـك | طول مرزهای غربی خود مستقر کرده است دیدار طولانی باشد. من امیدوارم که شما نگران اند. اغلب، به استقرار این نیروها به خواهید فهمید که «بودجهی زمانی» مـن عنوان «تهدید شوروی» اشاره میشود. شما شود که کاهش نیروها تنها در صورتی ممکن بسیار محدود است. من هنوز باید چنـد | دربارهی این نگرانی و در مورد وضع تشنج | است که اتحاد شوروی و دیگر اعضای کنفرانس و سخنرانی برگزار بکنم. زدایی در اروپا چه می اندیشید؟ «پیمان ورشو» نیروهای خود را تا درجـهی دیدار با شما بـرای من مایهی پاسخ: دروغ پردازیها دربارهی تهدید | بسیار بیشتری نسبت به کشورهای «ناتو» خشنودی است. من از این که شما برای | شوروی»، چیز تازه یی نیست. به دنبال اکتبر | کاهش بدهند. وگرنه، يك «تهدید نظامی دیدن من از ایالات متحد به مسکو آمده اید، ۱۹۷۱ که حدود ۱۵ کشور، از جمله ایالات | شوروی» وجود خواهد داشت. به خاطر همین سپاسگزاری می کنم و برای شما سعادت آرزو متحد، به روسیهی شوروی تجاوز کردند تا ادعاهای پیوسته و پی در پی .است که بودجه می کنم.» انقلاب راخفه کنند ونظم قدیم را بازگردانند، | های نظامی، به نحو جنون آمیز افزایش می پرسش: بسیاری از آمریکاییها، از | تبلیغات زیادی در غرب درباره ی «تهـدیـد یابد و نیروهای «ناتو» در اروپا تقویت می- جمله بسیاری از کسانی که از بهبود روابط شوروی» وجود داشته است. «چمبرلن»، | شود. با اتحاد شوروی هواداری می کنند، در مورد نخست وزیر انگلستان، وقتی در مونیخ با چه حادثه یی روی داده است؟ چرا تعداد زیاد نیروهایی که «پیمان ورشو» در «هیتلر» برای مقاصد تجاوز کارانهی او علیه | موازنه یی که سالها وجود داشته است
    ناگهانيك «تهدید» میشود. و اگر تهدیدی چین و اتحاد شوروی که ۱۹۵۰ منعقد های واقعی سیاسی چگونه درك مي كنيد در کار است، ما داریم چه کسی را «تهدید» شد، «همهی اهمیت را از دست داده است» و آیا این کلمه در مورد مسایل منطقه یی تنها يك مورق کاغذصرف شده است ودیگرو مانند مسایل آفریقا و خاورمیانه، به کار آیا ما واقعا ادعای حتى يك كيلومتر | دیگر. ظاهرا، رهبران چین دارند ما را تحريك می رود؟ سرزمین کشوری را داریم؟ آیا اتحاد می کنند که این پیمان را لغو کنیم. مفهوم “تشنج زدائی شوروی روابط عادی و حتی حسنه و صلح ماهرگز به ارادهی خود مدرکی راکه جویانه با همهی کشورهای اروپای غربی روی دوستی میان خلقهای اتحاد شوروی و پاسخ: وقتی ما می گوییم «تشنجزدایی»، ندارد؟ آیا اتحاد شوروی يك ضامن بزرگ چین تاکید می کند، پاره نمی کنیم. اما اگر منظور ما حالتی از روابط بین المللی است و يك شريك فعال در همهی عملیاتی که برای | رهبران پکن چنین قدمی را بردارند، ناگزیر که نقطه مقابل حالتی است که عمـومـا تقویت صلح و توسعه همکاری صلح جویانه خواهند بود تمامی بار مسئولیت در مقابل | «جنگ سرد» خوانده میشود. این جنگ در اروپا صورت می گیرد، نیست؟ مردم کشور خود، در مقابل نیروهای صلح و سرد، به وسیلهی تشنج دایمی یی مشخص پس چرا مردم گمراه، آنها را با | پیشرفت سراسر جهان را تحمل کنند. میشد که این خطر را در برداشت که در نظامی شوروی» به هراس می اندازند؟ پرسش: از زمانی که ما نيويورك را يك لحظه، به درگیری آشکار تبدیل شود. من میل دارم كه يك بار دیگر آنچه ترك كرديم، حوادث نمایانی در کامبوج، تفاق به عبارت دیگر، تشنجزدایی، بالاتر از همه، را اخیرا بارها گفته ام، تکرار کنم: ما افتاده است. شما فکر می کنید که این حوادث | به معنی غلبه بر جنگ سرد و روی آوری به خواستار برتری نظامی برغرب نیستیم، مابه چگونه بر روابط اتحاد شوروی با چین اثر | روابط عادی و ملایم میان کشورهـاست. این برتری نیازی نداریم. تنها چیزی که ما خواهد گذارد؟ تشنج زدایی، به معنی تمایل برای حـل اتهدید اختلاف نه بازور، تهدید یا دست و پنجـه ترم کردن، بلکه باوسایل صلح جویانه در ماء به آن نیاز داریم، يك امنیت قابل اعتماد است. تحریف اوضاع کامبوج و امنیت هر کشور، بدون تردید، با کاهش سابقه تسلیحاتی، کاهش آماده باش های پاسخ: مردم کامبوج برای جنگ با کنار میز مذاکرات است. جنگی وسالم تر شدن اقلیم آمیزش بین المللی، رژیم منفور و برای جنگ بايك استبداد که به سهم خود، برای تقویت جریان بیشتر خواهد بود. از خارج به آنها تحمیل شده است، به پا تشنج زدایی با هر شیوهی ممکن، کار می آرمان ماجراجویانه خاسته اند. این، حق آنهاست و مردمشوروی کنیم و آن را به همهی مناطق جهان، از از مبارزهی عادلانهی کامبوج که «جبههی جمله آفریقا و خاورمیانه، گسترش می دهیم. که مثلا، اگر ما دربارهی خاورميـانه پرسش: از زمـان اعلام عـادىشدن نجات ملی، آن را رهبری می کند، پشتیبانی اما غير منصفانه و غیر واقعی خواهد بود روابط میان واشینگتن وپکن، در ایالات می کنند. اتحاد شوروی همچنین از «شورای از خلقهای این مناطق یا مناطق دیگر انتظار متحد سخنان بسیاری دربارهی «بازی کردن انقلابی خلق کامپوچیا»، یعنی حکومتی که داشته باشیم مبارزه برای حقوق قانونی خود با ورق چین» گفته میشود و از قرار معلوم وسیع ترین بخشهای جمعیت از آن حمایت | را به نام تشنج زدایی، که پاره یی از مردم به پاره یی از چینیها امیدوارند با ورق آمریکایی می کنند، هواداری می کند. غلط آن را تفسیر می کنند، کنار بگذارند. بازی کنند. شما در بارهی این تصورات چه تا آنجا که به چین مربوط میشو فکر می کنید و آیندهی احتمالی روابط اتحاد من عقیده دارم که شما هم مانند من، می سخن می گوییم، منافع تشنج زدایی به هیچ شوروی با چین چه خواهد بود؟ دانید که سیاست رهبری کنونی چین چیست. وجه به وسیلهی مبارزهی خلقهای عـرب پاسخ: پاره یی در ایالات متحدو دیگر کشور من حقیقتا از صحبت کردن دربارهی چین برای استرداد سرزمین های خود که به آنها های غربی هستند که به دنبال روی کار آمدن بیمار و خسته شده ام. من تنها می توانم بگویم تعلق دارد اما اسراییل آنها را گرفته است، رهبری کنونی چین، پیش گرفتن مسیر كه يك رژيم هوادار پکن، يك به اصطلاح به وسیلهی حق فلسطینی ها برای ایجاد يك خصمانه در مقابل اتحاد شوروی را چنـان نمونهی چینی ساخت سیاسی در کامبوج کشور از آن خود، یا به وسیلهی اقدامات مطابق میل خود یافته اند که شده اند وجود داشته است، و قتل عام مردم در کامبوج | کسانی که از این تقاضاهای قانونی اعراب یکن را به وسیله یی برای فشار بـه جـهـان چیزی جز «انقلاب فرهنگی، چینی که دريك | حمایت می کنند، نقض نمیشود. کسانی که سوسیالیسم تبدیل کنند. بنظر من، چنین سرزمین خارجی اجرا شده است، نبوده است از متجاوز حمایت می ی کنند و آرزوهـای سیاستی، برای آرمان صلح جهانی تبلیغات چینیها، سروصدای زیادی دربارهی متجاوزان را برای توسعه طلبی تشویق می ماجراجویانه و بسیار خطرناك خواهد بود. مداخلهی ویتنام در امور کامبوج به راه کنند، به عکس منافع تشنجزدایی در خاور دربارهی روابط میان اتحاد شوروی و انداخته است. این، يك تلاش فوق العاده | میانه عمل می کنند. جمهوری خلق چین، باید گفت که ما نه ادعای برای تحریف اوضاع واقعی است. این، نمونهی ارضی و نه هیچ ادعای دیگری براین کشور دیگری از سرشت سیاست ضدویتنامی آفریقا هم صدق می کند. منبع تهدید در نداريم وما موانع واقعی برای برقراری مجدد رهبری کنونی چین است که همچنین به مقابل کاهش تشنج بین المللی را باید در رابط نه فقط خوب، بلکه همچنین دوستانه، تحريكهای ضدویتنامی دیگری دست می سیاستی یافت که علیه خلقها جهت گیری شده است، یعنی خلقهایی که در آنجا برای وسوسه همین موضوع، در مورد وضع جنوب نمی بینیم ـ مشروط بر این که موضع جمهوری زند. چین، منطقی تر و صلح جویانه تر بشود. گاه گاه گفتاری از پکن شنیده می- پرسش: بسیاری از آمریکاییها آزادی از تسلط استعماری و نژادی، علیه هنوز در بارهی کلمهی تشنج زدایی گیج | استعمارنو، برای استقلال و پیشرفت اجتماعی شود که پیمان دوستی، اتحاد و كمك مشترك هستند شما معنی این کلمه را در اصطلاح- مبارزه می کنند. ۵۷
    آوانگارد !!! همه کوارتز همه سیکو همه درحد اعلای دقت. WEDIZ 22:08 SEIKO Quartz SEIKO و تعویض باطری حتی توسط خود شما به سادگی انجام میگیرد هدیه ای که سالها می ماند روزی خواهد رسید که همه ساعتها مثل سیکو ساخته شوند 10:08 2 .
    بسپیدی برف TCHERY پودر شستشو MONS پانیا تی ہیں لیں یا SNOW ALL PURPOSE DETERGEIT با پودر – دی سرن ما بود ہے
    کلام نخست این شماره تهران مصور، با تاخیری آنها که تاب شنیدن و خواندن نظرات ایمان بود، این انقلاب نیرو از ایمان سربازان يك هفته یی منتشر می شود. چرا که همکارانمان موافق و مخالف را دارند، اينك قلم ـ که خود گرفت. همین ایمان نیروی ماست برای چاپخانه رفته بودند تا در سنگرها باشند، گفته اند بشکند اگر ز خدمت محرومان سر ساختن. همین ایمان نیروی ماست، بـرای سربازان وفادار انقلاب. پیچد – . اگر تاب آن دارید. اگر نه، ما با ماندن. معاون سردبیر، خبرنگاران، عکاسان، گذاشته ایم. همکاران اداری با ژ. سها ومسلسلها. در با آنها ما نیز رفتیم ودیدنی بود چهره تفنگ به میدان نمی آئیم. تفنگ را برای دشمن درود بر همه برادران و خواهران درسنگر! پاینده باد ایران، پس از این آبادان! باری، این شماره نخست تهران مصور بیشترین ستایشها به پیشگاه رهبر بزرگ انقلابا این روزها اگر شماره یی منتشر نکردیم، در «بهار آزادی» است و پس از سرنگونی سردبیر طریقه باز و بسته کردن تفنگ را آموختیم. خودکامگی، از یاد نمی بریم اگر کاریسترك، اينك در سلاحه شده ایم: قلم و تفنگ. بدان سرعت و بدین سهولت شد، تنها از گلسرخی به خاطر شهامتش اعدام شد ۱۸ چه بکنیم تا کشور ما از وضع رقت بـار یاد دوست هفته پیش جامعه مطبوعات بخصوص به مناسبت بیست و هشتم بهمن گذشته نجات یابد. سالروز شهادت خسرو گلسرخی، شاعر سیاست خارجی شاه دور ریخته میشود ۲۶ و روزنامه نگار، گزارشی داریم از چگونگی مسعود بهنود، به برداشتی ازسفر یاران تهران مصور یاد یکی از بهترین زندگی و مرگ او. دراین گزارش عرفات به ایران پرداخته است: سفر دوستان مطبوعاتی را در دلهای خود زنده کردند. خسرو خود می گوید که بخاطر اعتقاداتش عرفات به ایران را يك حركت نمادین برای تعیین حرکتهای آینده سیاست خارجی محکوم میشود نه به دلایل دیگر. آزادی، ای خجسته آزادی ایران تلقی می کنیم. روز ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۱ شادروان سجاد کریمیان همکار قدیمی تهران مصور حسین مهری، در این شماره، به گذشته و حال و آینده… دیده از جهان فروبست و دوستان و دوست شکافتن سیاهیهای دوره سفاک پرداخته گذشته و حال و آینده جولانگاه دارانش را سوگوار کرد. و در آن می گوید که اکنون باید يك روايت، نقد کتاب است از همکارتازه کریمیان کسی نبود که از یاد برود. بدانیم برای چه انقلاب کرده ایم. و هدف ما بهجت|مید. کتابی که به روایات سالهای او همیشه تا زنده بود، هم رونق صفحات است هدفها کدام است. ۳۲ میپردازد اما به نظر منقد، به سرنوشت مجله را برعهده داشت و هم به محضردوستان فاش می گویم و از گفته… شخصیتهای باارزش و کارساز خود رونق و صفا میبخشید. همکار ما سیروس علی نژاد درباره بی اعتنا میماند. تصادفاً مرگ سجاد با اواخر انتشار اعمال دولت بازرگان می گوید، واینکه گذری به مخوف ترین زندان ساواك ۴۴ تهران مصور هم زمان بود و اکنون که دیداری از زندان اوین و گزارشی مجله ما حیات تازه خود را از سر گرفته رکات آن تا چه اندازه انقلابی است و از آن. اینکه امروز چگونه است ودیروز است نبودن سجاد در میان تهران مصوریها چه نامردمیها در آن گذشته است. اندوه بار است. یاران آن روانشاد همیشه یاد او را در دلهای خود زنده نگاه خواهند داشت و او را از شمار رفتگان نخواهند انگاشت. کجا انقلابی نیست. بیا تا گل برافشانیم و… سرمقاله این شماره عبدالله والا نویسنده از گذشته ها و از فرزندان دلیر مختص انقلاب است، او در روال شادمانی خلق در این گزارش یاد کرده است. بیا تا گل برافشانیم و… می گوید که کارگران و کارمندان و مدیریت شرکت اسبدوانی تهران (سهامی خاص) با کمال خوشوقتی ضمن اعلام همبستگی با انقلاب شهادت مهندس حسین پروانهفر شکوهمند وراستین ملت ایران به رهبری زعیم عالیقدر حضرت را به همکاران عزیزمان آقایان آیت الله العظمی امام خمینی انتصاب شخصیت محبوب ومبارزملی صبوریان و حقیقت پناه تسلیت جناب آقای مهندس مهدی بازرگان را به نخست وزیری دولت می گولیم موقت به حضور معظمله و جامعه محترم روحانیت و عمـوم «کارکنان شرکت افست» هموطنان غیور ایران تبريك و تهنیت عرض می نمایند. ۰۵
    بـاغـذا واقعـأخـوبـه ســــون آپ تنهـانـوشـابـهـای کـه بـه رنـگ احتيـاج نـدارد Jun 7UR 7up
    ۵۰ ریال تهران مصور جمعه ۱۱ اسفند ـ شماره ۷ – سال سی و شش 25 AN
    «ژس، راستی یکشنبه چه راه درازی رفت، پیرزنها در جوادیه، پشت بام برای هم تعریف می کردند، چطورپسرشان ژ.س را به دوش می اندازد. در خیابانها موتورسیکلت سواری گذرد، مرد به همسرش می گوید: دستش ژ.س را دیدی، زن می گوید: چی؟ «ژ.س»، این سلاح استبدادی، ناگهان چه ابزار خوش دستی شد، در دستهای مصمم جوانان ما. بچه ها میخواندند: زس تنها تفنگ نیست 5 روز رسیدن «بهار آزادی» یادداشتهای کوچه انقلاب این هستی، تمام هستی استبداد است اينك در دستهای ماست استبداد، اينك گلوش در چنگ ماست نزدیکی عشرت آباد، هر آمد خبری می آورد، از آسمان گلوله می بارید، زنها باسینی چای جلو در از مردهای غریبه پذیرایی می کردند، هر غریبه برادری شده است، هر همسایه خواهری. دستههای گل است که می آید، تقسیم میشود. روزهای گل و گریه است، پیرزنی قد کشد، چیزی شبیه پرواز تا برصورت جوانی که تفنگش را چون جان در بغـل گرفته، بوسه بزند. آنسوتر، دو جوان، بهم كمك مي- کنند تا با درشت ترین کلمات بنویسند «نهضت ادامه دارد» «برادر شهیدم راهت ادامه دارد»، و…. مردپیری با گریه می گوید: عباس رادیده بودید، همان که دیروز برایمان نان خرید، آن روزها که صف نفت بود، نگذاشت توی صف بمانیم. نفت آورد، دانم می آمد و با موتو سيكلتش ویراژ میداد خبر می آورد، asroutes خبر میبرد. پيك محله بود، كمك رسان محله بود. در همه این روزها نگذاشت بازنشسته ها | از خانه بیرون بروند، در میزد و می پرسید چی میخواهید؟ مرد پیر با گریه گفت: عباس، آره همان عباس خودمان. تیر خورد، جلوعشرت آباد خودم دیدم، دراز به درازوسط خیابان افتاده بود. مرد پیر گریه می کرد: تن بیجان عباس با آن کفش کتانیاش، وسط خیابان افاده بود، حالا فردا کی به فریاد ما برسه، کی به ما بگه: «پدر ما پیروز میشویم»! محله می گریست، کوچه می گریسته نانوایی می گریست عباسهای ما چه زود می روند! S هر محله حالا شهیدانی دارد خون این انقلاب در رگ هر کوچه می جوشد، پای هر دیوار چه بسا خون شهیدی | در خاک رفته باشد. محـلات شناسنامه هـای انقلابـی گرفته اند. نامهای تازه گرفته اند: خیابانهای شریعتی، بدیع زادگان، گلسرخی، آلادپوش محسن، مهدی رضائی و… میدان ۲۵ شهریور، چه آسان نام خود را، نام عاریتی بدسگال را، به ۱۷ شهریور بدل کرده است، روزی از روزهای انقلاب، میدان ژاله حالا میدان شهداشده و شهیاد، میدان آزادی. و چه زرد در ذهنها جا گرفته، نامهای ارتجاعی به تاریخ پیوسته اند. است هر محله، شبهائی را به یاد داردکه از آسمان گلوله میبارید، مردم با هم چه مهربان بودند، مثل شبهای قدر، این شبها و روزها چه عزیزند! در وسط کوچه گرم و مهربان با همسایه های نه بیگانه که آشنا با هم
    روز رسیدن «بهار آزادی» یادداشتهای کوچه انقلاب دختری سرش را بلند کرد و نگاهی ناگهان انگشت دختر کی تازه انقلابی شده محیط را ببیند. که عکسهای الویس پریسلی را با تصاویری اگر گلوله به من خورد، زخمیشدم | به مرد انداخت و گفت: برو بهشت زهرا، از چه گوارا و خسرو گلسرخی عوض کرده یا مردم اورا به خانه تان برسانید. وصیت نامه ام | بچه ها را دفن می کنند، کسی آنجا نیست! یکی از رهگذران را نشانه می گیرد: این آقا را در خانه توی کیف اداره ام گذاشته ام». دورهم نشسته بودیم، از آنسفاك | دیشب در خانه اش عرق میخورد، امروز هم کسی نمیدانست آن كودك كجاست. میرود سخنرانی! پدرش کجاست. قهرمانها در گمنامی زندگی بی رحم ترین… خونخوار ترین.. دیوانه ی کنند و می میرند. ترین.. ثروتمندترین.. خائن ترین. صفت می مجاهد گفت: نه. های عالی ردیف میشد. و فریاد می زند: مامان! مامان! روشنفکرهای امروز را نیگا کن! آن که هدف انگشتان مانیکورشده س – سلاح سازمانی ارتش ـ را با خود می گفتم، در تاریخ سراغ ندارم | دخترك است، به پوزخندی می گذرد. محله از این دوش به آن دوش انداخت، صورتش | که بیست، سی و شاید چهل میلیون تن یکی «هیس» میشود، ساواکیهای تازه در هر از دودی جانگزا درهم بود. میلنگید. را به «مرده باد» بدرقه کنند و چنین میزان | محله، درهر کوچه، سعی می کنند انقلاب مردم ریخته بودند دورش که: ببریمت | نفرتی نثار یکی شده باشد. را ماتیکی کنند، مردم نمی گذارند. بیمارستان. می گفت: آنجا بودم، در رفتم مادر بزرگم گفت: مادر نفرینش نکنید، | مرد محترمی به عتاب می گوید: برو آمدم. ولم کنید نمیروم. خودش آواره شده، آوارگی بددردی است. دخترم، به ما چه. چرا در کار خصوصی مردم میلنگید و میرفت، صبح پایش تیر | به سزاش میرسد. دخالت می کنی؟ خورده بود. گچ گرفته بودند، اما به راه خواهرم غرید: کدام سزا، پولها را مادرش گوشه ابرو بالا می اندازد که: افتاده بود و خون از کناره گچ میچکید. اما | برده و دارد خوش می گذراند و عین خیالش می گفت: نه. نیست، من و شما گیر افتاده ایم. دخترم راست میگه دیگه…! اما همسایه ها از پنجره و از کوچه زنی گفت: «خطر ناکه. خیلی خطر ناکه» دامادمان سعی کرد مبنای علمی به بحث | با فریادهای خود ضد انقلاب را ساکت می | و پیشنهاد کرد: «بیاببریمت بیمارستان تهران، | بدهد، موفق نشد. واقعیت در نفرتی بود که برادرم آنجاست. ببیندبرمیگردیم.» و قر زد: | درصدای مادر موج میزد، وقتی که داستان کنند، صدای گلوله می آید، دخترك مي- رود توی اتاق خودش تا با تلفن قرمزرنگ | «سیاه میشه، يك عمر باید شل باشی!». «رضائی»ها را میخواند و قطره اشکی که – همرنگ پردهها ـ به برادرش در جوان برگشت نگاه کرد، در نگاهش | گوشه چشمهایش مینشست، لابدمن و دیگر سانفرانسیسکو تلفن کند و شرح بدهد که | التماس بود، و تبدیل به خشم شد و گفت – بچه هایش را در خیال جای احمد، مهدی و از پشت پنجره و لایدر در انقلاب شرکت | جدی گفت و من ترسیدم ـ اگر اصرار کنید، | صدیقه می نشاند. داشته است! 1 ی گفتیم: می با این تفنگ خودم را می کشم. ولوله تفنگ نمیدانست اگر بجای ما، فرزندانی چون آنها داشت، معنی اشك را نمیدانست. | «این پسر دارد، فرزندمن است، ابراهیم علیزاده کارمند کشید، میشد فهمید، میشد دید. اداره هواپیمایی کشوری او را باخود آورده ام بالای سر بچه هایی که کوکتل مولوتف تا امروز (یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۵۷) در خیابان درست می کردند ایستاده بود و می می گفت: به چشم ببیند در چه کشوری زندگی می کند. | بچه های من. به من هم کاری بدهید، بکنم. مردم خیابان جمع شده بودند، را بر قلبش گذاشت. برادر کوچکم رسید، دانشجوست. دور دو سه تا نوجوان یکی از آنها نامه یی را قلب عزیزش را سالم میخواستیم. که از جيب يك بچه در خیابان افتاده بود، درد در تن و اراده چون پولادش کاری نبود عکسی آورد، یادگار روز سقوط مجسمه پیر مرد محترمی بود، در جانش | فرعون. برادرم خندید، اما درعکس مثل شیر میخواند: ۴ ساله کاوه علیزاده نام | هوس موثر بودن، بودن، اصلابودن، زبانه می | تیر خورده بود. مثل همه. م. بهنود ۷
    ایران انتصابات دولت موقت انقلابی صادق قطب زاده، سرپرست رادیو و ترابری. تلويزيون. کل ارتش ملی. خارجه. سنگرعمده آزادی با آغاز نبرد مسلحانه میان سربازان و پرسنل نیروی هوایی و نیروهای مسلح مرد با افراد گارد جاویدان، دانشگاه تهران با صورت یکی از سنگرهای عمده مردم درآمد گروههای مسلح مردم وافراد نیروی هوایی که به مردم پیوسته بودند، به یاری چریکهای فدایی خلق ایران و مجاهدین خلق از بعد از روز شنبه، روز اوج مبارزه مسلحان نیروهای مردم با نیروهای ارتجاع، دردانشگاه حسین فکری، سرپرست موقت تهران با ایجاد سنگر، موضع گرفتند. سلام مدافعان دانشگاه بیشتر همان سلاحهایی بود تیمسار نوروزی سرپرست شهربانی که در حمله متهورانه مردم به پادگانها به غنیمت گرفته شده بود. در سنگرها که بیشتر با استفاده از کیسه شن ساخته شده بود، جوانان مسلح دریادار احمد مدنی فرمانده نیروی پاسداری میدادند. بنا به گزارش روزنامه ها «شنبه شب» حدود ده هزار نفر از مردم برای دکتر اسدالله مبشری، وزیر پاسداری از دانشگاه تهران در محوطه دانشگاه اجتماع کرده بودند. امیر انتظام سرپرست تشکیلات على اكبر معین فر وزیر مشاور در سرلشکن ولی قرهنی رئیس ستاد امور سازمان برنامه. علی اردلان، وزیر دارایی. ایرج داورپناه، فرمانده گارد نخست وزیری. در امور انتقال قدرت. دکتر ابراهیم، یـزدی، معاون نخست وزیر در امور انقلاب. هاشم صباغیان، معاون نخست وزیر تیمسار سپهبد احمدعلی محققی، سرپرست ژاندارمری کل کشور. (بعدا جای خود را به سرهنگ عزت الله (بعدا جای خود را به سرهنگ ستاد ممتاز داد) ناصر مجللی داد). داریوش فروهر، وزیر کار وامور کل کشور. اجتماعی. دریائی. مصطفی کثیرائی، وزیر مسکن و شهرسازی. دادگستری. دکتر کاظم سامی، وزیر بهداری. دکتر کریم سنجابی، وزیر امور احمد صدر حاج سیدجوادی، وزیر يوسف طاهری قزوینی، وزیر راه نخست وزیری. دکتر صالح خو، مسئول کمیته ارتباط با مطبوعات نخست وزیری. ورزشگاههای تهران. مهندس عباس تاج، وزیر نیرو. در میان مدافعان دانشگاه تهران برخی از تیمسار سپهبد سعید مهدیون اعضای سازمانهای مبارز از جمله سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و سازمان فرمانده نیروی هوائی. عبدالله آذربرزین به جای او نشست). (با اعتراض همافران و افراد تیمسار مجاهدین دیده میشدند. این افراد در سراسر که در سنگرها و مواضع مستقر بودند نحوه استفاده از سلاح و روش ساختن مواد آتشزا از جمله کوکتل مولوتف را به مرد مدتی آموزش می دادند. ارتش پوشالی! هیچکش پوشالی بودن ارتش را تا ماه به ندای ملت پاسخ مثبت دادند و سرباز بدین حد باور نداشت. بسیار سخن ازپوشالی خانه ها را ترک کردند. بودن ارتش میرفت. بسیاری می گفتند که افسران جزء ارتش، کسانی هستند که ارتش ایران، يك ارتش مزدور نیست که مانند اکثریت آحد ملت، زجر دیده اند و بخواهد تا پای جان بجنگد، اما تا بدین حد طعم تلخ حکومت استبدادی را چشیده اند. سست و بی پایه بودن ارتش در تصور هـم آنها میدانید که فرماندهان به چه منظورهای نمی گنجید. ارتش پوشالی، با هزاران افسر خائن نه ای، آنان را وادار به اطاعت کور کورانه و شاید حدود هزار ژنرال، در يك روزبوسیله می کردند و بدین جهت هرگز نخواستند ملت تسخیر شد و به چنان وضعی دچار آمد به ملت پشت کنند، مگر عده قلیلی از آنها، که فرمانده نیروی زمینی آن کشته شد و آنهم از سر ناآگاهی و غفلت. | فرمانده نیروی هوایی گریخت و فرمانده تنها ژنرالها مانده بودند که از پیش | گارد شاهشاهـی! سوراخ سوراخ شد و پیدا بود، در هر هنگامهای، آنها چادر به سر چریکها، سفیر آمریکا در ایران را بر خواهند کرد و خواهند گریخت. مگر گروهی حمله به سفارت آمریکا و اعتقاد به مردم داشتند و میدانستند که وحشت می انداخت، هرگز ملت را نگذاشتند باید از ملت در برابر دشمن دفع کنند. و دستگیری سولیوان فرمانده هوانیروز فرار کرد! سربازان ارتش ایران، بر خلاف آنچه از آنها که به ملت وفادار بودند و ایمـان شاه تصور می کرد و از این تصور، ما را به که شاه را بردارند، و به همین جهت از چند
    AMAN سفر عرفات، ایرانیان را چنـدان ياسر عرفات، اهبر ملت فلسطین، یا دست کم پر آوازه ترین آنها، این هفته وارد خوشنود کرد که دهها هزار ـ و شاید صدها در دوروبرخانه امام، برای بزرگداشت هزار – در تهران شد. تاریخ سفر عرفات به تهران، به علل او و فلسطین جمع شدند و برای آزادی عرفات در تهران شهیدان انقلاب ایران را گرامی داشت. را چندان خوشحال کرد که در لبنان يـك امنیتی، قبل از ورود او فاش نشد. عرفات به فلسطین شعار دادند. محض آمدن به ایران، به بهشت زهرا رفت و نیز سفر عرفات به ایران، فلسطینی ها از سفر عرفات به ایران، نه تنها به اجتماع پنج هزار نفری به حمایت از انقلاب عنوان تغییر سیاست خارجی ایران، بل به ایران تشکیل شد و معاون عرفات اعلام کرد: عنوان پیدایی کانون تازه ای برای حمایت از ایران از این پس روی به دوستان اصلی وبایسته فلسطینیان آواره ـ فلسطینیان از وطن رانده خود خواهد داشت، اردوگاه سوسیالیسم. شده در جهان تلقی شده است. یندگان امام به دادش برسند، در میان گرفته و بدکاریهایش را یاد آوری میکنند. هشدار رهبران انقلاب، نتوانستند از حمله آن خودداری کنند. حمله برق آسا بود، و در مدتی کوتاه | سارت به تصرف مردم در آمد. اگر چه در آغاز عده ای از محافظان سفارت به دفاع پرداختند و سعی کردند مردم را بپراکنند. اما هیچ کس دست بردار نبود. و در این حمله جانانه عده زیادی دستگیر شدند، از جمله ویلیام سولیوان سفیر ایالات متحد در ایران. 9 قضیه دستگیری آنها، و آزادشدنشان به روشنی در خبرها نیامد ولی رویهمرفته خیلی سریع فیصله یافت، برای آنکه کار به جاهای باریك نكشد. سفارت آمریکا، اگر چه به همان سلحانه، قصد حمله به آن را داشتند دلیل که سفارت آمریکاست، به اندازه کافی انگیزه برای حمله داشت. اما آن روز بیشتر پس از فرو ریختن پادگانها، روز چندین بار نیز بدان حمله کردند و سعی مردم می چهارشنبه ۲۵ گفتند حمله بدان جهت صورت کردند آنجا را به آتش بکشند، امانتوانستند. بهمن، مردم به سفارت آمریکا گرفته است که مقداری از پرونده هـای روز ۲۵ بهمن این توانایی و قدرت ریختند. سفارت آمریکا، یکی از نخستین نقاطی بود که مردم تهران، از آغاز جنبش ساواك بدانجا حمل شده است. بدست آمده بود و مردم خشمگین، باوجود ALPME
حمایت شما از روزنامه‌های ایرانی ضمن دسترسی به نسخه‌ی کامل نشریات، ضامن بقا و تداوم تلاش ماست.
Become a patron at Patreon!