نسخه آزمایشی شامل 218,992 واژه

جوانان امروز:ش۶۳۴

از سلسله گزارشهای افشاگرانه مجله جوانان درقصرفیروزه چه خبران در اینجا اسبها بیش از انسانها قیمت داشتند. میلیونها عتیقه و اثاثیه گران قید شده اتومبیلهای کورسی و مدل قدیمی میلیونها تومان می ارزد میلیونها خرج قصر ولیعهد شده و ولیعهد فقط هشت بار دستور تخریب آشپز۔ هربار يك ميليون و نیم تومان خرج تجدید بنا شده است کامبیز آتابای برای ترمیم قصر ناصرالدین شاه ۱۲۷ میلیون تومان پول گرفت رپرتاژ دراین منطقه با تضادهایی باورنکردنی سر راه خود در میان درختان درهم و جنگل بزرگ و بسیار زیبای روبرو میشویم همه چیز برایمان عجیب و گاه غیر قابل باور میاید ولی با دیگری میرسیم که آقای مویدی برایمان کنجکاری بسیار به همه جا سرمیزنیم و توضیح میدهد این قصر متعلق به می بینیم که چه ثروت هنگفتی دراین مظفرالدینشاه بوده است که «کامبیز ناحیه، در پشت این کوه ها خوابیده بوده و آتابای، آنرا برای خود مناسب دیده و بهمین جهت تصمیم به ترمیم آن گرفت. ما نمیدانستیم. انقلار چه نقشه هایی برای آینده می کشیدند و «کامبیز» برای ترمیم و تعمیر این قصر هیچکس خبر نداشت و چه کانون های بزرگ و باشکوه و بعنوان ترمیم بنای فسادی در شرف تهیه و تدارک بود و این تاریخی حدود ۱۲۵ میلیون تومان طبق ه را در نطفه خفه کردا مدارک موجود از وزارت دربار و ابتدا به سراغ قصر باشکوه و مجللی فرهنگ و هنر و دیگر خزانه های میرویم که بقولی سروته ندارد و هرچه از بیت المال پول گرفت ولی وقتی بدرون هرسوی میرویم باز هم به در و پنجره کاخ میرویم می بینیم هنوز بیش از یک تازه ای برمیخوریم و نمای جدیدی از صدم ان نیز آماده نشده است و تنها در نصر را می یابیم بعضی قسمت ها، آینه کاریها، کاشی خارجی و تعویس های مکرر قسمت های مختلف آن طی ۸ سال شده است استراحتگاه اختصاصی ولیعهدسابق که حدود ۸۰۰ میلیون تومان خرج بنا و دکوراسیون و تزئینات داخلی و یکی از پاسداران برایمان شرح میدهد که کاریها و تعمیر و جابجایی ستون ها . بیش از ۸۰۰ میلیون تومان برای این انجام گرفته است. قصر افسانه ای خرج شده است و ولیعهد یکی از خدمتگزاران سابق کامبیز سابق از حدود ده سال پیش که ساختمان میگوید ایشان گاه از طرز قرار گرفتن قصر آغاز شد مرتب به این محل میآمده یک ستون ایراد میگرفت و همین مسئله و دستوراتی میداده است. بیش از یک میلیون تومان خرج تازه بیار از جمله یکی از ساکنین منطقه میگوید میاورد ولی او باکش نبود چون بقول رضاپهلوی بیش از ۸ بار دستور تخریب خودش اعلیحضرت و باید برای احیای و سپس بنای جدید آشپزخانه اش را داد که این کاخ ها بیش از اینها می پرداختند. هربار حدود یک میلیون و نیم خرج شد در پشت این قصر آلونک هایی است که و البته در پایان هم مورد پسند واقع نشد و منظره ای دلخراش دارد و ساکنین قرار بود یک مهندس ویژه از اروپا وارد این آلونک ها از ابتدایی ترین وسایل شود! برای تهیه دکورهای این قصر، زندگی محرومند و از سرما و گرما در وليعهد سابق مرتب در سراسر دنیا، رنج و عذابند سفارش لوازم و وسایل را میداد و هر . قصر احمد شاه یا کامبیزخان اطاق و سالن، با سنگ و چوب میرسیم د بالای این مخصوص تهیه میشد و آینه کاریها، گچ باشکوه، تاج سنگی که نشانه بری، کاشی کاریها و خلاصه همه و همه پادشاهی و خاندان سلطنتی است بچشم زیر نظر متخصصین آماده میگردید میخورد و متعلق به احمد شاه قاجار بوده بیش از ۲۰ مهندس و معمار دکوراتور و است حاجی اسداله سراشپز و نوروزعلی متخصصین دیگر مرتب برلن مشغول حیدری پیشخدمت مخصوص قصر در را کار بودند و قصر تقریبا آماده شده و برویمان می گشایند. مقدار زیادی قالی و وسایل قیمتی دیگر نوروزعلی میگوید کامبیزخان با همسر و درون آن قرار دادند. در بچه اش دراین قصر زندگی میکرده این قصر، دارای زیر زمین های مرموز، البته مرتب در طول هفته میهمانی داشتند وقتی به اطاق ها سرمیزنیم و وسایل نامرئی و آسانسور و پله های پیچ در به سومین نصر گاراژ اختصاصی ولیعهد سابق که همه ساله اتومبیل های آخرین مدل درآن | خیلی ها، از جمله خودما، راجع به جای میگرفت تا میهمانان احتمالی | قصرهای قدیمی بجا مانده از دوران درصورت لزوم از آن بگیرند قاجاریه و قصرهای جدید ویژه ولیعهد با پیروزی انقلاب، این منطقه رویاانگیز اطاق های ناپیدا، درهای ویژه با بقولی و بریز و بپاش بپا بود. نیز بدست پاسداران و نیروهای مردمی افتاد و این روزها گروهی از جوانان پیچ، راه فرار اضطراری باشد و از طرف قدیمی و. اثاثیه مدرن را کنار هم . همانطور که شاهد هستید اتومبیل ها سابق در منطقه قصر فیروزه ماجرا ها پاسدار به رهبری حجة الاسلام آقای کمیته انقلاب همه درها بسته و وسایل و بینیم نوروزعلی میگوید کامبیز چند ماه خاک گرفته و استفاده هم نشده است، این . شنیده بودیم ولی هیچکس تا همین یکماه محمدرضا مؤیدی روحانی جوان به لوازم درون انبارها مهر و موم بیش از ۵ کامیون اثاثیه از قصر خارج پیش حتی تصور دیدار و یا پاگذاشتن حفاظت این منطقه مشغولند اتومبیل ها همه ساله جای خود را به مدل های جدید میدادند. تضاد باورنکردنی کرد و اینها تنها گوشه ای از آن اثاثیه نگهداری میشود مظفرالدینشاه بدرون این قصرهای رویایی را نمیکرد! جوانان * صفحه ۱۰ * سال ۱۲۰۱ هاست. 9
زمهدی زکاش ت جمع آوری خانه را داده و تری اطاق های قصر، انواع واقسام تابلوهای اصیل ونادر را می بینم ومیرزاشیخی یکی از پاسداران میگوید کارشناسان نظر دادند که بعضی ازاین | تابلوها بیش از ۲ میلیون تومان ارزش دارد مجسمه ها رکوزه های قدیمی درون طاق، درنوع خود منحصر به فرد و استثنایی است و هر کدام نزدیک به یک میلیون تومان می ارزد. درون اطاق پذیرانی میز وصندلی های زمان لونی چهاردهم بچشم میخورد و در کنارشان مبل وكمد ووسایل دیگر که همه متعلق به همان دوره می باشد ومخصوص خاندان پهلوی وارد شده و البته کامبیزخان از همه بقیه در صفحه ۵۲ کلکسیونی نادر و استثنانی از انواع اتومبیل های قدیمی در گاراژ اختصاصی ولیعهد سابق، برای این کلکسیون نمی توان قیمتی گذاشت و البته همه این اتومبیل ها برای خوشایند وی، از طرف افراد متنفر داخلی هدیه شده است نصر معروف زمان قاجاریه که برای کامبیز اتابای دردست بازسازی بود، جالب اینکه برای بازسازی اولیه کاخ، بیش از ۱۲۵ میلیون تومان بودجه اختصاص یافته است ولی هنوز ستون های طبقه اول هم ترمیم نشده است * جوانان عجیب ترین وجدیدترین اتومبیل های دنیا دراین گاراژ اختصاصی دیده میشود. این اتومبیل ها با تجهیزات داخلی و اختصاصی و منحصر به فرد خود هر کدام بیش از چند میلیون ارزش دارد و مقداری از آنها هدایای ثروتمندان و افراد متنفذ رژیم سابق، به ولیعهد می باشد هر روزتان نوروز نوروزتان پیروز ۱۱ * سال ۱۲۰۱ ۔ از
چگونه شکنجه گر مشهور ساواک بدام در اولین مرحله پاسداران انقلاب خانه جهانگیری را که تخلخلیه شده بود تصرف کردند و افتاد؟ و ی کمیته انقلاب در این خانه مستقر شد. ونصیری مقام ۹ داشت. دارد نام «جهانگیری» شکنجه گر معروف دیدم.. «ساواک» کافی بود که در زندان «اوین» * چگونه دستگیر شد؟ نفرت عمیقی بوجود آورد و حتی خود سرپرست پاسداران کمیته انقلاب کارکنان ساواک را بلرزه اندازد و جنین درباره چگونگی دستگیری جهانگیری گوشی را برمیداشت می پرسید طرفدار ردی در هفته گذشته بداه افتاد اظهار داشت: خمینی هستید یا شاه؟ خبرنگار جوانان بعجله خود را به محل چندی قبل اهالی خیابان شهر زاد به پاسدار کمیته میگفت: دستگیری او رسانید تا یک گزارش ما اطلاع دادند که ایرج جهانگیری طرفدار خمینی. اختصاصی تهیه کند. شکنجه گر معروف ساواک در این محله و او شروع به فحاشی میکرد. این خبرنگار ما مینویسد: جهانگیری زندگی میکند وضع ادامه داشت تا با تلفنی متوجه شدیم مردی نسبتا چاق بود، لبخند از لبانش دور ما خانه جهانگیری را تحت نظر بچهی جهانگیری در مدرسه ای در نمیشد و ظاهرا خود از همان آغاز کار گرفتیم ولی دیدیم کسی در آنجا نیست و چهارراه قصر درس میخراند. از ساعت کسی رفت و آمد نمیکند. ما داخل خانه میدانست که کارش تمام است. مدرسه را بوسیله عده ای از ده ما روزنامه ها مرد دوم با سوم سازمان ایرج جهانگیری از دیدگاه شدیم و دیدیم اثاثی در خانه نیست. پاسداران تحت نظر گرفتیم و انتظار ما تا ناچار خانه شکنجه گر ساواک را به ساعت سه بعد از ظهر بطول انجامید. در . مخوف سلواک بشمار می آمد یا لااقل از دفتر کمیته تبدیل کردیم و تلفن خانه نیز این ساعت همسر جهانگیری به مدرسه نظر ایجاد رعب و هراس بعد از نصیری و توسط افراد کنترل میشد. بر این مدت آمد تا فرزندش را بخانه ببرد. از اینجا به تلفنهای مشکوکی بخانه جهانگیری میشد نام جهانگیری برده میشد. من بعد برای اینکه همسر جهانگیری به ما جهانگیری را در کمیته انقلاب نارمک و شخصی از انطرف سیم از هر کس که بقیه در صفحه ۵۴ ثابتی ; برای اولین بار در تاریخ دبیرستانهای ایران، با بریده خبرهای روز و عکسهای مهم مطبوعات کشور، یک نمایشگاه جالب در دبیرستان مهرکیش تهران برپا گردید. این نمایشگاه که عکسها و خبرهای آن هر هفته عوض میشود بوسیله دانش آموزان دبیرستان دایر شده است. آقای نصر الله جلاجور رئیس دبیرستان مهرکیش که ابتکار تشکیل بقیه درصفحه ۵۴ مطبوعات گوشه ای از نمایشگاه در دبیرستان مهرکیش تشکیل نمایشگاه بریده مطبوعات در دبیرستان هشدار مجله جوانان بتمام افراد ملت: جنگلها ثروت ملی است از انهدام آن جلوگیری کنید! البته رانندگان و پاسداران بدون مقاء C d خرم، جنایتکار معروف در انتظار سرنوشت! این سر سپرده رژیم سابق، در حمله از جنبه های وخلافکاریهایی که در رژیم گذشته قسمت پرداخت کشور مردم بزندان قصر فرار کرده و در کشته کاباره میامی مخفی شده بود که بدست مبارزان دوباره دستگیر و اینستکه بمحض پیروزی انقلا تابودی معدن ثروت لايزال فئودالهای سرسپرده رژیم روبر گردید ردر اینک باید ملت | بكوش ای هم از جانب حضرت ا شریعتمداری انتشار یافت دله شد یکی هم قطع ، با مخالفت 1333333333 تحویل کمیته انقلاب گردید وتعطيل عملی مراکز انتظامی در شهرها گذشته باقی مانده ببرد، بهرحال مجله وروستاها، گروهی فرصت طلب درختان جنگلی افتادند وهزاران ملت ایران هشدار وجنجال برانگیز وصاحب پارک دنیای در انتظار اوست؟ خبرنگاران سرویس رحیمعلی خرم، سرمایه دار معروف خرم کجاست وچه میکند وچه سرنوشتی تنومند و پرشاخ وبرگ را ظاهرا . اهمیت این ثروت ملی تمامتر از مه رتغال اما باطنا کاویانی خبرنگا انهدام این ثروت ملی منظره هایی که امیدواریم هرگز حوادث مجله جوانان که موضوع پرونده سودجویی از طریق فروش الوار قطع کردند. در حالیکه جنگل یا خرم را از ماهها پیش تا کنون تعقیب اسفالت کاری که بمند حمایت هو يداها ونصبری ها ودیگر سرسپردگان | – کرده اند ومیکنند این هفته گزارش تازه ثروتهای ملی ودرخت یکی رژیم در عرض چند سال میلیاردر شد ای در این باره تهیه کردند که اینک . تلطیف هوا و ایجاد اکسیژن ودستش به جنایات وخیانتهای بسیاری میخوانید؛ بقیه در صفحه ۵۴ کانونها تنفس موجودات رزیباتی مناظر الوده است! ، ولطف دیگر است و اگر در تکرار آن نباشیم جوانان * صفحه ۱۲ * سال ۱۲۰۱ .341 1
تم به شاه درکاخ نوشهر ت پسرخاتم با پارو به شاه حمله کرد و دنده اش را شکست عقیل کاویانی سرپرست کاخ قطبی: زن قطبی چنان بلائی بسرم آورد خودم را آتش ریختم روی سرم بزنم!… ریلای اشرف که ضمنا عشرتکده او هم بود و در همین عشرتکده با یک هنرپیشه معروف سینمای فارسی جنجـالها . انگیخت میکردند که «شاه» مرجع حقیقی و عادلانه دادرسی آنهاست و اگر از مقام و مرجعی شکایت دارند و حقوقشان پامال شده باید دست بدامن او شوند و دادشان را از بیداد گران بستانند و بهمین دلیل «عریضه» زیادی بدفتر تشریفات «شاه» میدادند. برای این منظور دفتری در فرمانداری نوشهر دایر بود که عریضه ها بانجا تسلیم میشد تا بوسیله ابوالفتح اتابای پیشکار محمدرضا بدست او برسد و مورد رسیدگی قرار گیرد غافل از اینکه محمدرضا حال و حوصله حتى مطالعه یک نامه را هم ندارد. آتابای هم با استفاده از این بیحالی، گونی گونی نامه های در زیر توده های شن و خاک، دهها هزار بعد از کاخ جدید و نیمه تمام فاطمه و بارمخصوص دارد و کفپوشهای اتاقها کاخ قطبی میگوید: مردم ستمدیده و رنج کشیده را نابود پاکت نامه پیدا کرده اند که آنجا هم تمام وسایل از طلا بوده، و سالنها بافرشهای بسیار گرانبها و زیبا من اول کارمند کارخانه حریر بافی میکرد. سربازان انقلاب مستقر در بین رفته بود و معلوم بود بدستور آتابای ساختمان رضا قطبی پسر دانی فرح پوشانده شده است. کاخ دارای سونا، چالوس بودم و از ده سال پیش در این پهلوی و سرپرست اسبق رادیو تلویزیون حمام، سویتهای اختصاصی جدا از هم، کاخ مشغول کار شده ام. انموقع ماهی پرسیده و از که در مجموعه کاخهای سلطنتی میگفتند که در در آنجا دفن شده است جریان بررسی وضع کاخها در یک منطقه * کارگران گرسنه در کاخ قطبی قرار دارد که ساختمانی افسانه ای و بارتابستانی با حوضچه های زینتی و بقیه درصفحه ۵۴ رویایی است. در ابتدای این کاخ، چراغهای رنگارنگ است و یک کلبه . از پیامهای خصوصی سردبیر…. ساختمانی برای پیشخدمتها و راننده ها دارد که چایخانه مخصوص و محل بزم روزتان نوروز شبانه است. جالب آنکه در این کاخ وجود دارد و پس از آن قسمت سردخانه و شوفاژ برای نگهداری گوشت و سایر اشرافی و مجلل، کارگرانی کار میکنند برادران و خواهران هموطن: در این لحظات حساس از زندگی ملی، بدون یک انقلاب مواد غذانی و بعد انبار مشروبات الکلی که روزی ۵۰ تومان حقوق میگیرند و اخلاقی و معنوی، بدون تکیه کردن بر تمامی صفات اجتماعی خارجی از هر نوع، و باید اضافه کرد که باتوجه به گرانی هزینه زندگی و تعداد در تمام کاخها بدون استثنا، انباری ا: افراد تحت تکفل، براستی به نان شب خوب، مثل پرهیز کاری، تقوی، پاکی در معاملات، انجام تعهدات مشروبات الکلی وجود داشته است. کام جند. کاخ استخر بزرگی دارد که هر پای بندی بوظایف هرگز نمیتوانیم خود را یک انسان ایرانی قطبی زمین تنیسی دارد که از یک وقت در یا توفانی بود برای آب تنی مورد بدانیم، نشستن، نق زدن، حسرت زندگی ملتهای پیشرفته را خوردن کفپوش ۲ سانتیمتری یک تکه پوشانده استفاده قرار میگرفت و یک پلاژ از دیگران انتقاد کردن هرگز چیزی را عوض نمیکند بلکه راه ایجاد شده و بسیار نرم است. موص هم دارد که تمام محوطه آن با در زندگی اجتماعی صداقت در انجام وظایفی کاخ هشت اتاق خواب، ۳ سالن سنگفرش شده است. مخصوص بزم شبانه وحياط ویژه، که یک ایرانی بردوش داریم. خودسوزی.بخاطر هتاکی زن قطبی برگزاری کوکتل پارتی و جایگاه ارکستر عقیل کاویانی، ۵۳ ساله، . تغییرات نوروزتان پیروز جوانان * صفحه ۱۵ * سال ۱۲۰۱
درس هنرهای صنعتی میداد. بعلاوه، او در گفت: «اگر همه بیماران قلبی شبیه باین یکی بودند، ما هر روز دست به پیوند قلب طول هفته بیش از ۱۰ سخنرانی برای دکتر جراح «ریچارد لوور» سی و چهارمین پروفسور «بارنارد» مردی از پیوند قلب را به مرحله عمل گذاشت. آنها سازمانها و موسسات ایالتی و محلی ایراد آفریقای جنوبی که با اولین عمل پیوند قلب خود جهان را به شگفتی و حیرت فرو برد و بیماران قلبی را به ادامه زندگی امیدوار ساخت. میزدیم!» قلب مريض «راسل» را با یک قلب سالم که میکند. او ماشین میراند، دوچرخه سواری * تاریخچه جراحی و پیوند! به یک جوان ۱۷ ساله (که قربانی یک میکند، ابزار و آلات دستی درست میکند و تاریخ عمل های جراحی و پیوند، در حتى سقف اتاق دو طبقه اش را تعمیر کرده تیراندازی شده بود) تعلق داشت، عوض قرن ما شروع نشد، بلکه قدمت آن به هندوها بر میگردد که صدها سال پیش از میلاد کردند. اکنون ۲۴ اوت ۱۹۶۸ بود. مسیح میزیستند! گزارش ها و شواهد بسیاری آوریل سال ۱۹۷۰ «راسل» پرانرژی از «پیوند» در آنزمان ها، وجود دارد. البته بو، رکورد طولانی ترین عمر ـ بعد بنظر میرسد که بیشتر اینها افسانه باشند، اما از یک عمل پیوند قلب ـ را بدست اورد (۲ فعال شد. هفته ای ۵ روز در یک مدرسه زندگی کنم» طی ۴ گفت: «من میروم است. در از آنزمان زندگی «راسل» تغییر کرد: «لوئیس راسل» زمانیکه وارد اتاق و پرتکابو پدر ۴۵ ساله سه فرزند بیشتر از همیشه جراحی در کالج پزشکی «ویرجینیا» شد مقدماتی در «ایندیانا پلیس، هندوستان ساعت آینده یک تیم پزشکی تحت نظر این نمودار، نشاندهنده پیوند «ریه» در یک عمل جراحی ست همچون دیگر پیوندها، هیچ پیوند عصبی صورت نگرفته است. سیاهرگ ششی نای سیاهرگ شدی پیوند ریه وانان * صفحه ۱۶ * سال ۱۲۰۱ مسئله پیوند پزشکی نیما سرخرگ ریوی دانش روز در خدمت جوانان امروز ترجمه و تنظیم از: محمدرضا خیرخواه أثورت بهرحال بقیه درست و حقیقی بوده و شکی سال) و پزشک او «رابرت والیر» چنین آنها نیست. در مورد پیوند، اولین جراحی هایی که به موفقیت رسیدند، نوعی از آن بنام «خود پیوندی» بود که در آن، پیوند، از یک قسمت بدن به قسمت دیگری از بدن انجام میگیرد. این مرحله، در پیوند پوست بسیار ارزشمند است و نیز در پیوند رگهای خونی و بافت اما اگر شخصی، قلب یا کبد بیماری داشته باشد، عضو لازم برای پیوند، میبایست که از یک بدن دیگر تامین شود. اگر عضو هدیه شده، از همان نوع و جنس عصبی. در * از پیامهای خصوصی سردبیر…. خواهرم! برادرم! شنیده ام که با پدر و مادرت یا برادران خواهرانت و مردم محله ات قهر کرده ای اضهایت را در هم کرده ای سلامشان نمیکنی و با نفرت از آنها زویر میگردانی ؟… ر درست باشداز تو میخواهم اخسهای نفرت و را از پیشانی پاک کنی و همین حالا با یک تلفن و یک دیدار بذر آشتی بکار درخت دوستی هرچه تنومندتر و پربارتر بهتره.
اعضا…شاهکار ،دوم قرن بیستم این مطلب با استفاده از آخرین تحقیقات پزشکی، تهیه شده است تاریخ پیوند، به صدها سال پیش از میلاد مسیح میرسد ! * دکتر «بارنارد» با اولین پیوند موفقیت آمیز افسانه هایی از عمل جراحی «پیوند» یک «سیاه» که تازه مرده بود، عوض میکند در صدها سال پیش، باقی است. یکی از (در واقع پیوند میزند) و زمانیکه بیمار از این افسانه ها از این قرار است که یک بیهوشی در میآید، با تعجب می بیند که قلب، جهان را به شگفتی فرو برد کشیش، پای یک مریض را که براثر یکپایش سفید و پای دیگرش سیاه است؛ چه عواملی باعث میشود تا عمر بیشتر کسانی عفونت، غیر قابل استفاده شده بود، با پای تصویر، با الهام از این افسانه و بوسیله «الونسو دو سدانو» نقاشی شده است. که مورد «پیوند» قرار میگیرند، کوتاه شود؟ گیرنده عضو باشد، پیوند را «همجنس» در حال حاضر جراحان برای جلوگیری و میگوئیم مثل پیوند قلب از انسانی به یا کاهش شدت این پدیده «پس زنی» انسانی دیگر و یا از یک سگ مرده به یک روشهای مختلفی بکار میبرند و هنوز سگ زنده. اما اگر غیر از این باشد و مثلا نتوانسته اند براین مشکل بزرگ، کاملا پیوند عضوی از یک سگ به گوسفند و یا غلبه کنند. از یک میمون به انسان صورت گیرد، آنرا مشکل کمبود «عضو» اهدایی «غیر همجنس» میگوئیم. هزاران نفر که به بیماری کشنده مبتلا نپذیرفتن مهمان ناخوانده! میشوند میتوانند از برکت «پیوند» اعضا، به سال در اکتبر ۱۹۵۴ «ریچارد هر یک» یک زندگی ادامه دهند. برای مثال. تقريبا محافظ ساحلی ۲۴ ساله، از بیماری کلیه، در آمریکایی هر بیمارستان «پیتر بنت بریگام» در بوستون، از بیماری کلیه، میمیرند و تنها در حدود روبمرگ بود. برادر دو قلوی «ریچارد» ۶/۰۰۰ تا ۸/۰۰۰ نفر از آنها میتوانند یعنی «رونالد» تصمیم گرفت یکی از کلیه بوسیله پیوند کلیه، نجات پیدا کنند و در های سالمش را به برادرش هدیه کند. طی حدود ۳۲/۰۰۰ نفری که هر ساله از بیماری یک عمل دوساعته، جراحان این پیوند را قلبی میمیرند، میتوانند اگر که قلب تازه ای انجام دادند. ریچارد اولین بیمار پیوند کلیه به آنها داده شود. زنده بمانند. بدبختانه تعداد بود که مدت زمانی طولانی (نزدیک به ده اعضای اهدایی، بسیار کمتر از تعداد سال) توانست زندگی کند. در حالیکه قبل بیمارانی ست که به آنها احتیاج دارند. از این بیماران پیوند کلیه چند روز و یا چند در اکثر اعمال جراحی پیوند، بهرحال، پس از پیوند، زندگی را بدرود عضواهدایی باید که از یک جسد. گرفته میگفتند و این پیوند موفقیت آمیز (مابین شود. وقتیکه شخصی میمیرد، بسیاری از در برادر دوقلو) نشان داد که هر چه در اعضا و بافتهای بدنش (بعد از اینکه مغز شخص، از نظر ژنتیکی بهم نزدیکتر باشند، میمیرد و قلب از تپش میایستد) از چند عمل موفقیت آمیزتر خواهد بود، حال ممکن دقیقه تا ساعتها زنده میماند. بدین ترتیب است این نزدیکی از طریق خانوادگی باشد حتی قلب از کار افتاده اجساد نیز قابل پیوند خاتمه یافته بود) ادامه میدهند و در این و یا تصادفی. و علت این امر هم آنست که است، بشرطیکه این پیوند بدون تاخیر و مورد بهترین نتیجه زمانی کسب میشود که در بدن انسان نوعی حالت «پس زدن» و «رد سرعت انجام گیرد. همانطور که گفتیم هر دو نفر (کلیه دهنده و بطن چپ و نیز کلیه گیرنده ) از یک خانواده باشند. * پیوند قلب ۳ دسامبر ۱۹۶۷ است، یک جراح راه، بزندگی خود (که در غیر اینصورت آفریقای جنوبی میرود تا با یک عمل جراحی ۴۰/۰۰۰ کردن» طبیعی وجود دارد که نسبت به مواد بیشتر پیوندهای انجام شده خارجی و از جمله اعضای جدید که پیوند بیشترین میزان موفقیت، مربوط به پیوند میشوند عکس العمل نشان میدهد و در واقع کلیه میباشد که امروزه هزاران نفر از این میهمانان ناخوانده را نمی پذیرد! سرخرگ تنفسی دهلیز 15 بطن راست در این نمودار تکنیک جراحی را که دکتر «نورمن شاموی، توسعه داد، مشاهده میکنید. قسمت هایی از دهلیز چپ و راست باقی مانده و عضو جدید (قسمت تیره) به بخش های دهلیزی، آئورت و سرخرگهای تنفسی پیوند خورده است. پیوند قلب بزرگ سرخرگ زبرین -دهلیز راست بزرگ سرخرگ زیرین بیسابقه، دنیا را در شگفتی و بهت فرو برد. او کسی جز دکتر «کریستیان بارنارد» نیست تصمیم گرفته است، قلب انسانی را به قلب بیمار «لوئیس واشکانسیکی» پیوند بزند. این عمل با موفقیت تمام انجام میگیرد بقیه درصفحه ۴۲ جوانان * صفحه ۱۷ * سال ۱۲۰۱
دومین قسمت از ماجراهای مافیای اشرف نفرت عجیب اشرف ملکه نگونبخت را آوا ماجرای عشق اشرف به یکی از وزرای علوم و اعتراض همسر وزیر به اشرف فروغ خواجه نوری که در ماجرای تیراندازی در فرانسه هدف گلوله قرار گرف زندگی اشرف داشت؟ * شاید این راز برای اولین بارفاش میشود که اشرف ایران گردد و تمام وسایل راهم آماده کرده بود » چه کسانی برای اشرف و کابینههای اشرف ـ روزنامه نگارهای مورد نظر اشرف ـ چرا ف فروغ خواجه نوری که همه جا سایه به سایه اشرف در حرکت بود و سرانجام در پاریس قربانی این دوستی شوم شد. ایران، پدیده ای است جالب که حتی از شهوت پرستی و چه حرص مال اندوزی در شماره گذشته مجله داستان یکی از عشقهای متعدد او که از یک و چه دخالت در هر کار سیاسی و مالی و اشرف، خواهر شاه سابق و رهبر مادام «نهر» خواهر نگودین دیم دیکتاتور گیتاریست یک معاون وزیر ساخت انشا دیگری. شاید بشود گفت ترکیبی جنسی بلامنازع و یکه تاز مافیای سیاسی و سابق ویتنام (جنوبی سابق) نیز یک کردیم و حالا به ماجراهای دیگر این زن از کلتوپاترای معروف و کاترین کبیر اقتصادی و جنسی یا ملکه «نفره تی تی» سروگردن بالاتر است، چه از لحاظ امپراتریس مقتدر روسیه تزاری… عجیب و سیری ناپذیر می پردازیم. * جوانان * صفحه ۱۸ * سال ثریا همسر دوم شاه که قربانی نفرت عمیق اشرف شد پس از خروج از دربار زندگی توام با بدنامی و عشق و عاشقی را در اروپا شروع کرد و در این عکس او را در کنار اورسینی یکی از عشاق دل خسته اش ملاحظه می کنید.
از تریلاین ره اروپاکرد چگونه بود؟ ت چه نقشی در میخواست جای شاه را بگیرد و ملکه آن نطقها را مینوشتند؟ ح همیشه از ولیعهد میخواست که از اشرف فاصله بگیرد . ا { * نقشه اشرف برای «تصرف، جسم اشرف، تلاش بیشتری بخرج میداد چرا که هنوز تازه داشت صاحب نقش واقعی ر روح «شاه» در سرنوشت مملکت میشد و میپنداشت ثریا اسفندیاری (ازایل بختیاری) همسر دوم برادرش داشت و سرانجام نیز موجب اشرف، تنفر پایان ناپذیری نسبت به که اگر همسر تازه برادرش را خود انتخاب و معرفی کند، این دختر، بپاس این محبت، همیشه در مشتش خواهد بود جدانی اندو و اخراج ثریا از کشور شد و او میتواند هر کاری که دلش میخواهد اما نفرت اشرف از کجا ریشه میگرفت؟ بکمک «ملکه آینده» بکند و از این و برخی از مطبوعات اروپا و آمریکا هم در این باره شایعات گوناگونی وجود دارد طریق «شاه» را هم در مشتش داشته باشد. مطالب مفصلی انتشار داده اند و * داستان امیرارسلان و فرخ لقا! در کنار دختران و زنان متعدد داخلی مطالب را خوانده اند اما تنها کسانیکه و خارجی، از جمله چند هنر پیشه سینما و کسانیکه در خارج بوده و با هستند این ستاره هالیوود که «شاه» با آنها روابطی مانند من این مطالب را مطالعه کرده اند و هم مدتی از نزدیک با اشرف در ارتباط پنهانی داشت، دوشیزه «ایران علاء» دختر حسین علا، وزیر دربار ایران، که «ثریا» خواهرش شمس را به لندن میفرستد میکند و به تریا گفته میشود که در «رحم» پروفسور شروع به عکسبرداری و و شمس نیز ضمن ملاقات با ثریا از وی او جوش کوچکی پیدا شده که باید «عمل – معاینات مجدد و کامل میکند و در روز خوشش میاید و نظرش را با موافقت جراحی» شود، البته باو اطمینان میدهند بعد، «با کمال تاسف» به ثریا اطلاع آشکار باطلاع مادر و برادرش میرساند. که عمل، خیلی ساده است و هیچ خطر نهم میدهد که او برای همیشه «نازا» شده خلاصه کنم: ثریا مدتی تعلیم اداب و در پی ندارد. بوده اند ارتباط کاری در یکی از انتخابی اشرف برد شانس بیشتری داشت است. پروفسور اتریشی تاکید میکند که موسسات وابسته به اشرف) بدرستی رسوم درباری می بیند و سپس به ایران ثريا باتفاق اشرف به بیمارستان و اشرف باتمام نیرو میکوشید که این نازا شدن ثریا بخاطر عمل جراحی بیهوده میدانند که حقیقت ماوقع چه بوده میآید و در مراسمی بی نظیر، میشود بانک ملی میرود در حالیکه هنوز از و غیر لازم روی دختر را بهمسری برادر در بیاورد و از او آمده در پی جدائی پر سر و صدای «شاه» «ملکه ایران». و در این میان، تنها یکنفر نفرت عميق اشرف نسبت بخود و نقشه این راه به بزرگترین ارزوی خویش از این وصلت، بشدت پکه میخورد و همان عمل جراحی «رخم» او را شومی که برای وی کشیده است اطلاعی برداشته اند. ثریا پریشان و ناراحت از است؟ بوجود ر در و فوزیه، همسر اول و مصری او ـ که برسد، اما… اما دست روزگار، سرنوشت تمام نقشه هایش نقش بر آب میشود و آن ندارد و با این اطمینان خاطر که پزشکان این پیشامد، موضوع را «شاه» خود داستان دیگری دارد – خود شاه و تمام دیگری رقم زده بود. بدین ترتیب که مادر اشرف است. اشرف که «ایران علاء» را اعضای خانواده اش، در جستجوی دختری بودند که هم «شاه» عکسی از «ثریا بختیاری» که انزمان مشغول تحصیل در لندن بود بدست «شاه» میدهد و او نیز بقول عوام، خصوصیات جامعه سنتی ایران در او جمع باشد و هم بتواند «شاه» را صاحب فرزند پسر و یا بقول خودشان یکدل نه صددل عاشق این دختر میشود. تولیعهده بکند. از اینرو، هر کس، هر جا، ‘ البته ندیده و نشناخته، دختری میدید و او را شایسته همسری همدست اشرف باو داده اند: «عمل خیلی میگوید. «شاه» از دکتر راجی، پزشک برای برادر نامزد کرده، و همه دوز و ساده و پیش پا افتاده است و هیچ خطری محرم دربار میخواهد که مدارک کلکها را بکار برده که این دختر، ملکه ندارد، تحت عمل جراحی قرار میگیرد. پرونده را در بانک ملی ببیند و نظرش را شود ولی نشده و همه ارزوهایش بیاد. عمل ظاهرا با موفقیت انجام میشود و ثریا بدهد. دکتر راجی هم اینکار را میکند و رفته است، از این ببعد بغض و کینه و بکاخ باز میگردد اما در باره انتقال وی به نظر پروفسور اتریشی را تائید میکند. و درست مانند نفرت ثریا را بدل میگیرد و یک آن از بیمارستان و انجام عمل جراحی، هیچ قصه های هزار و یک شب، و و بدین ترتیب، ثريا تازه میفهمد که توطئه علیه ثريا غافل نمیماند تا سرانجام اطلاعیه ای از طرف دربار صادر بقیه در صفحه ۴۲ «شاه» میپنداشت، از طریق فرستادن امیرارسلان نامدار و فرخ لقا و یا داستان بمقصود میرسد، حتی در شب عروسی عکس و ویژگیهای جسمی و تربیتی و رابستگیهای او به طبقه اشراف و پر ماجرای بهرام و گلندام که اندو نیز کند که صفحه شاه وسیله ای فراهم می تنها با دیدن عکس، دل به عشق یکدیگر ملاکین بزرگ برای «شاه» یا مادر و که آن از «شمسی کوره» سپردند! * آگاهی ثریا از درد مادر نشدن حال ثریا بهبود مییابد، تبش قطع هر روزتان نوروز عروسی خواهرش: شمس و اشرف، دختر مورد نظر * «کینه» جوانه میزند حرف بمیان می آید از رادیو پخش شود. میشود، و زندگی او با «شاه» روال عادی * توطئه نازا کردن خود را طی میکند تا ششماه بعد که زن و را به «شاه» معرفی میکرد. در این میان از پیامهای «شاه» برای تحقیق بیشتر درباره بزرگترین توطئه اشرف عليه ثرياء . شوهر، به اتریش سفر میکنند «شاه» به نازا کردن ثریا است که بازیرکی پروفسور «فنلیگر» یکی از پزشکان افسانه ای و حقیقتا مافیائی بان دست زده برجسته اتریش اعتقاد و اعتماد عجیبی است. خلاصه اش اینست که: ثریا دارد و هر بار که گذارش به اتریش احساس ناراحتی میکند و دچار تب میافتد بوسیله وی «چکاب» میشود. ثریا شدیدی میشود. هر روز ۱۵۰ عشر» تب ضمن معایناتی که «فنلیگر» از او بعمل میکند. دکتر آبادی پزشک مخصوص میآورد از پروفسور اتریشی میخواهد که «شاه» از وی عبادت میکند و تشخیص علت باردار نشدنش را برای او روشن کند نوروزتان پیروز عکسبرداری میدهد وسایل عکسبرداری چون ثريا معتقد است که هیچ عیب و را بکاخ میاورند دکتر فرهاد عکسبرداری علتی ندارد و قاعدتا باید «مادر» شود. * جوانان * صفحه ۱۹ * سال ۱۲۰۱
38 رجب آخوندی. کاشی کلهری برادرشهرستان این شماره را به چاپ عکس و از شهداء بفرستند و یا حتی چگونگی از هر جهت کامل – دقیقا ماننـد چگونگی شهادت چندین شهرستانی شهادت آنانرا نوشته باشند. در بعضی سرگذشتهایی که در شماره های گذشته اختصاص دادیم – گرچه در گذشته موارد نیز نام چند شهید را ذکر کرده اند چاپ شده است ـ بفرستند تا ما هم بتوانیم اینکار را کردیم و در آینده هم اهیم ولی عکس یک یا دو تای آنها را داده اند. وظیفه مطبوعاتی خود را در این باره کرد . اما متاسفانه دوستان خبرنگار ما بهرحال این نقصی است که در کار بطور کامل انجام دهیم. تنها به ارسال یک قطعه عکس و چند خط خبرنگاران شهرستانی وجود دارد مرندیها ۵ شهید دادند مطلب اکتفاء کرده اند بی آنکه سرگذشتی امیدواریم در آینده اینگونه گزارشها را شهر زیبای مرند پنج چگونه پاسدار شب را باده گلوله از پای در خبرنگر رسانه پدر وحید هنگام گفتگو با جوانان نوروزتان پیروز جوانان – برخواه، صفحه ۲۰ سیدعلی سیدزاده ولی…. حدود ساعت یازده تا یازده و نیم من یک خدمت میکردند. هنگام واقعه هفده بودند که در پسر من و بهمن دوست رحید کنند در شب هشتم اسفند ماه در منطقه شمس آباد مجیدیه جوان ۲۰ ساله ای بنام «شبح» دیدم. به وحید نشان دادم و دوتایی شهریور چون نمی خواستند کسی را نیز همراه آنها بودند. «وحید مهرساده» را از پشت سر با شلیک نشستیم تا بهتر ببینیم و برای اینکه بکشند تمرد کردند. من بوسیله یکی از * مامان، مامان! ده گلوله شهید می مطمئن شویم چراغ قوه را روشن کردیم و بستگانم آنها را به خدمات پادگانی لشک شب حادثه خود من، دو پسرم، بهمن و هر روزتان نوروز خبرنگار ما با پدر این جوان که خود طرف رودخانه رفتیم ولی در آنجا هم گارد منتقل کردم، و این اواخر هر دو د دو نفر دیگر نگهبانی میدادیم. آنشب پاسدار بوده و همچنین دوست چیزی ندیدیم و برگشتیم. من جلو بودم و فروشگاه کوی فرح خدمت میکردند. بهمن و وحید در سنگر روبروی صمیمی شهید که در شب حادثه هم پست وحید پشت سر من هنوز به سنگر نرسیده حمید متصدی فروش خوار بار بود و وحید مسیل رودخانه نگهبانی میدادند که حدود ار بوده است بگفتگو نشسته و بهمن بودیم که ناگهان صدای رگبار بلند شد…. متصدی غرفه پوشاک ساعت یازده و نیم صدای رگبار بلند مستوفی درست «وحید، در این باره گفته وقتی صحبت بهمن به اینجا کشید با روز هفده بهمن هر دری آنها فرار می شود و وحید به زمین می افتد و می گوید: «سوختم کردند و بخانه آمدند یادآوری خاطره مرگ جانگداز دوستش است: ر بهمن با صدای رگبار همسایه ها جمع شب حادثه هوا خیلی تاریک و سرد در روزهای ۲۱ دیگر نتوانست طاقت بیاورد و حالش بود. ما هر بار که کشتی میزدیم یک منقلب شد. پادگانها بدنبال حمله مردم تسلیم شدند و اداره آنها بدست سربازان انقلاب افتاد. * از خدمت در گارد تا پاسداری در اینجا «حسن مهرساده» پدر وحید فنجان چای میخوردیم تا سردمان نشود. می شوند و مادرش هم میرسد. وحید وقتی مادرش را میبیند می گوید: در آخر خیابان یک رودخانه است که بچه های محل ما هم تعدادی اسلحه . سامان. مامان»! مادرش بطرف من خیلی مواظب آن بودیم چون امکان داشت دنباله حرف بهمن را می گیرد و می گوید: آوردند تا برای پاسداری از محله استفاده میآید تا به من اطلاع بدهد و همسایه ها در بین پاسداران چند نفر سرباز و وحید در گارد . در پسر من عوامل ضد انقلاب از انطرف حمله کنند. او را با اتومبیل به بیمارستان «رویال سال ۱۲۰۱ مهاجمان مسلح ناشناس به حجله ای که بخاطر شهادت این پاسدار جوان بسته شده بود نیز حمله کردند و آنرا به گلوله بستند! ایندو برادر، در گارد خدمت میکردند. در واقعه ۱۷ شهریور از دستور مافوق سر پیچی کردند و ۱۷ بهمن از پادگان قرار کردند و بمردم پیوستند
سيد على سيد اقدم، غلامعلی (غلامعباس) زارعی ازدر مباشر پوراصل نعمت الله کرمی، نا پدید شده ذبیح الله محمودی نا پدید شده ناصر دانشکر شهید برازجان عبدالله عساری شهید باع فيص !شهادتت مبارک! شهید داد که چهار نفرشان با سامی: جواد خیرخواه ۳۸ ساله، 999 }, در شهر تبریز برگزار گردید بدرجه آخوندی ۱۶ شهادت نایل آمد. ساله، سیدعلی سیدزاده ۱۹ ساله ر سیدعلی سیداقدم ۲۶ ساله در همین شهر، شهیدی که ۸ فرزند از وی بجا ماند * ارسنجـان غلامعلی در جریان درگیری با ماموران انتظامی (غلامعباس) زارعی در حمله نیمه شب ارتباط به جنبش عظیم ملت ایران نیست شهید شدند و پنجمی بنام سیدحسین ماموران انتظامی بمردم بشهادت رسید و ۲۲ ساله در تظاهراتی که پاین مناسبت مراسمی برپا گردید که در باین معنی که در جریان اعتصاب زلزله کاشی کلهری ان هزاران نفر از طبقات مختلف مردم ضور داشتند و ضمن ابراز همدردی با برانداز کارکنان صنعت نفت، در همه شهرها و روستاها کمبود نفت بوجود میاید و مردم ای ساعتها ماندن در صفها مقدار آوردند خانواده مجاهد شهید، از وی تجلیل کمی نفت میگیرند. در یکی از این صفها شایسته ای کردند. از غلامعلی زارعی هشت فرزند باقی مانده که بزرگترین آنها که در باغ فیض تشکیل میشود دو جوان باسامی داود قشم قزوینی و مجید وفانی ۲۲ ساله است. خارج از نوبت چند پیت نفت میگیرند و عباسعلی زنگاله محمد محمدی شهید کازرون نگهدار اسکندری شهید کازرو آموزگاری که شربت شهادت نوشید ؛ تبریز – شهر قهرمان پرور تبریز حق پیرزنی را که زودتر از آنها آمده که قیام دلیرانه مردمش در بهمن ماه سال است ضایع میکنند. عبدالله که تصادفا از رندیها ۵ شهید دادند که ۸ فرزند از وی گذشته ـ بمناسبت چهلم شهادت مبارزان آن نزدیکی میگذرد و ناظر این صحنه شهر قم ـ ارکان حکومت رژیم خودکامه است به دارد و مجید اعتراض میکند ولی پهلوی را بشدت لرزاند و وادارش کرد که داود و مجید دوتایی بسرش اینک و بعد بدروغ بگوید اینها تبریزی نبودند و از از کتک کاری مفصل، داود از داخل خارج آمده بودند! از آن تاریخ تا کنون اتومبیل خود، اچار بزرگی میاورد و با آن شهید بسیاری داده است که اژدر مباشر چنان ضربه محکمی بسر عبدالله میزند که پوراصل، آموزگار دبستان بهزاد، یکی از موجب مرگ عبدالله میشود در حال آنهاست. اژدر، در یکی از تظاهرات حق حاضر داود زندانی و مجید فراری است. آموزگاری که شربت شهادت شهید از گلپایگان طلبانه مردم شرکت کرده بوده که بر اثر شلیک بیرحمانه ماموران انتظامی شهید * گلپایگان – حاج غلامحسین اکرمی، در جریان تظاهراتی که در بخش «گرگهر» گلپایگان برپا شد بشهادت رسید. در مراسم چهلم شهادت وی، وحید جوانی که با ده گلوله شهید شد نبيع ا حمودی دانش آموز و نعمت الله هزاران نفر از اهالی گلپایگان و بخشها و ایندو جوان هم شهید شده اند؟ * قهرمان شهر (کرمانشاه سابق ) – روستاهای اطراف شرکت کردند و از او ۲۷ ساله کارمند فرودگاه قهرمان 9 حاج علا محسين الرم، شهید گلپایگار J شهیدی بجاماند ایندو جران هم شهید شده اند؟ این تجلیل بعمل آوردند. شهر، برای شرکت در راه پیمانی و تهران، میرسانند. وحید در بین راه کازرون ۹ شهید داد * کازرون ـ نگهدار اسکندری ۳۰ شهید، شهید شد ساله اهل روستای «بلیان» و محمد محمدی ۳۰ ساله اهل کازرون، منصور عابر، قربانی حمایت از یک «اشهدش» را می خواند و موقعی که به تظاهرات ملی از اواخر بهمن ماه از خانه بیمارستان میرسد قبل از رسیدن به اطاق خارج شده و باز نگشته اند و چون دلیلی عمل چشم از زندگی میبندد. گلوله ها هر برای فرار آنها وجود ندارد احتمال داده ده تا به کمر وحید اصابت کرده بود و میشود که شهید شده باشند. خانواده های محسن پور ایندر جوان از مردم میخواهند هرگونه استخوانهای نخاع او را سوراخ کرده و از جلو خارج شده بود. ما هنوز نمیدانیم اطلاعی از آنها دارند از طریق دفتر کسانیکه بطرف او تیراندازی کرده اند چه خبرنگاری مجله جوانان در قهرمان شهر قایدی ۲۰ ساله، غلامعلی بهبهانی ۲۱ گروهی بوده اند. آنروزها عده ای افغانی بانها اطلاع دهند و در خانواده را از ساله در تپه های اطراف مسیل سکونت داشتند نگرانی نجات بخشند. که ما آنها را دستگیر کردیم و به کمیته ۲۴ ساله، ماندنی دستباز ۲۰ ساله، صدرا رالله شنجیان ۲۰ ساله عبدالحسین خدیو ۱۷ ساله، محمد رحیم پیرزن شد بانو قیمتی برنجی ۳۰ ساله از شهیدی از گلپایگان در شهید، شهید شهدای کازرون در انقلاب عظیم ملت ایران هستند که خبرنگار ما فقط عکس تحویل دادیم. گروهی چادرنشین نیز در این جوان در تشییع جنازه در ش اینجا سکونت دارند که ما چادرهای آنها * براز جان – مراسم چهلم شهادت دوتن از شهداء را بدست آورد، و با این کازرون ۹ شهید داد را گشتیم و تعداد زیادی اسلحه بدست ناصر دانشگر جوان مبارز براز جانی، با آوردیم و به کمیته دادیم. شرکت هزاران نفر در محوطه مسجد آیت ۳ شهید در علی آباد بعد از شهادت رحید، یک اتومبیل خیر فرستاده است. ۳ شهید در علی آباد گرگان * علی آباد گرگان – در شهر پنبه الله عاشوری برازجان برپا گردید. وی سردبیر… تویوتای سفید که مسلسل تیربار داخل هنگامیکه در مراسم تشییع جنازه دو خیز علی آباد گرگان نیز ۳ جوان شهید ان بوده به مسجد محل حمله می کند ولی شهید از بخش سعدآباد برازجان شرکت شدند که عبارتند از: عباسعلی زنگاله ۱۹ ساله و دیپلمه، ابوالحسن هادی زاده ۲۳ کرده بود بوسیله ماموران پاسگاه خوشبختانه کسی صدمه نمیبیند از پیامهای خصوص سرنشینان تویوتا حتی یک از حجله های ژاندارمری سعدآباد شهید شد. ساله و خدمتگزار مدرسه راهنمایی مردم پدر و مادر عزیز، آیا در این لحظه که این مجله را ورق وحید را نیز تیرباران می کنند. در مورد سپهر و سید اسمعیل حسینی طلبه علوم عابر، قربانی حمایت از یک پیرزن شد دینی. خبرنگار ما تنها عکس زنگاله را میزنی میدانی فرزندانت در کجا هستند؟ چه میکنند؟ دوستانشان چه نمیشود «شهید، شناخت اما مرگ ا، بی شده است. * باغ فیض ـ عبدالله عسکری را تهیه کرده است که همراه این خبر چاپ کسانی هستند؟… اگر خبری از آنها نداری بدان که مسئولیت بزرگ وجدانی، اخلاقی و مذهبی خود را بفراموشی سپرده ای. بقیه درصفحه ۴۳ * جوانان * صفحه ۲۱ * سال ۱۲۰۱
امروز از گروه نشریات اطلاعات دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۵۷. شماره ۶۳۴. سال ۱۲۰۱ بها ۵۰ ریال شماره مخصوص نوروز ۱۳۵۸ با تقویم ماجراهای تکان دهنده مافیای اشرف عکسهای رہ جنجال برانگیز خانواده سلطنتی- ماجرای حمله پسر ارتشید خاتم به شاه که برای اولین بارفاش میشود ة /
ای بزرگوار، ابنها تشنه خون تر هستند؟ مسلم گفت: میدانم وبرای همین است که بجنگشان میروم طوعه گفت: درخانه من بمانید آنها با من کار دارند مسلم با نگاهی پر از صداقت گفت: خدا به تو جزای خیر بدهد. مگر اعلامیه ابن زیاد را از یاد برده ای که به هر خانه ای که مسلم درآن مخفی باشد آتش میزنند؟ نه من میروم، تو میزبان با ایمان من بودی، تر زنی بهشتی هستی، خدا نگهدارت باشد مسلم دیگر درنگ نکرد با شمشیر آخته از خانه خارج شد. همچون شعله آتش زبانه کشید، مانند شیری بود که خشمگین وبا سطوت می غرید ورجز میخواند. او به صفوف دشمن حمله برد وصدای دلاورانه اش را سرداد «این مرگ است… نگریز مسلم اهسته گفت: «همه از این کاسه تلخ خواهند نوشید ۔ افسوس، کدام خانه؟ دراین شهر کسی به قسم خورده ام که با آزادگی بمیرم هجوم بطرف دار الاماره شروع شد. مسلم پیش کند، در شهر بی وفایان؟. روی من درباز است برگ زشت است ابن زیاد وقتی دید که «هانی، حرکتی تند کرد تا میتاخت، گروهی از جوانان کوفه صمیمانه با او طوعه شتابزده «اما درست نمی دارم فریب بخورم . تو مسلمی؟! شمشیر یکی از پاسبانان رابه چنگ بیاورد همراهی میکردند. خروش جوانان قلب کوفه را می «به خاطر زنده ماندن… وبراوبتازد ولی نتوانست، باخشم تمام چوب لرزاند اما چه حاصل؟ هزاران سکه طلای ابن زیاد مسلم لبخند تلخی زد وسکوت کرد وزن با نگ را نمی پذیرم. احترامی شایسته راه براوگشود و گفت: برسروصورت «هانی» این رئیس قبیله متنفذ كونه کار خودش را کرد و گروه زیادی از سران قبایل ازهر طرف یک مرد دومرد ده مرد وبیشتر کوفت و مانند گرگ دیوانه غرید: اکنون، دیگر واشراف گونه پیمان شکستند. اشراف کوفه، – پسر عقیل، خانه من خانه تست، من كنيز تو محاصره اش کردند رار می جنگید، همه عظمت مرگ برای توبهترین است، قتل تو واجب شده فئودالهای کوفه از مسلم جدا شدند و به سوی این هستم ودلاوری حجاز را با خود داشت، برازایمان زیاد رفتند، انوقت مردم عادی، مردم کوچه و بازار، مسلم آرام به داخل خانه رفت، طوعه او را در وصلابت بود، هنوز دوساعت نگذشته است که او ودراین هنگام بود که مسلم بازیر کی وفراست جنگید ومی خروشید: بعد از آن فرمان داد تا «هانی» را به زندان بردند مردم محروم در کنار مسلم باقی ماندند. اطاقی جای داد و از نظرها مخفی کرد، برایش آب چهل ویک مرد جنگی را کشته بود، شیرمرد یک آورد، غذا آورد، مسلم در آن خانه سراسر شب را به روز به شب می گرانید، پایان یک روز دریافت که این نامرد چه فریبکار وحیله گراست، پرخروش، پایان یک دلاوری، یک طرفان، یک عبادت مشغول بود، نماز خواند ونماز خواند ونامه – من از بنی هاشم هستم از پشت مردان دلاور این بود که بی درنگ به اتفاق یارانش قیام کرد. غرش شیر در بیشه زار، غربت از راه میرسید پسر جاسوس: ربی هراس، مادر مقابل ستمگران بی باکیم، ما ستاد عملیاتی، مسجد کوفه بود، مسلم در آنجا ومسلم تنها می شد. طوعه پسری داشت، پراز جهل وزشتی، او آن از پستان شجاعت شیر خورده ایم، مائیم که به مستقر شد، وقتی مردان کوفه در آن جا جمع شدند * شیر مرد تنها میشود او پراز صداقت ودلاوری بربالای منبر ایستاد درسنگینی یک پیکار، یک شجاعت، مسلم، اطاق مسلم، از آب وغذا بردن مادر مشکوک شد. دراین لحظات مسلم مانند یک آتش فشان بود. پسر عموی امام حسین تنها شده بود. اطرافش جستجو کرد. از مادرش حرفها پرسید و به راز چشم ها را خیره کرده بود. باور نکردنی بود او شب وقتی به خانه آمد از رفت وآمد مادرش به پاکدامنی وشجاعت خود مینازیم!۔ و برای مردم سخن گفت: ر – «اینک ای مردم، میان حق وباطل، یکی را خالی می شد، پدر، پسر را از معرکه بیرون میبرد شگفت انگیزی پی برد، آنوقت در طلوع خورشید چند ساعت گروه مردان جنگی محمد بن انتخاب کنید. این سودروادی روادی حجاز، در وپسر، پدر را کنار می کشید، با اینکه مسلم این بی . این پسر با هزار فکر شیطانی از خانه بیرون دوید، اشعث را که سراپا وحشت رترس شده بودند فرار مدینه پیامبر، حسین بن علی (ع) ایستاده است، وفائی را میدید، بازهم مردانه می تاخت، اما نوجوان، درجهل مطلق، با پای برهنه، از کوچه های داد. آنها عاجز شده بودند. ناجوانمردانه به بامها پاک وروشن ورا ن وراستگو، ودرسوی دیگر، در گر، در شام، زانوهای او نمی لرزید، خم به ابرو نمی آورد تنگ وخاک آلود گونه گذشت، آفتاب طلوع رفتند راتش خاکستر برسر شیرمرد حجاز ریختند يزيد نشسته است، زشتکارودغل ودروغگو، از آنقدر که روز به شب گرائید، مسلم به جانب مسجد میکرد که او به نزدیک دارالاماره رسید، رفت تا مسلم دلشکسته پشت به دیواری داد و با خشم گفت: همین امروز که می بینید این پسر آلوده دامن رفت، به محراب عبادت نشست، نماز می خواند، مسلم را که درخانه او مخفی بود به دستگاه . چه نابکارید، چه پست و فرومایه اید که حتی وخونخوار زیاد، این روسپی زاده، چه اتشی پراز شکوه وعظمت، دل وجانش از نور خداروشن معرفی کند و جایزه بگیرد وقتی وارد دارالاماره شد آئین جنگ را از یاد برده اید، من که یک تن بیش برافروخته و «هانی، پاک، هانی زاهد، هانی شجاع بود ووجودش لبریز از عظمت خدا بود، نه هراسی، نیستم! را به زندان انداخته، باید به دنبال من قيام كنيد. من نه سایه پاس، در آن لحظات او بود وخدا بود ازاین میان محمدبن اشعث ازامیر کوفه کمک این را میخواهم، از همه کسانی که با من پیمان وقتی نماز مسلم تمام شد به پشت خود جایزه مرا بدهید، مسلم بن عقیل نماینده حسین (ع) خواست ابن زیاد سیصدنفر را به سرهنگی عبیدالله بسته اند، تا به یاری من وحسین (ع) برخیزند که نگریست دید که دیگر کسی نیست، تنها خودش درخانه ما مخفی است! محمد بن اشعث با دیدن بن عباس به کمکش فرستاد ومسلم مانند شیر قیام میکنیم، جنگ را آغاز میکنیم… فریادها در مانده است. همه رفته بودند، سکوت وتنهائی بلال از سرشادی فریاد کشید: یکبار دیگر به این سربازان تازه نفس ناخت، بازهم همهمه برپاشد وحسین (ع) خروش فضای مسجد را پر کرده بود، آخرین آتشهای پیمان چه اتفاقی؟ مسلم درخانه یکی از افراد قبیله خروش کرد. درباره جنگ به اوج رسید یک تن شد، شمشیرها در فضا چرخید و همه به شکنان کوفه خاموش شده بود، حالا یک مرد تنها در یک سروسیصد وچند تن درسوی دیگر واین دنبال مسلم از مسجد بیرون تاختند وجنگ سختی شده بود. تنها مثل یک کوه استوار. آغاز شد، کوفه رنگ انقلاب به خود گرفت نفس زنان فریاد کشید: ۔ اسم من بلال است، من پسر طوعه هستم هم امين زندگی من پنهان شده است ابن زیاد، گرگ خونخوار کوفه وقتی این سخن را مسلم از مسجد بیرون آمد، او بود واسبش، جنگ چه نامساوی بود ولی مسلم می جنگید، پراز شنید گفت: عظمت میجنگید، روز به نیمه رسیده بود از این افسار اسبش را در دست گرفت و در کوچه های کوفه پس تو باید او را دستگیر کنی، اشعث، این کوچه به آن کوچه، دلاور یک تنه حمله میکرد راه افتاد، دراین وقت صدای سم اسب در کوچه ها افتخار برای خدمت به یزید را تو باید بیابی وابن زیاد که با بی تابی منتظر دستگیری مسلم بود انداخت آسمان غم گرفته رخاموش بود، در این موقع برای محمد بن اشعث پیغام فرستاد: اشعث، پراز غرور کثیف دیگر شهر بوی مرگ می داد. خدایا به کجا پرودیک درنگ نکرد، او با هشتاد سوار مسلح به طرف خانه چه می بینم؟ سراپا پراز خجلت باش، طنين محمد بن انسان آزاده؟ به کجا برودیک مرد تنها؟! در تاریکی و خاموش شیب کوفه مسلم از دور زنی رادید و بسوی اورنت واهسته گفت: ای زن، به کمی اب میهمانم کن! «طوعه» آن زن پاک شتافت. سواران به تاخت ترچگونه از عهده یک تن برنمیانی؟ میرفتند، مردم با تعجب روحشت زده از خانه ها محمد بن اشعث با درد وتلخی جواب فرستاد: بیرون ریخته بودند، همه جا درخروش یک جنایت امیر، آیا گمان میکنی من به جنگ یکی از وننگ فرورفته بود. دژخیمان میتاختند، محله «بن بقالهای کوفه آمده ام؟ آیا نمیدانی که این مسلم بن زن بی درنگ به داخل خانه اش رفت و با جیله» در بالای کوفه به محاصره سواران «اشعته عقیل شمشیری از شمشیرهای علی بن ابی طالب ظرفی پر از آب برگشت. مسلم اول اسبش را درآمد. آخرین روزهای خرداد برد. افتاب شفاف است؟ سیراب کرد وبعد خودش آب نوشید. آنوقت به سرکشیده بود، بیشتر از دوساعت بود که مسلم رفته شیرمرد خسته می شد. خون سراپایش را دیوار تکیه داد و غریبانه ایستاد. زن که نامش برسجاده نماز به عبادت مشغول بود، ناگهان صدای فراگرفته بود. تشنگی اورا رنج میداد، سراپایش «طوعه» بود باتعجب پرسید: اسبان سواران ابن زیاد سکوت مقدس اورا پراز زخم شمشیر بود، نامردان او را سنگباران کرده ای مرد چرا ایستاده ای؟ چرا از اینجا نمی درهم شکست، مسلم با شنیدن هیاهوی سواران به بودند. دراین پیکار اویک نفس میتاخت، ومی روی؟ بالا خیره شد. به سوی خدا راهسته لب به دندان جنگید تا آنجا که محمدبن اشعث درمانده شد و به مسلم خاموش ماند وزن ادامه داد: حیله و نیرنگ متوسل شد و فریاد کشید: به خانه ات برو، نمی بینی که در این شهر پر آشوب از آسمان سنگ فتنه بارد وكلاغها آنوقت آسمان شهر مارا سیاه کرده اند ومیخواهند فاخته خوش سخن شهر مارا بکشند؟ . پسرعقیل، دست از جنگ بدار. چه فایده گرید وگفت: نامردها…. نامردها؛ درنگ از جابرخاست، زره پوشید، ازاین جنگ؟ من به توامان میدهما استوار شد، تااز خانه بیرون بیاید، زن با ایمان، مسلم با خشم و نفرت گفت: طوعه، با هراس نزدیک رفت و گفته امان از چه کسی؟ تر از یک : .. 11 .. از همینجا بخوانید از شماره گذشته حماسه جدید «موج خون ـ موج شرفه که قیام حسینی را بازیباترین و حماسی ترین شکل ممکن بیان می کند آغاز کرده ایم و درشماره گذشته نوشتیم که: آغاز فاجعه کربلا از زمانی شروع شد که «معاویه» در مسند غصبی خلافت به دشمنی با علی علیه السلام و خانواده اش پرداخت و طبق فرمان او قرار شد «حجربن عدی» واطرافیانش که مردمانی پاک و از دوستداران آل علی بودند دستگیر و از کوفه روانه دمشق نمایند آنها دستگیر شدند و در شرایط ناگواری بسوی دمشق میرفتند که در دروازه شام با سوارانی تازه و خشمگین روبرو شدند و فرمانده سواران فریاد زد: – توقف کنید! بایستید! وفریادها درهم افتاد: . الله اکبر…. رانان که صفحه ۲۲ ۵ سال ۱۲۰۱
رسی؟- اشعث گفت: نوشته:دکتر صادق جلالی – مسلم گفت: موج خون موج شر راست مرکز مغرور نمی شوم و از تو فریب نمیخورم! مسلم یکبار دیگر بی پروا حمله کرد، پیش تاخته شمشیر زنان خروشید، به چپ حمله برد اما ناگهان پایش بر لب گودالی ک از مسلم نگاهی تحقیر آمیز به آن مرد انداخت و گفت: چوب و نی و خاکروبه بود فرو رفت و مسلم به به یک گرگ؟ من در این هرزه سلامتی نمی گودال افتاد و یکی از سربازان گونه به نام بنم او یک حیوان درنده است؛ عبدالله زیاد برافروخته و تند گفت: می بینی که اکنون چگونه جان تو در دست بکرین حمران، با ضربه شمشیری چهره مقدس مسلم را شکافت، این ضربه شمشیر، لب بالای مسلم را چاک زد و دندانهایش را شکست، مسلم از گودال بیرون آمد خسته و مجروح و خون آلود مسلم بی درنگ گفت: هست محمد بن اشعث فریاد زد: ای مسلم امان مرا بپذیرا است، تو که حقیری، ناپاکی، بنده فرزند فساد و مسلم چند لحظه خاموش ماند و سپس در دل گفت: پلیدی یزیدبن معاویه هستی! می پذیرم اما نه برای خودم بلکه برای نجات ابن زیاد با خشونت گفت: حسین (ع) شاید بتوانم نامه های خودم را برای او بفرستم که تا به کوفه نیایدا مسلم نگاهی تحقیر آمیز به او کرد و گفت: – چه زبون و بیچاره ای ای پسر زیاد که یزید را خلیفه مسلمین میدانی. با این فکر مسلم بن عقیل امان محمد بن نخواهی ماند به خاطر چه چیزی در کوفه این ابن زیاد مثل کفتاری زوزه کشید: ر روزتان نوروز ای پسر عقیل، تو با این حرفهای خودت خون خود را به هدر دادی تو دیگر با این سخنانت زنده او را به بام دار الحکومه ببرید و گردن بزنید! اشعث را پذیرفت و دست از جنگ کشید. آنوقت آشوب را برپا کرده ای؟! او را دستگیر کردند، او را برناطری سوار کردند، و مسلم خسته و خون الود اما برازایمان و صداقت برای این کار «بکر بن حمران، یکی از کسانی که مسلم در گرما گرم جنگ با شمشیر شانه اش را به سوی دارالاماره بردند، دستهایش را از پشت بسته بودند. وقتی مسلم را به داخل دار الاماره بردند . برای اینکه تو مجرمی، یزید آلوده دامن است او در یک تالار بزرگ عده ای از رجال کوفه نشسته وتر نماینده کینه توزی و فسادید و باید فرشته شکافته بود مامور شدار مسلم را به بام برد شامگاه بود، آفتاب پریده بود، دامن افق وسیع خون رنگ بود، غروب هشتم ذی الحجه سال شصتم هجرت، آن روز قبل از مسلم یکی از پاکان بودند. آنها انتظار می کشیدند، تا به خدمت این عدل و داد را از چنگال قهر و ستم نجات داد! زیاد بروند، مسلم بن عقیل را وارد این تالار کردند ابن زیاد حرکتی تند کرد و گفت: ر مسلم که تشنه بود، خون آلود بود نگاهی به . اما آن روز که تو در مدینه شراب مینوشیدی مردان مجاهد کوفه «هانی بن عروه، را در میدان اطراف تالار افکند. در گوشه تالار چند کوزه آب حکومت يزيد وظیفه حق و عدالت را به جای قرار داشت، مسلم اشاره به کوزه ها کرد و گفت: میآورد! مرا دریابید. تشنه اما مسلم با خنده تلخی گفت: مسم بن عمرو باهلی رئیس تشریفات دربار اگر من شراب میخورم پس تو چرا عربده دالله بن زیاد با وقاحت گفت: میکشی گوسفند فروشان کرنه گردن زده بودند. . بالای بام مسلم چنان عظمت و بزرگواری از خود نشان داد که همگان مات شدندبکر بن حمران در میان روشنی و تازیکی شامگاه شمشیرش را نوروزتان پیروز هستی میکنی؟! این آب نخواهی نوشید، نصیب تو آب زهر ابن زیاد فریاد کشید میخورم! 1. 11 اما ابن زیاد زیر بار این وصیت نرفت و فریاد «بعد از مرگ با جسدشان چنین کنند عاقبت سواران قبیله «منبج» از راه رسیدند، کشیدن تو کوفه را به آشوب کشیده ای، پسر عموی تو خروش کردند و جسد مسلم دلاوروهانی با ایمان را جان همه خلایق در دست خداوند بزرگ مسلمانان را به سوی تفرقه و مخالفت با خلیفه با تشریفات و احترام بسیار به خاک سپردند. مسلمین میکشاند هرگز این وصیت تو انجام نخواهد شدا «ناتمام» در هوا چرخی داد و مسلم گفت: ای خدا، ای برتر و متعالی… باقلبی روشن بسوی تو می ایم، قلبم را نثار تو میکنم من از کشت! چهره اش خونین بود پرسید: مرگ نمی ترسم، اما غم من اینست که پسر عمویم سنگدلی، چه فرومایه ای تو کیستی؟! . این از تو برمیآید، دیده ای که گرگ وقتی هار از بیوفائی و فریب این مردم بی خبر است. شود چه قدر درنده و خونخوار خواهد شد ؟ نوری بر چهره مسلم میتابید، شمشیر «بکر» برقی زد و و برشانه مسلم فرود آمد، مسلم حرکتی کرد و گفت: ترا با فجیع ترین وضعی خواهم کش سلم بن عمرو باهلی جواب داد: یک وفادار به امام خود یزید بن معاویه هستم اینک ای پسر زیاد تر آن گرگ درنده ای! عقیل، مرگ تو نزدیک است میتوانی – دست ناتوانی داری، آیا این تلافی شمشیر ابن زیاد پر از خشم و درد فریاد کشید: بکنی! بن عقيل زهر خندی زد و گفت: تو غلط گفته ای، غلط کرده ای، زیرا آن کس من نبود؟ – جهنم سزاوار و باید آب زهرآلود جهنم مسلم نگاهی به اطراف افکند و گفت: «بكربن حمران، درباره شمشیرش را بالا برد و بنوشد آن تر هستی که بنده بارگاه یزیدستم پیشه کسی را نمی بینم شاید این عمر سعد پسر این بار سرشیر مرد به میان جمعیتی که در پائین سعدرقاص از شما نیست من او را که بزرگزاده کاخ دارا لاماره جمع شده بودند و تماشا میکردند این وقت عمرو بن حریث که شاهد ماجرا بود قریشی است انتخاب می افتاد اگر بتواند ثابت کند ور داد از خانه اش کوزه ای آب بیاورند وقتی که میتواند امانت دار باشد. چند لحظه بعد دژخیمان جسد پاک مسلم را مسلم کاسه آب را به لب برد آن کاسه پراز خون ابن نگاهی نیزازبام به پائین فرو انداختند، در اینوقت به تحریک ابن زیاد · رجاله ها واراذل و اوباش بار دیگر کاسه را پراز آب کردند ولی مسلم دراین شهر هفتصد درهم مقروضم، با فروش ریسمان به پای مسلم بن عقیل و هانی بن عروه، نتوانست بنوشد و دندانهای پیشین او به میان شمشیرم و اسب و زره دین مرا ادا کنید این در انسان پاک و آزاده بستند و جسد آنها را در کاسه ریخت و در این وقت بود که مسلم را به ۲۰۔ جسدم را پس از مرگ رها نکنید و به خاک بازار گوسفند فروشان و کشتارگاه شتران برزمین داخل بارگاه ابن زیاد بردند او بی اعتنا داخل شد. مسلم است به این زیاد انداخت و نزدیک رفت بسپارید. کشیدند و شاعری با دیدن این منظره سرود: ۳۔ نامه مرا به حسین (ع) برسانید که تا از حجاز به آنکه مرد است و دلاور است ای مسلم به نماینده خلیفه سلام کن! عراق نیابد مهراسی ندارد…. . «اگر نامردان… جوانان – صفحه ۳۳ سال ۱۲۰۱ www .. ..
هر روزتان نوروز ترجمه یا دریک متن فرنگی، اززبان «ماکس پلانک» از زبان «انیشتین» یا اززبان «الکسیس کارله میشنویم. اینان برخلاف مذهب علم پرستی طغیان کرده اند و به دین: دین مافوق علمی، بازگشته اند. وجه مشترک اینگونه دانشمندان، بازگشت به معنویت واعتقاد مذهبی است که درطول سه قرن اخیرمورد شک وتردید قرارگرفت بعنوان اینکه مذهب اعتقاد «الکسیس کارل» در کتاب راه و رسم زندگی، راه عوام است ولی امروز البته پس از روشن شدن چاره را نشان داده و مینویسد: در قلمروی روانی، ما واشراق ودل وجان وبقول مولوی «بینش» وجود دارد. نارسایی های علم رنگون بخنی های تمدنی که تنها کاملا از شرایط رشد برخی از فعالیتهای غیر عقلانی – عقل بوضع مطمئنی مارا بسوی هدفهایمان برعلم استوار است. روح دین. باورفوق علمی راهنمایی میکند وهنوز نتوانسته است در طول تکامل. اخلاق و حس جمالی و اشراق بی اطلاء مثل حس لاعيم. گر چه میدانیم که اشراق یکی از عوامل اصلی کمال انسان بردیالکتیک «هگل» علت اول وعنصر اشرف همان نفوذ ونیروی غریزه را بدست آورد. انسانی است. مولوی دردفتر اول مثنوی میگوید: است. «هراکلیت» که مورد استناد «مارکس» هم بوده دانشمندان نابغه واندیشمندان اگاه عصر شده است. امروز درفرانسه، در کشوری که درقرن سنت آزادیخواهی و لیبرالیستی دارد، وقتی که وارد میشوید، می بینید درین مستراحهای عمومی، پرورش افراطی عقل با احساس به یک اندازه است، ودرزمره نخستین فیلسوفان جهان بشمار میآید. بحث عقلی گردرومرجان بود خطاست. مدرسه را بجای آنکه کارخانه غم انگیزی آشکارا به دراصل ثابت اعتراف دارد: یکی جوهر آن دگر باشد که بحث جان بود برای ساختن تصدیق و دیپلم باشد به کانون تعلیم اعلای قدسی که ازآن به آتش تعبیر میکند و دیگر وجود بحث جان اندر مقامی دیگر است. اخلاقی و فکری و جمالی و مذهبی، و مرکز پرورش باده جان را قوامی دیگر است یک نظم منطقی ثابت که آنرا «لوگوس» مینامد. یعنی مردان آینده، تبدیل باید کرد. دراصل ثابت وجود دارد یکی نظام تکاملی جهان. * اروپا وافات آزادی! تجربه نشان داده است که زره اخلاقی برای فرد ودیگر ذات قدسی یا روح جاويد وحاكم برجهان که اروپا: اروپای امروز، نیمی در پشت دیوار اهنین، نیمه در وسط خیابان گاه سه چهارانسان شبها میخوابند و طبقه اجتماعی او خیلی مهمتر از اطلاعات علمی و خداوندش مینامیم. جان درمشت «ایسمهای سهمگين، ونیمی دیگر به این ها، بقول خودفرانسویها: «کلوشارها» همه جا معلومات فنی است. ما به راهنمایانی نیازمندیم که باز هم بگفته «الکسیس کارل» بازمیگردیم که بندار خویش خفته دراغوش آزادی . ولی اشفته پهن هستند. در همه کوچه ها وخیابانها، درهمه خردمندی فیلسوف و وجدان مصلح را در خود جمع میتواند آمد این گفتار باشد. ران اینکه تنها درراه خیابانهایی که درمعرض دید همه خارجیهاشت، آزازادی وخسته ازآزادی، سراسیمه رپریش. داشته باشند. بعبارت دیگر: درپیش پای ماست: یکی عشق ودیگر ترس. عشق به بازدرجستجوی آزادی، نمیداند ازین بن بست تمدن دیده میشوند. اینها بزرگترین هتک حیثیت برای | زاهدی که تجربه زندگی آموخته و در علم انسان حقیقت وارمان، وترس از خداوند و بدی کردن… شاید علمی که بقول شریعتی سه قرن تمام است دران تنها فرانسه هستند. کلوشارها بصورت بسیار آمد باشد. ما به روشندل بیش از روشنفکر این ترس، خردمندی را به ما بازگرداند. دری قدرت وثروت می تازد وحقیقت وفضیلت را وقیع، گاه اعمال بسیار زننده درمعرض عام نیازمندیم. ما میکنند. معمولا شیشه مشروبی دردست دارند قربانی آن کرده است، چگونه رهایی یابد و به الزامی برای ما رنجی است و حال آنکه بدون احساس * کوتاه سخن مولوی: «راه برون شو» را ازکجا وچگونه پیدا کند.. وباصورتی ولباسهایی که پراز کثافت والودگی مسئولیت و بدون تزکیه نفس، هیچ کار بزرگی در ۔ آثار عقل راحساس ونيز عرفان واشراق به اعتقاد شریعتی شکست مسلکهای سیاسی است، مشروب میخورند. آشکارا یقه این و آن را جهان صورت نگرفته است. درجهان ما مانند قوه ثقل، وظیفه بزرگی را ایفا میکند اروپا دررستگار ساختن انسانها. نارسایی تنها قانون میگیرند. به رهگذران متلک می گویند، حرفهای بی بند و باری را دوست داریم و هر دارند. از اندوخته های فکری بشری را نباید کنار نهاد. با ما مفهوم خوبی و بدی را فراموش کرده ایم و به زیرا معزفت بزرگترین وشگفت ترین انرژیهای موجود وسازمانهای قانونگزاری برای دستیابی به جامعه حق بسیار زننده میزنند، فحش میدهند. گاه روابط لزوم یک نظم درونی و یک عمل جدی و صادقانه. درروی زمین یعنی انرژی معنوی است. وعدل، ناکافی بوین اخلاق بی پشتوانه دین ودرچهار بسیار کثیف انحراف جنسی در معرض دید عموم | توجه نمیکنیم. خیلی نادرند مردانی که همچون سقراط درمیان مردم، امروز بسیاری معنا مرده اند! چوب «اتیکت»، انهم اخلاق «بورژوازی که بنیادش حق را زندگی ترجیح دهند. هیچ یک درفرانسه، مانند دیگر شهرهای بزرگ اروپای برريا وهدفش سردوسوداست، سراسیمگی فیلسوفان درمیان مردم امروز بسیاری از سن روانی ۱۲ غربی ـ وهمچنین آمریکا – کاباره ها راماکن فساد واندیشمندان امروز باختر دردفاع از حرمتهای گذشته تجاوز نکرده اند! استفاده از آنها یعنی هم عقل وهم ايمان، هم علم وهم – اشراق خیلی نزدیک به روشن بینی است وحفظ انسان ازناباوریهای سرگشته، رشک (بنام حمام بخار یا محل ماساز و مراکز دین، میتوان نتایجی بدست آورد که مذهب به تنهایی. ودرک وراه حسی حقیقت بنظر میرسد. همه مردان وترديدشان در نشان دادن راه ورهنمودهای فکری که «ریلاکس») بسرعت بسیار سرسام آوری کما با علم به تنهایی قادر به انجام آن نیست. وكيفا رشد میکند وگسترده میشود بطوریکه گوهر حکمتهای اسمی است. اروپا واروپایی امروز بزرگ، واجد اسراق اند و بدون دلیل وتحليل، آنچه را پس از فلاسفه عقل گرای ودانشپرست قرن هجدهم کسانی را که به سلامت جامعه وهمه مردمی را که پایپای اودرسراسر گیتی راه می رنوزدهم، امروز اندیشمندانی پیدا شده اند که سوای . ـ درکسانی که خود را وقف خدمت بدیگران وراه پیمایند گرفتار تنگناها، نارسایی ها، ناامیدیها عقل وعلم، معتقد به اشراق وعرفان هستند. خالق کرده اند، معنویت با ارج بسیار بلندی دیده رسرانجام دستخوش چاره جوییهای خطرناک ساخته دکتر علی شریعتی که درزمره این اندیشمندان نوظهور اندیشند که باید. میدانند. و ساخته است که مبادا این کشور بزودی از همین رهگذر به انحطاط اخلاقی سقوط کند. خیابان «سن میشل» وخیابان «سن ژرمن دیره» را به دهکده بی دردامان کوههای «ساورا » پناه آورده میشود. جهان امروز است. معتقد است بسیاری از سخنانی – علم بدون وجدان، چیزی جز ویرانی روان دراینجا: درفرانسه هرچند دوراز غوغای پاریس چندسال پیش، در یک چهارراه پاریس که که مادر قرآن داریم یا روی ممارست با قرآن و یا با نیست. حقایق اسلامی به آن رسیده ایم، یک مرتبه دریک ۔ عقل اگر خود سرانه بسط یابد و از احساس جدا ام واز دور تماشاگر سرگشتگی اروپا شده ام. بهم وصل میکند. هزار وهفتصد وچند جنایت تنها درطول سال اتفاق افتاد جنایت اعم ازچاقو کشی بی میشود که زندگی را الخلقه میخواستم تصویری ازین اشفتگی پنهان در پرده نظم کتک کاری، دزدی وتجاوزجنسی! نقـط بقلم اورم واصحاب را، خاصه اصحاب دعوی تمدن . برای انسان غیر ممکن میسازد. . (چنانکه ساخته درسرچهارراه سن ژرمن دیره وخیابان سن میشل، را دردیار خودهدیه کنم. اما زرنا ورسایی گفتار فرزانه نماند. موجود عجیب است!) علم آدمها را یکسان ویک نسق میسازد ولی ما دکتر علی شریعتی درین باره چنانم مست کرد که چرا؟ زیرا اصل اعتقاد به اینکه هرفرد بهرشکل وباهرعقیده میتواند بزندگی خودفرجامعه ادامه دامن یاد ویادداشتهایم ازدستم برفت. ببینید حکیم عرفان برای هر کس، جهان درونی ویژه اورا بدید دهد، موجب این شده است که بی رعایت مصلحت مادرین باره چه میگوید: میاورد. با علم انسان مقید میشود وبا عرفان آزاد در فرانسه امروز، حتی وقتی که ژنرال درگل میگردد. وسلامت ازین اضل سوء – غربی با طبیعت روبروست وبا آن کنکاش آمد وگفت کا باره هایی درین وتاختن بهرگونه صلاح و هرگونه فضيلت . بسیار زشت استفاده کند میکند ونتیجه تکاپوی او، علم است. شرقی با انسان وبسيار وقیع میرقصند، رقاضه ها یک پوشش اجتماعی و اخلاقی را مجاز بداند و با انسانیت سروکار دارد ونتیجه تکابوی او مختصری داشته باشند وحتی دستور داد که یک cachesex یعنی یک عورت پوش (پارچه * سرنوشت قهرمان ارزشهای انسانی وفضیلت است. – جهان عشاق وهنرمندان وعارفان همانند دنیای کوچکی به اندازه یک کف دست، یک برگ) به نوروزتان پیروز مهندسان وفيلسوفان، حقیقی . است. هتر ودین آنجاشان بگذارند، فریاد آزادیخواهان بلند شد که او آزادی و مقاومت ملی راخلاق، کم اهمیت تر از علم نیست. – برای تحقیق دردنیای درونی ما، میکرسکوپ مگر نه هرانسانی می تواند هرجور که خواست به چه حقی میخواهد آزادی این افراد را سلب کند؟ . فرانسه وتلسکوبی وجود ندارد ولی قلب ووجدان وضمير حکومت ليبراليسم ونظام دموکراسی وآزادی از این آزادی: آزادیهای فردی، چه کسانی استفاده w فردی برقصد؟ آیا اینگونه اعتراض، نشانه انحطاط نیست رانحطاطی که در کشورهای لیبرالیسم و دموکراسی غربی پیش میآید، نشانه ضعف این نظام در هدایت جامعه بشمار نمیاید؟ بقول پرفسور «شاندل»: بزرگترین دشمن آزادی جوانان * صفحه ۲۴ * سال ۱۲۰۱ ویموکراسی ازنوع غربی اش، خوددموکراسی رآزادی فردی است. علم بدون وجدان، ویرانی روان است
میکنند؟ چه کسانی سود واقعی میبرند؟ کسانی که باشند هراسمی را که بخواهند، دردفاتر اراء | جا و به هر وسیله بر سر و روی مردم می ریزد. میتوانند خوب بیندیشند؟ هرگز! در برابر اینها، بنویسند وسپس هم آزاد باشند که هراسمی را در شورش ۱۹۶۷ جوانان فرانسه دیدیم که نه کسانی که قدرت دارند، بیش از همه استفاده یعنی بخواهند، بعنوان دارنده اکثریت آراء اعلام کنند تنها فرانک، بلکه دلار نیز نه تنها در آراء دست سوءاستفاده میکنند. اگر شما به یک شهراروپائی وبعد دولت هم آزاد باشد که حتی پس از اعلام آراء راستیها یا محافظه کاران سنت پرست و یا سرمایه بروید، می بینید دموکراسی ولیبرالیسم غربی برای ومعرفی کاندیدای موفق، هر کسی را که در آن حال داران بلکه در آراء دست چپیها و جوانان و چه کسانی زروزور و جاه و جلال وقدرت وثروت اراده کرد، تلگرافی به مجلس حمل نماید… تحصیلکرده ها ر دانش آموزان و دانشجویان ببار آورده است. آیا برای عده یی متفکر مانند این سبک رای سازیها متعلق به کشورهای فرانسه، پنهانی دست اندر کار است. «ورکور» که بزرگترین قهرمان مقاومت ملی عقب مانده یی است که در کار دموکراسی غربی بیهوده نیست که رئیس جمهوری آمریکا یا فرانسه است و بزرگترین شخصیت معنوی فرانسه ناشی اند و در برابر روشنفکران، وقيح! و بهرحال فرانسه و یا نخست وزیر انگلستان در مبارزه های است؟ هرگز! وی در یک آپارتمان کهنه و مخروبه کارگزارانی مسخره اند که بشیوه های آپلهانه عمل انتخاباتی و در نطقهای سیاسی خود پیش از آنکه دریک ساختمان درطبقه قدیمی و کثیف در پس میکنند و ادای دموکراسی غربی را درمیاورند شبیه جانب توده بی شکل مردم را بگیرند، با احتیاط و کوچه های واقع در یکی از محلات قدیمی پاریس دیگر اداهایی که در اقتصاد وتوليد، بنام تجدد وسواس و حتی با خوش آمدگویی و مداهنه به گونه یی زندگی میکند که اگر او را ببینید وترقی واروپا پیگیری وتمدن امروزی درمیآورند مسائلی را مطرح میکنند تا بانکداران، سرمایه رنشناسید، می پندارید وی یکی ازمفلوک ترین وشکل زندگی وشهرسازی وساختمان وتاسيسات داران بزرگ و حتی یهودیان و صاحبان کاباره ها و اجتماعی وسازمانهای اداری وحتی طرز حرف زدن تبارخانهها و نژادپرستان را به رسالت سیاسی خود وبدبخت ترین افراد این کشور است. دورکور، کسی است که مقاومت پرافتخار بامردم ونطق های سیاسی و برنامه ریزی وغیره معتقد سازند زیرا یک قاچاقچی با گانگستر در نیزادای فرنگی است. اروپا با آمریکا صدها بار از یک نویسنده یا درخود غرب چنین نمیکنند. اروپانیها میدانند منفکر برای رئیس جمهوری بیشتر رای جمع چگونه پخته عمل کند. چگونه پنهانکاری کنند میکند زیرا عملا بیشتر رای در اختیار دارد (البته وچگونه برپلیدترین اعمال ضد انسانیشان نیز آراء مردم خریداری شده را…). فرهنگی و معنوی ماست. بنابراین وقتی کلمه یا پاکترین عنوانهارا بدهند وزیباترین وفريبنده تصادفی نیست که مردی چون «رابرت کندی» اصطلاحی را بویژه از میان کلمـه ها ترین پرده هارا بکشند. آنها رای قلابی را نیمه شبها در نطقهای انتخاباتی خود مصلحت میدید که بر اصطلاحهای بسیار سرشار و حساس، برمیگزینند پنهانی درصندوقهای اخذرای نمیریزند، بلکه رای خلاف انتظار افکار عمومی جهان از وی، و حتی و آنرا مسخ میکنند، دگرگون میکنند، هو میکنند (و قلابی را شب وروز آشکارا ولی سخت عالمانه و خلاف خط مشی کلی سیاسی خارجی یی که بدست نا اهل و با پوزخند و ریشخند و کنایه و همیشه «کندیها» ادعا میکردند، رسما از اسرائیل اشاره بکارش میبرند بطوریکه روح جدی و ستایش و جانبداری کند و با جهودهای پولدار اصیل خود را از دست میدهد) طبیعی است از نیویورک که سرنوشت سیاسی ملت آمریکا را به اندیشه و مایه یی که در درون کلمه و اصطلاح کمک گانگسترهای مافیا میسازند، دمسازی نماید وجود دارد، خود بخود از میان میرود و بار معنی ان و برای ارانی که با «پول و جنسیت و هفت تیر» به خاک می افتد و «کلمه» جاذبه، حیثیت اعتبار. تهیه میشود، ابروی خانواده خود را گرو بگذارد. اثر و احساس و قدرت جادویی انتقال و انقلاب اگر نه انتخاب نمیشود بی شک این پول است خود را از دست میدهد و لفظی پرک و پوچ و مرده و نفرت اور میشود.. برداشت و بررسی از: علی اکبر کسمائی یکی ازین کلمه ها و اصطلاحهای فکری و فرهنگی ما که بدست گروهی از غربزدگان خود گم کرده شیفته بیگانه، به چنین سرنوشتی دچار آمده اعتقاد فرزانه ما، کلمه و اصطلاح «تعصب» است. ببینیم نخست تعصب را جگونه تعریف میکند: بت منه است، علت فرانسه را در برابر هیتلر واشغال پاریس وسیله ارتش آلمان رهبری میکرد. کسی است که | مایه افتخار قومی وسیاسی این ملت بزرگ است. امروز همه نیروهای آزادیخواه ومترقی فرانسه حتی اروپا، برای اربعنوان یک شخصیت رجسته ملی یعنی مافوق طبقاتي ومافوق حزبی احترام قائل اند.. ریاست کنگره سالانه «هفته اندیشه» که برپاریس تشکیل میشود و کمونیستها و کاتولیک ماهرانه درصندوقهای «خلق رای، یعنی مغزها ما راگزیستانسیالیستها درجناحهای متخاصم به افکنند آنکه صاحب صندوق ازان دفاع وحمله میپردازند، بعهده «ورکور» است آگاه شود!… وازاینجا ليبراليسم ودموکراسی رشخصیت بارزاردرارجی است که اینان همه قلبا واقعی وعملی آغاز میشود یعنی پس از آن این فرد اعتراف دارند. اما این مردرا با همه عظمتی که براستی آزاد است که به هر کس دلش خواست و به دارد، چه کسی میشناسد؟ درمیان «مردم» چه هرکس که در مغزش بدومی اندیشد و در حافظه اش جایگاهی دارد؟ دارای چه قدرت و نفوذی است؟ چه اورا میشناسد و در اعتقادش به اومعتقد ومومن سهمی در رهبری جامعه فرانسه دار است؟ شده است، رای بدهد ورای اوهم با کمال امانت درست است که مردم فرانسه همگی وفردفرد از صندوق دست نخورده بیرون میآید و بادقت این قدرت است که با استخدام تمام وسایل موجود تبلیغاتی امروز، با استخدام تمام استعدادها وسرعت حساب میشود و بدین طریق همان کسانی امکانات هنری و ادبی و اجتماعی.. رای میسازد! زاداند که هررکور» را بشناسند و برگزینند یا غیر که ورکور» را، ولی ازین آزادی کسانی استفاده واقعا درمغزهای (و اینست گوشه یی از آزادی سیاسی غرب بزبان و میکنند رکسانی آزادی را بسودخودگرایش میدهند شناخته بوده اند و در دلهایشان جا داشته اند، د بیان فرزانه از دست رفته ما دکتر علی شریعتی.) مجلسهای ملی جا میگیرند.. و اینست تقلب زورمندترند، قوی ترند وحتی رای میسازند. ای آزاد هم میسازند؛ طبیعی و قانونی! سریعتی در «امت و امامت» میگوید: غرب در هجوم اندیشه و صنعت و کالای مصرفی اش به آزادی در رای سازی * پول و شهوت شرق، ناگزیر بود که فرهنگ شرق را دگرگون کند. غرب میدانست و میداند که برای رام کردن یک ملت و خوار کردن و بنده و پرده کردن افراد، بیش هر روزتان نوروز کار، باید فرهنگی را از هر وقت و پیش از 9 و هفت تیر! تقلب طبیعی و قانونی! ل در اروپا و آمریکا، نزدیک انتخابات، ناگهان گرفت زیرا انسان بی فرهنگ، ذلیل و کاسته و نیمه رای ساختن غربی همه اش بشكل معروفی که می بینیم ه صدها مقاله، ده ها کتاب، فیلم، تاتر وحشی است و تسلط بر چنین انسانی بسیار ساده میشناسیم نیست. آن شکل معروف که چند مامور. هزاران گونه تبلیغ مستقیم و غیر مستقیم، با است و بسیار آسان، و بسهولت میتوان او را بشکل ها هزار رای دهنده موهوم رابه پای صندوق لحنها و رنگها و جلوه های متنوع و جالب، از الگوهای فرهنگ مهاجم در آورد. ورند رده ها هزار اسم مجعول در اوراق انتخاباتی نوشتن شرح حال گرفته تا چاپ عکس و اسم بر پس از این مقدمه، فرزانه ما به یکی از مهم ترین نش بندد و یا نیمه شب در صندوق بازشودورای ها روی رانها و پستانها و دیگر نقاط حساس و حساسترین رویدادهای هجوم تمدن و فرهنگ غرب رض شود و بطریق آزادی مطلق (!) که مردم آزاد انتخاباتی و دموکراتیک مانکن ها و رقاصه ها و به شرق در زمینه فکری و ادبی میپردازد و میگوید: اشند به هرکه بخواهند، برای بدهند وازاداند هنرپیشگان بسیار معروف و محبوب، در سینماها یکی از چهره های مختلف هجوم فرهنگ غرب به انشان را به اسم دلخواه درصندوق بریزند دانسینگها و حتی پیاده روهای خیابانها و فرهنگ ما، از میان بردن یا مسخ کردن بسیاری از نوروزتان پیروز ماموران خواننده آراء هم آزاد باشند که هراسمی گردشگاهها و باغهای ملی، درباره یکی از میبایست بخوانند وثبت کنندگان آراء آزاد اصطلاحات ماست چرا که یک اصطلاح یا یک کاندیداهای ریاست جمهوری از در و دیوار، همه کلمه، حاوی اعتقاد ما و بینشها و مایههای * جوانان * صفحه ۲۵ * سال ۱۲۰۱ WWW
سرشانه های مهر ۲۹۴ مرداد قسمت دوم امروز هوا خیلی گرم است. انگار از آسمان برروی شهر آتش می بارند، من امروز پیراهن سبز خوشرنگی پوشیده بودم، موهایم را مثل دختر مدرسه ايها دم اسبی پیچیدم رفتم تخت طاووس، یک بنز ۲۸۰ جلو پایم می آورد بیشتر کار کن، بیشتر کار کن همینکه بدهی را دادم تو را ترمز زد یک مرد معمولی وشکم گنده پشت رل بود، از آن بساز بفروشها برمیدارم و میبرم امام رضا آب توبه روی سرت میریزم و و درباره سرشانه های که بخاطر این پشت بنز نشسته بود که تلفظ کلمه «بنز» آسان است واگر عقدت میکنم… کسی از او بپرسد اتومبیلت چیسبت میتواند انرا براحتی تلفظ کند وگرنه با نمیدانم اینهمه پولی که از من میگیرد چه میکند؟…. خدای مهربان در… ان لهجه وسواد چگونه میتواند بگوید اتومبيل من «الدورادو اسپشیال، بزرگ کی انتقام مرا از آن نامرد میگیری؟!….. است! آن مرد بوی بدی میداد، رشش را بد جوری خط خطی زده بود، * سوم مهر: درتمام مدنی که بمن نگاه میکرد کوچکترین حالت واحساسی در دفتر خوب وسنگ صبورم، می بخشی که مدتی است حال و چشمانش ندیدم، نه خوشگلی من او را جلب میکرد و نه حرفهایم در او احوالی از تو نگرفته ام اما اگر بدانی «نوشی، کوچولوی تردرچه حیرت یا تعجبی بر می انگیخت، انگار فکر میکرد چون پولدار شده جهنمی دست و پا میزند هیچوقت از من رنجیده نمیشوی!… بگذار داستان زندگی نوشین و وپشت بنز ۲۸۰ نشسته است باید شق ورق بنشيند وهیچ چیز خاطر صاف و پوست کنده بگویم از آنچه میترسیدم برسرم آمد، من حامله مبارکش را مغشوش نکند، خاک برسرتان! انسانیت اگر به پول است من شدم خبریدی بود مگر نه؟… باور کن خودم هم نفهمیدم چرا سوداگران شرف میروم با یک گله گرگ زندگی میکنم! آخر این پول چه جور چیزی است اینطوری شد. اصلا این بچه مارکیست؟ از کجا آمده و چه سرنوشتی که شما مردم بخاطرش حاضرید تمام شرف وحیثیت انسانی خود را از دارد؟…. از وی که جواب آزمایش گرفتم از ناراحتی شدم، هنگامیکه من و جمشید از پله های آزمایشگاه بالا میرفتیم دست بدهید؟… انسانی مردی که اسمش را شوهر گذاشته زنش را بخاطر پول بخیابان میفرستد. جواب آزمایش را بگیریم رنگ من مثل گچ سفید شده بود تمام تنم مردی که از راه بساز بفروشی بنان ونوایی رسیده فکر می کند چون بول سوزن سوزن میشد، انگار سیم لخت برق به تنم زده بودند. خانم آزمایشگاه پرسید اسمتون؟ گفتم نوشی! لبخندی زد و گفت: تبریک دارد باید دختر هفده ساله ای را مثل عروسک بغل بزند. او مرا با خودش به کرج برد، ویلای بزرگی ساخته بود. استخری هم میگم حتما دفعه اولتونه که حامله شدین مواظب خودتون باشین…. از همین جا میتوانید قصه را شروع کنید ـ از چهار داشت. اما خودش هم نمیدانست چگونه باید وارد استخر شود مثل گاوی نمی فهمیدم او چه میگوید ولی صدای جمشید را شنیدم که آمدم، «راحله» آشنا دختر قصه ما که در یک خانه بدنام بدام سوداگران شرف که توی آب می افتد چهار دست و با تمام آب استخر را بتلاطم آورده بود ید: چند ماهه حامله س؟ زن گفت خیال میکنم سه ماهه س… افتاده اند «شهره» اولین دختر قصه اش را گفت، حالا نوشین توی راه انقدر از پول وساختمان حرف زد که سرسام گرفتم، داشتم از نمیدانم چگونه بخانه برگشتیم توی تاکسی گریه میکردم. درخانه حرف میزند. دو دختر دیگر قصه ـ گلی و رویا هم در پی او خودم بدم می آمد، گفتم بهتر است به آن مردی که وعده داده مرا نجات جلو ائینه لخت شدم تا به بینم شکمم چقدر بالا آمده هنوز چیزی معلوم نبود. خوشحال شدم و گفتم میروم کورتاژ میکنم، این بچه بدهد، تلفن کنم شاید از شر جمشید ولدالز تا نجاتم داد. قصه های خود را میگویند، قصه های عبرت انگیزی که توی خیابان «پهلوی» از یک تلفن عمومی زنگ زدم، زنی گوشی را نباید مثل من بدبخت شود، از فردا شروع کردم پیش دکترها رفتن، – نشانه گذشته های تلخ جامعه ماست و آرزو میکنیم دیگر برداشت گفتم آقا را میخواهم، پرسید اسم شما چیست؟ گفتم بگوئید بالاخره دکتری پیدا شد که قبول کرد کورتاژکند اما فورا گفت هرگز این صحنه ها را نه بینیم. نوشین گفت: نازی! راستی من بهر کس خودم را به یک اسم معرفی میکنم، به او هم چهارهزار تومن خرجعنها…. در یک خانواده فقیری متولد شدم، با خانواده بتهران گفتم اسمم نازی است، صدای گزمی داشت، پرسید: چه عجب یاد ما برگشتم خانه جمشید گفتم زود چهار هزار تومن به من بده برم کردی؟ ناراحت که نیستی؟… بعداز مدتها که هیچکس با من مودبانه کورتاژ کنم، مردی که انطور عاشقانه با من رفتار میکردخودش را بمدرسه رفتم، در دوره دبیرستان با دختری بنام حرف نمیزد خوشحال شدم لااقل مردی پیدا شده که با من مثل یک خانم برای یک ناراحتی جزئی بزمین میکوبید با لحن بی تفاوتی گفت که مرا به فساد کشانید، دوره سرگردانی رفتار می کند واز آن مهمتر نگران ناراحتی منست، جمشید که دائما پول ندارم…. من شروع شد، در این جریان با یک هنرپیشه اشنا شدم که پولهایم را میگیرد و با مشت و لگد حسابی ناراحتم می کند. قرار گذاشتیم فریاد زدم روزی هزار تومان بتر پول دادم چطور چهار هزار از چنگالش گریختم بالاخره پسری بنام جمشید سر راهم همدیگر را جلو سینما شهر فرنگ به بینیم، قبل از اینکه گوشی تلفن را تومان بمن نمیدی؟ گفت همینکه گفتم، بالاخره بچه را جوری – قرار گرفت، او بیلیاردباز جسوری بود که با زن بدنامی بنام زمین بگذارد پرسید: اگر بپرسم چی پوشیده ای ناراحت که نمیشی؟… ، نیست بکن، گفتم چه جوری خودمو بکشم؟ با کمال بیرحمی گفت گفتم یک پیراهن سبز خوشرنگ با رکاب حلقه حلقه ای، پرسید کفش اره! پول بی پول داشتم دیوانه میشدم گفتم میروم از تو شکایت پری گفت باید از خانه اش برود تا من جای او را بگیرم. پری زندگی میکرد، و یکروز جمشید را بخانه اش برد و به وكيف؟ گفتم هردو سبز هستند خیالش راحت شد و گوشی را زمین میکنم گفت شکایت کن، پدرومادر و خواهرت دردست من گذاشت اتومبیل مجلل او ده دقیقه بعد جلو شهر فرنگ مرا سوار کرد اسیرند، فورا میروم توی کوچه تان و میگویم نوشی چیکاره شده؟ حالا دنباله ماجرا یک جور قیافه بدرانه داشت با خوشحالی سراپایم را برانداز کرد وگفت: پدرومادرت باید خودکشی کنند….. – جدا که معرکه شدی اگه کسی مارا با هم به بینه فکر میکنه بدر رحم تر از آن بود که من فکر میکردم، مردی که همسرش را بفساد می کشاند کوچکترین رگ انسانی در تمام تنش پیدا نمیشود، انقدر ناراحت بودم که دلم میخواست او پدرم بود وسرم را روی سینه اش انشب برغریبی و تنهایی خود گریه کردم بماند بفکر آن مرد كله میگذاشتم وزار میزدم: پدر! پدرا مرا از چنگال این آدمهای بد نجات گنده افتادم و گفتم از او کمک بگیرم، فردا تلفن زدم او گفت قرار فرانسه وقتی برگشتم تو را می بینم، گفتم من .. دختریم…. بده!… فردا مرا با خودش به هتل هیلتون برد تازه فهمیدم چرا درباره لباسم سنوال گرفتاری دارم قولتان را فراموش کرده اید؟ مرد کله گنده لحظه ای کرده بود، در رستوران هتل هیلتون همه مرا نگاه میکردند. محیط اشرافی. فکر کرد و بعد گفت کجائی؟ گفتم «سورنتو»! گفت باش تا نیمساعت زرق وبرق صندلی ها ومیزهایی که هر کدامشان چند برابر مجموع بساط ام! او آمد، قیافه پدرانه اش بمن قوت قلب دادفورا پرسید کاسبی پدرم می ارزید. رفتار مودبانه گارسونها، طرز رفتار آن مرد با من مریضی؟ گفتم بله امریضم دارم میمیرم، باید کورتاژ کنم، گفت چه بکلی همه حرفهایی را که از پیش آماده کرده بودم از یادم برد، وقتی مرا کمکی از دستم برمی آید گفتم چهار هزار تومان پول، دسته چکش درباره درخیابان پهلوی پیاده کرد تازه فهمیدم که هدفم ازاین ملاقات را را از جیب بیرون آورد و امضاء کرد و گفت: بکلی گم کرده بودم اما احساس میکردم تکیه گاهی پیدا کرده ام ومیتوانم . – بنویس اهرچی میخواهی بنویس… باز هم برای نجات ازاو کمک بخواهم، انقدر خوشحال بودم که موضوع کرامت این مرد مرا متحیر کرد، آیا نمیشد سرن ، بجای جمشید را به جمشید گفتم او فیش هایش گشوده شد وگفت خره! دردستی اونو د را جلو راهم قرار میداد؟… گفتم فقط چهار هزار تومن! بچسب وول نکن بدرد میخوره… جمشید احمق فکر میکنه هرچی از ممکنست خونریزی بدی ولی من قبول نکردم من همیشه گفت من باید گوش کنم.. الهی نره نره بميرد ودنیا را از وجود کند پاک و شریف بمانم و لااقل در برابر این مرد میتوانستم کثافتش پاک بکنه! الهی امین. جواب پاکی را با پاکی بدهم وقتی آن مردرفت من مدتی پشت همان ۰۶ شهریور: زی که نشسته بودم ماندم و گریه کردم، کارسن دلش سوخت و نوروزتان پیروز میگیرد، نمیدانم چه اتفاقی افتاده، امروز وقتی به جمشید گفتم که بدون جواب رفتم، همین یک کارم مانده بود خدایا حالت تهوع دارم از دوسه روز پیش سرم مرتبا گیج گفت: نازی! میخوای بهت حشیش بدم، غمها تو از یادت می بره…. میرود از بوی غذا حالم بهم میخورد از بوی سیگارمردها عقم ۳۲ هر روزتان نوروز ପୃK ۱۹* N بمن نزدیک نشود چون از بوی سیگارش حالم بهم میخورد اول باز هم با تو بدقولی کردم دفترچه باوفایم چکنم؟ اگر بدانی از وحشت نزدیک بود قلیم درسینه بایستد، من کوچولو چگونه نوشی کوچولو چقدر بدبخت است هیچوقت از من ناراحت نمیشی.. شد بعد گوشه ای نشست و گفته نکند حامله شده باشی؟…. میتوانستم بچه داری کنم؟ تازه این جمشید نامردهم مرتبا بمن فشار بعد از آنکه پول را از بانک گرفتم یکسره بسراغ دکتر رفتم او بعد
نوشته: راعتمادی بان در خاك وخس از آنکه مجددا مرا معاینه کرد گفت: راستش دیگر کار از کار برحم، تو آسیب دیده و چون دختر کوچولویی هستی خطر بیش از آنچیزی است که ما دکتر ها بخاطرش ریسک کنیم. هرقدر گریه کردم سودی نداد و گفت: کار ما خودش غیر قانونی فشردم و گفتم تو مرد خوبی هستی، خداوند تو را برای من – کند… خندید دستی بموهای سفیدش کشید و گفت: تو خیلی کوچولو گذشته است، تازه اگه بلایی سرتو بیاد من چه جوابی بدهم… یکراست رفتم پیش مادرم…. چند روزی بود که سراغش نرفته بودم، تا مرا دید زد هستی! مواظب خودت باش! وقتی بخانه برگشتم به جمشید گفتم: کلی سوقاتی گرفتم… برای ریه و گفت تو و شوهرت خیلی بیوفا شدین، مگر جز دیدار اولین بار رنگ حسادت را در چشمانش دیدم، مسخره ام کرد و گفت چیز را اعتراف کنم و بگویم مادر! مادر! شوهر دخترت برده میخواهم که از من دریغ میکنید؟ میخواستم بپایش بیفتم و آره ارواح عمهت.. گفتم می بینی «مارک» فرانسه داره!… آیا ممکنست أوروی من تعصب پیدا کند؟… در آنصورت بعد از تولد بچه مرا آنطور که خودش گفت «توبه» میدهد و زندگی شرافتمندانه ای را شرو ۶ میکنم. ناتمام فروش است او در قرن اتم مرا ببردگی گرفته و دارد از خون و گوشت من تغذیه می کند، او زالوس؛ او حشره ایست که سیخک هایش را توی رگهای من فرو کرده و از خون من زندگی میکند. مادرا او دراکولاست که از خون کوچولوی تو هرشب تا صبح زندگی می کند… هنوز رویم نمیشد بمادرم بگویم که حامله شده ام گفتم مریضم و شوهرم هم به سفر رفته است و مادر بیچاره مثل شروع به پرستاری کرد….. ۱۴ آبان امروز حالم کمی بهتر شده و همه چیز را در باره حاملگی به مادرم گفتم و سبک شدم او کلی خوشحالی کردر استش منهم : ناگهان عوض شده ام، از وقتی – ح میکنم چیزی توی من دست و پا میزند. حرکت میکند بطرز عجیبی تغییر کرده ام، فکر میکنم این موجود هرکسی هست از خون هر کسی هست دوستش دارم، فکرش را بکن من مامان کوچولو میشوم برای بچه ام لباسهای قشنگ میخرم، او را بمدرسه میفرستم اگر دختر بود برایش عروسکهای قشنگ – ، میخرم اگر پسر بود لباسهای اسپورت برایش میخرم، خدایا دیگر نمیخواهم این بچه را از بین ببرم، جمشید را راضی میکنم او را با پول میخرم تا اجازه بدهد بچه را نگهدارم. راستی دیروز سیمین را دیدم همانکه مرا پیش آن هنر پیشه : برده مرا دید جلو آمد و با حالت تحقیر آمیزی گفت نوشی جمشید بالاخره عقدت کرد یا نه، شنیدم میخواد با دختری ازدواج بکنه، گفتم شاید اما مطمئن باش که با سیاهی لشکر ازدواج نمیکنه… سیمین عص شد، لب در چید و رفت، وقتی از پشت سر نگاهش کردم دیدم خیلی زشت و بد ترکیب شده دلم سوخت که چرا با تندی با او رفتار کردم، بیچاره هنوز هم توی خیابان ارباب جمشید بانتظار هنرپیشگی پرسه میزنه… می بینی دفتر خوبم! آدمها چه جور دنبال سراب میدوند… * ۶ آبان: امروز حالم یکبار دیگر بهم خورد دیگر سرکار نمیروم، برای بچه نازنینم ضرر دارد جمشید که دیشب برگشته دارد دق میکند. از می بیند که ماشین پول زنی اش از کار افتاده، بانکش دیگر کار نمیکند، مرتبا بمن فشار می آورد ولی من با وعده و وعید آرامش از دست رفته اش را باز میگردانم… چشم بهم زنی بچه می اد و درباره کار میکنم، خیلی بیشترا خیلی بیشتر… راستی همین امروز رفتم و به مرد کله گنده تلفن زدم. او از سفر کوتاه مدتش برگشته بود، برای عصری دوباره در «سورنتو» با من قرار گذاشت، لابد می پرسی تو که کار نمیکنی چرا با او قرار گذاشتی؟…. جوابش را بتو میدهم چون اعتراض نمیکنی، باورم میکنی، میخواهم خوب باشم، میخواهم کمی از انسانیت که در من مانده حفظش کنم، بالاخره من باید از این جهنم دره فرار کنم انوقت به این نره انسانیت احتیاج دارم، همینکه دیدمش چک چهار هزار تومانی او را پس دادم، باورش نمیشد، مدتی خیره خیره مرا نگاه کرد و بعد پرسید: چرا؟ بچه را نگه داشتی؟ گفتم: قربونش هم میرم! فداش هم میشم نیگرش میدارم… گفت چرا پول را پس میدی گفتم برای اینکه مال توس! خیلی خوشحال شد نگاهش رنگ مخصوصی گرفت و رفت از توی ماشین سوقاتی های مرا آورد، به عطر خوشبو که اسمش را نمیدانم. یک سری لوازم آرایش، یک شلوار، یک کاپشن، و یک پیراهن شب مشکی رقتی سرقاتی ها را داد دستش را در مشت گرفتم و تا ) م T
والاگهرشهیار قلابی چگ اهوازاستاندارومقامات وکشوری را دست اندا- ضعف وزبونی مقامات عالیرتبه!رژیم سابق در برابر خاندان پهلوی را برآن دان والاگهر شهیار فرزند شمس پهلوی به اهواز بروم و استاندار وفرماندار و فرما بمسخره بگیرم درباره این زندانی روزنامهها ـ مجلس سنا ـ مجلس شورا – مقالات متعددی نر این تابلویی بود از تمامی اعضای خاندان محلی را توبیخ کرد!۔ قهرمان این خبرمن بودم و عملیات من از روی آن شباهتم را با والاگهر من چنان سروصدایی در محافل مملکت سلطنت که در روزنامه کیهان چاپ شد و برپا کرد که در ۱۸ آبان ماه ۵۶، دکتر شهیار تشخیص دادم و از آن برای اجرای شمس الملوک مصاحب وسپس نقشه خودم استفاده کردم آبان ماه علی اصغر مظهری نماینده مجلس ودر ۳۰ ابان ماه هادی خرسندی «والاگهر شهیار» وارد اهواز شد وضمن تحت عنوان حاجی ها در لندن سرگردانند. توبیخ و کتک زدن مقامات خاطی محلی، مطالب داغ و جالبی درباره ماجراهای من عب وترسی در همه ادارات دولتی منطقه خوزستان نوشتند و بعد هم من رخصوصی ایجاد نمود و برای خوش آمد از زندان برای «محمدعلی سفری» دبیر و پذیرانی از وی ناچار همه مقامات دست سندیکای نویسندگان نامه ای نوشتم از بکار شدند وضیافت ها برپا کردند وبه خود دفاع کردم که ایشان نامه را با تفسیر خوشی پرداختند وعجیب اینکه بعداز ده و انتقاد از دستگاهها چاپ کرد که البته روز ناگهان همه فهمیدند که «والاگهر غوغایی براه انداخت ودر ضمن سبب شهیار»، در حقیقت یک جوان ۲۹ ساله شدن به زندان انفرادی منتقل شدم! گیلانی است که خود را در قالب یکی از شاید حرف های من در ابتدای امر برایتان اعضای خانواده سلطنتی جازده واز کمی عجیب و باور نکردنی بیاید ولی آشفتگی اوضاع و ضعف و بی شخصیتی وقتی در مسیر این حوادث بگیرید مدیران مملکت استفاده کرده. می بینید که همه چیز بطور طبیعی اتفاق حجت الله رئونی این جوان ۲۹ ساله افتاده ودرآن رژیم طاغوتی وفاسد بیش گیلانی که همین روزها از زندان آزاد شد از اینها می توانستم همه را دست دردفتر مجله جوانان سرگذشت جالب بیاندازم. وخواندنی خود را که نمونه کوچکی از من دیپلمه وبچه طوایش گیلان زندان همچنان تعطیل است اما زندانیان رژیم از درون پوسیده پهلوی است برای هستم در سالها پیش در یک مسیر تقریبا ارتباط خود را با صفحه زندان از دست مابازگو می کند غیرعادی در آنزمان فعالیت چشمگیری نمیدهند وسرگذشت عبرت انگیز خود را حجت الله میگوید: حتما خبرهای داشتم من میدیدم که استعدادم هدر برای ماوشما میلیونها خواننده مجله داغی که روزنامه ها درباره من نوشته اند میرود و باعث وبانی این هدر رفتن رژیم جوانان بازگو مینمایند. خوانده اید. در تاریخ ۱۴ آبان ۵۶ است، نورچشمی های رژیم است و همیشه اگر خاطر خوانندگان عزیز ما باشد. روزنامه ها نوشتند: جوانی بعنـوان درصدد بودم انتقام خود را از این رژیم و اوایل پاییز ۵۶، جوانی با نام پسروزیر ووالاگهر شهیار مقامات از این نورچشمی ها بگیرم و بهمین دلیل های یکباردرهای دندان بروید نویسنده داستانهای والتي م کشود جوانان * صفحه ۲۸ * سال ۱۲۰۱ دهمیشود :.
ونه در شکری خت! رتوفی در دفتر مجله جوانان خاطرات و برنامه ای که منجر به زندانی شدنش شد افشا می کند. وقتی وارد اهواز شدم بوسيله يك تلفن قلابی ورودم را اطلاع دادم و بلافاصله مدیران کل و استاندار و رئیس | ت تا در نقش شهربانی دنبالم راه افتادند و به همه جا سر کشی میکردم، ده لشکر را آنها پشت سرم ردیف بودند و ازمن بدوبیراه میشنیدند شته و یکی از عجیب ترین وقایع رژیم در آخرین روزهای حیاتش بود بدنبال این تصمیم به تهیه مطالب نوشته ها و اطلاعات دقیقی درباره «والاگهر 2 نوروزتان پیروز قالب موالاگهر شهیار، که یک فردرابسته ۷/۵ صبح بیدار کند. تصمیم گرفتم یک کار بزرگ بکنم، نمودن نقشه ام افتادم. کاری که نشان دهد چقدر میتوانم مسمر من برای مجگیری و توبیخ و نتیجه شهباره پرداختم و بمرور فهمیدم که او چه هستم و میتوانم حتی مقامات یک استان خیلی از مسئولین امور در وزارت خانه نوع لباس هایی می پوشد، تکیه کلام هایش چیست، چه رفتار و عاداتی دارد و به چه مملکت را آلت دست کنم و بی استعدادی ها وادارات، می توانستم در قاب صاحبان مشاغل ومناصب که بیشتر روی والاگهر شهیار» فروبردم وخلاصـه نوع هنرها و برنامه هایی علاقه نشان میدهد پارتی بازی صاحب منصب شده بودند ابروی خیلی ها را ببرم وذلیل و بیچاره و در این راه چند تن از کارمندان وزارت فرهنگ و هنر را بیاری گرفتم و چون در شان کنم. نشان دهم. زمینه مسائل و مشکلات آموزش و پرورشی که بعداز برگزاری باصطلاح صدمین لازم است قبلا تذکر بدهم من زادروز رضاشاه، من تصاویر مختلفی از خوشبختانه از زندگی همیشه در رفاه و درمان و امور بیمارستانی اطلاعات خوبی خاندان پهلوی در روزنامه ها ومجلات و آسایش متوسطی بودم شاید ثروتمند و با داشتم خود را از هر جهت تجهیز نمودم و دیدم منجمله عکس دستجمعی و کاملی نفوذ نبودم ولی با دسترنج خودکار در بعد فکر کردم بهترین منطقه برای این از این خاندان در روزنامه کیهان دیدم کارخانه ای در شمال زندگی راحتی داشتم منظور، خوزستان بخصوص اهواز و اطراف آن خواهد بود چون هم از مرکز دور است و وبلافاصله درمیان چهره ها به جستجو و بهمین سبب آدم عقده دار وخودکم بینی کنکاش وتصوير «والاگهر شهیار، پسر که مسئولین امور در این هم شنیده بودم که بخواهم بدین وسیله عقده نبودم منطقه (شمس پهلوی ـ پهلبد) را بی اندازه بخود کشانی نمایم. به چپاول مشغولند. شبیه دیدم و بهمین جهت به فکر پیاده من سالها بود که می دیدم برادارات گذرد وچگونه بعضی آدم ها در در اجرای هدف خودم از تهران با هتل هیئت استاندار، فرماندار، رئيس ومديركل آستوریای اهواز تماس گرفتم و اطاقی هر روزتان نوروز وغیره به دزدی بیت المال مشغولند وبه رزرو نمودم و بعد فردای انروز بسوی این شهر حرکت کردم. حدود ساعت یک بامداد استثمار کارمندان ومراجعین می پردازند وخلاصه سراپا فاسد وچپاولگرند و بروی روز دوم آبان ماه سال ۵۶ وارد اهواز شدم و مبارک نیز نیاروردند وعجیب اینکه چون از موعد مقرر کمی دیرتر رسیده بودم هتل استوريا بمن اطلاع داد که اطاقم را به مامورین دم نمیزدند و این آقایان همچنان دیگری سپرده و خلاصه عذرم را خواستند. خیلی ها این وضع را می دیدند و از ترس به دزدی وچپاولگری ادامه میدادند ولی راستش من دو سه بار در گذشته گروهی البته لازم است بگویم که هنوز به مسئولین هتل خود را معرفی نکرده بودم و را ترساندم و به دلهره و اضطراب انداختم بهمین جهت به هتل پارک نو رفتم و از این مطالبی است که در روزنامه ها در باره حجت الله رئوفی نوشته شده است که زیاد دلخواهم نبود تا اینکه دیدم در مسئول هتل خواستم که مرا حدود ساعت خود شهیار در تهران صحبت می کنم ما شنیدیم بردم قبل آماده ساخته بالای شب را براحتی خوابیدم و فردا صبح با گذاشته و از طریق اطلاعات تلفن، باداره سوالاگهر» در راه اهواز دچار حادثه ای به خاندان پهلوی است می توانم براحتی زنگ در اطاق بیدار شدم و کمی به سر و فرهنگ و هنر اهواز تماس تلفنی گرفتم نده اند و گویا در هتل استوریا پارک نو در وقدرت عمل کنم. وضع خود رسیدم و آنگاه مقداری دارو که از به تلفنچی گفتم من از کاخ والاگهر بقیه درصفحه ۴۸ * جوانان * صفحه ۲۹ * سال ۱۲۰۱ 1 1
ن روزهای دست گذشته | بازگشت از مرز بدنامی رگذشت: روشنک . نگارش – ص – ج …. خندید و گفت: باورکن این یک درستی ساده است. نقط جوانان * صفحه ۳۰ سال ۱۲۰۱ خانه بیرون رفت. بعد زیبا تری اتاق من آمد و گفت: باشا باز نخوری؟ معلم . نه، روشنک، این پرویز خیلی پسر خوبیه، ریخت، با این حرف من از از خوشحالی جیغ خفیفی نه، هرگز، موجهای هوس، موجهای تندگتاه و کشید و مرا در آغوش خود فشبرد و بوسید و گفت: خنده ای مستانه کرد و گفت: آلودگی مثل موجهای دریا نیست که وقتی آدم خواهر خوبم!. اسیرش شد امید نجات داشته باشد. وقتی این و همان شب وقتی خانه خالی شد و بابا و مامال هم خواهیم بود موجهای گناه و زشتی تورا ربود کارتوچه مشکل مامان رفتند، یادم هست که یک شب پانیزی بود خیلی مطمئن نباش درد آمیز میشود. مهم انست که نباید عاملی پیش آسمان شهر من ابر آلود بود. آسمان میخواست گریه با ناراحتی گفت: بیاید که آدم درست درسن بلوغ، در مرز نوجوانی کند، خاموشی روی شهر من سایه از چی؟ و گرنه…؟! آن روزها، دختری بودم چهارده ساله و کوچک ساحلی را بنویسم، من میترسم، برای اینکه هستند، مثل بوقلمون هر لحظه به رنگی در می آیند. تازه به دنیای رنگین بلوغ پا نهاده بودم و آفتاب وقتی قصه من چاپ شد دهن به دهن می گردد آنوقت صدای همیشگی پدرومادرم که از دوره برای من رنگ رویا گرفته بود، خوابهای طلایی انشب، هنوز درخواب و بیداری بریم که ضرب قمار برگشته بودند قطع کرد. مادرم با لحن شاد و میدیدم، همیشه گمشده ای داشتم، . گاهی این کوتاهی به پنجره رو به خیابان خورد، آنوقت «زیبا ارضا شده ای می گفت: گمشده را در خودم میدیدم، در وجود خودم، از خودم، با شتاب به طرف پنجره اطاق رفت و در را بازکر تقی، امشب من شانس توی دستم بود هر از اندامم، از گیسو، از تن و بدن خودم خوشم میامد و با صدای خفه ای گفت: دست اقلا دوتا «ژوکر» داشتم، همه اش پای «هنده میرفتم پدرم با بیحوصلگی پرسید: و جوانی اسیر و بازیچه دست هرسها بشود روی شهر ساحلی من، نگذارید من اسم این شهر ازقول و قرارش، این پسرها مثل طاووس می بردی؟ و درست در این هنگام بود، در این هرسهای ناشناس ـ هيس… یواش… بیابالال. برد که قصه زندگی من رنگ گرفت، رنگ که نه. پرویز نفس زنان از پنجره بالا آمد و آنوقت بی . حالا من از زشتیها مینویسم، از یک بیماری بلکه آلوده شد و در این روزها بود که من وخواهرم پروا آنها یکدیگر را درآغوش کشیدند، من خودم را مادرم قهقهه زد: فساد آلود که به جان جامعه ما افتاده بود، آنجا که و دوبرادر کوچکم شبها، چه بسیار شبها، اقلاً نهصدیک چیزی بالاتر به خواب زده بودم، تازه اگر چنین نبود آنها اهمیتی دراین فساد همه میسوختند و آلوده می شدند و من هفته ای سه شب را درخانه تنها می ماندیم و آنها نمیدانند. این یک دوستی ساده نبود. یک ه آنها واردخانه شدند درحالیکه پدرم زیر لب یک دختر درهمین روزهای زشت بودم، پراز گناه، رفتند، پدرومادرم را می گویم، آنها به مهمانی و هری گناه آلود بود حتی یک خطر بود، اما این زنگ یگفت: پراز نادانی، همه ارزوهایم در یک کویر ناشناس دوره میرفتند، یعنی قمار، آنها شبها را تانیمه شب خطر درگوش پدرومادرمن صدا میکرد؟ نه حالا شکل میگرفت و من نمیدانستم که با هزار دریغ و و ساعتها بعداز نیمه شب پای میز قمار آنها بخودشان مشغول بودند، حتی خبرنداشتند که من و زیبا خودمان را به خواب زدیم و شب میگذراندند، اعصابشان کشیده می شد، خودشان را دخترشان توی کدام جاده قدم گذاشته است، اصلا گذشت، روز بعد وقتی ابرها رفتند و خورشید . ما که باختیم درد آلوده می شوم و راه به جایی ندارم. میرسیدند، سروصدا راه می انداختند، عصبی بودند قصه از روزهای دور است، من به خیال خودم کم میکردند، یا همه وجودشان بازی میکردند و گناه انحراف بسیاری از دخترها و پسرها به گردن طلوع کرد من جریان شب پیش را بنظرم مانند از مرز بدنامی گذشته ام از مرز بدنامی که . آنوقت درپایان شب خسته و خواب آلود از راه پدرو مادر آنهاست، به صورتهای گوناگون، گاهی بگویم، فقط به اعماق جهنم بدنامی سقوط نکرده ام خوابی میدیدم، مثل اینکه خواب دیده بودم، از آن بی قیدی، گاهی بی اعتنائی، گاهی نشناختن دنیای لحظات تلخ از آن لحظات هوس چه بیادم مانده و اکنون هرچه باشد صدایم را در این کویر ناشناس و گاهی از فریادهای عصبی آنهاما بیدار میشدیم، فرزندان به ویژه فرزندان جوان۔ بود؟ شب بعد خبری نشد، پدرومادرم به بازی سرمیدهم، فریاد می کشم تا شاید برای بسیاری از هراسان و رنجیده نگاه میکردیم اما این عادت آن شب برای من چه دنیائی بود، یک رویا، نرفتند، یوشب پشت سرهم و بعداز آن درشب سوم دختران و پسران که هنوز محیط پرشور خود را ماشده بود، مابا همه تنهاییها و سختی ها عادت یک کابوس، یک طوفان، نمیدانم، اما همینقدر باز هم آنها توی خانه نبودند، باز هم همان بازی من نشسته ام، در کنار دریچه افق، آفتاب کرده بودیم. و هرچه بود این شبها برای من رنگی میدانم که بخودم نبودم، خوابم نمیبرد، سخت درخانه ماتکرار شد، همان التهاب و هوس من و بیرنگ داشت اما برای خواهر بزرگم یک دنیای کنجکاو بودم تا ببینم که آنها چه می کنند، عاقبت لذت و گناه خواهرم. غروب میکند، توی سینه آسمـان كـبـود آلود بود، او دراین شبهای بدبعضی وقتها جابلند شدم پشت در اتاق آنها رفتم از جاکلیدی احساس میکردم که تنها هستم، این احساس دردوردستهای دریا، موجها روی سینه ساحل پسری را از پنجره به خانه میاورد و یادم هست رنجم میداد، میدیدم که قشنگ هستم قشنگتر از نگاه کردم، آه، ای خدا چه میدیدم؟ آنها این دختر و میخزند، بازیگوش و زیبا، آخرین پرتو خورشید وقتی شب اول میخواست دوست پسرش را به خانه روی شنهای مرطوب ساحل افتاده است من جوان در زیبا، هوس انگیز بودم، موهای بلند و صاف اشتیاق یکدیگر می سوختند، قربان صدقه هم نگاهی فریبنده، انطور که وقتی از کوچه و خیابان میرفتم، خوب در مییافتم که نگاههای هوس انگیز درک نمی کنند عبرتی باشد. هرس شاخه نورس بودند که درآتش در برابر اینهمه زیبایی روبه افق ایستاده ام، روبه – ببین روشنک توباید دوست من باشی. یرفتند. این پرویز بود که می گفت: سوال خاصی برد، یعنی چه؟ من باید درست – زیبا، ترادم رودیوونه میکنی. دریا که پاک و روشن است، روبه افق که شفاف و زیباست و من دلم میلرزد و احساس میکنم که خواهرم باشم؟ این بود که خندیدم و با تعجب و خواهرم می گفت: زندگی زیباست، زندگی وقتی آلوده نباشد دوست داشتنی است. من یک دخترم، یک دختر هیجده ساله، مردان و جوانان به دنبال من است، من نگاه آنها را احساس میکردم و الان هم وقتی شبها پرویز به دیدن خواهرم میامد من سراپا آتش میشدم، یکشب پرسیدم: . من خودم دیوونه توهستم. دوست تو؟… من خواهر توام. با مهربانی گفت: شهرمن در ساحل دریا، با ابرو باران و گاهی آفتاب آنوقت پرویز این پسرجوان همه چیز را از یاد وقتی که پرویز به خانه ماآمد سرراهش قرار گفتم رد، هوس درمن بند پاره میکرد، تمام وجودم میدانید آنها او و خواهرم باهم قهر کرده بودند و من فرصت را غنیمت شمردم و به جای زیبا من پرویز میدونم امامنظورم اینه که من یک دوست میگرفت هوس کورم میکرد، کورم میکرد پیوندی جاودانه دارد، در این شهرمن با دستهای پسر دارم. را به خانه آوردم، تسلیم نرازشها و بوسه های او صمیم گرفتم به جای خودم برگردم میخواستم خودم که یک روز معصومم و بی گناه برد لاله . دوست پسر؟ خوب من چه کنم؟ خوابم، اما نتوانستم خدایا این چه دنیانی برد شدم، دیگر از آن شب یک دختر پاک و نیالوده های سرخ هوس را چیدم و همراه طرفان تندی که تو راز دار من باش، من میخواهم وقتی شبها دردلم بیدار شده بود تابدنامی های بزرگ پیش درمن نبود. هرس کورم میکرد، رفتم و نبودم و درست است که نه من ونه زیبا نگذاشتیم مامان و بابا نیستند اونو بیارم توی خونه با تعجب ربسترم افتادم اما خوابم نمیبرد، دوباره برگشتم و پرویز صدف وجودمان را بشکته ولی دیگر من و رفتم و حالا هرچه هست قصه بدنامی خود را برای وحشت آلودی گفتم: او پاکدامن نبودیم و درست در این لحظات بود که تو مینویسم، ای دختر ای پسر، ای پدرها، ای . تومیخوای یک پسر رو بیاری تو اطاق آنوقت شب گذشت یک ساعت، درساعت، چند مادرهامن از بدنامی، هرچه بود بازگشته ام، اما آیا زیبا عروسی کرد شب عروسی او دیگر من بودم و ساعت حالا نیمه شب نزدیک میشد، پدرومادر پرویز و من چه بد بودم، گناهکار بودم، اما چه میتوانستم بکنم، هوسهای سیاه من همه جا مرا بسوی دره های بدنامی میبرد. رباره سوختم. خودت؟ غافل من به خانه باز می گشتند اما هنوز آنها بیخبر ب بودند، پشت دراتاق آنها رفتم و در کوبیدم، چند ضربه: – زیبا… زیبا… ساعت دوازده است. عاقبت او پس از پایان تحصیل دبیرستانی به دنبال سرنوشتش رفت. من ناراحت شدم، امانه زیبا با کمال وقاحت بدون هیچگونه شرمی چندان برای اینکه من و او هرگز عاشق هم نبودیم تنها برای هرسهای دلمان یکدیگر را میخواستیم گفت: هم خوشگلی له، متشکرم، روشنک توخیلی خوبی، خیلی فقط برای فرونشاندن هرس، تا اینکه یک ماه گذشت و در این یکماه بسترم خالی از گناه و هوس انوقت پرویز درباره لباسهایش را پوشید و از بود انگار گم شده ای داشتم انگار چیزی کم داشتم – روشنک یک وقت بابا و مامان نفهمند با بیحوصلگی گفتم بگو این بود دوستی ساده؟! برای اینکه باهم حرف بزنید لبهایم را ورچیدم و گفتم: ت از پا خطا نمیکنیم آخه، مهم نبود. ماکه دست از پ . باشه، من به کسی حرفی نمیزنم، مطمئن با همان حالت سرد گفتم: باشه، خودت میدونی اما یک وقت فریب
با این قصه عبرت آموز. شایدکه هرگز بعداز این… تاریکی روشنی را تبلعد شاید که دیگر دامی… درراهی نیفتد .. س قلبی آلوده به فساد نشود. WEYENBERG تان چه میگذرد؟ کرد تا اینکه عاقبت بدام هوسهای فرهاد افتادم، فرهاد کسی به پنجره اتاقم زد، وقتی به کنار پنجره رفتم برخوردار میشدند دست بردار نیستند، تهدید فرزند گم کرده شماست، شمانی که نمیدانید درخانه پسری جذاب بود، چشمانش آبی بود، موهای بور و فرهاد نبود یک پسرجوان دیگر بود، دارد بود. میکنند، میگویند آبرویت را میبریم… راستی چهره ای دوست داشتنی داشت، من و او بایکدیگر من که برای شما نوشتم که در یک شهر خیال نکنید کار به همین سادگی تمام میشود، نه شما که شبها تا سپیده صبح دختران جوانتان را کوچک ساحلی زندگی میکنم، داود را می شناسم بزرگ شده بودیم، من نسبت به او احساسی نداشتم باید ریاضت کشید تا آلودگی ها را از خود دور تنها میگذارید و میروید و نمیدانید در خانه تان چه او از من کوچکتر بود اما وقتی که من تنها شدم و پسر خوبی بود، چند بار سرراهم سبز شده بود، میگذرد من تلاش میکنم نمیدانم موفق میشوم یا آتش هوس و زشتی همچنان مرا میسوزاند به سوی درتاریکی شب چشمانش را که پراز التماس و من نمیدانم چگونه موفق خواهم شد دوباره به نه؟ ولی دلم میخواهد برای خوشبختی همه فرهاد رفتم، بانگاه، بالبخند، با حرکات خودم به او هوس بود شناختم و پنجره را باز کردم و او را به خانه اول برگردم، برایم دعا کنید… دخترها..، لااقل خانواده ها از سرگذشت من بند فهماندم. داخل اتاق آوردم و باز و باز…. حالا یک دختر که غرض از نوشتن این نامه برای شما این بود بگیرند… آمین. فرهاد، دلت نمیخواهد با یک دختر خوش همه سادگی هارا کنار گذاشته است درآغوش که به پدران و مادران هشدار بدهم، این صدای باشی؟ سومین مرد جوان بود، آیا او از این هم کار زشت و درست است که این موضوع را به لب رسوا چه چیزی میخواست؟… کدام عشق؟ و کدام نیاوردم، امانگاه و حرکاتم چنین میخواست او نیز آینده؟ اما یک روز همه چیز درمن دگرگون شد که تازه به دنیای بلوغ گام نهاده بود، همه چیز را همه چیز تغییر رنگ داد… فهمید. سرخ شد. آتش شد و پر از هیجان شد، از آن یک روز وقتی توی کوچه تنها عبور میکردم هر روزتان نوروز پس فرهاد بیشتر وقتها به خانه ما می آمد، وقتی که دارد دربرابر من سبز شد، همراه با لبخندی و بارقامت گفت: خانه ماتنها بود باز هم او بود و من بودم، فرهاد در آغوش من بود و هرزگی همه جا را پرمیکرد، او – روشنک بیا، بامن در کنار من بود درآغوش من… و اولین اثر این باتعجب پرسیدم: زشتی هامرا به جاده بدنامی میبرد. این بود که من – کجا؟! دیگر نتوانستم به تحصیل خودم ادامه بدهم، یکسال درکلاس هشتم ماندم و سال بعد بازهم چشمکی زد و گفت: دیگه، ماسه نفریم، بریم عشق خفه شو حتی امتحان ندادم ورد شدم، به دنبال آن خانه نشین شما سه نفرید؟! یک دختر خانه، اما کدام خانه؟ خانه ای بی آره من و دوستانم، مرتضی و احمد سرخیابان احساس خانه ای که پدر و مادرم شبها از آنجا منتظر تونشسته اند. یزان بودند و اصلا فکر نمیکردند که دختری ناگهان فریاد کشیدم: د، اصلا فکر نمیکردند که این دختر بچه چه میکند؟ چرا از درس و مدرسه مانده است، چرا اینهمه بی پروا توی چشمان پسرها خیره می شود؟ تو که اینکاره ای بیا دیگه، ناز نکن. تازه وقتی که درخانه ماندم آزادی بیشتری و به دنبال آن دستم را گرفت تامرا با خودش ببرد. پیدا کردم و هرزگی را بیشتر گسترش دادم، بیشتر اما من فریاد کشیدم و سروصدا کردم… ر بیشتر، درست است که من درهمه حال حتى ولم كن، بيشرف…. ولم كن. در تندترین لحظات هرس و هیجان تب آلود خودم دراین هیاهو بود که آنها گریختند. آنها را حفظ کرده بودم، اما هرچه بود حالا من یک دختر رفتند و وقتی به خانه رسیدم انگار تب کرده هرزه بودم، این را قبول کنید هرزه بودن حدمعینی بودم، دراتش تند پشیمانی می سوختم و از همین ندارد. مربوط به آدم خاصی نیست رفته رفته دیگر نقطه بود که تصمیم گرفتم، تصمیم گرفتم تا همه به یک دوست اکتفا نمیکردم، درست درسن گذشته ها را دور بریزم. سالگی بودم در لحظاتی که سه سال در میان زشتی اما…. برای بازگشت از مرز بدنامی کاربدین هوسهای دروغ رنگ افتاده سادگی نیست. آدمهایی که از هرزگی های من گفت: – 1 نوروزتان پیروز جوانان * صفحه ۳۱ * سال ۱۱۰۱
یاداشتی از مهدی بهشتی پور بازندان اوین تنها(ایران)اس چه باید کرد؟ منهم در زندان اوین بودم و گواهی سب میدهم که شاه از شکنجه ها با خبر بود چند روز پیش من هم باتفاق پنج تن و مرکز شکنجه و در واقع آزمایشگام | آدمها می آیند و میروند، نسلها چون لاله از دل زمین میرویند، از همکاران مطبوعاتی از بعضی شکنجه ساواک بود تا چند سال قبل کمتر قسمتهای زندان اوین دیدن کردم. من نیز کسی از محل زندان اوین باخبر بود. این حدود ۱۴ سال قبل چند ماهی در سلول منطقه به ظاهر نظامی «ممنوعه» بود و باغچه دوست داشتنی ما باغچه ایران است و فقط «ایران» انفرادی این زندان و مدتی نیز در یکی از را یارای عبور از اطراف آن نبود اتاقهای طبقه دوم یکی از ساختمانهای چه رسد به ملاقات زندانیان آن۔ قدیمی این زندان در بند بودم و اصولا از در آن زمان اگر هم خانواده ای با خبر هنگامیکه این شکنجه گاه قرون وسطانی میشد که گمشده او در زندان اوین است به همت خلق های مبارز ایران تسخیر شد بهیچ وجه زندانیان حاضر به اعتراف به و این قلعه مستحکم فرعونی فروریخت وجود زندانی آنها نمیشدند و اگر بعضی امکان بازدید آزادانه از آن فراهم آمد از خانواده های زندانیان مقام های مسئول بخصوص که شایع شد قسمتهایی از این را زیر فشار افکار عمومی میگذاشتند زندان از نظر کارشگران مخفی مانده فقط یک بار قرار ملاقات میگرفتند آنهم است و جست و جو برای یافتن محلهای در خارج از زندان اوین و اغلب این جدیدی در جریان است، تمایل من به قرارها در زندان قزل قلعه انجام میگرفت، بازدید از این محل بیشتر شد. کما اینکه همسر و دو فرزندم پس از مدتها * انفجار صدها مین در اطراف زندان درندگی در سازمانهای مختلف و تماس با اوین دارند چندی پیش به خاطر آوری کنند جو از خون شهدا سوء استفاده کند، حالیکه در همان سال قبل از اسناد و مدارک از زندان اوین و خنثی انتقال من به زندان اوین، فقط تازمانیکه هراسبی بخواهند بتازند. کردن مین های مستقردر اطراف آن ورود در سلول انفرادی قزل قلعه بردم نتوانستم قیمتی میخواهند بر اجناس خود بداخل این محل «تا اطلاع ثانوی» ممنوع با خانواده ام ملاقات کنم ولی خانواده های بگذارند. اعلام شد و هنگام بازدید ما از این محل زندانی در قزل قلعه میتوانستند از وضع هر طور دلشان خواست با مردم رفتار کنند. هرجور دلشان خواست در شهر رانندگی شد، ولی مساله ای که زندانیان خود با خبر شوند و برای آنها غذا چندمین مورد توجه من قرار گرفت این بود که و پوشاک بفرستند و هفته ای یکبار کننده علاوه بر فعالیت گروهی برای خنثی کردن بازندانیان بندهای عمومی ملاقات کنند. این رانندگان دارند توی این شهر چه مین ها که کار بسیار درستی است. البته در سالهای اخیر بعلت افزایش می کنند؟ این رانندگی نیست این عمل شرم عده ای نیز در ۳ چهار منطقه در این محل تعداد زندانیان و افزایش فوق العاده آوری است که خوشبختانه خارجی ها رفتند چنان منظره ای نمیتوانید به بینید راه مشغول حفاری و کاوش برای دستیابی به ملاقات کنندگان بخصوص خانواده هایی و نماندند که به بینند ما وقتی مامور با جماق آمبولانسها را می بندیم، راه طرف مقابل را بگویم تا وجدان نداشته باشیم، نمیتوانیم بعضی مقام های مسئول توانستند فقط آقا! ملت کشته نداده که عده ای سود بطوریکه خوانندگان عزیز اطلاع یکساعتی در قزل قلعه با من ملاقات من بشما بگویم یی رودربایستی هم مدعی شویم که انقلاب ما بثمر رسيده میبندیم و اگر کسی به خطای ما اعتراض کرد تازه سرش داد هم میکشیم؟… است!…. دیدم بودند. سلول ها یا شکنجه گاههای جدید با که زندانیان آنها کار بازجوئى آنها تمام جریمه بالای سرمان نباشد چه فضاحتی وسایل وادوات شکنجه یا بیرون شده بود آنها میتوانستند چند دقیقه ای با مرتکب میشویم!… ردن اجساد قربانیان سالهای اخیر بودند حضور ماموران از پشت اتاقک در سرشلوغترین چهار راهها بخودمان از بهشت زهرا برمیگشتم، جوان هفده دلمان را خوش نکنیم، و یادمان باشد اجازه دورزدن میدهیم خیابان بکطرفه را تا آن موقع توفیقی هم پیدا نکرده . شیشه ای عزیزان خود را ملاقات کنند. که جوانان ما شهید نشدند که شما در هیجده ساله ای که کاغذی در دمنتش * شاه از شکنجه ها با خبر بود بمیل خود در طرفه میکنیم حوصله چند دقیقه بود و به رانندگان نشان میداد، میدانید این خیابانها هراسبی خواستید بتازید، هر تهمتی بعقيده من اگر محلهایی وجود داشته شاید بتوان گفت در زندان اوین که پشت صف ایستادن نداریم، و خیابان را نوجوان میخواست به این رانندگان خلافکار خواستید برزبان بیاورید، نان هرکسی را بمیل و رضای خود چند خطه میکنیم… باشد که تاکنون کشف نشده دسترسی یکی از مخوف ترین زندانهای جهان است آجر کنید و هر کس خلاف میلتان صحبت که نه یک نه در بلکه هزارها بودند چه بانها از طریق بازجویی از بسیاری از وسایل شکنجه و نوع شکنجه در آن نسبت این رانندگی است که ما داریم؟ بخدا . بگوید؟ کاغذ روی کرد به او تهمت بزنید…. وجدان را فراموش نوشته بود اگر جریمه قباحت دارد. شرم اور است. در آفریقا هم کارکنان این زندان، بخصوص از بازجوها بسایر کشورها بی نظیر بوده است و مهمتر نکنید. نیست وجدان که هست؟….. شکنجه گران معروفی مانند حسینی اینکه به شهادت بسیاری از زندانیان. از نماید، زیرا اکنون که عده ای از مرحله بازجونی در این زندان تا قبل از اسان آنها در کمیته بازندان قصر زندانی هستند تکمیل پرونده و ارسال آن به دادرسی ارتش جوانان همچنان بالاترین تیراژ را دارد و باید هر چه زودتر محاکمه شوند میتوان کلیه بازجوئی ها فهرست وار بنظر شخص از آنها خواست که این محل ها و نحوه شاه میرسیده و حتی بعضی پرونده ها از دسترسی بدان ها را اگر وجود دارد. روز بازداشت مبارزان زیر نظر شاه قرار می بشناسند تا به صرف وقت دعواتن از گرفته است. بطور مثال یکی از زندانیان نقل میکند کارشناسان نیازی نباشد. آزمایشگاه و شکنجه ساواک که بعد از ظهر یکی از روزها پس از آن که زندان اوین پایگاه اصلی بازجوئی بقیه درصفحه ۵۳ معرفی کتاب طاغوت مردنی است اگر جریمه نیست وجدان که هست؟ این رانندگی نیست که ما در شهر می کنیم این شرم آورترین عملی است که مرتکب میشویم جهان جوان تیراژه خود را اعلام می دارند و ما نیز در سال همین برنامه را در اعلام تیراز داریم. اینک مدت پنجسال تمام است که مجله جوانان بالاترین تیراژ را بین نشریات هفتگی دارد و امسال نیز همچنان مجله جوانان با تیراژ عظیم خود بلطف و حمایت بیدریغ خوانندگان عزیز و صداقت و صفای قلب ما، بالاترین تیراژ چاپ را دارد و ما تنها از این جهت که در هر شر هر شرایطی میتوانیم باب سلیقه شما باشیم احساس غرور میکنم. با وجود تلاش های زیاد و ازدیاد مرتب تیراژ چاپ، بازهم در چند هفته گذشته نتوانستیم جوابگوی محبت و استقبال شما باشیم و بخصوص شماره گذشته کاملا نایاب شد و این شماره با پنجاه هزار چاپ اضافی منتشر کردیم و امیدواریم هر هفته بازهم به نسبت استقبال شما برتیراژ مجله بیفزائیم. دفتر مجله جوانان
SER امروز جمادی الثانی رجب ۱۳۹ ۲۶ ۲۴ YO ۱۳ 10 ۲۸ ۱۲۱ ۱۱۴ VI ۲۹ ۲۲ 10 ۱۸ W TV AL Tr 19 ۱۲ 144 ا TO TA To ۲۳ ۳۱ PP WV 11. PPI الا A اه IF . .. A 54 4 ۱۱ 14 ” 1 1 T الله A جمادی الاول جمادی الثانی ۱۳۹۹ خرداد ۱۳۵۸ ربيع الثانی جمادی الاول ۱۳۹۹ اردیبهشت ۱۳۵۸ سه شنبه ۲۵ اچهارشنبه ISA شنبه | یکشنبه دوشنبه ۲۷ م شنبه اپنی جعه ~2 ۱۳۲ 10 im pro ۱۲۳ 18 ۳۱ T ۱۲۴ .. V ۲۵ NA الله ۲۷ کیا Re AL M |-1 TV M 19 19 ۱۲ A N . ” ۲۰ ۱۳ 17 ۱۲ .. L ۱۳ T . ۲ Q * 34 Y TA re ۲۸ 79 شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه Co MAST ۱۲۵ ۱۸ NY 19 ۲۶ ۱۹ ۲۷ 11 YA ۲۱ ۱۴ ۱۲ of P افلام ۲۰ 55 D ا ۲ ۱۳ الله ۱۵ QU T 18 I T ^ T I 1 P ‘ 2 1 . 01 0 A d A A 19 71 WY 1. مام الاول ا ۲ P فروردین ۱۳۸۸ شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه T ح
من با این شوهردوشخص شوهرم گاهی چنان عشق و علاقه ای به من نشان میدهد که به افسانه ها شبیه است یک نامه – یک فریاد و ثمره یک گناه من گناهکارم اماجواب زن وبچه ام راجه بدهم؟ 3. با ۹۰ هزار تومان بدهکاری روبرو شده و سنگ صبور عزیزم زندگی من تا همین چند ماه پیش به میدانم که من در صف گناهکارانم، طلبکار تهدیدم نمود که همسر و فرزندم آرامي میدانم که در درگاه خدا، من شرمنده جانی را گروگان میگیرد و از طرفی من نیز رفاه و آسایش بردیم چون من بعنوان یک میخواهم خریدار قلابی مواد مخدر را به ندارم و میدانم که دنیا و آخرتم در برزخ کارگر نقاش در آمد خوبی داشتم و مایی خواهد بود ولی فکر کردم شاید شما برایم قتل برسانم صبرانه در انتظار تولد نوزادی بردیم نمیدانم با خواندن همین چند سطر چه راهی بیائید و مرا از این برزخ نجات ناگهان با پیش آمدن اعتصابات و حالی پیدا کردید ولی اگر ماجرایم را بیکاری، خود را با بی پولی روبرو دیدم و بهمین جهت دست بسوی دوستان بقیه درصفحه ۵۰ دهید. بشنوید برایم افسوس میخورید و شاید من در یک لحظه بی خبری در صف م مرا گناهکار بزرگی بحساب آورید. قاچاقچیان مواد مخدر در آمدم و ناگهان جوابهای کوتاه سنگ صبور * آبادان – دوشیزه ر.س البته دوستی نامزدت با آن زن کار خلاقی بوده همین باشد با زنده اصلی خود آنها ه شیرین – بالف ولی تهدید آن زن هم خلاف قانون میباشد سعی کن خودت محرمانه با آن زن صحبت کنی و اورا از عواقب شوم این تصمیم آگاه سازی * بافت ۔ نغمه درباره دختر خوبم مسلما پدرومادر و دیگر اعضاء خانواده دوستت دارند ولی توخیلی حساس و کم صبر و بی حوصله هستی. . کن به خود تلقین نمایی که افکار تو درمورد پدرومادر و برادر و خواهرت اشتباه است. ضمنا از تو برنامه مشابه داشتم که به فاصله چند روز پست کرده بودی و خود دلیلی برکم صبری توست. آباده – فرشته از اتفاق ناگواری که برایت پیش آمده سخت ناراحت شدم بهرصورت فعلا تنها راه چاره ازدواج با آن مرد می باشد وای تهران ـ اعظم 35 داده که پاهای تر خود راه ندهی انشاالله آن ناراحتی اندک نیز . وقتی دکتر احتیاجی به عمل طرف می آبادان – فرخ.م ، راه چاره نیست. برایم نامه تاقادر باشم به روشنی . استم از لکه داره . یادم میاید دختر نوجوانی بودم، اواخر بهار نسیم خنکی میوزید و عطر گلهای شب بری صدبرگ را که مادرم بعنوان هدیه تولدم بمن بخشیده بود به اطراف می پراکند و من آرام گلبرگ ها را نوازش میدادم و به یاد او میگریستم… جوانی که مدتها گفت. خانواده ام با بود در گوشم نجوای عشق می این وصلت روی خوش نشان نمیدادند… می گفتند او فقیر است مادرش زنی غیر عادی و بی رحم است که برتن موش و گربه سوزن فرو می کند * ک. ج (رشت): خواهرم، می توانی پدرش هوسباز شیطان صفت است… و من می گفتم که عاشق او هستم و با یادش نفس می کشم پزشکان متخصص در بیمارستانهای سرانجام بعد از در سال با اشک و آه من و اصرار دولتی مراجعه کنی و خیلی زود خود را و نادان هستند اگر برداشت آنها از زندگی فقط و مقاومت جوان، خانواده ام ناچارا تسلیم شدند ر سرنوشت و آینده ما را بخود را گذاردند . از این ناراحتی خلاص ثمانی علی. ی. م: برادرم، ما و مطمئنا بیماری زندگی عاشقانه ما این چنین آغاز شد و من دختری دردانه بودم از همان ماههای نخست بنای | شما با کمک متخصصین روانی قابل و عشق و محبت فراوان نثارم میکرد و این ناسازگاری را گذاشتم ولی شوهرم تحمل می نمود معالجه خواهد بود در مورد ازدواج هم شخصا باید تصم برید و درمورد آن زن نیز بزرگواری و تحمل آنقدر ادامه یافت تا من صبر و هرچه زودتر خود را رها کنید گذشت و وفاداری را آموختم. اسماعیل. ع (تهران): برادرم، اول شوهرم بسبب شغل خود مرتب در مسافرت خار میکنی، قطعا پدرومادر و اینکه سعی کن م عشقی را بدست بود و من که سخت عاشق و اسیرش بودم روزها و ماهها با عکس و نامه هایش دلخوش در ضمن تو با استقامت ر اوری دارند تویسر خوبی ه داری نمیتوانی انشاالله با سرافرازی رانان * ۳۴ سال ۱۲۰۱ میدهم با یک خواه خانواده ات نسبت به بگریم آنها کاملا حق دارند ندارد. کلت به دادگاه حمایت از خانواده تاچنانچه حق با تو باشد تکلیف تورا – پروانه الف انواده ات سازش ک از زندگی با اقوا upp Spe برابر مشکل گشای همه دردمندان…. سلام. * ناله مظلوم صدای خداست این کلمات با صدای رسانی از اعماق آسمان | بگوشم میرسد…. الله اكبر….. الله اکبر… ناگهان | شکانی در آسمان پدید میآید و من فریاد میزنم و از خواب می پرم…. به گوشه اطاق پناه می برم و با همه قدرت خدا یم را صدا میزنم خدایی که پناه پناهان است. خدایا از کجا شروع کنم…. از شوهر دوشخصیتی خود.. یک شخصیت او مردی متعصب، مهربان و عاشق خانواده و دست و دلباز! و شخصیت دوم مردی هوسباز و هرزه و بی غیرت و | سباز و هرزه و بی . غير قابل تحمل! از زندگی سیاه و تاریک و پی امید خود که انگا مرگ فقط پایان خوش آن خواهد برد… از کوچولوهای مهربان و حساس و بی پناهم که با رگ و یا جدانی چون گلی نمیدانم…. میشوند… میشدم. از به دختر دلخواه خود برسی و در دراین میان روابط زناشویی ما بسیار ساده و شاید ن نشوی۔ هم سرد بود او همیشه خسته بنظر میامد و کم کم (تهران): اگر واقعا او این روابط نیز برای من عادی و فراموش . ازدواج نده تو هنوز گشت. (کرمان)، برادر خودت و اینکه درمقابل این سردی رابطه: فداکاری، عشق • فامیل بصورت افسانه ای درآمده بود و من دیدم که شوهرم چنان عشقی بمن نشان میده بیشتر به افسانه ها و داستانها شبیه است.ماه شبها از نوک پا تا سرم را می بوسید و دوری گشت و بقولی عبادتم میکرد… مردی جن بود و عاشق بود که بقولی از شیر مرغ جان آدمیزاد برایم تهیه می نمود و هدایای گرانق و تشنگ او دیگر همه خانه را پر کرده بود گاه با خود می اندیشیدم که این مرد عاشق ا در روابط زناشوئی سرد است ولی خیلی زوهایش بهانه ای میآوردم و هیچگاه فکر نمیکردم شاید او در بیرون خانه در آغوش دخترها و زنه هرزه خوش می گذراند.
بتی چکنم؟ و گاهی روباه صفت وهوسباز.. سفرهایش ادامه داشت و یکبار نیز سفری ۶ ماهه زنان روسپی میرفت و هیچ زنی نمیتوانست مانند به آمریکا نمود که من در فراق او سخت رنج زن روسپی روح او را آرام کند اطلاع از این کشیدم و خرد شدم و در تمام این مدت مردهای موضوع مرا دچار جنون کرد. پ پس در این زمان زیادی سر راهم قرار گرفتند و حتی روسای شوهرم طولانی، شوهرم در پی زنان بدکاره بود و من خود را بمن نزدیک میساختند ولی من که تنها نمیدانستم، چرا شوهرم بیمار بود؟ چرا باید در شوهرم را خدای دوم خود میدانستم و سخت معتقد شخصیتی بود؟… اگر رهایش میکردم سرنوشت و مذهبی بودم اجازه نمیدادم کسی بطور بدی بمن فرزندانم چه میشد؟…. اگر تحمل میکردم چگونه نزدیک شده و جرأت ابراز عشق پیدا کند. یک زن میتواند بایستد و تماشا کند که شوهرش دراین میان برادر شوهرم و یکی دو تن از غرق در هوسبازی است. دوستانش مرا آگاه میساختند که زیاد به شوهرت دیگر خسته شده بودم تصمیم گرفتم خود و ایمان نداشته باش او یک روباه صفت هوسباز بچه هایم را بکشم و همه از این زندگی نکبت بار است که هیچگاه چهره واقعی خود را نشان نمیدهد خلاص باور کنید دیگر تحمل از دست داده و حتی دوستانش می گفتند او در سفرهای خارج بودم. در خواب و بیداری دچار کابوس شده و آرام از اکیپ اداری دور میشد و برای خود دنیای و قرار نداشتم. دیگری دارد و من همه این هشدارها را می شنیدم و اهمیت نمیدادم. در این سالها که شوهرم همچنان خود را عاشق و واله نشان میداد و من در حرفهای دیگران دچار تردید میشدم ما صاحب ۴ فرزند شدیم فرزندان شیرین و مهربان که از محبت پدر و مادر سرشار بودند. گاه شوهرم تا صبح بر بالین بچه ها بیدار می نشست تا من بخوابم و من در دل به حرف دیگران می خندیدم که شوهرم را روباه صفت و هوسباز دانند. تا ۲۴ سالگی شوهرم، تنها من با شخصیت اول او آشنا بودم، شخصیتی مهربان، عاشق و متعصب و باغیرت و دست و دلباز و پدری واقعی و ناگهان در این سال که او برای آخرین بار به سفر رفت همه چیز دگرگون شد. شوهرم در مدت ۵۰ روز سفر، حتی نامه هم برایم ننوشت و روزیکه به خانه بازگشت بکلی تغییر یافته بود دیگر آن شوهر مهربان و عاشق من نبود مرتب مشروب میخورد و نوار زننده ای را که همراه آورده بود گوش میداد و حتی از من میخواست که با او هم پیاله شوم و این نوار عجیب سکسی را گوش بدهم. ازمشاورروانی و اجتماعی مجله جوانان صبورمن برایم باور کردنی نبود این مرد مست و هرزه نمی توانست شوهر خوب من باشد ولی کم کم شخصیت تازه اش را شناختم، شخصیت دوم او را. شوهر خوبم حالا وقتی مرا می دید فریاد میزد و سرش را به دیوار می کوبید و می گفت از دیدنت نفرت دارم از جلوی چشمم دورشو…. اغلب دیدم که با لباس خارجی زنانه که دوستان به سفارش او آورده بودند و مقداری مشروب از خانه خارج میشد. وقتی از خانه بیرون میرفت در خلوت خود اشک میریختم و سعی داشتم کمتر جلوی چشمانش باشم ولی بهر صورت هم دوستش داشتم و هم دلم برایش میسوخت. یکشب سرانجام قرص تهیه نموده در آب حل بگذارند. خواهش میکنم اسم و ادرس من نزد شما کردم و بالای سرکوچولوترین بچه ام آمدم که محفوظ باشد و مرا بنام حوریه معرفی کنید. حوریه یکروز به پایش افتادم و خواستم از این ناگهان بیدار شد خود را به آغوش من انداخت و تغییر حالت برایم بگوید ولی او دیگر بکلی تغییر گفت مامان جون اجازه میدی تو اغوشت بخوابم…. ما این نامه را که نشانه آشفتگی روحی یک یافته بود و در کمال بی پروانی و بی غیرتی بمن پیشنهاد کرد تو هم برو خوش باش!….. آخه به خواب بد دیدم…. نمیدانید چه حالی شدم… مرد است چاپ کردیم و از خوانندگان عزیز دعوت – کودکم را سخت بغل کردم و تا صبح گریستم. میکنیم بهترین راه حل ممکن برا اینکه زندگی این حرف او بمن گران آمد، فریاد ها زدم، غوغا این زندگی جهنمی هنوز هم ادامه دارد یک خانواده از هم پاشیده نشود و چهار بچه ها بر پا کردم، یک مرد مسلمان، یک شوهر خوب و گاهی مهربانترین شوهر دنیاست و گاهی سرگردان نشوند در دسترس این زن بگذارند. مهربان چگونه میتواند بزنش چنین تکلیفی بکند… هوسبازترین نمیدانم تکلیف من با او چه میشود؟…. لطفا نامه های راهنمایی خود راباین ادرس بجستجو پرداختم، اینطرف و آنطرف و سرانجام به آیا راه حلی برای معالجه و مداوای او پیدا میشود؟ پست کنید. تهران – خیابان خیام – ساختمان راز زندگی در شخصیتی شوهرم پی بردم. شوهر آیا من چه باید بکنم که او از زنان بدکاره دل بکند اطلاعات – مجله جوانان – سنگ صبور ـ مشکل من یک هفته، یک ماه ـ یا برای مدتی طولانی و بطور کامل بمن به پیوندد؟.. من از خوانندگان یک مرد نجیب، یک شوهر خوب و مهربان و با مجله جوانان ـ از روانشناسان . از روانکاوان و از بهترین جواب ها در مجله چاپ خواهد شد. غیرت بود و برای مدتی مردی هوسباز که دنبال همه مردم اهل بصیرت میخواهم راهی جلو پایم شوهرم نوروزتان پیروز جوانان * صفحه ۳۵ * سال ۱۲۰۱ سنگ صبور – هر روزتان نوروز
ماجرای جالب اولین شورش ضدتزاری در کشتی پوتمکین گوشت گندیده باعث اولی این سازمان «نازی» های معروف و گنجهای نازی را در سراسر جهان حفظ می کند اسرار تشکیل سازمان مخوف«ادسا» های فراری را در صومعه هایشان پناه میدادند. ایسا ماجرای مشهور به «گنج نازی مرموز که رفتارشان با قاچاقچیان معمولی تفاوت ماه ها و سالهای بعد از جنگ بین المللی در خطر باشند فراری میدهد. مرکز آن در مونیخ رشته ارتباطی ادسا را میتوان چنین تصویر کرد: است و در شهرهای مختلف آلمان و اتریش و دوم درگیری های مرموزی در مرز اتریش و آلمان (درآغاز یک جنگلبان در آلمان است که میان نظارت داشت. در سال ۱۹۴۶ اولین پچ پچ ها و در بلندی های کوه های «تیرل» رخ داد. اکنون هم کشورهای آمریکای جنوبی شعبه های متعددی فراری و سازمان های کلیسانی ارتباط برقرار دارد. شواهدنشان میدهد که سرکردگان نازیسم زمینه این گنج به گوش آمریکانی ها رسید. اندکی گهگاه مرزبانان اتریشی شب ها سایه مردانی را در بعد یک پزشک آلمانی بنام «فن هامل، که همکار جنگل می بینند که زود ناپدید میشوند. این مردان نظیر «منگل» و «بورمن» به یاری «ادسا» گریختند میکند. بعد در اتریش پدر مذهبی صومعه ژزوئیت ها در جریان قرار میگیرد. در و نیز این سازمان بعداز جنگ بوجود نیامد، بلکه «بورمن» بود، درحالیکه میخواست با پنج میلیون | دلار شمش طلا بگریزد بازداشت شد. در همین حال «اینسبروک» عضو شبکه سراغ فلان گاراز دار را رهبران رایش سوم پیش از شکست آن را برای بسیار دارد چه کسانی هستند؟ هرچند که هنوز همه درهمین منطقه یک کشاورز صندونی پر از چندین | میگیرد و یا در «بولزانو» ی ایتالیا به دیدن فلان «روز مبادا» ساخته و پرداخته بودند. در حال حاضر چیز روشن نیست، ولی عده ای افراد شجاع و با کیلوسکه طلا پیدا کرد. سرانجام شایع شد که استاد تاریخ میرود و سرانجام فراری در یک صومعه ساکن میشود. مرحله بعدی «ژن» است و میلیون ها اسکناس یک پوندی تقلبی در اعماق | دریاچه «توپلیتزی» پنهان شده است. درسال مقصد آرژانتین که در اینجا هم باز یک صومعه ۱۹۵۹ یکی از مجله های هامبورگ از مقام های | ساده نیست. چه کسانی در یک صومعه دور اراده توانسته اند پرده این راز را اندکی کنار بزنند. افتاده یا در یک اینان در کتاب درین زمینه منتشر کرده اند با نام خانه جنگلی محقر پنهان میشوند؟ دانستن پاسخ وایمکسان درمیان ما های «انتقامجویان» و هستند.» ازجمله میدانیم که از همان سال ۱۹۴۵ شبکه ای تشکیل شده بود با این وظیفه مشخص که سرکردگان نازی را که بچنگ متفقین نیفتاده چیست؟ ادسا. اولین منزلگاه مسافر است. بهمین جهت به این چندماه بعداز جنگ شبکه های ادسا در سراسر مجموعه «جاده صومعه» لقب داده اند.) اروپا گسترده شدند. رانندگان آلمانی کامیونها که اتریشی اجازه جستجوی این «گنج» را گرفت. دوماه غواصان دریاچه را کاویدند و پانزده جعبه | در اینجا سئوال مطرح میشود: ادسا از کجا در استخدام متفقین بودند نازی های فراری را حاوی اسکناس تقلبی انگلیسی بیرون آوردند. پول می آورد؟ چون برای فراری دادن این همه آدم پشت توده های روزنامه و کالا پنهان میکردند و بودند از آلمان فراری دهد. این شبکه هنوزهم اموال نازی ها که در گوشه و کنار جهان پنهان شده پول زیادی موردنیازست. برای یافتن پاسخ آنها را هر پنجاه کیلومتر به پنجاه کیلومتر در یک فعالیت و بودجه مهمی در اختیار دارد و به سازمان است یک میلیارد دلار تخمین زده میشود و نام میبایستی روز ۱۰ اوت ۱۹۴۴ به استراسبورگ قهوه خانه، یا در یک کلبه جنگلی و یا مزرعه ای های «نازیسم جدید» باری میدهد. نام این سازمان رفت. آن شب یک جلسه فوق العاده سری درهتل که از جاده دور افتاده بود پناه میدادند. هر کدام کسانی که به این ثروت دست دارند جزء اسرارست. کارشناسان میگویند شش نسخه ازین «خانه سرخ» تشکیل شده بود که حتی هیتلر هم ازین پناهگاه ها سلولی از سازمان «ادسا» بود که «ادسا» برخلاف تصور هیچ ارتباطی با شهری دو، سه نفر عضوش فقط اعضای پناهگاه قبلی و به این نام در «اوکراین» شوروی ندارد. بلکه فهرست وجود دارد که در اختیار برخی از بانکها و ازان بیخبر بود. درین جلسه مدیران صنایع آلمان نیز شبکه اساست. که فرارسیدن شکست را احساس کرده بودند جمع بعدی را میشناختند. فراری ها را به کجا میبردند؟ علامت اختصاری نام آلمانی «سازمان اعضای یکی از پرسروصداترین کارهای ادسا فراری اس. اس» است. میگویند: ادسا به اعضایش کمک شده بودند. هدف آنها این بود که از افتادن اموال و به مکانی بسیار دور مثلا به ارژانتین یا به کشور دادن مردی است بنام «انته پاولیک» رهبر جنبش دارانی رایش سوم به دست متفقین جلوگیری کنند. «پرو». درین ماجرا پای واتیکان هم به میان می مالی میدهد. فعالیت های اجتماعی دارد و اگر آید. چون میگویند بسیاری از ژزونیت ها نازی ضرورت افتد نازی های سابق را از هر کجا که تجزیه طلبی کرواس. بعد از فتح یوگسلاوی از همین زمان خروج پول، اشیاء قیمتی، فتوکپی ها و اسناد صنعتی از آلمان شروع شد. در بدست نازی ها پارلیک رهبر دولت ملی کرواس کشورهای مختلف عده ای به سرمایه گذاری پرداختند که در واقع مباشران سرمایه داران آلمان موجی از خون و وحشت برانگیختند. آنها صرب نازی بودند. مقام های آمریکایی در سال ۱۹۴۶ ها، کولی ها و یهودی ها را با همه اموالشان میسوزاندند و از بین میبردند. در سال ۱۹۴۵ رویای این سرمایه گزاری را در هفتصدو پنجاه شرکت مهم یافته بودند. «پاولیک» این یقین را پیدا کرد که هیتلر شکست درجلسه سری «نستراسبورگ» این نتیجه خورده است. پس در یکی از شب های آوریل گرفته شد: «رهبران حزب یقین دارند که عده ای از ۱۹۴۵ همراه زن و نگهبانهایش با چند اتومبیل پر آنها بعنوان جنایتکار جنگی توسط متفقین محکوم از پول و طلا به اتریش گریخت و در سانسبورگ میشوند. پس باید کسانی که کمتر در خطر هستند با ژزونیت ها تماس گرفت که او را با پاسپورت ازهم اینک پست های حساس را در سازمان های جعلی در یک صومعه ایتالیا پناه دادند. «تیتر» صنعتی اشغال کنند. به کسانی که بعداز جنگ به از همین زمان بهترین ردیاب هایش را به جستجوی پارلیک فرستاد. ولی او توانست با یاری ادسا به پردازند کمک خواهد شد. حفظ صنایع می رعوض باید کمک گیران پس از رفع خطر انقدر آرژانتین بگریزد. درحالیکه مهر اتهام کشتن هشتصدهزارنفر را بر پیشانی داشت. . کمک کنند که بازسازی رأیش ممکن حزب شد و افرادش که بنام «استاشی» مشهور بودند * از پیامهای پیامهای خواهر * جوانان * صفحه ۳۶ * سال ۱۲۰۱ شود.»
ن حرکت انقلاب روسیه» شدا . به تشویق ناراضی ها پرداختند و موج خشونت بالا گرفت. این آغاز ماجرای شورش در رزم ناو پوتمکین بود کلیک فرمانده کشتی که افسری خوش مشرب و کارآمد بود به اسمیرنف پزشک دستور داد گوشت را بازرسی کند و نظر بدهد که قابل خوردن هست یا نه. دکتر اسمیرنف عینک یک چشمیش را میزان کرد، مدت درازی روی کرم ها خم اشد بعد به سراغ فرمانده رفت و چنین گزارش داد: «این گوشت کاملا خوردنی است، منتهی باید با سرکه تمیز شود» آشپزخانه تکه هایی از آن را برای پختن غذای ظهر بریدند و این در حالی بود که افراد از خشم می غریدند. موقع ناهار این هفته تمام حقایق باره معاون فرمانده که افسری بنـام گیلیاروفسکی بود به عرشه آمد تا وضع افراد را از نظر روحی بررسی کند. گوشت گندیده و سازمان مخوف ادسا وقتی به آشپزخانه رفت دید دیگ ها پر از برش هستند کسی حاضر به خوردن آن آشپز گفت: شد – سرکار، کسی حاضر به خوردن این کتاب عظی شگفتیها وحقا پشت پرده تاریخ رجمه دکتر منصور مصلحی ا معاون فرمانده کوشید ناراضی ها را راضی کند. ولی موفق نشد. فرمانده در برابر این سرپیچی افراد خود را جمع کرد ناویان شورشی بر عرشه پوتمکین و در برابر این عده ۶۷۰ نفری گفت: گلوله یک ملوان از پای در آمد. جسدها – این نوع سرپیچی ها در عرشه یک دیگری هم کرد: «از مافوق هایتان اطاعت کرد، ولی قبل از اینکه شلیک کند با ناو جنگی آمپراتوری روسیه ممنوع کنید» ولی خیلی دیر شده بود بی است. دکتر اسمیرنف گوشت را بازرسی انضباطی و نافرمانی همه گیر شده بود. را از عرشه به آب انداختند وشکار کرده است و عقیده دارد خوردن آن هیچ صدای شلیکی برخاست، یک ملوان به افسران شروع شد. آنها خود را مخفی اشکالی ندارد. حالا کسانی که میخواهند هوا تیراندازی کرده بود. گیلیارو فسکی میکردند و چند نفری هم خود را به آب ازین پرش بخورند در قدم جلو بیایند. که کنترل اعصابش را از دست داده بود با انداختند وشنا کنان به اژدر افکنی سرجایشان ماندند: غذای دیگری برای خوردن نخواهید معاون فرمانده به سوی او هدف گیری بسیار خوب آزاد هستید. ولی هیچ چند ملوان پیر جلو آمدند. ولی بقیه یک گلوله این ملوان هیجان زده را از رسیدند که پوتمکین را اسکورت میکرد پای در آورد. ماترشنکر فریاد زد: «قاتل»، شورشیان فرمانده کشتی را هم بعد از بقیه در صفحه ۴۳ داشت. روز ۲۶ ژوئن ۱۹۰۵ برای ناوگان شگفت انگیزترین ماجراهایش دست افراد پراکنده شدند. اما نمی یافت. بهرحال وقتی آفتاب غروب «گیلیاروفسکی، که اصلا افسر محبوبی روسیه در دریای سیاه روز سختی برد نبود تصمیم گرفت تنبیه را به این کرد انبوهی از گوشت روی عرشه ناو افتاب تندی می تابید و هوا گرفته بود. حوالی غروب در کشتی بهم نزدیک شدند پرابهت پوتمکین روی هم انباشته شده مختصر منحصر نکند. او میخواست کنترل اوضاع را بدست گیرد، چون عقیده بود. شب که شد ازین توده گوشت بری ر مانور دشواری انجام دادند. یکی از داشت فرمانده دیگر برملوان ها مسلط این کشتی ها یک اژدر افکن بود که نامطبوعی بر میبایستی به آن دیگری سوخت و مواد نگهبان را می آزارد تا آنجا که بعضی نیست. پس افراد را درباره جمع کرد: غذائی بدهد. تکه های بزرگ گوشت گاو هایشان این مطلب را با دوستان خود در هر کس حاضرست ازین «پرش» روی عرشه ناو روی هم چیده شده بود و خاست که ملوان های بخورد یک قدم جلو بیاید. میان نهادند. بوی نامطبوع هر لحظه نتیجه مانند بار اول بود: زیادتر میشد. در نتیجه وقتی سپیده دمید روسها بود لابد میگوئید توزیع گوشت عده ای از افراد تصمیم گرفتند توده این برای پختن «برش، غذای محبوب پس این یک شورش است. نگهبان میان کشتی های جنگی یک واقعه هر گوشت را که قطعا در برابر گرما مقاومت ها کسانی را که تحریک کرده اند روزی است. پس چرا باید به این ماجرای نکرده بود بازرسی کنند. آنچه آنها دیدند بازداشت کنید. پیش پا افتاده که در دریای سیاه رخ داده وحشت انگیز بود: مگس های آبی رنگ … درین هنگام «ماتوشنکو» از صف بیرون آمد و فریاد زد: بر فراز ترده کرم زده گوشت پرواز توجه داشته باشیم؟ به این دلیل که یغ گاه بد ذاتی های غریبی دارد. هیچ میکردند. این افراد آنچه را که دیده بودند – برروی دوستانتان شلیک نکنید. هیچ ملوانی حدس نمی زد این برای دوستانشان نقل کردند. در نتیجه دیگر تردیدی نبود که خشم و های گوشت گاو دلیل و منشاء یکی ملوان ها ابتدا هیجان زده و بعد خشمگین اعتراض به شورش و انقلاب تبدیل شده را با بیستم میشوند. بدین گونه بود که گوشت فاسد تغذیه کنند؟ پس به مسئول ماتوشنکر یکی از ملوان های که بلافاصله رهبری افراد را شورش در ناوشکن پوتمکین» رخ داد. تغذیه دشنام های سخت دادند و لحن شان انقلابی بود مردم خشن تر شد. در سال ۱۹۰۵ انقلابی در دست گرفت: بدون تردید اگر این تکه های گوشت ها در روسیه تزاری فعال بودند و به آینده فورا مسلح شوید. ما کشتی را در پوتمکین تحویل داده نشده بود هم خویش امیدهای بسیار بسته بودند و در دوازده سال بعد انقلاب روسیه رخ میداد میان ناوی های «پوتمکین» تعدادشان کم ناوی ها برایش هورا کشیدند وموج ولی در آن صورت تاریخ به یکی از و فعالیت شان قابل چشم پوشی نبود پس آشوب بالا گرفت. گیلیارو فسکی تلاش دست میگیریم. هر روزتان نوروز WWW نوروزتان پیروز جوانان * صفحه ۳۷ * سال ۱۲۰۱
ما كسر رجر «او از مارمونیهای پیچیده و سنگین و زیربناهای چند صدایی استفاده میکرد که بطور کلی بسیار بغرنج بودند، البته «رجر» از همه خوبیها هم بی بهره نبود و میتوان بخاطر چند کلام موجز و کوتاه و قابل نقلی که از او بجای مانده برایش امتیازاتی قایل بدترین شد. یکی از کلامها اینست: «زندگی یک آهنگساز عبارتست از کار، امید و بیکرتبات بدترین و عجیبترین و عجیبترین سوپ رقیق مرغ سر کشید و بار دیگر بدلیل قرار گرفت «میمونها نتوانستند موزیک را تحمل کننده ارکستر ابتدا یک قطعه جاز بهترین بهترین ن بدترین کنسرت د گزار شد تا اثرمو آزمایش صدای بم در سمت راست بصف کشیده راهب یک سری کلیدهای شدند * جوانان * صفحه ۳۸ * سال ۱۲۰۱ سودا»، واقعا هم که بعنوان یک مشروب «فیلادلفیا، برد تا تجربه تاریخی خود را که مخصوص موسیقی شبیه کلیدهای پیانو را خوار معتاد زندگی «رجر» بایستی بستگی برای تعیین میزان قدردانی بوزینه ها از که بیک وسیله پیچیده در حالیکه سرسیمها کامل به «بیکرنبات سودا» داشته باشد. موسیقی طراحی شده بود انجام دهد..خوب، بیک ردیف میغ اتکا داشت وصل کرد. حتی زمانهائیکه از مشروب دوری حتما می پرسید نتیجه چه بود. بنا بگفته هر کلید روی کفل یک خرک قرار داده شد. میگزید، بی اختیار بنوشیدن چیزهای دیگر نگهبان باغ وحش که از طرف پس از آنکه در باریان بمحل کنسرت آمدند . میپرداخت. یکبار پشت سرهم هشت فنجان روزنامه موزیک «اتوده مورد مصاحبه راهب شروع بنواختن کلیدها کرد. لمس هر یک از کلید ها باعث میشد که میخ کلید بکفل یک خوک فرو رفته صدای خوک را در آورد. چون خوکها بترتيب صدا بسته تند نواخت. شامپانزه ها تا سرحد مرگ دچار زیاده روی در نوشیدن لیموناد مریض شد. قیافه ظاهری او با کلمه «فین فینی» به بهترین وجهی قابل توضیح است و یکبار وحشت شدند و شروع بگریختن کرده «پل روزنفلد» در این مورد گفت «او شبیه کوشش نمودند پشت نگهبانان باغ وحش و . سوسک نزدیک بین ورم کرده است که موفقیت برگزار شد. داستان دیگری شبیه زیر نیمکتها مخفی شوند. یک شامپانزه بانچه نقل شد در تاریخ موسیقی فرانسه کرد ترومپت را از دست «تامی سعی دورسی» بیرون بکشد. عکس العمل راجع بجوانی که در اواسط سالهای ۱۸۰۰ گربه ها را تربیت کرده بود که بدستور او بندی شده بودند نتهای مختلف قابـل تشخیص بودند و بعقیده حضار کنسرت با آهنگســاز بدتـرین قیافه عبوس داشته باشد.» «ایگور استراوینسکی» گفته است: «من ملاقات با «ماکس رجر» را در سالهای پیش لبهای کلفت و بخاطر دارم، او و موزیکش تقریباتیک موزیک او بطرز وسیعی مورد عدم نسبت بیزاری مرا برانگیختند». در یک قبول قرار گرفته است، هر چند که یکبار مورد دیگر «استراوینسکی» مقایسه ناخوش پس از مرگش «هیتلر» از او بعنوان میمونها بقدری بد برد که ارکستر مجبور آواز بخوانند وجود دارد. او یکبار هم هنر شد دست از نواختن بردارد. یک شمپانزه پیر. موسیقیدان مورد علاقه اش نام برده بود. با بخصوص آنچنان نگاه خشمگین و مملو از آیند کسالت آور باندازه «رجر» را بکار برد. بطور خلاصه «ماکس رجر» اولین کاندیدای همه اینها «ماکس رجر» بعنوان یک احراز لقب بدترین آهنگساز میباشد. موسیقیدان ارتجاعی که تمام سعی خود را هیچکس «رجر» را بنداشتن استعداد متهم برای بازگرداندن سمفونی بعقب انجام داد نکرده است بلکه بندرت اتفاق افتاده است شناخته شده است. خود را در یک اثر بنام «کنسرت میره گذاشت که مورد نفرتی داشت که اعضاء ارکستر نتوانستند بکار خود ادامه دهند. سپس «دو رسی» روش خود «من بخاطر تو احساساتی میشوم» پرداخت. تقریبا بلافاصله حیوانات آرام شدند و با آرامی روی نیمکتهای خود موزیکال از اتم و عمل یونها میباشد نشستند و بقول نگهبان بدون آنکه هیچیک از عکس العمل های قبلی را نشان دهند با بلگرام» هاوانا راجع باين قطعه موسیقی علاقه بتماشاي نوازندگان پرداختند. که چنان ذوق سرشار تکنیکی ببدترین * بدترین آهنگ قرن بیستم: سازنده شکلی بکار گرفته شود. مقارن با تغییر قرن آهنگ «یونیزاسیون» که تصویری او در تکنیک مختلف را با موزیکش آمیخت. این در تکنیک استفاده از روش «ادگار وارز» نام دارد. منقد . «الويننهگ بکار گرفتن صداهای مختلف آنچنانکه در قرن شانزده متداول بود و بکار بردن نوشت: «این قطعه دوران مدرسه را در مارشهای نظامی که بیش از حد مورد علاقه آزمایشگاه شیمی، جائیکه «سـولفید او واقع شده بود میباشند. آهنگهای او بطور نیدروژن» در میان شادی شاگردان و وحشت فرانسه به راهب اعظم «بین» دستور تهیه یک آلت موسیقی چرند داد تا خاطر دوستان کلی سنگین، ثقیل و بدلیل بکار گرفتن معلمان بوجود میآمد بخاطر میآورده. قلب عزیز، چه زندگی وحشتناکی اعلیحضرت شاد شود. راهب با خلق خوش نتهای بسیار شلوغ میباشند. نقدنویس قبول کرد که انجام این مهم را بعهده گیرد و زندگی سگی که سرپوشی و لقمه غذایی بدترین کنسرت: «تامی دورسی» موزیک «دیوید اوئن» در باره او می در سال ۱۹۴۰ هشت نفر از اعضای ارکستر خود را بدرون قفس میمونهای باغ وحش بمعرض نمایش عموم استقبال نیز واقع شد. بدترین اپرا: اپرای کمدی «قفل» که دیگری بکار برد و بنواختن موزیک آرام برای اولین بار در سال ۱۷۶۸ در تئاتر «دروری لین» لندن باجرا در آمد. اشعار این اپرا توسط «اسحق بیکر استاف» و موزیک آن توسط «چارلزدیبین» سروده شده بود. قهرمان اصلی «اپرا» «مونگو» برده سیاه الکنی است که در اشتیاق سخنوری و بیان احساساتش میسوزد و در تمام طول اپرا با بیانی احساساتی که تکه ای از آن در زیر نقل میشود آه و ناله تحویل میدهد: بدترین الت موسیقی: لویی یازده دارد بهتر است. نویسد: سرانجام پس از صرف چند ساعت وقت شب و روز یکی است. روی تخته طراحی گله ای از خوکها، شامل دردمن بازی کشنده ای است، خوکهای نوزاد و خوکهای کامل بالغ را گرد خدا اربابم را مرگ بدهد. آوری کرد. هرچه باید انجام گیرد خرکها در زیر یک چادر مخملی بترتيب خوکهای صدا نازک در قسمت چپ، سیاه بیچاره باید بدود نگر اینجا، مو نگو آنجا خوکهای متوسط ماده در وسط و خوکهای با مو نگو همه جا
رقفس میمونها سیقی روی آنها ـــود! فلورانسر فاستر فيكينز بدترین آهنگساز ـ بدترین آهنگ قرن بیستم ـ بدترین کنسرت ـ بدترین اپرا بدترین خواننده اپرا – بدترین کنسرتوی پیانو – بدترین خواننده بدترین ترانه سرا – مردمی – بدترین ترانه راک ـ بدترین کوارتت زهی – بدترین سمفونی – – بالا و پائین پسر بیا، پسر برو اینکارا بکن، آنکار را بکن ارها ارها ملت باو جلب شد. نیوزویک در مورد او نوشت: «هنگام اجرای نتهای بالا صدای خانم موزیک ناهنجارش، و یا رفتار اهانت آمیز «جنگیز، طوری بود که گویی از کمر درد ندا اربابم را مرگ بدهد…. وقس عليهذا اجرا کننده آواز. در واقع بسیاری از آواز نگر مو در پرده سوم اپرا م شدیدی رنج میبرد. خانم «جنگیز» میدانست مست میکند و که تماشاچیان هنگامیکه او قطعه محبوبش های بد راک قابل فراموش شدن هستند. اما آنچنان نفرت انگیز میشود که همه همدردی . «آواز زنگهاه» را میخواند باو میخندند، امه را که احتمالا در پرده اول و دوم جلب کرده تماشاچیان از دست زدن برای او دریغ است از دست میدهد. بدترین خواننده ایرا: فلورانس فاستر نمیورزیدند و او قانع شده بود که برای جنگیز پس از تصادف اتومبیلی که در سال تماشاچیان شادی بهمراه میآورد و واقعا هم ۱۹۴۳ برایش اتفاق افتاده کشف کرد که همینطور بود. بدترین کنسرتوی پیانو: باز سرزمین موقعیت صدایش از همیشه رساتر شده است، اما با هم جناب «ماکس رجر» بود که بدترین همه. این تغییر کمتر کسی پیدا میشود که کنسرتوی پیانوی دنیا را بوجود آورد. فقط در آمریکا در انتخاب او بعنوان بدترین خواننده اپرا انتقاداتی از قبیل گفته های «اولین دونس» * بدترین کوارتت زهی: عکس العمل قلبی شکسته از دنیا رفت. سمفونی شماره تردیدی بخود راه دهد. کسی نمیداند که منقد موزیک «نیویورک تایمز» نمونه ای منتقدین درمورد کوارتت زهی «ماکس رجر» چهار «ارنست کرنک» آهنگساز آمریکایی – از نوع نقد هایی است که راجع باين خواننده های ناموفق چند بار با شکست روبرو میشوند اما جرأت خانم «جنکیز کنسرتر نوشته شده است. «دونس» که معمولا کارهای دیگر او هم با آن رو برو دادن لقب بدترین بخود جلب کرده است. و مینویسد: «کنسرتوی پیانوی» «رجر» در میشد. رسوایی آمیز، ریشخند گونه و «سيرجيل تامسون، موزیک شناس درباره او پوس اتریشی نیز توجه بعضی از منتقدان را برای همان چیزی . بود بسیار بود. او در سراسر اتاقهای کنسرت از «فیلادلفیا» تا «نیوپورت» با شکست رو برو ذهن ما كيسه باد ورم کرده ای است.. خشمگین. «ایروینگ کولودین» نویسنده این اثر گفته است «یک شاهکار قلابی، با شد و سرانجام در ۲۵ اکتبر ۱۹۴۴ شکست، «ارکستر اسیون» نیز متورم بوده و بطریقی «نیویورک سان» درمورد این کوارتت مزه ای شبیه بمزه یک بوقلمون مقوایی». این بار همیشگی در یک سالن مملو از پیشرو با بد سلیقه گی انجام گرفته است. گفت، هرچند که این قطعه مثل یک «جان بریگز» منقد موزیک «نیویورک جمعیت در «کارنگی هال» بسراغش آمد. تکه های کوچکی از عقاید مختلف بطرزی موزیک بگوش می نشیند و «حتی ممکن پست» پس از دیدار یک اجرا از این اثر برای چند سالی موقعیت خانم «جنگیز» در متظاهرانه و پر سر و صدا بدون آنکه بجایی اسـت مزه موزیک هم بدهد، بطرز میان آگاهان موسیقی و چند منتقدی که بعمد نقد های دو پهلو در مورد او بقیه در صفحه ۴۲ هم بندی شده اند…. چه سلیقه بد شگفت انگیزی و چه اثر ضعیفی! سرسختانهای غیر موزیک باقی میماند، بطور کلی میتوان «رجر» و کارهای او را نوشتند بصورت یک «جرک» در آمده بود. «رابرت * بدترین خواننده مردمی: «الراميلر» باین روش خلاصه کرد: «رجر» آهنگسازی هر روزتان ان نوروز لارنس» در «ساتروی ریویو» راجع باو خانم «میلر»، همچنانکه تحسین کنندگانش است که نامش در مکانهای همیشگی نوشت «آواز او در بهترین لحظه ها صدای هم بطور قطع میدانند، صدایی بخوبی قرار گرفته و موزیکش بطرز غریبی همیشه پرنده بزرگی را بخاطر میآورد که بدون بدام صدای مادر شوهر شما دارد، اما با همه این همان خصوصیات قبلی را حفظ میکند. افتادن ناگهان توسط دو دست قاپیده شده در سال ۱۹۶۶ با صفحه کابوس مانند «دان * بدترین سمفونی. هر یک از ۹ باشد». خانم فلورانس ثروتمند و خانه دار تاون» در لیست پر فروش ترین ها قرار سمفونی «لوئیس اسپور» آهنگساز آلمانی «در عکس در رل فرشته الهام دیده میشود» گرفت ۲۵۰۰۰۰ نفر از طرفدارانش یک نیمه قرن نوزدهم بتنهایی میتواند این لقب شباهت بسیار به «مارگریت دومرن، بانوی صفحه تنها و بعد ها آلبومی از آهنگهای را بخود اختصاص دهد، اما ما این مقام را به فیلمهای برادران مارکس داشت. بیش از این قدیمی مورد علاقه او را که انتشار یافت : سمفونی شماره ۲ او میدهیم. ملایم و امکان نداشت که استعداد واقعی این زن درعین حال متظاهرانه، از یادرفتنی و آوازه خوان را پس از ظهور در روی صحنه «کارنگی هال» نظر مخفی نتیجتا خریدند. بدترین ترانه راک: چه چیزی می درعین حال بطرزی آزاردهنده درگوش نوروزتان پیروز و رفته یک اثر و نیکی پس از اجرای این برنی نگاهداشت نشدنی بد کند اشعار خفقان اورامان بار عظیم خصوصیات این آهنگ از سایت یک آواز بطرزی برنامه یکی از آنها بنام «فقط در آمریکا» که در میدهند. هرچند که «اسپور، یکی از سال ۱۹۶۴ اجرا شد هنوز بر روی خاطره ما پیشرویان انقلاب رمانتیک درموزیک سنگینی میکند. المان محسوب میشد توجه بسیار اندکی بکارهای آخرى بتهرون نشان داده ر کوچکترین اعتنایی به موزیک «وبر» یک دختر سطح بالا مثل تو عاشق یک . پسر فقير مثل من میشود. ویولن نبود. دو سال بعد از این حادثه او با نداشت. بازوی او در سن ۷۳ سالگی دچار شکستگی شده و از آن پس قادر بنواختن ۱۰۹ * جوانان * صفحه ۳۹ * سال ۱۲۰۱
خلبان «فردریک والنتيج» بیش از در ماه است که ناپدید شده است. «کولین مورگان» شاهد عینی باطرحی از بشقاب پرنده که در زمان ناپدید شدن «والنتیج» در آسمان دیده است. خلبانوهواپیمادرچنگ ناگهان از رادیو هواپیما این پیام لحظه که «والنتیج» برخورد خود را با شنیده شد: یک جسم فضایی درخشان گزارش میکرد یک مدیر بانک و همسرش مشغول تماشای یک بشقاب پرنده این سفینه عجیب فضائی بازهم بالای درهمان منطقه بودند. «کولین مورگان» این بانکدار ۱۹ساله ساکن ملبورن میگوید که «ایزابل» سرمن دور میزند، درباره دور میزند… همسرش بشقاب پرنده را بطور دقيق تري ديده است و توصیحات و بعد صدای انفجار شنیده شد… هردوی آنها درباره بشقاب پرنده با توضیحات خلبان گمشده در گزارش «این سفینه عجیب فضایی شنیده شد مسؤلان کنترل هوایی رادیویی مطابقت دارد. «مورگان» بازهم بالای سرمن دور میزند…. صدای متلاشی شدن جسمی فلزی میگوید. درباره دور میزند… و نه این یک را شنیدند و بعد رادیو از کارافتاد – وقتی راجع به این بشقاب سفینه فضایی نیست.» امروز هنوز دوماه پس از این حادثه پرنده در روزنامه ها خواندم بشدت فقط چند ثانیه پس از اینکه این اثری از «فردر یک والنتيج» خلبان و متعجب شدم. نمیتوانستم آنچه را كلمـات پروحشت از رادیوی هواپیمایش پیدا نشده است. که می خواندم باور کنم. مادرست هواپیمای این خلبان استرالیایی بطرزی باور نکردنی در هماز درهمان زمان که خلبان با بشقاب کارل یک موطلانی ده ساله است که شجاعانه وارد قفس شیرها میشود و شیرهای ۱۳۰ کیلویی از دستوراتش اطاعت می کنند شجاع ترین وکوچکترین رام کننده شیردردنیا سالـه «کارل نامن» یک پسر بچه ده جوانترین رام کننده شیر دنیا به ثبت حیوانات وحشی یک احسـاس هو طلایی عاشـق رسیده است، از سه سالگی مشغول طبیعی دارد. عزیزم! قلقلکم مده! موتورسیکلت است و برای تامین «بازی» با شیرها، بیرها و پلنگها بوده «كارل» وقتی به قفس شیرها مخارج زندگی شیرها را رام میکند. است. پدر ۵۱ ساله او «هینز» که میرود برای دفاع از خود هفت تیر یا عزیزم! خواهش میکنم قلقلکم مده! جلو مردم بده! آخه این آقا او بعنوان روح سیرک جهانی در یک رام کننده حرفه ای است به حتی شلاق همراه ندارد و تنها وسیله و مادرید اسپانیا شناخته شده و در —— عکاسه هم داره هی عکس میگیره ـ ولم کن بگذار برم… خوب این پسرش اجازه میداد که با شیرهای او یک تکه چوب کوتاه است و حالیکه وزنش از ۳۲/۵ کیلو عکس از یک سگ و یک میمون در باغ وحش لندن گرفته شده.. سیرک بازی کند و یک روز مدیر بکمک این وسیله است که او ظاهرا حیوانات دارند دوستی یکدیگر را می پذیرند و ما آدمها تجاوز نمیکند اما شیرهای ۱۳۰ سیرک بشوخی گفت «چرا کار کردن شیرها را وادار باطاعت میکند کیلویی را وادار میکند که از با «کارل» را شروع نمیکنی؟». پدر وقتی این رام کننده کوچولو در هنوز سربسر هم میگذاریم. دستوراتش پیروی کنند. «کارل» با فروتنی میگوید: سپس گفت «چرانه؟. «کارل» لحظه ای بفکر فرو رفت و نمایشات خود در ژاکت قرمز رنگ * از پیامهای خصوصی سردبیر… و شلوار خرمایی رنگ خود شیرها را در واقع این یک بازی است، همان شب «کارل» اولین نمایش وادار بپریدن از میان حلقه آتش هموطنم من بقفس شیرها میروم تا بازی کنم. خود را در قفس شیرها شروع کرد میکند فریاد تحسین جمعیت فضای در این روزها که «خون» های ریخته بر خاک درخت استقلال من شیرهایم را میشناسم و میدانم «نامن» بزرگ میگوید: سیرک را میلرزاند. «بریل» مادر وطنمان را آبیاری می کند بنشانه سپاس از رزمندگان کوچه و صدمه نخواهند زد ما از من بخاطر «کارل» هیچ خیابان، خود را به اولین مرکز انتقال خون برسان و با هدیه خون زمانی که آنها متولد شده اند با هم وحشتی نداشتم زیرا میدانستم وقتـی «کارل نامـن خویش پیوند خود را با مبارزان راه آزادی و آزادگی وطنت بوده ایم و همدیگر را دوست داریم. «کارل» عاشق حیوانات است و آنها برختخواب میرود رفیقش «لئو» هم «کارل» که نامش بعنـوان هم او را دوست دارند. «کارل» برای در کنار او باستراحت میپردازد. بمن محکمتر کن! * جوانان * صفحه ۴۰ * سال ۱۲۰۱
بشقاب پرنده ! خانه کروی، جاذبه پرنده برخورد کرده بود آن را حادثه سقوط هوایی محاسبه کنند اما ناگهان در ساعت هفت و شش درآسمان دیدیم. مورگان ها تنها در محل مورد نظر اثری از او «والنتيج» توسط رادیو پیامی به برج جدید توریستی در کسانی نبوده اند که بشقاب پرنده را بدست نیامد. «ویلیامز» در این مورد مراقبت «ملبورن» فرستاد و با حیرت دیده اند روز قبل و بعد از گم شدن میگوید: پرسید که آیا هواپیمایی در ارتفاع خلبان بیست ساله گزارشات فراوانی مساله بسیار اسرار آمیز بنظر پائین تر از ۵۰۰۰ پا سرگرم پرواز درمورد دیده شدن یک بشقاب پرنده میرسد، مسؤلان تحقیق بدلیل اینکه است یا نه. پاسخ برج مراقبت باین اده شده است. مفقود شدن هیچ نشانه ای دال برسقوط و حادثه سوال منفی بود و «والنتيج» گفت که والنتیجه کارشناسانی را که سرگرم هوایی بدست نیاورده اند به حیرت جسم نورانی از زیر هواپیمای مطالعه این مورد هستند بحیرت فرو فرو رفته اند. «والنتیج» در ساعت او عبور کرده است. چند ثانیه بعد او ادرین لیمورگر، یک نقاش مبتک رده است. کن ویلیامز سخنگوی ۷بعدازظهر ۲۱ اکتبر گذشته با یک گزارش داد که یک نورانی استرالیاتی است که اخیرا برای تمام . عده کثیری از مردم این کشور و همچنین توریستها و مسافرانیکه به استرالیا | سمت حمل و نقل هوایی اتریش هواپیما از نوع «مسنا» از فرودگاه بازگشته و چند بار از بالای سر لو | این کشور و کسانیکه وارد پرواز کرده است. او در گزارش خود || میشوند یک نام آشناست. او اخیر خاطرنشان کرده است که «والنتيج» «موربین» ملبورن بقصد جزیره خلبانی ماهر و با صلاحیت بوده که کینگ» پرواز کرد. «ویلیامز» گفت: این سفینه سرعت زیادی دارد || یک خانه کروی را ریخته و طرحش را با این خانه، از کلیه امکانات رفاهی درست قبل از ناپدید شدن، سرعت، میگوید: مهارت پیاده کرده و خانه کروی او همین الان من مشغول دور زدن میآیند از خانه کروی هم دیدن میکنند برخوردار است و در پله برای ورود و ل بقدری مورد استقبال قرار گرفته است که خروج دارد و یک خانواده براحتی ارتفاع و موقعیت خود را گزارش آن شب هوا صاف بود باد هستم و این جسم هم بالای سر من اینک بصورت یک جانبه توریستی در میتواند در آن زندگی نماید. عکس خانه کرده بود. این اطلاعات به محققان بسیار مختصری میوزید و از باران دور میزند. این جسم فلزی بنظر | استرالیا درآمده است. هم اکنون هر روز کروی را نشان میدهد. فرصت داد که مکان فرود آمدن او را با مه اثری نبود و تا چشم کار میکرد میرسد و نورهای درخشنده سبز صورت مواجه شدن با یک همه چیز بوضوح دیده میشد. اما بقیه در صفحه ۵۱ قام قهرمانی در اسکیت برد بايك با یک بالای جوان ۲۱ ساله آمریکایی، کالیفرنیا قهرمان دوم مسابقه «اسکی رده شد و جایزه گرفت. این البته مهم اما مهم اینست که مایک فقط یک با رد و ورزش اسکیت بورد هم به پاهای عالم و نیرومند محتاج است. مایک که چهار سال پیش یک پای ود را در موتور سیکلت سواری از د د، هرگز اراده و استقامتش را در کسب رزی از دست نداد و بهمین جهت وقتی واده اش از بالتیموز به کالیفرنیا انتقال ست و او دید که در این ایالت اکثر جوانان وجوانان با ورزش اسکیت بورد خود را گرم میکنند باین ورزش روی آورد و در اک زمانی چنان تخصصی بهم زد که است در مسابقات ایالتی بمقام دوم برسد شان دهد که در کسب پیروزی، مهم است و عزم و عقل نه دست و پا و م و گوش به تنهائی. قهرمانی مایک در اسکیت بورد با یک یا اعجاب و تحسین همه مردم را برانگیخته و در مطبوعات داشته است. آمریکا انعکاس وسیعی زل» میگوید: ۔ اگر فکر میکردم که خطری در این عکس ها، مایک در حال بازی او را تهدید میکند، البته به و در حال پرش از روی دو سید بزرگ و اجازه اینکار را بلند دیده میشود دادم. اما مطمئنم که «کارل» اند شیرها چه میکنند و از تورات او اطاعت خواهند کرد استرالیا! هر روزتان نوروز ری نوروزتان پیروز جوانان * صفحه ۴۱ * سال ۱۲۰۱
مسئله پیوند.. شیوعش در سالهای اخیر، بطور هشدار دهنده ای، افزایش یافته است. و «لونیس» با قلب تازه اش ۱۸ روز زنده میماند. بعداز این پیوند موفقیت آمیز تکنیک جراحی که در مورد پیوند ریه جراحیهای مشابهی، بزودی، در دیگر بکار میرود، نسبتا ساده است. عضو جدید، کشورها انجام گرفت. اکثر بیماران در فقط لازم است که به چهار لوله بزرگ فاصله کوتاهی پس از پیوند، زندگی را متصل شود: سرخرگ ریوی، دوسیاهرگ بدرود گفتند و این بدلیل ایجاد عفونت و نیز ریری و نایژه ها (راه اصلی عبور هوا به همان «پس زنی» میباشد که قبلا در باره اش ریه ها). البته در این بین مشکلات بسیاری انستیتوونوس تهانه ای است که موهای تیمی شارا ابت سال نرانی نماید . گفتیم. ولی خوب، بیمارانی هم تاماهها پس از جمله ارتباط عصبی عضو جدید، با مرکز از پیوند، بزندگی خود ادامه میدادند . تنفس در مغز و غیره وجود دارد. «فیلیپ بلیبرگ» دندانپزشک بازنشسته اهل اولین پیوند ریه در انسان در سال ۱۹۶۳ بوسیله دکتر «جیمزهاردی» و گروه آفریقای جنوبی که دومین بیمار پیوند قلبی دکتر «بارنارد» بود، ۱۹/۵ ماه با قلب پزشکی اش در مرکز طبی دانشگاه «می . سی پی» انجام شد. در این جراحی، ریه جدیدش زندگی کرد. ن ماجه بعدی تدریجی یک حلهای و سیستم های ما مراجه بعدی – پشت کننده این است کلیه کسانی که در اثر نیکی چربی زیاد شوره ، تکنیک و روشی که دکتر «بارنارد» و بیمار یک پیر مرد ۵۸ ساله بار یه شخصی نهم واشبال آن از ریزش مو بابی موی سر رنج می برند این امکان را میدهد بسیاری دیگر از جراحان از آن استفاده که در اثر حمله قلبی مرده بود، عوض شد میکردند، بوسیله دکتر «نورمن شامری» از ریه جدید، ۱۸ روز بطور طبیعی کار کرد و که بدون هیچ نگرانی سالهای سال مانند افراد عادی از موهای پشت و زیبا می سی دانشگاه «استانفورد» تغییر داده شد. در بیمار را زنده نگه داشت. روش جدید، ابتدا وظایف گردش خون و تنفس شخص مورد جراحی، بطور موقت خوب، امیدواریم که آنطوریکه باید و بوسیله یک دستگاه الکترونیکی انجام شاید شما را راضی کرده باشیم و با «پیونده میگیرد و سپس عملیات جداسازی قلب بهرحال، آشنایی پیدا کرده باشید. اما راستی، چه خوب میشد اگر میتوانستیم مثل بیمار و پیوند قلب سالم به بدن شخص، بمورد اجرا در می آید. * پیوند ربه شاوره نمائید ؛ اگر از مالیات بیته درمورد موهایتان خسته شده اید ؟ اگر از ریزش مو با طاسی سر رنج می برید ؟ مین استیو ونوس برای تیم هایتان شماره نمائید . قلب و ریه و کلیه، چیزهای دیگری مثل تورس : تهران خیابان پهلوی بالاتراز امیر کرم ساختمان کیان من 116281- ٦٦٣٦٠٠ مشهد : خیران نها د رسید و به هار او را نجانی شماره ۴۷۵ تلفن : ۳۳۳۲۵ خوبی، مهربانی، انسانیت، محبت و…. را نیز پیوند ریه، عاملی بزرگ و موثر در به آنهایی که نداشتند، «پیوند، میزدیم، بن ، بنظر معالجه «آمیفزم» (مرضی که منجر به بزرگ شما انوقت «دنیا»، «بهشت» نمیشد؟! بامید آنکه چنین جراحانی نیز ظهور کنند! انشااله. شدن ریه ها میگردد) میباشد، مرضی که “. برخوردار باشند . اسیوونوس نامه ای که موهای تریمی شارا تاهت سال ضمانت می نماید . استیو رنوس برترین كشرت… نده گشته است. نقدنویس «نیویورک ورلد» درمورد «آمریک» یکی از ترانه های در سال ۱۹۴۷ نوشت: «شنیدن این اثر بدان «وارز» نوشت «بنظر میرسد این ترانه میماند که انسان ناگهان به مریخ نقل مکان پیشروی یک آتش سوزی وحشتناک را . وقتی این تعریف را از تعصب میخوانیم و اترا با داده شود و نداند که باید سرگرم شود و یا در یکی از باغ وحش های بزرگ ما تصویر چڑھائی از… «پرنسیپه برابر مییابیم، از کار گروهی به اصطلا- برگزیدگان تحصیلکرده و روشنفکران اروپا و آمریک بوحشت بیافتد». گفته «اولین دونس» که اثر میکند». «ارنست نیومن» از «نیویورک «کرنک» را عقیم و بی بار خوانده در مقایسه ایونینگ پسته درمورد «توابع اولیه» * تعصب چیست؟ زیرا بارها و بارها دیده ایم که نخبگان قوم. از دیده، نه تنها به شگفت در میاییم بلکه بخنده می افتیم پافشاری و پایمردی کسی که بسادگی روستایی با با گفته منقدر وسی «وی. گورودیسنکی، اونوشت «این ترانه مانند آمیخته ای از بسیار بزرگوارانه و سخاوتمندانه جلوه صبحهای زود گاراژهای بارگیری در «مات هاون»، زمان تغذیه در باغ وحش، و یک میکند. این منقد روسی «در این اثر چیزی جز آلودگی، کثافت، تریلی درپیچ خیابان ششم دور میزند «تعصب»ار عصبه است بمعنی جمع و گروه روشندلی اوست. زبان بسخره گشوده اند و او را (عضبه کلمه یی تازی است. تازی زبانان به جامعه نادان و نفهم و جاهل و متعضب خوانده اند ولی در ملل یا سازمان ملل متحد «عصبة الامم» میگویند) مواردی دیگر، از فلان مردی که بقول خودشان «پرنسیپه ندارد. خرده ها گرفته عیبها بر او نهاده اند: یعنی رشته یی که فرد را به گروه انسانی گفته است: می پیوندد تا به حمایت و جانبداری از آن گروه بعبارت دیگر: این غربزدگان و فرنگی ما بان ما مخالف ظلم و سکس لزج همراه با منطق خشک بگوش می نشیند». و بالاخره «راف براسته تعصباند زیرا آنرا با دینداری و اعتقاد مترادف برخیزد. این شاخص انسان است و امتیاز واقعی در یک روزنامه آلمانی راجع به «آرگانا» یک ماشین حساب چیز دیگری وجودندارد. * بدترین ترانه سرا: بعضی از ترانه نوشت «یک باغ وحش جنون آمیز یا گروهی حقیقی او نسبت به حیوان… حیوان تعصب ندارد میدانند ولی موافق با «پرنسیبه هستند زیرا اولا كلمة فرنگی است و ثانیا نمیدانند که همان مفهوم : چون اگر هم بصورت جمعی زندگی میکند های «گار وارز» باعث بوجود آمدن تندترین که در توطئه یک قتل پنهانی به دهانه یک معمولا به صورت اجتماعی از چند «راس» است نه دارد! و سوزنده ترین نقدهایی که تاکنون نوشته آتشفشان جوشان افتاده باشند.. فرزانه ما معتقد است که «تعصب» در زبان و این انسان است که بمیزان تکامل روانی و انسانی فرهنگ ما معنایی دقیق تر و روشنتر از «پرنسیب» اجتماعی از چند هم اندیش و همدرد و همکار.. . است و فکری، تعصب نیز در او نیرومندتر و روشنتر دارد. و درین باره چنین توضیح میدهد: تعصب یعنی تحزب عامل تحرک و زندگی اوست یعنی اجساس انسانی که خود را یک «من» احساسی که فرد در پیوند و ارتباط با گروه دارد، و تنهای مستقل . نمیکند. بلکه خود را و سرنوشت این احساسی است در اشتراک حقیقت، هدف یا خود را و احساس و اعتقاد خویش را با دیگرانی که اصل. از اینروست که همگی ملتها و همدرد و هم سرنوشت و هم اندیش او هستند. مشترک اروپاییان، تعصب را «پرنسیپه گفتند یعنی احساس میکند، و این بزرگترین قضیلت انسانی انسانی که به اصولی معتقد است و بر آن اعتقاد ست و حدفاصل میان نوع انسان و حیوان… بنابراین استوار میماند و هرگز متزلزل و مردد نمیشود و جای آن حرف مبهم و کم معنی ارسطو که میگوید بهیچ روی و با هیچ بهایی نمی توان او را از آن . انسان حیوان ناطق است. روشنتر و دقیقتر باید گفت: اصول اعتقادی و ایمانی جدا کرد… انسان حیوانی است منص 9 . برای رفاه حال بیشتر مشتریان گرامی- انستیتو ونوس مبلغ هزینه مو را به اقساط پذیر نفرت عجیب اشرف .. اشرف، چطور ماهرانه او را به بیمارستان را برآورده سازد. در کاخ شاه، هر شب بساط کشاند و چگونه او را از نعمت مادر شدن باده گساری و تریاک کشی و عیش و نوش محروم ساخته است اما اینرا زمانی فهمید بوسیله اشرف، و ندیمه شناخته شده اش که دیگر کاری از دستش ساخته نیست و فروغ خواجه توری برپا میشود تا آنجا که او باید تا پایان عمر، با این درد بزرگ، شاه و تریا، فقط در روزهایی که مهمان درد مادر نشدن بسوزد و بسازد… خارجی دارند و ناگزیرند در کنار هم ظاهر * میوه تلخ درخت نفرت شوند. یکدیگر را می بینند و بجز آن، روزها اشرف در پی اجرای موفقیت آمیز این و حتی هفته ها همدیگر را نمی بینند و بدین «چین مانونسه تونگ و چونن لای» رفت و بیماری، دادسخن داد سخنانی اتشین و شاید در عمرش حتی یک کتاب هم نخوانده ترتیب دادن بزمهای عیاشی: برای «شاه» و سرانجام نماینده و رئیس هیات «کشور نقشه شیطانی درباره دست بکار میشود و با ترتیب، اشرف، زهر خود را میریزد و تخم با ایندو رهبر بزرگ چین «گیلاس» زد. به جملاتی پرمغز و دلنشین که در خارج از است و کمترین آگاهی از سیاست و اقتصاد و فرهنگ ندارد اما طقهایش جدایی شاه و ثریا را میکارد، که ثمره اش فرانسه، انگلستان، آمریکا و دهها کشور کشور فریدون هویدا . برادر امیر عباس انداختن زنان ودختران زیبا به آغوش شاه طلاق و خروج ثریا از ایران است…. غرب و شرق در چهار گوشه گیتی رفت و هویدا نخست وزیر اسبق ایران و نماینده میخواندی میگفتی: عجب زن از یکطرف میکوشد که رابطه زناشویی شا . * علت مخالفت با روشنفکران شاه و مطلع و آگاهی، و چه نثر شیرین و دلنشینی رسمی ایران در سازمان ملل متحد و در ثریا را ریشه کن کند و از سوی دیگر، در در شماره پیش اشاره کردم که ستاره . شاهنشاهی، در سازمان ملل شد و در داخل کشور یکی از وزرای علوم که معشوق اطلاع اشرف از سیاست و گوش شاه زمزمه میکند که مملکت «ولیعهد بخت اشرف با سفر به شوروی و دیدار با جلسات این سازمان و شورای امنیت و اشرف بود برایش مینوشتند. بی آنکه خود د و فرهنگ و اصولا عدم علاقه اش | میخواهد و او باید با دختری ازدواج کند که استالین درخشید و اینک باید اضافه کنم که یونسکو و دیگر کنفرانسهای جهانی در باره حتی محتوای نوشته ها را درک کند چه رسد به کتاب و مطالعه نه از سر تنبلی و این ارزوی بزرگ شاه و خاندانش و ملتش او بعدها به سفرهای دیگری هم دست زدن به پیکار با فقر و بی عدالتی و بیسوادی و به اینکه آنرا قبول هم داشته باشد. اشرف کاهلی، بلکه از روی نفرت عمیقی بود که او ا جوانان * صفحه ۴۲ * سال ۱۲۰۱
ت که می ماند!… (ساسو یادداشت نو ی شد می کنند و میمیرند اما «باغچه» همیشه هست، است که میماند…. پشت دروازه سال نو ـ سالی که خاک، نژاد ـ فرهنگ ـ زبان و مذهب دو روز دیگر با سرانگشت معطر و است) زنده و جاوید است، هرکس سبز خود در خانه مان را میزند بخواهد خاک تو را تجزیه کند، ایستاده ام، ایستاده ام و از هیجان، از هرکس با فرهنگ تو بستیزد، هرکس شور دلپذیری که تمامی قلبم را در با مذهب تر از در دشمنی درآید، مشت گرفته است فریاد میزنم تیشه را برداشته است تا «ریشه» تو هموطن! برادر خواهر! پدرا مادرا را از بن باغچه بیرون بکشد! من و مبارک باد سال نوا فرخنده باد تو و ما میرویم اما «باغچه» باید بهارنو! سرسبز باد همه باغهای وطن بماند، فقط «ایران» است که پر برکت باد همه کشتزارهای وطن! و میماند…. سرخ باد خون تو که در رگهای وطنت جاری است و سرافراز باد آزادی تو! آزادی آزادی ازادی زادی real آزادی آزادی آزادی آزادی آزاد آزادی آزادی نیا آزادی آزادی از آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزاد ادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی وزادی ام آزادی | آزادی آزادی آزادی پشت دروازه سالی که تا چندین در پشت دروازه های سال نو بردیم، هرجا بضاعت اندک ما ساعت دیگر خیمه تازه خود را ایستاده ام و میخواهم فریاد بزنم برویمان میزند ایستاده ام. ایستاده ام و هموطن عزیزم! سالی که میخواهم فریاد بزنم گذشت سالی سراسر مبارزه بود، ما هموطن! ای هموطن خوبم! برای «آزادی» جنگیدیم، هرکس بهوش باش، بهار امسال صفای بسهم خود، یکی با کلام، دیگری با دیگری دارد، سبزه لطف دیگری قلم، سومی با سکوت و چهارمی با دارد، بوی مشک، بوی نعناع و خشم و خون، هیچکس حتی در اوج پونه، بوی خوش آزادی در همه جان فداکاری «یعنی شهادت» هم منتی توانست در کنارت ایستادیم و دماغ مهسرریز شده است، درخت برهیچکس ندارد، ما برای «ایران» برزخمهایت مرهم گذاشتیم، بازشتی برومند «آزادی» آبستن گلهای شرخ چنگیده ایم، ایران بدون «اکسیژن جنگیدیم، آنروزها که خفقان سیاسی امید و شادی است و بیا در کنار لاله آزادی» در شرف خفقان و نابودی بود با دیر فساد با اعتیاد، با قاتلین و های رسته از خاک، به سرخی رنگ بود، استبداد «اکسیژن» را میگرفت جنایتکاران جنگیدیم و زمانی که تو شهادت، سوگند یاد کنیم که «آزادی» و می بلعید برای زنده ماندن خودش فرمان جهاد دادی با دیکتاتوری را پاس داریم، گرامیش بداریم، و و ما مردم ایران با استبداد جنگیدیم جنگیدیم، اعتصاب کردیم، فریاد نگذاریم باردیگر تیشه به ریشه شهید دادیم، مبارک باد خون زدیم و با تو هم آواز شدیم، و امروز «آزادی» بزنند چرا که در هر شهیدان!، و امروز در طلوع آزادی خالصانه سرافرازیم که «جوانان» چه گذشته حال و مطمئنا ، آینده همچنان بهترین «جایگاه» را در چراگاهی همیشه گرگ ها در کمین هستیم، در فجر آزادی، حالا آزادی برای «ایران» است، حالا من و تو میتوانیم «اکسیژن» صاف و سالم و دارد چرا که تو در هر حرکت و هر پاک بدرون ریه ها بفرستیم، و سال چرخش ها صداقت می بینی، راستی را به حفظ آزادی تبدیل کنیم، حفظ می بینی، و ما چقدر خوشحالیم که . پشت دروازه سال نو، سالی که در آزادی، حرمت آزادی، و آزادی برای انواع لیست ها درآمد، لیست «سیا» مشت سبزش دامن دامن گل و گیاه ایران که آدمها و نسلها، می آیند و لیست «ساواکه لیست حقوق دارد ایستاده ام، ایستاده ام و میخواهم میروند و فقط «ایران» است، وطن بگیران لیست زمین بگیران. فریاد بزنم: است که میماند…. – هموطنم! خوبم! جانم عزیزم!… آدمها . آیند و میروند. نسل ها چون لاله ها از دل زمین هرنوع لیست و اسمی که درآمد. نامی از ما نبود، نام ما جوانانیها تنها در لیست قلب شما مردم ایران، در ليست وطن دوستان و در کتاب میرویند، رشد می کنند، زندگی می در پشت دروازه سال نو ایستاده ام «ایران» آمده است و چقـدر کنند و میمیرند اما باغچه همیشه و میخواهم فریاد بزنم. خوشحالیم زیرا که فقط ایران است هسته و باغچه دوست داشتنی ماه هموطن! عزیزدلم! ما درسال که میماند…. باغچه «ایران» است و «ایران» به گذشته در مجله جوانان، مثل همه ملیت تو (که ترکیب دلپذیری از سالها باتو مهربان بودیم، غمخوارت ر ـ اعتمادی ی آزادی ادی زادی آزادی ادی نژاد آزادی آزادی آزادی ادی آزادی آزادی آزاد آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی . آزادی راعت اس زادی رادی آزادی آزادی آزادی برای آزادی زادی آزادی آزاد زادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی او بی آزادی آزاد آزادی . می آزادی آزادی آزادی از ادی آزاد زادی آزادی آزادی آزادی را ، آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی از ا آزادی آزادی . آزادی آزادی آزادی آزادی آزا آزادی آزادی آزادی آزادی از آزادی آزادی : ! آزاد ازاد آزادی ی آزادی آزادی آزادی آزادی از ی از ادی آزادی آزادی آزادآزاد آزادی | ی آزادی . آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزاد از آن آزادی آزاد از آزادی آزادی زادی از ادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی زادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی زادی آزادی آزادی آزادی آزادی ادی آزادی آزادی زادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی . آزادی آزادی آزادی آزادی رادی آزادی آزادی آزادی آزادی . آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی . آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی : ۱- آزاد آزاد آزاد آزاد 33 آزادی ادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی آزادی زادی از زادی آزادی آزاد د آرام آزاد آزادی آزادی آرام آرام آزا آزادی آزادی آزادی آزادی آزاد ازاد آزادی جوانان * صفحه ۳ * سال ۱۲۰۱ خواجوی
چرخ خیاطی و ماشین بافندگی تمام اتوماتیک و کامپیوتری S.. قدیمی ترین، پرتجربه ترین، مجهزترین و مـطـلـع تــرین ترمیم کننده موی خانمها و آقایان و مسلط به کلیه روشهای ترمیم مو در دنیا یونا و ایران و همچنین دارنده طبیعی ترین مجموعه مـوی کامل برای خانمها و آقایان ای. بی. اس پهلوی شمال میدان ولیعهدتلفنهای٣-٨٩٠١٦١ 4 نمایشگاه و فروشگاه مرکزی چرخهای خیاطی و ماشینهای بافندگی تویوتا خیابان پهلوی بالاتر از امیراکرم کوچه ماه لفن ۶۶۹۸۰۰- ۶۴۲۲۹۸ ۶۶۴۷۶۰ گوشت گندیده… ماشین گویا کمیته یکی دو جا را اسایی کرده که بزودی این مناطق را رسی خواهند کرد. بعد از شهادت وحید تشریفات قانونی را انجام دادیم و او را بهشت زهرا بخاک سپردیم. اندکی تردید کشتند وتنها یک افسر جوان سختی برپا کرده بودند. کارگران که مزد بهمن صمیمی ترین دوست وحید بعد بنام الکسیف را زنده گذاشتند، چون یک بسیار اندکی میگرفتند دست به شورش آن حادثه شوکه شده بود و چند روزی زده بودند. ووقتی در ناو بزرگ جنگی را بیمارستان بستری بود. بدنش لمس بود . او دوست ملت است وکشتی را همراه نمی توانست حرف بزند ولی بتدریج هدایت خواهد کرد نفر خویش دیدند سخت شادمان شدند و یک کمیته انقلابی مشترک ش بهتر شد و فعلا در خانه ما زندگی یک کمیته انقلابی بیست نفری تشکیل دادند. بنظر میآمد بخت با آنها کند چون من او را به اندازه وحید تشکیل شد و بدین ترتیب دوازده سال قبل یارست. تظاهرات اوج گرفت و پوتمکین ست دارم. آورد از انقلاب روسیه اولین بخش ازین لوله های توپ هایش را به سوی شهر باران شهر آماده شده بودند که ناگهان انقلابی ها نداشته اند. «ماتوشنکو» در وحيد قرار بود بعد از تمام شدن سرزمین بدست مخالفان تزار افتاد. برگردانده بود تا از کارگران در برابر ناوگان وفادار به تزار در افق پدیدار شد بدنه کشتی شکاف بزرگی متش به خارج برود و به یکی از رلی دست یافتن به بزرگترین نار ارتش و پلیس تزاری حمایت کند. ژنرال این پایان ماجرای کمیته انقلابی رزمناو بدین امید که ارتش تزاری این ناو ستانش سپرده بود که کارهای او را و جنگی روسیه وسرگردان شدن در دریای کخانفه بشدت نگران بود. ولی وقتی پوتمکین بود. مخوف را از دست بدهد. مدتی بعد ست کند. این درست وحید در روز قبل سیاه با پیروزی انقلاب مترادف نبود. چه تزار برای سرکوبی انقلاب به او اختیار انقلابی ها لنگر برداشتند و سرگردانی ششصد ناری روس که به رومانی پناهنده آمریکا تلفن زد و گفت: به وحید باید کرد؟ ملوان ها لزدر افکن اسکورت کامل داد احساس آرامش کرد. درین حال شان در دریای سیاه شروع شد شده بودند در گوشه و کنار جهان پراکنده ونيد من كارها را درست کرده ام ویزا را دیدند که به سرعت از پوتمکین دور شورشیان پله های مشهور به «ریشلیر» نمیدانستند کجا باید بروند، ولی شدند. عده ای به آمریکا رفتند وجمعی، میشد. سپس توپ ها را به سوی آن نشانه را که از بناهای تاریخی شهر بود مرکز میدانستند چه مجازاتی انتظارشان را از جمله ماتوشنکو بعد از عفو عمومی رفتند. اژدر افکن ایستاد ورزمناو در عملیات خویش قرار داده بودند. از بالای میکشد. بعد از تردیدها وبحث های ۱۹۰۷ به روسیه بازگشتند. اما ماتوشنکر برد و بیاید! ما باین جوان نگفتیم که ید شهید شده است چون میدانستیم که خواهد شد. بهر حال وحید که شهید کنار آن پهلو گرفت. ازین ببعد دو کشتی همین پله ها بود که قزاق های ژنرال فراوان تصمیم گرفتند در بندر کنستانتزا علیرغم عفو عمومی تیرباران شد. تاریخ ولی اگر پسر دیگرم نیز شهید می شد شورشی روی به سوی بندر انسا نهادند. کخانف تفنگ بدست آرام آرام پائین که متعلق به رومانی بود پهلو بگیرند. نام این ملوان ها را فراموش کرده است. تله ای نبود چون در راه استقلال و راین در حالی بود که مخالفان حکومت آمدند و با نهایت خونسردی صدها زن، مرد لزین میان فقط پانزده نفر به «سباستویل، ولی نام پوتمکین، ناوی که ملوان هایش یت کشور و هموطنانش جان خود را از تزاری در این بندر بزرگ تظاهرات وکودک را کشتند. ملوان ها برای گلوله بازگشتند رگفتند چاره جز همراهی با شورش کردند فراموش نمیشود. ت میداد و این سعادت بزرگی است. ببعد بود که هیچ دولتی در ایران، بدون اشاره او ازهم میباشید زیرا اشرف نمیتوانست فرابرسد و درحالت سردردشدید، به اشرف اصلی او این بود که با برپایی بزمهای عیش و نوش و قمار و منقل، سرمایه داران بود نه شاه! شناسان ادب معاصر نظیر: صادق ایت، کریمپور شیرازی روزنامه نگار ید، محمد مسعود روزنامه نگار شهید ری شیرازی و گروهی دیگر از صاحبان هر چه نویسنده و شاعر و متفکر و اشرف از کار برکنار نمیشد و یا بر سر کار تحمل کند که معشوق او، دراغوش زنی نزدیک میشدند و میگفتند: رف داشت. دشمنیهای آشکارش با نمیامد و براستی هر کابینه ای کابینه اشرف غیر ازخودش جای بگیرد. نمونه زنده اش، قربان! فلان کار انجام بشود؟ طرازاول و صاحبان دسته چکهای اعداد درگیریهای جنجالی و رسوائیهای و خودشان میدانستند که دران حالت، هفت رقمی به بالا را به «نور» بزند و به پرسروصدای یکی از وزرای علوم با جواب، بدون چون و چرا «نه» است، و بدین اشرف نزدیک کند. اینان بودند که مقداری نیز عزل از سرمایه های کلانشان را به اشرف میباختند و با قسمت دیگر، شرکتهای بزرگ | اشرف میخواست «شاه» شود؟ از دیگر خصوصیات اشرف، نفرت و کرد و یک سمت بسیار بسیار کوچک ، ترتیب خوشحال و خندان به سرکار خود تشکیل میدادند و نیمی از سرمایه و سهام | شرکت را بنام اشرف میکردند و بعد شروع ر اندیشه موشکاف و پرنفوذ از همین کینه و بی اعتمادی عمیق او به هر کس و هر دریک نقطه دورافتاده بار داد. این خبر * فروغ خواجه نوری چیز بود و این سوءظن و نفرت، مخصوصا مایه میگرفت، مخصوصا محمد مسعود بدون اشاره به دلبستگی اشرف بان مافیای سیاسی، مالی با مقالات رسوا کننده و افشاگرش، در نسبت به افراد خاندان پهلوی بحدی بود که شخصیت، و پاشیدگی زندگی زناشوئی وی. اشرف، زنان هم نقش چشمگیری داشتند. میکردند به چاپیدن و دوشیدن ملت رنجدیده | روسپیگری و قاچاقچیگری اشرف فریده دیبا مادر فرح پهلوی، مدام به رضا در مطبوعات چاپ شد و جنجال زیادی زنانی مانند فروغ خواجه نوری که بالاخره و ستم کشیده ایران و باخت و حق و حساب | ان رسوایی او را بر سر بازار انداخت پسر محمدرضا خان نصیحت میکرد که از برانگیخت. مطبوعات، الموقع، قدرت هم جان برسر این کار گذاشت. فروغ که از اشرف را از کیسه فقیر ملت تامین میکردند انجام نیز خود قربانی همین قلم تند و تیز اشرف دوری گزیند و فریب حالات و انتشار خبر اصلی را نداشتند ولی درمحافل سالهای دور درکنار اشرف بسر میبرد و و یک چیزی هم بر سرمایه های باداورده شد و سر سبزش را بیاد حرکات و حرفهای دروغ و ریاکارانه او را اشرافی و بزمهای خصوصی رجال، جنان مشير ومشار و یارغار او بود در توطئه علیه خود میافزودند. بهرحال، فروغ، که از نظر نخورد. مخصوصا اینکه شایع بود که اشرف هیاهونی باشد که همسر معشوق اشرف. ثریا بختیار همسر دوم محمدرضاخان نیز شکل ظاهری، شباهتی هم به آشرف داشت قصد دارد با مرگ محمدرضا خان خود به تهدید کرد که اگر اشرف دست از ست داشت. دریک حادثه تیراندازی بسوی اتومبیل تخت سلطنت بنشیند و تاج : ر سر بگذارد! سرشوهرش برندارد از کشور خارج میشود و فروغ، یکی از «بزرگ منقلداران» اشرف در فرانسه هدف گلوله قرار گرفت و بان سرخ خود شد و * کابینه های اشرف! دخالتهای اشرف در امور سیاسی گفتنی ها ماند. در در داخل، از زمانی اوج گرفت که شاید این شایعه کمی خنده دار بنظر برسد اسرار فعالیتهای جنسی اشرف را فاش ایران بود و بزم تریاک کشی او، شهره آفاق کشته شد ار تاجدار (!) خود را واداشت که مصدق اما اگر بدانیم که اشرف این اواخر تمام خواهد کرد. بود: منقل طلا. انبرطلا، فنجان و نعلبکی * آنکه از اسپانیا آمد دارد و قوام السلطنه را که تمایلات شدید امکانات لازم را برای سلطنت خود فراهم سوء استفاده از سیگرن»! های طلا، و تریاک نابی برنگ طلا! وی رقت تمام شد ستگی به امپریالیسم بویژه بریتانیای کبیر داشت به صحت شایعه ایمان میاوریم با مزه ترین خصوصیت اشرف، بیماری باندی با شرکت هنرپیشگان سرشناس گفتنیهای شگفت انگیز و شیرین از ت روی کار آورد. محمدرضای ضعیف اشرف، هم دولت را دردست خود داشت و میگرن او بود که موجب وقایع مضحکی سينما تشکیل داده بود که چهره های معروف درگیریهای داخلی اشرف و فرح و دیگر توان هم پیشنهاد خواهر مقتدر را پذیرفت هم یازده فامیل (رضائی ها، فرمانفرمائیان میشد. میگویند اشرف به نوعی میگرن مالی و سیاسی کشور نیز دران عضویت خاندان سلطنتی و درباری و همچنین تعظیم تعریض نخست وزیر، با واکنش شدید ها، بیجارجی ها و… چند فامیل دیگری که مبتلاست و اغلب اوقات دچار سردردهای داشتند و رسالت اصلی باند این بود کوتاه فريده ديبا ما در فرح به اشرف که ایران روبرو گردید و مردم مبارز با دادن صنایع عمده و کارخانجات عظیم و هرگونه شدیدی میشود این سردرد، هردوسه روز ای بسیار در واقعه ۳۰ تیر ۱۳۳۱ بار . سرمایه داری داخلی و وابسته و مشترک و یکبار گریبانگیر او میشود و در این حالت، اشرف و فروغ تدارک ببینند. درهمین بزم که شاه سابق در برابر خواهر مقتدرش «مرده انفرادی ایران دردست آنها بود) را و اشرف حال و حوصله هیچ کاروشنیدن هیچ بود که بساط قمار اشرف نیز جور میشد. مد و ایستادگی نشان داد! یا از جوانی بنام بهترین وسایل «مثل» را برای مدعوین داستان شیرینی دارد، با ماجرای اولین باری مصدق را . کار آورد. است! ر از همینجا نفرت عمیق اشرف نسبت باداشتن ایندر قدرت. قدرتهای دیگر نظیر حرفی را ندارد و درموارد ضروری تنها اشرف هربارکه برای قمار به هتل هایت هدی اعتمادیان که اشرف او را در مزاع صدق اشکار و آشکارتر شد و انقدر ساواک و ارتش و غیره را نیز میتوانست کلمه ای که از دهانش خارج میگردد: «نه» خزر، کازینوی خود در رامسر، و با به اسپانیا درحال کار پیدا کرد و بایران آورد و دردست اقتدار خود گیرد و کار را بکسره رهبر ملی و قانونی ایران در برابر قمارخانه های مشهور لندن و نیس میرفت و دیرعامل یک شرکت بزرگ کرد. لطفا بقیه مدرضا خان بدگوئی کرد و کرد و کرد کند. میگویند در شرکتها و سازمانها و این قمارخانه ها را بطور اختصاصی «قرق» گفتنیهای حیرت انگیز و درعین حال رانجام او را با کودتاتی علیه حکومت هیاهوی آن وزیر علوم… موسسات وابسته به اشرف «رنود» که اقاین میکرد همیشه فروغ را درکنار خود داشت و اختصاصی را درشماره آینده مطالعه ته با یاری امپریالیسم آمریکا و عجیب است که هر شخصیت طرازاول موهبتها مطلع بودند هر بار که میبایستی فروغ بود که «ژتونههای اشرف را به پول و بفرمائید. ع داخلی راضی ساخت و از انموقع سیاسی، اقتصادی و فرهنگی که در دام عشق طرح و برنامه ای انجام میشد که آنها مخالف یا پولش را به «ژتون» تبدیل میکرد. اما «ناتمام» اشرف میافتاد بعد از چندی زندگی زناشوئی مهمترین وظیفه فروغ، اینها نبودند. رسالت ان بودند. منتظر میماندند که لحظه موعود * جوانان * صفحه ۴۳ * سال ۱۲۰۱ >
بوتيك جو ان هر روزتان نوروز ۷۹ پسرها قبول کرده اند که با موهای کوتاه و تمیز هم میتوانند مشاغل بهتری بدست آورند و هم مورد قبول معلمان و والدینشان قرار گیرند مد موهای کوتاه برای پسران و مردان جوان بطور یقین دوباره رواج میگیرد. «بار بار اشاو» آرایشگر معروف کالیفرنیا معتقد است که موی پسران و مردان جوان در سال بایستی کوتاه باشد. پسرهای جوان همانگونه که لباس پوشیدن خود را تغییر داده و به لباسهای مرتب و خوش دوخت روی آورده اند بزودی از شرموهای آشفته و دراز هم خلاص شده آنها را کوتاه خواهند کرد. نوروزتان پیروز پسر مدروز ۱۹۷۹ موهایش کوتاه است! 166000 تمایل بموی کوتاه از اروپا آغاز شد و بزودی بامریکا هم رسید. در سالهای قبل پسران جوان علاقمند بودند که موهایشان روی گوشها را بپوشاند ولی در مد جدید قسمت اعظم گوش از زیر مو بیرون میماند. 33 بالاخره پسران جوان باین نتیجه رسیده اند که داشتن موی تمیز و کوتاه از ژولیده بودن لذت بخش گیرند. در ضمن آرایشگرها هم که تراست و باین ترتیب آنها میتوانند مدتها بود از کسادی کار رنج مرتب لباس پوشیدن و موی هم مشاغل بهتری دست آورند و هم میبردند در باره دوران پرمشغله ای تمیز و کوتاه از مشخصات جوان مورد قبول معلمان و والدینشان قرار را آغاز خواهند کرد. سال ۱۹۷۹ است. جوانان * صفحه ۴۴ * سال ۱۲۰۱ بلوز و دامن مخصوص دختران جوان در محل کار.
بابه کار بردن چگونه عشق را در زندگی زناشویی زنده نگاهداریم؟ افکار، آرزوهار | مناسب در امیدها و ترسهای خود از آینده آگاه کنید. عصرهایتان برنامه دیدار از مرزه ها، کارشناسان معروف زندگی زناشویی زناشویی توصیه هایی دارد که پیروی از تئاتر یا سرگرمیهای مورد علاقه همسرتان راجع به اتفاقاتی که در طول روز افتاده رنگهای ۴ـ همسرتان را از منزلتان معتقدند که اگر میخواهید زندگی آنها ازدواج شما استحکام بیشتری خواهد را ترتیب دهید. با او صحبت کنید و او را در تجربیات زناشویی موفقی داشته باشید هرگز نباید بخشید ۲۔ اجازه دهید همسرتان خودش باشد خود شریک نمائید. از ابراز عشق به همسر تان غافل شوید. کنید گاهگاه دست به سعی هـ بعلايق همسرتان توجه کنید. هر چند که ازدواج یعنی مشارکت، اما بسیاری از زوجهای جوان فکر میکنند که کارهای غیر قابل پیش بینی بزنید. همسرتان باید آزادی داشته باشد تا عقاید بطور مثال ممکن است شوهرتان از نوع روحیه بهتری پس از پایان مراسم عروسی دیگر کسالت ناشی از یکنواختی بزرگترین و سلیقه های شخصی خود را حفظ کند. بخصوصی آرایش خوشش بیاید. حتیاجی به ابراز عشق به همسرشان دشمن زندگی زناشویی است. هر چند ۳ـ هر چند یکبار صبحانه همسرتان بطور خلاصه با همسرتان همانگونه پیدا میکنید نیست این زوجها در اشتباه محض بسر یکبار بدون اینکه همسرتان انتظار تان را را در تختخواب باو بدهید. او را شام در رفتار کنید که بطور معمول یک عاشق میبرند. برای آنکه عشق را در زندگی بکشد برای ناهار بخانه بیائید یا اینکه با بیرون از منزل دعوت کنید و یا در با معشوقه اش رفتار میکند. آیا شما هرگز ناشویی خود همواره زنده نگهدارید تلفن او را برای ناهار به یک رستوران کارهایی که معمولا بتنهایی انجام میدهد با یک پیژامای کثیف بدیدن عشقتان «ویلیامسون، کارشناس امور دعوت کنید. برای تعطیلات آخر هفته و او را کمک کنید. خواهید رفت؟ کاپشن شلوار مخصوص مردان جوان آه! من چقدر کم حواسم! با بکار بردن رنگهای مناسب در منزلتان روحیه بهتری پیدا میکنید. «سوزان. به یک هنرپیشه جوان که از عدم توانایی خود در * یکی از سرشناس ترین یک رستوران شلوغ صورت حساب را اجرای یک نقش بشدت ناراحت شده روانشناسان نیویورک معتقد است که بزند و یا وقتی ماشین رختشویی بود به «دکتر چک کرنس» روانپزشک مراجعه کرد وار به اگهان خراب میشود اجازه ندهد که کار نیروی تمرکز فکر خود را تقویت کنید. غذا بسوزد دکتر هافمن» که رئیس سوزان توصیه کرد که آپارتمانش را دکتر «هربرت هافمن» میگوید: یک مرکز روانشناسی در نیویورک | رنگ جدیدی بزند. دکتر «کرنس» بسیاری از اشخاص که از کم است برای تقویت نیروی تمرکز فکر دراین مورد میگوید: حواسی رنج میبرند بسادگی یاد توصیه های زیر را کاملا مقید میداند. – من به سوزان گفتم در نگرفته اند که چگونه این مهارت را آبارتمانش رنگهای مورد علاقه اش بدست آورند. اما تقریبا همه میتوانند با * بخودتان نگوئید که نمیتوانید * بخودتان نگوئید که نمیتوانید | را بکار بردخانه اش را :: : با اندکی تمرین بقدرت تمرکز حواس حواستان را جمع کنید. این برداشت تا رنگهای قرمز و بنفش که رنگهای خود بیافزایند. شخصی که میداند امیدانه قدرت تمرکز حواس شما را از مورد علاقه او بودند تزئین کرد چگونه حواس خود را متمرکز کند بین میبرد. تقریبا همه اشخاص اگر نتیجه این کار آنچنان درخشان بود و باسانی میتواند از خواندن کتاب مورد جذب کاری شوند قادرند که به تمرکز آنچنان تأثیری در روحیه او بجای علاقه اش هنگامیکه تلویزیون روشن فکر لازم دست یابند. گذاشت که اوتوانست از عهده است و بچه ها با سروصدا ببازی * تمرکز حواس را تمرین کنید اجرای نقش مورد نظرش برآید! مشغولند لذت ببرد، در یک اطاق سعی کنید هر روز تمرینات زیر را بکار رنگها بدون تردید در ساختن روحیه صدا با تلفن صحبت کند، در بقیه درصفحه ۵۰ شمانقش مؤثری دارند و حتی می توانند بر سلامت جسمانی شما نیز تأثیر بگذارند. در یک بیمارستان واقع در نیویورک اطاقها برنگهای ابی درخشان، زرد و سبز روشن نقاشی شده بودند و بیماران میتوانستند مطابق با سلیقه خودشان اطاق را انتخاب کنند. بنا بر گزارش پزشکان این امر در کوتاهترین دوره نقاهت بیماران تأثیر انکار ناپذیری داشته است. اگر در منزل بیماری دارید که دوران نقاهت را میگذراند در اطراف او از رنگهای مورد علاقه اش استفاده کنید و فراموش نکنید که رنگ اطاق یک شاگرد مدرسه هم در میزان درس خواندن او تأثیر دارد. فقط بخاطر داشته باشید که یک قوطی رنگ گران نیست در حالیکه ملاقات با پزشك خود باشیم بقلم: دکتر سیف الدین نبوی چه ورزشی را برای خود انتخاب نمائیم در شماره گذشته دنباله کتاب پزشک خود باشیم اثر دکتر یک روانپزشک بسیار گران تمام سیف الدین نبوی در همین صفحه چاپ شد که متاسفانه نام میشود. حتی رنگ کردن درون یک نویسنده از قلم افتاده بود ضمن پوزش خواهی، دنباله مطالب کتاب قفسه میتواند در روحیه شما اثر از شماره آینده چاپ خواهد شد. بگذارد. جوانان * صفحه ۴۵ * سال ۱۲۰۱
پارکینک جوک متصدی پارکینگ صفر خواجوی راد یک کشف بودار! موزه توالت! پس از کشف «توالت طلای شاه سابق، خبرنگار «قسمت کشف» پارکینگ جوک موفق شد چند نمونه از توالتهای تاریخی و نیمه تاریخی! عده ای آدم سرشناس را کشف کند که درزیر می بینیدا مرتاض هندی! رابین هود! جوانان * صفحه ۴۶ * سال ۱۲۰۱ الكايون! بابالنگ دراز! سه تفنگدار! dh ہے فرعون مصر! کاوبوی کبیر! رابنسون کروزوئه
میزگرد «آرتورشاه»! لوئی چهاردهم! ال این گفتگو در تکزاس بین . کوزه گر در گاوچران انجام شد سص قلب کجا رفته؟ ما دوساعت می شود که منتظر استه ایم ودوستش جواب داد: یتور: قلبش گرفته رفته پیش – هي رفيق، من آمده ام با تو دراتاق انتظار: این آقای دکتر معامله کنم… آن اسب چموشی که هفته پیش زنت را به زمین زد رکشت حاضرم ۲ برابر قیمت بخرم! – . نه داداش، فروشی نیست، خودم میخواهم دوباره ازدواج کنم! مادر سال! صدای ماشین مادراین نوجوان را به کلانتری دعوت کردند. خانم که گویا به شب کادیلاک ۲۰۰ هزار تومانی و یک توی یک جاده خاکی ،یک ماشین قراضه که بیش از ۵ هزار تومان نشینی می رفت در برابر رئیس نمی ارزید بهم رسیدند. شوفر کادیلاک کلانتری قرار گرفت و گفت: تصمیم گرفت سربسر شوفر ماشين باور بفرمایید سرکار… من قراضه بگذارد. سرش را از پنجره ماشین و پدر این بچه همه رقم مواظب مجللش بیرون آورد و گفت: رفتار او هستیم.. فقط نمی دانم این جرینگ و جرونگ از کجای | شد که ما نفهمیدیم او پول ماشین تونه که از یک فرسخی گوش | سیگار وابجویش را صرف خرید مرفین می کند؛ ادموکرمیکنه؟ شوفرماشین قراضه جواب داد: این صدای ۲۰۰ هزار تومن بول خردی است که توی جیبای من جري جرینگ میکنه!؟ اسرار شغلی! زنگ شیمی بود ومعلم، اصغر را درباره بوسه گفته اند صدا کرد و گفت: خوب پسرجان… بگو ببینم بوسه همیشه دوستدا شتنی صابون روچطوری تهیه می کنن؟ است مگر وقتی که آنفلو آنزا شیوع اصغر جواب داد: آقا معلم، نمیتونم بگم!؟ ممکنه یک سئوال دیگه از بكتين؟ معلم با تعجب پرسید: چرا نمی تونی یگی؟ برای اینکه آقامعلم، پدرمن کارخونه صابون پزی داره و گفته جمله معترضه: هر کس متوجه هیچوقت به کسی نگم که صابون . این حرف نشد «گوش» هایش را روچطوری درست می کنن! بیاورد جلو! پسربچه به اتاق مطالعه پدرش که دکتر بود رفت وگفت: دراکولا؟ اسب خوب خمیازه و دندان صحبت می کردند…. یکی از آنها – داشته باشد! این بچه ها تاخیر بی ثمر * خدایا کدام احمقی اولین بار بوسبه را اختراع کرد؟ بوسه سخن دلپذیری است که بجای گوش به لبها گفته شود! پاپا جون… سرم خیلی دردمی شد. دنه… فکر می کنم تب داشته باشم. پدر پس از معاینه مختصری گفت: نه پسرم… چیزی نیست… . تو در این فاصله کوتاه یکی دوساعت بخواب و استراحت زناشویی یک کارت طبق برنامه کن… حتما خوب خواهی شد؟ نبوده است «حتی در مراسم عقد فکر کرد لحظه بی و بعد آمدی» – رفیقش آهی کشید و گفت: حلقه انگشتری نامزدیم! اولی با تعجب پرسید: مگر چقدر قیمت داشت؟ کار دعوای زن و شوهر جوار بالا گرفته بود و کلمات خشمناک همچون رگبار بیشان رد و بدل می گفت: کنانمان نیز دیر . پس چرا دیروز توی مطب و مرد اهی کشید و پاسخ داد: ـ بله. اما نه باندازه کافی! برای اون خانمی که می گفت: کمی تب دارم وسرم درد می کنه، نسخه این خیاطها گفتی بازهم سری بمن بزنین چون خانم دامن کوتاهی را که خیاط مرضتون خیلی خطرناکه؟ برایش دوخته بود به مغازه آوردوبه بلند وبالایی نوشتی وبهد بهش خیاط گفت: جواهر گرانبها این دامن که دوخته ای خیلی کوتاه است وشوهرم آن را نمی در دوست درباره گرانترین پسندد خیاط جواب داد: اشکالی جواهراتی که خریده بودند با هم ندارد. درعوض هزاران نفر آن را می پسندند وخوششان می آید! رو به دیگری کرد و گفت: بگو ببینم تو گرانترین تر ادرس سر راست جواهری که خریده ای چی بود و چه قیمتی داشت؟ نوبت خانم که شد جیغ زنان گفت: شوهر می خواست به اداره برود… از داخل هال زنش را صدا زد لفـطا اون کت وشلوار زرشکی منو بیار.. زن جواب داد: و او جواب داد: هفته ای ۵۰۰ – عزیزم… همون که هزاروسی . ومان بابت «نفقه» بمدت ۶ سال! وهفت تومن توی جیب کتش هست؟ جوانان ** صفحه ۴۷ * سال ۱۲۰۱
پروپاگاند جدید، جدید مستقیم از آمریکا ازیکصدتارمو،تادههاهزارتارمو برای اولین بار در ایران MICRO THIN SKIN (ULTRA THIN SKIN) خانمها،آقایان ما مفتخریم که بعد از آمریکا تنها موسسه ای هستیم در ایران که این متد جدید را عرضه میکنیم . این متد نتیجه آخرین تلاش متخصصین مودرآمریکا میباشد که بدون عمل جراحی و بدون بافتن مو ، به مو از یکصد تار مو تادهها هزار تارمو روی سرشما نصب میشود .این متد بقدری طبیعی ست که بنظر میرسد موهای شما مجددا” از زیر پوست سرروئیده شده و تشخیص اینکه موها طبیعی ست یا نه غیرممکن است . با لمس کردن موهای جدید ، حتی خودتان فراموش میکنید که موهایتان ریخته است . با این متد آمریکائی ویوینگ راشل بشما اعتمادبنفس میدهد . با استفاده از این متد جدید با خیال راحت شنا و استحمام کنید و موهایتان را هر فرم و مدلی که دوست دارید آرایش و شانه کنید . ایمان و اعتقاد ما به این نقد جدید تاحدی است که بعد از نصب مو چنانچه مورد پسندتان واقع شد وجه آنرا بپردازید . ( این متد دیگر احتیاج به مراجعه بعدی ندارد ) ویوینگ داشل آرایشگاه های درجه یک را از شهرستانها بعنوان نماینده می پذیرد اولین مؤسسه ترمیم مودرایران پهلوی جنب سینما آتلانتيك تلفن ۸۹۸۴۲۳ leaving 4 Rashel ناحیه کمر احساس می کنم ولی عجالتا با هتل استفاده کنید و از یک خارجی که اتومبیل بزرگ شورلت با مدیر کل عشوه های خاص انجام داد و رفت و بعد تهران تماس نگیرید چون این سفر محرمانه احساس و مسئولیت میهمان نوازی فرهنگ و هنر در جلو میرفتم مقامات ناگهان یک نظامی از راه رسید و گفت والا كهر است و من شخصا این تماس را در موقعیت ایرانی را ندارد بهره نگیرید دیگر با اتومبیل های خود از پشت سر ما من رئيس شهربانی ستم و من همانطور بعد هم شروع به انتقاد از وضع هتل را اسکورت می نمودند و من در یک که روی تخت دراز کشیده بودم دستم را مقتضی خواهم گرفت. حال استراحت هستند و هر چه سعی کردیم مدیر کل ادامه داد که در مورد ماجرای و مدیریت آن نمودم و به او هشدار دادم لحظه احساس نمودم رهبر بزرگی هستم و جلو بردم و ایشان دستم را بوسید و گفت با این هتل ها تماسی بگیریم متاسفانه موفق هتل استوریا سخت مدیر و مسئولان را که هر چه زودتر به وضع هتل و مدیریت این احترامات را بطور واقعی در قم قربان! بنده خدمتگزار خاندان پهلوی نشدیم خواهش می کنیم هر چه زودتر رئیس مواخذه نمودم و مطمئنا آنها را تنبیه خواهم سر و سامان بدهد و در ضمن گفتم که انجام میدهند و بعد بخود میامدم که هستم و وظیفه ام بوده که زودتر شرفیاب | فرهنگ و هنر ایشان را ملاقات و خبر نمود و اینک اطاق در اختیارتان هست و بعد حجت جانا هشیار باش زیاد در قالب گذشت نمی کنم و مطمئن باشید همه من میشدم و چون شما به همه سپرده بودید که سلامتی شان را به تهران اطلاع دهند اتومبیلی بلافاصله با راننده جلوی هتل این مسائل مورد رسیدگی قرار میگیرد و والاگهر ها فرو نرو کار دست خودت ماجرای بستری شدن و سفرتان را به کسی تلفنچی و یا خانم منشی و یا هر کسی ایستاد و من آماده حرکت، شدم تا آنگاه او را بیاد فحش و ناسزا گرفته اطلاع ندهند من بی خیر ماندم. بود با احترام خداحافظی کرد و چشم، چشم «استوریا» بروم همانروز مدیر کل فرهنگ و هنر و میان راه از حادثه ای که برایم پیش حدود يكربع تمام تیمسار در میدهی؟ کمالات کنان گوشی را گذاشت و من روی تخت قبل از خروج، مدیر کل را مرخص فرمانده لشگر برای ملاقات و صرف آمده بود گفتم و به پیشنهاد مدیر کل عازم خصوص خاندان پهلوی و دراز کشیدم و به انتظار ماندم. آیا نقشه ام نمودم و بعد مدیر هتل پارک نو را احضار ناهار با من به هتل آمدند و چون آبان ماه بیمارستان شدیم تا مورد معاینه قرار وجنات این خاندان سخنرانی نمود بعدمن | در باره زندان و وضع زندانیان و گیرم. شدند. حساب نیاوریم. اعتنا گرفت؟ آیا چاپلوسان از در و دیوار سرازیر کردم و صورت حساب خواستم که ایشان بود و جنین هانی بمناسبت تولد خاندان خیلی تعارف میکرد و می گفت قربان! پهلوی برگزار میشد بمن گفتند افتخار ابتدا من ترجیح دادم به بیمارستان انتظامات شهر پرسیدم، و او هم توضیح حدود یک ساعت بعد ناگهان تلفن بزرگ ترین افتخار نصیب ما شده، خواهر بدهید و ما را در این مراسم خاص شیر و خورشید بروم و آنها نیز پذیرفتند داد و بعد اجازه گرفت و دستم را دوباره اطاق زنگ زد و مدیر هتل با احترام ضمن زاده شاهنشاه به هتل آمده و ما را سرافراز سرافراز فرمائید. بمجرد رسیدن به بیمارستان مرا برسید و رفت. سلام و عذرخواهی گفت قربان! مدیر کل کردند و بهمین جهت اگر اجازه بدهید من با کمی تامل و بالا انداختن ابرو معاینه قرار دادند و چند متخصص دیگر من وقتی تیمسار از در بیرون رفت فرهنگ و هنر بدیدارتان آمده اند اگر اجازه افتخار میزبانی را داشته باشیم و صورت و چین در پیشانی و یکی به سیگار، هم خبر کردندو عکسبرداری انجام گرفت با خود گفتم در حالیکه ما در ارتش فرماتید خدمتتان برسند! پذیرفتم و قرار شد آن شب به کلوپ کیان و نتیجه رادیو گرافی و رادیو لژی نشان افسران ارشد متدین و متعصب داریم من با کمی من و من ایشان را پذیرفتم و بهر صورتی برد صورت حساب را پارس بروم داد که فقط از ناحیه کمر دچار کوفتکی واقعا دیدن این چنین افسران چقدر بابت چند دقیقه بعد مدیر کل از در وارد شد و من پرداختم و با اتومبیل و راننده اختصاصی راننده سر موعد مرا به کلوپ رساند شده ام. تاسف است در ضمن خوشحال بودم که و اقسام . تخت دراز کشیده راهی هتل استوریا شدم. کل ها و آنجا انواع و همچنان بی روی شخصیت خیلی از این آدم ها را لازم است باز هم توضیح بده بودم و تنها سرم را برگرداندم و در برابر جلوی در هتل «جان پرویز، پاکستانی مسئولین استان را دیدم. حالا که به آن گروهی مامور ساراک نیز از همان شناختم و از نزدیک می دیدم این آدم ه تعظیم ایشان، سری تکان دادم و اجازه مدیر هتل باتفاق صاحب هتل بمن احترام صحنه های پر از چاپلوسی و تملق فکر لحظه آیکه معلوم شد من والاگهر هستم که در برابر مردم خود را خدا میدانند در نشستن صادر نمودم! خاص و ویژه گذاشتند و وقتی من پیاده شده میکنم دلم بهم میخورد همه سعی مراقبم بودند که مبادا چشم زخمی ب برابر کوچکترین عضو خانواده پهلوی مدیر کل نگاهی به داروهای بالای سرم راننده اثاثیه را با خود برد و من ه میکردند بین کرنش کنند، همه تعارف و موش ضعیفی بیش نیستند. انداخت و لباس های تر و تمیز و چمدان و شدم. تملق میگفتند. گروهی از آقایان و همه جا را زیر نظر دارند با رفتن این شخص، درباره سر و وسایل را دیدی زد و گفت قربان! بما اطلاع بعد از چند لحظه، صاحب هتل تلفنی با دختران دم بخت خود را بمن معرفی می بعد از اتمام معاینه که همه مجانی و پر پرستارهای ویژه پیدا شد و من به فکر دادند که برایتان حادثه ای پیش آمده همه من صحبت کرد و گفت وقت ملاقات نمودند و اطلاع میدادند که من چهره از تملق و ریا بود من تحت مراقبت یک فیلم سکسی و پر هیجـان نگران هستند خواستم اجازه بگیرم خبر میخواهد و من بعد از چند ثانیه تامل او را آنها هستم ودخترهایشان مرا مامورین به هتل و اطاق مجهز و بسیار لاندوبوزانکا افتادم و دیدم که در ایران سلامتی تان را به کاخ تهران خبر بدهم و بعد پذیرفتم. ایشان بعد از عذرخواهی فراوان در مرتب مرتب در رویا های خود می دیدند ثروتمند و کامل خود رفتم و همه را خودمان نیز گروهی با نام پرستار، خودرا گفت قربان چرا به این هتل تشریف مورد ماجرای دیشب گفت که اگر اجازه و حالا به ارزوی خود رسیدند مرخص نمردم در حالیکه بنا به تجویز میان پرستاران نجیب و متعه آوردید اگر امر بفرمائید ترتیب استراحت بدهید کارمند مربوطه را بیرون کنم ولی من پذیرائی مفصلی بعمل آمد و احترامات نرار بود هر دو ساعت یک پرستار مرا میزنند و اینگونه صنف خود را بدنام تان را در کاخ استانداری و با هتل استوریا خاصی بمن گذاشتند و منهم مرتبا لنگه ریزیت کرده و کمرم را ماساژ بدهد. میسازند و خوب میدانستم که این خانم ها گفتم شما بجای اخراج ایشان بیائید ابرو بالا می انداختم و دستور میدادم.» اولین پرستار که دختر زیبایی بود گفتم راستش براثر حادثه کمی درد در جوانهای : سیلکرده جهت مدیریت حالیکه من درون آمد و وظیفه خود را با ادا و اطوار و گری محبوب . ساعت ۱۲ شب در بقیه درصفحه من * جوانان * صفحه ۴۸ * سال ۱۲۰۱
42-3828 ستیزن * کوارتز غواص * کوارتز براسله 17:33: سیتی زن های خاص برای شهروندان خاص سیتی زن US وتی های گوشی ساعتی با رم را ترجیح میدید را ساعتهای کوارتر مافوق فطری میزان بارانی که و دقت فوق العاده را درنظر بگیرید . وقتی شما میگونید به ساعتی با آخرین مد نظر دارید پاسخ شما ساعتهای مچی کوارترسیتی زنت کوارتز مولتی الارم که چون جواهری زیامیدرخشـد وقـی از کوارتز، مافوق ظریف کریستال دارد . IRA CCITIZEN
جوابهای کوتاه سنگ صبور * شهناز: دخترم، باید شکایت خود را شوهر کردن باشی. دست بسوی کسی دراز کنی. این ازدواج هم بدهد تا پایان عمر بتو سرکوفت میزند که تو را نمیخواستند و تو * رحیمه (بوشهر): دخترم، اگر امکان پیشقدم شدی و اصرار کردی و درضمن سفر تو با این خانواده مهربان وجود دارد که دست بکار شو وگرنه می توانی بوسیله نامه مرتب با آنها درتماس باشی و درضمن * د خ (آبادان): برادرم، اقدام شما درآینده به همت خودت نزدشان بروی. با کمک خانواده دنبال کنی و مطمئن باشی * م. ح. ک (لاهیجان): برادرم، مسلما نمی توانی او را مهار کنی. این عشق، یک عشق واقعی نیست بلکه که دراین زمانه قانون اسلامی جواب این درست نبوده و من معتقدم که بکلی از ادامه شما تحت تاثیر هیجانات بلوغ و سن و سال مرد را میدهد. * عظيمه – ح: خواهرم، بهرحال این خود هستید هرچه این اندیشه را ازخود دور ان چشم بپوشی و دختری را به بدنامی * فاطمه. ج (کرمان): دخترم، مسئله بیماری با تشخیص پزشکان قابل درمان کنید و به مسائل جدی تر بپردازید به نکشی سقوط شما از بام اگر منجربه نقصی نشده فکر نمی کنم زیادمهم باشد بهرحال توانی برای اطمینان خاطر به یک پسری که ضمن دوستی با تو مرتب از خواهد بود و درضمن می توانی در صلاحتان هست ضمن اینکه کوچکترین * الف. م: دخترم، اطمینان به چنیز صبور عکس العمل نسبت به خانواده و یا خود دختر، بیمارستانهای دولتی بدون پرداخت پول بستری شوی. دخترعموی خود و ازدواج احتمالی اش ایمان آنها را نسبت به شما از بین می برد. مبص زنان مراجعه کنی. * شهین (مشهد): دخترم، زیاد این حرف میزند نمی توان داشت تو ضمن اینکه * میرشکاری: برادرم مطمئن باش که در سیستم تازه اداری جلوی اینگونه مسئله مهم نیست با ازدواج و بچه دار شدن و ج. س. ق: برادرم، می توانی برای باید دور اینگونه دوستی ها را خط بکشی کسانی که در قسمت سنگ اگر این بار قدم پیش گذاشت واقعا او را راقبت پزشک متخصص رفع خواهد شد. اجحاف ها و چپاولگریها را خواهند گرفت و من و شما باید در این زمینه ها یاری کنیم. * سکینه. ز (تهران: خواهرم، تو باید نوشته و طالب ازدواج هستند نامه بنویسی. ازخود بران و زندگی خودت را به تباهی * حسين. خ (مازندران): برادرم، به خاطر بچه هایت بخصوص ان مسافر . * داریوش. ص (تهران): برادرم، د اگر واقعا و خیلی خودت هم اقرار کردی که در برابر این دختر انصاف نیست که با داشتن همسر و درفرزند کوچولو تحمل کنی و بعد ا شیرین که همه امیدشان را بتو بسته اند تاحدزیادی کوچک و حقیرشدی و از طرفی وجدانت بیدار شده و درک می کنی که ادامه یافت تصمیم بگیری * مهوش. ع (شیراز ): دخترم، بهرحال او تو را برادر خطاب می کند و از عشق و دراین مدت پدرومادر بیچاره ات چه . دنبال عشق و همسر دیگری باشی بهرحال با وجدان بیداری که داری هرچه زودتر بخود کشیده اند هرچه زودتر راهی شهر خودت اندیشه درباره خطاهای گذشته دیگر کاری ازدواج حرفی نمیزند بنظرمن هم بهترست را به پیش نمی برد تنها باید به فکر آینده و فکرش را از سر بیرون کنی وگرنه حتی تن به بشر مطمئن باش بدون پول هم بروی تو را بیا و خدا را فراموش نکن و در اندیشه درهم با آغوش باز می پذیرند و احتیاجی نیست پاشیدن این کانون نباش: نکسر ن. ر (تهران): برادرم، اگر واقعا و من که نمیدانستم کجا این مواد را بفروشم به دست و پا افتادم و عاقبت یکروز سرپل تجریش، مردی با اشنایان دراز کردم تا شاید با قرض و خوشحالی آمادگی خود را اعلام داشت و ببرید. قوله، ترتیب وضع حمل همسرم را بدهم یکروز در محلی پرت زیر یک چادر چیز دیگری بپردازید. برای گرفتن بهترین نتیجه مدت تمرکز حواس خود من گناه کار مو ۱۔ چند دقیقه را به یادآوری اتفاقات را به زمانهای کوتاه تقسیم کنید. از نیروی تخیل خود کمک پرستار واقعی نیستند و تنها لباس پرستاری به تن دارند و دستور مقامات که متأسفانه همه درها برویم بسته بود. قرار گذاشتیم من اجناس را بردم و آن مرد | روز گذشته اختصاص دهید بدون آنکه بگيريد تا تمرکز حواس برایتان | را اجرا می کنند. عاقبت مجبور شدم مقداری از نیز پولها را شمرد و در کیفی گذاشت و اجازه دهید فکرتان درجاهای مختلف بصورت یک کار جالب و مهم دراید. البته آن شب تا صبح نگذاشتند بنده اثاثیه منزل را بفروشم و وقتی پسرم بدنیا در همین فاصله، زن این مرد جنس را برد تصور کنید که همه آینده شما به کاری | بخوابم مرتب پرستاران زیبا به ماساژ پاها آمد همه خستگی ها و ناامیدیها از دلم تا در مکانی پنهان کند که ناگهان جیغ و کمرم مشغول بودند و مرا نوازش دست دارید بستگی دارد و یا زنان بدرون آمد و گفت کیف جنس ها به ۲- یک مقاله از روزنامه را خوانده و بیرون رفته و دوباره به تلاش افتادم تا پرسه زند. خلاصه کنید. ر پول غذای شب و روز را بپردازم. سختی مجروح و خونین شدم ناچار از معرکه بیرون رفتم تا بعد حساب او را بکروز که ناامید و خسته درون آمد کنید. نمودم و استاندار اطرافیان برای اینکه که میدادند. درحال رقابت با کسی هستید که از بلکه سرو سامانی به زندگی خود بدهم. سعی نمودم | اطلاعات موجود درآن را در چند کلمه رودخانه افتاد و من هر . طبق برنامه ای که تنظیم نموده بودم فردا متأسفانه با همه کوشش من،کاری نتوانستم آنرا بگیرم خیلی زود فهمیدم که شکست دادنش لذت خواهید برد صبح حدود یکساعت بازرسی دقیقی از نیافتم و دستم بکلی تهی شد و سخت همه این برنامه نقشه حساب شده ای بوده ۳۔ تمام توجه خود را به یک شیئی * حواس خود را روی اجزاء | بیمارستان بعمل آوردم. نگران زندگی بچه و همسرم بودم و فکر است و بهمین علت نزاع سختی بین مادر | معطوف کنید و برای یک یا دو دقیقه با کوچک یک مساله بزرگ متمرکز بیماران در وضع بسیار بدی بودند میکردم هر لحظه ممکن است حتی نتوانم گرفت چون آنها سه نفر بودند و من به اختصاص دادن تمام نیروی فکری کنید. بسیاری از مسایل پیچیده تر و همه شکایت داشتند و من دستور بزرگتر از آن هستند که بتوان یکباره به | رسیدگی میدادم و در همین ضمن بمن خود آن را مطالعه کنید. خبر دادند که استاندار هم به بیمارستان پرسم در همین زمان، طلبکار به سراغم * فکر خود را از آشفتگیهای درونی همه آن فکر کرد. مساله را به قسمتهای | میآید که ایشان هم آمد خیلی توپ و تشر تهره خانه ای نشسته بودم مردی بسویم و سرصحبت را باز کرد و وقتی از آمد و گفت موعد چک رسیده است و در | رهایی بخشید، ثابت شده که امکان کوچک و ساده تقسیم کنید تا بتوانید | آمدم و شدیدا از وضع بیمارستان ایراز حال و وضعم باخبر شد گفت برادر! تو ضمن النيماتوم داد که برای من هیچ چیز ندارد بتوان در آن واحد به دو مساله حواس خود را براحتی و کفایت جمع | نارضایتی کردم و شروع به داد و فریاد تنها راه چاره ات قاچاق مواد مخدر ست! مهم نیست اگر زود تر پولم را نپردازی | فکر کرد. فریادزدم نه.. من نمی توانم با این همسر و بچه ات را گروگان میگیرم. * هنگامیکه حواس خود را کاملا * بزندگی روزانه خود اندکی هیجان | مرا آرام سازند دورم را گرفتند و به کاخ کار، زندگی مردم را تباه کنم، جوانها را به وقتی تحقیق کردم دیدم استانداری و بعد هتل بردند و البته در اضافه کنید. اگر برنامه روزانه تان با بچیزی متوجه کرده اید گاهگاهی بخود ف اور بیبسی و سیه روزی بکشم این شخص بسیار خطرناک و پلید است و تمام مدت پرستاران کمر باریک وظیفه کار، جنایت است و وجدان من قبول نمی تابحال با گروگان گرفتن بچه بدهکاران، | استراحت دهید. تمرکز فکر نیازمند فعالیتهای خشک و کسل کننده ماساژ خود را فراموش نمیکردند و بندم کند. اذیت و آزار و حتی کشتن آنها، به منظور کوشش بسیار است. بنابراین پس از یکنواخت پرشده باشد قدرت تمرکز | کم کم داشتم به این ماساژ ها معتام مردک گفت تو خیلی ساده هستی خود رسیده است. اینکه مدتی به یک مساله پرداختید فکر خود را کم خواهید کرد. ترتیبی میشدم! در این ضمن نقشه های تازه ای آخه بدبخت تو نان شب نداری، هر لحظه ممکن است زن و بچه ات از گرسنگی سراغم میآید و شهم خود را میخواهد و بمیرند و تو مرگ را آرزو کنی آیا دلت من خوب میدانم که جز به قتل رساندن آن بدان مشغول بوده اید کنار گذاشته و به راضی میشود بچه کوچولویت در آغوش ، مرد و همسرش و گرفتن پولهایشان چاره ای ندارم چون حتی به کمیته های تحت تاثیر همین حرف ها، همین وسوسه ناگهان دلم لرزید بیاد این منظره تهران نیز سرزدم ولی بمن گفتند ما های زهرآلود و مسموم، بدام افتادند و افتادم و گفتم بعد جواب خدا را چه بدهم؟ اینروزها سرمان شلوغ است و نمی توانیم برای یافتن ثروت و راحتی و زندگی بهتر از این بود که چنین سم هولناکی را که در برابر یک بچه از خاندان پهلوی ج به جوانهای معصوم و بی گناه ارمغان میزنید، عجز و التماس می کنید و فرد که این دهید که روزانه لااقل به چند کار مورد | میکشیدم تا این مقامات دست و پا از طرفی دوستم همین روزها به اندکی استراحت کنید. کاری را که علاقه تان نیز بپردازید چلفتی ضعیف که هر لحظه ضعف خصیت شان بیشتر بر من أشكار میشد حسابی تنبیه کنم و بانها بگویم شماه دست گدایی بسوی مردم دراز میکردی نیستید، شما آنقدر زبون و ترسو هستیم پرپر بزند؟ بدهی… نقشه خودم را پیاده کردم. پرتجمل بدون دردسر، همه اینده خود و به کار آدم گناهکاری چون تو برسیم…. گفت کاری نداره وقتی دوسه ماه خوب پولدار شدی برو توبه کن… خدا قبول باور کنید دیگر به انتها رسیده ام، میدانم خانواده شان را تباه ساختند کند. گفتم ولی با آگاهی گناه کنم و بی که گناهکارم میدانم که آخرت شومی انوقت تو به هم بکنم؟.. گفت من نمیدانم دارم میدانم که دربارگاه خدا دیگر جائی آه من چقدر رده 9 ۳۱۱۲۰۵ والا نهر گهره ادم هایی که تو از همان روز لعنتی دنباله این باور کن اگر قرض میکردی، اگر درون قهوه خانه با آنها برخورد نمودی، همه پلید و جهنمی بودند و مسلما اگر اگر خوشبختی و سعادت میخواهی بیا ندارم ولی اقلا شما کمکم کنید بگونید | تلفن مستقیم: | معرفی آنها کنکر نکنی چون زالوهای سرگذشت جالب درا جوانها را به صورت! تو همسر و بچه بی هفته آینده هادی. ت قدم مجله جوانان اینروزها که کلانتری، آگاهی و دادسرا تر با یک اشتباه چنان جهنمی برای قدم بگذار. سرانجام تسلیم این مرد شدم و با هم شهرستان رفتیم و مقداری هروئین خریداری کردیم و چون من پول نداشتم براد سهم خود را چک (چند برابر) دادم یعنی درست مبلغ ۹۵ هزار تومان. به تهران آمدم و در همین زمان رهایی از آن بسی ناممکن است ناگهان دوستم (همان مرد پلید) گرفتار شد چون تر، خیلی از جوانها بودند که جوانان * صف – خود و زن و بچه ات ساختی که واقعا و نزد مقامات سروسامان گرفته بروی و ارزو دارم خدا به همسر بیچاره و کودک قضائی ماجرا را بگونی و ضمن بی گناهت رحم کند. دستگیری این عده، خود را نیز از این برزخ نجات دهی برایت دعا می کنم و سنگ صبور
۴۸۵۰۰۰ ریال۰۰۰ مهوش رفیعی محسن فرهنگی – ناصر قوامی – شهناز خورسندی ـ حسن گلی ۔ مجله جوانان… | خلبان و۰۰۰ اصفهانی، ضمن مراجعه بدفتر مجله باقری – فتوکپی دیپلم – شهین دخت ليلا جوانان وتسلیم دست نوشته ای از دکتر | رنگی از آن متصاعد میشود. نفری هم دور من جمع شدند اما پولها عظیم خاک نژاد ـ سیداحمد درخشان گواهینامه متوسطه . – پروین محمد متعلق به کسی نبود در اینموقع شخصی – علی جورسرا – نورمحمدی طاهری یمن پیشنهاد کرد که پولهازا قسمت کنیم سناجردی – فرزام قریشی – یوسف میان – گواهینامه ابتدائی – چهار جلد محمد مصدق درباره شهدای قیام ملی ۳۰ | یک ثانیه بعد او گزارش کرد من قبول نکردم چون اینکار دور از عظیمی ـ علی اشرف محمدی – عباسقلی کارنامه دوره دبیرستان – بتول همدانی – تیر ۱۳۳۱ گفت: سانیت و با روحیه انقلابی کنونی جور حیدرزاده ـ عيسى صادق على تپه ـ انعام امیر محمود خانی. قدسی دانش ـ على که جسم نورانی ناپدید شده است اما نمی آید بلافاصله تصمیم گرفتم پولها اله ابهری ـ عبدالحميد مرتضو – در روزهائیکه رهبر ملی ایران | لحظاتی بعد درباره گفت: صالح ثابت قدم – عبدالحسین سیاح | مصدق از لاهه بازگشته بود. یکروز را بدفتر مجله جوانان بیاورم تا با چاپ ان اسماعیل سحرخیز طاهری – قاسم و عبدالمحمد بیت سیاحی. ستون اشیاء گمشده پیدا شده صاحب * کارت شناسائی: دوست هنرمندم آقای کریمی بمن مراجعه دوباره از سمت جنوب غربی اصلی اش پیدا شود مسلما صاحبش به * دفترچه بیمه: . على محمد عبدالعلی ـ على محمد رضا افشار نجاتی – محمد ال این پول شدیدا احتیاج دارد. تحویل گرفتند کرد و گفت: دارد بمن نزدیک میشود خلبان – بیا از وکیل ملت ایران که در کنار اضافه کرد که موتور هواپیما فروزش پی ۔ حبیب علی رضاپور – علی مصحفی – زينت حسينيان – علیرضا | دکتر مصدق در بین المللی لاهه | نامیزان بنظر میرسد، هرچند که قبل صالح ثابت قدم – شمسی رستوران عظالهی – اصغر شم زن – شهرام خدادادی | بنفع ملت وعليه امپراتوری بریتانیای | از ظهور بشقاب پرنده موتور کاملا – چنگ هولی۔ مسعودخردمند ارجنی – رحمن انذرلر – شروین کوچکیان صبور – – محمد اسماعیل سحرخيز – سیدمنصور اسناد گفتم باشد و اینکار را کردیم و پرتره را کبیر صحبت کرده، پرتره ای تهیه کنیم؟ | کار میکرده. کارکنان برج مراقبت هفته گذشته نیز دوستان عزیز – کلانتری ـ مسعود خردمند ارجقی ـ رحمن سعیدفروغی دهنوی مهدی و نادر اندرلو ـ ام البنی زریدوست صفارمنش – مهرزاد چرخیان – علیرضا منی – ایران وجدانی ـ علی و حسین بیمه اتومبیل: قره سوفلو – مهربان چماقلو – غلامعباس باقر قاسم پورجهانگیر ـ محمدعلی . ۲۲ رضا احمدی سند ازدواج – پروین بختیاری مدارک و اشیاء گمشده خود را علی مهتری زاده ـ محمدحسن خواجه – عباس نژاد و هما رحیم نژاد شمسی رستوران – هاشم ناظری راد – * دفترچه حساب پس انداز: رنگ به شماره ۹۶۵۶۴ تهران صدیقه آقازاده ـ حسین آزادی نائینی. پروین رستگار شهرردی – نواده نموده ودیباچه فصل ه گواهینامه و کارت مالکیت و کار اتوبوس رانی، غلامحسین خلق آموز، پروانه حمل تفنگ خفیف کالیبر سند مالکیت زمین و مدارک دیگر | دادیم به دکتر مصدق که او برای آن از او سوال کردند که چه میخواهد چند برگ اسناد احمد خانلری – گواهی | وکیل فرستاد و خیلی هم خوشحال شد و بکند و او جواب داد که قصد دارد همچنان بسوی جزیره کینگ پرواز همانجا دستخطی بشرح زیر نوشت: کند. اما چند لحظه بعد با صدایی از این ستون دریافت کردند. همچنین صاحب اتومبیل پیکان سبز عباس ریوندی – محمدصادق رستمی – عبدالله اتومبیل خود را از مسجد شهرستان قزوین تحویل گرفت. «بیاد بود شهدای ملی قیام مقدس روز سی ام تیر ۱۳۳۱- بروان پاک | مملو از ترس گفت: ر تابناک آن رادمردان که جان خود را ملبورن، این سفینه عجیب در راه حفظ استقلال واعتلاء کشور نثار دارد دوباره بالای سرمن دور میزند، را که در نوینی محمد علی اصغری – اکبر تاریخ حیات اجتماعی ما گشوده شده دارد دوباره دورمیزند، و اما سنار فتوحی – عنایت اله مدرس زاده – انعام اله ابهری – ایراندخت رضویه صالحی – غلامرضا اخوند تبار مازندیا است بخون خود رنگین ساخته اند. مراتب | اینکه یک سفینه فضایی نیست! عبدالحمید مرتضوی ـ علی بیک نوذری – سید منصور کلانتری فیروز صادقی تكريم وتجليل واحترام قلبی خود را ساعت هفت و دوازده دقیقه در * پاسپورت تقدیم میدارم و بپاس همت مردانه آن * اشیاء تازه دیگر: – ركن السادات عشق الهی ـ داردغانی عصمت آبادی – سیدمنصور کلانتری چنگ هویی – صلاح الدین احمدی مبارزه ونیل به هدف مقدس ان مجاهدین | درباره علامت داد که میخواهد بیطرفان نظری – غلامعلی قربانی – شهیدان راه حریت و آزادی در ادامه | «والنتیج» کلید بیسیم خود را زد و ۱- شناسنامه های – محمد ایرج عمادی – ساعت رمسعود ـ مريم – سعیدرضا و مهناز محمدرضا رضوی – ظهوریان ساعت کامپیوتری مردانه شجاعی – فاطمه شعبان – یابنده : ناصر سیدموسوی – کارت مالکیت اتومبیل * ساک و کیف شراتی فربوط به شرکت تسکو – ام البنی ۱ـ در ساک بزرگ محتوی لباس سه دفترچه بیمه متعلق به سید حسن احمد * عینک نره بینی مردانه و شاندیزمی در راه وصول آن شربت شهادت | تماس برقرار کند. مسؤلان برج نوشیده اند هیچگاه از بذل جان خود دریغ | منتظر گرفتن پیام شدند، اما بجای ندارم. شادی ارواح پاک شهیدان آزادی | آن صدای انفجار چیزی فلزی وتوفيق عموم هموطنان را در خدمت | بگوش رسید که هفده ثانیه طول بوطن ازخدای بزرگ مسئلت مینمایم. کشید و بعد سکوت همه جا را فرا بیست ونهم تيرماه ۱۳۳۲ دکتـر ۲۔ کیف سورمه ای محتوی رادیو محمدمصدق (امضاء). گرفت در طول دقايق بعد مسؤلان دکتر مصدق این نوشته را بمن سپرد | حیرت زده برج مراقبت برای جستجو که تذهیب کنم. من بلافاصله شروع بکار بسیج شدند. چهار روز تمام هجده کردم ولی این تذهیب کاری زمانی بپایان | هواپیما سراسر منطقه پرواز ۲- شناسنامه ـ عليرضا شيرين زریدوست ۳- گواهینامه رانندگی و کارت مالکیت ـ عبداله مؤذنی – یابنده : دارد جاسوئیچی قدرت نژاد * پول و چک: چکی بمبلغ دفترچه بیمه و گواهینامه ذوالفقار غیبی ۴- شناسنامه – محمدعلی افروغ – ۲۰۰۰۰۰ ریال حیدر علی باقری پیشه ۳۔ کیف قهوه ای گواهینامه رانندگی یابنده: محسن محمودی ور چکی بمبلغ ۴۰۰/۰۰۰ ریال متعلق – کارت شناسانی – دفترچه حساب پس ه گواهینامه رانندگی قربانعلی به «علی رجبیان تاجیک انداز ۲ شناسنامه و چکی به مبلغ ۵۰۰ سوره – شناسنامه ها و کارت تحصیلی ـ حسن نوری – جهانشاه پناهی- جعفری – کیف پول قهوه ای با مبلغ ۵۰ مدارک و ۲۹۰ تومان پول قدرت تومان متعلق به جعفر اسلامی ۴۔ کیف قهوه ای . گواهینامه مجیدسليقه سیروس فقیهی رستمی ـ يابنـده: تومان، فاطمه نجف یار – راز لیقی چکی رانندگی – صد و ده تومان پول ـ محمد بمبلغ ۱۲/۰۰۰ ریال ـ چکی بمبلغ ۷۰۰۰ حسین محبت صفا . ۶ـ شناسنامه و گواهینامه رانندگی ریال متعلق به گلستاه پوره مبلغ ۱۰۰۰۰ ه ساک محتوی سه عدد پیراهن ستارعلی تیموری گزکوه ریال پول نقد در دفتر مجله موجود است شناسنامه و وسایل دیگر نوروز – شناسنامه ـ اعظم – قنبرعلی و ـ مبلغ /۱۰۰۰۰ ریال متعلق به غلام گرمی مهدی منوچهری منش – یابنده: حسین باقری – چکی بمبلغ ۱۸۸/۵۰۰ ریال در سلطانی وجه حامل. رسید که کودتای ننگین ۲۸ مرداد رخ «والنتیج» را جستجو کردند اما اثری داده و رهبر بزرگ ملی زندانی شده بود بهرحال من این یادگار عزیز را چون جان از او و هواپیمایش بدست نیاوردند. گرامی نگهداشتم تا امروز که انقلاب | «دان سرمن» رئیس مدرسه خلبانی عظیم ملت، قفل سکوت را شکسته ولبها | که «والنتیجه در آن درس خوانده بود را برای تجلیل از دکتر محمدمصدق | میگوید: هرگز در طول حوادث ملی بخواهند این دستخط تذهیب شده را باز کرده است. چنانچه خانواده رهبر فقید و هوایی بچنین چیزی برخورد نکرده بگیرند و همانطور که آن شادروان ع کیف قهوه ای شامل سه دفترچه بود. اضافه میکند که از روز ه کیف قهوه ای حاوی صدر پنجاه . كيف قهوه ای رنگ با مبلغ ۹۱۷ بانکی – گواهینامه رانندگی – شناسنامه – منظورش بوده در آرامگاه شهدای ۳۰ تیر ناپدید شدن «والنتيج» خلبـانـان دسته چک – کارت مالکیت اتومبیل و آنرا در اختیار شان خواهم گذاشت. | امامزاده در کنار یکی قبور پیدا شده. * اشیاء موجود از هفته های گذشته بانک ملی ایران شعبه پهلوی شبستر رنگ شامل لباس چادر، بلوز کاموا. ۹ یک کاور لباس محتوی یکدست کت و شلوار ـ دو بلوز و یک کلاه که در تومان پول و یک عدد کلید توسط تومان پول نقد و یک چک ۵۰۰۶ مدارک دیگر ـ احمد علاف جو محمد عرب روز جمعه ۸ اسفند در تومانی و یک قطعه عکس – کیف زنانه کرم رنگ محتوی – یک چک /۱۹۰۰۰۰ ریال و کارت شناسانی – کارت دانشجوئی گواهینامه رانندگی «امیر علی خزائی» گواهینامه رانندگی – چکی بمبلغ ۲۰۰۰ حامل چکی بمبلغ ۷۰/۰۰۰ ریال در وجه ریال و وسایل دیگر «هایکانوش باباقالوست یانس». چک ۴۶۷۶۰ ریالی در وجه حامل ه ساک برزنت دور قهوه ای شناسنامه های: سیروس – چک بمبلغ /۵۰۰۰ ریال محتوی شلوار، چادر و یک زنبیل قرمز طاهرزاده ـ اقدس تیمور – سوسن اخباری · – زهرا اسمعيل ـ معصومه ابراهیم بندی. در دفتر نمایندگی اطلاعات در تبریز ربابه بهرامی ـ فاطمه کسانی – حمیدرضا موجود است ده میانی ـ عزیز اریک ـ فریباپورحسین زاده رودسری – منوچهر خرم خوی – عبدالمحمد بیت سیاحی – قاسم بیت . سیاحی فرح دخت عبادی ۔ قاضی انچرلی متعلق به قدسی دانش مزه رحمانی بلغه تیموری- عبدالحميد سه چک بانک سپه کارت مرتضوی – حسین پاشااقا ـ صلاح الدین . شناسانی متعلق به یک شخص کره ای احمدی – خلیل بختیاری – ابوالفضل اسمعیلی – محمدتقی افسری صومعه متعلق به انعام اله ابهری . یک چک بمبلغ /۱۶۰۰۰ ریال ۲۶۵۸۵۔ اردبیل در خیابان نارمک سرائی – محمدرضا پایحی – صفررجی۔ خیابان مدائن – کتابخانه مسجد ولی محمدسارونی – یوسف محمودنوشاپوری . پاستور پیدا شده . یک چک فرانسوی که در خیابان العصر – آقای مجید ابوالفضلی صاحب . قبلعلی امیدزاده تلخاب – خديجه . کیف پول محتوی هزار و چهل و مشخصات به آدرس قید شده مراجعه و باتوخادمی لنگرودی – پنج تومان پول برگ معافیت و پایان خدمت: اتومبیل خود را تحویل بگیرد. ۱۳۳۱ نصب نمایند، من با کمال افتخار و بسیاری وجود بشقاب پرنده ها را گزارش کرده اند. سخنگوی نیروی هوایی سلطنتی اتریش گفته است که این اواخر گزارشات بسیاری فرمورد دیده شدن بشقاب پرنده ها دریافت کرده است. تنها در روزهای بین ۱۸تا۲۲ اکتبر یازده گزارش بدست او رسیده است. در حدود پانزده دقیقه قبل از وقوع حادثه دکتر نیل هاميلتون اسمیت و همسرش بشقاب پرنده درخشان ستاره شکلی را در آسمان دیده اند. بنا بگفته «کن ویلیامز» سخنگوی قسمت حمل و نقل هوایی کارشناسان احتمال نقش بشقاب پرنده را در ناپدید شدن «والنتیج» از فاطمه ابراهیمی دسته چک و چند قطعه عکس – دفتر مجله موجود است. ۱۰۔ ساک قهوه ای رنگ حاوی – دو عدد تراولر چک بمبلغ ۵۰ دلار لباس زنانه و مردانه – چند عددروسری و مقدار سوغاتی های دیگر، عدد روسری و اتومبیل اتومبیل پیکان زرد رنگ به شماره نداشته اند. ر پرونده تا ا مدارک تحصیلی: 9 …. دوستعلی مدت دو ماه است از منزل این اتومبیل میتواند با ارائه مدارک عکس فوق آقای کریم میرزانی فرزند | بدست آمدن مدرکی در مورد خارج شده کسانیکه از وی اطلاعی سرنوشت خلبان گمشده همچنان دارند با تلفنهای ۵۵۰۳۸۵ – ۵۳۷۲۱۳ گشوده خواهد ماند. یکعدد دوربین دوربین یاشیکا تماس بگیرند. * جوانان صفحه ۵۱ سال ۱۲۰۱
درقصرفیروزه اسب «آذر» که شاه سابق از ۲۲ سال پیش همه ساله در روز ۲۱ آذر بران سوار میشد و به سواری می پرداخت و پرستاران ویژه، مجبور بودند باتفاق دامپزشکان مرتب از این اسب مراقبت : ویژه بعمل آورند چه، دردانه شاه سابق بود. جوانان * صفحه ۵۲ * سال ۱۲۰۱ اینها بهره می گرفت است. حاجی اسدالله سراشپز میگوید من از ۸ سال پیش با حقوق ماهانه ۷۵۰ تومان در اینجا مشغول کار هستم و در ضمن حق اعتراض نیز نداشتم. شاید باورتان نشود که در روز بیش از ۴ن هزار تومان خرج اشپزخانه میشد وغذاء خارجی و ایرانی بود ئله در این قصر، اینه کاریهای جالب، فرش های گرانقیمت، اطاق خواب عجیب ب تخت گردان و چراغ های رنگین، توالت های رشیرهای آب مطلا و انواع و اقسام وسایل ناهار خوری طلا ونقره دیده میشد که بقول خدمتکاران، این ها شاید یکده وسایل و لوازم اصلی وقبلی نباشد؛ * قصر آتابای ی چهارمین قصر متعلق به ابوالمنع آتابای وهمسرش بود، پاسداران میگویند ما شبی درضمن پاسداری متوجه نقشہ فرار ساکنین این قصر شدیم ودیدیم همسر آتابای با بستن چمدان ها قصد گریز دارد که ماجرا را به اطلاع حجة الاسلام مویدی رساندیم وایشان گفتند از سفر وفرارشان جلوگیری و تحت نظر باشند و بعد هم او را به منزل یکی از آشنایان منتقل ساختیم وخانه کوچکشان را ـ البته a 6 . گوشه ای از موزه اسب و اسطبل سلطنتی که دردنیا بی نظیر و منحصر به بقول خودشان ـ تسخیر کردیم! فرد است در این موزه، زین پوش های چند دراین قصر، چون دیگر قصرها نیز میلیون تومانی متعلق به زمان صفویه، استخر، سالن های مخصوص ورزش، قاجاریه و حتی زمان بهرام گور دیده قمـار بارهای مخصوص شراب. میشود و ضمنا زین هایی منتسب به دانسینگ، اطاق وسالن های پذیرانی با رستم و دیگر سرداران تاریخی که دراین گرانقیمت ترین وسایل واثاثیه دیده تصویر بچشم میخورد میشود. درون اطاق ها تابلوهای بسیار ارزنده. تشک های پرتو، لحاف ها از جنس حریر، تخت های منبت کاری شده، میز وصندلی های بسیار قدیمی و گرانقیمت بچشم ….9 میخورد. درون کتابخانه خانم وآقای آتابای، به کتاب های عجیبی برخوردیم ازجمله، اشوب یاد. منطق ایمانیان در مارکسیسم * اصطبل سلطنتی در کنار پاسداران وارد محوطه اصطبل سلطنتی میشویم و در این قسمت یکی از مسئولین با سابقه بنام خانلرخانی که خود دل پرخونی دارد برایمـان توضیحاتی میدهد. خانلرخانی میگوید بیش از ۱۵۰ اسب دراین محوطه نگهداری میشوند که اغلب متعلق به خود شاه سابق بود از جمله شاهين وعقاب و بهرام که در کنار جایگاه ویژه آنها، یک تابلو قاب شده که درحقیقت شناسنامه شان می باشد دیده میشود. درون این تابلوها می بینم: زایچه (تولد) ۲۵۲۹/۱/۲۱ مقدار جو روزانه: ۴ کیلو، قد ۱۶۰ سانتیمتر. رژیم مخصوص ۴ کیلو کنجاله، نژاد ترکمن – جلودار قاسم علاء گلین! – پاسداران دلیر و ازجان گذشته منطقه قصر فیروزه که جانانه و شب و روز از این ناحیه عجیب و استثنائی حفظ و حراست می کنند ر همه اسب ها دارای شناسنامه باشند وخانلرخـانی میگوید هراسبی یک پرستار، تیمارگر وجلودار و بالاخره سه دامپزشک ویژه دارد ومخارج ماهانه هر اسب بطور متوسط کمتر از ۳ هزار تومان نبوده است یعنی درست ده برابر حقوق ماهانه یک خانواده ۷ نفره ( پرستار همین اسب ها) است. دراین محوطه کلاس مخصـوص
ایران در هفته ایکه گذشت امام خمینی:عمال خار- مهندس بازرگان: عیدامسال را باشکوه بیشتری جشن بگیرید. تظاهرات ضد امپریالیستی در تهران و شهرستانها تغییرات تازه در نحوه برگزاری رفراندوم – اعدام ۱۲ نفر دیگر و آغاز محاکمه هویدا نخست وزیر عصایی! جنجال حجاب باتوضیح رهبران مذهبی و سیاسی پایان یافت ـ نظافت تهران و گردگیری دکتر نبوی از چهره مشاهیر! ” امام خمینی: عمال خارجی بین مردم اختلاف میاندازند امام خمینی در جمع نمایندگان کارکنان مخابرات استان مرکزی که در قم بحضور ایشان رسیده بودند پیرامون نقش عمال خارجی در ایجاد اختلاف و تفرقه میان ملت هشدار داد. امام خمینی با در ودخلت مبارز ایران که با دست خالی و اتکاء به خدای بزرگ ریشه ظلم و ستم و استبداد را کند، گفت: ـ ما الان در بین راه هستیم. راه تمام نشده است. آنهایی که خیانتکار و جنایتکار بردند سایه شان باز موجود است. جنایتکارهای خارجی، نفتخوارهای مفتخوار دست بردار نیستند. باید هشیار باشید. باید بیدار باشید. باید دسیسه ها را خنثی کنید. عمال انها الان در بین طبقات، میخواهند اختلاف ایجاد کنند، امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی اصابت گلوله قرار گرفته و یکپای خود را تظاهرات ضد دینی بکنند، کارهایی بکنند ایران در مدرسه فیضیه قم جوان هیجده حیدریه است و با وجود تلاش پزشکان از دست داده بود مورد محبت قراردادند. برادرهای که شما قشرهای محترم، ساله ای بنام احمد مشهد. متاسفانه یکپایش که تیرخورده معظم، از هم جدا بشوید. همان حیله هایی رضا کاشمری را که احمد رضاکاشمری دانش امـوز در تظاهرات دیماه در تربت حیدریه مورد بود قطع شد. که از چند سال پیش این خارجیها کردند کلاس سوم هنرستان طالقانی تربت در حضور امام….. بسیار وحشتناک و دردنیا ۳: فراموش کردن این فراموش کردن این حادثه انقلا ن قربانیان گمنامی انقلاب مسئولند. شکل جنانی نداشت بلکه طن ما را زنده زنده در آتش سوزاند و قربانیا قربانیان واقعی یک جنگ ۴- حادثه فوق العـاده ، ایران خدمت کرده . غیر انسانی نباید در برابر شهدا و درآینده اینکرز آبادان و ت بماند. جوانان * صفحه ۴ * سال ۱۲۰۱ استمداد از مردم برای ایجاد بنای یاد بود بر گور قربانیان فاجعه سینمارکس آبادان تاکنون مبالغ قابل توجهی از سوی مهدی بازرگان نخست وزیر که حرفهایش در مصاحبه تلویزیونی شب پنجشنبه بحث انگیز بود و دولت های اسلامی را از هم جدا کردند بشوند خدای نخواسته، باید ما برگردیم بحال اول و بدتر از آن. امروز آنها کلمه ملت، و در هر ملتی بین افراد و بین اقشار مخالفت انداختند حالا باز دست بکار شده اند. اگر اجانب در این قضیه غالب بقیه در صفحه ۵۸ فهمیدند که با اسلام ام و وحدت شکست خوردند آنها احساس شکست در خودشان کردند و اگر خدای نخواسته در این امر سستی بشود آنها ریشه ما را و رازی که به وسیله آن در روزنامه ها: مجله جوانان پس از وقوع . ردامیز آتش سوزی سینما رکس آبادان از وقوع حادثه تلخان ما نفرقربانی شدند بفکر صدها معمول برایت کر چکیده این مردم کمک شده اما کافی نیست و حادثه آبادان و خون ردی برگور این قربانیان بربشکه باروت انقلاب افتاد و زمینه بنا نماید. هدف ما از انقلاب عظیم ملی و اسلامی ما را فراهم مردم ایران برای حفظ نخستین جرقه بازهم دست فرحناز پهلم کرد! وتصم قاش – شاه و روزنامه آلبانی «بیلد هفته گذشته پهلوی دختر بزرگ سابق ایران روز ۸ ژانویه گذشته، زمانیکه هنوز در ایران میزیسته، خودکشی زده است. علت خودکشی، آگاهی مخفیانه از یک گفت و
ازمایشگاه میبردند وشب به سلول زندانیان بیمار رحم نمیکردند وانها را برمیگرداندند در یکی از شبها کاری که درهمین محل شکنجه میکردند در در آزمایشگاه بروی این زندانی انجام قسمتهای دیگر زندان اوین محلهای میدهند شرح میدهد وی میگوید: آزمایشگاه اتاق چهار اتاق مخصوصی است که در موقع مخصوص شکنجه وجود دارد که از جمله فیلمبرداری متر است و انواع دوربین های شکنجه زندانیان بخاطر جلوگیری از نفوذ اتاق ومیکرفونهای متعددی صدا وفرياد را بصدادر می آوردند. شکنجه شونده را ضبط میکند و دوربین ها سلول های انفرادی اوین در نوع حالات مختلف چهره واندام شکنجه است، سلول های روشن و سلولهای شونده را در حالات مختلف شکنجه ها که تاریک وضع سلولهای تاریک که معلوم عبارتند از تشک برقی، سرزنده های بود ولی سلول های روشن آن نیز تقریباً مختلف وضربههای وحشتناک به نقاط در حدود سلولهای تاریک بود، سلول بسیار حساس بدن واندازه گرفتن مقدار های روشن را کاملا مسدود کرده بودند و درد حاصل بوسیله دستگاههای ثبات تنها روزنه روشنایی آن همان چراغ کم رباین وسیله شکنجه گرهیچ ترسی از نوری است که از حفره کوچکی که انشای دیرصفتی خود نداشت چون بوسیله توری از سلول جدا میشود و به محکوم بزودی تیرباران میشد و تمام آثار درون آن میتابد. شکنجه ها بگور میرفت وبهمين با اوج گرفتن مبارزه مسلحانه خاطر است که جسد بسیاری از تیرباران درسال ۱۳۵۲ فشار زیادی به زندانیان شدگان را به خانواده هایشان تحریل سیاسی وارد شد تا شاید بتوانند ارتباط نمیدادند. وقتی نمایندگان صلیب سرخ زندان و اجتماع را قطع کنند، درسال بین المللی برای بازدید زندانها بایران ۱۳۵۳ این فشار به اوج خود رسید که آمدند از آثار شکنجه هایی که روی طی همین سال عده زیادی از زندانیان اعضای بدن زندانیان بود دچار حیرت قصر را به زندان اوین منتقل کردند و در ابتدای این انتقال بود که نه تن از پرستاری اسب، نعلبندی نیز دایر بوده که ـ مسئول اسطبل سلطنتی و کارکنان قسمت های مختلف با خبرنگار جوانان ووحشت شدند و بارها اعلام کردند که هزاران تومان ماهانه برای آن خرج میشده صحبت می کنند درعکس حجة الاسلام مویدی و یکی دوتن از پاسداران دیده میزان شکنجه ساواک باهیچ کشوری که – فرزندان شریف و دلیر ایران را (بیژن آنها دیده بودند از جمله آفریقای جنوبی، جزنی و هشت تن دیگر) به بهانه فرار ر است؛ میشوند. اسرائیل، اندونزی، ایرلند و کشورهای اعدام کردند و بقیه را در شرایط بسیار معروف اوین که مدتیست در کمیته زندانی آمریکای جنوبی قابل مقایسه نیست بدی زندانی کردند، این زندانیان مدت «هاشم علی بختیار» یکی از پرستاران اسب میگوید من بعداز ۲۰ سال خدمت تنها ۱۲۰۰ تومان حقوق میگیرم که البته کارم از ساعت ۵ صبح تا ۹ شب بوده رگاه شبها تا ساعت ۱۲ نگهبانی میدادم. بازندان اوين ما برای درمان خود پزشکی نداشتیم ولی آن جلسه شش ساعته از بازجویی او تمام شد. علاوه بر شکنجه گری نقش رسمی جمشیدی رودباری راکه دردر گیری است داستانهای زیادی نقل میکنند بگفته وباین ترتیب میشود محاسبه کرد که به ۳سال ممنوع الملاقات شدند و از داشتن کلیه زندانیان اوین وی از همه دژخیمها آنهایی که حکم مرگشان قبلا صادر هرگونه کتاب و روزنامه و رادیو و سفاک تر: وحشی تر بود این جلاد مسخ شده بود چه آورده اند، مثلا عباس – تلویزیون و وسایل ابتدائی زندگی محروم بودند و بالاخره وقتی به همت تا دلتان بخواهد برای اسبان دامپزشک شد در حالی که منتظر آمدن گروهبان داخلی در کشتار بعضی زندانیان در نقش پزشک خیابان لاله زار زخمی شده بود کشته والای مردم رژیم سفاک گذشته مجبور ودارو و وسایل موجود بود. زندان بوده تا باتفاق به سلول باز گردد احمدی معروف بوده است. اعلام کردند ولی چند تن از زندانیان شد در زندان را برای بازدید هیات های یکی دیگر از ۶۵ پرستار و تیمار کر بیرون از اتاق در راهرو، بین بازجوی او به یکی از زندانیان میگوید حسینی در يكسال ونیم بعدهم متوجه وجود او در ـ بین المللی باز کند، وضع کمی بهتر شد و اسب ها میگوید درمیان اسب ها می توان نام مصطفوی و بازجوی دیگر گفتگویی باین موقع شکنجه با رفتار مشی واقعا سلولهای انفرادی بوسیله «مورث» شدند از جمله زندانیان بعد از سالها توانستند با قیمت های صدهزار تومان تا یک میلیون شرح در بوده که او آن را باصطلاح سادیسمی و بیمار گونه زندانیان را میزد و ومتوجه شدند که تمام این مدت این خانواده هایشان ملاقات کنند، خانواده ها گونی از این رفتار هیچ وقت ارضاء نمیشدر انسان شریف زیر سخت ترین شکنجه ها اولین روز ملاقات، بشـدت همیشه برای شکنجه دادن پیشقدم میشد. قرار داشته است. تاتیرباران میشود. وقتی میگریستند و از مراسم برگزاری ختم و پزشک باشد و برای هر اسب در این منطقه آره، تلفنی احضار شد، باز رفت شرفیایی از راز حیرت اور در زندان اوین نمایندگان صلیب سرخ به زندان راه یافت سالگرد شهادت عزیزانشان صحبت معلومه خاطر تعداد کمی بودند. که تاب و توان و شکنجه گاهها ظاهرا از اوین وکمیته میکردند، جالب اینکه برخی خانواده ها تحمل شکنجه را نداشتند و مطالب که نباید برچیده شده بود و به محلهای مخفی تری طی سالها از عزیزان خود بی خبر بودند و و ۴۰۰ هزار تومان را یافت و مسلما وقتی چنین استراق سمع کرده است: برای هر ۴ هزار بیمار در ایران تنها یک – ماشین جناب پزشک! خودتان حدس بزنید که چه قیمتی این حیوانات چهار پا دارند؟ است.. درمیان اسب ها، اسب آذر در نوع خود آره دیگ کند امشب دیگه به نتیجه – بگویند. گفتند ولی هزارها تن انسان، شاید به خانه سرهنگ زیبایی و یا بعضی آنها را مرده تصور میکردند ولی وقتی منطقه است این اسب را شاه سابق همه پرسه – پس باز | ت دارد؟ شرافتمندانه و بی ادعا از این برزخ گذشتند خانه هایی که در نقاط مختلف تهران در درزندان با آنها روبرو میشدند از شدت ساله در روز ۲۱ اثر سوار میشد و در این اره… نیست…. بخوبی تموم و با همه فشارها، شکنجه را تحمل کردند و اختیار ساواک بود انتقال یافته بود ولی خوشحالی گریه میکردند. بسیاری از ، به سواری می پرداخت. چون معتقد شد…. موفق بشیم، بی خوابیش جهنم اگر حاضر به افشای راز رفقا و گروه خود هنوز هم مقداری از وسایل شکنجه رادر زندانیان اوین در اواخر عمر زندان خود بود که این اسب آرام شگون دارد؛ امشب موفق باشید اقلا پنجاه در صد خاطر نشدند. زمانی که من در اوین زندانی بودم یکی از اتاق های نگهبانی بندیک مثل ملوانان قدیمی که مسافرتهای این اسب یعنی آذر و نورچشمی شاه شاهنشاه آسوده میشه… شاید بیشتر…) د چند دستگاه ساختمان جدا از هم که هر اوین نگهداشته بودند و تنها در دریانیشان سالها طول کشیده و بعلت بی سابق، از ۲۲ سال پیش در این اصطبل ها اینجار میگردد که شاه نه فقط در ا دستگاه چند اتاق داشت که دوسه قسمت آن آهنی آنرا جوش داده بودند که رازآن غذانی به بیماریهای مختلف دچار نگهداری میشود و عجیب است که شاه. مختلف کشور دخالت داشته، بلکه از وضع عمومی و در سه قسمت دیگر انفرادی بود باشکستن شیشه پنجره آن بوسیله یکی از میشوند، اینها نیز دچار همان بیماریها این اسب را با خود نبرده است زندانها و زندانیان بخصوص در باره زجر و ولی در ساختمان جدید زندان اوین زندانیانی که در اثر شکنجه ویکسال میشدند، مثلا هر روز چندتن از زندانیان اسب های یک میلیون تومانی ببالا، شکنجه بسیاری از مبارزان راه آزادی دارای چندین دستگاه بزرگ و کوچک ونیم زندان انفرادی اختلال حواس پیدا موقع راه رفتن به زمین میخوردند و در مخصوص پرش و مسابقات هستند که دخالت داشته است و برخلاف تصور ان اداری و ساختمانهای بزرگ مخصوص کرده بود آشکار شد و با تدابیر امنیتی همین حال روزی چند نفر به یکی از آنها متعلق به نادر حبانبانی است عده قلیلی که معتقد بودند شاه از بسیاری زندان عمومی، صدها سلول انفرادی نیز شدیدی که در موقع عوض کردن شیشه . بهانه بازجونی برای چندمین بار شکنجه کارهایی خبر بوده نادرست بوده است. و بقیه متعلق به خاندان پهلوی و خاندان دارد که باستثنای زندان نیمه ساخته مهر پنجره بعمل آمد کنجکاوی من برانگیخت در زندان اوین بخصوص از سال شهر که اخیر کشف شده شاید چنین سلول شد و توانستم رازآنرا کشف کنم. ببعد در روزهای اولیه بازجوئی – های کوچکی در جهان بی نظیر باشد یکی در محل دیگری از زندان اوین حدود که طی سالهای اخیر هزارها تن از انسان فحاشی تمسخر اعتقادات، سیلی، مشت و از زندانیان محکوم به حبس ابد گفت: در ۲۰ سلول انفرادی کوچک وجود دارد که های شریف زندانی و شکنجه شدند لگد رفتار عادی بازجویی با زندانیان بود و سلول های انفرادی زندان اوین امکان دیدن گاه خنک کننده و گرم کننده بسیاری از آنها شهید گردیدند ولی حاضر سپس در روزهای بعد با وسایل و لوازم و یا صحبت کردن با زندانیان سلول های میشدند. در مقدمه این مقاله که متذکر شدیم اتابای بوده موزه اسب به اتفاق حجة الاسلام مویدی و پاسداران به موزه عجیب و استثنایی اسب میرویم به هیچگونه اعتراف و سازش نشدند، در است، البته نه بخاطر رفاه زندانی بلکه ان خبردار شده است که تا بحال کمتر کسی از مختلف زندانیان را شکنجه میدادند از جمله دیگر وجود نداشت. بعضی زندانیان با کسانی رادر این سلول ها زندانی اینجا گفته یکی از زندانیان اوین را باهیچ شکنجه حاضر به درباره سه مبارز دلیر فدائی خلق را نقل دراین موزه، از انواع و اقسام زین بستن زندانیان به تختخوابهای امنین مشکلات فراوان بوسیله حروف «مورت» که سنگین و استفاده از انواع شلاق های از کابل کمی با یکدیگر تماس پیدا کنند در این ازک و آنگاه تماس ها بود که یکی از زندانیان توانست به پوش، زین، نعل، و خلاصه همه وسایل دیوارهای مجاور میزدند تا میتوانستند وبه تصور اینکه روزی میکنیم: وی میگوید ۳ رزمنده فدائی د ختلف از جمله نازک برق و از اجاق برقی مربوط به اسب وسوارکار دیده میشود درمیان این وسایل، به زین بهرام گور، زین منتسب به رستم، زین شاه ا به حرف بیاورند و مجبور به خلق (جلال فتاحی، اسماعیل خاکپور، در تابستان در ساعتهای یحیی رحیمی) که هر سه تن آنها بیش از بوکسل اویزان کردن راز حیرت آوری پی ببرد. چند تن از مختلف هوای گرم و در زمستان هوای سرد سال در سلول های انفرادی زندان بودند عباس صفوی همراه زین پوش زربافت انواع وزن های. ینه و ناخن زندانیان وارد این سلول ها میشد و با جیره های شلاق روزانه (فقط. مهمتر وسیله که درهر دردادگاه بدوی و تجدید نظر همچنین در گوشه ساختمان به ها جیره نداشتند که شنبه ها در برابر میشد) شکنجه میشدند و این ۳ دلیر با سختی باقی ماندند تا گواه صدها کشیدن و بالاخ ونقره کاری، مروارید دوزی شده، زین سربازجوها و غالبا با نظارت و شرکت به اعدام محکوم شده بودند و حکم اعدام . اصطلاح بیمارستان زندان اوین نیز چند خاتم، زین پوش های بسیار قدیمی و زاده، ثابتی، دکتر قرار بود بزودی درباره شان اجرا شود از سلول انفرادی وجود دارد که خودنشان کسانی که . گرانقیمت، نعل های کنده کاری و جوان و ا طلاکوب برمیخوریم که درحقیقت این موزه بیش از میلیونها تومان ارزش دارد. این تیپ ها انجام میگرفت. در ۳ نفر از جمله (پهلوان وباقری) در آزمایشگاه دهنده پست فطرتی وناپاکی شکنجه گران شهید راه آزادی باشند که در شکنجه شکنجه ساواک جان میکندند هر روز و بازجوهای جلاد برای شکنجه دادن هرچه گاههای رژیم خونخوار محمدرضا شاه از وحشیگری حسینی شکنجه گر یکی از این زندانیان رابـه بیشتر زندانیان است این سفاکان حتی به پهلوی به شهادت رسیدند جوانان * ۵۳ * سال ۱۲۰۱ 1174 BAN
رازحمله.. چگونه مشایخه گروه تشکیل ۰۰۰ خرم جنايتكار ششصد تومان حقوق میگرفتم و حالا | شک نبرد در هر فاصله ای یکی از او یک روز مرا به یک باشگاه | نمایشگاه از ایشان است عقیده دارد که در پی حمله مردم به پادگانهای درهزار و هفتصد تومان. چندین بار | پاسداران او را تعقیب میکرد و بالاخره ورزشی برد، و از آنجا با اتومبیلی به دانش آموزان از طریق این نمایشگاه. از نظامی تهران وزندانها ونجات وفرار خواستم استعفاء کنم ولی «آقا» موافقت پس از حدود یک ساعت متوجه شدیم خارج شهر رفتیم. در ساختمانی در خارج | اخبار ومسائل مهم ایران و جهان آگاه | بازداشتیها وزندانیان سرشناس و معمولی نکرد. علت استعفای من، کمی حقوق و | جهانگيري داخل اتومبیل پیکانی نشسته شهر اشخاصی سوالاتی راجع به خودم و میشوند. خرم که در زندان قصر بسر میبرد نیز پا و منتظر آنهاست. بددهنی «خانم» بود زن قطبی بسیار هتاک و فحاش بود. آخرین بار که استعفا * تسلیم شد خانواده ام ازمن کردند و گفتند سه روز دیگر به اینجا بیا و درضمن از ماجرای بفرار گذاشت وناپدید شد اما آن گروه از آقای گوهری ناظم دبیرستان بخبرنگار ما گفت: مبارزان که او را میشناختند واز پرونده کردم و قبول نشد دیگر سرکار نرفتم. شب آنها سوار اتومبیل شدند ما هم با دو ملاقات خودت با ما (مامورین ساواک) برای جدا کردن مطالب مورد نظر از قطور قتل وجنایات وی اطلاع داشتند ماموران قطبی بدستور «خانم، بدر اتومبیل به تعقیب آنها پرداختیم و به کسی حرفی نزن والا بدجوری تو جستجو برای یافتن ودستگیری او را مطبوعات، از هر کلاس نماینده ای خانه ام آمدند و گفتند، بازبان خوش میانی | توانستیم در خیابان میرداماد اتومبیل او دردسر می افتی. انتخاب شده و مسئولیت اداره نمایشگاه آغاز کردند و در نتیجه خرم را در حالیکه را متوقف کنیم. سرکار و یا با کتک ببریمت؟! من خوشحال از اینکه کاری پیدا بدام انداختند وتحویل کمیته انقلاب مطالب از آن دست است که جوانان تشنه ماجراهای وحشتناک پرونده خرم مطلع کاباره میامی به استراحت پرداخته بود نیز بخودشان واگذار گردیده است. نوع جهانگیری ابتدا میخواست عکس کرده ام از آنجا خارج شدم، و سه روز بعد چاره ای نداشتم. رفتم ولی باز «خانم» شروع کرد به بددهنی و هتاکی و منهم از العمل نشان بدهد ولی با دیدن مسلسل مجددا به همان محل رفتم. در آنجا یک | آگاهی از آن هستند و بعقیده من جا دارد دادند. در مقابل کمیته، مردمی که از شدت ناراحتی نفت ریختم روی سرم که پاسداران وحشت کرد و رنگ از رویش لیست که اسم کتابهای مختلفی روی آن . که اینگونه نمایشگاهها در سایر خودم را آتش بزنم ولی کارگران جلویم را پرید چون فکر نمیکرد به این سادگی گیر نوشته بود به من دادند و گفتند اگر هرکس | دبیرستانها نیز دایر گردد زیرا اینک بودند با شناساتی وی یکصدا فریاد گرفتند. در این ده سال من خون دلها بیفتد. زبانش بند آمده و کنترل اعصابش خوردم. ازجمله تابستانها وقتی مهمانها را از دست داده بود. ما او را دستگیر که یکی از این کتابها را می | زمانی فرا رسیده که دیگر نمیشود و نباید خواند یا حرفهایی برضد خانواده شاه بدانش آموزان جوان «هیس» گفت. انشاء این جانی آدمکش اعدام باید گردد! زیاد بودند و هنرمندان مشهور میامدند و کردیم و به اتفاق همسر و بچه هایش او را سابق میزند باید فورا به ساواک گزارش الله سعی میکنیم در آینده از صاحبنظران خرم که بدنبال شکایات متعدد مردم آنها را با ساز و آواز و رقص و مشروب به خانه خودش که محل کمیته شده است بدهی. طریقه گزارش دادن من به این دعوت کنیم که بدبیرستان بیایند و درباره در مورد قتل وجنایاتی که علیه وی سرگرم میکردند ما ناچار بودیم تا صبح آوردیم و پس از بازجویی های مقدماتی را دیدی میزدند: مسایل گوناگون برای دانش آموزان | تسلیم داسرا میشد چند ماه پیش دستگیر که باید مطالب را در نامه ای صورت بود بیدار باشیم و صبح هم برویم دنبال خرید او را به کمیته انقلاب تحویل میدهیم. می نوشتم و داخل یک صندوق پستی صحبت کنند. بویژه در باره انقلاب اصیل | وزندانی شد واقای اسدپور بازپرس و تهیه مقدمات غذای ظهر و شب و وقتی که ما جهانگیری را خلاصه در طول ۲۴ ساعت فقط چند می خواستیم به خانه اش بیاوریم اهالی انداختم. ملت ایران که جوانان باید درباره علل | شعبه ۱۸ دادسرا مامور رسیدگی به که درحوالی دانشگاه قرار داشت می وقوع، چگونگی پیروزی و نتایج و دست پرونده وی شد. آقای اسدپور از مردم آوردهای آن آگاهیهای کامل و درستی | خواست چنانچه اطلاعی درباره جنایات خرم دارند در اختیار وی بگذارند وخود استخدام رسمی این وظیفه تا زمان فارغ التحصیلی از دانشکده حقوق قضایی دانشگاه تهران داشته باشند. محل میخواستند همین جا او را بکشند ساعت استراحت داشتیم. ولی ما اجازه ندادیم. از طرفی خود * ماجرای حمله پسر فاطمه به «شاه» جهانگیری وقتی دید خانه اش به محل عقیل بعنوان خاطره نقل میکند که: بازجویی کمیته تبدیل شده است بسیار . یکروز شنیدم پسر ارتشبد خاتمی ب کرده بود. فاطمه، در همین کاخ محمدرضا، با خانه خوش خدمتی «پارو» باو حمله کرد و دنده اش را یکی از پاسداران میگفت: نیز دوباره به پارک خرم رفت وضمن از وضع گاو صندوقها ادامه داشت. بازدید وبررسی بعد به خدمت سربازی رفتم در آنجا درماه و ۱۵۰۰ یا ۱۶۰۰ تومان پاداش | واسناه ومدارک خرم و تحقیق از کارکنان نامه ای از «ملک شاهی» بدستم رسید. میگرفتم. پارک اطلاعاتی بدست آورد که ضمیمه شکست. انموقع جنجال زیادی بپاشد که این خانه را ساواک بخاطر خوش همکاری کرده بود نمیتوانستید خبرش را چاپ کنید. انروز | خدمتی های جهانگیری به او داده است. بعداز دریافت نامه مرا به دادرسی قرار می رفتند چه بوده است؟ حتما شما خبرنگاران هم شنیدید منتها فاطمه که فکر میکرد «شاه» پدرش پرونده او مامور کمیته: اتهامات افرادی که پرونده کرد و در پی آن برای خرم قرار در این نامه ساواک مرا دعوت به بازداشت ممنوع الملاقات صادر کرد در بخش شما مورد محاکمه و بازجویی فرم زندانی ومنتظر مجازات بود که حمله | همسر جهانگیری به ماموران کمیته جهانگیری: تمام وبلا استثناء افراد متهم | مردم پیش آمد واو فرار کرد ولی مجددا ارتش منتقل کردند وظیفه بازجویی و بود شوهرم تصمیم داشت که از باز پرسی از افرادی را که بعنوان به خرابکاری وجاسوسی بوده اند. دستگير وتحويل کمیته شد. اینک به قصد کشتن دانی خود باو حمله ور شد ساواک استعفا بدهد ولی من اجازه ندادم «خرابکار» دستگیر میکردند به من محول ومنظور از ایرانیان جاسوس کسانی بودند را کشته است از روی خشم و ناراحتی و در دادسرا معوق مانده ولی و با ضربه پارو دنده اش را شکست. و گفتم که وضع زندگیمان خوب است از شد، و بعداز پایان خدمت هم با عنوان که با روشنفکران ایرانی درخـارج حتمالا دادگاه انقلاب اسلامی به محمدرضا مدتها در بیمارستان | احترام زیادی برخورداریم حقوق خوبی مقام دومی در ساواک استخدام شدم. از کشور مکاتبه و یا تماس داشته باشند. اتهامات وی رسیدگی خواهد کرد و او را مخصوصی بستری بود و دولت آموزگار میگیری چرا استعفا بدهی؟ من سه سال جانشین «تراب حاج علی رسیدگی به وضع این قبیل افراد با اداره به مجازاتی که سزاوارش هست خواهد ناچار شد اعلام کند که «شاه» بخاطر * گفتگو با جهانگیری لو» رئیس ساواک اردبیل بودم و گاهی کل سوم بود رساند. اتهامات خرم: قتل، معاونت در اطاق بازجویی چند لحظه ای با سرماخوردگی بستری شده است قتل، قرادی (جاکشی)، دایر کردن | نیز برای انجام ماموریت به اوین میامدم. ماموركميته: علت تخلیه خانه تـان درحالیکه بین مردم قمارخانه های متعدد وعشرتکده، غصب | جهانگیری گفتگو کردیم. او درباره وظایف من بازجویی از افرادیکه برضد در نارمک چه بود؟ حمله فاطمه خودش در ساواک گفت: دانی اش با شلیک گلوله و همچنین فعالیتهایش و چگونگی شروع بکار خانواده شاه سابق یا ساواک و سیا جهانگیری: چون مراتهدید میکردند برای اراضی مردم، ورود وسایل قمار وقريب مردم بطور قاچاق وغير قانونی، شلاق فعالیت میکردند خلاصه می شد. چندسال اجتناب از درگیری با افراد مختلف سکته «شاه» شایع بود. * یک هواپیما «خانم» میاوردند! من در سال ۱۳۱۶ در خلخال متولد قبل به اوین منتقل شدم و با سمت بازجو خانه ام را تخلیه کردم و بخانه یکی از مردم و کارکنان پارک وچندین جرم هر مهمانی که برای محمدرضا میآمد شدم. در سال ۱۳۴۰ که دانشجوی مشغول کار بودم و خوب میدانید که در همشهریانم بنـام سروان آریاپور میباشد. از جمله انداختن شبیر بجان معترضین و کارکنان خاطی پارک که این شکل جنایت در ایران مرکز سابقه نداشته نوکر و کلفت و ندیمه و پیشکار و رئیس دفتر و اشپز و مامور محافظ مخصوص را هم میآورد. یکی از مهمانان بصورت مدور است و از این دایره، بازجویی وقتی کسی حرف نزند او را برشمیران رفتم. شده. هر پلاژ ۱۵۰ متر زیر بنا دارد که شکنجه میکردند. خبرنگار: درچه تاریخی خانه تان را تخلیه آخرين درجه من مقام هفتمی بود که کردید؟ خارجی «شاه» هر وقت به نوشهر میامد راهروهایی باز میشود که به بار مشروب، بعداز نصیری و ثابتی قرار داشتم و جهانگیری: در اول یا سوم دیماه من شبانه . .دارید. مزایای یک امیر ارتش را داشتم و یک هواپیما زن و دختر از هر نژاد هم سالن رقص، سونا و حمام ارتباط دارد. خانه ام را تخلیه کردم. سلواک چند مقام دارد؟ بهمراهش میآورد که شب در بزمهای * کاخ قدیم فاطمه ساواک هم بخاطر حفظ جانم چندنفر را مامور کمیته: درروز تخلیه خانه تان مامور محافظت ازمن کرده بود. افرادی مراقب شمابودند. انچنانی خوش باشند! بعد بكاخ قدیم فاطمه میرسیم که جهانگیری: ساراک از مقام ۱ تا ۹ * در عشرتکده اشرف ۶۰۰ متر مربع زیر بنا دارد و یک طبقه خبرنگار: آیا شما کسی را شکنجه . این عده چه کسانی بودند؟ دارد و نصیری مقام ۹ داشت. البته از کاخ محمدرضا که بگذریم به است و بتمام قسمتها و وسایل سایر کرده اید چه کسانی را؟ جهانگیری: ماموران اداره چهارم بردند رانندگان و پاسداران بدون مقلم هستند. کاخ اشرف میرسیم که یک عشرتکده کاخها مجهز است. در این کاخ، فاطمه و واقعی بود راکثر اوقات یکه هنر پیشه یا شوهرش ارتشبد خاتمی زندگی میکردند | سوالات بازجویان جواب نمی داد شکنجه خبرنگار: شما گفتید که مقام هفتم را جهانگیری: یکبار گفتم که هر کس به من شناسایی راجع به آنها ندارم. چهره بسیار مشهور سیاسی یا مالی با او بعد از مرگ ارتشبد خاتمی، کاخ جدید شد به این سوال هم باید اداره چهارم بود. مخصوصا یک هنرپیشه بسیار فاطمه ساخته شد که نیمه تمام ماند. بر جواب بدهد. خبرنگار: حالا که دیگر اداره معروف ایرانی «بهروز وثوقی» که روابط این کاخ نیز کلیه وسایل زندگی چهارمی وجود ندارد. او با اشرف جنجالی نیز بهمراه داشت. دستگیره های در و پنجره ها از طلا است کاخ اشرف شش ضلعی است و یک متر و اینجا هم مانند دیگر کلخها سالن نمایش جهانگیری: مدارک که وجود دارد | پیرایگی، نمایانگر توفان درونی . گذشتبه، اگر این منظومه انتشـار بالاتر از سطح زمین که با بتون بالا فیلمهای سکسی، بزمهای شبانه و بار | میتوانید به آنها مراجعه کنید. سرایندهی انست واگر بیاد آوریم که . نمی یافت خود را در پیشگاه نوجوانانی آورده شده. ساختمان از چوب گردو است مشروب. وجود دارد. بهر حال گفتنی خبرنگار: اینروزها اسم شما. بعنوان | سراینده خود لاهیجانی است، این منظومه که بی دریغ طمهي سرب آتشین شدند شکنجه گر تمام کتابهایی که درباره طاغوت مردانی قالب شعر آزاد یا سپید مدد بگیرم چون درغیراینصورت، لحظه های گریزان هیجان. واحساس رنگ می باخت. ازین ر گناهکار میدیدم واین تصور را برخود که در ستایش رزمندگان دختر و پسر وسایل آن یا طلاست یا مطلا کاخ در درباره کاخها زیاد است ولی ما از این جنگلی از توسکا که محوطه اش کاخها میگذریم و میرویم سراغ کاخ | فعالیتهای ساواک نوشته می شود وجود لاهیجان است. گسترش بیشتری می یابد. نمی بخشیدم.» چمنکاری شده قرار دارد و در اطراف آن جديد محمد رضا که طبق برنامه دارد در این مورد چه می گوئید؟ . بنابراین، وقتی خضوع سراینده را سیروس قهرمانی که صادقانه خود را درباره ی منظومهی (…طاغوت مردنی جهانگیری: اسم اکثر ماموران | بکلی از موهبت شعر بدور می بیند. بر جدولهای زیبای آب که با چوب ساخته میبایستی در طول ۲۵ سال تکمیل شوه است) دریابیم طبعا از لغزش های ادبی حالا بعد از ۷ سال فقط طبقه اولش تمام ساواک در این کتابها هست اینکه دلیل | توجیه سرایش این منظومه میگوید: شده زمزمه دلپذیری پدید آورده است. . وقتی خون و مرگ را دیدم آن درخواهیم گذشت . زیرا این جزوه کاخ دارای ۳ سالن بزرگ۱۵ اتاق خواب شده و فعلا ششصد میلیون تومان خرج فرش شده است. همچنین کاخ اشرف عکسهایی داریم که باشد برای شماره | چقدر است؟ دردمندراباذرات وجودم احساس کردم، دارای ۳ پلاژ است که از چوب جهانگیری: مجموعا سیزده هزار تومان | گریزی نداشتم جزآنکه از واژه ساخته بعل… * جوانان * صفحه ۵۴ * سال ۱۲۰۱ نمی شود. و ۲۵۰ متر مربع زیر بناست و راهروها با آن شده است؛ درباره این کاخ حرفها و مامور کمیته: جمع – مع حقوق و مزایای : شما و آرزوهای بربادرفتهی مادری بنحوی اشکار وبی پرده، چگونگی گرایش دختری جوان را به ندای حق در رستمگری بیان میدارد قضایی بودم بدنبال کار شتم. در این زمان شخصی بنام مهرمز ملک شاهی» عضو ساواک با من آشنا شد. همه
جدول جوانان هارلم_زودیاک به پنج نفر از کسانیکه این جدول را صحیح حل کنند پنج عددساعت از انواع (هارلم ـ زودياك) جایزه داده میشود افقی شدن ۱۔ سرور آزادگان و سومین پیشوای مذهب شیعه (ع) – رهبر انقلاب اسلامی ایران ۲۔ حلالترین نوشیدنی – امام دوم شیعیان جهان (ع) ۳- عدد اول – به یاری همنوعان نیازمند است . در بند گرفتار علامت مفعول بیواسطه ۴- مهربان از درد همنوع می برد . به خشخاش میگذارند! . ظالمان بهرعيش میسازند ـ واحد درسی – دانه کش بی آزار هـ فتنه گر بپا میکند . از بتهای معروف اعراب پیش از اسلام ـ خدا میرساند ۶ ضمير عربي – امام نهم در مذهب شیعه وقت و هنگام رسیدن ۷۔ پنجمین پیشوای ۱۳ شیعیان جهان ( ع) ـ همچنین ـ بدرقه کردن ه فراخی و توانائی – روزگار است و ١٤ / اناج گردش و حرکت . با داس میکند . برای – – ۲ • ۱۹ ۱۸ ۱۷ ۱۶ ۱۵ ۱۴ ۱۳ ۱۲ ۱۱ ۱۰ ۹ ۸٢ ٣ ٤ ٥ ٦ ٧ ۱ (1 ۱۵ ۱۸ ۱۲ ؟ موجودات افسانه ای – راه. عبور پرنده به دانه میزند ـ کمک کننده – برج اول از دوازده برج فلكي – رگها – تکرار یک حرف ۱۳۔ پروردگار – چهارجهت اصلی – امام دهم شیعیان (ع) ۱۴- کیش – ولی عصر و امام غائب (ع) – بادام عربی ۱۱ ۱۵۔ شعر مخصوص سوگواری – امام چهارم شیعیان جهان (ع). جدول شماره ۱۲ بهتر زیستن باید کرد ۹ـ ضمير وزنی- به کردن و کمر می بندند . سالخوردگان در ۶ راه رفتن به آن تکیه میکند ـ امام ششم ما ۱۰ نوعی کفش ـ تا من الائمه ۱۱ـ طرف م ح ام ك ب ااق برابر با چهارمن تبریز از ۱۳ ١١٤ 110 a ارسال فرمائید } عمودی ۱. از القاب مولای متقیان امام اول شيعيان على (ع) – طایفه ۲- واکنش بدنبال دارد ـ امام یازدهم (ع) ۳- غذای مريض ـ چند تا جامعه ـ عرب نفی میکند آدم شجاع بدل راه نمیدهد ۴ـ بمی در هم ریخته ـ برای رهایی از آن قیام میکنند . راه معروف آسمانی ـ جنس خش هـ محلی | که دفاع از آن لازم است ـ چندتا بدن ـ از ام اج سایان امام احمد نهای درد بر زبان می آید ۶ از سمنت درست ابتدا – ناحیه بسیار ۷۔ آدم بی ان ماح اسان ن | منطق میگوید ـ قرارگاه ـ سبزه زار عربی ۱۰ طرح جدول از: ابراهیم خورشیدی بمناسبت پیروزی انقلاب اسلامی جدول این شماره بنام دوازده امام تنظیم شده است C IE ن a. ٤٦ ن | | | > ع عاده ماح ام 1 ——– … ۱۱۵ MAXIMUM Y ،) وای ه ادای | | | P حل جدول را به آدرس تهران – خیابان خیام – * از برندگان تهران خواهشمند ساختمان اطلاعات « «مجله جوانان امروز» مربوط به است برای دریافت جایزه خود بعد از ظهر خوش 0 م | | | Ledige ( | ۱۹۱۴ باد یک حرف و پندو و اندرز بسیار – پایان نامه دانشجویان ۱۰۔ مادر است . هنوز ع کن امر نشده ـ از موم ساخته شده ۱۱۔ بنده و شما – پایان – یکی از رجال ـ دو سوم هند اما ۱۲۔ امار ناقص ـ مرد با تقرا ـ پخته شدن وارون ـ «اعداد» بی سرو ته ۱۳. از فراورده های لبنی – تقاضا از خداوند – دانا است خمیر ترش – حرفی باقی است تا مرفه شود ـ زنان زیبا را به آن تشبیه میکنند ۱۵- از ماههای قمری – صلاح اندیشی – بلند مرتبه 7 بدون حرف اول از ی اعداد دو رقمی است . شایسته است – برگشته و واژگون عربی ۱۷- تکرار یک حرف – امام هفتم (ع) – پیش ۱۸- زمان بازگشت و عالم آخرت – برای خسته نمی ماند ۱۹- خواننده قرآن – پیشرفت – GIG 132 4 ن ادا ۱۰ آقای رجبعلی قلی پور از آبادان ۲۔ خانم فریبا مینائی از رشت ۳۔ آقای محمود کشاورز از آباده Zodiac است و بالای منبر هم میخوابد ۸ـ آواز کردن ـ دریا ـ مدت ادامه حیات ۔ تکرار [del ۰۳ ۱۲ ۱۱ ۱۰ AUGENTES DE DOU I بین ساعت ۵ تا ۷ بدفتر مجله مراجعه ۲۔ آقای ابراهیم اولیانی از DEE الی SPI ی دیI DETE فرمایند جایزه برندگان شهرستانها بوسیله تهرانپارس فلکه دوم * برندگان شهرستانها پست برایشان فرستاده خواهد شد که حداکثر در هفته بعد از انتشار مجله بدستشان خواهد رسید برندگان تهران اب خانم سردابه رمضانلو از خیابان کام SCREEN CHEGE Z یاد TITE ر 2 – CUERPOSES – – or ECT UE HD TIG C 53285GAO – o G H ن ی ده ر داوا SIT دوت — ر LETEITHER
بیا که قلب شهرمی تپد شکوفه بر درخت عشق و آرزو بیا بیا جوانه زد و بلبل از فراز شاخه های آن درباره بانگ عاشقانه زد و قمری ترانه ساز رسته شد بیا نگاه کن کتاب زندگانی حرامیان برای جاودانه بسته شد بیا بیا نشانه های تنگ و کین به همت مجاهدان به باد رفت و جای بانگ مرده باد بر فلک غریو زنده باد رفت بیا بیا که قصه های اختناق به روشنایی افق… تمام شد ر جغد شوم نیستی چنین اسیر دام شد و شام رفت و صبح خرمی د بیا بیا که قلب شهر می نهد و دیو روسیاه را نگاه کن ببین! چگونه میرمد ر هور را نظاره کن ز پشت قله های جاودان شرق چه فاتحانه میدمد عباس خوش عمل ـ کاشان سرودهای بهاری حريق لالهها. امان نمی دهد که باغ را. غرير فصل سرد غم. درباره آشیان کند. بیا که در دیار ما کلوی سبز شاخه ها مسیر بانک عشق شد. در امتداد اتصال سنگ و شیشه های عمر. بنگر چگونه پرچم لاله باغ رهایی. در رقص ا ای همیشه پاک اینکه درباره خوشههای طلایی اینک درباره صبح. نقش صدای عشق در بانک رودهاست f عود ما را بسوی دشت صلا می زند بیا رشید مقدم – ارمیل زمستان رفت و سرما نیز راینک، ای دو چشمت سبز بکشا دیدگان را، تا بهار اید.. زمستان رفت میلاد گل بهاره ای تو چون روشنی ستاره ای تو در غربت سرد استخوان سوز دیدم ز کتاب قال حافظ در سیطرهی خران عشقم در نبش تن تمام گلها ل جوانان * صفحه ۵۶ سال ۱۲۰۱ آن حاجت استخاره ای تو میلاد گل بهاره ای تو هم زندگیم دهی و هم مر جاری شده ای عصاره ای تو لقت من چکاره ای تو کار است اگر بگویمت من جانیکه قفس مكان من این که رفیق چاره ای تور – همپایه ی سنگ خاره ای تر دریاب مرا غریق فردم وحید آرمین ـ کرمان ای شهید *** *** **** درس تازه هندسه می شد ولی هنوز معلم مدرسه همان مثلث . تو خالیست درمیان شاخه بدستان کل آزادی شمان این همه شادی کانمان نون را تا در لبان : کاش می آمدی اینک، بهار بیداد کاش می آمدی اینک، تا شجاعتت. بین کوچه های آزادی تقسیم می شد کاش حجم زخم سربیت ای شهید درمیان این همه آزادی شور غزل درباره ای تو هرم تب هر شراره ای تو خالی ست جای تو خالی ست… آرامش در کناره ای تو نیشار کرمانشاه این لالدهاء ای لاله ها… که نورشان ـ خون عزیزانی است . این مشعلان سرخ آزادی Belf شام سیاه و تیره ما را سحر کرده مدفون در دل خاک این خفتگان را یاد آر این لاله ها را پاس دارید. هنگام گلگشت بهاران؟ محمدرضا سهرابی نژاد خجسته باد بیاد کرامت دانشیان نوروز باستانی ایران – خونهای رفت آزادی و رهانی بر دامن شادابی باغ و راه میاید بهار از راه می اید طنبی کامهایش زمین از خواب بر برون سیندها : بهار ای پیشتاز شهر شاد جوئیا میروید. خدوها. این راه می پونی میازین ره، که ما سرشار اندوهیم! باشیده کرد صرت و اندوه رانه جندی زار میگرید. میازین رها در این جا بهن دشت لاله روتی نیست! جاهای ز جا برخیز و راه شهر دیگر گیرا
ملاقات با مشاورین ما (دبستان تا دبیرستان) در سال تحصیلی تبریکاتی که مرقوم داشته اید) همگی شاور فرهنگی و آموزشی که در مرقومه خود مطرح نموده اید باستثنای جاری (۵۸ – ۵۷) تخفیف کلی داده شده همکاران مطبوعاتی کمال تشکر و امتنان را مهندس احمدی سال تحصیلی جاری، دوسال دیگر به پایان است و فصول و مباحثی که از برنامه های دارند – آموزشگاههای بهیاری و پرستاری درسی هر کلاس حذف گردیده طی بخشنامه ارتش و یا سایر مؤسسات آموزشی مربوط و دستور العملی به کلیه واحد های آموزشی به این رشته معمولا بین ماههای (تیر . دبیرستانها – دانشگاهها و حتی دوره های فرهنگی، سراسر کشور ابلاغ گردیده تا شهریور) داوطبان واجد شرایط رامیپذیرند. تحصیلات دبیرستانی شما باقی مانده است «دبير ومربی آموزش و پرورش» و چون در نظر است برنامه های آموزشی * مشاورفرهنگی روزهای یکشنبه ابتدائی و مدارس راهنمایی تحصیلی مورد باطلاع دانش اموزان رسانیده شود. در این * ارومیه (رضائیه) آقای مصطفی – ق، یا * (بندر بوشهر) گروهان ژاندارمری: دوست گرامی، با توجه به توضیحاتی مورد چگونگی مفقود شدن (دیپلم ازساعت ۵ تا ۷ تلفنی بسئوالات شماجواب میدهد. مورد جای هیچگونه نگرانی و تردید وجود تجدید نظر اساسی قرار گیرد لذا پاسخ به سوالات شما با توجه به موارد فوق، همزمان ندارد. با برنامه های فعلی آموزش و پرورش بی اما در مورد کتابهای که در شما پس از اعلام و چگونگی برنامه آئین نامه ها و برنامه های جدید آموزشی حانات نهایی از لحاظ زمان و سایر موارد وضع ادامه تحصیلات خود را روشن وزارت آموزش و پرورش بعمل اید تابا وط به آن، درهمین ستون بعدا باطلاع سازید. ضمنا برای ادامه تحصیلات، در تحولات و تغییراتی که در نوع حکومت و رسید . ضمنا مراد حذف شده از خارج از کشور بررسیهای لازم نیز بعمل شئون فرهنگی و سیاسی کشور ما بوقوع شناسنامه المثنی دیپلم (المثنی) هم داده شود درسی که برای ارومیه (رضائیه) دوشیزه افتخار اذری: مورد بنظر میرسد و بهتر دست تا اخذ دیپلم سال تحصیلی (۵۹ – ۵۸) سئوال کرده اید، * ۱ دخترخانم عزیز، پاسخ اولین متوسطه تحصیلات خود را ادامه داده و با در نظر است یک دگرگونی اساسی و تجدید متوسطه) خود مرقوم داشته بودید، با در نظر گرفتن مقررات فعلی برگ دیپلم (المثنی) نظر در برنامه های آموزشی و اجتماعی مانند شناسنامه صادر نمیگردد مگر اینکه در این مورد تجدید نظر گرديده ومانند اما فعلا جای نگرانی نیست و پس از پایان خدمت سربازی، بمنظور ادامـه دوره داشته باشد. های امتحانی طی بخشنامه و دستور خواهد آمد و مانعی در این مورد بهیچوجه پیوسته ازهر لحاظ هم آهنگی و مطابقت به کلیه واحدهای آموزشی – فرهنگی وجود نخواهد داشت و شرایطی را که در این کشور جهت اطلاع همه دانش مورد خواسته اید باز هم موکول به پایان اصفهان – آقای اسفندیار سعیدی: تحصیل و یا استخدام در ادارات وموسسات دولتی و بخش خصوصی، برای شما برگ تحصیلات دبیرستانی شما خواهد بود. * تهران – آقایان: پرویز عامری امیر تائیدیه صادر میشود (از همان حوزه راداره هوشنگ کاظمی رضا میر اسدی. اعلام گردیده است. ۲- همانطوریکه قبلا هم در این * سراوان – آقای پیرمحمد ارباب: درج شده، خدمت نظام وظیفه دوست عزیز، با توجه به توضیحاتی که دوستان عزیز، بموجب لایحه مصوبه از دختران – خدمات اجتماعی نسوان) نامه خود مرقوم نموده اید از حالا نمی سوی هیئت دولت موقت، که از طریق با لغو و منحل گردیده است. توان در مورد آزمایشات عمومی وزارت دفاع ملی تدوین شده، خدمت * ۳- فهرست دروس مواد امتحانی اختصاصی (آزمون همگانی) اظهار نظر ارسال و بهیچوجه موجب تشویش و نگرانی وظیفه عمومی به مدت (یک سال ) تثبیت وسرگردانی شما بنحوی که نوشته اید، امتحانات که سوابق دیپلم نهایی شما موجود است) و این برگ که جنبه رسمی وقانونی دارد به موسسه واداره مورد تقاضای شما در بقفس رنگ گل از یادم رفت شاید که من از تبار تا تارم یرا دروغ تنها در گفتار نیست ذات باستانی انسان کردارست **** شاید که من از تبار تاتارم ون دلم مباح، . حرمت بانوی نامم حلالتان باد، که اما از شما دروغکرداران نیستم. گیز نیز بود، می دانم اما، بی کی چنگیز نیز دروغزن نبرد: او نیز آن بود نمود – چونان نهنگ پرتپش این خشم اما، بی گمان، حتا در خون من. ای آسیاب تاریخی! *** خونم حلالت باد، گرخون من نبود؟ یاگرسکون من؟ اما باری، پیوسته شط خون و سکون برده ست که آسیاب این تاریخ را می گردانده ست. آری، پیوسته شط خون و سکون بوده ست بره از لانه راکش از ریکاشانه می صیاد زنم درازا US ستادتر از اجل گشت کربیان است این آسیاب دیگر فرسوده ست. از من به یزدگرد بگوئید: سنگ صبور زیرین دارد می ترکد. تا رستن هزار فواره خون دیگر تنها – آن دلشادم جوانان * صفحه ۵۷ * سال ۱۲۰۱ دی فریادی مانده ست. دکتر اسمعیل خونی
بیا که قلب شهرمی تپد شکوفه بر درخت عشق و آرزو و بلبل از فراز شاخه های آن درباره بانک عاشقانه زد و قمری ترانه ساز رسته شد بیا نگاه کن کتاب زندگانی حرامیان برای جاودانه بسته شد بیا بیا نشانههای تنگ و کین به همت مجاهدان به باد رفت جای بانگ مرده باد پر فلک غریو زنده باد رفت بیا بیا سدهای اختناق افق… تمام شد بستی چنین صبح خرمی دمید بیا بیا که قلب : و دیو روسیاه را نگاه ببین! چگونه میرمد و هور را نظاره کن ز پشت قله های جاودان شرق چه فاتحانه میدمد عباس خوش عمل ـ کاشان میلاد گل بهاره ای تو چون رونش ستاره ای تو در این سرد استادین بکها دیدگان را تا بهار اید. قر ساروی خران من p زمستان رفت شور قول دوباره ای در ری که هر ابزارهای ار کار است اگر بگویست من مانی که رفیق چاره ای تون و دریاب مرا ریق مردم وحید آرمین – 78 Plake & آرامتی در کنارهای تو ابن الوحل ای بادها ای لاله ها….. ایم مشعلان برج آزادی پیاد کرامت دانشها نالها همه ر توسط سربازان انقلاب، در مرد و یک زن به قصر مراجعه میکنند و واستعداد برترین باره صورت بهتر، خود شخصا به آمریکا و به نزد گرفت و با استقبال پرشور مردم نیز روبرو دخترش نمیرود، گفته است که متاسفانه گردید زیرا روزجمعه هزاران نفر از طبقات حالتی در روحیه شوهرش، مردم در خیابانها و کوچه ها به نظافت شهر خود پرداختند واین جا و آنجا | محمدرضاپهلوی نیز وجود دارد و او که در رژیم سابق فقط بانها اجازه نمایش داخل قصر محافظت کنند و ضمنا از آن جلوه های باشکوهی ازهمبستگی ملی | ترجیح میدهد که ضمن همراهی دائمی شوهرش ش، هر روز بوسیله تلفن به پاسداران آن میگویند از طرف کمیته ضمنا استقبال از این فیلمها سبب شده آمده اند و ماموریت دارند که از اشیاء است که فیلمهای سکسی و بی مایه ای مختلف داده میشد روانه انبارها شود صورت برداری نمایند. آنها با جلب اعتماد پاسداران بداخل قصر میروند و در یک فرصت مناسب، یک تابلوی گرانبها * مشکل تلویزیون در نمایش فیلم وهمکاری و همراهی نشان دادند منتها از حال فرحناز در پالم اسپرینگ باخبر و یک تخته فرش عتیقه چند میلیون چون روزجمعه تقریبا تمام صفحات مجله مازیر چاپ میرود چاپ عکس شود فرح به نوشته روزنامه های تلویزیون که بدنبال پیروزی و گزارش کامل مقدور نبود. معهذا | اروپایی در شرایط موجود دارای روحیه انقلاب ملت با وسواس بی نظیری کوشید تومانی را بسرقت میبرند. پاسداران که از نمایش صحنه های سکسی یا بمحض اطلاع از این موضوع به تعقیب بهتری نسبت به شوهرش میباشد که همزمان وهمگام بامردمی که خیابانها و کوچه ها را تمیز میکردند، دکتر | میکوشد تا بهرشکل ممکن شاه سابق و نمایش زنی که مایر پوشیده باشد سارقین که فرار کرده بودند میپردازند و جلوگیری کند هفته پیش با مشکلی دستگیر میکنند و تحویل کمیته شنیدیم خودکشی می مشاهیر ایران نیز درمیدان ۲۵ شهریور | دارد رداز چهره پیکره های مشاهير سیف الدین نبوی دبیر انجمن بزرگداشت دختر بزرگش فرحناز را که هر دو به اندیشند، از این کار باز روبرو شد باینترتیب که هنگام نمایش گفته میشود که خانه یک ثروتمند فیلم دنیای روی آب ناگهان مسئول نمایش فیلم متوجه شد که زنی مایر بسیار سرشناس دیگر نیز مورد دستبرد پوشیده روی آب اسکی می کند که قرار گرفته که سارقین آن خانه هم بلافاصله فیلم را قطع مینماید و در این دستگیر شده اند. بدین ترتیب، سرقت از مورد هم گویا عده ای به تلویزیون قصرهای ثروتمندان بزرگ مد روز شده اعتراض کنند. خبرنگاران ما و پاسداران باید بیش از پیش مراقب این شنیده اند که عده ای به عمد یا بقصد قصرها باشند زیرا اشیاء گرانبهای قصرها استمراده عظیمی بشکل شمعی است بارتفاع یک اطلاعات جمع آوری شده اما این کافی تفریح! برچسب روی حلقه فیلم های با خون ملت ایران تهیه شده و در حقیقت شماره ۹۹۹ بانک پارس شعبه زوزنامه ر وظیفه همه ماست که هرچه زودتر ساختمان هشت طبقه که درون آن نیست، بنای چنین ساختمانی به بیش از نمازخانه اسلامی، کتابخانه و نمایشگاه و یک میلیون تومان نیازمند است و این جایگاه فاتحه خوانی گنجانیده شده و روی این شمع شعله ای از گاز چاههای در ایجاد چنین بنایی با آن اهداف مقدس نفت خوزستان تا ابدیت روشن خواهد شرکت کنیم. اگر شما هموطن عزیز میخواهیددر ایجاد این بنا سهیم شوید برای اجرای این منظور از ملت ایران خواهش میکنیم درهرجا هستید هر مبلغی تلویزیونی که شامل مشخصات فیلمها بيت المال و متعلق بتمام مردم است. * چرا تلویزیون، چهره مردانه بخود باشد عوض کرده و گاهی مسئولین گرفته؟ نمایش فیلم را بدردسر می اندازند بهمین دلیل حالا مسئولین هم تصمیم چند روزی است که تلویزیون، چهره مردانه بخود گرفته و کلیه گرفته اند به برچسب ها زیاد اطمینان اخبار و برنامه های آن، بجای زنان نکنند بلکه فیلم را کاملا تماشا کرده و گوینده، بوسیله مردها اجراء میشود، گفته بود. سپس نمایش بدهند. کمک خواستیم از پنج تومان به بالا با که خواستید از هر بانکی که بشما نزدیک سرقت از قصرهای ثروتمندان میشود که علت عدم حضور زنان گوینده روز شده کمکهای جنسی، خوشبختانه گروه کثیری است بحساب شماره ۹۹۹ بانک پارس قصر مجلل و با شکوه هژیر یزدانی، شده است که با حجاب اسلامی باید به از مردم با ارسال حتی پنج تومان در ایجاد شعبه اطلاعات حواله کنید. پس از آن | چوبدار سنگسری و میلیاردر معروف، گویندگی بپردازند و ظاهرا آنها بعنوان این بنا سهیم شدند، تاکنون مبالغ قابل فتوکپی رسید بانک را برای ما پست توجهی – همه در یک حساب ـ حساب کنید تا بنام خودتان درمجله اعلام شود هفته گذشته مورد دستبرد قرار گرفت و اعتراض باين دستور از گویندگی کنار مقداری از وسایل آن که بهای گزافی کشیده اند اما این موضوع رسما تایید شده است. * جوانان * صفحه ۵۸ * سال ۱۲۰۱ تلفن مستقیم: مجله جوانان امروز ۳۱۱۲۰۵ هر روزتان نوروز نوروزتان پیروز
ملاقات با مشاورین ما (دبستان دبیرستان) در سال تحصیلی شاور فرهنگی و آموزشی که در مرقومه خود مطرح نموده اید باستثنای تبریکاتی که مرقوم داشته اید) همگی مهندس احمدی درسی هر کلاس حذف گردیده طی بخشنامه «دبير ومربی آموزش و پرورش» و چون در نظر است برنامه های آموزشی سال تحصیلی جاری، دوسال دیگر به پایان تحصیلات دبیرستانی شما باقی مانده است که در مرقومه خود مطرح نموده اید باستثنای . جاری (۵۸ – ۵۷) تخفیف کلی داده شده همکاران مطبوعاتی کمال تشکر و امتنان را است و فصول و مباحثی که از برنامه های دارند – آموزشگاههای بهیاری و پرستاری ارتش و یا سایر مؤسسات آموزشی مربوط و دستور العملی به کلیه واحد های آموزشی به این رشته معمولا بین ماههای (تیر – دبیرستانها – دانشگاهها و حتی دوره های فرهنگی، سراسر کشور ابلاغ گردیده تا شهریور) داوطبان واجد شرایط رامیپذیرند. مشاورفرهنگی روزهای یکشنبه ابتدائی و مدارس راهنمائي تحصیلی مورد باطلاع دانش آموزان رسانیده شود. در این تجدید نظر اساسی قرار گیرد لذا پاسخ به ازساعت ۵ تا ۷ تلفنی بسئوالات * ارومیه (رضائیه) آقای مصطفی – مورد جای هیچگونه نگرانی و تردید وجود سوالات شما با توجه به موارد فوق، همزمان ق، یا * (بندر بوشهر) گروهان ژاندارمری: با برنامه های فعلی آموزش و پرورش بی ارومیه (رضائیه) دوشیزه افتخار انری: مورد بنظر میرسد و بهتر دست تا اخذ دیپلم تحصیلات شماجواب میدهد. ندارد. دوست گرامی، با توجه به توضیحاتی اما در مورد کتابهای درسی که برای که در مورد چگونگی مفقود شدن (دیپلم سال تحصیلی (۵۹ – ۵۸) سئوال کرده اید در نظر است یک دگرگونی اساسی و تجدید متوسطه) خود مرقوم داشته بودید، با در نظر شما پس چگونگی ۱- دختر خانم عزیز پاسخ اولین برنامه های برنامه های جدید آموزشی نظر در برنامه های آموزشی واجتماعی گرفتن مقررات فعلی برگ دیپلم (المثنی) ادامه تحصیلات خود را روشن وزارت آموزش و پرورش بعمل آید تابا مانند شناسنامه صادر نمیگردد مگر اینکه در این مورد تجدید نظر گرديده ومانند حانات نهایی از لحاظ زمان و سایر موارد ط به آن، درهمین ستون بعدا باطلاع سازید. ضمنا برای ادامه تحصیلات، در تحولات و تغییراتی که در نوع حکومت و رسید . ضمنا مراد حذف شده از خارج از کشور بررسیهای لازم نیز بعمل شئون فرهنگی و سیاسی کشور ما بوقوع شناسنامه المثنی دیپلم (المثنی) هم داده شود . اما فعلا جای نگرانی نیست و پس از پایان دوره خدمت سربازی. بمنظور ادامـه داشته باشد. ، های امتحانی طی بخشنامه و دستور خواهد آمد و مانعی در این مورد بهیچوجه پیوسته از هر لحاظ هم آهنگی و مطابقت مل به کلیه واحدهای آموزشی – فرهنگی وجود نخواهد داشت و شرایطی را که در این کشور جهت اطلاع همه دانش مورد خواسته اید باز هم موکول به پایان اصفهان – آقای اسفندیار سعیدی: تحصیل و یا استخدام در ادارات وموسسات اعلام گردیده است. دولتی و بخش خصوصی، برای شما برگ تائیدیه صادر میشود (از همان حوزه راداره امتحانات که سوابق دیپلم نهانی شما موجود است) و این برگ که جنبه رسمی وقانونی دارد به موسسه واداره مورد تقاضای شما تحصیلات دبیرستانی شما خواهد بود. تهران آقایان: پرویز عامری امیر هوشنگ کاظمی رضا میر اسدی. ۲. همانطوریکه قبلا هم در این * سراوان ـ آقای پیرمحمد ارباب: درج شده، خدمت نظام وظیفه دوست عزیز، با توجه به توضیحاتی که دوستان عزیز، بموجب لایحه مصوبه از دختران – خدمات اجتماعی نسوان) در نامه خود مرقوم نموده اید از حالا نمی سوی هیئت دولت موقت، که از طریق الفر و منحل گردیده است. توان در مورد آزمایشات عمومی وزارت دفاع ملی تدوین شده، خدمت ارسال وبهیچوجه موجب تشویش ونگرانی وظیفه عمومی به مدت (یک سال) تثبیت وسرگردانی شما بنحوی که نوشته اید، گردیده (نقط برای پسران) واخيرا بمنظور تصویب نهایی به شورای انقلاب تقدیم شده است. ضمنا لايحه لغو (خدمات * ۳- فهرست دروس مواد امتحانی اختصاصی (آزمون همگانی) اظهار نظر «بهیاری از گروه خدمات بهداشتی نمود و رشته های دانشگاهی را بر طبق چهارم نظری نهائی عبارتست از: – معیار سالهای تحصیلی قبل مشخص نمود نخواهد بود ** دین و اخلاق (فلسفه دین) است کنید تا وزارت علوم و * اهواز – آقای کیومرث ـ ف: قرائت و دستور زبان فارسی آموزش عالی برنامه های مصوبه را اعلام و اجتماعی زنان) از لحاظ خدمت نظام وظیفه دانش آموز عزیز، با توجه به سوالاتی امی) نگارش و سخنوری(املاء درک یا دفترچه (راهنمای ورود به آموزش عالی) (سپاهی) نیز تهیه و بتصویب رسیده است. که مطرح کرده اید امکان دارد که آئین نامه ب ـ دستور و نگارش) کتبی. قرائت و را مانند سالیان تحصیلی گذشته، انتشار امتحانات نهایی کلاسهای چهارم نظری از ه و شنود زبان خارجه (شفاهی) املاء و * شیراز – آقای جاوید رحیم پور: دهد و آنها را بررسی و مطالعه نمائید. دانش آمر عزیز، اگر با اخذ دیپلم سال تحصیلی آینده تغییر کند . دروس و جمله نویسی زبان خارجه (کتبی) * شیراز – دوشیزه، م – طالبی: دبیرستان بمنظور ادامه تحصیل بکشور وفهرست مواد امتحانی رشته (اقتصادی رش و بهداشت فردی (شفاهی و عملی) دختر خانم ارجمند، برای ورود به (سوئیس) بروید، ازهر لحاظ بمراتب بهتر اجتماعی) کلاسهای سوم نظری نظام جدید آموزش و پرورش در سال تحصیلی جاری است . چنانچه میخواهید باتحصیلات فعلی سباط (نظری) ** فن بهیاری و آموزشگاه عالی پرستاری، بایستی دیپلم مورد بقیه دوره دبیرستان را در آنجا بگذرانید (۵۸ – ۵۷) عبارتست از: – رات و وظایف بهیاری (کتبی) بیماری سال چهارم نهایی خود را دریافت و سپس کتبی) بهداشت همگانی (کتبی) کارهای اقدام فرمائید با اخذ کارنامه کلاس سوم لطفا پایه تحصیلی خود را با ذکر (معدل) هر * دين واخلاق (فلسفه دین) کارآموزی (عملی) داروشناسی نظری مقدور نیست. کلاس بعد از دوره راهنمایی سه ساله کتبی. ابزار شناسی (عملی) تاریخ تمدن رفسنجان ـ آقای محمود پژوه: تحصیلی، مرقوم دارید تا شرایط . ایران وجهان (کتبی) قرانت و گفت وشنود ۴- فهرست مواد امتحانی رشته * ۱. هنرجوی عزیز، امید است با تقاضای شما در این مورد، در همین ستون زبان خارجه والگوها (شفاهی) نکات دکیاری) کلاس نهائی مذکور عبارتند بازگشایی مدارس شما هم توانسته باشید گردد (ضمنا قبولی خرداد یا شهریور دستوری ودرک مطلب واملاء وجمله مان دروسی که در قسمت سوم (۳) با بمنظور ادامه تحصیلات به هنرستان خود ماه) را هم در سالهای تحصیلی مربوطه قید نویسی زبان خارجه (كتبي) قرائت ودستور (ستاره) بچاپ رسیده است و سایر بروید – گواهی پزشک هم در بیماری شما نمائید. زبان فارسی (شفاهی) نگارش وسخنوری اس(کودکیاری) شامل این مواد میباشد: چنانچه مورد گواهی و تائید بهداری * سراوان ـ آقای پیر محمد ارباب: (کتبی وعملی) در توضیح: دوره سه ساله ** بیماریهای کودکان (کتبی) آموزشگاهها قرار گیرد، پذیرفته خواهد شد. دوست گرامی، بنامه قبلی شما که دبیرستان «باستثنای کلاس چهارم نهایی» ستاری کودکان بیمار (کتبی) فن *-۲- چنانچه فرزند ذکور منحصر به فرد مندرجاتش با دومین مرقومه شما از لحاظ نمره این درس، معدل نمره های نگارش دکیاری (کتبی) اصول آموزش و باشید و یا دارای برادری متاهل، با سئوالات یکسان بوده است قبلا در همین وسخنوری است. ارش قبل از دبستان (کتبی) آموزش توضیحاتی که مرقوم داشته اید، اخذ برگ ستون پاسخ مقتضی داده شده ـ امید است املاء فارسی ونکات دستوری ودرک مطلب ولفت ومعنی (کتبی) اقتصاد (کتبی) بازرگانی (کتبی) جامعه شناسی (کتبی) آمار (کتبی) روانشناسی (کتبی) ورزش و بهداشت فردی (عملی زشفاهی) انضباط مطالعه شما قرار گرفته باشد. من بازی (کتبی و عملی) کارآموزی معافی (کفالت) در مورد شما از طریق ملی) اصول مدیریت در کودکیاری قانونی هم مقدور می باشد. ہی) ادبیات کودکان (کتبی) داروشناسی . * رباط کریم شهریار – آقای جواد ی) آمار بهداشتی (کتبی) بهداشت · سعادتمندی: نی کودک (کتبی) مسجد سلیمان – دوشیزه سوسن یادآور: رودسر – دوشيزه معصومه ـ ع دختر خانم عزیز، از ابراز محبت و دانش آموز عزیز، در مورد نحوه صمیمیت شما در مورد انتشار مجدد(مجله امتحانات از کتابهای درسی از سطح جوانان) پس از اعتصابـات (ضمـن (نظری)
1 1 ورزشی جوانان | اجتماع مربیان برای برپائی فوتبال ابوالفضل جلالی A امیر اصفی: آقاهای ورزش باید کنار بروند که خادمین بسیارند جلال طالبی: هنوز تکلیف ورزش مشخص نشده نادر لطیفی: پایان کارکردن خر، و خوردن یابو دنیای خرم ورزشی شد دنیای پرهیاهوی خرم، شکنجه گاه تفریحی و پرویز ابوطالب: رهبر ما باید از خود ما باشد * گارنیک مهرابیان: کارهای تصرف سازمان ورزش در آمد، در این مکان از خوب گذشته را دنبال کنیم و جمشید وطن پرست: تنور فوتبال خوب گرم شده بود. فوتبال اماتوری یعنی نگاه کردن تانوک بینی! پاتوق شب زنده داران و محل غارت مردم، به این پس بساط و رزش و تفریحات سالم پهن خواهد شد. سازمان ورزش در نظر دارد تا تاسیسات این مجموعه سبز و خرم روبراه ساخته شور تفریحی و ورزشی برای جوانان و خانواده ها در هفته گذشته برای آنکه چراغ فوتبال روشن شود، مربیان سرشناس فوتبال تهران اجتماعی پر باقیمتهای بسیار متعادل از مراجعه کنندگان داشتند و ساعتها به بحث و تبادل افکار پذیرائی نماید پرداختند، تا راههای تازه را جستجو کرده و دنیای خرم دارای امکانات تفریحی و ورزشی سکوت و سنگینی ورزشگاهها را بپایان رسانند برای اطفال و همچنین تاسیسات قایقرانی میباشد مربیان را میتوان عاشقترین بحساب آورد که بخصوص در تابستان میتواند میعادگاه آنها نه طالب پول هستند و نه اینکه از اینراه شناگران و گرمازده ها باشد، همچنین هتل مجهز آن شهرت و مقام را طلب میکنند، بلکه عشق و علاقه است که اینان را از هر کاری باز داشته و بفکر برای اردوهای و رزشی بسیار مناسب است. رئیس تیراندازی خلع ورزش مشغول ساخته مربیان فوتبال پس از ساعتها گفتگر و بحث سلاح شد هرگز نتوانستند تا از اینهمه مشکل و پا پیچ راه مشخصی را پیدا نمایند و بدنبال یک رای گیری جانبه على الحساب پنج نماینده خود را این جماعت همیشه مظطرب مربی فوتبال هستند سرهنگ ممتحن رئیس فدراسیون تیراندازی، تاب کردند تا از : حقوق اشان دفاع نمایند نادر لطیفی بازیکن سابق تیم ملی، معلم و حلهایی توسط سازمان ورزش کاملا خلع سلاح گردید، از خانه مسئول تیراندازی چندین قبضه اسلحه مدرن و قدیمی بدست آمد که این اسلحه ها به سازمان ورزش انتقال داده شد. البته باید گفت که ممتحن خود قهرمان تیراندازی برد و این اسلحه هم جوایز او در مسابقات است. بوده شد تا جلسات دیگری هم داشته باشند که ب تحصیلکرده ورزش بقول خودش از صبح صادق مند، در اینجا لازم است تا با چکیده تا غروب آفتاب با ورزش زندگی میکند و مربیگری در ورزش چند مربی آشنا شوید و آینده را ارزیابی حرفه اش نیست او 9 پول فوتبال محفوظ است که ورزشی اصفی امیر اصفی نام آشنا نیست که برای همگان طرف ولو ام سونی قهرمانان در بیمارستان انگیز میباشد. این مربی تحصیلکرده و بی د خارج گرد ادعا، نظریات خود را اینطور بیان کرد. در ورزش دو گروه دیده میشدند، یکی آقا ها بنابر چنانچه افرادی مورد محبت برادرانه و یکرنگ و بی عاشقیم و دنبال پول و مقام یکشبه ره صدساله را می پیمودند. دوشیزگان شهین رضائی و توران شادپور بودند و دیگری خادمین، آقا ها از خارج کرد . ملی پوشان دوومیدانی بانوان در یک حادثه گذشته قابل قبول نیست. آمدند و خادمین در داخل گود بودند، ما امیدواریم رانندگی بشدت مجروح شده اند، ایندو که با دنباله صحبتهایش گفت. هر : که دیگر آقا های نا باب و نا وارد در ورزش جائی اتومبیل ژیان بسوی تبریز میرفتند به دره سقوط فوتبالی باشد چون ما مربی هستیم مورد نیاز نداشته باشند و خادمین واقعی آنرا بگردانند، اگر خواهیم بود و در ثانی دیگر مثل گذشته نیست و کتابی در کار است. زمان کار کردن خر و سپری شده، ورزش از انحصار خارج چند تیم سوگلی مطرح نیستند کرده و بشدت آسیب دیده اند. هر دو قهرمان در در ورزش از صدر به ذیل کارهایی هست این بیمارستان بستری و تحت مراقبت های پزشکی کارها را باید بدست کاردانهای واقعی سپرد، دیگر نباید خادمین نردبان آقا ها و ستاره بدوشهای غیر قرار دارند فوتبال ووزنه برداری متخصص باشند، مربی باید آدم صلاحیتداری خوب و با تشکیلات بوجود می آید و باشد و مورد تائید جامعه، هر کس چند نفر را دور همه آدمهای شایسته و لایق بیازی گرفته میشوند. کرد نباید نام مربی را روی خود مربیان اندازه خودشان ظاهر مربی قدیمی و فوتبالیست سابق که در امر به شوروی نمیرود جمشید وطن دوست ما نبایدبی قبلی ها طاغرت عزیمت تیمهای ملی فوتبال و وزنه برداری به تشکیلات هرگز نمیتوانست به آنها تحمیل آموزش جوانان زحمتهای زیادی کشیده. اینطور شوروی منتفی شد، طبق دعوت نامه های قبلی من امیدوارم تا با ایجاد سندیکای مربیان در حرفهایش را آغاز کرد: راستی و حسینی بگوید ریشان را دنبال و بدش فوتبال خیلی دنبال نشود بازگشت سازمان ورزش برای عزیمت چهار وزنه بردار و قوق این جامعه محفوظ باشد. جوانها اگر فوتبال آماتوری باشد رغبتی نشان یک تیم فوتبال به شوروی موافقت نموده بود، که جلال طالبی بدنبال مطالعات بعدی در شرایط فعلی عزیمت این جلال طالبی بازیکن سابق تیم ملی و مربی داشتیم و تنور فوتبال دو تیم غیر ممکن تشخیص داده شد. ارانی در این جلسه به کوتاهی سخن گفت اما بود باید آنرا بنوعی حفظ ایش کاملا قابل بحث بود او چنین گفت: اول نباشد دنبال کار نمیرود آرژانتین اروپائی کل اگر آماتوری است که فدراسیونها باید کار را مشخص رئیس بانک ایران و ژاپن شعبه کریمخان اگر حرفه ای اعلام کرد که سهمیه تیم ملی ایران از جام جهانی اهیم که باید تشکیلاتی بر پا شود و حداقل ارژانتین نزد این بانک محفوظ است و هیچگونه گذشته را بنوعی مطلوبتر دنبال نمائیم استفاده ای از آن نشده، رزبانی مدیر بانک من هنوز خط مشی سازمان ورزش مشخص گفت هر گاه مسئولان تازه دستور پرداخت این پول را صادر نمایند آنرا تحویل خواهد داد. نامرا -0000-00 جوانان * صفحه ۶۰ * سال ۱۲۰۱ در گذشته پیشرفتهای فوتبالی اکثرا با دستگاه حاکمه ورز ابوطالب اینطور شروع کرد: آقای گرفتار با اینحال بیخواهیم تا بار دیگر آ رفیق تبال SEP گفت. باشیم و ارا رهبری ارباب ما بشود ابیان ه تمام سرشناس را در فوتبال 5 سرپرست مشت زنی «مساعدیان، قهرمان سابق تیم ملی مشت زنی. بعنوان سرپرست فدراسیون بكس انتخاب و مشغول بکار شد: مساعدیان تلاش دارد تا ورزش فوتبال | مشت زنی را با امکانات موجود هر چه زودتر براه ش فوتبال اندازد.
ا قبول داریم که رزش را باید از ریشه بنیان درباره سازی رد اما نمیتوان به این بانه میلیونها ایرانی از محیط پرهیجان ورزش دور کرد انقلاب سیلابی بود که زشتی ها را و ریشه های نکیت را تکان داد مسیر قرار داشت، و این شستشو گردید، در اماکن و ع ورزش نیز فساد و هرج و مرج جاهای دیگر وجود داشت و همواره ی از هدف اصلی خود دور میشد این مملکت هیچگاه ورزش بخود نگرفت و اکنون که كون : 4 و درمسیر انقلابی کمتر پیش بینی ورزش عاقبت بخیر شود فعلی هر چند خوشنام و خاکی اما محتاج تلاشهای انقلابی و سالهاست که در گوش ورزشکاران ازشدوستان پر کرده اند که ورزش رد و ریشه هایش خوب ابیاری اصل هر صاحب روی ری صندلی را بیاد فحش و ناسزا و با ارائه طرحهای کوتاه از پایه و ریشه کرد، همگان IR 16 711 که ورزش باید در مدارس تقویت ریشه های آن هر چه محکمتر در گسترش یابد. اما هیچکدام اعمالشان گفته صادق نبودند و با حرفهایشان نداشت. گذشته ها امکانات جوانان به ورزش انقدر زیاد است که اگر داده ایم وانان را با یک سازمان مترقی و انقلابی امور دیروزی و یا بهتر بگوئیم طاغوتی، به چون نیز همانطور میگویند که ورزش را بعهده گیرد و هدفش تنها کدام امکانات تازه راهنمایی میکنیم؟ باز کردن در ورزشگاهها نباشد. جواب تمامی این مشدات وتنگناها شاه حسینی و فکری، و همه درها را باز نگهدارد. خواهید دید . را باورزش میتوان داد، بایک ورزش کردن موازین اسلامی و حقیقی بجای تاکنون بوده، راه بهتری در پیش دارند، اینان میتوانند فوتبال را از یک صافی معقول ومنطقی عبور داده و آنچه ناباب و زائد بود را کنار گذاشته و باجانشین گفته بودند، با یک تفاوت به میتوان اعتماد کرد و درثانی هنوز که سیل نوجوانان و جوانان چگونه بسوی مردمی و پرتحرک که چون چتری تمامی خرابی ترمیم کننده باشند. اجازه قضاوت در مورد عمل و ورزشگاهها سرازیر میشود و چگونه، ایران را بپوشاند، ازدختر تا پسر واز پیر شرق ورزش اجباریست و مسابقات بهترین سرگرمی مردمان این دیار و کرد ر تاجران رامیتوان جذب ورزش با ایجاد مسابقات متنوع و بهره گیری از بیتاب و صد ها هزار دوستدار دیگر نمی توان به صد هزار تماشاگر قهرمان پروری کاری بسیار موجه میباشد، درغرب هم با اسلحه ورزش زمین و وسیله برای همگان حداقل به رهبران فعلی را نداده است. سینماها، دانسینگ ها و دیگر اماکن بر گذشته ورزش معنای دیگری مشتری میماند. را نوعی تبلیغات بود که با صرف * ورزش و فساد های هنگفت تیمهایی تشکیل میشد فوتبال پاسخی مستدل و منطقی داد، آنها بجنگ فساد و تباهی ها میروند. ما باید مسابقه داشته باشیم و باید نوعی سرگرمی ومشغوليات سالم رسید انتظار دارند فوتبال پر تحرکتر و زنده تر میادین داخلی و خارجی موجب قهرمانانی برجسته ونمونه را تحویل واینهمه خلا را پر کرد. اما مااگر نمیخواهیم مقلدباشیم و ات مردم و قهرمانان میگشت. ه اجتماع بدهیم تا شوق جوانان را دراین فوتبال طاغوتی از گذشته جریان پیدا کند و حداقل میگرنیم که ارباب و آقابالاسر تقاضای این جمعیت مشتاق وجامعه ا قدمت استثمار و بهره کشی بردو راه سالم تحریک نموده و آنها را به سوی به صرف اینکه فوتبال طاغوتی و نمیخواهیم ولی نباید در هیچ زمینه ای قهرمانان ترمیم خرابيهاي گذشته بودند که بسود اربابان میدویدند. این کار سالم سوق دهیم. قدمهارا به عقب برداریم، سازمان ورزش و یخوردند و زندگی خود را بهای استعماری بود این ورزش پرهواخواه فوتبالی ایده آل در آینده است تا یکی از مخالفان با ورزش و ایران میتواند با توجه به نیازهای مملکت را از بیخ و بن نابود نباید کرد. مردان پاسخگوی عطش ها باشد. های کشتی و میادین ورزش حرام ورزشکاری «بادپا» را استناد میکرد انقلابی که بر مصدر امور نظارت دارند. نوعی انقلاب را در ورزش برپاسازد و درهمه جای دنیا از ا، لامی گرفته تا آنچنان بساط کار را مهیا سازد که در ومیگفت، ورزش مزدور میسازد و فساد بجای نابودی فوتبال واز بین بردن آنچه مذاهب وملیت های دیگر ورزش جای بقیه درصفحه ۶۲ ه چنین ورزشی از هدف نطری را گسترش میدهد و چیزهای دیگر که ه ورزش بکلی دور برد قهرمان لابد به گفته هایش اعتقاد داشت. ای بود برای بازی دادن اماراستی چنین است؟ ورزش اگر ان، و همگان گرداگرد میدانی یک «بادپا» ساخته درعوض از ساخته ملاقات با تاجیها شدند تا ابرقدرتها را به پول و .شدن هزاران بادپا جلوگیری نموده، مردم تیم رانمیتوان در خانه حبس کرد و بناگاه تمام ورزش به شکل دیگر مشغولیات آنان را حرام و طاغوتی در تلاش هستند تا با کسب اجازه رسمی از سازمان بروند. این ورزشکاران باشگاههای تاج تهران در ندارد، اما این به معنای آن دانست، فوتبال طاغوتی است، تلویزیون | باشگاههای وابسته به تاج شدند. اینان برای حفظ ملاقاتی بارهبران سازمان ورزش، خواستار اداره نراقی به دو بازیکن از سوی باشگاههای فوتبال دربی دعوت به عضویت شده اند که هر دو بازیکن به این ورزش بی خریدار شده، نه برنامه های طاغوتی پخش نمیکند، جودیت تیمی از مسئولان تقاضا نموده اند که نین نیست. اگر میخـراهيم . سینماها با تعطیل هستند و یا فیلمی قابل تسهیلات لازم جهت ادامه تمرینات در تاسیسات لوی سالم داشته باشیم و اگر راهی نمایش ندارند واز تفریحات دیگر هم | تاج به آنها داده شود. ناه کردن دست فاسدان و ریشه خبری نیست. سازمان ورزش با این تقاضا موافقت و میروند من فساد را جستجو درگذر انقلاب با گرفتن تمامی این ن راه، ورزش است. صدد است تا از افراد خوشنام این باشگاه امتیازهای مشغولیاتی، به مردم چه اداره تاسیسات موجود تاج استفاده نماید. پیشنهاد پاسخ موافق داده اند. هم اکنون در بازیکن ایرانی حسن روشن و حسین مظلومی در تیمهای فوتبال دربی بازی می با این جمله که فوتبال طاغوتی برد مشخصی دارد، عربستان میلیونها تومان به متخصصين ومربیان خارجی میدهد تا بساط ورزش را در کشورش بگسترانند همینطور کویت، الجزایر، لیبی و دیگران، در چین، شوروی و دیگر بلوک نظری و ن نظری و هاد * جوانان * صفحه ۶۱ * سال ۱۲۰۱
آیا فوتبال… خوانندگان عزیز مجله جوانان توجه فرمائید به سنت هرساله که یک شماره در تعطیلات نوروز منتشر نمیشود. میادین بین المللی ایران انقلابی را بادیده تحسین نگاه کنند و آبروی مابیش از همیشه در این میادین حفظ شود. * ایران انقلابی حتماً از این پس مردم دنیا وقتی قهرمان ایرانی را در میدانی میبینند انتظاری بیش از گذشته دارند و ابعاد انقلاب را در سیمای یک تیم فوتبال و یا یک قهرمان کشتی بنوعی ارزیابی میکنند. شماره اول مجله جوانان در سال نو روز یکشنبه ۱۲ فروردین ماه منتشر میشود شود، اما استقبالی نشود و چه خوبست که برای شرکت در مسابقه است که باید بیگانه نیستید و چم و خمهای انرا جبران عقب ماندگیهاست. شما از اگر در حال حاضر نمیخواهیم تابه شوروشوق بچه ها آنچنان باشد که هجوم پشتکار بخرج داد و ساعتها دنبال توپ غیراز رسیدن به کارهای پایه ای که لازم فرصت استفاده کنید و برنامه های ور وضروری است خوب میدانید هرچه مدارس را برای سال آینده تدارک بی زودتر هیجان و گرمای ویژه مسابقات را و فعلا به فدراسیونها و اماکن ورز در ورزشگاههای سردوخفته بر پانمانید برسید تا چراغ ورزش در جامعه رو برخلاف ژنرالها هیچ میدانی قهرمان بفرستیم، اما تاابد که آنها هر روز بیشتر گردد، این هجوم را در قصد حذف نام ایران را از میادین بین انجام مسابقات و پرورش قهرمانان باید المللی و المپیک ها نداریم، پس برای جستجو کرد وگرنه بهترین میدانها و آمادگی و رسیدن به اندازه های مطلوب و عالیترین وسائل قادرنیست تانوجوانی آقای شاه حسینی، آقای فکری، که این حداقل انتظار است. شود، اگر اینکار به فراموشی سپرده ش سپس شرکت در تورنمنت های جهانی و را از انتهای جوادیه به ورزشگاه امجدیه در ورزش هر که آمد برای خودش عمارتی درثانی شما هم مثل قبلی ها در همان مرحله پا آسیایی هرچه زودتر مجبوریم تاورزش بکشاند و ساعتها وقت او را تلف کند، نوساخت و عمارت دیگران را خراب کرد، عقب ماندگی فرصت چندانی برای ریشه توقف خواهید کرد و بازبه ک را از دیدگاهی سرای بازشدن درهابروی برای سلامتی حتی توی رختخواب هم در نتیجه ماهیچگاه صاحب عمارتی نگاه کنیم، چه فایده که تمام درها باز میشود تکان خورد اما برای قهرمانی و نشدیم، شما که برخلاف ژنرالها باورزش مدارس در این چند ماه بعلت ورزش ندارند و تمام کوششها برای مطلوب نخواهیم رسید. * باز هم شعار: * این ظلم را چگونه تحمل کنم؟ انتقاد و پیشنهار… که ۲۰ سال کارمند یکی حقوق بازنشستگان است، چرا کسی به امروز برو فردا بیا! شوهر من چندی پیش بخاطر استخدام در اداره از ادارات دولتی بود چندی پیش فوت خانواده هایی که سرپرستشان را از د ای به برگ عدم سوء پیشینه احتیاج پیدا شد. بعداز آن خانه سازمانی را که مادران داده اند نیست؟ چرا دولت نباید به ما زندگی میکردیم از ما گرفتند واز ۴۵۰۰ به ضروری بدهد، که من مجبور باشیم ب معالجه فرزندم فرش زیرپای آنها من که پنج بچه دارم میدهند. این پول بفروشم وخرج کنم؟ وهزار چرای دیگر تومان حقوق او هم فقط ۱۳۰۰ تومان به * مشکل برق و | * روستائیان هم اداره آگاهی تبریز مراجعه نمودم اینکار بود ارائه دادم که امضاء نماید. وقت گذرانی ناسالم | ایرانی هستند او در حالیکه خربزه ای را قاچ میکرد درمانده شده ام، چرا باید حقوق شوهرم را اضافه کردن حقوق، تهیه مسکن واعط اینقدر کم کنند؟ آمده ای برو فردا بیا! هر چه گفت رام به خانواده کارمندان متوفی دولت ما جوانان روستای «تونکابن» از التماس وخواهش کردم فایده ای نداشت. ۷۰ کیلومتری شیراز به نا توابع رودبار هیچ نوع وسیله سرگرمی | روستایی است بنام «کوهنجان» که ناچار فردای آنروز ساعت ۷ صبح نزد آن وتفریح نداریم و از صبح تا شب در قهوه | نزدیک به شش هزار نفر جمعیت دارد. در | شخص مراجعه نمودم اینبار گفت: زود خانه آمده ای برو ساعت ۹ بیا! نه منیم و وقت خود را بیهوده هدر | قانون مدنی آمده است هر روستایی که میدهیم. از مسئولان امر تقاضا داریم که حداقل پنج هزار نفر جمعیت داشته باشد، بعد از چند روز رفت و آمد هم به من لااقل به ایجاد یک کتابخانه وزمین | باید در آن شهرداری و انجمن شهر دایر گفت که از قیافه ام خوشش نمیاید ورزش در این محل اقدام کنند. گردد. «کوهنجان» با اینهمه جمعیت فاقد رتقاضایم را امضاء نکرد ودر نتیجه من همچنین لامپ اکثر تیرهای بری برق است و با اینکه هشت ماه قبل هر نتوانستم استخدام شوم کوچه های این روستا شکسته واداره برق موضوع دیگر اینکه چرا بازنشسته خانواده مبلغ هشت هزار ریال به برق رودبار هم برای تعویض لامپهای سوخته | منطقه ای پرداخت نموده اند، هنوز برق ها را درباره استخدام میکنند و اینها از دو وشکسته تیرهای برق اقدامی نمیکند. ندارند. این روستا که با روستاهای | جا حقوق میگیرند، ولی جوانی که سالها برس خوانده وزحمت کشیده وهزاران از تونکابن رودبار – اسفندیار یوسفی | اطراف قریب ۱۵ هزار نفر جمعیت دارد، آرزو دارد بیکار میماند وهیچ جا او را دارای یک بهداری روستایی است که * درمانگاه انهم فاقد پزشک روسایل پزشکی بقدر استخدام نمیکنند؟ تبریز – جواد جهانی کافی است وکادر آنرا سه سپاهی متروکه بدرد ما بهداشت تشکیل میدهند. با این حساب | تقاضای برحـق بیماران این روستاها باید قربانی بی توجهی مسئولین سازمان بهداری نمی خورد! بعلت نبودن دبیرستان یا هنرستان حدود پنج سال پیش در بخش وبهزیستی شوند. دانش آموز که دوره «ماچیان، رودسر که از هرسال حدود روستای سه ساله راهنمایی را تمام میکنند یا باید هزار نفر تشکیل شده درمانگاهی با | به شیراز بروند و یا تحصیل را رها کنند. بزرگ و کوچک با جمعیتی در حدود ۱۵ در ضمن تنها فروشگاه تعاونی این کمک. وخودیاری اهالی ساخته شد. در ۲۰۰ کارمنـدان بازنشسته آموزش و پرورش از مزايا وفوق العاده شغل کارمندان دربار به این محل میآمد وبه معاینه سال اول یک پزشک ـ وظیفه هفته ای | روستا غیر از قند وشکر رچای وکبریت | آموزش وپرورش درزمانیکه مشاغـل بیماران میپرداخت. بتدریج از پزشک | ندارد و پرسنل این فروشگاه بعلت نبودن | میباشند ۸/۵ درصد کسر می شود. اما وکود شیمیایی دیگر حرفی برای گفتن وظیفه هم خبری نشد تا حالا که بنای | کالای مورد احتیاج مردم از صبح تا | بعداز اینکه کارمندان بازنشسته می عصر بايد سماق بمكند. البته کمبودها | شوند مزايا وفوق العاده شغل با حقوق درمانگاه بصورت ساختمان متروکی بر آمده است و مردم از نظر درمانی دچار زیاد است ولی اینها از همه مهمتر بود. بازنشستگی پرداخت نمی شود. یک کارمند بعداز ۲۴ سال خدمت که امیدوارم مسئولان توجهی به آنها مشکل بزرگی هستند. ونیازهای وقتی بخاطر غرض ورزی بازنشسته شد، بکنند چون بهرحال ما تقاضا میکنم مسئولان وزارت مردم با این گرانی ارزاق چگونه میتواند با روستائیان هم ایرانی هستیم وحق داریم سرخ رودسر فکری بحال مردم بخش از رفاه نسبی برخوردار باشیم بهداری وبهزیستی یا شیر وخورشید حقوق بازنشستگی زندگیش را بچرخاند؟ – امیدواریم دولت یا حق مسلم مارا بدهد از کوهنجان فارس – مسعود کریمی ریا اینکه مجددا مارا بخدمت بگیرد. رضائية ـ محمدتقی کاظمیان «ماچیان» بکنند صطفی احمد ماچیانی جوانان * صفحه ۶۲ * سال ۱۲۰۱ حالا که صحبت از اضافه توجهی داشته باشند. باشید بدون شرح! از خرمشهر – یک مادر درما 530
می بین مردم اختلاف میاندازند الانفرما و می وضع آنا بخواهید. ریشه اسلام را قطع میکنند. شما بیدار تخفیف دادند و فدائیان خلق هم اعلام باشید. برادران باهم متحد باشید، همصدا پشتیبانی و همکاری و دوستی با دولت را باشید و همه باهم جمهوری اسلامی میکنند. اینها خیلی امیدبخش است. بازرگان سپس به شرح مشکلات * مهندس بازرگان: عید امسال را دولت و ناشکیبانی برخی از مردم پرداخت با شکوه بیشتری جشن بگیرید و از تمام افراد ملت خواست که با صبر و شب پنجشنبه، مهندس مهدی بردباری بدولت یاری دهند تا بتواند به بازرگان نخست وزیر دولت موقت وظایف خود آنطور که شاید و باید عمل انقلاب، در پیامی که از تلویزیون پخش کند. از دیگر سخنان بازرگان اینهاست: شد، دشواریهای کار دولت و مشکلاتی . نه تنها بدولت فشار میآورند بلکه را که مردم برسر راه پولت ایجاد میکنند «آقا» را هم تحت فشار میگذارند. داد و ضمن ابراز امیدواری برای . در چارچوب نظام موجود، یعنی حل همه مشکلات باردیگر از تمام مشروطه منهای سلطنت، خیلی کارها گروهها و طبقات مردم یاری خواست. کرده ایم. صحنه ای از تظاهرات عظیم ضدامریکایی در تهران میروند دائما پشت گوش «آقا» دلم میخواست این پیام مصادف میخوانند که اینها در ظرف طلا و نقره باشد با پیام تبریک عید و با دعای غذا میخورندا تحویل سال و از همه خواهش میکنم که عید امسال را به شکرانه این نعمت پیروی و جبران چندین سال عزا و * اعدام ۱۲ نفر ديگر وأغـاز راعلیه ملتهای عرب رامت فلسطین تغییراتی که اخیرا دران داده شده است تظاهرات ضدامپریالیستی محکوم کردند. باین مناسبت در شهرستانها هفته گذشته اعلام شد، درفرم جدید، سن محاکمه هویدا نخست وزیر عصایی! نیز راه پیمانیهای مشابهی برگزار شد رای دهندگان که قبلا ۱۶ سال تعیین شده هفته گذشته نیز ۱۲ نفردیگر ودران اسرائيل وأمريكا آتش زده بود به ۱۸ سال افزایش یافت و اعلام شد ازدژخیمان وعمال خائن رژیم سابق دردوغصه، هرچه با شکوهتر و با شادی و رئیس جمهوری آمریکا به خاورمیانه شد رهر گونه قرار دادی علیه ملتهای عرب که احتیاجی به ذکر مشخصات رای دهنده بموجب رای دادگاه انقلاب اعدام شدند. وحرکت ناوگان آمریکا بسوی اقیانوس وفلسطين محکوم گردید. این تظاهرات در برگ رفراندوم نیست. ضمنا وزارت اعدام شدگان عبارت بودند از: در تهران وشهرستانها درپی ورودکارتر امیدواری برگزار کنیم. سازمانهای مجاهدین و فدائیان خلق بازرگان ضمن اشاره به اعلامیه های هند و خلیج فارس، وموافقت سادات رئيس وراهپیمائیها در واقع نخستین اعتراض کشور دستور تشکیل انجمنهای نظارت جمهوری مصر وبگین نخست وزیر – سپهبد نادرجهانبانی رئیس شورای گفت: بدعـوت علنی و آشکار ملت ایران علیه امپریالیسم بر رفراندوم را به بخشداریها . ورزش، سرلشگر محمد ولی زند رئیس آمریکا، بعداز پیروزی انقلاب اصيل وفرمانداریهای سراسر کشور صادر کرد. زندانهای کشور، محمود جعفریان، پرویز ایران بود. تاریخ برگزاری رفراندوم دهم فروردین نیکخواه، غلامحسین دانشی نماینده ه تغییرات تازه درنحوه برگزاری ماه سال آینده است ورای گیری از تحمیلی آبادان درمجلس شورای ملی، ساعت ۱۰ آقا هر ادامه بقیه درصفحه ۵۸ اسرائیل باصلح آمریکائی خیلی خوشحال شدم که دیدم مثلا دانشجویان اسلامی دانشگاه تهران، مجاهدین خلق یا در اثر حرفهای من یا در صدها هزار نفراز طبقات مختلف مردم وشا . عنا . ای ساده به خون و خفته به خاک طی شد آن روزگار ظلمت ناک تر و جانبازی و شهادت تر داد درسی شگفت بر ناپاک هرکه کاخی در این جهان برساخت علم علم روی آن افراخت بارگاهی زجور و نسق کشود دشمنان را بخاک و خون انداخت یا زود دولتش بگذشت اب ناپاکی از سرش بگذشت شمن و دوست از برش رفتند طالع بخت و شرکتش بگذشت دیر نه به خلق ایمنی زجان دارد خونگهش امان دارد ز خود ترسد او هم از خالق این وراثت هم از شهان دارد ولی ای پاک طینت نیکر ای مجاهد، برادر حق گر ای شهید طریق آزادی ای بلند اختر حقیقت جو DOWN WITH CARTER SHAH ISRAEL SADAT .. سردفتر که هنا پیشنهاد مجله ام 1 34 139 اشت دکتر رقابی یکی از ههای مبارز ملی ازآمریکا چهره برجسته جبهه ملی از حدود بیست ت ومورداستقبال ومبارزین قرار خوانندگان عزیز مجله جو مبارزات ملت ایران علیه برهبری دکتر محمد ناخته شده بود بخصوص درانزمان که با تخلص کرد درهر کوچه و بازاری به سنت هرساله که یک شماره در تعط تو کنون نزد باروما مهجور تو بهشتی مقام و ما رنجور شماره اول مجله جوانان در آرا – پتگر ١٣٥٧/۱۱/۲۴ ۱۲ فروردین ماه منتشر میشر او ترا شاهد و شهیدش تو او ترا ناظر و تراش منظور ۲۸ مرداد وی بارها قرار گرفت وبزندان راهی آمریکا شود باموفقیت های بندربس اشتغال دارد. ازدکتر رقابی دهاله و بروشد ودرحال دردوره های مختلف مجله جوانان اشعار مشهور آمریکا زیادی جاب شده است. جوانان که صفحه ۶۵ سال ۱۲۰۱
متولدین فروردین ما قال سال ۱۳۵۸ قال سال ۱۳۵۸ فال این هفته شه متولدین فروردین ماه درسال جدید از حرارت ذاتی خود برای پیشرفت کارها و برنامه های خود مدد متولدین تیر میگیرند در سه ماهه اول سال بیشتر اوقات متولدین با استفاده از فالنامه های سال جدید و منابع مهم ستاره شناسی فروردین ماه صرف یادگیری وتلاش در امور حرفه ای میشود. هدف شما اینست که موقعیت خود را بیشتر در متولدین مهر متولدین تیر ماه در سال جدید بیشتر در حالت جامعه مسجل کنید، ووسایل پیشرفت رافراهم نمانید، متولدین فروردین در نیمه اول سال از نظر احساسی افراطی خواهند بود افراطی در مبارزات سیاسی واجتماعی، افراطی در احساس ترس یا شادی در وضع نسبتا مساعدی قرار دارند. بخصوص در متولدین دی شما متولدین مهر ماه با همان سادگی و بدون هر خلاصه در هر حالتی بسیار افراطی خواهند بود که تابستان اشنائن جدیدی در فالتان دیده میشود واز آنجا که شما در عکس العمل نشان دادن خیلی سریع هستید این دوستی راحساس را میپذیرید، رویهمرفته وضع مالی شما مانند سال گذشته ولی اندکی بهتر میشود، خطر مهمی شما را تهدید نمیکند فقط در نیمه باید جلو افراط کاریها را بگیرند وروی روال گونه پیچیدگی روحی، در سال نو نیز آرامش و تعادل متعادلی حرکت کنند، بسیاری از متولدین تیر ماه خود را حفظ خواهید کرد، شما همیشه از پیشنهادهای عقاید خود را در سال جدید تغییر خواهند داد. متولدین دیماه در طول سال بدون توجه باطرافیان. خوب استقبال میکنید در این سال در فصل تابستان ر بیشتر تحت تاثیر یک درست قرار خواهند داشت چند پیشنهاد جالب بشما خواهد شد یکی از دوستان توجه شما در تابستان بامور خانواده زیاد است در این سال عملی مرتکب میشود که شما انتظارش را سبر خود را به سوی پیشرفت و ترقی خواهند گشود. گاهی متاسفانه از حربه خشونت هم کنند استفاده • بهتر است دراین مورد کوتاه بیایند. تمام توجه . متولدین دیماه متوجه مسائل اجتماعی و دوم سال در عبور ومرور از جاده های کوهستانی باید وبهارا خسته کننده خواهید یافت. در زمینه امور نداشته اید .و سخت رنج خواهید برد، بهتر احساسی پاییز در سرتوکانت جوانان و داوطلبان از اینقدر بدیگران متکی نباشید، وضع مالی شما مانند دواج نقش مهمی دارد امور مالی شما و خانواده تان سال گذشته خواهد بود ولی در پائیز پول خوبی یکجا شرکت درمبارزه سیاسی میشود و دراین زمینه مورد است مراقب خود باشید. توجه قرار میگیرند. مشکلات شخصی شما کم و بیش بشما میرسد، سلامتی شما تقریبا تضمین شده است در حد متعادل خواهد بود ولی زمستان بهترین فصل مالی شماست، تندرستی وسلامتی شما بشرط اینکه مراقبت در تغذیه را فراموش نکنید از ادامه خواهد داشت ولی شما بسیاری از مشکلات را تامین است واحساس ناراحتی جسمانی نخواهید جانب قوم و خویشان محبت زیادتری میبینید. از پیش با برمیدارید. نسبت به محبوب خود وفادار ولی سخت گیر خواهید بود. درامور مالی بخصوص کرد، مگر زود گذر. محصلین در درس و تحصیل وضع بهتری نسبت بسال اهل حرفه و فن از تابستان وضع بهتری خواهند گذشته خواهند داشت. بهترین فصل سال برای شما داشت. درخانواده شما ازدواج نقش بیشتر وروشنتری پانیز خواهد بود. خواهد داشت. بهترین ماههای شما مرداد، و اسفند ماه خواهد بود. متولدین اردیبهشت متولدین اردیبهشت در سال جدید به امنیت فکری واجتماعی خود اهمیت فوق العاده ای میدهند، دلشان میخواهد از هر جهت در امنیت کاملی باشند شامه شما دریافتن کار، و یاپیروزی تحصیل وسفر بخارج – نیزاست و بسرعت موقعیت ها را درک می کنید، در قال شما چند سفر متولدین آبان متولدین بهمن متولدین مرداد سال جدید را در محیطی بر از کوتاه زیک سفر طولانی (بیشتر برای جوانان) و مشغله آغاز خواهند کرد، کارهای زیادی دارید دیده میشود. از نظر احساسی در نیمه اول سال که باید انجام دهید و چون شما همیشه «بهترین» را آرامش ودرنیمه دوم طرفان احساسی خواهید میخواهید طبعا گرفتاری و مشغله شما هم زیاد است. داشت، دختران متولد اردیبهشت در عشق باحسادت در زمینه امور تحصیلی به یک موفقیت دلچسب میرسید. اهل کسب و کار از تابستان به بعد بیشتر از کار خود راضی خواهند بود یک دوست در شما نقش مهمی ایفا خواهد کرد. در ماههای های تکان دهنده ای روبرو میشوند. وضع مالی شما وخانواده درحد متعارف خواهد بود، ولی از تابستان روزبروز احساس بهتر شدن می کنید در ماه دوم تابستان مراقب سلامتی خود باشید. شیرین اول بهار و آخر زمستان باید بیشتر متوجه سلامتی ترین وقایع زندگی شما بین چهار شنبه تا پنجشنبه خود باشید مخصوصا مراقب جمجمه و ساق پای خود هفته رخ خواهد داد. متولدین آبان در سال نو حساسیت بیشتری در اعمال خود بروز میدهند. تصمیمهای تند و غیر مترقبه، شدت عمل، از مشخص ترین جنبه های . متولدین بهمن یکی از مشغول ترین و پرشورترین زندگی شماست، اصولا شما در هر کاری مبالغه و شدت عمل دارید، اگر رنجیده شوید بشدت سالهای خود را شروع می کنند، در این سال به فعالیت های اجتماعی و سیاسی عجیب رو خواهید کرد و رنجیده خواهید شد و اگر علاقمند شدید بشدت چهره شما در اجتماعی که زندگی می کنید مشخص علاقمند میشوید در این مورد بهتر است اندکی خواهد بود. بهترین مشکل شما تصمیمات حاد تعادل بخرج دهید. در امور حرفه ای بخصوص از فوری است که برایتان دردسر درست می تابستان وضع شما نسبت بماههای قبل بهتر میشود غیر از این در فال شما آسودگی خاطر بیشتری بوجود در پائیز احساس رضایت خواهید کرد و در زمستان است متعادلتر باشید. درکمک مردم و خدمات خواهد آمد. وضع مالی شما نسبت بسال گذشته تفاوت وضع مالی شما بین چهار فصل بهتر خواهد شد. اجتماعی چهره خوبی از خود نشان خواهید داد. مختصری رو به بهبود نشان میدهد اگر قصد ازدواج | اگر قصد ازدواج دارید یا انتظارش را میکشید در رویهمرفته وضع جسمانی و سلامتی شما خوب است دارید در ماههای تابستان شانس بشما رو میکند. تابستان دست بکار شوید، در ماههای دوم تابستان و از این جهت مشکل مهمی ندارید. وضع مالی شما و اول پائیز یک احساس تری خواهید داشت شانه بشانه سال گذشته شماست مگر از تابستان به سلامتی شما رویهمرفته رضایت بخش است بشرط بعد که ممکنست اندکی بهتر شود. در زمینه مسائل اینکه از ورزشهای سنگین بپرهیزید. باشید که در این در نقطه ممکنست اسیب به بینید، کند بهتر متولدین خرداد احساسی و عاطفی در تابستان چند شانس خوب خواهید داشت اما در هر حال بیشترین توجه شما بمسائل اجتماعی است اشقانه بنیانگزار موسسه اطلاعات: عباس مسعودی جو درتمام طول سال جدید متولدین خرداد ماه ال هستند چه در تحصیل وجه در حرفه مشغولیات متولدین شهر متولدین آذر متولدین شهریور در سال جدید همچنان مانند متولدین اسفند شما فوق العاده است. هیجان درنالتان فوق عاده بالاست، در تابستان وپائیز هیجان شما بخاطر کار یا آشنایی با افراد وشرکت در مبارزات سیاسی . راجتماعی اوج میگیرد، بزرگترین نقص شما درسال گذشته دقیق و سرشار از تلاش و کوشش خواهند بی ثباتی درکارهاست. که یکی را تمام نکرده بود، در امور اجتماعی بیش از سایر سالها سراغ کار دیگری میروید. در بهار از یکنواختی مشارکت خواهید کرد علاقه به همنوع خدمت به میشوید. اما در تابستان آشنایی تازه بایک | اجتماع سر لوحه زندگی متولدین شهریور ماه متولدین آذرماه با خوش بینی خاصی سال را شروع حساس متقابل شما را از این حالت خارج می کند، خواهد بود. محصلین با تلاش بسیار در کلاس های کنند، البته گاهی حالت دو شخصیتی پیدا می کنید متولدین اسفند درسال آینده سعی خواهند کرد اختران جوان متولد خرداد بین تابستان تا پائیز اگر خود موفق خواهند بود و امتحانات را بخوبی پشت و اندکی مابوس میشوید ولی رویهمرفته از جریان یک تصویر واقعی وروشن از زندگی داشته قصد ازدواج دارند زوج مناسب را خواهند یافت. در سر خواهند گذاشت. وقایع احساس رضایت می کنید. درکارهای هنری، باشند، تکلیف خودرا چه در تحصیل و چه درحرفه مور مالی از نیمه دوم سال گشایش بیشتری در فالتان انرژی خود را هدر ندهید، شما گاهی بیجهت ایده های جالبی از تابستان به بعد پیدا خواهید کرد روشن کنند و برای آینده خود نقشه کاملتری بده میشود بهترین ایام شما خرداد، مهر ردی ماه انرژی خود را هدر میدهید از نظر سلامتی تقریبا راگر در نمایشگاهی شرکت کنید مورد توجه قرار بریزند. درامور تحصیلی دوستان ممکنست باعث میگیرید. متولدین آذر درطول سال جندبار حالت مشکلی جز بعضی دردهای علمی نخواهید داشت. عقب ماندگی شما شوند بهتر است جدی تر باشید در زمینه کار یابی در تابستان موفقتر هست دلباختگی پیدا می کنند و آثار هنری بوجود می آورند. ا نتیجه می گیرید. در امور حرفه ای سعی کنید امور مالی شما در حد معمول است اما از اوایل وضع مالی شما از نیمه دوم سال رضایت بخش خواهد تر باشید و هرروز استعداد خود را بیشتر زمستان بهتر از سال پیش خواهد بود، در زمینه شد و بدیگران هم کمک خواهید کرد. درفامیل از عرضه کنید در انصورت شانس همراه خواهد بود. تا احساسی تابستان ماه خاصی خواهد بود و ازدواج محبوبیت بیشتری برخوردار خواهید شد. سلامتی اواخر پائیز هیچ بیماری ناراحت کننده ای نخواهید داشت فقط در زمستان باید مخصوصا افراد کنید در سال جدید اهد بود. شما اگر زیاد به اعصاب خود فشار نیاورید درطول در طالع مجردین میبینیم سال است فقط کمتر با ابزار برقی دربروید. بهترین بزرگسال متوجه سلامتی خود باشند. آنها که در ماههای سال شما مهر و اذر خواهد بود. از گروه انتشارات اطلاعات تلفن مستقیم ۳۱۱۲۰۵ متولدین امرداد : صاحب امتیاز: جعفر صاعدی سردبیر مجله جوانان: ر. اعتمادی نشانی: تهران خیابان خیام ساختمان . اطلاعات .مجله جوانان چاپ «ایرانچاپ، تلفن ۳۲۸۱ تلفنهای هیئت تحریریه: ۳۲۸۳۰۱ ۳۱۱۲۰۵ تلفن روابط عمومی و هایی پاکس: ۳۲۸۲۰۳ معاون فنی ومیزانپاژ محمد حسین محبوبی عکسها: مصطفی کاویانی یونس علیشیری 9 انتظار ازدواج و پیمان زناشونی هستند اگر هم ازدواج نکنند ولی محبوب و جفت آینده خود را پیدا خواهند کرد. در خانواده متولدین اسفند چند واقعه بخش حتما خواهد بود. روی جلد دکتر محمد مصدق
ORIS F HOMLILIKS اوریس mimis ORIS }
در حاشیه اخبار وحوادث روز ناگهانده زندانیبزمین جعفریان فر در جیب جسد سپهبد جهانبانی چه چیزی پیدا شد؟ اولین کسانی که برای تحویل گرفتن جسد آمدند مامور کمیته ساواکی از آب در حسین فرزین باجگیر معروف بودند که ولی اعدامش به تعویق افتاده روزانه عده کثیری از بستگان زندانیان سروصدا براه انداختند و پاسداران آمد؟ ـ ماجرای شماره های اتومبیل وارتباط آنها با ساواک * نادر جهانبانی تا آخرین دم حیات برای ملاقات بزندان قصر میروند تا از انقلاب دخالت کردند و آنها را از مرکز مرتبا میگفت به مولا علی (ع) من کسی حال زندانی خود با خبر شوند. هفته پزشکی قانونی بیرون کردند. باوجود این را نکشته ام و دیناری پول از کشور گذشته یکی از پاسداران بیکی دیگر از اولین جسدی که تحویل شد جسد حسین خارج نکرده ام و بیگناهم و مردم را هم همکارانش مظنون میشود و ازوی میپرسد: شما کی هستید؟ طرف، کارت بود. دوست دارم… رواج مد فلسطینـی – اولین * در کنار جسد نادر جهانبانی * رواج مد فلسطینی در میان پاسداران کمیته را در میاورد ر میگوید من رئیس سازمان ورزش، کیسه نایلونی انقلاب پاسدار هستم! مامور اول سوال میکند: دیده میشد که این روزها یک لحظه از این روزها بسیاری از پاسداران معرف شما کیست؟ طرف، نام کسی را کلانتری در خانه یک اعدامی او دور نمیشد. داخل کیسه چند آدامس، انقلاب، میکوشند با پوشش سربازان میگوید که دست برقضا این شخص همان مقدار کمی پول، خمیر دندان، مسواک و فلسطینی در پست خود حاضر شوند. آنها مامور اول است! بلافاصله متوجه میشود چند دستمال کاغذی بچشم میخورد. میگویند این پوشش آنها را از سرما حفظ که این مرد، ساواکی است و با تقلب و * جسد غلامحسین دانشی نماینده میکند ولی پیداست که با ورود حقه بازی، کارتی بنام پاسدار برای خود تحمیلی مجلس نیز با تسبیح معروفش یاسرعرفات رهبر سازمان آزادی بخش تهیه کرده و بکمک این کارت، هر روز همراه بود. فلسطین و همراهانش به ایران. پوشش به زندان نصر میآید و آزادانه با در مورد جعفریان، گفتنی است سبک فلسطینی بین جوانان ایرانی ساواکیهای زندانی ملاقات میکند و از آنها برای خرابکاری و ایجاد آشوب و جعفریان فریاد زد: کمک! ه اعدامی بزمین افتادند ولی عکاسان و فیلم برداران داخلی و که هنگام اعدام او خشاب یکی از پاسدار انقلاب «مد» شده است. خارجی اجازه ندادند که از مراسم اعدام خبر تیرباران یازده نفر دیگر از سربازان جوخه اعدام گیر میکند و وقتی مامور کمیته، ساواکی از آب در هرج و مرج دستور میگیرد. این شخص بازداشت شدگان اخبر را خواندید در حاشیه این خبر بگوئیم که به خبر نگاران ر این عده فیلم و خبر تهیه فقط کنند زمانیکه اجساد، به پزشکی قانونی آورده اعلام شد. آمد! شلیک تیرها بپایان میرسد و ده نفر تحویل کمینه انقلاب شد. محکومان بزمین میافتند جعفریان فریاد این روزها زندان قصر، مملو از * اولین کلانتری در خانه یک اعدامی! شد تهیه فیلم و عکس چند لحظه ای آزاد میزند: کمک! و سربازان بلافاصله با تیر بازداشتیهای روزهای اخیر است و در کلانتری نیاوران که در روزهای خلاص، او را میکشند. شگفت آنکه اولین کسانیکه برای تحویل جسد میان آنها انواع متهمین از ساواکی گرفته حمله مردم به پادگانها و مراکز انتظامی جعفریان قرار بود بهمراه گروه قبلی تا متهم به قتل و خیانت دیده میشوند که مورد نظر خود آمدند دار و دسته و دوستان به آتش کشیده شده است این روزها در محکومان که اعدام شده بودند اعدام شود بعضی از آنها ممنوع الملاقات هستند. منزل سرلشگر امین افشار که اعدام شده است دایر گردیده و ستوان یکم شریف سوی کمیته محلی بعنوان کلانتر نیز از . محل منصوب شده است. این اولین بار در شهرک دولت آباد اتفاق افتاد: است که خانه بکنف تبدیل به کلانتر این امر سستی بشود آنها ریشه مارا رازی که به وسیله آن در روزنامه ها: ویرانگریهای اعتیاد نوشته: 2 – عقیقی بخشایشی این مرد، د داده برابر گور قربانیان کس آبادان دویرانگریهای اعتیاد، نام کتابی است که اخیرا از طرف انتشارات شناخت معارف اسلامی منتشر گردیده و یک نسخه آن بدفتر مجله جوانان رسیده است. نویسنده با نوق عقیقی بخشایشی در این کتاب، علل و عوامل و دلایل اعتیاد را بروشنی توضیح داده و راههای تشکیل داده بود پیشگیری از انرا نیز برشمرده است. وی را به شلاق اعتیاد را از دیدگاه فقه اسلامی مورد سربازان انقلاب بررسی قرارداده وضمن نقل آیاتی از دادگستری شد. قران مجید دربـاره مـضـار اعتیاد، خاطرنشان ساخته است که اعتیاد را با * چگونگی ماجرا کیده این مردی تقویت ایمان و اعتقاد نسل جوان نسبت به اسلام و احکام اسلامی میتوان ریشه کن خبرنگار کرد زیرا اسلام هرگونه صدمه زدن به بدن مجله جوانان مینویسد مردم ایران برای حفظ نخستین جرقه ا را فراهم هفته گذشته انقلاب مسئولند را نهی کرده وکسیکه به مبانی دینی مومن ومعتقد باشد از صدمه زدن بخود از | شهرک دولت آباد طريق مصرف مواد مخدر نیز خودداری | انقلاب مراجعه کرده است. آقای عقیقی بخشایشی در این کمیته محل شکا کتاب از گزارشهای حقیقی و مستند مجله | شکایت از طرز جوانان درباره اعتیاد وسر گذشتهای | کمیته شماره ۲ معتادان نیز سودجسته است. محل فرستاده جوانان * صفحه ۶ ۴ سال ۱۲۰۱ فرحناز پهلر تاکنون مبالغ قابل توجهی از سوی کرد! وتصم مردم کمک شده اما کافی نیست و آبادان به از بازهم دست روزنامه آلمانی میان هفته گذشته . فرحناز بهاری دختر بزرگ سابق ایران روز ۸ ژانویه انیکه هنوز در ایران میزیسته، ردکشی زده است. علت گاهی مخفیانه از یک گفت و
افتادندولی یادزدکمک! * شایعه بی اساس درباره شماره واقعیت و صرفا بخاطر ایجاد نارضایتی و نمایش آنها جلوگیری شده است. این اتومبیلها و ایجاد مزاحمت برای مردم در میان مردم است. فیلمها بیشتر برپایه زندگی سراسر رنج و در تهران، کسانیکه اتومبیل شخصی * فیلمهائیکه از انبارها بیرون عذاب مردم در رژیم گذشته است که با دارند، این روزها با مشکل تازه ای میآیند و فیلمهائیکه به انبارها میروندا · سقوط دیکتاتوری، این روزها از انبارها روبرو شده اند. بدین معنی که شایع شده طی چند سال اخیر، گروهی از فیلم بیرون آمده و بنمایش گذاشته شده و با است که چنانچه جمع شماره های یک سازان جوان و صاحبان اندیشه های استقبال عمومی هم روبرو گردیده است. اتومبیل عدد (فلان) بشود صاحب ان خلاق، فیلمهایی ساخته اند که بعلت ساواکی است! یا ۳ عدد شماره اختناق و سانسور شدید گذشته از پخش بقیه درصفحه ۵۸ راست اتومبیل عدد (فلان) باشد صاحبش عضو ساراک است! بر اساس این شایعه نادرست، عده ای از ماموران کمیته های محلی اینجا و آنجا جلوی اتومبیل اصی را میگیرند و آنها را مورد پرس و جو و گاهی هم اهانت و بی احترامی قرار میدهند در حالیکه بارها از طرف امام خمینی و دولت مهندس بازرگان اعلام و و تاکید شده است که هیچکس حق ندارد مزاحم افراد و سلب آزادی آنان شود مگر با حکم و دستور کتبی کمیته مرکزی با تحقیقی که خبرنگاران ما در این باره بعمل آورده اند روشن شده است که شایعه مربوط به جمع شماره های اتومبیلها کاملا ساختگی و دور از مقام شهید ای فتاده به خون و خفته به خاک طی شد آن روزگار ظلمت ناک تر و جانبازی و شهادت تو داد درسی شگفت بر ناپاک هرکه کافی در این جهان برساخت علم فلم روی آن افراخت بارگاهی زجور و نسق کشود دشمنان را بخاک و خون انداخت پیر یا زود دولتش بگذشت آب ناپاکی از سرش بگذشت شمن و درست از برش رفتند طالع بخت و شرکتش نه به خلق اپنی زبان دا خود ترسد او هم از خالق این وراثت هم از شهان دارد ولی ای پاک طینت نیکر ای مجاهد، برادر حق گو ای شهید طریق آزادی ای بلند اختر حقیقت جو عکس از نمایشگاه مجاهدین خلق یک پاسدار با پوششی بسبک مبارزان فلسطینی توضیح سردفتر اسناد آقای سیدجمال الدین اشرف پور دستور جدید، کاملا اجباری است و باید سردفتر محضر اسنادرسمی شماره چهار تهیه شود و محضردر اینمورد نقشی که هفته گذشته درستون انتقاد و ندارد. پیشنهاد» مجله جوانان انتقادی از دفتر خانه وی چاپ شده بود این هفته بدفتر رسمی نیز در انقلاب عظیم ملت ایران مجله آمد و توضیح داد: سهم و نقش داشته اند و آنها هم با ۳۔ سردفتران و کارکنان دفاتر اسناد ۱- گواهی امضاء قبلا ۲۰ ریال بوده اعتصابات یکپارچه خود در کنار سایر که اخیرا طبق تعرفه ۱۵۰ ریال شده و اقشار و گروههای مبارز بوده اند. مجله این مبلغ، قانونی است و مراجعه کننده جوانان امیدوار است با این توضیح – سوءتفاهم برطرف شده باشد و خوشحالیم نداشته است. طلاعی ۲- تهیه فتوکپی از سند، بموجہ له این محضر بر طبق موازین و مقررات موجود عمل می کند. تر کنون نزد باروما مهجور تر بهشتی مقام و ما رنجور او ترا شاهد و شهیدش تو او ترا ناظر و تراش منظر آرا – بنگر ١٣۵٧/۱۱/۲۴ ۱۲ فروردین ماه منتشر میشود خوانندگان عزیز مجله جوانان توجه فرمائید به سنت هرساله که یک شماره در تعطیلات نوروز منتشر نمیشود. شماره اول مجله جوانان در سال نو روز یکشنبه رسمی * جوانان – AND
بمناسبت سالروز ملی شدن صنعت نفت و تظاهرات عظیم ضد امپریالیستی فردا و تجلیل ملت از دکتر محمد مصدق مجله جوانان یک سند تاریخی بخط دکترمصدق درتجلیل شهدای۳۰تیر منتشرمی کند گلزار پور یابنده ۴۸۵۰۰۰ ریال all. سال ۱۲۰۱ 100 چهره ای از رهبر ملی و مبارز دکتر فردا سه شنبه بیست و نهم اسفندماه ، مصادف است با سالروز ملی شدن حسنعت نفت ایران بدست دکتر محمد مصدق، وباين مناسبت، جبهه ملی ایران برهبری دکتر سنجانی وزیر امور خارجه دولت موقت، از کلیه شعب جبهه در شهرستانها و تمام مردم ایران دعوت کرده است که در مراسم تجلیل از دکتر برای تجلیل از شهدای سی ام تیر منتشر می نماید. مراسم تجلیل از دکتر مصدق و نهضت ضدامپریالیستی ایران از ساعت ۱۰ تا ۱۲ فردا در میدان بهارستان برگزار میشود و اگاهان معتقدند که در این مراسم، همه سازمانهای سیاسی و اجتماعی و مذهبی شرکت خواهند کرد. بدین ترتیب، در طول اسفندماه امسال . مصدق رهبر ضداستعمار ایران و فداکاریهای ملت ایران در این راه شرکت و بعداز ۲۵ سال که از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ وسقوط دولت قانونی وملی دکتر محمدمصدق میگذرد این دومین بار خواهد بود که از مبارزات حق طلبانه دکتر مصدق تجليل بعمل ميآيد، ودرعين نمایند. مجله جوانان بهمین مناسبت ومانند نشریات معتبر جهان – در این روز مهم یک سند منتشر نشده از دکتر مصدق بوسيله يك حسابدار جوان و امانتدار ۴۸۵۰۰تومان گمشده … پیدا شده هفته گذشته «ناصر گلزار پور» حسابدار جوان بانک ایرانشهر مبلغ چهل و هشتهزار و پانصد تومان پولی را که در خیابان سپه پیدا کرده بود به ستون اشیاء گمشده و پیدا شده مجله جوانان تحویل ر داد تا به صاحبش مسترد شود. ناصر گلزارپور جوان باتقوا ضمن تحویل پول چنین ن گفت:
ساد در شهدای لی یا مدرس روز سے بر ۱۳۲۱ برارنا و ما که آن راه دران بیان در راه مه سال در کنار دره وا نصر بینی را که در نحوی که گیری که در مرت دم در مرام ما را تست میدارم بایست روز سر آن مهرانی را ترت دآزاری درار را باربری در او برای این شرت شهادت رسید بارداری و در نوارهای ارواح کی شیران آزادی را رره در نشت مورت همراه ۶۱۳۲۲ مرد ر هم امراض و همراهی خود را در هدفهای مشترک عکس روی جلد مجله : بصورتی کاملا دموکراتیک و مسالمت جریانه ابراز میدارند. این دستخط را دکتر مصدق برای * مجله جوانان نیز بنوبه خود، دکتر محمد مصدق سالروز این رویداد عظیم تاریخی را به نصب برآرامگاه شهدای واقعه سی ام خلق مبارز وقهرمان ایران شادباش ص نوروز ۱۳۵۸ منتشر شده زینت روی جلد مجله گردید اثر نقاش معروف معاصر علی مسعودی است که بمناسبت تجلیل میگوید. ملت از دکتر محمد مصدق دراین شماره که مخصوص نوروز تیرنوشته اما کودتای ۲۸ مرداد این دستخط دکتر مصدق برای شهدای ۳۰ تیر ضمنا آقای احمد. رایض، نقاش، مینیاتوریست وتذهیب کار مشهور دستخط را بفراموشی سپرد. بقیه درصفحه ۵۱ حال، در مراسم تجلیل، کلیه گروههای متضاد، در کنار هم و در یک مراسم سیاسی با نقطه نظرهای متفاوت و گاه حضور مییابند و بدین وسیله همگامی پیداشده است شنبه ۱۹ اسفند وقتی از محل کارم عازم منزل بودم در خیابان هنگام شخصی بمن پیشنهاد کرد بیا این پول را باهم تقسیم کنیم ولی من عبور از خیابان در وسط در اتومبیل که افتاد آنها را برداشتم و از رانندگان در گفتم این روحیه با روحیه انقلا اتومبیل نیز سئوال نمودم که آیا پول متعلق به آنهاست یا نه. که گفتند نه. چند جامعه امروز جوردرنمی آید. بقیه درصفحه ۵۱ ترافیک بودند چشمم به این بولها

حمایت شما از روزنامه‌های ایرانی ضمن دسترسی به نسخه‌ی کامل نشریات، ضامن بقا و تداوم تلاش ماست.
Become a patron at Patreon!