کاخ قطبی دورنمانی از ویلاهای ساخته شده قطبی در دامنه کوه. در عکس قسمتی از رودخانه چالوس هم بچشم محل عیش و عشرت و دود و دم بزرگان کسانیکه بقصد سفر بکنار دریا ـ از جاده چالوس عبور میکنند اغلب چشمشان به قصری زیبا میافتد که مشرف بر رودخانه کرج – در هاله ای از اسرار قد برافراشته است. مسافرین از این قصر تنها یک چیز میدانند. این قصر متعلق به آقای قطبی است. تازه گروهی فکر میکردند این قطبی همان رضا قطبی مدیر سابق رادیو تلویزیون میباشد در حالیکه این قصر متعلق به محمد علی قطبی دانی فرح پهلوی و پدر رضا قطبی است که مبليونها تومان پولی که از قبال مقاطعه کاریهای کلان بجيب ميزد فقط برای استراحت شب جمعه در این نقطه خرج کرد در حالیکه بگفته مستخدمين قصر – آقای قطبی فرست اینکه همه ویلاهای ساخته شده در شکم این قصر را تماشا کند هم نداشته است. بهرحال این قصر نیز مانند بسیاری از قصور هفته پیش بتصرف انقلاب در آمد و خبرنگاران جوانان موفق شدند از درون آن دیدار کنند وهاله اسراری بر این قصر سایه افکنده بکناری بزنند. شاهد بزم همانطور که گفتیم این قصر مخصوص تعطیلات آخر هفته آقای قطبي واعوان وانصارش بوده وشبهای جمعه صدها میهمان به عیش وطرب می پرداختند و با پول ملت وغارتگریهای مقاطعه ای به تشکیل بزمهای آنچنانی می پرداختند. یکی از ویلاها و گوشه ای از استخر در عکس دیده میشود. باید گفت این استخر در روی صخره های سخت چالوس بنا شده و آب آنهم از ارتفاعات کوه تامین میگردیده است. – بدون شک این کاخ از بیرون و برای کسانیکه هنگام عبور از جاده چالوس بان چشم می اندازند ابهت وشکوه واقعی را ندارد و نمیتوان بارزش وپرلیکه برای بنای چنین محل عیش وعشرتی بر پا شده اما وقتی قدم بدرون آن میگذاری سرت سوت میکشد وتازه متوجه میشوی چه پولی از بیت المال مردم صرف احداث چنین محلی شده است انهم در شرایطی که بسیاری از کلاسهای مدارس بعلت کمبود جا تا صد نفر را در ببرد. • شکم خود جا میداد. ساختمان رانندگان باغبان واشيز ویلا که همچنان در آنجا باقی مانده اند راهنمایان میشوند وما را بسرکشی قسمتهای مختلف کاخ میبرند. در ابتدای ورود چشممان بساختمان بسیار شیکی با چشم اندازی دلربا میافتد و وقتی در مورد این ساختمان سئوال میکنیم گفته میشود جوانان * صفحه ۱۰ * سال ۲۰۱
این کاخ آنچنان عظیم است که صاحبش بعضی قسمت های آنرا ندیده است برای بنای این قصر شش سال صرف وقت شد و دهها تن مواد منفجره شکم کوه را شکافته است اینجـا ساختمان رانندگان اسـت و رانندگانی که میهمانان آقا را برای شب نشینی میاوردند در این ویلا استراحت میکردند که البته همین ویلا از لوکس ترین خانه های شمال شهر تهران هم لوکس تر بود. در قسمت جلوی ویلا ساختمانی مجهز بتمام امکانات رفاهی بنا شده که قطبی از دو ماه و نیم قبل که هوا را پس مشرف برودخانه کرج میباشد و از داخل دید بدون آنکه با مستخدمین خود حرفی اطاقهای آن میتوان ضمن تفریح بزند ایران را ترک کرده و کوچکترین وخوشگذرانی نظاره گر امواج خروشان شینی راهم از درون ویلا با خود نبردد رودخانه برد. است. اطاقها بهمان طریق سابق و بدون برای بنای این کاخ شش سال وقت صرف آنکه کوچکترین دست خوردگی پیدا کند. شده و دهها تن برای جابجا کردن کوه و باقی مانده و مستخدمين هم بدون وجود صخره ها مواد منفجره بکار رفته است. آقا و میهمانان همیشگی اش در آنجا بسر آبیاری منطقه که تا ارتفاعات بالای کوه میبرند. درختکاری شده بوسیله باران مصنوعی * اتاق بزم گیرد و باغبان بمن گفت يوسف علیجانی سر آشپز قطبی که حدود ۱۵ هزار اصله درخت میوه قبلا در هیلتون خدمت بقیه در صفحه ۵۸ صورت می کرده اظهار در اطراف ویلا کاشته شده است. بطوریکه اطلاع یافتیم محمد على ویلایی که در عکس مشاهده میشود با آنکه قطبی فقط شبهای جمعه باین رانندگان بود.. رانندگانی ویلا می آمده، معهذا در این اطاق و که میهمانان را بویلا می آوردند در پشت میزیکه در عکس دیده میشود این مکان اقامت می کردند. کارهای مالی خود را انجام میداده مخصوص است این عکس گوشه ای از اطاق را نشان میدهد. . این اطاق که یک حوض کاشی کاری در وسط آن قرار دارد بزم ایرانی شبهای جمعه برقرار بوده و خوانندگان معروف برای تفریح و نشاط هر چه بیشتر میهمانان سنگ تمام می گذاشته اند. گوشه ای از اطاق پذیرانی یکی از ویلاها، اگر عکس ها رنگی بود بهتر میشد بارزش و عظمت وسائل تزئینی اطاق پی برد. * جوانان * صفحه ۱۱ * سال ۱۲۰۱ Sompress 162529 3333 CANO
در حاشیه خبرهای روز بدهی یکی از تلفنهای ودویست هزارتومان بود! تیراندازیهای شبانه تهران از کجا آب میخورد؟ – پیشنهاد استفاده از کاخهای اختصاصی – آگهیهای تجارتی بردیوار شهر ـ تاترهای انقلابی با سینما هارقابت می کنند . مشکل زنان و تهدید بی حجابها ـ چراگویندگان رادیو و تلویزیون باید عربی بخوانند ؟ هژبر یزدانی و گذرنامه جعلی ـ شلوغ بازی شعبان جعفری در بازداشتگاه ـ شایعه انفجار در دربند از کجا آب با وجود آرامش نسبی تهران و میخورد؟ * آگهیهای دیواری شهر را زشت میکند! شهرستانها در روزهای پس از از بازگشت به تهران مطالب جالبی فیلمهائی نظیر گذشته آماده نیست گفته می شود. حالیکه مسجد و تئاتر مذهبی و با پایان اعتصابات و آغاز کار پیروزی انقلاب، معهذا هرروز و ارتش مردمی با شرکت تمام نظامیان از جمله شنیده شد که سران انقلابی، امروز جاذبه بیشتری برای بسیاری از شرکتها و کارخانه ها، هر شب خبر تیراندازی و کشتار انقلابی و چریکهای فدائی و مجاهد «جبهه ملی» خانه مسکونی یکی از تمام طبقات مردم بویژه جوانان دارد سد. در تهران بویژه در و سایر رزمندگانیکه آگاهی و اعضای این جبهه را که نسبتا بزرگ * مشکل زنان در مورد چادر و خیابان بازار انتشار آگهی مطبوعات امان تا و صبح اندک اندک رونق میگیرد ولی شهیدان (فرح آباد ژاله) تا تهران نو، تجربه عملی نظامی و جنگهای است برای اقامت امام در نظر گرفته نوشتن آگهی بر روی دیوارهای شهر هی شب صدای تیراندازی و گاهی پارتیزانی دارند. یک ضرورت بودند، اما مورد قبول ایشان واقع جوان متعصبی بدفتر مجله رونق بیشتری دارد. این آگهیها که رگبار مسلسل و تیربار بطوریی حیاتی است و مادام که این نشده و امام گفته بود که میخواهد تلفن کرد و با خشم و خشونت گفت: بگوش میرسد و ضرورت تحقق نیابد متاسفانه در یک محل عمومی در مرکز شهر – آقا من از امروز هر زنی را بدون بارنگ نوشته میشود احتیاج بدونفر گفت آنکه هیچکس نمیداند علت کارگر و یک موتوسیکلت دارد که عوامل ساواک و ارتش ضد خلق، اقامت کند و به همین خاطر «مدرسه چادر ببینم اذیت خواهم کرد! بسرعت خودشان را باینجا و آنجا تیراندازیها چیست؟ شایعات در این اینجا و آنجا دست به کشتار و ایجاد علوی» در خیابان ایران برای این با این جوان کمی صحبت کردیم برسانند و دیوارها را از آگهیهای بازه بسیار است از جمله اینکه هنوز اغتشاش و نگرانی برای ملت ایران منظور در نظر گرفته شد. و اعلامیه امام خمینی را در مورد رنگارنگ پرکنند. آنها یک قطعه بازماندگان ساواک و ارتش ضد خواهند زد * تاترهای انقلابی با سینماها – حجاب زنان که در روزنامه ها چاپ حلبی در دست دارند که بروی آن متن خلقی، شبها به پاسداران انقلاب و * پیشنهادی برای استفاده از رقابت میکنند؟ شده است برایش خواندیم و ظاهرا آگهی کنده شده، یکی آنرا دیگران حمله میکنند و پزشکی کاخهای تصرف شده دیگری بارنگ قانونی هر روز شاهد انتقال تعدادی بسیاری از سینماها کار خود را قانع شد که تذکر امام را در باره خبر تصرف کاخهای شاه سابق شروع کرده اند و تقریبا موفق هم چادر آریزه گوش خود کند ولی در «اسپری» آنرا پرمیکند. قبلا نوشتن جسد از گوشه و کنار تهران نگهمیدارد و سرسپردگانش که با پول ملت هستند، اما وضع تاترها هنوز دقیقا طول هفته چندین دختر و زن تلفنی اینگونه اعلانات روی دیوارها مخصوصا منطقه شرق پایتخت ساخته شده است بدست جوانان روشن نیست. دادند که در قدغن بود چون دیوارهای شهر را است. هفته گذشته چریکهای فدایی مبارز قبلا به آگاهی مردم رسیده بدفتر مجله اطلاع در یک آگهی دستی که برروی خیابانها و محل کارشان بخاطر زشت میکرد. حالا معلوم نیست خلق و بدنبال آن سازمان مجاهدین است اما چیزی که حالا شنیده می دیوارهای خیابان فرح آباد ژاله نصب نداشتن چادر مورد آزار و بی باردیگر از نوشتن اینگونه اعلانات خلق و دیگر گروههای سیاسی و شود چگونگی استفاده از این کاخها و شود چگونگی استفاده از این کاخها شده، گروهی از جوانان هنرمند حرمتی قرار میگیرند. این عده اعلام داشته اند که برای اجرای یک میگفتند هیچکس نمیتواند بگوید تجارتی جلو گیری میشود یا نه؟ اجتماعی به دولت آقای مهندس است. عده ای گویند کاخها و اعلام داشته اند که برای اجرای یک * ادامه تیراندازیهای مرموز و بازرگان هشدار دادند که انحلال ساختمانهای مجلل شاه سابق و نمایشنامه مذهبی و انقلابی در که ما کمتر از آنها مومن و معتقد به قطعی ارتش و بنیادگذاری یک دارودسته اش باید به موزه تبدیل مسجد آماده میشوند و چنانچه این اسلام هستیم ولی نکته قابل توجه کشتار مردم شود. جمع دیگری عقیده دارند که برنامه بمرحله اجرا درآید این اینست که اسلام و ایمان بان مطلقا به * از پیامهای خصوصی سردبیر… یکی از این کاخها باید در اختیار نخستین بار خواهد بود که از مسجد چادر و کفش و کلاه بستگی ندارد و رئیس جمهور آینده ایران باشد. برای بیداری مردم از طریق نمایش چیزی است قلبی و روحی که در درون آدم میجوشد و همانطور که گروهی نیز معتقدند این کاخها تئاترهای مذهبی و انقلابی استفاده هموطن باید تبدیل به موزه شود و جمعی میشود و به تعبیر دیگر، مسجد محل بی چادری دلیل بی اعتقادی به دین داشتن داشته باشند. آزادی یعنی اینکه اگر باافکار دیگران موافق گشاده کاری کنیم که مخالفین هم عقید آزادی یعنی اینکه همه مردم با امنیت خیال حق اظهار میگویند تبدیل به کاخ های جوانان تازه ای برای رابطه طبیعی و مبین اسلام نیست چادر بسر گردد که باید در این مورد بهترین مستقیم مردم با تئاتر خواهد شد. در تنها نیز نشانه ایمان و اعتقاد دینی اینصورت احتمال زیادی دارد که نمیتواند باشد. در هر حال امید راه انتخاب گردد بازگوکنند. اگر بخواهی بنام آزادی، آزادی بیان و عقیده مخالفین ه علت اقامت امام در مدرسه تئاترهای مردمی رقابت فشرده ای را میرود اعلامیه ها خودرا محدود کنی همانقدر گناهکاری که مستبدترین آدمها از ولی د علوی بیانیه های با سینماها آغاز نماید زیرا فضای رهبران مذهبی و سیاسی برای تمام دیدگاه توگناهکار و شایسته کیفر است. در باره محل زندگی امام پس سینماها در حال حاضر برای نمایش مردم از هر گروه و طبقه قابل احترام * جوانان * صفحه ۱۲ * سال ۱۲۰۱ .
مس پهلوی یک میلیون یہ و اجرا باشد و همه بانها توجه و عمل ومجازات این شخص بودند اطلاع جمع آوری مال و ثروت اشتهای کنند زیرا انقلاب برای آزادی تمام رسید که وی در جریان حمله مردم سیری ناپذیری داشته علاوه بر آنکه افراد ملت صورت گرفته و هیچکس بهادگان جمشیدیه متواری شده و از در هر گوشه و کنار این مملکت حق ندارد آزادی دیگران را بهر علت همان تاریخ بود که جستجوی کاخ و قصری بنا کرده از احداث . بهانه ای سلب کند و یا آنها را وسیعی برای پیدا کردن او توسط باغات میوه و مرکبات هم خودداری بزور و تهدید وادار به قبول عقاید پاسداران انقلاب آغاز شد. نکرده و جالب آنکه سیب و نان خود نماید. البته بانوان نیز باید در گفته شد در این مدت کلیه تغذیه رایگان مدارس کشور در لباس پوشیدن رعایت عفت و اخلاق نقاطی که امکان داشت هژبر در آنجا کنترات کارخانه نان شهر و باغ اسلامی را بنمایند خود را مخفی کرده باشد توسط سیب ایشان بوده که روزانه مبلغ گویندگان رادیو و جوانان بازرسی شده و اخیرا بخاطر هنگفتی از این راه درآمد داشته تلویزیون باید عربی بخوانند؟ آنکه وی از ایران خارج نشود بکلیه است. * گویندگان رادیو و قسمتهای فرودگاه آماده باش داده ری تا آنجا که میتوانسته از تلویزیون اخیرا با مشکل تازه ای شده تا مواظب هژبر یزدانی که پرداخت هزینه های آب، برق، تلفن و روبرو شده اند و آن قرائت کلمات و پاسپورتی با اسم جعلی تهیه کرده مالیات مربوط بکاخها و باغات و جملات عربی است که اکثرا در است باشند. املاکش خودداری می کرده و در اطلاعیه ها و بیانیه های دفاتر شنیدیم جوانان پاسدار انقلاب کمیته و گروههای مختلف بچشم اسم جعلی هژیر را که در گذرنامه تقلبی ری ذکر شده پیدا نموده اند و میخورد. با بثمر رسیدن انقلاب اسلامی بهمین جهت در محل های خروجی اکثر اطلاعیه هایی که از طریق فرودگاه اسم او را بدیوارها چسبانده رادیو و تلویزیون پخش میشود و متذکر شده اند که متوجه باشید دارای جملاتی عربی است که چون شخصی که گذرنامه ای باین اسم در گویندگان تا کنون سر و کاری با دست دارد هژبر یزدانی است، این کلمات و جملات نداشته اند بلافاصله او را توقیف کنید. حالا که با آنها روبرو شده اند * مالیات شمس پهلوی چه میتوان بخوبی به مشکل آنها پی مبلغ است؟! * هفته گذشته رپرتاژ ها را شنیدیم با آنکه اکثر گویندگان در زمینه کاخ های عظیم مهرشهر قبل از قرار گرفتـن جلوی متعلق به شمس پهلوی مطالعه میکروفون چندین بار جمله عربی کردید. داخل خبر را با گذاشتن کسره، فتحه شمس پهلوی که گویا در مورد ضمه مرور می کنند معهذا بکرات دیده شده که هنگام خواندن آن جمله دچار اشتباهاتی شده و ناگزیر بتکرار آن گردیده اند. موارد ناراحتی را بلافاصله بر چهره گوینده ایکه هنگام خواندن جمله عربی دچار اشتباه یا کندی ادای آن گردیده میتوان حس کرد و بعبارتی باید گفت گویندگان رادیو در عکس، دختر رزمنده ای را شوراهای کارگری در موسسات و تلویزیون که تا کنون بفراگیری می بینید که به جوانان درباره تفنگ مختلف تبریز فعالیت خود را زبان انگلیسی مشغول بودند (ژر – ث)، مسلسل، نارنجک و انواع گسترش داده است. سازمـان بایستی از این پس در کلاسهای دیگر سلاحها، نحوه جمل و چریکهای فدائی خلق همچنین دانشگاه صرف مهمانسر نحو زبان عربی حاضر | بکارگیری آنها تعلیم شوند . دختر که چریک فدائی است تشکیل داده . راس آن یک * هژیر یزدانی و فرار عج درباره اقسام اسل آگاهیهای دختر: چریک به تعلیم کاربرد ر گذرنامه جعلی! . بسیاری دارد و روزانه به صد و سلاحها به جوانان مشغول است. در * هژبر یزدانی سرمایه دار بیست جوان علاقمند تعلیم این کلاس، علاوه بر آمـوزش معروف از جمله چهره های چریکهای فدایی خلق شاخه نظامی، مسایل عملیاتی، پاسداری خطاکاری است که همان روزهای تبریز، بدنبال اشغال ساختمانهای آماده پاش و گروههای ضربتی و اول انقلاب در چند ماه پیش مربوط به گارد دانشگاه زبانهای خارجی نیز بجوانان یاد داده دستگیر شد و پرونده های وی یکی | مهمانسرای استادان، این ساختمانها پس از دیگری روگردید ولی در را ستاد عملیاتی خود قرار داده و با تبریز – غلامرضا عبدالعظیم حالیکه مردم منتظر محاكمـه تشکیل کمیته های سیاس نژاد خبرنگار جوانان شعبان جعفری هر بر یزدانی حال حاضر ارقام قابل توجهی از نکته دیگری که در مورد . کاخها شنیدیم اینست که شمس این بابت بدهکار است. پهلوی برای نمونه گفته شد که شمس پهلوی بابت طراحی و کارهای بابت کاخهای مذکور دیناری بمهندس مربوطه پرداخت نکرده ولی در فقط یک شماره تلفن که در مهر شهر نصب است مبلغ یک عوض امور مشاوره و مهندسی میلیون و دویست هزار تومان بسیاری از ساختمانها و پروژه های بدهکار است که تمام این رقم بابت دولتی را بانها سپرده بعبارتی باینطریق تلافی کرده است. مکالمه وی با خارج از کشور میباشد شنیدیم تلفن مذکور را هفته گذشته شرکت تلفن قطع کرده است. * شلوغ بازی شعبان بی مخ در بازداشتگاه؛ شمس پهلوی که علاقه وی به * جوانان پاسدار انقلاب هر جمع اوری مال روز عده ای را که اتهام ساواکی یا ساختمانهای لوکس ميليونها تومان ضد انقلابی دارند دستگیر و منـال پول این مملکت را هدر داده است. بقیه در صفحه ۵۸ 9 . این دختر به جوانان تبریزی استفاده از انواع سلاح را تعلیم میدهد * جوانان * صفحه ۱۳ * سال ۱۲۰۱
مجله جوانان يك گزارش جالب طرز کار آنها ـ اعمال و باز گردان افغانستان منتشر می کند این افغانا عمرگل از اینکه ایران را ترک میکند ناراحت بود و گفت بعضی از هموطنان افغانی مارا هم بدنام کردند افغانیها مرتکب قتل میشوند، افغانیها در تظاهرات رژیم شرکت می کنند، افغانی تظاهرات می کنند، افغانیها برای شرکت در جنگهای چریکی علیه حکومت خ تعلیم میبینند، افغانیها علیه پاسداران انقلاب تیراندازی می کنندو . افغانیها مرتکب قتل شدند، افغانیها افغانستان بود مافیای سیاسی، مالی و جنسی«اشرف پهلوی» این افغـانيها… افغـانيها… تومان مخارج یکسال زندگی در شده رفتیم تا از چگونگی آمدن آنها بایران، فعالیت، زندگی و خلاصه مرتکب سرقت شدند، افغانیها در بعد از شروع نا آرامی و با بازگشتشان مطلبی تهیه نمائیم پا تظاهرات شرکت کردند، افغانیها گرفتن و قوت گرفتن انقلاب مردم وقتی بمحل باشگاه تاج سابق مسلحانه مقاومت می کنند، دولت ایران علیه رژیم خودکامه، عوامل بختیار از دست افغانیها می نالید، رژیم برای رویارویی با انقلاب دولت انقلاب افغانیها را روانه ملت از هر وسیله غير مشروعی رسیدیم عده کثیری از افغانیها را دیدیم روی زمین نشسته و یا هم جمع شده و بگفتگو افغانستان: می کند، بعضی شبها استفاده میکردند از جمله افغانهای مشغولند، اسباب و اثاثیه آنها عموما افغانیها در برابر پاسداران انقلاب بیچاره را هم وارد ماجرا کردند و از پتو، لحاف، کتری، استکان طرفی چون رژیم افغانستان یک رواندازهای کثیف و مندرس بود ر تیراندازی می کنند.. این جوانک گیتار زن کیست که براستی این افغانیها چه کسانی رژیم مترقی بود بزودی عوامل با یکی از افغانیها که شرجان هستند؟ برای چه به ایران آمده اند؟ و بیگانه نیز برای استفاده از این خیل نام دارد و ۵۷ سال از عمرش گذشته اشرف، در یک نگاه، دلباخته اش شد حالا خودشان در آستانه خروج از عظیم افغانی مقیم ایران وارد صحنه وارد صحبت میشوم ایران چه میگویند؟ شدند اردوگاههایی برای تعلیم . شرجان که ریش بلند و قد افغانیها در دوران گذشته بعلت دادن افغـانها و اعزامشـان به و او را از کافه های زیر زمینی اروپا تنومندی دارد با وجود ۵۷ سال سن کمبود کارگر و بالا بردن میزان افغانستان برای جنگ با رژیم از نیروی جسمانی خوبی برخوردار به ایران کشید و به ثروت سرشار دستمزد در ایران – دسته دسته از انکشور هم تشکیل دادند، دولت است و برق چشمانش خبر از مرز گذشته به کشور ما می آمدند وابسته به رژیم هم از این فرصت ها سلامتی او میدهد. اغلب آنها فقط کارگران ساده ای استفاده میکرد، گاهی افغانی های می گوید ما ۲۴ نفر بودند و فاقد هر نوع تخصص آمادر مسلح را بجنگ مردم میفرستاد و باتفاق راهی ایران شدیم حدود شش رساند؟ بردیم کا بدون اشاره اشرف نیامده و نرفته است؛ از سقوط حکومت ملی دکتر مصدق تا کنون، هیچ دولت و وزیری حالیکه در افغانستان دستمزد کارگر گاهی هم انقلاب ملی مردم ایران را ماه پیش بود که بخاطر وضع بد ساده روزی پنج تومان بود در ایران منتسب به افغانها میکرد.. در هر زندگی و نداشتن در آمد کافی پای اینها تا روزی صدو بیست تومان صورت دولت موقت انقلابی برای پیاده بطرف مرز ایران حرکت کردیم اشرف برای زیبایی و دلربائی، چندین بار دست به عمل جراحی دستمزد میگرفتند. همین موضوع پایان بخشیدن به فاجعه افغانها در پلاستیک زد! سفر ما از هرات تا مشهدمدت یک بقیه افغانها را هم تشویق به آمدن به ایران تصمیم گرفت آنها را برطن ماه طول کشید، روزها راه میرفتیم ایران میکرد و از آنجا که پول خویش بازگرداند و اینک پاسداران و شبها در زیر پل یا پناه تپه ها و از شماره آینده در مجله جوانان جوانان – صفحه ۱۴ * سال ۱۲۰۱ ●●● 9 دشمنی آشکار اشرف با خانواده فرح دیبا تا کجا ریشه دوانده بود؟ ایرانی در جامعه عقب مانده انقلاب دسته دسته افغانی ها را افغانستان ارزش زیادی داشت بوطن خود باز میگردانند. کوهها میخوابیدیم، وی در خصوص عبور از مرز می گوید خیلی راحت از مرز گذشتیم و در آنجا کسی شاه سابق، تنها یکبار توانست در مقابل خواست خواهر دوقلوی گاهی همینکه کارگری افغانی در * افغانیها چه میگویند خود، مرد باشد و بایستد و آن زمانی بود که اشرف بعد از قرار سه هزار تومان جمع میکرد بوسیله بایران بازگشت ولی برادرش از فرودگاه باو پیغام داد که بکاخش دوستانش کشته میشد زیرا سه هزار مجله در جمع افغانیهای دستگیر شرجان که صاحب زن و دو گذشته باتفاق عكاس مانع ورود ما بخاک ایران نشد. نرود و از کشور خارج شود! فرزند میباشد گفت از حال همسر و برادرم! و مهربان: بچه هایم خبری ندارم، در این مدت اگرتوهم از آن دسته پدران هستی که در جلوچشمان متعجب یا آنکه ایران در اعتصاب بود و . فرزند به الکل پناه میبری، سیگار های پیاپی دردمیکنی، به بازی کارها رونق سابق را نداشت معهنا قمار مینشینی، هرگز نمیتوانی فرزندت را از این بلایای خطرناک در امان بداری زیرا رطب خورده منع رطب چون کند؟ روزی شصت تومان دستمـزد
درباره افغانیها – ن آنها به بها. ها برضد رژیم گوش تا گوش محوطه باشگاه ودشان در ایران تاج منتظر رفتن هستند افغانیها گاهی دراین محل نگهداری میشوند. رستاخیز کار می کردم، قاچاقی وارد می گرفتم و توانستم این پول را ایران شدم و مدت هفت روز است که در این جا بسر میبرم. وی خاطرنشان ساخت من و جمع کی گفت بیشتر افغانیهاتی که ولی بران می آیند بکار عملگی دیگر هموطنانم عموما برای پول می پردازند و از این راه پول خوبی پایران می آئیم زیرا پول اینجا بدست می آورند. درمقایسه باپول افغانستان رقم شرجان از اینکه ایران را ترک چشمگیری است. می کرد ناراحت بود و اظهار داشت از خوشقدم خواجه دلمان میخواهد اینجا بمانیم ولی افغانیهایی که دورم را گرفته اند دولت انقلابی چنین اجازه ای را بما سئوال می کنم در یکی دوسال نمیدهد و ما هم چاره ای جز اطاعت گذشته مرتبا خبرهایی در روزنامه ها نداریم. چاپ میشد که افغانیها دزدی کردند. عمر بعد از شرجان با عمر گل که افغانيها سرهموطنان خودرا بریدند. جوان ۲۵ ساله ای است حرف میزنیم. چند افغاني بقصد تجاوز وارد گل و سایر افغانیها بزبان خانه ای شدند، افغانیها سرنشینان فارسی حرف میزنند او که هنوز سن یک اتومبیل را لخت کردند، چرا و سالی را پشت سرنگذاشته گفت اینکارها را می کردید؟ زن و یک بچه داریم، وقتی بچه ام بعضی هاشان شرمنده میشوند و بدنیا آمد منهم راهی ایران شدم چندنفری هم جواب میدهند. البته نزدیک بیکسال است که اززن و مامنکر این اتفاقات نیستیم، بعضی سرم خبرندارم. از هموطنان افغانی باکارهای شبها در همانجایی که کارمیکنم خلافشان آبروی مارا هم بردند. البته گفتگویی انجام دادم. خواهد بود وی اضافه کرد بسیاری نگردیده پذیرانی می کنیم میخوابم و حالا نمیدانم در افغانستان همانطور که در هر کشوری بدو آقای خدیر گفت تاکنون حدوده آقای خدیر گفت بیشتر این ازاین آدمها چندی پیش با گرفتن چه کار خواهم کرد. خوب پیدا میشود بین ماهم آدمهای هزار افغانی را دستگیر و بوسیله افغانیها در گذشته که حکومت پول در تظاهرات قانون اساسی مرگل گفت اكثر ما ناباب زیاد وجود داشت. اتوبوس بمـرز افغانستان طاغوتی شاه برقرار بود مرتکب شرکت کردند که خودشان باین درافغانستان دهقانی میکردیم و این عده می گویند وقتی فرستاده ایم. اینعده تماما فاقد خلافهای فراوان و حتی آدمکشی هم مسئله معترفند. شاید پس از مراجعت بازهم بهمان پاسداران انقلاب بسراغ ما آمدند پاسپورت و جواز کار میباشند و شده اند متأسفانه درآنزمان برای آقای خدیر درخاتمه صحبتهای هیچگونه مقاومتی ازخودنشان بهمین جهت است که نمیتوانیم ایجاد هرچه بیشتر ناامنی مرزها باز خود گفت جوانان پاسدار انقلاب او و بیشتر افغانیها می گفتند ندادیم و متوجه شدیم که این بار اجازه اقامت و کار بأنها بدهیم، البته گذاشته شده بودند و افغانیها همچنان بجمع اوری افغانیهایی که چند ماهه اخیر که بانکها تعطيل حرف و شوخی نیست و بایستی هریک از این آدمها چنانچه تاتوانسته اند بطرف ایران سرازیر بطور قاچاق وارد ایران شده اند مردم در اعتصاب بسر میبردند هرچه زودتر ایران را ترک کنیم پس پاسپورت و جواز کار بگیرند شده اند. باین عده متذکر میشویم مشغولند و برای ما معلوم نیست چه خودرا نگرفته ایم و منتظر از گفتگو با افغانیها که بصورت میتوانند بایران مراجعت و درباره حواسشان جمع باشد زیرا گذشته تعداد افغانی بدون پاسپورت وارد که از طریق کمیته انقلاب دستجات چندین نفری سوار مشغول کار شوند. گذشت و دردولت انقلابی فعلی ایران شده اند. کارها طلب ما داده شود اتوبوس میشدند تا به طیبات برده وی گفت از کسانیکه دستگیر چنانچه کسی بدون داشتـن تعجب ما بیشتر از آنجا ناشی خواجه افغانی دیگری که شوند با آقای علی اصغر خدیر که میشوند تازمانیکه مسابشان تسویه پاسپورت هوس عبور ازمرز را است که این عده تمام نمی شوند و ۷ سال دارد گفت من درانبار سرپرستی اینکار را بعهده دارد نشده ووسيله مراجعتشان مهیا بکند سروکارش بادولت انقلابی هرچه می آورند بازهم ادامه دارد. جوانان * صفحه ۱۵ ۵ سال ۱۲۰۱ کار مشغول شویم * 90*00# این عده از افغانیها که جلوی دوربین عکاس شکلک ساخته اند منتظرند تا در نوبت مقرر بطرف مرز افغانستان حرکت داده شوند،
18 از پیامهای هموطنم در این روزها که «خون» های ریخته بر خاک درخت استقلال وطنمان را آبیاری می کند بنشانه سپاس از رزمندگان کوچه و خصوصی خیابان، خود را به اولین مرکز انتقال خون برسان و با هدیه خون خویش پیوند خود را با مبارزان راه آزادی و آزادگی وطنت محکمتر کن! * جوانان * صفحه ۱۶ * سال ۱۲۰۱ سردبیر…
باهم به دیدن زیباترین آفریدگان جهان برویم نمایشگاهی جالب از نفیس ترین اکواریوهای دنیا دانش رور در خدمت جوانان امروز ترجمه و تنظیم از: محمدرضا خیرخواه * طول انواع مختلف ماهی از ۱/۲ سانتی متر متر تا ۲۱ متر میباشد! * در یکی از افسانه های باستانی، یک شاعر یونانی بوسیله یک گیاهان آبزی بوده و در آن ماهی رانگهداری میکنند. بعضی آکواریوم «دلفین» نجات داده شده و به ساحل ها تزئینی بوده و از آن بعنوان دکور استفاده میکنند در حالی که انواع دیگری از آکواریوم ها هستند که برای آورده میشود! اهداف علمی بکار برده میشوند. * شرایط محیطی یک «آکواریوم» * شرایط محیطی آکواریوم چگونه باید باشد؟ در دو شماره قبل شما را به دریا بردیم و برگرداندیم و تا آنجا که مقدور بود، شما را از مسایل مربوط به دریا ها اقیانوسها آگاه کردیم. ولی در این راه، باشد و نیز دارای اکسیژن کافی باشند. ضمناً درجه حرارت آنها نیز باید مناسب دریایی و جلبک ها و خزه ها نیز در آنچنان که باید، از موجودات دریا ـ و بخصوص ماهی ها که اکثر جانوران شد و یا شاعری یونانی بنام «اریون» زهمواره ثابت باشد. وجود گیاهان دریا از این نوعند ـ صحبت نکردیم چرا که مورد غضب ساکنان یک کشتی که مسایل مورد بحث آنچنان وسعتی قرار گرفته و بدریا پرت شده بود، داشت که این مورد تقریبا نادیده گرفته بوسیله یک «دلفین» نجات داده شده شد. حال بتلانی این نادیده گیری این و به ساحل آورده میشود! و اصولا ماهی شماره از صفحه علمی را به ماهی و در هنر وادبیات یونان باستان نقش نه مخصوصا تصاویر زیبایی از آن که از «آکواریوم» های جالب و زیبایی انتخاب شده اند، اختصاص میدهیم. * تاریخچه ماهی! چندان کوچکی بعهده داشته است. * اکواریوم چیست؟ ماهیها را میتوان جزو زیباترین آفریدگان جهان دانست و همین زیبایی اگر یک ماهی سالم را در یک در مورد ماهی بطور کلی میتوان تقریباً برایشان دردسری شده است! آکواریوم مناسب با یک محیط تقریبا چراکه از اولین روزهای تاریخ تمدن، تا طبیعی، قرار دهیم، ماهی بطرز زیبا و بامروز، ماهی همواره بخاطر زیبائیش، جالبی به شوق و وجد آمده و حرکات زندانی بشر بوده است! بسیار چشمگیر و فریبنده ای از خود در چین باستان، ماهیها را از آب نشان میدهد که هر بیننده ای را بخود گفت که جانوری است خونسرد و مهره دار که انواع آن به حداقل ۳۰/۰۰۰ نوع میرسد. در این ۳۰/۰۰۰ نوع ماهی، از ماهی ۱/۲ سانتیمتری گرفته تا نوعی بالن بطول ۲۱ متر را میتوان گرفته و در ظروف سفالی نگهداری جلب میکند. پیدا کرد. ماهی، گذشته از کاربرد میکردند و منظورشان از اینکار فقط و غذایی آن که مورد استفاده همه مردم فقط تماشای ماهی و حرکات زیبای آن از آنجا که در این شماره، قصدمان جهان است . وبخصوص ساكنان بوده است. البته زمانی هم ماهی را فقط – بیشتر ـ ترتیب دادن یک نمایشگاه از نیز اهمیت خود را نشان داده است. در سواحل دریاها و اقیانوسها ـ در تاریخ بدلیل اینکه از آن بعنوان ذخیره مواد «آکواریوم های جالب و دیدنی بود، افسانه ها و داستانهای باستانی بارها از غذایی استفاده کند، نگهداری صحبت را به همین جا، خاتمه داده و به ماهی نام برده شده است. مثلا در یکی میکردند، ولی این مورد چندان زیاد تماشای تصاویر زیبا و فریبنده ای که از کتب مقدس میخوانیم که یونس برایتان چاپ کرده ایم میرویم. تا پیامبر بوسیله یک ماهی بزرگ بلعیده شیشه ای میگویند که دارای آب و خدانگهدار واما «آکواریوم» به محفظه ای هفته ای دیگر در همین صفحه جوانان * صفحه ۱۷ * سال ۱۲۰۱ نبوده است. در تمام اکواریوم ها آب باید همواره بطور خالص در آن ها موجود اکواریوم بسیار مفید است، چراکه گیاهان برای ماهی های آکواریوم تولید اکسیژن میکنند و در عوض دی اکسید کربنی راکه ماهی ها بیرون میدهند جذب کرده و مصرف میکنند و در واقع نوعی پاکسازی در محیط را انجام میدهند.
لحظه بلحظه از جزئیات نبرد دلیرانه همافران با افرادگار دکه بر این همافران جس ان . یک همافر کهچهره خود را پوشانده بر روی اتومبیل پلیس دیده می شود. وظایفی دارد گفت: گوشه ای از تظاهرات همافران و سایر پرسنل نیروی هوایی قبل از درگیری با گاردیها. همافرشدند اکثرشان دوره تخصصی را در خارج حتی اگر لازم باشد بازهم به خارج میروند. اغلب همافران پس از ارتقاء باین درجه وارد هستند راستش این سوال را اینروزها خیلی ها از ما از ایران میبینند. میکنند حتی خبرنگاران خارجی که بمصاحبه با . بیشتر این تخصصها در رشته های فنی و دانشگاهها میشوند و دررشته های مورد علاقه مامیآیند نمیدانند معادل واژه همافر درزیان بسیار مهم نظير: الکترونیک کامپیوتر، نگهداری تحصیل میکنند هم اکنون بیشتر همافران یا خودشان چیست چراکه همافر یک سانت فرهنگی جتهای مختلف، رادار، دستگاههای فرستنده و لیسانسیه اند و یا در حال تحصیل در دانشگاهها گیرنده، موتور جت و اسلحه است. تازه در ارتش است در حدود یازده سال پیش، تعدادی از همافران نیز درجه فوق هنگامیکه نیروی هوایی ایران اقدام به خرید البته باید توجه داشت که هر «همافر، فقط در یک لیسانس گرفته اند، البته یادآوری میکنم که جتهای فانتوم و دستگاههای پیچیده الکترونیکی رشته، متخصص میشود و بعداز تمام کردن دوران همافران برای اینگونه تحصیلات دانشگاهی از ان از ایالات متحده آمریکا کرد با کمبود تکنیسین هنرجویی به درجه «همافرسومی، ارتقاء پیدامیکند. وقت آزاد و بودجه شخصی خود استفاده میکنند. در زمینه نگهداری و تعمیر جتها و ابزار بسیار همافران پس از گرفتن درجه به قسمتهای مربوط گویا در زمان رژیم سابق لایحه ای تصویب دقیق و پیچیده روبرو گردید. مقامات نیروی منتقل شده و زیر نظر همافران با تجربه به کار شده است که بموجب آن همافران بعد از تمام شدن هرانی دراین باره دست به ابتکارهای زیادی زدند مشغول میگردند. همافران ضمن انجام دادن یازده سال تعهدی که به نیروی هوایی داده اند ولی به نتیجه مطلوب نرسید تا اینکه تیمسار کارهای فنی از پیشرفتهای جدید و تکنیکی رشته میتوانند بالباس شخصی دراین سازمان مشغول خود در جهان نیز آگاه شده و آنها را فرامیگیرند، ارتشبد خاتم فرمانده وقت نیروی هوایی و شوهر کارشوند. اما بانشی که همافران در پیروزی فاطمه پهلوی خواهر محمدرضا پهلوی تصمیم گرفت برای این منظور، رسته جدیدی در نیروی هوایی ابداع کند و چنین شد که رسته «همافری» بوجود آمد 3 هنرجو کیس رزم دلیرانه همافران پادگان فرح آباد ژاله با سربازان و درجه داران و افسران گارد سابق، این درنخستین سال تأسیس آموزشگاه همافری، روزها محبوبیت عظیمی برای این دسته از دیپلمه هائیکه میخواستند وارد خدمت در نیروی نظامیان ایران بوجود آورد و آناترا بعنـوان هرانی شوند برای اولین بار در تاریخ ارتش ایران، پیشگامان نیروی نظامی کشور در انقلاب اصیل مختار شدند که بین دو رسته افسری و همافری، ملت بجهانیان شناساند. باوجوداین، گروه کثیری یکی را انتخاب کنند البته اکثر جوانها رسته از مردم ما بدرستی نمیدانند «همافر» معادل چه همافری را انتخاب کردند. این گروه هم اکنون با درجه ای در ارتش هست و چه وظایفی دارد و درجه «سرهمافریکمی، بخدمت مشغول هستند. چگونه باید وارد مدرسه همافری شد و چه کسانیکه وارد رسته همافری میشوند یک امتیازاتی دارد؟ ما برای آگاهی خوانندگان عزیز دوره درساله و گاهی سه ساله را پشت دراین باره و همچنین کسب اطلاعات دست اول سرمیگذارند. آنها در این دوره بطورشبانه روزی درباره چگونگی رزم قهرمانانه همافران بانیروی تحصیل میکنند و تازمان ارتقاء بدرجه همافری، گارد، خبرنگاران خودرا بمیان همافران فرستادیم و هنرجو» نامیده میشوند. گزارشی دراین مورد تهیه کردیم که میخوانید: * کسب تخصص بیشتر در خارج همافری چگونه بوجود آمد؟ دراین دوران «هنرجریان، ابتـداء زبـان خبرنگار جوانان هنگام گفتگو با یکی از هنر جویان همافری. عده ای از هنر جویان، هنر یکی از همافران انقلابی نیروی هوایی درباره انگلیسی را میاموزند و بعدیکی از تخصص های نخستین سوال مادراینمورد که همافر کیست و چه موجود در نیروی هوایی را فرامیگیرند، ووقتی آموزان، همافران و درجه داران و چند غیر نظامی نیز در عکس دیده می شوند. * جوانان * صفحه ۱۸ * سال ۱۲۰۱
ای اولین بار از زبان همافران برای ملت ایران فاش میشود ور در حالیکه مردم از رزم و نبرد دلیرانه همافران سخنها ••• میگویند اما نمیدانند همافر کیست ؟ چه درجه ای دارد؟ شرح رسته ها و چه وظایفی دارد و چگونه اسامی مختلف در باید وارد مدرسه همافری شدووو… نیروی هوایی دراین گزارش، اسامی مختلفی از افراد شده که اینک شرح هر کدام بطور جداگانه «همافر ها» در رشته های فنی نظ درجه داران و افسران نیروی هوایی ذکر بنظر خوانندگان ارجمند میرسد: هنرآموز: جوانانیکه بامدرک سیکل الکترونیک، کامپیو تر،نگهداری جت وارد نیروی هوایی می شوند و پس از گذراندن دوره آموزشی بادرجه «گروهبان های مختلف، رادار ، دستگاههای نومی» پخدمت مشغول می شوند. هنرجو: جوانان دیپلمه ایکه پس از فرستنده و گیرنده و موتور جت و قبول درامتحانات مخصوص وارد نیروی هوایی می شوند و پس از گذراندن یک اسلحه تخصص می بینند دوتا سه ساله به درجه «همافر سومی» ارتقاء پیدا می کنند. «همافرها» همیشه میدیدند که با داشتن دانشجو: جوانان دیپلمه ایکه پس از قبول شدن در امتحانات ورودی به دانشکده افسری راه پیدا می کنند، و در دسته های کنند، و در دسته های اطلاعات مهم و تخصص کامل باز آموزش دیده و در قسمتهای مختلف بخدمت هم زیر دست مستشاران آمریکایی خلبانی، کنترل پرواز و سایر تخصصها مشغول می شوند. مدت آموزش سه سال یک همافر مسلح روی ، تعدادی از جتها را از کار بیندازند تا نتوانند پرواز است و دانشجویان پس از آن به درجه هستند و نطفه انقلاب از همین جا یک خودروی زرهی ارتش کنند و خطری – احتمالا فرو ریختن بمب برسر مردم یا در نقاط حساس ـ ایجاد کنند. کمار کاردیها گرفته شده «ستوان دومی، ارتقاء پیدا می کنند دانشجوی وظیفه: جونانیکه باتحصیلات لیسانس، فوق لیسانس و دکترا بسته شد. شرکت همافران و سایر پرسنل نیروی هوایی است. با لباس فرم و لباس شخصی در تظاهرات و رژه معروف آنها در برابر مقر امام خمینی و اعلام · وفاداری آنها که با واکنش شدید رژیم سابق مواجه شد از دیگر مبارزات این گروه بود. در این روزها براستی جان همافران زندانی و تبعیدی (به برای خدمت وظیفه به ارتش میآیند. و بازهم مستشاران مفتخور آمریکایی برکارشان بررسی درباره اوضاع دنبال شد. از گذراندن نزدیک به شش ماه آموزش نظارت دارند و بانها امرونهی ارباب مابانه ای باتوجه به تحصیلاتشان بادرجات «ستواز میکنند. همافران میبینند آمریکانیها بدون داشتن * رویداد تاریخی نبوغ و استعداد خلاق و حتی دومی» یا «ستوان یکمی، خدمت وظیفه را خاش و سایر نقاط) در خطر اعدام بود اما فشار از حدود دوماه قبل، همافران نیز پیکار ملی اطلاعات بیشتری از ایرانیها و بدون انجام کار مهمی، چندین برابر خودرا علیه رژیم خودکامه وستمگر و نوکر بیگانه مردم و تحصن خانواده همافران در کانون وکلای انجام میدهند. آنان حقوق میگیرند و از مزایای فوق العاده علنی کردند و نخستین بار ۲۸۰۰ نفر همافران دادگستری باعث آزادی عده ای از همافران شد و استثنایی برخوردارند. پایگاه شاهرخی همدان دست به اعتصاب غذازدند نقشه شوم رژیم را در اینمورد نقش برآب ساخت. ر و انقلاب ملت داشته اند حالا دیگر مسئله یازده سال بسیار اتفاق میافتاد که آمریکائیهای از خود و این رویداد که در تاریخ ارتش ایران بیسابقه در مورد همافران یک شایعه دیگر هم وجود داشت راضی از حل مشکلات فنی عاجز بودند و آن اینکه، گویا در یکی از پایگاههای نیروی بود به پایگاه حرریاحی (وحدتی دزفول) و سایر تعهد مطرح نیست زیرا این جوانان تحصیلکرده و مامجبور بودیم بانها کمک کنیم در حالیکه آنها متخصص میدانند که ملت از آنان چه انتظارات هوایی به همافران دستور داده میشود که جنهای واحدهای نیروی هوایی درسراسر کشور سرایت مهمی دارد و لباس همافری اینک نه تنها مانند برای کمک بما حقوق میگرفتند؛ کرد. اف – ۱۴ را مسلح کنند تا در روز اربعین برای سرکوبی مردم از آنها استفاده شود، اما همافران از گذشته مایه خجلت و شرمساری نیست بلکه موجب سربلندی و افتخار نیز هست. * شایعات چه بود؟ اینکار خودداری کرده و حتی جتها را نیز از کار با علنی شدن مبارزات همافران در پایگاههای * تنفر از مستشاران آمریکایی * گسترش حالت خشم و عصیان این تنفر از آمریکائیهای استعمارگرو مختلف تعدادی از آنها دستگیر و به زندان منتقل انداخته اند. در نتیجه این عمل همافران با خشونت استثمارگر بقوت خود باقی بود و مارا هرروز عمال رژیم سابق مواجه شده و گویا ۲۰ تا ۲۵ گشتند. بعد از این ماجرا شایع شد که عده ای از بیشتر از روز پیش بخاطر نوکری بیچون و چرای همافر بهروز – ج یکی دیگر از همافران که در همافر بدون محاکمه اعدام شده اند اما این شایعه همافران زندانی را اعدام کرده اند. این شایعه واقعه جمله غافلگیرانه افرادگارد به آنان حضور رژیم نسبت به امپریالیسم آمریکا خشمگین و همانموقع توسط عوامل رژیم تکذیب شد ولی هیچ چندان صحت نداشته زیرا تا حالا که قلم و ناراحت میکرد تا اینکه از سال گذشته مبارزات داشت و شاهد دفاع متقابل و غلبه افتخار آفرین پنهانی گروههای مختلف سیاسی و مذهبی ایران همافران برگاردیها بود و خود نیز دراین پیروزی نسبت به رژیم فرعونی محمدرضا پهلوی علتی شد داشته است در باره این رویداد مهم عظیم سهم و اوج گرفت و همزمان با آن، تمام مبارزان از گفتار آزاد است منتشر میشد و همه از آن آگاه منبع دیگری در این مورد اطلاعی به مردم نداد و میشدند. شخصا آگاهی درستی از صحت و سقم این من خاطرات یک همافر موضوع ندارم. در اینجا همافر لواسانی رشته سخن را بدست در همین زمان شایع شد که رژیم قصد دارد مخالفت همافران با نظام پوشیده رژیم سابق هر گروه و سازمان رهبری امام خمینی را پذیرفتند. جتهای مدرن و معروف (اف – ۱۴) را به خارج از میگیرد و چگونگی حمله افراد گارد و دفاع جانانه کشور منتقل کند. این موضوع باعث شد تا و پیروزی درخشان همافران را چنین شرح میدهد: ازاین زمان ببعد مبارزه همافران نیز شکل و ارتش از زمانی آغاز شد که همافران، بعداز طی دوره تخصصی در آمریکا بایران برمیگردند محتوای جدی تری بخود گرفت و بصورت نوشتن همافران در باند فرودگاه پایگاه اصفهان که جتهای ـ من ساعت ۸ صبح روز شنبه به پادگان رسیدم. شعار برروی درودیوار ساختمانها و بحث و ولی میبینند در انجام وظیفه آزادی عمل ندارند و (اف – ۱۴) در آن نگهداری میشدند . شوند ر بقیه درصفحه ۴۲ جوانان * صفحه ۱۹ * سال ۱۲۰۱
امروز مجله جوانان برای نخستین بارمتن پرونده بازجویی از از تشبد نصیری را افشا می کند اسرار داخلی قصر عظیم قطبی در تلفن يكميليونودویست هزار تومانی جاده کرج شمس پهلوی و دهها خبر جالب يك رپرتاژ کامل ازماجراهای افسانه ای «همافران» LIS لز گروه نشریات اطلاعات دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۵۷. شماره ۶۳۲. سال ۱+۱۲ بها ۵۰ ریال رهبر ۲۱ ساله گروه فجر اسلامی چگونه تیر باران شریعتی و آفت غرب زدگی بقلم: کسمالی حسین فکری قائم مقام سازمان ورزش بانوان باید مجزا و با لباس پوشیده نقش حساس آیت الله طالقانی در عصر انقلاب ورزش کنند
خوب اینهم نوعی تحمیل اتومبیل دو میلیون تومانيملك خالد اخیرا ملک خالد پادشـاه لیموزینهای معمولی ووزن آن هیدرولیک درجای خود حرکت و استریو، داخل لیموزین با پرست که حتی پس از اصابت بگلوله بأنها عربستان سعودی رقم تکان دهنده ۳۵۰۰ کیلر سنگین تر میکند. در روی صندلی که از بره فرش شده و دارای تلفن، وسیله میتوانند اتومبیل را بسرعت بحرکت ۳۰۰/۰۰۰ دلار را برای خرید میباشد. مخمل پوشیده شده نشان خانواده ضبط میز تحریر و تزئیناتی از . درآورند، و اما درمورد مخزن بنزین، «لیموزینی» درحدود که در عکس مشاهده صندلی اریکه مانندی را که سلطنتی باطلا دوخته شده است. طلای ۱۸ عیار میباشد. بدنه و وقتی حیاط خانه پراز چاههای نفت میکنید پرداخت. طول این اتومبیل درعکس زیر مشاهده میکبیر ۳۶۰ همراه با تجهیزات استاندارد از قبیل شیشه های اتومبیل ضد گلوله بوده است این مساله چه اهمیتی میتواند حدود چهار فوت بلندتر از درجه کامل میچرخد و بطریق ایرکاندیشن، پنجره های اتوماتیک و لاستیک ها طوری ساخته شده اند داشته باشد؟ پسر رئیس جمهوری سابق در مزرعه کار میکرد! پسر «جان کندی» به گله چرانی . شد، اما «جان» پسر ساکتی بود، بود و ازان لذت میبرد. ساختن سد ـ کندن نهر آب، جمع آوری خرمن مشغول بود است همه دنیا را بخرد روبرو خواهم سنگین و کمرشکن مزرعه مشغول «جان» که در ۲۵ نوامبر امسال شوخ طبعی و هجده ساله شد درطول تابستان برخوردار از حس مایل بانجام هر کاری که از او صبحها ساعت شنش و نیم از خواب تقاضا میشد در واقع او از آنچه که برمیخاست. ساعت هفت من فکر میکردم خیلی بهتر بود. صبع رئیس جمهوری فقید آمریکا که درآوردند. ازجمله خانواده جان ـ اف کندی – روزنامه نویسها ته و توی قضیه را از ماه ژوئن گذشته تا دومین صبحانه میخورد و از ساعت ) مشغول بکار میشد. درساعت ۱۲/۵ سابق آمریکا به گله چرانی، ساختن ‘ بصرف ناهار میپرداخت و ساعت هفته ماه اوت پسر رئیس جمهور بشدت به این سنت پای بند است و «ملودی کاردینگ» کارگر در تابستان گذشته به یک مزرعه مزرعه که در طول تابستان گذشته با سد، کندن نهراب، جمع آوری خرمن شش بعدازظهر دست از کار میکشید. او درطول این مدت دیگر کارهای مربوط به فرستاده شد تا با زندگی کشاورزان «جان کندی» همکار بوده است راجع مزرعه داری مشغول بود. آمریکایی آشنا شود. این واقعه البته به او میگوید: ثروتمندان آمریکانی سعی می کنند فرزندان خود را با زندگی از دیدگاه روزنامه نویسان پنهان من فکر میکردم با جوان لوس «هاردینگ» میگوید: او تمام تابستان را به کار نگهداشته بود ولی خوب، سرانجام و نثری که فکر میکند با پولش قادر واقعی روزمره مردم آشنا کنند 2 @ چهره جدید بيوك الكترا در سال ۱۹۸۰ خبر جدید در مورد بیوک وزن با طرح یک موتور کوچکتر اندازه سابق باقی خواهد ماند اما داشت. قیمت الکترای ۱۹۸۰ هنوز | ۱۹۸۰ یک الکترای جدید با قدرت مكعب و با موتور دیزل هم برای توسط مهندسان بدست آمد و برای شکل خارجی آن بطور قابل ملاحظه دقیقا تعیین نشده اما بعقيده موتور دیزل است. هرچند که موتور علاقمندان عرضه خواهد کرد. در نودکیلوی باقیمانده پلاستیک تغییر خواهد کرد. چراغهای راهنما، کارشناسان قیمت آن بیش از قیمت استاندارد بیوک ۱۹۸۰ – ۳۰۱ اینج جهت صرفه جویی در مصرف والومینیوم را جایگزین قسمتهایی پارک و پنجره های اتومبیل و قسمت قبلی خواهد بود. قیمت سابق مدلهای مکعب از نوع وی ۸ خواهد بود، اما سوخت کارخانه از وزن بیوک که معمولا از فلز ساخته میشد مانند جلو وعقب اتومبیل تغییر شکل داده مختلف بیرک الکترا کارخانه یک نوع بیوک الکترای ۱۹۸۰ در حدود صدکیلو در صندوق عقب و گلگیرها کردند. اختصاصی با ظرفیت ۳۵۰ اینج کاسته است. ده کیلو از این کاهش ابعاد خارجی الکترای ۱۹۸۰ بهمان بین وقسمت جلو شیب بیشتری خواهد دلار تا ۸۵۹۸ دلار بوده است. قسمت عقب الکترای ۱۹۸۰ نشان میدهد که گلگیرهای عقب تقریبا از بین رفته اند. * جوانان * صفحه ۲۰ * سال ۱۲۰۱ هرشب سرساعت ده برختخواب | میرفت. هنگام حرکت دادن گله او بقیه در صفحه ۵۰ قسمت جلوی بیرک الکترای ۱۹۸۰ شباهت زیادی به بیرک ریویرای ۱۹۷۹ دارد. YOA1
طرح۷ میلیارددلاری پاییای پیشرفتهای علمی و اختراعات آمریکا برای ایجاد کارخانه برق در فضا ! اضافات بعضی از متخصصان معتقدند که چون انرژی و برق حاصله در فضا بوسیله امواج فشرده و کوتاه فرستاده میشود ممکنست جان پرندگان و مسافران هواپیما را بخطر اندازد. آثار انگشت زندگی پس از مرگ را ثابت می کند یک پرفسور آلمان شرقی میگوید من صر دلیل پیدا کرده ام که زندگی پس از مرگ را ثابت می کند. پرفسوری که دهها سال از عمر انگشت غیر قابل انکاری که روی خود را اختصاص بمطالعه مسایل نوشته های مذهبی، چوب و لباس ماورا طبیعه داده است میگوید آثار دیده است حقیقت زندگی پس از برخـلاف مراکز تولید تولید برق از انرژی خورشید دانشمندان آمریکایی درصدد الکتریسته زمینی، ایستگاه، فضائی ارسال ایستگاهی به فضا جهت انرژی خورشیدی گازهایی از تولید برق از انرژی خورشیدی و احتراق نفت و زغال و همچنین فرستادن آن به کره زمین هستند. هم تشعشعاتی تولید نمیکند. ولی در اکنون یک هیئت مشورتی مرکب هر حال ساختن هر ایستگاه انرژی از سیاستمداران و دانشمندان حتی اگر در فضا باشد، اثرات آسیب مهندسان و اقتصاد دانان برای اجرای پذیر و مضر برای محیط زیست دارد این برنامه تشکیل شده است. یکی از این اثرات آن است که مسئولان سازمان مطالعـات ایستگاههای مزبور، از امواج بسیار اقتصادی آمریکا میگویند که برای کوتاه با فشردگی زیاد برای انتقال احـداث یک ایستگاه انرژی انرژی از فضا به زمین استفاده خورشیدی در فضا که بتواند پنج میکند و این امواج اثرات حرارتی مگاوات برق تولید کند، هزینه ای روی بافته های بدن انسان بجا آثار انگشت پدر «پانزینی» در یک معادل ۷/۶ میلیارد دلار مورد نیاز میگذارد. کلیسای «ایتالیا» میباشد. 9 روسی این بعقیده دانشمندان کارشناسان میگویند که ۴۵ امـراج روی دستگاه مرکزی مرگ را ثابت میکند. «جورج درصد کل هزینه صرف فرستادن اعصاب اثر میگذارد. علاوه بر آن زیگموند» استاد فلسفه از آلمان ایستگاه به فضای خارجی و قرار پرندگانی که از کمربند امـراج شرقی در یک کنفرانس بین المللی دادن آن در مدار میشود. ه کوتاهی که بزمین فرستاده میشود از دانشمندان که در «اینز بروک» طبق برنامه ارسال ایستگاه بگذرند و پرواز کنند میسوزند. اتریش برگزار شد اظهار کرد: انرژی خورشیدی به فضا، یک قمر کارشناسان هواپیمایی نسبت به من در مطالعات خود به بیش مصنوعی به فضا فرستاده میشود. این برنامه عظیم اعتراض کرده و از صد مورد برخورده ام که زندگی این قمر مصنوعی که در مدار زمین یاداور شده اند که ارسال چنین از مرگ را ثابت میکنند. این میگردد، مرکب از یک سطح امواج کوتاه و فشرده بطور قطع یک مسأله فوق العاده نیست بلکه منعکس کننده است که اشعه مسافران هواپیما ها را در معرض ما با چیزی ماوراء طبیعه سرو کار خورشید را برای مساحت ۳۱ خطرات سلامتی قرار میدهد. كما داریم. این آثار انگشت توسط کیلومتر مربع جمع میکند. البته این اینکه این امواج ممکن است باعث مردگان برزخی بوجود آمده که سالها قمر مصنوعی در نقطه ثابتی از ایجاد خلاء الکتریسیته و در نتیجه از مرگ برای دعا کردن به مدار زمین باقی میماند و با کره کلیسا بازگشته اند و تقریبا در همه زمین میچرخد و انرژی خورشید به هواپیماها بشود. ور شدن مخازن سوخت در دستگاههای است. این موارد حضور شخص مرده امـراج بسیار کوتاه بنـام از طرف دیگر هم امواج مزبور توسط شاهدان عینی احساس شده «میکروویو» تبدیل میشود و سپس اختلالی این امواج به زمین فرستاده میشود الکترونیکی روی زمین بوجود شخص دیگری که در این مورد که بوسیله گیرنده های عظیم که در میاورد. در پاسخ به این نظرات مطالعات فراوان دارد پدر «انتونیو مساحت ۵۲ کیلومتر مربع نصب «پیتر جلایز» کارشناس آمریکائی گیورگی» از کلیسای «قلب مقدس» گردیده دریافت و این امواج سپسر میگوید، بسیار بعید است که دولتی تبدیل به انرژی الکتریسته میشود. چون ایالات متحده آمریکا اقدام به بقیه در صفحه ۵۰ این انرژی الکتریسته هم مانند سایر اجرای طرحی با هزینه چندین انرژیهای الکتریسیته ای که روی میلیارد دلار کند و مطمئن نباشد که نمیمانده و «اوضاع همیشه به این بدی هم باقی کره زمین تولید میشود، بوسیله این طرح فواید سرشاری در بردارد رشته های سیم به خانه ها که مهمترین فایده طرح مزبور این بنظر میرسد این چیزی باشد که کارخانجات و دفاتر و سایر مراکز است که باعث میشود تا آمریکائیان «دال» شامپانزه پارک دوست پالم» در از لحاظ تأمین انرژی الکتریسیته مصرف رسانده میشود. گوش هم جنس غمگینش زمزمه میکند. * ضررهای انرژی تازه خود کافی بشوند. جوانان * صفحه ۲۱ * سال ۱۲۰۱
از سلسله سر گذشت شهرا حمیدرضادر۲۱سالگے حمید رضا هنگامیکه در دانشگاه صنعتی آریامهر درس میخواند برای کشف و درك آلام زحمتکشان به لباس و کسوت آنها در می آمد و در بین آنها زندگی میکرد حمیدرضا که مبتکر طرح تشکیل جمعیت «فجر انقلاب» بود به گروه مجاهدین خلق پیوست و من مشهد به قم منتقل شدم، از آنجا زمانیکه ۵ سال و ششماه بیشتر که خودم فرهنگی بودم حمید رضا به همین اتهام هم دستگیر شد و زمانی در دادگاه به ۳ بار اعدام و ۸۵ سال زندان محکوم شد . نداشت بمدرسه گذاشتم. او کلاسهای اول تا سوم را در دبستانهای ادیب و سعدی گذراند فاطمی پدر مجاهد شهید، حمید رضا فاطمی میرویم سکوت فرو رفته اما خانه آقای علی محمد غرور و سرفرازی بچشم میخورد. دبستانی خود را با عنوان شاگرد لی محمد میگوید: – پسرم حمید رضا ۲۱ سال اولی در دبستانهای نام اخباری طی کرد. بعد بدبیرستان خسرو و که پای صحبت این خانواده زجر کشیده و داشت که ماموران جلاد ساراک بدر رفت و سالهای دوم تا ششم شهید داده بنشینیم. خانه در او را به جرم میهن پرستی و مردم ریاضی را در خوارزمی شماره ۲ دوستی و ایمان راستین به دین باز با عنوان شاگرد اولی با شاگرد گذاشت. در سیمای گرو عکاس مرکز پزشکی قانونی تهران بود جوانیکه به خانواده شهدا كمك ميكرد خودشهید شد! او نمایشگاهی از عکسهای اجساد افراد ناشناس تهیه کرده بود تا مردم گمشدگان خود را در میان عکسها بیابند ولی در یورش ماموران بشهادت رسید در طول ماههای اخیر که هر روز داد تا مراجعه کنندگان با تماشای این بیرحمانه آنها محمود و یک خبرنگار تعدادی جسد از شهدای راه آزادی به عکسها نسبت به بستگان گمشده خود خارجی مورد اصابت گلوله قرار گرفتند پزشکی قانونی میاوردند عده زیادی از اطلاعی کسب کنند. برنگار بلافاصله کشته شد و محمود که خبرن مردم در جستجوی بستگان ناپدید شده محمود مهدوی عکاس ۲۷ ساله نیز که شدیدا مجروح شده بود چند روز و بدین خود بمرکز پزشکی قانونی مراجعه پزشکی قانونی در این راه خیلی زحمت بعد در بیمارستان در گذشت میکردند تا اجساد شهیدان را ببینند و کشیده بود و هر روز که گروه گروه از ترتیب، مرکز پزشکی قانونی تهران نیز مطمئن شوند که گمشدگان آنها در میان مردم بدیدار نمایشگاه میآمدند او برای خود یک شهید داد، محمود که یکسال شهداء هست یا نه؟ مراجعه کنندگان در باره هریک از پیش ازدواج کرده بود چند سال کارش بهمین جهت، پزشکی قانونی از عکسها توضیحاتی میداد و راهنمائیهانی تهیه عکس از اجساد افراد گمنام و اجساد شهدای ناشناس عکسهایی تهیه میکرد. روز حادثه براثر هجوم ناگهانی ناشناس بود. کرد و با این عکسها نمایشگاهی ترتیب ماموران فرمانداری نظامی و شلیک * جوانان * صفحه ۲۲ * سال ۱۲۰۱ * همیشه شاگرد اول بود حمید رضا در اول اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۳ در مشهد بدنیا برده از محمود مهدوی، عکاس شهید مرکز پزشکی قانونی تهران 2 یکایک افراد خانواده موجی از مبین اسلام گرفتند و تیرباران ممتاز پشت سر و در هر ۳ کلاس شاگرد اول شد. در سال ۱۳۴۱ من به آموزش و پرورش تهران انتقال یافتم و حميد رضا بقيه تحصيلات * در میان زحمتکشان در سال ۱۳۵۰ حمید رضا وارد دانشگاه شد در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی مشغول تحصیل گردید. در سال چهارم دانشکده بود که بچنگ ماموران ساواک افتاد و بدین ترتیب همه آرزوهای ما بر باد رفت. 9 حمید رضا از دوران کودکی نوجوانی با راهنمانی من، گرایش عمیقی به تشیع پیدا کرد و برای اینکه با الام و دردهای زحمتکشان آشنا شود اغلب اوقات لباس همانها را میپوشید و در کنارشان بود و از هر جهت کمکشان میکرد تا گفتار و پندار و کردارش یکی باشد. در اواخر دوره دبیرستان بیشتر با گمراهان به بحث و مجادله میپرداخت و آنها را براه راست هدایت میکرد. * تشکیل گروه پسرم قسمتی از ساعات فراغت خود را صرف تدریس خصوصی میکرد و در این زمان بود که با دانش آموزی که خود را برای شرکت در کنکور آماده میکرد آشنا شد و فهمید که او یک گمراه است و بلافاصله از تعلیم او دست کشید. حمید رضا پیوسته از رنج و ستمی که
ودررهبری ه فجر اسلامی کتب و نشریات این گروه میپردازه و چون آنها را مطابق با هدفهای خویش مییابد خود گروهی با نام «فجرانقلاب» تشکیل میدهد و پس از چندی که موفق میشود جمعی از دوستانش را باین گروه جلب کند با گروه مجاهدین خلق اسلامی ارتباط برقرار میسازد. گروه، فعالیت خود را گسترش میدهد و بنا بگفته یکی از زندانیان همرزم حمید ‘ رضا که از زندان دژخیمان نجات تیرباران شد. پدر و مادر حمیدرضا نصیب زحمتکشان و طبقات پائین او در دانشگاه متوجه میشود یافته است در سالهای ۱۳۵۲ ۱۳۵۳ عده افراد گروه فجر انقلاب که گروهی از دانشجویان تشکیل اجتماع میشد رنج میبرد و شعارش سازمانی بنام «گروه مجاهدین پانزده این بود: «لاارى الموت الاسعاده» خلق اسلامی، داده اند بمطالعه نفر میرسد که با شاخه های فرعی اهالی این سه محله هر روز برای هزار نفر از بیماران و پاسداران انقلاب غذا می پزند اهالی خیابان حافظیه در منطقه تهیه دارو و کمک های اولیه اقداء نیروی هوائی ووثوق، بدنبال نمودند. اینروزها نیز اهالی باتهیه مبارزه جانانه درراه پیروزی غذای گرم برای بیمارستانهای ناحیه انقلاب، برای بیمارستانها و و پاسداران انقلاب، چهره دیگری پاسداران غذای روزانه و شبانه ازخیرخواهی و انسانیت نشان دادند تهیه می بینند و بانظم و سرعت تاسهم خودرا دراین نهضت کاملا میان آنان توزیع می کنند. ایفا نمایند. بانی این اقدام خیرو انسانی «مهدی» میگوید همه اهل محل مردی بنام «مهدی» کارمند راه آهن در تهیه مواد اولیه و تهیه غذای گرم است که میگوید اهالی این خیابان که هر روز نیز متنوع می باشد که از اولین روزهای نبرد مردم مارایاری میدهند و ما می توانیم بانیرو های اهریمنی پیشگام بودند و هربار نزدیک به هزار نفر بیمار و هرخانواده ای شهیدی داد و بعدهم در پاسدار را تغذیه کنیم * از پیامهای خصوصی سردبیر……. هموطن مهربانم «آزادی» نعمتی است که همه انسانها باید بیکسان از آن بهره گیرند، اگر میخواهی آزاد باشی و از نعمت آزادی بهره مند، فراموش مکن که غیر از تو، همسایه تو، دوست تو، برادر و خواهر هموطن تر نیز باید از آزادی بهره گیرد. بنام آزادی، هرگز آزادی دیگران را سلب مکن، آزادی نیز مثل همه پدیده های زندگی بشری حد و مرزی دارد که همه ما مکلف به رعایت آن هستیم در غیر اینصورت آزادی بی مرز به هرج و مرج و نابودی جامعه بشری منجر میشود، چیزی که هیچ آزادیخواهی مایل به رویتش نیست. * جوانان * صفحه ۲۳ * سال ۱۲۰۱
.. خشمگین فریاد کشیدند: هرگز….. جزبا تهدید و تطمیع و زور نبود!. «سلیمان صرد» بالبخندی ادامه داد: امروز در اینجا بگذارید من این خبر امیدبخش را به شما ای خلق عراق و کوفه بدهم که حسین بن علی (ع) این پسر پاکدامن و شجاع پیامبر ما دربرابر یزید قدبرافراشته است، او درمیان دردناک ترین لحظات روزگار به میان تاریکی ها میرود. تا یکسره آسمان ملت های اسلامی را منجی شده است و بدان ای یزید که پرستاره کند و قلبهای پاک را که در پنجه او هم اکنون درمکه است و در انتظار انست های سیاه یزید فشرده میشود ازنورامید که این فتنه خاموش شود ولی ترای پسر ورستگاری .پرکند. پسر پیامبر مااینک حسین (ع) فرزند فضل و رادمردی: کرد مرد عرب بنا بر سنت اعراب | معاویه ازخدا بترس و به هوش باش که در پناه خانه خدا . بسر می برد، او بایزید بیعت عربی از معاویه، در مدینه عطایی این اشعار را زمزمه کرد: زندگی را باظلم و ستم در نیامیزی و هرگز به نکرده است و هرگز این فاسق را به خلافت راه مردم چاه نکنی زیرا که آنان که چاه می نمیشناسد. ای مردم عراق شما افتخار دارید که به پدرش علی (ع) و خاندان او عشق ای یزید کوشش کن ازراه اسلام ورزیده اید، در کنار او بوده اید، با او شمشیر نیاورد مرد عرب مایوسانه از نزدش «پسر پیغمبر پاک، او را وادار | منحرف نشوی، قرآن را تلاوت کن و روزه زده اید، شهر شما پایتخت اسلامی علی 11 پذیرم. کنند خویشتن به همان چاه فرو می افتند. «معاویه مرد بخشش نبود… خواست اما معاویه نیازش را بر زمان آنا سکه شدند و در شرا نام دردروازه شام با سوارانی تهه و خ بلایا رمضان را مشکن و تراه لهرولعب قدم است، با این حال بیندیشید و تصمیم مگذار زیرا این لذتها گذران است ولی بگیرید، از احساسات آنی بپرهیزید و بقلب دورماشد که حسین بن علی (ع) از راه رسید و اعرابی با دیدن امام حسین (ع) گفت: «حسین فرزند فضل و بخشش | سرای آخرت جاویدان خواهد بود.» واراده خود رجوع کنید. آنوقت اگر دیدید که * نهضت ضد یزید رنگ میگیرد: مرد پیکار باستمگران هستید صف درصف است طوفان رفته رفته رنگ میگرفت همه جا پادر رکاب کنید و یزید را از شکوه کاذبش ای پسر پیامبر بر حق تو «او پسر پیامبر است، از بطن | نهضت بزرگ برضد یزید درمیان مردم به زیر بکشید، او را از تحت غرورش فرو شفاعت کن تا معاویه حاجتم را روا پاک زهرا (ع) نمودار میشد، همه جا خونها به جوش میامد اندازید اما اگر میترسید. اگر به مردانگی و کند. و این خشم و خروش بامرگ معاویه تصمیم خود اطمینان ندارید آرام بمانید، شدیدتر شده بود، وقتی معاویه مرد و خبر خاموش باشید و بگذارید که پسر پیامبر به مرگش درهمه جا منتشر شد جزدمشق، درهمه راه خود برود، بگذارید آرام بماند….. روبرو شد. زنجیرها از پای مردم بازشد، دلها پرشورتر ادامه دهد که ناگهان فریادها درهم حضرت حسین شفاعت کرد و «همچون فضیلت بهار است بر | کشورهای اسلامی این مرگ با استقبال سليمان ميرفت تاسخنـان خودرا معاویه گفت: من به احترام تو حسین می … [] خلافت غصبی اش برای پسر فاجر و فاسق خود یزید به زور ازمردم بیعت گرفت اما شما به من بگونید آیا این بیعت قانونی بود؟!. کرد. «فضیلت بنی هاشم بر بنی امیه مادر کنار او، در راه پسر پیامبر جهاد بویژه اسلام را قبول نکرده بودند تاخراج خواهیم کرد و هرگز او را تنها نخواهیم گزار ناپاکانی چون معاویه بت پرست گذاشت، مادر کنار او بادردست شمشیر بزرگ قریش باشند و دراین میان رجال وقتی معاویه به احترام حسین ای اعرابی تو از من عطا (ع) به آن مرد عرب بخششی بزرگ یافته ای آنوقت حسین (ع) را | کوفه و بصره وقتی خبر شدند که معاویه خواهیم زد. مرده است به جنب و جوش افتادند و به دنبال شکوه شد و سایه یک نهضت، یک حماسه ستایش می کنی و بنی هاشم را این جنب و جوش یکسره درخانه یکی انسانی روی چهره مردم ریخت و سلیمان همهمه ها در هم آمیخت، دلها پرازشور و میستایی؟! از اصحاب نام آور . پیامبر (ع) به نام ادامه داد: «سلیمان صرد خزاعی» گردآمدند، این مرد به من بگوئید ای مردم باشرافت و مرد عرب بدون هراس جواب | درمیان خلق کوفه شکوهمند و بزرگوار بود. باصداقت پاسخ دهید آیا پیمان شکن مردم به خانه او ریختند. باشورو نخواهید بود.؟ آیا ثابت قدم و با ایمان رکاب داد: هیجان از خاندان علی (ع) یادکردند، و به بنی خواهید زد و به میدان خواهید تاخت؟. این عطا را، ای معاویه تر از | امیه ناسزا گفتند، لعنت و نفرین فرستادند، ای مردم آنجا دست است و شمشیر است حق او دادی وگړنه تر از خود | آنوقت سلیمان ازجابرخاست و درمیان مردم آنجا مرگ است و خون است آنجا مزرعه چیزی نداری! ایستاد و بانام خدا آغاز سخن کرد و با مرگ است، نکند شما حسین را تنها ستایش از پیامبر (ص) ادامه داد: بگذارید؟ اینک ای مردم کوفه بدانید که پسر نکند این یوسف کنعان حقیقت را به را فرستاد:. عبدالله بن عباس درجواب یزید این نامه «هنده جگرخوار» از دنیا رفت و چشمه فساد و دست گرگهای بنی امیه بسپارید؟ شمارا به زشتی ازجوشش باز ایستاد، اما اینک شما خدا اول ثبات قدم خود را بسنجید و بعد بن علی (ع) ستم کرد و کار را بروی . گرفت تاآنجا که اوناچار شد – فرماندار تودرمدینه نسبت به حسین که در سالهای سیاه اعتقاد داشتید که معاویه برای پسر پیامبر نامه بنویسید و اگر آمادگی به ناحق برمسند خلافت قرار گرفته و پای ندارید سکوت کنید برحلقوم اسلام گذاشته می بینید که اکنون باردیگر صداها اوج گرفت: کند، درحقیقت توباید بدانی که فرزند ستمکار دیگری برجای او نشسته است، مایه پسر پیامبر وفاداریم، سرنگون مکه پناه آورده است و به حرم معاویه درسالهای خفقان آخرین روزهای باد «سلطنت» یزید این رسوای عالم!. سخت مکه سفر خشکسالی»! معاویه از این اشعار | آزاد گشت این خبر در عراق و ایران بیشتر خون ریخت: برافروخت و گفت: انا
نوشته:دکتر صادق جلالی – موج خون موج ش شرق سلیمان دستش را درهوا بلند کرد و گفت: آبا براین عهد و پیمان استوارید؟ صورت از میان برداشت، دلش سیاه باد این جمعیت خروش برداشت: ـ پایداریم، سوگند میخوریم!. سلیمان درباره پرسید: از صمیم قلب، از سر رغبت؟. فریادها بیشتر اوج گرفت: از صمیم قلب، از سررغبت! آنوقت سلیمان گفت: ستمکار که دردم مرگ نیز آخرین تپشه اش را به ریشه اسلام پاک و روشن زد و پسر ناشایسته و فاسد خود را به کرسی خلافت داشتند آنها نامه سر به مهر مردم کوفه را به حسین (ع) تقدیم داشتند و گفتند: هنوز مرکب این نامه ها خشک نشده بود که گروه زیادی از روسای قبایل و نشاند. – ای پیامبرما از کوفه می آئیم. شهر ما سرشناسان کوفه بسوی مکه حرکت کردند. ای حسین (ع) ما هرگز به خلافت این یک گروه صدو پنجاه نفری، نام این کاروان دروغگوی دیگر یک شهر عادی نیست، یک دریای ایمان تسلیم نمیشویم بی مادوستدار تو و پدر تو هستیم، اسلام را با جوشان است، ای حسین (ع) نگاهها تو را «دعوت حق» بود. آنها با عشق و ایمان از تو میخواهیم و تو را با اسلام، ای فرزند میجویند، قلبها تو را میجویند، زن و مرد صحراها گذشتند و وقتی دسته جمعی وارد – پس بسوی حسین (ع) نامه بنویسید، از او دعوت کنید تا از مکه به کوفه بیاید، پیامبر با وصول این نامه به جانب شتاقانه میخواهند تادر قدمهای تو به مادوستدارانت حرکت کن، مادر رکاب تو خاطرهدف بزرگ و انسانی توزندگی خود و خانه حسین یکپارچه به شور در آمد، به استقبالش بروید، آنچنان که دشت زیرسم جهاد خواهیم کرد، و بازو های تو در جدال را فدا کننـد، آیا تو ما را مایوس روسای قبایل نجد و حجاز و کوفه و عراق اسبان شما کوبیده شود و خروش شما در مکه شدند غلغله و هیاهونی در مکه پیچید حماسه ها خواندند، خطابه ها ایراد کردند و بایزید سیاهکار خواهیم بود. امروز «نعمان بن بشير» اسما فرماندار برمیگردانی؟! امام حسین (ع) نگاهی مهر آمیز به آنها در این میان یکی از سخنوران کوفه به نام کوفه است و در کاخ حکومتی بسر میبرد اما انداخت و با محبت از آنها پذیرایی کرد و «قیص بن مهر» بر پای خاست و با هیجان شام یزید را به لرزه در آورد. چند نفر از بزرگان عراق و کوفه فریاد برآوردند: خواهی بنویس! سلیمان گفت: گفت: گفت: تو از طرف ما بنویس، هر چه می او رسما هیچ کاره است زیرا که مردم کوفه سپس او را به حکومت قبول ندارند، موقع نماز به من از جانب خودم می نویسم و شما کوشک خود نشسته است. نیز هر کدام جداگانه برای او بنویسید. اگر تو درخواست ما را، خواهش ما را * نامه از پی علی مردم صف درصف به دنبال تو هستند، انوقت کوفیان بپذیری و به شهر ما بیانی ما این فرماندار برخیز و صحرای نجد و حجاز و عراق را کونه دیگر به هیجان آمده بود، شهر در مطرود را از دروازه شهر بیرون خواهیم کرد یک التهاب عظیم فرورفته بود. اینجا همراه با فداکاران مسلمان پرهیاهو کن و بگذار تا پشت یزید به لرزه در آید ای حسین (ع) درنگ نکن….. ببقیه درصفحه ۵۰ ای پسر پیامبر، درنگ نکن، ای شیر تا هر وقت بخواهید در مکه بمانید، او اقتدا نمی کنند، او حرمتی ندارد و تنها در من جواب این نامه را در وقت مناسبی به مرد، هم اکنون پای در رکاب کن و به سوی کوفه خواهم فرستاد. عراق و کوفه بتاز، بسوی پایتخت پدرت | نامه: چندنفرچندنفر وجداگانه برای امام حسین نامه نوشتند و نخستین نامه را خود «سلیمان بن صرد» و آنگاه همراه تو تا شام میتازیم، سلام و پایگاه علی بن ابی طالب بود، خون علی (ع) باتفاق چند نفر از بزرگان قبایل کوفه و برکت خداوند از آن تو باد.» در محراب مسجد این شهر می جوشید. در بسیاری از رجال و اشراف کونه این این شهر بود که فرزندان پیامبر با مردم عراق برای حضرت حسین (ع) فرستاد: نامه را امضا کردند آنگاه نفر از مردم کوچه و بازارمثل خود آنها زندگی میکردند الله الرحمن الرحيم….. بسوی «بسم حسین بن علی (ع) از جانب سليمان بن سرشناس شهر یعنی «عبدالله بن وال» و آنها کاخ و قصر نمی ساختند، خانه علی (ع) «عبدالله بن سمع» این نامه را به جانب مکه کنار مسجد کوفه یک خانه کوچک و گلی صرد، حبیب بن مظاهر، مسيب بن غنبه. شداد عبدالله بن والاه و گروهی رفاعه بن بردند. بود، سنت پیامبر، سیره پیامبر، روش پیامبر، این دو قاصد شتابزده از دروازه کوفه اخلاق پیامبر به وسیله علی و فرزندانش در دیگر از پیروان آل علی (ع) از سرزمین شدند، شب وروز در میان دشتهای کوفه وجود داشت کوله هنوز عطر افکار کوفه، ما به تو سلام میکنیم و ستایش خارج خداوند را می گوئیم که معاویه حیله گر را. تشنه تاختند، مقصد آنها مکه بود، این علی (ع) را میداد و در این روزها مردم معاویه فریبکار و ناشایست را هلاک دوسوارگاهی به دنبال هم و گاهی مانند دو چنان به هیجان آمده بودند که چند روز پس نقطه سیاه دردامن افق در کنار هم روی تپه ازفرستادن نامه اول، صدو پنجاه نامه دیگر ساخت، او بهترین افراد شهر ما را کشت و ها، از کنار نخلستانها از کنار واحه ها می به یک باره به امام حسین در شهر مکه پاک ترین انسانها را از سرزمین ما تبعيد کرد و فاسق ترین آنها را نگاه داشت. گذشتند. رسید که در هر یک از این نامه ها سه یا چهار تن امضا گذاشته بودند و همه نامه ها یک روز بهنگام غروب به مکه این فرزند بتکده های مکه بیت المال رسیدند. وارد شهر شدند و خسته و گرد آلود چنین بود: مردم را به اشخاص بدسیرت و زشتکار تسلیم کرد، تا در راه هوسبازیهای خود خرج و مشتاق به سوی خانه حسن (عارند و «ای پسر پیامبر ما را دریاب، پسر وقتی وارد خانه او شدند گروهی از یاران پیامبر به سرپدر شجاع و بزرگوارت بیا، ما کند. خداوند این سیاهکار را به بهترین واصحاب خاندان علی (ع) در آنجا حضور منتظر قدمهای تو هستیم……. .. 1. جوانان – صفحه ۲۵ * سال ۱۲۰۱ ]!
بهتر رین بدترین بتهوون بهترین آهنگساز بدترین فیلم از قصه عشقبدترین فیا ترین انتخاب هنر پیشه بدترین وست فيلم ـ بدترین نوع درجه بندی فیلم ادبیات و بالاخره «دوقلوهای هارلو». وقتی «ژوزف، * بدترین داستان عشق: بدرستی که جوانان صفحه ۲۶ * سال ۱۲۰۱ بهترین باله – بهترین اثرموزيك سالنی آهنگساز آمریکایی – بهترین آهنگ صحنه های جالب، خانم «راسل» بطرزی سکسی در یک کالین چوبی زیر لب زمزمه این لقب به فیلم «داستان عشق» تعلق میکند و در همین حال «کلارک گیبل، میگیرد. منقدان متفقا این محصول ۱۹۷۰ مشتاقانه یک قطعه گوشت را بدندان . از کتاب پرفروش اریک سگال را ـ که میکشد) او در این مورد توضیح میدهد که چندان هم از فیلم ساخته شده از آن بهتر نبود «بعد از یک سواری طولانی من مثل یک ـ جلوه ای متظاهرانه از قالبهای تجملی بنا به خرس گرسنه ام میشود.» تعریف «جودیت کریسمت» «مزخرفی * عجیب ترین فیلمساز آمریکایی «اندی عوامانه» خوانده اند. تنها یک منتقـد وارهول» است. این ساخته ۱۹۶۳ تصاویر عقیده ای متفاوت با دیگران داشت و او هم کسی جز «ریچارد نیکسون» نبود. بگفته درشتی از یک مرد برهنه است که در خواب شبانه هشت ساعته خود فرو رفته است. این خودش هرچند که از «کفر گویی زیاده از فیلم درست هشت ساعت طول میکشد حده فیلم دچار وحشت شده بود آن را دوست هوارهرل» همچنین فیلمی بنام «خوردن» * بدترین انتخاب هنرپیشه: خبرگان داشت. تهیه کرد که درآن «رابرت ایندیانا» هنرپیشه دراین مورد از انتخاب نابجای «کلاری فیلم بمدت دوساعت بخوردن چارق اینک ما در فصل بررسی فیلمها و سایر ای، لواین» در سال ۱۹۶۵ اعلام کرد که میپردازد. فیلمهای دیگر او عبارتند از مظاهر هنری هستیم و به ترجمه کتاب ادامه قصد دارد فیلمی از زندگی «جین مارلو» گیبل، برای بازی در نقش اول فیلمی بنام «امپایر» یک فیلم هفت ساعت و نیمه از پریچه هالیوود تهیه کند، «بیل سرجنت» «پارتل» که بیوگرافی ناشایستی از قهرمان میدهیم. منظره «امپایر استیت، از طبقه فوقانی فیلمساز کم خرج سوار اسب چوبی خود شد انقلابی ایرلندی در ۱۹۳۷ میباشد نام . تصمیم گرفت براو پیشی گیرد. آش شله ساختمان تا انتهای آن، و فیلم بیست و پنج میبرند. اما ما انتخاب «چارلزبریر» در نقش ساعته دیگری «رارمول» پس از پایان * بدترین فیلم از یک بیوگرافی از آماده شد (شرح حال): در این رده سه فیلم با یکدیگر قلم کار سینمایی از زندگی «میس هارلو» ناپلئون را در فیلم ۱۹۳۸ «کلارنس براونه فیلمبرداری حتی یک قطعه هم رقابت میکنند. اولین آنها «یاغی باشکوه» بصورت فیلم درآمد، سرهم بندی و بنام «ماريا والسكا» را ترجیح میدهیم. فیلمهایش قیچی نمیکند و آنچه شما در تهیه شده از بیوگرافی «بتهوون» توسط و بسانسهای نمایش فرستاده شد و همه این مسأله این نیست که «چارلز بویر» پایان می بینید نه تنها همه فیلم، بلکه قرقره «جورج ترسلر» در ۱۹۶۱ در آلمان میباشد. مراحل بیش از هشت روز طول نکشید. هنرپیشه ای قابل تحسین نمیباشد و یا بازی های نگهدارنده دوسر فیلم نیز می باشد. «لوت ایزنر» تاریخ نویس فیلم از این فیلم (این زمان شامل ساعات استراحت و دو خوبی در این فیلم ارائه نداده، بلکه مساله بدترین نوع درجه بندی کردن فیلم: روزنامه بعنوان اثری کسل کننده که بتصویر کردن روزی هم که بعلت بدى هوا انجام کار اینستکه بگفته «لوت ایزنر» فیلم شناس های «برستون» درسال ۱۹۷۰ حاوی تبلیغی بتهوونی جوان «بامژه های مصنوعی، بیازی مقدور نبود میباشد.) این فیلم با بازی معروف «چارلزبویر، برای ظاهر شدن در برای فیلم «پیترپن» والت دیسنی باین هنر پیشهای متوسط با صورتی پهن» «کارول لینلی، در نقش اصلی و نقش ناپلتون خیلی قد بلند است و مجبور مضمون بودند. بچه های زیر هجده سال میپردازد یاد میکند. فیلم بعدی «داستان بیب «جینچر راجرز» و «باری سولیوان» بنقش شده که در سراسر فیلم با قد خمیده راه رود بدون والدین یا مراقب حق تماشای این فیلم روت» ساخته شده در ۱۹۴۸ ببازی «ویلیام * بدترین وسترن: «مردان قدبلند»: والدین او یک بازی مصنوعی کامل بدون بندیکس» در رل «بیب» در «کلرتروور» کوچکترین بارقه ای از انسانیت و یا لئونارد «مارتین» در باره این وسترن * عجیب ترین فیلم مستهجن: مسئولان بنقش همسر او میتواند بخوبی عنوان نشانه ای از حقیقت میباشد. مینویسد «فقط در تماشای ۱۵ دقیقه اول وحش «چنرینکفون، انگلیس با یک بدترین فیلم بیوگرافی ساخته شده در درفاصله بین نمایش «هارلوی سرجنت» و فیلم سه هنر پیشه بزرگ باهستگی در مغرب نقشه انقلابی تصمیم گرفتند که از زندگی را ندارند. هالیوود را صاحب شود. این فیلم یکی از نمایش افتتاحیه هارلوی «لواین» نقدنویس غروب میکنند». هنرپیشگان این فیلم شامل بی تحرک شامپانزه ها فیلمی تهیه نیویورک تایمز «هاوارد تامپسون» نوشت «کلارک گیبل»، «رابرت رایان»، هزارو همان کمدیهای کلیشه ای است و «بندیکس» کنند و برای وادار کردن آنها به جفت گیری در آن نقشی مضحک دارد. صحنه بستر «دومین فیلم«هارلو» هرچه که میخواهد باشد پانصد سرخپوست، چهار هزار گله دار و ریختند که یک فیلم مستند تهیه شده مرگ حتی از رونوشت آن در فیلم «قصه نمیتواند بدتر از اولی باشد، و در واقع نیز «جین راسل» بودند که پاهای دردناکش در این فیلم تنها نکته جالب این اثر کسالت مرکز بی بی سی از ناز و نوازش عشق» بدتر است. فیلم دوم اندکی از اولی بهتر بود این فیلم ۱۹۵۵ بشمار میآمدند (در بعضی از میمونها را بانها نشان دهند «اندی بوئن» سخنگوی باغ وحش گفت: نجیر ب ترین جهانی وباله دریاچه قو بهترین باله جهان بهترین رقاص باله معاصر – بهترین اثر «کر» – بهترین آهنگساز – بهترین از قرن بیستم. بهترین اپرا۔ م از يك بيو گرافی یب ترین جمعی بعضی از رباطهای پیانو در «سوناتای کنکورد» وسمفونی چهارم «ایوز» آنچنان دیگری است که تاکنون شنیده شد. پیچیده هستند که نواختن صحیح آنها فقط با در طول باله چهار جفت کفش باله را کاملا این اثر درسال ۱۷۲۹ سروده شده است. بهترین آهنگساز: «لودویگ ون بتهوون» بکار گرفتن یک قطعه چوب با اندازه ای دقیق ممکن است «گرشوین» البته شناخته که دورانهای موسیقی کلاسیک این ورمانتیک را از یکدیگر جدا کرد بدرستی ما این فیلم را در سه قفس بنمایش فرسوده و پاره میکند). گذاشتیم، اوران اوتانها فقط بپروژکتور بهترین اثر سالنی: کوارتت زهی نمره توجه نشان دادند گوریلها دست بخشونت ۱۴ بتهرون در سی ماینور (ارپوس ۱۳۱). زدند، اما «کرسیدا» (یک ماده میمون هشت بهترین اثر بتهوون آخرین اثر او و پنج . میتواند بعنوان بزرگترین وآهنگسازی که احساسات غالب از آنجا سرچشمه میگیرد ساله) بشدت دچار طغیان شهرت شد. کوارتت زهی او اوپوسهاي ۱۲۷، ۲۳۰ بتنهایی سمفونی را از یک سرگرمی که اگر رشته عمر او در اوج کارش بریده ۱۳۵ میباشد که درآخرین سالهای خوشایند بوسیله ای برای بیان احساسات نمیشد احتمالا میتوانست بزرگترین تر است. * فصل موزیک بهترین رقاص باله معاصر: «رودولف زندگی پراز رنج او سروده شده و بطور هنرمندانه تبدیل کرد برگزیده شود. آهنگساز آمریکایی شود. او فقط سی و نه نوریف». نظرات انتقادی در مورد این متداول اوج الهامات او و بزرگترین اثر دو انتخاب محتمل دیگر میتوانند «موزارت» سال داشت که در اثر یک غده مغزی رقاص چهل ساله روسی الاصل کاملا بدون سالنی دنیا بشمار میآیند (اجرای این اثر و و«یوهان سباستین باخ» باشند با این استثناء درگذشت. او هنگام مرگ پر ارج ترین غرض بوده (از منقدانی مانند کلیومارنی فهم آن نیز جزء مشکلترین آثار دنیا میباشد) که خود بتهوون یکبار نوشت: که «جورج کنسرت خود کنسرتر برای پیانو و ارکستر گرفته تا هیوبرت همفری) که یکبار پس از «والتر. ای. نالین» در این مورد می نویسد: فردریک هندل» بزرگترین آهنگساز روی را تازه تکمیل کرده و استعداد خود را بیشتر دیدن یک نمایش از «نوریف» گفت: «عالی، «از نقطه نظر تنوع و پیچیدگی ترکیب شگفت انگیز، و من معمولا میانه ای با این زمین بود. قطعه های زیر و شفاف با صداهای متراکم، * بهترین آهنگساز آمریکایی:. بهترین معطوف به ساختن سمفونی کرده بود. آهنگساز قرن بیستم: «ایگور استراوینسکی» هر چند ممکن است سردبیر قسمت موزیک نیوزویک و تکه های متناوب مویی و انگشتی این «چارلز ابوز» یا «جورج گرشوین» هردوی «کوارتت، هرگز نظیر نداشته است. درباره آنها محبوب هستند اما بنظر میرسد که «بلابارتوک» بهترین قطعه تنها برای «نوریف» را «شاهزاده حکمفرمای رقاصان» «سی ماینور» بهترین آنها خود بتهوون «ایرز» برتر است. «لئوناردبرنستاین» که ارکستر – کنسرتو برای ارکستر – رادر قرن نوع رقص نیز ندارم. «هیوبرت سال» دسته صحنه را زیر باران گل میگیرند و فریاد میزنند «ما ژوری» را سخت میخواهیم : فراوانند. بهترین باله: دریاچه تر ساخته «پیترایلیچ چایکوفسکی». آنچه در انتخاب سعی نامیده است» اولین اجرای عمومی از «سمفونی دوم» اثر گفت: «هرگز ملودی ننوشته ام که این چنین بیستم نوشته باشد اما استراوینسکی بدون در لندن «سال» گزارش میدهد که «نوریف» بخاطر ماندنی «ایوز» را به معرض نمایش مرا تحت تاثیر قرار دهد. «مارتین بوک رقیب بهترین آهنگساز قرن است. در بصورت پتهای دنیای هنر در روزگار اسپن» منقد میگوید: گذاشت درمورد او میگوید: «اولین زمانیکه آهنگساز هنوز زنده بود «ژوزف پیشین درآمده است در میان تماشاچیان این کوارتت» شاید بیش از هر اثر دیگر آهنگساز بزرگ واقعی ما، واشنگتن ماکيلز» راجع باو نوشت او بمدت یک قرن «کارونت گارون، دختر های جوانی که بتهوون و احتمالا هرموز یک دیگری «والا» لینکلن، و یا «جفرسون» موزیک ما، «ایوز» جریان موزیک معاصر رابحرکت درآورده و «ان جهانی» است. «وال استیونس» شاعر معروف یک بیمه گر است. شناخته شده ترین اثر استراوینسکی بهترین اثر کر (آواز جمعی): هوس موفق کالاهای بازرگانی بود وهر «آئین بهار» میتواند بهترین کار او هم بنظر سنت ماتیو» اثر باخ، آثار دیگری نیز نکرد که موزیک خود را در مجالس عمومی بشمار رود اما وقتی این اثر برای اولین بار هستند که میتوانند این لقب را بگیرند. بعرضه بگذارد. ازمیان آثار او چهار در سال ۱۹۱۳ در پاریس باجرا درآمد بطور دقیق این آثار عبارتند از «نماز سمفونی اور «سوناتای کنکورد» اثر تحسین چندانی بر نیانگیخت. در میان این باله بعنوان بهترین مورد نظر است وحشت آلمان» ساخته پرامس که در سال انقلابی او نوشته شده برای پیانو بهترین تماشاچیان کار به زد و خورد کشید و موزیک میباشد و نه قصه پردازی و یا ۱۸۶۸ ساخته شده و اواز مقدس «سال» بشمار میروند. وقتی این اثر برای اولین بار بعضی از نوازندگان باهو از صحنه بیرون ساخته «هندل» در سال ۱۷۳۹، یعنی چهار در بیستم ژانوایه ۱۹۳۹ در تالار شهر رانده شدند. خوشبختانه از نظر سال پیش از نیویورک باجرا درآمد، «لارنس گیلمن» از «استراوینسکی» و ما، سرانجام اثر و نبوغ سمفونی آخر و کنسرتوی ویولونش باوج تکمیل اثر دیگر او «مسیح» آثار هندل و نیویورک هرالد تریبیون درمورد آن گفت: آهنگساز بثبوت رسید. بهترین اپرا: «فلوت سحر آمیز» «این سوناتا» بطرزی استثنایی اثریست «برامس» يقينا سریع تراز «هوس سنت که در سال ۱۸۷۵ ساخته شد، ابتدا با اقبال ماتیو» قابل درک بوده ودر ابتدا خوشایندتر والا، درواقع والاترین اثریست که توسط موتزارت… «موتزارت» بدرستی میتواند صحنه، و بسیاری از منقدین معتقدند که «چایکوفسکی» در دریاچه قو در سه کار خلاقه خود رسیده است. «دریاچه قو» هم بنظر میرسند. نماز وحشت «برامس» یک آمریکایی سروده شده رعميقا واساسا بزرگترین آهنگساز اپرایی بشمار رفته و واضح تر بوده و «سال» از قطعه های تکان حاوی اشارات ومضامین آمریکایی است. «فلوت سحر آمیز» آخرین اپرای او و اثر دهنده تری از آنچه «هوس» در اولین بار این قطعه درخود هوس، نرمش، شوخ طبعی، ماقبل آخر او قبل از مرگ فقیرانه اش این نکته جالب باشد که اجرای باله دریاچه بگوش میرسد برخوردار است. اما سادگی وخانگی بودن را یکجا جمع دارد. «بیماری نوابع» در سی و پنج سالگی این قطعه از دانش و زیبایی برخوردار است در تفسیرنهایی «هوس سنت ماتيوس» باخ بزرگترین امتزاج موزیک و شعر است. از نظر انسانی تکان دهنده تر از هر اواز دسته و….) بقیه درصفحه ۴۲ جوانان * صفحه ۲۷ * سال ۱۲۰۱ عمومی روبرو نشد اما امروزه ـ با رقاص یا بدون رقاص – بعنوان معیاری برای نمایش . کنسرت بشمار میرود. ممکن است دانستن تر فشار شدیدی بخصوص برروی پاهای رقاص باله وارد میآورد و در یک نمایش معمولی باله دریاچه قو یک رقاص متوسط ۱۳۲ • سرشانه های مهر نسبت دوم نیمه گذشته بود، از پنجره بادختک بهاری بنرمی بدرون می آمد و بوی خوش بهار را در دماغ دخترها می پراکند، فرویاه سرشانه های نگاه مظلومش را بروی چهره خسته و غمگین نوشین دوخت مهربان در… انهم با کثیف ترین و شرم آورترین وسایل از وجود یکدیگر بهره برداری می کنند. و گفت: در اواخر هفته دوم بود که جمشید چهره واقعی خودش که نگاه قشنگش را به ستاره های را نشان داد، سرمرا روی سینه اش گذاشت و در آن لحظه که خوب! با شوهرت جمشید چی کردی؟…. نوشین همانطور داستان زندگی صاف وصیقلی شده آسمان دوخته بود جواب داد: (۳۰) اسم شوهر روش نگذار که خداوند هم تو عرشش من در رویاها سیر میکردم گفت: از وجود یه همچی شوهری میلرزه… نوشی! میدونی چقدر بپول احتیاج دارم؟ من با خونسردی گفتم: چرا کار نمیکنی جمشید؟……. نوشین و شهره زهر خندی زد: ولی شیطون که خوشحال میشه!… سوداگران شرف ـ باور کن جمشید خود شیطون بود! حتی وقتی فکرشو ـ بمن چکاری میدن نوشی……. روزی پنجاه شصت تومان بکجام میرسه، تازه من به چک بیست هزار تومنی میکنم می بینم شیطون هم از عمل جمشید خجالت میکشید! انسانی گلی که به موهای بلندش ور میرفت گفت: دارم که حکم جلبم هم گرفتن، یه روزی دیدی رفتم و صاف از همین جا میتوانید قصه را شروع کنید . از چهار خوب بقیه شو بگو… نوشین نفس عمیقی کشید و گفت: دختر قصه ما که در یک خانه بدنام بدام سوداگران شرف ماه عسل من و جمشید فقط هفته بود، در سه باز افتاده اند «شهره» اولین دختر قصه اش را گفت، حالا نوشین حرف میزند. دو دختر دیگر قصه ـ گلی و رویا هم در پی او زل زد و گفت:’ نمی گرفتند، درهمان جلسه اول فهمیدم که جمشید دختران قصه های خود را میگویند، قصه های عبرت انگیزی نشانه گذشته های تلخ جامعه ماست و آرزو میکنیم دیگر فراوانی باسم زن بخانه شان برده و پدر و مادرش هم میدانند – راست میگی؟….. من اینقدر برات مهمم……… بردنم تو هلفدونی……… من وحشت زده جمشید را بغل کردم و گفتم: . اگه : ، چنین اتفاقی بیفته من ميميرم…….. جمشید سرم را از روی سینه اش بلند کرد. تو چشمهایم گلی و رویا هم در پی او جمشید مرا به خانه شان برد، پدر و مادرش اصلامرا تحویل که اوزنانش را بخود فروشی مجبور میکند. چرا که نباشی؟……. – پس حاضری بمن کمک کنی نوشی؟.. اره میرم، پرستار میشم چطوره……….. خنگ خدا!مگه با ماهی هزار تومن میش هرگز این صحنه ها را نه بینیم. نوشین گفت: شهره که سراپاگوش بود گفت: در یک خانواده فقیری متولد شدم، با خانواده بتهران آمدم، بمدرسه رفتم، در دوره دبیرستان با دختری بنام – معلومه! توی این مدت منم خیلی از این مردها را «راحله» آشنا شدم که مرا به فساد کشانید، دوره سرگردانی شناختم، ازدواج و عقدیه سرپوش قانونی روی عمل بیمحل را داد؟……. کثیفشونه! اولا از زن بدبخت مدرک خیانت جور می کنن من شروع شد، در این جریان با یک هنرپیشه آشنا شدم – که اگر خواست سرکشی بکنه و بهره نده تهدید به زندون از چنگالش گریختم بالاخره پسری بنام جمشید سر راهم جمشید لحظه ای سکوت کرد و بعد گفت: بکنن و اگه هم تصادفا زنک بدام قانون افتاد برن بگن شما قرار گرفت، او بیلیاردباز جسوری بود که با زن بدنامی بنام مگه تو قبل از ازدواج با من گاهی اینطرف و آنطرف میگی چیکار کنم؟…….. نمیرفتی؟…….. زن نجیب و بیچاره منواشتباهی گرفتین!… پری زندگی میکرد، و یکروز جمشید را بخانه اش برد و به پری گفت باید از خانه اش برود تا من جای او را بگیرم. حالا دنباله ماجرا «گلی» دلایل شهره را تکمیل کرد و گفت: ناگهان از شدت ناراحتی پشتم تیر کشید و دانه های بعضی وقتا هم مردای احمق و کردن پولدار را بدام میندازن و باسم اینکه با زن شوهر دار روهم ریخته تیغ عرق روی پیشانیم نشست……… «شهره» با بیحوصلگی خودش را روی مبل انداخت میزنن!.. نوشین یکی به سیگارش زد و گفت: میخوای چی بگی جمشید؟ من نا سلومتی زن تو جمشید استاد بود، استاد همه شیطانهای عالم، او از هر فقط یک هفته مونده به عید، به اول اردیبهشت چیزی فرصتی استفاده میکرد تا از وجود من سوء استفاده کند و آره اینو میدونم ولی تو چه جور زنی هستی که تازه کافی بود که من بخواهم از چنگش بگریزم بلافاصله میگذاری شوهر تو ببرن زندون؟ حداقل ده سال باید پشت دستهایش را درهرا حرکت داد و گفت: هستم!……. نمونده. رویا که نشسته بود و نامه هر روزه اش را مینوشت میگفت: خیلی خوب! تو فرار کن برو تا من به پدر و مادرت ۔ یعنی خیال میکنی که این زنیکه لعنتی ماروول کنه بگم که چیکاره ای!… آن گرگ میله های زندون بپرسم……. یکدختر هفده ساله چطور میتوانست بفهمد که همه این حرفها دروغ محض است و هیچکس را برای یک چک بیست هزار تومانی ده سال زندانی نمیکنن… بریم کلی همانطور که کنار پنجره نشسته بود و ستاره ها را دارم و گفتن چنین موضوع چندش آوری همان و سکته با وجوداین من هنوز تسلیم نمیشدم، مقاومت میکردم، گر تماشا میکرد گفت: ۔ شاید آره شاید نه! فعلا که تا اینجا سرمون کلاه گرفت لحظه ای سکوت کرد و بعد ادامه داد: گذاشتن! دنیا دنیای کلاهبرداراس!… کردن مادرم همان… نوشین آشکهایش را بارامی از گونه امانم را بریده بود، میدیدم که همه ارزو های من نقش بر آب میشود، دستهایش را گرفتم و بوسیدم، روی چشمهای اشک آلودم گذاشتم، زار زدم، قسمش دادم بیا از این شهر برویم سرش را به دسته مبل تکیه زده بود گفت: نوشین که پاهای لطیف و کوچکش را دراز کرده و یکوقت چشم باز کردم دیدم در وحشتناکترین دامهای دنیا برویم توی یک ده زندگی میکنیم، مگر ما از زندگی چه افتاده ام، منکه با عشق و امید نجات در اولین قدمهای میخواهیم؟ مگر ما همدیگر را نداریم؟…… توی مزرعه چقدر ساده بودم، من، چقدر احنق و کردن بودم جهنمی خلاص بشیم؟… «شهره» دندان قروچه ای کرد و گفت: حالا خواهیم دید! با چاقو همه شونو میکشیم حالا خواهیم دید… ـ مثل اینکه مارا برای دوشیدن خلق کردن! هرکی هرچی سقوط بدامن جمشید چسبیده بودم ناگهان متوجه شدم که کار میکنیم، بیل میزنیم، با دستمزدش زندگی میکنیم…… زورش برسه مارا میدوشه! خواهیم دید که همین زهرا سیاه سقوط من تازه از لحظه آشنائی با جمشید شروع شده است هم زیر قولش میزنه!… خدایا کی میشه ما از این زندگی جمشید که متوجه خوشگلی من شده بود میخواست مرا مثل که خیال میکردم همه این وقایع ناگهانی پیش آمده در یک گاو شیرده وسیله کسب و کار خود بکند روزگاری حالیکه جمشید از اولین روز آشنایی نقشه بهره کشی از فکر میکردم آدمها چقدر شریر و خود خواهند که حیوانات وجود من کشیده بود و قدم بقدم پیش میرفت وقتی دید دارم به کنند و از آنها بهره کشی می کنند بیچاره را اسیر می یکوقت دیدم آدمها گاهی از حیوانات هم پست تر میشوند بسیار خوب! اما من قبل از آنکه بزندون بیفتم دستتر برای لحظه ای آن چهار اسیر سکوت کردند. شب از چرا که حیوان از حیوان دیگر بهره کشی میکند اما انسانها میگیرم و می برم پیش پدر و مادرت و بهشون میگم که نوشته: راعتمادی ان در خاك وخس قبل از ازدواج با من چه میکردی؟ کجا ها زندگی میکردی…….. این تهدید دیگر شوخی نبود، اگر پدر و مادرم از چنین خرداد بود که این دفتر چه را خریدم هیچکس را نداشتم که با قضیه ای سر در می آوردند چابجا یا سکته میکردن یا او درد دل بکنم تازه اگر با کسی درد دل میکردم توی دلشون خودکشی ……. به التماس افتادم، باز هم گریه کردم زار یا مسخره م میکردن یا از بدبختی ها و دربدریهایم خوشحال زدم و بالاخره او بمقصودش رسید. میشدن یا میگفتند چشمت کور خودت خواستی……. اما فقط یکماه….. تا چشم هم بزنی بیست هزار تومن وقتی خودشان اشتباه کنند هزار جور آه و ناله فراهم شده خیلی مردای پولدار هستن که برای چشمهای میدهند که ما جوان بودیم، پدر و مادر درست و حسابی قشنگ تو حاضرن پول که سهله جونشونو بدن! تازه نداشتیم و هزار جور بهانه دیگر……. اما این دفترچه بی اغلبشون پیر و پاتال و از کار افتادهن،! تیغشون بزن و در زبان لاأقل بمن اعتراض نمیکرد، مسخره ام نمیکرد، نمک به روا خودم هوا تو دارم همینکه به بینم مشکل پیش اومد وارد پاشید و میتوانستم با او درد دل کنم و کمی معرکه میشم! حالا می بینی! مگه غیرتم قبول میکنه که زخم روحم نمیرپا از بار های سنگین که بر دوش نازکم گذاشته بودند بدفتر بگذارم هر ناکسی تو را اذیت بکنه؟…….. چه منتقل بکنم، اول خیال میکردم میتوانم هر روز خاطراتم در اینجا نوشین یکبار دیگر سکوت کرد تا اشکهایش را بنویسم اما بعد گاهی یکماه طول میکشید و نمیتوانستم که چون جوی باریکی سرازیر بود از گونه پاک کند. چیزی بنویسم با وجود این دفتر چه من همه چیزم بود، همه یکدخترهفده ساله چقدر میتوانست در برابر یک باج حرفها، درد ها، رنجها، ناله های نیمه شب که با خدای خودم خور زرنگ و کلاش مقاومت کند، در آنروز بود که زندگی میکردم، نفرین هایی که نثار آدمها میکردم گریه های من عوض شد من شدم یک ماشین پول ساز، یک حیوان بیصدایی که تنها قلبم صدایش را میشنید……….. بارکش یک ابزار دست و جمشید هر جور دلش میخواست با نوشین دفتر چه را گشود سه دختر هم زنجیرش به او و من بازی میکرد مرا میزد، مرا آزار میداد، مرا به بیکاری دفترچه خیره شده بودند، شاید هر کدام از آنها هم دفترچه ای کشید و من میدیدم که هر دست و پایی که توی منجلاب داشتند شاید هم هر کدام روزی بفکر نوشتن خاطرات خود میزنم، بیشتر فرو میروم، دیگر شده بودم یک ماشین، صبح افتاده بودند، اما هرگز موفق به ثبت خاطرات خود نشده آرایش کرده، کیف بدست وارد خیابان میشدم و شب با کیف بودند. پول بخانه بر میگشتم. اگر روز های اول تشکر صدای کرم نوشین درفضای اتاق طنین افکند. وازشی بود بعد ها کتک بود! لگد بود که چرا اینقدر کم؟……. ایکاش این دختران عزیز دردانه که با کوچکترین * ۱۰ خرداد: سلام دفترچه عزیزم! بگذار ازاول تشر و تهدید پدرانه و مادرانه قهر می کنند، لب ور می باهات طی کنم، موجود بیچاره ای که حرفها ودرددلهایش را چینند، و از خانه فرار میکنند، میدانستند که بیرون از خانه، توی سینه تومیریزد، خیلی تنهاس! خیلی غریب است! خیلی آدم فروشان، آدم دزدان چگونه لبخند شیطانی بر لب و دام بر کوچولو وساده وضمنا خیلی گمراه وآلوده است! حرفهاء روی دهانت دست در انتظار نشسته اند؟ چگونه برای بهره کشی از قشنگی ندارد که تورا خوشحال کند، حرفهایش مثل یک دختران بیچاره دست شیطان رجیم را هم از پشت بسته است مثل بالشی که کوه سنگین وسربی اند……. خدایا میشد من به پانزده سالگی بر میگشتم و بگذارند نفست را بند می آورد، بعضی حرفهایش اصلا شرم آوراست. زشت و پلیداست اما هرچه هست واقعیت است زندگی را از نو شروع میکردم؟…….. نوشین از جا بلند شد، بطرف چمدانش رفت، دفترچه ای زندگی «آدم وآدمهاست، باید این حرفها را گفت، این بیرون کشید و گفت: فریادها را ازسینه بیرون داد، سرپوش گذاشتن روی گناه – بیانید! اینهم بقیه خاطرات من!…… همه چیز را توی هیچوقت گناه را از بین نمی برد، گناه همیشه گناه است، این دفترچه نوشتم وقتی مدرسه میرفتم انشام بدک نبود، شنیده ام درخت خرزهره هم قیافه اش قشنگ است هم گلهای معلم انشا تا توی کلاس می آمد میگفت: قشنگی دارد اما اگر خرزهره را بمردم معرفی نکنند مردم گل – نوشین بیاد انشاشو بخونه!……… خرزهره را می چینند ربومی کنند ومسموم میشوند. باید چی؟… ازهر به گرونی که میشکنی چندتاش پوک وسیاه وقتی دیدم توی منجلاب افتادم تصمیم گرفتم زندگی آئینه را برابر صورت مردم قرار داد تا خودشان را به بینند اگر وبيمصرفند! آدم را گول میزنند خیلی از مردانی که با روزانه ام را بنویسم، شاید یکروز نویسنده ای آنرا درست زیبا هستند از وجود خودشان لذت ببرند واگر زشت وکریه ماشین های آخرین مدلشان جلوپای من ترمز میزنند گمان کرد و بدختر ها و پسر هایی تقدیم کرد که قدر نعمت پاکی و هستند خودشان را درست کنند، تاکی ما میخواهیم روی می کنند که من دختر محصل ساده و معصومی هستم که سلامتی محیط خانواده شان را نمیدانند، زرق و برق بیرون کثافات خودمان یک زرورق رنگین بکشیم؟… هزاران میخواهم. با وسیله ای خودم را بمنزل برسانم درحالیکه چشمان جوانشان را می بندد، لذات زود گذر کورشان می آدمکش وگناهکار، سم را توی شیرینی، توی قهوه توی غذا نمیدانند من یک خودفروش هستم وتابخودشان بیایند جیب کند و شادی های جسمانی و احمقانه دریچه های مغز و ریخته اند و بخورد مردم داده اند، و ایکاش مردم فقط بظاهر شان راخالی کرده ام تازه بعداز آنکه فهمیدند من فریب شان ظرف غذا و نوشیدنی که جلوشان میگذارند توجه نمیکردند . داده ام بمن بدوبیراه میگویند، زشت ترین فحش ها را نثارم بلکه درونش را میدیدند، عمق را میدیدند، پوست گردو کند، مرا حقه باز ودغلکار وتیغ زن معرفی می کنند عقلشان را بروی خطرات بعدی می بندد نوشین دفترچه را گشود و گفت: از امشب دفترچه را برایتان میخوانم، یادم نمیرود، روز دهم همیشه سفت ومحكم و پرنقش ونگار است اما توی آن بقیه درصفحه ۴۴ J کشاورزی ایران را با روحیه یاد از زنده یاد پرویز پرتو انقلابی و به كمك نيروى جوان از درگذشت ناگهانی پرویز شاعر و روزنامه نگار آزاده و همکار اگاه و قدیمی مجله جوانان داوطلب تجدید حیات کنیم یکسال گذشت، سالی که میهن عزیز ا توفانی را پشت سرگذاشت و ملت حق طلب ما به پیروزیهای تاریخی همانطور که پیروزی انقلاب (که درصدی از حاشیه نشینان را ناهمگونی روستاهای ایرانی سرنوشت سازی رسید پرویز هم، بنوبه مدیون از خود گذشتگی محروم تشکیل میدهند بنظر این جانب اکثر نمیتوان طرحی یک شکل ارائه نمود ترین طبقات این جامعه یعنی حاشیه نشینان شهرها را مردم روستا وهم چنین با در نظر گرفتن عدم پیروزیهایی روستانشینان و حاشیه نشینان تشکیل میدهند که برای کار موقت اطلاع و دانش کادر مدیریت ایران خود بموجب نوع شعرها و نوشته ها شهرهای این مرز و بوم بوده است و و از فرط استیصال دهان را ترک نمیتوان طرحی از یک مرکز ارائه و ترجمه هایش، در آرزوی آن پریر میزد و کاش بود و میدید که چگونه لذا بایستی کلیه این مسائل در فرزندان راستین خلق، طومار سلطنت غاصب و ستمگر پهلوی را اعتماد آنان صدمات جبران ناپذیری را در نموده اند) این عمل نیز از طریق نمود موجودیت طولانی حکومت سیاه بسیج نیروهای انقلابی جوان پرویز پرتو گذشته متحمل گردیده اند و منطقا داوطلب برای تدریس – بهداشتی محل بانظر مردم حل و فصل صبرانه در انتظار عکس العمل کردن محیط زندگی و ایجاد مدارس برنامه ریزی شود که نقش در نور دیدند و با خون سرخ خویش زبان شعر و نثر، بر پیکر پلید نهال آزادی را بارور ساختند و شهر دولت انقلابی فعلی میباشند و اگر و درمانگاه و خانه های ارزان قیمت . روحانیون مورد مردم ر روستا را از شعر شهادت و استعمار و استثمار و خودکامگی و دراین مورد تاخیری بشود روحیه و خودیاری توده کارگر و خانواده چنین کمک توده های جوان حماسه حمیت و غیرت و سرود استبداد، زخم زد اما دریغ که چه زود انقلابی خود را از دست داده و به بی هایشان در رفت بی آنکه فتح نمایان همرزمان و این امر مهم قابل اجرا انقلابی شهرهای مجاور که بطور آزادی و آزادگی سر کردند. تفاوتی گرایش یافته و باعث رشد میباشد (تمرکز امور شهری در داوطلب در این جهش عظیم : پرویز که از نو جوانی در صف هم سنگران خود را شاهد باشد و نیروهای ضد انقلاب و استثمارگر فقیرترین محله ها تا اختلاف می جویند و آنهم تحت نظر کمیته مبارزان وطن قرار گرفته بود تا سقوط سهمگین دیو ستم را بچشم خواهد شد، پس فوری ترین عمل طبقاتی شهری را نیز تا حدی های امام که اختصاص پاین کار واپسین دم حیات، هرگز از پیمان و ببیند. در این بهار آزادی، یادش انقلابی بایستی در جهت بهبود متعادل سازد) دارد نقشی است تعیین کننده برای آرمان خویش نبرید و پیوسته با گرامی و روحش شادباد بقیه درصفحه ۵۸ البته با در نظر گرفتـن زندگی اقتصادی – اجتماعی و فرهنگی آنان باشد. بدین معنا که دولت بایستی با یک برنامه تبلیغاتی وسیع حداکثر امکانات نوروز جشن خون و یکپارچگی و وحدت عمل مالی خود را در خدمت این طبقات قرار دهد وهم زمان از آنان بخواهد عید شهادت * غلامحسین اخوان در عصر انقلاب که با همکاری و خودیاری در پیش بردن این هدف کوشا باشند. بشرح | فرزندم! دیروز بازبان بی زبانی به بزرگی برپا خواهیم کرد، جشن جنبش ملی ایران که هر روز با داشته باشند وتوجه کنند که من فهماندی که عید نوروز نزدیک .. خون….. ریخته شدن خون بسیاری از جوانان دستجات مختلف برای تشکیل، رشد شد، اینک در آستانه و به ثمر رسیدن انقلاب، باید با هم زیر: ترام ۱۔ احیاء کشاورزی به نحوی است ودر لفافه گوشزد کردی که امسال، بی تردید نوروز به که ایران بتواند از طریق | بفكر سيورسات عبدو برگزاری ایران خواهد آمد. سالهاست نوروز پیروزی قرار دارد. به برکت این همگام باشند، انقلاب به هیچ وجه محصولات کشاورزی داخلی خود | مراسم نوروز باشیم. به سرزمین خاستگاه خودگام ننهاده، انقلاب امروز ماهستی درباره ای نباید در مراحل رشدش در انحصار کفا شود و احتیاجی به وارد کردن از فرزندم! میخواستم بتوبگویم، و امسال مطمئن باش که نوروز، این | یافته ایم، عظمت انقلاب ما طبقه ای خاص درآید، متاسفانه کشورهای دیگر نداشته باشد امسال، عید نخواهیم داشت. نوروز فرشته رحمت، این که فرشته مهر. برهیچکس پوشیده نیست. جنبشی اکثریت ملت ما را مردمی تشکیل ۲۔ تجدید ساختمان منازل به سراغ مانخواهد آمد. زیرا امسال، محبت، عاطفه، عشق وهمه صفات که تاکنون در تاریخ دنیا نظیر می دهند که بشدت تحریک پذیرند. مسکونی روستایی بنحوی که در فراراند کودکان پدرکشته یا احساسی وعاطفی ایرانی است به نداشته است وهیچکس قادر به بهمین دلیل تا نابودی کامل استبداد، خور یک انسان مسلمان از بندرسته | مادرمرده و پدران یا مادانیکه فرزند خاستگاه خودگام فراخواهدنهاد. مگر | تفسير آن نیست، انقلاب ماگذری این خطر همواره وجود دارد که یا فرزندان خودرا از دست داده اند که نه اینست که گفته اند: دیوچوبیرون است که از یک رژیم منفور بسوی شکانهایی بین قشر های جامعه ۳۔ احداث مدارس و سواد آموزی در نوروز به جشن غم خواهند نشست رود فرشته درآید. نظامی جدید که مفسران سیاسی در بوجود آید. واختلاف عقیده باشد دیگر بی سوادی از این مملکت توده بی سواد روستاها بنحوی که و به رقص ماتم خواهند پرداخت. فرزندم! به شهادت تاریخ معاصر غرب و شرق از خود می پرسند مسیر بروز کند و همین درگیریها زمینه را میخواستم بتوبگویم امسال ایران، همه ایرانیان آزاده بخوبی | این انقلاب با شکوه و بی نظیر به برای فعالیت مجدد ضد انقلاب مساعد می کند. تنها نکته امیدوار ریشه کن شود (با بسیج معلمان و در کویر دل هیچ ایرانی آزاده، میدانستند که این نوروز مونتاژ . کجا خواهد کشید؟ سواد آموزان انقلابی جوان و شکونه شادی جوانه خواهد زد . شده ی بی محتـری شدهی بی تاریخ نشان داده است که کننده آگاهی رهبری انقلاب است و ردر باغسار خاطر ملت ایران، جزگل خاصیت ‘ شده، همان بابانوئـل معمولا بعد از جابجایی انقلابی آن هوشیاری خاص مردم………. داوطلب)۔ ۔ احـداث درمانگاه اندره نخواهد شکفت و بهار، ازهم استعمار است که پوستین اتحاد اولیه از بین میرود و مبارزه مردم با هوشیاری که بدست بیمارستانها و بسیج پزشکان و اکنون خزان را به میهمانی عمونوروز را پوشیده و گریم کرده بین گروههای مختلف با عقاید آوردند. امکان تجدید واقعه مشابه پرستاران تا جائیکه دیگر افراد | فراخوانده، امسال بلبلان، این نغمه . و برای بچه های ایرانی، توپ ونظرات و سیاستهای متفاوت برای ۲۸ مرداد را به حداقل رساندند و این روستایی بخاطر نبودن پزشک و گران بهاران، آهنگ شوم جغدرا و تانک واسلحه «مدرن» (اسباب رسیدن به قدرت و رهبری در می هوشیاری امروز باید حفظ شود چون درمانگاه مجبور به ترک محل یا زیرلب زمزمه خواهند کرد. بازی) به ارمغان می آورد، بهمین گیرد آنانکه تا دیروز همگام برای رژیم سابق اینک در کمین است تا مرگ نابهنگام نگردند میخواستم بتوبگویم، امسال پارچه جهت، عمو نوروز را آنچنانکه باید. | نابود کردن رژیم سابق می درباره ما را به دوران سیاه اختناق هـ احداث جاده های قابل استفاده های لباس نو» کودکان، کفن تحویلش نمیگرفتند. کوشیدند، امروز دشمن یکدیگر باز گرداند اینک وضع ما طوری برای دست یابی به کلیه روستاهای | قربانیان شده، نقل ونبات نوروزی فرزندم! امسال، بهار به معنای | شوند و برای یکدیگر جبهه می است که باید تا لحظه پیروزی ایران از طریق استفاده از ماشین را از هم اکنون بصورت گلوله های واقعی بهار است. چه میگویم؟ | گیرند و هر کدام سعی می کنند جامعه نهانی سنگر ها را حفظ کنیم، ملت آلات و بخصوص خودیاری مردم و آتشین برسروروی مردم پاشیده اند امسال، خزان هم بهار بود، همچنانکه | را بطرف نظریات خود بکشانند. ستمدیده ماهنوز بر اثر فشار طاقت کمک انقلابیون داوطلب. ومیخواستم بگویم… زمستان هم. مگر ندیدی برشهریور، مبارزه با این مشکل بعهده فرسای رژیم سابق نتوانسته آزادی ۶ـ بهبود نسبی رفاهی ـ فرهنگی و اما…. اما، نه فرزندم! مطمئن ماه دوم خزان، چه لاله های سرخ | مردم است که برای حل آن بایداز را به مفهوم واقعی لمس کند و به بهداشتی محرومترین طبقه کارگر | باش ما ایرانیها امسال عیدباشکوهی وروحنوازی آنهم برکف آسفالت جبهه گیریهای مختلف بپرهیزند همین علت امروز بعضی مردم که در کارخانجات مشغول بکارند | خواهیم داشت، عیدشهادت… جشن بقیه در صفحه ۵۹ وسعی در یکپارچگی و یکصدائی بقیه در صفحه ۵۸ 9 باکه بگویم قصه این گناه را؟ سرسفره شان نشسته بودیم م مادرم گفت: ـ مصطفی، میدونی که هنوز مال منی، حالا وقتش هست که زن بگیری. خندیدم و گفتم: ـ نه، مادر هنوز زوده. اما دائی نگذاشت حرفم تموم بشود وگفت: – زود نیست مرد جوان توی این تهرون دچار هزار لغزش میشه، توباید با آئین پاک محمدی ازدواج بکنی. مادرم دنباله حرف دایی را گرفت و گفت: یک دختر خوب توی ده نشون. کردم، با پدرش هم حرف زدم باید برگردیم و تورو داماد کنیم. . ولی مادر، من هنوز بیست سالم نشده، حالا گفت کو تازن گرفتن. دانی همانطور که تکه نانی را لقمه میکرد رسم ما اینه، تو باید زندگی رو یاد بگیری، ترباید ازدواج بکتی، زنت میاد توی همین خونه ا میشه و یه پیاله چانی دست مامیده وقتی مونس …غروب، در رنگهای دور آفتاب در آخرین از ما استقبال کردند. هم بچه دارشدی دل منووزن دائیت روشن میشه. یکباره دلم فروریخت، اینکار کوچکی نبود بگذارید از همین دایی برای شما بگویم، از کی من که در آن لحظات اصلا باازدواج موافق نمیگرفت. مادرم که مرا از شهرم به تهران میاورد در ردیف های صندلی وسط اتوبوس نشسته بودم، ما از اراک، از یک روستای دورافتاده به تهران لحظه های زندگیش در دامن کویر میسوخت. این مرد پاک خوب، او از قم واراک وهمدان آخر چگونه ممکن بود من مثل دانی اعتماد مردم نبودم بهانه تراشی کردم و گفتم: فریاد موتور اتوبوس توی سینه دشت خاموش روجلب کنم، فرش جنس قیمتی و با ارزشی اس ر کاشان قالی میاورد ومیفروخت، در حقیقت امانت است آخرمن باید برم نظام وظیفه. تروی سینه کویر تشنه که جاده مثل اژدهایی روی دار بود، آنقدر درستکار و پاک بود که هیچکس از مردم صاحب فرشهای قیمتی چگونه ممکن بود دانی خندید و گفت: سینه اش دراز کشیده بود می پیچید، من در کنار اورسیدی نمی گرفت، هیچکس از او سندی منوقبول کنند؟ این بود که اهسته گفتم: – پسر میترسی زنت بیجار مكان بمونه. دانی، آخه من لیاقت ندارم، این باری که میترسی زندگیش لنگ بمونه، نه بهانه نیار من میخوای روی دوش من بذاری خیلی سنگینه. انشب با مهربانی از من ومادرم پذیرایی کردند خودم وقتی رفتی نظام درباره کاروکاسبی ر رمیگردونم تا برگردی. وروزهای بعد، از اول صبح، من و دانی از خانه آمدیم، می آمدیم تا توی این شهر هم احساس ـ مصطفی میدونی چرا مردم منو قبول دارند؟ بیرون میرفتیم، سرزنده وشادبودیم، هنوز بوی پاک و صادقانه مان را گم کنیم، تهران آن روز یک سکوت کردم نمیتوانستم با مردی این چنین کن درست کارباشی، اگر آدم خوبی بودی، عطر نماز صبح که هردو در سکوت مقدس خوانده مهربان و خوب مخالفت کنم، چند لحظه سکوت کاسب خوبی بودی، همان کاسبی که میگویند بودیم از ما مبتراوید، آه که تو نمیدانی وقتی بود و بعد اهسته گفتم: گاه به نماز می ایستی در چه قدس و بهشتی اخبار من دست شماست. خداست مطمئن باش اعتماد همه مردم را سرنوشت چه بازیها داشت من در زیباترین سحر جادو برد، یک اختاپوس بود که با بازوهای درازش به هر طرف پنجه می انداخت، بسوی هرده، از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب هرجوان روستایی را هرزن ومردکشاورز را شکار میکردارمها را می ربود تا ده ویران بشود تا آدمهای ساده و پاک در دل شهر فاسد بشوند. من به تهران میامدم تا یکی از نسبت به خودت جلب میکنی وگرنه اگر خواستی خودت را می بيني، من معتقدم که نماز صبح اگر هم بهشت نباشد گوشه ای از بهشت خداست. کاسبی باشی که نیامده حرکت کنی وزود زود بارت روببندی وسرمردم کلاه بگذاری آنوقت من روزها در دکان در فرش فروشی به دانی مطمئن باش که از پا درمیای، میشکنی، بی آبرو کمک میکردم وشبها درس میخواندم، این زندگی لحظات زندگیم نمیدانستم که آخرین خط سرنوشت من بیرنگ می شود، تاریک میشود، کسی چه میدانست از همین جا یک مرتبه سیل میآید و جاده آنها باشم، رژیم این را میخواست، استعمار این را در آن روزها هرچه بود از زندگی توی ده بهتر بود، میشی، هرچه باشه بگذار من آخرین حرفم رو به زندگی مرا میشوید و میبرد. یزنم، فردا دیگه من با تو نمیام، حالا خودت نان وابی داشتم، جای گرم و نرمی داشتم محبتی سه روز بعد با مادرم از تهران رفتم، باز به ده میدیدم، اگر چه لحظات زندگی کودکانه در ده را برگشتم، هشت سال بود که آنجا را ندیده بودم آنشب من پر از شور وشرونگرانی بردم هرگز فراموش نمیکردم ولی با زندگی در تهران یکبار دیگر، بری سادگی، بوی عطر رنج و تلاش، باور کنید که تا صبح میخوابیدم و بیدا رمی شدم، بوی عطر دستهای صمیمی و مهربان را استشمام رختم ودوباره شکل میگرفتم غلت میزدم میخواست، من میامدم تا دراین شهر بقول مادرم، به قول م کار کنم، پولدار بشوم، میامدم تا در خودم غبار شهر گم بشوم و یک سربار، یک مصرف کننده برای مملکتم باشم. آفتاب رفته رفته غروب کرد وکویر در سکوت سرد شب شبانگاه گم شد ومن و مادرم درانتظار آخرین لحظه ها بودیم. عاقبت تهران در تاریکی مبهم نمودار شد، با میدونی. عادت کرده بودم.. بعداز چند سال که در زیر دست دانی رازهای خوابم نمیبرد، واگر میخوابیدم خوابهای آشفته زندگی را آموختم و به زیر و بم فرش شناسی آشنا بدیدم، میترسیدم که از عهده این کار برنیایم، اما شدم دیگر خودم را دراوج خیالم می دیدم، دانی کردم، ده را با سکوتش، ده را با صداقتش، ده ر بادرخت های مغرورش ر. با آسمانش، یکبار دیگر لمس کردم. چراغها، با یکدنیا چراغ، با رنگها، با فریب وجادو، مثل یک معلم مهربان همه چیز را به من میاموخت میدانستم که این دانی حرفش یکیست، دایی هر چه دوروز توی ده بودم و بعد من و مادرم رفتیم . خواستگاری، من انقدر آروزتش را دوست میداشتم که دلم دل من غرق در شادیها بود، یک شادی کودکانه، فاطمه روندیده بودم این رسم ده صبح زود بعداز ناراحتی های زیاد و آشفتگی میخواست هرچه نیرو دارم بکار ببرم تا آنها از من بود، این رسم همه دهات ایران است اما همان روز های فکری تازه یکبار دیگر خوابم برده بود که زن خواستگاری تصادفی شد که من فاطمه رو ببینم. زیر چار قدگلدار صورت قشنگ و چشمهای درشتش را دیدم، زلفهای سیاهش را که در طرف بناگوشش دسته دسته کرده بود دیدم و با همه وجودم از او خوشم آمد، دلباخته او شدم و وقتی با پدرش به یک خواهش، احساس دیگری داشتم، احساسی که راضی باشند. یوی ده ده نمیداد کنیزار نمیداد، بوی گله وشب چند سال گذشت دیگر من پسر دهساله ای پرستاره را نمیداد، بوی یک چیز دیگر، بوی یک دانی بیدارم کرد: ـ مصطفی پاشو نماز بخون نبودم که از ده به تهران آمده بود، من بزرگ شده احساس ناشناس وگنگ را میداد، من از همان بیدار شدم لبخندی برویم زد ومن با عجله بودم، نوزده سال، بیست سال، یکشب وقتی من آغاز، احساسم را گم کردم تا این که اتوبوس وارد دست نماز گرفتم و به نماز ایستادم، با همه وجودم . ودانی وهمسرش کنار سفره شام نشسته بردیم، دانی خیابانهای پرهیاهونی شد، عجب شهر شلوغی، از بدون مقدمه همراه با لبخندی به من گفت: نماز خواندم و از خدا خواستم که به من کمک کند. گفتگو نشستیم به او گفتم: ـ من فاطمه رو باید ببرم تهرون. فریاد که من دران محومیشدم مثل یک قطره شفاف در یک سیل خروشان گل آلود. پدرش خندید و گفت: – زن باید اونجا زندگی کند که شوهرش میخواستم که یک کاسب بدنباشم وحق مردم را – ببين مصطفى، من دلم میخواد که از فردا به بعد پایمال نکنم حقه باز ودورنگ نباشم وبعد صبحانه توباشی وکسب وکار فرش فروشی، من از فردا خوردم و هنوز خورشید طلوع نکرده بود که از کاری به کار تو ندارم، دیگه دم فرش فروشی خانه بیرون آمدم ویک راست به طرف فرش نمیام، میدونی چرا سن وسالم بالارفته، خسته شدم، میخواد فروشی رفتم. مثل هرروز درانجا را باز کردم توجوانی، خوبی باید یک تنه چرخ زندگی خودت همه چیز مطابق میل و رغبت انجام شد، هیچ وزیرلب گفتم: ومارو بگردونی زن دایی دنباله حرفش را گرفت اشکالی پیش نیامد و من گفتم: ـ بسم الله الرحمن الرحيم، خدایا به امیدتو. نمیتونم مدت زیادی توی ده بمونم کار و وزنش، هردو خوب ومهربان بودند، هردردوست دائیت درست میگه، توباید به تنهایی کار چند دقیقه بعد یکی از همسایه ها آمد و گفت: زندگی من تهرونه، دانی دست تنهاست، من باید هر داشتنی بودند، وقتی وارد شدیم با هزار شوروشرق کجاست؟، دانی احمد چطور امروز نیامده؟. چه زودتر کار عروسی رو، روبراه کنم. مادرم مرا به خانه دانیم برد، دانی در تهران فرش فروشی داشت. کاروبارش بدنبرد، او بود که از مادرم خواست تا مرا به تهران بیاورد تا هم بچه اش باشم وهم کمک در کارش، این دائی خوب ومهربان بود. تنها بود، صاحب فرزند نبود، او بود وگفت: آهسته جواب دادم: دانی بعداز این نمیاد چند لحظه نگاهم کرد و گفت: پدر فاطمه گفت: نمیخوام تورو توی خرج بیندازم یک عقد از پیامهای خصوصی سردبیر…. . ساده، یک خیر کردن ساده فامیل بعدش هم بست – یعنی کارفرش فروشی رو تو میگردونی؟. خدا به همراتون. برادران و خواهران عزیز انا راهران عزیز وقتی من و مادرم از آن خانه بیرون میآمدیم هیچ چیز رنگ غیر عادی نداشت، من خوشحال ـ آره، من می گردونم. انسانها در تان مغازه دارها به من تبریک گفتند ومن مشغول بودم که همه چیز به خوبی و خوشی تمام شده اما کارشدم، سه ماه گذشت من از کارم روسفید در یک لحظه دلم تاریک شد و اولین سنگ پیش بيرون آمدم اعتماد خیلی هارو جلب کردم ریک پایم افتاد، وقتی از در خانه بیرون آمدم در برادر روز وقتی اول شب به خانه رفتم مادرم رودیدم، فاطمه جلوی مرا گرفتند نیانه هایشان در هم بود این دیدار مقدس وزيبا بود مرا در آغوش برادر بزرگتر تند و اخم آلود بود به من گفت: کشیدربرسید ودرمیان شادی وخوشحالی رقتی مواظب خودت باش. کمک آنها بستار با پی بارتر و غنی تر * جوانان * صفحه ۳۰ * سال ۱۲۰۱ / ایکاش بدنیا نمی آمدم! از مشاور روانی و اجتماعی مجله جوانان . سنگ صبورمن ای فریادرس جوانها، ای سنگ صبور به فریاد این دختر دردمند و بیچاره ات هم برس… بنویس در مجله جوانان که ای مردان هوسباز! آیا میدانید برای یک لحظه خوشی ولذت خود چه روزهای سیاه و خونبار و تاریکی را برای یک دختر میسازید؟ آیا درمیان چنگال خبر دارید آن دختری که برای یک لذت آنی وروزی دارد؟ شما دست و پا زد حالا چه حال بگذارید از زندگی پر اندوه خود بگویم که گاه ارزو می کنم کاش اصلا زاده نمیشدم…. کاش در همان آغاز تولد، مرده بودم. می هنوز رسم حتما میدانید که در بعضی خانواده ها، است که دخترها را از کودکی وحتی از همان لحظه تولد برای پسری از فاميل واشنا اسم می گذارند و در حقیقت از همان لحظه سند بدبختی او را امضاء کنند. . من نیز از همان دسته دختران هستم فهمیدم که نامزدی دارم. که تا بخود آمدم و اطرافیان را شناختم نمیدانستم نامزد و عشق و ازدواج چیست ولی چون پدرم گفته بود تنها می توانستم و دیگر بگویم هرچه پدر امر فرموده همان است هیچ! نمیخواهم خیال کنید دختر سرکشی بودم و یا برد صفت… نه بلکه محجوب ساكت ومطيع و در ضمن با احساس. هرگاه این نامزدی که باصطلاح ناف مرا با نام او بریدند به خانه ما مردان هوسباز آیا میامد من چون پرنده ای به گوشه ای می پریدم و پنهان میشدم چون بی جهت از ار می ترسیدم میدانید برای یک لحظه لذت چه روزهای سیاهی برای یک دختر میسازید؟ حرف زدن، از نزدیک شدن و از هر گونه و در سر دارم مرا در خانه زندانی کرد و حالا من وجودم نفرت از هرچه مردبود زندگی جهمنی تماس و برخوردی گریز داشتم وسراپای | زندانی تعصب خشک پدر، واسیر برزخی وخالی ولی پراز نفرت و خشم. هستم که یک مرد برای یک لحظه خوشی وسیاهی برای خود ساختم…. زندگی تنها برایم ساخت… سنگ صبورم، مرا راهنمائی هرچه برسالها می گذشت برخشم و نفرت من افزوده میشد و نامزدم خوب میدانست نکن.. چون من دیگر راهی ندارم من برای مرگ آماده شده ام که تنها راه آسودگی من است… تنها در مجله بنویس که ای مردان فايده؟ من است و بقول خودش پشیمان بود ولی چه دیگر دختر احساساتی ولطيف وامیدوار گذشته نبودم در حالیکه همه مقدمات ازدواج مارا فراهم میساختند من هستید… قاتل… که با یک لحظه خوشی، چه بروز من آورده و هوسباز وجدانتان را بیدار کنید. ببینید با یک لحظه لذت زندگی دخترها، درهم میریزند… آنها را با دست خود می کشید… شما تنها هوسباز نیستید… شما قاتل هر لحظه بیشتر از این مرد که می بایستی همسر آینده ام باشد نفرت پیدا میکردم در ظاهر، خود را عاشق و واله اش نشان میدادم ودر خفا، او را پست وحقیر می شمردم مدتها گذشت تا اینکه یکروز که در خانه تنها بودم ناگهان او از راه رسید وقتی فهمید که کسی در خانه نیست چون پلنگی بگریزم نشد بسویم پرید و هرچه خواستم از دستش ودر چنگال شهوت پرست او رصورتش تف می انداختم. عاقبت هرچه کردم دیدم که نمی توانم با همچنان دست و پا زدم والتماس کردم ولی | او ازدواج کنم و با خشم او را از خود راندم باور کنید در زندگی زناشوئی نیز نمی توانستم خشم و نفرت خود را فراموش کنم چه حتی در زمینه کار و فعالیت نیز ناامیدوخسته وخشمگین امیدخود را از دست دادم و یک دختر بودم نامزدی مان بهم خورد و پدرم بخیال اینکه عشق دیگری فایده ای نداشت عاقبت به مقصود پلید خود رسيد ومرا گریان ووحشت زده برجای گذاشت و تنها در آستانه گفت از این ماجرا به هیچکس حرفی نزن و گرنه آبرویت دیگر از آن لحظه، از او، از همه مردها متنفر شدم، حتی نمی توانستم نگاهش کنم، از شهلا. سنگ صبور باعتقادمن ـ اگر چه شهلا نخواسته است من حرفی بزنم اما مسئول اشتباه شهلا نیست بلکه خانواده اوست و امیدوارم خانواده ها با خواندن این نامه در طریق تربیت تعلیم و حفظ دختران خود در هر شرایط بیدار باشند ومانع از بروز این گونه حوادث گردند. ضمن امیدوارم پدر شهلا هرچه زودتر واقعیت را دریابد و بجای زندانی کردن شهلا، راهی برای خروج دخترش از بن بست جوانان * صفحه ۳۵ * سال ۱۲۰۱ پیدا کند. شت کتاب شگفتیها وحقا پرده تا رجمه دکتر منصور مصلحی ژنرال چيانكايشك رئيس جمهوری چین برای سر«مانو» ۲۵ هزار دلار چی شگفت انگیزترین راه پیما پرجمعیت ترین کشورجه درباره بود و وقتی کارمند کتابخانه | پنهان کند و پرسیده بود: «کجا «موکوئی» پکن شده بود همه وقت | خواهیم رفت؟» – «بطرف غرب آزادش را صرف خواندن کتابهای میرویم آنجا که دوستانمان هستند و انقلابی کرده بود و از سال ۱۹۳۷ | اگر لازم باشد تا «چن سی» هم بالا پلیس ژنرال چیانکایچک یک | خواهیم رفت». لحظه آسوده اش نگذاشته بود و این بار چونه و بقیه واقعا وقتی برای سرمانو «بیست و پنج حیرت کرده بودند، تا چن سی در هزار دلار چینی» جایزه تعیین شمال! چرته مدت درازی نقشه را او هم اعلام داشت بهر بررسی کرد و بعد گفت: « «تاچن دوازده هزار کیلومتر راه هست این مسافت را چگونه طی خواهیم کرد؟» مانو برخاسته بود و با پنجه هایش خطی روی زمین کشیده گفته ر بود: «پیاده خواهیم رفت»! سکوتی سنگین فضا را پر کرد این تدابیر سی هزار سرباز کمونیست در خط استحکاماتی ارتش چیانکایچک رخنه کردند. این هفته تمام حقایق درباره ژنرال هوانگ یکی از زیردستان گزارش این حادثه شگفت انگیزترین راه پیمایی به فرمانده اش مینویسنده امشب چند سرباز فراری موفق شدند بگریزند. | «مارشال» را بکشد . «یک دلار چینی، جایزه میدهد! مانو به اندازه تاریخ جز این حادثه مهمی رخ نداده! بدین ترتیب چیانکایچک و همه دهقان های چینی صبور و مقاوم همکارانش نفهمیدند که در آن شب بود و برای رفع خستگی در آب یخ زده شنا میکرد با اینهمه. در سال سرنوشت پر جمعیت ترین کشور کوههای کیانگ سی در حلقه محاصره سیصد هزار سرباز ارتش ناسیونالیست ها افتاده بود بود. جهان تغییر کرد. سربازانی که آن شب گریختند ورزیده تـرين دوازده هزار کیلومتر در کوههای سرسخت ترین و پایدارترین مردان سخت، در میان برف و یخ راه رفتن ارتش مائوتسه ترنگ بودند و . «چرته» مشاور نظامی مائو تصویر از رودخانه ها گذشتن و در برابر قصدشان این بود که هسته اصلی تیره ای از اوضاع برایش ترسیم | قبایل نیمه وحشی ایستادگی کردن و ارتش اول جمهوری سوسیالیستی کرده بود: «ما آنقدر آذوقه نداریم که با نیروهای دشمن در آویختن و این چین را بوجود آورند. این سی هزار زمستان را از سر یگذرانیم، مهمات | کار را بدون آذوقه و مهمات کافی نفر بكجا میرفتند؟ آنها عجیب ترین در جال ته کشیدن است و فقط انقدر | انجام دادن اقدامی و رای قدرت بشر در اختیار داریم که بتوانیم اولین و باورنکردنی ترین دستورها را از فرمانده شـان گرفته بودند و تهاجم دشمن را پس بزنیم ولی قادر مائوتسه تونگ بعدها هرگز میبایستی به منطقه ای بروند که نیستیم حلقه محاصره را بشکنیم.» بروشنی توضیح نداد که چه دلایلی در اواخر اکتبر ۱۹۳۴ چنین چیانکایچک افتاده بودند، و این بار | بیشترشان در راه تحقق آن جان این مطلب در یک جلسه | او را به اتخاذ این تصمیم شگفت بنظر میآمد که کمونیست های چین راه فرار نداشتند، چون چیانکایچک | سپردند ولی بهرحال چین کمونیستی تاریخی ستاد که در یک زیر زمین | انگیز برانگیخت، قطعا میخواست تشکیل شده بود گفته شده بود و همه که میخواستند بر این کشور پهناور با راهنمائی دو تن از ورزیده ترین شد این ماجرای بیسابقه سیاسی و به نقطه ای امن تر برود ولی شاید مسلط شوند در آستانه نابودی بدست ژنرال های آلمانی در اطراف این | نظامی در تاریخ قرن بیستم با عنوان حاضران در سکوتی شکننده منتظر | دلایل دیگری هم داشت، عده ای از نیروهای ژنرال چیانکایچک هستند کوه ها شگفت انگیزترین شبکه | «راه پیمانی بزرگ» مشهور شده واکنش رهبر بودند. رهبران ارتش کمونیست حاضر. بنظر می آمد که مانو در که فرمانده بیرقیب نیروهای استحکاماتی تاریخ را ایجاد کرده | است چرا مانو این تصمیم عجیب را نبودند فرمانروایی او را بپذیرند ولی است مدتی دراز هیچ نگفته بود، بعد برد، شبکه ای که ده هزار کیلومتر | گرفته بود؟ ناسیونالیست بود، در واقع صد و اگر این راه پیمایی عظیم با موفقیت لبخند زنان برخاسته بود، یک نقشه سی هزار کمونیست چینی و رهبر | طول و پانصد کیلومتر عمق در سال ۱۹۳۴ او چهل و هشت به انجام میرسید دیگر هیچ چیز مشهورشان مائوتسه تونگ که به (عرض) داشت. در اینجا نیروهای | سال داشت این فرزند یک دهقان را روی زمین گسترده بود و با | نمیتوانست نفوذ بیچون و چرایش را «اژدهای سرخ» ملقب بود در تحت فرمان او در سنگرهای | ساده و ثروتمند، خیلی زود صدایی آرام گفته بود: «من تصميم | تضعیف کند، به ثمر رسیدن این کوه های «کیانگ سی» در جنوب بتنی شان منتظر صدور فرمان حمله رابطه اش را با خانواده اش قطع | دارم حلقه محاصره دشمن را بشکنم، اقدام برسربازان چیانکایچک و شرقی چین بدام نیروهای بودند شب هنگام ۲۸ اکتبر با وجود | کرده بود و به اقدام سیاسی پرداخته چونه نتوانسته بود حیرتش را | مردم عادی چین تاثیر فراوان مانده چین جوانان * صفحه ۳۶ * سال ۱۲۰۱ در رادیر مونت کارلو هستند که در ۱۹۳۴ میگذاشت ولی تردید نیست که مانو میبایستی برای دست زدن به این ماجراجوئی سخت بخویشتن متکی میبود خودش نوشته است: «آنچه را که انجام دادیم قطعا نمیتوانیم تکرار کنیم برای چه؟ چون تحقـق درباره اش غیر ممکن است.» از صد و سی هزار نفر در کوه های «کیان سی» در محاصره بودند فقط بیست هزار نفر شان به چن سی رسیدند این ماجرا شبیه راه پیمایی مشهور به «ده هزار» بود که در سال ۴۰۱ قبل از میلاد مسیح صورت گرفته بود ولی در آن زمان سربازان داریوش پادشاه ایران شش هزار کیلو متر راه | را ظرف ۱۵ ماه پیموده بودند و حالا سربازان مانو این رکورد را می شکستند. در سال ۱۹۳۴ قبل از راه پیمایی بزرگ، انقلاب چین هنوز راهش را نیافته بود و بویژه افراد. نی و «مانو» برای سررئیس جمهر ء ی تاریخ،سرنوشت ن رادگرگون کرد. – ده ها هزار سرباز خسته و سرگشته از کوه، دشت و رود و سرانجام به مقصد گذشتند رسیدند. میان راه که با رشته های آهنی ساخته خوب مسلح هستند هایی انتظار مردان درمانده او را میکشند | شده بود استفاده کردند. بهمین جهت وقتی نزدیک قرارگاه مردم که از اینهمه سر سختی های دشمن میرسید راهش را کج | حیرت کرده بودند سرانجام به میکرد و دورتر میرفت و بدین گونه | تحسین مائر و افرادش پرداختند که که افرادش توانستند از کنار | غالبا به گرمی مورد استقبال قرار بسیاری از خطر ها سالم بگذرند و | میگرفتند چون میدیدند افـراد حتی چهار لشکر دشمن را نابود کنند | ناسیونالیست با وجود همه امکان هایشان ناموفق هستند در حالیکه افراد مانو دست خالی به هدف هر چه نزدیک تر میشوند حالا دیگر روز به روز بر شهرت «اژدهای سرخ» | افزوده میشد. اما این برای مانو اهمیتی نداشت، برای او رسیدن به «چن مهوری چین يك دلارجایزه تعیین کرده بود سی» مهم بود و بس. میدانست که رقیبش ارتشی قوی تر و مجهز تر دارد و در هر لحظه ممکنست شکستی مهلک بر او وارد آورد، بهمین جهت منتظر نماند، چیانکایچک نقشه تازه ای | ایمانی به پیروزی نداشتند مردانی که از خط های استحکاماتی دشمن میگذشتند وضع رقت باری داشتند اسلحه شان ناهماهنگ بود: تعدادی تفنگ، تپانچه، چاقو هایی که به انتهای چوب های بلند نصب شده بود خلاصه هر کس با هر چه بدستش افتاده بود مسلح شده بود میخواستند دهان شان را ببندند، بدین ولی روحیه ها خوب بود، شبها راه گونه ظرف سه ماه پانصد کیلو متر میرفتند و روز ها علیرغم خستگی و راه پیموده شد و ماتر از این کندی گرسنگی میکوشیدند با بحث و | راضی نبود. استدلال مردم عادی را با خویش پس دستور داد هر کسی هر چه موافق گردانند ولی بدلیل عظمت | را که امکان داشت دور بریزد، دشمن نشان ندهند از دوستانشان میتوان گفت سرنوشت چین در کناره این رود تعیین شد. دهقانان پیوستند. افراد مائو در ماه آوریل به کناره | اطراف ستاد مائو را از آنچه خطر ها تعداد قربانیان خیلی زیاد | تعدادی از حیوانات را نیز کشتند و ماتو میدانست پانصد هزار نفر | سیکیانگ رسیدند ولی در برابر | میگذشت با خبر میکردند و او بود. مجروحان برای اینکه فریاد | بجای از پای در افتادگان مردان | سرباز ناسیونالیست که خوب | فشار دشمن ناچار به عقب نشینی نکشند و بدین ترتیب محل خود را به | جدیدی به صف ارتش سرخ چین | خورده اند، خوب تغذیه کرده اند و شدند و در اجرای این عملیات از پل بقیه در صفحه ۴۴ وانان * صفحه ۳۷ * سال ۱۲۰۱ کشیده بود و تصمیم داشت با یاری نیروی هوایی ارتش سرخ چین را بکلی نابود کند. مکان اجرای این نقشه میبایستی کناره رود «تاتو» باشد. پدرم درجیب منحش ومراروانهز دومین توضیح: این مصاحب. قبل از آزادی زندانهای عادی انجام شده است من زندگی خوبی داشتم ـ يك دكتر شریف و خوب از من نگهداری میکرد اما و اولین بار که کیف زنی را زدم شانزده هزار تومان پول در آن بود که زیر در شماره گذشته سرگذشت یک زندانی بنام «امیرعلیاری» منتشر کردیم که نیمه تمام ماند. بچه یخ بسته بود. امیرعلیاری از زندگی سخت دراثر این حادثه من مدتی هم خود در ایام کودکی، درگیری با در بیمارستان بستری بودم، خواهر پدری که هر روز زنی عوض می مادر بزرگ ماجرای آنشب مرا برای کند، شکنجه های نامادری سخن پدربزرگم میگوید و درنتیجه بین گفت تا به اینجا رسید که… پدر و پدربزرگ (که فکر میکرد گفت غصه نخور چند روزی خانه من خطائی کرده بودم که مستوجب من باش تا فکری برایت بکنم. او صاحب یک دختر بزرگ و یک پسر بود، دخترش تقریبا همسن یکسب پدرم در سرمای شدید تنبیه برده ام) بشدت شکرآب میشود، بطوریکه پدربزرگ با زمستان مرا از خانه بیرون کرد، هوا من بود و تحصیل میکرد. ابری بود و برف بشدت می بارید قنددان محکم بسر پدرم کوبیده بود چند روزی با نهایت محبت من دیگر بخانه بازنگشتم، پدرم ، از من پذیرانی کردند و من با خودم هم از آن خانه رفت، پس از مدتی فکر میکردم آنها صاحب دختر بزرگ دیگری پشت منزل خودمان که منزل خواهر مادربزرگم آنجا بود برسانم، پدربزرگ هم فوت شد و من دیگر در زندانست، محکوم بهیجده ماه و صبح نزدیک بود و من میدانستم او بکلی ناامید شدم. گاهی مادربزرگ بکلی ناامید شدم. گاهی مادر بزرگ هستند و بودن من دران خانه صحیح پس از نماز برای خرید نان از منزل . پولی بمن میداد تا اینکه یکبار – هزار تومان جرم – قبلا یکبار زندانی خارج میشود، بخود گفتم او مرا برای پول بار مراجعه کردم، گفت که درآورند، این بود که به آقای دکتر خواهد دید و بمنزل خواهد برد. ندارد و پیشنهاد کرد که برای کار گفتم. من از لطف شما سپاسگزارم ولی اگر اجازه بدهید پهلوی شما در کشیده بمدت دوماه و یکروز بجرم بهر بدبختی بود برخاستم و خود بیک شهرستان بروم. دیدم حرف بدی نمیزند، با خودم فکر کردم که بیمارستان کار کنم و شبها هم را کشان کشان بسرکوچه رساندم، همانجا بخوابم خیلی ممنون میشوم برف شتابان میبارید و سوز مثل بكدام شهرستان بروم و عاقبت مواد مخدر او خندید و گفت عیبی ندارد شلاق بر بدنم میخورد که ناگاه پایم تصمیم گرفتم که بابادان مسافرت صبرکن کاری برایت درنظر گرفته ام. عصر همانروز دخترش که وضع خانوادگی – دارای پدر ومادر که لغزید و چون چشمم جایی را درست از هم جدا شده اند نمیدید درجوی آب فرو افتادم، آن مختصر بالاپوش هم خیس شد و او مبلغی پول بمن داد و مرا راهی آمد و گفت امیر این را پدرم برای باز بمادربزرگ مراجعه کردم، (ف) نام داشت با یک بسته نزد من زمانیکه پشت در منزل خواهر کرد. مدتی همینطور تحصیلات ـ چهارم متوسطه مادربزرگم رسیدم دیگر نا نداشتم پولهایم داشت تمام میشد و هنوزهم آنجا ماندم. تو داده است. . که حرکت کنم، همانجا مچاله شدم و کاری پیدا نکرده بودم، حدود بیست وقتی بسته را باز کردم یک از هوش رفتم. بقیه ماجرا را خواهر تومانی داشتم، آمدم کنار میدان و به دست لباس کامل دران دیدم، طبق شغل ـ مامور خرید شرکت ساختمانی مادربزرگم بعدها برایم تعریف کرد نرده ها تکیه داده و فکر میکردم که دستور دکتر به حمام رفتم و لباس ها او میگفت: صبح زود پس از چکنم، همینطور که در دل خدا خدا را پوشیدم و سپس عازم بیمارستان نماز برای نان گرفتن از منزل خارج میکردم، یکمرتبه ديدم يكنفر مرا شدم. دکتر درهمان بیمارستـان درقسمت دفتری برای من کاری شدم در تاریک روشن صبحگاهی بنام و فامیل صدا میکند، اول باورم درست کرده بود و من پهلوی خودش ترا دیدم پشت درافتاده بودی، نیامد ولی وقتی با تعجب به عقب سر نگاه کردم یکی از دوستان پدرم بودم، دیگر بتمام زیروبم کارها وارد اول ترا نشناختم، صدایت کردم و گفتم توی این سرما این چه وضع را که دکتری معروف بود دیدم، او با شده بودم. دوسال بدینموال گذشت، دراین است؟ ولی تو حرکتی نکردی، وقتی شوق بسوی من آمد و نهایت محبت مدت او بمن حقوق نمیداد ولی همیشه مقداری پول درجیب من رویت را برگرداندم تازه شناختمت و را بمن نشان داد. فورا ترا در بغل گرفته و پمطبی که خیابان بود بردم، آنجا یک این چه سر و وضعی است؟ از من پرسید اینجا چه میکنی؟ میگذاشت که بی پول نباشم. شاید بجرائت بتوانم بگویم که داروخانه هم بود، آنها معالجات بعد دست مرا گرفت و راه افتاد……. آن سالها بهترین سالهای زندگی من اولیه را برای تو انجام دادند و گفتند من بين راه ماجرا را برایش بود از همه مهمتر علاقه شدیدی به که اگر کمی دیگر میگذشت این تعریف کردم، او خیلی ناراحت شد و شناسنامه زندانی این هفته اسم ـ امیر علیاری سن – ۲۳ سال متولد – شاپور (آذربایجان) جرم – کلاهبرداری و سرقت وضع محکومیت – سیزده ماهست که تصمیم گرفتم خودم را به کوچه .هفته ای یکباردرهای زندان برای نویسنده داستانهای واقعی می گزارش از هما میرافشار * جوانان * صفحه ۳۸ * سال ۱۲۰۱ بیش گذاشت ندان کرد! و آخـرين قسمت (ف) دختر دکتر بسته بودم، او هم بمن علاقمند شده بود ولی نمیدانم چرا خدا گردنم : چه بعداز درسال هوای تهران چنان بسرم زد که گاهگاهی حشیش مصرف میکردم دیگر تاب تحمل نداشتم، این بود که البته معتاد نبودم) تی به تهران آمدم باردیگر گرفتار رفتار خصومت آمیز پدرم شدم دندانم مزه کرد اما يك شب خوابی دیدم که تصمیم گرفتم هرگز کیف زنی نکنم با دکتر صحبت کردم. او گفت پسرم دکتر بلیط هواپیما هم برای من میخواهی بروی و برگردی یا تصمیم گرفته بود و خودش مرا به فرودگاه نگهداشت وقتی سوار شدم پدرم را داری بکلی بتهران بروی و بمانی؟ برد و من پس از تشکر فراوان پشت رل دیدم، خواستم پیاده شوم گفتم: نه برمی گردم، فقط دلم بتهران آمدم. ولی او نگذاشت و مقداری مرا تنگ شده است. میروم مادر بزرگم یکراست بخانه مادربزرگ نصیحت کرد و خلاصه باهم گرم را ببینم. آنوقت آن مرد نازنین از رفتم، درحیاط باز بود و جلو ایران منزل خارج شد و پس از مدتی با تعداد زیادی کفش دیده میشد کم کم او بیهانه های مختلف بخانه مادر بزرگ رسید و وقتی آنرا یکی از روزها نامه ای برای را دستهای پر از سوقاتی بازگشت، او فهمیدم که مهمان دارند و وقتی من شروع کرد بپول گرفتن ازمن تا باز کردم از پسری بنام مرتضی بود میگوید: نابرادریی داشتم که که خود را برادر من نامیده و برای تمام خانواده من یکی یکی وارد شدم هیچکدام باورشان نمیشد آنکه یکبار وقتی بسر صندوق رفتم خواسته بود که بمنزلشان بروم و این محل کارش را میدانستم، او یک است که آن دختری خیاطی داشت، من بارها بأو مراجعه دوقلو از پدرم جامله شده و تخمک کرده و آدرس مادرم را خواسته بودم پس از کورتاژ ولی او نمیداد تا اینکه یکروز وقتی بانجا رفتم او نبود و شاگردش آدرس همان پسری سوقات خریده بود و یک بسته بهرحال بیشتر فامیل آنروز آنجا دیگر پولی در بساط نبود. بزرگ هم برای پدرم. بودند و من با همه دست دادم و آنروزها پدرم زن دیگری و وقتی ابای مرا از بردن روبوسی کردم جز با پدرم، بعدهم داشت، با خودم گفتم بسراغش میروم سرقاتی پدرم دیدم ساعتی مرا سرتاتیهایشان را دادم جز مال پدرم و پولهایم را از او میگیرم. یکی نصیحت کرد تا راضی بشوم بهرحال که آنها دست مرا گرفتند و بزور درباری مراجعه کردم مبلغ کمی از در چمدان برای من بستند آنوقت دکتر چکی هم بمن داد دادند، بعدمن سوقاتی او را هم دادم. که دوازده هزارتومان بود، گفت برو آنروز برای اینکه خودم را بصورت من و چشمم نواخت که همیشه کار میکند و الان حدود درمی برد باقیمانده بود. منزل ناخواهریم را داد. آن زن (مادر برادرم را میگویم) خدا میداند با چه شوقی بانجا پهلوی پدرم برده و ما را آشتی پول را بمن داد ولی دفعه سوم ازمن خواست که نزد آنها بمانم، کارمان بدعوا کشید و او با مشت خودش با آنکه بیمار مداوم است رفتم و ناخواهریم وقتی مرا دید باورش نمیشد، بهرصورت مرا از بانک نقد کن، این حقوق دوسال بزرگ نشان بدهم پولهایی را که همینطور که می بینید الان چشم پنجسال است که من با آنها زندگی بداخل خانه برد، آنجا یک دختر تر است، هرچه من تعارف کردم که درجیب داشتم درآورده بمادربزرگ راستم هم حالتش تغییر کرده و هم پس پولهایی که بمن میدادی چه دادم و گفتم مادر اینها را در درست نمی بیند. بود؟ قبول نکرد و گفت برو پول را صندوق بگذار و آن لحظه بخوبی میکنم. (با تاسف نگاه میکنم و می بینم میگویم: تو باو کمک خرج میدهی؟ میگوید: نمیگیرد مگر اینکه واقعی من هستند! ولی مادرم نبود کوچک و پسری هم بودند که او بانها گفت این امیراست و من آنروز فهمیدم که آنها خواهر و برادر وصول کن. یادم میآید که من متوجه بودم که پدرم همه حواسش . که راست میگوید.) دوازده هزارتومان را پرل ریز گرفتم بپولهاست. انروز مقداری پول هم خودم تیر می زدیم و همین حالت هم باعث خودم چیزی بخرم، او مادر یاراست وقتی سراغ او را گرفتم معلوم شد از آن ببعد دیگر ما سایه هم را با که بسته اش سنگینتر و چشمگیر محبتی که دراین پنجسال بمن باشد، آنرا درجیب گذاشتم و بمنزل برداشتم و با پسرعمه ام بسینما شد که من دیگر بابادان نروم. آمدم، بین راه چند تا از دوستانم را رفتیم، آخر شب که کرده، ظرف سالها پدرم درحق من من در تهران کارهای مختلف دیدم و از آنها خداحافظی کردم آنها مرتب جلو ماشینها را میگرن کردم، دریک شرکت نامه رسانی مقداری حشیش بمن دادند که داشته بروم سلسبیل، که ناگهان یک کردم و در شرکتی دیگر مامور خرید باشم (یادم رفت بگویم که من اتومبیل شخص بابت بدهی شوهرش او سفته داده چون موجودی نداشته بوسیله طلبکار بزندان افتاده است، شوهرش | برمی گشتم ننموده است. جلو پایم شدم… میپرسم: را دیدی؟ عاقبت آن موقع فراری بود. چطور مادرت بقیه درصفحه ۴۲ * جوانان * صفحه ۳۹ * سال ۱۲۰۱ هفته نیم کیلو و در سال فقط ۱۴ کیلو وزن کم کنید بوتيك يك زريم فوق العاده سهل جوانان این برنامه غذایی که توسط بجای آن طالبی بخورید. همراه با گوشت و تخم مرغ آب پز و کلینیک «مایو» تنظیم شده و شمردن این رژیم درحقیقت چیز زیادی را از زیتون میزان کالری کمتری از یک کالریها را وقت تلف کردن میداند دسترس شما و غذای شما کم قطعه کیک خامه دار موجود است و تاکید میکند که باید سعی کنید نمیکند. مثلا اگر شما در روز در ضمن سالاد بمراتب مغذی تر و بیش از نیم کیلو در هفته و یا ۱۳ برش کره بخورید یا در هرفنجان دارای حجم و ویتامین بیشتر است. کیلو در سال وزن کم نکنید. در این چای دوقاشق کمتر از معمول این برنامه بایستی با نیم ساعت رژیم با جایگزین کردن یک ماده روزانه شکر بریزید سر سال متوجه پیاده روی روزانه که بتنهایی غذایی بجای ماده ای دیگر و یا با میشوید که وزنتان کم شده است موجب کم شدن ۷/۵ کیلو اضافه حذف چند نوع غذای چاق کننده در حالا با این توصیه ها که در زیر می وزن در سال خواهد شد همراه باشد. طول هفته موفق بوزن کم کردن آید بشما خواهیم گفت چقدر از دراینجا خطوط اصلی این برنامه غذایی بنظرتان میرسد. دستورات و توصیه های بسیار جالب خواهید شد. مثلا بجای سیب زمینی وزنتان کم خواهد شد. سرخ کرده که در کنار اغلب اغذیه * هرچقدر که ممکن است از دیده میشود انرا حذف کنید و * روزانه یک برش کره کمتر میزان گوشت مصرفی خود کم کرده موجب کم کردن ۲/۵ کیلو وزن در مرغ و ماهی را جانشین آن كنيد. برای کسانیکه بخـوردن گوشت چگونه با شادی زندگی کنیم؟ راهم کنند سال خواهد بود. بین کار و زندگی اجتماعی و | * دوقاشق چایخوری شکر کمتر علاقه وافر دارند کنار گذاشتن تفریحی خود تعادل برقرار کنید. انقدر در روز ۲ کیلو در سال. گوشت میتواند باعث ازدست درکار غرق نشوید که وقتی برای | * روزانه یک شیشه نوشابه کمتر · دادن ۳ تا ۳/۵ کیلو درسال گردد. ۲ کیلو در سال * نیم ساعت قبل از صرف غذای باقی بمانید فکر دیگران را که قطره سیب زمینی سرخ کی اصلی یک تیکه پنین با چیزی شه * ده کرده یا شبیه شما را بمیزان قابل توجهی کاهش معاشرت و تفریح باقی نماند و یا برعکس روانپزشکان معتقدند که با بکار توصیه هایی دارد که با بکار گرفتن آنها آنقدر به تفریح نپردازید که از انجام گرفتن و تمرین چند روش ساده می توانید یک انسان همیشه خوشحال کارهایتان باز بمانید. می توانید بروی زندگی بخندید و با باشید. شادی بمقابله مشکلات برخیزید. دکتر * از مصاحبت کسانیکه همیشه از بخوانید. اشخاص خوشحال یاد گرفته اند درسال. «برتولد شوارز» روانپزشک در این مورد زندگی مینالند اجتناب کنید. که عکس العمل های دیگران را پیش بینی دکتر «بایرد، تنظیم کننده این رژیم خواهد داد. میگوید: یاد بگیرید چگونه از کرده و باین ترتیب آنها را بهتر بفهمند * جای دسر را در برنامه غذایی غذایی میگوید: از بکار بردن کلمات جادویی همه آنهائیکه بخاطر شادی و روح موقعیت های دردسرآفرین فرار کنید. بهتر غذا خوردن خود بتنهایی خود تغییر دهید، مثلا ابتدا کمی نشاطشان مورد تحسين ما قرار مانند، متشکرم، متأسفم، لطفا و دوستت * برای حفظ شادی خود باید میگیرند شاد بدنیا نیامده اند بلکه برنامه های قابل انعطافی برای خود طرح دارم غافل نشوید بکار بردن کلماتی که کافی است که وزن کم کنیم. بطور میوه بخورید. اگر این عمل را آموخته اند چگونه روحیه پر نشاط خود را ریزی کنید. برنامه هایی که با کمی پس و تحسین، احترام، عشق و درک شما را مثال در یک ظرف بزرگ سالاد دوبار در هفته انجام دهید در سال رغم ناراحتی ها و مشکلات حفظ پیش شدن روز شما را خراب میکنند. نسبت بدیگران میرسانند اثرات واقعا دکتر «شوارز» در این مورد می توانید موجبات ناراحتی شدید شما را جادویی دارد. * سه مدل لباس مردانه یک مانکن مرد ـ سه مدل لباس اسپورت را بنمایش میگذارد. سال ۱۲۰۱ جوانان * و آسان برای لاغر شدن بمدت پنج سیری بیشتری کنید. ۳/۵ کیلو وزن کم خواهید کرد. کنید و یا حتی وسط غذا زمان غذا خوردن خود را دقیقه قدم بزنید. این عمل باعث * برنامه زندگی خود را طوری منزل تا آنجا که طولانی تر کنید. بین غذا صحبت خواهد شد که در پایان احساس ترتیب دهید که وقت بیشتری برای سو بان سو بروید. * سه مدل جالب اینهم – قدم زدن داشته باشید. وقتی برای * وقتی به تهیه غذاهای اشتها خرید از منزل خارج میشوید آور می پردازید بانها رنگهای اتومبیل خود را در محل دورتری مخصوص غذایی اضافه کنید. مقاومت کردن در مقابل ميل پارک کرده و اندکی پیاده روی بخوردن پوره ای که آبی رنگ است مساوی است با کم کردن ۷ تا ۷/۵ بسیار ساده تر میباشد. اگر در روز کیلو در سال. هنگام انجام کارهای هفته از خوردن پوره سیب توانید از این زمینی اجتناب کنید در سال ۳ کیلو وزن کم خواهید کرد. کنید. روزانه نیم ساعت پیاده روی در سه مدل کت و شلوار برای سلیقه های مختلف * جوانان صفحه ۴۱ * سال ۱۲۰۱ بتهون بهترین.. عروی «رابرت لارلس» درباره او نوشته است: احساس میکنند این «وردی» بود، نه «موتزارت» جوابگوی همه تقاضاهای تئاتر موتزارت (و بطور قطع نه راکتر) که اپرا را بحد ستایش رساند. «اولین درنز» میگوید: در هر سبک بود و این در سلوک پیروزمندانه او با اشعار اپرایی مشهود ـ وقتی بامتحان صفحه های «اتللو» و یا است بنظر «آلن ریچ» منقد مجلـه «فالستان» میپردازیم به آنچنان بیان «نیویورک، اپرای دیگر موتزارت «عروسی احساسات فیگارو، بهترین اپرایی است که تا کنون استادانه ای از منابع ارکستری که در رابطه با صحنه در مکان مناسب خود قرار تئاتر قابل تحسین و روش ” و سایر جشنها در د بعد از ظهر یکشنبه ۱۳ اسفند تالار شاهین تلفن رزرو ۹۵۶۶۷۴ 9 نوشته شده. از طرف دیگر در دستاورد فوق العاده گرفته اند بر میخوریم که هرگز «راکتر» یا «ژوزف وردی» «اتللو» و «فالستان» را دیگر آهنگسازان پیرو مکتب او رویای آنرا نباید از نظر دور داشت و کسانی هستند که هم در سر نپرورانده اند. .. افتتاح کلاس خبرنگاری مجله جوانان توانند با ارائه ۴ قطعه عکس، رونوشت کلاس خبرنگاری مجله جوانان که بسبب شناسنامه و ارائه کارت تحصیلی و یا انقلاب اخیر تا افتتاح مجدد مدارس گواهی از دبیرستان تا روز یکشنبه نام | فعالیت خود را متوقف ساخته بود از نویسی نمایند و از گروهی که قبلا نیز ساعت ۵ بعد از ظهر یکشنبه ۱۳ اسفند نامشان ثبت شده با تکمیل مدارک در ماه، اولین جلسه رسمی خود را آغاز روز فوق دعوت به شرکت در کلاس می کند علاقمندان به شرکت در کلاس می کنیم. ينهمافران در قسمت لجستیکی پادگان فرح آباد تیراندازی ما میریخت ولی خوشبختانه در حمله هلی کوپتر در میدان فوزیه مجددا بین ما و گاردیها بهرحال نبرد خیابانی ما با گاردیها تا ظهر شدیدی ادامه داشت. بچه ها (همافرها) گفتند که کسی مجروح و یا کشته نشد. ما از پشت بام با درگیری پیش آمد. «یکشنبه پیروزی، ادامه داشت تا اینکه با حملات گاردیها از ساعت ۱۰ شب بما حمله کرده اند و ما تیراندازی های مکرر، گاردیها را وادار به عقب سرتیپ ریاحی یکی از جلادان رژیم که بی امان مردم به پادگانها و کلانتری ها پایگاههای در محاصره آنها هستیم. چون اسلحه نداشتیم، نشینی کردیم و آنها هم از پادگان خارج شدند. برتانگ سوار بود وقتی با آتش شدید همافران رژیم یکی پس از دیگری سقوط کرد. کمینه وبدون اسلحه هم نمیشد کاری کرد همگی فکر میکردیم که گاردیها رفته اند ولی آنها روبرو شد در زیر پل میدان از تانگ خارج شد و انقلاب بعد از این پیروزی درخشان هر کدام از ما همافران، افسران و درجه داران، به طرف اسلم ناگهان از طرف دیگر به داخل پادگان آمدند. خودش را به مردن زد اما یکی از دوستان بنام همافر را مامور کاری کرد که منهم بعنوان مامور کنترل خانه رفتیم و بعد از باز کردن «در» اسلحه خانه، درهمین زمان مردم که از همان ساعات شروع حسنی که در تیر به دست و پایش اصابت کرده و خیابان پیروزی (تهران نوسابق) و ایرانمهر با چند سلاحها را تقسیم کردیم و به پشت بام رفته و حمله بحمایت از ما برخاسته بودند به کمک ما هم اکنون در بیمارستان بستری است سرتیپ نفر دیگر از همکاران و دوستان فعالیت میکنم و سنگر گرفتیم. رسیدند و با همکاری آنها گاردیها را مجددا رادار ریاحی را به رگبار بست و بعد از کشتن او یک ضمن سایر دوستانم نیز شبها در گوشه و کنار حدود ساعت نه و نیم سه تانگ گارد، دیوار به عقب نشینی کردیم و در نتیجه ساعت چهار بعد سکه پنج ریالی هم بعنوان «کفاره به روی جنازه پاسداری میدهند. قسمت لجستیکی را خراب کردند و داخل پادگان از ظهر از قسمت لجستیکی خارج شدیم و در او انداخت جنگ و گریز شدند (رادیو صدای استبداد ساعت ۲ بعد از ظهر بیرون از پادگان به نبرد ادامه دادیم، و با کسب چیزی که حتما باید به آن اشاره کنم این است این مشاهدات همافر لواسانی بود اما هنرجوه – همان روز اعلام کرد که دیوارها را مردم خراب پیروزیهای سنگر به سنگر به طرف میدان فوزیه که در تمام تانگها یک سرتیپ و یا سرهنگ کرده اند که دروغ بود) از طرفی یک هلیکوپتر هم نشسته بودند که اکثرا هم فرار کرده اند.. بالای سر ما گشت میزد و رگبار گلوله را به سوز مامور کنترل خیابان یکشنبه پیروزی رفتیم. محمد مهرایی چه دیده؟ از میگوید: – جمعه شب وقتی تظاهرات باصطلاح طرفداران قانون اساسی از تلویزیون پخش شد ما پدرم…. چگونه آلوده دزدی شدم؟! یک دوراهی ایستاده ام، یک راه هزارتومان پر کردم و در خیابان بیمار است همانطور که گفتم من دریک خیلی تاریک است و من درآن راه بیکی از دوستان پدرم فروختم میگویم: پدرت که میداند شرکت ساختمانی مامور خرید بودم، حرکت کردم، حرکت کردم، یک موقع متوجه شدم تاریخ چک بیست روز بعد بود. او اینجا هستی؟ من اولین بار مادرم را پس از آنها بعدها فهمیدند که من از حشیش که یکنفر مرا صدا میکند . برگشتم چهارصدتومان از آن کم کرد و آنرا میگوید: بله سالهای، سال بهمراه برادر ناتنی ام استفاده میکنم روی این اصل مرا یک روحانی را دیدم که بمن گفت . خرید یکروز بموعد سر رسید، آن از آنجا اخراج کردند، من سرگردان و آن راه درست نیست که تو میروی او محبتی بمن نشان نداد، حق بیکار بودم که یکروز یکی از برگرد از این راه برو و من هراسان شخص پدرم را در خیابان می بیند و برای ضبط گفتگو با زندانیان دارم زندان دیدم. باطری صوت من که هم داشت مرا اصلا ندیده بود دوستانم را دیدم، او بارها بمن بیدار شدم و فردا صبح ماجرا را – ماجرای چک را برای پدرم بازگو تمام شده، یک بسته باطری برایم علاقه ای هم نداشت، بعدهاهم پیشنهاد کیف زنی کرده بود که من برای مادربزرگم تعریف کردم، او میکند، پدرم باو میگوید فورا میآورد و در نهایت علوطبـع محبتی نکرد، روی این اصل من هم قبول نکرده بودم، آنروز هم گفت به پیشنماز محل بگو، من بیانک مراجعه کن و آنها باهم بیانک میخواهد پولش را نگیرد، با خود چندان سراغی از او نمی گیرم. پیشنهادش را تکرار کرد، بازهم من قبول کردم و جریان خوابم را برای ا برای میروند. درآنجا بأنها میگویند میاندیشم موجودی بدینگونه را صاحب چک حسابش را بسته و چگونه بیفکری و از خودراضی افتادم؟: چگونه اولین بار بزندان سوار موتور شو تا دوری بزنیم، من ، تو چکار خطائی میکنی؟ پیک شهرستان رفته، بهرحال آنها بودن مردی بنام پدر که باید سازنده قبول کردم و پشت او سوار شدم کیف زنی را برایش گفتم، آدرس صاحب چک را پیدا کرده و فرزندی باشد باینروز میانکنـد آنروزها همانطور که گفتم پدرم هنوز مقداری راه نرفته بودیم که او قول گرفت که دیگر توبه دوست پدرم بار مراجعه میکند که اشخاصی اینسان چطور نام پدر بر بامن کارد و پنیر بود، یادم میاید کیف یک خانم را زد و گاز دادو قول دادم و دیگر بدنبال کیف زنی ناگهان آن خانم داد و بیداد راه . روی خود میگذارند، حیف از این نام یکبار که مادربزرگ کتم را شسته بسرعت دور شد، من فقط. فزياد نرفتم میاندازد و میگوید تو کیفم را زدی ارزنده، نامی که معنائی بس – عظیم حالا چکم را هم پر کرده ای، درخویش دارد بی پولی بدترین درد است. مادر نیز می نشیند و بود، برای تعویض بمنزلش رفتم، کمک کمک آن خانم را شنیدم ولی . کت را از روی جالباسی برداشتم و ما خیلی دور شده بودیم، در یکی از خلاصه ماجرا روشن میشود و آنها کوچه ها فرعی کیف را خالی کردیم آنروزها بطوری بمن از بی پولی یکسر بسراغ من توجه پوشیدم وقتی از درخانه ارج میشدم چند مامور مرا شانزده هزارتومان پول درآن بود که فشار وارد شده بود که نمیداشتم – دستگیر می کنند و در بازجونی بدنی نصفش را بمن داد، این پول زیر چکنم، موتوری هم خریده بودم که میگویم: الان چه کسی از (ژاله قائم مقامی) مادر شادروان میآیند یزاید و میگذارد و میگذرد دراینجا بیاد شعر بسیار زیبایی – مقداری حشیش بدست آوردند که دندان من مزه کرد و بعدها دیگر اقساطش روی دستم مانده بود. این بسراغت میآید؟ پژمان بختیاری میافتم؛ بعدها دانستم پدرم درجیب کتم مرتبا با او همراهی میکردم. البته من بود که تصمیم بجعل گرفتم میگوید: مادر برادرم گاهی بنهادم و شیر دادم و رفتم گذاشته بوده است. چون بار اول بود کیف نمیزدم. من فقط موتور را دسته چکی را که از یکی از بسراغم میآمد که الان مدتی است سک نیز همان کند که من کردم درماه یکروز حبس محکوم حرکت میدادم و او کیف میزد تا کیفها پیدا کرده بودم جلو رویم اینکه یکشب خواب دیدم که برسر گذاشتم و یکبرگ آنرا بمبلغ ده. ن – صفحه ۴۲ * سال ۱۲۰۱ L این مسابقه جایزه آقا یا خانم فداکار را معرفی کنید مرگ هستند، شجاعانه شرافتمندانه واقعیت را بنویسید یا خانم فداکار و در عمل برای بمیان آتش می اندازد و آنها را رسیدن قطار حادثه ای اتفاق بیفتد مطمئنا ا چون عکس و و جان دهها نفر را بخطر اندازد، مشخصات خواهید فرستاد چنانچه دارد پهناور ما، مردان تشويق ح نوعدوستی و نجات میدهد. زنانی هستند که در یک لحظه بشردوستی و خدمت بخلق و * حسن متوجه میشود که علی با بخطر انداختن جان مانع مطلب واقعیت نداشته باشد طبعا سرشکستگی در چاه افتاده و درحال نامع از رسیدن قطار به این نقطه مایه ناراحتی و تحت عنوان خانم یا آقای فداکار . خفگی است شجاعانه بداخل چاه میشود. اینها و دهها مثال دیگر خواهد شد. کی کی هموطنان – یک مسابقه جالب را یک لحظه پر از خطر را معرفی کنید ترتیب میدهد. میرود و کودک را نجات میدهد کافیست که شما بدانید ما طالب رگذشت هایی که قابل چاپ و در سراسر کشور افرادی هستند * یک پیره زن درحال عبور از چه نوع سرگذشتی هستیم. جـالـب باشـد چاپ میکنیم و یک لحظه خاص باعث خیابان است که کامیونی ناگهان اگر خودتان دست بچنان فداکاری در پایان به سه سرگذشت که از نجات انسان دیگری شده اند پیچد و میخواهد او را زیر زده اید یا افرادی را میشناسید که همه جالبتر باشد هر کدام مبلغ د شناسید او را بما آنکه به زندگی خود * محمود بگیرد، حسین با بجلو می پرد چنین فداکاری کرده اند لطفا همراه هزار ریال جایزه داده خواهد شد. محمود در یک لحظه مشاهده کرد میرود و پیرزن را بغل کرده و از یک قطعه عکس و شرح کامل روی پاکت بنوسید: مجله جوانان که همیشه طرح که خانه مقابل دچار حریق شده کند. ماجرا برایمان بفرستید تهران – خیابان خیام – ساختمان کننده سوژه ها و مسابقات جالب زن و کودکی که در خانه هستند * قسمتی از خط آهن بریده از آنجا که مجله امکان تحقیق اطلاعات – مجله جوانان – مسابقه برده است. اینبار برای معرفی آقا در میان شعله های آتش درخطر مسیر دور می ندارد خواهش ما اینست که فداکاری. احتمال دارد بمحض جان ــانی اگر 9 9 پاشید که مثلا مارا متفرق کنند. مسلح شدیم. صلوات فرستادیم. برگیری اعتراض کردیم و بعد از پخش اخبار، هنگامیکه دلیل فریاد زدیم: «زمینی برو گمشو» و باهمین پخش برنامه ورود امام خمینی آغاز گردید ما شعار ارسالن بیرون آمدیم و تظاهرات را آغاز ما درباره جمع شدیم وشعارهای: ها همه شنبه ما (هنرجویان همافری) مجددا در کردیم و درهمین حال می گفتیم: «وای به روزی سرباز توایم خمینی، گوش بفرمان توایم خمینی»، که کشتی شویم». محوطه جمع شدیم و بعد کلیه، درجه داران، افسران «پرسنل هوایی آزاد باید گردند»، «استقلال آزادی همافران، هنراموزان ودانشجویان وظیفه وكادر ما و گاردیها ازهمین جا شرو شد. آنها باقنداق تفنگ مارا زدند و چند نفر منظور ماهم این بود که یعنی مسلح کردیم حکومت اسلامی، دادیم. شوند مسلح حدود ساعت دو وچهل دقیقه بعد از نیمه شب بدون توجه به اخطارهای بعضی از فرماندهان به ما پیوستند وهمراه ما شعار دادند. مامجددا مسیر شب از مردم خواستیم که بخانه هایشان بروند، چون نه قبل را طی کردیم و به جلوی در پادگان رفتیم. در ما اسلحه داشتیم ونه مردم. اما ، یگفتند تا مردم اینجا کاردیها بسوی ما تیراندازی کردند، بعد از وقتی گاردیها اینجا هستند ما هم خواهیم ماند. تیراندازی یکی از همافران فریاد زد: همه به طرف حدود ساعت سه یکی از همافران با بلندگو اعلام کرد که ما سه روز به کلاس نمی رویم اسلحه خانه ها برویم. در جلوی اسلحه خانه های ما راه پیمایی شروع شد که تاساعت ۲ بامداد یک مرتبه تیمساری پیدایش شد و برای بچه واعتصاب غذا میکنیم تا هنرجویان اخراجی به قسمتهایی که اسلحه داشت عده ای افراد غیر ادامه داشت. از این ساعت حالت جنگ و گریز بین ها سخنرانی کرد. او میگفت که درچنین موقعیتی ر کارهایشان برگردند و پرسنل هوایی زندانی نیز خودی ایستاده بودند. آنها وقتی ما را دیدند. گفتند ما از شما هستیم و بعد رفتند در حالیکه ما آنها را مجروح کردند. همه مابافریاد «هنرجویان» دیگر را زیرا هنرجویان وقتی گشتی هستند. آن تعداد ازهنرجویان که کشتی بردند خبر کردیم و گاردیها برای ترساندن ما مشغول اسلحه خودرا بالا گرفتند، ولی ماچون نمی نیراندازی هوایی شدند. ماهم شروع به شعار دادن خواستیم خشونت بشود از کشتی ها خواستیم ک کردیم و بافریاد سایر پرسنل هوایی را به یک راه پیمایی شبانه دعوت کردیم. بعداز پیوستن «هنرآموزان» و «دانشجویان» به گروهان خودشان برگردند. آزاد شوند. نمی شناختیم وشاید فریب دیگری برای ما بودند. ما و گاردیها به وجود آمد و من از تعداد دقیق حق صلوات فرستادن ندارید! . ولی ما توجهی به صحبت او نکردیم، و به زخمی ها و کشته ها آماری ندارم اما هنرجویی بنام * تیمسار ربیعی وقتل یک هنرجو قسمت هنرجویان جدید اطلاع دادیم، آنها به ما «خسرو شیخ» را خودم دیدم که زخمی شد. در این هنگام سرگردی یک تفنگ (ژ ـ ث) به یک همانشب حال یکی از بچه ها خراب میشود، او پیوستند و بعد به آسایشگاه «سربازان، رفتیم. را به بهداری میبریم وبستری میشود ضمنا درجه دار داد ودرجه دار مذکور به هنرجویان «در» آسایشگاه قفل بود، شیشه ها را شکستیم، صبح شنبه ساعت شش بعداز خواندن نماز، حمله بطرف اسلحه خانه وهمافران گفت: «سپهبد ربیعی» انشب به پادگان آمده بود ربه تاسربازان بیرون آمـدند. چند نفر ازهمافران را که به پادگان آمده بودند، دیدم از سربازان حق شما این است که همین جا همه تان را بهداری رفته بود تا ببیند اوضاع در چه حال است. «هنرآموزان» هم برای حمایت ازما از قسمت و به بقیه «هنرجویان» خبر دادم که «همافران» به بکشم! با این حرف همه ما به طرف اسلحه خانه آن شب یکی از هنر آموزان را با کلت ربیعی کمک ما آمده اند. ساعت هفت حدود یکصد همافر خودشان خارج شدند. ماروی آنها را بوسیدیم و کشته بود ومیخواست یکی دیگر از بچه ها را هم حمله کردیم و پس از شکستن درها هرچه سلاح و بکشد که او خودش را از پنجره به داخل بهداری برداشتیم و تقسیم کردیم. البته هنوز نشنگ کم داشتیم اما ضمن درگیری با گاردیها اسلحه انداخته واز تیررس ربیعی دور شده بود. بهرحال همه یک گروه شدیم تا به قسمت «دانشجویان درآنجا جمع شده بودند. افسری» برویم. به راه پیمایی کردیم و در بین راه ماشروع «دانشجویان خلبانی» و «هنرآموزان» نیز به ما فرماندهان قسمت دانشجویان درها را بسته ربیعی در بهداری وقتی به اتاق درست ما که وفشنگهای آنها را مصادره کردیم و به مردم دادیم ملحق شدند. و مجددا گاردی ها تیراندازی کردند. بودند و اجازه نمی دادند که آنها خارج شوند، بهوش آمده بود میرود، با اعتراض شدید او روبرو مردم شیر فشنگ هایی را که در جعبه های ۱۵۰ در این هنگام یکی از همافران فریاد کشید: بطرف «دانشجویان خلبانی» و «دانشجریان وظیفه، پنجره میشود، زیرا دوست ما به خاطر کشتن هنرآموز به تایی بود از داخل تانکهای تصرف شده برای ما اسلحه خانه و ما به طرف اسلحه خانه رفتیم و پس ها را شکستند و بیرون ریختند و همراه ما شروع ربیعی فحش میدهد. در اینموقع ما به بهداری آوردند و کمبود برطرف شد. گاردیها از همه طرف به شعار دادن کردند. در این هنگام (حدود ساعت ده از شکستن درآن اسلحه ها را بین خودمان تقسیم حمله میکردند اما ما مقارن ظهر یکشنبه با میرویم ومی بینیم که یک شورلت آنجا است نشنگ کم بود و ظاهرا قبلا فشنگها را کردیم ولی که صدای مارا شنیده بودند شب) مردم وربیعی به اتفاق شخصی که در سمت راست او راه میرود ونشان میدهد که از ربیعی ارشدتر است ازخانه هایشان خارج شده و همراه باما شعار برده بودند. مادر آسایشگاه سنگر گرفته بودیم و ؟ میدادند، آنها از خارج پادگان و مااز داخل وچهار نفر مرد ناشناس مسلح به مسلسل از آنها همکاری مردم پیروز شدیم و کاردیها شکست خوردند حمله به بیمارستان و گریه گاردیها نمی دانم راننده اش که بود برای ما نشنگ آوردر شعارهای: «زمینی برو گمشو»، «می کشم می کشم حفاظت میکنند سوار اتومبیل میشوند ومیروند. ما در این جنگ بین گاردیها با ما و مردم و بود که ذکر آن مسئله چریکهای فدایی و مجاهد چند شخص ارشدی را که با ربیعی به پادگان آمده بود برای شما خبرنگاران جالب است. نتوانستیم شناسایی کنیم هر سر باز گاردی که ما دستگیر می کردیم گریه اسلحه ها را دزدیدند. کرد ، ولی ما بدون اذیت آنها را فقط زندانی می وقتی از بهداری به قسمتها برد کردیم. د میجنگیدیم اشک نمی ریختیم. تا کشته شویم و هرگز مثل مادر مرده ها هر که برادرم کشت»، میدادیم. از آن لحظه ببعد تاروز یکشنبه که پیروز شدیم درهمین حین ماشین آبپاش آمد، ولی ماشیشه لحظه ای از نبرد دست برنداشتیم. های ماشین را شکستیم و راننده را بیرون «رای به روزی که کشتی شویم کشیدیم، و تاجلو در پادگان رفتیم. یکی دیگر ازهنرجویان که نمی خواست مقابل درورودی پادگان شخصی که لباس اسمش نوشته شود، ماجرا را چنین تعریف کرد: در عوض ما و مردم و چریکها تا آخرین نفس دانشجویان خلبانی اطلاع دادند که فرماندهان آنها همافری داشت ولی ما او را نمی شناختیم و که یک ستوان یکم ویک سروان با کمک بچه جمعه شب چون قرار بود مراسم ورود امام خمینی ازتلویزیون پخش شود بچه ها در سالن حرفهایش باما یکی نبود شروع به صحبت کرد و های ام. تی» (دانشجویان خلبانی که رتی ری، جمع شده بودند تا تلویزیون تماشا کنند. می خواست مارا منحرف کند، اما، ما اعتناء نکردیم دوشی نگرفته اند) اسلحه ها را از اسلحه خانه دیگر اینکه اگر ما مسلح نمی شدیم گاردیها کسی مراسم پخش تظاهرات طرفداران قانون و متوجه شدیم که از گاردی است که لباس خارج کرده اند. همچنین از قسمت هنر آموزان را زنده نمی گذاشتند. به همین خاطر مردم در خانه شان همافری – برای فریب ما ـ پوشیده است. اساسی برای همه ناخوشایند بود، اما به محض آغاز اطلاع دادند که را بروی گاردیهای در حال فرار باز نمی کردند چون * ساعت چهار صبح چهار . گاردیها که دیدند حقه شان نگرفته خواستند سرهنگ که یکی از آنها سرهنگ «تاجور» بوده با برنامه ورود امام خمینی همه ما صلوات فرستادیم. گفتند آنها بویی از انسانیت نبرده اند. ولی هر وقت باروشن کردن تانکها مارا بترسانند. اما ما فریاد کاردیها که از یک ماه قبل بعنوان افراد نیروی مادر خانه ای رامیزدیم در را به رویمان باز می کردند و کمک فرماندهان قسمت تمام اسلحه ها را به زمینی در پادگان مستقر بودند. به سالن حمله کردند زدیم همه تانکها باید از پادگان خارج شوند. کامیونها منتقل کرده اند و فقط سه هزار نشنگ با حتی اگر زخمی داشتیم و خون زخمی تمام فرشهای گاردیها گفتند شما ساکت باشید ماتآنکها را و تیراندازی نمودند، که یک همافر کشته و چندنفر آنها را خونین می کرد هیچ اهمیتی نمی دادند و در خشاب باقی مانده است که نشنگها بعد از مسلح میبریم و همه را خارج کردند. بعداز رفتن تانکها زخمی شدند. هنوز نمیدانستیم اینها گاردی هستند واقع این مردم بودند که باعث پیروزی ما شدند شدن بچه ها بین آنها تقسیم شده است. و فکر میکردیم افراد نیروی زمینی هستند. بهمین یک کامیون آیپاش آمد و ابگرم و ماسه به روی ما آنشب ما تا صبح نخوابيديم ومراقب اوضات بقیه درصفحه ۲۴ در ی * جوانان * صفحه ۴۳ * سال ۱۲۰۱ Lª تبريك ولادت امام چهارشنبه هشتم ربیع الثانی وشانزدهم اسفندماه مصادف است با حسن عسکری (ع) برای شیعیان جهان ومجله جوانان این خجسته زادروز را بعموم پیشوای هموطنان خلق کردآری!ولی ملت کردهرگز! مكر يك كاليفرنيائي يا يك تكزاسی که در ایالت خود همه نوع خود مختاری دارد خودش را ملت کالیفرنیاو تگزاس میخواند که ما در تلویزیون رسمی مملکت سخن از « ملت کرد» میشنویم! یادداشتهای سردبیر امام خمینی به وزیر دادگستری من مثل هرایرانی دیگر از پیروزی بهیجان آمدم که ایران باید ایران آزادی برخفقان، از پیروزی باشد نه اروپا… شورانگیز · عدالت برظلم وستم این سخن امام است پس ایمان می وطاغوت از موفقیت پابرهنه های با آورم که «امام» ایرانی است، همیشه میزنند آیا هرگز در این مدت ایمان بردزدان رجباران بی ایمان بفکر ایران و ایرانی است، امـام شنیدید که مردم کالیفرنیا که میگویند. ایران باید ایران باشد نه سراز پا نمی شناسم وبپاس این میخواهد ایران باشد، امام به ایران خود مختاری کامل در آمریکا دارند پیروزی ملی همه امکانات مجله دلبسته است که ایران برای امام مهم بگویند ما ملت كاليفرنيا؟… جوانان را برای افشاگری اعمال است، که امام یک ایرانی مسلمان کالیفرنیا خودمختاری کامل دارد، اروپا و براساس این اظهار نظر قاطع بانیان ظلم واستبداد وفساد بکار است، و این بمن قوت قلب میدهد، فرماندار یعنی رئیس حکومتش را انداخته ام وتا زنده هستم این امید میدهد که وطنم را هنوز دارم خودش انتخاب می کند، مالیاتش را بیشرمی ها این فضاحت های ایران چون رهبری ایرانی دارم، نه ایران خودش مینویسد، نحوه آموزش رهبر انقلاب میگوئیم هر اقدامی علیه برباد ده را منتشر میکنم اما مثل فروش…. که رهبری دارم که به و پرورشش را خودش تعیین می کند هرایرانی دیگر چشم و گوشم باز است ایرانی بودن مفتخر است وهمین یعنی همه آن چیزهایی که کردهای ما تا باسم مبارزه با فساد رژیم پهلوی . مطلب بازهم به من جرئت میدهد چند میخواهند وفردا دیگران هم خواهند تمامیت خاک ایران – سنت و ملیت که گند آن دماغ دنیا را هم آزرده نفری که در رژیم تازه دارند اشتباه خواست اما… اما هرگز تکراسی یا است عده ای عمدا یا سهوا مارا می کنند، دارند خطاهای بزرگی کالیفرنیانی یا فلوریدانی نمیگوید بچاله های خطرناک نیاندازند واین برضد ایرانیت ما مرتکب میشوند ملت تکزاس، ملت کالیفرنیا، ایرانی انجام پذیرد . مردود است درحقیقت وظیفه یک روزنامه مورد خطاب قرار دهم و بگویم به بزرگترین افتخارشان اینست که نویس از بندرسته است ونه من که رهبر امام خمینی نگاه کنید، هرچه بگویند ما مردم كاليفرنيا، ما خلق روزنامه نویسم بلکه هرایرانی گفته است خوانده ام هرچه میگوید تکزاس آمریکایی هستیم نه ملت علاقمند بوطن در انقلابش باید سراز از ایران است، از وحدت ایرانی است تکزاس، نه ملت فلوریدا، نه ملت از کتاب ها حذف کنیم؟ چند وچون کار درآورد ونگذارد چرا اجازه میدهین درمملکت ایران کالیفرنیا… چرا اجازه میدهید چنین چرخهای نیرومند انقلاب از جاده مصاحبه ای از تلویزیون پخش شود حرفهایی پخش شود که فردا هر استان اگر خانواده فاسد پهلوی در این اصلی خارج شود و به بیراهه کشانده که یک عده از افراد بجای و هر ایالت ایرانی ملتی شود جداگانه مملکت خودش را بانواع جنایات و شود. من بخصوص تمامی نطق ها، اینکه بگویند «مردم کرده، یا خلق وننگ تجزیه ایران بر پیشانی نسل فسادها آلوده دلیل آن نمیشود که ما شما به بینید که آقای یاسر حرفها ودستورات امام خمینی را کرد بگویند «ملت کرده این ایرانی زدائی یعنی چه؟… «امام» قیام کرده و پا برهنه ها پشت سرش حرکت کرده اند که ایران را از شر فرهنگ جابررستیزه جوی غرب خلاص کنند نه فرهنگ ملی را بزدایند؟… عرفات با همه احترامی که برایش به او ما کوبیده شود؟… به پرچم ملی به علائم وحدت ملی بعنوان سمبل این انقلاب میخوانم نمیتوانم آرام بگیرم ! نمیتوانم خفقان چرا دران لحظه جلـوان «کرد» بیگانه شویم … آنها مملکت را به گذاشتیم و با همه احترامی که برای و دنبال میکنم برای من مسائل مادی، بگیرم سالها خفقان گرفته بودیم حالا اشتباهکار ( که تصادفا فردا صبح آمریکا و انگلیس فروختند و این رفاه اقتصادی انقدر مهم نیست که هم اگر مثل گذشته خفقان بگیریم ازترس کردهای شریف ومخالف ، بزرگترین ایراد امام خمینی به آنها رهبر ما قائل شد بخاطر رضایت چند استقلال وطنم وآزادی مردم وطنم پس این چه مبارزه ای بود که شد؟… تجزیه ایران آنها را نوکران بود، که چرا ایران را، استقلال ایران شیخ شین اطراف خلیج فارس و مهم است، من این سخن دلپذیر امام آنچه ایرانی برآن تاکید داشت چه رژیم سابق خواندید) را نگرفتید را فروختند، حالا هم ما میخواهیم ما هم حاضر نشد بگوید خلیج فارس خاک که را خطاب بوزیر دادگستری با لذت چپ، چه راست، وچه میانه این که وفریاد نزديد شما ملت ایران هستید تمام علائم استقلال ایران را در ذهن دیدم روزنامه «کیهان» چه خوش وتائید شدید قلبی خواندم که «امام» تمامی خاک ایران یک ملت واحد نه ملت کرد؟ و فکر بچه هایمان از بین ببریم؟… از او ایراد گرفت أنوقت ما بخاطر از صافی دل وضمیر باطن گفتند: محسوب میشود، خلق آذربایجان، من امام خمینی را آنجا که میگوید هر روز من در گوشه و کنار چه کسی نوروزمان را از کتابها ایران باید ایران باشد نه اروپا… من خلق فارس، خلق کرد، لر، خراسانی ایران باید ایران باشد نه اروپا، آنجا علائمی از این قبیل می بینم یکی پاک کنیم، هویت ملی را از سینه ها از این جمله لذت بردم، من بعداز بلوچ، همه این خلق ها تشکیل ملت که درهر سخنرانی سخن از عملیات میگوید تاریخ و جغرافی را حذف بزدانیم؟… ملت انقلاب کرده است سالها تکرار این وعده پوچ ایران میدهند و امروز و تا ابدیت هم ضداستقلال رژیم سابق میگوید کنیم، یکی پرچم، یکی نوروز یکی که اگر عقب ماندگی داشته از بین وغیرواقعی که ایران باید اروپای انشاالله بکوری چشم دشمنان همه براز شرافت ایرانی بود، میبینم، جشن مهرک و ببرد، اگر ضعف و زبونی در برابر اسیا شود (وچقدر هم مفتضح از کار خلق های ایران یک ملت خواهد بود چطور دوسه نفر غیرمسئول می آیند رئیس تبلیغات مملکت کردستان درآمد چون مجریان این وعده خود اما ناگهان در یک مصاحبه در تلویزیون در برابر بچه های مردم این جسم و جان ایرانی را بنام یک استعمار خارجی داشته از بین ببرد. اگر استقلال کامل نداشته بدست نزد ومفتضح بودند) از این جمله امام تلویزیونی عده ای دم از «ملت کرد این مملکت میگویند نوروز، را ملت از ما جدا میکنند بقیه درصفحه ۵۹ جوانان * صفحه ۳ * سال ۱۲۰۱ .. شگفت انگیز ترین بیچون و چرا ساخت که به عقیده افرادش و مردم عادی میتوانست هر ناممکنی را ممکن سازد، پس بگمان آنها مائو می توانست سازنده یک انستیتو ترمیم مو ولی هنوز هم میبایستی راه ܒܩܪ کردند و تعدادی از پایه ها و میله جریان بود و بدین ترتیب از دو هزار از شدت زجر خودکشی کردند، تا میدانست اگر دشمن در ساحل تکه های زنجیری اویختند به سوی آینده جدید باشد. شمالی رود مستقر شود هیچ نیرونی حوزه شمالی پیش میرفتند و در این قادر به عبور از آن نخواهد بود و حال افراد ارتش چیانکایچک با رفت. مائو و افرادش وارد کوه های این امر در تاریخ چین بار ها ثابت مسلسل آنها را درو میکردند هر کس بلند پر از برف شدند و پلکانی در کمند پدیدهای نو وشگفت انگیزباروش جدید شده بود…. تنها پل رود را هواپیما تیر میخورد به میان امواج تند رود صخره ها و بعد در یخ ها ساختند خانمها و آقایان اگر علاقمند بموهای زیبا و پرپشت های ارتش چیکانکایچک نابود میافتاد که شصت متر پائین تر در شرایط چنان سخت بود که خیلی ها هستید اگر از ریزش مو و کم پشتی و طاسی سررنج میبرید انستیتو کمند این امکان را برایتان فراهم های فلزی باقی ماند ولی کارشناسان نفر فقط ۸۰ نفر به آن سوی رود اینکه در یکی از روز های ماه ارتش ناسیونالیست معتقد بودند کرده که در کمترین مـدت مـمكنه شمـا را دارای رسیدند در نتیجه سربازان ژوئن ارتش سرخ چین در حالیکه موهای زیبا نماید شما بـعداز مـراجعه بـه کـمند هیچکس قادر به استفاده از آنها ناسیونالیست که از اینهمه سر مائو تسه ترنگ رهبری آن را بر احساس خواهید کرد که دوباره موهای طبیعی خود نخواهد بود ولی باز هم یک شگفتی سختی به شگفت آمده بودند این عهده داشت خود را به چن سی رخ داد، مائو پنج گروه از پیشقر گروه کوچک را نادیده گرفتند. رسانید و بدینگونه بود که سرنوشت را بدست آورده اید اولانش را فدا کرد، این مردان در گذر از تاتو که بنظر همه غیر پرجمعیت ترین کشور جهان حالیکه خود را به پایه های فلزی و ممکن می آمد از مانو یک رهبر دگرگون شد. شاهرضا صبـای شمـالي مـقابل دبیرستان جاویدان ساختمان ۱۷ طبقه سوم شماره ۱۲ تلفن ٦٤١٩١٢ حمید رضا که حال بدی داشتم نیم دستور داد: شما کار خودتان را ماموران شروع کردند. اینکه داماد، دخترشان را طلاق ندهد صد هزار تومان مهریه برایش درنظر گرفته اند حمیدرضا وبعد بخانه ماهجوم میآورند. آنها وقتی زنگ میزنند جلو میرود ومیگوید واز جوانی که آنها بمن شدم و به پرس وجو پرداختم دادند بكنيد! وبلافاصله مامورین در جستجوی اتاقها، پشت بام وهم در آغاز سال دوم دانشگاه مبلغ را تامین میکند و با پرداخت شيراب اصابت میکنـد * تصادف دروغین حیاط وطبقات اول و دوم ساختمان كف رحیاط خانه وهمه جا را خود در قم و آبادان و تبریز از سی برای نجات دوست خود به تلاش شوهرم مریض است اجازه بدهید فهمیدم مشخصات اتومبیلی که پخش شدند. در همان لحظات که زیرورو کردند تا شاید اسلحه و یا نفر متجاوز میشوند. وسیعی دست میزند و با کمک بلو اطلاع بدهم ولی ماموران او را آنها میگویند متعلق به اتومبیل حدود ساعت ۸/۳۰ بعداز ظهر بود سند ومدرکی پیدا کنند. نجات گمراهان . افراد مومن و بازاریهای معتقد این «هول» میدهند طوریکه سرش به خودم است که درخانه ما پارک زنگ در بصدا درآمد وحميدرضا درگیری وکتک کاری شده وآنها دروغ میگویند برگشت. ماموران با خود! حمیدرضا متوجه میشود که یکی دختر، دوست خود را از قید وزیرچشمش متورم میشـود وتصادفی در کارنیست. به مامور لحظاتی بعد، مامور ارشد از از دوستان همفکرش ظاهرا ناپدید ازدواج با دختری گمراه نجات وسرش گیج میرود ارشد گفتم: شما اجازه دادستانی مادر حمیدرضا میگو اتاق من تلفنی بامقام مافوق خود شده است. به جستجوی او دارید؟ کارت شما کو؟ او جوابی ـ من دران لحظه بیرون اتاق تماس گرفت و گفت:’ میپردازد رمی بیند او با دختری * یورش ماموران سه نفر از ماموران باتاق من نداد ولی نفردوم کارت خود را مراقب همه چیز بودم هنوز درخانه ازدواج کرده و وقتی درباره علت قربان دستگیرش کردیم ولی میآیند ومیگویند: حمیدرضا شب نشان داد و فهمیدم عضو ساراک ما بازنشده بود که ماموران روز ۲۹ دیماه ۱۳۵۳ در از اسلحه خبری نیست! مخاطب غیبتش سوال میکند جوابهائی حالیکه من بیمار و درخانه درحال قبل در یکی از خیابانهای شمالی است. در همان لحظه پیش خودم دوم که در خانه مقابل کمین کرده چیزی گفت که مامور ارشد در استراحت بودم حميدرضا طبق – تهران هنگام رانندگی با اتومبیل فکر کردم که لابد دردانشگاه . بودند سررسیدند وحمیدرضا را جواب گفت: اصرار زیاد دوستش را وادار به معمول بدانشگاه میرود غافل از یکی از وزرا، تصادف کرده و اعتراض و اعتصابی راه افتاده بداخل منزل ما آوردند و بلافاصله قربان همه جا را بهم افشای حقایق میکند و معلوم اینکه ماموران ساواک در تعقیب پای یکی از افراد خانواده وزیر راغ حمیدرضا آمده اند بار دستبند زدند و پس از بازرسی ریختیم! میشود که او بایک دختر «گمراه او هستند. ماموران از چند شب قبل شکسته وما آمده ایم که در این باره بانها گفتم حمیدرضا ساعت ۸ تا ۹ بدنی از او، بطرف کامیونی که با میاید. مامور ارشد به نفر دوم بقیه درصفحه ۵۱ خود آورده بودند رفتند وده نفر بقیه میشنود که به تردید میافتد وبا ازدواج کرده وخانواده دختر برای درخانه مقابل مال ماكمين فداکاری سرشانه های ۰۰۰ در اختیار این وان بگذارم، بدترین تحقيرها وتوهين ها را . لغزید، ادمی که با سربه عمق چاه خودفروشی افتاد مگر بشنوم کتکم بزنند فحشم بدهند، که شب جمشید مثل یک میتواند باکسی روراست باشد؟ سرعزیزترین موجود زندگی اش یعنی مادرش کلاه میگذارد، به او گفته ام که من ارباب پولهایم را از کیف بیرون بکشد و بعداز شمارش با آن درحالیکه من خود وسیله وآلت بی اراده یک تیغ زن دغکار در یک اداره کار میکنم، بنابراین خیلی راحت پانصدتومان دیگری هستم!… راستی چه کسی میتواند فکرش را بکند لحن مسخره بگوید: نوشی جان قربونت برم بالاخره یه روز را از من قبول می کند و تازه جلو بقیه خواهر برادرهاهم پز زندگیمون سروسامان میگیره، خودم می برم دوباره آب توبه که گاهی قاتل بیرحم خوداسیر دستورات واحكام قاتل می آید ومیگوید به بینید چه دختری دارم؟ از پول قوقش روسرت میریزم، دوباره عقدت میکنم انوقت زندگی راحتی دیگری است که پشت پرده نشسته راورا چون عروسک بمن میدهد، بیچاره دامادم هم هیچ حرفی ندارد. دفترچه روزی بدست نویسنده ای افتاد رانرا پیش رووچشم مردم خیمه شب بازی میچرخاند رمیگرداند؟… برای همین هم را شروع میکنیم: تو برای من یه پسر کاکل زری می آری . نازنینم بگذار این اعتراف را هم بکنم که جمشید وقتی منم میرم سرکار شبها با کیف پرپول می ام خونه… هست که میخواهم بنویسم و بنویسم. شاید این نوشته ها چقدر این جمشید احمق وکردنست که نمیداند حالا دیگر موفق شد مرا اسیر خود کند که تهدیدم کرد اگر کارنکنم همه چیز را بمادرم خواهد گفت. حالا میتوانی بفهمی گذاشت…. دفترچه عزیزم بالاتر از سیکل حرف میزنم مگه منهم دستش را خوانده ام، دست او ردست خیلی از این مردها چراازدستوراتش اطاعت میکنم، چرا میگذارم ازمن بهره نه؟.. آخر چه میتوانم بنویسم، درست است که یکدختر هفده که من اسمشون را گذاشته ام خوکهای برگندواسم خرببیه کشی کند آخر دفترچه عزیزم او مرا میزند، موهایم را میکشد، ساله هنوز آنقدر تجربه ندارد که این جورحرفها وگنده مگرنه؟ راستی من امروز ۱۸۵۰ تومان کارکردم گوشه چشمانم را کبود می کند، ابروهایم را قیچی می کند گوئیها بکند اما من با این سن کم مثل آدمهای هفتاد ساله پس بمن حق بده که هرچی او میگوید اطاعت کنم… راستی دفترچه نازنین بگذار ازحالا بتو بگویم که من پر از تجربه شدم.. آخر اینهم شد زندگی که من از ساعت ده سرمادر بیچاره ام را هم کلاه گذاشته ام، خوب آدمی که صبح تا ساعت هشت شب توی خیابانها پرسه بزنم، خودم را پانصدتومان را کش میروم میدهم به مادر بیچاره ام… «ناتمام این همافران جوانان * صفحه ۴۴ * سال ۱۲۰۱ din ام ما و مردم بودند هیم رفت 0 B.S . قدیمی ترین، پر تجربه ترین، مجهزترین و مـطـلـع تـرين ترمیم کننده موی خانمها و آقایان و مسلط به کلیه روشهای ترمیم مو در دنیا و ایران و همچنین دارنده طبیعی ترین مجموعه مـوی کامل برای خانمها و آقایان آی. بی. اس پهلوی شمال میدان ولیعهدتلفنهای٣-٨٩٠١٦١ جدول جوانان هارلمزودیاک به پنج نفر از کسانیکه این جدول را صحیح حل کنند پنج عددساعت از انواع (هارلم ـ زودياك) جایزه داده میشود افقی ۱ـ مصرع دوم این بیت: اهنی را که موریانه بخورد ۲ـ جای پنهان شدن ـ در پی تعلیم هنر است ۳- درخت انگور ـ در راه خدا با دشمنان دین و عدالت میجنگد۔ جمع فعل است و کردار – گاهی در هوای بارانی و مرطوب تولید میشود ۴۔ میگوید از رفتن خودداری کن . یاد آشفته ـ أنت و مصیبت ـ رله وارونه ـ از آن در صابون پزی و دباغی هم استفاده میشود هـ. ارتشهای عربی – . شبه کبوتر خاکی رنگ – پیامبر هندی ۶ مایه سرگرمی – جهنم – آشامیدنی ـ اگر خبیث باشد شر آفرین است ۷. جای خرید و فروش کالا در بازار – همه کتها دارنده } نظام فرو ریخته و محکوم بفنا ـ برای رفع احتیاج می گیرند . زندگیش را در ۱۵ بازی بر باد میدهد ۱. گیره مخصوص دامن . – جهت و طرف ۱۰. از اعداد یک رقمی – بعد از کار لازم است ـ خربزه را با جانو میکنند ۱۱۔ شش آذربایجانی ـ در قدیم به شهرداری می گفتند ـ خواری ۱۲- ۸ حلقه و قلاب کمر – عکس را می گیرند . حمام معروف کاشان – کار زشت که با نجور همراه است . میوه ای از خانواده زردالو ۱۳. ریشه – نان ندارد . نوعی کفش ويتامين انعقاد خون ۱۴۔ پروردگار بزرگ را میخواند . استانی با نام جدید انقلابی ۱۵- مصرع دوم این ۱۲ بیت: (ادامه مصرع یاد شده در افقی ۱-) باسیه دل چه سود گفتن وعط جدول شماره 1 T 1 Y ۸١٤ ١٥ ١٦ ٧ ۱۳ ۱۲ ۱۱ ۱۰ ۹ ۸٢ ٣ ٤ ٥ ٦ ٧ (). ۱۱ ۱۱۳ ١١٤ ۱۵ – طرح جدول از: ابراهیم خورشیدی ارسال فرمائید برندگان جدول شماره ۳۸ حل جدول را به آدرس تهران – خیابان خیام – از برندگان تهران خواهشمند است برای ۲۔ آقای احمد جباری از خیابان ساختمان اطلاعات « «مجله جوانان امروز» مربوط به دریافت جایزه خود بعد از ظهر بین ساعت میردادماد خیابان نفت تا ۷ بدفتر مجله مراجعه فرمایند جایزه پرندگان شهرستانی | برندگان شهرستانی بوسیله پست برایشان ۱ آقای بهرام موسوی از مشهد فرستاده خواهد شد که حداکثر دو هفته بعد خیابان نادری LUMINA ۴۴ از انتشار مجله بدستشان خواهد رسید ۲۔ خانم نرگس عمرانی از شیراز خیابان زند برندگان تهران ۱ـ خانم افسانه رضانی از خیابان ۳۔ آقای محمد حسین رهبری از خواجه عبدالله انصاری عمودی ۱- نوعی اسلحه انفجاری – در شهربانی بخدمت خلق مشغول است ۲- نوعی پارچه – یکی از کسور – ظرف مخصوص شستن دست و صورت یا جامه ۳- نیمه جنون – کرم میخورد . چکش بزرگ آهنگری ـ اخلاق ۴ـ مهمتر تاسف – مرکز فرماندهی پلیس ملی – خوب نبود که حرف آخرش تکرار شدا هـ نجات دهنده ـ علیه ظلم و ستم میکنند ۶- چند تا بندر ـ قسمتی از پا ـ مرکز ویتنام ۷۔ رگ بسیار – اتومبیل خطرناک ـ سوزن آماده برای دوختن ۸ـ عدل و انصاف ـ جمع فرقه – خویشاوندی – منادی میدهد ۹ـ در می کشند ـ آدم شجاع از برخورد با مشکلات ندارد ـ تباه شدن ـ در سوم اهن ۱۰۔ مخفف الى آخر ـ اولین ماه بهار ۱۱۔ حرف شگفتی – از سوختن و افروختن بوجود می آید . حرف اشاره به نزدیک – از حالات دگرگونی معده ۱۲۔ خانه می سازد ـ در آشفتگی با مرج همراه است – حصه در هم ریخته – گسترده ۱۳۔ صلاح و مصلحت – نیرو و توان ندارد – از مارکهای اتومبیل ۱۴۔ تکیه کلامی در یاری جستن از مولای متقیان (ع) – اسلحه ای که از هواپیما فرو میریزند – دانم و همیشه ۱۵. بازی خطرناک ۔ سنجش ۱۶۔ سرمست . نخست وزیر دولت موقف انقلاب اسلامی – سه تا نون ۱۷۔ تکرار یک حرف . از ماههای خارجی ـ قطره ـ نیمه شگرف ۱۸- گهواره در زمستان به کردن اندازند . شاید ۱۹۔ سزاوار کیفر است . فراری است. دانم T ABEL ری Zodiac US PETIC ی – T — I B
مشاور فرهنگی و آموزشی در تاریخ برگزاری امتحانات هم تجدید نظر خواهد شد. مهندس احمدی ملاقات با مشاورین ما ملاقات با مشاورین ما + میخواهید برای ما نامه بنویسید هرهفته، هزاران نامه ازداخل وخارج کشور بدفتر مجله میرسد که برای پاسخگویی در اختيار مشاورين وقسمتهای مختلف مجله قرار میگیرد اما چون درمیان این نامه ها، گاهی نامه هایی دیده میشود که متاسفانه با مشخصات نویسنده را ندارد یا فاقد آدرس است ویا معلوم نیست برای کدام مشاور نوشته شده ودرنتیجه بیجواب میماند مقطع تحصیلی دردوره دبیرستانهای نظری، وبررسی فرمائید. از (کلاس چهارم نظری نهائی) به تحصیلات عالیه دانشگاهی است که البته کاویانی: رفسنجـان – دوشیزه مهرش ۱ـ دختر خانم عزیز، پاسخ سوالات آئین نامه ودستور العمل گذرانیدن ارتباطی به مقررات ودستورالعمـل «دبير ومربی آموزش و پرورش» در کلاس در یک سال تحصیلی: گذرانیدن درکلاس درمدت یک سال شما به وقتی موکول می گردد که سال چهارم متوسطه نهایی را بپایان برسانید زیرا دانش آموزانی که از آمادگی تحصیلی ندارد. * مشاورفرهنگی روزهای یکشنبه جسمانی ودرسی کاملا برخوردار باشند، می مقررات آزمون همگانی (آزمایش عمومی – * تهران ـ آقای فرهاد ـ الف: توانند درظرف یک سال تحصیلی اختصاصی) وسایر موارد مربوط به آن دانش آموز عزیز، همانطوریکه برای از شماجواب میدهد. در امتحانات درکلاس شرکت نمایند. این مشمول تجدید نظر خواهد بود و شما دوستان عده دیگری هم درهمین ستون توضیح داده قبیل دانش آموزان مستعد که با فراگیری * تهران – دوشیزگان: شیرین نیک تحصیلی دیگر تا مرحله تحصیلات شده است. پاسخ مرقومه شما هم به بعداز دانشگاهی فرصت دارید. بازگشائی وشروع بکار مدارس که از آقایان: اوایل (اسفندماه) خواهد بود، موکول می دروس کلاس بعدی شایستگی ادامـه خواه + پروانه عسجدی + طاهره رضوانی. تحصیل در یک کلاس بالاتر را دارند. پس ملک محمدی + علی حسین حسین از جلب موافقت ولی خود، تقاضای گذراندن گردد. ناصر ونادر ملک ایزدی. در کلاس در یک سال تحصیلی را بایستی مدرسه درشورای معلمان مطرح نماید تا اعضای شورا با توجه به وضع جسمانی * ۲- بهتر است با توجه به رکرد وفترتی که درسال تحصیلی جاری با پنج (۵) ماه تأخیر بوجود آمده، فعلا از مطالعه تهران ـ دوشیزه فاطمه مقدم: کتابهای غیردرسی صرف نظر نموده * دختر خانم گرامی، آموزشگاههای ومعرفی کتابهای مورد نظر، به وقت مناسب قهرمانشهر (کرمانشاه) دوشیزه فرزانه ف. اصفهان – دوشیزه مریم امیراکرم. – امام شهر (شاهرود) آقای فریدون اعظمی. وسابقه تحصیلی و آخرین نمره های امتحانی التحصیل کلاسهای دوره تکمیلی راهنمایی دیگری موکول گردد بندر انزلی (بندرپهلوی) آقای شهرام دانش آموز مربوطه، در این مورد اظهار نظر تحصیلی ودوم دبیرستانهای نظری را می نمایند. چنانچه مراتب مورد تصویب شادمنش.+ آبادان – آقای مهران مهدوی: * دانش آموزان بسیار عزیز، با اظهار تشکر از مراحمی که درنامه های خود نسبت اکثریت اعضای شورا قرار گرفت به دانش به (نویسنده فرهنگی – آموزشی) مبذول داشته اید، اجازه فرمائید به مندرجات آموزی که در خرداد ماه امتحانات کلاس نتایج امتحانات سال دوم دبیرستان باز هم ومطالب مرقومات شما خود را با موفقیت قابل توجهی گذرانیده از بازگشایی ونمره سالانه او (بادرنظر گرفتن معدل وشروع بکار مدارس وابلاغ بخشنامه ها نمرات هرماده درسی) درهیچیک از دروس ودستور العملهای اداری درمورد امتحانات وسایر موارد آموزشی، پاسخ قطعی شود که در شهریور ماه همان سال تحصیلی ومقتضى تقدیم گردد. لطفا در این مورد هنگام برگزاری امتحانات تجدیدی، دروس . مطالب این ستون را همواره مطالعه و بررسی فرمائید. * تهران – آقایان: پرویز عامری – امیر هوشنگ کاظمی + رضامیراسدی: دوستان گرامی، آنچه را که درمورد مدت زمان خدمت سربازی (نظام وظیفه) مرقوم داشته تحصیلی نبوده باشد. بودید مطالعه گردید. قرار است دوره خدمت هردانش آموز در تمام دوره مذکور بمدت ششماه تقلیل یافته و به (یک + * بیجار گروس – آقای شهریار آقایی: هنرجوی عزیز، با توجه به مطالبی که پذیرد. با توجه به سوالاتی که در نامه خود درنامه خود مرقوم داشته اید، بابازگشایی دراین مورد مرقوم داشته اید بهتر است مدارس وهنرستانها نظریات شما انشاء الله در پایان سال تحصیلی جاری پس از اخذ تأمين وجبران خواهد شد. البته بتدريج ازسال تحصیلی آینده یک تجدید نظر کلی برای من نامه بنویسید تا شرایطی را که دربرنامه های اموزش و پرورش وبعلاوه خواسته بودید جهت اطلاع شما وسایر درتدوین مطالب کتابهای درسی بعمل متقاضیان، درستون (مشاور فرهنگی خواهد آمد ونارسانی های گذشته وفعلی دوست عزیز، نمی دانم بعلت ترک کلاس بعدی را امتحان داده ودرصورت تحصیل ريا بعلل دیگری قصد شرکت احراز موفقیت از مهرماه سال تحصیلی – درامتحان متفرقه را دارید، زیرا درمرقومه جدید به کلاس بالاتر ارتقاء یابد ـ مشروط خود اشاره ای به این موارد نکرده اید. کمتر از چهارده (۱۴) نباشد، اجازه داده می آموزشی) درج گردد. * اردبیل – آقای هوشنگ آزاددل: برطرف و رفع نقص می گردد ـ بهرحال یک برنامه جامعه پسند ودرخور اوضاع واحوال کشور با توجه به دگرگونیهای اخیر ونهضت اجتماعی مردم، جایگزین مراحل متعدد آموزش و پرورش خواهد گردید. درمورد چگونگی امتحانات نهائـى وتغييرات براینکه دانش آموز مربوطه درزمان بهرحال چنانچه برای کلاس مورد نظر شما صیل در کلاسهای مقاطع سطوح درسال تحصیلی جاری امتحانات متفرقه احتمالی وتقليل مباحث غیرضروری کتابهای درسی وسایر موارد آن، مندرجات . درنظر گرفته شود مراتب بموقع درهمین این ستون را درآینده مطالعه نمائید . ضمنا سال ونیم) تثبیت گردد . اما هنوز رسما تحصیلات ابتدائی – راهنمایی تحصیلی – مربوطه درج می گردد . البته طبق ستون جهت اطلاع شما وسایر داوطلبان با مقامات اداره کل امتحانات ـ وزارت متوسطه، بیش از دوبار از چنین امتیازی آموزش و پرورش، در موارد امتحانات دستورالعمل مقامات قبلی وزارت آموزش درموقع مقتضی باانجام مصاحبه لازم، و پرورش بعلت انحلال کلاسهای شبانه دراین مورد تصمیم قطعی اتخاذ نشده. البته نمی تواند استفاده نماید. پس از تصویب درآینده رسما مراتب اعلام ** تبصره ـ شرط قبولی چنین دانش دستورالعمل های آموزشی را درمجله جهت سال اول دبیرستانهای نظری درسال آموزی در کلاس بعداز کلاسی که درحال اطلاع دانش آموزان، منتشر خواهیم کرد تحصیلی جاری، برای کلاس مذکور خواهد شد. رفسنجـان دوشیزه مليحـه پوریزدی: * اهواز – دوشیزه عشرت شعبانی: تحصیل می باشد تابع مواد آئین نامه صومعه سرا – دوشیزه ز – نوروزی امتحان متفرقه پیش بینی شده است. مصوبه مربوط به آن کلاس نیست بلکه نمره میانه – آقای علی عبدی:* خواف ـ آقای * امام بندر (بندرشاه) آقای محمد * ۱- دخترخانم عزیز، دوره دانشگاه های امتحانی هیچیک ازمواد درسی دراین بیرجند . آقای محمد ناصر مقیمی:3 امتحان (یعنی در امتحان شهریور ماه که پلیس (دانشکده افسری شهربانی) سه سال . دانش آموز گرامی، امتحـانات رضااخلاقی وسایر متقاضیان تهران وشبانه روزی است ودوشیزگان را هم • . بمنظور ارتقاء به کلاس بالاتر بانجام کلاسهای چهارم نهایی دبیرستانهای نظری رشهرستانها: پذیرد. پس از انتشار آگهی نام نویسی که * دانش آموزان عزیز، با توجه به چشک: میرسد) و یک پایه بالاتر از کلاس امتحانی درسال تحصیلی قبل بطور منطقه ای انجام معمولا قبل از انجام امتحانات کلاسهای خرداد ماه می باشد، نباید از دوازده (۱۲) گردیده و امسال هم بهمان نحو برگزار پاسخی که در شماره های قبلی مجله درهمین کمتر باشد. شود . چنانچه برای داوطلبان متفرقه ستون برای شما درج گردیده است، مقررات چهارم نهایی متوسطه اعلام می گردد. رایط ادامه تحصیل دردانشکده مزبور * توضیح – منظور از (مقاطع کلاسهای مذکور هم همراه با هم پایه های رآئین نامه گذرانیدن درکلاس درمدت یک سطوح تحصیلی) که درمتن این آئین نامه سال تحصیلی «خرداد ـ شهریور ماه» بشرح ودستورالعمل ذکر گردیده عبارت است از زیر جهت اطلاع شما وسایر متقاضیان درج (کلاس پنجم نهایی ابتدائی) به دوره مدرسه گردد. با توجه به رکود وفترتی که راهنمایی تحصیلی و (کلاس سوم راهنمایی) به سال اول دبیرستان – ضمناً اطلاع شما وسایر متقاضیان درهمین خود دردبیرستان، امتحاناتی درنظر گرفته ستون بچاپ میرسد. شود، مراتب درهمین ستون جهت اطلاع شما * ۲- نیروی دریایی – زمینی (دانشکده افسری) تاکنون وسایر متقاضیان بچاپ میرسد ـ مندرجات دختران را بمنظور ادامه تحصیل نپذیرفته ستون (فرهنگی – آموزشی) را مرتبا مطالعه درسال تحصیلی جاری (۵۷۵۸) است.
برای تا اطلاع ثانوی معذرت میخواهیم. طفا این شرایط را بدقت بخوانید و در مکاتبه با ما مراعات بفرمائید: مشاور مجله مرقوم بفرمائید. ۴- اگر توضیح: برای بعضی ازمشاورین که بهیچ مشاوری مربوط نمیشود . لانا نسخه کله دوستان واتلاف وقت کارکنان موضوع مورد نظرتان مربوط بكدام مشاور چاپ شود میتواند زیر نامه بنویسید تامافقط داستان با مقاله ای دارید که میخواهید ازجمله سنگ صبور، مشاور ادبی و بعضی مجله میشود ازخوانندگان ارجمند خواهش است تا برای همان مشاور نامه را پست حروف اول نام ونام خانوادگی او را ذکر بوسیله نویسندگان باتجربه مجله خوانده قسمتها نظیر هایی باکس وغيره ، نامه های راظهار نظر شود بیشتری میرسد که ناچاریم رعایت تاریخ میکنیم پیش از نوشتن هرنامه ای. لطفا این کنید یعنی روی پاکت ۔ بعدازادرس مجله ـ کنیم اما درهرحـال حنـا نامه باید (جون ازپس فرستادنش معذوریم) بنام شرایط را بخوانند ودرمکاتباتشان مراعات مرقوم بفرمایند: مربوط به مشاور فرهنگی با مشخصات وادرس دقیق داشته باشد تابان وصول ونوبت را بکنیم. بنابراین اگر بفرمایند تانه برای ماموجبات ناسف هنری یامشاور مجله پاسخ داده شود. مشاور مجلـه پسـت کنید تابخوانیم چندروزی پاسخ نامه شمابدستان نرسید وشرمندگی پیش آید نه برای آنها موردی ۲۔ تمام نامه ها باید باذکر نام ونام هرنظر وپیشنهادی که در باره مجله ریادرستان یا درمجله جواب بدهیم. نگران نباشید حتما بنامه شما جواب برای گله گذاری: خانوادگی وآدرس کامل فرستاده شود منتها دارید لطفا بنام مشاور مجله» بنویسید تا ازچاپ داستان وجدول بدلیل قراردادی – میدهیم مگر آنکه شرایطی را که برای نامه ۱۔ قبل ازنوشتن نامه، لطفا ببینید اگر کسی نمیخواهد مشخصاتش درمجله مشاور جواب بدهد همچن بانویسندگان وطراح جدول مجله داریم نویسی قید کرده ایم رعایت نکرده باشید. مشهد . اقای صدرالدین ـ ب. رضوانشهر – زهرامستان آبادی سیدمهدی مهدوی زاده تشکیل کمیسیون پزشکی، درباره معالجه دانش آموز گرامی وارجمند با توجه به برای چاپ کتابتان باید با ناشرین تماس عواطف احساسات انسانی و تصميم گرفته شود. توضیحاتی که درنامه خود مرقوم نموده اید بگیرید اگر آنها کتاب شما را پسندیدند نوعدوستانه شما خوانندگان عزیز قابل * مشهد: مسعود رضا فاضلی برای جبران وعقب ماندگی سال تحصیلی حتما آنرا بهزینه خودشان منتشر خواهند کرد ستایش است. از لطف شما نسبت به مجله نهایت جاری ممکن است تعطیلات نوروزی ولی اگر نپسندیدند شما میتوانید بهزینه اهواز – علی جانعلی پور متشکریم. داستانهای صفحه بازگشت از مدارس وتابستان تاحدی که متناسب خودتان چاپ کنید. شما میتوانید با سندیکای هنرمندان و یا مرز بدنامی واقعی و نامه های مردم است ومقتضی باشد تقلیل یابد . بعلاوه مطالب * یزد ـ ناصر نبوی استودیویی که شخص مورد نظرتان در آنجا که با تنظیم آقای دکتر جلالی بچاپ میرسد. برای غواصی هنوز کلاس عمومی در ایران زائد وغیرضروری مباحث درسی هم بعداز اعتصاب و انتشار مجدد بکار مشغول است تماس بگیرید. از برنامه امتحانات امسال حذف می گردد. مطبوعات بنظر میرسد شما جواب تمام * بندرعباس نخل ناخدا ـ ابوطالب وجود ندارد و فقط در نیروی دریایی ایران چگونگی موارد فوق درهمه مدارس باطلاع سوالاتتان را پیدا کرده باشید واحتیاج به برای مردان قورباغه ای این کلاسها در دانش آموزان خواهد رسید و در برنامه های توضیح دیگری نباشد. آموزشی از سال تحصیلی آینده ومطالب و اصفهان – آذر عزیزی مندرجات کتابهای درسی، تجدید نظر کلی راهنمایی که ما میتوانیم به شما بکنیم میتوانید با خواندن این صفحه جواب اشعار شما را در اختیار مشاور ادبی ترکلی اطلاعات مربوط به پوستر در صفحه ی سطح بالایی تشکیل میشود. هایی باکس مجله نوشته شده است. شما * تهران: قدسیه مدنی گذاشتیم صورت خواهد گرفت. این است که فکر خوانندگی وهنر پیشگی را سئوالتان را پیدا کنید. از سربدر کنید، زیرا کاری که شما دارید * گرگان ـ مهدی مدرسی هیچ ایرادی ندارد. نامه و عکس ارسالی شما را در اختیار قسمت خلاف گذاشتیم تا در صورت امکان دورود ـ محمدرضا بوستانچی از آن استفاده شود خرم خلیلی * تهران ـ احمد مشگانی فراهانی همانطور که اطلاع دارید آقای بختیار دیگر سمتی بعنوان نخست وزیر ندارد. * آبیک قزوین ـ محمدمهدی زارع برای برطرف کردن کم رویی، باید از توجه شما نسبت به سرمقاله های * تهران: مجید اباذر – بوشهر: محمود مجله متشکریم و امیدواریم، تمام مطالبی خجسته – آذربایجان شرقی: کریم جستان که در سرمقاله های مجله عنوان می شود کتاب خواند و در فعالیتهای اجتماعی هرچه زودتر به مورد اجرا درآید عکس فرهاد مهربانی دوستان عزیز ما بارها در مجله نوشته وفرويدن فروغی را هم در فرصت مناسب ایم که از چاپ آگهی در مورد اشیاء حتما چاپ خواهیم کرد * اهواز – محراب کهنسال دوست عزیز بخاطر قراردادی که با نویسندگان مجله داریم از چاپ داستان رسیده معذوریم، اما اگر درباره داستانتان از ما اظهار نظر میخواهید یک نسخه دیگر از داستان را بفرستید تا شما را راهنمایی کنیم. شرکت نمود و بادوستان و اعضای خانواده موارد مختلف بحث کرد. لد «گمشده» معذوریم و فقط وسایلی را که * تبریز – افسر ارتش توسط اشخاص خبر «پیدا» شده و به دفتر دوست عزیز پیشنهادتبديل محل وجود دارد شما میتوانید مطالب موردنظرتان مجله تحویل گردیده است در مجله ذکر می سینمارکس آبادان به بیمارستان سوانع حالا که آزادی نسبی قلم واندیشه وبیان کنیم. * تهران: حسن صفا مجله مورد نظرتان شماره ۳۶۹ میباشد برای دریافت مجله هایی که میخواهید باید با قسمت تکفروشی مؤسسه اطلاعات تماس بگیرید. عکسهای مورد نظرتان را در فرصتهای مناسب چاپ خواهیم کرد. را برای هر نشریه ای که بخواهیدبفرستید تا وسوختگی، قبلا توسط چند نفر دیگر از * مشهد: گلناز فهیمی نیا خوانندگان مجله مطرح شد و ما هم آنرا چاپ آدرس روشن زاده و بهمنش خیابان * سنگسر: س – ش نیشابور على توسلی – شاهپور پهلوی خیابان جام جم سرویس ورزشی جرحی پلاستیک گران تمام میشود و رادیو تلویزیون ملی ایران است. محمد میر عبدالهی در این مورد میتوانید با یکی از جراحان این آذربایجان دوستان گرامی باید توجه داشته باشید * زاهدان: تاج محمد خزاعی – رشته تماس بگیرید. بنام خودتان چاپ شود، البته مطلب شما در صورتی چاپ میشود که تازگی داشته کردیم. باشد. * قزوین ـ جمال ماله میر آدرس را درست نوشته اید. منتها بجای باکس گذاشتیم تا نسبت به آن اقدام شود. در شهرستانها بعهده سازمان شهرستانهای این نمی توانیم کاری انجام دهیم، شما میتوانید مشاور مجله، باید بنویسید مشاور ادبی۔ که انتخاب خبرنگار برای نشریات موسسه اصفهان: عباس کمال پیمان * کیا کلد – مع اطلاعات منجمله مجلـه جوانان در نامه هایتان را در اختیار مسئولین هابی در مورد استخدام شما متاسفانه با خواندن آگهی های روزنامه ها کار مورد موسسه میباشد. بعلاوه کادر خبرنگاری ضمن تاريخ قرعه کشی جوایز بازار : جوانان، شش هفته بعداز اعلامش در مجله مجله فعلا تکمیل است. است. * بروجرد ـ رسول اخترشناس نظرتان را پیدا کنید . * کویت ـ الف اسماعیلی شما میتوانید در ایران با مراجعه به اداره از لطف شما متشکریم، اما لازم به آمار وثبت احوال تقاضای تعویض اسمتان یادآوری است که با طراح جدول مجله قرار دل شما چیست؟ داد داریم وبهمین دلیل از چاپ جدول را بنمائید واسم جدیدی برای خود انتخاب رسیده معذور هستیم * شهر ری: عربعلی علیمحمدی نامه تان رسید اما متوجه نشدیم که درد صبور اگر مشکلی دارید برای سنگ . مجله بطور واضح بنویسید تا راهنمایی آباد شهسوار: غلامحسین * قزوین – اصغر لنکرانی – شوشتر . * أمل: محسن عباسی از تبریکات شما و سایر دوستان بخاطر سالگرد انتشار مجله متشکریم. امیدواریم در راهی که پیش گرفته ایم توفیق یابیم. * تهران ـ اکبر درویش هم اکنون هرسه روزنامه بزرگ تهران ساره عبدوند نظرات خوانندگان خود را درستـون آدرس کاخ نخست وزیری در خیابان مخصوصی چاپ می کنند. معهذا اگر نظری کاخ تهران میباشد.. دارید میتوانید با همان روزنامه ها درمیان * تهران ـ زهرا غلامحسینی * بابل – ن – م باغ مرکبات خودتان را نزد بانک چاپ خواهیم کرد. گروبکذارید وبا پول آن اتوبوس مورد * ساری – عبدالرضا صحبتی نظرتان را بخرید وضمن کار با توبوس وام اصفهان: نوشاد نقوی بانک راهم بدهید. بحرین: باقر شادمـان – دامغان بهداری و بهزیستی معرفی کنیم تا پس از بگذارید. شما میتوانید سرگذشتتان را برای ما * تهران: ستار دلبند . حسین صادقی بفرستید چنانچه قابل استفاده باشد حتما آنرا شما باید از پزشکی که گفته ناراحتی تان قابل علاج میباشد گواهی بگیرید فتوکپی گواهی پزشک را برای ما بیاورید تا از طریق مجله جوانان شما را به وزارت ماره تلف. مستقیم انان ۳۱۱۲۰۵
پارکینک جوک متصدی پارکینگ صفر خواجوی راد راهنما: آتش فشانی که ملاحظه می کنید سالهای سال است که . خاموش نشده و مشتعل است! زن وفادار! از آرشیو خنده جوانان . مردی وارد قبرستانی شد و دید زنی با «بادیزن» قیر تازه ای را باد می زند. جلو رفت و گفت: – خانم، خدا صبر بدهد. مرحوم كم معنی لغت می کنید فرهنگ جامع زبان فارسی را تهیه کرده اید این کار شما غیر در بهار آزادی مطبوعـات، قابل عفو است چون کلمـه نوشته شد در چاپ کتاب لغت نامه «عاميختـن» را در آن معنـى دهخدا فصل «م» از دکتر محمد نکرده اید! . من معتقدم فقط پول نمی نخیر کورخوندی! تواند در زندگی خوشبختی بیاورد – پارک شهره؟ ۔ غلطه! چه نسبتی با شما داشت؟ آقا، شوهرم بود! طرف با تعجب گفت: عجیب رئيس مجلس است، من تا بحال زنی به مهربانی و ۲ مصدق که در مجلس بانی چاپ این لغت نامه عظیم شد نامی برده نشده وفاداری شما ندیده بودم خانم با اوقات تلخ جواب داد: این موضوع ما را یاد ر میخام سر به تنش نباشه! اگر | داستان زیر انداخت. دوتادیوانه درتیمارستان باهم ما بشما دو دقیقه و نیم وقت میدهیم تا بتوانید از محلی که فلش و در زمان حیات مرحوم دهخدا، شرط بندی می کردند. یکی از آنها مجبور نبودم قبرش را باد نمی زدم. آخر گور بگور شده وصیت کرده که یکی از رجال نامه ای به او نوشت چیزی توی دست راستش گذاشت و علامت ورود گذاشته ایم وارد و از نقطه ای که فلش گذاشته ایم خارج به دیگری گفتت راستش شوید، اگر موفق شدید آدم بسیار پر دقتی هستید و ضمنا یک سرگرمی جالب هم داشته اید و اگر موفق شدید به صفحه « .مراجعه کنید تا خاک قبرش خشک نشده من با | که: کسی ازدواج نکنم. منهم چون قول . استاد دهخدا! شما که ادعا اگر گفتی توی دست من چیه؟ | داده بودم میخام قبرش زودتر خشک منارجنبون! بشه! عوامل خوشبختی دیگری پرسید: – پس مجلس شورای ملیه؟ بنظر تو چه چیز هایی . پس دو تا دختر خانم امروزی، باعث خوشبختی در زندگی است دیوانه اولی گوشه دست بسته اش را یواشکی نگاه کرد و بحثشان در باره مرد ایده آل بالا و او جواب داد: گرفته بود و هر کدام چیزی را باعث خیلی چیز ها، مثلا اتومبیل. خوشوقتی در زندگی زناشویی می پارک، ویلا، جواهر و حتی دسته درسته، اما اگر گفتی رئیس دانستند. یکی از آنها گفت: گفت: چک! مجلس کیه؟ ( Ilij دگر موشی بله آقای دکتر مدتیه در من احساس راهی برای خروج بدون شرح بلیت هم نداریم خورد که هیچ پولی همراه ندارد و مسافر که مرتب می “مرد درکوپه قطار نشسته بود و نزد بانیشخند گفت: نگران بنظر می رسید که ناگهان خوب پس چرا آنقدر متوحش دزدی تپانچه بدست وارد شد و هستی؟ تهدید کنان گفت: مسافر جواب داد: درلحظه اول – زودباش هرچه پول داری، رد فکر کردم که بازرس قطار آمده کن بیاد! است، آخر من بلیت هم ندارم!
وزش بادروی صورت زبری پوست دست سائیدگی پاشنه پا سختی پوست آرنج خراشیدگی زانـو زندگی برای پوست بدن آسان نیست . هر روز پوست بدن مشکلات زیادی را تحمل میکند ، پوست دست و صورت همچنین پوست آرنج ، زانو و پاشنه پا . ا اهمیت کرم نیوآ در اینست که از پوست بدن شما هر قدر که لازم باشـد محافظت میکند تا با طراوت و سالم بماند . بنابراین بهتر است که از کرم نیوآ هر چه بیشتر استفاده کنید زیرا : كرم نيوآ كمك ميكند تا از پوست بدن خودبهترمحافظت کنید EN گردوغبار روی صورت NIVEA Creme
«بسوی حسین بن على امير المومنين که «فاطمه بنت اسده در حالیکه نوزادش را که شما پیمان می بندید و هرگز نمی شکنید از جانب شیعیان پدرش امیرالمومنين على «علی بن ابی طالب» را در آغوش داشت از و در راه سخت و دشوار این نهضت بزرگ (ع)…. اما بعد، مردم کوفه انتظار تو را این خانه مقدس بیرون میآید و می دید که ثابت قدم و پایدار هستید برای من گزارش کشند، مانند امواج کوه پیکر دریا پشت جدش چگونه در این خانه بتها را با یاری می کند و برپای نامه شما صحه می گذارد و هم میخروشند و انتظار تو را میکشند تا در (ع) و و یک برده سیاه واژگون می کند در آن وقت است که من به جانب شما مقدمت جهاد کنند. که بت پرستی ننگ تاریخ است رهسپار خواهم بود ای حسین (ع) اکنون دیگر وقت خانه میدید…. حسین پس از فراغت از نماز اینک ای خلق عراق، خلق گونه و نشینی و انزوا نیست و بهنگام نبرد و ستیز خاک نهاد و سجده کرد، یک سجده بصره با نماینده من مسلم بن عقیل بیعت تو هستیم، به ما جواب بده ما جز تو اما این شوخی نبود، حسین بن علی (ع) است ای پسر پیامبر از شهر ما این روزها طولانی او با خدای خود راز و نیازی کنید و فرمانبردارش باشید. فرمان او فرمان مانند یک فرمانده کار کشته بود و بوی بهار میآید، همه جا پر از سبزه و گل عاشقانه داشت، او با خدای خود گفتگر من است و راه او راه من است… و السلام». نمی توانست تسليم احساسات و خطابه ها شده است. نهرهای سرزمین ما روان و پر میکرد حسین نامه را مهر کرد و آنگاه به خانه شود. او میدانست از زبان تا قلب بسیاری آب است، و همه جا پر از سبزه و گل، آنوقت یک سجده اش تمام شد حسین بازگشت، در نخستین ساعات شب که مکه از مردم فاصله هاست او خود فرزند علی نخلستانهای ما پربار است و کشتزارهای ما سر از خاک برداشت، و از همان کنار سکوت و تاریکی فرو میرفت او مدتی بود، دانشمند و زیرک بود او احساسات مردم سبز، میوه ها رسیده اند و ما در انتظار قدوم خانه کعبه این نامه را برای مردم کوفه به تفکر پرداخت و آنگاه مسلم بن عقیل را را می شناخت، تصمیم مردم را میشناخت، و احضار کرد. بهمین دلیل جواب مثبت و قاطعی به این هیچکس را به امامت نمی پذیریم، ای پسر «به نام خداوند، این نامه ایست از مسلم چهره دلاور بنی هاشم بود، پر از گروه نداد، و تنها به یک جمله اکتفا کرد: پیامبر، بسوی ما شتاب کن…. شتاب کن…. . حسين بن على بسوی گروه مومنین و شور صداقت و شجاعت و رادمردی در ای پاکدلان برگردید، به دوستداران شتاب کن». مسلمین عراق، کوفه و بصره و بدانید که میان بنی هاشم، سه دلاور بودند که هر خاندان پیامبر اسلام سلام مرا برسانید، و تاریخ نویسان نوشته اند بیش و کم رهانی بن عروه» و «سعیدبن عبدالله» این در کدامشان گوئی در شجاعت و عظمت روحی منتظر بمانید تا من در وقت مقتضی پاسخ دوازده هزار نامه از سوی مردم عراق، بصره مرد پاک آخرین نامه شما را به من رسانیدند . بازوی علی بن ابی طالبند. این سه تن وقتی خواسته ها و نامه های شما را بدهم! و کوفه به جانب مکه برای امام حسین در حالیکه من از شما نامه های بی شمار در کوچه های مکه و مدینه عبور میکردند نمایندگان کوفه پس از چند روز فرستاده شد و این شوخی نیست آنچنان که دریافت داشتم، این نامه ها همه یک زبان و زمین زیر پایشان می لرزید، استوار و به شهرهای خودشان بازگشتند و درباره مکه علی بر سر یک دوراهی قرار یک قلم است، با اینکه انشای آن گوناگون متین، زاهد و نیرومند، چنگاور و پر شور و در انتظار و سکوت فرو رفت، خاموشی گرفت، چه باید کرد؟ آیا این همه خواهش و است.. پر خروش، از چهره های آنها عظمتی میتابید روی شهر افتاد، زندگی حالت عادی خود را تمنای مردم را میتوان بی جواب گذاشت؟ شما به من نوشته اید امام و پیشوائی این سه مرد اینها بودند: میدانم مسئولیت من بزرگ است و راه آینده داریم، از من خواسته اید که به سوی شما عباس بن علی، علی اکبر بن حسين بن مردم بازیافت. عمری در روز بیستم ماه رمضان سال شصتم مرا خداوند تعیین خواهد کرد. امام حسین با روی آورم و امام شما باشم و راه روشن و مسلم بن عقیل، اینها هر کدامشان | هجری بود که نامه دیگری به جانب مکه خواندن این نامه پرشور از جا برخاست، در حقیقت و صداقت را به شما بنمایانم، شما بهنگام حرکت، علی (ع) و برای حسین بن علی فرستاده شد. این نامه با قدس و روحانیت کبیر خود رضو ساخت، و میخواهید من رهبر و پیشوای شما باشم و پیامبر را به یاد می آوردند و سبک زیبا و شاعرانه ای نوشته شده بود، و همراه گروهی از رجال مکه و مدینه و عراق حکومت قرآن را در میان شما بر پا دارم. بودند از وجود علی بن ابی طالب. نی تابشی پنج نفر از بزرگان کوفه آن را امضا کرده ه خانه خدا رفت و در آنجا در برابر کعبه به من اینک تقاضای شما را اجابت مسلم کوچکترین فرزند عقیل. بود بود، پیک های تندرو از میان صحراهای پر نماز ایستاد. او بود و کنم، و پسر عموی رشیدم ومسلم بن دلاوری میانسال بود، علاوه بر اینکه پسر. از شن و آفتاب گذشتند. این دو پیک عظمت لایزال انسانی. او بود و اوای عقیل، نماینده معتقد و مطمئن خود را نزد عموی حسین (ع) بود شوهر خواهر او نیز تندرو دو نفر از بزرگان نامدار کوفه بودند فرشتگان خدا بود که هر لحظه به گوشش شما می فرستم او از نزدیک با شما سخن بود. آن شب که امام حسین مسلم را احضار میرسید، و می دید جد بزرگوارش را که در می گوید و اعمال و افکار شما را کرد آسمان مکه تاریک و بی ماه بود او بود و میبردند آنها که نامه را با خود به شامگاه این روز در حسین (ع) رسیدند. نامه چنین بود: به خدمت امام کنار این خانه مقدس، جاهلان و بت پرستان او را آزار میدادند، سنگش میزدند، میدید هر گاه این نماینده صدیق من پی برد بقیه در صفحه ۵۴ نوشته: دکتر موج خون موج می 1 روبرو شد. وقتی سرگرم ساختن داده است. بعضی از این آثار یک سد صخره ای برای تهراب آثارانگشت … عبارتند از پسر رئیس جمهور ۰۰۰ . پردیم «جان، بسیان رودخانه افتادر اثر سوخته شده سه انگشت . ساعت ۳/۵ صبح از خواب بیدار من فکر میکنم مردم انتظار داشتند اب او را با خود برد. وقتی او برای رم میباشد که سرگرم بوجود آوردن روی کتاب دعای ماریا زاکانتی | میشد و ساعت ۹ شب به بستر پاجوان لوسی روبرو شوند اما بجای ناهار بما پیوست گفت که بکمک از میباشد. او در این مورد میگوید: سال ۱۸۹۷. مسئولان کلیسا میرفت. برنامه تابستانی «جان» آن جوانی را دیدند که شایستگی کشیده. او از این واقعه بسیار میرسید موزه ای از ارواح ساکن برزخ از «ریمینی» ایتالیا ایجاد شده در ما از این پدیده نمونه های میگویند که این آثار انگشت متعلق | توسط مادرش ترتیب داده شده و خود را ثابت کرد درمخفی نگهداشتن آن سعی فراوان سناتور «جان ترنر» سناتور غیر قابل انکاری در دست داریم به «پالیمرا راستلی» هستند که ۲۶ دریکی از این موارد زنی بنام سال پس از مرگ به کلیسا بازگشته شده بود فقط چند نفر از اهالی ایالت وایومینگ که در ترتیب دادن «مارگارت شافنر» از آلمان شرقی که و برای امرزش روح خود تقاضای منطقه میدانستند که او کیست و برنامه تابستانی «جان» کمک ادعا میکرد بمدت ۶۸ سال با ارواح دعا کرده است. خود او هم بندرت بشهر میرفت. موثری بوده میگوید: آنهایی که او را میشناختند بشدت حالیکه دستمالی در دست داشت مردگان در تماس بوده است در * آثار پنج انگشت که توسط روح | تحت تاثیر قرار گرفته بودند. «لوئیزا لوستچال» بر روی یک شب همه «جان» را در مزرعه دوست داشتند و او واقعا سخت کار دراموری اندرسن، یک میکرد برای دعا بکلیسا آمد. پس از پایان کلاه باقی مانده. روح این زن در نویسنده داستانهای وسترن که در مراسي ما فقط کشیش به دستمال سال ۱۸۷۵ بر شوهرش لونیچی نگاه می آثار انگشتان دست که ظاهر شد و ضمن تقاضای دعا آثار | نزدیکی این مزرعه زندگی میکند بود مبنی برخستگی از زندگی میگوید: زندگی تابستانی «جان، فریادی راحتی که او درطول سال در . کارگران مزرعه افراد مستقل آکادمی خصوصی فیلیپس در را سوزانده بود بوضوح انگشت خود را بعنوان نشانه باقی روی آن دیده میشد در مورد گذاشت. دیگری در «هلندم وقتی در یک * آثار انگشت بر روی یک و عجیب و غریبی هستند. آنها «ماساچوست دارد زنی احساس کرد که عدالت میز چوبی کوچک و آستین بلوز | درجواب صبح بخیر شما خواهند هاردینگ» میگوید: گفت که بدرک واصل شوید ـ «جان، هرکاری را که ما انجام دادگاه مورد او اجرا نشده است روی مادر «ایزابلا نورنادی، راهبه میز دادگاه آثار انگشتانی که میز را کلیسای سنت فرانسیس ایتالیا. بنا بنابراین وقتی آنها از یکی از میدادیم میکرد. او درحرکت دادن سوزانده بود ظاهر شد. بگفته مسئولان کلیسا این آثار همکاران خود تعریف کنند مساله گله و جمع کردن خرمن بما کمک موزه «رم، نمونه های بسیاری از انگشت به پدر «پانزینی، کشیش بسیار مهم است. «جان» باهمه میکرد او نقط یک کارگر مزرعه این آثار انگشتان را که با اسناد فوت شده کلیسای مانتوا، تعلق رفتاری دوستانه داشت و بهیچ بود یکی از روزها «جان» با یک مربوط بانها همراه است در خود جای دارد عنوان از خود راضی بنظر نمیرسید ماجرای واقعی زندگی در مزرعه ۵۰ سال ۱۲۰۱ جواب راهی برای خروج
آیا این پسر عموه را از سر بگیرم تا در سه سال بعد با پسر خاله ام کوهی از دردسر ها و مشکلات…. ازدواج کنم یا با پسرعمه ام که همدیگر را دوست مانده ام با یک آینده نامعلوم و یک تصمیم | داریم وندر اوهم هستم عروسی کنم و یا اینکه نظر گیری بزرگ رگ. من در حقیقت بر سر دو پدرومادرم را رعایت کنم و با پسرعمویم که راهی نیستم بلکه انگار همه راهها برویم دوستش ندارم ازدواج کنم؟ پدر عزیزم خواهش بسته است…… گاه به خود میگویم دنبال آن میکنم درهای امید را بروی من باز کنید وبگوئید من چه کنم. شما که یار و یاور بی پناهان هستید مشهد . ن. گ جوان ثروتمند و پست بروم و حلقومش را مشکل مراهم حل کنید چشم براه پاسخ شما هستم بگیرم و بقشارم تا از زندگی و زنده بودن بازدارمش…… او را چنان نابود کنم که دختر های ساده دل دیگری به دامش اسیر نشوند دخترم، برای انتخاب یک فرد مناسب از میان منگ صبور: و نسل او بر چیده گردد….. گاه به خود خواستگارانت خود تو باید تصمیم نهایی را بگیری انستیتوونوس تهانه ای است که موهای ترمی تارا تابعت سال بخصوص که تو درهمان محیط زندگی میکنی میگویم دست از دختر بکشم و با دوستانم و بیشتر به اخلاق ورفتار هر یک آشنا هستی اما راهی کشور خود شوم و در کنار خانواده، با آنچه مورد تعجب من است علاقه ای است که تو اندوه بزرگ خود بسازم و این عشق را به مشترکا نسبت به پسرعمه و پسرخاله خود داری ضمانت می نماید . فراموشی بسپارم……. و گاه می اندیشم که ودر ضمن از آن پسر بیگانه هم بدت نمی آید این سیستم ها با مراجه بعدی بدون راجعه بعدی – تدریجی یک جلسه ای و با این دختر بدبخت و تنها ازدواج کنم…….. از یک طرف میتواند به بستگی خانوادگی در او را به سر منزل سعادت برسانم و پشت پا تثبیت عقیده ان بطور کلی می باشد پس من تنها مورد دونفر اول و از جهت دیگر به سن تو وعدم پشت کننده این انستیتور کلیه کسانی که در اثر وختگی چربی زیاد ، شوره حتی خطر مرگ ایستادگی کنم…… کنی تا در مورد ازدواج تو پافشاری نکنند و اجازه به خانواده و دوستان بزنم و در برابر تهدیدها میتوانم توصیه کنم که از پدر ومادرت درخواست م وامثال آن از ریزش مو مالی مونی سرنج می برند این امکان را میدهد راستی چه کنم؟ آیا خانواده ام بدون من بدهند تربعداز رسیدن به سن قانونی تصمیم خود که بدون هیچ نگرانی سالهای سال مانند افراد عادی از موهای پشت و زیبا اسوده خواهند بود….. اندوه و رنج آنها را را اتخاذ نمایی درآن هنگام تو با دید بهتری میتوانی خواستگاران خود را بررسی کنی وضمنا نمیشوم؟….. دوستانم دست از تهدیدها این مدت میتواند تو را با اخلاق و رفتار آنها بیشتر برخوردار باشند . موفق باشی آشنا نماید که تصمیم گیری را آسان تر میکند انتیونوس تمامیت ای کرمهای ترسی شمارا باهنت سال حرف مرديكيه، من دخترم رو به تردادم و نهانت می نماید است انس پلی بالاتراز امیر کرم سامان کیان دیگر حرفی نزدم با چهره ای برافروخته از برای تین وقت قبلی ماتلفن : ٦٦٦۵۸۹ تماس بگیرید . نزدش برخاستم تااز خانه بیرون بیایم، در کنار فاه حال بیشتر مشتریان گرا یان گرامی انستیتونوس هر وقت که میخوای عقدش کن و ببر، همین و هیچ. مبلغ هزینه تره مورا به اقساط بقیه درصفحه ۵۶ با که بگوییم با این حرف کمی آرام شدم و به او گفتم: حوض فاطمه منتظر من بود چادر نماز گلدار به ۔ پس من فردا میرم اراک، گوشوار و انگشتر سرداشت وقتی نزدیک شدم نفس زنان و بانگرانی که لازم باشه آنوقت مجلس عقدکنان از من پرسید: را برپا می کنیم پدر فاطمه میخرم ست! Ut گفت؟ بقیه درصفحه ۵۶ حمیدرضا … کمک بعضی از دوستان و اقوام | بودند به اعدام محکوم شدند سپرده شد. ه تلاش برای ملاقات با | همزمان با جلسات دادگاه همسر میدرضا پرداخت و پس از در نامه ای بدفتر مخصوص فرح وقتی حکم دادگاه بار ابلاغ شد با بفكر ملل ستمدیده بود مورد آزار و بازجونی قرار دادند و بدنبال مبادله یکی دو جمله | ماه دوندگی بی نتیجه، نامه ای در | پهلوی که خود را «علویه» مینامید روحیه ای عالی دست همرزمانش دوستان همرزم حمیدرضا که تهدید کردند که اگر از این روش از زندان آزاد شده اند میگویند دست برنداریم معلوم نیست دیگر، ماموران مجددا به زیرورو | این خصوص به ساواک نوشتیم | فرستاد تا شاید این زن، اندکی را فشرد و روی کردن اشیاء خانه پرداختند اما | که آنهم بدون جواب ماند. من پس عاطفه مادری داشته باشد و حمیدرضا فلسفه خاصی داشت. سرنوشت دو فرزند ما چه خواهد چیزی نیافتند. جالب آنکه آنها از مراجعت از بیمارستان تلاش | ترتیب ملاقات یک مادر دل آنها را بوسید و تبریک گفت و با | نقط در فکر گرفتن مدرک | بود! شکسته را با فرزندش بدهد. نامه رحال سند و مدرک میخواستند | مسرم را پیگیری کردم اما به مهندسی نبود حتی تنها به ایران به همسرم گفتند شما باید وقتی چند خط کشیده شده بود بتصور است! با خود بردند! گذشت؟ دادگاه از حمیدرضا | تغییری ندادند. در نشد و با ایمان به حقانیت راه خود | داغ فرزند سبب شد که زودتر از اعتقاد به مشیت خداوندی جان | موعد مقرر تقاضای بازنشستگی کنم و خانه و کاشانه ام را در چیز قابل توجهی پیدا | نتیجه ای نرسیدم و سرانجام رنم | از طرف دفتر مخصوص لا ارى الموت الاسعاده نمی اندیشید او جهان بینی داشت کاری کنید که شوهرتان جلوی نکردند تکه کاغذی را که رویش | به ناراحتی عصبی مبتلا شد بدادستانی ارتش فرستاده شد و از همزمان با اعلام این رای، من و فکرش متوجه تمام ملل | زبانش را بگیرد چون «مهر سیاه» ه در زندان اوین أنجا هم جواب داده شد که چون | به تلاش گسترده تری دست زدم و | ستمدیده دنیا بود. او در دوران روی پیشانی خانواده شما خورده بعد از مدتی به مرکز سازمان | حکم دادگاه فعلا قطعی نیست | بکمک یکی از آقایان مراجع | زندان تمام شکنجه ها از جمله اینکه نقشه جایی است برداشتند و اطلاعات و امنیت کشور مراجعه | تقاضای شما بیمورد است! تقلید موفق شدم از ساواک و | آویزان کردن، سوزاندن، شرک آنها یکسال و چند ماه بعد نیز ضمنا در همان حال، مامور | کردیم و با التماس و زاری * بزودی ملت قیام میکند دادرسی ارتش قول یک درجه | الکتریکی، شلاق و غیره را با | باز مرا به ساواک خیابان میکده ارشد. معلوم نیست چه نصوری | خواستیم که بین ما و حمیدرضا دادگاه، یا بمفهوم تخفیف بگیرم اما آنها بقول خود | شهامت پشت سر گذاشت. هرگز | احضار کردند و مورد بازجونی از یک مامور دیگر سرزده | ملاقاتی انجام شود ولی پس از واقعی خودش بیدادگاه . چه وفا نکردندو در رای دادگاه هیچ | عبادت و نماز و روزه اش ترک | قرار دادند و این فشار روحی و بود که سیلی محکمی بگوشش زد | ششماه که از دستگیری حمیدرضا همین امر داشت موجب درگیری | میگنشت تازه بما گفتند که فرزند | خواستند اظهار ندامت کند نامه حمیدرضا ماموران دسته اول و دسته شما از کمیته بجای دیگری منتقل | تقاضای عفو نماید. حمیدرضا . ماموران ساواک، دربـار عقیده اش گذاشت. میشد که بالاخره بخير شده است. دردسرتان ندهم پس از | گفت: تهران بهم بریزم و به قم نقل مکان نامه هایی از حمید رضا بخانه ما | * مزاحمت پس از اعدام هیچ مسلمان مجاهدی از | انداختند. در یکی از آنها نوشته ر سیزده روز دوندگی و پس از اعلام أعـدام نمایم. اینک منهم مانند تمام رگشتگی و پریشانی با کمک | این رژیم منفور و خودکامه حمیدرضا هر قدر کوشش کردیم خانواده های شهدای راه آزادی تنها سلام بر پدر و مادر | که جنازه اش را تحویل بگیریم و ارزویم اینست که لااقل گور بهرحال حمیدرضا بوسیله یک وکیل بازنشسته دادرسی | تقاضای عفو نمیکند زیرا ارتشی متوجه شدیم که حمیدرضا | اینصورت خود را گناهکار و شما | مهربانم. من حالم خوبست. از | یا لااقل از محل گور او اطلاعی فرزندم را بمن نشان بدهند. ضمنا ماموران دسته اول، خانه را تخلیه در گروه مجاهدین خلق اسلامی | | برحق میداند. من راهی را | جانب من نگران نباشید از | بدست آوریم نتیجه ای نگرفتیم. اخيرا بدنبال قيام دلبرانه ملت کردند ولی دسته دوم تا پاسی از | فعالیت داشته و باین اتهام | نتخاب کرده ام که مقدس است و | تحصیل خواهر و برادرم کوتاهی | دردناک تر اینکه با وجود اعدام | ایران و پیروزی درخشان انقلاب، شب در خانه ماندندو | دستگیر شده است و با یک | مطمئن باشید با ریختن خون من | نفرمائید و دوستان و فامیل را | فرزند رشید ما، باز دست از جوانان قم نام یکی از خیابانهای از اینکه تعهد کتبی از من پرونده قطور که برایش درست | بزودی ملت مسلمان ایران قیام | سلام برسانید. سرمان برنداشتند و از جمله در ماه این شهر را «حمید رضا فاطمی این باره با هیچکس | کرده اند او را به زندان اوین | میکند و این رژیم فاسد و جبار را بهرحال حميدرضا طبـق | بعد از اعدام، دو نفر از ماموران گذاشته اند و هنوز هم دسته دسته نکنم تلفنی از مقام | فرستاده اند. سرنگون خواهد کرد؛ نوشته روزنامه ها در بامداد | ساراک بخانه ما آمدند و مرا که بخانه ما میآیند و ضمن اعلام کسب اجازه کردند و عجب «علریه، خاتمی! * تبریک بخاطر اعدام! یکشنبه هفدهم اسفند ماه ۱۳۵۴ هنوز نقادی داشتم و همسرم را که همبستگی و همدردی از روح من برای انجام در این هنگام دادگاه اول در دادگاه تجدیدنظر میدان تیر «چینگر، به جوخه اعدام | بشدت افسرده و اندوهگین بود به آزاده و راه راستین و شهادت هم براحی بر روی کمرم، به . تشکیل شد و حمیدرضا و ۳ تن از | حمیدرضا به ۳ بار اعدام و ۸۵ کمیته بردند و بجرم اینکه از قهرمانانه حمیدرضـا تجليل بیمارستان جم رفتم ولی همسرم | یارانش که در یک پرونده متهم | سال زندان (1) محکومیت یافت و * بیماری مادر شده بود: ماموران به «کمیته» برده شد و مجاهدین تعریف و تمجید میکنیم شاوره نمائید ! اکرازمعالجات بنی ته درمورد موهایتان خسته شده اید ؟ اگر از ریش مو یا طاسی سر رینج می برید ؟ تخمین انستیتو ونوس برای ترمیم موهایتان مشاوره نمائید . 9 y * جوانان * صفحه ۵۱ * سال ۱۲۰۱
دردا مراغم میکشد یاران بدانید بعداز تو ای چشمان تو همزاد خورشید خورشید هرگز در شب تارم، نتابید بعداز تو گم شد در حصار ابر، مهتاب خاموش شد در تیرگی ها، چشم ناهید گل ها به باغ و بوستان چون خار گشتند درخاک عطشان ریشه با بونه پوسید در هر غروب زرد رنگ کهربائی با یاد تو چشمان من چون ابر، بارید ای نوبهار رفته ای فصل طراوت، بردشت هرگز چشمه ای بی تو نجوشید آبی به رنگ شب درآمد آسمان را بعداز تو جسم آسمان را، ابر پوشید چون شوره زاری سینه ام لبریز غم شد بعداز تو درمن چشمه سار شعر خشکید بعداز توهم بودم ولی خاموش، غمگین گل های غم در باغسار سینه روئید اینجا کسی درمن ترا، فریاد دارد، برگرد بانوی غزل، ای صبح امید درمن سیاهی درسیاهی ریشه دارد تاریک تاریکم مرا دریاب خورشید فردا اگر آمد بهار و سبز شد باغ دردا، مرا غم میکشد، یاران بدانید بی تو «ذبیحی» مردمست کوچه ها شد رسوانی ام چون قصه ای در شهر پیچید ذبیح الله ـ ذبیحی – زیراب دریا و رهگذر جوانان * صفحه ۵۲ * سال ۱۲۰۱ راه خواهم رفت تا فردا راه خواهم رفت با دمپایی ابری راه خواهم رفت بر فرشی که تارش ساقه شعر خواهم گفت خندان لب نثر خواهم خواند بی پروا ه ای دستان بایت این مبارک نهر های پر تمنا را بر تن سبز درخت پسته چاری کی کشتها را آبیاری کی این چه رویایی ست؟ ر ایمانی شسته ، شرمندگی را از رخت بردار خواهم گفت… ای دستان دانه آبستن انگور با تو حرفی دارد اهسته از درخت تاک برگیرش باز دریای شب غرق توفان اسب امواج سرگرم جولان بندر ان اجتماع هياهو خفته بر بستر ساحل شب برگ پائیزی و پهن مهتاب مانده برشاخ بی حاصل شب رهگذ آرا من اعماق عشقم آبها معبدی باستانی خطبهی ناب تالار تاریخ اسکله قامتی استخوانی صبح میلاد نور و غرورم رهگذر می رود سرد و سنگین ظهر میلاد سردار تاریخ جاده ی وهم واندیشه در پیش شب برایران آئینهی آب جابه جا رسته از هر خیابان خنجر کینه و دشنه ی نیش زلف افشانده باتری مهتاب دریاء حزنها عصر پاییزی زرد رهگذارا به دریا نظر کن قلبها حفره ی سنگی سرد برزمینم ولی بی زمینم – رهگذر سینه اش دشت فریاد حجم آزادی بیکرانم لیک لبهای او لاله لال مرد زنجیر ارى من اينما مرغ آوازش از قلعه ی شب رهنذر و عشق ای کاش پایندگی درافقهای خون می زند بال همچو دریا دلم زندگی داشت داشت ناله خواهم کرد ای. گلا را خویش را بر دست خشم باد و توفان، رایگان صبح نزدیک است بند از نان شی بیرون ای اجتهادی ـ شيرا راه امال من مرد افشانی نشسته کی ذکر اندیشهام رفت حقیقت میکند عاده بکر ای شاعر ای بیشمی اندیشه های ای کلامت تعلهای جانسوز မောင်က عباسی خود سحرگه شیر داغ کلبه کوهی ازین بیراهه سرسبز هزاران کس. هزاران روز میرفتند شادی سحرکه شیر داغ کلبه کوهی های طویلی داشت نگاه ر رهروان. باران ایمان بود ها، محکم و راسخ زاران کس مد حسان کوهستان نتجه های تازه بالغ را میپوشاند. دستان پاکی را تازه میدادند از طبیعت را.
فریدون توللی ادبیات تا آخرین نفر تا آخرین نفس کوشیم و پشکنیم دیواراین قفس از دامن خلیج تاسینه کویز تاساحل ارس تا آخرین نفس! به رزمندگان دلیر ایران امروز فرجام تنگو، روز جنگ و، جنگ زندگی است آغاز افتخار پایان بندگی است پایان آن شکنج و، رنج و، سرفکندگی است دل ها، پرازامید، جانها پرازهوس، زرها، رهدزخاک گل ها، ملزخ هنگام گام و، گام کام و، کام آشناست نصرت، نصیب دوست دشمن، اسیرماست نامشت خلق ویشت خلق، و عزم رهنماست ز آن شرزه شیر پیر طعمه گیر تیره بخت برجانمانده، تاج برپا نمانده، تخت سیلاب در دو، خشم مردو، آن نبرد سخت ششدر صفت پست راهش، زپیش و پس دل، پیش رهبر است و، گوش ما، به پندار باحبس و زجراو باکندویندار فرمان عزم و، عزم رزم و، رزم ملت است در کاروان ما فریاد هرچرس کوشیم و، برکنیم و، بفکنیم و، بشکنیم آن مایه های رنج آن پایه های درد جوشیم و، سرنهيم و، جان دهیم و، وارهيم بایشتکار خویش انتظار کس تا آخرین نفر تا آخرین نفس کوشیم و بشکنیم دیوار این نفس همدوش و، همعنان و، هم شعار و، هم نفس
ایران در هفته ای که گذشت بازگشت شکوهمند امام بدنبال ملاقات و مذاکره دو ساعته امام خمینی و حضرت آیت الله طالقانی گفته شد که برای آقای طالقانی نقش حساس تری در انقلاب اسلامی ایران در نظر گرفته شده است. رهنمودهای ششگانه امام خمینی و گله مهنـدس بازرگان از کمیته های امام و گروههای تندرو افراطی بزرگداشت با شکوه سیمای تابناك تاريخ معاصردکتر محمد مصدق پیغام امروز با چهره و محتوائی نو انتشار مجدد خود را آغاز کرد. دکتر محمد مصدق مقادیر هنگفتی شمشطه زینت آلات از ساختمان «ساواک» بدست آمد! با یک سلسله عملیات پلیسی یک گروه ناشناخته و مسلح خود حادثه سینما را در داخل صفوف انقلابیون جازده و بازماندگان «مهدی بازرگان»، خصوصی انجام یافت و در ساعت طول کشید در محافل نزدیک به امام گفته شد نداشته است. که نقش حساس تری برای حضرت آیت * نقش حساس تر برای طالقانی الله طالقانی در انقلاب اسلامی در نظر امام خمینی پیش از حرکت به قم گرفته شده است. بگفته رادیوهای مهمترین رویداد هفته، عزیمت آیت الله یک ملاقات بسیار پر اهمیت با حضرت . خارجی، در این ملاقات، مسایل مهم العظمی خمینی رهبر انقلاب اسلامی آیت الله العظمی طالقانی رهبر مبارز و مملکتی از جمله تشکیل نیروی پاسدار ایران به قم بود که با استقبال عظیم مردم بارز مذهبی و یک سخنرانی مهم خطاب انقلاب، اینده نظام سیاسی ایران، نقطه روبرو گردید و علاوه بر اکثریت ساكتين به ملت ایران داشت که هردو در میان نظرهای گروههای چپ، موقعیت ایران در قم، گروه انبوهی از مردم سایر شهرها را محافل داخلی و خارجی با اهمیت فراوانی منطقه و جهان، مسایل اقتصادی و باز نیز برای دیدار امام خمینی باین شهر مواجه گردید. شدن دانشگاهها مورد بحث و بررسی کشانید بطوریکه شهر قم در تمام طول در پی ملاقات امام خمینی و قرار گرفته است. رادیو مونت کارلو، از قول محافل آگاه در تهران اعلام داشت هرگز چنین جمعیتی را بیاد حضرت آیت الله طالقانی که بطور تاریخ رکس برای دستگیری تیمساررزمی از مردم استمداد کردند مشروح كامل این همان ساختمان مرموز درساواک سلطنت آباد است . بدنبال چاپ مطلب مفصلی درباره سلسله عملیات پلیسی و پیچیده توسط میشد همراه سایرانقلابیون ساواک سلطنت آباد که در مجله جوانان پاسداران جوان که از اصفهان به سلطنت بمحوطه سلطنت آباد راه یافته اند با درج شد اطلاع یافتیم اخیرا در یکی از آباد آمده اند صورت گرفته و خوشبختانه اصرار زیاد میخواهند تا پاسداری از ساختمانهای آن محل مقدار قابل توجهی درجریان درگیری و زد و خورد کسی یک ساختمان را بعهده بگیرند و همین طلاجات و زینت آلات قیمتی بدست کشته نشده است گفته شد روزیکه این مطالب و فهرست اسامی کمک کنند کان آورده اند که درحال حاضر بشدت از آن ساواک سلطنت آباد در تصرف جوانان درطول مدتی که این جوانان کار را هم می کنند. پاسدار انقلاب می افتد. هنگام تعیین پاسداری از ساختمان مذکور را بعهده مراقبت می شود. بنای یادبود را لافا – در صفحه ٦٢ من العه فرمائید شنیدیم کشف این محل پس از یک نقاط مورد حفاظت هفت جوان مسلح که جوانان * صفحه ۴ * سال ۱۲۰۱
نوشته: دکتر صلاق جلالی موج خون موج ش اگر ای مسلم این وعده ها حقیقت داشت سرخی شفق هنوز در سینه افق بالای حسین (ع) جواب داد: و با قلبشان همرنگ بود به من نامه بنویس تا – کار من با مردم عراق و کوفه بالا من بسوی آن شهر بیایم، و در آنجا ما بتوانیم امن کوههای دور دست در پنجه های تاریکی اصالتهای قرآن و اسلام حمله کرده است… … جان میداد، مسلم از راه رسید، در کنار مسلم پلکهایش را روی هم گذاشت و گرفته است، آن چنانکه میدانی نامه بدنبال با یاری یکدیگر درباره قرآن را زنده کنیم و برادرش، یک ابهام، یک سکوت مقدس، گفت: سلامت را به زندگی مردم باز برچهره در مرد که در کنار هم نشسته بودند چه دردناکست، که این ناپاک زاده تر نامه، نماینده به دنبال نماینده از راه میرسد و گردانیم، تاریکی بنی امیه را از سرزمین می تابید، این دو مرد، این دو انسان آزاده که راضد قرآن وضد خليفه اسلام میداند وخود را نقش ملکوت اعلی به نگاهشان، به عمق خلیفه مسلمین می خواند! امام حسین به اولین ستاره که در سینه . میشود هنوز من نامه نخستین را نخوانده دومین نامه و سومی و چهارمی و صلمی و هزارمی و ده هزارمین نامه برای من نوشته های اسلامی برانیم و انوار خورشید عدالت معدلت را به سرزمینها بتابانیم و برای رسیدن به این مقصود بزرگ تر باید درنگ جاودانه میداد، وجود شان عظمت و شکوهی جا در لحظات یک تصمیم بزرگ بودند.. افق دمیده بود خیره ماند و ادامه داد: در اینجا حسین بن علی (ع) به گوشه نکنی و سحرگاه همین شب با مردان خود با حسین بن علی (ع) در آن تنهائی اما برادر، هرگز مردزیر بار نامرد نمی اطاق اشاره کرد و گفت: یارانت به سوی کوفه بتازی، پسر عمو نگاهش را به مسلم دوخت و گفت: رود، بگذار ستمگران در تاریکی اندیشه می بینی؟ اینهمه نامه شاید دوازده درنگ جایز نیست. می بینی پسر عمو، از آسمان سنگ های خود فنا شوند، بگذار آزادگان هزار و چه بسیاری که نوشته اند: «ای پسر به دنبال این گفتگو همان شب، هنگام بارد، زندگی مردم را تاریکی و پاکدامنان جاویدان بمانند، ای پسر عقیل به فاطمه اگر از امامت و رهبری ما دور بمانی سحرگاه مسلم بن عقیل با همراهان خود از سیاهی پر کرده، یاران پاکدامن پیامبر اسیر یامبر اسير من بگر آیا زندگی را، حیات را میشناسی شکایت تو را به نزد جدت خواهیم برد، ما را دروازه های مکه بیرون تاخت و یکراست پنجه های خونریز بنی امیه شده اند و این آنطور که باید باشد؟ ای پسر عموی دلاور مایوس مکن که جز تو کسی را نداریم و در صحرا های دور و خنک و خالی به یزید این رسوای پست، خدا میداند که هرگز من، زندگی اگر با شرف قرین نباشد نامش زیر پای ستم پایمال خواهیم شده ای مسلم، جانب کوفه پیش راند. قابل تحمل نیست او یکباره به تمام تنگ است و گرگ بیابان نیز از چنین یک راه برای ما بیشتر نمانده است، باید «ناتمام» کمکهای مردم * علی اصغر…؟ – چیذر عزیزان از دست رفته برای همیشه /۱/۰۰۰ ریال زنده و جاودانه بماند. من اطمینان * نازنین سازش – آبادان دارم که جوانان سرشار از عاطفه و /۱/۰۰۰ ریال احساس، بویژه دانش آموزان شما را * مرضیه سازش – آبادان /۱/۰۰۰ ریال * علیرضا سازش – آبادان تنها نخواهند گذاشت و بیاری شما برخواهند خاست. در طول هفته گذشته، این عده زندگی تنگین گریزان است، ای مسلم خفاشها شب را دوست میدارند اما پرندگان مردانه قیام کرد. امام حسین لحظه ای سکوت کرد و در نور آفتاب آواز میخوانند. ادامه داد: مسلم به چهره مردانه و روشن پسر عمویش نگریست و آنگاه زیر لب زمزمه – پسر عموی رشید من، تو نماینده منی، نور چشم منی، پسر عموی منی، تو را به کرد: آه که این دنیا چه دون پرور است، چه کوفه میفرستم، تا با مردم گفتگو کنی و در عماق قلبشان بکاوی و حقیقت را دریابی و آزاده کش است! بنگری که آیا فاصله ای میان قلب و زبانشان | جوانان * صفحه ۵۴ * سال ۱۲۰۱ آتوقت ادامه داد: به من بگو ای پسر پیامبر نیست؟ ۱/۰۰۰ ریال * الهام سازش – آبادان /۲/۰۰۰ ریال پشتیبانی دانش آموزان و ناجعه سینمارکس آبادان، کمکهای بهاره سازش – آبادان شده است باید با حمایت و برای ایجاد بنای یادبود قربانیان روبرو دانشجویان نیکخواه و با احساس نقدی فرستاده اند: /۲/۰۰۰ ریال ۱/۰۰۰ ریال * شهریار سازش – آبادان ۱/۰۰۰ ریال * شهرام سیف الله زاده ساز /۳۷۷ ریال انگلستان توسط آقای سازش در از شاهین آبادان /۲/۰۰۰ ریال /۲۰۰ ریال عملی شود. الته بعضی از این * خانم روح انگیز قشقائی شیرین سازش – آبادان جوانان – مثل خودم – کمکهائی زاده از آبادان – /۵۰۰ ریال کرده اند که در مجله هم اعلام شده * امیر مومن زاده از…؟ است ولی از آنجا که امسال، /۵۰۰ ریال دانشگاهها و مدارس وضع استثنائی * محمود به جویا از کرمانشاه داشت و عموما تعطیل بود و اکثر جوانان بیدار و آگاه نیز در جریان * آقایا خانم محبوبی مبارزه علیه رژیم خودکامه و شهر اصفهان /۱۰۰ ریال نوکر بیگانه بودند موضوع کمک به * گازر پرست از…؟ /۱۵ ریال * شهریار سیف الله زاده ـ از طرح انسانی بنای یادبود تا حدودی ناشناس از پست مرکزی انگلستان توسط آقای سازش در فراموش شد اما اینک که مدارس /۵۰ ریال آبادان شده و انشاالله بزودی دانشگاهها * کمک کنندگان هفته ۲/۰۰۰ ریال گشوده می شود من پیشنهاد گذشته: * شاهرخ سیف الله زاده ـ از * ناصری میکنم شما یکبار دیگر از نسل انگلستان توسط آقای سازش در جوان بخواهید که در این امر خیر اجتماعی شرکت فعال بکنند و چه * جعفر سازش – آبادان خودشان و چه خانواده هایشان از /۱۰/۰۰۰ ریال هیچگونه کمکی به اجرای این هدف طاهره سازش – آبادان اجتماعی و انسانی خود داری نکنند /۱/۰۰۰ ریال باشد که با ایجاد بنای یادبود، یاد * نسرین سازش – آبادان خانه آبادان: * قشقانی /۱۰۰۰ ریال آبادان * ساکی ظهرابی * قطره نبی فرمانی داری؟! * مهدی سازش – ابادان /۱/۰۰۰ ریال * سعدیان /۲/۰۰۰ ریال رضا سیف الله زاده ـ آبادان ۲/۰۰۰ ریال کمکهای کارکنان تلمبه /۲/۰۰۰ ریال /۲/۰۰۰ ریال محمد رضا فروغی /۲/۰۰۰ ریال جهانبخش * قائمی شیرالی ۵۰۰ ریال حاجب حمیداری * اشتری * اریس * ساعدی /۵۰۰ ریال /۵۰۰ ریال /۱/۰۰۰ ریال 9 مقدم * زنگنه * ایرانشاهی * بخرینی نژاد /۲۰۰ ریال /۲۰۰ ریال /۱۰۰ ریال /۱۰۰ ریال /۱۰۰ ریال /۵۰۰ ریال /۲۰۰ ریال /۲۰۰ ریال /۳۰۰ ریال /۲۰۰ ریال /۲۰۰ ریال /۲۰۰ ریال /۵۰۰ ریال * فیروزی مقام * بنواری صابری * حسینعلی پور کاظمی سبزی پور صالحی * رحمانی /۳۰۰ ریال /۱۵۰ ریال /۳۰۰ ریال /۲۵۰ ریال /۱/۰۰۰ ریال /۲۰۰ ریال /۵۰۰ ریال /۵۰۰ ریال تلفن مستقیم: مجله جوانان امروز ۳۱۱۲۰۵ ▸
کیف پول ۱۴۵۰ تومان .. – غلامرضا بهرامیان یابنده پول قهوه ای رنگ بزرگ بدفتر مجله مراجعه کرد و گفت این ساک حدود یکماه و نیم پیش در حوالی توپخانه تاكسى من جا مانده بود در این مدت خیلی تلاش کردم تا این ساک را بدست صاحبش برسانم ولی موفق در باسوئیچی نشدم تا اینکه پیاد مجله جوانان بانک تهران * پول و چک: چکی بمبلغ گواهی کار اتوبوس رانی، ابی. متمایل به مغز پسته ای به تفنگ خفیف کالیبر ۲۲ رضا احمدی پیشه ور بهمن ماه شده است. این خیابان پارک افتاده و به اینجا آوردم محتوی این ۹- در پاسپورت- کارت شناسایی و ۲۰۰۰۰۰ ریال حیدرعلی باقری غلامحسین خلق آموز، پروانه حمل . شماره ۳۸۸۹۴ تهران – ص که از ساک لباس زنانه – مردانه ـ چند عدد مدارک دیگر ـ چنگ هولی روسری – و مقدار سوغاتی های ۱۰ ـ شناسنامه ـ حسین پاشاآنا چکی بمبلغ ۴۰۰/۰۰۰ ریال سند ازدواج – پروین عباس نژاد و دیگری است که نشان میدهد صاحب ۱۱ – پایان خدمت – شناسنامه متعلق به «علی رجبیان» ساک از مشهد مقدس آمده بود کارت شناسائی – محمد اسماعیل ۳۹۰ تومان پول پروین رستگار شهرودی سحر خیز – یابنده: جعفر خان قدرت جعفری – کیف پول قهوه ای هما رحیم نژاد اتومبیل پیکان سبز رنگی به در مدارک شماره ۹۶۵۶۴ تهران دفترچه حساب پس انداز: شهرستان قزوین – خیابان سعدی * تحویل گرفتند گذشته، علی مراد طلب محمدی با مبلغ ۵۰ تومان، فاطمه نجف یار نواده عبداله ـ ـ محمد علی اصغری۔ فرعی – نزد امام جماعت مسجد احمد بدفتر مجله مراجعه ساک و مدارک ۱۲ ـ پاسپورت و شناسنامه ـ صلاح رازلیفی – چکی بمبلغ ۱۲/۰۰۰ اکبر صالحی یک می باشد. اتومبیل پیکان زرد رنگ به پاسپورت خود را تحویل گرفت و الدین احمدی ریال – چکی بمبلغ /۷۰۰۰ ریال همچنین ولی معروفخانی – محمد ۱۴ – کیف مشکی – کارت مالکیت متعلق به گاسقاه عبداللهی خبیصی محمد تقی احمد اتومبیل و چند قطعه عکس – ایرج ریال پول نقد در دفتر مجله موجود قربانی پوره مبلغ ۱۰۰۰۰ بیطرفان نظری – غلامعلی شماره ۲۶۵۹۵ – اردبیل در خیابان نارمک – خیابان مدائن – کتابخانه عمادی * ساعت محمد رضا صادق یابنده ساک وی APP یک چک فرانسوی که در خیابان دانشجویی گواهینامه رانندگی – کارت شناسانی: بهج چکی بمبلغ ۲۰۰۰ ریال و وسایل خازنی – قدیر علی کیا ۔ خسرو پاستور پیدا شده کوچکی زاد – قدرت الله * مدارک تحصیلی مهدی و . دیگر «هایکانوش باباقالوسـت طباجشوقانی – محمد باقر اصفهانی ناصر صفارمنش – مهوش رفیعی بانس». على محمد عبدالعلی – على جغلی – محسن ه ساک برزنت درر قهوه ای فرهنگی – مهرزاد فروزش پی ۔ حبیب علی رضا پور – چرخیان – ناصر قوامی – شهناز محتوی شلوار، چادر و یک زنبیل على صالح ثابت قدم – شمسی قرمز رنگ شامل لباس چادر، بلوز كامرا. رستوران – حسن گلی ۔ خورسندی . گواهینامه متوسطه – پروین – – شروین کوچکیان صبور محمد باقری – فتوکپی دیپلم – شهین ۹ یک کاور لباس محتوی کارت دخت لیلامیان ـ گواهینامه ابتدائی یکدست کت و شلوار ـ دو بلوز و گواهینامه و مالکیت و بیمه اتومبیل: چهار جلد کارنامه دوره دبیرستان – یک کلاه که در دفتر مجله موجود غلامرضا بیک زاده – ابراهيم قول همدانی – امیر محمود خانی. است. امامی – رمضان نظری اشکنانی – .على صالح ثابت قدم – ۱۰۔ کیف قهوه ای زنانه حاوی محمد رضا کیان ـ عباس ریوندی – عبدالحسین سیاح طاهری – قاسم و پاسپورت عینک و مدارک دیگر عبدالمحمد بیت سیاحی. ایرین الیزابت و نیگه غلامعباس بختیاری – باقر قاسم پور جهانگیر . قدسی دانش – ـ محمد علی مهتری * اتومبیل زاده – ۔ محمد حسن خواجه ـ شمسی دفترچه بیمه: محمدرضا انشار نجاتی رستوران ـ هاشم ناظری راد ـ عباس خیابان آرامگاه ۱۸ متری تختی بوسیله اهالی محل در محمد مصحفی – زینت حسینیان – اتومبیل مسروقه پیدا شده که ریوندی – محمد صادق رستمی – علیرضا عطالهی – ایران و جدانی – مشخصات این اتومبیلها عبارتند از کامیون (کفی) آهن کش به شماره اصغر شم زن ـ شهرام خدادادی۔ صدیقه آقا زاده حسین آزادی نائینی انعام اله ابهری سند مالکیت زمین و مدارک ۸۳۵۷۳ که بر روی بدنه نوشته شده عینک ذره بینی مردانه و دیگر، قسمت اله شاهوردی – چند و فاقد شماره رسمی است و اتومبیل دیگر اتومبیل پیکانی است به رنگ برگ استاد احمد خانلری – مسجد ولى العصر – آقای مجید – ساعت کامپیوتری مردانه ـ مبلغ /۱۰۰۰۰ ریال متعلق به میرشجاع ميرانصاری زرگر ۱۴ ـ كيف قهوه ای – دفترچه ابوالفضلی صاحبان این اتومبیلها مدارک خود را از سرویس اشیاء حساب پس انداز – کارت شناسائی۔ غلام باقری چکی بمبلغ * ساک و کیف میتوانند با ارائه مدارک و گواهینامه رانندگی و مدارک دیگر /۱۸۸/۵۰۰ ریال در وجه حامل۔ ۱. در ساک بزرگ مشخصات به آدرسهای قید شده سید منصور کلانتری ـ یابنده: : – کیف قهوه ای رنگ با مبلغ لباس و سه دفترچه بیمه متعلق به مراجعه و اتومبیلهای خود را تحویل پیدا شده تحویل گرفتند. محتری بگیرند. * اشیاء تازه دیگر: 1 – دفترچه حساب پس انداز . سید مصطفی نظم – غلامرضا آخوند تبار مازندیانی * شناسنامه های یابنده: احمد فتاحی . /۱۱۷ تومان پول نقد و یک چک سید حسن احمدی شاندیزمی /۵۰۰ تومانی و یک قطعه عکس ۲۔ کیف سورمه ای محتوی صفر على رضائی – كمال على . یک چک /۱۹۰۰۰۰ ریال و رادیو .دفترچه بیمه و گواهینامه هفته گذشته در مطلب «از ۸۰ جنازه شهدا……..» عکس آقای ۳۔ کیف قهوه ای گواهینامه اصغر فتح الهی یابنده پول و غیره کفن و دفن شهدا تا سر حد ۲ – گواهینامه رانندگی – ایراندخت شهردادی – ریتا شافرازیان – شهره گواهینامه رانندگی «امیرعلی ذوالفقار غیبی» رضویه ـ یابنده: عباس رمضانی شهشهانی ـ ولی اله شعبانی – ناهید خزائی ۳ – گواهینامه رانندگی – ستار طالبیان – زهرا طاهری ابهر فتوحی ـ یابنده: عباس رمضانی سیروس طاهر زاده ـ اقدس تیمور – وجه حامل گواهینامه رانندگی – عنایت اله چک ۴۶۷۶۰ ریالی در وجه چکی به مبلغ ۵۰۰ تومان متعلق به اخباری – زهرا اسمعيل . مدرس زاده معصومه ابراهیم بندی – ربابه حامل جفر اسلامی که چکی بمبلغ ۷۰/۰۰۰ ریال در رانندگی – کارت شناسانی – دی حساب پس انداز ۲ شناسنامه امکان همکاری و کوشش نموده از قلم افتاده بود که در اینهفته و در این فرصت چاپ میشود. سوسن ه ساک محتـری سه ۵ – شناسنامه ـ گواهی پایان خدمت بهرامی ـ فاطمه کسانی – حمیدرضا چک بمبلغ /۵۰۰۰ ریال ۴۔ کیف قهوه ای – گواهینامه گواهینامه رانندگی عبدالحمید ده میانی – عزیز آریک ـ فریبا پور بانک ملی ایران شعبه پهلوی رانندگی – صدر ده تومان پول – مرتضوی ـ یابنده: نصراله زینلی حسین زاده روسری – منوچهر خرم شسبتر در دفتر نمایندگی اطلاعات محمد حسین محبت صفا ۶ – گواهینامه رانندگی – علی بیگ خوی ـ عبدالمحمد بیت سیاحی – ری – عبدالمحمد بیت سیاحی – در تبریز موجود است قاسم بیت سیاحی فرح دخت عبادی – – دسته چک و چند قطعه عکس عندپیراهن – شناسنامه و وسایل گواهینامه رانندگی و کارت ناضی آنچرلی۔ دیگر نوروز کرمی ركن السادات عشق برگ معافیت و پایان خدمت: – دو عد تراولر چک بمبلغ ۵۰ كيف قهوه ای شامل سه عظیم خاک نژاد ـ سید احمد درخشان دلار متعلق به قدسی دانش دفترچه بانکی – گواهینامه رانندگی فاطمه ابراهیمی . دسته چک ـ کارت بلاغه تیموری – گواهینامه رانندگی – سناجردی – فرزام قریشی – یوسف شناساتی متعلق به یک شخص مالکیت اتومبیل و مدارک دیگر – ه – شناسنامه ـ حمزه رحمانی . ـ على جورسرا ـ نورمحمدی طاهری سه چک بانکی سپه و کارت بیمه و مالکیت اتومبیل عظیمی ـ على أشرف محمدی . کره ای احمد علاف جو داود : آبادی ـ یابنده – عباسقلی حیدرزاده ـ عیسی صادق یک چک بمبلغ /۱۶۰۰۰ – کیف زنانه کرم رنگ اصغر فتح الهی کارگر شرکت ابراهیم مرتاض کار نامه رسان على تپه ـ انعام اله ابهری. ریال متعلق به انعام آله ابهری – محتوی – کارت شناسائی – کارت * جوانان * صفحه ۵۵ سال ۱۲۰۱ – و کارت – شناسنامه –
. با که بگویم قصه این گناه را ؟ میخواستم به طرفش بپرم و حسابی این آدم جاهل نادان را ادب کنم اما مادرم نگذاشت و در اینوقت سیلی دیگر به گوشم نواخت. بازمن تحمل کردم و همسایه ها خبر شدند و به داخل خانه ریختند، پدر مهم نیست وقتی یک سگ پای آدمو گاز و مادر فاطمه هم آمدند و ما را از هم جدا کردند. برویش خندیدم او دیگر برای من یک فریب زندگی نبود، یک افسانه خواب آور بود یک گل دست برویش بلند نکردم و توی دلم گفتم: وحشی تک افتاده بود آنوقت گفتم: فاطمه میرم اراک گوشوار و انگشتر بخرم، بگیره نباید پای اونو گاز گرفت. من فاطمه را دیدم که در گوشه ای اشک میریزد و پارچه پیراهن و نقل و نبات بخرم، هر چی که تو گفت: نگران است پدرش با تندی به محسن در اینوقت اتوبوس میخراست حرکت کند. من بخوای، هر چه که تو دوست داشته باشی بخرم و سوار شدم. راننده و شاگرد راننده و مسافرین – توداری ابرو ریزی می کنی، بیشرف، من بیام. یکجور دیگر به من نگاه میکردند، نمیدانم چه فردا فاطمه رو میبرم اراک و به عقد مصطفی در با نگاهی که لبریز از شادی بود گفت: نگاهی بود ولی هر چه بود سراپا آتش و میاورم، چه بخوای و چه نخوای. ـ من فقط تورو دوست دارم، میخوام با تو دلسوزی و تحقیر بود. اما هنوز او این حرف را نزده بود که یکدفعه زندگی کنم با ناراحتی و جوش و خروش درونی به اراک دیدم پشتم سوخت و تا بخودم آمدم احساس کردم با دلی امیدوار و لبی خندان ازخانه بیرون رسیدم. پیاده شدم تنها در امید فاطمه بودم با عشق محسن با چاقو به پشتم نواخته فریاد و فغانی آمدم و شب را در خیال و امید بسر بردم، گاهی او هر چه میخواستم خریدم، چه امیدها داشتم، مثل بر پاشد صدای زن و مرد ده خاموش را در آن وقت خوابهای شیرین وگاهی خوابهای آشفته میدیدم یک شاخه ای که میخواهد به بار بنشیند و میره شب پرهمهمه کرد و در یک لحظه خون جلوی همینکه صبح شد بیدار شدم. صبح زود نماز بیاورد. چشمان مرا گرفت، آن لحظه ای بود که دیدم برای جور حالتی روحانی وقتی کارم تمام شد و به ده برگشتم شب بود بار دوم دست محسن بالارفته تا به سینه من فرود یعنی سر شب برد همه چیز مثل همیشه آرام بود و بیاید، مچ دستش را توی هوا گرفتم و پیچاندم و خواندم، دهکده در زلال سحرگ داشت، من از خانه بیرون آمدم و به بلیت گرفتم و منتظر حرکت اتوبوس بودم . رنگ خودش را داشت، من وارد خانه شدم با دیگر خدایا….. یکدفعه محسن از دور پیدا شد و به طرف من آمد خوشحالی به سراغ مادرم رفتم. چقدر در آن من هیچ چیز بیاد نمیاورم یکوقت به خودم آمدم که حرگاهیی از رفتم آنجا او جلوی پای من افتاده بود و در میان هیاهو پدر و روشن بردیم میخواستم لحظات ما صاف همینکه به من رسید گفت: از آنجا که نویسنده نامه از ما خواسته . گفتم: گذشته خواهرت بزرگتر داره، این تو هستی که دید فریاد کشید: داری شر به پا میکنی. ناگهان بدون مقدمه یک سیلی به گوش من نواخت، تکانی خوردم و دندانهایم را به هم فشار دادم ولی بخودم گفتم: ـ مصطفی آرام باش، تحمل کن. او که دید من عكس العملی نشان ندادم یک برادرم ضعیف تر از او بود و کتک خورد، از خواهر ما دست بردار، شر به پانکن. وضو بگیرم و نماز بخوانم که یکدفعه به دنبال مادر فاطمه گریه میکردند و خود او هم اشک میریخت و مادرم و چه بگویم؟ چرا اینطور هست؟ سروصدایی محسن وارد خانه ما شد و همینکه مرا با این که پدر و مادر محسن رضایت دادند که من است که نظر خوانندگان عزیز را بپرسیم گناهکار نبودم با این حال روزهای زیادی در . من نمیذارم تو با خواهرم عروسی کنی، امیدواریم خوانندگان عزیز با نظریات تاریکی زندان عمرم مثل یک گیاه. بی آفتاب نمیذارم ببریش تهرون، فاطمه نامزد پسر عمویش پرسید و من هنوز به روزهای تلخ ساتب خود مددکارش باشند و برای خود ما برادرم نزدیک آمد تا او را نصحیت کند اندیشم، و به فاطمه , اندیشم، به لحظاتی که هم جالب است بدانیم خوانندگان ما به این امامحسن براو حمله کرد و میانشان زدوخورد شد. رنگ عشق گرفت و سوخت. جوان چه میگویند و آیا این درست است که ختری درمانده در جامعه آلوده رها شود؟… روی پاکت بنویسید: تهران – خیابان خیام – ساختمان اطلاعات مجله جوانان – سنگ سبور مشکل هـ ر است. پایان آیا این 9 دادگاه… بیرون ریخته، آخرین کسی بوده که پرفروش ترین کتابهای روزهای محمود را دیده و اینطور میگوید: اخیر میباشد او در گوشه ای از این نمیدهند سری که انسان در راه خدا آن روز صبح محمود و چهارتن کتاب، هدف اقتصاد را چنین بیان وخلق خدا میدهد، دیگر دنبال آن دیگر را به میدان چیت گر آوردند. کرده. سرنمیرود. بخاطر همین سفارش ما من تا محمود را دیدم، دستم لرزید و هدف علم اقتصاد خلق ها د سازمان مجاهدین خلق، افتخار که همگی مانند، پدر و مادر خود متیه را اینطور معرفی میکند. انسان عزیزند. محمود می دانست که عسگری زاده شهید از برای آن که به پدر و مادر خودت هرگز دنبال جنازه محمود نرفتیم زار زار گریستم و او را به اغوش حال حاضر بایستی بسیج نیروهای وکسی هم نشانی از جنازه اش بما كشیدم، فرمانده ام فریاد کشید، مادی و معنوی خلق برای از بین روحیه تهاجمی خوبی برخوردار خدمت کنی. اول باید به همه ملت محمود را رها کردم و گفتم من بردن دشمنان خلق باشد، این هدفی انتظار میرفت. او در امر مبارزه حل نیز ادا کرده باشی. محمود معتقد نبود که اگر با بود آن طور که از یک انقلابی خدمت کنی تا حق خانواده خود را نداد. اما صبحگاه روز چهارم خرداد اینکار را نمی کنم چون او همسایه است از علم اقتصاد که شرایط حاکم شده بود، او چیزی خصوصی برای برای ما روز عزیزی است وهمه ما میباشد. در اینموقع محمود که بر جهان آن را به ما می آموزد. تا ساله این روز را گرامی میداریم، گونی به پیک نیک آمده می خندید زمانیکه دشمنان خلق ها بر جهان خود نداشت، تمام زندگی محمود در سکوت خود در شرایط سراپا ظلم و پیشبرد امر مبارزه خلاصه میشد، ستم ایران دلت را به تامین زندگی صبحگاه خرداد ١٣٥١ بود که و سعی داشت تا مرا دلداری بدهد، حاکمند هدف تولید، هدف اعمال راستین و مجاهد نمونه بود. فرزند معتقد بود که در این صورت نه تنها خلق بود و دین خود را به خلق خود، ملت، بلکه بخانواده نیز خیانت ساده زیستی و تیز بینی او نمونه نسبتا مرفهی برای خانواده خوش «محمود» به اتفاق چهارتن دیگر از خنده محمود و بی تفاوتی او تمام اقتصاد باید کمک به نابودی این مجاهدین، سعیدمحسن، محمدحنیف رگ و پی مرا بلرزه انداخته بود، او جباران و خونخواران باشد. بود. محمود به حق یک انقلابی کنی، انجام وظیفه کرده ای، بلکه او نژاد، علی اصغر بدیع زادگان به شانه من میزد و میگفت مرد باش جز این هدفی برای علم اقتصاد وعبدالرسول مشكين نام رهسپار مرد که گریه نمیکند، من طاقت نگاه خلق، نمی شناسیم و این تعریف میدان تیر چیت گر شدند، کردنش را نداشتم فرار کردم و رفتم اقتصاد و هدفش در عصر حاضر به طبقه محرومی که از میان آنها کرده ای، خانواده محمود عسگری انطوریکه زندانیها تعریف میکنند، پشت ماشین های ریو، از حالت ساعت ۲ بامداد این ۵ دلاور را از عادی خارج شده بودم و هیچ نمی فزون طلب زندگی می کند و خشم که او یعنی تنها نان آورشان به بزرگترین فداکاری را از خود نشان سلولهای زندان بیرون میکشند. فهمیدم، اما صدای محمود و امپریالیسم، خرمن بقای خلق ها را دوستانش می آمد، ما به بهشت می سوزاند، هیچ راهی برای ترقی وضع زندگی آنها سرو سامانی دادند. ملت ایران مادرانی همچون همه زندانیهای هم بند میدانستند که آنها را بکجا میبرند میرویم، خون ما حلال است، مجاهد برابر خلق های جهان وجود ندارد روی همین اصل شعارهای کوبنده راه حق باید از سرو جان بگذرد، و مگر آنان که علم اقتصاد مربوط به سامان دادن به وضع ملتی بود گذارند. است. در عصری که امپریال برخاسته بود، ادا کرد زاده، با تقدیم فرزند دلاوری چون خانواده فقیر او امیدوار بودند محمود به راه انقلاب ایران بدهد. اما آنچه برای او مهم تر بود مادر محمود را هیچگاه تنهانمی زندانیها محوطه را بلرزه می آورد بعد صدای رگبار بود که سرودها را خود را برگزینند، تولید را در جهت ردر حالیکه برای آنها کف میزدند خاموش کرد. از محمود هیچ چیز نابودی امپریالیسم و سگهای وسرود میخواندند، مجاهدین با خنده بجای نمانده جز یک عکس ۴×۶ زنجیری اش هدایت کنند. هرکس جز بسوی میدان تیر رهسپار میشوند. مادرش میگفت وقتی ماموران این کند و هرکس تولیدر ابزار تولید * مامور شلیک از حال رفت ساواک بخانه ما حمله ور میشدند را در جهت اقتصاد مصرف بکار در میدان تیر یکی از بچه همچون مغولها همه چیز را درهم اندازد، خائن است و به خلق های محلهای «محمود که در همسایگی میریختند و میبردند، چند دست جهان خیانت می کند، هرکس از میکند نوشته محمود را که میخواست تولید و از نیروی کار خلق ها برای استوار ارتش میباشد. مامور تیر کتاب کند با خود بردند، البومهایش تجمل و خرج های غیر ضروری را و هرچه که به او مربوط میشد. استفاده کند و مصرف کالاهای کتاب اقتصاد بامیانی قرآن» و بیهوده را رواج دهد، یعنی اقتصاد محلهای زندگی خلاص بوده، او بطوریکه خودش تعریف نموده و در حال مستی دوماه بعد چند نوشته دیگر از محمود بجای مصرف را ترویج نماید خائن به حرفهای دلش را پیش بچه های محل مانده که این کتاب از جمله توده هاست. جوانان * صفحه ۵۶ * سال ۱۲۰۱
SFP FLUORIDE PASTE ياده TOOTH PAVEHY WHITENS TEETH and PREVENTS TOUTH DECAY SP 1 : 1 Ma ۱۰ ۰ ۰ ۰ 500 Moroor Pa اس اف بی فلوراید جوامع دندانپزشکی جهان بکار بردن ترکیبات فلوراید در خمیردندان را تأکید کرده اند. خمیردندان باد ها برای جلوگیری از کرم خوردگی و فساد دندان محتوی اس اف پی فلوراید (پیشرفته ترین ترکیب فلوراید) اندان باوه
اطاق خواب شماره ۱ ● . . . کاخ قطبي… . ● داشته و چه کسی پیشنهاد و تشکیل آن ها داشتند که از سایر ادارات باید تامین . . .را داده و چه کسی مسئول زندان ها بوده و میشد آنهم درصورتیکه که مهم و یا از بازجویان بوسیله چه کسی تحقیق و نظر مقدار و رقم آن درسطح نسبتا بالا * درباره ساواک حرف بزنید. مامور خدمت میشدند و مسئولیت اعمال بوده به این جانب گزارش میدانند درمورد آنان با چه کسی بود؟ دستگیری افراد موارد مختلف و نحوه هرکس از ارتشه. عملا جواب: سازمان امنیت دارای یک عمل متفاوت است. به طور خلاصه از او سئوال کردم از چه تاریخی مسئولیت شغلی شما در سازمان زندان در «اوین» می باشد و از زندانهای چنانچه افراد منفردی از خرابکاران اطلاعات و امنیت شروع شده است و چه شهربانی نیز استفاده مینموده و قبل از شناخته میشدند که بطور مخفی زندگی تاریخی پایان یافته و مشاغلی که به شما . اینکه من سر کار ایم این زندان وجود کردند به محض شناخته شدن، ارجاع شده چه بوده؟ در جوابم گفت که: داشته و سپس به علت کمی جا در همان مامورین تعقیب آن ها را دستگیر مسئولیت ریاست سازمان امنیت در محل (زندان اوین) توسعه یافته است. تحویل میدادند و گزارش به این حدود ۱۴ سال تمام با من بود تا اینکه رئیس زندان و اداره کل خاطـت داده میشد اگر بشکل گروهی و مخفی بدرجه سفیر کبیری شاهنشاه آریامهر در مسئولیت زندان را به عهده داشته و برای زندگی کردند و مسلح نیز بودند و پاکستان مفتخر شدم و تقریبا ۴ ماه بعد به حفاظت زندان نیز واحدی از دژبان مامور دیده شده بود چون مقاومت می علت خستگی و بیماری استدعای حفاظت بود و پس از تشکیل نمایند برای دستگیری آن ها از طرف معافیت از سمت نمودم که مورد تصویب کمیته هماهنگی در تهران و اداره مربوطه طرحی جهت دستگیری آن واقع شد سئوال شد: اختیارات و شهرستان ها کمیته هم زندانی داشت که تهیه میشد و حتی گاهی به اطلاع این مسئولیت شما در سازمان اطلاعات و در محل شهربانی بود و مدیرکل امنیت جانب هم می رساندند. آن محل را شبانه امنیت کشور چه بود و به چه نحو گردش داخلی سلواک که مسئولیت این کمیته را محاصره و اول صبح ابتداء با بلندگو به کار به شما گزارش میشد. عهده دار بود از آن زندان استفاده میکرده آن ها اطلاع داده میشد که مقاومت جواب داد اختیار و مسئولیت است و به علت هماهنگی ننمایند و تسلیم شوند متاسفانه هیچ وقت سازمان امنیت کشور، تحصیل اطلاعات مقامات انتظامی و ساواک و ارتش این تسلیم نشدند و با گلوله جواب میدادند و پاسخ سئوال ملکه چرا تمام سطح این برای حفظ امنیت کشور، تعقیب اعمالی کمیته بوجود آمد که نمایندگان درگیری شروع میشد و تیراندازی از داشت آقا فقط شبهای جمعه همراه دیوار با آئینه پوشانده شده گفت روزی که اقسامی از جاسوسی است و تعقیب و عواملی از شهربانی – سازمان امنیت – طرفین شروع میشد و خود ساواک نیز آقای قطبی تصمیم گرفت روی این دیوار انجام عملیاتی که بر ضد استقلال و ارتش – ژاندارمری در آن کمیته وجود چند نفر تاکنون در مراحل مختلف شهید بعد از ظهر جمعه اینجا را ترک می کرد رانقاشی کند. بهمین جهت یکی از نقاشات تمامیت کشور و نفع اجنبی صورت داشت که کارها را در ادارات مربوطه و پس از مدتی مقاومت اغلب قدم به ساختمانی گذاشتیم که با تابلو بنام مدتها باینجا رفت و آمد داشت و با میگرفت و جلوگیری از فعالیت جمعیت سریعا انجام دهند. کشته و یا تسلیم و گاهی بعضی از افراد های قهوه خانه ای زینت داده شده بود. دریافت مبلغ قابل توجهی روی دیوار هایی که تشکیل و اداره کردن آن ها رئیس زندان اوین از طرف مدیرکل نیز از پشت بامهای همسایه ها فرار می وسط اطاق یک حوض کاشی کاری با رانقاشی کرد غیرقانونی اعلام شده یا بشود و همه اداره حفاظت تعیین میشد و رئیس زندان نواره های رنگارنگ بچشم میخورد از آنکه وی پولش را گرفت و ممانعت از تشکیل جمعیت ها که مرام یا مسئولیت زندان را عهده دار بوده است و سئوال: درمورد افراد زندانی اگر اطراف اطاق را مخده های ایرانی رفت. آقای قطبی مدتی بدیوار خیره ماند رویه آنها مخالف قانون اساسی است و بازجویان در اداره (امنیت داخلی – کسی فوت میکرد به هر علتی شما شخصا مفروش ساخته بود و شواهد نشان میداد و چون از نقاشی خوشش نیامد دستور داد جلوگیری از توطئه و اسباب چینی بر ضداطلاعات – اداره حفاظت و سایر درچه مدت زمان از علت دقیق مرگ آن که در این اطاق بساط دود و دم بر قرار روی آنرا آئینه کار بگذارند، در حال ضد امنیت کشور و بقیه وظایف که در ادارات) از طرف مدیران کل مربوطه ها مطلع میشدید. آیا درمدت ریاست شما میشده و شبها بزم ایرانی جریان داشته حاضر نقاشی مورد بحث زیر این آئینه قانون مربوط به تشکیل سازمان تعیین میشوند و آنچه اطلاع دارم موردی پیش آمد یا نه اگر بوده چندمورد اطلاعات و امنیت کشور تصویب شده بازجویان دوره بازجویی از نظر آموزش میهمانان سرشناس خود باینجا می آمد و داده است.. نمودند. است. قرار دارد. هر یک از ویلا ها با بهترین مصالح قطبی برای بچه هشت ساله و معلم و است و روش کار به این ترتیب بوده که سیستم بازجونی دیده بودند و ضمنا به جواب – من به یاد ندارم درمورد وتزئینات داخلی ساخته شده بود و بیش پرستار انگلیس او . هم ویلای برای اجرای این وظایف اداره جاتی وجود اطلاع میرسانم رده بازجویان در مرتبه فوت یا زندانی گزارشی دریافت داشته از هر چیز اطاق خواب و حمام در آن جداگانه ای ساخته که در داشته که هر قسمت از آن را اجراء هفتم الی هشتم با این جانب هستند حتی باشم (نصیری در بالا اشاره کرده بود که بچشم میخورد ویلاها در روی صخره ها مینمودند، مسلما اداره ضد جاسوسی در از لحاظ قیافه و نام آنها را نمی شناسم و گزارشات زیرنظر من بودو رهبری را من ویلای شکیل دیگری که در آن تمام میکرد داخل کشور، امنیت داخلی کارگزینی، انتخاب بازجریان طبق روش باروسای عهده دار بودم) اگرچنین اتفاقی افتاده زیبائیها بکار گرفته شده بود جلب توجهمان راکرد سایر نمائی . در این ویلا پرندگانی مثل طوطی امور مالی، اداره فنی جمع آوری ادارات آن ها با مدیرکل مربوطه بوده. باشد مدیرکل اداره کل چهارم فردای قرقاول نگهداری میشد و قبلا هم ده عدد اطلاعات، بررسی و بهره برداری سئوال – گزارش زندان و درگیری آنروز، گزارش میداد و همچنین رئیس باغبان گفت آقای قطبی هیچگاه وقت آهو در آنجازندگی میکردند که بعلت عدم بازرسی اداره تحقیقات، اداره حفاظت و مامورین و دستگیری ها در چه مدت و به بهداری نیز علت فوت را باید گزارش نکرد از این ویلا دیدن کند و بطوریکه رسیدگی از نظر خوراک و آب | آموزش که هر مدیرکل وظایف خود را چه نحو به شما گزارش میشد میداد می بینید از نظر زیبائی و نفاست درگذشته اند. جواب – گزارشات داخلی زندان به انجام و نتیجه را به اطلاع این جانب هیچگونه کم و کسری ندارد. سئوال: چندبار ظرف مدت ریاست لیست تلفن یکی از ویلاها که در روی دیوار یکی از اطاقها آئینه بدست ما افتاد چاپ می کنیم تا بوسه میرساند و این جانب رهبری و هدایت آن رئیس زندان و مدیرکل حفاظت داده شما پیش آمده است که زندانی یا چند نفر میشده اگر موردی پیش می آمد که از زندانیها مبادرت به قرار نمایند و چند بزرگی خود نمایی میکرد و سر آشپز در و بزرگی این ویلاها پی ببرید. جوانان * صفحه ۵۸ * سال ۱۷۰۱ ها را داشتم. سئوال: سازمان مذکور چند زندان احتیاجات مالی و یا زندگی یا حفاظتی توفيق فرار پیدا کرده اند و اگر ‘ ۱۷ ه ۱۸ To ۲۲ : ۲۸ بدهی یکی از دوه و اطاق پذیرایی در عکس د یکی دیگر از سالنهای پذیرانی. قسمتی از بوفه و میز ناهار خوری، دیده میشود. شنیدیم چند شب پیش شعبان جعفری بعنوان اعتراض ببازداشت . بند تلفن میشود و تلفن کننده خود شروع بداد و فریاد میکند میگوید امشب قرار است در در بند انفجار عظیمی روی دهد که براثر براثر در گیریهایی که با مامورین آن خانه های شما با خاک یکسان چندین میخورد. بکمیته های انقلاب تحویل میدهند. پاسدار انقلاب پیدا میکند درحال حاضر زندان موقت شیشه را هم میشکند که بخاطر خواهد شد. بازداشتگاه دادگستری مملو از همین مسئله شعبان را از زندان این تلفن ها باعث میشود تا اینگونه آدمهاست که عمومی به بازداشتگاه انفرادی ساکنین در بند از خانه های خود در بین چهره های سرشناس هم بچش منتقل میکنند و در حال حاضر خارج شوند و بفکر راه چاره ای بر بشدت از وی مراقبت میکنند آيند. یکی از این آدمها شعبان شعبان جعفری از نظر دادگاه انقلاب گفته شد. آنشب عده ای خود را جعفری است که از چندی قبل جرائم زیادی دارد که مربوط بدوران از محدوده در بند خارج می کنند بازداشت شده و در بین سایر دکتر مصدق و کردتای ۲۸ مرداد . گروهی هم تا صبح با ترس و هراس دستگیر شدگان دیده میشود علیه حکومت ملی این رجل سیاسی فراوان بیدار میمانند که خوشبختانه شعبان جعفری که زورخانه اش هم توسط مردم تصرف گردید و قسمتی * شایعه انفجار در در بندا از آن باتش کشیده شد قبلا گفته * هفته گذشته ناگهان کلیه بیش از حد ساکنین منطقه شده است سالن ساختمان خوابگاه میشد که متواری است و در ژاپن ساکنین در بند بخیابان ریختند و در اینست که چگونه شماره تمام تلفن بسر میبرد ولی ناگهان خبر انتظار حادثه ناگواری که اتفاق های محدوده مذکور بدست تلفن کننده افتاده و قصد وی از ایجاد دستگیری وی انتشار یافت و معلوم نیفتاد در بیم و هراس بسر بردند. شد نتوانسته از دست سربازان شنیدیم در یکی از شبهای هفته رعب و هراس برای ساکنین منطقه است. هیچگونه حادثه ای روی نمیدهد. تنها مسئله ای که موجب تعجب هـال انقلاب فرار کند. گذشته بخانه های ساکنین خیابان در در بند چه بوده است؟ I’ ● سـالن کلبه مرکز آشپزخانه راننده وس کارار ــــــــرایدار انبارورختشوی نگهبانی دامداری وگلخانه این لیست داخلی یک قسمت از قصر قطبی در جاده کرج است توخود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! . ..
کشاورزی و نوین و انقلابی اداره امور مملکت است ولی مردم توانسته اند حکومت وه خلق کرداری یکپارچگی… بهناز شفیعی پیروزی در این امر مهم خواهد کرد بدون سلطه شیوه فاسد و را حفظ نموده، شرایط زندگی خود را پوسیده بوروکراسی موجود ـ اینان نیز حفظ نمایند. منظورم این است | آورد. «امام» شما و ما همه جا مثل میهن دوست ترین فرد، تمامی بدین ترتیب اگر این اعمال نیروهای فردای ایران خواهند بود که که آگاهی توده های ما آن چنان است جامه تحقق بخود پذیرد نتایج زیر را با انقلاب خود در سطح روستاها که قادرند در شروع کار مجریان | امپریالیستها را از سرخ و سیاه و خواهد توانست بوروکراسی فاسد خوبی باشند و این رهبری است که در برخواهد داشت. ۱ـ به علت جاذبه شدید عمليات. مارا منهدم و مدیریت جدیدی در بایستی بتواند این برنامه را تکامل | زرد و آبی مورد حمله قرار داده تا رفاهی و اقتصادی برای یک زندگی ایران پدید آورند. بهتر تمام حاشیه نشینان شهرها که بخشد تا جائیکه مرکزیت شکل | اجنبی بوجود آید، شما چکاره هستید یک ایران مستقل و دور از نفوذ ۴- با بالا رفتن سطح زندگی گرفته و مدیریت جدیدی بوجود که میخواهید همه علائم و نشانهای اجبارا دهات را ترک نموده بودند محرومترین طبقه این اجتماع آورد تا بهتر بتواند توده ها را بهدف | ملی مردم این مملکت را از کتاب بسوی آب و خاک خودروانه شده و اختلاف طبقاتی تعدیل یافته و نزدیکتر سازد. زندگی ملت بزدانید؟… شهرها که جامعه ای است مصرف همگونی اجتماعی آحاد ملت بیشتر ۴- سنتهای فرهنگی و مذهبی ما من امیدوارم هر چه زودتر این کننده به حد متعالی از جمعیت شده و برای رسیدن به هدف نهایی در روستاها دست نخورده تر مانده | آقایان حداقل به این شور و تقدس فرهنگ مستعمراتـي خواهند رسید که امکان تجدید حکومت اسلامی آمادگی ملی بیشتر است سرویس های لازم در امور آب و برق ـ منزل – خیابان سازی مدرسه و خارجی بیشتر خواهد شد و مقاومت در مقابل ارتجاع داخلی نتوانسته بطور غالب در آنان نفوذ شکلاتش قابل حل خواهد بود) درگم شهرها تعدیل یافته و توضیح میدهم ۱- کادرهای اداری ما اعم از آنان را عقب نشاند. جوانان با ادغام | خوشحال شوند. ا۔ ملت مادر جهت خود کفائی بخش دولتی یا خصوصی (ارتش در این فرهنگ اصیل خود را باز کشاورزی گام بر خواهد داشت نیز جزء آن است) در طی دوره یافته و فردای راستین ایران را سیستم کشاورزی جدیدی را بر زمامداری شاهان سابق بخصوص خواهند ساخت. وی خرابه های سیستم قدیم بنا شاه منفور بخاطر شیوه مستعمرانی خواهد کرد بدین معنی که ما بودن آن چنان در تار و پود فساد و قتصاد کشاورزی خود را با الهام از تباهی بهم پیچیده است که هر عملی سنت های دیرینه کشاورزی خود و بخواهد در این طریقه پیاده شود امام خود که پیوسته از «ایران» سخن میگویند و بزرگترین مبارزه ضد ر بهداری به سهولت قابل دسترسی ایمان من به این پیشنهاد از چند آنها غالب است و این بزرگترین امپریالیستی، را علیه دشمنان ایران ست (بخصوص که ترافیک نکته سرچشمه میگیرد که بشرح زیر ثروت روسیله است که میتوان در رهبری کردند پی ببرند و کاری | عاصی و ستم دیده چون اندکی طعم مقابل استعمار و استبداد ایستاد و نکنند که دشمنان امروز ایران | آزادی را چشیده اند توجهی به تذکرات آیات عظام و رهبران سیاسی ندارند وخود سرانه عمل می کنند وهمینها هستند که بهانه بدست عوامل خارجی در کمین نشسته دهند. داغدار ایرانی سروده اند ولی این وظیفه فرد فرد ماست که از این نوروز… از حلقوم من بدرآمده است…. چنان خود را مصمم نشان دهیم هان ای شهید، ای که تو پاکیزه اتش نیروهای جوان پرشور و رنگ تباهی بخود خواهد گرفت. من خیابان روئیدند و شکفتند، مگر لاله ر ـ اعتمادی که به ضد انقلابیون ثابت شود در دامنی ایران ما دیگر جانی برای استبداد و نقلابی بدون سلطه حاکم بوروکراسی دشمن اصلی انقلاب ایران را فقط و های هفده شهریور را از یادبرده ای؟ ناسد قدیم بنا خواهیم نهاد فقط در چهار چوب این بوروکراسی نه تنها برکف اسفالت خیابان که در زیر خاک تیره تر بگزیده مسکنی | خفقان وجود ندارد، بعد از این ۳- توده های جوان انقلابی که فاسد می بینم اگر شاه رفته است در کویر هم لاله روئید! آری شگفت هر عیدباتو بوده و این عیدبی توام مبارزات شکوهمند و دستاورد های نی نی چنین نبوده توهرلحظه بامنی | خونین آن باید به عوامل فرضت مروزه در شهرهای ایران تجمع فرهنگ مستعمراتی حاکم بر جامعه انگیز است ولی حقیقت دارد آنرا، رخنه آنها را به صفوف رهبری و در مجموع ارند وبی صبرانه در انتظار مدیریت این مملکت از بین نرفته و میگونی نه؟ سری به کویر و دریاچه فرزندم! بنظرتواز ترانه های مبتذل طلب و متزلزل ثابت کنیم که اجازه استعماري که هرسال نوع حولات انقلابی هستند به روستاها در فرد فرد این جامعه بوروکراسی نمک بین راه قم و تهران بزن و ببین آهنگ آنرا، چه میگویم، حتی نخواهیم داد. نواهند رفت و در پراتیک واقعی بنحوی وجود دارد که هزاران ندگی شرکت فعالاته خواهند داشت برکویر نمک، شکفته است.سری به ضد انقلابی است (چه ارتش که در نتیجه برخورد و ادغام قادر به کودتامیشود و چه غیر ارتش – گورستانهای همه شهرهای ایران بزن بهترنیست؟…. گاهیهای روستائیان و جوانان که میتواند فساد و بی تفاوتی بوجود تا از نزدیک ببینی… در سرای مردگان قلابی شهری در این پراتیک هم آورد) نیز گلهای سرخ ولاله های خوشبوی فرزندم! نوروز فصل گشت و گشت و گذاری تبریک به ایمانشـار .. رسیدی از هفت «اورتور، آن را اربابان «غربی» ماتعیین کرده ودستور می پیروز باد آزادی، سرافراز باد ایران دادند أنها تبریک می گوئیم. تبریک به سعادتشان.. تبریک به خدشان… گذار است طح آگاهی روستائیان بالا خواهد ۲- ملت ما در طول این انقلاب شهادت زینت بخش دنیای خاموشان بهتر از سر زدن بر مزار شهیدان و شده است… حتی مردگان، نوروز و هم سطح دانش جوانان توانست به هویت خود مراجعه نماید قلابی در جهت شناخت بهتر و و اکنون فرهنگ غالب فرهنگ ملی امسال را جشن وعید می گیرند… تماشای گل و ریاحین روئیده بر هم خواهیم داشت؟ فرز مزار آنان، که چه خوش است و بشتر سنت و فرهنگ ایران شکل و مذهبی ما است که نیروی اساسی عیدشهادت… جشن خون… فرزندم! توهنوز از زیبانی تماشایی و چه عطرآگین است و واهد گرفت. بدین ترتیب نیروهای آن در جوانان پرشور و انقلابی وان ایران را آماده پذیرش شیوه نهفته است که از فرهنگ رنگها که باتناسب کنار هم بکار برده سکر آفرین… آه… که نمیدانی چرا نداشته باشیم. ولی بگذار – اول ماجرای هفت سین را برایت بگویم. و بگویم که استعمار با هفت سین ما چه کرد! همه تاریخ دانان در باغسار مستعمراتی کمتر صدمه دیده و شوند چیزی نمیدانی ونمیدانی که امکان بوجود آوردن یک مدیریت لکه های سرخ خون برکفن سپید خاطره های این گلگون کفنان آشنا به فرهنگ ایرانی معتقدند که هفت سین در ابتدا هفت شین بوده و صحیح بر مبنای واقعیات جامعه ما از هر رنگی دلنوازتر وازهر گلی درگور خفته، چه سبزه های پر راریها دستگیر شدند چند نفر دستگیر مدند و بوسیله چه کسانی دستگیر شدند احیانا اگر کسی هنگام فرار تیرخورده | را قابل دسترسی میسازد این طراوت چشم نوازی روئیده که هر پیشنهاد نه تنها از تفرقه و تماشایی تر است… اه فرزندم توهنوز به آرای مرده متحرک با یکبار تماشا به به مرور زمان! هفت سین شده است. شاید اینهم از حیله های ید نمائید جواب: از زندان به یاد ندارم فراری اصطکاک بی مورد نیروی جوان روحنواز موسیقی، موسیقی «گریه» زنده ای جاوید مبدل می شود اگرچه استعمار است که هفت شین ما را در ر اواک وجود دارد ولی درنظرم هست نگامی که یک خرابکار برای معرفی و آشنا نشده ای و نمیدانی گریه پدران اشته باشیم اگر داشته باشیم در سوابق جلوگیری میکند بلکه در جهت هم بخوابد و کلمه شهید که بعدا برایت خواهم شمرد از سر ومادران فرزندکشته، فرزندان پدریا وحدت ملی و اعتلای انسانی آنان را درست همین معنا را می دهد ـ زنده سفره نوروزی ما برداشتند و بجایش یداکردن همکاران خود از زندان باتفاق | همگام خواهد ساخت و برای آینده مادر کشته، خواهران برادرشهید در گور خفته – شهیدان هستند که هفت سین نهادند آنهم چه هفت حضور دارند اما وجود نه، و آنها که و برادران خواهرازدست داده برمزار امورین ساواک خارج میشد گاهی | مدیران را تربیت خواهد نمود سینی! سیر، سرکه، سماق، سنجد ۳ـ ملت ما در مجموع نشان داده عزیزانشان، شهیدانشان، گلگون بر روی زمین میلولند و پایبند ندان به محل دیگری مانند شهریاتی یا است که خود بهتر میتواند حافظ | کفنانشان چه آهنگی ملکوتی واوائی عقیده و جهاد در راه آن نیستند. راری داشتیم یا درحین نقل و انتقال از سینی که بویش ارات که آن هم باید سوابق آن در اداره منافع خود باشد تا دستگاه اداری اهورانی وچه موسیقی شورانگیزی مردگان متحرک هستند که وجود مردم آزار و خاصیتش ملالت بار؛ هفت ربوطه سئولین امر بهتر می توانند جواب بدهند ولشکری فاسد شاه ـ اینروزها محله دارد.. ا این جانب که اطلاعات کلی دارم. های تهران بدست مردم اداره میشود یا بهتر گفته شود این روزها محله برای جشن نوروز از پیش ساخته تبریک چه می شود؟ شده، حتی ترانه نوروزی نیز سروده خوانندگان عزیز دنباله این بازجویی های تمام شهرها و روستا بدست الب را که برای اولین بار منتشر میشود مردم اداره میگردند. با وجودیکه شده اینرا من سروده ام. نه، من حکومت موقت انقلابی در جنین شماره آینده مطالعه فرمائید. نسرودم میلیونها ولی امسال مطمئن باش در فرزندم! گفتی دید و بازدید و امسال، حتی «هارمونی» موسیقی خانواده های ایرانی، ایرانیان مسلمان ایرانیان میهن پرست سفره هفت مسلم بدان هم دید و بازدید شین خود را خواهند گسترد و هفت داریم. هم تبریک… به دیدار خانواده بازماندگان شهیدان می رویم و به بقیه درصفحه ۶۲ جوانان * صفحه ۵۹ * سال ۱۲۰۱
ورزشی جوانان حسین فکری قائم مقام سازمان ورزش بفرمائید،زمینووس «حسین فکری» مبارز دانا و شناخته ساعت ۷/۵ صبح بدیدارش رفتم مثل همان شده و از فرهنگیان خوشنام که سوابق او در روزهائیکه مربی تهرانجوان بود لوطی و بی ورزش برای هر ورزش دوستی روشن ریا دستم را فشرد، اوقاتش خیلی تلخ بود میباشد ماموریت یافته تا ورزش را سر و بدون اینکه سئوالی از او بکنم زبان به سامانی داده و در مسیری که مردم طالب آن شکوه گشود. میباشند براه اندازد. آقا اینجا همه کار میکنند جز ورزش، : فکری که ابتدا با عنوان مسئول اصلا یک مشت آدم زپرتی وافوری را ورزشگاههای امجدیه و صد هزار نفری آورده اند اینجا و سرنوشت ورزش مملکت شد از فعل و انفعالاتی به . را بدست آنها داده اند اکثرا جز پشت میز نشستن و سیگار دود کردن هنر دیگری منصوب عنوان سرپرست ورزش و سپس بعنوان قائم مقام سازمان معرفی گردید، برای «فکری ندارند. خیلی ها حقوق میگیرند و اصلا در اینجا فعالیتی ندارند، وسائل را از بین عنوان و میز و صندلی جذابیتی ندارد، او برده اند، زمینها را بلا استفاده گذاشته ر مرد میدان است و از پشت میز نشینی بیزار، گروهی از کارکنان سازمان ورزش پس از برنامه اجباری ورزش صبحگاهی، اما آیا این صفات برای اداره ورزش یک خلاصه جز بیکاری و دنبال فوق العاده مملکت کافی است؟ رفتن کاری انجام نمیدهند. * هدف اولیه اینان تحت هر شرایطی باید روزانه یکساعت ورزش نمایند. «بادیا» قهرمانی که سقوط کرد اسب سواری، بعد از شاهزاده های سوارکار ! یکروز یقه ستار را گرفت. روز دیگر در پارک خرم باجگیر شد و بعد قمارخانه ای را زیر نظر گرفت وحالا گرفتار زندان عدل اسلامی است. «بادپا» ضربه دیگری بود که برپیکر ورزش خورد، ورزش که باید مظهر پاکی وسلامت باشد چگونه توسط «بادپاها» به نكبت آلوده میشود، بسیار خوشحالم که هیچگاه گول تكريم وتعظیم های این باغی را نخوردم وهرگز در هیچ نشریه ای قلم به تعریف وتمجيد او نچرخاندم. «بادپا» بیکار برد وعلاقه ای هم بکار نداشت او بیشتر سعی میکرد تا از هیکل درشت وبازوان ستبرش استفاده کند استفاده ای در جهت غلط، یکروز یقه ستار را میگرفت، روز دیگر برای باجگیری پارک خرم میرفت و این اواخر هم در نقش کرده سودی نداشت. جاهل های کوچه و بازاری از قمارخانه ها حفاظت میکرد، اوائل سربراه ومودب بود اما «بادپا» با تحویل بهزادی به کمیته با گرفتن اولین مدال طلا و پیدا کردن سری بفوریت خبر آنرا در اختیار کلیه جرائد نهاد وبا مراجعه مکرر وحضوری ملتمسانه برای اسب و اسب سوار بودجه هنگفتی زحمت کشیده اند، مسئولیت حفاظت از تاسیسات انجمن سلطنتی اسبه ورزشگاه گفت قبلا به کمیته رفته وخود را معرفی دوستان سوار کارین اتفاق به علمی» به میباشند ورزشکاران خوشنام و خوش و سالها در امر پرورش اسب و سوار کاری توی سرها به راه غلط افتاد. ا فیروزه، ورزشگاه جرگان اماکن و اصطبل ها را بعهده گرفتها در چندی پیش باز هم «بادپا» نامش تقاضای چاپ این خبر را داشت. او که با صرف شده بود هزینه ای که سر را برسر زبانها انداخت، او با بدست آوردن این ابتکار خود را یک انقلابی و حامی مردم یزند، صدها اسب نجیب به قیمتی چندین قصر یک تفنگ که اینروزها در دست هر بچه ستمدیده معرفی کرده بود، بکار اصلی گرانترین اتومبیلها محصلی دیده میشود وپوشیدن بلوزی خویش پرداخت، هجوم به خانه تیمسار منطبل هانیکه مدرنتر از هتل شرایتون کانی سعی نظامی بهمراه چند رفیق نااهل خود، گروهی صدری و ایجاد رعب ووحشت، حضور بی اجازه با تفنگ و تشکیل داده و در لوای انقلاب به چپاول میباشد نگهداری کردند، تا فلان شاهزاده و دارند تا این ورزش را از شکل سابق خارج ی در حریم مردم وکارهائیکه یا آقازاده درباری را سواری بدهد. ساخته و بعنوان ورزشی پرداخت. من از نوشتن آن شرم دارم و آنگاه اسیر شدن – انجمن اسب واقعا سلطنتی بود این – دوستداران سوار کاری ارائه نمایند اول بار به خیال خود شاهکاری تقدیم بدست ماموران واقعی انقلاب که در اینجا انجمن با بودجه ای هم سان با بودجه تمامی فریدون علمی در گفتگویی کرد، دستگیری همایون بهزادی بازیکن باید از بچه های خوب و پاسداران واقعی فدراسیونهای ورزشی اداره میشد و خلاصه ورزشی جوانان، یاد آور سابق تیم ملی فوتبال انهم با بی رحمی خیابان اندیشه به نیکی یاد کرد که بادپا يليونها تومان پول بی زبان این عمل ملکت را – انتخاباتی را انجام و مقررات ویژه ای – وتسارت فراوان در مقابل زن و بچه اش، که ورفقای مزدورش را دستگیر وتحويل وی کت و کول اسمهای خارجی را ایرانی – ادامه کارکانونهای سواری – هر چه بهزادی خواهش والتماس کرد و به او ریختند که تنها یک فایده داشته سرگرم سوار کاران انتشار خواهد یافت. . عدالت نمودند. * جوانان * صفحه ۶۰ * سال ۱۲۰۱ فریدون علمی و دوستان مسئول سوارکاری شدند فریدون علمی مسئول حفاظت گرفن از ما بهتران و باعث کیف و کوک تاسیسات و اموال فدراسیون اسبدوانی شرطبندان حرفه ای. هم اکنون هیچ اثری چوگان و انجمن سلطنتی است. اسب سواران نیست زیرا هر کدام به سوئی ریخته و اسپهای گرانقمیت را بی صاحب گذاشته اند. سازمان ورزش برای آنکه این ثروت انبوه و اتهمه تاسیسات طاغوتی مورد حیف و میل قرار نگیرد و بخ شود یکی از پیش کسوتان این ورزش را مأمور نگهداری و اداره آن 32 4
یله برای همه! فکری بیزار از میز و مقام همدوش کارگران بدنبال کارهاست او را در عکس با تعدادی از همکارانش می بینید. هر تیمساری آمد یک مشت بیکاره با خود آورد – اکثر کارکنان سازمان ورزش صلاحیت اینکار را ندارند – 2 تاسیسات تاج متعلق به سازمان ورزش است مسابقات را باید اتحادیه ها راه بیاندازند – بانوان باید مجزا و با لباس پوشیده ورزش کنند دیگریست ما همینقدر بتوانیم زمین، وسیله امکانات برای عموم مردم مهیا سازیم خیلی کار کردیم. ورزش دور از دایره اماتوری بعهده شما چیست؟ من خواهد داشت نشده؟ فکری: گفتم که این تاسیسات متعلق اتحادیه هاست، باشگاهها باید دور هم جمع به سازمان ورزش است و بدون شک زیر شوند و با آزادی کامل مسابقات قهرمانی را برای اینکه فکری را به مسیر دیگری * ماجرای پادگان عشرت آباد نظر این سازمان اداره خواهد شد، ولی بعید برپا سازند، چیزی که همواره دنبال آن بودند بکشانم از او پرسیدم که هدفهای اولیه «فکری» که از تمرد و بی علاقگی نیست تا ما از برخی مسئولان و ما حالا تقدیمشان میکنیم، خودشان تیم گروهی از همکارانش بستوه آمده بود. با ورزشکاران سابق تاج نظیر سید آقا جلالی درست کنند، مسابقه بگذارند و دخل و فکری: اول باید ورزش را سازمان داد، حالتی تمسخر آمیز میگفت، والله من نمیدانم و علی آقا دانایی فر نیز استفاده کنیم. خرجشان را بمیل خود تنظیم کنند، این به اعتقاد دارم که هرکس بهر شکل از به این پادگان عشرت آباد چند نفر حمله همت مسئولان باشگاهها، بازیکنان و سئوال * مسابقات کی شروع میشود ورزش پول میگیرد باید یا ورزش کند و یا کرده اند، که ما به هر کسی میگوئیم بالای و اصولا ورزش با گذشته چه تفاوتهائی دوستداران هر رشته ورزش میباشد. ورزش بدهد تا این پول حلالش باشد. چشمت ابروست فوری، بادی به غبغب سئوال * با این حساب دیگر در سازمان ورزش هرکس برای دیگری می اندازد و میگوید، دهه، به منی؟ من که فکری – از صبح شنبه ۱۲ اسفند درهای مسابقات در رده های ملی و سفرهای خارجی فوق العاده مینوشته و آدمهایی در اینجا · پادگان عشرت آباد را فتح کردم، منکه فلان تمامی ورزشگاهها برای مراجعه کنندگان نخواهیم داشت؟ بکار گمارده شده اند که هیچ سررشته ای از کردم؟ باز است، حتی اگر مردم استقبال کنند شبها فکری – چرا خواهیم داشت. ما فعلا کارها ندارند، مثلا به یک انباردار گفته اند از فکری پرسیدم در مورد نامگذاری هم به مردم زمین و وسیله خواهیم داد تا زیر مصالح اولیه را فراهم میکنیم و بعد به دو تا نور والیبال تحویل بده او گفته در تا ورزشگاهها چه اقدامی شده و آیا با پیشنهاد نور چراغ ورزش کنند، چرا که نه اینهمه جزئیات کار هم خواهیم رسید، فکر میکنم زیاد است یکی و نصفی میدهم، کسی که مجله جوانان در مورد تغییر نام امجدیه به زمین و سالن مگر برای ورزش درست اولین گروه ورزش وزنه بردارها باشند که تا متوجه این مسائل نشود انوقت میخواهد غلامرضا تختی، موافق هستید؟ چرا در اختیار علاقمندان قرار چند روز دیگر به شوروی خواهند رفت و برای ورزش خدمت کند؟ فکری: ورزشگاه آریامهر را به آزادی – نگیرد. در جام دوستی شرکت نمایند، اما مثل سابق من این سور وسات را بهم میریزم و تغییر نام دادیم و فکر میکنم بسیار برازنده ورزشگاه «آزادی» برای عموم آزاد نیست که یک تیم را یک هیئت سرپرستی اجازه نمیدهم تا بیایند سرکار و کار خودشان باشد، اما در مورد امجدیه باید بگویم که در است، بیایند ورزش کنند و گردش همینطور را انجام دهند. اصل ما از این پیشنهاد استقبال میکنیم و ورزشگاههای دیگر، حتی سرویس هم سئوال * از ورزش بانوان هم بگونید فکری گفت، تمام کارکنان سازمان قصد انجام آنرا هم داشتیم ولی بمن اطلاع میگذاریم با شرکت واحد مذاکره میکنم تا فکری: بانوان هم مثل آقایان در ورزش ورزش از مدیر کل گرفته تا جزئی ترین دادند که زمین امجدیه وقفی است چند اتوبوس برای ایاب و ذهاب از حقوق یکسانی برخوردار خواهند بود، اما مستخدم و کارگر ساده روزی یکساعت شخصی بنام «امجد الملک» آنرا به ورزش ورزشدوستان اختصاص دهد. باید ورزش بانوان طبق موازین اسلامی باید ورزش کنند و در اینجا کار بعد از هدیه کرده، روی همین اصل فکر نمی کنم در مورد شروع مسابقات باید بگویم باشد، اول آنکه کاملا مجزا باشند و مستقل، ورزش شروع میشود که برداشتن نام این شخص کاری اصولی که این به سازمان ورزش مربوط نیست در لباس پوشیدن نیز دقت نمایند که پوشیده «فکری» که در سوز و سرما کارگران باشد، بهرحال باز هم مطالعه کنید اگر اصولا ماموریت و خط مشی چیز باشند. سازمان را ورزش میدهد گفت، یک تسویه منطقی بود حتما انجام خواهد شد. کلی در این سازمان باید صورت گیرد، ما * تاسیاست تاج . ادم اضافی زیاد داریم، هر تیمساری آمده . * در مورد تاسیسات تاج چه ایلی با خود آورده و حکمی برای دارو تصمیمی دارید؟ فکری: کلیه تاسیسات استه اش در این سازمان صادر کرده، که ما سازمان تاج به سازمان ورزش منتقل میشود در اینجا باید دسته های حجت و خسروانی را و ما از این تاسیسات مثل امکانات دولتی از میان برداریم و همه را در جهت یک و متعلق به سازمان ورزش بسود ورزش سیاست کلی بکشانیم، باید تور والیبال را استفاده خواهیم کرد، اما باید بدانید که در دست کسی که از والیبال هیچ نمیداند ندهیم ورزش دیگر نام تاج وجود نخواهد داشت و حداقل کسانی را در این سازمان بشکلی که قبلا بود کاملا منحل است. نگهداریم که ورزش را تا اندازه ای سئوال * برای اداره تاسیسات تاج چه بشناسند. کنند. کسانی دخالت خواهند داشت؟ از پیامهای خصوصی سردبیر… هموطن خوب بخشش گناه اطرافیان مابهتراز کینه ورزی وانتقامجوئی است، اگر از همسایه ات کینه ای بدل داری، اگر از درستی رنجیده ای، اگر همکاری در حق تو عمل رذیلانهای مرتکب شده است، اگر رفیقی باتونارفیقی کرده است اینهمه ذهن و فکرت را با عمل انتقام سیاه مکن، او را ببخشاکه نخستین تیره بختش قوی شدن روحیه و جسارت شخصی توست! تراز آن پس برچیزی پیروز شده ای که اسمش کینه و انتقام است؛ * جوانان * صفحه ۶۱ * سال ۱۲۰۱
گشت شکوهمنا کمیته ها دخالتهائی در ادارات میکنند که بازماندگان.. انقلاب اسلامی قرار گیرند. مخالف وظیفه دولت است. آقایان جعفرسازش و غلامحسین برای مجانی کردن آب و برق و وی همچنین گفت که اشخاصی را | نماینده دو تن از نمایندگان خانواده های بعضی چیزهای دیگر برای طبقات کم که ما میفرستیم بازداشت میکنند و این داغدار در فاجعه سینما رکس آبادان هفته بضاعت سفارش اکید کردم. صحیح نیست. مرحله حمله و تخریب و | گذشته بتهران آمدند تا ضمن ملاقات با من همه افرادی را که از من غیبت خشونت سرآمده و مرحله سازندگی مثبت | رهبران مذهبی، درباره لزوم سرعت عمل کرده و یا بمن اهانت نموده اند عفو نمودم. و مدیریت آغاز شده است. دستگیری تیمسار رزمی رئیس غلامحسین ناصر سازش، شبنم دختر ناصر . استبداد داخلی فرو ریخت ولی بزرگداشت با شکوه دکتر شهربانی آبادان در زمان وقوع فاجعه کمکهای مالی بین بازماندگان توزیع جمله تیمسار رزمی بدست خودمان بیفتد آورد که همان «هاشم عبدالرضا عاشور هنوز ریشه های استعمار آمریکا مصدق شوروی و انگلستان و صهیونیسم کاملا و مادرمحاکمه و مجازاتش حضور داشته روز دوشنبه چهاردهم اسفند ماه | فاجعه، و تسریع در جمع آوری کمکهای را که آنها مدعی بودند عامل اصلی فاجعه قطع نشده. جاری(امروز) بمناسبت سالروز در لازم برای ایجاد بنای یادبود قربانیان است و در خاک عراق دستگیر شده است برای بدست آوردن استقلال حقیقی گذشت چهره درخشان مبارز ملی، دکتر | فاجعه که به پیشنهاد مجله جوانان انجام باید اشکال نفوذ آمریکا را از بین ببریم. نخست وزیر استعمار مصدق میشود مذاکره نمایند. وزارت امر به معروف و نهی از شکن ایران، مراسم بزرگداشتی در احمد در طول هفته گذشته نیز عده ای از بعلی زاده» را که بنا به اعتراف خودش و آقای سازش در دلایل موجود، عامل اصلی است بی ؟ انسانهای خیرخواه و نیکوکار به طرح آباد برگزار میگردد که با توجه به اظهار | جوانان اظهار داشت: معرفی و آزاد نمایم اما من زیر بار نرفتم. ایجاد بنای یادبود کمک کرده اند که باشیم. * تشکیل کمیته در مدارس و کارخانه اصلی معرفی کنم و «حسین تک گفتگو با مجله منکر امام خمینی در برابر هزاران استقبال تمایل گروهها و جمعیتهای متعدد و اسامی آنان جداگانه چاپ شده است. تیمسار رزمي رئيس وقت آقای صرافی باز پرس پرونده نیز کننده ای که درمدرسه فیضیه قم اجتماع متنوع سیاسی و مذهبی و اجتماعی | شهربانی آبادان که یکی از متهمین گفت که یک هیات از ساواک تهران به بسیاری از جوانان بویژه دانش آموزان و کارگران، اعلام داشته اند که در مدارس و کارگاههای خرد کمیته هایی کرده بودند حضور یافت و بیاناتی ایراد کشور برای شرکت در این مراسم، و اصلی در وقوع فاجعه سینما رکس کرده امام خمینی ضمن سپاس از ملت اقدامات تدارکاتی که تا روز پنجشنبه | میباشد و فراری است چندی پیش چکی ایران و مردم قهرمان قم به دولت و ملت صورت گرفته است پر شکوه ترین | بمبلغ دویست و پنجاه هزار ریال در عهده «ناصری» به آبادان آمد و مراتحت فشار برای جمع آوری کمک تشکیل داده اند تا سرپرستی شکنجه گر معروف قرار داد که حسین را آزاد کنم و هاشم را متهم اصلی معرفی نمایم که من تسلیم بدستور هشدار داد که مواظب مفسده جویان و مراسم بزرگداشت از یک چهره ملی | بانک ملی شعبه اداره دارانی آبادان (از فرصت طلبان باشند و اجازه ندهند انقلاب خواهد بود. از آنجا که آخرین صفحات حساب خود کشیده بود اسلامی براه نادرست کشانده شود مجله جوانان صبح روز شنبه زیر چاپ | کمیته انقلاب آبادان از پرداخت وجه آن نشدم حضرت آیت الله العظمی خمینی در بخشی میرود برای ما آمکان چاپ چگونگی | جلو گیری شد و حساب وی مسدود * نگذاشتند کمک کنیم از سخنان خود گفت: برپایی این مراسم وجود نداشت و بهمین ماقانون غنی داریم. قانون الهی جهت گزارش اختصاصی خبرنگاران مارا از این مراسم پرشور و با شکوه در شماره ترجیح میدهند اینها از اسلام اطلاعی آینده خواهید خواند. گفتنی است که از داریم. آنها که فرم غربی را برفرم الهی ندارند. آنها که میگویند اسلام را نمیتوان سال در گذشت دکتر محمد مصدق با گردآوری اعانه از بین دوستان و همکاران خود به تامین مخارج بنای یادبود کمک نمایند و این بنای عظیم هر | چه زودتر ساخته شود. باسپاس از این غلامحسین نماینده، یکی از هفت دوستان امیدواریم کمیته های جمع آوری نفری که در شروع فاجعه سینمارکس کمک در مدارس و کارخانه ها هرچه | گردید. ه کمکها چه شد؟ آقای سازش همچنین گفت: بزحمت توانسته است خود را نجات دهد میگوید ما وقتی از سینما بیرون آمدیم بدنبال وقوع این فاجعه از طرف زودتر شروع به فعالیت نماید و ضمنا از دوستان دانش آموز و کارگر خواهشمندیم | تا دولت مبلغ هفت میلیون و دویست و چهل چند مامور کلانتری دم در بودند که مارا ضمن پرداخت هر مبلغی که جمع آوری دراین زمان پیاده کرد برای اینست که کنون، امسال برای نخستین بار نام وی پنج هزار ریال، از طرف شهرداری دستگیر کردند و نگذاشتند از مردم برای میکنند بحساب شماره ۱۹۹ بانک پارس خاموش کردن آتش و نجات جان صدها شعبه موسسه اطلاعات لطفا لیست کامل در مطبوعات و رادیو و تلویزیون برده | فومن مبلغ دویست و پنجاه هزار ریال و اسلام را نشناخته و نمی فهمند چه میگویند. مامبارزه بافساد را با دایره امر شده و مراسم روز دوشنبه ـ اولین مراسم | از طرف دفتر فرح پهلوی دومیلیون و نفر تماشاچی کمک بگیریم. من در این اسامی کمک کنندگان را با رقم کمک هر به معروف و نهی از منکر که یک رسمی و عمومی بزر رگداشت این سیمای هفتاد فاجعه پسرخواهرم مصطفی بذر افکن و هزار ریال برای یک از آنها بطور جداگانه بنویسند و وزارتخانه مستقل بدون پیوستگی به تابناک تاریخ معاصر کشور ماست. کمک به بازماندگان فاجعه پرداخت شده پسر عمویم امامعلی بذرافکن و پسر بابرک حواله بانکی به آدرس: * پشتیبانی حزب ایرانیان دولت خواهد بود انجام میدهیم. با یک عمه ام رحیم خونی را از دست دادم و که متاسفانه هنوز این کمکها بین – موسسه تهران – خیابان خیام چنین وزارتخانه ای که تاسیس خواهد شد «هیات اجرائی حزب ایرانیان با بازماندگان توزیع نشده و معلوم نیست اینک مانند تمام بازماندگان فاجعه اطلاعات – مجله جوانان کمیته بنای ارزودارم که مسببان اصلی فاجعه، از انتشار بیانیه ای خطاب به اعضای حزب | علت این اهمال کاری چیست؟ من و آقای و تمام رزمندگان انقلاب، از آنان خواست | نماینده و همچنین آقایان ایرج آذرین و نهصد و یادبود ارسال فرمایند. انشاءالله مبارزه با فساد میکنیم. * گله نخست وزیر از کمیته های که با قبول رهبری امام خمینی و نخست | رادمهر، دیگر نمایندگان بازماندگان کمکهای مردم به وزيري مهندس بازرگان، در راه حفظ | شهداء با هم بملاقات آیات عظام میرویم امام و گروههای تند رو افراطی مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر دست آوردهای انقلاب و از میان برداشتن و از آنها در این باره استمداد میکنیم. موقت دولت انقلاب اسلامی نیز در یک عوامل نابسامانی و ترمیم خرابیها هزاران بوسه بردست بازداشت پیام رادیو و تلویزیونی. از کمیته هایی بکوشند و نگذارند عوامل نشاندار بیگانه ایجاد بنای یادبود کننده که زیر نام «امام» عمل میکنند و همچنین و استعمار گران، خللی، در صفوف متحد سازش افزود: گروههای تند رو و افراطی گله کرد و و یکپارچه آنان پدید آورند. * انتشار مجدد پیغام امروز روزنامه پیغام امروز، که در پی تاکید نمود که با ادامه مزاحمت کمیته ها، دولت عملا قادر بکار نیست. . تیمسار رزمی فعلا فراری و ممنوع الخروج از کشور است و ما بهردستی که او را دستگیر کند و تحویل قربانیان فاجعه آبادان آقای مهندس بازرگان یادآور شد که اعتصاب دشمن شکن مطبوعات پیشرو | کمیته انقلاب بدهد هزاران بوسه خواهیم علیه سانسور و اختناق و فشار رژیم | زد ضمنا ما نمایندگان بازماندگان شهداء دوشیزه پ ـ ن ـ از آبادان نوشته سینمارکس آبادان که با استقبال ؛ است نظیر طبقات مختلف ملت ایران خودکامه گذشته و پیروزی درخشان و انتشار مجدد آن، چند صباحی منتشر نمیشد از هفته پیش انتشار درباره خود را | جوخه آتش از سیه پوشان این فاجعه انتظار داریم در جریان محاکمه و اعدام وی حتما حضور داشته باشیم و افراد پیشنهاد مجله جوانان برای ایجاد بنای یاد بود قربانیان فاجعه سین را بر سر استعمارگران و آغاز کرد البته با دو تغییر عمده که یکی | باشند. فرهنگ دزدان غارتگر خواهند | مدیریت آن بوسیله آقای رضا مرزبان * نجات یافتگان کجا هستند؟ کوبید. مقادير… نویسنده آگاه و موشکاف بجای آقای سازش همچنین برای اولین بار فاش فرزندم بر سر سفره ایرانیان نه | دکتر عظیمی مدیر مسئول سابق انست و | کرد که در شنب وقوع حادثه، عده ای که دیگری ساعت انتشار که بجای عصر، تنها سفره نوروزی بل سفره شام و موفق به فرار از سینما شده بودند تا خود تحویل کمیته انقلاب دادیم. این بار صبح منتشر میشود. ناهار آنان همیشه هفت شین وجود را نجات دهند و برای نجات بقیه هم افراد پاسدار ساختمان مذکور را هم راههایی برخورد کردیم که البته فقط راه مرزبان در طول دوران کوتاه عدم استعداد کنند بوسیله ماموران ساواک امسال نیز وجود خواهد بقیه درصفحه ۵۴ خیابانهای خلوت تهران سردرآورده اند یکی از پاسداران گفت ضمن عبور از تونل در بعضی قسمتها آب تاکمرمان را گرفت ر دربعضی نقاط داشت مستقیم را پیمودیم. تا در تمام طول تونل چراغ کار گذاشته شده بود و آب زلال و سردی در آن جریان که تصور میشود از عمال رژیم سابق انتشار پیغام امروز مقالات روشنگر و دستگیر شده اند و از سرنوشت آنها باشند تسلیم و تحویل کمیته دادیم داشت. هفت شین: شجاعت، شرافت، | بیدار کننده ای در روزنامه های پایتخت | اطلاعی در دست نیست و میگویند آنها شهامت، شهادت اری فرزندم | مینوشت که طرفداران بسیاری داشت و در اطراف آن تحقیقات لازم بعمل بیاید. در یک سیاهچال مخفی اسیر هستند آنچه دشمن در این پنجاه و اندی | درمورد سلواک سلطنت آبـاد شکل و فرم دوره جدید پیغام امروز | ناصر سازش پسر جوان من هم یکی از سال ـ درست از همان روزی که دیو نیز تغییراتی داده که انتشار تازه ترین آنهاست که بین دستگیر شدگان دیده شده همانطور که در رپرتاژ آمده بود به تونلی قسمت انتهایی تونل که توانستیم از | مسند قدرت تکیه زد . از خبرهای ایران و جهان، مقالات افشاگر و اما اثری از وی نیست. برخوردیم که در داخل آن آب جریان داشت آن بیرون بیائیم زیریک پل کهنه تفسیرهای موشکافانه و گزارشهای جامع و نوشتیم درحال حاضر عده ای از قرار داشت و وقتی اززیر پل خارج شدیم | داشت. ابر خانواده های ایرانی باز گرفت باز * فشار بمقامات قضائی ر کامل از آنجمله است. مرزبان یک دوره در جریان چند ماه اخیر، مقامات پاسداران درصددند تا ضمن عبور از چند نفرزن مشغول شستن لباسهایشان تونل پر راز و رمز آن که گفته میشود هم سمت دبیری سندیکای نویسندگان و | قضائی که درباره پرونده فاجعه سینما درکنار رودخانه بودند و اوضاع و احوال منتهی به سلول های زیرزمینی است پی اطراف ووجود زنهانشان میداد که منطقه بیرند. نوروز… 9 …9 5% * جوانان * صفحه ۶۲ * سال ۱۲۰۱ – – یا مصطفی قاسم رضانی، می ستانیم و و بکار می بندیم و بجای نهادن قرآن به بساط نوروزی | خبرنگاران مطبوعات را بر عهده داشت و | رکس تحقیق میکنند بارها از طرف دولت دستورات آن را نصب العین قرار | سوابق مطبوعاتی وی سرشار از مبارزه و ساواک مورد تهدید قرار گرفتند. از می دهیم. مگر نه اینست که ما است. باتبریک به مرزبان برای پیغام | جمله آقای ضرایی دادستان آبادان گفت فقیرنشین است. خبررسیدن ۱۷ تن از پاسداران قرار است این عده یکبار دیگر از انقلاب مستقر درسلواک سلطنت آباد با انقلاب کردیم، نوروزمان نیز نباید امروز در دوره جدید انتشار، پیروزیهای که حتی مرا به تهران احضار کردند و چشمگیر و درخشان آرزو داریم. سایر راههای تونل عبور کنند تا هرچه | تجهیزات کافی وارد تونل شده و پس از بیشتر بعلت وجودی و ساختن این تونل ی ببرند. از انقلاب مصون بماند… سپهبد مقدم رئیس ساواک بمن فشار چهارساعت راه پیمانی در یکی از
متولدین فروردین از روز دوشنبه بمدت یکماه توجه شدید شما متوجه مسائل داخلی زندگی خودتان خواهد شد. در این دوره شما برای پیشرفته برای رسیدگی به متولدین تیر هدفهای تحصیلی و و همچنین به زندگی انسانی خود قلب این زمانه و جهان تلاشهایی فکری خواهید 34 co در روز سه شنبه بخاطر یک دوست نداکاری که تمام توجهتان متوجه امور حرفه ای با تحصیلی کنید و گاهی هم حس میکنید ناچارید کار و خواهد بود. گذشته ها را مرور می کنید و به آیند متولدین دی زندگی خود را بخاطر دیگران ندا کنید تا اینها و پیشرفت خود می اندیشید بعضی ارتباطات شما موقعیت ستاره ای شما در منطقه البروج خوشبخت باشند. روز چهار شنبه هر اقدام و عملی در آینده تان موثر خواهد بود، بخصوص فامیل در حکایت از آن دارد که شما از یک مرحله خاص برای فامیل بكنيد مایه خوشحالی و توام با پیشرفت شما میتوانند موثر واقع شوند، روز سه فکری عبور میکنید حالت روشنفکرانه شما تشدید امروز دوشنبه از نظر جسمانی باید سخت موفقیت خواهد بود روز چهار شنبه اگر دور از میشود هیجان شما در بحث ها شنبه دست به کارهای تازه ای میزنید، و با پاسخ مطالعات مراقب خود باشید مخصوصا کسانیکه بیماری والدین خود زندگی می کنید بدیدارشان بروید جالبی روبرو میشوید اگر آدم خجالتی هستید در روشنفکرانه اوج میگیرد، با جفت خود در این باره قنددارند باید مراقب سلامتی خود باشند. بهتر است یک مورد خجالت را کنار می گذارید و حرفتان را خوشحال خواهند شد. جمعه روزی سرشار از بطور مداوم بحث میکنید. روز سه شنبه مسائل تمامی متولدین دیماه از نظر نوشیدنی ها شادی، مثبت و سرشار از انرژی هستید، روز شنبه میزنید چهار شنبه در ایجاد ارتباط با دوستان با حرفه ای و تحصیلی یکبار دیگر بطور جدی توجه احتياطات لازم را بکنند. . سه شنبه شخصی که در در یک کار مهم ریسک کنید یکشنبه به همکاران آدم موفقی خواهید بود، یک دیدار شما را بخود جلب میکند، چهار شنبه در ارتباط با | زندگی شما بتازگی ظاهر شده ممکنست یا برایتان کارهای خود انظباط خواهید داد اشخاص شما انسان موفقی خواهید بود و میتوانید | مشکل فکری درست کند یاباعث بشود که شما در احساسی هم در فالتان با موفقیت وجود دارد پنجشنبه به ظاهر و لباس خود اهمیت بدهید چون اگر در خواستی با استمدادی دارید با آنان در میان باره او تحقیق کنید و بدانید تا چه اندازه بشما یک ملاقات اثر بدی روی طرف بگذارید به نتیجه میرسد، در زمینه روابط با وفادار است، روز چهارشنبه شما بسیار حساس مقابل بگذارید، جمعه یک روز مثبته شادی محبوب خود نیز از همین حالت تا حدود زیادی بر هستید و با کوچکترین عمل و حرکت دیگران انگیز خواهد بود، شنبه و یکشنبه بیشتر بمسائل خوردار خواهید شد، پنجشنبه از مبالغه در هر برانگیخته میشوید بنابراین بهتر است کنترل از دوشنبه بمدت دو هفته شما بیشتر بمسائل حرفه ای توجه می کنید که توام با موفقیت خواهد کاری خود داری کنید بضررتان تمام میشود، جمعه اعصاب خود را داشته باشید، پنجشنبه سعی کنید روز شادی انگیز برایتان خواهد بود، و شنبه و بیشتر استراحت کنید یا در مجامع دوستان خوب تان حضور پیدا کنید چون تنها دوستان میتوانند یکشنبه در کارهای گروهی آدم موفقی هستید. متولدین امرداد خصوصی و عاطفی خود می اندیشید و با آن مشغول خواهید بود، بخصوص بمسائل زندگی خود گذشته اندیشه خواهید کرد. خاطراتی در پیش روی شما زنده خواهد شد. در هر صورت در این هفته بهتر است بمسائل روحی و و عاطفی خود متولدین اردیبهشت روز دوشنبه شما در موقعیتی قرار میگیرید متولدین مهر بنیانگزار موسسه اطلاعات: عباس مسعودی امرور جو فال ل این این هفته شما با استفاده از فالنامه های سال جدید و منابع مهم ستاره شناسی از گروه انتشارات اطلاعات تلفن مستقیم ۳۱۱۲۰۵ از دوشنبه به مدت ده روز شما در وضعیتی بپردازید نتایج خوبی خواهید گرفت، سه شنبه یکی | اجتماعی قرار میگیرید علاقه شما بسائل اجتماعی از آغاز هفته فعالیت های شما تجدید میشود، از نقشه های شما که با اختلافاتی همراه بود به جلب میشود. به فلسفه زندگی توجه زیادی نشان نتیجه مثبت میرسد چهار شنبه از نظر ایجاد میدهید، و هر نوع بحث و مذاکره با دوستان شما را از انرژی جسمانی وهوش و حواس روحی ارتباط با دوستان و افرادی که محبوب شما هستند | خوشحال و راضی میکند روز سه شنبه شما خود در آغاز هفته باید بهره بیشتری بگیرید، یکی روزی شادی بخش است. روابط شما با همسر یا | هیجان زده خواهید شد، چند مورد پیش میآید که از نزدیکان بکمک و یاری شما نیازمند است از او محبوب تان گرمی دلپذیری خواهد داشت. پنجشنبه | باعث هیجان شما میشود چهار شنبه خیرهای جالب حمایت کنید، روز سه شنبه جستجوهای شما در زمینه حمایت شغلی به نتیجه میرسد و از شما بیشتر وقتتان صرفکارهای کم اهمیت میشود که روزی بی حادثه و عادی خواهد بود، جمعه یک | بگوشتان میخورد یک تلفن با پیام در راه دارید روز خوب در کنار فامیل و دوستان خواهید حمایت خواهد شد، چهار شنبه بیشتر به سلامتی | باید کارها را دسته بندی کنید که وقت شما اینطور روز پنجشنبه احساس اندکی تنبلی خواهید کرد خود برسید ورزش با برنامه های هنری میتواند به هدرنرود، روز سه شنبه شما بسیار حساس خواهید گذرانید. . و هیچ حادثه ای شما را تهدید نمیکند جمعه روز فرق العاده جالب و توام با خوشبختی نشاط جسمانی شما کمک کند. بود اگر چه از نظر کار و حرفه راضی هستید، ولی شنبه بکارهای خانه و یکشنبه به کارهای اجتماعی | شماست که هیچ واقعه ای شادیهای تعطیلی شما را صافی روح و بهم نخواهد زد شنبه به رفتار ظاهر حتى لباس پنجشنبه در اجتماعات و جلسات دوستانه شرکت | حساسیت شما زیاد است. چهارشنبه روز نسبتا میکنید ضمنا برای پیشرفت هدفهای خود ایده های | شادی است، اما یک گفتگوی داغ بادوستان پوشیدن خود توجه بیشتری نشان دهید چون تازه بدست میاورید، جمعه در وضع کاملا بهتری خواهید داشت، در روابط عاطفی نیز روز خوبی را ممکنست روی یکنفر که اهمیت دارد اثر بدی قرار دارید انرژی جسمانی شما نیز لوج بیشتری خواهید گذرانید پنجشنبه از کمک به دوستان بگذارد، روز یکشنبه ممکنست با یکدوست بر سر میگیرد روز شنبه از هر گونه ریسک بپرهیزید و می پردازید امور مادی درگیری داشته باشید ساس رضایت خواهید کرد، روز جمعه از انجام در هر کاری اول تعمق و غور کنید بعد وارد ورزش کوتاهی نکنید و تلاش نمائید که سلامت مرحله عمل شوید، یکشنبه تمام انرژی خود را جسمانی خود را کامل نمایید شنبه بیشتر به همسریا محبوب خود می اندیشید و از اینکه خود خواهید کرد صرف برنامه های . میتوانید در کنار هم باشید احساس رضایت خواهید کرد، روز یکشنبه پرخاشگر خواهید بود. کنترل اعصابتان را حفظ کنید. متولدین خرداد ستاره شما در وضعی قرار میگیرد که اثرش شرکت شما در اجتماعات و ارتباط وسیع طبقات ختلف است در کارهای اجتماعی قبول و محبوب متولدین شهریور اطرافیان قرار میگیرند و اصولا از اینکه درکارهای اجتماعی شرکت کنید احساس شادی و لذت خواهید کرد، روز سه شنبه در خرج ر خانواده باشید، روز چهار شنبه بیشتر به امور در متولدین آذر توجه شما در روز دو شنبه تا چند روز بعد کردن ولنگاری می کنید مدتی است شما بیش از بیشتر به تجزیه و تحلیل علل موفقیت یا شکست آنچه دخل دارید خرج می کنید مواظب اقتصاد خرد اطرافیان معطوف خواهد : میخواهید از نحوه زندگی آنان برای پیشرفت های آینده خود استفاده بخصر با افراد مورد علاقه سیاسی و مسائل اجتماعی می پردازید در ضمن کنید روز سه شنبه بیشتر به نقشه ها و برنامه های اجتماعی یا احساس موفقتر از هفته گذشته نر گفتگو با محبوب یا د ر خود توجه او را . آینده خود فکر میکنید شما در این روز نیز فوق خواهید بود بیشتر بخود جلب می کنید، با مورد نظر و تحسین العاده به آینده میاندیشید چهار شنبه در بر قرار چهار شنبه این حالت پرخاشگرانه از بین أنها قرار میگیرید. پنجشنبه باز هم توجه شدیدی کردن ارتباط احساسی عاطفی ،فکری با دیگران زمینه به امور مالی دارید جمعه شادی انگیز ترین روز در بین فامیل خواهد بود. شنبه بهترین روز برای دیدار دوستان و اطرافیان است که مدتی از بی خبر بوده اید. 2 معاون فنی ومیزانپاژ حمد حسین محبوبی متولدین آبان حالت دوشنبه و یکشنبه هم ادامه دارد. عکسها: مصطفی کاویانی یونس علیشیری بشما شادی بدهند، جمعه سراغاز شادیهای تازه است، و خستگی هفته شما راجبران میکند این صاحب امتیاز: جعفر صاعدی سردبیر مجله جوانان: ر. اعتمادی نشانی: تهران خیابان خیام ساختمان | اطلاعات مجله جوانان چاپ «ایرانچاپ، تلفن ۳۲۸۱ تلفنهای هیئت تحریریه: ۳۲۸۳۰۱ ۳۱۱۲۰۵ تلفن روابط عمومی و هایی باکس: ۳۲۸۲۰۳ از روز دوشنبه تا یکهفته شما در مسائل مالی و احساسی هر در بیکسان تلاش خواهید کرد امور روابط خصوصی و اجتماعی مالی خود را سروصورت بدهید از کمک کرد به دیگران امتناع ندارید در امور احساسی بیشتر به قلب تان مراجعه می کنید روز سه شنبه توجه شما بسیار موفق خواهید بود و بهترین روز احساسی وضع بهتری خواهید داشت، پنجشنبه در زمینه شما خواهد بود. پنجشنبه از اینکه دوستان خوب و امور مالی خودتلاشهایی می کنید، شب از هر دارید احساس خوشحالی خواهید کرد گونه سفری آنهم در راههای کوهستانی خودداری بیشتر متوجه بچه ها خواهد شد آنها را دوست یکی از شادی انگیز ترین روز هفته شما کنید جمعه بیشتر به آسایش و استراحت جسمانی و خواهید داشت و از تجربیات خود بازنها حرف خواهد بود. احساس شما در اوج خواهد بود، شنبه روحی میپردازید، شنبه و یکشنبه تلاشهانی برای میزنید، چهارشنبه مکالمه ربحث بادوستان مایه برای یکی از دوستان کار مثبتی انجام خواهید داد پیدا کردن راه حل مشکلات خواهید کرد. یکشنبه ممکنست در روابط با همسر یا محبوب این ارتباط بشما ایده های تازه ای در زندگی آمیز است، از ریسک کردن نترسید، جمعه یک بخصوص در زمینه هنری خواهد داد، روز سه شنبه شما حالتی پرخاشگرانه ممکنست پیدا کنید احساس شادی قلب شما را بطپش می آورد. شنبه بیشتر باید بمسئولیت های خود در امور حرفه ای و وصا در روابط با همسریا محبوب خودتان دوستی بپردازید، یکشنبه ممکنست با شخص مسن تر از خودتان یک درگیری | اعصاب خود مسلط باشید. شادی تان میشود پنجشنبه یک روز خوشبختی دچار اختلافاتی میشوید. است در بیان افکار و نظریات خود محتاط پیدا کنید به متولدین بهمن از دوشنبه شما در ایجاد ارتباط با مردم متولدین اسفند روی جلد آیت الله طالقانی
مینی به«قم» که بدلیل تماس حضرت آیت الله طالقانی با گروههای رزمنده مجاهد و فدائی، . مذاکرات امام خمینی با ایشان از اهمیت ویژه ای برخودار بوده است * سخنان مهم امام خمینی . امام خمینی در سخنرانی بسیار مهم خود خطاب به ملت ایران شش رهنمود پر اهمیت نشان دادند.و ازجمله گفتند: – من از ملت شریف ایران انتظار دارم به جمهوری اسلامی رای بدهند به مطبوعات و رسانه های . این شکوه بازگشت یک رهبر است، بازگشت امام خمینی پس از پانزده سال تبعید… سلام به مردم تبلیغاتی نصیحت میکنم در مسیر بقیه در صفحه ۶۲ قهرمان قم… سلام به ملت ایران… دونمونه از سرود ملی انقلاب لطفا سرودها را به کمیته ویژه رادیو همبستگی کامل نشریات اطلاعات با نهضت اسلامی تلویزیون بفرستید ایران برهبری امام خمینی و داشتند بعناوین مختلف از ورود سایرین آورده و بدفعات جلوگیری بعمل می دراین مورد از خود سماجت نشان میدهند. هستی تان بی واهمه بدنبال پیشنهاد مجله جوانان درباره طرح و اجرای یک سرود ملی جامع و حرکات و رفتار اینـده سایر | مانع برای انقلاب اصیل ملت ایران، نامه از چنگ او بیرون بکش پاسداران را دچار شک و تردید می کندو | های زیادی بهمراه ترانه هایی که باین کامش همه درخون بکش موجب میشود تا کارهایشان کمیته انقلاب قرار گیرد مایشان زیر نظر افراد منظور سروده شده است بدست ما رسید تجهیزشو، فریاد شو در بامداد روز شنبه هیئت تحریریه اطلاعات طی | بیشتری در آینمورد نسبت به مجله جوانان ۵۷/۹/۱۹ سروده و بصورت دست پاسداران منطقه را شناسایی نمایند. این عده وقتی نزدیک ساختمان واگذاشتیم و . و یادآوری کردیم که دوستان است. علاقمند. میتوانند سروده های خود را میرسند ناگهان چراغها خاموش میشود و برای این سازمان بفرستند. اینک یکبار با ممانعت محافظین آن ساختمان روبرو | دیگر یادآوری میکنیم که علاقمندان ما از عمق سرد تاریخ لطف کنند و سروده های خود را برای بعد از صد قرن مرده بودن را فرستاده است: میشوند. ممانعت لحظه ای بعد بدرگیری و | کمیته مخصوصی که باین منظور در زیر ظلم و بندگیها تیراندازی میانجامد و پس از چند ساعت | سازمان رادیو تلویزیون تشکیل گردیده در زندانی باسم میهن که در اینجا چند نمونه آن چاپ میشود از یوغ دیر آزاد شو جوانان پاسدار انقلاب چند شب پیش | ولی همانطور که در شماره بعدی مجله برخیز و فکر چاره کن متوجه می شوند چراغهای ساختمان اعلام داشتیم از آنجا که رادیو تلویزیون زنجیرها را پاره کن : مرموز خاموش و روشن میشود و بهمین نیز چنین پیشنهادی را خطاب به ملت آقای شایق در نامه اش توضیح داده برگزاری یک جلسه پرشور و هیجان انگیز و ضمن حرکت می چندین نفر مسلح بطرف ان محل | ایران مطرح کرده و امکانات اجرایی است که این سرود را در تاریخ مذکور اطلاع حاصل کنند و جوانان | دارد، تحقق این پیشنهاد را به تلویزیون نوشته بین ساکنان شمالی توزیع گردیده اعتراض برضدتمامی عوامل ضدانقلاب، پیوستگی * آقای علیرضا رئیسیان این سرود و همبستگی جاودانه خود را با انقلاب اسلامی ایران برهبری امام خمینی اعلام کردند. صدها نویسنده – – کارمند و کارگر موسسه اطلاعات با تشکیل اجتماع پرشوری تاکید کردند اجازه نخواهند داد در روزنامه اطلاعات خلاف مسیر انقلاب ایران پیموده شود. در تمامی نشریات موسسه اطلاعات نیز همین حالت که از قبل حاکم بوده ـ همچنان حاکم خواهد بود و نشریات اطلاعات که در مسیر انقلاب اسلامی ایران با تمامی احساس حرکت میکردند کماکان وظایف ملی و اسلامی خود را انجام خواهند داد. از ایثار خون پاکان * آقای محمد شایق (البرز) یکی مشتی ساختیم بهره دشمن یکی از جوانهای پاسدار که دراین از شعرای خوب معاصر، سرودی برای ما تا تو ایران، خانه کردی تیراندازی در دل شب پاسداران مشکوک است ارسال نمایند. خلع سلاح میشوند و انقلابیون وارد ساختمان میشوند درگیری شرکت داشته گفت وقتی وارد است: ساختمان شدیم بجستجو دراطباقها | ای ملتم بیدار باش پرداختیم و هرچه پیش تر رفتیم | رزمنده و هشیار باش پرتعجبمان افزوده شد و تازه پی بردیم | پیکار کن در انقلاب . اصراز و سماجت آن هفت نفر برای پرتو فکن ای آفتاب حفاظت از این ساختمان بخاطر چه بوده هنگامه خواب تو نیست توفیدنت خود زندگیست دراین ساختمان بمیزان یک وانت | دیگر زبان در هم مکش طلا، بصورت شمش، شمشیر، خنجر، پاسخ بده بر بدکتش گلدان، جاسیگاری،ساعت، سینه ریز فریاد از بیداد کن دست بند و غیره کشف شد که همه آنها را تن از ستم آزاد کن فرستاده است که بخشی از آن بدینشرح تا دگر جاودانه کردی ایران ایران خون من حلال رگهایت تا شود بهار پوران ظلم این زمان گذشت آزادی را فاتحانه دار تو کاخ ظالم فکنده شد تا اسلام تو از تو زنده شد این آزادی لایق تر باد بقیه درصفحه ۶۲ جلادتان برده همه از اهریمن وحشتت مباد این خاک ما آبادتر ایران ما آزادتر ایران ما جاویدان . جاوید باد شهیدان جوانان * صفحه ۵ * سال ۱۲۰۱
چار عدد سال ا عدد کام اس کو او ul ) عدد ترت مان در است که در یان کا و اران تراست را به شریک مدیاج مین در راست ORIS س ORIS .. را ارایه شده WHILE FA ADOLITICS ORIS اوریس
مجله جوانان برای اولین بار متن پرونده بازجوئی از ارز هرکس از ارتشبدنصیری سازمان سیا،موساد» بهس آقای اسدپور بازپرس مأمـور این هفته خبرنگاران جوانان موفق شدند متن پرونده بازجوئی دادگستری از نصیری درباره مأموریت خود در ارتشبد نصیری را بدست آورند. در این رسیدگی به پرونده رئیس سابق پرونده مردم ایران برای نخستین بار با ساواک ـ طرز کار ساواک ـ مقابله با های بی که تا ساواک فاش کرد: وقتی وارد محل نماینده قانون از «نصیری، روبرو چریک ها و مجاهدین و فرار زندانیان این لحظه افشا نشده و از آنجا که زندان نصیری شدم شخصی بنام دکتر محاکمه ارتشبد نصیری در دادگاه اسلامی بصورت غیر علنی انجام شده و جواب داد. تاکنون سئوال و جواب های این دادگاه انصاری مرا تهدید میکرد که باید در منتشر نگردیده پرونده دادگستری و سئوال و جوابها که تقریباهمان سال آقای اسد که پرونده رحیمعلی ارتشبد نصیری کشته شده است. بازپرسی حضور داشته باشد و حکمی و جواب های دادگاه اسلامی است پرده از خود و ثابتی را هم در دست رسیدگی بهر حال بعد از اینکه پرونده را از * پرونده در شعبه ۱۸ دادسرا خبرنگاران ما این پرونده را در شعبه داشت درباره این پرونده گفت: در هشتم اعترافات شاکیان تکمیل کردم و نصیزی مهرماه اولین شکایت از سوی شخصی را بدادسرا احضار کردم ولی به خاطر بنام سید نورالدین کافی گلپایگانی با اعتصابات دادسرا و شلوغی اینکار ۱۸ دادسرای تهران دنبال میکردند و دلایل کافی علیه نصیری در دادسرای عملی نشد. نصیری با لبخندی گفت شما چطور سرانجام موفق شدند موافقت آقای اسد تهران مطرح تهران مطرح شد و آقای هاشمی دادستان مسئله صلاحیت دادسرا برای پور بازپرس شعبه ۱۸ دادسرای تهران را وقت هم رسیدگی بشکایت مزبور را بمن رسیدگی به پرونده نصیری از طرف خود محول کرد و اگر راستش را بخواهید من با پافشاری عنوان و عملی شد چون انتشار این پرونده بدست آورند. آقای جرئت قبول تحقیق در پرونده مرا اسد پور بازپرس ۴۷ ساله دادسرای تهران خودم پافشاری کردم که این پرونده را دادسرا مدعی بود که ما صلاحیت رسیدگی به پرونده نصیری و سلواک را شخصا رسیدگی و تعقیب کنم. در شرایطی به تحقیق از نصیری پرداخت بعد از ارجاع پرونده تحقیقات خود نداریم. بهر حال کار ما به اعتصاب برخورد را از شاکیان شروع کردم و بدنبال نصیری عملا در زندان پذیرایی و حمایت که هنوز رژیم سابق بر سر کار برد و کردید شنیدم در دادگستری هیچ کس میشد و خود تصیری هم فکر نمیکرد شکایت گلپایگانی چندین شکایت دیگر و چون یکماه از احضار نصیری بدادسرا جرئت نکرده بود پرونده مرا قبول کند. بازپرسی جرئت بازپرسی از او را داشته و مطرح شد تعدادی از شاکیان مدعی گذشت و موفق بدست یابی ایشان تشدم بودند که ناچار قرار تحقیق محلی صادر کردم و کیف پول هزاروچهل و پنج تومان و همچنين يك ساک و تعدادی مدارک تحصیلی و حرفه ای پیدا شده از تیمسار فردوست داشت هم از سیل اشیاء گمشده که پیدا شده است گمشده … پیدا شده . مجددا به سوی مجله جوانان سرازیر صاحب ساک تهره ای دادند. غلامرضا بهرامیان راننده مسافرین به مجله جوانان امدیم تا با ماشین شخصی گفت. که حدود اعلام در مجله پول بدست صاحبش شده روز دوشنبه ۷ اسفند دو نفر ساعت ۹ صبح در میدان بیست و بنامهای غلامرضا بهرامیان و رضا چهار اسفند خاتمی سوار ماشین شد * ساک هفته گذشته مجددا سیل اشیا و مدارک زیادی را به این شیخ موسی به این سرویس مراجعه و در سی متری وقت پیاده شدن همچنین محمد رضا صادق نمودند و کیف پولی که هزار و چهل کیف پول خود را جا گذاشت که به راننده شریف دیگری با یک ساک بقیه در صفحه ۵۵ اشیاء گمشده بدفتر مجله جوانان سرویس تحویل دادند. سرازیر بود و این مردم نیکوکار * پول و پنج تومان پول داشت تحویل پیشنهاد آقای شیخ موسی یکی از * جوانان * صفحه ۶ * سال ۱۲۰۱
شید نصیری را در زندان فاش می کند بازجوئیکندبوسیله تارههاسوت میشود! ای کشته که را کشتی تا کشته شدی نزار… و این ارتشبد نصیری است. مردی که خواب راحت را از چشمان مبارزین گرفته بود . مردی که اسرار سازمانهای مخوف جاسوسی نظیر سازمان سیا ـ سازمان موساد اسرائیل و سازمان ساواک را با خود بگور برد … رفتم پادگان جمشیدیه و از ایشان مفصلا تحقیق کردم، در اینجا باید مطلب حقی را بگویم که واقعا مجله جوانان هم در افشای عملیات نصیری «جهاد اکبر» کرد روزی یه من اسم. نصیری رامی بردم کسانی بودند در دادسرا که رنگ خودشان زرد میشد ولی خبرنگاران جوانان را میدیدم که جلوتر از دادسرا گام برمیداشتند و محتوای پرونده و کارهای نصیری را در «ترکمن دمه برملا میکردند. در پادگان جمشیدیه چه آقای اسد پور گفت در ۱۴ بهمن ماه که ساعت ۹ صبح به همراه یکی از پادگان جمشیدیه رفتم که از ارتشبد کرده ایم که اینکار را قبول کردیم همکارانم آقای شیخ الاسلام زاده به گذشت؟ بود ادامه داد این بین باز سر و کله دکتر جوان شاه خودش امضاء کرده و حالا هم به من سهمی ندارم اگر به اسم این جانب است هم اکنون انرا به شما اجازه بدهید تحقیقات خصوصی باشد پیدا شد که فکر کنم دکتر هم نبود چون در اتهام بستند که شما علیه حکومت ملی بازنشسته نعمت اله نصیری تحقیق کنم. هر مؤسسه خیریه که لازم است و صلاح می بخشم در این لحظه مدرک میدانید در پرونده را که از طرف افراد قیام کردید. . و باسماجت زیاد تحقیقات خودمان را ابلاغش اسمی از دکتر برده نشده بود و به تالاری که درنزدیکی سلول های از نصیری شروع کردیم چون آن موقع مرتب سعی میکرد که بداند چه حرفهایی لحظه ای که به پادگان رسیدیم مارا زندانیان بود هدایت کردند و در آنجا با پادگان در اختیار رژیم بود و «فردوست بین ما رد و بدل میشود که من اینبار به او بی سیم آیا با آقای خرم در پارک خرم شریک شخصی برخوردیم که خودش را دکتر که امروز خودش فراری است همه کاره. اعتراض کردم که یکدفعه دکتر فریاد یکدفعه عصبانی شد و گفت نه و خانواده خرم نوشته شده بود که ۱۰ درصد بهر حال بعد از اینکه دکتر را راضی کشید من کسی هستم که دولت درازای حالتی تعجب آمیز به خود گرفت و گفت از کل سهم اعیانی پارک خرم متعلق به تیمسار ارتشبد حسین فردوست ابلاغی کردیم نصیری را آوردند، نصیری لباس ماموریتی در خارج ماهیانه ۲۵ هزار که مگر خودش چنین حرفی به شما زده است نشان دادم گفت از این در دست داشت که طی آن اجازه تحقیق شخصی بتن داشت و لحظه ای که وارد تومان بمن فوق العاده میداد و حالا شما است، گفتم با خودش صحبت نکردم شما نوشته سر درنمی آورم اگر این مدرک انصاری معرفی میکرد که از سوی نصیری از کلیه بازداشتی های پادگان را به او اتاق : داده بودند ومدتها بود که از زندانیان معروف پادگان جمشیدیه تحقیق میکرد صحت دارد از تاریخ صدور این نامه من کرد و گفت شما از از من میخواهید به کار شما دخالت نکنم؟ جواب را بدهید و در جوابم گفت که من تعجب من از هارت و پورت او نبود گفتم بله. رو به دکتر هرچه دارم و درمیاورم و کلیه در آمدم را باید بهره انرا به من داده باشند و درازای کرد و گفت ایشان هم تعجب من بیشتر از این بود که من بعد از به امور خیریه می بخشم، گفتم که خیریه رسید گرفته باشند که فکر نمیکنم نه خیر گفت پس کیست، گفتم ۱۴ سال قضاوت و کار دادگستری ۷ منظورتان بنیاد پهلوی است در جوابم به کسی رسیدی در دست داشته باشد. بقیه در صفحه ۵۸ تندی گفت که هرچه شما فکر می کنید و واجازه نمی داد که ما بدون حضور او نداریم که دکتر انصاری ازاتاق هزار تومان حقوقم بود و او فقط ۲۵ هزار از نصیری تحقیق كنيم وادعا میکرد تحقیقات شروع شد تومان فرق العاده میگرفت و از مطالب در اولین برخوردش قضائی هم آگاهی نداشت و خیال میکرد احتمالا نصیری مطلبی ادا میکند که نگرانی برای در سازمـان مـعـروف و موساد تحقیق پرونده را قبول کردید اجرای دستور دادستان انجام میکنم میگفت وقتی دادستان حاضر میگویند شما صلاحیت ندارید اصلا به چه جاسوسی سازمان سیا (آمریکا) و گفتم چطور گفت آخر شنیدم کسی در این شخص میگفت نصیری به دادسرا اعتبار شغل سازمان امنیتی خودش که در شده که پرونده مرا رسیدگی کند حق آمدید که یکدفعه از او سئوال کردم حلقه همکاری سازمان امنیت (ساواک) و ولی شما شجاعت نشان دادید. موساد اسرائیل و سیا آمریکا باهم کار بدون توجه به تهدیدات ضمنی او از نصیری که در این موقع لورتان چیست که جواب نداد و رفت. رحال و خندان بود و میکردند، ممکنست مطلبی به شما ادا کند او خواستم بیوگرافی خودش را بگوید میکرد لحظه ای که تفهیم اتهام . اسمم نعمت اله فامیلم نصیری شوکه شد و گفت این مطلب قبلا بشوند و شما و خانواده ات را به ستاره ها سوت کنندا فرزند محمد سن ۶۹ سال اهل سمنان مقیم دوره سقوط دکتر مصدق به در جوابش گفتم آقای دکتر ماخردمان تهران فعلا در زندان جمشیدیه زندانی را برای سوت شدن به ستاره ها آماده . آقای اسدپور بازپرس که برای اولین بار پرونده بازجوئی دادگستری ایران را بنظر مردم میرساند در آن موقع میگفتند که تو امضاء شاه را جعل کردی ولی بعدا معلوم شد که * جوانان * صفحه ۵۷ سال ۱۲۰۱۔
C دادگاه«محمود»مات سربازتاسرهنگ راب هفته پیش تا اندازه ای با محمود عسگری زاده مغز متفکر و طراح بزرگ سازمان مجاهدین خلق آشنا شدید، مردی که درعمر کوتاه خود کارهای بزرگی انجام داد و نمونه ای از یک مبارز بود. پس از آنک عسکری زاده، سعید محسن،حنیف نژاد، بدیع زادگان ومشگین فا :انستید «محمود» دراراک متولد شد و دوره دبستان را در این شهرستان به فعالیتهای او قراردادیم. دیگریست، مادری شجاع که گریست درخلوت خود بود، نه کنار حوض وضو بگیرد که زیر اتمام رساند و سپس به همراه «محمود» از زبان مادرش معرفی زینب وار شهادت پسرش را پذیرفت در مقابل دیوصفتان. پدرش را می بیند خانواده اش به تهران آمد و درمحله شد، «محمود» که اینهفته دنباله شنکس انداختیم و بهرمصیبت او را هرچند او برای تمامی مبارزان و و در گرماگرم این مصیبت شوهر را قشرهای حشمتیه خیابان قصر ساکن شد، شما مجاهدین چهره ای شناخته شده هم از دست داد، اما هرگز درمقابل ماجراهایش را میخوانید، بچه محل از لابلای توده یخ بیرون کشیدیم، را درجریان شمه ای از مبارزات و میباشد اما حدیث «مادر» چیز دژخیمان ضعف نشان نداد و اگر هم من (نگارنده) بود، در یک خیابان و اما خیلی دیرشده بود و او دیگر در یک محل سالها زندگی کردیم اما قلبش نمیزد و نفسش نمی آمد، هیچگاه من و دیگر بچه های محل هیچکس نفهمید او چرا از یک از فعالیتهای سیاسی اش دریچه کوچک به زیر توده های یخ سردرنیاوردیم و روی همین انگیزه سقوط کرده! خودش را کشته و یا او بود که وقتی درخانه محقرشان رفتیم را کشته اند، یا اینکه اتفاقی به و درمحضر برادران و مادر گرامی داخل حوض سقوط کرده؟ هنوز محمود بگوش نشستیم، دامن، دامن جواب این سئوالها را پیدا نکرده ایم. اشک ریختیم، که این اشکها فقط «محمـوده در زندان بود و بخاطر رنجهای مادر و قساوتهایی نمیدانست که چه بروز پدرش آمده بود که درسختترین شرایط دژخیمان او خود سختترین روزها را براو وارد ساخته بودند، وقتی میگذراند و از بیرون بیدادگاه میگفت «محمودم» را دیدم که بی خبر بود، از داخل زندان سراپاسوخته بود و انگشتانش زیر خبر میرسید که محمود و یارانش قیچی شکنجه گران قطع شده بود، زیر بارسنگین شکنجه های دژخیم اشکهای ما ناخودآگاه سرازیر میشد، هر روز بمرگ نزدیکتر میشوند اما اما مادرمحکم و استوار سخن می همگی آنها با روحیه عالی انقلابی و آنکه بلرزد و یا ضعفی ایمان به مکتب الهی قرآن، قهرمانانه درارکان وجودیش مشاهده شود. مقاومت میکنند، مرگ برایشان خلاصه ای از فعالیتهای محمود بازیچه ای بیش نبود و سرود آزادی عسگری زاده چنین بود، براه انداختن ایران را تاپای چوبه اعدام زمزمه اعتصابهای کارگری در تبریز، برملا میکردند. ساختن دزدیهای چند مقام عالیرتبه، کاملا گفت ر * پسرم را دیدم تالیف کتابهایی درزمینه اقتصاد، هشت ماه از دستگیری محمود شناسایی بیش از ۱۵۰۰ مامور شش ماه از مرگ پدرش ساواک، طرح و اجرای ربودن میگذشت که سرانجام او را در زندان هواپیما و ازاد کردن مجاهدین و قرون وسطی قزل حصار ملاقات فعالیت در طرح مبارزه مسلحانه کردم، از پسرم اسکلتی بیش نمانده تهراميز. هفته پیش خواندید که بود، سرتاپایش زخم و عفونت بود او خانواده «محمود» تلاش فراوانی سعی میکرد تا من زخمهایش را برای گرفتن اجازه ملاقات مینمودند متوجه نشوم اما با وجودیکه سراپای و مدتها درحاشیه زندانها علاف خود را پوشانده بود، بوی خون و بودند، تا اینکه ناگهان پدربیمار چرک اشکارا خبر از بدن تکه، محمود درهمین حول و حوش ناپدید تکه اش میداد، محمود از خودچیزی شد و هرچه جستند حاصلی نداشت تا نمیگفت و سعی داشت تا مرا آرام. اینکه جسد او را یافتند و دنباله کند و بمن روحیه بدهد، وقتی به او گفتم کی آزاد میشوی؟ با خنده گفت ماجرا چنین است. * جنازه پدر این فکر را از سرت بیرون بیانداز، سرانجام گمشده خود را پیدا من وقتی آزاد میشوم که زیر دژخیم کردیم، اصغر پسر دیگرم رفته بود کمر خم کنم اما تو بدان چنین روزی جوانان * صفحه ۹۸ سال ۱۲۰۱ رگذشت هد
مکده ای بود که از ه گریه انداخت مجاهد شهید محمودعسکری زاده بوسه هایم راز راه برگیر زراهی را که آخر نیست م مردانیکه زیر جوخه آتش سرود آزادی ایران را زمزمه کردند ودر دامان بیغشان پرسه های راه دامـان پهن زمینهای خشک هرگز وجودنخواهد داشت و اگر را هم به گریه انداخته بود وفولادرا قطره، قطره خون مرا بمکند آزادگی خرد میکرد، رئیس دادگاه خواجه مادر، بروخانه، برادران و خواهرانم را و مرام خود را از دست نخواهم داد. نوری زار زار گریه میکرد و اصلا پس از این ملاقات که در اسفند متوجه موقعیت خود نبود، اما محمود ابگیر برگیر ره آورد آخرینم را ودردشت بی انتها، پراکنده ساز ۱۳۵۰ صورت گرفت قبل از بارش که سراپایش سوخته و پاره پاره بود آماده از دست رفتن من کن، مبادا وانگه با توشه ای زعشق رگبار بر پیکرش تنها یکبار دیگر او با همه ضعف وسستی جسمانی را دیدم. دنبال جنازه من بیائی و مبادا پیش این محکم ایستاد و فریاد کشید، سرهنگ بیستم اردیبهشت ۱۳۵۱ که چرا گریه میکنی؟ اگر برای ما گریه لاله گون سازدشت تشنه را کشتگاهان ساز با بوسه های وداع بود، یک وداع دائمی. میکنی سخت دراشتباهی بیچاره بی شرمها چشمانت را پراشک نمائی، از آنجائیکه محمـود، برای خودت گریه کن که درزیر شخصیتهای مهم و ماموران سلطه جباران امپریالیسم ودراین از این دادگاه کوچکترین امید بخود ساواک را شناسایی نموده و آنان را دادگاه فرمایشی حکم به قتل به وحشت انداخته بود، روی همین مامیدهی، ما را از کشتن چه باک اصل برای کسب اطلاعات از مادر که در اینموقع چشمانش محمود، پسرم را زیر سختترین پراشک شده بود و ما راهم به گریه آغوش خانواده ات خواهی رفت، به او بما گفت دنبال جنازه من نیائید، دردامان زمان به ایندگان بسپار شکنجه ها برده و ساواک آنچه هنر و انداخته بود، چنین ادامه داد، آقا این زن رحم کن تا آق والدین . که آنها رحم ندارند وجنازه را بشما راه نده که من رفتنی هستم. مجاهد شهید. بقیه درصفحه ۵۶ مهارت درامر شکنجه داشت روی نمیدانید چه صحنه هایی در دادگاه نشوی. بعد «محمود» پوزخندی زد محمود پیاده کرد اما مقاومت او بوجود آمد، سربازها در حالیکه وایه ای از قرآن را خواند و به او بالاتر از تمام هنرها و اسباب والات تفنگ بردست داشتند با صدای بلند فهماند که آق والدین یعنی چه. قتاله ساواک بود، سرفرازانه از میگریستند ودادگاه به ماتم سرا وقتی میخواستیم از محمود چوب و شلاق و تخت برقی دژخیم تبدیل شده بود. بیرون آمد و هرچه زدند و سوزاندند بعداز ختم جلسه دادگاه، محمود و برادران وخواهرانم را آماده سازید پیش ما آمد و چنین گفت، مادرم، آماده از دست دادن محمود، به آنها جدا بشویم، گفت بروید به خانه هیچ نگفت، که نگفت. دادگاه چه گذشت برادرم: ماحتما کشته میشویم از این بگوئید که در راه خدا محمود را از دادگاه چهارمجـاهد شجـاع دادگاه کوچکترین امیدی بخود راه دست خواهیم داد او را به پای ملت یعنی، حنیف نژاد، سعیدمحسن، بدیع ندهید، ماکشته میشویم تا خلق قربانی میکنیم، از آنها بخواهید زادگان و پسرم محمود، اوائل ایران آزاد گردد. نابجای گریه وزاری، جشن بگیرند فروردین ١٣٥١ تشکیل شد. در این مادر، از حضرت زینب بیاموز، وشهادت مرا گرامی بدارند، اما یک دادگاه نظامی که پوششی از تو حضرت زینب نیستی اما مادر خواهش هم از شما داریم، من از اقدامات سنگین امنیتی برآن حاکم محمود که هستی، تو محکم داخل وشما از خارج تلاش کنید تا بود، بچه ها چه شجاعانه ایستادند ومغرور باش سرت را بالا بگیر برای آخرین بار پدرم را رویت کنم. ودلیرانه مرگ را پذیرفتند که انهمه وهیچ اهمیتی به سرپسرت نده، مادر وقتی محمود سراغ پدر را شجاعت آدم را به جای گریه به بانوی تر در کربلا به همه بانوان دنیا گرفت دلمان لرزید ودست و پایمان شادی وغرور میکشاند. بچه درس شجاعت وایستادگی را را گم کردیم، بطوریکه محمود هر کدام با جرئت و دلاوری خاصی آموخت از او سرمشق بگیر، من از فهمید وگفت چرا از من پنهان از سازمان و ایدئولوژی و هدف تو استدعا میکنم که مبادا پیش این میکنید پدرم کجاست و چه بلایی به أن وانقلاب مسلحانه دفاع کردند. بی شرمها چشمت را پر از اشک کی سرش آمده، جریان را به او گفتیم، من و یکی از برادرهایش در و از خودت ضعف نشان بدهی، خیلی دستی به صورتش کشید وخیلی دادگاه حاضر بودیم، بی انصافها شجاع ومغرور از اینجا برو، مبادا خونسرد گفت، بیچاره رهاشد، راحت دفاعیه اش را با خشونتی حیوانی برای من اشک بریزی. شد خیلی خوب، مانعی ندارد، خودم پاره کردند وحتی یک مداد ناقابل یکی از ماموران ساراک که روز دیگر به او خواهم پیوه هم به اوندادند، من قادر نیستم تا شاهد گفتگوی مابود، جلو آمد کنارش خواهم بود. صحنه دادگاه را برایتان شرح بدهم و گفت آقای عسگری اگر کمی تنها وصیت محمود این دادگاه حتی وحشیانه ترین ادمها کوتاه بیائی اعدام نخواهی شد و به محمود تنها یک وصیت داشت. بوسه های گرم لبان من مگذار که بخشکد کشتگاه خون درصحاری سوزان دوردست با تمام هستی ات آری میراث رهگشایان رفته را * جوانان * صفحه ۹ * سال ۱۲۰۱