گزارش اختصاصی است ه مجموعه کاخهای سلطنت کاخ بحساب اوره ناز استیل معماری و دکوراسیون هفته پیش یک مجموعه عظیم و یک پدیده نادر در دنیای معماری اکراهی نداشتند و شاید همین داشته باشد در حالیکه زمین های که امروز بدست عوامل · ان غصبی است. مجموعه مهرشهر کرج بدست پاسداران که خانواده سلطنتی برای راحتی انقلاب افتاده از یکصد میلیون بهرحال خبرنگاران ما موفق انقلاب افتاد که از نظر زیبایی خود از خرج بیت المال هیچ ابا و تومان بیشتر ارزش معاملاتی شدند بطور اختصاصی از این در کاخ آناهیتا که برای نوه گرانقیمت از کاخهای سلطنتی در است و در حین حال نشان میدهد چهارساله ساختمان شده میتوان از صدها میهمان پذیرایی کرد این کاخها به دوباند فرود هلیکوپتر ـ يك باند فرود هواپیما – سالنهای متعدد – بیلیارد، زمین تنیس – پیست موتور سواری – پیست سوارکاری – دریاچه برای قایقرانی جایگاه مخصوص نگهداری پرندگان گرانقیمت نمای خارجی کاخ زمرد که از نظر استیل معماری فوق العاده است. اصطبل ، مرکز مخابرات، تعمیرگاه وسایط نقلیه و يك است خبرنگار مجله جوانان در کاخ زمرد با حجت الاسلام حاج سید در کاخ «زمرد» استخری در میان اتاق پذیرایی به شکوه و جلال کاخ می افزاید. سینی اصفهانی پیرامون وضعیت کاخها صحبت می ک رانان * صفحه ۱۰ * سال ۱۲۰۱ کند.
ی مهرشهرکرج که سومین بچنگ مردم افتاد ی مجموعه عکسهای جالبی تهیه کنند و اطلاعاتی بدست آورند ر شاید اگر این مجموعه ساختمانی – در ایالات متحده آمریکا بنا شده استخر جلو کاخ خالی مروارید – . برد ایرادی بران متصور نبود چرا که مجموعه زندگی طبقـات مختلف در امریکا میتواند چنین زندگی اشرافی را تحمل کند اما در کشور ما که گرد های جنوب پایتخت آن نمونه دلخراشی از فقر است ایجاد چنین مجموعه ای انهم بوسیله خاندانی که دعوی رهبری ملت را دارد کاری غیر اخلاقی و انسانی شمرده میشود. * دیدار از سومین کاخ خاورمیانه خبرنگاران ما مینویسند. گفته میشود مجموعه کاخ های مهرشهر کرج که متعلق به شمس پهلوی و شوهرش مهرداد پهلبد است سومین کاخ مهم خاورمیانه بشمار 9 میرود. وجود این کاخ در مهرشهر کرج، در درجه اول موجب آزار و ایذای مردم این ناحیه بود، و مردمی از حوالی کاخ عبور میکردند اغلب مورد بازجونی قرار میگرفتند. برای حفاظت این کاخ و ساکنین آن یک پاسگاه مجهز با عده ای مامور مسلح و دیده بان های متعدد دانر شده و حرکت و آمدورفت ها را بکلی زیر نظر داشته اند * دوباند هلیکوپتر کاخ مروارید در زمینی بمساحت ۴۶ هکتار بنا شده که برای دیدن تمام قسمتهای آن بایستی ساعتها وقت صرف کرد. کاخ مجهز بدوباند هلیکوپتر و یک باند فرود هواپیما میباشد و رودخانه عظیمی که تشکیل چندین دریاچه را داده اطراف کاخ را احاطه نموده است. محلی که شمس پهلوی و همسرش مهرداد پهلبد درآن زندگی می کردند مجهز به سالن های سینما، بیلیارد زمین تنیس موتورسواری، پیست سوارکاری، .. دریاچه برای قایقرانی، جایگاه مخصوص برای پرندگان گران قیمت، جایگاه برای نگهداری اسب، مرکز مخابرات. تعمیرگاه وسائط نقلیه، در دستگاه مینی بوس بنز نو مجهز بکلیه امکانات رفاهی میباشد که در حال حاضر زیر نظر حجت الاسلام حاج سید حسن حسینی اصفهانی امام • جماعت مهرشهر و پاسداران بقیه درصفحه ۶۱ – نمایی از کاخ آناهیتا صوص نوه چهار ساله | جوانان * صفحه ۱۱ * سال ۱۲۰۱
اختصاصی مجله جوانان : دادستان آبادان از تهران خواست كه يك نفر روحانی و یکنفر وکیل دادگستری به آن شهر اعزام شود تا او اسرار مهمی را در این باره فاش کند در حمله مردم به زندان عادی آبادار تنهامتهم فاجعه آبادان از زندار جوانی که باتهام شرکت در فوق العاده مجله جوانان که از خبرنگاران ما «حسین تک بعلی اعتراف کرد که او و سه نفر دیگر بجرم کشتن صدها بیگانه در جنایت تکان دهنده حريق سينما تاريخ وقوع این جنایت بیسابقه تا زاده» نام دارد علاوه بر اعترافات سینما رکس را آتش زده اند ولی آن داخل سينما اعدام خواهد شد. او رکس آبادان دستگیر شده و در کنون بطور پیگیر به تحقیقات خود اولیه در محضر بازپرس این سه نفر در جریان حریق سوخته و بارها بمن گفت که من از اینکه بازجوئیهای اولیه در اینمورد در این باره ادامه میدهند و تا کنون پرونده، درداخل سلول خود نیز با هم مرده اند و وی فرار کرده و مدت چند موجب مرگ فجیع صدها زن و مرد اعترافاتی هم کرده بود (خبرش بطور گزارشهای مستند و استثنایی تهیه سلولهایش در اینمورد حرف زده و ماه متواری بود تا اینکه در حدود جوان و کودک خردسال و افراد پیر، اختصاصی در مجله جوانان چند کرده اند که بنظر خوانندگان ارجمند اعترافات قبلی خود را تائید کرده یکماه پیش شناسایی و دستگیر شده و حتی زنان حامله شده ام واقعا شماره پیش چاپ شده است) بدنبال رسیده است این هفته کسب اطلاع بود. و بدنبال بازجوئیهای اولیه روانه پشیمانم و مطمئن هستم که عذاب وقایع اخیر و حمله مردم به زندانها کردند که در پی هجوم مردم به زندان * زندانی آزاد شده چه میگوید؟ زندان گردیده است. در سراسر کشور، از زندان آبادان آبادان، تنها باز مانده تیم جنایتکار قاسم رضانی، زندانی آزاد * متهم: در آتش جهنم میسوزم! انتظار من است عذاب که قطعا سوزنده تر از آن ۳ اتخاذ در سختی در آتش جهنم حریق سینمارکس نیز پابفـرار شده ای که با حسین هم سلول بود آتشی است که من و قاسم همچنین میگوید: و ناپدید شده است. این میگوید: حسین، حالتی پریشان و سینمار کس برپا کرده ایم…. تحقيقـات – حسین در زندان پیش من نگران داشت و ظاهرا احساس میکرد * افشای اسرار مهم؟ فرار کرده و ناپدید شده است. ” * اعتراف در داخل سلول گذاشته خبر نگاران سرویس حوادث جوان که لحظههای حساس انفجار يك مين از دوربین عکاس جو عکسها: مصطفی کالریانی ۱۰ـ «مرتضی ماموریان، پاسدار انقلاب چشمش به یک مین می افتد که در اطراف در محوطه ساواک سلطنت آباد ناگهان دیوار کارگذاشته شده، با دقت مین را هدف قرار میدهد تا آنرا خنثی سازد جوانان * صفحه ۱۲ * سال ۱۲۰۱ ۲- پس از انفجار مین پاسدار انقلاب بطرف آن رفت تا آنرا از روی زمین بردارد در این اثناء ناگهان باقیمانده مین در دستش منفجر شد و وحشت زیادی سراپای ما را گرفت. آیا مرتضی شهید شده است؟
و آزادی و فرار زندانیان: سینمارکس ن گریخت. سنہ ۲۲۱۶ ۳۔ خوشبختانه خطر بخیر گذشته، زیرا از میان دود ناگهان مرتضی را دیدیم که بطرف ما می آید. خبرنگاران ما همچنین کسب نظر دارد اسرار مهمی را در این باره اطلاع کرده اند که آقای ضرابی فاش دادستان آبادان، بدنبال فرار حسین تهدید دادستان تکبعلی زاده تنها باز مانده تیم بقرار اطلاع، روزهای اولی که جنایت پیشه حریق سینمارکس از حسین تک بعلی زاده دستگیر و مقامات تهران خواسته است که زندانی شده بود از طرف سر است که در زمان وزارت دادگستری یکنفر از روحانیون و یکنفر از سپردگان رژیم پهلوی مخصوصا . دکتر باهری با یک نقشه حساب شده طرف کانون وکلای دادگستری به بوسیله سازمان مخوف ساواک به و ظاهرا بعنوان متهم فراری حریق آبادان اعزام شود تا باین مسئله در ایشان فشار زیادی وارد میشده سینما رکس آبادان، در خاک عراق، محل رسیدگی و انتاج تصميم تاوی دستور آزادی حسین را صادر دستگیر و زندانی شده است؛ آزاد کند و به مطبوعات و مردم . ولی خوشبختانه دادستان زیر کند. استدلال این سرسپردگان این سرسپردگان، دادستان آبادان را بگوید که متهم اصلی، همان جوان بار نرفت و با ادامه بازجونی از گفته میشود که آقای ضرابی در برد که متهم اصلی همان جوانی تهدید میکردند که باید حسین را دستگیر شده در عراق است! نمایند. بقیه در صفحه ۶۰ انان ۱۳:۵۱ باران ما عكس متهم فراری راچاپ میکنیم تا هر کس او را دید مجدداً دستگیر کند N روزیکه باتفاق عکاس مجله برای تهیه یکی از پاسداران انقلاب شدیم که قصد منفجر کرد و چیزی نمانده بود که جان خود را گزارش از ساواک سلطنت آباد بأن منطقه دارد مینی را که در اطراف دیوار های این کار بگذارد. رفته بودیم، هنگام گردش در محوطه متوجه سلطنت آباد کار گذاشته اند هدف قرار دهد. مصطفی کاویانی خبرنگار عکاس مجله «مرتضی» پاسدار انقلاب که برای حفاظت جوانان لحظه به لحظه از هدف گیری از ساواک سلطنت آباد همراه سایر مرتضی ماموریان عکس گرفت که در اینجا همشهریان خود بتهران آمده است مین را چاپ می کنیم. ۴۔ درحالیکه نگران حالش بودیم. در این مدت با اینگونه صحنه ها زیاد مرتضی ماموریان پاسدار انقـلاب روبرو شده ام. البته دستها و کمی از دستهایش را بالا گرفت و گفت چیزی نشده، صورتش اسیب دیده بود و خونریزی داشت. * جوانان * صفحه ۱۳ * سال ۱۲۰۱
خبرهای جالب و پراکنده در حاشیه مطالب و بختيار ـ ولیان و داریوش همایون کجا هستند؟ فرزند امام از خیابانها و محل کسب مردم شخصاً گزارش تهیه می کند ؟ نمایش فیلم خسرو گلسرخی و هیجان مردم چرا نخست وزیر بوسيلـه خوب و بهمراه پاسداران به مسجد میرود پاسداران شب متوقف شد؟ و درانجا وقتی قضایا روشن میشود میگویند هفته گذشته آقای پاسداران از آقای نخست وزیر مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر عذرخواهی میکنند ولی نخست وزیر موقت انقلاب، بعد از اینکه کارش در دقت و توجه آنانرا ستایش میکند نخست وزیری تمام میشود بعزم رفتن میگوید ما به پاسداران دقیقی مثل شما بخانه از دفترش بیرون میآید. بین راه احتیاج داریم آفرین بر شما! پاسداران شب به اتومبیل حامل ایشان نخست وزیر متوقف سینماها چگو تلویزیون روی ایست میدهند ولی راننده نخست وزیر * زنهای گوینده تلویزیون از چه متوجه نمیشود و براه خود ادامه میدهد. میترسند؟ امر برشک پاسداران میافزاید و این روزها مردم میپرسند چرا عبدالعظيم وليان به تعقیب اتومبیل پرداخته آنرا گویندگان زن تلویزیون بر دکتر بختیار صفحه متوقف و آقای نخست وزیر و راننده و تلویزیون ظاهر نمیشوند؟ جوایی که باین همراه ایشانرا ببازجویی می کشند. پرسش داده میشود متفاوت است. بعضی و گویندگان زن میترسند بدون گریم همراه نخست وزیر به پاسداران میگویند قطب زاده مدیرعامل جدید ظاهر شوند و لک ها و و چین و چروک چه میکرد؟ زن آمریکایی در کمیته انقلاب معرفی میکرد میگفت: روز حمله به سفارت آمریکا من داشتم تابلوی نقاشی میگوید ایشان آقای مهندس بازرگان تلویزیون اجازه نمیدهد که زنها بر صفحه صورت و زیر چشمشان پیدا شود و در میان مراجعه کنندگان فراوان خودم را تمام میکردم که حمله کنندگان هستند ولی پاسداران جواب میدهند که تلویزیون ظاهر شوند ولی شخص بهمین دلیل از ظاهر شدن بر روی صفحه تابلو را از دستم گرفتند و پاره پاره کردند کمیته انقلاب که از طبقات مختلف مردم باید به مسجد محل بروند تا موضوع مطلعی میگفت گویندگان خودشان حاضر تلویزیون فراری هستند و پشت دوربین هستند هفته گذشته یک زن آمریکایی هم و آتش زدند. میخواهم ببینم اینکار آنها نیستنـد ظاهر شوند زیرا بدستـور کار میکنند. حالا کدام شایعه درست بچشم میخورد که آمده بود تا از چند برادر آقای مهندس بازرگان میگوید بسیار مدیرعامل جدید، اتاق گریم برچیده شده صحیح بود؟ است معلوم نیست!! مجاهد گلایه کند. او که خود را نقاش یکی از اعضای کمیته با این زن صحبت کرد و رضایت او را جلب کرد و ثابت شود! گمشده … پیدا شده ●●● داریوش همایون مردم امانت دار همچنان اشیاء گمشده را تحویل ما میدهند در اتومبیل در دو نقطه پیدا شده است از ۸۰ جنازه مبلغ ۱۵۰۰ تومان پول، يك ساعت و دوانگشتر بدست آمده که باید تکلیف آنرا روحانیت معلوم کند توسط ماسحهای مخصوص جنازه ها در هفته گذشته آقای اصغر فتح مراجعه نمود و طی گفتگویی گفت: شهدای وطن مشغول بودم. در را بخاک می سپردیم. و به کمک اللهی کارگر شریف شرکت ملی هفته پیش چند روزی در بهشت آخرین روز که اجساد بوی تعفن مردم در حین جستجوی این اجساد مژگان کمپانی صاحب شنل نفت قسمت اکتشاف بدفتر مجله زهرا برای کمک شستشبری گرفته بودند با کمک شرکت نفت بقیه درصفحه ۵۵ رانان * صفحه ۱۴ * سال ۱۲۰۱
بوسیله پاسداران شب وبه مسجدبرده شد! و باچه فیلمهایی شروع بکار کردند و چرا خانمهای گوینده صحنه کمترظاهر میشوند؟ ووو مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر چگونگی حمله به تلویزیون آموزشی و نیروگاه دشت قزوین دیگر حرفی نزد. تلویزیونیها با نمایش محاکمه گلسرخی گل کاشتند محاکمه خسرو گلسرخی که خسرو گلسرخی علی حسینی گوینده تلویزیون حاج احمد خمینی وشنبه هفته گذشته از تلویزیون نمایش داده شد برای مردم غافلگیر کننده بود دوشنبه گذشته مصادف با سالگرد شهادت خسرو گلسرخی بود و تلویزیون ناگهان فیلم دادگاه فرمایشی او را بمعرض نمایش درآورد که میتوان گفت دیدنی ترین برنامه تلویزیون ظرف هفته های اخیر بود. گذشته و هنگامیکه گلسرخی توسط دژخیمان بمرگ محکوم شد فقط داده شد ولی فیلمی که هفته گذشته بهجت بچه های تلویزیون بمعرض نمایش درآمد در برگرداند شایعات مختلفی در مورد دوران اختفای بطوریکه همه روزه شاهد هستیم کمتر * روزیکه تلویزیون در مورد * بختیار و ولیان و داریوش او وجود دارد. گروهی م میگویند او مورد کسی بخیابانهای یک طرفه، عبور حمله عده ای از ضد انقلابیون بساختمان حمایت آقای بازرگان دوست سی ممنوع، گردش بچپ و راست و پارک تلویزیون پیام فرستاد ناگهان جوانهای قسمتی از این فیلم در تلویزیون نمایش ساله اش بوده، گروهی میگویند دستگیر ممنوع و توقف مطلقا ممنوع و…. توجه پاسدار انقلاب از گوشه و کنار شهر دستگیری و اعدام یا فراره بعضی از شده ولی فرار کرده و گروهی میگویند دارد و با آنکه پلیس راهنمایی هم از روز بحرکت درآمدند و در یک بچشم بهم زدن این روزها بین مردم بر سر ر رجال رژیم سابق بحث و مجادله است. اصلا دستگیر نشده بود، که فرار کند و پایان اعتصاب ها در اکثر چهار راهها شهر را بجنب و جوش واداشتند. چیز دیگری بود و گلسرخی را آنطور که از نکات جالب آنشب نگرانی و از جمله در باره شاپور بختیار نخست گروهی میگویند بختیار به میان ایل خود مستقر گردیده ولی همچنان شاهد تخلفات تشویش خاطر «علی حسینی» بود که فراوان در این زمینه هستیم. البته در بود شناساند، در این میان باید گفت دست بچه های تلویزیون درد نکند که بحفظ سعی میکرد با آرامش خاطر روی صفحه گذشته بیشتر تخلفات رانندگی در زمینه وزیر سابق، وليان نايب التـوليه و قرار کرده است. استاندار اسبق استانقدس رضوی و خراسان و داریوش همایون وزیر اسبق * گر نگهدار من آنست که من توقف ممنوع بود و مردمیکه در خیابانها تلویزیون صحبت کند ولی با تمام همت کرده اند. اطلاعات و جهانگردی که معلوم نیست میدانم… کار داشتند ناگزیر از خلاف بودند و با کوششی که از خود نشان میداد معهذا چنین فیلم با ارزشی در سالهای اختناق میداد. چه وضعی بسر میبرند. اوایل هفته * میگویند حجت الاسلام حاج وجود جریمه های سنگین بپارک رسائل مردم بخوبی ترس و نگرانی را در چهره سینماها دوباره شروع بکار نقلیه خود در نقاط ممنوع می پرداختند او میخواندند و همین مسئله باضطراب گذشته در مطبوعات و همچنین رادیو احمد خمینی فرزند امام خمینی که همه جا کردند اما با چه فیلمهایی؟ همراه امام دیده میشود در ساعات فراغت. بهرحال اینروزها پاسبانهای راهنمایی مردمیکه در پای تلویزیون بردند شدن اعلام شد که بختیار دستگیر شده و به ه شنبه هفته قبل بپایان اعتصابها کمیته انقلاب تسلیم گردیده است ولی به تنهایی به کوچه ها و خیابانها سر میزند سختگیری گذشته را ندارند، از پلیس اختصاص داده شده بود و در این میان باز بعدا اعلام شد که بختیار هنوز دستگیر و با مشاهده کسب و کار و حال و روز های جریمه بنویس که ناگهان بصورت شدن سینماها و از سر گرفته شدن کار نشده و معلوم نیست در کجا بسر میبرد در مردم از زندگی اجتماعی در شهر تهران در خیابانها ظاهر میشدند و با حسینی را میستودند و اظهار میداشتند ما آنها بیش از هر شغل دیگری جلب توجه باره ولیان هم خبرهای متناقضی انتشار گزارشهانی تهیه میکند و شخصا باطلاع قبوض خود مردم را نقره داغ می کردند اگر جای او بودیم همان چند کلمه را هم می کرد یافته از جمله خبر اعدام او هم در کیهان امام میرساند. یکی از نزدیکان امام” نیست و کنده شدن تابلوهای نمیتوانستیم با مردم در میان بگذاریم! در گیرودار تظاهرات یکساله اخیر چاپ شد که بعد معلوم شده او فرار کرده این اطلاع را بما داده میگوید من به علی حسینی انشب از حمله به سینماها خسارات فراوانی دیدند و بجز خیلی ها هم تسلط و شهامت على تلف راهنمایی و رانندگی در جریان است. حالا چطور و چگونه و از کجا حجت الاسلام گفتم که این روزها ممكن تظاهرات نیز خود باینگونه خلافها بیشتر نیروگاه دشت قزوین و تلویزیون آموزشی هم که توسط افراد ضدانقلابی آنها که دچار حریق و آتش سوزی شدند بقیه هم برای جلوگیری از هر گونه پیش آمدی جلوی در ورودی خود را تیغه ر روشن نیست. داریوش همایون نو که در است خطری شما را تهدید کند چرا تنها دامن میزند. بازداشت بسر میبرد ظاهرا در جریان حمله میروید؟ حجت الاسلام در جواب من صورت گرفته بود حرف زد و اظهار آنچه مسلم است نباید فراموش کرد رزمندگان به جمشیدیه متواری شده گفت: که بقوانین راهنمایی و رانندگی احتیاج داشت آن در محل هم احتیاج بکمک دارد کشیدند و عده ای هم برای آنکه هیچکس از محل اختفای وی خبر ندارد گر نگهدار من آنست که من میدانم داریم و نباید با پارک وسائل نقلیه خود . ولی از آنجا که موضوع حمله بتلویزیون همایون. همان کسی است که آن مقاله شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد در دو طرف خیابانهای اصلی و مرکز خیابان جام جم بالا گرفت آن در محل از سینمایشان از گزند در امان باشد اعلام کردند که این محل بزودی از صورت جعلی را علیه حضرت آیت اله العظمى شهر و بی اعتنائی به علایم رانندگی یاد رفت و با آنکه خیلی از مردم منتظر سینما خارج شده و بصورت استخر، خمینی به مطبوعات داده و موجب خشم و بی اعتنایی به علائم و مقررات خللی در امر ترافیک بوجود آوریم و اطلاع از سرنوشت این در محل بودند نفرت عمیق ملت ایران شده بود. راهنمایی مد روز شده موجب راه بندانهای شدید بشویم. هیچگونه صحبتی نشد و د و ما هم نفهمیدیم اسرارآمیزترین وضع را «بختیار» اعتنائی بمسائل راهنمایی و یا مسجد پارکینگ چرا علی حسینی که تا پایان برنامه خواهد آمد دارد. او که خبر دستگیری اش هم منتشر رانندگی این روزها مشکلات زیادی در * علی حسینی ترسیده بود یا بدفعات مردم را در جریان حمله با وضعی که مشاهده میشد تصر بتلویزیون خیابان جام جم گذاشت از بقیه درصفحه ۶۰ شد اینک مطلقا از وی خبری نیست و ترافیک تهران بار آورده است. شهامت نشان داد؟ * جوانان * صفحه ۱۵ * سال ۱۲۰۱ همایون کجا هستند؟ 2
دانش روز در خدمت جوانان امروز . تنظیم از: محمدرضا خیرخواه در این تصاویر، شما مراحل مختلف فرود یک «سفینه اعماق» را شاهد هستید و ما در این شماره این مراحل را بروشنی برای شما شرح داده ایم «سفینه اعماق» به ته اقیانوس حالا برای برگشت و سبک رسیده و شدن، آب داخل مخازن بافشار بیرون رانده میشود در این تصویر، شکل ظاهری سفینه را مشاهده میکنید. جوانان * صفحه ۱۶ * سال ۱۲۰۱ این گزارش بر اساس آخرین تح تحقیقات و مدرن ترین کتب علمی با این سفینه،به یک برش عرضی از «سفینه اعماق» را، در این تصویر می بینید که قسمتهای مختلف آن بخوبی نمایانده شده است. 0 ! – موج یاب ۲ ـ مخزن هوای عقبی ۳ جهت یاب ۴ ـ سرعت سنج ۵ ـ باطری ۶ – مخزنهای شامل ساچمه های آهنی ـ لوله مخصوص تنفس منبع ۹ـ محفظه دارای هوا (شامل نردبانی که سرنشینان بوسیله آن به «گری، میروند) ۱۰ . آنتن ۱۱ ـ موتور الکتریکی ۱۲ ـ پروانه سفینه ۱۳ – ژرناسنج ۱۴ ـ نورافکن ۱۵ ـ محفظه شامل ساچمه های آهنی ۱۶ – آهنربای کنترل کننده ساچمه های آهنی – زنجیر راهنما ۱۸ – وکری ۱۹ – دریچه ورود (شامل پلاستیک روزنه داره روزنه دار ۲۰ ـ محل تماشای محیط بیرون ۲۱ ـ مخزن های پرشده با بنزین ۲۲ – دریچه ورود آب دریا ۳ ـ مخزن هوای جلویی خاصیت انعکاس صدا استفاده میگردد. هفته پیش، با شما از دریا گفتیم و تاریخچه اش، ساکنانش، رسوباتش و عمق اقیانوس درهرمحلی، درعرض چند خلاصه هرآنچه که با دریا درارتباط بود ثانیه تعیین میشود و اما ببینیم طرز و قرار گذاشتیم که این هفته با شما کار این ژرفاسنج صوتی، بچه ترتیب باعماق دریاها و اقیانوسها سفری بکنیم هم برسر قرار خود هستیم ولی دراین روش که از کشتی نیز قبل از این سفر هیجان انگیز، اجازه استفاده میکنند، یک صفحه فلزی درته بدهید که قدری راجع به مسائل «اعماق» یک کشتی کار میگذارند که امواج است. حالا صوتی از آن منتشر میگردد. زمانیکه دریاها صحبت کنیم. تا صدسال پیش سئوال: «عمق این امواج به اعماق دریا برخورد میکنند. اقیانوس ها چقدر است؟» هنوز بدون دراثر «پژواکه (یعنی انعکاس و برگشت جواب مانده بود. البته اندازه گیریهایی صدا) انعکاس پیدا کرده، برمیگردند و انجام شده بود، ولی فقط درنقاط کم عمق بوسیله یک دستگاه صدا سنجی (که در کشتی کار گذاشته شده) دریافت و در طول ساحل و روش مورد استفاده میشوند. سپس، . مدت زمانی که طول نیز بسیار ابتدایی بود بدین ترتیب که کشیده تا صوت به عمق دریا بخورد و وزنه ای به سر یک ریسمان محکم، بسته رگردد، بوسیله یک دستگاه دقیق معین میشد و به اعماق دریا فرستاده میشد و و از آنجا که سرعت صوت پس از بیرون کشیدن وزنه، عمق دریا را از روی طول ریسمان فرو رفته معلوم است او درنتیجه مسافت طی شده درآب تعیین میکردند. طی سالهای مشخص است) عمق دریا و یا اقیانوس روشها و متدهای «ژرفاسنجی، قدری راباسانی میتوان محاسبه کرد. ضمنا یک پیشرفت کرد. اما هنوز برهمان اساسی که لوله کاغذی که همواره از میان دستگاه ژرفاسنجی میگذرد، نوسانات دستگاه را دربالا شرح دادیم، استوار بود و همچنان از پستی و بلندی اعماق دریا، ثبت خسته کننده صورت میگرفت. ر میکند. انقلاب ژرفاسنجی – بعداز جنگ جهانی اول، یک روش باکاربرد «ژرفاسنج صوتی دانشمندان قادر به کسب اطلاعـات جدید و انقلابی بنام «ژرفاسنجی صوتی بوجود آمد دراین روش که درآن از وسیعی درباره عمق آب درقسمتهای
تهیه شده است. اعماق دریاهاواقیانوسها چگونه با استفاده از صوت، عمق اقیانوس ها را اندازه میگیرند؟! * ایران پرجنب و جوش امروز، زمانی در اعماق سرد و ساکت سفرکنیم اقیانوسها جای داشت! * «سفینه اعماق»، مانند همانطور که مشاهده میکنید، یک ماشین سرعت میگیرد | امواج صوتی از ته کشتی بطرف اعماق دریا، منتشر میگردد و سپس درباره (البته بدون پدال گاز ) انعکاس یافته و بطرف آن بر میگردد و با تعیین زمان رفت و برگشت (و با و ترمز میکند (بدون توجه به سرعت صوت) عمق دریا معلوم میشود یک «ژرفاسنج» صوتی را نیز می بینید که به ثبت امواج منعکس یافته مشغول است. اگر دقت کنید، در خواهید یافت که علامات ثبت شده با پستی و پدال ترمز)! نواحی بزرگی از اقیانوسها شدند و ناشناخته ای را موفق شدند که کشف بلندی اعماق دریا، منطبق است. کنند. درحال حاضر اکثر کشتی ها مجهز به این دستگاه هستند، چرا که حداقل جزو فلاتهای قاره ای محسوب میشد و ساکت کمکی که این دستگاه میتواند بأنها بکند و سرد، سربزیر آب داشت بهمین جهت است که در کتاب های ر اینست که آنها را از برخورد با صخره های زیر دریا که نزدیک سطح آب جغرافیا از آن باعنوان «فلات ایران» یاد هستند، باز دارد. RAYTHEON ۱۲۰ Exploren ( ۲۔ شیب های قاره ای – کمی که از بستر اقیانوس * سفینه اعماق! بشر وسایلی دارد که با آن میتواند به ك اقیانوسها دست یابد. مرز کشف نشده زمین» میشناسیم و در اواخر سال ۱۹۴۰ میلادی بود تاهمین اواخر بشر هیچ راهی برای کشف در و اما ببینیم در بستر اقیانوس چه خبر فلات قاره ای دورتربرویم به ناحیه ای ما اعماق اقیانوس را بعنوان «آخرین عمیق ترین قسمتهای دریا برمیخوریم که دارای شیب تندی است. است و پستی و بلندیهای آن چگونه میباشد. بطور کلی بستر اقیانوس این نواحی که وسعت آنها تاعمـق دوکیلومتری اقیانوس، امتـداددارد، به میتوان – براساس عمق آن ـ به ۳ ناحیه «شيب هاي قاره ای» معروفند. اگر مستقیم آنها نمی شناخت وسایل یک سازمان دریایی بزرگ سوئیسی، اصلی تقسیم کرد: و تمهیداتی از قبیل «گوی زیردریایی» و یک وسیله «دریانوردی» به جهان عرضه ۱- فلاتهای قاره ای – که نسبنـا کرد که تا آنموقع نظيرش ساخته نشده اقیانوسها أبي نبود و اگر مامیتوانستیم دیگر وسایل نقـط تاچنـد هزارمتر کره زمین را از سطح ماه نگاه کنیم هموار و شامل نواحی کم عمق آب میتوانستند در اعماق نفوذ کنند ولی حالا گیراترین و زیباترین صحنه ها، مربوط هستند و مرز قاره ها را تعیین میکنند. دراین نواحی عمق آب معمولا کمتر از به همین شیب های قاره ای میشد که از متر است. فلاتهای قاره ای ۷ درصد كل نواحی یک اقیانوس را تشکیل امتداد دارند. ۳. کف اقیانوس – کف میدهند و بطور وسیعی مورد اکشاف قرار گرفته اند. چرا که کاملا قابل اقیانوس که بعداز شیب های قاره ای بقیه درصفحه ۴۳ فلاتهای قاره ای تا اعماق اقیانوسـها دسترسی بوده و حتی غواصان نیز شروع میشود، در حدود دوسوم سطح کره زمین را تشکیل میدهد و عمق متوسط میتوانند دراین نواحی به فعالیت ان، چیزی در حدود ۴ کیلومتر است. راکتشاف بپردازند. اطلاعات ماازاین منطقه ازاقیانوس البته (ضمنا همین ایران عزیز خودمان که چندان دقیق نمی باشد و علت آنهم عمق اینروز ها جنبش و انقلاب آن جهانی را بسیار زیادان است. و تحسین برانگیخته، زمانی . پیام های خواهرم برادری که ما ایرانی را دوست داریم | 132 RECORDING FATHOMETER بشریت را انشان آیا مرکز وقتی حادثه ای در گوشه ای از این خرید ردات قلت 9 جوانان * صفحه ۱۷ * سال ۱۲۰۱
مجله جوانان برای اولین بار بطور اختصاصی اسرار کاخه ارتشبداویسی ـ ارتشبد طوفانیان ـ محمودرضا پهلوی پهلوی و وورا فاش می کند . ارتشبدطوفانیان صاحب گرانترین قصر به شاهنامه نوشته که من یک سقف ند به خاله فرح پهلوی یعنی خانم در یا بیگی هم از محل تاراج غارتگرانه ملت ایران. این قصر باشکوه رسیده بود! در این خانه ها تمامی. بساط عیش ونوش سران رژیم فراهم بوده و حالا بتصرف انقلاب در آمده است. Alaa
ای مصادره شده شهرام ،ارم! … 118 کاخ افسانه ای ارتشبد طوفانیان، در این کاخ نامه ای بدست آمده که در آن ارتشبد خطاب به ارباب کل خودش (شاه) نوشته است: من حتی یک خانه ندارم که زیر سقف آن زندگی کنم! نامه ارتشبد طوفانیان به محمد رضا پهلوی. درباره این نامه بهتر است به متن مطلب مراجعه بفرمائید. تا 15.09 ک قطور رسمی به مساحت ۲۳۰۰ متر ور ما از نحوه دارم برات برسر دارم . ه برای مرمر کی کن و سریع از نام ها یت صنف دوارم در را با متر زمین د دوار ریال روی مس کیرت بن هان برد در ماه از فرمان رشته ای شور را سل رشته مردم به نام را در ارا برادر مرد) د صابری | باران مدام در شرکت مدل ر من مره دارم در رمان کشته سه مارمان ارتر ی شرت سهی نامه f* 9 ها و روسا مامها سر و کله را ی کاران ایر یش در و شر کے معمری زن ها مرد است تران فرار کرده مردم برات – – ا ا م ام در خانه بازار فرش ها را ان ر برتر را کرده ام را در تمرین و اساسی را در ر دنیا میں رونا در استان خود کردم و مهارت در امور بطه کار ما در کرار ر که مردم کرده است در ده روز اول پیروزی انقلاب اصیل ملت قهقهه کریه مردان و زنان عیاشی که در ایران، دهها خانه اشرافی و بسیار مجلل و اینجا شب نشینیهای انچنانی برپا میکردند قصر مانند، متعلق به امرای ارتش و یا میشنیدیم. کاخ اویسی چندین در دارد و اگر رجال فراری و بعضی هم دستگیر شده، کسی با اتومبیل بخواهد وارد آن شود باید از کشف و شناسایی شد تحت حفاظت قرار این درها بگذرد و بنابراین نفوذ به داخل گرفت. خانه هائیکه بی هیچ اغراق و قصر برای مردم عادی امکان پذیر نیست. مبالغه ای، با بهای هرکدام آنها میشد برای وارد قصر که شدیم زمین وسیعی بعنوان تمام مردم بی خانه یک منطقه، خانه های در حیاط دیدیم که زیر چمن خوشرنگی گسترده اتاقه ساخت و زن و فرزندانشان را در آنها شده و در وسط حیاط یک ساختمان سفید پناه داد. رنگ دوطبقه و بسیار بزرگ بچشم خبرنگاران مجله جوانان که از این کاخهای میخورد. در اتاقها، تابلوهای رنگارنگ و باشکوه و افسانه ای دیدن کرده اند گزارشی فوق العاده نفيس جلب توجه میکند. یکی از ختصاصی دراین باره تهیه کرده اند که با سربازان انقلاب که همراه ماست میگوید بعضی از اشیاء و وسایل قصر، توسط افراد میخوانیم: قصر اویسی نخستین فرصت طلب بسرقت رفته ولی بقیه دست که مامورد بازدید قرار نخورده باقی مانده و زیر نظر کمیته قرار دادیم قصر مجلل جلاد معروف و فراری دارد. ارتشبد اویسی بود. در چهار گوشه اتاقها عکسهای رنگی خانه اریسی یکی از خانه هایی بود که به بزرگ ارتشبد و همسر جوانش دیده میشود تصرف خلق درآمد. این خانه در خیابان مبلها و میز و صندلیها همه گرانبها و نفیس پهلوی است وقتی از همسایگان درباره است. در حیاط قصر، یک استخر مدور مجلل ارتشبد اویسی پرسیدیم گفتند: بزرگ و چندین درخت میوه و زینتی بچشم شاهپور محمود رضا پهلوی برادر محمد ما هیچوقت حتی جرات نگاه کردن بداخل رضا پهلوی در این قصر زندگی میکرد. این قصر را نداشتیم و فقط شبها، صدای لطفا ورق بزنید جوانان * صفحه ۱۹ * سال ۱۲۰۱
L:19 دوشنبه ۷ اسفند ۱۷ بها ۵۰ ریال ۶۳۱ امروز اسرار مرگ فرزند امام خمینی و دهها رپرتاز تکان دهنده که در هیچ نشریهای نخوا نده اید
مجله جوانان برای اولین بار بطور اختصاصی اسرار کاخ شده ارتشبداویسی ـ ارتشبد طوفانیان ـ محمودرضا په شهرام پهلویـووورا فاش می کند . د نمایی از خانه ارتشبد اویسی که بتصرف ارتش خلق درآمد. POPCION فاز 3 } – • ( اینهم خانه یک دکتر که به دکتر دربار معروف بود. ما هر جور حساب کردیم دیدیم نمیشود با پول حلال طبابت چنین قصری ساخت شما چطور، باور میکنید؟ بقیه از صفحه قبل میخورد. بهرحال برای این قصر نمیشود قیمت مشخصی تعیین کرد. * بیچاره ارتشبد طوفانیان! از اینجا به زعفرانیه میرویم وارد کاخ ارتشبد طرفانیان میشویم. این امیر ارتش ضد ملی، آجودان لشگری محمدرضا پهلوی و رئیس اداره تسلیحات ارتش بود و چون خریدهای عمده سلاحها از آمریکا انگلیس و آلمان با او بوده به دلال اسلحه شهرت داشته است. کاخ ارتشبد طوفانیان در زمینی بمساحت چند هکتار بر «زعفرانیه» کوی کامبیز قرار دارد. در بالای سردر این قصر نوشته شده است: – یدالله فوق ایدیهم (دست خداوند بالاترین دستهاست) و در و آدم تعجب میکند و از خود میپرسد: آیا ارتشبدی که پول ملت را بالا کشیده حقیقتا بمفهوم این جمله معتقد بوده است؟ درجلوی ساختمان یک استخر بسیار شیک و بزرگ اطراف حیاط وسیع آن هزاران درخت میوه بچشم میخورد در طبقه هم کف ساختمان نیز یک استخر زمستانی و در کنار آن یک حمام فوق العاده زیبا و نفیس (سونا) دیده میشود و در حاشیه استخر چندین صندلی چوبی بسیار گرانبها گذاشته شده و دور استخر شیشه کار گذاشته شده تا آنها که در حال شنا هستند ضمنا منظره زیبای باغ مقابل را هم ببینند و لذت بیشتری ببرند! در ساختمان خانه نیز نادرترین و قیمتی ترین وسایل بکار برده شده و اکثر این وسایل از کشور های خارج بایران آورده شده است. در طبقه بالای ساختمان تالار بسیار بزرگ و شیک «رقص، بچشم میخورد که ظرفیت تقریبی پانصد مهمان را دارد. طبقه دوم اتاق شخصی طوفانیان و چندین اتاق دیگر است و تمام این اتاقها با قفلهای عجیب و غریب رمز از طریق اتاق ارتشبد باز و بسته میشود، دراتاق خواب این طبقه، صدها دست لباس خواب بچشم میخورد و هراتاق، طوری ساخته شده که آشپزخانه و حمام و دستشوئی جداگانه و جوانان * صفحه ۲۰ * سال ۱۲۰۱
های مصادره وی۔ خیلی شیک دارد. بهرحال قصر ارت طوفانیان از هرجهت افسانه ای و دیدنی است اما با وجود این، سربازان انقلاب که . اشیاء خانه را جمع آوری کرده و تحویل کمیته داده اند نامه ای بخط ارتشبد خطاب به محمدرضا پهلوی یافته اند که با توجه به شرح و توضیحی که درباره زمین وسيع استخرها، اشیاء و طرز معماری کاخ ارتشبد .داده شده بسیار جالب است. در فتوکپی آن جداگانه بنظر خوانندگان ارجمند رسیده، نوشته شده است: «شاهنشاها، من یک سقف ندارم که زیر آن زندگی کنم….»!! نامه که I ملاحظه میفرمائید؟ جناب ارتشبد با داشتن این قصر مجلل هنوز معتقد بوده که سقفی ندارد تا زیر آن بخوابد! نامه روشنگر نکات دیگری هم هست. از جمله اینکه باید بعد از اینکه گند رشوه خواریها و دزدیهای ارتشبد در جریان خرید اسلحه از آمریکا درآمده نوشته شده باشد چون ارتشبد در نامه باین موضوع اشاره میکند و مینویسد: «اگر من پول گرفته بودم و داشتم صددرصد این آرزوی او (همسرم شاهنشاه) را برآورده میکردم…..»!! وحالا بدنباله نامه توجه بفرمائید تا ببینید روابط این دارودسته با این دزدان بیت المال و خیانتکاران بالفطره چگونه بوده است: «شاهنشاها، بحساب زندگی من برسيد. من هرچه دارم در این «خانه واگذاری ارتش شاهنشاهی، خلاصه شده. یک قطعه زمین بمساحت ۲۲۰۰ متر در خارج از محدوده دارم که پول آنرا از فروش «قسمتی» از چهارهزار متر مربع زمین که دوازده سال پیش از خرمشهر بمبلغ متری هفت تومان خریداری کرده بودم پرداخته ام. وسایل خانه باز از فروش «مقداری» از همان چهار هزار متر خریداری کرده ام و آخرین قطعات آنرا چند ماه پیش فروخته ام که هنوز پولش را نگرفته ام. از شرکت آریا نیز سال گذشته سیصد هزار تومان «به امر شاهانه» گرفته ام که در اختیار همسرم بود. که برای خود خرج نماید……..!! می بینید؟ طفلک یک چهار دیواری ندارد که زیر سقفش زندگی کند اما یک خانه از ارتش گرفته، یک زمین درهزار و دویست متری در خارج محدوده، یک زمین چهار هزار متری هم در خرمشهر و سیصدهزار تومان پول نقد هم بامر شاهانه گرفته که داده قصر شهرام پهلوی نیا فرزند اشرف و زنش برای خودش خرج نماید! طفلک چقدر خواهر زاده محمد رضا پهلوی. ندار و فقیر است!! آدم دلش بحال این مردک بیچاره و بی خانمان کباب میشود!! اما قضیه بهمین جا ختم نمیشود سربازان * اتومبیل چند میلیونی درخانه برادر شاه! بیچاره بوده است؟! انقلاب جناب ارتشبد را در «ویلای شخصی» در شمال در حال استراحت ما را جلب کرد و در میان آنها اتومبیل بنز محمدرضا پهلوی است که در کنار کاخ دستگیر کرده اند البته با چند میلیون تومان دکتر اقبال قرار دارد. مدل ۶۰۰ مثل عروس خودنمایی میکند. از پول نقد و مقدار زیادی طلا و جواهر. حالا باری، اتاقهای قصر محمودرضا پهلوی این مدل اتومبیل در سراسر ایران شاید تصدیق میکنید که این بابا واقعا فقير J کاخ سپهبد از موده که تحت مراقبت سربازان انقلاب قرار دارد. لاک و مهر شده وزیر کنترل شدید سربازان یکی دوتا وجود داشته باشد چون قیمتش انقلاب است. وارد حیاط که شدیم چندین چند میلیون تومان است. اینجا قصر محمودرضا پهلوی برادر اتومبیل آخرین سیستم کادیلاک و بنز نظر فضای قصر در زیر چمن و گل و درخت جلوه رویایی دارد. عده ای از همسایگان این . بقیه درصفحه ۴۹ جوانان * صفحه ۲۱ * سال ۱۲۰۱
- گزارش از: غلام رضا عبدالعظیم نژاد خبرنگار جوانان اعدام پسرم راد دادندوتازه تاک مسئولان دانشکده سراغ بهروز را باشد در مجازاتش تخفیف میدهیم. تسلیت گفتند و تازه تاکید هم کردند – گرفتم ولی آنها هم خبری از بهروز خیالت راحت باشد! که باید این موضوع را مخفی نداشتند، حتی به شهربانی و سازمان سرهنگ سلیمی با عطوفت و نگهدارم! امنیت رفتم اما در این مراکز نیز مهربانی خاصی با من صحبت آقای عبدی را با مطالعه آگهی * ناگهان ناپدید شد من از یکطرف، از مرگ پسر مجلس ترحیم شهیدش – بهروز بهروز در دو سال اولی که در اعلام شد که هیچگونه اطلاعی از میکرد تا آنجا که مرا عميقا تحت ناکام و دانشجویم عميقا متاثر و مخصی بنام بهروز عبدی نداریم؛ عبدی – در روزنامه پیدا کردیم و تهران اقامت داشت بدانشگاه تاثیر قرار داد و من باورم شد که او ناراحت بودم بخصوص که از علت ر * چه آدم مهربانی! آدم رئوف و خوش قلبی است غافل و چگونگی آن و مخل دفن جنازه او و مراجعت بی نتیجه به تبریز بفکر پای صحبتش نشستیم – درباره خود میرفت مرتبا برای ما نامه میفرستاد من پس از چندین سفر به تهران از اینکه همانطور که بعدها فهمیدم هم خبری نداشتم و از طرف دیگر، و از وضع تحصیل و زندگیش ما را و فرزند جوانش بهروز عبـدی دانشجوی دانشگاه صنعتی و مطلع ۵۱ اساسا آدمهای مهربان و رئوف در جرات اینکه خبر مرگ پسرم را به چگونگی شهادتش اینطور گفت: بهروز به تبریز آمد و فصل گرما را مراجعه به ساواک تبریز افتادم و شعب ساواک مطلقا جانی نداشتند و مادرش بدهم نداشتم و میترسیدم باین مرکز مراجعه کردم اما در اینجا هر چه آدم قسى القلب و خیانت پیشه سکته کند، با وجود این، رفته رفته پیش ما گذراند و در شهریور همان من معصوم عبدی، دبیر هم اثر و خبری از بهروز نبود منتها بود. در راس ساواک قرار زمینه را آماده کردم و بهر حال گفتم سال، بتهران باز گشت تا به هنرستان صنعتی تبریز، اهل ساواک وقت تبریز که میگرفت….. تحصیلاتش در دانشگاه ادامه دهد. که رئيس «طسوج» آذربایجان هستم. ۳۳ سال بر سر بهروز چه آمده است اما با سرهنگ سلیمی بود وقتی حال * مادرش زمینگیر شد بیش با دختری در زادگاهم طسوج او قرار بود از اول مهر همان سال وجود زمینه چینی زیاد، همسرم چنان پریشان و ناراحت مرا دید ظاهرا سال ۵۳ داشت از راه میرسید شوکه شد که بکلی زمینگیر شد و ازدواج کردم که ثمره اش دو پسر و در سال سوم دانشکده صنایع درس دلداریم داد و گفت: که از طرف ساواک مرا احضار هم اکنون نیز بهمین حال باقی است. . نگران نباش، ما پسرت را پیدا کردند و بدنبال کلی صحبت نا * اخیرا مطمئن شدم بدنیا آمد و تا کلاس اول متوسطه آخرین نامه بهروز بدست ما رسید و میکنیم و اگر جرمی هم مرتکب شده . مفهوم و گنگ درباره بهروز، بمن – من پس از خبردار شدن از چهار دختر بود. بهروز در سال ۳۱ بخواند. در سوم آبانماه سال ۵۱ در طسوج تحصیل کرد. سپس از آن پس دیگر هیچگونه خبری از خانواده ما به تبریز نقل مکان کرد و بهروز نداشتیم. بهروز دوره متوسطه را در * جستجوی بی نتیجه مدتی گذشت و من چون بشدت دبیرستان فردوسی این شهر بپایان رساند و در سال ۴۹ موفق به اخذ نگران شده بودم بتهران آمدم و به دیپلم شد. او چون در تمام دوران آدرس خانه بهروز مراجعه کردم ولی تحصیلی، شاگرد ممتازی بود در در آنجا بمن گفتند که بهروز همان سال طلسم کنکور را شکست خانه اش را عوض کرده و رفته است و در دانشگاه صنعتی تهران، و ما از نشانی خانه جدیدش اطلاعی این آرایشگر جوان در راه نجات يك انسان شهید شد زیادی از از زنده بود نجات دهد اما او یک مامور گلوله دیگری بطرفش شلیک کرد و او را دانشکده صنایع مشغول تحصیل نداریم با پریشانی و اضطراب کیومرث، وقتی مجروحی را دید که در در خون خود غوطه ور ساخت…» گردید. بدانشگاه مراجعه کردم و از داخل اتومبیلش نشسته بلافاصله پشت * عشق آرایشگری کیومرث جواهری، آرایشگر فرمان قرار گرفت که او را نجات دهد از پیام های خصوصی سردبیر هرم! برادرم! هموطن خوبم جوان و مدیر آرایشگاه «وسمه» در حوالی خیابان ویلا (نبش دامغان) در ما نیز مانند بسیاری از ملت های جهان دشمنان سوگند ولی دوگلوله خورد. باوجود این بحرکت تهران، باینصورت شهید شد. آقای ده ای داریم، دشمنانی که در پی تجزیه و ضعف و زیونی این جواهری پدر کیومرث میگفت: ادامه داد اما تیرسوم او را درخونش ان افراموش مکن که اگر وطنی نداشته باشی هم نداری داشته باشی میتوانی همه چیز داشته باش میه و بیانیه ای را با تفکر و دقت اکان و ت تجزیه تحلیل کامل، راه خود را برای همسرم به محض شنیدن خبر اعدام بهروز، فلج شده و هنوز هم زمی ما برای اطلاع از گور پسرمان ـ باید از کدام دادگاهی استمد بشدت مجروح شده بود به – پسرم از بچگی عشق بکار غوطه ور ساخت بیمارستان برساند که ماموران، او را کردن داشت و تحصیل را زیاد جدی «پسر من میخواست از روی از پشت سر هدف قرار دادند. پسرم نمیگرفت. بهمین دلیل وقتی کلاس جوانمردی و انسانیت، جوانی را که با وجود جراحت شدید، باز هم ششم ابتدایی را تمام کرد بکار جریان تظاهرات، تیر خورده و تصمیم داشت مجروح را که خون پرداخت و چون علاقه زیادی به
معصوم عبدی، پدر دانشجوی شهید بهروز عبدی: وسال بعد بمن اطلاع بدهم کردندکه بکسینگو!! گیر است. کنیم؟ شهادت پسرم بدست دژخیمان ساواک، به تحقیق و پرس و جواز دوستان و رفقای بهروز درباره چگونگی فعالیتهای سیاسی او پرداختم و اطلاعاتی کسب کردم اما بهر حال در این مورد خبر رسمی نداشتم تا اینکه اخیرا در روزنامه ها بهروز عبدی، دانشجوی شهید نام بهروز را در رردیف اول صدوده شهید فدائی خلق دیدم و فهمیدم که او در روز دوم بهمن ماه سال ۵۱ اعدام شده است در حالیکه ساواک و رئیس مهربان و خوش قلب آن (!) شده باشد برایش تخفیف میگیرم!! در تبریز در سال بعد خبر اعدام او * اطلاعات بیشتـری را بمن داد و تازه دو سال پیش نیز با میخواست مطلع بود بمن دلداری داد و گفت که شاگرد درسخوان و ممتازی بود و بهروز در تمام دوران تحصیل آنکه از دستگیری و اعدام پسرم من خودم تحقیق میکنم و پسرت را همیشه علاوه بر کتابهای درسی. پیدا میکنم و اگر جرمی مرتکب بقیه در صفحه ۵۱ کیومرث جواهری، آرای —- آرایشگری داشت باین کار مشغول کیومرث مدتی در آرایشگاه معروف «شمشاد» واقع در خیابان اسلامبول کار کرد و با صاحبش شریک شد ولی وقتی بار پیشنهاد خرید داد و دید قیمتش خیلی زیاد بقیه در صفحه ۵۱ آقای معصوم عبدی پدر بهروز در حال گفتگو با خبرنگار جوانان در تبریز جنگ اسلحه چریکهای خسته این عکس گروهی از چریکها را پس از چهل و هشت ساعت و ستیز در هفته گذشته نشان میدهد که در پارک شهر کنار دراز کشیده اند…. آنها حق داشتند لحظه ای استراحت کنند چون تقریبا با دست خالی یکی از بزرگترین ارتش ها را از پا در آورده بودند. در
.. ۸ دردروازه شام با سواران فریاد ز ][ .. بود، شب پرستاره و گرم، یزید به میخوارگی نشسته بود، می میخورد و با معشوقه ها، با دختران رقاص سرگرم عشق و عاشقی بود، مست مست بود بر بالش حریرمروارید دوزی تکیه زده بود و در برابرش زنان هندی و یعنی امضاء کرد، مهر کرد و زیرلب غرید: تنهایی در خودش فرورفته بود همچون انقلاب بزرگ شکل میگرفت، در و مصری چرخ میخوردند و قهقهه میزدند و میدانم این حسین بن علی تنها کانون پدرش و ا. که در این لحظات اوچه چهره مخالف است وگرنه آن پاکی داشت. دراین نخلستانها پدرش چه تاریکی شب، عبدالله بن زبیر از بیراهه به عشوه گری میکردند و چه هوسناک و شهرت فتنه حجاز و میان صحراهای بی آب و علف تاخت، از آلود و خدایا اسلام پاک به دست چه کسانی دوتن زودبدام میافتند!۔ دامنه های پرازشن و خار بسوی مکه رفت، افتاده بود؟ به دست یزید! زنان هوس آلود و تفکراتی داشت؟ پدری که مرد بود، که شیر مرد بود، که فرزنداندیشه های تابناک بود، روز دیگر در طلوع صبح وقتی مروان بن مست میرقصیدند، چرخ میزدند بالوندی و دستوردارم دستم را که فرزند رنج بود و صداقت بود. قفس پریده با شتاب چندتن از جمازه یزید در آن لحظات مست و مخمور به خون پاک تورنگین شفق در دوردست های مدینه به خون نشست که کنم: حسین بن علی (ع) به اندیشه و تفکر حكم ووليدبن عتبه خبردار شدند که مرغ از دلبری بهرطرف چرخ میخوردند. سواران شمشیر زن را برای دستگیری بود، شعر میخواند، دروصف شراب میخواند عبدالله بن زبیر و برادرش فرستادند، اما و کنیزانش برای او ساز میزدند: فایده بود، در صحرای وسیع و تشنه میان «اگر شراب در دین اسلام… مکه و مدینه جمازه سواران آنها را نیافتند، «حرام است و حرام است. وقتی ولید مایوسانه این خبر را شنید نامه ای «به دین مسیح به من شراب بدهید! که از آشفتگی ها و سرگردانیهای خودش در دراین میان در بزم مستانه او، در شعر و پرداخت، از روزهای دور، از زمان جدش، وقتی این نامه به مدینه رسید «ولید» با پدرش، برادرش از مهربانیهای مادرش اکراه و نارضایتی نامه یزید را به حضرت جانش شیفته شد و همین که شب موج زنان سین (ع) نشان داد و به حضرت چنین برمدینه فروریخت و صدای «الله اکبر» از مسجد بزرگ پیامبردر فضا طنین انداخت گفت: او گزارش داد و نوشت: مدینه حکایت میکرد برای یزید فرستاد به شراب و موسیقی یکی درشاعر نیز مدیحه میبینی ای پسر پیامبر که من دستور او در پای نخلستان ها به نماز ایستاد. با گری مجلس شراب خواری او بودند، مدح و دارم که دستم را به خون پاک تورنگین کنم همان چهره نورانی و پاک به دیدار خدای «ای یزید، ای خلیفه، بدان که در مدینه ثنایش میگفتند و یزید جامهای شراب را و باید به تو بگویم ای فرزند گرامی زهرا خودش رفت، سپس به خانه بازگشت اما در برای من دردناک است که به روی تر خانه نیز زیاد درنگ نکرد و وقتی کوچه های شمشیر بکشم اما این یزید است که این مدینه خلوت شد و تاریکی روی تاریکی چنین بی پروا فرمان قتل تورا میدهد و من افتاد، در زمانی که مدینه رفته رفته به چرخ واژگون میگردد، عبدالله بن عمر گوشه خالی میکرد و میخواند: عزلت گرفته اما حسین بن علی و عبدالله بن «توکه ندیده ای چه میدانی زبیرترا به خلافت قبول ندارند سهل است «آسمان دمشق پرستاره که مردم را به آشوب و مدینه را به تشنج در «رزمینش پراز زیبارخان است آوردند، تو باید هرچه زودتر تصمیم بگیری، «توکه ندیده ای چه میدانی باید راه را پیداکنی، تو باید فرمان بدهی». که هرشب بستر من…. این نامه وقتی به دمشق رسید که شب لبریز از عطر اندام بنی زیباست اگر فرمانش را اطاعت نکنم یک فرماندار خواب میرفت از خانه خارج شد طغیان گر علیه خلیفه خواهم بود. ای حسین شهر پیامبر زود بخواب میرفت،و (ع) من میتوانم یک روز، دوروز، سه روز زوداز خواب بیدار میشد و آنشب نیز وقتی کنم و از اجرای این فرمان خودداری حسین به کوچه های تنگ و خاک آلود م اما ای پسر پیامبر یکباره تصمیم بگیر مدینه قدم گذاشت شهر به خواب رفته بود بیعت کن و یا… سال شصتم هجرت روزهای آخرماه بود، حسین (ع) بود ،تاچند لحظه شهر مدینه در ظلمت مطلق فرورفته بود، که ساکت آنوقت با نگاهی که از آن نور و عظمت حسین به سوی مدفن پاک پیامبر رفت آرام به میان مسجد قدم گذاشت و درآنجا کنار ای ولید، این درروز را صبر کن، قبر جدش زانوزد آنوقت مانند کودکی که مستی آن را خواند چهره اش برافروخته شد، آنچه خدابخواهد همان خواهد شد و من پس دامان مادرش را یافته باشد خم شد کینه اش جوشید و این دل سیاه پست در از دوروز به تو پاسخ خواهم داد. حضرت وصورتش را برتربت پاک پیامبر نهاد و آرام دیگر درنگ نکرد، از «دارالاماره» همان حال فریاد کشید: حسین زمزمه کرد فاطمه مدینه مرا به خلافت قبول ندارند؟! أنوقت اینجا مرا به خدائی قبول دارند ولی در خارج شد، در حالیکه احساس میکرد یک ای پیامبر بزرگوار، من حسین تو مسئولیت سنگین مثل یک کوه روی شانه هستم، پرنده کوچک تو، من پسر جام شرابش را به گوشه ای هایش فرودمیآید. او باوجود یزید همه چیز را توهستم همان فاطمه که تودرباره اش تاریک میدید. همه جارا تاریک میدید و میگفتی «فاطمه برای من همه چیز است او پرتاب کرد و گفت: من شراب بده تا بگویم آب حوض کوثر شیرین است یا تلخ؟! حسین (ع) در جواب مسلم بن عقیل گفت: من از مرگ نمی ترسم بلکه از ننگ میترسم… پست و فرومایه آنکس است که راه را بر ما می بندد، آنانکه شعله شمشیر را در کف ما می بینند چنان از ما میگریزند که گویی از شیری خشمگین می گریزند…… در چنین شبی، در چنین موقعی، نامه واراده و تصمیم میتابید گفت: والی مدینه به یزید رسید و او در همان حال * جوانان * صفحه ۲۴ * سال ۱۲۰۱ همین امشب به والی مدینه بنویسید میرفت تادر اندیشه های پاک خود غرق دختر منست مادر من است غمخوار و پرستار که با جواب این نامه یا «بیعت» حسین (ع) بشود و میرفت تایک تنه محمد (ص) على من است و فاطمه برترین زنان بهشت است.» را برایم بفرستد و یا «سر» اورا؛ (ع) و برادر خود حسن (ع) باشد. یارسول الله نگاه کن من اینک در کنار وقتی نامه نوشته شد یزید پای نامه را اواحساس رسالتی بزرگ میکرد، در توهستم، آغوش بکش ای بهترین انسان عالم
موج خون موجش من در آغوش تو بهنگام کودکی چه قدر آرامش داشتم و این تو بودی که مرا به آغوش میکشیدی و لب برلبم میگذاشتی و مقامی است در این جهان و آن جهان، قرعه میگفتی: «آن کس که حسین مرا آزاردهد فال را به نام توزدند. زیرا هیچکس را از خلق خدایارای چنین کاری نبود، هیچکس خدا عذابش خواهد کرده نوشته:دکتر صادق جلالی – ۱ {//// ـ آن شب رسول خدارا در خواب دیدم، «یمن» برو، به جایی برو که یزید دسترسی به امام حسین نگاهی سرزنش آلود لبخندی ارام زد و گفت: آغوش گشوده بود، مرا به سینه اش تو نداشته باشد. چسباند و سپس صورتش را روی صورتم حسین (ع) به این پیشنهاد برادرش . هرگز! من آن نیستم که از خطر بترسم گذاشت آنگاه در چهره ام خیره شد و جوابی نداد و در عوض گفت: آن نیستم که با یزید بیعت کنم من در راه پوسه ای گرم به میان ابروهایم زد و با صدای میخواهم وصیت خودرا بنویسم. حق از هیچ خطری راهمه ندارم. اسمانی در گوشم گفت: آنوقت حسین بن علی (ع) برپوست حضرت حسین با این حرف دیگر درنگ این تقدیر توست، این تقدیر – آهوئی این وصیت نامه را نوشت: نکرد و به خانه اش بازگشت و برادران و «بسم الله الرحمن الرحيم… این وصیت برادرزادگان خود را احضار کرد و به آنها همه انسانیت است تودرراه راستی و صداقت کشته میشوی، مقام تو بالاترین نامه حسین بن علی است که در حضور دستور داد تا آماده سفر. شوند. آنوقت در – پسرم، . ای پیامبرای پدر خوبم، در تاریکی نمیتوانست تر باشد و درراه حقیقت و برضد بود که حسین مدت دو روز ابا عبدالله مقدمات سفر را برادر خود «محمد حنفیه» مینویسد و اورا آماده کرد و در این مدت «ولید» از دور براین نوشته ها گواه میگیرد، نخست گواهی شاهد و ناظر بود اما بروی خودش نمی آورد های شب به دیدار تو آمدم زیرا که ناپاکان سیاهی و تباهی مانند توفداکار و میدهم که خدایکی است، برایش شریکی زیرا که چه بسیار علاقمند سیه کاردیگر احترامی برای من نگذاشتند. جانباز باشد. نگاه کن ای پسر خوبم، ای حسین آنها پس از تو با ما چه کردند ما درم، پدرم ، نیست و محمدبن عبدالله فرستاده راستین (ع) از مدینه برود و او مجبور به اجرای برادرم هرسه خسته از این دنیا و از این پدر و مادر تودرآرزوی دیدار توهستند، ستیاهکاران رسرابه سوی تو آمدند ر من مقدمت را انتظار میکشند، در بهشت خدا در تنها مانده ام. اکنون مرا بران میدارند که بالاترین مقامها چه کسی میخواهد درخت که یزید نباشد. اوست من اقرار میکنم که بهشت حق است دوزخ حق و در روز معاد و رستاخیز * در یک شب شکی نیست که خداوند همه مردم را پس از تاباسیاهکاری بی ایمان دست بیعت بدهم خدارا بخشکاند؟ ای حسین میبینی که خون رگ برمیانگیزد و دوباره به آنها حیات ظلمانی و بی ماه: اما من ای پدرم هرگز چنین نخواهم کرد، ای توان درخت را آبیاری خواهد کرد، پسرم من حسینم، فرزند «علی بن ابی طالب و پیامبر پسرتوهرگز تن به مذلت وزشتی باشهامت و عظمت دراین راه قدم بردار» میبخشد. شب یکشنبه بیست و هشتم ماه رجب نمیدهد، من و پلیدی؟ من و ناروائی؟! من و آنوقت من از خواب بیدارشدم فاطمه زهرا» از مدینه خارج میشوم ولی این تاریکی و ظلمت مدینه را فرا گرفته بود. خارج شدنم از شهر جدم نه برای اسایش کاروان پسر پیامبر از مدینه حرکت کرد و دل شب در تاریکی های بادیه های حجاز میداشتند. سرسپردگی به استان یزید؟! آه که دورباد حالیکه این کلمات برزبانم جاری بود: است و نه از ترس و بیم بلکه برای مصلحت این حقارت و این مذلت ازحسین بن علی دیگر این دنیارا دوست نمیدارم، (ع). دنیایی که گفتارها در آن قهقهه میزنند، دیگر مردم است. براه افتاد، شتران در پی هم در میان شنزار ها آن شب امام حسین (ع) کنار قبر جدش قابل دیدن نیست ای پیامبر آغوش بگشا در هرکجا باشم خلق را به نیکی و در زیر نور ستارگان با سنگینی قدم بر گریست، رکودکانه به جد بزرگوارش تانزدتو بیایم. تشویق میکنم و از بدی بازمیدارم و میگویم که از هیچ کس و هیچ چیز اما حسین بعداززیارت قبر جدش از شکایت کرد ووقتی سرش رالزروی قبر وقتی کاروان حضرت حسین (ع) از محمد (ص) برداشت، اشکهایش قطره قطره آنجا به جانب قبرستان «بقی» رفت، برمزار جز خداوند بیمی ندارم و در زمینه «شهادت» مدینه خارج شد در دامن نخلستانها که من بارها از جد بزرگوارم خبر شهادت خودرا روی قبر پیامبر فرومیچکید. مادرش گریست با خاک برادرش وداع کرد و گاهی از اعماق آن چراغی یا آتشی کور سو اومدتی در تاریکی شب و سکوت آنگاه بهنگام سپیده در کنار قبر جدش شنیده ام واکنون با جان و دل برای چنین میزد، مسلم بن عقیل نزدیک رفت و به امام مقدس مسجدالنبی همراه با قلب پاک و پیامبر (ص) به نماز صبح اب ایستاد شهادتی آماده ام». حسین گفت: خانه ر آنجا گفت: در سپیدش اشک ریخت، گریه کرد و گریه درروشنائیهای سحرگاهی که در آسمان وقتی نوشتن وصیت نامه حسین بن بقیه در صفحه ۴۲ کرد اما گریه اش از درد نبود، از حقارت مدینه میتابید چهره نورانی حسین (ع) غرق علی تمام شد عبدالله بن عباس از در محمد حنفیه وارد شد و با دیدن حسین (ع) نبود، گریه عشق بود، پدر و پسری در در عصمت و نورخدا شد، نماز حسین (ع) تاریکی شب با هم رازدل میگفتند. آنوقت همیشه زیبا و عظیم بود، همیشه آسمانی بود رفته رفته خواب، حضرت حسین را درربود و اوبعدازنماز یکراست به خانه «محمد ای پسر عموی بزرگوارم گوش کن، این چه خوابی بود، بعدها حضرت حسین از حنفیه» رفت و در آنجا به او گفت: از من بشنو و با پسر معاویه بیعت کن و این خواب برای یارانش چنین تعریف کردر ای پسر پیامبراز مدینه برو، این فکر خویشتن را در برابر این یزید کینه توز به . خوبیست، بهرجا که غیر از اینجا باشد برود به خطر نینداز! گفت: جوانان * صفحه ۲۵ * سال ۱۲۰۱ 1 … 11
در حالیکه مردم گمان میکردند يك جوان خون آشام مسئول مرگ لااقل پانصد جوان است قاتل بکار خویش مشغول بود «بزرگ ترین جنایتکار» به بیست و چهار بار اعدام محکوم شد که توجهی به جنایتکار نداشتند. آلمانی ها چنان گرفتار بودند سرنوشت قصاب کتاب عظی شگفتیها وحقا پشت پرده تار ترجمه دکتر منصور مصلحی UX3214 A خلاف ها را از یاد می بردند، از همه شد، چون این قصابی که برای پلیس اینها گذشته مثل هر زمانی که خبرچینی میکرد یک خلافکار سابقه كمبود ومحرومیت وجود دارد خلاف دار بود: فریدریک هارمن روز ۲۵ | وجرم فراوان بود، مثلا گوشت، اکتبر ۱۸۷۹ در هانور در یک کمیاب بود، و به بهانی سرسام آور خانواده فقیر بدنیا آمده بود و از ه فروش میرسید، در چنین اشفته همان کودکی نشان داده بازاری «هارمن» قصاب همجنس سلیقه مخصوصی دارد، بدین معنی بازوخبر چین پلیس دست های کاملا که دوست داشت لباس دخترانه بازی داشت و درست بهمین دلیل بپوشد، در ۱۶ سالگی بمدرسه درجه آن روز ۱۷ مه ۱۹۲۴ سخت داران رفته بود ولی بدلیل ناسلامتی آسوده خاطر بود. ناچار به ترک آن شده بود در سال پر بود این روز بچه ها در پارک ۱۸۹۶ در یک تیمارستان تحت شهر بازی میکردند، میدویدند. درمان قرار گرفته بود چون قصد سردر پی هم می نهادند وقایم باشک تجاوز به چند کودک خردسال بازی میکردند که ناگهان یکی از راداشت از تیمارستان گریخته آنها فریاد بلندی کشید چون در کنار به سوئیس رفته بود، اول در یک اب یک جمجمه شناور دیده بود، کشتی سازی و بعد در یک داروخانه پلیس را خبر کردند و بزودی تحقیق به شاگردی پرداخته بود، دوسال بعد شروع شد. ولی مردم شهر آنقدر به آلمان برگشته بود و درارتش به گرفتار بودند که کسی در بند این خدمت پرداخته بود و نشان داده بود نبود که صاحب جمجمه را بشناسد. که سرباز با انضباط و قابلی است. تا اینکه روز ۱۳ ژوئن در جمجمه «هارمن» بعداز ترک ارتش دیگر پیدا شد و بعد روز ۲۴ ژوئیه بیشتر از بیست سال از زندگیش را بچه ها حین بازی یک کیسه بزرگ در زندان گذرانید چون مرتبا دست پر از استخوان انسان پیدا کردند. به نزدی، حقه بازی، وجريحه این بار دیگر مردم به هیجان آمدند. دار کردن عفت عمومی میزد و بدین رزبان ها باز شد، همه بخاطر آوردند گونه بود که بیشتر مدت جنگ که ظرف چند ماه اخیر عده ای جوان بین المللی دوم را در زندان گذرانید و ۱۷ مه ۱۹۲۴ یک روز زیبای ناپدید شده اند. ظرف یک سال بعد وقتی در سال ۱۹۱۸ آزاد شد بهاری بود، شهر «هانور» آرام بود. تعداد ناپدید شدگان از ششصد نفر آلمان را فقیر و اسیر دست قاچاقچیان در آن روزگار شکوفائی بازار سیاه تجاوز کرده بود و بیشتر اینها حدود وحقه بازان یافت و خود در زمینه و وهر نوع قاچاق و روسپیگری، یک هیجده سال داشتند، آلمانی ها مردم قصابی به حقه بازی و ایجاد بازار شهر آلمان نمیتوانست از این آرام خیال پردازی هستند بهمین جهت سیاه پرداخت، بدین معنی که قصاب تر باشد، با اینهمه هانور رکورد خیلی ها عقیده داشتند که یک مخصوص افراد متنفذ شهر شد، سیاسی داشت، تعداد مردان هرجایی حیوان مرموز خون اشام مسئول این بازپرس خیلی زود متوجه شد که شهر بیشتر از هر کجای آلمان بود، فجایع است. اما پلیس که واقع بین «هارمن» گوشت قربانی هایش را این هفته تمام حقایق درباره مهاجر بیشتر از پانصد مرد جوان، خود را به تربود به لاروبی رودخانه پرداخت بعنوان «بهترین بیفتک» به چهل هزار همجنس باز میفروختند تا در یک روز بیشتر از پانصد سرشناسان هانورفروخته است زشت روی و بزرگترین جنایتکار… از این راه زندگی خود را تأمین قطعه استخوان بیرون آورد که همه افشای این حقیقت جنجال بزرگی کنند، چهل هزار همجنس باز برای متعلق به بیست ودوجوان کم سن برانگیخت، همسایه های قصاب به پلیس گفتند که جوان های زیادی را شهری که ۴۵۰ هزار نفر جمعیت وسال بود. داشت رقم ترسناکی بود. این حیرت انگیز این بود که همه هنگام ورود به خانه او دیده اند ولی روزگار بحرانی مردم تامین کافی تکه استخوان هارا از گوشت و رگ هرگز شاهد خروج شان نبوده اند و نداشتند و بیشتر وقت ونیروی پلیس و ریشه پاک کرده بودند و درست شب ها از خانه اش صدای چکش صرف مبارزه با مخالفان سیاسی شبیه استخوان هایی بودند که یک کاری شنیده اند، پس از این حکومت میشد، بهمین جهت بدکاران قصاب دور میاندازد، در نتیجه سروصداها دستور بازرسی از خانه خاطر آسوده ای داشتند، بویژه که بلافاصله همه سوء ظن ها متوجه . هارمن صادر شد، سپیده دم پلیس به مأموران از راه سود جونی برخلاف «هارمن» شد که چندروز پیش از آن آنجا رسید دیوارها از قطره های خون هانی نظیر قاچاق وروسپیگری بخاطر یک جرم کوچک بازداشت . – لکه دار بودند، روی مبل ها و زمین تعداد زیادی کارد، چاقو، تبر، اره و بستند ونیز گاه چنان شده بود، وقتی بازپرس پرونده این چشم می وظایفشان سنگین میشد که این نوع قصاب را گشود سخت دچار حیرت بقیه درصفحه ۴۹
فقير در سال ۱۸۱۹ در یکی از محله های فقیر نشین مسکو دختری بدنیا امد بنام «ترزلاشمن» که خانواده ای داشـت بعـدها زندگی افسانه ای و پرسروصدایش توجه مردم را بخود جلب کرد چون از اولین سالهای جوانی به این نتیجه رسیده بود که کار و درستکاری همیشه برای ثروتمندشدن کافی نیست و گاهی باید بوسایل دیگری نیز متوسل شد! 9 چگونه يك مهاجر زشت روی بدکاره روس شريك زندگی كز ثروتمندترین مرد آلمانی شد؟ ترز وقتی با یک خیاط جوان و مريض احوال ازدواج کرد فقط ۱۶ سال داشت و از این شوهر که هرگز مورد علاقه اش نبود صاحب دختری شد اما چون سنگدل و بیعاطفه بود یک سال بعد فرزند، شوهر و خانه اش را رها کرد و برای آزمودن شانس به پاریس رفت، شهری که در آن زمان بحق «عروس شهرهای جهان» بود، در آنجا شانس دردسترس همگان بود، و برای هر کسی امکان داشت مشاهیر جهان را که از چهار گوشه دنیا آمده بودند در میهمانی هائی که تاسپیده دم به درازا میکشید ببیند او میخواست یک شود، از آنها که پول بسیار روسپی میخواستند تا معشوقه این و آن شوند، از آن زنانی که جامعه را به فساد کشند برای سرشناس شدن می در این قلمرو «ترز» اراده ای اهنین داشت، چون در سراپایش هیچ نشانی از زیبایی نبود، هیچ چیز زیبا سال بعد همسر مردی بنام «دیلدان» و معشوقه بسیاری | ثروتمندان بود این بیگانه ناشناس توانسته بود ظرف سه سال یک نداشت، سه «مشهور بدنام ثروتمنده شود یکی خانه اش را به روی هنرمندان گشود و بدین ترتیب بود که ریشارد راکتر، یک شب طعم خوشی چشید چون از آن زنانی که به گران ترین و شیک ترین رستوران ها، تاترها و تئوفیل گوتیه، امیل ژیراردن و صبح زفاف که از خواب برخاست فقیران خشن و در برابر ثروتمندان میهمانی ها دعوت میشدند و همه خیلی های دیگر به خانه او راه ماركیز یعنی همان ترز فقیرزاده مطیع بود دوست واقعی نداشت و نجارها، سنگتراشان و صنعتگران | همه آزاو متنفر بودند ولی این شانس ساخته و پرداخته بودند ظرفها همه زنان سرشناس پاریس با حسادت به یافتند هرتز برای حفظ ترز هرچه روسی به او گفت: او مینگریستند ترز که در آتش جاه داشت صرف خریدن جواهر و لباس . شما میخواستید مرا تصاحب را داشت که باکنت گیدو هنکل آشنا از کریستال و نقره، و طلا بودند. طلبی میسوخـت همواره در کرد و بعد با بی احتیاطی معشوقه را کنید، با ازدواج به این هدف شود که از ثروتمندان بنام آن زمان پایوا وقتی از قصرش بیرون جستجوی عشاق ثروتمند و بیکاره در پاریس گذاشت رسیدید….. من وظیفه ام را انجام خود به آمد گرانبهاترین لباسها را می بود. کنت فقیر بود و در آغاز هیچ بود، و بدینگونه بود که قلب «هنری آمریکارفت تا با دادن کنسرت پول دادم و نظیر یک زن شرافتمند عمل توجهی به مارکیز پایوا نداشت ولی پوشید و هرگز کمتراز بیست هزار کردم….. میخواستم صاحب یک ليره جواهر همراه نداشت با اینهمه هنگامیکه به یک مسافرت دور دست و پا کند. هرتز» یکی از سرشناس ترین آهنگسازان و نوازندگان آن زمان را آنوقت آنچه باید رخ بدهد، رخ عنوان اجتماع بشوم که شدم ولی اروپا رفت این زن سمج همه جا خانواده های آبرومند حاضر به تصاحب کرد، یکبار هرتز خواست داد، در مرحله نخست خانواده هرتز بخاطر داشته باشید که من یک درقسطنطنیه، سن پترزبورگ، معاشرت با او نبودند، در نتیجه برای ترز را به میهمانی لوتی فیلیپ زن بدکاره را از خودراند و بعد ترز بدکاره هستم نمی توانید مرا به ، ناپل، پاریس….. مثل سایه دنبالش خاموش کردن آتش خشمش به پادشاه فرانسه ببرد اما مأموران موسیقیدان دلباخته را فراموش کرد میهمانی های رسمی ببرید و به بود و سرانجام گفت که شیفته پایوا کارهای تجارتی معشوقش كنت تشریفات که زن بدکاره را و هوسبازی از سر گرفت، به توصیه کسی معرفی کنید، پس باید شده ولی این شیفتگی از نظر مالی هنکل می پرداخت، یعنی به معدن میشناختند آنها را به مجلس میهمانی یکی از دوستانش به لندن رفت و در از یکدیگر جدا شویم به پرتغال برایش سخت گران تمام شد تا آنجا های طلا، قلع، زغال سنگ، خانه ها راه ندادند، و ترز وقتی در برابر نگاه یکی از لژهای «کاونتگاردن» بالرد برگردید تامن هم در اینجا بانام های پر از تمسخر بقیه میهمانان استانلی آشنا شد وقتی به پاریس «مارکیز پایوا» بزندگی سابقم ادامه کاخ را ترک میکرد دریافت که برای بازگشت با خشنودی از مرگ شوهر بدهم…. راه یافتن به برخی مجالس تنها پول اولش که همچنان در مسکو مانده کافی نیست، فهمید که ثروتمندان بود باخبر شد اندکی بعد به «بادن» ترز را ترک گفت و در سال ۱۸۷۳ لیزه پاریس برای خویش ساخت که ساز کروپ و ثروتمندترین آلمانی امثـال او را برای کامجونی رفت که استراحتگاه سرشناسان خودکشی کرد اماترز که حالا دومیلیون فرانک می ارزید و هنوز مجبور شد نیمی از ثروتش را به و کارخانه ها، فراموش نکنیم او ببخشد. ثروت كنت هنکل در هنگام مرگش پایرا وقتی به قله ثروت رسید دویست و بیست میلیون مارک بود ناچار یک خانه اشرافی درخیابان شانزه یعنی همراه خانواده اسلحه مارکی پایوا آمد. بشمار می میخواهند و بس و حاضر نیستند اروپا بود و در آنجا با یک پرتغالی «پایوا» نامیده میشد بدون هیچ هم پابرجاست، در این قصر همه چیز روز ۲۸ اکتبر ۱۸۷۱ سرانجام آنان را در مجالس رسمی شان ثروتمند بنام «پایواآرانجو» ازدواج تاسفی به زندگی پرسروصدایش مجلل بود همه جا پرازگران ترین پایوا باکنت هنکل ازدواج کرد، بپذیرند، پس برای اینکه از طبقه کرد حالا ژوئن ۱۸۵۱ بود. مارکی پایوا از این ازدواج فقط از اخلاق و انسانیت که در برابر اشراف پاریس انتقام بگیرد. ادامه میداد این موجود بدور پارچه ها چوب ها و سنگها و فلز ها 9 بقیه در صفحه ۴۹ بود، همه جا را معاهرترین بناها. * جوانان * صفحه ۲۷س «پایرا» ذره ای زیبایی نداشت
سرشانه های مهربان در خاك وخس نوشته:ر اعتمادی ناگهان بطرف پری رفتم کنارش نشستم و او را بغل زدم که ببوسم و از او معذرت بخواهم اما او از شدت ناراحتی کشیده محکمی بگوشم زد.. ایکاش این کشیده را نمیزد، آنقدر عصبانی شدم که خودم را کنار کشیدم، کیفم را . برداشتم که از در بیرون بروم که جمشید لگد محکمی به قابلمه خورش زد بعد به اشپزخانه دوید، چراغ خوراکپزی را لگد وسط آشپز خانه انداخت . شعله آتش بلند شد، حالا هرسه نفر مشغول خاموش کردن آتش شده بودیم هرکدام پتوئی دردست داشتیم و آتش را خاموش میکردیم. آتش که خاموش شد جمشید بطرف پری رفت او را از زمین بلند کرد و کشیده محکمی به گوشش زد، من جیغ کشیدم، ولش کن! ولی جمشید او را رها نمیکرد، آنقدر او را زد که پری ناله کنان گفت: خیلی خوب! ولم کن! من ميرم… ماتوی راهرو ساکت ایستاده بودیم پری بداخل اتاق رفت، ساکش را برداشت، زندگیش خیلی فقیرانه بود، در سه دست لباس، کمی خرت و پرت، همه را توی ساک ریخت، درسه بار عکس جمشید که روی طاقچه برد برداشت و با صدای بلند و گریه کنان با او حرف زد: – جمشید! باشه! ترمنوبیچاره کردی! ترمنو بدبخت کردی، تومنو که دختر نجیبی بودم به بدبختی کشیدی اگه خدانی باشه بالاخره انتقام منوازتو میگیره! حالا بشین و تماشا کن!… حرفهای او داشت دلم را آتش میزد، اما نمیدانم چرا هیچ کاری نمیکردم، شاید به این خاطر بود که فکر میکردم کسی که اینقدر تسلیم بی قید و شرط مردی میشود حقش هم هست که اینطور آواره شود. پری یکریز تفرین میکرد. جمشید!… دعا میکنم که هیچوقت از زندگیت خیرنه بینی! الهی هروئینی بشی که هیچکس بهت نگاه نکته… بعد ساکش را برداشت و بطرف در راه افتاد وقتی مقابل من رسید تف غلیظی توی صورتم انداخت، جمشید خواست او را بزند امامن مانع شدم من حالت غیرعادی او را کاملا درک میکردم، دست انداخت موهای بلند مرا گرفت و بروی صورتم ریخت و گفت: تو!… توخیال میکنی باجمشید خوشبخت میشی؟… – شاید! شاید هم مثل توبشم اما اگه بخواد منو بدبخت بكته مثل توتسلیم نیستم! اونو باخودم بدبخت میکنم تمام خشونت حیوانی که بر روح من مسلط شده بود بیش از خیالت راحت باشه!… قسمت دوم سرشانه های مهربان چند لحظه نماند و رفت، پری در کنار قابلمه وارو شده پری خمیده و گریه کنان از در بیرون رفت، حدود درسه خویش نشسته بود و گاهی بمن و گاهی به جمشید نگاه بار از شدت غیظ تف بزمین انداخت، داشت حالم بهم داستان زندگی نوشین میکرد، مثل اینکه قدرت تکلم را از دست داده بود نمیدانم میخورد، بوی خورش روی اجر، بری دربدری و غم، بری چقدر طول کشید من و جمشید شانه شانه هم ایستاده غریبی داشت آزارم میداد، من هیچوقت تا این درجه سقوط وسوداگران شرف بودیم و منظره پری را کنار قابلمه برگشته خودش تماشا نکرده بودم، از دربیرون آمدم، نفس عمیقی کشیدم انسانی ۲۹ میکردیم، بالاخره پری سکوت را شکست لبخند ترحم میخواستم به پاسبانی که سرکوچه ایستاده بود و با دسته انگیزی زد و گفت: هفت تیرش بازی میکرد پناه ببرم و بگویم مرا از دست – جمشید جون! تورا مرگ مادرت منواذیت نکن، جمشید نجات بدهد پری را در میان جمعیت گم کرده بودم اما از همین جا میتوانید قصه را شروع کنید . از چهار سرپسرم نگذار به بین منوکه از خونه مادرم فراری دادی، صدایش هنوز درگوشم می پیچید… یک خانه بدنام بدام سوداگران شرف دختر قصه ما که افتاده اند «شهره» اولین دختر قصه اش را گفت، حالا نوشین حرف میزند. دو دختر دیگر قصه ـ گلی و رویا هم در پی از منو که خاطرخواه خودت کردی، برات هزارجور کارکردم، تو بچه منو بردی پرورشگاه… توبچه منو از من جدا توکه نمیدونی توخیابون بامن چکار میکنن، «هاپولی» می کردی! کدوم مادرییه که از بچه ش بگذره ولی من بخاطر تراز بچه م گذشتم… من هنوز طعم مادرشدن را نچشیده کنن، کتکم میزنن به پیرهنم تیغ میکشن، تازه برمیگردم قصه های خود را میگویند، قصه های عبرت انگیزی که خونه، دویست سیصد برات تقدمی آرم و می شینم آشپزیتو نشانه گذشته های تلخ جامعه ماست و آرزو میکنیم دیگر بودم اما فکر اینکه جمشید درحق بچه من هم چنین جنایتی. هرگز این صحنه ها را نه بینیم. نوشین گفت: میکنم، بچه مو که گرفتی دادی پرور رشگاه، من همه این مرتکب شود موی برتنم راست میکرد، جمشید پشت سرم می در یک خانواده فقیری متولد شدم، با خانواده بتهران چیزها را تحمل کردم و هیچی نگفتم حالا میخوای منواز آمد و من در یک لحظه خودم را بداخل تاکسی انداختم… اد؟…. کجا؟… مستقیم… – برواقا اینجا مثل یه سگ بندازی بیرون؟ آخه خدا را خوش می آمدم، بمدرسه رفتم، در دوره دبیرستان با دختری بنام مراحله» آشنا شدم که مرا به فساد کشانید، دوره سرگردانی حرفهای التماس آمیز این زن بیچاره منقلیم کرد. چند من شروع شد. در این جریان با یک هنرپیشه آشنا شدم که دلم میخواست آنقدر مستقیم میرفت تا به اولین دیوار وقتی بود که بخودم میگفتم نوشی! می بینی که آدمها چقدر از چنگالش گریختم بالاخره پسری بنام جمشید سر راهم بدن می بینی که «راحله» چه جورتورا برای کیف خودش روبرو میخورد و من جابجا کشته میشدم، هیچوقت اینقدر قرار گرفت، او بیلیاردباز جسوری بود که بازن بدنامی بنام بدبخت کردتوهم نباید بهیچکس رحم کنی، اماهر لحظه که از خودم و از زندگی آلوده آدمها بدم نیامده بود، راننده پری زندگی میکرد، و یکروز جمشید را بخانه اش برد و به تاکسی آنقدر قرزد تابالاخره مرا جلو منزل خودمان پیاده میگذشت حس میکردم این پری نیست که التماس می کند گفت باید از خانه اش برود تا من جای او را بگیرم. پری این خودمن هستم که یه روز ممکنه همین بلا سرم بیاد… ک د، چندروز بود که بخانه نرفته بودم، مادرم در را برویم حالا دنباله ماجرا
باز کرد، بغلم زد مرا بسینه فشرد: دختر خوشگلم! خونه دوستان بودی!… چرا که نه؟ من عاشقتم، من دوستت دارم این در سه شبه نصف شهر وزیر پاگذاشتم… بیچاره از ترس اینکه من خبر بدی به او بدهم جلو جلو میخوای بلایی که سرپری آوردی سرمن بیاری؟… خودش بهانه را دردهانم میگذاشت:” آره خونه دوستهام بودم!… جمشید دستم را محکم درمشت گفت و فشرد: گفتم که میخوام باهات ازدواج بکنم. باشه اگه ازدواج بکنی حرفی ندارم؟… ـ حالا دختر خوشگلم چند روز پیشم میمونه؟…. ناگهان متوجه چهره تکیده مادرم شدم، مادرم بشدت همین فردا شناسنامه تربیار! زرد و رنجور شده بود، من هیچوقت دختر سنگدلی نبودم لرزیدم مادرم را بغل زدم: مادرم! عزیز مادرم چت شده ؟ مریضی؟… با با اذیت باشه میریم قم؟… باشه می آرم اما میریم قم عقد میکنیم! کرده؟… نه مادر! خودتو لوس نکن خیلی هم خوبم مخصوصا . – حالا که دخترم برگشته و میخواد . چند روزی پیش خوب میدونین که من یه دختر رویایی هستم، بعضی مابمونه!… راستی امسال نمیخوای برگردی مدرسه؟… . نه مادر!… شبانه میخونم! دیگه حوصله روزونه ندارم!… باشه مادرا من دلم میخواد دیپلمت رو بگیری، بالاخره | اومیخواد سرم آب توبه بریزه ؟… مادرت دلم میخواست مادرم را بغل میزدم و همه چیز را برایش ـ اره…. تعریف میکردم و میگفتم که دختر بیچاره اش تبدیل به یک در اینجا نوشین لحظه ای سکوت کرد، در قطره اشک به دختر تلفنی شده و دیگر همه آرزوهای او خود بخود خاک شفافیت درمروارید کوچک از چشمانش فروریخت، سپیدی چشمانش کبودی قشنگی داشت نگاهش آنقدر حرف گاهی فکر میکردم تنها چیزی که ممکنست مرا بکشد داشت که انگار نمیخواهد تمامی قصه دردناک زندگی اش اینست که مادرم بفهمد من دختر رسوائی شده ام، به جمشید را یکجا بگوید… شده است…. ندارم. هم گفته بودم اگر یکروز پدرومادر از گذشته من بفهمند بعداز لحظه ای سکوت او دوباره شروع کرد… خودم را آنا میکشم، چون طاقت ناراحتی پدرومادرم را فکر میکردم دارم روی خط ساده زندگی برمیگردم، درست بود که مردی که انتخاب کرده بودم آدم جالب و بو سه روز پیش مادرماندم مادرم حقیقتا مریض شده بود تحصیلکرده ای نبود اماخودم امیدوار بودم و فکر میکردم احتیاج به پرستاری داشت هرچه از دستم برمی آمد میکردم | میتوانم با نیروی عشق از او یک مرد خوب بسازم. تا او راحت باشد اما مگر میگذاشت؟… او را برداشتم و با خودم به قم بردم، سپیده صبح بود که دخترم تازه اومده خونه من باید ازش پذیرائی بکنم!… به قم رسیدیم، جمشید اتومبیل یکی از دوستانش را گرفته با وجود این فقط سه روز توانستم درخانه بمانم، یک بود، نورمهتابی ها تمامی میدان حرم و گلدسته هارا بشکلی نیروی عجیب شاید هم نیروی سرنوشت بود که مرا بخیابان | روحانی جلوه میداد دلم درسینه لرزید، دس جمشید را میکشید…. روز سوم بود و یکراست بجلو باشگاه گرفتم و بطرف حرم دویدم… بیلیاردرفتم، نیمساعتی اینطرف و انطرف قدم زدم، و بوسه باران کردم… – یا حضرت معصومه، قسم میخورم که فقط مال جمشید باشم! مارا خوشبخت میکنی؟… تا «جمشید، چیزی نمیگفت همانطور ایستاده بود و نمیدونم حشیدا خیلی عجله دارم! مثل این جمشید آمد، همینکه مرا دید دستم را گرفت…… چه خبرته دختر؟.. – دیوونه؟ کجا بودی؟ چرا رفتی؟… نگفتی که من چه منو بطرف خودش میکشه… اینکه یکی بحركات شتابزده من خيره خیره نگاه میکرد، سرش داد ری باید تو را پیدا بکنم؟… کشیدم… بقیه درصفحه ۴۵ اول نویسندگی نور و روشنایی باشد. «گلی، که سرا پا محر قصه نوشین بود کلام دوستش را قطع کرد: ذاتی گانها، اطلاعات است 11 وقتها براخودم رویا میسازم، خیال میکردم جمشید میخواد آب توبه سرم بریزه!… . گفته بود؟… پاسخ به نامه های پر محبت شما مه حوادث، با آن دست و پنجه نرم بم – عشرت – ش: ۱ـ از آبادان – سارا: دختر خوب در روحیه تر اثر گذاشته است، برای یک شاعره خوب باشید. حالا کار موسیقی. تو وهمه مردم خوب وخونگرم * مشهد ـ شاهرخ: نامه ات را کردن و برسختیها کردن و برسختيها وترسها غلبه کردن. ومهربانیهایت متشکرم توهم ساکن یکلی از رونق افتاده است با کازرون آرزوهای خوبی دارم. صحیح تر بگویم فریادت را * رشت ـ فاطمه ـ ر: باتشکر شهر مهربانيها وخواهر من هستی شاه آباد غرب علی خواندم، چقدر پرشوروخویی، این از مح های تو کاری که عکسهایت را فرستاده اند ۳ـ مسلما برنوری: تو هم برادر ریادهای تو درحقیقت یک انقلاب میخواستی انجام دادم. اغلب قهرمانان کتابهایم درزندگی وجود این یکی از ترانه هایت را رائم به بینم درچه حدی وامیدوارم قلب عدالتی های بشری است. تو اگر امروز بنظر مشکل تر پزشکی است یکروز پخته پزشک پوست باسانی شی برادرم. میکند. ثانیا این برادرم اولا خصوصی من هستند وآنها را می ۴۔ کتاب ساکن محله غم به . اغلب شهرها فرستاده شده امیدوارم به بم برسد، ۵ـ شوک پاریسی زیرچاپ است. * اصفهان – غلامعلی نظری مقاله ات درباره طبس خوب بود اما دیر بدست ما رسید شاهرود است یحیانی: برادرم من درمورد تو کردم روی آرزوهای شخصی سی ام بوده امیدوارم میشه سلامتی ات را بدست باشی. * جوانان * صفحه ۲۹ * سال ۱۲۰۱ نه جمشید چیزی نگفته بود، من بودم که خیال میکردم نمیدانم چگونه خودم را بحرم رساندم، ضریح را گرفتم عليه براز واین ما اعتقاد سته ها را فراموش کاران گذشته را سمان ی تکرار حق دارة که تورا اینقدر ام، دیگر کاش همه مشکلات عال Shams باشگاهها – در اینگرنه 111 ●
سرودهای اسلامی در کاخهای تصرف شده بدون آب و حرفهای ایر راچه کسی گفته و دانه و غذا مانده اند: نغمه شوم تجزیه کردستان، حتی اگر بقول سخنگویان دولت در حد یک از حیوانات زبان بسته شایعه هم باشد بسیار تاثر انگیز خوانندگان و حمایت کنیم! طراحانشان کیستند؟ است، این وظیفه دولت انقلابی روحانیت مبارز و انقلابیون ایرانی است که با هرگونه شعارهای تجزیه نیست غذا و آب و دانه آنها چه | طلبانه تا پای جان بجنگند در غیر افسانه ای وابستگان محمد رضا میشود. میدانید که «حیوان» بقول اینصورت عوامل رژیم سابق خبرنگارانی که از کاخهای نیست غذا و آب و دانه آنها چه پهلوی دیدن کرده اند و گزارش آنها معروف «بی زبان» است و عاطفه | خواهند گفت دیدید تا ما رفتیم ایران بشری حکم میکند که از این زبان | قطعه قطعه شد؟.. این باره، در صفحات دیگر همین ابر آویز در باره مجموعه شماره مجله چاپ شده است بسته ها حمایت کنیم. بنابراین سرودها می گوید: از آنجا که ملت میگویند: سخنـان آقـای قطب زاده اکثر این کاخها، حیواناتی در جمعیت حمایت از حیوانات تحویل | سرپرست رادیو تلویزیون درباره پیشنهاد میکنیم که این حیوانات به هدفهای دولت انقلاب اسلامی در داده شوند تا از بی غذایی از دست نظیر سگ، طوطی، قناری، بلبل، تهیچ احتیاج داشت مرکز گسترش کبوتر و غیره زندگی میکنند که با نروند و مرگ معصومانه آنها این موسسه اگر چه همه را، از جمله ر تصرف كاخها بدست سربازان . شهادتی در جهت ظلم ما انسانها در | کارکتان رادیو تلویزیون را نسبت ارتباطات و فرهنگ اسلامی به انقلاب و محاصره آنها، معلوم پیشگاه غدالت خداوندی نباشد. به سیاست کلی دولت روشن کرد که این موضوع توجه فوری تر کرد رادیو تلویزیون دولتی است توضیح درباره مقاله سیمای شریعتی دست خفه کننده اش را روی دهانها رادیو تلویزیون اسلامی است و بس و باز این طبیعی است که وقتی گذاشته بود. اساس آن برخط مشی سیاست دولت حاکم قرار دارد ولی در آنصورت چه دولت های رژیم مقاله «سیمای شریعتی از لابلای اکبر کسمانی، جا افتاده است که با | تفاوتی است در این شماره ـ در صفحه بندی در همان زمان من پیشنهاد ساختن سرودهای اسلامی را با حضرت آیت الله طالقانی مطرح نامه هایش نام نویسنده ،آقای علی عرض معذرت یادآوری میگردد ساقط شده و این دولت که با تکیه بر شعار اتحاد، آزادی، استقلال برسر نمودم و این جرات را بخاطر این که کار آمده است؟… اگر چه امکان هفته گذشته تصویری از چند دختر توضیح دختران ایشان بمعنای واقعی روشنفکر و و پسر رزمنده در پشت سنگرها داشتیم بدور از تعصبات خشک ارائه یک تعریف کامل در دولت باشد و پسران مجاهد که این هفته توضیح دادند ما از مجاهدین اسلامی از آزادی بیان افکار هنوز امام هستیم نه چریکها. داده نشده اما اسلام دین آزادگان است خدانی این دین ۵ بعد از ظهر یکشنبه ۱۳ اسفند خداوند چنانکه در مجلس امام صادق، سرودهای مهیج احتیاج دارد سرودها افتتاح کلاس خبرنگاری نصارا و یهود هم آزادانه سخن را جلو انداختیم. میگفتند. باید که هرچه زودتر رادیو L پیدا کردم و این طرح را با فکر دیگری که ترجمه آهنگین قرآن کریم بود ایشان پذیرفتند اما از آنجا که کردم در حال حاضر ملت مسلمان ایران در راه انقلاب به ح ابرآویز گفت: برای سرودن آهنگ از آقایان منفردزاده تلویزیون مرکز تعاطی و تبادل انکار گرند درغیر اینصورت شهبازیان، حیدری، و میرزاده ابر آویز چه میگوید. دعوت کردیم البته آقای خشنود هم توانند با ارائه ۴ قطعه عکس، رونوشت دشمنان این مملکت چه حرفها که سابق و جوانان پاسدار انقلاب وجود نخواهند زد و استعمار چه آوازهای شناسنامه و ارائه کارت تحصیلی و کلاس خبرنگاری مجله جوانان که بسبب آمد که همین باعث شد تم آهنگ به انقلاب اخیر تا افتتاح مجدد مدارس گواهی از دبیرستان تا روز یکشنبه نام شومی که برای ما نخواهد خواند. این روزها سرودهای اسلامی خارج درز کند، در هر صورت فعالیت خود را متوقف ساخته بود از نویسی نمایند و از گروهی که قبلا نیز محبوب پیر و جوان، کوچک و میرزاده کارش را خوب انجام داد. ساعت ۵ بعد از ظهر یکشنبه ۱۳ اسفند نامشان ثبت شده با تکمیل مدارک در || میگویند شبها در شهر تهران بزرگ شده و همه جوانهای مبارز در نوارهای ما از ساز زهی کمتر ماه، اولین . ه رسمی خود را آغاز می روز فرق دعوت به شرکت در کلاس می | درگیری هایی بین عوامل رژیم ایرانی با خواندن این سرودها پای بر استفاده شد و بیشتر از سنج و طبل کند علاقمندان به شرکت در کلاس می کنیم. و زنجیر و زنگ استفاده شده و ازمین می کوبند. سازندگان و خوانندگان این سرودها ضعیف است و تولید زیاد بالا اطلاعی دارد خبرنگاران جوانان با نیست از هموطنان خواستیم که نوار آقای محمد علی (منوچهر ) ابراویز را برای فراگیری در اختیار دیگران سازنده مجموعه کاملی از این بگذارند شعر و آهنگ و صدا از سرودها گفتگوی اختصاصی بعمل خودم (ابر آویز) آواز سرودها از آوردند محسن هاشمی خواننده جوان و در حالیکه کمتر کسی از چون از نظر نیروی انسانی و بودجه سخنی درباب شعار نویسی و کدامین مجسمهها پایین کشیده نش در جریان قیام بحق و غرور گروهی نیز که طبعا فاقد شعور · بسیار دور از ادب و انصاف بود. «ابر آویز» که در حقیقت خود فراموشان از استاد فقیدم احمد | | آفرین این ملت شعارهای دیواری از شعار نویسی بودند با کلمات زشت فردوسی شاعر گرانمایه ایران را از * ابر آویز چه میگوید مستعد. اشعار «الم نشرح» و درای نویسنده و محقق و تبلیغ گر با سروش، خمینی امام و برخیزید ای | | رونق بیسابقه ای برخوردار شد. و آلوده مثل بعضی نشریات سابق خدمت بزرگش بفرهنگ این مملکت سراسر دیوارهای شهرهای ایران که عفت کلام را رعایت نمیکردند، . میتوان در ردیف اولیا قرار داد سابقه ایست و با گذشت دوران شهیدان از حمید سبزواری است و اختناق به سنگر خود مطبوعات نیز البته این مجموعه شامل : الله، الله | | بخصوص تهران از شعارهای ضد رعایت عفت کلام نکردند، بعضی ها امروز اگر ما برای سربلندی ایران – رژیم پوشیده شد. این شعارها در متاسفانه در انتخاب محل نه تنها برای طرد عوامل فاسد استعمار قیام بازگشتند میگوید قصه این الله و طراح حرم شکنجه – از سفر میکنیم باید خود را مدیون فردوسی سقوط رژیم نقش موثری داشت، سلیقه ای بخرج نمیدادند بلکه سرودهای اسلامی و ملی شنیدنی آید، درای خود فراموشان، الم نشرح، و العادیات میدان شهدا و خمینی | مردم هم در نوشتن شعار بر دیوارها سلیقگی هم میکردند. مثلا شعار بدانیم که بارها کلام جادونی او مانع است و بهمین جهت باید به ۶ ماه پیش برگردم که هنوز رژیم سابق بقیه در صفحه ۵۹ دست و دلبازی خاصی بخرج دادند . نویسی برجامه مجسمه فردوسی که از ویرانی ایران شد و این او بود که K و باید در بندگان صادق و صمیمی بتوانند آزادانه بیان افکار کنند مجله جوانان دارد. در شهر شایع است که هرشب ۰۰۰ | چند نفری کشته و مجروح میشوند، اگر چنین شایعه ای درست است
زندانی زشتیهایه هر جوان قصه ای دارد. و هر قصه رنگی… نوجوان شانزده ساله بودم این شد تا حرف مرا در آن شب طوفانی عطش بیشتر از همیشه در من فهمید. اوج خواهر رفت و آمد گذشته را باور کنید سراسر شب را در نداشتم و در این میان بود که من خانواده زندگی میکرد. این همان حالت سوزان بودن با یاد او در خودم گمشده ای داشتم، دلم بیماری شده بود، من بیمار بودم جوانان انقلاب امروز پر از ایمانند خانواده دو دختر داشت، رویا و حرارت او لبخند و بوسه او میخواست یک نفر دیگر، یک زن من هر لحظه بیشتر در عطش فاطمه، فاطمه بزرگتر بود، نامزد نوازش او گذراندم و خدا میداند دیگر باشد تا آنجا که اولین جرقه هرزگی و خیانت به زنان و دختران روزها میگذشت، برای من غمگینم خانه خود دعوت میکردند، از این حالت، از این برق یکدیگر ازدواج کرده بودند، شوهر با یک دختر به نام مریم اشنا شدم هنوز چیزی از این دیدار ها قصه من قصه هزار سیاهی است و من در تاریکی ایمان باخته و داشت ولی هر در آنها، هم رویار که من گناهی نداشتم، یک دیوانه خیانت در من درخشید، اولین قدم مردم فرو میرفتم فاطمه، وقتی مرا در کوچه بندرسته بودم او در من آتش بود، زشت و بیرنگ و هرزه در میدیدند با لبخند، با اشاره، باهزار او خواهش را بیدار کرده بود، طبقه بالای خانه ما زن و شوهر جاده زندگی همان جاده فریب و اطوار دخترانه و هوس الود مرا به صبح شد من دوان دوان برای جوانی زندگی میکردند که تازه با نیرنگ بود. یادم هست یک روز رهاتی پیدا کنم به طرف، این زن جوان همیشه در سفر بود، مریم زیبا بود، معصوم و پاک مدرسه رفتم، اما در مدرسه من یک روز مثل یک شکارچی بود، عشق را باور میکرد، دروغ روز قرار سر راه این زن دام انداختم، با را هم باور می کرد. من در این نمیدانستم، یک پسر شهرستانی و در این سیاهچال من زندانی اعمال گرم می شدم و راهم را می کشیدم آن مغناطیس، آن آتش سوزان دروغ و نیرنگ، راه دلش را زدم و میان هیجده ساله بودم ولی هرگز هوس مرا در خود داشت، مرا استفاده کردم و با او طرح به عشق مریم فکر نمی کردم، فقط زشت خود هستم از رویا مرا به بیراهه – سوسه گر که نامزد داشت بیشتر میسوزاند، از کلاس، از معلم، از دوستی ریختم آنوقت هر چه می فکرم این بود که بتوانم هوسهای نمی فهمیدم توانستم جلب محبت او را کردم الوده خودم را ارضا کنم عاقبت کشاند و ملر آنقدر که وقتی یک روز از تا اینکه باز هم عصر شد و مدرسه اما مدت زیادی طول کشید تا من یک روز این فرصت به دستم روز جمعه بود، همه برای گذشتهات، می بینی زشتیهای محیط خود بوده ایم و هم باز کرد و با همان نگاه و حالت …….یکروز میرسد تری . شد که من قصه سیاه زندگیم را دبیرستان به خانه بر میگشتم او تعطیل شد و به خانه آمدم این بار توانستم به نیت زشت خودم دست آمد. زندگی که وقتی به پشت سرت برای شما بنویسم تا هزار هزار جلوی در خانه شان انتظار مرا می بدون اراده خودم به دیدن او رفتم پیدا کنم. نگاه میکنی، به روز های جوان ایرانی بدانند که ما قربانی کشید. با دیدن من دستهایش را از به خانه آن در دختر به خانه فاطمه آن روز یک غروب تنها بود تفریح و گردش به خارج شهر و رویا، وقتی او را دیدم سلام یک غروب سرد که من فرصتی رفته بودند، در آخرین روز های بیهوده بوده ای و چه بیرنگ بدانند که چه بد بود آن روز ها و وسوسه الود گفت: بوده ای، بیرنگ نه، بلکه در رنگ چه تاریک بود دنیای الـرده مرتضی بیا خونه ما…. با سلام من جواب نداد تلخ و ترش تنها بود، جز آن زن هیچکس نبود رخت بر می بست و می رفت اما تنفر و جهل و زشتی زیسته ای و جوانانی امثال من. خواهش میکنم، من تنها هستم! با من روبرو شد، با من آخم کرده او با دیدن من لبخندی زدو گفت: هنوز هوا بوی عطر و گل داشت این چه دردناک است، چه تلخ و در میان آن جهنمی هنوز من از خودم بیرون بود، با من قهر بود، آهسته و گناه ۔ کسی خونه نیست! آنها رفتند و من و مریم تنها زشت است چه زهر آلود و سیاه و حالا پس از هزار گناه به . نیامده بودم که دست مرا گرفت و آلود به او گفتم: با نگاه معنی داری گفتم: مانديم من مریم را به خانه دعوت بیماری کثیف مبتلا هستم ک بزور مرا به داخل خانه برد در فاطمه تو چرا با من حرف میدونم برای همینـه کردم این اهری معصوم با ترس و لرز اولین قدم را بسوی یک کردم ولی او سرش را بلند نکرد، به پیدا کردم و به خانه او رفتم، خانه خرداد ماه، دیگر بهار از شیراز است؛ من وقتی در خروش هزار روز به روز و لحظه به لحظه این یک حالت دو دلی و تعارض، در نمیزنی؟! هزار جوان، در شهر و روستا بیماری در من اوج میگیرد و من یک حالت جنون من و او به داخل با خشم و تلخی گفت: ناگهان بیدار شدم از یک خواب در میان این گرداب نمیدانم چه اطاقی رفتیم هنوز نمیدانستم قصه چیست که این دختر، این که دیروزت؟ خواهش برداشت، او به خانه من تو کجا هستی؟ با اون رفتار قطع کرد و برگرداند و حرفم را را من و او تنها در آن لحظات باشه، پس با من حرف نزن، وحشتناک خوابی که همه جوانی فردانی خواهم داشت! نه برو خوب نیست!. جز در آئینه دلمان تصویری مرا پر کرده بود دیدم که سراپا . اخه دیروز خیلی بد بود! میدانم، میخواهید بدانید که اسیر هوسهای آلوده خودش بود مرا به طرفش رفتم و گفتم: نمیدیدیم، او در معصومیت | شرم و خجالتم، از خودم بدم آمد، من از کجا آمده ام از کجا حرف داری منو بازی دخترانه اش و من در هرسناکیهای دیدم که راه من سنگلاخی بود. میزنم من از شیراز زیبا، شهر من از ترس میلرزیدم، سرخ فراموشم کن میدی، میدونی که دوستت دارم! زشتم جوانان پاک کجا بودند؟ از کدام حرکت و خون و فریاد های شعر و شده بودم، داغ شده بودم، او سرش میخواست از من دور بشود حرکتی کرد و گفت: توی خانه دیگر درنگ نکردم راه میرفتند؟ و من کجا هستم؟ آنها همهمه با شما حرف میزنم، آری من را روی سینه من گذاشت و با که دستش را گرفتم و گفتم – مرتضی چه فایده ازاین شهرت کور و کرم کرده بود در صغیر گلوله و موج خون خدا شیرازی هستم، در یک خانواده لحنی پر از خواهش گفت: . فاطمه منو ببخش، من از دوست داشتن؟! ان لحظات حتما یک دیر حقیقت را، وطن آزاد را می متعصب به دنیا آمده ام بسیار – مرتضی، مگه تو احساس روز خیلی ناراحتم! آنوقت از جا بلند شد و گفت: بودم یک انسان نبودم، به او ستند و من در پی نابود کردن متعصب از همان روز های اول نداری؟ مگه تو……..؟؟ نگاهی به من انداخت و گفت: – بهتره هر دوی ما به ش نزدیک شدم و با همان نگاهی که همه اخلاق و فضایل انسانی بودم کودکی من از محبت خالی بردم اما من نمیدانم در آن لحظات – یعنی چی؟! لعنت بكنيم! شهرت از آن میتابید گفتم؛ مثل یک جوان درنده پره های نقطه حساس از همین خالی بودن چه حالی داشتم، سعی کردم خودم – یعنی پشیمانم……. حالا با لحنی حیله گرانه گفتم: مریم تو چرا اینجا آمدی؟! را میربودم، دامن دختران از محبت شروع میشود من از را از او دور کنم. با زحمت زیادر معصوم با همان نگاه هراسان و تعجب | بهتره بریم توی اطاق اقلا با پاک و معصوم را با فریب محبت پدر و مادرم خالی بودم، از تنها طنین صدای خفته ام توی آن آمیز گفت: ار این دختر نادان، این هم حرف بزنیم! نیرنگ آلوده میکرد. آنها با چهره محبت پدر بیشتر، آرزو داشتم که اطاق می پیچید شیطان بدکار به روی من خندید، او از این حرف من به تردید افتاده تو خواستی؟؟ های روشن به جنگ خصم میرفت پدرم لبخندی بروی من بزند و خندیدم، مثل یک سگ نه……. فاطمه نه……. ولم یک خنده پر از طوفان و طغیان بود ولی من هر طور بود او را ر من……..؟ ای خدا یک شیطان نمیزد، مادرم که غصه و رنج کن! که مرا یکسره تا جاده های تنگین . راضی کردم تا با هم حرف بزنیم لو گرسنه و گفتم: خوب شد؟. میبردم و می زدم و نابود زندگی او را فرسوده کرده بود تنها طور بود با همه کوششی برد. از آن روز به بعد من اسیر او را با خودم به داخل اطاق بردم و در پس منو دوست داری؟؟ مثل کفتار قهقهه میزدم وقتی من درد دلهای خودم که او میکرد و می خواست مرا در بودم، بازیچه دستهای ناپاک او آنجا بود که پس از چند دقیقه به او همراه با لبخندی سرش را بر من…….. برایش بازگو میکردم سرزنشم آن اطاق نگهدارد از دست او فرار بودم هر چه بگوئید. در هر گوشه خیانت کردم از آن روز به بعد او تکان داد و گفت: ای خدا من چه خواب زده میکرد و می گفت: کردم و به خانه خودم تنهایی، هرزگی من و او برد تازه رام شده بود، دیگر چاره نداشت همدیگر بودم که شیطان ردایش را روی مرتضی تو به راهی نمیروی آمدم، من کشیده بود و من به جای زنده . که پدرت از تو رضایت داشته مثل خواب زده ها به خودم فرو جای خواهرش را پر میکرد، من و بودن، به جای مجاهد بودن، به جای باشد؛ هر چه بود خودم را تنها حس مبارز بودن در هوس ها و شهرت رفتم و گم شدم، مثل کسی بودم از همه جا میرفتیم، دست به هر دیگر من آن جوان گذشته نبودم از . آره، هر دو آنجا، در تنهانی، اگر او نبود، خواهرش بود، رویا جز اینکه تسلیم من باشد دوست داریم! از این جریان مدتی گذشت.. دستم را بطرفش دراز کردم و گفتم: این زن هم سیر شده بودم اینکار پس امروز مال من باش! که توی یک صحرای بی انتها کم کاری می زدیم. های آلوده دست و پا میزدم و حالا میکردم، این تنهایی همیشه در من شده بودم غروب شد. شب شد و عاقبت بعد از ماهها که از این برای من عادی شده بود آنقدر که هنوز از تعجب بیرون نیامده بود جز پشیمانی چیزی برای من باقی عطش یک دیدار، یک همزبان به من سراسر شب را در التهاب و گناه و زشتی من با آن دو خواهر تا به دلخواه خودم برسم و این که به او حمله کردم، او را به نمانده است، من پشیمانم، من وجود میاورد، در حالیکه سن من تب به سر اوردم، باید بالغ : گذشت من دیگر از آنها سیر شدم باره آنقدر خودم را فراموش اغوش کشیدم، دخترک باور برای من یک شرمسارم و همین پشیمانی باعث از مرز بلوغ گذشته بود و یک باید در صحرای جنون بلوغ کم آنها را ترک کردم، دیگر با آن نمیکرد پیرامونش چه میگذرد جوانان * صفحه ۲۰ * سال ۱۲۰۱
زندگی من زندگی تو سرگذشت: مرتضى ـ ص نگارش: ص: ح نوس! نمیدانست دستهای من با ولع و حرص او را در میان پنجه هایش همیشه باز هم مثل یک شکارچی نشارد او عشق را با همه که با کشتن شکارش باز هم به معصومیتش باور کرده بود، در دنبال شکار دیگریست، من به کار حالیکه من از عشق جز به نفرت و خودم مشغول بودم که یک روز شهوت نمیاندیشیدم، نمیدانستم ناگهان دو تا از برادرانش جلوی که چه میشود نمیدانستم به پایان من سبز شدند. تا رفتم به خودم زندگی و معصومیت یک دختر | بیایم یکی از آنها دست رسیده ام، او فریاد می کشید و و به گوشه ای کشید، با خشم – التماس میکرد: چشمانم نگاه کرد و گفت: – مرتضی بدبختم نکن، به من تف! تو یک گرگ کثیفی! با قلدری گفتم: رحم کن! اما یک دیو شهوت ران کجا ـ من چکار کردم؟ گمشو! میتوانست ترحم داشته باشد؟ با مشت به دهانم کوبید و روزهای جوانی من در محیط فساد گفت: و شهرت، در فیلم های شهوانی در تو بیشرفی….. بدبخت! هرزگیهائی که برای جوانان درنگ جوابش را دادم ساخته بودند رنگ گرفته بود، در میان ما زد و خورد شروع شد. آن محیط ناسد اجتماعی من ناسد در برادر امانم ندادند. بی رحمانه شده بودم، قلب من در آن لحظات کتکم زدند، مرا در میان لجن ها تبدیل به یک تکه سنگ شده بود، انداختند، مرا در هم کوبیدند، نفسم در این لحظات بود که من بدون را بریدند، آنقدر که دست راستم ترحم و اعتنا به کام دل رسیدم گل را شکستند، و در حالی که من از وجود او را پر پر کردم او را به درد به خود می پیچیدم یکیشان سیاهی کشیدم و دنیای روشن او . لگدی به پهلویم زد و گفت: را سیاه کردم. بیشرفت، یک روز بعد از آن هنوز به یاد دارم که میکشمت! مریم با چشمان اشکبار، با ناله های آنها رفتند، من خسته و نالان دردناک از خانه من بیرون رفت به خانه رفتم و از آنجا به آن جمعه سیاه در آن روز تلخ و بیمارستان رفتم و دستم را گچ کشیده بود هر وقت موضوع ننگ آلود او رفت و من بی خیال گرفتند ولی من دست از اعمال ازدواج من مطرح میشد من با به من انداخت مرا از خود بیخود مثل اینکه هیچ اتفاقی نیافتاده در زشتم بر نمیداشتم من دیگر خودم غرور جواب منفی میدادم و می کرد من و او آشنا شدیم. این خانه ماندم تا باز هم با نقشه های نبودم برای من یک عادت شده گفتم: آشنایی هر چه بود ناگهان احساس فقط بدون که خیلی قهرمانه! . چه کسی ازدواج می کند؟ کردم مثل دوستی های دیگر بود نمیدانم چرا ولی میدانم که شیطانی، زندگی دختر یا زن یکبار دیگر به من خیره شد و بوشهر است و من نیز دیوانه وار به بوشهر رفتم!. بوشهر، برای من تلغ و نسرین با این حرف از ما دور سنگین بود همه جا را به خاطر نیست عشق این بار پنجه هایش دیگری را تباه کنم، مریم چند روز این بدخونیهای پدرم بود که مرا من که هر دختری رو بخوام در را به جانم انداخته بود هر لحظه شد و رفت و من و او تنها ماندیم، پروین گشتم، تا او را پیدا کردم مریض بود، اشک میریخت، از بیشتر به این کار ها تشریق اختیارمه! در ساحل دریا دیدم، زیبا بود، و رفته رفته کار من به آنجا میگذشت من نسبت به این دختر از همه جا حرف زدیم، موضوع را یک روز گرم بود آفتاب تازه از غذا افتاده بود اما من هنوز او را میکرد، به خاطر این بدخونبها بود او را میخواستم، ولی این دختر کردم، به خدمت سربازی رفتم، دو باز هم دامان دختری را به گناه خیال من پروین شده بود. این جدا شد من احساس کردم که این میخواستم برای هوسهای سیاهم که من عاقبت ترک تحصیل کشید که در یک حادثه ننگین ک ن که بیشتر دل میباختم شب و روز فراموش کردم، اما وقتی او از من ساحل دریا پریده بود که من او را دیگر هرگز به من اعتنائی نکرد، با سال در آن محیط بودم و پس از آن آلوده کردم به زندان افتادیم، مدتی ین مرا به خودم شناسانده بود. آخرین دیدار ماست همین طور هم موهایش پریشان بود، دلم لرزید، با زندان بسر بردم، وقتی آزاد شدم من میدیدم که دنیا چه رنگ است، بود او از من جدا شد و رفت و من قدمهایی که از شوق می لرزید به حرف نزد. حتی با من روبرو به شیراز برگشتم چند روز بیکار در بودم ولی پس از آن توی باز هم همان مرتضی تنگ آلود زندگی چه رنگ است من و او دیگر او را ندیدم تا چند روز بعد طرفش رفتم وقتی نزدیک شدم با داد که او تا مدتی یعنی تا چند روز کتابفروشی که متعلق به برادرم بودم و نمیخواستم بدانم که بیشتر به آینده فکر میکردیم، به با تلخی برای من پیغام هیجان گفتم: هر چه پدر و مادرش سیدند. از بود مشغول کار شدم توی این جوانان آگاه وطن به چه راهی زندگی شیرین که میخواستیم در هرگز با من ازدواج نخواهد کرد پروین! با تندی به طرفم برگشت ولی این جریان زشت چیزی به آنها کتابفروشی بود که من با دختران و میروند و من به چه راهی میروم آینده داشته باشیم، اما ناگهان همه نسرین همه چیز را همه زشتیها و بدبختی بزرگ برای من این چیز در هم ریخت پروین در بدنامی های مرا برای او تعریف دیگر نگاهش آشنا نبود. پر از تنفر نگفت، اما عاقبت یک روز قصه پسرانی که مشتری کتاب بردند بر رسه دوستی داشت که اسمش کرده بود ولی من از او دست بر تلخ خودش را برای آنها گفت، پدر میخوردم، دخترانی که به این بود که نمیتوانستم حقایق را بفهمم بود، با عجله به همراه دوستانش از و مادر وقتی این ماجرا را شنیدند کتابفروشی میآمدند مرا وسوسه و کسی هم نمیتوانست مرا از این نسرین بود این دختر به همه دار نبودم تا آنجا که پدر و مادرش آنجا دور شد و من دیگر خودم را وتاه شدند. فانوس شدند و سوختند میکردند، نگاهشان، حرف زدنشان، کارهای ننگ آلود دور کند من از گذشته های زشت من آگاه بود او از ترس رسواتی و رفتار وحشیانه نمیشناختم میخواستم فریاد بکشم بود که یک روز وقتی مرا با من او را به نزد برادرش به بوشهر ولی صدا در گلویم شکست رفتارشان، خنده هایشان درباره مرا زشتی سیر نمیشدم تا یک روز ولی در دلشان در خویشان ماندند. ت: آبرومند بودند، از آبرویشان بیشتر به روز های گذشته مرد و بیرنگ بود و شیراز در پروین دید با تعجب به پروین فرستادند و من تنها و افسرده باقی یک وقت به خودم آمدم که او از ماندم. ساحل دریا دور شده بود و رفته میترسیدند. نمیدانم این دختر و کشید، من وسوسه می شدم که باز سرما و یخ بندان زمستان به خواب در این روز ها مدرسـه بود، تمام شب را توی مسافر خانه . دوست خوبی برای خودت خانواده آبرومندش در آن روزها هم دست به فریب این دختران ساده فرو رفته بود من با پروین اشنا تعطیل شده بودمن بی خبر بودم تا در تب تند رنج و اندوه سوختم و بقیه درصفحه ۵۰ چه کشیدند که پس از چند روز از لوح بزنم همیشه از این کار زشتم شدم، من او را در راه مدرسه دیدم انتخاب کردی، یک قهرمانه! محله ما رفتند به راهش دام انداختم، چند روز به من در خودم بودم، مثل نمیدانید که کار من به کجا دنبالش رفتم او با اولین نگاهی که احساس غرور میکردم، پروین خندید و گفت: یکی از همسایگان به من خبر داد – یعنی چه؟ باید به بوشهر بروم، پروین در جوانان * صفحه ۳۱ * سال ۱۲۰۱
سیمای شریعتی از «… ایکاش نمی فهمیدم، یا یک مومن سنتی خاطر جمع میماندم و با یک کتاب دعا تمام کلیدهای بهشت است. رساندن مردم بحق وحقیقت، جان خویش را در را در دست داشتم و یا یک روشنفکر کف دست نهاده و تا پایان راه مانند شمع سوخته وگداخته ودلهای مارا در لابلای بسیاری از متجدد میشدم و با مارکسیست بودن سطور این نامه های گدازنده نیز سوزانیده و اگزیستانسیالیست شدن، خود را دکتر علی شریعتی گاه در غم آنچه نیست انسان طراز نوین حس میکردم و همه مشکلات را حل شده و همه دردها را مجموعه نامه هاي علی شریعتی که در دفتری بنام «بامخاطبان آشنا» گردآمده از آنجا که این نامه ها برای عزیزترین کسان آن شادروان شهید نوشته شده ونگارش آنها طبعا بقصد وباید باشد، زنده ماندن را برای خوددشوار می یابد. در نامه ای به پدرش مینویسد: «… ایکاش نمی فهمیدم، یا یک ومن سنتی خاطر جمع میماندم و با یک کتاب دعا تمام کلید های بهشت را در دست چاپ و انتشار نبوده سیمای دکتر علی شریعتی داشتم و یا یک روشنفکر متجدد میشدم و شناخته و همه حقایق را یافته میدیدم. را مانند همیشه درخشان ودلير ولی در لابلای با مارکسیست بودن و اگزیستانسیالیست بعضی از سطور این نامه ها صمیمانه تر، خودی شدن خود را انسان طراز نوین حس میکردم اما چکنم که هیچ کدام از این دو که تر. سوزان تر و حتی روحانی تر میتوان یافت. شریعتی در این نامه ها نه تنها آرمان های بلند شناخته و همه مشکلات را حل شده و همه دردها را و بزرگ واحیانا دست نایافتنی خود را در جهان چکنم که هیچ کدام از این دو که سروته معرفت ادمى وفلسفه امروز وروش و منش انسانها و کمال مطلوب بشریت بیان داشته بلکه و همه حقایق را یافته میدیدم. اما سروته یک کرباسند، نیستم.» یک کرباسند نیستم.» «بهرحال کجا میتوان گفت که من از در این دره سنگ شب گرفته، امیدی به عوض کردن ها بهره برداریهای گاه تا اوج آسمانها به خدای خود نزدیک شده میان افراد تیپ خودم هم حیثیت علمی و خط هماهنگی شب پرستان و قربانیان و ره گم ناجوانمردانه از ایمانها و ارادت ها…. نیست وزمانی تا قعر زمین با ناکثین و ناکسان مشی ایدئولوژیک و هم ارزش ادبی و رشد کردگان شب یا شباهنگ او را به شب زنده «شما بودید که ایمان به اسلام و عشق ومنافقـان ورياكاران ودغـل کاران دین هنریم را بعنوان یک استاد محقق در علم داری و فریاد بخواند، همچنان تا بر آمدن به علی را در عمق جان و مغز استخوان من وپاسداران دروغگوی آئین وروشنفکران خود جامعه شناسی که خوب میخرند و یا یک افتاب و شکفتن خون بوته فلق و ریزش غرس کردید آنچنانکه علیرغم نامساعد بودن ناشناس خود باخته، سخت گلاویز میشود و روشنفکر ایدئولوک که خوب مینگرند و یا نیزه های سرخ صبح برمردار کبود شب، آب و هوایی که در آن دم میزنم و زندگی جام خشیم خود را برسر آنان فرو میریزد و چهره یک نویسنده هنرمند که هم خوب میخرند و آهنگ خستگی ناپذیر و پیاپی خویش را میکنم و علیرغم آنکه روشنفکران از آن دژم و براشفته خود را در برابر صاحبان درم و هم خوب مینگرند، همه را قربانی ایمان و دنبال میکند و در سیاه شب و سکوت و دلخور میشوند و برخی از متولیان رسمی آن ارباب بی مروت دنیا وشیفتگان دستگاه مسئولیتم کردم و بجای آنکه در رشته علمی سیاهی و کوری خواب، بر این دره سنگستان می بینید که چه میکنند، با این همه هر روز نهایت دلیری واستقامت واشتی ناپذیری و ام تحقیق کنم و در سطح اراء و افکار تسلیم و رضا، و در حکومت فرا گیرنده و در من قوی تر میروید و به برگ و باری ناسازگاری با سازمانهای طاغوتی نشان میدهد امروز علمی و دانشگاهی جهان بکارتحقیقی مقتدر «باطل» بی امید اما «بی امان» حق ! بیشتر می نشیند و سراسر وجودم را فرا ام در علوم انسانی غرق باشم و تنها با حق! حق! میگوید، آنهم نه بذهن، که بزبان، و انهم نه نجوی که بفریادونه در «تقیه» که متخصصان و منتقدان علمی و دانشمندان در وگاه همین چهره دژم و براشفته، آنجا که با فرزند با همسر با پدر و یا دوست سخن میگوید چهره یک پیام اور، چهره یک انسان، چهره متخصص علوم اجتماعی در تماس، بخاطر رودرروی زمین و آسمان!..» یک حکیم و یک فرزانه، یک شاعر، یک مسئولیت اعتقادی، ناچارم با مردم حرف بزنم * این تشیع عزیز عزت بخش متولیان رسمی و متظاهر و قشری مذهب میگیرد» شریعتی در این نامه سوزنده به پدر بزرگوارش پس از اشاره بیشتر به قول خود به عاشق، یک نویسنده فداکار وپژوهنده بردباری است که نه تنها در پی رستگاری و در جای دیگری از همین نامه سراپا درد و و در سطح آراء و افکار مردم و بالطبع سربلندی عزیزترین کسان خود بوده بلکه همه درگیر با عده ای عوام فریب که از جهل و . فریاد به پدر بزرگوارش میگوید: تعصب و تقلید عوام تغذیه میکنند و «استاد مراد من، همه جوانی ونیرووتاب وتوان مردانگی و پاسدار بیدار و هوشیار تاریکی و خوابند و وقف ایمان کرده اید. این اسلام و این تشیع بخش و این خاندان عمر فرزانگی خود را در راه سعادت خلق، شناسایی خدای یکتا، نثار کرده است. مینویسد: …… جنایت اینها و اسلاف اینها باین مردم و این تاریخ و این تشیع عزیز عزت شما عمرتان را معصوم فاطمه و این و این ولایت اهل بیت پیغمبر برای شما خروسهای اهلی که همگی همزمان و هم ائمه بزرگ که میتوانست ایمان و تشیع خالق، رهانی مردم و بازیابی حقیقت یکتا در آواز بانگ بر میدارند و گردش یکنواخت چماق تکفیر و یا چال دکان و ابزار نان و نام شان ملت ما را رستگار ترین و انسان ترین زمانه کج مدار و نظام غدار روزگار و نظم نبوده است. عشق بوده است و درد. شما نیم مردم جهان کند و این سرگذشت سرخ بهرحال مجموعه نامه های دکتر علی دیرین حاکم بر عالم و آدم را نعره میکشند و قرن است برای احیای مکتب «علی» و شهیدان شیعه و علمای بزرگ و مجاهد و شریعتی دفتری گداخته از شور وشوق آن شباهنگ را که مرغ حق است بجرم اینکه شهید برای بیان صمیمانه ترین وژرف ترین نیمه شب در قلب ظلمت «غاسق واقب» شناخت اسلام و رواج ایمان در میان نسل ما نفس کشیدن را برایم دشوار کرده است…. اندیشه های این مرد بزرگ در راه نجات ایران سکوت سیاه را با «بانگ» های دردمند میسوزید و میگدازید و ثمره آن جز دلم میخواهد فقط فریاد بکشم و همه را از . وایرانی از تنگناها وگرفتاريها ونادانیها و عاشق و گستاخی میشکند و تنها و بی نشان فاجعه خبر کنم. اینرا هم که محرومم سنگها . ناتوانیهای گذشته است. دفتری سوزان رگاه و آشیان، بی آنکه فریادش را پاسخی در پی اعصابی فرسوده و زندگی تباه و تلخ ورج را بسته و سگ ها را رهانیده انده آزاد مرد شیعه، زنده ماندن را برایم محال «فاطمه»، برای احیای قرآن و «حسین» و ر غم انگیز ودردآموز از آلام روحی مردمبارزی باشد و ناله اش را گوشهای کرشب بشنودو است که در راه رسیدن بحق وحقیقت و * جوانان
لابلای نامه هایش و خود باخته هدف و چنانکه برای این کار شریعتی در یک چنان محیطی که خود را لازم است، مردانی «علی وار» یعنی چنین دردمند و گرفتار و متاثر مییافت هرگز روحهانی چند بعدی، خوش نگر، دانشمند، لحظه ای از هشدار و بیدار سازی و آگاه دلیر، مبارز، نترس، زرنگ، بی اعتنا به این ساختن مردم و بویژه نسل جوان با حقایق دین ران، و اعتنا به مصلحت و ابرو و موقعیت ، و خطر استعمار های فرهنگی و اقتصادی و پارسا، و تحقیر کننده پول و پست و پارتی، سیاسی غرب و ارزش میراث کهنسال معارف نویسنده، سخنور، سیاستمدار، جامعه اسلامی و فرهنگ و ادب و هنر ایرانی، از کار شناس، زمان شناس، اسلام فهم، مردم فهم، مصمم و خستگی نشناس و امیدوار به کندن و و تلاش خستگی ناپذیر شبانه روز باز نماند تا رکش، متواضع، صمیمی، محبوب، اشنا با ساختن و صاف و هموار کردن ادامه میدهند…. آنکه توانست اگر نه همه مردم شاید گروه پرتاب تمدن و فرهنگ جدید و قدیم و ماجراهای کار شریعتی بقول خودش در همین و توان نسل امروز جوان را از فاجعه بقول خود استعمار، و استثمار و استحمار کهنه و نو، نامه ای که باحسان مینویسد با کار آن عده یا با خبر کند. او فریاد خود را بلند کرد و امروز و سیرتاریخ و قوانین حرکت جامعه… که روشنفکران باز هم بقول خودش در کتاب «خود می بینیم که طنین صدای او در گوشه و کنار این جورکسان که میتوانندکاری « علی وار» آگاهی و استحمار»: ترجمه ای و فرنگی ماب و اجتماع بیا خاسته ما شنیده میشود. فریادهایی هم بکنند، در این محیط «معاویه وار» بیشک دانشمند جاهل و تحصیل کرده بی شعور و جدی و نه دروغ چون دکتر و مهندس و فوق که این روزها برای آزادی و رهایی و رستگاری اگر باشند چندتایی بیشتر نیستند آنهم تا آدمی با تصدیق ها و تیترهای برجسته حتی نهایی جامعه در بند ما از حلقوم جوانان بیا درجه محدودی و همین ها که هم باید خفته بقیه درصفحه ۴۲ خاسته امروز شنیده میشود، طنین فریاد هائی ها را بیدار کنند و هم رفته ها را برگردانند و شریعتی قهرمان انقلاب است که شریعتی در حسینیه ها، در کلاسهای این مسئولیتی سخت سنگین است و تعداد درسش، در تالارهای سخنرانی هایش و آنها هم که این مسئولیت را میتوانند انجام شریعتی را معلم انقلاب می نامند: انقلابی خلاصه در اجتماع آگاه و بر اشفته و خشمگین دهند این اندازه کم، درعین حال صدزنجیر | که با اسلام راستین امروز و بدست نسل جوان بسیج نیروها، جبهه گیری ها استراتژی انقلاب تاکتیک مبارزه و چند ساله اخیر برداشت و امروز طنین انرا در آگاه ایران پدید آمده است. انقلابی برپا دارند و صددست بند بردست و شعارهای که عملی را تعیین مینماید. به ارزیابی دقیق سرودها و خروش ها و فریادها و اعتراضهای صدریسمان برگردن و صد شمشیر برسر و مجاهدان مذهبی و روحانیان آگاه و مترقی در نیروها، زمینه ها، امکانات، شرایط و احتیاج جوانان اسلامی و آزادیخواه باز می شنویم. صدمانع پیش پا و صدتوطئه پشت سر و جامعه امروز ما پدید آورده اند و مسیر می پردازد. انقلاب را از بن بست ها. شریعتی در نامه ای که به پسرش احسان هر لحظه خطری و حادثه ای در انتظار… اینها | فرهنگ و اخلاق اجتماع امروز ایران را که از مهلکه ها، پرتگاهها و خطرها نجات می دهد. مینویسد پس از آنکه از رنجهای خود در راه اگر میخواهند کاری کنند باید عاشقانه کار | اصالت های فرهنگی و مایه های تاریخ خود بر با نبوغ عملی و استعداد خارق العاده رهبری فکر و رسالت اجتماعی و مسئولیت اعتقادیش در میحط آشفته و تقریبا از دست رفته سخن میگوید بهمین محیط اشاره میکند: صحبت از جامعه ایست که نیمی از آن خوابیده اند و افسون شده اند و نیمی دیگر اثر یورش های استعماری غرب، دورو بیگانه خود آنرا بسوی پیروزی هدایت میکند و در شده بود، بار دیگر بسوی اسلام راستین و کانون مشتعل عمل انقلابی گداخته و ناب میشود و با تجربه های بسیار پولادین ابدیده کنند نه عاقلانه» شریعتی برای از میان برداشتن این صدها هویت و حیثیت ملی رهبر شده اند. و سدها، شب و روز بی تاب، امان. پیکار و مبارزه کرد و نه تنها عاقلانه بلکه | خویش که خوشبختانه نوار بسیاری از آنها درنگ، شتاب، کار و تلاش و لی ی شریعتی خود بارها در سخنرانیهای میگردد و در شکست ها و دشواریها و تحمل صبر، بی ضربه ها خود را کشف میکند نیروهای که بیدار شده اند درحال فرارند، ما عاشقانه در این راه سر از پا نشناخت و بانانکه | امروز بصورت کتابهای مدون ـ هر چند با مجهول در عمق فطرت انسانی اش میخواهیم این خوابیده های افسون شده را بیدار کنیم وراداریم که به ایستند و همان چاپ های شلخته و شتابزده ـ در دسترس نسل استخراج و تصفیه میشود، صبر او را کمتر آدمی چنین پر شور و فروزان و پاک تشنه نه آگاهی و دانایی قرار گرفته است، خود را رویین تن میکند، ایمان او را مقتدر میسازد فراری ها را برگردانیم وراداریم که بمانند باخته و بقول خودش «علی وار» دیده بودند | معلم ساده یی بیش معرفی نمیکند و گرجه و قناعت و زهد انقلابی و توکل روحی و نظیر همان کسان که حضرت علی را از مبارزه | اینگونه معرفی نشانه کمال فروتنی او در عین خلاقیت، عمل او را ماهیتی انقلابی می این کار ساده ای نیست بخصوص وقتی که این راهم درنظر بگیریم که ما خیلی نیستیم.» . با معاویه برحذر میداشتند، به علی شریعتی نیز میگفتند عاقلانه تر گام بردارد و محتاط تر و عزت نفس بوده است در حقیقت تنها معلم بخشد. در پیوند «جهاد و عقیده» زاده میشود کلاس و استاد دانشگاه بمعنی متعارف آن نبود و زنده میشود و در عشق، با نفی خویش أ) درسطرهایی که اینک بدنبال این آخرین آرامتر و مرتب تر و منظم تر سخن گوید و کار | بلکه معلم انقلاب اسلامی و استاد احیای اثبات میشود و در جستجوی مردم، با گم جمله از نامه شریعتی به پسرش احسان نقل کند و بخیال خود او را پند و اندرز میدادند، اسلام راستین و جامعه شناس و نقاد بررسی کردن خویش خود را می یابد، لمس میکند. میکنم باید بیشتر دقت کرد هر چند بی دقت نیز همیشه پاسخ میگفت در راهی که ما میرویم باید | مبتکرانه همه دست آوردهای فرهنگ شرق و در عمل، به آگاهی و در شکست، به یک باره چهره بارز و برجسته ودرخشان وحتی عاشقانه کار کرد نه عاقلانه، وقت کم است و میتوان گفت نورانی شریعتی از میان اشاره او عمر کوتاه و دشمنان در کمین راههای رفته و میان اندیشه های اصیل دیروز است. خویش بسوی مردم، به انسان میرسد و آنجا غرب و بازیابی میراثی شایسته نسل امروز از پیروزی و در ترک خویش و هجرت از اما چهره دیگر شریعتی را در چهره یک بخود می ترتیبات سفر صحبت کرد. اما کسانی که میخواهند از میانه کوه و کویر، مرداب صدها | این چهره را خود او در کتاب بسیار ارزشمند «امت و امامت» آنجا که از انقلاب سخن خودساخته میشود و در هرچه می پرورد، است گرفته و معروف و معمول راه رفتن، کاری اس بهمان چند نفر معدودی که مورد نظر اوست و آید و در آتش ها هویتش دیگر مورد ایمان اوست میدرخشد: راسته و طبیعی و عادی و میتوان در آداب و | قهرمان انقلابی باز می یابیم و جالب است که . میشود و در خلق تقدیر جامعه اش تقدیر «…. همان عده کمی هم که هستیم خیلی بینا خویش را خلق میکند و در هر چه میسازد. | و آگاه و تجربه دارو با هوش و لایق نیستیم . همان عده کمتری هم که هستیم بی غرض مانع کاخ، مسجد، دیرو آثار تاریخی، بزنند و میگوید، با قلمی انقلابی و در عین حال بسیار خود پرورده میشود و این چنین است که در شخصی نیستیم و همان عده کمتری که ببرند و راهی تازه باز کنند که هیچکس با آن شاعرانه ترسیم کرده است: انبوه روزمرگی ها متلاشی نمیشود و در میمانیم باز همه مان با شهامت و قاطعیت و اشنا نیست و هیچکس کمک شان نمیکند و د… اما چهره دیگر یک نهضت انقلابی بیهوده گیها نمی پرسد و در دنیایی زیستن محافظه کاری مصلحت بازی حتى نسبت بانها بدبین هم هستند و حتی | قهرمان انقلاب است. چهره ای میانه دو چهره و دنیایی حس کردن، قربانی پستی و نزدیک نیستیم و همین چند نفری هم که هم آگاهند و صدها دست و دستگاه از کارشان مانع میشوند | ایدئولوگ و سیاستمدار. شخصیتی که بر بینی و حقیراندیشی نمیشود و «بودن هم دانا و هم با هوش و هم لایق و هم تجربه و تهدیدشان میکنند و از پشت بر آنها خنجر | اساس ایدئولوژی انقلابی، چهره نخستین انسانی»اش در چنگ و دندان حریص هوس ربی دار و هم بی باک و هم پاک و هم عاشق راه میزنند و ضعیف شان میکنند نا امیدشان میکنند و… با همه این اوضاع آنها همچنان یک جامعه انقلابی را طراحی میکند. بقیه در صفحه ۴۳ U ) 7 9 در صفحه ۳۳ 9
من تاوان گناه وهرزگیگ ای مشکل گشای همه جوانان، . برای تو می نویسم، برای تو که در سینه راز ها داری و برای هر زخمی نیز . و اینگونه رابطه ها و دوستی ها بود و سعی دادم بازگشت از سربازی، بکلی در نمود که در چنین مواقعی مرا نبیند و زندگی و رفتارم تجدید نظر کنم و او برایم حتى ضمن نصیحت ، از من میخواست در ارزوی موفقیت و پیروزی و سلامت کردو از هم جدا شدیم. مرهمی، میدانم که برای من سرگردان، این زمینه ها با او سخن نگویم. من با دختر های زیادی دوستی داشتم بعد از دو سه ماهی که از سربازی ام گذشت درمانده و در آستانه جنون هم راهی می که یکی از آنها «فریده» نام داشت. من و و مثل معمول نامه های پر مهرش برایم فریده تمام لحظات کنار هم بودیم ما بی میرسید ناگهان آخرین نامه دنیا را بر سرم یابی. کوفت و مرا به دیوانه ای مبدل ساخت. من، در یکی از شهر های جنوب، جنوب پروا و غرق در گناه و آلودگی زندگی را داغ و تف زده بدنیا آمدم در خانواده مرفه و سپری می کردیم و در همین زمان، درست او برایم نوشته بود که سخت دختری را اسوده، پدرم یکی از کارمندان عالیرتبه دوست دارد و می خواهد بزودی باری مهربان و ساده ام برای تحصیل زبان در شرکت نفت بود و همه امکانات را برای من تهران بسر می برد و ما با نامه از هم خیر ازدواج کند و برای اینکه من در مورد که تنها پسرش هستم فراهم می نمود و من با داشتیم. آینده اش نظر بدهم عکس او انتخاب همسر تکیه بر همین امکانات لعنتی، از هیچ روزیکه این جوان پاک خوب با را هم برایم فرستاده بود! می توانید حدس کاری فرو گذار نمی نمودم و هیچکس جلو سرافرازی از تهران بازگشت مرا به خدمت بزنید آن دختر که بود؟ همان «فریده» هوسباز دارم نبود و جلویم را نمی گرفت مگر یک سربازی فرا خواندند و من در دوست ساده و مهربان که اغلب با هم بودیم و خداحافظی برایش گفتم که بر خلاف توصیه تمام مدت رابطه اش باقی در گناه و پلیدی تفاهم کامل داشتیم ولی او مخالف هوسرانی هایش، همچنان در گناه غرق بودم و قول غرق بود و مسبب به گناه آلوده شدنش نیز و هرزه بود… همان دوست سابق من که در در حقیقت من بودم من، او را به پرتگاه سقوط کشاندم. نامه در دستم بود و در اطاق م می دویدم و فریاد می زدم و بر خود و بخت بعد خود لعنت می فرستادم، خدایا این چه عقوبتی بود؟ چه باید بکنم؟ چطور توانم این ماجرا را برای دوست خوبم بگویم… چرا باید او قربانی هوسبازی من شود… این چه تقدیری است که می خواهد اینگونه مرا در چنگال انتقام خود بفشارد؟ دوستم چه گناهی داشت؟…. واقعا باید همت می کردم و او را نجات می دادم. از مشاور روانی و اجتماعی مجله جوانان – سنگ صبورمن جوابهای کوتاه سنگ صبور * مريم ـ و (شیراز): دخترم، تو باید شخصا همت کنی و از دست این دو مرد پلید برایتان نام خواستگار به قصد انتقام از پدرم مرا بیچاره کردو گم شد شیطان صفت خود را رهایی بخشی و ضمنا خیلی محرمانه در صورت مزاحمت داده ام. آیا باور آنها، ماجرا را با یکی از بستگان در میان عاشق و شیدای من نشان انتقامجوئی از پدرم. هر بگذار * حسين – ح (مشهد): برادرم، دنیای بگذارید اصل ماجرا را برایتان به گناه آلودی که خود برای خود ساخته اید چنان در یک خانواده ثروتمند بدنیا آمدم و پدرم : تاریک است که نمی توان کورسویی در آن از کامیونداران با سابقه است و گروه زیادی یافت هر چه زودتر خود را از این مهلکه برایش کار می گناه آلود نجات بده «امیر، راننده جوانی پدرم کاره * ج – غفاری: برادرم، فکر می کنم هنوز ازدواج برایت زود است چه بهتر تحصیل و مسائل جدی تر در باره آینده خود بپردازی * مهناز (داراب): دخترم، بهتر است بقیه در صفحه من خصوصی سردبیر «جوانان که قربانی یک جوانان * صفحه ۳۴ * سال ۱۲۰۱ برادران و خواهران عزیز از پیام های انسانیت مایه فضیلت است، برای کسب فضیلت در این لظات که انسانها در پی آشوب ها، تعطیلی ها، اعتصاب ها، بیکاری ها، هر یک مشکلی دارند برپاخیزا بدون هرگونه تظاهر و چشمداشتی بکمک آنها بشتاب، انسانیت تو درخت فضیلت را در کشور ما پربارتر و غنی تر خواهد ساخت. شنید بلکه کارش را – انتقام میگ 2032 با تلاش فراوان و به سرعت مرخصی گرفتم تا هر چه زودتر خود را به دوست وفادار و خوبم برسانم و این ماجرا را با شرمندگی برایش بگویم و نجاتش دهم و در
ذشته رامیدهم! ضمن وجدان خودم نیز اسوده باشد. بهر * برادرم. من در اختیار صورتی بود به اهواز رسیدم و با هیجان و ابتدا پدرت را در این ماجرا عجله خود را به در منزل دوستم رساندم باور کن می ترسیدم زنگ را بفشارم قلبم می دانم، پدری که بقول خودت با گناهکار میداشتن همه گونه امکانات و خواست از سینه بیرون بیاید ولی بهر حال زنگ زدم ولی با وحشت دوستم را با فریده بقولی ریخت و پاش همه جانبه، تو را در دنیای پر از گناه و آلودگی سوق داد و که جلوی دیدم ایستاده و مرتب می گفتند چرا شوکه شدی؟ چرا تبریک نمی هیچگاه نیز نپرسید که تو چه می کنی و چه گوئی؟واقعا شوکه شده بودم زبانم بند آمده وضعی داری، چنین پدرانی در اجتماع ما بود نمی توانستم حرف بزنم کمی بخود مسلط کم نبودند و نیستند که دردانه های خود را به شده و با لبخندی تبریک گفته و دوستم را امان خدا رها ساختندو عاقبت روزی آنها را در چنگال اعتیاد و بدنامی و سقوط دیدند و عجیب اینکه هیچگاه خود را گناهکار نیز بوسیدم و دست فریده را فشردم. وقتی بدرون اطاق رفتیم سعی فراوان ندانستند. کردم به صورت فریده نگاه نکنم و عجیب اینکه او هم آشنائی نمی داد و مرتب می کاش این ماجرا، اینگونه پدر ها را به هوش آورد و بخود آیند و از همین لحظه . گفت که من خوشحالم شوهرم یک دوست جلوی دردانه های خود را بگیرند تا چنین خوب مثل شما دارد! در اولین فرصت خود را به بیرون خانه مشکلات و ماجرا های خانمان براندازی پیش نیاید. رساندم، ساعتها چون دیوانه ها در خیابانها راه رفتم و با خشم به در و دیوار مشت بعد هم به خودت میرسیم که بحمدالله کوفتم. خیلی زود هشیار شدی و فهمیدی که در چه دنیای پر گناهی غرق بودی و چه سرانجامی بعد از لحظاتی با خود خلوت کرده و بخود نهیب زدم که بهر حال کار از کار گذشته و را در پایان بچشم دیدی و بقول خودت حتی دیگر کاری از دست من بر نمیاید و از چنان در اندوه و سرگردانی فرو رفتی که طرفی فریده سرش به سنگ خورده و به زنی مرگ را آخرین چاره میدانی. نجیب و خوب تبدیل شده و نمونه اش این بهر حال، همه چیز گذشته و حالا باید به بود که بکلی اشنائی نداد حتما میخواهد با فکر چاره بود و من معتقدم که شخصا باید بکلی از زندگی دوست خود کنار بکشی و شوهرش سعادتمند باشد و من هم باید کنم کمتر با آنها روبرو شوم. با همین اندیشه، روز بعد که بدعوت و نداشت با مشورت یک روحانی آگاه دوست خود را در جریان بگذار. اصرار دوستم به خانه اش رفتم همچنان چنانچه فریده باز هم دست از خلاف کاری پر سنگ صبور فریده رفتاری طبیعی داشت تا اینکه دوستم برای انجام کاری از خانه خارج شد. ناگهان در این لحظه، «فریده» چهره عوض کرد و خود را به آغوش من انداخت و گفت تو همه عشق واميد من هستی، بدون تو زندگی برایم هیچ است بیا همچنان دوستم بدار! فریاد زدم و با خشم او را به کناری انداختم ولی او دست بردار نبود. سنگ ک صبورم، باور کن دارم دیوانه میشوم، در آستانه جنون و خودکشی هستم، این درد سر و این مشکل بزرگ را من برای بهترین دوستم که چون برادر دوستش دارم ایجاد کردم خودم نیز در آن اسیرم. میدانم که این دوست مهربان و خوب سرانجام قربانی این زن هوسباز می شود، سرانجام روزی پی به این راز خواهد برد و از همه اینها گذشته، فریده دست از سرم بر نمی دارد و میترسم که رسوایی ببار آورد… مانده ام درمانده و سرگشته و سرگردان…. چه باید بکنم؟ کمکم کن… بدادم برس من دارم تاوان گناهان بزرگ خود را پس می دهم… من دیگر هیچ راهی ندارم. امضاء محفوظ (اهواز) بچه دردانه و عزیز کرده که با استفاده از امکانات پدری غرق در عیاشی بوده حالا کفاره گناهانش را پس میدهد! جوانان * صفحه ۳۵ * سال ۱۲۰۱
هفتمین قسمت از فصل مربوط به هنر و ادبیات بهترین بدترینو صحنه قتل عام دهقانان درف بهترین صحنه سینمائی و در سال ١٩٦٢ هفتاد منتقد از یازده ملیت مختلف فیلم «هشمری کین» را بعنو بهترین فیلم تاریخ سینما برگزیدند ـ بهترین فیلم ساخته شده از يك حادثه واقع بهترین فیلم بلند کارتون بهترین اثر تاریخی- بهترین فیلم وحشت – بهترین هیولایی – بهترین موزیکال – بهترین فیلم جنایی – بهترین فیلم علمی تخیلی- فیلم صامت – بهترین وسترن بدترین کمدی بدترین فیلم گریگوری پک چهره جاودان سینمای وسترن ۳۶ سال ۱۲۰۱ جوانان و که از سال ۱۹۴۸ سال روی پرده آمدن فیلم بهترین فیلم: «همشهری کین» ۱۵ باران را دیده است. (۱۹۴۱) به تهیه و کارگردانی «اورسن ولز». دیگر فیلمهایی که مقامی والا دارند «اورسن ولز» یا «پسر نابغه» وقتی به عبارتند از «بازی حادثه» ساخته مایکل تهیه این فیلم کنایه آمیز اززندگی دویلیام آنجلو آنیونیونی در اوایل دهه ۱۹۶۰، انتقاد راندولف» سلطان دنیای روزنامه دست زد هزل آمیزی از فرانسه پیش از جنگ ساخته فقط بیست و چهارسال داشت: وقتی این شده درسال ۱۹۳۹ توسط «رنوار، بنام فیلم بنمایش گذاشته شد نقد نویسان راجع «قوانین بازی» و شاهکار صامت.»سرژی به آن با اشتیاق صحبت کردند. «بوسلی اینشتاین» بنام «زره دار پوتیومکین» کراتر» منقد نیویورک تایمز دردوم ماه مه درسال ۱۹۲۵. ۱۹۴۱ نوشت: «این فیلم پراحساس ترین بهترین فیلم ساخته شده از یک حادثه فیلمی است که تاکنون در «هالیوود، ساخته واقعی: «ایران مخوف» این فیلم فقط باین دلیل که بسیار از فیلمهای پرارج ازقبیل شده است.. و از آن ببعد درطول سالیان اشتیاق «همشهری کین» و «همه مردان شاه، جایی آنان نسبت باین فیلم افزایش یافته است. بین واقعیت و تخیل دارند، بطور غیر قاطع در یک بررسی که درسال ۱۹۶۲ توسط لقب بهترین فیلم دراین رده را بخود مؤسسه «بریتیش فیلم، انجام شد هفتاد منقد اختصاص میدهد. نمایش پردازی درقسمتی از یازده ملیت مختلف کین» را بعنوان «سرژی ایزنشتاین» از زندگی سزار زوسی بهترین فیلم در تاریخ سینما برگزیدند و سال ۱۹۴۵ بنمایش درآمد و درقسمت باردیگر دریک گیری درسال ۱۹۵۸ از یک نمایش سه قسمتی بود که هرگز در نمایشگاه جهانی «بروکسل» این فیلم تنها کامل نشد. بدلیل محدودیتهایی که روسیه فیلم آمریکایی و یکی از سه فیلم مورد درمورد بکارگرفتن مونتاژهای مختلف و بحث آمریکایی بود که توسط ۱۱۷ فیلم بکار بردن نام «استالین» برای «سرزی» شناس بین المللی درلیست دوازده بهترین بوجود آورده بود فیلم بسیار رسمی بنظر فیلم دنیا قرار گرفت. «پولین کیل» از میرسد. «بوسلی کراتر» «ایران» را بهترین «نیویورکر» در مورد این فیلم می نویسد، فیلم «سرژی، ایزانشتاین» خوانده و مؤسسه «همشهری کین» از تمام فیلمهای بزرگ که «بریتیش فیلم، درسال ۱۹۵۲ بان مقام می توانم بانها فکر کنم بهتر است و یکی از ششمین فیلم بزرگ دنیا را داده است. نمونه های نادر فیلم است که امروز از زمان * بهترین فیلمی که در آن یک هنرمند افتتاح آن بهتر بنظر میرسد.» همین گفته پراستعداد بایک بیماری کشنـده درمورد «فرشتگان درمزرعه» فیلم محبوب از پادرمیآید: لغت هنرمند در اینجا بمعنای «وایت آیزنهاور، صادق است «آیزنهاور به وسیخ آن بکار برده شده و شامل موسیقی دان یک خبرنگار نیوزویک اعتراف کرده بود وورزشکار نیز درعین حال ميشـود
عجیب تر یلم زره دار پوتیومکین» «همشهری کین»بهترین فیلم سینمایی است عار D ATTE منتخبات دراینجا محدود و معدودند. قصه در عشق، را پسو دی غم، داستان «ادی درچین»، «راکنی نتردام» (رونالد ریگان دراین فیلم رل «جورج جیپ» قهرمان فیلم را که بازمایش گذاشته شده است بازی میکند). بهترین فیلم از این سری بدون تردید غرور یانکی هاه ست که سال ۱۹۴۲ والت دیسنی خالق کارتون از زندگی پانکی نیویورکی «لوگهریکه با بازی «کاری کوپر» و «ترزارایت» ساخته شد. «لئونارد مالتین» راجع به این فیلم صحنه در تمام جهان سینما شناخت بنابگفته میگوید «یک بیوگرافی فوق العاده از بیس «بوسلی کراتر» و گروهی دیگر از منقدین بال و فیلمی که بزیبایی تصویر و صحنه قتل عام دهقانان توسط کوساک» در کارگردانی و باسلیقه نوشته شده است». روی پله های بندر یکی از بهترین صحنه بهترین فیلم بلند کارتون های سینمایی است. «جیمز اگی، در این «پینوکیو» و یا زیردریایی زرد مورد میگوید: «این صحنه بدرخشش یک اولی یکی از کلاسیکهای هنر بصری است «مرومان، در یکی از سمفونی های بتهوون و بطور گسترده ای بعنوان بهترین اثر هنری تنظیم شده است.» «والت دیسنی» مورد قبول قرار گرفته است. در اوایل فیلم یک تماشاچی از ناحیه نسانس سینمایی بعد از جنگ اول آلمان * بهترین فیلم هیولایی: فرانکشتین. برمی (زیر دریایی زرد) تکمیل کننده صورت مورد اصابت یک گلوله اتفاقی :استان دکتر «سونو»، صاحب دیوانه یک «بوریس کارلوف» هرگز بازی بهتری از موزیکی است که با موزیک «شوبرت قرار میگیرد. این صحنه الگوی صحنه ای آسایشگاه روانی است که در زیر نام دکتر آنچه که در این اثر کلاسیک «جان ویل» قیاس شده و از صحنه های تخیلی تکان مشابه در «بانی وکلایده ساخته ۱۹۶۷ کالیگاری، یکی از ساکنان محل بنام ارائه داده نداشته است، اما ستاره حقیقی دهنده ای برخوردار است. «وینسنت کبنی «آرتورپن» قرار گرفته و در آن یک نگهبان «سزار» را توسط هیپنوتیزم تحت کنترل این فیلم «جک پیرس» گریمور فیلم بود که درباره پینوکیو میگوید: این فیلمی است بانک که هیچ دخالتی در جریان ندارد در میگیرد «سزار، در یک کابین محبوس در طول فیلمبرداری روزی جریان یک گوشش برای دزدی توسط دو که «دیسنی» در آن «به قله خلاقیت و تسلط پنج میشود و شبها وقتی مردم بخواب فرو روی گریم «کارلوف» زحمت میکشید. او رفته اند «کالیگاری، بار دستور میدهد که در سال ۱۹۳۹ به خبرنگار نیویورک تایمز شمنان این دکتر خوب را بقتل برساند گفت: یک جراح برای بریدن جمجمه میتواند ساعت تکنیک رسیده است.. قانون شکن کشته میشود. ** بهترین فیلم وحشت: «شب مردگان * بهترین اثر تاریخی: هزره دار پتریومکین»، تا هنگام نمایش «همشهری زنده، فقط بدلیل صحنه های خونریزی قطعه قطعه کند، «کالیگاری، تقریبا تنها از شش روش استفاده کند و من باین نتیجه فیلم وحشتی است که میتواند در لیست رسیدم که دکتر فرانکشتین که جراح بهترین های کسانی از جمله «دوایت مک تمرینی نبود اسانترین راه را انتخاب دونالد» ، و رمان نویس معروف «هنری میلر» واهد کرد، باین طریق که او قسمت بالای صحنه های خلاصه تر کین، این اثر ۱۹۲۵ «سرکتی ایزنشتاین، کراهت آمیز این عنوان را در این رده بخود بعنوان بهترین اثر سینما تحسین میشد اختصاص میدهد، اما برای یک فیلم پتریومکین، داستان یک شورش دریایی عمیق تر که است که در سال ۱۹۰۵ در بندر «اسه سینمایی آراسته است به کابین دکتر و همچنین لیست بهترین های انتخاب شده مجمه را بطور مستقیم مثل یک در قابلمه اتفاق میافتد و توسط طرفداران حکومت کالیگاری» رای میدهیم. این اثر صامت در سال ۱۹۵۸ در سمپوزیوم بروکسل قرار واهد برید، بأن لولا خواهد گذاشت، مغز را تزاری سرکوب میگردد. شاید بتوان یکی از ۰ ۱۹۳۱ هنوز هم قادر است مو براندام سينما گیرد، تهیه کننده این فیلم «رابرت واین روهای سخت قلب راست کند. این محصول های این فیلم را بعنوان بهترین میباشد. بقیه درصفحه ۴۸ جوانان * صفحه ۳۷ سال ۱۲۰۱ ورسن ولز نابغه سینما
چگونه يك خانواده از هم پاشیده و يك سرپرست بی خیال که احساس مسئولیہ پدرعیاش زندگ پدرم مرتبا مثل پیراهن تن زن عوض می کرد و در سنین بالا دختران را فریہ شناسنامه زندانی این هفته اسم – امیر علیاری سن – ۲۳ سال متولد – شاپور (آذربایجان) جرم – کلاهبرداری و سرقت وضع محکومیت – سیزده ماهست که درخت آتشی افروخته و خودشان را میرفت از اتومبیل پیاده شدم و بسر گرم میکردند. در زندانست، محکوم بهیجده ماه و هنوز بساطشان پهن بود و روی کردم که برگردیم. ساعت حدود یک داری؟ صفره کوچکی ته مانده مشروبهایشان بود که بمنزل رسیدم، چراغها خاموش و صدانی از هیچ جا برنمیخواست، با پدرم گفت نه، سرکوچه یک سیگاری همیشه هست تو همینجا یادم آمد که طرفهای عصر منهم خودم فکر کردم که اگر در بزنم روی تخت بنشین تا من برگردم. وقتی صدای ماشین پدرم را درکنار آنها نشسته بودم اکنون ازان ممکنست پدرم چنانچه در خواب باشد کشیده بمدت دوماه و یکروز بجرم زمان ساعتها میگذشت و باز یادم میامد بیدارشده و بفهمد. من چه ساعتی شنیدم که روشن شد و حرکت کرد، که یکی از بچه ها بمن پیشنهاد بازگشته ام شاید هم مادر بزرگم هراسان آهسته ناله ای کردم و حرکتی کرده کرد که با برادرش و دیگر دوستان و بیدار شود (طبقه پاین منزل ما و ظاهرا بیدار شدم و نشستم. عصر مواد مخدر برادرهایشان برای هواخوری و تفریح دراختیار پدربزرگ و مادربزرگم بود. میخواستم آن زن را ببینم. وضع خانوادگی – دارای پدر و مادر که بخارج شهر برویم، منهم که سرپرست یعنی درحقیقت پدرم طبقه بالای منزل آنوقت خودم را مضطرب نشان داده و با عجله برخاستم و گفتم: شما کی از هم جدا شده اند درست و حسابی نداشتم قبول کردم و آنها می نشست) با آنها براه افتادم. وقتی بمحل مورد نظر رسیدیم نزدیک کردم ولی آخر پیشمان شدم تحصیلات ـ چهارم متوسطه آنها بساط کوچکی پهن کردند و شروع وچون بچه و سبک بودم از دیوار پدرت آمده ام. بیشتر از یازده یا دوازده سال نداشتم و آهسته پله هارا گرفته بطرقه بالا رفتم شغل ـ مامور خرید شرکت ساختمانی تا آن موقع لب بمشروب نزده بودم، آنها نوک با نوک پا اطاقها را سرکشیدم بمشروب خواری نمودند، من آن موقع بارامی بالا رفتم و بحیاط پریدم و گفتم: پس پدرم کو؟ هفته ای یکبار در های زندان هزار تومان جرم ـ قبلا یکبار زندانی بخشم میخورد. نویسنده داستانهای واقع جوانان گشوده گزارش از هما میرافشار جوانان * صفحه ۳۸ * سال ۱۲۰۱ توضیح: این مصاحبه قبل از آزادی عاقبت آنها بطبقه بالا رسیدند و صدا وارد شوند. آهسته و بی زندانهای عادی انجام شده است من از گوشه لحاف که کمی بالا زده بودم پاهای آنها را میدیدم اولی پدرم بود و بعد از او پاهای ظریف و زنانه ای را دیدم. از راه رفتن پدرم شب نزدیک به نیمه بود که بهوش · میگذشت و تا رسیدن بخانه لااقل آمدم. وقتی توانستم کنترل افکارم را نیمساعت راه بود، بطور قطع درآن مشخص بود که بشدت مست است. وقتی چراغ را روشن کرد تازه بدست بیاورم. دیدم که در یک اتومبیل موقع پدرم بخانه آمده و از نبودن من متوجه شد که من کف اطاق در بستر خوابیده ام، در این موقع به خانمی که همراهش بود باهستگی هستم و برف بشدت میبارد. شاید! نگران شده یا بشدت عصبانی بود و من میدانستم که تنبیه شدید و خودم را جمع وجور کردم و برخاستم، باطراف نگاه کردم، دوستانم . سختی را باید منتظر باشم. و برادرانشان درگوشه ای زیریک آهسته، درحالیکه سرم هنوز گیج گفت که سروصدا نکن مبادا امیر بچه ها رفتم، ملتمسانه از آنها خواهش زن بارامی از او پرسید سیگار بیدار شود. سراغ یشود مجله بارها و بارها دستم را به زنگ هستید؟ او گفت: نترس امیر جان من با گفت: رفته سیگار بخرد، سروصدا نکن ولي من بطرف در اطاق حرکت کرده بمن اصرار کردند کمی ابجو بخورم و ولی درهیچکدام پدرم نبود. من برای آنکه مسخره ام نکنند و لباسم را بسرعت کندم، رختخوابم و گفتم باید بنادر بزرگم بگویم! : را روی زمین انداختم و کنارش . زن که ناراحت شده بود، دست مرا نگویند بچه است قبول کردم. گرفت و کشید و گفت اینکار را خوردن آن یک لیوان آبجو همان بود بفکرکردن نشستم، نمیدانستم پدرم که لحظاتی بعد دیگر هیچ نفهمیدم و بخانه آمده و چون ديده من نیامده ام تنها زمانی بخویش آمدم که دران برای پیدا کردن من خارج شده یا از او انکار و از من اصرار، همینطور که با من کلنجار میرفت اصولا بخانه نیامده است. بهرحال نکن. اتومبیل بودم. در اینجا امير آهی میکشد و با بهترین راه این بود که لحاف را و وقتی من و او را در این حال تاسف سرتکان داده دامه میدهد که اگر برسرکشیده و خود را بخواب بزنم. من مادر و پدر حسابی داشتم هرگز پدرم سررسید. دید. ماجرا را پرسید، زن برایش ساعت حدود ۲/۵ بود که صدای باینراه ها کشیده نمیشدم. بهرحال ان درحیاط و بعد طنین قدمهای دونفر را گفت که دارد میرود مادر بزرگش را بیاورد! لحظه تنها فکرم که داشتم وحشت از روی بله ها شنیدم که بارامی بالا رفتن بخانه بود زیراکم کم شب از نیمه میامدند و سعی میکردند حتی المقدور
نمیکند زندگی فرزند را از هم می پاشد ؟ ی مراتباه کرد! میداد و با من مثل يك برده رفتار میکرد و گاهی مرا دار میزد! گفت آنشب از همان بالای پله ها خوش تیپ و اجتماعی و زنباره برد نداشتم و کودکی نحیف و مظلوم و دهشاهی برای خرید یک مداد کردم مادرت اطلاعی نداشتی؟ میگوید: نه ولی بعدها فهمیدم کتک خوردم تا در حیاط و بعد هم با بعد از مادر من شش زن دیگر نیز یک کتک مفصل خوردم و توسری خور بودم، پدرم صبحها ۲ پنهانی که یکبار در همان روزها که باید فردا حتما مدادم را پیدا کنم، همان زیر پیراهن و پیژامه با یک گرفت که هر کدام را یکی دو ماهی ریال بابت پول توجیبی من بزن پدرم پدرم با مادرم اشتی میکند و از او میداد، ولی او پول را بمن نمیداد، آنشب از بچه های همسایه یک مداد لگد أخرى” پدر از خانه بیرون بیشتر نگهداری نکرد و طلاق گفت، صاحب دو فرزند هم میشود و چون قرض کردم و مشقهایم را نوشتم من فرزند همسر اول او بودم، کمی نان و پنیر در کیف من افتادم، آنوقت او در را بست و نمیخواستند زن پدرم ماجرا را بفهمد هفت ماهه بودم که او از مادرم جدا میگذاشت که صبحانه و نهارم بود و ولی فردا ناچار بودم یک مداد با خود بازگشت و من صدای التماس مادر بزرگ را می شنیدم (بدون آنکه شد و مرا نیز از او گرفت و من تا بداند چرا کتک خورده ام) و فریاد چهار سال قبل هم مادرم را ندیده موظف بودم که از طبقه چهارم (که باز کردم و مداد او را برداشتم، این از مدتی دوباره از هم جدا شده عصر وقتی از مدرسه باز می گشتم بخانه ببرم، کیف یکی از بچه ها را مرا هم نزد مادرم نبرده است، آنها بعد های خشم آلود پدر را که مادر بودم و نمیشناختم. آپارتمان ما آنجا بود) تا پانین را اولین بار بود که دزدی کردم و بزرگ را تهدید میکرد و اجازه بشویم و گونی بکشم، آنوقت ۲ راهش را زن پدر برای من هموار زمانیکه توانستم خود را بشناسم و عاقبت وقتی من کلاس سوم ساخت، دیگر کم کم هرچه را که گم ریال را که پدرم داده بود بابت مزد نمیداد در راه بروی من باز کند. بیادم میآمد، زن پدری داشتم که بودم پدرم از آن زن هم جدا شد و میکردم از بچه ها میدزدیدم. بشدت مرا آزار میکرد. بودند بمن میداد. و بازهم یادم میآمد که یکبار باز هم یادم میامد که گاهی ماجرا اینطور بود که اتومبیل پدرم برف بشدت میبارید و هوا یادم میامد که در کلاس اول مدادم را در مدرسه گم کردم و وقتی اثر شکایت زن پدر، پدرم مرا لخت با اتومبیل شخصی تصادف میکند بسختی سرد بود، من یکتا پیراهن دبستان وقتی که شش سال بیشتر به بخانه آمد و از زن پدرم تقاضای میکرد و بحمام میفرستاد، آنوقت مرا و پدرم که تصدیقش را همراه مثل بید میلرزیدم، زانوانم را بغل کردم و پشت در حیاط نشستم، هر چه ها میکردم گرم نمیشدم، حتی اشگهانی که روی گونه هایم ميلغزيد هنوز بپائین نیامده یخ می با همان بدن خیس بضرب کمربند نداشته آدرس منزل را میدهد و آن شخص هم فردای انروز بمنزل ما سیاه و کبود میکرد. ناباورانه و با تأثر نگاهش مراجعه میکند، زن پدرم در را باز میکنم (نویسنده) و او وقتی این می کند و آن مرد سراغ پدرم را میگیرد، زن پدرم میگوید نیستند، نگاه مرا بیند بیشتر متعجبم میسازد و میگوید: گاهی از اوقات آن شخص میگوید پس بخانمشان وقتی خشم پدرم اوج میگرفت آن بگوئید بیایند، زن پدرم میگوید من مرد اجتماعی، تحصیل کرده مرا دار هستم بفرمائید ولی آن آقا میگوید که نه شما نیستید و من خانمشان را میزد! با طناب که حلقه کرده و بگردنم میاویخت مرا از چهارچوب که دیروز همراهشان بود میشناسم! در اطاق بالا می کشید و وقتی می انوقت زن پدرم عکس چند نفر دید که سیاه و کبود شده ام درباره از دوستانش را بان مرد نشان داد و پائین میاورد تا نفسی بکشم و او یکی از آنها را که یک دختر درباره بالا می کشید… اینها تنبیه ارمنی بود نشان داد و گفت این خانم هایی بود که یک بچه بی مادر مثل آن آقا است. نتیجه این ماجرا این شد که من تحمـل میکرد و روز و روزگارش میگذشت و بزرگ آنروز کار پدر و زن پدرم به کتک بزرگتر میشد. می پرسم: دری درین مدت هیچ از و کاری کشید و فردای انروز هم که زن پدرم از روی عصبانیت دست من بینوا را با قاراداغ سوزانده بود بهانه ای شد برای جدا شدن آنها از سرم را روی پایم گذاردم و همانطور که میلرزیدم کم کم حس کردم بدنم بخواب میرود، تنها مغزم بود که هنوز کار میکرد: پدرم مردی تحصیل کرده و دارای در شغل مهم بود، او مردی : م چند سالی پدرم زن نگفت و من روزها بمدرسه میرفتم و شبها با نهار هم چیزی پدرم در خانه بردم، بقیه درصفحه ۵۰ تلخ خود مسخر امیر علیاری از زندگی تلخ خود سخن میگوید
ن هفته ما .. مردم را آگاه کنید و اگر نیست باز هم آگاه کنید چرا که توطئه سکوت رژیم سابق درهر مسئله ای مردم ما را به شایعه خوانی و شایعه گونی کشید و شایعه سازی بدترین بیماری است که گریبانگیر یک ملت زنده و آزاد میتواند باشد. فقط استعمار از شایعه خوشش می آید… *** میگویند برای اینکه دانش آموزان ما بتوانند جبران عقب ماندگی تحصیلی را بکنند از خواندن و امتحان تاریخ و جغرافی معاف شده یا میشوند. حالا چرا تاریخ و جغرافی ، گویا عقیده بر اینست که تاریخ و جغرافی رژیم سابق تاریخ و جغرافی واقعی این سرزمین نبوده است. من این واقعیت را قبول دارم که تاریخ شرح کشمکش شاهان نیست. تاریخ اینه زندگی و مبارزات یک ملت است و باید تاریخی شایسته این ملت بر اساس واقعیات نوشته و تدریس شود اما جغرافیای ایران گمان نمی کنم هیچ عیب و علتی داشته باشد. یادداشتهای سومین پیشنهاداز سلسله پیشنهادهای سازنده مجله جوانان مجله جوانان یکبار دیگر طرح مبتکرانه خود را برای کابینه انقلابی در میان میگذارد بازگشایی شهرك ترك اعتياد جوانان با وزیر بهداری آقای وزیر بهداری! بیائید اعتیاد این تحفه استعمار را از زندگی جوانان برافکنیم و هرگز موفق بدیدارش نشدم چرا که محدوده جغرافیائی ما در هیچ باوجودهمه تلاشهای ما آقای هونین بین جوانان جهان هستند او گرفتاری های بزگتری داشت از رژیمی تغییر نخواهد کرد، ایران محدود : بنابراین هرگونه تاخیری در مبارزه با قبیل معامله خرید کامپیوتر که است از شمال به شوروی، از شلاق به وزیر بهداری وقت حتی برای یکبارهم اعتیاد جوانان، نه تنها تامل و ميليونها بجیب گشادش سراز پر کرد افغانستان و پاکستان و از جنوب به خلیج فارس و از غرب به عراق و هیچ نیرونی سکوت در برابر نابودی نسل جوان یا ریخت و پاش های داروئی نمی تواند این محدوده جغرافیایی را در حاضر نشد بدیدن شهرک ترک اعتیاد است بلکه خدمت به هدفهای رور…. در اولین یورش مردم بدستگاه کتابهای ما تغییر دهد و وظیفه یک دولت استعماری نیز محسوب میشود. ملی اینست که به تاریخ و جغرافیا پیش بیاید و ما امیدواریم در دولت انقلابی مجله جوانان که طی سالهای حاکمه، طبیعی بود وقتی دولت و ن دیگری اهمیت بدهد چرا که ما اختناق، در زمینه مسائل مردمی وزیر سارق او نمیتواند خودش را توانیم ابزار آزمایشگاه فیزیک و شیمی را از خارج وارد کنیم اما وقتی تاریخ ما و جغرافیای ما دیگرگون شد . هیهات که بتوانیم درباره آن را باز سازی کنیم . و بدون تاریخ و جغرافیا ما چگونه واقعی کلمه بر پاشود. تلاشهای گسترده ای داشت بافشار جدید این شهرک درباره و به معنای حفظ کند، شهرک ترک اعتیاد دائم التزايد و تبلیغات وسیع دولت جوانان که به نیروی تبلیغاتی یک های وقت را مجبور کرد تا در زمینه مجله بوجود آمده زودتر درهم اعتیاد جوانان گامهایی بردارد. یکی میریخت و چنین اتفاقی هم افتاد. میتوانیم هویت ملی خود را حفظ کنیم؟ دولت موقت انقلاب هنـوز مطمئنا مامنتظر اعلام برنامه های از عوامل فشار ما – طرح یک آخرین دسته جوانان معتاد را که به استعمار پیوسته سعی کرد هویت ما را | هیچگونه برنامه ای در زمینه مسائل دولت در زمینه مسائل جوانان هستیم پیشنهاد انقلابی برای ایجاد شهرک شهرک فرستاده بودیم اخراج کردند دیگرگون کند، تاریخ ما را تنها به نمایش جهانگردیهای پادشان اختصاص دادند جوانان نداده است. براستی انسان . تا نظریات خود را درهمین زمینه ترک اعتیاد جوانان بود. این پیشنهاد و پس از آن این فکر وایده که حتی حماسه رزم مردم در برابر تهاجم خارجی و | نمیداند که دولت جدید برای جوانان بیان کنیم اما مسائلی هم هست که را با چنان تبلیغات وسیع و فشار . بوسیله خبرنگاران خارجی بدنیا قیام مردم افغان که چون دیگر مردمان . یعنی اکثریت قاطع مردم این میتوان بدون اینکه انتظار طولانی فراوان افکار عمومی همراه کردیم مخابره شد، در بطن خفه شد. هدف ما استانهای ایران علیه ظلم و ستم یک سرزمین چه هدفهانی دارد. این لازم داشته باشد مطرح کرد و یا آنرا که دولت ناچار شد در کنار کانون از این ایده مترقی در مبارزه با پادشاه خودکامه برخاستند بعنوان فتنه طبیعی است که در یک کشمکش بمرحله اجرا درآورد… بعنوان مثال کارآموزی کرج، شهرکی بهمین نام اعتیاد جوانان در پایه اساسی داشت افغان در تاریخ ما گنجانیدند. بهر حال هر دایر کند. شوم تجزیه بلند شود انقلابی سخن گفتن از جزئیات – مسئله اعتیاد جوانان. چه زودتر باید تاریخ و جغرافیای ایران ۱ـ جوانان معتاد در گروه سنی معین، عزیز را دور از تلقین های استعماری برنامههانی که برای هر طبقه مسئله اعتیاد چیزی نیست که دراین راه مردانی بودند که بدون امیخته شدن با معتادان سابقه بنویسیم و نگذاریم مثل امروز نغمه های | اجتماعی دردست باید باشد یا انتظار طولانی را سبب شود، بجرئت . روی عرق و غیرت و شرافت دارو حرفه ای – خارج از یورش دردست است مشکل مینماید، میتوان گفت که هیچ دولتی، درهیچ انسانی بامایار بودند اما سران قاچاقچیان به مدارای دستجمعی نقطه ای از جهان نمیتواند با مسئله و وزیران چنان سرگرم زد و بندهای بپردازند. «اعتیاد، سر آشتی و مماشات داشته خود بودند که سعی میکردند چنین ۲- جوانان معتاد خارج از نوبت کشیدند و تنها مجسمه هایی آسیب | باشد، مطمئنا رهبران دینی و ملی ما کانونی را ندیده بگیرند. گیری های طولانی، همراه با یک ندید که متعلق به متفکران این با این مسئله سراشتی و مماشات با وجود همه تلاشهای ماو دکتر روش روان درمانی معالجه شوند. ندچرا سرزمین بود، مثل همین مجسمه ندارند. اعتیاد بشکل کنونی ـ اعتیاد مهربانی رئیس شهرک ـ آقای دکتر بهرحال این فکر بمرحله اجرا با ایجاد فرهنگ و زبان ملی-هویت فردوسی و مجسمه های ابوریحان | به هروئین که خانمانسوزترین نوع شیخ الاسلام زاده وزیر وقت درآمد اما از آنجا که وزیر وقت ایرانی ما را حفظ کرد و در حالیکه بیرونی – رازی و ابن سینا که از | انست، ساخته و پرداخته استعمار بهداری حتی حاضر نشد برای کوچکترین دلسوزی نداشت و برای ما همه دیوارها را برای نوشتن سوی انجمن بزرگداشت مشاهير | غربی است و نوکران و سرسپردگان یکبارهم شده بدیدن شهرک بیاید، او مهم نبود که جوانی از چنگال شعارها داشتیم حداقل میتوانستیم ایران نصب شده بدون کوچکترین – از نوشتن برجامه او خودداری کنیم. دست خوردگی باقی ماند و ایکاش شخصا تلاش بسیار کردم تا این مرد اعتیاد رها شود یا نه، در اولین مرحله را که بعدا معلوم شد چه دغلکار و یورش انقلاب ملی، این سازمان بگذارید از بینش مردم متفکر هم میسازند این آئینه عبرت را برابر مصون میمانند و متجاوزین در حالا که این نقد را نوشتم آدمهایی که از خود مجسمه ای بشریت همیشه از هر تجاوزی | فریبکار بزرگی است برای یکبار درهم ریخت درحالیکه اکنون ملاقات کنم و نقائص شهرک و راه تشکری بکنم. میدانیم که در تمامی دیدگان داشته باشند که انسانهای اولین مرحله یک مبارزه خود قربانی | حلهای تجهیز آنرا بازگو نمایم اما میادین شهر مجسمه ها را پائین خدمتگزار – متفکر ـ آگاه و خادمین تجاوز میشوند. بقیه درصفحه ۶۲ وانان * صفحه ۳ * سال ۱۲۰۱
بوتيك جوانان برنامه چهارده مرحله ای برای خوشبخت زیستن این برنامه پس از هشت سال تحقیق توسط یک روانشناس سال تحقیق توسط یک روانشناس که در کالج «ادیسون» فلوریدا به طرح ریزی شده است طرح ریزی شده است میتوانید به تدریس اشتغال دارد میگوید: میزان خوشبختی خود درزندگی با بکار گرفتن یک برنامه بیفزایید. چهارده مرحله ای که پس از هشت – بیشتر مردم استعدادهای خود را برای خوشبخت زیستن بکار دکتر «مایکل دبلیوفوردیس» نمیگیرند و در عوض بخوشبختیهای اتفاقی امید می بندند. برنامه طراحی شده دکتر «فوردیس» نتیجـه تحقیقات مداوم طولانی او در طبیعت وعوامل سازنده خوشبختی میباشد. در اینجا توصیه های او را بنظر شما میرسانیم. ۱۔ رابطه احساسی خود را باشخص مورد علاقه تان استحکام بخشید. یک رابطه احساسی نزدیک احتمالا بزرگترین رقم سرمایه گزاری هرکس را برای رسیدن به خوشبختی تشکیل میدهد. ۲ـ زمان بیشتری را به مراودات اجتماعی اختصاص دهید. خوشبخت ها مراودات اجتماعی فعالانه ای دارند. وقت بیشتری را صرف معاشرت با اقوام و دوستان کنید. ۳. برای کارهایی که انجام میدهید برنامه داشته باشيد ومنظم باشید. نظم وترتيب در زندگی بشما احساس جهت داشتن خواهد داد وقتیکه شما میدانید چه میخواهید ودرزندگی بکجا میخواهید برسید برای انتخاب راه صحیح که منتج به خوشبختی خواهد شد موقعیت بهتری خواهید داشت. ۴۔ بیشتر فعالیت کنید. خوشبخت ها بطور کامل بازندگی میامیزند. وقت ونیروی خود را صرف فعالیت های لذت بخش گوناگون کنید. ه دوست بهتری باشید. دیگران را همانگونه که هستند بپذیرید ووقتی بشما احتیاج دارند آمادگی خود را برای کمک کردن نشان دهید. یک دوست واقعی بودن بشما فرصت میدهد که برای تبادل احساس وعقاید شخصی امکان * پیراهن بهاری این دو مدل از آخرین کلکسیون بهاره اروپاست
توصیه ای از مشاوران اجتماعی شما از پیام های خصوصی سردبیر در مقابل انتقادزودجانزنیدو هموطن مهربانم عکس العمل تند نشان ندهید هموطن تو نیز باید از آزادی بهره گیرد. بنام آزادی، هرگز آزادی «آزادی» نعمتی است که همه انسانها باید بیکسان از آن بهره گیرند، اگر میخواهی آزاد باشی و از نعمت آزادی بهره مند، فراموش مکن که غیر از تو، همسایه تو، دوست تو، برادر و خواهر دیگران را سلب مکن، آزادی نیز مثل همه پدیده های زندگی بشری حد و مرزي دارد که همه ما مکلف به رعایت آن هستیم در غیر افراد مختلف در مقابل انتقاد عکس العمل های گوناگون نشان میدهند. بعضی از «هربرت نیویورکی میگوید: آنها بشدت رنجیده خاطر میشوند، بعضی دکتر ها فمن» روانشناس اینصورت آزادی بی مرز به هرج و مرج و نابودی جامعه بشری بیشتری داشته باشید ودرعین حال حالت دفاعی بخود میگیرند و بسیاری – یک عكس العمل ناصحيح منجر میشود، چیزی که هیچ آزادیخواهی مایل به رویتش نیست. را داشته باشید که بتوانید در عصبانی میشوند. اما بعقیده روانشناسان موقع لزوم باو اعتماد و اتکا داشته هیچ یک از این عکس العمل ها صحيح بقیه درصفحه ۵۱ در مقابل انتقاد میتواند یک دوستی باشید. ۶ برای امروز زندگی کنید. خوشبخت ها بطور مداوم برای آینده احساس نگرانی نکرده وراجـع بگذشتـه افسـوس نمیخـورند. بموقعیت امروز وتصميمات امروز بپردازید. – توقعات خود را کم کنید توقعات غیر واقعی بزرگ می توانند به اندوهی بزرگ ختم شوند. بهتر است که در مورد هدفهایتان میانه روباشید، در اینصورت برای دست یابی بانها امکان بیشتری موجود خواهد بود. ٨ـ مثبت فکر کنید. توجه خود را بر روی چهره های خوب زندگی متمرکز کنید. انتخاب اینکه آیا میخواهید افکار خود را با جنبه های مثبت یا منفی پرکنید فقط بخودتان بستگی دارد. ۔ احساسات منفی را کنار بگذارید. راجع به این احساسات با یک شخص مورد اعتماد صحبت کنید، باین ترتیب میتوانید از بار سنگین این احساسات بکاهید. ۱۰ـ نگرانی را کنار بگذارید. نود درصد مسایلی که مردم راجع بانها احساس نگرانی میکنند هرگز بوقوع نمی پیوندند. خوشبختی آسایش و آرامش خیال است واگر همیشه کج خلق ونگران باشید هرگز بان دست نخواهید یافت. ۱۱ـ خودرا بهتر بشناسید. سعی کنید دریابید از زندگی چه میخواهید و برای رسیدن به خوشبختی به چه چیزهایی احتیاج دارید. ۱۲۔ قدرخوشبختی را بدانید. از میزان خوشبختی خود آگاه باشید و بدانید که این آگاهی سعادت شما را افزایش خواهد داد. ۱۳ـ سعی کنید شخصیت برون گرایی داشته باشید. خوشبخت ها برون گراو اجتماعی هستند زیرا که آنها در یک زندگی فعال اجتماعی احساس سعادت بیشتری میکنند. ۱۴ـ بکارهای پرمعنا و پرنتیجه دست بزنید. در ساعات کارویا اوقات آزادی بکارهایی بپردازید که در نظرتان پرمعنا ومهم هستند. * کت و شلوار بهاره دو مدل جدید کت و شلوار بهاره مخصوص پسران شیکپوش
جوانان انان امروز ۳۱۱۲۰۵ شماره تلفن مستقیم مجله موج خون این محل امن و امان است، در مکه بمانید و با مردم مکه زندگی کنید، اجازه بدهید تا روسای قبایل عرب به خدمت شما بیایند، بسوی مکه روانه شویم؟. حضرت حسین فرمود: آیا مصلحت نمی بینید که از بیراهه بگذارید مردم از دور و نزدیک بدانند که رسول الله جد شماست و قرآن در خانه شما نازل شده است، ای پسر پیامبر عزیز این روز ها اهل کوفه فراوان با شما تماس راه راست را انتخاب میکنیم، این راه بهتر و روشنتر است. میگیرند اما ای پسر پیامبر استدعا ميكنم کوفه را فراموش کنید و با مردم حجاز و مسلم آهسته گفت: راه را بر ما ببندند؟ ـ آخر خطر مرگ در پیش است ممکن یمن باشید، ستاد نهضت پاک شما باید مکه باشد و شما مانند خورشیدی از این شهر است عمال «ولید» یا دیگر مامورین یزید طلوع کنید همچنان که محمد (ص) جد بزرگوار شما از این سرزمین طلوع کرده و * از مرگ نمیترسم به جهان تاریک نور پاشید. امام حسین سخنان عبدالله بن مطیع را شنید، با نگاهی از ننگ میترسم: مهر امیز او را تحسین کرد. به او قول داد خواند: در که راه بر ما می بندد «از شمشیر ما خون می غلطد «انانکه شعله شمشیر را…. بینند حضرت حسین در جواب مسلم بن عقیل در این باره اقدامی جدی بعمل بیاورد اما روز هایی که حسین (ع) در مکه بسر می – مسلم ای دلاور من آیا غیر از مرگ برد بیشتر نگرانی در چشمان پاک و حادثه ای دیگر در برابر خواهیم داشت؟ من روشنش موج میزد، یک انتظار مبهم و از مرگ نمیترسم بلکه از ننگ میترسم. طوفانی در نگاهش رنگ میگرفت در آنوقت بعد از این سخنان در دل شب این انتظار چه بود؟ کسی نمیدانست که شیر مرد عرب با صدای بلند اشعاری را پیامبر در انتظار چه هست؟ نمیدانست که او انتظار بزرگش به چه فکر میکند؟ «پست و فرومایه آنکس است امام حسین چهار ماه در کعبه در میان و شوق و شعف مردم که فرزند پیامبر شور و ش شان را در کنار خود میدیدند بسر برد، همه چیز در این چهار ماه آرام بود اما هنوز ماه در کل ما . شعبان پایان نیافته بود که یک نامه از شام چنان از ما میگریزند به مکه رسید. این نامه از یزید بن معاویه که گویی از شیری…. بود او برای «عبدالله بن عباس» نوشته بود: «خشمگین میگریزند. ……. ای پسر بزرگوار عباس بن قافله حسین عاقبت از شاهراه بسوی عبدالمطلب، پسر عموی تو حسین بن علی مکه روان شد و دور از هر حادثه به مکه (ع) و عبدالله بن زبیر سر از بیعت من رسید حضرت حسین در مکه دارای خانه برتافتند و اینک در مکه بسر میبرند، آنها جهان بود، وارد خانه خودش شد و خبر در شهر مکه آمده اند تافتنه های خفته را بیدار کنند. مسئله ایست کاملا جدا، مسئله فکری است پیچید. این خبر کوچکی نبود زیرا که حسین گوش کن ای مرد نامی بنی هاشم، پسر لیسانس و فوق دکتر و پروفسور و امثال اینها جدا از مسئله علمی… چنین کسانی کاری را بن علی (ع) انسان کوچکی نبود. به دنبال زبیر کسی نیست، شخصیت روشن و نام بردن اما از نظر آن چیزی که شعور است فهم که شریعتی کرد از عهده بر نمیایند و نمیتوان این خبر بود که بزرگان قریش بسوی خانه اوری نیست، من او را به سزای اعمالش است آگاهی است احساس مسئولیت در برابر کار او را با کار کسانیکه بقول خود شریعتی حسین (ع) روانه شدند، عبدالله بن زبیر و خواهم رسانید اما حسین بن علی (ع) چه؟ او زمان است و تشخیص حرکت تاریخی است که باکت و شلوار اطر کشیده و پاپیون سیخ و عبدالله بن مطیع و گروهی از رجال قریش از اهل بیت نبوت است او مردی بزرگ او را و جامعه را با خود می برد، صفر بودن زلف بريانتین زده و کفش واکس خورده و به حضورش رفتند. از امام حسین (ع) است ولی از گزارشهایی که به من میرسد کور بودن و کر بودن و این یک خطر بزرگ دستکش سفید و پیپ گوشه لب قدم زنان د دیدار کردند و حتی والی مکه که از طرف دریافتم که با مردم عراق مکاتبه و مراوده است: خطر عالم شدن اما جاهل ماندن و طول خیابان چمن کاری شده با صفای شلوغ خطرش از این جهت که معمولا آدم با علم که و روشن از نئون وسط شهر راگز میکنند و آرام و معقول و با نزاکت راه میروند و گپ میزنند و سر ساعت هم بمنزل بر میگردند، مقایسه کرد نخیزد، در آسایش او مضایقه نخواهم کرد…. کار شریعتی کاری است پیامبروار، از سیمای شریعتی… انباع میشود احساس گرسنگی فکری نمیکند یزید در مکه بود برای حفظ ظاهر به خدمت دارد و عراقیان اشوب طلب به او وعده حضرت حسین (ع) رسید. خلافت می دهند و من چه افسوس میخورم هنگام نماز در مسجد الحرام تمام که این روش خطرناکی است که پسر عموی والسلام. بن صف می کشیدند، با او نماز میخواندند، شما ای فرزندان عبدالمطلب میدانید که پیرامون او حلقه میزدند و حتی عبدالله یزید در پایان این نامه چند بیت شعر میان ما رشته خویشاوندی برقرار است پس زبیر نیز به امام اقتدا میکرد. سروده و در آن نگاشته بود: چرا حسین (ع) میخواهد این رشته را پاره مکه مرکز تجمع یاران حسین (ع) شده بود و آنها که از دور و نزدیک به خاندان ای عبدالله بن عباس تو امروز بزرگ «با خویشاوندان قريشي من بكر «میان من و حسین رحامت | خاندان هاشمی از حسین دیدار کن، او را از های سوار تیز تک…. کند؟. جانب کسیکه پیامبر نیست… و شریعنی خود درباره کسانی که کار پیامبزوار میکنند و البته در محیط ما او در صف سرآمدان این گروه است چنین مینویسد: هر چند ظاهر آنها هم حرف میزنند یعنی مینویسند و میگویند (یعنی پیامبران) اینها هم فقط حرف میزنند (مقصودش پیامبر عشق می ورزیدند و به دنبال اسلامی بودند که پرچم آن به دست فرزندان فتنه و آشوب بترسان، از جانب من به او «ما هر دو در سایه کعبه زاده شدیم روشنفکرانی است که پیغمبروار کار میکنند) محمد (ص) برافراشته شده باشد هر روز امان بده و از قول من به او بگو در هر کجا «مادر حسین (ع)….. بیشتر از روز پیش در پیرامون حسین (ع) . که میخواهد بماند، او امنیت و حرمت خواهد دختر پاک پیامبر است حلقه میزدند و در این میان عبدالله بن مطيع داشت و آنچه که از در هم و دینار بخواهد «اما این ارزوی شما… که از بزرگان قریش بود به امام حسین من نثارش خواهم کرد و هر خواهشی هر چند «میترسم که یکروز پیکر هایتان را است باید عمل کرد، متوجه نبود که حرف پیشنهاد کرد: بزرگ که داشته باشد خواهم پذیرفت، و خاک و خون بکشاند. ای پسر پیامبر اینجا حرم الهی است. سوگند میخورم که اگر او بر ضد من بر . ناتمام * جوانان * صفحه ۴۲ * سال ۱۲۰۱ چایا زیبا، طبیعی،دائمی برای خانم وآقا چلیپا گروه متخصصین چلیپا با استفاده ازآخـرین تحقیقات و مطالعات انستیتوهاروارد لندن مدرنترین و اساسی ترین نوع سیستم ترمیم مو را ارائه میدهد . چلیپا این امکان را برایتان فراهم – میآورد که موی خود را براحتی شسته و شانه کنید ، بخوابیدوبه شنا، تنیس ودیگر ورزشهای مورد علاقه تان بپردازید . چلیپاموی ترمیم شده شمارا یک عمر بیمه میکند سالها جوان شوید و جوان بمانید. انستیتوترمیم موبا همکاری انستیتو هارواردلندن تهران – امیرآبادشمالی خیابان هفدهم پلاک۱۵ تلفن ۰ ۶۲۶۸۸۵ – ۶۳۵۰۳۸ ch.۱۷۱.۳٦ اما نباید مثل نیمه روشنفکرانی که از کلمات فقط صدای حروفش را میشنوند و سپس حوصله شان سر میرود و فریاد میزنند حرف داریم و حرف، حرفی داریم که جرف است و حرف هم میماند. حرفی داریم که عمل میزایاند
شریعتی قهرمان انقلاب پرستی و مصرف پرستی و سکه پرستی و ماهیتی انقلابی بخشید و در پیوند «جهاد خودپرستی و زورپرستی و بت پرستی، وعقیده» مرداری گندیده و تکه تکه نمی گردد و از التزام سخن او دور شوم و تعبیرهای انقلابی پاک میشود و زلال میشود و صافی و ناب او را در وصف چهره قهرمان انقلاب بکار میشود یک روح، یک عشق، یک حرف، نگیرم زیرا برای توصیف و ترسیم سینمای با این سفینه زاده شد و زنده شد. نمیتوانم و تمام دستگاههای هدایت کننده نیز بود. این «دریانورد کاملا مستقل است یک راه، یک رفتار… و رشد میکند و دم شریعتی و شخصیت شریعتی از کلام و زبان و دراین «گونه قراردارند. بدم، دریانورد که ماآنرا (باتوجه به ریشه لغت لحظه به لحظه تکامل می یابد و کشف بیان او چه کلام و زبان و بیانی رساتر میتوانم و به هیچ وسیله ای در سطح زمین میشود. خلق میشود بزرگ میشود، بزرگتر و یافت؟ مردی که: «در عشق با نفی خویش احتیاج و تکیه ندارد. واما ساختمان این * آغاز سفر جامه تنگ و کوتاه «وراثت» بر اندام اثبات میشود و در جستجوی مردم، با گم کردن وحالا اگر سؤالی ندارید و آماده اید. رگ میشود و «بودن»اش می کرد و بزر خویش، خود را می یابد. در عمل به لاتينش) «سفینه اعماق» مینامیم بدین آگاهی باهم بدرون این سفینه برویم تاسفری را شرح است: بزرگتر و حصارهای تنگ و تاریک میرسد و در شکست پیروزی می بیند و در (محیط) در پیرامونش فرو میریزد و بر باعماق شروع کنیم. ابتدا از برج وارد «سفينه إعماق». وسیله ای است با ترک خویش و ه و هجرت از خویش بسوی مردم سفینه میشویم و سپس با نردبانی خودرا سطحی تقریبا نازک و محکم که دارای خویش و در نتیجه بر زمان خویش، جامعه به انسان میرسد و آنجا به خود میآید و دراتشها، بر تقدیر تاریخی ملت خویش به «گوی» فولادی میرسانیم ودرجای خود در آتش عشقها و شورهای متعالی و مردمی ها درراس میباشد. این برج اولاً برج مستقر میشویم. (ضمنا بشمایی که باما محل ورود سرنشینان است و ثانیا هوای و شورش ها و انقلابهای فکری و فرهنگی و داخل سفینه نیستید مورد تنفس نیز از آنجا تامین میگردد و شاید هم پائین تر از ترسیده اید . توصیه میکنیم که از طریق محفظه بزرگی وجوددارد که مخزن های هوا و بنزین و نیز لوله تصاویر رنگی که برایتان چاپ کرده ایم را در خلق تقدیر جامعه خود میسازد….» یک سفرمارا دنبال کنید). میشود و خویش را تسخیر میکند. عصر خویش را فتح میکند و… این چنین مذهبی، هویتش دیگرگون میشود و تقدیر خود قهرمان میشود و قهرمان بر خصم پیروز میشود و انقلاب را پیروز میکند و بسوی . این شریعتی است که برخلاف مسیر بلندترین آرمان هایش هدایت میکند.» جامعه تولید و مصرف، و دور از فریب زیب و های شامل ماسه و ساچمه های آهنی و تصویر شماره ۱۔ خوب، سفینه در همچنین باطری و موتورالکتریکی در آن .. آیا این خود اوست؟ آیا این اوصاف زیور و جاه و مقام و زور وزر، در انبوه روز آب شناور است،. درست احوال شخص علی شریعتی صادق نیست؟ مرگی ها و باز هم بقول خودش در «زورمندی و قراردارند. سپس در ته این سفینه به چند قبل از فرورفتن. مخازنی که برنگ قرمز یک «گری» فولادی برمیخوریم که دیده میشوند، پراز بنزین هستند (چراکه بنزین سبک تراز آب است و باعث شناوربردن سفینه میگردد) و دریچه بسته ایا این شریعتی نبود که در دشواریهای دوران زنمندی،، و (۱) متلاشی نشد و مانند بسی ستم و با تحمل ضربه های استبداد و در شکست هایی که دستگاه جور و روحانی دوران پنجاه ساله یا بیست پنج ساله اخیر در از . روشنفکرنمایان یعنی ادیبان و نویسندگان مسکن سرنشینان سفینه محسوب میشود راه خدا و رفتار انسانی… و بدینگونه دم بدم و شده است. (ضمنا نقاط سفید اطراف مخازن، اکثرشان محفظه های شد. و در دامان خلق و در اذهان نسل جوان و پرازهواهستند). نمایان قشری و شبه روشنفکران غرب زده و بیهودگیها بنویسد و در دنیایی زیستن و دنیایی آزادیخواهان صوری و فرنگی مآب که مشت حس کردن یعنی بدنبال مقام رفتن و وکیل و لحظه به لحظه تکامل یافت و کشف شد، خلق همه آنها را شریعتی در آثارش را کرده و سرایا وزیر و سناتور شدن و خوروخواب و خشم و رسوایشان ساخته است، میخواستند بر او وارد شهرت را، آنهم در بندگی و عملگی دستگاه و در دلهای شاگردان و در کنار مجاهدان اسلام تصویر شماره ۲- برای آنکه بتوانیم آورند. بارها پولاد آبدیده شد و خود را کشف ، چه بسا در عملگی طرب و ادب پیشه کردن و بزرگ شد و بزرگتر و حصارهای تنگ درآب فروبرویم، به آب دریا اجازه داده کرد و نیروهای مجهول در عمق نظرت بانی پستی و نزدیک بینی و حقیراندیشی نشد تاریک محیط مختنق در پیرامونش فروریخت و میشود که محفظه های هوارا پرکند و نیز انسانی اش استخراج و تصفیه شد و صبر او را در نتیجه بر زمان خوش، جامعه خویش و بر ر بودن انسانی اش در چنگ و دندان وحشی و مقداری هم از بنزین را آزادمیکنیم تا رویین تن نمود و ایمان او را مقتدر ساخت و حریص هوس پرستی و مصرف پرستی و سکه تقدیر تاریخی ملت خویش که بازگشت بسوی آب جایش را بگیرد اسلام راستین و بازیافت ایین علی است چیره . و قناعت معلمی و زهد انقلابی و توکل روحی و پرستی و خودپرستی و زورپرستی و بت پرستی سفينه بقدری کانی برای فرورفتن سنگین بشود خلاقیت فکری و فلسفی و دینی، عمل او را که آیین تعیین روزگار بیست و پنجساله بلکه شد و خویش را تسخیر کرد و عصر خویش را پنجاهساله اخیر بوده است، مرداری گندیده و فتح… ارى على شریعتی در میان معلمان.. تصویر شماره ۳۔ اگر سفینه بیشتر از و حرکت میافریند و بیداری میدهد و رسواگری تکه تکه نشد و بلکه بعکس: در کانون مشتعل . نویسندگان، شاعران، ادیبان، استادان، . حد دلخواه سرعت بگیرد، مقداری از ماسه و ساچمه های آهنی از جایگاه خود د متفکران، هنرمندان، فیلسوفان و باری: در میان عمل انقلابی و تشیع سرخ گداخته و ناب شد. (که در تصویر بصورت دولوله سیاه روشنفکران عصر خود یگانه فاتح زمان و تنها و با تجربه های زندان پولاد آبدیده گردید شریعتی در دفاع از حرف و عمل پیامبروار خود چنین ادامه میدهد: «عمل یک نویسنده، عمل یک رنگ دیده میشوند) بیرون ریخته پیروزمند عرصه اندیشه های انقلابی است. او و پاک شد، و زلال شد و صافی و ناب و یک روح و یک عشق و یک حرف و یک رفتار فاتح زمان خود شاهد زمان خود و شهید میشوند تا سفینه سبک تر شده و سرعتش کم گردد .ومشاهده میکنید که روزگار خویش است. یعنی روح اسلام و عشق علی و حرف توحید و شریعتی در کتاب «چه باید کرد؟» گرچه به همچون یک ماشین دارای گاز و نیز . «روشنفکران راستینی که میخواهند یک ترمز هستیم پس از مدتی فرورفتن، ابلاغ کند رسالت خویش را عمل کرده است انقلاب فکری و اعتقادی در جامعه برپا کنند.» به لایه ای از آب سنگین تر و سردتر اشاره میکند، در حقیقت و البته بی رسیده و ممکنست که کم کم بایستد را بزند دیگر حرف نزده است عمل کرده است . کوچکترین گوشه خاطرش متوجه خودش باشد سخنران، عمل یک معلم، عمل یک مترجم، و اگر درست حرفش را بزند و حرف درست عمل یک ایدئولوک و رهبر فکری، عمل آنکه (چون غلظت آب زیاد شده در اینحال از خود و از روشنفکری نظیر خود میگوید که: یک مورخ، عمل یک روشنفکر حرف زدن چون عمل روشنفکر حرف زدن است. البته است. حقیقت را با گلوله بر سپاه سیاه دشمن شلیک کردن و خفته ها را بیدار کردن، چادر حرف داریم تا حرف، حرفی که حرف میماند بازهم مقداری از بنزین را آزاد میکنیم «جهان بینی وبینش علمی وجهت روحی و حرفی که کلمه اش گلوله است و سیاه شب جهل را پاره کردن و به آتش نسل خویش را تغییر میدهند و در این خلاء (البته بوسیله پمپ) و آب بیشتری به کشیدن و با شعله اندیشه شب را آتش زدن و مرکب اش از خون شهید برتر است…» اعتقادی و حتی نفرت مذهبی و شیفتگی مخازن بنزین وارد میکنیم تا سفینه سنگینتر شده و به حرکت ادامه دهد تصویر شماره ۴ – خوب، سفینه به استعماری، زمستان را گرم کردن و در یک کلمه «پیام» حرف شریعتی هر کلمه اش گلوله ای بود سینه ستمگران خورد و مرکبی که او بگوش خلق رساندن. مگر پیامبران که تاریخها را دگرگون کردند و زمانها را خلق سخنانش را با آن نوشت از خونی بود که با تند یک ایمان مذهبی موج معقول و منطقی را برمی انگیزند و چهره عمق اقیانوس رسیده است. در اینجا راستین اسلام فراموش شده را در این خون شهیدان راه آزادی و حق در امیخت. تمدن ها را بنیاد، جز خبر یا «پیام» را ابلاغ محیط بیگانه تصویر میکنند و نیز پیام زنجیر راهنما در کف اقیانوس قرار گرفته و باعث سبکتر شدن سفینه میگردد پیامبرانه خویش را بمردم ابلاغ مینمایند و کردند؟ روشنفکر پیامبر زمان خویش و بجرات میتوان گفت که شریعتی برای جامعه خویش است اگر با همه عشق و دوران دردامیز خود پیام آوری کرد و بسرنوشت یک رنسانس اسلامی و رفورم مترقیانه و و سفینه خود بخود حرکتش کند شده و . اخلاص استقامت باکی هوشیاری، فداکاری، شایستگی، قدرت افتخار آمیز پیام آوران نیز رسید زیرا گرچه شهید شد ولی نسلی را از میان خون شهدا، منطق پسند مذهبی را در جامعه و زمان خویش آغاز میکننده (۲) میایستد. (زیرا وزن زنجیر بعلت قرار گرفتن در کف اقیانوس از کل وزن پاک و رها از چنگ اهریمن بر تارک افتخار هنرمندی خویش علیرغم قدرتهای ضد (۱) این تعبیر وترکیبهای تازه را یکجا از سفینه کم میگردد) انسانی و دشمن مردم و دستهای ابلیس و تاریخ معاصر ایران نشاند شریعتی خوانده ام ودریغ که یادم نیست دستگاههای شرک و کفر و نفاق بت کجا۔۔۔ پرستی، میتواند «پیام» را بمردم خویش هفته بعد، مبحثی دیگر در مورد شریعتی. (۲) صفحه ۴۱ کتاب «چه باید کرد؟» ناتمام میکند. حرفی داریم که خودزدنش عمل است و نیز حرفی داریم که عمل وسیله ای است برای زدن آن یعنی حرف هدف عمل است و عمل مقدمه و وسیله حرف. 9 9 … این هم از اعماق اقیانوس! هر چقدر که دلتان میخواهد دیدبزنید تا دوباره به بقیه در صفحه ۲۸ جوانان * صفحه ۴۳ ۵ سال ۱۲۰۱
ملاقات با مشاورین ما ملاقات با مشاورین ما مذکور درمورد (نسوان) منتفی باشد. مشاور فرهنگی و آموزشی * آذربایجان غربی – مهاباد. (روستای انتشار می یابد. سایر متقاضیان در همین ستون، تاریخ سوم آذر ماه (۵۷) پاسخ کتبی تقدیم شده . امید است. بموقع بدست شما * بندر عباس. . آقای محمدعلی احمدی سیاقول) آقای حسن افراسیابی: رسیده باشد. دوست گرامی، شما کلاس متفرقه مورد خماریان: سیرجان – دوشیزه حکیمه زرگری: نظرتان را تعیین نکرده اید . چنانچه دوست ارجمند، با توضیحاتی که قبلا دختر خانم عزیز، بمرقومه قبلی شما در آموزش و پرورش» منظورتان دوره راهنمایی تحصیلی می در مورد ادامه تحصیلات خود از طریق تاریخ (۵۷/۹/۸۳) پاسخ کتبی تقدیم شده * مشاور فرهنگی روزهای یکشنبه از . باشد، کلاسهای مذکور فعلا امتحانات مکاتبه ای مرقوم داشته بودید، تحصیلات است. امید بر آنکه در موقع مقرر با توجه به مذکور فعلا فقط برای دوره سه ساله متفرقه ندارد و اگر هم درمورد کلاسهای اول نظری دبیرستانها اطلاعاتی میخواهید به راهنمایی تحصیلی در نظر گرفته شده است پاسخ مشروحی که درهمین ستون برای و داوطلبان واجد شرایط بایستی در شهریور * گچساران (خوزستان) دوشیزه * تهران – دوشیزه میترا ملکی: دوشیزه میترا ملکی وسایرین (ازتهران) ماه هر سال به آموزش بزرگسالان – ادارات فرخنده حاتمیان: دخترخانم عزیز، با توجه به مطالبی که گردیده، توجه فرمائید. آموزش و پرورش مراجعه و نام نویسی دختر خانم گرامی، بنامه شما هم بطور ۵ تا ۷ تلفنی بسئوالات شما جواء دونوبت اعتصابات (پستی) نامه مذکور بدست شما رسیده باشد. توضیحات زیر توجه فرمائید: نامه خود مرقوم داشته بودید به صومعه سزا ـ دوشیزه ـ نوروزی: دختر نمایند تا ترتیب شرکت آنها در تحصیلات مشروح در سوم آذر ماه (۵۷) جواب کتبی خانم عزیز، با توجه به پاسخ کتبی که دوره مکاتبه ای داده شود (با توجه به آئین ارسال گردیده – چنانچه بدست شما نرسیده ۱۔ بعلت ترک تحصیل (بردن عذر در تاریخ سوم آذرماه (۵۷) برای شما ارسال نامه و مقررات جداگانه آن) باشد، مجددا مراتب را با ذکر سوالات قبلی موجه) ادامه تحصیلات و نام نویس شما در گردیده، آئین نامه مورد تقاضا درموقع * پاره ـ آقای شیرزاد کریسانی: دبیرستانهای نظری روزانه مقدور نیست – مقتضی جهت اطلاع شما وسایر متقاضیان، دوست گرامی، در مورد ادامه تحصیل فارغ التحصیلان دانشسراهای مقدماتی – وزارت آموزش و پرورش، از لحاظ شرایط مصویه و تعهد خدمت و غیره، قبلا بطور درهمین ستون درج خواهد شد. * ساری – دوشیزه طاهره وقایعی و سایر دوستان : ستون در * ۱ ـ دختر خانم عزیز، دانشگاه پلیس . مشروح در مجله شماره (۵۷/۶/۲۰۶۱۴) مرقوم دارید: تا اقدام مقتضی بعمل آید. کرمانشاه – باینگان: آقای صادق رستمی: دوست ارجمند، دانشسراهای مقدماتی – وزارت آموزش و پرورش که کارآموزان را بمنظور استخدام در کادر آموزشی در پاسخ فارغ التحصيلان (آموزگار) تربیت می نماید، تحصیلات دانشسراهای مقدماتی (بروجرد – اهواز) و مکاتبه ای از اینطریق ندارد و برنامه های درسی آنها حضوری و علی است . ضمنا دانشسراهای مذکور هم امتحانات متفرقه برای داوطلبان نمی تواند داشته باشد. تهران – آقای حسین هاشمی زهی: مگر اینکه مدرک رسمی و موجهی در این مورد ارائه نمائید. * ۲۔ بطوریکه قبلا هم در همین پاسخ سایرین درج شده است مسئولین سابق وزارت آموزش وپرورش (دانشکده افسری شهربانی) دیپلمه های کلاسهای اول دبیرستانهای نظری شبانه را چهارگانه نظری را در (نظام جدید) بمنظور در سال تحصیلی جاری منحل وبجای آن ادامه تحصیل میپذیرد. آگهی نام نویسی طی بخشنامه ودستور العملى امتحانات دانشکده مذکور هر ساله معمولا در خرداد داوطلبان متفرقه را برقرار و جایگزین ماه انتشار مییابد ـ بعلت رکود وتأخیری که شما نیز قرار گرفته باشد. ساخته اند. چنانچه این مرحله در سال * آستانه اشر فيه ـ آقای احمد صادقپور: همین سنو سایر متقاضیان، توضیحات لازم درج گردیده: امید است مورد مطالعه و بررسی تحصیلی جاری (۵۷۵۸) بمورد عمل درآید در سال تحصیلی جاری بعمل آمده، مراحل *۱۔ دوست گرامی، چنانچه سن خود و یا اینکه دوباره کلاسهای مذکور دایر ثبت نام مزبور برای سال تحصیلی آینده دوست گرامی، با توجه به پاسخی که را هم بتوانید بموجب ضوابط قانونی در هنوز مشخص نیست . بهر حال پس از و تجدید سازمان گردد، مراتب و چگونگی آن شناسنامه تقلیل دهید، از لحاظ خدمت اعلام نام نویسی مراتب در همین ستون جهت اطلاع شما وسایر متقاضیان در همین اطلاع متقاضیان درج میگردد . ستون بچاپ خواهد رسید. ۲ – در مورد استفاده از (تک ماده) * رشت ـ آقای امیر پرویز ـ ف: تاریخ (۵۲/۹/۸۳) بطور کتبی جهت سربازی در مورد شما همان سال (۳۳) اطلاع شما ارسال گردیده، با در نظر داشتن ملاک عمل خواهد بود . با توجه باینکه فعلا رکردی که درسال تحصیلی جاری بوقوع پیوسته، پس از اعلام نام نویسی برای متولدین سالهای (۳۸ و ۳۹) مشمول خدمت و مردود نشدن. آنچه را که مرقوم داشته دوست گرامی، قبل از بازگشایی رسمی امتحانات متفرقه مورد نظر شما، مراتب در نظام وظیفه می باشند. و شما هم که خود را بودید در سال تحصیلی گذشته بموجب آئین مدارس نمی توان رسما بنامه مشروح شما موعد مقرر معرفی نکرده اید غایب نامه مصوبه شورایعالی آموزشی و جواب مقتضی ارائه نمود . اما مراتبی را که همین ستون جهت اطلاع شما رسایر متقاضيان بموقع بچاپ خواهد رسید. سوب می شوید. امتحانات * ۲- برای شرکت شهرضا – آقای رحمت الله قدیری: داوطلبان متفرقه کلاسهای ششم نهایی دوست عزیز، در آخرین نامه خود سوالی متوسطه، از لحاظ شرکت افراد و نام . را مطرح نکرده اید تا پاسخ مقتضی داده تحصیلی جاری بمورد اجراء و عمل در میاید. شود . بنظر میرسد که عجله نموده وفراموش نویسی، مدرکی در مورد (نظام وظیفه) * گیلان – لنگرود (کومله) آقای باقر * تهران – دوشیزه معصومه خازنی (با بازگشایی مدارس با من مکاتبه فرمائید.. امتحانات و تاریخ انجام آن بعلت رکودی دانش آموز عزیز. . با اخذ دیپلم بر دختر خانمهای عزیز، درمورد لغو خدمات مطالبه نمی گردد و بعلاوه چگونگی این شده باشد. در صورت لزوم بازهم پس از توجه به پاسخ کتبی ۵۷/۹/۳) کهن پور :. خوزستان – دشتمیشان (بستان) سال تحصیلی جاری پیش آمده که در رشته (علوم تجربی) هم ادامه تحصیلات وشن نیست و مراتب بعدا پس از اخذ آقای عبدالحسن غرباوی: تصمیم نهایی در همین ستون باطلاع دانشکده مورد نظر شما فقط دیپلمه های تقاضیان میرسد. ضمنا در تاریخ (ریاضی – طبیعی) را بمنظور ادامـه تحصیل می پذیرد و در مورد دیپلمه های (۵۷/۹/۸۳) بطور مشروح پاسخ کتبی هم اجتماعی زنان (سپاهی) از طرف وزیر سابق دانشگاهی در رشته (روانشناسی) امکان آموزش و پرورش لایحه ای به مجلس پذیر خواهد بود . شورای ملی تقدیم شده است. بهرحال تکلیف این لایحه هنوز روشن نیست بیرجند ـ آقای رضا اخلاقی ودرجلسات وكميسیونهای مجلس قبلا دانش آموز گرامی، با توجه به پاسخ . برای شما پس از دریافت نامه قبلی (بین دو رشته (ادبی) مقدور نیست. مطرح وبتصويب نرسیده است . چنانچه در تاریخ (۵۷/۹/۳) برای نوبت اعتصاب پست) ارسال گردیده، امید * تهران – دوشیزه خ – ق: ادامه آن مقتضی باشد مراتب جهت اطلاع شما ارسال گردیده مقررات و آئین نامه است بموقع بدست شما رسیده باشد. دختر خانم عزیز، در صورت امکان دوشیزگان درجراید وسایر وسایل ارتباط مورد تقاضا (گذرانیدن در کلاس در مدت چنانچه دیپلم دیگری علاوه بر (خدمات) تهران ـ خانم محترم عرب: جمعی بمنظور مراجعه ونام نویسی اعلام یک سال تحصیلی – باستثنای مقاطع با توجه به سوالات تلفنی که در تاریخ بتوانید اخذ نمائید. نظرات شما تامین ودرغیر این صورت خدمات (نظام وذ می گردد ولزومی ندارد که از شغل فعلی تحصیلی) در موقع مقتضی جهت اطلاع (۵۷/۱۰/۱۷) مطرح فرمودید، بمرقومه شما مشروحی وظیفه) جوانان * صفحه ۴۴ * سال ۱۲۰۱ مرقوم نموده اید، قابل جبران است. پرورش بتصويب نهایی رسیده است و انشاء الله ضمن بازگشایی مدارس در سال * تهران – دوشیزه ماهدخت تهرانی تبار: 9
خود مستعفی شوید. * تهران ـ آقای علی حسین پور (ج) دوست عزیز و گرامی، از سال تحصیلی آینده یک دگرگونی کامل در امر آموزش وپرورش بعمل خواهد آمد وضمن آن در برنامه های درسی وعملی مدارس در هررشته تجدید نظر کلی صورت می گیرد. دروس وفهرست مواد امتحانی رشته (ضنایع شیمیائی) بخش صنعت در سال چهارم نهایی عبارتند از: ** بهداشت صنعتی – اصول مهندسی شیمی (۱) اصول مهندس شیمی (۲) کنترل عملیات صنعتی – متالوژی – نفت و پتروشیمی – ذغال سنگ وفراورده های آن – تصفیه آب برای صنایع شیمیائی – تراز مواد وانرژی – زبان فنی (کلیه دروس فوق بصورت کتبی می باشد) * دروس عمومی این رشته شامل: ** دين واخلاق (فلسفه دین) شفاهی. قرائت ودستور زبان فارسی (شفاهی) نگارش وسخنوری (املاء درک مطلب – دستور ونگارش) کتبی. قرانت و گفت وشنود زبان خارجه (شفاهی) املاء انشاء، جمله نویسی زبانخارجه (کتبی) ورزش وبهداشت فردی (شفاهی وعملی) انضباط (نظری) بعلت رکود وتاخير درسـال تحصیلی جاری، پس از بازگشایی مدارس امتحانات نهایی فوق نیز یک ماه ونیم الی دوماه، دیرتر از سالهای تحصیلی گذشته بعمل خواهد آمد. شیراز – دوشیزه مرسده فاریا (ب) * دختر خانم عزیز، پاسخ دوستوال اول شما به بعد بازگشایی مدارس وابلاغ بخشنامه و دستور العمل صادره در مورد امتحانات نهایی وتاریخ انجام آن، موکول می گردد. * ۲- فهرست مواد امتحانی رشته . (حسابداری) از گروه خدمات بازرگانی و اداری، در سال چهارم نهایی دبیرستان عبارتند از:. – حـابـاری شرکت ها – حسابداری صنعتی (حسابداری قیمت تمام شده) حسابرسی – ریاضیات بازرگانی – حسابداری بازرگانی وتجزيه وتحليل صورتهای مالی – حسابداری دولتی – بودجه ماشینهای اداری و برنامه نویسی کمپیوتر – روشهای مقداری درمدیریت بازرگانی (تمام دروس مذکور در فوق، بصورت کتبی می باشد) کارهای عملی ماشینهای اداری و برنامه نویسی کمپیوتر (عملی) * دروس عمومی رشته حسابداری) عبارت است از: دین و اخلاق (فلسفه دین) شفاهی قرائت ودستور زبان فارسی (شفاهی) نگارش وسخنوری (املاء . درک مطلب – دستور ونگارش) کتبی قرائت و گفت وشنود زبان خارجه (شفاهی) املاء – انشاء – جمله نویسی، زبانخارجه (کتبی) ورزش و بهداشت فردی (شفاهی وعملی) انضباط (نظری) تلفن مستقیم: مجله جوانان امروز ۳۱۱۲۰۵ شاوره نمائید ! اگر از مالیات بی تور دورا هانیان خسته شده اید ؟ اگر از ریزش مو با طاسی سر رنج می برید ؟ ین انستیتو ونوس برای ترمیم موهایتان مشاوره نمائید . انستیتوونوس تهانیسته ای است که موهای رسمی شمارا تابعت سال ضمانت می نماید . سیستمهای با مراجه بعدی – بدون مراجه بندی – تدریجی یک جلسه ای و رشت کنده این انستیتو به کلیه کسانی که در اثر وختگی چربی زیاد ، شوره ، زنم و امثال آن از ریزش مو با بی مونی سر رینج می برند این امکان را میدهد که بدون هیچ نگرانی سالهای سال مانند افراد عادی از موهای پرپشت و زیبا برخوردار باشند انستیتوونوس نامه ای که موهای ترمیمی شمارا تاهنت سال ضمانت می نماید . انستیتو ونوس پهلوی بالاتر از میراکرم ساختمان کیان برای تین وقت قبلی با تلفن : ٦٦٦٥٨٩ تماس بگیرید . ای رفاه حال بیشتر مشتریان گرامی مبلغ هزینه ترمیم مو را به اقساط سرشانههای… مردا شوهر من ا… آقای من! توهم چیزی بگولد. برای دلخوشی متهم شده بگو که توهم بمن وجت به نمکی $3 انستیتوونوس پذیرد. دیگه رو دوست داریم و تو اولین فرصت صل راه میندازیم، خوب قیافه و لباس کس او را میدید فکر که دوسه تا خانه توی جمشید آن موقع بیست و همیشه مطیع و بره من بود را با وضعیت جدیدی که برایش بوجود منزل ماقابل شمارا همینطوره!باید ماراخبر این تعارف نکند، یچکس مخالفتی هم نمیگذاشت. . ازدواج مرا مثل یک يرسيك عروسی دارین؟… نرج روست شماها مطنون بود بالحن شک آلوده شناسنامه را بیرون آوردم: ا را در ایران آنها خوردیم و جوانان * صفحه ۴۵ * سال ۱۲۰۱
پارکینک جوک متصدی پارکینگ صفر خواجوی راد !!! TILL این روزها، هرکس هرجا دلش خواست پارک می کند! «جراید» نکته ماجرای غم انگیز در زندگی یک خانم کارمند دولت این است که به سن بازنشستگی رسیده باشد؛ دارید؟ تا یک ما بشما دو دقیقه و نیم وقت میدهیم تا بتوانید از محلی که فلش و علامت ورود گذاشته ایم وارد و از نقطه ای که فلش گذاشته ایم خارج شوید، اگر موفق شدید آدم بسیار پر دقتی هستید و ضمنا یک سرگرمی جالب هم داشته اید و اگر موفق نشدید به صفحه « ۴۸»مراجعه کنید راهی برای خروج تشکر . دختر با عشوه و ناز در مطب را باز کرد و گفت: آقای دکتر. آمده ام از شما تشکر کنم. معالجه تان کاملا موثر بود! دکتر که فکر می کرد این خانم را نمی شناسد جواب داد: ولی مثل اینکه شما بیمار من نبودید؟ بست گفت: دختر در حالیکه در اتاق را می باد استانی می دانم، عمه پیر و ثروتمند تمان ازار من «بیمار، شما بود که عمرش را به شما داده است!؟ راننده فال بين مدتی وقت خانم را تلف کرد و آخر سربفکر افتاد دروغی بهم ببافد و پولی بدست بیاورد. به او گفت: ـ من می بینم برسرراه شوهرت زنها و دختر هایی قرار گرفته اند. باید مواظب باشید! خاتم گفت: این یکی راست | است…. فالبین که خوشحال شده بود باغرورگفت: – پس می خواستی دروغ باشد؟ زن جواب داد: غصه جانگداز از این جانگدازتر نشد مردک احمق، راست است چون شوهرم راننده تاکسی است؛ بات لكن يما
جدول جوانان هارلم_زودیاک به پنج نفر از کسانیکه این جدول را صحیح حل کنند پنج عددساعت از انواع (هارلم ـ زودياك) جایزه داده میشود { A 12 ۱۵ Min افقی این بیت: سالها برتر بگذرد که کنار ـ از گازهای خقه کننده ۲ – نسیم شب و بادخنک ـ از صفات پیامبر اسلام (ص) – هوس بانوی باردار ـ نصبح است و به قلم و خط خوب هم میگویند ۴ ـ نشان داده ـ به لبنیاتی کمان ـ با اهمیت ـ افسرده ۴ ـ از نامهای گویند . تجربه زیاد ؟ – بی عیب و ٦٥٤٣٢١ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ ۱۸ ۱۹ خالق یکتا ۔ زندگی – مادر عربی ۵ همنفس – سنگین و پرقیمت . از وطن است ور شدن ۶ ـ کدبانو تعجب کرده ـ از فراورده های نفتی – نوعی پارچه ۷ ـ همان اول است ـ ستون زیرگردن تا پانین کمر ۔ شال مخصوص دور سر ۸ – مبلغ مساوی با اختلاف بدهکار و بستانکار . قبل و بعد از اسم میاید ـ عیسوی مذهب ۹ ـ بدون حرف اول امر به اندازه نگرفتن میکند . بوسیله ماشین تحریر میکنند – از شهرهای استان کرمان ۱۰ ـ چندتا اجر – در قدیم برای آگاهی عموم میزدند . ترسید شره شبه ملغ با صدای بلند و طولانی – پیشنماز و پیشوای بزرگ ۱ مذهبی ۵ ـ اثر ماتیسن نریسنده معروف ۔ پنبه زن ـ فرو شکوه عربی- پیروی کردن ۲ مذهب پیشرو – گوشـت آذربایجانی ۶ ـ یک دوم ـ جای گداختن ۱۳ زغال – درتاتز ـ گناهکار می بیند ۷ – تکیه کلام درویش – یک ورق ـ شاهد است ـ عضوچشیدن و حرف زدن ۸ یکی ۵ از رسوم ـ در دیدو بازدید عید میزنند – نیرو و قدرت ـ از بدان می بینند ۹ – آزاد 6 منشی – واحد مر ـ گاه از ترس براندام فتد ۱۰ – وسط – غارت و چپاول – از ۲ خدمتگزاران گرمابه ۱۱ ـ سرگردان است . امر پوشیده و پنهانی ـ مشت زن مسلمان سهیم بودن ۱۲ ـ خاموشی چند تا تسلیم و فرمانبردار ـ جلومکان ۱۳ ـ سربراه اثر بجامانده از پا ـ صدای بلد است و ۱۱۰ برای بدام انداختن می کشند. نیک در هم ریخته ۱۴ – دل آزار کهنه . شش ۱۱ آذربایجانی – ۔ آفت پارچه ـ فرستاده خدا ـ یازده ۱۵ – مصرع دوم این بیت (ادامه ۱۲ بیت یادشده در افقی ۱): تربجای پدر چه کردی خیر کیسه مخصوص کاه و جو – حل جدول را به آدرس تهران – خیابان خیام – ساختمان اطلاعات « «مجله جوانان امروز» مربوط به جدول شماره ۴۳ ارسال فرمائید طرح جدول از: ابراهیم خورشیدی anniliste لسلالمامنا برندگان جدول شماره ۳۷ قرعه کشی جدول با آغاز کارپست انجام میشود قرعه کشی جدول وارسال جوایز آن بعلت اعتصاب کارکنان پست تاکنـون میسرنشده وبمحض شروع کار پست هم نرعه کشی جدول انجام میشود وهم رسال همه جوایز DE US 12 Zodiac ا عمودی ۱ ـ معروفترین غذای صبح شود ۲ – : درخودش چهار سانت آذربایجانی می پرسد چه کسی – فرمانروایی و سروری ـ هوای مناسب حال ۳ – نار کوچک و تیر مخصوص – 25 بجا ایستاده – حرف تصدیق روسی وصله روی کفش – برگ تغذیه کرم ابریشم – زمین بلند و پهناور ۱۳ ـ از دادگاه میخواهند – آذربایجانی میگوید زودباش – یاری و کمک ۱۴ – تکرار یک حرف ـ از شهرهای استان اراک – سازمان فضایی آمریکا ۱۵ ـ پاک و منزه – منزل آشفته – بعد از طلوع خورشید ۱۶ در مبارزه باستمکاران باید برد . از نامهای مردانه ـ قسمتی از صورت ۱۷ ۔ روزها ـ انگیزه – از گیاهان و نوعی پارچه ۱۸ ـ قوه و فشار – رهایی از اسارت – قسمت بیرون ساختمان ۱۹ . لباس نازک ـ چند تا حکایت ۱۰۱ ۳ ۱۲ ۱۱ ۱۰ II – DET T اک نی ك م لو ادا OTG ک رید وان كا LTC COE BUT ا ای ت د د ن E – :۱۲
صحنه قتل عام دهقانان درون آن جا داده و آنرا محکم خواهد کرد رینولدز» از زمان نمایش تا کنون بمدت . بسیار عالی است. «جان باکستر» منقد باین دلیل تصمیم گرفتم که سرهیولا را بیست سال توسط منقدانی از قبیل «جی فیلمهای علمی تخیلی میگوید: «این فیلم از بصورت چهارگوش و مسطح مانند یک کاکس» از مجله تایم وهرکس ریده که نظر نبوع وروشنفکری کمتر رقیبی دارد و جعبه دربیاورم و آن علامت بزرگ را روی معتقد است این فیلم همیشه در صورت نقطه ی اوج فیلمهای علمی تخیلی پیشانی او بوجود آورده و توسط دوگیره اجبار بسفر بکره ماه فیلم انتخابی او خواهد فلزی دوطرف آن را بهم متص بود و یا قبل از رفتن بزندان مجرد بدیدن این بشمار میرود». چشمهای وزغ مانند هیولا و سرار از فیلم خواهد پرداخت مورد تحسین قرار * بهترین فیلم صامت: عصر طلایی: لاستیک ساخته شده بود. با کوتاه کردن گرفته است. این نظر ۱۱۷ فیلم شناسی است که از بیست آستینها کاری کردم که دستهای او بلندتر * بهترین فیلم جنایی: «شاهین مالته شش ملیت مختلف در سال ۱۹۵۸ در بنظر برسند و پاهایش با چوب بست های «دوایت مک دونالد» راجع به این اثر تکان نمایشگاه جهانی بروکسل برای انتخاب فلزی و در شلوار که روی هم پوشیده دهنده سال ۱۹۴۱ میگوید «من فکر میکنم بهترین فیلمهای دنیا گرد هم جمع آمدند. با خشک نمایان میشدند. شاهین مالت بهترین فیلم جنایی است که تا اکثریت قریب به اتفاق آراء این گروه اثر کمدی صامت ۱۹۲۵ چارلی چاپلین را جزء میشدند سفت کنون در هالیوود ساخته شده است». ناخنهایش را با واکس کفش سیاه و و«لئونارد مالتین» با این مساله موافقت صورتش را با روغنی بهترین شش فیلم جهان شناختند. عصر برنگی بین سبز وآبی نقاشی میکردم. میکند «اولین اقدام بکارگردانی جان طلایی همچنین در یک رأی گیری با با این سفینه.. حضور هفتاد منقد هوستون از داستان «داشیل هامت» منجر «دیوید زیمان» میگوید که «کارلوف بین المللی فیلم که توسط بظهور بزرگترین فیلم جنایی همه دورانها مقیاسی برای فیلمهای وحشت هالیوود سطح آب برگردیم. و اما چگونه برگردیم؟ مؤسسه «بریتیش فیلم» در سال ۱۹۶۲ انجام شد. همه بازیکنان وهمفری بوگارت، برای اینکار، ابتدا بوسیله فشار تکمه ای شد مقامی والا کسب کرد و ده سال قبل نیز بوجود آورده. اما برای «کارلوف» فقط عذاب پیترلور، سیدنی گرین استریت، اليشا در یک رای گیری یکی از سه فیلم بزرگ زنجیر را از سفینه جدا میکنیم تا سفینه تحمل گریم همراه با ده کیلو کاهش وزن – کوک، مری استور وبقیه) در این فیلم فوق جهان نامیده شد. این فیلم که توسط چاپلین، کمی سبکتر شود و سپس تمام ماسه ها ساچمه های آهنی را نیز در ته بهترین فیلم موزیکال: «آواز در زیر باران» «جین کلی» و«استانلی دونن» در سال ۱۹۵۲ این اثر کلاسیک را که بقول «پولین کیل» بهترین اثر موزیکال هالیوود العاده هستند. اما وقتی بلور» «گرین استریت» را «کله گنده اشتباهکار» صدا میزند جذبه خالص است. «همفری بوگارت» در ارائه نقش «سام اسپید» بطرزی استادانه ، تهیه کارگردانی سرمایه گذاری و نوشته اقیانوس خالی میکنیم تا سفینه هر چه بازی شد دو میلیون دلار خرج برداشت. بیشتر بطرف بالا سرعت بگیرد. از طرف بهترین صحنه ی فیلم هنگامی است که دیگر برای تسریع در برگشت و سرعت «چارلی» گرسنه و ناامید، کفش خود را با میباشد بکمک یکدیگر کارگردانی کردند. به قهرمان «هامت» وفادار مانده است وخشن دقت یک سرآشپز ماهر میپزد و هنگام دادن بیشتر به سفینه میتوانیم از پمپ های هوای متراکم استفاده کنیم، بدین و با هوش و بیباک است. در پایان فیلم وقتی . کشیدن غذا آن را با بندهایش تزیین میکند. ترتیب که هوا را (که بصورت ذخیره وقایع این فیلم که در سالهای آخر دهه «بوگارت» «مری استور» را برای تحویل ۱۹۲۰ در هالیوود اتفاق میافتد نگاهی دادن به پلیس آماده میکند او اعتراض تمسخر آمیز و پر از نشاط دارد به مشکلی که ستارگان بدصدای عصر سینمای صامت میکند «اما تو عاشق منی» و بوگارت جواب میدهد: مثل «جان گیلبرت» در مواجه با صنعت «مطمئنا من عاشق توام، اما این ربطی بالا، شین، جستجوگران و یا «حادثه ماکس سینمای ناطق با آن روبرو میشوند. این فیلم ر به قضیه ندارد. اگر آنها دارت بزنند من خوب حالا که به سطح آب رسیدیم، برسان که همه ی آنها بدون اینکه در لیست با بازی «کلی»، «دونالد اوکانرا ودبی همیشه ترا بخاطر خواهم آورد. بهترین ها جای بگیرند از فیلمهای خوب میتوانید از «گوی» بوسیله نردبان به بهترین فیلم علمی تخیلی: مرد هستند ترجیح بدهید. (بنظر میرسد که این «برج» رفته و از دریچه خارج شوید. که کوچک میشد. «اسکات کاری» روزها کسی فیلمهای وسترن را جدی انشااله، که در این سفر شما خوش بیرون کابین کشتی کوچک خود در یک نمیگیرد.) بهرحال «درایت مک دونالد» هفت گذشته باشد و از آن لذت برده باشید. قشنگ تابستان مشغول آفتاب گرفتن تیربند را که در سال ۱۹۵۰ بکارگردانی بهرحال، تا هفته ها و سفرهایی دیگر، خدا است که توده ای از ماده حشره کش ابری هنری کینگ و بازی «گریگوری پکه نگهدار. ساخته شده باین دلیل می پسندد روز شکل از بالای سرش عبور میکند. شش هفته بعد او بطور مرموزی شروع به نمایشگر شخصیتی است که بجای بازیهای تئاتر در «سئول» واقع در کره جنوبی باین کوچک شدن میکند در ابتدا یک یا دو اینچ متداول رمانتیک بطرزی واقعی رفتار نتیجه رسید که فیلم «آوای موسیقی» بسیار کوچک میشود وسپس بنصف قامت طبیعی میکند. طولانی است و برای کوتاه کردن آن تمام خود میرسد. ازدواج او دچار اشکال میشود آوازهای آن را سانسور کرد. واو رابطه ای زودگذر با یک دختر کوتوله * بدترین کمدی: صدای بزرگ. سر رک برقرار میکند. این رابطه نیز وقتی و صدای فیلمهای «لورل و هاردی» تازه در * بدترین فیلم: بطور یقین این که او پی میبرد حتی از این دختر هم اواسط دهه ۱۹۴۰ در حال خوابیدن بود که انتخاب مشکلی است. مجله ی نیویورک کوتاهتر شده بپایان میرسد. رانده شده از کله ی این اثر بد ۱۹۴۴ که در عین بد. «شیاطین» ساخته «کن راسل» را «مدفوع همه سو او بخانه باز میگردد و به یک خانه بودن بیمزه هم هست پیدا شد. داستان فیلم سینمایی» خواند و این قضاوتی است که تا عروسکی پناه میبرد اما توسط گربه اش که چنین است که لورل و هاردی بعنوان کنون در مورد فیلم دیگری انجام نگرفته حالا بطرز غول آسایی در نظر او بزرگ کارآگاه برای نگهداری یک بمب استخدام است. «داستان روت» با بازی ویلیام است تعقیب میشود. سرانجام به زیر زمین میشوند. «بوسلی کراتر» در باره این فیلم در بندیکس را نیز نمیتوان از نظر دور داشت، خانه رفته وتلاش خود را برضد، گرسنگی، نیویورک تایمز نوشت: این فیلم همانقدر اما برنده ی واقعی این لقب بخوبی میتواند ریتل ها وخستگی و تنهایی آغاز میکند. در خنده دار است که یک سوراخ شش فوتی «میرا برکیزیج» باشد. «جی کاکس» انتهای فیلم او از میان یک هواکش در زمین ممکن است خنده دار باشد». رقیب نقدنویس «تایم» راجع به این اثر ۱۹۷۰ که سرخورده به حیاط خانه میآید رحیران برای بعدی این فیلم «خواستگاری اندی هاردی» از روی داستان «گدرویدال» ساخته شد.. یافتن معنای زندگی باسمانها مینگرد. اثرات میباشد که «لئونارد مالتين» آنرا غیرقابل نوشت. «این فیلم باندازه بازیهای جنسی خاص این محصول ۱۹۵۷ «جک آرنولد» تحمل ترین فیلم از ده فیلمهای نفرت انگیز بچگانه مضحک است. این دشنامی است به بطرزی استادانه به بیننده منتقل شده، بازیها خوانده است. بسیار ماهرانه است وصحنه ها که براساس داستانی از «ریچار متیسون» ساخته شده چشم». ذکاوت ، حساسیت و موجب خست بقیه در صفحه ۴۹ * بدترین تنظیم یک فیلم: یک مدیر 9 بدون شرح * صفحه ۴۸ * سال ۱۲۰۱ جواب راهی برای . داریم) بافشار بداخل مخازنی که در آنها * بهترین وسترن: «هفت تیربند» برون آب است، داخل کنیم تا آب آنها خالي ترديد والاترين وسترنی است که هالیوود بخود دیده است، مگر آنکه بخواهید، ماه شده و سفینه سبک شود.
عروی و سایر جشنها در تالار شاهین تلفن رزرو ۹۵۶۶۷۴ بزرگترین ر سپیده دم به ایستگاه راه آهن میرفت محاکمه روز ۴ دسامبر ۱۹۲۴ و در میان جوان های خوش برو آغاز شد، در حالیکه «هارمن» هنوز | رونی که خسته از راه رسیده بودند بدرستی معین نکرده بود که چند نفر چکش افتاده بود و قفسه هاپراز یکی را زیر نظر میگرفت، سر وقت راکشته است در عین حال مقام های لباسهای مختلف بود که بوسیله افراد او میرفت خودش رامامور پلیس رسمی میخواستند سرو ته قضیه را خانواده های قربانیان قصاب، متعلق معرفی میکرد، اوراق هویت، مسافر بهم بیاورند چون اعتراف به اینکه به قربانیان شناخته شد و اینها همه رامیخواست وقتی معلوم میشد هانور پایتخت فساد است و مربوط به جوان های ۱۴ تا ۲۰ ساله مسافر اوراق هویتش را همراه ندارد جنایتکاری مثل «هارمن» با پلیس برد هارمن دربرابر ضربه ها واین امر غالباً اتفاق میافتاد، هارمن همکاری کرده است و تنها بعد از کتک های پلیس شرکت به تهدید می پرداخت و از بازجوئی و شش سال پلیس به وقوع اینهمه درهرجنایتی را انکار میکرد: «من زندان سخن میگفت… سپس مهربان جنایت پی برده است برای هیچکس قبول دارم که در کار خرید و فروش میشد و به قربانی پیشنهاد ماواتی جالب نبود، در نتیجه محاکمه عملاً گوشت حقه بازی میکردم ولی برای شب و یک وعده غذای گرم سری شد و خبر های آن رانیز وسایل وابزاری که در خانه ام میداد یافته اید مربوط به حرفهام هستند هانس گرانس به شرکت در همه سرانجام گرانس به یکبار اعدام و خون هم خون گاووگوسفندهائیست جنایت های «هارمن» اعتراف کرد «هارمن» به بیست و چهار بار اعدام که میفروخته ام. لباسها را نیز از آدم منتهی تاکید کرد که در همه این محکوم شد. های کم پول خریده ام تابعدها گران ماجراها نقش اندکی داشته است، و محکومان درخواست تجدید محاکمه بالاخره هارمن وقتی از این اعتراف کردند این بار گرانی به دوازده سال سانسور میکردند. تربفروشم! پلیس، همکار «هارمن» راکه مردی بنام «هانس – برداشت: گرانسه بود به بازجوئی کشید و راست است، اقرار میکنم ولی گرفت اما هارمن روز ۱۵ آوریل خیلی زود شیوه جنایت های قصاب هانس شریک جرم است از جمله ۱۹۳۶ اعدام شد و بر سنگ گورش خون آشام معلوم شد: هارمن که همه پسری را خفه کرده چون از لباسهای نوشتند: «اینجا بزرگ ترین جا میگفت با پلیس همکاری میکند او خوشش آمده بود! جنایتکار خفته است»! و همدست، و همخانه ها باخبر شد دست از سماجت زندان محکوم شد و بعد از آزادی زندگی بیسرو صدایی در پیش ارتشي طوقانيان. به خاله فرح پهلوی چه رسید؟! خانم در یا بیگی خاله فرح پهلوی هم برای قصر میگفتند که محمودرضا پهلوی قبل از دستگاهی دارد و از جمله خودش دم و صاحب یک قصر باشکوه است که ما از آن ر پیروزی انقلاب، فرار کرده و از کشور گوشه ای از قصر باشکوه سپهبد ازموده که به زم از مرده معروف بود خارج شده است ولی اتومبیلها و اسباب دیدن کردیم. اثاثه و اشیاء قصر ضبط گردیده و زیر نظر این قصر، در دو طبقه ساخته شده و در کمیته قرار گرفته است. بهرحال ما بدلیل خیابان جردن قرار دارد. یکی از سربازان دیدن کنیم اما بطور قطع، دراین اتاقها مهر اتاقها از داخل آنها نتوانستیم انقلاب که از این قصر پاسداری میکند بما لاک گفت: میشود مجموعه ای از هنرهای ظریف – یکشب افراد کمیته انقلاب اسلامی اصیل ایران از جمله: گچ بری، آینه کاری، مقرنس کاری، منبت کاری و نظایر آنرا متوجه شدند که این خانه متعلق به خاله فرح پهلوی است و خانم در یا بیگی و پسرش که گریا استاد دانشگاه است فرار کرده اند و صحنه قتل عام .. امکان دارد خانه مورد دستبرد قرار گیرد. از اینرو افراد کمیته خانه را زیر نظر گرفتند و داستان فیلم یک داستان سوررالیستی | اموال و اثاثه آنرا ضبط کردند. راجع به یک هنر پیشه ی دو جنسی است که محمد پیک، سرایدار خانه نیز گفت: و مجللی با انهمه زمین و اشیاء نفیس کاخ شهرام نیز چندین اتومبیل بنز و فقط تحت عمل جراحی تغییر جنسیت قرار گرفته خانم، تنها در این خانه زندگی میکرد. نمیتواند با درآمد حلال و مشروع ساخته کادیلاک بچشم میخورد و کف حیاط با و تبدیل به شهوترانی میشود که قصد اغفال | او در حدود یکماه پیش بمن گفت که نوه اش شود باین دلیل: سنگهای زیبا و ریز مفروش شده است. خود همه ی هالیوود را دارد. فیلم بطور جهانی در لندن مریض است و میرود از او عیادت فرض کنیم جناب دکتر بیست سال ساختمان نیز با سنگ (البته روبنا) ساخته توجه منفی را برانگیخت. «مک کالس» | کند ولی رفت و دیگر برنگشت. آنموقع که است که طبابت میکند و فرض کنیم که هر شده است. سرایدار کاخ میگفت: شهرام راجع به فیلم گفت موحشت اساسی فیلم در برد هم زیاد در این خانه رفت و آمد نمیشد. روز بدون استثناء بیست نفر را معاینه کرده خودش در این کاخ «زندگی» نمیکرد و فقط غیرانسانی بودن سرشار آن نهفته است» و .. خانه در دو طبقه ساخته شده و دارای و از هر نفر هم صد تومان گرفته، در این گهگاه بان سر میزد و کاخ عملا بدون «رکس ریبه که خود نقش «مایرون | سبک معماری بخصوصی است صورت میشود روزی در هزار تومان و استفاده مانده بود (امکان دارد شهرام کاخ یا پرکینزیج» را قبل از عمل جراحی بعهده اشیاء داخل آن میلیونها تومان ارزش دارد. سالی /۷۲۰/۰۰۰ تومان و در بیست سال کاخهای دیگری هم داشته باشد و بر داشت این نقش بعد از عمل جراحی به * شکسته بندی و اینهمه پول ؟! هم ۱/۵۶۰/۰۰۰ تومان که تازه اگر آقای سربازان انقلاب است که برای کشف أنها راکوئل ولش واگذار میشود هفته ها قبل از قصر دکتر شهرستانی در «دربند» هم دکتر مطلقاً خرجی نداشته باشد و تمام درآمد اقدام کنند) شهرام نیز از جمله کسانی است افتتاح فیلم در حضور جمعیتی انبوه گفت | تماشانی است. او که میگویند یک شکسته بیست ساله اش را پس انداز کرده باشد باز که نامش بعنوان خارج کننده میلیونها دلار که نسخه ای از فیلم را دیده است و بنظرش بند بوده و به «دکتر درباره معروف بوده از ارز از کشور در لیست افشاء گرانه هم این مبلغ برای خرید یا ساختن چنان فيلم بوحشتناکه آمده است. چند روز قبل از پیروزی انقلاب از کشور قصری بسیار بسیار ناچیز است، و خدا کارکنان بانک مرکزی آمده : اگر داستان فیلم شما را ناراحت میکند، | خارج شده است و روزیکه این قصر داناست که با خون و مرگ چه کسانی این آزموده ها: کتاب را بخوانید هرچند که این داستان بتصرف نیروهای انقلاب درآمد تنها کاخ مجلل برپا شده است. بهترین اثر «ویدال» محسوب نمیشود اما از | سرایدار در آن زندگی میکرد. هنوز معلوم کاخهای دیگر شهرام کجاست؟ فیلم بسیار بهتر و لذت بخش تر است. نیست که دکتر شهرستانی اتهامی هم دارد یا کاخ شهرام پهلوی نیا، پسر اشرف و تحت کنترل و مراقبت است. در کنار نه؟ ولی با یک حساب سرانگشتی که پهلوی و خواهر زاده محمد رضا پهلوی هم این خانه، پدر سپهبد آزموده خانه دارد. خانه ناتمام | ماکردیم متوجه شدیم که چنین قصر باشکوه بتصرف سربازان انقلاب درآمده است. در بودی منزل سپهبد آزموده هم از خانه هانی است که توسط سربازان انقلاب تصرف شده بقیه درصفحه ۵۰ جوانان * صفحه ۴۹ * سال ۱۲۰۱
ضرورت اتحاد تمام نیروهای مبارز در اجتماع عظیم چریکهای فدائی خلق یاسرعرف جای شهدای نوجوان ساعت ۱۰ صبح روز جمعه چهارم اسفند ماه، طبق دعوت قبلی سازمان چریکهای فدائی خلق ایران، در حدود هزاران نفر از گروهها وسازمانهای مختلف سیاسی برای اعلام همبستگی مجدد وتشريع نقطه نظرهای خوددر شرایط امروز انقلاب ایران، درزمین چمن دانشگاه تهران اجتماع کردند. در این اجتماع، ضرورت اتحاد تمام نیروهای مبارز رحمایت از اقدامات ضد امپریالیستی وضد صهیونیستی روحانیت مترقی برهبری حضرت آیت الله العظمی خمینی وحضرت آیت الله طالقانی تأکید شد در پایان قطعنامه ای در ۹ ماده خوانده شد که از طرف جمعیت حاضر به تصویب رسید. این گردهمانی درنهایت نظم وارامش برگزار شد و در ایجاد زمینه های تفاهم و همبستگی کاملا موفق بود. عکس، گوشه ای از اجتماع دانشگاه را که درزیر بارانی ملایم ومطبوع بر پا گردید نشان میدهد. نکته های منتشر نشده از : اعدام عاملان جنایات تهران،کرمانشاه وقزوین 2 2 سرتیپ منوچهر ملک سرلشگر پرویز سرتیپ حسین همـدانیان امین افشار کودتایی که عقیم • کردها طالب خودمخت کاخ کلای پرنده چگون جریان اعدام سرلشگر پرویز امین افشار فرمانده پادگان فرح آباد (افسریه)، سرتیپ نعمت الله معتمدی کردستانی فرماندار نظامی پیشین و فرمانده لشگر ۱۶ زرهی قزوین، سرتیپ حسین همدانیان رئیس ساواک کرمانشاهان و سرتیپ منوچهر ملک معاون فرماندار نظامی و فرمانده تیپ قزوین را از طریق روزنامه ها و رادیو تلویزیون خوانده و شنیده اید. خبرنگاران مجله جوانان که در شب اعدام – شب سه شنبه هفته قبل – ساعتها پشت در دادگاه بودند نکات منتشر نشده ای از مشاهدات خود را برای آگاهی شما گزارش کرده اند: سرتیپ نعمت الله معتمدی صبح بوسیله مینی بوس مخصوص به پزشکی قانونی برده شد که پس از انجام تشریفات قانونی به خانواده های آنان تحویل داده شود. بستگان محکومین گروه اول، از مقامات پزشکی قانونی خواسته بودند که اجازه دهند آنها در ساعات خلوت شب، خود آقای دکتر یزدی بما بگوید حاضریم بگیرند ولی بهر حال از جریان دادگاه هیچ اطلاعی دراختیار خبرنگاران گذاشته جنازه ها را تحویل بگیرند که با این تقاضا موافقت شد و آنها اجساد را با * الابوش مجاهد شهید اتومبیلهای مخصوصی که از بیرون. خلق، تنها کسی بود که تا پایان مراسم . داخل آن پیدا نبوده،. جنازه ها را بمحل پدر * در پشت در دادگاه عدل اسلامی، گروهی از خبرنگاران مطبوعات داخلی و خارجی و خبرگزاریهای متفرق کردند. این نشان میداد که لحظه به فرانسه برگردیم! اتفاقا سماجت آنها بین المللی اجتماع کرده و منتظر کسب اعدام نزدیک است. سبب شد که دکتر یزدی شخصا نزد آنها * بهر یک از محکومان که حدود خبر بودند ولی بهیچکس اجازه داده نشد . که وارد دادگاه گردد و شاهد محاکمه ساعت یک و نیم بعد از نیمه شب اسامی بیاید و بگوید که . باید متفرق شوند. خبرنگاران که بشدت ناراحت شده بودند آنان اعلام شد، قبل از اعدام یک جنایتکاران بشود، در میان مطبوعاتبها و . مردمی که در کمیته انقلاب اجتماع کرده ساندویچ تخم مرغ دادند که گرسنه از گفتند تا زمانیکه امام خمینی در فرانسه اعدام در راهروی ستاد قدم میزد. نامعلومی بردند و بخاک سپردند. دنیا نروند ولی چند نفرشان از شدت بودند مطبوعات و بردند شایعات زیادی وجود داشت ملت فرانسه کمال * مقارن ساعت ۱/۳۰ محکومان * بدنیست به آخرین حرفهای اعدام احترام و نهایت محبت را در حق ایرانیها ناراحتی و عصبانیت لب به ساندویچها و عده ای میگفتند که محاکمه هویدا و شدگان هم که صبح روز بعد در نخست و سایر مراجعین امام مبذول داشتند و سالار جاف و سپهبد ربیعی در جریان نزدند. این طرز رفتار اصلا شایسته و مناسب سربازان انقلاب چشم و دستهای آنها را وزیری عنوان شد توجه بفرمانید: است اما حدس هیچکدام درست نبود. * خبرنگاران خارجی که از ساعت بستند و به پشت بام بردند (گروه اول سرتیپ معتمدی: تقاضا دارم * هیچکس نمیدانست که اعضای چهار بعد از ظهر به کمیته آمده و منتظر نبود، و سپس با قهر و ناراحتی کمیته محکومان نیز در پشت بام اعدام شدند و افسران و درجه داران و کارمندان شریف دادگاه چه کسانی هستند فقط گفته هیچکس بدرستی بخبرنگاران نمیگوید ارتشن را که به جنبش ملت و استقلال وصیت نامه های خود را نوشتند و امام را ترکر گفتند. خبرهای داغی بودند وقتی ساعتها گذشت میشد که ۳ قاضی عالیرتبه دادگستری، و خبری نشد یکی، یکی رفتند و فقط * خبرنگاران ایرانی میخواستند که فلسفه اعدام در «پشت بام» چیست؟) و ملی معتقدند در راس کارها بگماریدا دو نماینده از طرف امام خمینی و دکتر خبرنگاران خبرگزاری فرانسه تا پایان کار بدانند که در جریان محاکمه چه گذشته و به خط کردند و جوخه اعدام آنها را بگلوله چه سوال و جوابهایی مطرح گردیده و جنایتکاران چه وضعی داشتند. دکتر از جایشان «جم» سرلشگر امین افشار، یادتان باشد که اگر دیر بجنبید کمونیستها شما را در بست. یزدی معاون نخست وزیر در امور در ستاد ماندند انقلاب بعنوان نماینده دولت در دادگاه نخوردند. عضویت و حضور دارند. * ساعت ۱/۳۰ بعد از نیمه شب،. یزدی میخواست خبرنگاران ایرانی را هم . محکومان بطرف پشت بام حرکت داده * . شگفت آنکه از لحظه ایکه همین جایی که من نشسته ام مینشانند! سرتیپ همدانیان: افراد ناباب مسیر * تا ساعت ۱۲/۳۰ شب رفت و از قول دکتر یزدی به خبرنگاران خارجی از محل دور کند که آنها اعتراض کردند . شدند برف ملایمی شروع به ریزش کرد و شاه را تغییر دادند و در نتیجه مملکت را آمد، عادی بود ولی در این ساعت. گفته شد که متفرق شوند. خبرنگاران که گفتند انقدر اینجا می نشینیم تا خبر و سربازان انقلاب، آمدند و جمعیتی را که نمایندگان خبرگزاری فرانسه بودند عکس تهیه کنیم و بعد برویم. در نتیجه محکومان اعدام شده بودند برف بند آمد! ه سرتیپ ملک: دلم بحال خودم پشت در ستاد انقلاب گرد آمده بودند باورشان نشد و با ناباوری گفتند: اگر بافشاری خبرنگاران، بانها اجازه داده شد * اجساد اعدام شدگان ساعت ۸ جوانان * صفحه ۴ * سال ۱۲۰۱ ۵ دقیقه بعد، درست در لحظه ایکه. باین روز انداختند. میسوزد! که قبل از اعدام محکومان از آنها عکس . * یاسرعرفات، رهبر سازمـان آزادیبخش فلسطین به ایران آمد و با امام خمینی ملاقات کرد و به سفرهایی به مشهد و اهواز نیز دست زد، او درنخستین سخنانش در مصاحبه مطبوعاتی گفت: آیا هیچکس باور میکند که ما حالا در ایران هستیم؟ آیا کسی این حرف را باور میکند که انقلاب فلسطين حالا در ایران است؟ اما حالا همه میدانند و میتوانند باور کنند که روزگاری نرآغاز : شده است. – عرفات درطول اقامت درایران نخست با امام خمینی ملاقات کرد و سپس به بهشت زهرا رفت و به روان پاک شهدای گلگون کفن راه آزادی و انقلاب ایران سلام گفت و آنگاه با مهندس بازرگان نخست وزیر موقت و دکتر کریم سنجابی وزیر امور خارجه ملاقات و گفتگو کرد و پس از آن بزيارت استانقدس رضوی رفت و آنگاه عازم اهواز گردید. رهبر سازمان آزادی بخش فلسطین و همراهانش که یک زن چریک 1 ۲۵ ضربه ش میدان منج
است بهر زبانی بود او را راضی کرد میگفت این بچه مال من نیست ولی پدرعياش.. که بچه را کورتاژ کند ولی از آنجا خدا شاهد است که این بچه که پسر که خدا چیزی را که نخواهد، نخواهد هم هست کوچکترین تفاوتی با در مدرسه میخوردم و زندگیم شد، دخترک دوقلو حامله بوده و عکسهای دوره بچگی من ندارد بدینگونه میگذشت، راحت تر از طبیبی که او را کورتاز میکند یک پدرم بیشتر از ششماه با این زن زمانی بودم که او زن داشت تا اینکه تخمک را بیرون میآورد و دیگری هم زندگی نکرد و از او جدا شد و او پس از چند سال با یک دختر باقی میماند. بعد از مدتی دخترک را بامان خدا سپرد. شیرازی ازدواج کرد که این می بیند که شکمش جلو آمده و من دوباره بی سرپرست شدم و زناشوئی هم بیشتر از دو ماه بطول معلوم میشود که او هنر زحامله همان روزها بود که من باتفاق بچه کمندیـدیدهای نو وشگفت انگیزباروش جدید نیانجامید، بعد از آن باز هم مدتی است، پدر و مادرش می فهمند، کار ها برای گردش رفتم و در نتیجه آن خانمها و آقایان اگر علاقمند بموهای زیبا و پرپشت بدون زن زندگی کرد تا اینکه با برسوائی و شکایت میکشد و عاقبت شب کذایی پیش آمد که در اول هستید اگر از ریزش مو و کم پشتی و طاسی سررنج دختری آشنا شد و او را فریب داد و پدرم ناچار میشود در کمال ناراحتی ماجرا از آن یاد کردم. میبرید انستیتو کمند این امکان را برایتان فراهم وقتی فهمید دختر از او حامله شده و نارضایی با او ازدواج کند، پدرم کرده که در کمترین مـدت مـمكنه شمـا را دارای موهای زیبا نماید شما بـعداز مـراجعه بـه کـمند احساس خواهید کرد که دوباره موهای طبیعی خود را بدست آورده اید شاهرضا صبـای شمـالي مـقابل دبیرستان جاویدان ساختمان ۱۷ تلفن ٦٤١٩۱۲ طبقه سوم شماره ۱۲ ناتمام زندانی زشتیها.. انستیتو ترم مو ܒܩ ام 10 روز بعد در نماندم. به که در آن بودم و اسمش را نمی برم و ناپاک من است، و برای همین در تلخ ترین و دردناک است که به سوی محله بدنام براه افتادم. شیراز برگشتم تصمیم گرفتم که او را فراموش کنم چند روز در چه شب آلوده ای بود. چه شب ترین لحظات زندگی خودم تنها شیراز در غم عشق می. زشتی بود من در آغوش یک راه دارم مرگ در سیاهچال یک روز روزنامه ای به دستم روسی بیشتر از روز های اعمال بدم مردن در تاریکی روز رسید وقتی خواندم چشمم به یک گذشته غمگین شدم، از همان شب های سیاهم نابود شدن در افکار گهی استخدام افتاد، روز بعد به بود که یک بیماری کثیف به جانم پوسیده ام با این همه، در این روز من با این بیماری های پر شور درد دیگری مرا ارشد طوفانیان… انداخت، آنجا مراجعه کردم و به عنوان بهیار استخدام شدم. امروز دیگر دیوانه هستم، راهم را میسوزاند و آن حماسه جوانان روز ها گذشت، هفته ها، گم کرده ام، میسوزم و میسوزم ایران است که من می بینم آنها با سپهبد آزموده تازه ساز است ولی خانه ماهها، حالا دیگر من یک آتش نمیدانم به کجا پناه ببرم این چه رشادتی جان میدهند، با چه پدرش قدیمی است وهر در بسیار مجلل و با قسمتی وجود دارد که به بزم ازموده معروف خاموش بودم، از تمام وجودم هنوز بیماری مرا به روز های تاریک — رشادتی . گل امید مردم را می شکوه است. پدر آزموده همان کسی است بوده و محل خانه های و عشرت رجال رژیم فریادی بر نمیخاست و عاقبت ، می کشاند، میدانم که فردای من شکفند و من………؟ اه من چه منفور پهلوی محسوب میشد. که در دادگاه فرمایشی محاکمه دکتر محمد یک شب وقتی پادشکست غرور . نیز از کابوسهای سیاه است. زشت و پلیدم؟ میگویند خانه های خرم و هژبر یزدانی خودم افتادم از آن شهر کوچکی میدانم که این سزای اعمال زشت «پایان مصدق نخست وزیر ملی ایران در سال ۱۳۳۲ نقش اساسی داشته و دکتر مصدق · سرمایه داران معروف و جنجال برانگیز * د خ (کرمانشاه): برادرم، شما قابل تمام جلسات دادرسی، هر بار که . ماههای اخیر نیز که توسط سربازان انقلاب ه • معالجه هستید باید هر چه زودتر به پزشک میخواست به آزموده اشازه کند او را با بتصرف درآمده از کاخهای با شکوه است متخصص امراض داخلی و مجاری مراجعه عنوان «آن مرد» مورد خطاب قرار میداد. بویژه خانه یزدانی که میگویند از قصر شاه نیز دست کمی ندارد ولی دیدار مالز اتاقهای هر در خانه با تابلوهای نفیس واشياء قصرهای قبلی چندین ساعت طول کشید و جوابهای کوتاه فرمائید. برای رفع مزاحمت آن جوان از پدر و مادرت یاری بگیری و او را به مقامات قضائی * اصغر. غ (زنجان): برادرم، تنها راه، | گرانبها تزئین شده و بشدت از طرف بسیاری در مورد کار هم موافقت خانواده خواستگاری است چون در غیر اینصورت سربازان انقلاب مراقبت میشود بامورد دیگر فرصتی برای تماشای کاخهای خرم و ات شرط می باشد. یزدانی پیدا نشد. بامید آینده. سرقت قرار نگیرد، درخانه سپهبد آزموده دچار مشکل میشوید رویا (رضائیه): دخترم، می توانی به پروانه: دخترم، بهترین راه یک پزشک متخصص غدد داخلی مراجعه این ماجرا را با خانواده ات در میان بگذاری فراموشی این دو عشق است. گرچه عاشق و تا دیر نشده فکری عاقلانه بکنی دو نفر در یک زمان بردن باور کردنی نیست ننوشتید علت واقعی مخالفت خانواده تان اسداله (قوچان): برادرم، بهتر است * . ر . و فريبا. س: شما روشن چیست بهر حال اگر واقعا او را دوست دارید مردانه تصمیم بگیری و اینگونه با عهد و این موقعیت استفاده کرده و حتما تحصیل * اسماعیل دلیر (کویت): برادرم، از نکردید که آیا عقد رسمی نیز صورت گرفته مناسب تشخیص میدهید پس دست بکار پیمان های بی اساس دیگران را امیدوار یا نه؟ بهر حال اگر تنها مراحل نامزدی است خود را ادامه بده بعد در مورد سربازی هم از طریق خانواده و مذاکره خواستگاری این نسازی. آرزو دارم که بزودی خبر ازدواج اقدام عاقلانه خود را برایم بنویسی. * آنر. ج (تهران): خواهرم، همانطور مشکل را می توان حل کرد * رحیم. : برادرم، اگر واقعا بتوانی با که خودتان پیشنهاد نمودید او باید ابتدا با * پرویز اسماعیل: برادرم، راستش تحصیل خود را دنبال کنید مطمئن باش برای جوانمردی، خطای او را ببخشی و یک زن شما ازدواج کند و بعد راهی سفر خارج باورم نشد که چنین آسان، شما از خانواده – اینگونه مسائل فرصت کافی داری. واقعی و وفادار تربیت کئی مسلما خدا اقدام کن. ه: ي (أبكتار): پسرم، بهترست بجای اندیشه در این زمینه، با جدیت رانده شده باشید بهر حال برایم کامل و شوید در غیر اینصورت مسلما او در عشق همراهت خواهد بود و هیچگاه این جوانمردی خود مومن نیست وگرنه چنین پیشنهادی روشن بنویس تا راهنمایی ات کنم (اهواز): دخترم، همانطور که پزشک گفته برای اطمینان بیشتر پیک زنان مراجعه کن زیاد نگران تو فراموش نمیشود نمیداد * هما. ر (تهران): دخترم، تو با * ص. ق (اندیمشک): خواهرم، شما * ابراهیم (بندرشاه): برادرم، سعی کنید با موفقیت در تحصیل و بدست آوردن مدارج راهنمایی خانواده و یک مهم و بالاخره یاری به مادر می توانی همه باید یک لحظه خود را بجای همسر این مرد کیک خ. ت (شاهی): دخترم، مسلما بگذاری و بعد شخصا قضاوت کرده و خواستگاری رسمی، این مشکل را حل کنید مشکلات او را حل کنی خدا یارت. مسئله میزان تحصیل و درک و شعور در * مهناز – ک (تهران): دخترم، کمی * مريم ـ ب: دخترم، نگران نباش، برای زندگی آینده تو خیلی مهم است و باید در بخودت بیا، این هوسبازیها، زندگی و آینده اطمینان بیشتر بیک خانم دکتر متخصص نظر داشته باشی که فاصله تحصیلی و فهم اجتماعی تو و شوهرت مسلما در آینده بگیری، بهر صورت با ادامه این روش و رابطه موافق نیستم. خود را از هر جهت راحت کنی مراجعه کن حی : برادرم، باید تصمیم بگیری آن را به تباهی می کشد، تو هنوز سن و ر به خواستگاری بروی و در حقیقت خیال سالی نداری که تا این حدود در فکر عشق و بانوی ۱۸ ساله: خواهرم، ابتدا زندگی برایت مشکل بزرگی خواهد شد بنابراین ازدواج هستی، دخترم، سعی کن برخود مسلط ستقل با شوهرت را آغاز کن و بعد در عجولانه تصمیم نگیر. * علی. ن (زاهدان): برادرم، مسئله شده و آینده پاکی را تدارک ببینی رد جدایی تصمیم بگیر * محمد ب (ابوظبی): برادرم، شما ازدواج، یک مسئله حیاتی و مهم است باید * عباس کیانی (کرمان): برادرم، مسئله * م. الف (شهر ری): در این مورد ننوشتید که علت سفرتان به این دیار چه در این مورد تصمیم عاقلانه بگیری البته گروه خونی که شما نوشته اید باید حتما به باید فامیل جوان شما خودش اقدام کند بوده و چرا خانواده ای ندارید بهر حال در در مورد اول که با وجود سوء ظن چه بهتر یک پزشک مراجعه نمائید سسات پزشکی زیادی هستند که مجانا . بازگشت شما به وطن ایرادی نیست که دورش را خط بکشی در مورد دوم هم با نیز در این مورد اقدام می کنند * سهيلا (شیراز): دخترم، نمیدانم چه حوصله اقدام کن. بگویم تنها توصیه می کنم هر چه زودتر * غلام – ج (کویت): راستش شما * جوانان * صفحه ۵۰ * سال ۱۲۰۱
انتقادات، بجای عصبانی شدن عکس مدرسه میامد منتظر بود که من گرامی است بلکه ملت بیدار و آگاه در مقابل… العمل خونسردانه ای بخرج دهید اعدام پسرم… یا مادرش دستوری باو بدهیم که ایران نیز پیوسته یاد شهدای راه عصبانی شدن شما احتمالا همان عکس بسرعت انجام دهد. او حتی در آزادی و پیشگامان انقلاب مقدس ما میگفتم: نمونه، و یک انسان نمونه بود. حتما نشست و بهمین دلیل بتمـام حساب شده نشان دهید. * توجه داشته باشید که هرگاه * اگر حقیقتی در انتقادی که از مطالعه کتابهای درسی خودت بکنی پدری از پسرش حمایت و تعریف و لزوم بدادگاههای بین المللی درمعرض یک انتقاد غیرعادلانه قرار شما رسیده و بساط زور و ستم برچیده داده اید که مورد غبطه واقع شده اید ع کنید. را بخطر اندازد و یا باعث از دست دادن چندین ساله را از میان برد، یک ازدواج العملی است که انتقاد کننده منتظر آن | کتابهای اجتماعی و سیاسی نیز نظافت خانه هم به مادرش کمک را گرامی میدارد اما من تا مزار پسر یک شغل یا یک موقعیت اجتماعی که شما در مورد من اینطور فکر میکنید است بنابراین جوابهایی مانند ـ متاسفم مطالعه میکرد و هر بار که بار میکرد بهروز براستی یک فرزند شهیدم را پیدا نکنم از پا نخواهم خوب شود با بکار گرفتن نکات زیر می ریا ـ متشکرم، تذکر شما را بخاطر خواهم توانید درمقابل انتقاد عکس العملهای سپرد. انتقاد کننده را سرجایش می نشاند. پسرم تو وقتت را صرف توی دلتان میگوئید: خوب، هر دادگاههای کشور، و در صورت تمجید میکند اما نه، من فرزندان شکایت خواهم کرد مخصوصا اینکه میگیرید بدان معناست که انتقاد کننده بهره مند شوید. حتی انتقاد های مغرضانه | ـ بله پدر شما راست میگوئید دیگری هم دارم. البته آنها نیز بچه که انقلاب اصیل ملت ایران بثمر میخواهد وجود خودش را ثابت کند معمولا همراه با اندکی حقیقت است. اما کتابهای درسی ما متاسفانه های سربراه و ارامی هستند اما باحتمال قوی شما کار قابل توجهی انجام انتقادات نقاط ضعف خود را از بین برده و بنابراین سعی کنید با گوش دادن به | ناقص است و اطلاعات کافی ندارد بهروز چیز دیگری بود و آنطور که دادگاه عدل اسلامی بکار و بهمین دلیل من کتابهای دیگری من فهمیده ام اصولا هیچ جوانی پرداخته آرزویم اینست که با کمک درحقیقت انتقاد کننده را خلع سلاح ک درحقیقت می توانید این نوع | انتقاد را گونه ای تحسین بحساب آورید. واز همه مهم تر خودتان سخت منقد میخوانم تا اطلاعات کامل و نمیتواند وارد گروه یا سازمان قضات شریف و با وجدان و خود باشید باین ترتیب شانس انتقاد را از جامعی بدست آورم. چریکهای فدائی خلق شود مگر آنکه جمعیتهای مبارز حقوقی، در یافتن * براستی «نمونه» بود اصلاح و و آگاه کردن دیگران را از گور جوان شهیدم پیروز شوم….» بهروز جوانی بود خوش خلق و خود شروع شخصا فردی خوش برخورد و بهمین دلیل چه در مطلع و روشنفکر، مردم دوست و در * زندان بجرم دوستی! خانواده و چه در محیط دبستان و عین حال جانباز و فداکار باشد احد نبی داماد آقای معصوم دبیرستان و دانشگاه مورد محبت و یعنی بتمام معنی «نمونه» تا بتواند با عبدی که پیش از ازدواج با خواهر علاقه دیگران قرار داشت. او در اخلاق و روحیات و اطلاعات بهروز، یکی از دوستان وی بوده سالهای آخر عمر کوتاه خود، همیشه وسیع و همه جانبه خود و کردار همسالانش را بدور خود جمع میکرد رفتار صادقانه اش دیگران را تحت و برای آنها از زندگی، اجتماع، حق، تاثیر قرار دهد و بسوی خود و افکار همکلاسی بودیم. او که تحت قانون، دولت و عدالت اجتماعی و عقایدش جلب و جذب کند. تعقیب ماموران ساواک بود برای اینکه رد گم کند و شناسایی نشود * تمرین کنید که در مقابل دیگران بگیرید شجاعت آن را داشته باشید که نقاط ضعف خود را قبل از | کند دیگران ببینید. است میگوید: من بهروز در دانشکده صحبت میکرد. در خانواده همیشه به بزرگتر از خود احترام میگذاشت و بار از * بخشی از یک نامه همیشه خود را مخفی نگه میداشت. بهروز تا موقعیکه پیش ما بود. او به آدرس خانه شان در تبریز نامه نماز و روزه اش هرگز ترک نمیشد مینوشت و پدرش بدون اطلاع از و وقتی برای تحصیل دانشگاهی از فعالیتهای سیاسی او و اینکه این آرایشگر است از ایه آراد گاه دست کشید شگاه موسیه را تأسیس کرد. در راه از نجات یک انسان – بافته واز بود و به افراد ‘ رکت آداب اساس فرماندار اول اکتفاء استعداد از مجروح نجات تنها در اجتما هربان بود ما دور شد و بتهران رفت نیز این ت و الفت زیاد اعتقاد خود را از دست نداد. این نامه خانواده شان بهروز تحت تعقیب ماموران است جواب نامه ها را به آدرس دانشگاه یکی از نامه های بهروز است. میفرستاد. ما که از این موضوع بینید تویش چه نوشته: «مادرجان، مطلع بودیم نامه ها را برنداشتیم چون میدانستیم که تله ای در کار شناس تحویل جامعه داده است است اما یکروز، یکی از دوستان گر مادری که فرزندان وظیفه امحل خوشحال و سربلند و شاد نباشد پس بهروز که از این جریان بیخبر بود وای بحال مادرانی که فرزندان نامه های بهروز را برداشت و با خود نادان، بدون فهم و شعور و بیعار و بخانه اش برد تا بعدا به بهروز ی بار تحویل جامعه داده اند… از تحویل دهد. ماموران بلافاصله او نول من به بچه ها سلام برسانید و را تعقیب کردند و بخانه اش رفتند و بگوئید که من همیشه پیادشان هستم بدنبال کتک مفصلی که باو زدند امیدوارم که همه آنها فرزندانی بجرم رابطه با بهروز زندانیش نیز لایق برای ملت و خانواده خود کردند اما چون این دوست، واقعا از باشند…» محل اختفای بهروز اطلاعی نداشت * آرامگاهش کجاست؟ پس از چند روز آزاد شد. برای پیدا کردن آرامگاه پسرم، خدا میداند چند بار و بچند مقام مراجعه کرده ام. تنها آرزویم اینست سرانجام اعدام * فرار. . .گی مخفی که بدانم پسرم چگونه و دقیقا به چه یک شب بهروز تلفنی با من جرمی دستگیر و اعدام شده و قاتل تماس گرفت و تاکید کرد که دیگر او چه کسی بوده و محل گور او بخانه اش که در خیابان هاشمی کجاست. آخر من یک پدر هستم و تهران قرار داشت نروم و سراغش را این حق را دارم که لااقل هر شب نگیرم. بعدا فهمیدم که گروه آنها که جمعه بر مزار جگرگوشه ام از سه نفر تشکیل میشد و دو نفر پسرفداکار و جانبازم ، مایه افتخار دیگر دوستان بهروز باسامی و سربلندیم حضور یابم و شمعی نریمان رحیمی بالو و شافعی بودند روشن کنم و اشکی بریزم و شاخه گلی نثارش کنم. لو رفته و نریمان و سافعی دستگیر شده اند ولی بهروز موفق به فرار * شکایت میکنم شده است. بهروز پس از فرار از گرچه امروز دیگر یاد این عزیز چنگ ماموران مدتها به زندگی از دست رفته نه تنها در دل من و مادرش و برادر و خواهرانش، و دوستان و یارانش همیشه زنده و مخفی و فعالیتهای جانبازانه علیه بقیه درصفحه ۵۴ صفحه ۵۱ * سال ۱۲۰۱ رانان –
غزلی نفسم گرفت ازین شب، در این حصار بش دراین حصار جادونی روزگار بشکن مایه شور چر شقایق، از دل سنگ، برار رایت خون، چو به جنون، صلابت صخره کوهسار بشکن شکستن تو که ترجمان تر که ترجمان صبحی، به ترنم و ترانه لب زخمدیده بگشا، صف انتظار بشکن مسر آن ندارد امشب که برآید آفتابی خود آفتاب خودباش و طلسم کاربشکن بسرای تا که هستی، که سرودن ا است بردن به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن از نقطه ای دیگر … شب غارت تتاران، هم سوفکنده سایه تو به آذر خشی این سایه ذیر سار بشکن زبرون کسی نیاید چربیاری تر، اینجا، نوزخویشتن برون آ، سپه تتار بشکن. دکتر شفیعی کدکنی «م. سرشکه و ادبیات امروز در وسعت نگاه تو ای جلوه گاه شعر آواز لحظه های بلوغ بنفشه را احساس میکنم . در یک غروب تلخ انسان که رود سرکش و طغیانگر سکوت پل های پر توان شکیباتی مرا برباد میدهد با کوله بار عشق سوی تو تا با شمیم خوشه رنگین آرزو نجوای عاشقانه گل های بوسه را جشنی بپا کنیم . پرمیکشم، ز شوق یک بهار جاودان – سفر بوسه و لبخند و شراب تو اگر از سفر دلتنگی برگردی باغ، از حرمت جادوئی دستان تو می گیرد. رنگ فومن: فتاح پادیاب آنک آنک میرسد سبزه ها درقدمت می خندد رودها، در تن باغ، جاری می گردد می وزد از نفس باد، نسیم لرزش برگ درختان – روی هرشاخه ی سبز دیدنی می گردد. تو اگر از سفر دلتنگی برگردی باز باهم به سفر رومیاریم، سبک سفر وحدت عشق سفر بوسه و لبخند و نگاه سفر حرفی ننوشته، کتاب مادر آلاچیق عشق، بسر میاریم من از این قله ی کوه ـ همچنان مینگرم دره و جنگل و دشت، میرسد نوروز انک آنک میرسد از راه از تر تهیست خشکد رود بی چشمه ی، چشمان تر می باغ، بی سنگر دستان تو می میرد کاش برمی گشتی کاش… پوسه هایش، خنده هایش پاک نامنش از ارمغانش حله های عشق میرسد آن کاروان از راه زنگ زنگس همصدای عشق . شاعر عاشق کنار باغ با شکوفه راز می گرید قصدی دلبستگی ها را با نگاهش باز میگرید ** نوروز تا نوروز پیوند ما باشد شگرند هر چمن، هر برگ مأمن لبخند ما باشد شیدم از هر ما به او تبریک می گوئیم او به ما تبریک می گوید با تو من تو منو به کنه اون چشمای شورت میبری تو به ژرفای دلت، قلب بلورت میبری روشن با توام، با توام ای در قفست من آرام باتوام. با تو که با هاله نورت میبری ترین ای که با یاد رخت شبهای من پرنوره تو منو با اون چشای هست وصبورت، میبری ای خدا تا اونو دارم دیگه از تو چی بخوام تو منو مست میکنی، با حال وشورت میبری ه میبری تا بکنی گم منو در عالم عشق منو، ای روشن ترین، به شهر نورت میبری ساقی تیموری – تهران محمدعلی ـ اخوات ـ تهران هموطنم از پیام های ین روزها که مخونه های ریخته بر خاک درخت استقلال وطنمان را آبیاری می کند بنشانه سپاس از رزمندگان کوچه و خصوصی خیابان خود را و لین مرکز انتقال خون برسان و با هدیه خون پیوند خود را با مبارزان راه آزادی و آزادگی وطنت محکمتر کنا جوانان * صفحه ۵۲ * سال ۱۲۰۱ د نمی خواهیم چه به سادگی و مرگ ایشان چندان موهن بود و ارزان بود که تلاش از پی زیستن به رنجبارتر گوندنی ابلهانه می نمود: لاجرم گفتند دشمنیدا چه به سادگی گفتند و ی دشخواروتلخ از فعالیتهای خم اندرخم و که اسپانی خانان را نشنیده خواستند بار از آن پیش یا از آن پیش تر که مرده باشند و ایشان را و برگرده ایشان غم اندرخم و الدريع که و نمی خواهیم … نمی خواهیم و این خود وردگونهتی بود مردانی ایشان را ناگاهان به تکه از گردنه های گردناک صعب با جلکه فر باتیغ ها برده باشند که بمیریم بندار تا در خود بازنگریستند چرا که نمی خواستند . . به کف انبر
حماسه مجاهد تیمور گورگین در بطن زندگی…… این را شنیده بود که: دژخیم بدسگال چون اژدهای هفت – فت قلعه است. اما به زهر خند تبلیغ خصم را، – نشنیده میگرفت، اعتناء به خیل ستم کیش حیله گر می یافت در سرش، اندیشه های نو وقتی که فکر او از چلدی کمان صدا، بال می کشود دیگر به راه خویش – باکی زکوتوال مزور به دل نداشت. تا گفتهی پدر ، به عمل آشنا کند، تا فتنه های ناسد فرعون کاخ را ساکنان خانه و شهر و دیار خویش بی وقفه، بی درنگ و سکون بر ملا کند تا شیر پاک مادر پر مهر و مهربان، ار شرد حلال. هر قدم به راه، آواز خویش، هر چه رساتر رها نمود: ـ ملت بهای خیز اینک رسیده است، آن روز رستخیز…. با این صلا ـ به قلب رفیقان نفوذ کرد او این زمان دکر از دان خلق بود. خلقی که سالها زنجیری اسارت طاغوت و ظلم بود. خلقی خلقی که هیچ بار ستم، رنج می که هیچگاه، : یک لحظه نفس، زنفس در امان نبود میکشید بازی نبود، حق و حقیقت بود بازی نبرد، وقت رشادت برد بازی نبود: مرگ و شهادت بود کامه ی فیلم و قیامت بود باید که ملتی ا همه جا ریشه کن کند تا حمله های بعد…. باید شکنجه گاه ستم واژگون شود تا رزم آخرین باید که دخته های هراس حرامیان.. خون بود، در رکش: . جونان در ازنای «اوین» بشکند زهم خون قیام، . ** خون شرف، خون مردمی. میتاخت بر صفوف ستم های بد سگال گرم ایمان به خویش داشت با عزم جزم ـ رزم بزرگی بپا نمود وقتی که خلق از حملهی نخست با او شکافت سخت، 65 AGAL T امواج خصم را، فریاد شادمانی مردم، به عراش خاست: همراه خلق بود؟ به عرش دیگر، او مرد مرد بود آتشفشان ظلم، خموشی گرفته است ار قهرمان خلق شریف زمانه بود آن اژدهای هفت سر هفت قلعه هم خونش اگر چه رنگ شفق یافته، هنوز آوای پاک او در دام شد اسیر بر گوش میرسد: آرای مرده ام ولی… من…. در سینه شماست جوانان – صفحه ۵۳ ۹۰ سال ۱۲۰۱ او…. راستی که بود که اینگونه رزمجو
محمود عسگرزاده طراح مبارزات این مبارزان را انعکاس عسگری زاده هستیم، قصه محمود و این هفته سخن از بزرگ را از زبان مادرش میشنویم. مادری مردیست که جانبازی و شهادتش را ستم دیده اما شجاع که بسان مبارز ایران هرگز از یاد شیرزنی اینهمه مصائب را تحمل اهد برد. محمود عسگری زاده کرده و از جوانمرگ شدن محمودش نامش را بسیار شنیده اید و بجای گریه و غمخواری غرور شده بود درباره اش اینروزها فراوان نوشته سربلندی بهمراه دارد، مادر میگوید: میشود اما هرگز اینطور معرفی محمود در اراک بدنیا آمد، در یک کوچه باریک بنام قلعه، دوره در حشمتیه متولد شد دبستان را در همین شهر به پایان «حشمتیه» یکی از محله های رساند در دبستان شکرانی اراک، جمعیت تهران است، محله ای در به تهران آمدیم و در ایگی اعیان نشین ها با فقر چشمتیه همین خانه ایکه شما و برادر محمود درحال گفتگو با خبرنگار جوانان به گریبان میباشد، خانه های آمده اید سکونت اختیار کردیم. که بواسطه همین شناسائی دستی جاسازی کرده و آنرا با خود به دست زدند داخل هواپیما مهندس عبدالرسول محقر و پر تعداد در کوچه های تنگ محمود من یک بچه استثنایی و با فعالیتهای سیاسی سازمان مجاهدین پیچ و خم نمای فقر را به روشنی هوش بود که در دوران طفولیت .خلق او بیشتر هم وکوشش خود را واطلاعـات بارها به ماموران داخل هواپیما بردند، فرمانده عملیات بازگو میکند تا دور حشمتیه هوشن و دانانی او بیشتر از همسن و مصروف کارهای انقلابیش میکرد بیدادگاه را پادگانهای نظامی در محاصره سالانش مینمود، دوره دبیرستان را و آنچنان علاقه ای به زندگی سیاسی وماموریتهای خانمان برانداز آنها را مشکین فام بود، وقتی هواپیما بقصد دارد و بیشتر از سربازخانه در این محمود در دبیرستانهای محمد رضا و سازمانی پیدا کرده بود که او دیگر بی اثر کردند. محله مدرسه یافت میشود بطوریکه شاه و مزوی تحصیل کرد و شروع از آن خانواده نبود ووقف سازمان در یک محدوده مشخص ۱۷، فعالیتهای سیاسی او در دبیرستان مجاهدین شده و در فعالیتهای در سال ۱۳۴۸ محمود از سوی هواپیما را ربوده و آنرا به خارج از دبستان و دبیرستان چسبیده بهم مروی برد سازمان مجاهدین مسئولیت بافت تا مرزهای ایران هدایت کردند. هواپیما ایران از زمین بلند شد، مشکین فام و دیگر مجاهدین با توسل به اسلحه در تبریز انقلابی حل گردیده بود. نشست سرنشین داشت که هفت مجاهد و روزانه دهها هزار دانش آموز را در محدوده دبیرستان فعالیتهای مادر همچنان میگوید فعالیتهای انقلابی سازمان را در تبریز در فرودگاه بغداد بزمین پذیرا میشوند، در یکی از همین محمود ابتدا بحث با دوستان وسپس محمود من که خود از میان توده سازمان دهد. او ابتدا بخاطر این مجاهدين بلافاصله مسافران عادی را خانه های محقر و فقیر نشین محمود تشکیل جلساتی پیرامون روشنگری های ستم دیده خلق ایران برخاسته ماموریت در طول کمتر از سه ماه به آزاد کردند. و خانواده اش زندگی میکردند یک همشاگردیها بود، او از رژیم حاکمه بود، بخوبی میتوانست با آنها ارتباط خوبی بر زبان ترکی مسلط شد این هواپیما که در محاصره خانواده شلوغ و کارگری که افتخار نفرت داشت وسعی میکرد تا از برقرار کرده وضمن کسب تجربه از با استخدام در کارخانه ماشین سازی نیروهای پلیس بغداد قرار گرفته بود حشمتیه از همین خانه برخواست و نابرابریها وظلم وستمی که به ملت آنها ومتقابلا با بررسی و آگاهی به تبریز رفت. بر تارک تاریخ چسبید. میشـود. دیگران را آگاه سازد سیاسی مردم در شناخت سازمان خود در تبریز محمود با تجربیاتی که پنج مامور سازمان امنیت در آن حضور «محمود» افتخار حشمتیه، مغز وباهمیت خصلت ها بود که وارد از واقعیات حاکم بر جامعه ایران داشت خیلی زود با توده های داشتند، در اینموقع مجاهدین بدون هر متفکر سازمان مجاهدین خلق بود مدرسه عالی بازرگانی شد. در این ، موثر واقع شود. در اواخر سال آذربایجانی ارتباط نزدیک و صمیمانه نوع درگیری تسلیم مقامات عراقی که از میان مردمی زحمتکش و کم مدرسه بود که «محمود» به آنچه ۱۳۴۶ که محمود به جرگه کادر آمد برخواست و بخاطر شان میخواست وطالب آن بود دست رهبری سازمان مجاهدین خلق در کارخانه ماشین سازی بود پس از رسوا پلیس عراق که گمان برده بود جنگید. شکنجه دید و سرانجام یافت، سازمان مجاهدین خلق او را آمد ومسئولیت اطلاعاتی این نمودن . چند رئیس و برملا کردن اینان برای جاسوسی آمده اند تیرباران شد، اما او هرگز غروب جذب کرد وفعالیتهای اساسی اش سازمان را به عهده او گذاردند دزدیهای کلان در این کارخانه بین مجاهدین و ساواکیها را به زندان ر نکرد و در قلب یکایک بچه های آغاز گردید. محمود با همکاری اعضای اکیپ کارگران محبوبیت خاصی یافت و از انداخته و تحت شدیدترین شکنجهها شمنیه همچنان میدرخشید، گفتیم محمود در یک نشست با اطلاعاتی سازمان مجاهدین دست همین مجرا به خانواده ها و اجتماعات قرار دادند ر عجیب بود که محمود مغز متفکر و از سازمان سعید محسن، بدیع زادگان وحنیف به اقدامات وسيع وهمه جانبه ای در توده های ترک راه یافت، در تبریز گران ایرانی برای اولین بار طعم دهندگان مجاهدین خلق بود او بیش · نژاد، عضویت این سازمان را راه شناسایی ماموران امنیتی زد بخاطر همین محبوبیت و رسوخ در شکنجه را می کشیدند و از این بابت برقرار کرد. او که رئیس حسابداری شدند. که شکنجه جمع کارگران زحمتکش، محمود موفق مجاهدین بسیار خوشحال بودند. شد تا سه با سه بار کارگران را به اعتصاب حدود چهار ماه مجاهدین خلق و تشویق نموده و از اینراه آنانرا به پنج مامور ساواک در زندان عراقیها و بردند که سرانجام با سازمان مجاهدین از اقدامات در که مغز متفکر سازمان ماموریت فرستاده شدند. از ۱۵۰۰ تن مامور شکنجه گر، پذیرفت رابتدا در همان محدوده وموفق شد تا حدود /۱۵۰۰ تن از . بازجو، ماموران مخفی و اعضای مدرسه عالی بازرگانی به فعالیتهای شکنجه گران دژخیم ساواک را برجسته ساواک را شناسایی کرده سیاسی مشغول شد، او که شاگرد شناسایی کند بود، یک شناسایی کامل که محل ممتازی بود و در خانواده ای کم در محمود من، ساواک را زیر گرفتن حق و حقوق خود مجبور سازد تحت شکنجه سکونت، کار، شماره تلفن، پلاک آمد زندگی میکرد، برای کمک به ورو کرد ودردسرهای فراوانی برای حماسه دربی ماشین، خط سیرهای بخصوص آنان خود و خانواده دست به تالیف این بیدادگاه درست کرد، وقتی در سال ۱۳۴۹ چندتـن از طریق سازمان چریکی الفتح و با را در اختیار داشت، محمود نقشه کتابهای درسی زد واز اینراه صاحب دژخیم فهمید که تمام اسرارش را بنیانگزاران سازمان مجاهدین خلق در : ضمانت ياسر عرفات، مجاهدین از ربودن هواپیمایی را از دوبی طرح درآمدی قابل ملاحظه شد وضمنادر محمود من شناسایی کرده ومثل كف «ویی» «لو» رفتند و در بند ماموران زندان عراقیها آزاد و بخیال اینکه آنها کرد و با موفقیتی تحسین انگیز آنرا محدوده دانشگاه وخارج از دانشگاه دست مخفیگاه ها و مامورانش را می اعزامی ساواک گرفتار شدند، محمود . چریک فلسطینی هستند به لبنان پیاده نمود، در تبریز کارگران را دبیرستان های شبانه تدریس شناسد یک دگرگونی کلی در سازمان داد و اعتصابهایی براه میکرد ودر کنار آن شاگردانش را با سازمان امنیت یعنی همان ساواک یافت تا نقشه ای برای رهایی مجاهدین در اردوگاههای فلسطینی انداخت که در زمان خود نوعی مسائل خاص سیاسی و از جمله ظلم بوجود آمد، اسمهای مستعار طرح و بمرحله اجرا در آورد مجاهدین در کنار برادران مسلمان شاهکار بحساب می آمد، چندین وستم رژیم آگاه میساخت. عوض شد. پلاکها را تغییر دادند. در پی این ماموریت «محمود» پس تعلیمات جنگهای چریکی دیدند و کتاب در زمینه اقتصاد و مبارزات در این زمانها بعد از درج چند همینطور شماره های تلفـن از شناسایی ماموران اعزامی بهمراه همدوش آنان علیه اسرائیلی ها پر محور قرآن به رشته تحریر در مقاله اقتصادی در جراند روز از مخفیگاهها را، اما این تغییرات چند مجاهد دیگر به بوبی جنگیدند «محمود» یک مسلمان واقعی آورد و سرانجام در یک سحرگاه طرف مجله اکونومیست دعوت به مانع از آن نبود تا اطلاعات هواپیمانی که قرار بود بود و قرآن را چراغ راه خوش خونین بهمراه، سعيد محسن، على همکاری شد واو این دعوت را ودانستنی های محمود را بکلی بی دستگیر شده را به ایران باز گرداند . میدانست بطوریکه با استفاده از آیات بدیع ز زادگان و محمد حنیف پذیرفت، محمود با درج مقالات اثر کند. روی اطلاعات محمود یک هواپیمای مسافری بود، محمود و قرآن مجید کتابی در زمینه اقتصاد نژاد زیر رگبار جوخه دژخیم جان اقتصادی خاصه در مورد اقتصاد بچه های سازمان با بی سیم وتلفن دوستانش با نقشه های قبلی موفق نوشت و بخوبی اقتصاد اسلامی را خود را نثار ملت کرد. حاکم بر ایران مقالات فراوانی در روی خط آنها میرفتند وحتی دوستان شدند تا بلیط همان هواپیما را تهیه و به توجیه کرد. او معتقد * محمود از زبان مادرش اکونومیست درج کرد بختر ومعشوقه های ماموران داخل آن راه یابند. آنها اسلحه های بهترین تجلی گاه عدالت اجتماعی رفته تا مجاهدین اصغر که اقتصاد . در میان خانواده محمـود در سال ۱۳۶۶ با گسترده شدن شکنجه را هم شناسایی کرده بودند خود را بشکلی مرموز در ساکهای است، در جامعه ای که ثروت ها درست جوانان * صفحه ۵۴ * سال ۱۲۰۱ 9 ۱۲ >
این مسابقه جایزه آقا یا خانم فداکار را معرفی کنید شرافتمندانه واقعیت را بنویسید مطمئنا ، چون عکس و دارد اذ مرگ یا خانم فداکار و در عمل برای بمیان ه در یک بشردوستی و خدمت بخلق و حسن متوجه میشود که علی با بخطر انداختن جان مانع مطلب واقعیت نداشته باشد طبعا چاه افتاده پهناور ما، مرد تشـرين ح نوعدوستی و هموطنان – یک مسابقه جالب را کرد و درحال لحظه از رسیدن قطار به این نقطه مایه ناراحتی و سرشکستگی تحت عنوان خانم یا آقای فداکار ننگی است شجاعانه بداخل چاه میشود. اینها و دهها مثال دیگر خواهد شد ا معرفی کنید ترتیب میدهد. رود و کودک را نجات میدهد کافیست که شما بدانید ما طالب رگذشت هایی که قابل چاپ و چه نوع سرگذشتی هستیم. جالب باشـد چاپ میکنیم و راسر کشور افرادی هستند * یک پیره زن درحال عبور از یک لحظه خاص باعث خیابان است که کامیونی ناگهان اگر خودتان دست بچنان فداکاری در پایان به سه سرگذشت که از جات انسان دیگری شده اند بی می پیچد و میخواهد او را زیر زده اید یا افرادی را میشناسید که همه جالبتر باشد هرکدام مبلغ آنکه به زندگی خود. * محمود چنین فداکاری کرده اند لطفا همراه هزار ریال جایزه داده خواهد شد. بگیرد، حسین با بجلو می پرد محمود در یک لحظه مشاهده کرد میرود و پیرزن را بغل کرده و از یک قطعه عکس و شرح کامل روی پاکت بنوسید: . مجله جوانان که همیشه که خانه مقابل دچار حریق شده و مسیر دور می ماجرا برایمان بفرستید تهران – خیابان خیام – ساختمان کننده سوژه ها و مسابقات جالب زن و کودکی که در خانه هستند * قسمتی از خط آهن از آنجا که مجله امکان تحقیق اطلاعات – مجله جواتان – مسابقه بوده است، اینبار برای معرفی آنا در میان شعله های آتش درخطر شده و احتمال دارد بمحضر ندارد خواهش ما اینست که فداکاری · > شجاعانه اندازد و آنها را رسیدن قطار حادثه ای اتفاق بیفتد عادلانه توزیع نمیشود. خدا آریامهر سعيد محسـن، رئيس ر انسانیت در آن حاکم نیست. او به این کارگزاری وزارت کشور دکتر علی از یک جنازه گفته (علی) ایمان داشت که نباید در باکری، استادیار دانشگاه آریامهر، برابر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم مهندس ناصر صادق، مهندس على که شاید اسم و یا ادرسی از آنها که : میهن دوست، مهندس عبدالرسول و بدست آورده تا به خانواده هایشان اطلاع دهیم از جیب تقریبا ۸۰ جنازه مبلغ هزار و پانزده تومان پول یک ساکت نشست. در کتاب آنان که شهادت را مشکین نام و محمود من. برگزیدند، از محمود اینطور می * یورش بیرحمانه نویسد، محمود عسگری زاده به عنوان در اوائل شهریور ۱۳۵۰. یک جوان آگاه که خود را مسئول ساواک با یورشی بی رحمانه به شناخت جامعه و مسئول تغییر آن می بعضی از خانه های مجاهدین | آوردیم و چون این اجساد نشانه ای و طلا و یک انکمیت ه بیست نداشت داند، کوشید بهترین راه برای مبارزه تعدادی از بچه های سازمان را عليه ستمکاران و زالوهای اجتماع و دستگیر و آنها را زیر شدیدترین عليه قدرت حاکمه دست نشانده را شکنجه ها قرار میدهد، در زندان و پیدا کند، او در جستجوی خود، خود را یا بهتر بگوئیم قتلگاه ساواک، علی برادران اصغر بدیع زادگان زیر شدیدترین – روحانیت همفکر همدرد ر ما یافت و در سال ۱۳۴۵ به سازمان شکنجه ها پس از آنکه روی تخت | یاری دهند که این پول چکاری و یا در اختیار مجاهدین پیوست و به تدارک برقی بدنش را بریان میکنند قلج مبارزه مسلحانه پرداخت. میشود و در زندان اوین چهار دست کسی بگذاریم «مادر» که در چادر مشکی خود و پا تا روز مرگ راه میرفته. جراحات بدیع زادگان آنقدر فرو رفته قصه محمود را اینطور از هشت سال زیاد بود که خود مسئولان زندان هم ادامه میدهد: پس همه روزه در سردترین روزهای لما فعالیت مستمر و شرکت در از این امر دچار عذاب و ناراحتی و طاقت نداشت تا توی رنج و سرما ماموریتهای مختلف محمود من به شده بودند «حنیف نژاده را پس از انتظار بکشد، ما عده ای بودیم که عالی سازمان سوزاندن و شلاق زدن بسیار با عضویت مجمع زمستان در زندان قزل حصار مجاهدین نائل گردید و در سال «دیلم، دستهایش را شکستند ۱۳۴۹، سازمان مجاهدین بدنبال محمود من را بی رحمهای از خدا بی ساعتها توی یخ و برف التماس تجربیات خود به این نتیجه میرسد خبر با سیم چین انگشتهایش را میکردیم تا ملاقاتی بگیریم که تنها راه رهایی ایران از یوغ ظلم بریده و روی آن نمک پاشیده بودند. زندانبانهای بی رحم، با لگد و مشت و ستم و کسب استقلال مبارزه * اولین ملاقات و فحش و ناسزا ما را رد میکردند، مسلحانه قهر آمیز است، چرا که در مادر میگوید: حدود دو ماه بود یکروز از همین روزها شب عید این زمان حتی کوچکترین صداهای که هیچگونه اطلاعی از محمود غدیر بود. که رفته بودیم تا محمود مخالف که شکل مسالمت آمیز نداشتیم تا اینکه خانواده های دیگر را ملاقات کنیم و مثل روزهای داشته باشد، بوسیله عمال ساواک مجاهدین به ما اطلاع دادند که دیگر ناموفق به خانه بازگشتیم، سرکوب میگردد، بدین جهت سازمان محمود در زندان اوین است. از این خبری از پدر نبود، همه جا بدنبالش روند فعالیتهایش تغييرات يبعد من و پدر پیرمحمود با رفتیم اما نتیجه ای نداد. وسیعی داد و در نیل به اهداف خود برادرهایش هر روز به زندانها هفته آینده در دنباله ماجرا می آموزشهای سیاسی، نظامی را دنبال مراجعه میکردیم و موفق به دیدار خوانید: پدر چگونه کشته شد ـ بچه نمود، در این نشست رهبران سازمان او نمیشدیم. این امر ادامه داشت تا محلی که مامور تیر خلاص بود، بدین شرح تصمیم به مبارزه اینکه پدر پیرمحمود بطور مرموزی وصیت محمود، در دادگاه چه گذشت مسلحانه قهرآمیز را تصویب کردند، کشته شد و حسرت دیدن پسرش را ایده های اقتصادی او، بهمراه مهندس محمد حنیف نژاد، مهندس با خود به گور برد. معرفی نامه کوتاهی از سوی بدیع زادگان، استادیار دانشگاه پدر محمود خدا بیامرز پیر بود سازمان مجاهدین خلق. 9 9 و جان دهها نفر را بخطر اندازد، مشخصات خواهید فرستاد چنانچه ساعت یک ساعت کامپیوتری مردانه . اعدام پیرم ده رژیم خودکامه و جنایتکار شاه ادامه داد و بارها دوستان مشترک ما آقای بهزاد محقق روز است تحویل – یک انگشت . سرویس اشیاء کمشده داده شد. او را دیدند که یکروز لباس جمعه ۲۷ تین ماه در بارک خیابان جوانهای نقاش را بتن کرده و در یک ساختمان، نقاشی میکند و روز دیگر در لباس کارگر دیگری ظاهر بهرحال با تمام قوا به فعالیتهایش ادامه میدهد. حتی ماشیر تلفنی از قزوین ر ه ـ ب یکبار او را در مشهد دیدند و این ز شهرستان کرج | زندگی سرشار از شرافت و شهرستان قزوی صمیمیت و ایثار و فداکاری ادامه انقلابی بنام افتاد داشت تا اینکه بهروز بدام ماموران ساواک افتاد و به اعدام محکوم گردید و با اعدام او، دفتر زندگی سراسر افتخار او بسته شد در حالیکه یاد او و دیگر پیشگامان خیابان و انقلاب ملت ایران تا ابد در سینه یا داشتن مدارک اتومبی تاریخ میهن كبير ما محفوظ خواهد Hin تووین تحویل گرفتند. که بیگان زرد رنگ ۳۰۰۹۵ – اردبیل در خیابان * اشیاء تازه دیگر: خیابان مدائن پیدا شده که ۱ـ در کتاب و کارت شناسایی اند با ارائه مدارک شروین کوچکیان مدائن – کتابخانه ۲- پایان خدمت ـ کارت بیمه و آقای مالکیت و یک چک بمبلغ /۱۶۰۰۰ کند و اتومبیل ، ریال متعلق به الغام الله ابهری – یابنده: محمد رضان ۳- یک جک فرانسوی خیابان پاستور توسط احم سلماسی پیدا شده شناسنامه های: طالبیان تیرا جوانان * صفحه ۵۵ * سال ۱۲۰۱ :
(00 ر طرحهای سیتی زن همیشه بازمان پیش میرود بعدی ار مدوزبهانی و ظرافت و دقت سیتیزن 12-38% CITIZEN سیتی زن های خاص برای شهروندان خاص سیتی زن SAPS 12:38.28 QUARTZ CRYSTRON LC وقتی شاهی گوشی ساعتی با فرم را ترجیح میدید ساعتهای کوارتز ، فوق طرف منی زن با زبانی یه ووقت فوق العاده را درنظر بگیرید . وقتی شما میگوید به ساعتی با آخرین مد نظر دارید پاسخ شما ساعتهای مچی کوارتز سیتی زنت * کوارتز مولتی آلارم که چون جواهری زسـامیدرخشد وقـی از * کوارتز غواص * کوارتز براسله * کوارتز، مافوق ظریف کریستال دارد . CCITIZEN
SFP FLUORIDE PASTE باود PAVEHE WHITENS TEETH and PREVENTS TOOTH DECAY ۵۱۲ ۱۱ ۱۰. a Mari at – Men Sodium Mona Fluoro Phosphate TOOTH اس اف بی فلوراید جوامع دندانپزشکی جهان بکار بردن ترکیبات فلوراید در خمیردندان را تأکید کرده اند. خمیردندان باد ها برای جلوگیری از پاک ۵ کرم خوردگی و فساد دندان محتوی اس اف پی فلوراید (پیشرفته ترین ترکیب فلوراید)
نوه امام على عليه السلام بخاک سپرده شد. * جواب: امام نظرشان این پاریس چگونه از حال ایشان آگاه * سوال: چه کسی برای اولین بود که چون شهود عینی قطبی در میشدید بار با جسد نیمه جان پدرتان روبرو اینمورد وجود ندارند باید رعایت * جواب: مرتبا تماس تلفنی ومتوجه مسمومیت او گردید؟ احتیاط را در کلام کرد و از اینرو داشتیم رفتید؟ عراق شدم. سوال: چرا؟ امام و پدرم بوطن دعا میکردم ظاهرا زوار ایرانی بودند بدیدار * جواب: مادرم، او گفت که مرگ فرزندشان را «مشکوک * سئوال: چه مدت بعد به پاریس و بالاخره در اواسط همان سال راهی پدرم آمدند و از وی وقت ملاقات صبح وقتی از خواب بیدار شدم به توصیف کردند. خواستند. پدرم ساعت ۱۲ شب را اتاق کار پدر رفتم. دیدم روی * سئوال: نظر مادرتان چیست؟ * جواب: پانزده روز بعد باتفاق برای این ملاقات تعیین کرد محل صندلی خودش بخواب رفته. تعجب * جواب: خانم والله هم معتقد چند تن از اعضای خانواده با هواپیما جواب: آنموقع امام دوران ملاقات هم خانه خودمان بود جلو رفتم. صدایش زدم ولی هستند که عمال ساواک پدرم را به پاریس رفتم. تبعیدشان را در ترکیه میگذراندند توضیح میدهم که ما معمولا ساعت دیدم تکانی نمیخورد ومرده است. . بشهادت رسانده اند. سئوال: از وقایع ایران چگونه و پدرم پیش ایشان بود وچون زمان ۱۱ میخوابیدیم وشب مورد بحث هم بلافاصله موضوع به امام که خانه * ستوال: عمویتان حاج آنا احمد مطلع میشدید؟ تبعید امام در آنکشور بسر آمده بود در حالیکه ما خواب بودیم آندو نفر شان در نزدیکی خانه ما برد اطلاع همین نظر را دارند؟ جواب: هر روز از مناطق امام قصد داشتند به عراق مهاجرت آمدند و با پدرم صحبت کردند داده شد واطرافیان، پدرم را به جواب: بله و شاید هم قطعی تر، مختلف ایران تلفن میشد. صداها کنند و در نجف اشرف اقامت نمایند ورفتند. فردای آنروز، من خیلی زود بیمارستان رساندند ولی پزشکان عمر شواهد دیگری هم دارند چون ضبط میگردید و بعد امام صداها را که این تصمیم را عملی کردند از خانه خارج شدم و بمدرسه رفتم گفتند که چند ساعت قبل براثر ایشان بیشتر از من موضوع را گوش میدادند و طبیعتا همه ما از از ما خواستند که بایشان بدون اینکه پدرم را ببینم چون قبلا مسمومیت شدید جان سپرده است. پیگیری کرده اند و به شواهدی این طریق از تمام رویدادهای ایران بپیوندیم. ماه شعبان برد که باتفاق با دوستانم قرار داشتم، ساعت ۸ * سوال: تشییع جنازه چگونه دست یافته اند البته منهم موضوع آگاه میشدیم. مادر بزرگم – همسر امام ـ مادر صبح بود که یکی از دوستان پدرم ورت گرفت؟ را دنبال کرده ام و بهمان نتیجه * سئوال: شما در پاریس چه وخواهرم به عراق رفتم. پدرم مرا بمدرسه آمد ومرا صدا زد و با حال * جواب: بسیار با شکوه و با رسیده ام که عمر رسیده اند. میکردید؟ بمدرسه ایرانیان مقیم نجف که پریشان گفت که آقا سید مصطفی حضور امام وگروه کثیری از * سبوال: امام چه مدت بید از * جواب: قسمتی از کارهای امام کلاس این مدرسه بستری علوی» نام دارد فرستاد و من تا حالش بهم خورده و در بیمارستان روحانیون و شیعیان نجف وانچه مرگ پدرتان خاک عراق را ترک را انجام میدادم و بقیه اوقاتم را باعث شد استقامت کتاب * جواب: یکسال و نه روز کم، سئوال: روزیکه امام بایران وصبر تحصیل کردم. از آن پس وارد بیمارستان رفتم دیدم عمر ومادرم تحصیلات حوزه ای شدم ومقدمات وعده ای از دوستان ایستاده اند وتا امام بود که در برابر این امام، بدلایلی که بر همگان روشن بازگشتند همراه امام بودید؟ کتابهای علمی (دروس قديم) مرا دیدند بغلم کردند وخیر مرگ مصیبت بزرگ و مرگ نابهنگام است خاک عراق را ترک گفتند، جواب: خیر، من پانزده روز سئوال: چگونه؟ فرزند ارشد، بردباری فراوانی از زودتر با هواپیما به عراق رفته و از * جواب: روزیکه امام قصد آنجا با اتومبیل بایران آمده بودم خداوند شدند. این فاجعه نه تنها در مهاجرت از عراق را کردند چون ارتباط هوائی بخاطر بستن خودنشان دادند و تسلیم رضای و کتابهای مطرح از جمله کفایه پدرم را بمن دادند. داشتم دیوانه اصول مرحوم آخوند خراسانی میشدم. چطور ممکن بود پدرم که تا ومكاصب ورسایل شیخ انصاری دیشب صحیح وسالم بوده و در کمال ودرس خارج (که بالاترین مرتبه سلامت بخواب رفته حالا مرده گذشته روحیه امام شکستی و تززلی چهارشنبه اول ذی القعده سال فرودگاههای ایران وجود نداشت. تعلیم دروس قدیم است) را فرا باشد؟ او که ناراحتی و بیماری برد. امام پس از نماز صبح * سنوال: در ۱۵ روزیکه منتظر با اراده تر به مبارزه خود ادامه باتفاق حاج احمد آقا سوار اتومبیل امام بودید چه حالی داشتید. آیا شدند و از نجف بسوی کویت براه وقوع حادثه ای شما را نگران افتادند ولی وقتی از مرز کویت نمی کرد؟ گرفتم. معلمين من، امام خمینی، نداشت؟ بهرحال منتظر معاينات بوجود نیاورد بلکه ایشان مصمم تر حاج محمد باقر صدر وحضرت پزشگان ماندیم ولحظاتی بعد آیت الله العظمی خوئی بودند وزمان پزشکان اطلاع دادند که پدرم براثر دادند تا سرانجام به پیروزی یدند. تحصیل یکسال ونیم طول کشید ، مسمومیت شدید فوت شده است. من ادامه داشت تا از برای تشکیل پرونده وتحقیق کافی * جواب: نمیتوانم بگویم مطالعات نکرده ام گذشتند مقامات کویتی مانع ورود سئوال: نظر خودتان در مورد امام شدند. در نتیجه امام به بصره مضطرب نبودم اما رگ پدرتان چیست؟ خاک عراق خارج شدم و از آنزمان تا در مورد مرگ پدرم احتیاج به کالبد میدیدم رگشتند و یکشب در این شهر قاطعیت ملت ایران برای بازگشت کنون توفیق درس خواندن پیدا شکانی بوسیله پزشکان قانونی بود جواب: من شخصا عقیده دارم ماندند و آنگاه با هواپیما به بغداد امام هر روز بیشتر و برنده تر که پدرم شهید شده است. ولی امام، اجازه ندادند و گفتند که در میشود. از اینرو همیشه احساس رفتند و از آنجا راهی فرانسه شدند. * سوال: ممکن است از دین اسلام، کالبد شکافی حرام * سئوال: چگونه و بدست چه کسی؟ * سئوال: شما هم با امام رفتید؟ چگونگی مرگ پدرتان حاج سید است. وچون امام حاضر نبودند بدن جواب: بدست عمال ساواک و جواب: نه، چون خانواده ام در * سئوال: در راه پیمایی ها شرکت نجف بودند پسرشان کالبد شکافی شود موضوع از طریق مسموم کردن پدرم جواب: بله، در حدود دو دیگر تعقیب نشد وجسد پدرم در * سئوال: امام چه نظری دارند؟ * سئوال: پس از هجرت امام به * جواب: نه، ولی ناظر بودم. امنیت میکردم مصطفی برای ما حرف بزنید؟ – میکردید؟ سال پیش بود که یکشب دو نفر که ایران طلای حضرت امیرالمومنین از ۸۰ جنازه مبلغ EUP رضا کیان ـ عباس ریوندی . رازلیفی – چکی بمبلغ ۱۲/۰۰۰ بانک ملی ایران شعبه پهلوی غلامعباس بختیاری – باقر قاسم ريال – چکی بمبلغ /۷۰۰۰ ریال . شبستر در دفتر نمایندگی اطلاعات جهانگیر . ـ محمد علی مهتری متعلق به گاسقاه پوره مبلغ ۱۰۰۰۰ در تبریز موجود است زاده – محمد حسن خواجه ـ شمسی ریال پول نقد در دفتر مجله موجود دسته چک و چند قطعه عکس . فاطمه ابراهیمی طاهری ابهر . – سیروس طاهر زاده – اقدس تیمور کارت شناسائی: بهجت رستوران – هاشم ناظری راد. عباس فريبا . پور حسین ـ مبلغ /۱۰۰۰۰ ریال متعلق به سوسن اخباری – خازنی – قدیر علی کیا ۔ خسرو ریوندی – محمد صادق رستمی – زهرا اسمعیل – معصومه ابراهیم کوچکی زاد – قدرت الله بنى صديقه آقا زاده – حسین آزادی غلام باقری چکی بمبلـغ دو عدد تراولر چک بمبلغ ۵۰ بندی – ربابه بهرامی – فاطمه کسانی طباجشوقانی ـ محمد باقر اصفهانی نائینی /۱۸۸/۵۰۰ ریال در وجه حامل. دلار متعلق به قدسی دانش حمید رضا ده میانی ۔ عزیز آریک۔ ۔ على محمد عبدالعلی ـ على ـ كيف قهوه ای رنگ با مبلغ سه چک بانکی سپه و کارت زاده رودسری – فروزش پی ۔ حبیب علی رضا پور – * عینک ذره بینی مردانه و /۹۱۷ تومان پول نقد و یک چک شناسایی متعلق به یک شخص کرد منوچهر خرم خوی ـ عبدالمحمدبیت على صالح ثابت قدم – شمسی جاسوئیچی /۵۰۰ تومانی و یک قطعه عکس ای سیاحی – قاسم بیت سیاحی فرح رستوران دخت عبادی ـ قاضی آقچرلی. رستوران * گواهینامه و کارت * پول و چک: چکی بمبلغ یک چک /۱۹۰۰۰۰ ریال و * مدارک تحصیلی مهدی و برگ معافیت و پایان مالکیت و بیمه اتومبیل: داود ۲۰۰۰۰۰ ریال حیدرعلی باقری گواهینامه رانندگی «امیرعلی ناصر صفارمنش – مهوش رفیعی خدمت: عظیم خاک نژاد ۔ سید احمد خسروی فخر ـ سیمرخوش اخلاق- پیشه ور جغلی – محسن فرهنگی – مهرزاد درخشان . على جورسرا – نور پاشا وطن دوست ـ جمیل چادرم – چکی بمبلغ ۴۰۰/۰۰۰ ریال خزانی چکی بمبلغ /۶۲۰۰/۰۰ – ناصر قوامی – شهناز محمدی طاهری ـ سناجردی – فرزام حسین علیزاد شهیر – کارت شرکت متعلق به «علی رجبیان» در وجه حامل قریشی – یوسف عظیمی – علی در آزمون رانندگی محمد حیدری- مدارک ر ۲۹۰ تومان پول چک ۴۶۷۶۰ ریالی در و اشرف محمدی – عباسقلی حیدرزاده غلامرضا بیک زاده ـ ابراهیم امامی قدرت جعفری – کیف پول قهوه ای حامل – عيسى صادق على تپه رمضان نظری اشکنانی محمد . با مبلغ ۵۰ تومان، فاطمه نجف یار ۔ چک بمبلغ /۵۰۰۰ ریال فتوکپی دیپلم – شهین دخت خورسندی عبداللهی متوسطه – پروین محمدباقری گواهینامه جوانان ** صفحه ۵۸ * سال ۱۲۰۱ – ― . PU-
سرودهای ۰۰۰ پیران – ترا به بند اسیران ـ ستم مکن بساط دشمن دین را بسوزیم و بر میشود؟ جواب: من در این سئوال: روزیکه امام بایران بازگشتند چه حالی داشتید؟ جواب: من آنروز صبح خصوص چیزی نمیدانم ولی میدانم | امام می باشد باتفاق حضرت آیت الله پسندیده که آقای مهندس بازرگان تابع برادر بزرگ امام و چند تن از اقوام تعالیم اسلام و نخست وزیر عصر در فرودگاه بودم و لحظه ایکه خلبان انقلاب اسلامی برهبری امام خمینی تو ستمگر به بندگان مسلمان ـ مکن اندازیم دلی تو پریشان ـ مزن شر تو به قرآن بپا خیزیم و کاخ خون بیک ضربت ترا به قتل درختان ـ بدست آهن و فرو ریزیم سیمان – ترا به بوی خوش نان – وجود زشت شیطان را بقعر دوزخ الله الله بارزوی نقیران ـ مزن تو آتش غربی اندازیم فخر شجاعان زرنگ ارفرانس، آن اوج را گرفت تا است و طبعا وسایل هر چه بیشتر | الله الله الله لااله الالف بقلب سنت ایران – بارث پاک اگر جلاد بی ایمان بخواهد خون ما علامت هواپیمایش را برخ میلیونها پیشرفت و تعالی نسل جوان را فراهم | مرد مسلمان . فرزند قرآن جوانان – برسم خوب نیاکان ترا به ریزد منتظر بکشد من در یک آن، سوالی . خواهد ساخت. یار اسیران حیدر صفدر ـ امید مکتب عرفان ـ من و یاران بهم سازیم و بنیادش خطرناک در ذهنم نشست اما وقتی * سئوال: رابطه شما با امام | بگویا الله بگویا الله ترا به نور محمد ـ که هست سایه براندازیم هواپیما بسلامت در باند فرودگاه چگونه است؟ الله الله یزدان مده شکنجه تنم را به تازیانه آهنگ حدی و آیه های گرم و شوق لا الله الا الله دیوان ـ مکش مرا تو بميدان ـ مکش انگیز کنون با شور و شیدائی قیامت ها بپا سازیم نشست با صدای بلند گفتم: الله اکبر * جواب: رابطه پدر ـ فرزندی و بهتان و احساس کردم که در این لحظه در بسیار صمیمی و احترام آمیز این فضای بسته یک مرحله حساس تاریخ ایران قرار * سئوال: لطفا یک خاطره از امام سئوال: خوب حالا از *. جواب: والله خاطره زیاد است. | با سنگ غم شکسته به تهمت و طراح حرم برهردلی نشسته شمشیر تیز شیطان الا معمار و طراح حرم، برخیز فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو چراغ جاودان سوز حرم، برخیز در دارم. برای ما تعریف کنید اندازیم اعتقاد مذهبی خودتان بگویید. شما روزی در عراق، امام در اتاق آیا مذاهب دیگر را هم مطالعه کرده خودشان بودند و بخاطر خستگی | الله الله الله اسلام را بخاطر تکامل و مترقی . آنروز در حال استراحت بودند و هر پنجه ای دریده بودن و اعتلای آن نسبت بساير منهم گوشه ای نشسته بودم. ند خدنگ مردان تر آی روح شجاعت، نفس آزادی درفش سبز قرآن را در اوج آن لاله الا الله عزادار شهیدان حرم، برخیز برافرازیم بزن دستی به شمشیر الم نشرح از سفر اید از غم دوصدگریبان طلسم بندگی بشکن، بیا برخیز بوی گل سوسن و یاسمن آید های ایمان مذاهب پذیرفتید یا صرفا بخاطر پدر مگسی در اتاق پیدا شد که برای | با این همه مصیبت بر انبوه اسیران تو پیک خلوت روحانیان و سینه عطر بهاران از وطن آید امام مزاحمت پدید آورد. امام بشدت | شکر خدا که باز است و جدتان که مذهبی بودند و هستند؟ سوزانی جان زتن رفته باز سوی تن آید * جواب: نمیتوانم بگویم که خسته بودند و احتیاج به استراحت | دروازه مسلمان مسلح، با سلاح شرق و رهبر محبوب خلق از سفر آید پدر و پدر بزرگم تاثیری در اعتقادم داشتند ولی مگس این | شکنجه بگذر و این روزگار تلخ تر از زهر نداشتند ولی من شخصا مطالعات استراحت را از امام میگرفت. ترا بخون شهیدان ـ ترا، به نعره تو شمشیر خدا بر قلب کفار بار دیگر روزگار چون شکر آید گرانجانی هر چه مجاهد زبند و حبس درآید فساد و ستم دگر بسر آید رهبر محبوب خلق از سفر اید ایمانی غريو لاتخف سرده، غريو لاتخف عمر عمیقی بر روی مذهب شیعه اثنی لحظاتی به صبر و تحمل گذشت و شیران ـ ترا به حرمت انسان ـ ترا به عشری کرده ام و از نظر وجدانی سرانجام امام بلند شدند و مگس را آیه قرآن مکن شکنجه جوان مرا خودم را راحت احساس میکنم که که چندین دقیقه موجب آزار و بگوشه زندان ـ مران بدامن شیطان سرده، بگلبانگ مسلمانی چنین مذهبی را پذیرفته ام. . مزاحمت ایشان شده بود گرفتند و مده بدست پلیدان ترا به آه غریبان شنیدید ای مسلمانان بپا خیزیم و بگذار این روزگار تلخ تر از زهر * سئوال: انقلاب ایران بیشتر بدون اینکه کمترین آسیبی باو | ترا به اشک یتیمان ـ ترا به ناله جان بازیم بار دگر روزگار چون شکر آید بهمت نسل جوان به پیروزی رسیده برسانند از پنجره اتاق رها کردند و * سئوال: در مورد جنبه های هنرها دارند. در ایران، ملت ما مرحوم شریعتی یک شیعه اثنی است. در باره این نسل چه عقیده ای پنجره را بستند. آنهمه صبر و تحمل کننده در وسایل و اماکن مسلمان است و از نظر دینی تابع عشر بوده و خدمات شایانی به نسل دارید؟ و اینهمه مهربانی امام واقعا مرا به * جواب: نسل جوان ایران شگفتی و تحسین راداشت. رادیو، تلويزيون، مراجع تقلید خود هستند و مراجع آنها معاصر کرده است و این خدمات راستی سهم عمده ای در بثمر * سئوال: پرسشهای خودتان را در تئاتر چه نظری دارید؟ هم مسلما موسیقی را حرام میدانند و روشن تر از آنست که من شرح دهم * جواب: من هنر را بطور بهمین دلیل موسیقی که مردم ایران او یک معیار برای سنجیدن آفکار کلی اگر در خدمت مردم و در خدمت با آن مخالفند نباید در جامعه ما همه مسلمانان نیست کما آنکه خودش رسیدن انقلاب اصیل ما داشته و مسایل مختلف با چه کسانی در میان این ناشی از حقایق و تعالیم عالیه میگذارید؟ اسلام است که اکثریت جوانان ما بان وقوف یافته و نصب العین خود بخصوصی را نام ببرم ولی بیشتر از کمک میگیرم چون ایشان * ستوال: در دولت آقای مهندس براستی یک راهنما و دوست آگاه مردم چه انگیزه بازرگان چه نقشی به جوانان داده برای من هستند. * جواب: نمیتوانم شخص اسلام باشد قبول دارم اما هنر بطور رسمی منتشر شود. هم چنین عقیده ای را نسبت بخود بمعنای روز که در دنیا متداول * سئوال: راجع به محقق معروف نداشت و بارها در نوشته هایش | دکتر علی شریعتی چه عقیده ای تاکید کرده است که من سخنی است بهیچوجه قبول ندارم. باید دید میگویم و نمیگویم که حتما سخنم قرار داده اند. عمویم دارید؟ اختیاجی برای ر * جواب: نظر شخصی خودم را قبول کنید بلکه میگویم در باره شنیدن موسیقی و استفاده از سایر بعنوان یک جوان مسلمان اینستکه اش بیندیشید. مالکیت اتومبیل و مدارک دیگر – ليلاميان ـ گواهینامه ابتدائی – چهار پزشکی موقت ـ دکتر نادر الياسي- لباس و سه دفترچه بیمه متعلق به محتوی ـ دو عدد شناسنامه ـ نوار و احمد علاف جو. جلد کارنامه دوره دبیرستان – بتول گواهی کار اتوبوس رانی، ۷ – کیف زنانه کرم رنگ – پیراهن متعلق به «علی محمد مراد سید حسن احمدی شاندیزمی. همدانی – امیر محمودخانی. غلامحسین خلق آموز، پروانه حمل . ۲ – کیف سورمه ای محتوی محتوی – – کارت شناسائی – کارت على صالح ثابت قدم دانشجوئی گواهینامه رانندگی – تفنگ خفیف کالیبر ۲۲ رضا احمدی رادیو دفترچه بیمه و گواهینامه عبدالحسین سیاح طاهری – قاسم و سند ازدواج – پروین عباس نژاد و چکی بمبلغ ۲۰۰۰ ریال و وسایل «ذوالفقار غیبی» عبدالمحمد بیت سیاحی. هما رحیم نژاد ۳ – کیف قهوه ای گواهینامه رانندگی – کارت شناسانی – دفترچه یانس». دیگر «هایکانوش باباقالوسـت اتومبیل مسروقه پیدا شده که طلب». * اتومبیل تختی بوسیله اهالی محل دو قدسی دانش * دفترچه حساب پس انداز: حساب پس انداز ۲ شناسنامه و ۸ ـ ساک برزنت دور قهوه ای مشخصات این اتومبیلها عبارتند از پروین رستگار شهرودی – چکی به مبلغ ۵۰۰ تومان متعلق به محتوی شلوار، چادر و یک زنبیل کامیون (کفی) آهن کش به شماره * دفترچه بیمه: قرمز رنگ شامل لباس چادر. بلوز ۸۳۵۷۳ که بر روی بدنه نوشته شده محمدرضا افشار نجاتی واده عبداله ـ محمدعلی اصغری – جعفر اسلامی ۴ ـ کیف قهوه ای – گواهینامه محمد عبدالهی خبیصی رانندگی – صد و ده تومان پول – محمد مصحفی – زينت حسینیان . كامرا. یکدست کت و شلوار ـ دو بلوز و علیرضا عطالهی – ایران وجدانی – اکبر صالحی محمدحسین محبت صفا و فاقد شماره رسمی است و اتومبیل دیگر اتومبیل پیکانی است به رنگ ۹ ـ یک کاور لباس مجنوی آبی متمایل به مغز پسته ای به شماره ۳۸۸۹۴ تهران ـ ص که از ماه در این خیابان پارک شده است که صاحبان آنها میتوانند اصغر شم زن – شهرام خدادادی * پاسپورت ۵ – ساک محتوی سه عدد یک کلاه که در دفتر مجله موجود است. بهمن قربانی بیطرفان نظری – غلامعلی – پیراهن – شناسنامه و وسایل دیگر نوروز کرمی ۶ – کیف قهوه ای شامل سه دفترچه بانکی – گواهینامه رانندگی «ایرین الیزابت و نیگه پاسپورت عینک و مدارک دیگر با ارائه مدارک و مشخصات به ۱۰ ـ کیف قهوه ای زنانه حاوی دفتر مجله جوانان از محل دقیق آن ساک و کیف ساک بزرگ محتوی شناسنامه – بست چک – کارت ۱۱ – ساک قهوه ای رنگ مطلع شده و تحویل بگیرند. * جوانان * * سال ۱۲۰۱ 9 -P – اسناد سند مالکیت زمین و مدارک دیگر، قسمت اله شاهوردی – چند برگ استاد احمد خانلری – پروانه در این عمیق زندان – در خیابان آرامگاه ۱۸ متری
ایران در هفته ای که گذشت ات: آیا هیچکس باورمیکندمادرایران هستیم؟ ر جوان در مدارس ایران خالی بود ماند قرار بود چگونه اجرا شود؟ اری هستند نه تجزیه طلبی جنجال سخنان مدیر عامـل تلویزیون ه بازگشت؟ چرا راه پیمایی چریکهای فدائی به اجتماع تبدیل شد؟ اولین روز سال تحصیلی پس از یک اعتصاب طولانی بنام امام خمینی وزیر عکس امام و با امید به طلوع آزادی آغاز شد. قطب زاده، حرف انگیزترین یاسرعرفات در دیدار با نخست وزیر و وزیر امور خارجه ایران رهبر بزرگ ما، معلم بزرگ ما نیز درمیان آنها دیده میشد. همه جا با استقبال پرشور مردم مواجه گردید و انقلاب ما را طلیعه ای برای آزادی تمام ضمنا درهمین سفر، با تخلیه سفارت فلسطین در ایران معرفی و مشغول کار حضرت آیت الله خمینی، زعیم بزرگی درسخنرانیهایش ضمن تمجید و تحسین ملتهای رنجدیده و ستم کشیده جهان اسرائیل در ایران فلسطینیها این سفارت شد. عرفات در یکی از سخنرانیهایش است که ملت ایران را در این نبرد رهبری فراوان ملت مبارز و قهرمان ایران، بویژه ملل خاورمیانه دانست. بقیه درصفحه ۶۲ را دراختیار گرفتند و نخستین سفیر اظهار داشت: لاق بخاطر خوردن مشروب در روی جلد تبریز حکم را دادگاه اسلامی صادر کرده است جدید ترین عکس امام خمینی واعظی و عده دیگری از روحانیون بدستور آیت الله واعظی برابر شرع عکس روی جلد جدیدترین عکس رنگی است دادگاه اسلامی تبریز، جوانی را بجرم تشکیل گردید و متهم که جلیل آقاجانی مقدس اسلام به ۲۵ ضربه شلاق محکوم ستی به خوردن ۲۵ ضربه شلاق محکوم نام دارد اقرار کرد که از دیوار ساختمانی گردید و حکم دادگاه اسلامی درمیدان که بوسیله مصطفی کاویانی خبرنگار عکاس کرد. جلسه دادگاه درمحل کمیته منتخب بالارفته، بطری شرابی پیدا کرده و آنرا امام خمینی با حضرت آیت الله خورده و ضمنا کلید برق ساختمان را نیز گردید. دادگاه اسلامی قرار است درمورد مجله جوانان بطور اختصاصی از امام خمینی دزدیده است.جلیل که توسط ماموران دزدی جلیل نیز حکمی برابر شرع مقدس گرفته شده است. منجم تبریز با حضور صدها شاهد اجراء کمیته امام خمینی دستگیر شده بود اسلام صادر کند و بمرحله اجراء بگذارد. حکم دادگاه اسلامی بمرحله اجراء گذاشته شده و دارند چلیل را برمیدان منجم تبریز . شلاق میزنند اسلحه در دست آدم ناشی مادر معاون دادستان تهران را کشت بی احتیاطی کارگری که ث) که در دست کارگر منزل ایشان دارد در گفتگویی با خبرنگار ما تفنگ از ـ ث) بدستش افتاده بود بود شلیک شد و به وی اصابت کرد مادر آقای نوربخش معاون اول و او را نقش زمین ساخت. این من داشتم تفنگ را پاک دادستان تهران را از پای در آوردو کارگر که از کودکی در منزل آقای اظهار داشت: رجب مرگ او شد. میکردم که گلوله ای از آن شلیک بخدا من بيگناهم. خانم بمن نوربخش کار میکرد روزیکه تفنگ (ژ ـ ث) بدستش افتاد خانم گفته بود که تحویل بده و من میخواستم تمیزش کنم و صبح نوربخش بوی تاکید کرد که آنرا به کمیته انقلاب تحویل دهد. کارگر تحویل بدهم که این حادثه پیش خبرنگار حوادث شهری مجله جوانان مینویسد: دوشنبه شب هفته گذشته خانم تاج السادات نوربخش مادر آقای هم قبول کرد و قرار بود تحویل دهد آمد نوربخش معاون اول دادستان تهران ولی آنشب وقتی گلوله شلیک شد و جنازه به پزشکی قانونی انتقال اتاق خانه اش مشغول کار بود خانم نوربخش برزمین افتاد معلوم یافت و محمد دستگیر و به شعبه شد که تفنگ هنوز تحویل داده نشده است. این کارگر که محمد نام سوم بازرسی اعزام شد. که ناگهان گلوله ای از تفنگ (ژ – جوانان * صفحه ۵ * سال ۱۲۰۱ –
این دانشجوی شجاع ان ١١:٢٦ ۱۷ دو دختر مرز گوار ضرت آیت الله طالقانی باشریف فرمان خود بمنزل اینجانب مقرر فرمودند . سانیکه در وقایع اخر شهید داده اند بر سر درب منازل خود رم قرمز رنگ با مشخصات شهبد خود نصب نمایند . ومرا بوسید و چیزی نخواست… از لباس نو پرهیز درمان آنها همت میکرد که سخت نگران داشت و هرچه بزرگتر میشد شب حادثه ومضطرب بودم گفتم عزت! من هم شخصیت تازه ای میگرفت. غذا کم عزت از روزیکه در امروز با تو میایم ابتدا نمی پذیرفت میخورد، کم میخوابید، از تجمل دانشکده پزشکی قبول شد بدنیای ولی وقتی اصرار مرا دید مگر گوشه دانشجوی اینجانب عزت الملوک کا دسی بیزار بود… ولی در صحبت به دیگران تازه ای قدم گذاشت دیگر بکلی خود باباجون من راضی نیستم ولی خوب دریاری به زیردستان سرشار بود . را وقف بیماران کرد.. واز روزیکه بیا. میان راه سفارش زن سیده ای را ثمر رسیدن انقلاب حق و حقیقت به شهادت رسید شب عروسی خواهرش یک دست مبارزات ملت برای آزادی اسلام که در مشهد است بمن میکرد اشد لباس نوبرایش خریدم ولی باورتان ورهایی وطن از چنگ دژخیمان میگفت بابا حتما حالش را بپرس نمیشود اگر بگویم لباس را نپوشید واستعمارگران شروع شد وجوانان وکمکش کن.. بعد سفارش میکردند و بعد هم به دیگری بخشید م با تن به شهادت دادند «عزت، آرام برادر کوچکترش محمود برسیم اصرار کیک عروسی را بابرادرش وقرار نداشت به صحنه نبردها مواظب حالش باشم. بنظرم میآید به یک پرورشگاه برد تا بچه های میرفت، جوانهای مجروح را با خود که عزت دارد وصیت میکند.. مرتب کوچک بی پناه با این کیک جشن به بیمارستانها میاورد و در معالجه سفارش میکرد. نمیدانستم چه آنها همت میکرد بگویم.. میان راه گفت باباجون باید این اطلاعیه برس در خانه کاوسی | نصب شده است شعر خوب بیمارستان هزار تختخوابی، همه آنها دخترم، تازه به شخصیت والایش پی بگیرند که «عزت، این دانشجوی شجاع را بردم، تازه می فهمم که چرا آرامگاه * ترجمه قرآن ـ خط زیبا – شب حادثه «عزت، حال وهوای به بیماری سر بزنم تو برو تا من بعد میشناختند ناراحت و اندوهگیند دخترم را استادان، دانشجویان و . دیگری داشت وقتی به خانه آمدشام بیایم. وقتی بخانه عزت رفتیم مادرش قرار دوستانش در میان چمن های «عزت، خدای مطالعه بود.. نخورد و یکسره به اطاق خود رفت… ساعتی بعد من در بیمارستان و آرام نداشت برادر کوچکش بیمارستان، در قلب خودشان، در آنجا قرآن را ترجمه میکرد… خیلی زیبا وقتی به سراغش رفتیم به نماز دنبالش بودم که ناگهان در گوشه ای رگشته و بی قرار بود، تنها پدرش که صدها شهید… با لبخند لبیک داشت و شعر خوب میسرود… ولی مشغول بود.. این عبادت تا ساعت او را دیدم که رو به قبله ایستاده با سری افراشته و با غرور از عزت گفتند… در آنجا که فریاد آزادی تن اهل دنیا و دنیانیان نبود یکبار به ۳ نیمه شب ادامه داشت… هربار ب و در حالتی خلسه دار غرق است. فداکاری او، تجلیل کادر پزشکی دژخیمان را لرزاند با دست خود بنا اطاقش رفتم دیدم مشغول شمردن اطاق رفتیم تا با او حرف بزنیم مرا که دید گفت باباجون چرا دانشجویان از عزت سخن گذاردند تازه می فهمم و چه دیر پول است… برایم نگفت این پولها نتوانستیم حالت روحانی او را آمدی؟ چرا خودت را اذیت میکنی فهمیدم… چه دیر دخترم را شناخ چیست ولی بعدها فهمیدم برای بشکنیم چنان در خود و با خدای خود . گفتم دخترا! برای تو نگران هستم. بیا پدرسرش را بالا میگیرد و سپور محله فوق تعیین کرده. که رفت و آمد ما را احساس دست بکش… کار دست خودت میگوید * پدر چه میگوید . با غرور میگوید اجازه بدهید از «عزت» هفته ای دوبار به کرج نمیکرد. دستهایش بیالا وچشمانش نده… عزت نگاهی بمن کرددستم را «عباسعلی کاوسی، پدر کودکی «عزت» شروع کنم میرفت تا به دختربچه های بود زیر لب دعا میکرد و گاهی گرفته وگفت باباجون من مال این عزت الملوک میگوید بعداز مرگ زمانیکه همه بچه ها در هیاهوی چادرنشین درس بدهد و کمک های در کنار پلک هایش برق اشک را مردم هستم.. من باید به یاریشاز بازیهای کودکانه غرق بودند دختر اولیه و امداد بیاموزد، به پرورشگاه می دیدیم همه به بستر رفتیم ولی بیایم. و بالاخره مرا روانه خانه کرد کوچولوی من دنیای دیگری ها سرمیزد و بچه ها را نوازش میکرد چراغ اطاق «عزت» همچنان روشن داشت… نماز میخواند روزه برایشان هدیه میگرفت هیچگاه از من و مادرش بیمارستان سر میزد و به پانسمان و فردا زمان خداحافظی مادرش نشد بلکه تلفنی بما خبری نداد هنگی تا صبح نگران حالش بودیم مخصوصا تا صبح نخوابیدم، صبح زود پسرم سراسیمه وگریان آمد وگفت بابا پاشو با خنده شهید شد آن شب نه تنها خبری از «عزت بود جیگری ب فیلم هایشان . . وحشی را بر پرده داشتند مازستیک بر سر در خود نوشته بود فیلم انقلانی میشل استروکوف و ها فیلم هایی مثل آپاچی | برویم دنبال عزت.. من دیشب خواب قاتل نیست، بیر، سامورایی | بدی دیدم توی راه پسرم مرتب مرا هل میداد انگار عجله داشت… ه هشدار مجدد مجله جوانان مجله جوانان که چندین بار | نمیرفت سینما ها نیز همزمان با پایان شاید این سیاه، ضربه انتقام و پسر شش بمقامات مسئول هشدار داده است | اعتصاب ها کار خود را از سر گیرند خاطر میباشد که سینما ها هنوز در وضع میلیون دلاری را بر پرده داشتند نکته جالب آنکه در بازگشایی سینما | مرتب میگفت بابا عجله کن… باید خصوصا که گفته میشد در انقلاب بلاتکلیفی بسر میبرند و نخواسته اند در ها سینمای فارسی جاتی آنچنانی نداشت | عزت را پیدا کنیم.. متاسفانه او را که نگذارند خون بیگناهانی که | اسلامی جانی برای سینما ها وجود ندارد مورد خرید فیلم های دست اول و گران درمیان دود و آتش جان باخته اند صبح روز شنبه که بخیابان آمدیم قیمت ریسک بکنند پامال شود و هر چه زودتر دست متوجه شدیم سینما هایی مثل سانترال جنب و جوش در لاله زار بیش از هر خارجی کارشان را شروع | بازگشتیم گروهی از بچه ها اندرکاران اصلی توطئه را دستگیر | شهر تماشا و انیورسال که در میدان ۲۴ جای دیگر بچشم میخوردر کلیه سینماها کردند سینما ها عموما با نمایش فیلم های | آنروز تا ظهر نیافتیم.. وقتی به خانه منتظرش بودند همه جا شلوغ بود، کنند و به ملت ایران بشناسانند اسفند (سابق) وجود دارد شروع : کرده و برای سانس صبح خود کار شده اند تئاتر های این قسمت از شهر مشغول هفته اول سینما ها اکثرا باردیگر تاکید میکند که رسیدگی | میفروشنده ما به سایر نقاط شهر هم . کند بود و استقبالی که در فوری باین پرونده، تنها درخواست | زدیم و متوجه شدیم کلیه سینما هایی ک برحق و طبیعی بازماندگان شهدا و تظاهرات گذشته دچار آتش سوزی و میخورد وجود نداشت. یکی تمام افراد ملت ایران است و اینک | تخریب نشده اند شروع بکار کرده اند سینما ها در این خصوص که رژیم فرعونی نابود شده و البته بعضی از صاحبان سینما ها که مردم گرفتار مسائل شخصی دادگستری ملجا و پناهگاه محتاط تر بودند روز شنبه سینماهای خود . اعتصاب را بحالت انتظار نگهداشتند. آنها ویترین ستمدیدگان و مظلومان شده است | های خود را باز کردند ولی از نمایش فیلم . بدهند. از بجای دست روی دست گذاشتن و | خودداری نمودند و منتظر نتیجه کار است و بیشتر البته قرار است در آینده فیلم هایی | تیراندازی وزد وخورد ادامه داشت مثل سفر سنگه مرثیه و گوزنها از وما دوباره برای یافتن عزت براه سینمای ایران بنمایش در آیدو حدود چهل فیلم که قبل از حوادث اخیر ساخته شده افتادیم مهمی بسر میبرند زیرا اکثر آنها مرا به بیمارستان داریوش دارای صحنه های فراوان سکسی است | راهنمایی کردند. توی محوطه شرائط فعلی نمایش آنها امكان بیمارستان… یک آقاتی داشت با نیست. گویا قرارست تا حد امکان اطرافیان حرف میزد… بله.. مختره نتوانند بکار نمایش در آید و یا درباره | توی رگبار مسلسل ها…. دستش را صحنه ها پس از سانسور ری شود دراز کرده بود تا آن جوان مجروح را بی اعتنا از این فاجعه عظیم گذشتن | سایر سینما ها شدند. این عده که متوجه اینروز ها نمایش داده میشود قبلا مشاهده سینماها در حال حاضر فقط تا ساعت نجات دهد وسرانجام خود را به وسط هر چه زودتر برای افشای اسرار این شدند روز شنبه بخوبی و خوشی برگزار . کرده اند در یک گشت و گذار در شهر بنمایش فیلم مشغولند و باید گفت خیابان رساند. جوان مجروح را با توطئه دست بکار شوند و توطئه شده از روز یکشنبه، اقدام بنمایش فیلم فیلم هایی را که بر پرده سینما ها بود از برخلاف گذشته کارشان در صبح ها از کشاند ولی ناگهان گلوله ها از گران اصلی را شناسایی و معرفی نظر گذراندیم سینمای شهر تماشا شب بهتر است و این مسئله شاید بدان در حال حاضر اکثر سینما هایی که سامسون و دلیله را که یک فیلم قدیمی خاطر باشد که مردم شب ها زودتر بخانه را سوراخ سوراخ کرد. باورتان نمایند و به مجازاتی که درخور آنان در حوادث اخیر سالم مانده اند مشغول نمودند است نمایش میداد آسیا و نیورسال تواما عنکبوتهای های خود میروند خندید… با – جوانان * صفحه ۶۰ ۴۰ سال ۱۲۰۱ بنده کمترین ۔ عباسعلی کا دسی تها متهم… ثابت شد که دستگیری آن جوان، توطئه ای از طرف ساواک افکار عمومی از آلودگی دست عمال رژیم نخست وزیر در این جنایت وحشتناک است. > ما همه نمیخورده
توضیح و پوزش راهی برای خروج پدر و مادر عزت الملوک کاوسی در گفتگو با خبرنگار جوانان پدر شهید شد.. عجیب بود تا بحال ندیده سردخانه راهنمایی کردند… از پله ها بودم این همه رشادت این همه که پائین میرفتم میدانستم که عزت میکند ومیگوید: دخترم دانشجوی عزت در اینجا نفسی تازه متاسفانه در بعضی چاپها در صفحه پارکینگ جوک تصویر راهی برای خروج دوتایی روی هم چاپ شده اینک اصل جسارت… درود بر چنین دختر و پدر منتظرم هست… وقتی بالای سرش سال دوم دانشکده پزشکی بود، اما تصویر و جواب صحیح آنرا در صفحه ۴۸ ملاحظه فرمائید. ومادرش… انگار یه کسی بمن رسیدم. صورتش کاملا می خندید. یک پرستار داوطلب واقعی برای دفتر فنی جوانان گفت… از عزت حرف میزنند… از چشمان درشت وخوش رنگش رو به انقلاب بود وشجاعانه برسراین ایده – دختـرت ولحظاتی بعد مرا به من بود. انگار با من حرف میزد. جان داد مجموعه کاخهای دوه کمی از کاخ شمس یعنی مادرش آناهیتا که فقط چهار سال دارد کام شهباز بچشم میخورد که دست میباشد. که دارای چشم انداز ده امیرآباد را بزور گرفتند دارای چنان کاخی است که بسیار گیرانی میباشد مجهز بکلیه ساکنین آنرا به ولدآبـاد ده نداشت. انقلاب حسین آباد مهرشهر میباشد. درگوشه ای از این کاخ در میتواند پذیرای صدها میهمان امکانات رفاهی میباشد در مقابل شورقشلاق منتقل کردند. درب های ورودی نقاط خلوت آنها برای ساختمان چایخانه علی نگهداری و محافظت میشود طی بازدیدی که از کاخ و دستگاه بنز، یکدستگاه رنجروور . باشد. * کلیسای خراب شده اطراف لن داشتیم باین نکته پی و یکدستگاه پیکان پارک شده یک سالن بزرگ پراز اسباب تابلوهایی نصب شده که روی آن بابا که محلی برای تفریح شمس و قسمتی از این کاخ چشممان به بردیم که شمس پهلوی باستخر، بازی بچشم میخورد برای این نوه صورت یک سگ نقاشی شده میهمانانش بود زمینهای مردم را سک در کلیسائی افتاد که خراب شده بود دریاچه، رودخانه فواره علاقه کاخ همه گونه وسائل چهارساله تا آنجا که توانسته اند است یکی از پاسداران گفت این گرفتند یکی از پاسداران جوان که محلی زیادی داشته زیرا تا آنجا که زندگی بچشم میخورد و سالن خرج کرده اند و صدالبته که این تابلوها نمایانگر وجود چایخانه را ساختند فقط برای آنکه بود وقتی متوجه حیرت ما شد ممکن بود چه در داخل کاخ و چه های متعددی که هرکدام با پول از راه زحمت و کوشش این نقاط میباشد و چنانچه کسی پس از اسب سواری در آن نقطه گفت گویا این کلیسا را بخاطر خارج آن از وجود آب بهره برده گرانترین فرشها و زینت آلات بدست نیامده است جلوتر میرویم بدون اطلاع وارد این منطقه میشد بتفريح و استراحت بپردازند. فرزند شمس که آمریکایی بود تزئین شده بود بچشم میخورد در فاصله ای حدود پانصدمتری وکارش با سگهای نگهبان بود. اجازه نمیدادند در زمینهای بود ساخته اند و قبل از آنکه ایران لوازم موجود در کاخ تماما مطلا کاخ آناهیتا کاخ دیگری جلب نظر می کند می * غصب ز را ترک کنند خودشان آنرا خراب بود و تابلوهای گرانقیمتی بردیوار باز هم براه پیمایی خود ادامه گویند این کاخ متعلق به شهریار فرامرز ترایی یکی از پاسداران داشتند که آب داخل کاخ کم کردند کاخ بچشم میخورد میدهیم. کاخی با یکنوع معماری پسر اشرف میباشد، کاخ شهریار که ساکن حسین آباد کرج میباشد میشود باید گفت کاخ مذکور به کاخ شهباز فرزند شمس عجیب و غریب توجهمان را جلب قبلا متعلق به شمس بوده و بعد از زیباترین وجهی معماری شده و پهلوی آنکه کاخ مروارید ساخته شده کردیم وقتی قرار شد این کاخ ریال خریدند مصالح و لوازمی که در آن بکار نقطه دیگری از این زمین پاسداران می گویند این کاخ وی بانجا نقل مکان کرده است ساخته شود زمین های ما را متری رفته از گرانترین و بهترین وسیع و چمن کاری شده کاخ . أناهيتا متعلق به نوه شمس اطراف کاخ شهریار را رودخانه و گرفتند و زمین ناجور تحویلمان خودمان چاه بزنیم زیرا عقیده گفت ما در اینجا کشاورزی می زمین ها را از مردم متری ۱۷ کند. ۱۵۰ تومان فروختند. باند فرودگاه مجموع دریاچه عظیمی فرا گرفته و این دادند گوشه ای از دریاچه اطراف کاخ و پل زیبایی که بر روی آن زده شده جوانان * صفحه ۶۱ * سال ۱۲۰۱ 9
یاسرعرفات ارتشی میرفت وعده ما کم بود بازحمت زیاد خود را از مقابل نیروهای ارتش کنار طراحان عملیات کماندونی فلسطینی چهره خبر ساز بود بدنبال زمزمه هایی در مورد اعمال سانسور در اخبار شرکت دارند و این گروه میخواهد با تلویزیون شنیده . عملیات ویژه ای شاه را ربوده و بایرلن کشیدم و آن محل را ترک کردم و از آن میشد که موجب اعتراض عده ای از بازگرداند میکند. رهبری که فقط به ملت ایران تعلق “سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران و پس متواری شدم. بما دستور داده بودند جها منط کارکنان تلویزیون و همچنین گروههای ندارد. این نبرد فقط نبرد ملت ایران نیست رئیس شهربانی کل کشور به پلیس تهران که پس از استقرار در ساختمانهای بلند حوالی بازار و توپخانه و از جمله مبارز ملی شده بود قطب زاده در برابر عده کثیری از کارکنان تلویزیون بلکه مبارزه همه منطقه مستضعفین دستور داد که در کلیه ساختمانهای مشرف روزنامه های اطلاعات و کیهان، روز است. مبارزه همه نیازمندان و مبارزه همه به میدانها و مراکز عمومی سخنانی ایراد کرد و نقطه نظرهای خودرا یکشنبه هر یک از کارکنان مطبوعات را سرشار از نور و امید که بتمامی این ملحق شوند دستور رحیمی این بود که دیدیم بی محابا بگلوله ببندیم ولی شهرسنگر بگیرند تا نیروهای ارتشی بانها برده شدگان است. روزگاری آغاز • در مورد سانسور و کیفیت کار جهه متحد دانشجویان و جوانان ایران با انتشار بیانیه ای خود را اعلام کرد و نقطه رهای خود را عنوان کرد عمده ترین این اعلامیه بشرح زیر است تلویزیون در آینده تشریح کرد وی د منطقه روشنایی خواهد بخشید. آنروز پس از اعلام حکومت نظامی در ساعت خوشبختانه با عملیات و دستورات بموقع ایدئولوژی انقلابی اسلام، ایجاد این سخنرانی به گروهی از کارکنان یک بزرگ بگین (نخست وزیر اسرائیل) میگفت ۴/۳۰ بعد از ظهر روز شنبه، افراد پلیس جلوگیری شد و کودتا عقیم ماند تلویزیون و همچنین نویسندگان علاقه و انگیزه در جوانان وطن برای از مقامات عالیرتبه ارتش که طرح مطبوعات که سانسور در تلویزیون را انتخاب راه اسلام، ایجاد یک بازری دروزگار سیاهی برای اسرائیل آغاز شده دست بکار سنگرگیری شوند و اسرائیل) آمد و گفت: «زلزله ای آغاز شده کودتایی درشرف تکوین است. کودتاتی کودتا را ریخته بودند بشدت عصباتی است. بعد از او موشه دایان (وزیر خارجه دستورات و قراین آشکار برد است که به اسرائیل خواهد رسیده و من که قرار بود درنیمه شب یکشنبه ۲۲ آبانماه بودند و ارتشبد قره باغی (رئیس ستاد هیات موسس سازمان رادیو تلویزیون درمان بیماران، اشاعه فلسفه و فرهنگ ملی ایران روبرو گردید. قطب زاده گفت اسلامی، حمایت و یاری بدولت موقت در محکوم کرده اند تاخت و آنانرا کسانی توانا و قدرتمند از جوانان مسلمان برای خدمت به قرآن و ملت مسلمان، ایجاد یک کرد که میخواهند از پشت به انقلاب اسلامی ایران خنجر بزنند که البته صندوق تعاون برای اعطای وام بدون ارتش ضد ملی) پس از اطلاع از تخلیه میگویم آری، چرا که زلزله ای آغاز شده انجام شود ولی بدلایلی انجام نشده بود کلانتریها شدیدا سهید رحیمی را مورد این گفته های وی با اعتراض شدید بهره (قرض الحسنه) به جوانان برای است. زلزله ای که ارکان مزدوران این بهرحال از دستورات سپهبدرحیمی یکی مواخذه قرار داد اما نویسندگان مطبوعات و اعضای شورای ازدواج و تهیه مسکن و ابراز کارو منطقه را خواهد لرزاند. زلزله ای که همه هم این بود که نیروهای پلیس و ارتش، مبهوت نمیدانست چه شده و بهرحال روز استعمارگران را فروخواهد کوبید هر جنبده ای را که روز یکشنبه ۲۲ بهمن یکشنبه ۲۲ بهمن، مراکزی که جای شهدای نوجوان و جوان ماه درخیابانها دیدند بگلوله ببندند پلیس و نیروهای انتظامی در آنها سنگر که انقلاب اسلامی ایران متعلق به استقرار حکومت اسلامی و نظامی که در درمدارس ایران خالی بود. * مدارس ایران – کودکستانهای تهران این موضوع را با من درمیان بندی میکردند بدست چریکها افتاده بود. قرآن بنام خسطه از آن یاد شده است (قسط سرلشکر محمد جواد مولوی رئیس پلیس پابرهنه ها و طبقات نقیر اجتماع است. در كس بقبر تلاش و زحمت و تلویزیون با چند میلیارد ریال بودجه کردها طالب خودمختاری هستند دبستانها، مدارس راهنمایی و دبیرستانها – گذاشت و ابراز نگرانی کرد. زیرا وی از استعداد خود درآمد داشته باشد) و حیف و میلهای زیادی شده و بهمین دلیل ا پیام امام خمینی از روز سه شنبه اول مدتها قبل، از حکومت شاه رویگردان تشکیل یک واحد رزمنده و مجاهد از درآینده از پرداخت حقوقهای بیش از ۱۲ اسفند ماه باز شد و کودکان و نوجوانان و شده بود و اعلامیه هایی را که از طرف هزار تومان جلوگیری میشود. من خودم طريق انتخاب و پرورش استعدادهای متناقض و در مجموع نگران کننده ای جوانان ماباردیگر اما این بار با روحیه ای نیروهای مخالف منتشر میشد بدنت نهفته در افراد داوطلب و مستعد نیز هیچگونه خونی از تلویزیون * چرا راه پیمانی چریکهای فدائی نه تجزیه طلبی کردستان هفته گذشته مرکز در تهران شایع بود که یک گروه از دیگرگونه و کنجکاو و پذیرای انقلاب مطالعه میکرد من که از دوسال پیش کردها اعلام استقلال کرده و دریافت نخواهم کرد و نقط ماهی در هزار بکلاسها رفتند. درشهربانی کل کشور مخفیانه میگفتند رادیوی آزاد کرد هم براه امام خمینی دراین پیام ضمن نهضت مردمی ایران فعالیت میکردم انداخته اند. دولت بازرگان هیاتی سپاسگزاری از دانش آموزان و معلمان درصدد بودم تا در زمان مقتضى بنفع • آقای داریوش فروهر وزیر وارد عمل شوم. دستور آنروز رحی پانصد تومان از امام خمینی خواهم به اجتماع تبدیل شد؟ سازمان چریکهای فدایی خلق هفته گرفت. * کاخ طلای پرنده چگونه گذشته اعلام کرده بود که روز پنجشنبه اسفند ماه یک راه پیمایی عظیم با بسر پرستی گفته اند: بازگشت؟ کار و امور اجتماعی به کردستان فرستاد فرزندان عزیزم: دیگر این شمائید که تکان داد و دیگر تامل را جایز ندانستم و اعضای این هیات ضمن تماس با شرکت کلیه مبارزان برپا میکند بازگشت هواپیمای اختصاصی شاه . آن منزل امام خمینی است. در باید هرچه زودتر کوشش کنید تا نهال با توافق سرلشگر مولوی، فرماندهی رهبران مذهبی و سیاسی مردم در تهران معروف به «شاهین» که بقولی یک «کاخ آزادی و استقلال کشور را آبیاری عملیاتی را که قرار بود بوسيلـه نمائید. فردای شما فردای دشواری است کلانتریهای سنندج مطلای فروعونی» بود بدون شاه از انتشار این اعلامیه، دفتر تبلیغات امام ر مهاباد و دیگر شهرهای راکش بازگشت و خبرنگاران در دیدار . خمینی اعلام داشت که: «این راه پیمانی کردنشین با خواسته های کردها آشنا از طرف کمونیستهاست و شرکت مجهز به علم و تقوی و شعور شانزده و هنده انجام شود بعهده گرفتم. داخل هواپیما گزارش دادند که شدند. همزمان، جامعه دفاع از آزادی خواهران و برادران مسلمان در آن جایز اسلامی شدید پیروزیتان حتمی آنروز بعد از اعلام حکومت نظامی از انقلاب که در سنندج تشکیل : شیر آب توالت آن هم از طلاست و نیست و امام این افراد را بحضور این هواپیما میتوانست تلفنی : است و اگر خدای ناکرده دراین مرحله ساعت ۴/۳۰ بعد از ظهر، مردم بخانهها طی اعلامیه ای گفت که توطئه تجزیه نخواهد پذیرفت و همانگونه که کوتاهی کنید مسئولیت آن بعهده خود نرفتند و تلفن کلانتریها مرتبا زنگ میزد طلبی از سوی سازمان جاسوسی آمریکا تن از کارکنان و محافظان شاه نیز فرموده اند اکنون دیگر باید ملت به باز شماست. هرگز اجازه ندهید که عده ای و از من کسب تکلیف میکردند که با (سیا) با کمک سازمان جاسوسی ترک بازگشتند و خلبان هواپیما در مصاحبه ای سازی کشور بپردازد و هیچگونه است جهان تماس بگیرد با مشاهی اسلامی را فراموش نکنید. معدود چون گذشته تلخ روزهای استبداد جمعیت چه کنند؟ موقعیت خوبی بود (میت) و عمال ساواک ایران با با خبرنگاران گفت که شاه بری گفته بود اعتصابی نیز نباید انجام گیرد برشما حکومت کنند و اصل دموکراسی بتمام روسانی که تلفن کردند گفتم ملا مصطفی بارزانی طرح شده و بدنبال انتشار بیانیه کمینه تبلیغات اوضاع شهر وخیم است و پلیس را یارای ملامصطفی در نظر دارد با کمک هفتاد که میتواند او را بعنوان خلبان هواپیمای اختصاصی ملک حسن دوم پادشاه مغرب امام خمینی، از طرف ستاد هماهنگی آنچه دراین دوره از کار مدارس مقابله با مردم نیست و برای آنکه کشته هزار عشایر ایل مجافه و بارزانی توطئه استخدام کند ولی او نپذیرفته و بازگشت سازمان چریکهای فدایی خلق ایران این جلب توجه میکرد جای خالی شهدای تشوید بهتر است کلانتریها را تخلیه : تجزیه کردستان ایران را بمرحله اجراء در بوطن را به پیشنهاد وسوسه کننده شاه اطلاعیه انتشار یافت جوانی بود که درطول مبادرات چند ماهه کنید. اغلب کلانتريها مطابق دستور ما آورد در اجتماعی که با شرکت دهها هزار عدم استقبال انتظار اخیر ملت ایران شربت شهادت نوشیده اند رفتار کردند و پس از اولین برخورد با نفر و با حضور اعضای هیات اعزامی ترجم سوی دیگر، شاه، در مراکش، که از اقدام و ایرانیان صفوف متحد خلق و اعلام همبستگی، از داده است. خلاف انتظاری تنهای تنها مانده است و ظاهرا و در تمام مدارس باحترام روح پاک این مردم، ساختمانها را تخلیه کردند و مردم دولت در مهاباد برگزار شد خواستهای جانبازان پرشور یک دقیقه سکوت اعلام توانستند این اماکن را تسخیر نمایند و به کردهای ایران در یک قطعنامه ۸ ماده ای جانب کمیته تبلیغات انقلاب کشوری به وی اجازه اقامت نمیدهد شد. همچنین درتمام مدارس، حتى سلاحها دست یابند. بدین ترتیب کودتا عنوان گردید و بدین ترتیب روشن شد که بعمل آمده است. و نظر باینکه کارگران و دبستانها و کودکستانها نیز، بچه ها درباره چیان با مشکل بزرگی روبرو جمله کشورهای سویس، انگلستا دانش آموزان و فرهنگیان با مراجعت در چهار چوب کشور مستقل و یکپارچه فرانسه از شاه خواسته اند که انقلاب و پیروزی عظیم ملت در مبارزه با پس از تخلیه کلانتریها بطرف دانشکده کشورها سفر نکند چون آنها قادر شدند. آنچه کردها ایران میخواهند خودمختاری بسیار از ستاد خواسته اند برنامه پنجشنبه به جمعه موکول شیزد که فرصت شرکت سخن میگفتند و پیدا بود که در طول چند واحدهای ارتشی در ارتفاعات آن سنگر تجزیه طلبی را آمریکا و دست حفاظت از جان وی و همراهانش نیستند رژیم استبداد و سرنگونی سلطنت پهلوی پلیس رفتم تا با حلیه ای این محل را که ایران است نه تجزیه طلبی و توطئه وزارت خارجه ایران اعلام داشت که از برای همگان فراهم آید و نظر باینکه راه ماه تعطیل مدارس، با مطالعه کتابهای گرفته بودند تسلیم مردم نمایم. ساعت ۵ نشاندگانش در ترکیه و ایران بویژه توسط مصطفی بارزانی براه انداخته است تا ایدئولوژیکی و اجتماعی، بسیار چیزها صبح با افراد تحت اختیارم بدانشکده راههای قانونی شاه را پیمانی روز پنجشنبه میتوانست مانع میگیرد بایران بر میگرداند که محاکمه شود آموخته اند و اگر از درسها بی محتوا و . رسیدم و دستور دادم پرچم سفید صلح را . انقلاب اصیل ملت ایران را از درون جریان عادی امور تلقی شود سازمان نابود کنے برای مصادره اموال او درآمریکا نیز چریکهای فدایی خلق ایران برنامه راه اقامه دعوی خواهد کرد. همچنین گفته : پیمانی روز پنجشنبه سوم اسفند را به توخالی عقب مانده اند درعوض درس برفراز ساختمان بالا ببرند. پاسبانی مامور زمندگی و انقلاب گرفته اند و جنجال سخنان مدیر عامل ایتکار شد ولی وقتی پرچم را باهتزاز در آگاهیهانی بدست آورده اند که آورد براثر شلیک واحدهای ارتشی از که گروهی از چریکهای ایرانی بهمراه شرکت در اجتماعی که روز تلویزیون شایددرطول چندین سال، هرگز درمدرسه طبقه چهارم به پائین سرنگون شد. از قطب زاده مدیر عامل سازمان رادیو اسفند ماه ساعت ۱۰ صبح در تنی چند از افسران رنجر کمیته ای تشکیل داده اند که در آن بعضی از تهران تشکیل میشود دعوت مینماید طرفی چون بیم زد و خورد با ماموران تلویزیون ملی ایران نیز در هفته گذشته دانشنگ نمیتوانستند بدست آورند. شهید مهدی رحیمی فرماندار | وزير… اعلام شده، بنفع شاه و امپریالیس درفضای انقلابی ایران ارجع ترین مصدر بهزیستی مردم شده میتواند کردتانی که عقیم ماند قرار بود چگونه اجرا شود؟ کودتایی که قرار بود درشب ۲۱ بهمن روز چهارشنبه هفته گذشته، اسرار آقای برنامه برای جوانان پاکسازی زندگی با تمام هستی و صداقت انقلابی اش آنان از آلودگيهاي اعتیاد است. باردیگر بیاری مابشتابد و با کمک من نمیدانم آقای دکتر سامی یکدیگر شهرک ترک اعتیاد وزیر وقت بهداری و بهزیستی تاچه جوانان را درمقیاسی ملی، فراگیر و اندازه درجریان این برنامه مبتکرانه مجهزتر دایر کنیم باشد که اعتیاد بوده و هستند اما مطمئنا شخصی که این تحفه نامیمون استعمار را از از سوی یک دولت انقلابی و دولت سرزمین خود بزدانیم. برانگیخته ومنتخب انقلاب جوانان ر.اعتمادی صرتی رئیس ستاد پلیس تهران وی گفت: بعد از ظهر روز شنبه ۲۱ بهمن ماه انان – صفحه ۶۲ * سال ۱۲۰۱ 2 B 20 نیازمندیهای اطلاعات تلفنی آگهی می پذیرد ۳۱۱۰۷۱۸۵ ۵ و ۳۱۱۲۲۴
متولدین فروردین – فال این متولدین فروردین ماه فرصتی پیدا می کنند تا بمسائل روحی و معنوی بپردازند. مسائل روحی متولدین تیر و معنویات در فال این هفته شما نقش مهمتری بخود میگیرد. در روز سه شنبه چه ظاهر و چه باطن شما بنظر مردم زیبا و جذاب می آید و شما از حالا تا دو هفته شما همچنان در زمینه سرشار از انرژی برای انجام امور خود هستید، در | مسائل مذهبی و فکری آمادگی تعلیم و تعلم دارید در زمینه اعتقادات مذهبی فرصت فکر کردن و . روز چهار شنبه بار دیگر توجه شما به درون خود شما متولدین مهر در این هفته باید به امور افزایش پیدا می کند و میخواهید با خود خلوت و با | اندیشیدن پیدا می کنید و بمسائل ایدئولوژیک اجتماعی و مسئولیت های خود توجه بیشتری متولدین مهر متولدین دی باعث شکست و تاسف تان خواهد بود. روز سه شنبه شما بسیار حساس و تحریک این سفر باید حداکثر تادوهفته دیگر انجام شود و شده خواهید بود، بهر کلمه ای حساسیت نشان در غیر اینصورت از انجام آن خودداری کنید. دوستان احساس رضایت و شادی می کنید. خود حرف بزنید و برای آینده خویش نقشه های نیز توجه زیادی خواهید کرد و بحث های شور مبذول دارید چون کم توجهی به مسئولیت خود هفته خودرا با آرامش ورسیدن به فامیل و تازه ای طرح کنید، در روز پنجشنبه بیشتر بمسائل انگیزی خواهید داشت، اصلا روح شما بیشتر دوستان آغاز میکنید، اگر قصد سفر کوتاهی دارید فامیل توجه می کنید، در خانه و میان فامیل کاملا متوجه خداوند و مذهب خواهد بود. در بیان احساس راحت هستید، جمعه کاملا راحت و با آرامشی در خود در روز سه شنبه موقعیت خوبی پیدا می کنید پیش دارید در اواخر هفته شنبه و یکشنبه در کنار چه در روابط نامیل و چه در روابط با محبوب میدهید و این موضوع بضررتان تمام میشود بهتر روز سه شنبه بیشتر به امور داخلی اتاق با میتوانید علائق و احساس خود را بخوبی بیان است از آغاز صبح رفتاری کاملا متعادل داشته خانه خود میرسید، واصولا اگر در خانه و اتاق خود کنید، یک پیام تلفنی یا کتبی باعث خوشحالی باشید از نظر سلامتی جسمانی در روزچهار شنبه تغییراتی در زمینه دکوراسیون انجام دهید در این شما خواهد شد، از درگیری و جر و بحث در روز در وضع عالی قرار خواهید داشت و اگر هم دچار روز بسیار خوب و نتیجه بخش اسـت چهار شنبه خودداری کنید بضررتان تمام میشود کسالتی بوده اید از امروز بتدریج برطرف خواهد روزچهارشنبه با اشخاص تازه ای ملاقات میکنید اواخر هفته مورد محبت بیشتر اعضای فامیل قرار شد، از روز پنجشنبه فرصت های تازه ای چه در که برایتان جالب خواهد بود، احتمال اینکه یک تحصیل و چه در حرفه پیدا خواهید کرد تا خود را ملاقات احساسی داشته باشید یا شخصی نشان بدهید، در رشته حرفه ای خود جلب نظر درزندگی احساسی شمااثر بگذارد خیلی است. خواهید کرد. بهترین روز هفته شما پنجشنبه و پنجشنبه از همراهی دوستان احساس لذت خواهید کرد، جمعه برای برگزاری میهمانی با شرکت در میهمانی خوبست و شمادرهرصورت دریک میگیرید. جمعه خواهد بود. اجتماع شادی بخش شرکت میکنید. متولدین آبان بیشتر از هر زمان دیگر متولدین اردیبهشت برای آینده نقشه خواهند کشید شما میخواهید آینده ه متولدین امرداد متولدین اردیبهشت خود را دقیقا تعیین کنید و در این هفته بیشتر بمسائل آینده خود توجه می کنید، چه در کار و چه متولدین بهمن در حرفه این حالت کاملا بچشم میخورد.روز سه متولدین مرداد در این هفته در بیان احساس شنبه بیشتر با خود خلوت میکنید، تا نقشه های خود خودر اندیشه های خویش توفیق بیشتری پیدا می را تکمیل کنید. از روز چهار شنبه تمام انرژی کنند اگر میخواهید برای شخصی نامه بنویسید یا شما روی فعالیت های گروهی و اجتماعی متمرکز در صدد نوشتن مقاله یا داستانی هستید اینکار را در دوهفته آینده مسائل فامیلی و بروابط با خواهد شد. محصلین و دانشجویان برای جبران حتما بکنید چون توفیق شما در جلب دیگران کاملا والدین و یا همسر و فرزندان متولدین آبان نقش عقب ماندگی بطور گروهی به دروس خود خواهند است. روز سه شنبه شما بسیار حساس و رسید، در اواخر هفته و اوایل هفته بعد شما تشنه تمام افکارتان آماده باش است تا در انجام کارهای پرداخت مخصوصا روز دوشنبه از حساسیت فوق یادگیری و آشنائی بمضائل جدید، دیدار از نقاط خود با موفقیت روبرو شوید. دارد و شما بیشتر به این مسائل خواهید پیش بینی میشود . در این هفته در روز دوشنبه از یک دوست که اعتقاد شماست ضربه خواهید خورد سخت مورد العاده برخوردار خواهید بود و سعی کنید با محبت بنابراین کاملا مراقب باشید اما روز سه شنبه شما جدید و اشنایی با مردم جدید خواهید بود، و یک روز چهارشنبه از نظر جسمانی انرژی بر اوضاع و احوال زندگی خود مسلط خواهید بردر بیشتر به فامیل و والدین خود برسید،روز سه شنبه ملاقات احساسی نیز در فال شما در آن روز ها بیشتری دارید در جلب جنس مخالف نیز دارای برای شروع سفریادیدار دوستان، ملاقات با میتوانید بسیاری از کارهای عقب مانده را کنش بیشتری خواهید بود از اواخر هفته در توجه اشخاص مهم روز خوبی است چهار شنبه از نظر سروسامان بدهید. از روز چهارشنبه ستاره زندگی و مرور خاطرات گذشته لذت بیشتری احساس احساسی در روزهای هفته شما مهم است و آنچه شما در وضع العاده مساعدی قرار میگیرد، از نظر خواهید کرد و به گذشته می اندیشید تا راهی برای میخواهید بدست میاورید ولی با محبت و پاکی جسمانی و روحی انرژی فراوانی برای اجرای نقشه پیشرفت آینده پیدا کنید، روز جمعه از هر گونه های پیشرفت پیداخواهید کرد. بخصوص در امور نه بزور و جبر و تهدید، روز پنجشنبه بهتر است به جروبحث حرفه ای خود داری کنید چون بضررتان بررسی آنچه در گذشته انجام داده اید بپردازید و مالی نقشه هایی برای درآمد بیشتر خواهید کشید بر اساس آن نقشه های آینده را طرح و بررسی کنید که مفیدخواهد افتاد، از روز پنجشنبه تایکماد روز جمعه برای کارهای اجتماعی بسیار خوب و سلامتی شما عالی و مورد رضایت خواهد بود. مایه ترقی و همبستگی شما با دیگران خواهد بود روابط شما با همکاران با همکلاسیها اگر کدورتی تمام میشود وجودداشته بوضع عالی بازخواهد گشت. روزجمعه درخشانی خواهید داشت. و شنبه در زمینه احساسی وضع متولدین خرداد اطلاع متولدین خرداد در این هفته به هیچوجه رویاتی نخواهند بود بلکه با واقعیات سر و کار متولدین شهریور دارند و زندگی نالی آنها طوری است که میتوانند متولدین آذر با یک روحیه خاصی که تحت تاثیر انرژی ستارگان تقویت شده به واقعیات زندگی خود متولدین شهریور در این هفته بمسائل بپردازند و برای پیشرفت در تحصیل یا حرفه نقشه | خانوادگی و فامیلی توجه عمیقی مبذول میدارند های تازه ای طرح کنند، روز سه شنبه در اجرای در بعضی موارد ممکنست احساس ناراحتی کنند متولدین اسفند متولدین آذرماه در این هفته بیشتر بمسایل همین هدفهاست که نقشه هایی برای آینده خود | اما در پایان خواهند دید که فامیل نسبت به آنان تنظیم می کنید، در اواخر هفته یا پول نسبتا خوبی | مهربان و دست و دلباز بوده اند، روز سه شنبه شما خصوصی زندگی خود، بمسائل فامیل، به ایجاد متولدین اسفند ماه در روز دوشنبه درچنان نظم و ترتیب در کانون خانوادگی خود و از این بدست میاورید یا نقشه های شما در امور مالی بهر بسیار تیز هوش و دقیق خواهید بود، در مسئله ای وضعی قرارمیگیرند که اگر برای آینده نزدیک نحوی به نتیجه میرسد اما باید مراقب باشید که نظری صائب دارید، و مورد احترام جامعه قرار قبیل میپردازند و درانجام خواسته های خود هم خود نقشه ای طرح کند با موفقیت روبرو میشوند. موفقند، روزسه شنبه یک تلفن یا یک پیام پولها در راه سالمی بکار اندازید و ولخرجی | میگیرید، در بدست آوردن دوست تا آخر هفته با نکنید، در زمینه احساسی از تنوع طلبی بپرهیزید جلب محبت افراد عادی اجتماع موفقیت و رضایت و وفاداری به محبوب را حفظ نمائید. خواهید داشت. روز پنجشنبه اگر در تشکیلات . اداری هستید احساس موفقیت می کنید، و اصولا از جانب دیگری مورد حمایت قرار میگیرید، فقط کنید تحت تاثیر احساسات تند وزود گذر قرار نگیرید، جوانان متولد شهریور ماه در بیست رین احساس و قلب محبوب در اوایل هفته آینده شود، در روز چهارشنبه انرژی جسمانی شما افزوده درزندگی متولدین آذرماه مایه تفکر آنها خواهد روزسه شنبه به امورمالی و مادی خود یا خانواده تان باید برسید و اگر نقائصی وجوددارد یا پیدامیکنند، چهارشنبه در تغییرات خانگی اگر گرفتاریهایی برای رفع آن باید چاره ای اندیشیده شد همچنین عقاید تازه ای برای پیشرفت توجه بیشتری خواهید کرد، روز پنجشنبه بگذشته مایل باشید موفق خواهید بود، به یکنوع ورزش | میشود و در این روز میتوانید چه از نظر فکری و چه کار بدنی موفقتر باشید، روز پنجشنبه فرصت چه در مسائل حرفه ای و تحصیلی وچه در مسائل احساسی توجه خواهید کرد. قلب شما از بیادآورین | هانی برای خلق و ابتکار خواهید داشت، وایده های یک خاطره احساسی بطپش خواهد افتاد، متولدین قشنگی بذهن شمامیرسد، روز جمعه متوجه وفقترند سلامتی خود باشید یک ناراحتی مربوط به مواد غذایی درفال امروز شما افتاده است. روز شنبه و یکشنبه در مسائل احساسی وضع خوبی دارید. بنیانگزار اطلاعات: عباس مسعودی ج از گروه انتشارات اطلاعات تلفن مستقیم ۳۱۱۲۰۵ بته شما استفاده از فالنامه های سال جدید و منابع ستاره اشناسی عرار معاون فنی ومیزانپاژ محمد حسین محبوبی صاحب امتیاز: جعفر صاعدی سردبیر مجله جوانان: ر. اعتمادی نشانی: تهران خیابان خیام ساختمان | اطلاعات مجله جوانان چاپ «ایرانچاپ، تلفن ۳۲۸۱ تلفنهای هیئت تحریریه: ۳۲۸۳۰۱ ۳۱۱۲۰۵ تلفن روابط عمومی و هایی باکس: ۳۲۸۲۰۳ مصطفی کاویانی یونس علیشیری آذردراواخر راوایل هفته آینده اصولا به مسائل احساسی خودتوجه زیادی خواهند کرد روی جلد ـ امام خمینی
W 300 MO وستندواچ ساخت سوئیس مشهورترین ساعت در خاورمیانه WATCH CO WEST END (W) SWISS ,
در يك مصاحبه اختصاصی با خبرنگار مجله جوانان برای نخستین بار نوه امام اسرارمرگ پدروفر ارشد امام خمینی رافاش در یکشب سیاه، دو نفر زوار ایرانید شب بدیدن پدرم آمدند هیچکس چیزی نفهمید اما فردا پدرم را مرده جوانان * صفحه ۶ * سال ۱۲۰۱ ماجرای مهاجرتهای امام ـ سفر به پا مزار این دختر زیارتگاه عشق، آزادی این دانشجویش کشته شدو درمح مسمومیت در گذشت و دیگری حاج مرحوم حجت الاسلام حاج سید | قربانی توطئه عمال ساواک شده احمد آقا که فرزند کوچک امام است امام خمینی در کنار فرزند ارشدشان – کشور زمان تبعید امام خمینی در ترکیه گرفته شده است. مصطفی خمینی. این عکس در | وبشهادت رسیده است. حجت واینک در کنار امام زندگی میکند الاسلام حسین خمینی در این از مرحوم حاج مصطفی دو فرزند گفتگو درباره تحصیلات وزندگی بیادگار مانده که یکی پسر ودیگری خود، رابطه اش با امام، نسل جوان دختر است. پرسش و پاسخهای ما با رسایر مسایل به سوالات خبرنگاران حجت الاسلام حسین خمینی حجت الاسلام آقای حسین مجله جوانان پاسخ گفت وآنچه بدینشرح صورت گرفته است: خمینی، نوه پسری امام خمینی رهبر میخوانید حاصل این گفتگو است: سوال: لطفـا خلاصـه انقلاب اسلامی ایران، برای * خانواده امام بیوگرافی خودتان را بیان کنید نخستین بار با خبرنگاران یک ما نخست برای آگاهی * جواب: اسم من حسين ونام نشریه ایرانی بگفتگو نشست و در خوانندگان ارجمند مجله جوانان باید فامیلم خمینی است. پدرم حاج این گفتگو پیرامون مرگ مرموز توضیح بدهیم که حضرت آیت الله مصطفی پسر بزرگ امام است که پدرش توضیحاتی داد او گفت که در سال پیش شهید شده است. من امام خمینی، مرگ پدر او را یکی بنام حاج مصطفی پدر حجت ۲۰ سال دارم ودر پنجم مرداد ماه «مشکوک اعلام کرده ولی من الاسلام حسین خمینی بود که در ۱۳۳۷ در تهران بدنیا آمده ام. در آن ومادر وعمريم اطمینان داریم که او سال پیش بطرز مرموزی براثر سال، مادرم که مرا حامله بود برای دیدن اقوامش بتهران آمد ومـرا الظمی خمینی داشتند که از پیامی های خصوصی سردبیر همینجا بدنیا آورد وسپس به قم سن برگشت ومن در قم بزرگ شدم. در ۶ سالگی بدبستان ولی عصر (ع) رفتم وسال بعد در کلاس دوم هموطن عزیز و آگاه من بزرگترین عبادت اینست که بدرون خود بازگردیم، در اعماق مدرسه کامگار ثبت نام کردم. در ناپیدای نفس خود بکنکاش بنشینیم، دردنیای ناشناخته درون سفری آنزمان که ۷ ساله بودم مرتبا به عارفانه بیاغازیم، حقیقت براستی دردرون ماست، باندرون آستانه مبارکه حضرت معصومه خودراهی پیدا کنیم وهرروز ساعاتی را بسفروگشت و گذار علیها سلام میرفتم و برای بازگشت معنوی بپردازیم. بقیه در صفحه ۵۸ →→
زند میکند در ساعت دوازده از این ملاقات ، یافتند ریس – نظریه در باره اسلام، جوانان و هنر و سمبل پرستاری نوین در ایران است جاع در حال نجات مجروحین عوط بیمارستان هزارتختخوابی دفن گردید خبرنگاران جوانان در این هفته اطلاع حاصل کردند که کارکنان بیمارستان هزار تختخوابـی انقلابی کمک میکرد و دراین راه خبرنگاران ما بلافاصله برای هم کشته شد در محوطه بیمارستان اطلاع از ماجرا به بیمارستان رفتند دانشجویان دانشکده پزشکی برای بخاک سپردند و ضمنا بیمارستان و متوجه شدند که دانشجوی شجاع نخستین بار کتر اقبال نیز بنام وی نامگذاری و شهید عزت الملوک کاوسی نام جسد یک دختر دانشجوی پزشکی شد. دانشجویان روی آرامگاه این داشته و بعداز صحبت با دانشجویان را که داوطلبانه در نقش یک دختر شجاع و شهید نوشته اند: پزشکی و کادر بیمارستان بسراغ پرستار شجاع به مجروحین حوادث خونش بردریای پرموج و خانواده اش رفتند تا اطلاعات ترفنده خونهای جویبار انقلاب خلق تازه ای از زندگی وی بدست آورند. راهش و آرمانش آنها مینویسند: این روزها همه مامبارک پرستاران ه همه کادر پزشکی آرامگاه عزت الملوک کاوسی در محوطه بیمارستان هزار تختخوابی پردوام… دو شنبه ۵۲/۱۱/۱۵ امروز باز دوشنبه است دانشجویان و کادر پزشکی بر گور او نوشته اند: خونش امروز باز بسته شد در زیر تازیانه دشمن بر دریای پر موج و توفنده خونهای جویبار انقلاب امروز افسرد گلهای سرخ بیشه ما امروز شهید شد بلبل حقیقت سرا خلق ما مبارک و راهش و آرمانش پردوام… امروز روز عزای ملت ایران است امروز میگرید ابر بر مزار تنها گل * این دختر شجاع کیست نوه امام ـ آقای حسین خمینی عقاید و نظریات خود را با خبرنگار مجله جوانان در میان میگذارند بقیه درصفحه ۶۰ شعری که «عزت» بمناسبت شهید شدن خسرو گل سرخی سرود در لب زمان ما خدایا، باز میمیرد گل سرخی به زیر نیش زنبوران خدایا، باز جغدان کثیف این قفس کشند پرنده ای را در خرابه ها همان پرندگان زندانی قفس فولادیم از لابلای میله های قفس هر چند گاه یکبار بیرون می جهد پرنده ای خونین اما پرواز نکرده می فتد بر خاک تا چه حد تکرار شود این دوشنبه ها؟ میخ از آهن است… ای افسوس هرگز فرو نمی رود در خارا جوانان * صفحه ۷ * سال ۱۲۰۱
مجله جوانان برای نخستین باراسرار ربودن هواپیمای «ایران ایر» از دوبی و بسیار مطالب خواندنی را در سلسله سرگذشت شهدا افشا می کند این هفته مجاهد شهید محمود عسگری زاده محمود عسگری زاده ازمیان مردم یک محله فقیرنشین برخاست بخاطرشان جنگید، شکنجه دید و سرانجام تیرباران شد. محمودعسگری زاده طراح ربودن هواپیما چرا مجاهدین و ماموران ساواک در زندان بغداد زیر شکنجه بودند * جوانان * صفحه ۸ * سال ۱۲۰۱ سرگذشت از دوبی رهبر اطلاعاتی سازمان مجاهدین خلق ۱۵۰۰ مامور ساواكرا شناسایی کرده بود . هد قهرمان هرگز نمیمیرد، خاطره هر کدام از این مردان دارای جانبازان همیشه محفوظ است تاریخی پر ماجرا و امیخته به همانطوریکه عدالت کهنه شدنی دلاوری و بزرگی هستند که نگاهی نیست، مردان راه حق و قهرمانان به زندگی هر یک از اینان میتواند انقلاب هیچگاه فراموش نخواهند درسهایی از جانبازی، فداکاری و شد چون آنها در راه نابودی ظلم و نوع دوستی را بیان کند، از همین ستم و برپایی عدالت همه چیز خود روست که مجله جوانان هر را فدا کرده و زندگی خویش را بر گوشه هایی از افکار و چگونگی آزادی جامعه پیوند زده اند. هته بقیه درصفحه ۵۴ ایران و مادر مجاهد شهید محمود عسکری زاده
نخستین عکسها از مزار مبارز شهید دکترعلی شریعتی در زینبیه شام – پیشنهاد انتقال جنازه شادروان دکتر شریعتی از سوریه به ایران * پیشنهاد انتقال عکسهای این صفحه که مزار محقق معروف دکتر علی شریع زینبیه» شام بقرار اطلاع، جنازه شادروان دکتر شریعتی، با توجه به اوضاع نشان میدهد آقای ایرج واحوال حاکم درایران در آن زمان، از خوانندگان عزیز بطور امانت در زینبیه شام مانده جوانان در اختیار ما گذاشته است. بنابراین، با توجه به پیروزی انقلاب اصیل ملت ایران ورهبری آقای قنبری که باتفـاق اسلامی حضرت آیت الله العظمى واده اش سفری به سوریه داشته امام خمینی براین انقلاب، و با توجه امگاه مبارز شهید دکتبر به اعتقادات عمیق اسلامی آقای شریعتی نیز حضور یافت مهندس بازرگان نخست وزیر دولت و فاتحه ای نثار روح پاک وی کرد موقت، پیشنهاد میشود که جنازه این آقای قشیری توضی مبارز بزرگ، بخاک وطن باز حدود ۱۲ کیلوه گردانده شود و با تجلیلی که شایسته پایتخت سوریه قرار دارد مقام معنوی آن زنده یاد است در گورستانی که مزار دکتر محلی مناسب بخاک سپرده شود دارد در جوار حرم مطهر و آرامگاه مناسب وشایسته ای نیز د عليها واقع برای آن ایجاد گردد گورستان نسبتا کوچک است وارد آن که میشوید در راست انتهای کورستان، آرامگاه شری قرار دارد بقرار اطلاع کم هستند مبارز زاد کاهش هزینان نمایی از گورستان «زینبیه» شام که در جوار حرم مطهر حضرت زینب علیها السلام قرار دارد. مزار دکتر شریعتی در گوشه چپ عکس دیده میشود. r ” الصلابي و چهره دا مرد خون اتاقکی که آرامگاه شهید مبارز در آن قرار دارد و بر درودیوار از شعارهایی بچشم میخور و این مزار شهید مبارز دکتر علی شریعتی است