اختصاصی جوانان پروندشکنجه شدگان وتیر بطرز مرموزی در پزشکی دادستان تهران از طریق مجله جوانان از کسانیکه هنوز آثار شکنجه در بدنش میخواهند شکایت کنند دعوت کرد به شعبه ۱۸ بازپرسی مراجعه کنند. خبرنگاران حوادث فوق العاده مجله جوانان که اینک تلاشهای مرکز که مستقیما با جان مردم سروکار دارد کشف کردند که مقادیر خود را در زمینه مسائل سیاسی و اجتماعی روز متمرکز کرده اند هنگفتی از پرونده مربوط به شکنجه شدگان شهید و تیرباران در این هفته طی انجام یک مصاحبه با مدیرکل مرکز پزشکی های شدگان در گاوصندوق مرکز پزشکی ناپدید شده است! قانونی ایران – ضمن اینکه اطلاعات وسیعی درباره اقدامات این در اجرای پیشنهاد مجله جوانان: بازجویی از رئیس اطلاعات و امنیت کن دانشجویان دانشگاه فارابی | ارتشبد ند تکمیل مجسمه جهان پهلوان من آزار تختی را بعهده گرفتند مورچه هر است هفته گذشتـه اقـای شیخ الاسلامی بازپرس و نماینـده دادستان تهران در دنباله رسیدگی به پرونده شکایت ساکنان دهکده «ترکمـن ره» عليه ارتشبدنصیری رئیس سابق سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در سلول ارتشبدنصیری حضور یافت و درباره اتهاماتش از وی بازجوئی کرد. مجله بدنبال انتشار اظهارات مهدی جهان پهلوان را به بهترین وجه تختی برادر جهان پهلوان غلامرضا . ممكن بعهده بگیریم. تختی و پیشنهاد مجله جوانان یکروز بعد از اعلام آمادگی درمورد تکمیل مجسمه جهان پهلوان این گروه از دانشجویان جلسه ای با و نصب آن در یک محل مناسبه حضور آقایان مصطفی زیادلو عده زیادی از مجسمه سازان آماتور – مهدی تختی و اعضای هیات حرفه ای با دفتر مجله تماس تحریر دفتر گرفتند و اعدام داشتند که حاضرند تشکیل گردید و پس از گفتگوهای با کمال علاقه این مهم را بعهده لازم قرار شد دانشجویان ابتداء از بگیرند. از جمله آقای زیادلو یکی از مجسمه تمام خانه آقای – دانشجویان مجسمه سازی که دیدن کنند و سپس چندسال هم در همین رشته در آمریکا بکار تکمیل آن شوند. در تحصیل کرده و عده ای از دوستانش اجرای این تصمیم دانشجویان کار که آنها هم دانشجوی مجسمه سازی خود را شروع کردند و امید . دانشگاه فارایی هستند بدفتر یزودی کار تکمیل پیکره جهان مجله آمدند و گفتند: پهلوان باتمام برسد و پیکره ـ ما پیشنهاد شما را خواندیم و مراسم ویژه ای در مناسب ترین مکان با علاقه و اشتیاق آماده ایم که نصب شود در شماره های آینده مسئولیت تکمیل مجسمه نیمه تمام دراین باره توضیحات بیشتری [ خواهیم داد. جوانان * صفحه ۱۲ * سال ۱۲۰۱ از روی مجسمه مخفی نگهداشته شده گزارش خبرنگار جوانان این روزها درباره «شکنجه زندانیان سیاسی» و «شهادت در زیرشکنجه» مطالب زیادی در عکس مهدی تختی خبرنگار حوادث شهری مجله جوانان که این پرونده را تعقیب میکند گزارش میدهد: قبلا قرار بود ارتشبدنصیری بدادسرا احضار شود و به سوالات : بقیه درصفحه ۵۴
باران شدگان قانونی ناپدیدشد ان هست و مطبوعات چاپ میشود و کتابهایی هم دراین باره انتشار یافته است. باتوجه باینکه آثار شکنجه و علت شهادت را در عرف قضایی کشور بقیه درصفحه۵۵ دکتر سلیمان پور مدیر کل پزشکی قانونی ایران گفت : احساد کسانیکه زیر شکنجه میمردند یا تیر باران میشدند بعنوان «بیماری که در زندان مرده » تحویل ما میشد سابق سازمان جوان دستگیر شده در زاهدان ور در زندان: سیری: م به يك نرسیده ارتشبد نصیری رئیس سابق ساواک رهاشد! | روانبخش که گمشده دیگری را به آغوش خانواده خانواده برانگیخت. نگرانش باز گرداند و هیاهوی بقیه درصفحه ۵۵ از خوانندگی کنار رفته بود چگونه مجلـه جوانان موفق شد جوانی را که خانواده در گذشت «غلامعلی روانبخش» خواننده با اش فکر میکردند سابقه ایرانی که مدتها از خوانندگی کناره گرفته بود هفته گذشته بطور کشته شده بخانواده | ناگهانی در بیمارستان در گذشت. «روانبخش» که بعنوان خوانده مجله جوانان، این هفته نوجوان تازه ای از شادی و امید در دل اش بازگرداند جوان مشهدی در اوایل سال ۴۰ وارد فعالیت های هنری شده با ترانه بقیه در صفحه ۵۴ يك مانتوزنانه که هنگام تیراندازی گمشده بود بمجله جوانان آورده شد! گمشده … پیدا شده عقب اتومبیل هفته گذشته عباس محمد باقر جوان نیکوکات ایمانی بهار خانه رنگی این مانور پیدا بیلو پیکان کرم زنانه ای را به سرویس اشیاء گمشده… معلوم صاحب این موقع فرار پیدا شده تحویل داد وچنین گفت: روز آنرا جا گذاشته است. . مانتو را آورده ام تا در مجله جوانان اعلام گردد وصاحب چهارشنبه ۱۱ بهمن ماه در تیراندازی ک در خیابان مقابل دانشگاه تهران روی داد. اصلی آن را از شما تحویل بگیرد یک کیوسک مطبوعاتی این خیابان رصفحه ۰۵۳ * جوانان * صفحه ۱۳ * سال ۱۲۰۱
فروش لباس در عقب اتومبیل، آموز هستند و طبق اظهار خودشان فروشندگان دوشریک و هر دو دانش درآمد خوبی هم دارند! در نمایشگاههای عکس و اسلاید و بزرگ و کوچک حضرت آیت الله نقاشی، بیشترین فروش را عکسهای العظمی خمینی دارد شکل تازه دادوستد در زمان تعطیل و اعتصاب مغازه ها و کارخانه ها : بازارهای روزجای فروشگاهها و بازار بزرگ را گرفته اند! برخی از کارخانه داران، ببهانه اعتصاب، کارگران خود را بیکار و بدون درآمد گذاشته اند و خود به عرضه اجناس در بازارهای روز پرداخته اند! جوانان * صفحه ۱۴ * سال ۱۲۰۱ ا rept ا اعتصاب در بسیاری از ادارات و شرکتها و کارخانه ها و تعطیل دیروز در مدرسه بودند و درس مدارس و دانشگاهها، عده ای را میخواندند و امروز بساط بفکر سفر میاندازد و سفر هم چمدان | کرده اند و لباس میفروشند. بهرحال و ساک لباس میخواهد که در این کار عار نیست بازار روز انواع آن عرضه شده است
اینهم بساط یک پارچه فروش که مدعی است این روزها بیش از هر چیز «چادری، خریداری میشود. «ارز» بازار داغی دارد اما بسیاری از خود میپرسند: این همه ارز از کجا به فروشندگان عرضه میشود که از گرانتر از نرخ بانک میفروشند؟ این روزها، اعتصابات بازارها و مغازه ها و همچنین کارگران بسیاری از واحد های تولیدی در سطح کشور موجب عدم عرضه وسایل مورد نیاز مردم به نسبت تقاضا شده و از سوی دیگر احتیاج مردم به پاره ای از این وسایل جنبه حیاتی و غیر قابل چشمپوشی دارد به قوت خود باقی است. همین موضوع سبب ایجاد بازارهای روز. نقاط مختلف شهر ها شده و شکل تازه ای به امر داد و ستد در ایران، بویژه تهران داده است. تهران اینک چندین بازار روز دارد که در پیاده بقیه درصفحه ۵۴ فروشنده ارز، مغازه اش ببهانه اعتصاب بسته ولی ارزها را از مغازه خارج کرده و در این بازار روز بیهای بیشتری بمردم میفروشد او حتی تابلوی مغازه اش را هم به بازار روز آورده است! 1 GOE گوشه ای از یک بازار روز که در جلو کفش و در قسمتهای بعدی اجناس دیگر بفروش میرسد. }; برای CHANGE تلفی خرید و فروث مله تم جوانان * صفحه ۱۵ * سال ۱۲۰۱
دانش روز در خدمت جوانان امروز ترجمه و تنظیم از: محمدرضا خیرخواه پابپای دانش روز حرکت کنیم و آنها را با زبان ساده نوابغ مهند نقش مهندسی در تبدیل پروژه های علمی به پروژه های عملی ـ ف مهندسی در جهان – مهندسی فضایی – مهندسی شیمی مهندسی ر ذوب فلز و بدنبال آن تولید وسایل صنعتی. در این تصویر ذوب فلز را در یک کوره صنعتی مشاهده میکنید. * جوانان * صفحه ۱۶ * سال ۱۲۰۱ in تاسیسات برای استخراج نفت از اعماق دریاها ساخته شده است تا دنیای تشنه نفت را سیراب کند؟ – تصویری از نساجی پروش مدرن بدست یک مهندس تحصیلکرده . تلویزیون، تلفن، منسوجات صنعتی، دستگاه های هواسنجی و چراغهای فلورسنت فقط چند تایی از پیشرفت های مدرنی است که ما آنها را در این زمان بکار برده و از آن برخورداریم. بسیاری از ما مردم نمی توانیم درک کنیم که مهندسین برای چنین پیشرفت هایی در علم و صنعت چه مسئولیت ها و زحمت های عظیمی بر دوش داشته اند. مهندسین مرتبا در حال گسترش و پیشبرد متدها و روش ها و سیستمهایی هستند که ما با آنها سروکار داریم، تا بتوانیم از رفاه و تسهیلاتی که حتی برای یک یا دو نسل پیش وجود نداشت، برخوردار شویم. در این شماره ما شما را با شمه ای از مسائلی که در «مهندسی» وجود دارد آشنا میکنیم تا هرچه بیشتر از این پدیده که تمام علوم – حاضر را در بر گرفته، آگاهی یابید. اصولا مشکل است که ما تعریفی برای «مهندسی» پیدا کنیم که همه دست – مهندسین شیمی در یک آزمایشگاه مشغول آزمایش و تولید مواد دلخواه میباشند. عصر
ی بشناسیم سی جهان! بعهده دارد؟ ق دانشمند و مهندس ـ يك تاريخچه جالب از * پالایش نفت و تولید نفت سفید و ه و ساختمان – مهندسی برق – مهندسی مكانيك دیگر مواد نفتی از نفت خام، احتیاج معدن و ذوب فلزات به مهندسین شیمی دارد. * پنج هزار سال پیش، مهندسین مصری با استفاده از نیروی کار ۱۰۰/۰۰۰ نفر بمدت ۲۰ سال، هرم بزرگ «ژیزه» را ساختند. * یک مهندس فضایی چه وظایفی • اندرکاران با آن موافق باشند ولی بطور کلی ضروری و لازم جدید را برای اهداف برجسته ترینش کاربرد باروت برای انفجار میکند، نیروی پرتابی لازم برای خنثی کردن میتوان گفت که «مهندسی» استفاده عملی را «عملی، کشف کند. درلوله های فلزی بود که همان «توپ» نیروی جاذبه امروزی است. این بدعت و نوآوری که از بسیاری از مسائل پیچیده که شامل شروع شد، انقلابی در «جنگ» ساختمان یک وسیله فضایی میشود، میباید بوجود آورد و توجه طرفهای جنگ را به حل شود. اگر بدنه و یا بال یک هواپیما مختصری از تاریخچه مهندسی از معلومات و اطلاعات علوم طبیعی و ریاضی (مخصوصا نیزیک و شیمی)، میسر میسازد و در واقع «علم» را تبدیل به «عمل» میکند. قرن ۱۴ مهندسی قدمتی به اندازه تمدن دارد اگرچه نامش تا قرون وسطی استعمال نمیشد و بگوش نمیرسید. پنج هزار سال پیش، شاهان مصری و بناسازان چیره دستشان طرحها ریختند و ساختمان معابد * فرق «دانشمنده و مه بدین ترتیب یک فرق روشن و معین بزرگ و اهرام عظیم را پدید آوردند. بگفته «دانشمنده و «مهندس» وجود دارد. «هرودت» تاریخدان یونانی، ۱۰۰/۰۰۰ نفر بین «مهندسی» جلب کرد. کوچکترین تغییری نسبت به شکل اصلی۔ رنسانس و مهندسی اش کرده باشد. تغییرات شدیدی درنیروی رنسانس که از قرن ۱۵ دراروپا شروع حركت وفشار هوا که روی هواپیما اثر شد و از اروپای غربی شروع به پیشروی میکند، میگذارد که سبب اختلال در پرواز نمود جهش عظیمی در کاربرد ماشینها میگردد، یک مهندسی فضایی باید طرحی بخوندید و ایتالیا از این نظر یعنی را ارائه دهد که حداکثر قدرت و حداقل وزن سی نظامی، شهرت ویژه ای کسب کرد را دارا باشد. برای ۲۰ سال بکار گرفته شدند تا دانشمند معمولا فقط به گسترش و افزایش نابغه بزرگ «لئوناردوداوینچی» بزرگ «زیزه» را بسازند. این بنا با ۲۰۴ متر معلومات و آگاهی خود در بعضی زمینه * مهندسی شیمی دراین بین سهم بزرگی بعهده داشت لئوناردو مهنـدس شیمـی ارتفاع هنوز پابرجاست. مهمترین روشها و های «علوم، توجه دارد. او میخواهد درحقیقت مهندسی بزرگ بود، او دژها، آزمایشگاههای شیمی را به محصولات متدهایی که مصریان برای صرفه جویی در ناشناخته ها را کشف کند اما به استعمال و توپ ها، پلها، لنگرگاهها، ابزارآبیاری، تجارتی مفید وقابل استفاده تبدیل میکند. مفید بودن کشفیاتش ـ ضرورتا ـ علاقه ای میزان کار از آن استفاده میکردند عبارت از سدهای متحرک و بسیاری از این دست را ندارد او معمولا محصولی نمی آفریند «اهرام» و نیز «سطح شیب دار» بود. او مواد جدیدی بوجود میآورد و برای موادی که قبلا کشف شده اند، کاربردهای جدید مثل: توربین بخار یا ژنراتور الکتریکی، تاریخنویسان همچنین میگویند که در حدود بلکه «عقاید و افکار، او محصولات» او بطور کلی این افراد را میتوان از نوابغ پیدا میکند. او همچنین روش های تولیدی ۲/۲۵۰/۰۰۰ تکه سنگهایی که «مهندسی» دانست که در پیشبرد آن سهم هر کدام محسوب میشوند. درحدود ۲/۵ تن وزن داشت، میبایست که بسزایی بعهده داشته اند: نیوتون، گالیله در پالایش نفت، مهندس شیمی نفت كشـفيات بوجود آورد جدید را گسترش میدهد. از طرف دیگر، مهندس با کاربرد و از معدن استخراج، حمل و نصب میشدند تا استفنس، فارادی و ادیسون. استفاده از هوش و ابتکار خود، آگاهی ها و این هرم بزرگ کامل شود رشته های مهندسی معلومات علمی دانشمند را بصورت ندسی همواره با توجه به علوم و ول، درمیآورد. از همیشه با سفید، روغنهای سوختی، وروغنهای چرب را از نفت خام تولید میکند. او از آنچه که ازاین نفت باقی میماند، شمع، پارافین گسترش دادند و کانالهای بسیاری ایجاد مصری ها سیستمهای آبیاری را گسترش آنها و کشفیات جدید، خود را با آنها وزغال کوک تهیه میکند. او همچنین مواد مشکلات تکنیکی روبروست و نه تنها کردند. یکی از آخرین آنها، دریای مدیترانه وفق داده است. درحال حاضر مهندسی به انفجـاری قابل اطمینانی همچون یخواهد بداند که چرا و چگونه چیزها کار را به دریای سرخ وصل میکرد که باصطلاح شش زمینه بطور کلی تقسیم شده است: ۱- «تی.ان.تی»، «آماتول»، «آر.دی. ایکس» بلکه میخواهد سر دربیاورد که جد همین کانال سوئز، امروزی محسوب میتوان آنها را ساخت تا بهتر کار میشود صرفه تر. یک مهندس» درمهندسی، یونانیها بناهایی برای تئاتر هندسی فضایی ۲- مهندسی شیمی ۳۔ و بسیاری دیگر را میسازد. مهندسی راه و ساختمان ۲- مهندسی برق هـ * مهندسی راه و ساختمان مهندسی مکانیک و ۶ مهندسی معدن، قلمرو مهندسی راه وساختمان از بقیه شاخه نوب فلزات و نفت. و حال نگاهی کوتاه به های حرفه مهندسی گسترده تر است. این * مواسش میباید که خیلی جمع باشد چرا که نمایش درست میکردند. آنها همچنین پروژه ها و طرحهایی که مورد نظرند، به لولین سازندگان لنگرگاههای بزرگ بودند هریک از آنها: مهندسی شامل ساختمان بناها، جاده ها، پلها، ازای هر ریالی که خرج آنها میشود باید که و سیستمهای تهیه آب را بوجود آوردند. مهندسی فضایی پی ریزی، آبیاری، تخلیه فاضل آب، حمل بازده بیشتر و پرسودتری داشته باشد بوسیله حفر تونل دردل کوههای کوچک این شاخه از مهندسی بطور اساسی با ونقل وخلاصه فعالیتهایی که اساسا با قنات بوجود آوردند. طرحهای شهرسازی را مسائل ویژه پرواز وسایل فضایی ساخته محیط انسان مربوطند، میشود و بدلیل همین البته تمام اینها به این معنی نیست که گسترش دادند و هنر ساختمانسازی را دست بشر سروکار دارد: هواپیماها، هلی گستردگی است که مهندسین راه وساختمان یک دیوار غیرقابل رسوخ بین «علم» و بوسیله سنگ را ابداع کردند کوپترها، موشکهای پرتاب شونده و هدایت مهندسی» وجود دارد. در حقیقت در اولین رکود عقلانی شونده و غیره. مرحله کاربرد کشفیات جدید، مهندسان و قرون وسطی، اغلب بعنوان عصر رک مهندسی فضایی با مسائل عمده ای درزمینه نیروی هسته ای نیز مهندس دانشمندان با هم کار میکنند. یک مهندس عقلانی وروشنفکری محسوب میشود خلاق واقعی ممکن ستگی داشته باشد که خودش اطلاعات عظیمی در این عصر پیدا کرد که یکی از کششی (جاذبه ای) که یک پرواز تحمل معمولا دریک زمینه مخصوص ومورد علاقه خود، متخصص میشوند. روبروست از جمله، نیروی بالابرنده ای که راه وساختمان موردنیاز است. اوراکتور بقدری در علوم، درحالیکه مهندسی توسعه و گسترش یک هواپیما را درفضا نگه میدارد، نیروی سته ای را که درآن شکستن هسته اتمی بقیه در صفحه ۴۴ وانان * صفحه ۱۷ * سال ۱۲۰۱ ……..
قاسم قرار بودبرای ادامه تحصیل به هند برود به بهشت زهرا رفت از این شهید فقط يك نوار صدا ويك دفترچه خاطرات به ارث مانده است! مرتضی دردفترچه خاطراتش نوشته است: نمیدانند که من پرورده دامان که من شبگرد بی اقبال اندوهم شبهایم که تنهایم….. «قاسم سبز علی» شهید مرتضی سترگ جوان بیست ساله ای که شهادتش را پیش بینی کرده بود برادر قاسم که در بیمارستان مشغول كمك به مجروحين مادر مرتضی باتفاق دوتن از بستگان خود دردفتر مجله از سختی ها و مشقاتی که برای بزرگ کردن فرزندش متحمل شد سخن میگوید. بود وقتی اجساد مردگان را نشسته است. او فرزندش را از دست ماه در ابدانان خرم آباد . بگذرانیم بیک کار سخت تن دادی مادری داده.. مرتضی سفزکه می گفت زندگی میکرد و قرار بود تا به ماه مرتضی با مشق گردد از آمبولانس بیرون کشید روز پیش بخانه آمد. یازده آغوش خانوار ناگهان جسد برادرش را دید و . شش بزرگترین آنها بود، مر ●●● خانواده بود برای تحصیل به هندوستان برود، اما بعد از این مسافرت «قاسم سبزعلی» جوان ۲۱ ساله ای بجای بدرقه برایش مجلس شب هفت خواهر و برادر و برادرش رسیدگی کند گرفتند. که در شهر ری شهید شده قرار بود اعضاخانواده «قاسم» هنگام گفتگو با خبرنگار جوانان بقیه درصفحه ۵۰ }\ خود را بگذرا أراتيم من کارخانه دباغی مشن مشغول اشت که از را نداشتم ار مواظبت کند با خود او را بدیاغی خاطر آنکه استادکار برای شوهرم هم در آنجا کاری یا کردم و دو نفری برای آنکه بتوانیم زندگی خود و بچه ها را او را نشن که بچه را با خود بمحل کار آورده ام پیر شده اید و میکردم تا صدای گریه اثر کنید که یکی درایران و ارتشی یا دارای آن مشقت خود و خانواده – پاین در پوست پنهان جوانان * صفحه ۱۸ * سال ۱۲۰۱
دهید! STOP PAIN| لمه و عروق نجات پیدا کنند توانسته اند از حمله درد نجات پیدا کنند. دکتر «شلی» که یکی از سرشناس ترین متخصصان درد در تصور میکنید که دردتان از بین مورد میگوید: رفته است و در بیش از ۸۰ درصد از ۸۰ میلیون آمریکایی که آمریکا است معتقد است که این روش، مؤثرترین طریق در از بین موارد درد واقعا از بین میرود. بطور جدی از دردهای مزمن که بردن دردهای مختلف است. این متخصصان معتقدند که نیروی لااقل هفته ای یکبار در طول تخیل باعث رها شدن مواد ضد درد سالیان دراز آنها را به بستـر روش از هر نوع داروی شناخته از قسمتی از مغز بنام «اندورفین» میکشانده رنج میبرده اند ۶۷ میلیون شده تا امروز و دیگر روشها مؤثرتر میگردد. دکتر «نورمن شلی» در این آنها با استفاده از این روش بوده و در از بین بردن سردرد، کمردرد، دردهای عروقی و هر نوع د پر درد معجزه میکند. او که جراح اعصاب است و شهرت بین المللی دارد شخصا به ۱۲۰۰ بیمار آموخته است که چگونه از قدرت تخیل خود برای از بین بردن درد کمک بگیرند. دکتر «شلی» اضافه میکند: بچه آزمایشگاهی! بولینگ بپردازد. تخیل رهبری شده میتواند به بازی رنج میبرد اکنون با معجزه روش «اروین کلین» که سالها از درد شانه ۸۴ درصد بیماران موفق شدند به میزانی بین ۵۰ تا ۱۰۰ درصد، برد خود را تخفیف داده و ۲۰ درصد آنها پس از چهار هفته توانسته اند بطور کلی از شر درد خلاص شوند. ۴۰ درصد آنها که بین چهار تا شش سال بود اجبارا دست از کار کشیده بودند بسر کار خود مراجعـت کرده اند. تقریبا همه آنها داروهای مختلف را امتحان کرده وقتی تحت مستقیم برقرار کردن با بدنتان کرده و دوباره قادرم مثل یک عمل جراحی قرار گرفته بودند بدون میباشد. در ۶۰ درصد موارد شخص عادى بانجـام وظايفـم آنکه نتیجه ای عایدشان شود پزشک بیمارانی که از سردردهای عصبی بپردازم. دیگری که این روشرا بکار برده رنج میبردند در تمرین اول از رنج «اروین کلین» ۶۸ ساله در سال دکتر «ایرونیگ اویل، استـاد درد رهایی یافتند. خانم «ماریلین ۱۹۷۱ مجبور شد از شغلش دست دانشگاه سنتاکروزه کالیفرنیا است سالتزمن، ۳۲ ساله اهل لوس انجلس کند زیرا مردی که در شانه هایش احساس بود که نسبت دکتر «شلی» است و معتقد – تخیل رهبری شده دریچه ای او حتی نمیتوانست پشت میز کارش است که این روش موثرترین روش از زندگی است که بروی تعدادی بنشیند. او میگوید: شناخته شده ضددرد است. این بیشمار از کسانیکه از دردهای بی – درست مثل آن روش در مورد هر نوع دردی از امان رنج میبرده اند گشوده شده بزرگی را میان شانه هایم میکوبیدند سردرد گرفته تا دردهای عضلانی و است. من که سالها از کمردرد رنج پس از آنکه با روش جدید آشنا ب نا بودم مفصلی و حتی دردهای سرطانی میبردم در یکسال اخير قادر نبودم در ذهنم مجسم کردم که این میخ از مؤثر واقع شد. دکتر «اویل» در بیش از نیم ساعت سرپا بایستم، من . میان شانه هایم بیرون کشیده میشود چگونگی این روش اینطور نمیتوانستم کار کنم، و رانندگی و درد از میان رفت. حالا من بسر مراقبت از بچه هایم هم برایم کارم برگشته ام و مصرف روزانه توضیح میدهد: – بیمار بکمک قدرت تخیل غیرممکن شده بود. دکترها فکر قرص مسکن را که کمکی هم خود مجسم میکند که دردش از بین میکردند که ناچارم تن به یک عمل نمیکرد کنار گذاشته ام. علت اصلی رفته است. بطور مثال اگر شما جراحی بدهم. اما اولین باری که مؤثر بودن این روش اینستک گرفتار کمردرد هستید ممکن است روش تخیل رهبری شده را بکار قدرت تخیل باعث رها شدن مواد فکر کنید که چاقویی در پشتتان بردم بلافاصله اندکی از میزان درد ضددرد از «اندورفین» میگردد. فرو رفته است با بکار بردن روش کاسته شد و این موضوع شدیدا مرا «اندورفین» که در مغز و نخاع وجود تخیل رهبری شده در نظر مجسم متعجب کرد. حالا من روزانه سه بار دارد و سه سال پیش بوجود آن میکنید که چاقو از پشتتان خارج این روش را بکار میبرم. من دردم را برده شد مانند داروهای مسکن شده است و در نتیجه درد متوقف بصورت طناب گره خورده ای در گیرنده درد است. تخیل رهبری شده میشود در صورت بازگشت مجدد روی ستون فقراتم مجسم کرده و باعث میشود دارویی که بمیزان ۶۰ درد می توانید این روش را دوباره شروع به باز کردن گره ها میکنم درصد از مرفین مؤثرتر است در بکار برید. این روش نوعی رابط درد کمرم ۷۵ درصد تخفیف پیدا خون آزاد شود. جوانان * صفحه ۲۱ * سال ۱۲۰۱
پنجمین قسمت از فصل مربوط به ادبیات از کتاب بهترین بدترین عجیب ترین رمان نویس انگلیس قلم را میان دندانش میگرفت و می نوشت سانسور صورقبیحه در آمریکا اعلام کرد که تمام مجلات سکسی باید برسمیت در عجیب ترین کتاب حروف بوسیله پوست ظریف کوساله تهیه شده است موزیکال کدام است ؟ – بهترین نمایش کمدی و بهترین بازیگر خرد سال – بهترین نمایشنامه بازیگر شکسپیر جورج برناردشاو»بهتر >> میکرد، این اشتیاق فروکش کرد و «بتی» در مقام میرود. خود کتاب بتنهایی برای ارزش نمایشی و یک هنرپیشه بزرگسال از شهرتی متوسط گفتگوهایش قابل ستایش است. از همه چیز برخوردار بود. او در سی سالگی از شغل بازیگری نظیر است. حروف این کتاب از پوست ظریف گذشته اگر از اثر موزیکالی مثل «آرای موسیقی دست کشید و در ۲۴ اوت ۱۸۷۴ در سن ۵۳ سالگی از دنیا رفت. (در ایران این اثر بنام اشکها و لبخندها بنمایش در گرساله بریده شده و با مهارت و زیبایی در زمینه بهترین نمایش کمدی: اگر بفکر «زندانی خیابان درم» افتاده اید از حقیقت بسیار دورید. در * عجیب ترین رمان نویس انگلیسی: کاغذ آبی رنگ چسبانده شده اند. آمد ـ مترجم) موسیقی متن فیلم را حذف کنیم خود ویلیام دامپیر، که مشهورترین اثر او « یک خاطره کتاب نایر دیگری که هم اکنون در موزه فیلم بصورت اثری ابکی که فقط بدرد وقت از جان کارتر» منتشر شده در سال ۱۸۵۰ میباشد نه گوتمبرکه آلمان قرار دارد کتابی است در قطع قرانی در یک بعد از ظهر میخورد در خواهد واقع این لقب متعلق به نمایشنامه «مردم گریز» تنها قلم را میان دندانهایش میگرفت و می نوشت، یک هشتم اینج (هر اینچ تقریبا ۲/۵ سانتیمتر اما اگر موسیقی «بانوی زیبای من» را حذف «مولیر» میباشد. «جورج براندز، این اثر را بهمین طریق کتابهایش را با تصاویر سیاه است). این کتاب که کوچکترین کتاب چاپی کنیم هنوز اثری خوب در دست خواهیم داشت. . «شاهکار غیر قابل دسترسی بزرگترین کمدی قلم هم مزین میکرد جهان است جاری دعایی از انجیل به هفت زبان بانوی زیبای من با موسیقی «آلن جی لرنر، و نویس جهان» خوانده است. «الکست» قهرمان ** عجیب ترین شعر: «دندان شناسی، شعری ترانه های «فردریک لردی، برای اولین بار در نمایشنامه جوان سختگیر صادقی است که فاقد هر راجع به بیماریهای دندان سروده شد در سال ۱۸۴۰ و بالاخره کتابخانه ای در «اپسالا، واقع در فوریه ۱۹۵۶ در «نیوهاون، نیویورک بنمایش گونه شوخ طبعی توسط یک دندانپزشک نیویورکی بنام «سلیمان سوئد صاحب ترجمه ای از انجیل است که در روی درآمد و پس آن بطور مداوم ۴۷۱۷ بار بنمایش «سلمین» سبکسر گرفتار آمده است. «مولیر» در بلکه میباشد میباشد و ناامیدانه بعشق نمایشات اولیه این کمدی شخصا رل قهرمان چرم بنفش رنگ چاپ شده. متن اصلی کتاب با گذاشته شد. براون.. آن بعنوان یک اثر «عملی، تاریخی، مصور و گفته شده این شعر زیر نویس های مفصلی دارد که از نقره و حروف بزرگ کتاب با طلا چاپ شده است. بهترین هنرپیشه خردسال روز: است که رنج آورتر از یک هنرپیشه خردسال * عجیب ترین ترجمه: در مقاله ای بنام کردن نمایشنامه خشم و طغیانی را که نتیجه دعوا بودن، مادریک هنرپیشه خردسال بودن میباشد. های بین او و همسرش بود بمعرض نمایش گذاشته اصلی نمایشنامه را در مقابل زنش بازی میکرد و تردیدی نیست که هنگام نوشتن و بازی «منبع مشروح، یاد میکند و همراه با لیستی مرکب از نام سیصد دندانپزشک صاحب صلاحیت در سراسر آمریکا میباشد. «سیفلیس بیماری فرانسوی» کتابی از یک حقیقت اینستکه تعداد بسیار معدودی از بچه ها اصلی چرندیات» که در نسخه ماه فوریه ۱۸۷۲ رفنظر از استعدادشان میتوانند بصورت یک مجله مک میلان» چاپ شد دانشمند یونانی است. دست داشت که خانم «مولیر» همسر وفاداری نیست: * بهترین نمایشنامه دوران الیزابت (منهای نمایشنامه های شکسپیر): این نمایشنامه منتخب بدون تردید بایستی یا متعلق به «بن جانسون» باشد در زندگی واقعی «مولیر» دلایل کافی در نرپیشه کارآزموده و قابل قبول در آیند یکی از «رابرت اسکات» به ریشخند مردم پرداخت و ادعا شعر طویل است که توسط شاعر ایتالیایی دوران استعدادهای نادر «تاتوم اونیل» است که بازی کرد که «چرندیات» شاهکار معروف «لوئیس رنسانس، بنام «جيرولامر فراکستورد سروده شده او در تنها فیلمش ماه کاغذی باو شایستگی احراز کارول، شاعر سرشناس ترجمه ای است از یک است و گوی رقابت با شعر «دندان شناسی، میزند. * عجیب ترین صور قبیحه: در سیام اثر قرون وسطی آلمانی، و برای آنکه کسی نسبت سپتامبر سال ۱۹۷۰ کمیسیون مربوط به بررسی به شوخی او شک نبردشعر معروف را بطور کامل هنرپیشه خردسال روز را داد صور قبیحه و مطالب مستهجن یک گزارش بزبان آلمانی ترجمه کرده و ارائه داد. ترجمه آلمانی شاید بتوانیم «برندون در ویلده را که بهترین و یا «کریستو فرمارلو، اگر به «بن جانسون» رای صفحه ای انتشار داد. دوازده عضو اسکات یکی از تعداد بیشمار ترجمه هایی است بازی خود را در سن هفت سالگی در سال ۱۹۵۰ در میدهید «کیمیاگر» بعنوان بهترین اثر از انتخاب این کمیسیون که توسط پرزیدنت «نیکسون» که از شعر «چرندیات» پس از انتشار آن در سال فیلم «عضو جشن ازدواج» ساخته «کارسون مک شده و توسط «ساموئل كالريج» (شاعر معروف انتخاب شده بودند هنگام نتیجه گیری از گزارش ۱۸۵۵ بطبع رسیده است. کالر، ارائه خود حتی از «تاتوم اونیل» هم بهتر انگلیسی – مترجم) بعنوان یکی از بهترین سه خود توصیه کرده بودند که کلیه فیلمها، کتابها و * عجیب ترین ریشه یک لغت: خانم سالی . بدانیم. «تاتوم اونیل» و «دو ویلد» بازی بچه گانه نمایشنامه ای که تا کنون نوشته شده برگزیده شده مجلات سکسی صریع که مخصوص بزرگسالان نامی که مدیریت تئاتر «دوبلین» را بعهده داشت با خود بطرزی بسیار راحت ارائه میدهند و رمز است. وقایع نمایشنامه در زمان طاعون ۱۶۱۰ لندن | انتشار مییابند . بایستی قانونی شناخته شوند یکی از رفقایش شرط بست که میتواند درطول موفقیت آنها در همین نهفته است. آنها سعی اتفاق میافتد و اسامی شخصیتهای نمایشنامه – (نتیجه ای که رئیس جمهور بلا فاصله آن را بیست و چهار ساعت یک لغت جدید به زبان کرده اند نه از بزرگها تقلید کنند و نه اینکه خیلی صورت، عروسک عوام، آقای خوشگذران، محنت، بعنوان ورشکستگی اخلاقی محکوم کرد). انگلیسی اضافه کند. در طول شب خانم هالی» به استثنایی بنظر برسند. برای انتخاب بهترین گوارا، و اسم مورد علاقه ما، خانم تاشو خود ناشری بنام «ویلیام .ل. هملینگه گزارش دستشوییها و مکانهای عمومی شهر سر زد و هنرپیشه خردسال دوران نمایش لازم است که بتنهایی شایستگی احتراز لقب بهترین را به کمیسیون را خلاصه کرده با اضافه کردن ۵۴۶ حروف 2-1-۷-۵ را با گچ روی دیواره ها بسالهای اولیه قرن نوزده باز گردیم. نمایشنامه میدهند. عکس وقیحانه کتابی به قیمت ۱۲/۵ دلار یعنی نوشت. صبح روز بعد همه اهالی «دوبلین» از «دبلیو.اچ.دبلیو بتی» که در زمان کودکیش بعنوان اگر «مارلو» را انتخاب میکنید بهترین اثر از | در برابر قیمت نسخه اصلی گزارش که در چاپخانه یکدیگر می پرسیدند معنی این لغت چیست. «استاد بتی» نامیده میشد در سال ۱۷۹۱ در لندن احتمالا «ادوارد دوم» نوشته شده در سال ۱۵۹۰ دولتی آمریکا بچاپ رسیده بود بفروش رساند. در «دالی، شرط را برد، این لغت بمعنای «امتحان یا بدنیا آمد و اولین بار در سال ۱۸۰۳ در روی میباشد. بنا به قول «جوزف شیپلی» منقد، بازسازی طول سه ماه «هملینگ» موفق بفروش بیش از تست کوتاه» از آن روز در زبان انگلیسی باقی صحنه ظاهر شد. طبقه اشراف لندن برای بدست شخصیت «ادوارد سوم» جوان توسط «مارلر» ۱۰۰/۰۰۰ نسخه از این کتاب شد. پس از این آوردن بلیط نمایش او سر و دست شکستند و بهترین بچه پوشالی را در نمایش دوران الیزابت مدت قانون پای بمیان نهاد و «هملینگ» بجرم نشر * هنر نمایش را بررسی کنیم طبقات پایین تر بامید دیدن او وقتی که از اطاق میکند». صورقبیحه و خدمت به ادبیات رکیک، دستگیر بهترین نمایش موزیکال برادری – «بانوی رختکن خارج میشد تا سوار کالسکه اش شود بهترین نمایشنامه آمریکایی قرن نوزدهم: شد. دادگاه او را مقصر تشخیص داده به پرداخت زیبای من، گوی رقابت از دیگر نمایشات زندگی میکردند. اشتیاق بدیدن نمایشات او ـ که بسختی میتوان تخیل نمایشنامه ای قرن نوزده ۸۷۰۰۰ دلار جریمه نقدی و چهار سال زندان موزیکال خوبی مثل «پاسیفیک جنوبی، و میگفتند رلهای «گزیک» هنر پیشه مشهور زمان را آمریکا را تخیلی بارور خواند، اما تنها امکان محکوم کرد. «نمایش قایقی» میرباید. زیرا که منهای موزیک از خود او بهتر بازی میکند ـ بسیار وسیع و جنون انتخاب بهترین نمایشنامه این قرن اثر «فرانک * عجیب ترین کتاب: این کتاب که به و ترانه های آن ـ که جزء خردمندانه ترین و خوش امیز بود. هر چند که در طول سه یا چهار سالی که ماردوک» بنام «داری کراکت» میباشد. «لارنس «راندولف» روم از آلمان تعلق داشت در نوع خود آهنگ ترین ترانه هایی که تاکنون شنیده ایم بشمار او نقش خود را بعنوان یک هنرپیشه خردسال بازی هاتون» مورخ تئاتر در سال ۱۸۹۱ راجع به این اثر ر مانده * جوانان * صفحه ۲۲ * سال ۱۲۰۱ ۶۴۶
جیب ترین عجیب ترین شعر يك شعر در وصف دنـدان شناسی است ـ چـرا کمیسیون ناخته شود و چرا رئیس جمهوری این نظر را رد کرد؟ هترین نمایش ن نمایشنامه نویس قرن بیستم شناخته شد «تاتوم اونیل» بهترین بازیگر خردسال که جایزه اسکار را نیز ربود. صحنه ای از نمایش موزیکال بانوی زیبای من بهترین اثر نمایشی موزیکال نویس قرن بیستم برناردشاو (نفر بی کلاه) بهترین نمایشنامه نوشت «این اثر تقریبا بهترین نمایشنامه آمریکایی است که تا امروز نوشته شده است». «راوی کراکت» نمایشنامه ای چهار پرده ای از شعر بدون مورد مینویسد که در یک رای گیری همه قافیه است که «کراکت» نام معصوم، آزاد و فاسد نویسندگان و متقدان موافقت کردند که «اونیل» نشده توسط دامهای تمدن را تصویر میکند. این بهترین است. است. در مورد «اتللو» «ا. سی. برادلی» منقد آن را آمیزش مورد طعنه و ریشخند تماشاچیان واقع شده مرد جوان، بیسواد، ساده، قوی هیکل، کاملا صادق * بهترین نمایشنامه شکسپیر: «هملت یا «از نقطه نظر سازندگی کامل ترین تراژدیها» واز صحنه رانده میشد. غالب اوقات برای بدست و در همه موارد تصویری از وحشی اصیل، اتللو» منقدان ادبی در انتخاب یکی از این در اثر میداند. و«ساموتل کالریج» در مورد این نمایشنامه آوردن یک نقش ناچار بود که به گردانندگان «روسو» است. افتتاح نمایش در سال ۱۸۷۳ با بعنوان بهترین کار شکسپیر اختلاف نظر دارند، آنچنان اثری از خود بر روی خواننده بجای نمایش رشوه بدهد وهمبازیان او در صحنه نمایش استقبال مواجه شد. هر چند که در سالهای اخیر که یک چیز مسلم است در بین سی و هفت میگذارند که توضیحات منقدان نمیتواند کمک از ترس خشونت تماشاچیان قبل از اینکه پرفتن – درباره بروی صحنه نیامده است. نمایشنامه نوشته شده توسط «شکسپیر» بهترین چندانی بدان بکند.» روی صحنه همراه او رضایت دهند تقاضا میکردند * بهترین نمایشنامه نویس قرن بیستم: آنها تراژدیهای بزرگ او از قبیل، اتللو، شاه لیر، * بدترین هنرپیشه: «ایروینگ وال» در که برای اجرای نمایشنامه از حمایت پلیس بهره مند جورج برنارد شاو، پشتیبان ما در این انتخاب مکبت و هملت میباشد. بسیاری از منقدان، از کتاب خود بنام «گل میخ چهار گوش» می نویسد شوند. در سراسر جزایر «بریتانیا» مردم باو منقد سابق نیویورک تایمز «بروکس اتکینسون جمله «لنون تولستوی، باین نتیجه نرسیده اند که «رونالدکوتس» هنرپیشه عجیب وغریب انگلیسی خندیدند ودشنام میدادند وغالبا مورد تهدید قتل میباشد که لقب بهترین را حتی اگر تنها بدلیل عظمت «شاه لیر» بدليل فقدان اعتبار روانشناسی باحتمال قوی بدترین هنرپیشه تاریخ تئاتر بشمار واقع میشد اما خودش در ادامه شغل هنرپیشگی صفت «روشنفکرانه» نمایشنامه های «شار» باشد از بین رفته است و در واقع هیچکس باستثنای میرود «کوتس» که یک شکسپیرین بشمار اصرار داشت. در یکی از نمایشات او بسیاری از مناسب او میداند. بهترین این نمایشنامه ها احتمالا ابراهام لینکلن هرگز بطور آشکار ابراز نکرده میرفت هیچ ایرادی در درباره نویسی تراژدیهای تماشاچیان بقدری خندیدند که باجبار تحت مداوای «کاندیدا» میباشد) نمایشنامه های «شاو» در است که «شاه لیر» بزرگترین اثر «شکسپیر» بشمار بزرگ «بارد، آنچنان که مطابق سلیقه خودش از پزشک قرار گرفتند. «کوتس» در سال ۱۸۴۷ بیشترین سالهای قرن مرکز ثقل دنیای تئاتر بشمار میرود. «اسکار جیمز کمیل» «هملت» را بعنوان آب درآید نمیدید. در یک صحنه بخاطر ماندنی از هفتادو چهار سالگی با یک کالسکه تصادف کرد و درگذشت. * بدترین هنرپیشه آمریکایی: بدترین میرفتند. بهترین انتخاب کرده اشاره میکند که این نمایشنامه «رومئوژولیت» که او در آن نقش بنظر «جورج ابن هیر» نقد نویس «نیرزدی» نمایشنامه «از تنوع غیر خستگی آور و نامحدودی «رومئو» را بازی میکرد سعی کرد که با یک اهرم اسین او کیسی، نمایشنامه نویس ایرلندی سرشار است». دکتر «ارنست جونز» روانکاو در جعبه جواهرات معشوقه اش را بقصد سرقت شایستگی این لقب را دارد و دو نمایشنامه او سرشناس و نویسنده شرح سال «فروید» هملت بگشاید. ملبس بکلاه پردار، ردای پولک دوزی هنر پیشه در تاریخ نمایش آمریکا در حقیقت یک بنامهای «گاو آهن و ستارگان» و «جونو و پی شکسپیر را بهترین اثر بطور مطلق خوانده است. شده وشلوار مواج که در خارج از صحنه هم عادت هنر پیشه صادراتی از انگلستان بود. «جورج جونز» کاک» از بهترین نمایشنامه های زمان ما بشمار او در مقاله ای بعنوان «هملت و اودیپوس» بپوشیدن آنها داشت او بطور مشخصی مضحک در سال ۱۸۲۸ از انگلستان بامریکا مهاجرت کرد. میروند. بهترین نمایشنامه نویس آمریکایی از فریفتگی خود را نسبت به بچگی پرنس جوان بنظر میرسید. «کوتس» که خود را «گریک» دوم «جونز» که بنام «کنت یوهانس» معروف بود بطرزی وسواس امیز باجرای نقش «هملت» علاقه مند بود، سال ۱۹۰۰ تا کنون و احتمالا بهترین در دنیا ابراز داشته ومیگوید که انگیزه افکار و اعمال مینامید (گریک یکی از هنرپیشگان بسیار خوب يوجين اونیل» است.«شاتردی ریو بر» در این هملت در خشم سرخورده او نسبت به پدرش نهفته تئاتر بود) بكرات بخاطر بازی مزخرف ومبالغه بقیه در صفحه ۴۵ * جوانان * صفحه ۲۳ * سال ۱۲۰۱
امروز گزارش و عکسهای راه پیمایی و گزارش جالبی جانا منزل امام خمینی و محل استقرار نخست وزیر برگزیده از گروه نشریات اطلاعات دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۵۷. شماره ۶۲۹ سال ۱۲۰۱ بها ۵۰ ریال سلسله مقالات«شریعتی و نسل جوان» يك گزارش تازه بازار و مغازه ها در حال اعتصابنداما اختصاصی جوانان آرشیو محرمانه و پرونده های افرادی که زیر شکنجه کشته شده اند در پزشکی قانونی ناپدید شده مریکا طني بازارهای روز وارد معرکه ماسواند زندگینامه مبارز شهید ناصر صادق اولین شهید سازمان مجاهدین خلق عکس رنگی روی جلد ناصر صادق ارتشید نصیری در اولین جلسه بازپرسی محرمانه چه گفت ؟ ماده غذایی که ۳۰ سال به عمرش
موج خون موجش «براین جهان امیر شدم «شکوه و جلال این جهان «زیر قدمهایم پروبال گشود. «از علم و هوش خود… «بهره ها بردم و «پادشا هان پرقدرت را به خاک افکندم «ولی امروز می بینم که روزگار خوشی هایم… . زمانی قرار دوستداران آن علی آنها دست دردرواژه شام باشترین شهر تازه و سواران فریاد زد توقف کنیدا بای معاویه انتظار یزید را کشید، یزید همچنان در باغهای پرشکوه «حمص» در کشتزارها و دامنه های سبز «جوارین» به ترهستم. چند روز گذشت دراین روز سپاه دادم و برای تو بود که نیرنگها به کار بردم و «چون برق تندگذر گذشته است. است باز هم به فکر تو هستم، نگران «پشیمانی ها هردم جوانه میزند و مرگ امانم را بریده آیا می توانی بر امت محمد «ص» رهبر «کاشکی چون نخلبان فقیری بودم شعر و شراب و هوس میپرداخت. مست هست برد، بی پروا بود، شراب و زن و نردو باشی؟ قهقهه های مستانه زندگی او را پرمیکرد، یزید به فکر فرورفت. این شوخی نبود «همچون یک باغبان تهی دست بودم در یکی از این شبهای مستی بود که پیک و معاویه گفت: بگو؟ برنامه کارت چیست؟ آیا «دنیا را رها می کردم و میرفتم. عزااز راه رسید، نامه دمشق را به دستش داد، یزید در بزم شبانه به تماشای رقص میتوانی همچون ابوبکر خلافت کنی؟. زیبارویان نیمه عریان مشغول بود، وقتی یزید بی درنگ پاسخ داد: نامه را خواند، اخمهایش درهم رفت و از ـ نه، نمیتوانم. جابرخاست و همان شبانه راهی دمشق شد. ـ به بالین معاویه رسید نه هرگز معاویه درمیان لحظات دردآلودش زمزمه – همچون عثمان؟ سحرگاه مانند عمر باش، آیا میتوانی؟ میتوانی؟ یزید چهارنفر مانده اند حسین بن علی، عبدالله بن هوش رفت یزید همچنان منتظر بود پس از عمر، عبداله بن زبیر و عبدالرحمن بن ابی چند دقیقه معاویه درباره به هوش آمد و بکر (به نوشته اعثم کوفی عبدالرحمن بن دستش را روی دست یزید گذاشت و گفت: ابی بکر درسال پنجاه و نه هجری یکسال ای یزید یک بزرگزاده دیگر هست. پس از وفات عایشه سکته کرد و مرد) ولی فرزند دختر پیامبر ص حسین بن علی، او با بیحوصلگی گفت: درباره این چهار بزرگزاده عرب حیله های هرگز باتو سر مهر و صلح ندارد اما پسرم ببین پدر، من تنها یک برنامه دارم من، خشونت های من، مهربانی های من زنهار که برویش شمیشر نکشی و خون سودی نبخشیده است، از عبدالرحمن ایی او را به گردن نگیری، ای پسر، من حسین را وجود وسخا ميميرد و… «نیازمندان نومید خواهند شد آنوقت یزید دید که دست معاویه لرزان لبهای معاویه لرزید: کدام برنامه؟ یزید پاسخ داد: بکر شروع میکنم، او زن باز است، عاشق دوست نمیدارم که این چنین درباره اش به زن است آنطور که میدانی سرگرمش کن، توسفارش میکنم، من ترا دوست میدارم که ر امید بند «تعویذی» را به گردن داشت بگوید…. برنامه من قرآن است، هرچه قرآن اما عبدالله بن عمر نه مرد بزم است، نه مرد از این کار منعت میکنم گوش کن ای یزید، رزم، آدمی است گوشه گیر و عمرش به من از دست حسین تلخی ها کشیدم، خشم و پاره کرد و با خشم و درد گفت: «وقتی مرگ فرامیرسد «این تعویذها هرگز… سودی نخواهند داشت. معاویه خنده ای بیرنگ و مرده کرد عبادت میگذرد او را فراموش کن، آزارش به خشونت هادیدم، نامه های گزنده و وحشت . تو نخواهد رسید، گاهگاهی هدیه ای برایش انگیز دریافت کردم، اما جز احترام و تجلیل درحق او کاری روانداشتم، یک روز قرآن؟… نمیدانم… قرآن آنوقت ادامه داد: بفرست. ای پسر روش مرا پیش بگیر، ببین که اما عبدالله بن زبیر، باور کن ای یزید عبدالله بن عباس برای من تعریف کرد که چرخاند و گفت: آنوقت هراسان نگاهش را به هر طرف دراین جهان با فکر و نیرنگ رحیله چه ها که سراسر وجودش ذکاوت و نیرنگ است، رسول الله همین حسین را دردم مرگ برسینه کردم حساب کن که چند جنگ خونین و است حیله گر، خونریز بیرحم و فتنه فشرد و گفت: این یزید کجاست؟ خطرناک را به نفع خودخاتمه دادم، تومرا انگیز ر بودم – «ای عزیز من، به روز رستاخيز من یزید با صدای گریه آلودی گفت: درمقابل علی بن ابیطالب دیدی و میدانی هنگام فرار چون روباه است و هنگام دشمن قاتل تو خواهم بود و گریبانش را من اینجایم پدر، تمام شب را در راه که با چه شیرین زبانی و طلا و نقره و بذل و جنگ مانند پلنگ و توباید دربرابر اومانند خواهم گرفت، توعزیز منی، تونور چشم بخشش روسای قبایل را فریفتم و عاقبت خود او باشی، تانرم است بااو مدارا کن و منی»، ای یزید با او مدارا کن البته آزادش همه جا را از مصر و ایران وروم و حجاز را چهره عوض کرد توهم بروی بتاز نگذار که روز ترا مبدل به شب تاریک کند می بینی ای پسر که مرگ گلوی مرا یکسره زیر نفوذ درآوردم و برای تو از مردم که براو ظفر یافتی بیدرنگ اورا اما بکوش که کوچکترین گزندی از تو به میفشارد بخاطر تو دنیا را برآخرت ترجیع بیعت گرفتم تا ترمولا و امامشان باشی، تنها پلکهای معاویه رویهم افتاد و از او نرسد حالا میتوانی جامه خلافت مرا برتن جوانان * صفحه ۲۴ * سال ۱۲۰۱ معاویه ناله ای کرد و گفت: میکرد: «با مرگ من ای زمانه
رف کنی و به جای من به مسجد بروی و بر صفوف مسلمین امامت کی۔ آن روز یزید جامه خلافت پوشید، ردای بلند سرمه ای به دوش انداخت، دستارسبز معاویه برسرنهاد انگشتری او را درانگشت کرد و پیراهن خون آلود عثمان را برتن کرد و شمشیر مخصوص معاویه را به کمر بست و بسوی مسجد روانه شد. درمیان مسجد بزرگ دمشق که یک روز خود کلیسای بزرگی بود بر منبر نشست خطبه مفصل همراه با اشعار زیبا خواند، زید درسخنوری استاد چیره دست بود، روسای قبایل و بزرگان شام دستش را فشردند و با او بیعت کردند و او پس از نماز ظهر به قبه الخضرا که نزدیک مسجد بود بازگشت معاویه که همچنان درحالتی تند و دردی سنگین بخودش نبود با دیدن یزید از حسین کاشیان ناله ای کرد و گفت: ای یزید از مسجد بگو، از بیعت Nach بالسمسمية مردم؟ یزید کنار بستر پدر زانو زد و گفت: معاویه میلرزید، نفسهایش نفیر مانند شده سیاه و گرم، نگاه میکرد نزدیک شد، می بزرگی بخشیده بود. ای پدر، آنچنانکه تو میخواستی، همه بود و مرگ همچنان گلویش را میفشرد گریخت، جست و خیز داشت، دختری از ترقصـر معـاویه، در کنار بازار بیابانهای دورحجاز بود، اندامی شورانگیز سرپوشیده شام، میسون در یک شامگاه که چیز با خوبی و شکوه گذشت. تاجان داد. خودش را نمیشناخت و این اشعار را برایش «میسون» معاویه به رئیس شحنه گری دمشق سیاهکاری رفت و… سیاهکاری به جایش و فریبنده داشت، معاویه با این زن دیگر شب رفته رفته دامن می «ضحاک بن قیس» و مشاور خود مسلم بن عقبه گفت: ضحاک بن قیس، بهنگام سپیده دم، جنازه سروده بود: زائید و و گفته اند که آن شب آسمان دمشق را . شما هر دو شاهد باشید که من همه معاویه را تشییع کرد، مردم دمشق بر جنازه «او…. این زن غباری غلیظ فرا گرفته بود آنچنان که یک پیش بینی ها و گفتنی ها را بر یزید گفته و اونماز خواندند وبه خاک سپردند انوقت «مانند کبوتری خوش آهنگ… ستاره هم حتی نوری برزمین نمی فرستاد. بازهم با او میگویم که بنی امیه را بربنی ماجرای مرگ معاویه را برای یزید نوشت. «مانند غزالی سیاه چشم است شب خاموش و مرده و عبوس بود. هاشم مقدم بدار اما هرگز بروی حسین «كل من عليها خان… امير المومنين «دربستر هوس های من… وقتی یزید به دنیا آمد عشق معاویه هم شمشیر مکش که خون او بنیاد تورا یکباره معاویه وفات یافت، سند خلافت بی صاحب «مانند برگ گل می لغزد. نسبت به «میسون» صدچندان شد ولی به باد خواهد داد. است هر چه زودتر بسوی دمشق بازگردید این زن زیبای سیاه چشم درمیان «میسون» دلی داشت وحشی که هرگز رام آنوقت دربستر مرگ این اشعار را اینک من ضحاک بن قیس برای مرگ چادرهای سیاه در دل صحراهای دور پرورش نمیشود، دلی ناآرام زن صحرا به هوای یافته بود، او آشنای بادهای وحشی و شب پدرتو به تو تسلیت می گویم و برای مقام بیابانهای فراخ و شبهای پرستاره، برای خلافت به تو تبریک….. های پرستاره بود. * یزید… این نقاشی شیطانی: سرود: علالای سگان و فریاد چوپانها میزد و از در روزهایی که معاویه والی شام بود معاویه و زرق و برق زندگی پرشکوهش «براین جهان امیر شدم «شکوه و جلال این جهان زیر قدمهایم پرو بال گشود از علم و هوش خود… «بهره ها بردم و این است یزید، این نامرد را بهتر بشناسیم، او را دیده بود و دلباخته اش شده بود معاویه نفرت داشت. یزید شیرخواره بود، یک روز تاریخ اسلام مردی همچون یزید، سبكسر. درسال بیستم هجرت این زن زیبا را از میان درنخستین ساعات شب درزیر آسمان عياش، سیاهکار نمیشناسد، يزيد ميوه صحراها، ازاغوش چادر های سیاه بافته از پرستاره دمشق میسون کنار گهواره یزید «پادشاهان پرقدرت را به خاک افکندم زهرآلود درخت خبیثی بود که معاویه موی بز به شام آورد، او را درقصر مجلل و نشسته بود و او را خواب میکرد و برایش مولی امروز می بین که روزگار خوشی عاشقانه دوستش میداشت. درحرمسرای پرشکوه خود جای داد، در دمشق، درشهر لالایی میخواند و خبر نداشت که معاویه معاویه صدها كنيز زیبا از مصر و یمن و زیبای پردرخت و این زن، این پشت در اطاق به آرازش، به سخنانش گوش ایران و روم و هند بودند ولی معاویه در کنار «میسون» فریبنده محبوب معاویه برد و میدهد، میسون با آوازی شورانگیز که بردل و جان پسر ابوسفیان حکومت میکرد رنگ آهنگهای گریزان و وحشی صحرا را هایم…. چون برق تند گذر گذشته است. «پشیمانی ها هردم جوانه میزند کاشکی چون نخلبان فقیری بودم این کنیزان سه زن عقدی داشت. فاخته اولین زن او بود، او یک زن اما هرگز معاویه را دوست نمیداشت، داشت میخواند: همچون یک باغبان تهی دست بودم. نامور بود، از بانوان شریف قریش، زن دوم «میسون» از این مرد ظالم و فاجر که شکمی «اکنون، در این ابهام شب «دنیا رارها می کردم و میرفتم. او دختر یکی از روسای قبایل عرب بود برآمده و اندامی فربه داشت و از این جهت «در پناه تپه های شنی… روز دیگر یزید از دمشق یکسر به ولي دل و جان معاویه تنها درگرو عشق زن به مادرش «هذه» رفته بود بدش میامد ولی «باد دامان خیمه هارا می جنباند «حمص» بازگشت و در انتظار مرگ پدر دیگرش «میسون» بود. یک زن زیبا، طناز، چاره ای نداشت، معاویه با ازدواج با او به «ان خیمه هایی که…. نشست، نیمه شب سال پانزدهم هجری چابک که مانند اهران وحشی بود، با برچشم قبیله و اقوام «میسون» ثروت و افتخار بقیه درصفحه ۴۵ * جوانان * صفحه ۲۵ * سال ۱۲۰۱ گسترد را
چشمهای تونشسته خیلی چیزها می فهمم، شهر عشق نگذاشتند اینجا طبیعت را مسافر کوچولو قبل از تو این راه رو خداوند طوری آفریده است که آدم زود مارفتیم، همه آدمها یک روز از این جاده عاشق میشود. هر پسر و هر دختر و حالا من یکی از آنها هستم، بگذار با تو حرف بزنم. من تو را آنقدر دوست میدارم که زندگیم را ـ نه، من مسافر این جاده نیست من تورا آنقدر میخواهم که چشمهایم را، دلم عبور می کنند. باز هم خندیدم و گفتم: میخواهد بیشتر از این با تو حرف بزنم، اگر اشتباه نکنم توبانگاهت تا امروز بامن حرف زده ای ولی از امروز باید لبهایت بامن حرف گوش کن اقدس، امروز من توی میدان . بزند. فریادشکستهی من از کنار قبر امام هشتم امام پاک و عزیز فریاد میکشم مادر نیستم اما…… در یک عشق مادری گم شده ام. یک زن هستم با….. رقیق ترین احساس مادرانه دعا کنید تا در پناه امام هشتم خداوند چراغ امیدم را برافروزد. حرفی نزد با یک لبخند و یک نگاه معنی دار از من دور شد و بعد از رفتن او یکباره به خودم فرو رفتم، بود درخودم غرق شدم، در خیال پسری که چشمانش سیاه و قدش بلند بود، درخیال … اگر ناگهان از میان نور و روشنی، از میان آفتاب به تاریکی ها بیفتید چه حالتی پیدا می کنید؟ دیگر چشمتان هیچ جا را نمی بیند، توی یک ابهام و وحشت کم میشوید، دلتان فشرده می شود، سنگینی ظلمت را حالا تورج آن که دنیای مرا پراز رویاهای قشنگ شاه منتظرت هستم، آنجا همدیگر را می عشق کرده بود، من و اوتا آن موقع هنوز بینیم، این انتظار هرچه باشد برای من بایکدیگر حرفی نزده بودیم تنها نگاه ما بود شیرین است اگر تربیائی، اما اگر نیائی؟… که پیام مارا بیکدیگر میرساند و بوسه های خدایا چه کنم». مارا رد و بدل می کرد، اما از آن روز بیعد نگران شدم، هراسان شندم، چه کار می شلوغ ترین دانش آموز بودم میخواندم، بود که رفته رفته میان من و او عشق کار توانستم بکنم، یک دختر کاملا آزاد نبودم و میرقصیدم و شیطنت میکردم، همه معلمین خودش را کرد، به غلط یا صحیح من و او با تازه از عاقبت این عشق میترسیدم درمیان این را میدانستند، مدیر مدرسه هم این را یکدیگر آشنا شدیم این آشنائی لحظه های چه کنم ها، درمیان تعارض عاقبت تصمیم میدانست، با اینکه دوستم میداشتند ولی از زندگی مارا پرکرد و من دیگر جز به گرفتم و به ملاقاتش نرفتم در حالیکه لحظه شیطنت های من ناراحت بودند بیشتر خیابانهای خلوت و دورافتاده، جز به کوچه های بسیاری به او فکر می کردم به تری پلکهای خود حس می كنيد، من دخترهایی را اذیت میکردم که دوست پسر های شب زده و پرستاره شهرم نمی اندیشیدم یک زن تنهائی هیتم که از انتظاری که می کشید شب را سپری کرده اینطورم، من . داشتند، مسخره شان میکردم سربسرشان می جز به او نمی اندیشیدم و خواب و بیداری روشنی به تاریکی افتاده ام با دست ولی روز بعد وقتی مرا دید بانگاه سرزنش گذاشتم و چه بی خبر بودم که نمیدانستم که تورج بود، هر دختری چنین است،هر پسری سرنوشت، با حادثه تلخ زندگی دل کوچک آنها از یک عشق لبریز است، چنین است این قانون طبیعت است که تری سی و یکسال دارم، از شهر شیرین و من از این کلمه چیزی نمی فهمیدم با این که فرهادم، هنوز ازدواج نکرده ام، اما یک دختر ناگهان خودم هم اسیر شدم اسیر یک حادثه، میگذری آتش روشن می کند. من قشنگ دارم و درد من از همین جا شروع اسیر یک عشق، حالا هرچه بود، هرچه بود شده بودم، عاشق ستاره و گل و مهتاب نه، شده است که دخترم را از من گرفتند، قصه آن دختر پرشور و شیطان رنگ عاشق بیستون و طاق بستان نه عاشق دختری که آب حیات و مایه زندگی من بود. بدون اراده جواب دادم: دیگری گرفت، قصه عشق من توی مدرسه بهارنه، عاشق پائیز نه. عاشق سکوت درخانواده ای مرفه به دنیا آمدم زندگیم امروز عصر میام، منتظرم باش. هم پیچید، شاید این دوست داشتن کودکانه درخت تک افتاده دردور دستهای کوهستان در رنگهای شاد و پرشور مثل یک پرستوی بود، دخترانه بود اما هرچه بود از گوشهای باقدمهای تند از او دور شدم، هراسان بودم، بهاری بزرگ میشد و پرمیکشید. یک دختر نه، من عاشق او شده بودم، عاشق تورج داغ شده بودم، می لرزیدم، رنگ میدادم و کنجکاو خانم ناظم دورنماند زیرا که من یک عشق صمیمی و پاک و کودکانه. رنگ میگرفتم و به او فکر می کردم تا شیطان بودم، مطیع هیچ کس نبودم، پرشور ناگهان از اوج شیطنت ها و شور و شیرینی وقتی بعداز چند روز در یک خیابان خلوت و پرهیاهو بودم، از همان کودکی سراسر وقتی روزگذشت و غروب نزدیک شد، من ها فرو افتاده بودم یه دختر موقع ظهر آواز راه رسید با عجله به طرف هرطور بود بدیدنش رفتم، یکدیگر را دیدیم روزها باهمبازیهایم بازی میکردم، وقتی غمگین که همیشه درخودش فرو میرفت: آمد و یک نامه به دستم داد من لرزیدم این اولین بار بود دستم را توی دستش هفت ساله شدم مرا به مدرسه بردند، حقیقت همین باعث شد که یک روز خانم ناظم این است که راه مدرسه رفتن را با اشک و از شرق با از هیجان و یا از ترس نمیدانم، گرفت با هم قصه های ناشنیده را گفتیم مثل مرا به گوشه ای کشید و بدون مقدمه گفت: ار با دستپاچگی نامه را به من داد و به همه کلمات یکنواخت حرارت دستهای تلخی آموختم، پشت میز مدرسه نشستم دنیا اقدس چی شده؟ عاشق شدی؟ سرعت داخل اتومبیل کوچکش پرید و دور یکدیگر را حس کردیم و درشعله های نگاه همچنان باشور و اشتیاق به منزل سوختیم و همین کافی بود این آغاز بود و ما آغاز کرده بودیم. دیگر بعداز این دیدار زنجیر ها بپایم محکم شده بود، دیگر عشق درمن و «عزیزم، بالاخره بیخود اسم شهرما را آتشی افروخته بود که خاموش نمیشد مدت کار خوبی نکردی، تومیتونی بگی سینه آدم درست از روزهانیکه از مرز بلوغ ازمن بدت میاد، اگه همین یک کلمه عاشق روبگی مطمئن باش دیگه مزاحمت نمیشم. چنان این کلمات را آمرانه گفت که من بودم و را تماشا کردم، دنیای کتابها و درسها، مشق و خط و حساب و شعر و خیلی چیزها. سالها گذشت، اقدس یک دختر شاداب و زنده و بازیگوش شد، پرشور و شیطان، این . پس چرا اینهمه غمگینی، پس چرا که وقتی وارد کلاس می شدم ساکتی، راست بگو من از غمی که توی لبخند غم انگیزی زدم و گفتم: نه…. هیچوقت. بالحن دیرباوری گفت: رفتم نامه اش را خواندم جملاتش یادم هست کسی میتواند اولین نامه عشق را از یاد ببرد؟ اونوشته بود: او من بودم
دوسال، دراین دوسال خدا میداند که چقدر رسیدم، توی محوطه بچه های کوچک و باشم، میخوام مادرحقیقی باشم. درس میخواند یک روز نزدیک غروب من و او جاده های تک افتاده عشق را بزرگ مشغول بازی و جست و خیز بودند پس از این گفتگومیان ماسکوتی درخانه ما به صدا درآمد و به من خبر دادند که پیمودیم از آینده حرف میزدیم، از فردا، از تنها یک دختر کنار پنجره ایستاده بود، برقرار شد و پرستار به من اشاره کرد تا به یک آقای ناشناس میخواهد شمارا ببیند. بچه و من با همه وجودم عاشق بچه بودم، از نگاهش غمگین بود چشمهایش شفاف بود رئیس پرورشگاه مراجعه کنم و من با تعجب کردم، این آقای ناشناس چه به بچه داشتن، به مادر بودن فکر بدون اراده نزدیک رفتم، از پشت پنجره قدمهای لرزان و شوق آمیز به داخل کسی بود او را به داخل خانه دعوت کردم میکردم، تورج در یک شرکت بزرگ دستش را توی دستم گرفتم و با لبخندی پراز پرورشگاه رفتم و پس از آن که نزدیک به وقتی توی اتاق پذیرایی روی مبل نشست یک ساعت من و آنها گفتگو کردیم قرار شد دیدم مردیست ساده و بدون زرق و برق از گذشته ط پیمانکاری مشغول به کار بود وقتی مرا شور و عشق یک مادر گفتم: میدید که عروسک بازی می کنم و همیشه کوچولو اسمت چیه؟ شقایق را به من بدهند. مردم کوچه و بازار بود از مردم بی بضاعت مثل یک مادر عروسکی را درآغوش با صدانی که مثل آواز یک جویبار یک هفته طول کشید پس از انجام کم سرمایه لباسش پراز چین و چروک بود و تشریفات شقایق را به من سپردند، قیافه اش خسته و نگران، وقتی سنست خانواده ام کاملا غافلگیر شده بودند سرزنشم گفت: میگیرم و نوازش میکنم و حتی گاهی کوچک کوهستان بود گفت: پستان به دهانش میگذارم میخندید، به این . شقایق… جنون بچه دوستی من می خندید و می گفت: و بعد لبخندی زد، این لبخند به رنگ میکردند، دیوانه ام میدانستند اما من نه تو دیوونه ای. بهشت بود مثل اولین تابش افتاب روی گوشم چیزی را می شنید و نه چشمم چیزی بانگاهی که پراز هیجان عشق بود می برنهای کوههای دور کرمانشاه بود، سرم را را میدید دیگر همه وجودم شقایق شده بود نزدیک پنجره بردم تا او را از پشت پنجره اومال من بود، عشق من بود، زندگی من بود، گفتم: . آره. دیوونه بچه داشتن، من دلم ببوسم و دراینوقت یک زن در روپوش سفید به طرف ما آمد و صدا زد – شقایق توکجا هستی؟ شقایق سرش را برگرداند و من نتوانستم او را ببوسم، زن نزدیک شد ر نگاهش را به چشمان غمزده من درخت به مادر! میخواهد از همین امروز بچه دار باشم. آنوقت نوازشم میکرد و می گفت: – به همین زودی ها، تومادرمیشی. لذت لبخند میزدم، میبردم درمن شوروشونی موج میزد ولی نمیدانستم که بازیچه دستهای این مرد هستم. عشق بود، یا هرچه بود جنون من بیشتر میشد دیگر من درعالم خیال احساس میکردم که تورج را نمیخواهم فقط عروسکم را بچه ام را از این بچه خوشتان میاد؟! میخواهم، عشق من رنگ عوض کرده بودو بدون اراده گفتم این به آن دلیل بود که تورج مدت شش ماه – تونمیدونی چقدر خوشم میاد، چقدر به شیراز رفته بود، او از طرف شرکت دلم میخواست این بچه مال من بود. با خودش ماموریت داشت و همین باعث شد مهربانی پرسید: خودتون بچه دار نمیشید؟ رفته رفته دچار یک حالت خاص من روانی بشوم، درمن یک جنون آفریده شده باهیجان گفتم: بود. جنون عشق به بچه، جنون عشق به چرا! چرا، اما من هنوز ازدواج نکردم. درمدرسه می نشستم تا درسش تمام بشود، خانم من پدر «نازی» هستم. تا آخر عمر هم نمیخواهم ازدواج بكنم فقط دلم احساس میکردم که دیگران درباره من پچ باتعجب نگاهش کردم و او ادامه داد: پچ میکنند ولی چه اهمیتی داشت تا روزی شقایق می کشید گفت: سرحال بود، دوست داشتنی بود او بارها از قصه من دراز است دهسال پیش من از کرج به کرمانشاه آمدم برای کار. کارمن نامه رسانی بود زنم در یک زمستان سرد پدرش پرسیده بود، امامن همیشه میگفتم توی این شهر همان روزی که دخترم را دلیلی داره؟ پدرش از مدتها پیش مرده است، اولین بار ر زائید مرد و من خسته و تنها بادو چشم عروسک و همین تغییر روحیه باعث شد که دیگر به تورج فکر نکنم و به هیچ کدام میخواد بچه داشته باشم. از خواستگارهای خودم جواب ندهم، من باتعجب درحالیکه دست به موهای که شقایق نه ساله شد، شیطان و پرشور و سراپا آرزو بودم، سراپا شور و شوق مادرشان بودم سالها میگذشت احساس میکردم که چنرلحظه سکوت کردم و گفتم: دیگران با حالت خاصی به من نگاه میکنند مربوط به گذشته شماست؟ برای اینکه همیشه خودم بودم و بچه هایم، عروسکهایم را ترو خشک میکردم و به آنها اشک توی چشمانم حلقه بست و گفتم: میرسیدم و میدیدم که آنها مرا دیوانه ای از گذشته خبر ندارم فقط دلم میخواد میدانند. یک روز وقتی تنها بچه داشته باشم، ازعروسکها خسته شدم. بودم و توی خیابان عبور میکردم به کنار پروشگاه شهر دلم میخواهد یک عروسک زنده داشته شقایق دهساله شد درکلاس پنجم دبستان – شاید، نمی دونم فقط دلم میخواد. که این حرف را شنید سرش را روی سینه ام گریان با زندگی فقیرانه در این غربت سرد گذاشته و گریست و من زیر گوشش زمزمه نمیدانستم چکنم، شغلم طوری بود که کردم: نمیتوانستم کاری برای این نوزاد معصوم دختر قشنگم این خواست خدا بود، انجام بدهم و ناچار او را به پروشگاه سپردم پدرنداشتن که عیب نیست. بقیه درصفحه ۴۵ • نگاه من که پراز شوق و التماس بود و گفت: او را به مدرسه فرستادم همراهش میرفتم و برمی گشتم وقتی توی مدرسه بود من جلوی زندگی من، زندگی تو سرگذشت: اقدس ـ الف نگارش : ص – ج
سرشانه های موردیان در خاكوخس نوشته:راعتمادی . محبت ادلم ناگهان برای مادرم و محبت هایش طپید، از جا بلند شدم با اولین تاکسی خودم را بخانه رسانیدم، مادرم مثل همیشه در وسط حیاط خانه مشغول شستشوی لباس بچه ها بود همین که چشمش به صورت ورم کرده و کبود شده من افتاد نالید، خدایا! چه بلایی سر دختر کوچولوی من آوردن؟… ۔ مادر چیزی نیس! تصادف کردم!…. مادرم نشست مرا بغل زد و گریست… دستهای مهربانش روی شانه و پشت من سانیده میشد و زندگی گریخته از یاخته های تنم دوباره با هر نوازش به من باز میگردانید مادرم را بغل زدم و بوسیدم: مادر! دیگه نگذارین از خونه برم بیرون… *** سه روز بعد درباره آن انرژی بی پایان و زنده جوانی برگها و دستها و پاهایم برگشت، خانه مرا میخورد، خانه برای دختری که حالا یکسالی : بود همه زنجیرهای زندگی عادی را پاره کرده و رها شده بود مثل یک تابوت سرد و خالی بود، سعی میکردم بمادرم کمک کنم، در غذا آشپزی، رختشونی، رفت و روب اما بی فایده بود اسب وحشی میل به دیدن و چریدن در دامنه بی فضای زندگی را داشت، شاید اگر آنروزها پدر و مادرم معنی و مفهوم روانشناسی را میدانستند یا من مثل امروز تجربه داشتم راهی برای مهار کردن اسب وحشی می یافتم، من تشنه گریز بودم تشنه فرار، تشنه دیدن تشنه رفتن و رفتن در سرزمینهای ناشناس، یک نیروی گنگ . و مرموز مرا بدنبال خود میکشید و هیچ راهی برای مهار زدنش نمی یافتم، در یک بعد از ظهر شیطانی که در من میجوشید سوار اسب گناه باز هم مرا از خانه بدربرد. مدتی در خیابانها راه رفتم، به «تریا، همیشگی سرزدم و در آنجا بود که یکی از دوستان دخترم را دیدم که نشسته بود و یکریز آبجو میخورد او دختر متوسط و شاید بسیار معمولی بود اما همیشه ارزو داشت ستاره فیلم شود بمحض اینکه با من روبرو شد فریاد مستانه ای کشید و گفت: – نوشی! تو چرا نمیری تو فیلم بازی کنی! بخدا با این سر و صورت و یک جفت چشمی که داری «فروزان» کی باشه!… آنقدر خسته و ملول بودم که بلافاصله پیشنهادش را قبول کردم… خیابون جمشید، تموم سیاه لشکرها ۲۷۔ ان دو مرد قلدر و خشن، یکی جیب بر و منحرف و چه جوری ثری؟…. دیگری باج خور که بهیچ چیز معتقد نبودند یکدیگر را رها . همین الآن کرده و مرآ میزدند. نمیدانم چرا من نه فریادی میکشیدم و نه اونجا جمع میشن…. در طول راه «ثری» برایم از زندگی مجلل سینمائی کمکی می طلبیدم مثل اینکه خودشان خسته شده بودند یا سكوت من آنها را وحشت زده کرد چون ناگهان هر دو دست قصه ها میگفت بعدها فهمیدم که او همه رویاهایش را باسم خلاصه سرگذشت دختر دوم داستان نوشین زندگی سینمایی تحویل من داده است. از کتک زدنم برداشتند. فرهاد موهایم را چنگ زده سرم را مردی باسم «عباس جری» جلو ما را گرفت. داستان ما از آنجا آغاز میشود که چهار دختر از ۱۹ تا ۲۳ ساله بترتیب رویا ۱۹ ساله – گلی ۲۰ ساله، نوشین ۲۱ ساله و شهره ۳۳ ساله در یک عشرتکده اشرافی مورد بهره برداری قرار دارند. آنها بدمصب!… ضمن اینکه به پوچی و بیهدنی زندگی خود پی برده و در صدد فرار از این خانه هستند تصمیم میگیرند هر کدام سرگذشت خود را نیاید، او درباره سرم داد زد: برای دیگران تعریف کنند. شیها دور هم جمع میشوند و هم راههای باز هم میخوای بری؟… تو بچه ریزه میزه چه طاقتی داری؟ رورو برم خوب بچه ها خوش اومدین….. پیدا بود که ثری را خوب می شناسد و هیچوقت هم به من با همه قدرت سعی میکردم حتی اشک بچشمانم او توجهی نداشته است اما حالا وضع با گذشته فرق میکرد من با ثری بردم… – ثری! دوستت میخواد ستاره سینما بشه؟ از خودش بپرس!… ـ آره؛ فرار را جستجو می کند و هم سرگذشت خود را نقل می کنند شهره سرگذشت خود را کاملا تعریف کرد و حالا نوشین ۲۱ ساله است که دارد قصه زندگی خود را بازگو می کند نوشین میگوید در یک خانواده روستایی در شمال متولد شدم اومدی ولی اگه من گذاشتم تو تهرون کار بکنی! خسته و چاپلوسانه گفت: اگه ای سنگ پاست!…. بسیار خوب دربازه، خوش با چشمان محیل و گردش سراپایم را برانداز کرد و و از آنجا که مادرم زنی با آرزوهای دور و دراز بود. خانواده را کوفته و پر از درد از خانه سیمین بیرون آمدم چند صدقدمی خانم! اگه دلتون میخواد همین الان یه نقش اول تشويق بمهاجرت میکرد. بالاخره ما بتهران آمدیم. پدرم دستفروشی میکرد و از آنجا که من کوچکترین دختر خانواده بودم فوق العاده که راه رفتم دیگر دیدم نمیتوانم، خودم را به داخل یک براتون دارم….. مورد توجه مادر بردم او بیشتر از دیگران بمن توبه میکرد و کوچه انداختم آنجا کنار دیوار نشستم و از ته دل من به ثری نگاه کردم او به «عباس» و بعد گفت: زیباتی فوق العاده من باعث شده بود که ماهر فکر کند از طریق گریستم…. گریه ام آنقدر شدید بود که حتی قدرت فکر باید فکراشو بکنه!… من میتواند داماد ثروتمندی پیدا کند و زندگی را روبراه سازد من کردن را از من گرفته بود با وجود این همه رنج بخود آمدم… بمدرسه میرفتم و در راه مدرسه بود که دختری بنام مراحله، بیس گری عباس گفت: ۔ فکر نداره دخترا پرل ثروت شهرت، همنشینی با قالب زندگی مخصوصی که برای خودم زده بودم مثل خشت پرسر راهم قرار گرفت و باوسوسه زیاد مرا بی خبر با خود ساله مرادر خود میفشرد، حس میکردم داخل تابوتی افتاده ام و با ستاره های درجه یک، همین الان چند تاشون از اینجا رفتن. تمام فشاری که بخودم وارد میکنم قدرت رهایی از تابوت نمیدونی مردم براشون چیکار میکردن! هزارتا دختر شیراز بود برای اولین بار بود که من طعم کتک را بمعنی واقعی را ندارم، دارم خفه میشوم و بزودی کبود شده و ورم کرده میشناسم که برای به سلام علیک با اونها جون میدن!…. می چشیدم، پدر و گاهی هم برادرم بروی من دست بلند کرده برای من حرفهای این مرد زبان باز که کلمات مثل لقمه بودند اما گمان میکنم آنها هیچوقت با خشونت مرا نزده بودند. مثل خاک آب خورده تشنه بودم، تشنه یک قطره باران چرب و نرم توی دهانش میغلطید جالب توجه بود. * جوانان * صفحه ۲۸ سال ۱۲۰۱
ا باشه! فردا شاید سری زدم!…. هی! دخترا سیلی نقد بهتر از حلوای نسیه س !… همین الان یکی از هنرمندان معروف اون بالاس، بریم تو را بهش معرفی کنم چه دیدی شاید برای نقش اول فیلمش تو را انتخاب کرد. ثری با هیجان پرسید: اون کیه؟… – حميدا… (اسم هنرپیشه برای جلوگیری از هرگونه اعتراضی تغییر داده شد) . خدای من!… بریم یالا ثری تشنه دیدار حمید بود، انگار این بود که برای بازی گفت: در نقش مقابل حمید انتخاب شده بود، اما جلو در اتاق حمید، عباس «جری» – تو نه! بذار نوشی بیاد. (او خیلی زود با من خودش را خودمانی نشان میداد) من بشدت ناراحت شدم: هر دو با هم میریم وگرنه من بر میگردم!… عباس کمی من و من کرد و بعد گفت: خیلی خوب! شما دم دربایستین تا خبرتون کنم. چند لحظه ای طول کشید تا برگشت و ما را با خود بدرون اتاق برد. حمید مردی سی و چهار و پنج ساله بود، نه زیبا بود نه شیک، یک مرد خشن با رفتاری خشن تر از آنچه روی پرده سینما از خود نشان میداد، او پشت میز بزرگ پهنی : بود، سیگاری روشن کرده بود و سعی میکرد همانطور که در فیلمها نشان میدهد بی اعتنا باشد. «عباس جری، سلام چاپلوسانه ای کرد و گفت: – به بینید قربان! کاملا مناسبه، میتونه نقش یه دختر معصوم و زیبا بازی بکنه!…. حمید آنقدر تیپ و رفتار خشن و بی اعتنا بازی میکرد که اصلا به ثری نگاه نکرد، اما از زیر چشم مرا برانداز کرد ر از من پرسید: شما تا بحال توی دنیاکلسینما بودین؟…. نمیدانم چرا از رفتارس هم! . گفت، من مردها را خوب شناخته بودم، در همانحال که با تو از روی من اعتنانی رفتار میکردند دردل برای اینکه حتی انگشت شما را لمس کنند جان میدادند…. 4. نه! اصلا هیچوقت از سینما خوشم نیومده!… از فیلمهای من چندتاشودیدین؟…. سئوال او کاملا بری خودخواهی میداد مثل اینکه همه مردم تعهد سپرده بودند که لااقل دو سه تا از فیلمهایش را پنجم را احراز کرده راکفلر در دهه ۱۹۳۰. از چپ براست «جان. د. راکفلر، کوچک، رجان. د راکفلر، بزرگ و نلسون راکفلر در حالیکه «رادمن» را در آغوش دارد * خانواده «ملون» از راه بانکداری به این ثروت دست یافتند ولی ثروت اولیه آنها از طریق یک سرمایه گذاری بمبلغ /۲۵۰۰۰ دلار در سال ۱۸۸۹ در یک شرکت کوچک تهیه آلومينيوم گردآوری شده این سرمایه گذاری ميليونها دلار بجيب ملونها سرازیر کرد. بعـدها افراد خانواده «ملـون» با ندی شروع سرمایه گذاری در راه نفت ثروت خود را فزایش دادند. در سال ۱۹۷۶ میزان دوپون ها «پیر» سمت چپ و سرمایه گزاری ملونها تنها در تجارت «ایرنه» نفت به یک میلیارد دلار بالغ میشد. برجسته ترین عضو خانواده «ملون» «پل «پل گتی، ۲ میلیارد دلار ملون» است که در عمرش تنها سه سال برای خانواده اش بارث گذاشت. در دهه ۱۹۲۰ کار کرده است. هنر تنها مطلب مورد علاقه پل است. «توماس ملون، بنیانگزار خانواده ملون موزه هنرهای ملی راشینگتن را ساخت. و امسال نیز با ۹۵ میلیون دلار اهدایی خانواده ملون قسمت جدیدی بساختمان این موزه اضافه شد. * «پیرساموئل دوپون» و افراد خانواده اش که از اشراف فرانسه بشمار میرفتند بمحض ورود کا :: :: : B . من اصلا هیچ فیلمی از شما ندیدم!…. چشمانش از شدت خشم گود افتاد اما خیلی زودترانست خودش را جمع و جور کند…. دستهایش را بهم کوبید: شما حتما شهرستان بردین آخه فیلمهای من گرونتر از سایر فیلمهای کمتر به شهرستان میره!… نمیدانم چرا شیطنتم گل کرده بود و دلم میخواست این «ثری، تری حرف ما دريد: ولی خواهش میکنم این برنامه رو بذارین فردا چون ـ اتفاقا من ساکن تهرونم و فقط فیلمهای شهر فرنگ باید سرساعت هفت بعداز ظهر خونه باشم!… رو میبینم!…. حمید دستهایش را بهم کوبید: حمید نگاهی به من کرد و گفت: – برویم!.. سالن نمایش فیلم استودیو کوچک بود، سه ردیف صندلی چیده شده بود یک پرده کوچک، دوتا مبل جلو و یک میزهم شما هم همینطور! مثل پرنده ها باید اول غروب اه بسیار خوب… موندخانم خیلی بالاس ! فیلم وطنی خودتونو به لونه برسونین؟… را نمی پسنده ! وقتی از جلو سینماهایی که فیلم وطنی نمایش میدن رد میشه دماغشو میگیره ومیگذره !… ولی «ثری» با نگاه التماس آمیزی از من میخواست که جواب رد جلو مبلها، حميد مرا کنار خودش روی مبل نشاند وبیحوصله تراز آن بود که وقت تلف کند، قبل از آنکه ما بسالن نمایش فیلم برسیم، هم آپاراتچی آماده نمایش فیلم برد باور کنید ما ایرانیها هیچ دست کمی از اون موبورهای بدهم شاید او هم درنمایش فیلم انهم شانه به شانه و ه هنرپیشه وهم روی میز درینک فراوان!… محبوبش به تماشا بنشیند و برای تمام دختران محله پز بدهد عرضی نداریم، فیلم «جاده وتابوت وچوب، منو اگر به بینین آنوقت تصدیق می کنین که جز کمی رنگ وروغن اما من بیکارتر وسرگردان تر از آن بودم که به قول حمید به قربان شروع کنم؟ اپاراتچی که وظیفه خودش را خوب میدانست پرسید: ولونه برگردم. ـ نه! من میتونم بمونم!… ـ بله ضمنا دروبه بند که کسی مزاحم ماتشه!…. فیلم شروع شد، حمید با چهره ژولیده و درهم در نقش یک مرد هیچ کم و کسری نداره … بعداز جابلند شد و خطاب به عباس جری حمید از خوشحالی دستهایش را بهم کرفت: ـ عباس جری!.. چطوره بگی همین الان تو اطاق ـ عباس جری! بجنبل.. ضمنا درینکی هم آماده کن که تنها روی جاده ظاهر شد.. او ظاهرا منتظر بود که پرده وفیلم نمایش فیلم، همین «جاده و تابوت وچوبه که خیلی هم خودم اثر خودش را روی من بگذارد. بعد از چند دقیقه خودش را نمی پسندمش بگذارن خانم لااقل به فیلم فارسی – نمایش فیلم بدمن حوصله خانموسرنبره!… ثریا با ناراحتی بقیه درصفحه ۴۴ خداحافظی کرد ورفت، حمید مثل اینکه دهسالست مرا می بینن.. جوانان * صفحه ۹ * سال ۱۲۰۱ شناسد و با من سابقه عاشقانه دارد دستش را پشت کمر من گذاشت و گفت:
افسانه ای گذشته زندگی و فعالیت می کند خلال پول و ثروت بدست آورده اند های کلان آن مشخص و معلوم شده است. سرشانه های های آمری مهربان در خاك وخس نوشته:ر اعتمادی ۲۷۔ خلاصه سرگذشت دختر دوم داستان نوشین * جوانان * صفحه ۳۰ * سال ۱۲۰۱ ان دو مرد قلدر و خشن، یکی جیب بر دیگری باج خور که بهیچ چیز معتقد نبودند . کرده و مرا میزدند. نمیدانم چرا من نه فریادی میکشید کمکی می طلبیدم مثل اینکه خودشان خسته شده بر سكوت من آنها را وحشت زده کرد چون ناگهان هر در از کتک ز زدنم برداشتند. فرهاد موهایم را چنگ زده . بالا گرفت و گفت: داری مند در هر حال در اینجا متن گزارش یک مجله مشهور آمریکایی در باره * ثروتمندترین خانواده های روتمندترین خانواده های انکشور و آمریکایی حل و چگونگی بدست آوردن ثروت چه کسی در آمریکا بیش از همه پول دارد؟ دوپون ها و ملون ها از ثروتمندترین خانواده های آمریکا بشمار میروند و راکفلرها فقط در مقام پنجم قرار میگیرند. فامیل «گیتی» مقام بخود اختصاص میدهد و «دانیل. ک لودریگ» سلطان دنیای کشتی رانی که نام شناخته شده ای نیست مقام چهارم را جسدش خبر داشت و ملون ها کدام ثروتمندتر است اما ثروت هر دو خانواده لااقل چیزی بین ۳ تا میلیارد دلار است. ثروت خانواده گتی، و لودویک بین ۲ تا ۳ میلیارد دلار تخمین زده میشود. و اگر شما هرگز ارزو کرده اید که به ثروتی نظیر ثروت راکفلرها دست یابید بدانید که بایستی لااقل یک میلیارد دلار داشته باشید. این تخمین ها در سطحی بسیار پائین زده شده است و بعید بنظر میرسد عکس یادگاری از «کنت میلر» در صحرای نوادا ـ آمریکا ـ مشغول عکس برداری از مسابقات هواپیماهای مسافری شخصی و کوچک بود که ناگهان دو هواپیما در آسمان بهم خوردند و منفجر شدند و مانند توده ای آتش سقوط کردند. خلبانان این دو هواپیما هم خاکستر شدند و این عکس که بوسیله «کنت» گرفته و در مطبوعات آمریکا چاپ شده، تنها یادگار این سانحه هوایی است. خواهر و برادر هموطن سرگرمیهای تو در محیط زندگی و شهر، حتی در اوج مبارزه سیاسی و اجتماعی نباید مانع از اندیشیدن به حال بیمارانی باشد که در بیمارستانها و آسایشگاهها تنها و خسته و درمانده نشسته اند، ما مردم متاسفانه عادت کرده ایم که در هر کاری اغراق کنیم چنانکه در زمانه مبارزه اجتماعی و سیاسی که در چنده اخیر در گیر آن بودیم بسیاری از ما بیماران و دردمندان، همسایگان درمانده حتی پرندگان و حیوانات بیمار را بفراموشی سپردند، یک انسان آگاه و فهیم همه چیز را در حد اعتدال میخواهد که گفته اند: جهان چون چشم و خط و خال و ابروست که هر چیزی بجای خویش :
گاهستند!… که خانواده «راکفلر » مقام پنجم را احراز کرد راکفلر در دهه ۱۹۳۰. از چپ براست «جان. د. راکفلر» کوچک، «جان. د راکفلر، بزرگ و نلسون راکفلر در حالیکه «رادمن» را در اغوش دارد. * خانواده «ملون» از راه بانکداری به این ثروت دست یافتند ولی ثروت اولیه آنها از طریق یک سرمایه گذاری بمبلغ /۲۵۰۰۰ دلار در سال ۱۸۸۹ در یک شرکت کوچک تهیه الومينيوم گردآوری شده این سرمایه گذاری «پل ملون» در سال ۱۹۶۲ در گالری هنرهای زیبا همراه «ژاکی کندی» ميليونها دلار بجيب ملونها سرازیر کرد. بعـدها افراد خانواده «ملـون» با که این افراد قادر باشند مقدار دقیق بتوانیم حدس بزنیم آنها از کجا شروع سرمایه گذاری در راه نفت ثروت خود را ثروت خودشان را تعیین کنند. با نگاهی کرده اند. به زندگی نامه این ثروتمندان شاید يك سانحه هوائی! * خانواده ملون انی دوپون ها «پیر» سمت . فزایش دادند. در سال ۱۹۷۶ میزان «ایرنه» سرمایه گزاری ملونها تنها در تجارت نفت به یک میلیارد دلار بالغ میشد. برجسته ترین عضو خانواده «ملون» «پل ملون» است که در عمرش تنها سه سال در دهه ۱۹۲۰ کار کرده است. هنر تنها مطلب مورد علاقه پل است. «توماس ملون» بنیانگزار خانواده ملون موزه هنرهای ملی واشینگتن را ساخت. امسال نیز با ۹۵ میلیون دلار اهدایی خانواده ملون قسمت جدیدی بساختمان این موزه اضافه شد. 9 * «پیرساموئل در پون» و افراد خانواده اش که از اشراف فرانسه بشمار میرفتند بمحض ورود به آمریکا دوستان بانفوذی پیدا کردند. بعدها در سال ۱۸۰۳ «ایرنه» پسر «ساموئل» به توصیه دوست خانوادگی خود پرزیدنت «توماس جفرسون، یک کارخانه اسلحه سازی تأسیس کرد و به تولید مواد منفجره پرداخت از آن پس هر بار که عمر «سام» به جنگ پرداخت در پون ها ثروتمندترشدند. دوپونها به امرسرمایه گزاری «پل گتی» ۲ میلیارد دلار برای خانواده اش بارث گذاشت. در ساختن مواد شیمیایی، کارخانه «لودویگ» سلطان کشتیرانی جنرال موتورز، فیلیپس، بوئینگ و سایر مؤسسات تجاری مهم آمریکا آمریکا نیز دست زده اند. ثروت دوپون ها به همه خانواده تعلق دارد و نه بافراد خانواده ۱۶۰۰ نفری دوپون بادارا بودن اسبها، قايقها، املاک خانواده و آنها برای حفظ ثروت خانواده ازدواج در بین اعضای پیشخدمتهایی بیش از. ملکه فامیل را همیشه تشویق کرده اند. انگلیس از ثروتمندترین افراد دنیا امروزه ۲۵۰ نفر از اعضای بقیه در صفحه ۵۰ 2 «پل گتی» تنها در خانه افسانه ای خود. جوانان * صفحه ۳۱ * سال ۱۲۰۱ |
شریعتی ونسل جو برداشت و بررسی علی اکبر کسمایی چون آینده و نسل حاضر که بشدت مختلف و رنگارنگ قرار گرفته است، ری، به نیروی مقاومتی عظیم اومت از خود این نسل باید سر زند: زدوتجديد ولادت کند. عادات فکری و قالبهای تقادی و تابوهای اخلاقی و بندهای را که اینچنین بر دست و پای اندید ما را خفه کرده و بینش و جهان بینی و ایمان و است، در درون . د فرو شکند و از خود برز خصات خود تجدید کند و استعداد شک، یعنی توان را کسب کند و نیروی انتخاب و در مقاومت آگاهانه را بدست آورد عد از انتشار یکی از آثار دکتر شریعتی در «خودسازی انقلابی» آنچه هست سازند. میگوید: در در شماره شماره پیش و در جهت «اگر بخودم حق دادم که در این باره صحبت کنم بخاطر این است که تصور شناسانیدن این متفکر بزرگ ما اینک میکنم اگر یکی از شاگردانم در همین شرایط و با توجه بهمه این حرفهایی که زدم، تازه ترین برداشت و بررسی از آثار بخواهد بخارج برود و یا در همین داخل که دانشگاه است بخواهد با همین هست رکت شریعتی را در برابر برابر ذهن کتابها و همین جبر فکری زندگی کند و بهمین محیط اجتماعی، اخلاقی، تربیتی و بی تربیتی که اکنون داریم فکر کند و در متن آنها رشد و عمل کند و وابستگی اش را هم با اسلام بعنوان یک ایدئولوژی و نه بخور و این امپول را بزن و سپس این قرص ها یک سنت مذهبی و عاطفی حفظ کند و در را بگیر و بنوبت میل کن» (۲) او یک چنین عین حال در برابر هجوم ها مقاومت داشته فرمول جادوگرانه ای را برای درمان این دردها باشد و آنگاه براین اساس اگر مسئله ای را نه خود دارد و نه از کسی میخواهد ولی بهرحال طرح کند، من بعنوان یک معلم و براساس معتقد است که «هرقدر دراین باره حرف زده تجربیاتی که دارم، این طور میتوانم بری برای راهنمایی و رستگاری نسل جوان شود، حرفی که بیشتر جنبه فکری – عملی توام جواب بدهم، خلاصه و «فرموله» نه بصورت با هم دارد و بهمان میزان مارا برای یافتن یک یک بحث علمی و فلسفی و اعتقادی وسیع میگوید: و عمیق بلکه بعنوان فرمول و چهار چربی راه با نزدیک شدن به این راه کمک خواهد علی شریعتی در کتاب «است و امامت» * جوانان * صفحه ۳۲ سال ۱۲۰۱ دومینو آخرین قسمت … بقيه تماما جزء باستانشناسی است. امروز مسائل بقدری شدید و حساس این جمله بخوبی نشان میدهد که شریعتی تا چه است که بطور روزمره عوض میشود و من پایه برستگاری نسل جوان و براهنمایی این فرزندان علاقه داشته تا جایی که هر بحث و فحص دیگر را سوای آنچه مربوط و منوط باین نسل میشود، به طنز (جزء باستانشناسی) عملی داریم که یک مقدار باین راه جهت میداند و در جمع هم اندیشان خود با نگرانی و آن قرار و با آن سروکار دارد، نه اینکه در بدهد، کار بدهد، و حتی راه خودسازی را نشان بدهد؟ در این فضا که همه عوامل برای افق تخصصی علمی و فلسفی بالا باشد که اصرار و ابرام تمام در پی برنامه گذاری کاملی نشان بدهد؟ در این فضا که جستجوگر جوانان میگذاریم برای حفظ این نسل کرد.» (۳) برای اندیشیدن، کار کردن، و مشخص بودن این مرز فکری ـ اعتقادی…. قضیه ای که شریعتی در جستجوی جواب میگوید: باید اول مطرح کرد این است که موقع و موضع تاریخی این اسلام نوزاد چیست «مسئله ای که من میخواهم بعنوان که برای حفظ این نسل باید ایدئولوژی اسلامی مطرح کنم موردنیاز و (البته مقصود از اسلام نوزاد، اسلام دوباره یافته یا باز یافته و بشکل نوین شناخته شده میخواستم بپرسم چکار کنیم؟ چه برنامه ای داریم؟ در حد امکانات عملی و دردها و مایه ها و خیلی ساده، نه کلیات بلکه چه برنامه است) موقع تاریخی این اسلام عبارت شرایط خاصی است که نسل جوان در متن است از این جمله: «مرحله تكوين ایدئولوژیک، ما اکنون در مرحله تکوین ایدئولوژیک هستیم. مارکسیسم صد سال اگر دراین موارد بود من نباید صحبت است که این مرحله را گذرانده است. از موقعی که «مانیفست» چاپ شده است تا عمر باین راه کمک خواهد کرد.. فریب و مسخ و تغییر و فرو ریختن از درون و جذب و هضم این نسل در سطح میکردم زیرا حد من نیست.» جهانی بسیج شده است. فکر میکنم بهتر بدیهی است که شریعتی دراینجا کنون صد سال میگذرد در صورتیکه ما است این نکته مطرح شود… بهر حال هرقدر فروتنی علمی کرده است و بخلاف آنانکه هنوز داریم زمینه سازی میکنیم که کارمان دراین باره حرف زده شود حرفی که بیشتر نمیدانند و ندانستن خود را با غرور و ادعا بمرحله ای برسد که بشکل یک «مانیفست» جنبه فکری، عملی توام باهم دارد، بهمان میخواهند بپوشانند ولی همین غرور و ادعا درآید. پس می بینیم که از لحاظ میزان مارا برای یافتن راه یا نزدیک شدن نشانه نادانی آنان است، شریعتی چون تکوینی مان چقدر با مارکسیسم فرق داریم. میداند، مدعی و مغرور نیست و در اظهار یک ایدئولوژی که در مرحله تکوینی است شریعتی خود به پرسش مهمی که مطرح نظر دقیق علمی بی پروا نیست و حال آنکه خود بخود برایش مسائلی و نیازهایی و میکند پاسخ بسیار سنجیده ای داده است شایسته تر از او بویژه در راهنمایی نسل مسئولیتهایی و خطراتی مطرح است که بعد چنانکه در طرح سئوالش دیدیم، او در جوان بسوی فرهنگ اصیل ایران و معرفت از تولدش همه آنها عوض میشود و تغییر جستجوی پاسخ نه بدنبال کلیات میرود و راستین اسلام خاصه با زبان و بیان مؤثری میکند، همانطور که بچه هم وقتی در جنین اینکه مانند بعضی از رالیست های دواتشه که او دارد، کمتر کسی را داشته ایم هرچند است و دوره تکوینی اش را میگذ راند، امروز عجول است که بقول خودش برای در میان شاگردان او و هم اندیشان او تنی دارای یک بهداشت خاص، تغذیه خاص، و پاسخ دردهای دیرینه و گرفتاریهای شگفت و چند چهره های درخشان دیده ایم که امید نگهداری خاص و بیماریها و خطرات شگرف امروز دنبال نسخه پیچی نیست که آنرا است پرتورخشان اندیشه های او را نه تنها خاص است و بعد از تولدش همه مسائل او «از جیبش دربیاورد و بگوید بله این شربت را در ایران بلکه در سراسر جهان تابان تر از عوض میشود» 2
عناصر این دین را، عناصر این مذهب را، این علی را، این محمد را، از درون این فرهنگ عظیم مسلمانی بیرون بکشیم و دومرتبه تجدیدبنا کنیم. شریعتی میگوید: «مقصودمان از تکوین ایدئولوژی مذهبی است که بهمان معنی که اقبال لاهوری میگوید تجدید بنا کنیم. اقبال اصطلاح میگوید «تجديد * «ایسم» ها و ادیان اینکه شریعتی اشاره میکند که از ایدئولوژی مارکسیسم یک صد سال میگذرد در صورتی که ما هنوز داریم زمینه سازی میکنیم تا کارمان بمرحله ای برسد که بشکل یک «مانیفست» در اید، اظهار نظری را بیاد میاورد که از «ارتولدتوین بی» تاریخ دان و اندیشه گر معاصر جهان خوانده ایم.«آرنولد نوین پی» میگوید مهم در دین های بزرگ آسمانی این مسئله است که بنظر میرسد این دین ها تنها در پی سعادت اخروی وخوشبختی آن جهانی رفته اند وکامیابی وشادکامی این جهانی را ناچیز گرفته اند…رحال. آنکه در حقیقت امر چنین نیست وزندگی روزانه این جهانی نیز وبهبود ان پیوسته مورد امعان نظر ادیان بوده است بویژه شرع اسلام ومجموعه آداب ودستورهایی که بنام شریعت خوانده میشود، تطبیق والای دین زندگی عادی روزانه و پیدا کردن راههای سالم برای رفع گرفتاریهای روزمره و بطور کلی خیلی بهتری دارد و RECONSTITUTION یعنی ساختمان طرز فکر مذهبی» و اصلا این کلمه بهتر از تکوین است: تجدید ساختمان، تجدید بنا، برای تجدید بنا ما داریم این مرحله را میگذرانیم و در این مرحله مسلما یکی از خطرناکترین دشمنان، تغذیه بد است. یکبار چوب این تغذیه بد را خورده ایم.اسلام در آغاز تکوین تاریخی – اجتماعی ـ اخلاقی ـ انسانی خود، تغذیه بد و ما هنوز با اسلام بیماری سرو کار داریم که مسمومیت غذایی دارد زیرا تغذیه هندی شد، تغذیه مجوسی شد، تغذیه آتنی شد، تغذیه اسکندرانی شد. بعد بصورتی درآمد که اصلا مزاج این اسلام تغییر پیدا کرد و آن چهار نفس (یا چهار طبع) مخالف سرکش اش که باید تعادلی ایجاد میکردند و سلامت و حیات و نموش را تامین مینمودند بهم خوردند (۴) یک مرتبه یکی افتاد بفلسفه، یکی افتاد به عرفان، یکی افتاد رهبانیت، یکی افتاد به بینش علمی، یکی عقده در برابر فلاسفه آتن، یکی افتاد بعقده در برابر علمای هند، و حتی یکی افتاد به عقده در برابر فلسفه ایرانی. یکی از فیلسوفان بسیار عزیز و مشهور و موفق ماهست که در متن کتاب فلسفی اش می افتاد تولوژیها هست، برای تحلیل وتجزيه دين زندگی کنونی، رهایی خواهد یافت. بینیم از فلسفه نوع اسکندرانی و نوع «آرنولدترین بی» بر آن است که عیب کار حل دشواریها در رویدادهای زندگی مادی نیست وانقدر که نویسندگان وصاحب نظران شریعتی یکی از آن بزرگ مردان جهان واندیشه گران امروز در پی شناخت «ایسم» ها امروز است که درست در همین راه که «توین میروند در پی دریافت دین نمیروند. بی» اشاره میکند گام برداشته است ونه تنها با اسپهبدیه و از این نکات آریائی صحبت از اینجا ناشی میشود که آنان که وظیفه توضیح در «ایسم» ها وایدئولوژی های امروزی سرمایه علمی وشناخت تاریخی ومنطقی در دین را دارند، یا بکار خود، چنانکه باید وارد مشکلات ودشواریهای زندگی کنونی مورد کند. این عناصر وارد متن بینش، روح، جستجوی رازهای جاودان اسلام بر اندیشه، و مغز و خون اسلام شدند و اکنون نیستند و یا در انجام آن کوتاهی میکنند بویژه تجزیه وتحلیل قرار میگیرد ربویژه آنچه برای برای شستشو شدن و برای سرکار (و وبویژه سرشت پیکارگر تشیع علوی را برای نقش خود را در این روزگار که آدمیان پیش از او محسوس تر ومعمولی تر است یعنی قضایائیکہ نسل راه جو و پرخاشگر وبستوه آمده امروز سرحال) آمدن دوباره این مزاج بطوری که می آمده ومعنوي است. دکتر علی شریعتی .. این بقیه درصفحه ۴۲ ان راه ورسم همیشه نیازمند دیانت اند چنانکه شایسته. نام مربوط به آب ونان ورزق وروزی او است دین وگوهر راستین آن است، درست بجا بوضوح هر چه تمامتر روشن ساخته است بلکه ما بتوانیم درباره با چهره حقیقی اسلام موشکافی میشود وحال آنکه ادیان بزرگ با عواطف انسانی وبا لطافت نوقی وقريحه نمیاورند ودر نتیجه دین های بزرگ آسمانی به نخستین و اسلام سالم و بدون میکرب وشرایعی که زندگی این جهانی را برپایه پندار مردم امروز، تنها بشارت دهندگان زندگی سرشار شاعری ونویسندگی و با هنرمندی هر (داخلی) سر و کار بیابیم، احتیاج بکاری رستگاری هر دو جهان نهاده اند، در بوته ان جهانی رسعادت اخروی است وحال آنکه چه تمامتر از جنبه های گوناگون دیانت اسلام است نه از نوع بزک کاری و کاغذ دیواری فراموشی افتاده اند. برای پاسخگویی بمسائل گوناگون ایران امروز پیش از آن، دین های آسمانی بویژه اسلام . «توین بی» بر آن است که اگر برای وجهان امروز، دریافت ها و برداشتهای چنان سعادت دنیوی انسان را نیز خواستارند وبرای موشکافی دین های بزرگ آسمانی – بریزه دقيق ولطيف وموثر ونافذ داشته که با همه نشان میدهند، راه ورسمی که اسلام – وروشن ساختن راز آنها وتطبيق آنها گستردگی و پراکندگی در منظومه بزرگ آثارش پیوسته از آئین های زمینی رساتر واز «ایسم»ها بر زندگی امروز وجستجوی راه حل در پرتو نه تنها فكر وذكر نسل امروز بلکه جان ودل هر راه گشاتر، انسانی تر، آسان تر، همگانی تر، تعالیم آنها برای مسائل کنونی بشر، از میان خواننده روشن بين ومنصف وجستجوگر را بی سودمندتر، وفراگیرنده همه گوشه های زندگی رهنمودهای دینی(بویژه دین اسلام برنامه های اختیار بسوی خود میکشد واین بزرگترین است زیرا دین های بزرگ برای آن پدید آمده كامل وشامل برای زندگی دنیوی واخروی خدمتی است که یک نویسنده دانا وزبر دست اند که زندگی انسان را نخست در روی زمین انسانها تنظيم وعملی گردد و در توضیح و تشریح امروز قانون آلایش طرفداری از گذران این جهان، وسامان بخشند این مسائل رستاخیزی برپا شود ونویسندگان وانگاه او را در پایان این زندگی و در بازگشت ایدئولوژیهای بیگانه انجام دهد وتنها در راه زیر دست وصاحب نظران فرزانه وبی طرف در بان جهان رستگار سازند. احیای اسـلام وفرهنگ ایران ورهایی «ارنولدترین بی» گفته است که اگر موقع صدد برآیند که با همان مقیاس توضيح وتشريح ورستگاری ایران و ایرانی گام بردارد…. وهم ایدئولوژی ها و«ایسم» ها و با همان شناخت اوست که در مقام کشف فکر اسلامی، بر ومقام ادیان آسمانی بویژه اسلام را از یکسر علمی وبرداشت فنی که از این «ایسنم» ها اساس همان اسلامی که رجی وایدئولوژی های امروزی را در جهان کنونی رایدئولوژیهاکامادی زمینی میشود، دین براساس همان اسلامی که در آن «علی» ساخته از سوی دیگر مورد نظر قرار دهیم، می بینیم بزرگ را – بویژه اسلام را ـ مورد شناسایی شده است. (همان گونه که متفکر ویر شده است، های ادیان مورد ستم قرار گرفته اند زیرا انقدر که ودریافت وبرداشت مردم امروز قرار دهند. بویژه در باختر، مجال بحث وفحص برای ایده بزرگ امروز: آرنولدتوین بطور کلی انسان از تنگنای غم انگیز وتوان فرسای اشاره میکند) علی شریعتی میگوید که باید * جوانان * صفحه ۳ * سال ۱۲۰۱
هدیه دکتر نبوی نویسنده مجله جوانان از سفر پاریس برای خوانندگان جوانان شعر فی البداهه یکی از بزرگترین شعرای عرب در حضور امام خمینی ایران به آمریکا رفتم و درانجا در بزرگترین شعرای دنیای عرب را که أوقدت الوعي الحر وأضرمت الجمرا دکتر سیف الدین نبوی پزشک مسجد مسلمانان برای جلب توجه مشتاق دیدار «امام» بود بحضور مقالات آمریکا به اصالت نهضت امام بردم. این شخص که در دنیای مشهور و دبیر رکل انجمن بزرگداشت چهره های مشهور تاریخی و اسلامی ایران چهار روز اعتصاب اسلام نقش مهمی دارد در ملاقات با نویسنده کتاب «پزشک خود باشیم، غذا کردم و همین موضوع باعث «امام» چنان تحت تاثیر قرار گرفت مجله جوانان که مدت در ماه انتشار که بقول ما ایرانیها في البداهه و مصاحبه های خارج از ایران بسر می برد بتهران شعری برای امام سرود و نسخهای همی در مطبوعات آمریکا شد بازگشت و بزودی دنباله کتاب خود سپس به پاریس و بحضور حضرت از آنرا به «امام» تقدیم کرد و در مجله جوانان منتشر خواهد آیت الله العظمی خمینی رسیدم نسخه ای هم من از ایشان گرفتم تا دکتر نبری گفت: در یکی از آنرا بعنوان سرقاتی سفر به کرد دکتر نبوی در بازگشت خود از روزهای اقامت در پاریس آقای خوانندگان عزیز و مسلمان مجله سفر اظهار داشت مدت یکماه برای عبدالرحمن الخميسی دبیرکل جوانان هدیه کنم که از هر سوقاتی شناسانی نهضت انقلابی و اسلامی اسلامی در لیبی و یکی از بهتر است. ائل ليل العالم ويطلع منه الفجرا تنشره ره دعوت على العالم اخر عالمي الخميسي بهرنگی، نوشته إلى الزغير آية الله الخميني دم با روح الله ثورتنا الكبرى باسم الله وباسمك بتلاطم بجدا ياملهمنا الثبت طريك بأن الخيرا معرفی کتاب آشنایی بیشتر با چهره های مشهور ادب معاصر حسن مقدم و صمد بهرنگی این هفته کتاب: حسن مقدم و آرامگاهش و از کتابخانه و سایر آثار و باز مانده های مقدم کتاب کرده است. . خان از فرنگ آمده زندگی و مرگ یک کتـاب قمندان به آثار تحقیقی برای گزارشگونه است که اطلاعات گرد آورده و در سه بخش: سفر بديار بکجا میرویم؟ اختناق در مطبوعات گرفت. و نگاهی بخارج مجزا کرده است. بیداری آزاد را شعله ور جمشیدی در کتاب «حسن جعفر خانسه تحقیق جامعی درباره شادروان مقدم پایان کتاب آنجا. معلم بوده و حیدری در قسمتی از کتابش سن مقدم شاگردان شاگردان سابق است. نثر جمشیدی یکدست و روان | مینویسد: است در نظام حکومتی ایران، بهمین دلیل صدای ستمدیده بگوش هیچکس نمایشنامه کتابهایش چند بار تجدید چاپ : معروف جعفرخان از فرنگ است. مطالعه ایندو کتاب نمیرسد در این نظام است که خبرنگاران مطبوعات درباره بازداشت بیانیه سندیکای نویسندگان و را هم آورده و مانند اکثر بدوستداران آثار تحقیقی توصیه | چاپیدن و غارت مریم بسادگی تعداد زیادی عکس . مقدم با دوستانش، از می کنیم. آشامیدن یک لیوان آب است. در بقیه در صفحه ۵۳ سیله جانان A- ALKHAMISSI ادامه این فساد و اختناق به رهبر آیت الله الخمینی در ایران زنده باد روح خدا کری نوشته: محمد حیدری زیرا انقلاب ما بزرگ است و آتش را افروختی فساد و اختناق در ایران | بنام خدا و به نام تو نسیمه | عنوان کتابی است که اخیرا از چاپ دریا میخروشد ده و از آن بامداد روشن طلوع روزنامه نگار جوان این کتاب را از ای الهام بخش ما درآمده است. محمـد حیدری مجموعه مقالاتش در روزنامه | ثابت کردی که راه تو راه که نظر که دعوت تر دکتر حاج سیدجوادی زبالههارا آتش تزنید! سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات بازداشت غیرقانونی آقای دکتر علی اصغر حاج سید جوادی نویسنده مبارز را بشدت تقبیح می کند و این بازداشت را پورش ناجوانمردانه دیگری از سوی استبداد علیه آزادی میداند. سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات به آقای شاپور بختیار، مدعی آزادی خواهی هشدار میدهد که اینگونه اعمال ضد این زباله ها جان هموطنان شما را در معرض خطر قرار میدهد آزادی نه تنها خلاف وعده های صریحی است که وی قبل از پایان سلامتی مردم شهر را در مخاطره جدی قرار میدهد در حالیکه مرده زباله ها را بمردم اعلام کنیم. این اعتصاب باشکوه مطبوعات به هیات مدیره سندیکای ما داده بود در روزهای اخیر، بسیاری برای پزشکان عزیز میگفتند: زباله ها بلکه از نظر این سندیکا آغازگر یک مبارزه ایست با مطبوعات که انعکاس اعتراض خود یا علل دیگر کاملا آلوده اند و آتش زدن زباله ها ایران را نباید در شرایط فعلی دچار شکست مفتضحانه عاملین استبداد در آن قطعی است. به آتش زدن زباله هایی که اغلب در که اغلب هم نیمه کاره انجام می اپیدمی های خطرناک نمود. سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات، خواستار آزادی خیابانها میماند می پردازند. پذیرد باعث پراکنده شدن میکروب ما نه تنها از عموم جوانان بلکه هر چه زودتر، نویسنده مردمی و مبارز، آقای دکتر علی اصغر حاج در این مورد چندین پزشک های خطرناک در فضای شهر از عموم مردم میخواهیم بطور جدی سیدجوادی است و مسئولیت هرنوع پیش آمدی را در اینمورد زین زباله ها شوند. متوجه شخص آقای شاپور بختیار میداند. بمجله جوانان تلفن زده و از ما . میشود. خواسته اند خطر آتش زدن اینگونه وان
متاسفانه بسیاری از دختران مادر اجتماع طرز برخورد وصحبت کردن بایک مردرا نمیدانند وبهم چرا اغلب مردهابمر ترایت خواهانم و امیدوارم که هرگز قلمت از کار تاکنون دهها نفر بمن ابراز عشق کرده اند در حالیکه من نیفتد و همیشه مربی خوبی برای جوانان ایرانی از خانواده ای متدین هستم و هیچوقت هم خود را به کی بی بی بی سی ای میل کارمند یکی از شرکتهای معتبر ایران، دور از باشی. زیاد حاشیه نمی روم و وقت گرامیت را گناه آلوده نکرده ام. خانواده و تنها در یک شهر نزدیک تهران زندگی میکنم از نظر دید اطرافیان و فامیل و پدر و مادرم، دختری هستم خودساخته، پایبند اصول مشکل و استمداديكزن! جناب آقای اعتمادی سردبیر محترم گرامی مجله، جوانان، سلام، أنهم سلامی بسیار با صفا نا من میخواهم با سادگی کامل رچه جستم کسی را نیافتم . درددل کنم، اینک که فرزندانم به ثمر رسیده و من در آستانه تنهایی هستم میخواهم برای احتراز از خداوند متعال درخواست دارم با شمار از هرگونه زندگی غیر شرافتمندانه بهمسری مردی با فضیلت و انسان درآیم. نگهدارد که پیوسته سایه تان را برسر خانواده تان مستدام داشته و حمایتتان و عنایت و خدمتتان را بدیگران معطوف دارد. چنانکه گفته اند دانی که خدا چرا یتوداده در دست، چرا معنویت و انسانیت در ازدواج نقش درجه پنجم دارد؟ به اندران رازی هست ر خویشتن پردازی ز دیگران گیری دست أما فريدل من: دراین وقت از فصل و نه ارسال و زمان و حالت و کیفیت کا سنگ صبورم من در یکی از شهرهای جنوب با شغل و امثال من واقعا حق حیات، حق زندگی و دستها برای رهانی و نجات ا نسبتا خوب و درآمد کافی زندگی می کنم و الم بسوی آسمانها و درگاه ازدواج و تشکیل خانواده نداریم؟ پس چرا از مدتها پیش در آرزوی یک زندگی ساده چرا در اینروزها که همه از معنویات، اینقدر دخترها فریاد می زنند که ما از بی انسانیت و جوانمردی حرف میزنند اغلب و پرصفا می باشم ولی عجیب اینکه تابحال شوهری خسته شدیم، ما دنیا را برای یافتن خانواده ها خواستگار ساده دل، خانواده بیش از ۷بار به خواستگاری رفته ام ولی یک شوهر ساده و خوب زیر پا گذاشتیم! هربار خانواده دختر به بهانه اینکه من رتبه و درست و وفادار را نمی پسندند و بیشتر پس چرا من هر دری را زدم با وجود ظاهر در پی رتبه و مقام هستند؟ چرا حالا در مقام عالی ندارم جواب رد داده و دلم را خوب، درآمد و شغل مناسب جواب رد شکسته اند؛ مملکت ما در ازدواج معنویت و انسانیت من میخواهم بپرسم در این روزگار، من شنیدم؛ بنظر شما یک جوان ۲۶ ساله مثل نقش درجه پنجم دارد؟ من، چند بار دیگر باید به خواستگاری برود و جواب منفی بشنود؟ بندرعباس ـ عباس ـ أ اقدام شناسانید. فتانه. نوابهای کوتاه سنگ صبور برادر عزیزم شاید بعضی از خانواده ها هنوز دنبال رتبه و مقام و خیلی مسائل ظاهری باشند سليمان ع برادر عزیزم نمی زهر، أقربو: دختر عزیزم، می ولی تا آنجا که ما سراغ داریم اغلب خانواده کردن ها، بخصوص دخترها در جستجوی مردان وفادار و خوب و خانواده دوست هستند و از شوهر آینده خود تنها همین ها را میخواهند و بس با امتیازاتی که در شما سراغ داریم مطمتنا بزودی به دختر دلخواه خود دست یافته و زندگی پرسعادتی را آغاز می کنید… بگذارید آنها که تنها در جستجوی مقام و رتبه هستند در دنیای پوشالی خود غرق باشند گرچه این دنیای آنگاه معنایشان هم زود درهم میریزد و دربدر دنبال مرد خوبی چون شما میگردند. کنید تا دچار 31 سنگ صبور خوب و نازنینم هم پیش لحظات با سلام، تندرستی و شادکامی از خداوند جوانان * صفحه ۳۴ * سال ۱۲۰۱ خواهرت را برای چاپ آن اقدام سله در چاپ آن پروردگاری دراز و از درگاه مرا یاری خودم درزی }{$ ن باشد و
دلیل مرتبا باابراز عشق های بیهوده روبرومیشوند. ابراز عشق میکنند؟ دینی، فهیم و اجتماعی ولی از نظر افکار درونی ر خود باید بگویم پوچ و افسرده هستم. سنگ صبور عزیزم شاید خود نخواهم ولی هر چه میکشم از دست چشمانم میکشم! زیرا به هر کس نگاه میکنم فورا به من ابراز عشق میکند خواه مجرد باشد خواه متاهل، شاید بگوئید مقصر خودت هستی ولی خدا گواه است من از این نگاهها منظور خاصی ندارم و شاید بدانعلت که من در زندگی برادر نداشته ام و تحت تاثیر رفتار پدر بسیار محجوب خود نیز می باشم از مردان خوشم می آید و خیلی زود رفتار دوستانه با آنها برقرار میکنم ولی وقتی که آنها به من ابراز عشق میکنند من در خود احساس گناه میکنم البته در شش سال گذشته من آنها را متقاعد ساخته ام که عشق به من را فراموش کنند ولی چهار بار در متقاعد ساختن این قبیل مردان ناکام بوده ام که از این چهار نفر، سه نفر متاهل و و یک نفر مجرد بوده و از نظر شغلی اولی کارخانه دار، دومی دانشجو، سومی کارمند یک شرکت معتبر و چهارمی مهندس بوده که من نخواسته ام زندگی آنان را تغییر دهم حال از شما میخواهم بمن میتوانم جلوی دید چشمانم را بگیرم تا این اعمال تکرار نشود و مردان در برابر من زرد تابع احساسات خود قرار نگیرند و اصولا آیا از نظر دختر بدی هستم؟ زیرا احساس ندامت خودم بخاطر این مسئله است که خود فکر میکنم نکند دختر بدی باشم! حالا نمیدانم آیا خدا گناهان مرا می بخشد؟ آیا ازدواج کنم دختری سر راه شوهر من قرار که زندگی را متلاشی سازد؟ و دیگر اینکه چطور میتوانم تعریف های اطرافیان را تحمل کنم و به خود نفرین نکنم بیشتر از این مزاحم وقت گرامیت نمیشوم از خداوند میخواهم که شما هرگز در کوره راه زندگی قرار نگیری و بگوئید چطور من همیشه موفق باشی اراک – مح اعتقاد من ابراز عشق این سنگ صبور: دختر عزیزم مردان به تو بیشتر از رفتار صمیمانه ات با آنان ناشی میشود و تو اگر در رفتارت دقیق شوی و با وقار و متانت در محیط کار و محل زندگی ظاهر شوی مطمئنا این مردان بخود اجازه نمیدهند که تحت تاثیر احساسات ناگهانی به تو اظهار عشق نمایند بلکه برعکس کسی بسوی تو می آید که از روی منطق طالب تشکیل یک زندگی مشترک باشد. باید توجه داشته باشی که این آقایان عاشق پیشه که با داشتن همسر بسوی تو می آیند اگر با هم ازدواج کنند بعد از چند صباحی از تو نیز سیر می شوند و دلشان هوس عشق تازه ای میکند چه بهتر که تو با رفتار منطقی خود اصلا به این اشخاص اجازه ابراز عشق ندهی و به انتظار مردی باشی که واقعا میخواهد در جوانی و پیری و در غم و شادی تو شریک باشد و واضح است که چنین مردی هرگز اسیر وسوسه های دختری که احتمالا سر راهش قرار گیرد نمیشود و تو را ترک نمیکند نباید بیهوده نگران باشی. پس یکبار دیگر تاکید میکنم که در رفتار خود تجدید نظر نمائی. موفق باشی جوانان * صفحه ۳۵ * سال ۱۲۰۱ از مشاور روانی و اجتماعی مجله جوانان – سنگ صبورمز
ماه تنها هدف دانشمندان نیست ـ زهره و مریخ نیز با ۳۹ و ۵۵ میلیون کیلومتر فاصله با زمین، هدف آنهاست فید را در اختیارتان – شما یک دایرة المعارف تاریخی 1490 چگونه بشر از جوزه قدیمی ترین رویایش درباری نام دارد بیش از یک سال است که میلیونها فرانسوی، برای جوانان انگیز ترین، مرموزترین و هیجان شنونده برنامه ای در رادیو مونت کارلو هستند که تمام مطابق در این برنامه آن وقایعی از تاریخ که روی زندگی ملتها تاثیر نهاده اند یا مدتهای دراز مروای دلنشین و Si برای راحتی سوار برسایوز نهم ۱۷ روز در فضا «شکار»را از از ماندند. پیش از آن یکی از هیجان این هفته تمام حقایق فضائی در مارس ۱۹۶۹ دیوید | انگیزترین پروازهای فضائی را نیز کوه و صحرا اسکان آمریکایی از سفینه اش | روسها انجام داده درباره عصر فضا بهشهر بیرون آمد و پیک گردش فضائی بدین معنا که در ژوئن ۱۹۶۳ پرداخت که مقدمه ساختن ایستگاه | وستک ششم اولین زن فضا نورد يعني والنتينا ترشکروا را به مدار های فضایی است. جوانان * صفحه ۳۶ * سال ۱۲۰۱ تا اینکه اولین فضارفت یعنی یوری روسی خیال را عملی کرد و راه فضا آنها را در یک نقطه مونتاژ کرد. پس ضرورت داشت را گشود. ایستگاه را جدا جدا به فضا فرستاد. کہ کئی کارین کرد و فضانوردان بتوانند در حین گردش روز ۶ اوت ۱۹۶۰ نوبت به گرمن تیتوف روسی رسید که هفده بدور زمین از سفینه خارج شوند و در خلاء گردش کنند. بار بدور زمین چرخید و این یقین را روز ۱۸ مارس ۱۹۶۵ لتونف بوجود آورد که روسها از حیث ایجاد امنیت پروازهای فضائیشان به یک فضانورد روسی از وسخرد اول و بیست دقیقه در خلاء آمد . مرحله بي عيب و نقص رسیده اند. حالا دیگر یقین بود که دوران گردش کرد. بیرون تسخير فضا آغاز شده است. دومین راه پیمای فضانی ادواردوایت آمریکایی بود که این آمریکایی ها تقریبا یک سال کار را در روز ۳ ژوئن ۱۹۶۶ با بعد نخستین فضانورد خود را در مدار قرار دادند. روز ۲۰ فوریه یک جمینی انجام داد در ژانویه ۱۹۶۹ خورنف ۱۹۶۲ آلن شپارد و ویرجیل گریسام پروازهای عمودی انجام داده بودند. رایستیف روسی از سایوز پنجم به فرماندهی ولینف بیرون آمدند. ولی هرگز در مدار زمین قرار یکساعت در فضا گردش کردند و نگرفته بودند. ا اینکه جان گلن با یک فضا گرد مرکوری سه بار دور زمین چرخید و در اقیانوس اطلس در نزدیکی محلی که پیش بینی شده بود، فرود آمد. بدل بیچا بعد در سال ۱۹۷۰ آمریکائیها از حیث تعداد پروازهای کسانیکه در جریان قيلـم در حالیکه 9 سرنشین دار از روسها جلو افتاده بودند. اینها رکورد مدت اقامت در فضا را شکستند. در ماه ژوئن نیکولایف وسواستيانف آورده اند! زمین برد. ترشكورا اندکی بعد با هستند کسانیکه به شکار عشـق یک فضانورد بنـام نيكولايف میورزند و هر سال چندین بار، سوار بر اسب با اتومبیل و یا پیاده، راه کوه و * گردش در خلاء صحرا را در پیش میگیرند و ساعتها عرق میریزند تا حیوان بیزبانی را بکشندا البته اینکار خالی از دردسر نیست. ماه با اینهمه فضانورد و با سایوزها انگیزترین وقایع تاریخ است.بشر همیشه در آتش آشتیاق دستیابی به و اپولوها دانش فضائی روز بروز بهمین جهت آلمانیها در شهر «اسـن ستارگان میسوخته است. گسترده تر میشد ولی این سوال پارکی ساخته اند که انواع گوزن، آهو، بز بهمین جهت ستاره شناسی یکی از باقی بود که تسخیر فضا چه سودی کوهی و سایر چهار پایان و حتی در آن قدیمی ترین شاخه های درخت دانش دارد؟ رها شده اند و شکار چیان میتوانند بدون دردسر و ناراحتی از پشت نرده های دانشمندان جواب میدادند هدف است و در تمدن های اخیر می بینیم نویسندگانی نظیر ژول من وقتی ساختن ایستگاه های فضایی است تا ۴۲۰۰ مارک (بیش از ۱۲ هزار تومان) و خوانندگان آثار خود را بربال های بتوان از طریق آنها سفینه هایی | بز ۴۰۰ مارکداین نوع شکار با استقبال نشاندند و به آسمانها می خیال می شکارچیان روبرو : بردند چه شهرت و محبوبیتی پیدا فرستاد. بسوی ستارگان منظومه شمسی سازمان حفاظت محیط زیست را بر میکردند. پارک، آنها را شکار کنند البته گوزن شده اما اعتراض شدید انگیخته است! برای اینکار میبایستی قطعا سفر انسان به فضا یکی از شگفت – ازدواج کرد.
ین خارج شدو را تحقق بخشید؟ کنترل سفينه ها هستند و نباید فراموش کرد که احتمال وقوع چنین * هدایت سفینه ها نیکلایف و پوپوویچ هدایت حوادثی همواره وجود دارد. بعد وارد سایوز چهارم که سرنشین نداشت شدند و به زمین بازگشتند. g نیمه اول قرن بیستم «عصراتم وقتی دو سفینه به این اندازه در میشدند و با یک روز فاصله به گریسـام، وایت و شافی بود. آمریکایی ها نخستین بمب اتمی را ساختند و ژاپنی ها برای اولین بار سرنوشت دچار شدند. در آوریل طعم بسیار تلخ را چشیدند. بعلت سقوط نزدیکی یکدیگر حرکت میکنند فضا پرتاب شده بودند بهم پیوستند، آمریکایی در ژانویه ۱۹۶۷ بعلت دلیل براینست که دانشمندان راه مدتی همراه یکدیگر چرخیدند و بعد آتش گرفتن سفینه شان سوختند. چند هدایت آنها را در فضا یافته اند این جدای از هم و بفاصله ۶ دقیقه فرود روز بعد برتلی و هارمن بهمین کار بسیار دشواری است، چون آمدند. سفینه های فضایی به اندازه یک در مارس ۱۹۶۵ گریسام و ۱۹۶۷ کامارف روسی هواپیما قدرت مانور ندارند. یانگ آمریکایی هم که سوار جمینی سفینه اش جان سپرد و چیزی نمانده بعنوان مثال اگر یک سفینه از سوم بودند موفق شدند مدار خود را بود که در آوریل ۱۹۷۰ سرنشینان مدار خود خارج شود تا به سفینه ای تغییر دهند. که در یک مدار بالاتر حرکت تکنیک تغییر مدار به انجام، دچار شوند. میکند ملحق شود مطابق قانون کپلر دیدار فضائی منجر شد، در دسامبر در برابر این مخاطرات آمریکا قسمت زیادی از سرعت خود را از ۱۹۶۵ جمینی های شش و هفت تا چند متر بهمدیگر نزدیک شدند. دست میدهد. ولی دانش فضائی چنـان اینک فضانوردان جز در پیشرفتی کرده بود که وسترک های مواقعی که حوادث پیش بینی نشده سرنشینان سفاین کشور دیگر و چهار که به ترتیب بوسیله پیش آید، بخوبی قادر به هدایت و شرکت کند. سه ه، در سقوط مرگ، براستی مرد! زیت با کوناس آلبرت باگوناس ۲۷ ساله، جوان عموما : اوقات دست و پایشان میشکند یا برداریهای سینمانی بدل – سرنوشت دردناکی دارند و اکثر میسوزد پیشکان را بازی – خطرناک بشر در مکارچیان: بازی میکرد. او این بار فیلمی بنام «امن رپیشه اصلی را بازی ارتقاء اسفالت خیابان اختمان بالا رفت و بکار کردند و آلبرت بامید اطمینانی که یار داده شده بود از ارتفاع صدمتری خود را به پاتین پرت کرد اطانا روی تشک هم براثر شار تشک باره استات – خابات ایت را به به جمه دکتر منصور مصلحی صلحی ولی از بمعال پشت پرده اپولوی سیزده به سرنوشت مشابهی أيد – عصر فضا خواهد بود و این بارهم آمریکایی ها بودند که برای و شوروی در اکتبر ۱۹۷۰. قرار نخستین بار قدم برسطح ماه نهادند. کشور میتواند در نجات دکتر منصور مصلحی ادی بستند که بموجب آن هر یک از جوانان * صفحه ۳۷ سال ۱۲۰۱ شگف پرده تار سقوط مرگ!.. نیمه دوم قرن رن بیستم – هر البرت بدل ۲۷ ساله
بسری که مادرش را کشت! جامعه ما باید همیشه مواظب بیماران روانی باشد و آنها را آزادانه در اجتماع ه نکنند او که طبق تشخیص پزشکان به بیماری روانی دچار است میگوید با چاقوی بادمجان پوست کنی به مادرم حمله ور شدم، آخر بهمن ظلم کرده بود و خیلی شناسنامه زندانی این هفته خوشرو، میگوید به حالا که با شما ظاهرا سالم است صحبت میکنم نگاه نکنید، روزی چند بارحالت غش بمن دست میدهد اسم – محمد جلال صنیع خاتم و درآن لحظات – ن هیچ چیز نمی فهمم، الان روزی ۳۰۰ میلی گرم سن ـ ۳۱ سال لارگاکتيل بمن میدهند و این کمی – حالم را بهتر میکند. متولد – تهران میپرسم: چه مدت است که گرفتار این بیماری هستی؟ میگوید: سالهاست و آنروز هم بهمین حال دچار شدم، مادرم درحال وضع محکومیت ۵ سالست پوست کندن بادنجان بود، مثل همیشه با من دعوا کرده و هنوز در زندانست، بعلت ناراحتی روانی مشغول قرزدن بود، او تهدید میکرد که اثاثیه مرا از منزل بیرون میریزد تبرئه شده ولی فعلا تحت معالجه و این سابقه داشت، او بارها مرا هم است. از خانه بیرون کرده بود، میدانستم بیخود نمیگوید و اینکار را میکند گوئی تمام گذشته های تلخ زندگیم جان گرفته بودند، گذشته هایی که شغل – مبلسازی من مسبب آنرا فقط مادرم میدانستم آنگاه یک لحظه خونم بجوش آمد تحصیلات – ششم ابتدائی حالتم عوض شد، احساس کردم که درباره دارم بحالت غش میافتم. دران دقایق تمام گذشته ها مثل پرده سینما از مقابل چشمم گذشتند: بچه را نداشت درنتیجه مرا که وقتی بهیجده سالگی رسیدم از آنروزها که هنوز کودکی بیش کوچکتر بودم به پرورشگاه سپردند پرورشگاه بیرون آمدم و دریک وقتی پدرومادرم ازهم جدا شدند نبودم، از همه کوچکتر، و مادرم و من یازده سال در آنجا زندگی کردم میلسازی شروع بکار کردم، شبها را بخاطر اختلافات بیهوده و بی اساس ترین مدت پدرم زن دیگری گرفت در مسافرخانه ها میخوابیدم، زیرا که مادرم مرا قبول نکرد ومـن به شالوده زندگی را از هم پاشید و از و مادرم بخانه مردی دیگر رفت ولی درخانه جایی برای من و برادر دیگرم پدرم که یک کارمند معمولی هیچکدام آنها حتی سراغی هم از من نبود، من قبلا دو برادر داشتم که یکی پرورشگاه رفتم، پدرم ازدواج کرد، بودجدا شد. پدرم به تنهایی قادر نبود نگرفتند، حتی یکبار برای دیدن من پس از گرفتن دیپلم دراثر بیماری نیامدند. مادرم هم بخانه شوهر دیگری رفت رماتیسم قلب فوت کرد (او هم از سبت مادرم دق مرگ شد) سالها از پی هم میگذشتند ر که سه فرزند را نگهداری کند. این بود که ما را بمادر بزرگم سپرد. میگویم: مادرت چطور؟ او چرا من یک بچه بیمار در پرورشگاه برادر دیگرم راننده است، تنها کسی از شما نگهداری نکرد؟ رشد کردم، آنجا هم مرتبا بمن دارد که بمن کمک میکرد او بود. جرم – قتل – وهیچکدام نمی پرسیدند این پسر میگوید: او حتى من تنها را که میدادند و من بیاد ندارم که از چه ماکجاست؟ جوانان * صفحه ۳۸ * سال ۱۲۰۱ – کوچکتر از همه و هفت ساله بودم زمانی این بیماری گریبانم را من وقتی از پرورشگاه آمدم فهمیدم که مادرم هنوز هم باپدرم گرفت. قبول نکرد و از خانه بیرون کرد مادربزرگ هم توانایی نگهداری سه بقیه درصفحه ۴۶
ای بسا ابلیس آدم رو که هست پس بهر دستی نباید داد دست دهسال عمر شیرین تاوان دوستان نااهل! امان الله جنگلی مردی که میتوانست زندگی شیرینی داشته باشد اما…. دوستان ناباب هرشب مرا به کافه ها میبردند و پولهای من مثل آب خرج میشد و آخر سر، مست لایعقل با جیب خالی بخانه بر میکشتم و حتی نمی فهمیدم زن و بچه ام در چه حال و روزی هستند با اینکه زن و فرزند داشتم عاشق شدم و زنی که بدهان من مواد مخدر میگذاشت به عقد خود در آوردم تا اینکه با هروئین آشنا شدم شناسنامه زندانی این هفته اسم – امان اله جنگلی شیرازی معترف است که گناهها بگردن خودش و در چشمهایش یکدنیا تأسف در مورد زندگی از دست رفته دیده میشود، خودش دل زود باورش میباشد. ولی آیا پشیمانی سن ـ ۴۲ سال متولد ـ تهران ته ای یکبار در های زندان درون سودی دارد؟ البته که پشیمانی گذشته انسان را باز نخواهد گرداند تا بار دیگر از راه صحیح ادامه اش دهیم ولی این پشیمانی می تواند آینده ما را بسازد بدون آنکه اشتباهات گذشته را تکرار کنیم. آهی میکشد و میگوید من بچه یکی جرم – مواد مخدر – ۴۵ گرم یکدانه بودم. پدرم هم قصاب بود و مردی وضع محکومیت ـ ۹ ماه محکوم بسیار خوب ما خانواده ای گرم داشتیم و مداستانهای واقع – گزارش از هما میرافشار من از محبت پدر و مادر بحد كامل تا اینجای قضیه اشکالی در بین بود که پس از سی و هشت سال عمر مرا برخوردار بودم. نبود، اگر من براه راست خود ادامه میدادم با معنی عشق و محبت آشنا کرد، چه به که سال می پرسم: چرا درس نخواندی؟ ولی من اشتباه کردم و همانطور که گفتم عشقی که هستی مرا بر باد داد. میگوید تقصیر خودم بود و بچگی اکنون نیز دارم پای اشتباه خود را او تریاک بدهان من میگذاشت و با وضع خانوادگی – دارای همسر و ۶ و مدیر مدرسه ای که داشتیم او یک مرد میخورم، خبطی که هیجده سال بعد از مهربانیهایش مرا دیوانه کرده بود، انقدر بتمام معنی بداخلاق بود و بطوری بچه ها ازدواجم در سن کمال نمودم. از او می ترسیدند که جرات کوچکترین که دیگر تمام شبهای من در منزل آنها | میگذاشت، آنچه برایم مطرح نبود این بود فرزند شیطانی را نداشتند، همین ترس باعث شد نوع کار من و در آمد خوبی که از که من همسری دارم و فرزندانی و آنها من کم کم از رفتن بمدرسه خودداری این راه داشتم باعث شد که مگسان دور بوجود میزان تحصیلات – بیسواد کنم و چون پدرم دید که بهیچوجه شیرینی یعنی رفقای ناباب و ابن الوقت من احتیاج دارند. بمدرسه نمیروم مرا با خود بسر کار برد تا دورم جمع شوند، آنها شبها مرا بکافه های کم کم راه و رسم – و رسم کاسبی را یاد بگیرم. او با آنکه در آن خانه زندگی میکرد مختلف می بردند پولهای من مثل آب و وضع زندگیش بسیار کثیف و آلوده بود روزهای عمر و زندگی بارامی خرج میشد و آخر سرمست و لایعقل با ولی خودش دختر نجیبی بود روی این میگذشت تا من بسن جوانی رسیدم. جیب خالی بر میگشتم، آنها نمیگذاشتند اصل من بخاطر عشقی که بار داشتم مادرم ارزو داشت مثل همه مادرها من از حال زن و فرزندانم آگاه باشم. برای من بخواستگاری برود و دختری ناچار شدم با او ازدواج کنم چه کرد؟ بلو چه کردند که در آنها بساط تریاک و شیره گفتی؟ کشی پهن بود. میگوید: عین واقع را و او بقدری در یکی از این خانه ها بود که با ناراحت شد که از من شکایت کرد ولی چشمان افسونکار موجودی آشنا شدم و او بقیه درصفحه ۴۶ جوانان * صفحه ۳۹ * سال ۱۲۰۱ شغل – قصاب یکبار دیگر بتتش رفقای ناباب در را تلوان ندهد کم کم آنها پای مرا بخانه هایی باز زندگی یک مرد نگاه میکنیم شاید که سر امان اله یک تیپ لوطی مسلک واقعی مطابق میل خود بگیرد و همینکار را هم راه شما نیز موجوداتی اینگونه پیدا شوند است. همان رفتار را دارد و همان طرز کرد و من ازدواج کردم، خدا را شکر روز چه بهتر که انسان با دید باز رفقایش را حرف زدن و شغلش نیز اینرا ایجاب انتخاب کند تا بدینگونه یک عمر دهساله می کند او یک قصاب است. بروز وضع زندگیم نیز بهتر شد و خداوند پشت سر هم نیز چند فرزند بمن داد
ازمن بپرس بهت میگم * قطر ـ حسن قادری حسن جان، مگر چشمان سبز چه عیبید دارد که میخواهی سیاه بنظر برسد؟ راهی وجود ندارد و این فکر را از سرت بیرون کند. کلاس کاراته در اکثر باشگاههای معروف ایران دایر است. بوتيك جوانان * شاهپور – خديجه ـ ت خدیجه عزیز، اصلا به جوشهای صورتت دست نزن و فشار نده انوقت جایش باقی می ماند. پماد برای از بین بردن جای لک را زیر نظر پزشک پوست مصرف کن. * آمل – ب – م دوست عزیز، از این همه محبت و لطف تر نسبت به مجله و تمام کارکنان نهایت ممنونیم. برای قد ۱۶۰ سانتی متر ۵۶ کیلو خوبست در مورد آن مسئله که خودش بمرور از بین میرود در مورد رشد * بندرعباس – فاطمه ـ هـ فکر میکنی چنین نیست. موفق باشی سینه ها به پزشک غدد مترشحه مراجعه فاطمه خوبم، چرا اینقدر نا امید؟ نامه ان را خواندم ولی مشکل بزرگی نبود بلکه میتوانی با کمی تغییر در پوشیدن لباس * ری – الهه – غ الهه نازنینم، برای از بین بردن لک * بندرعباس – زهره صورت با تجویز پزشک دارو مصرف الى کن نه به حرف این و آن. اندازه قدت را زهره جان برای قد ۱۵۸ سانت وزن ۴۸ این عیب (البته به نظر خودت) را برطرف ۵۲ کیلو خوبست تر میتوانی با کتی ورزش دوچرخه میتواند بنر کمک کند پوشیدن جورابهای رنگی و روشن و چقدر باشد. امیدوارم موفق باشی. خوردن غذاهای نشاسته ای و چربی دار و نقش دار تا حدی ساق پاهایت را چاق تر شیرینی جات بوزن خود اضافه کنی با بالا رفتن وزن سینه ها نیز بزرگتر خواهد فریده جان ـ اگر دانه ها را فشار ندهی شد. به پزشک پوست مراجعه کن. بقیه درصفحه ۵۰ برایم بنویس تا برایت بنویسم وزنت * اهواز – فريده ـ و پولیور سال طرح جالب یک پولیور بافتنی برای امسال شما. لباس دانشجویی پیراهن و پولیور – مدل روز برای دختران جوان محصل و دانشجو با چند روش ساده شماهم میتوانید آدم خوش صحبتی باشید دورونی سارنوف، متخصص سخنرانی میگوید: با پیروی از چند روش * از موضوعات خسته کننده ساده میتوانید به ایم خوش صحبتی مانند، گفتگو راجع به وضع مزاجی تبدیل شوید. برای آنکه بتوانید توجه خودتان، سگتان، بچه هایتان ریا دادن دیگران را به سخنان خود جلب کنید نسخه اشپزی احتراز کنید همیشه این نکات را رعایت نمائید * به زندگی خصوصی دیگران * همیشه موضوع جالبی برای دست درازي نکنيد. راجع به سن ودر آمد حرف زدن داشته باشید برای اینکار دیگری سوال نکنید. کافی است که به مسابقات تلویزیونی * از غیبت کردن بپرهیزید. هر فیلمهای مستند واخبار تلویزیون توجه وقت میخواهید چیز ناخوش ایندی راجع کنید. از خواندن روزنامه ها ومجلات به دیگران بگوئید فکر کنید آیا خوششان خبری غافل نشوید. میآید دیگران آن حرف را راجع به شما * برای آنکه توجه دیگران را به بزنند. سخنان خود جلب کنید گفته هایتان را با سوالاتی از قبیل: بحث کنید اما به مجادل نپردازید. طبیعت خوش خود را در طول .کنید. مباحثه افراد را بیکدیگر نکنید ممکن است عقیده شما را راجع… بحث و یا نظر شما راجع….. شروع کنید. نزدیک میکند در حالیکه مجادله باعث * گفتگوی خود را با عذر خواهی دوری آنها از یکدیگر میشود. وپوزش طلبی آغاز نکنید. سخنرانان * در یک مجلس دوستانه با همه خوب، سرزنده ومشتاق ولبخند بر لب بگفتگو بپردازید. کسانیکه بیشتر ساکت هستند و در گوشه ای می نشینند فراموش * در گفتگوهای خود از بکار بردن کلماتی مانند، من، بعقيده من، مال من، * شنونده خوبی باشید. با گوشها خودداری کنید. اشخاصی که گفتگوی وچشمها و مغز وقلبتان بشنوید. اگر با خود را باین طریق آغاز میکنند معمولا چشمهای از حال رفته وبا صورتی که موصله دیگران را بسرعت سر میبرند. بیحوصلگی از سراسر آن خوانده میشود * صحبت دیگران را با سوالات به سخنان گوینده گوش دهید حتما واظهار عقیده های بیمورد قطع نکنید. سخنران بدی هستید. فراموش نکنید که هرگز جمله های دیگران را کامل نکرده قضیه مهارت در سخنرانی برای پایان دادن صحبتشان بآنان کمک و۵۰ درصد دیگر هنر گوش فرا دادن درصد جوانان * صفحه ۴۰ * سال ۱۲۰۱
- کاپشن و شلوار . یکی از آخرین طرحهای اسپورت برای دختران * کت و شلوار مدرن آخرین تحقیق در باره ۱۰ ماده غذائی که ۳۰ سال به طول عمرشمامی افزاید می توانیم تاهشتاد سالگی از یک این ۱۰ ماده میتوانند حد متوسط سن باشیم زیرا که این مواد از ایجاد را بالا برده و شما را جوانتر از هم سن بیماریهای مربوط به سوخت و سوز زندگی سالم و سازنده برخوردار و قلب جلوگیری بعمل میآورند و عمل پیرشدن را بسبب رسیدن مواد و سالان خود نشان دهد. کارشناسان مواد غذایی مواد در صدر برنامه غذایی شما قرار لازم به بدن کند میکنند. این مواد میگویند این ده ماده غذایی که گیرد سالم تر و سرحال تر خواهید همچنین مقاومت بدن را در برابر عبارتند از، سرشیر ، موز، سیب بود و درنتیجه عمر طولانی تری بیماریهای متداول افزایش داده زمینی گوجه فرنگی، اسفناج، ماهی، خواهید داشت. دکتر «فیشـر» دربرابر دردهای مختلف بدن را حبوبات، مرکبات، انواع لوبیا و میگوید: روغن دانه های نباتی، نه تنها منابع – باخوردن این مواد غذایی ما حیاتی تغذیه بشمار میروند، بلکه حمایت میکنند. دلیل این امر بقیه درصفحه ۵۰ کالری نیز عاری میباشند. از عناصر مضر مانند نمک، چربی و دکتر «هانس فیشر» رئیس بخش تغذیه دانشگاه نیوجرسی میگوید: اگر همه مردم این غذاها را به برنامه غذایی خود اضافه کنند بآسانی می تران سال بحد متوسط سن هرچند که او و دیگر کارشناسان غذایی توصیه نمیکنند که برنامه آخرین طرح کت و شلوار – یک دکمه، با یقه غذایی خودرا فقط بهمین مواد اختصاص دهید، معتقدند که اگر این باریک رویهم انه ای را در ابتدا ما را با این کفش پیاده روی چرمی – قهوه ای روشن برای پیاده روی طولانی از پیامهای خصوصی سردبیر خواهرم! برادرم! . خستهای، حوصله هیچکاری نداری، بنظر تو نبوده بلکه که امروز هیج – ی از بدشانسی بالی خردمبنالی و گمان میکنی را شکست دهند ينجر بین پانزده تاسی ستهایت را بمن بده های به اضافه کرد. آسمان، ستاره ها و یا خورشید بنگر آنها برای تمامی ساکنان کرد باشند و بر ایشان انسان بد اقبال و خوش اقبال داوند یگران و خاص همه موجودات زمین رکت از خداوند برکت * جوانان * صفحه ۴۱ * سال ۱۲۰۱
تنش میکند و هر طور بخواهند بزکش دکتر شریعتی و… تحقق و تمامیت نیافته، اما همه چیز شروع مارکسیستی تنگ میسازد. پس مارکسیسم شده است. در این حالت آدم بدترین دوراتش میکنند و هر تزئینی را هم بگردن و بدنش در این منطقه با اسلام باین عنوان مخالف را میگذراند و با بحران های فکری و روحی چسباندن و رنگ امیزی کردن بلکه کاری از آویزان مینمایند: است که نیروی برخاسته ای است که جا را که گاهی بخودکشی و جنونش میکشاند این تیپ طعمه استعمار میشود و طعمه بنیاد درست مثل یک کار تازه. منتها برای او تنگ میکند و بعنوان یک فکر دست بگریبان است. اما در عین حال همه تجدید بنای یک بنائی حتی شاید در فرهنگ استعماری و طعمه ارزشهای طریش مینماید… و استعمار با اسلام با اینها حتی همین بیماریها ـ نشانه ای از رشد آجرش هم رویهم گذاشته نشده است (یعنی عنوان نیرویی درگیر است که دارای حرکت اوست. نشانه این است که وی دارد باستانه «تیپ دیگری هست که جدی است و روی هم باقی نمانده است) در چنین دورانی تحمیلی دشمن انقلابی است و او را بعنوان یک قدرت نفی بلوغ جسمی و بلوغ روانی میرسد. نشانه بارزش های انسانی راقف است. که دوره جنینی است، تغذیه فاسد فسادی میکند. این است که زنده است. یک موجود عقب شریعتی در همین چند سطر رویدادهای مانده، یک انسان عقب مانده و متحجر و است.» آرمانهای انسانی بیشتر از این احساسات * جوانان ما دوجوراند شریعتی پس از این مقدمه که بطور کلی برای تجدید بنای اسلام بجهت پاسخ میرسانند. گرسنه هیچوقت در سر سفره خالی گونی، از طریق اسلام بمسائل کنونی بویژه طاقت نمیآورد، یکساعت، دوساعت صبر مسئله ها و پرسش هایی که نسل جوان در میکند و بالاخره بجائی میرود که غذا گیر ایران و جهان با آنها روبروست میآورد بیاورد و معلوم است هر کس بری غذا بدهد، بذکر در دسته یا دو نوع از جوانان نسل اصلا زن مسئول است، مرد مسئول ایجاد میکند که بعد از تولدش هم همراهش است (دختر و پسر مسئول) و در درونش تاریخ سازی را که از شهریور ماه ۱۳۵۷ مومیایی شده هیچوقت باین مرحله نمیرسد. این کشور شاهد و ناظر و درگیر آن باری این تشتتی که اکنون احساس میکنیم دنیا گرانی فردی خلجان دارد. این آدم تغذیه بوده ایم، شاید در حدود پنج شش سال پیش تشتت دوران رسیدن به بلوغ است و نشانه فکری میخواهد و طبیعی است که تغذیه که تاریخ آن گفته اوست، کاملا پیش بینی این است که میاندیشیم.» فکری را کسانی که غذا دارند بوی کرده است. موج اسلام نوخاسته نه تنها از د… شک نیست که این درگیریها و بن خاور دور بلکه از فیلی پین و بنگلادش و بست ها و تشنج ها و تشتت ها و نارسایی ها پاکستان و افغانستان و ایران و ترکیه در و مشکلات و گره ها، همه مطرح میشوند و این ماهها چنان تند و سرکش بالا گرفته همه اینها علامت آنند که اسلام دارد دوره است که بویژه در ایران آغاز دوران نوینی تکوین خود را با موفقیت میگذراند و اگر با نمک پرورده او میشود امروز می پردازد انان را در برابر اسلام یا موقع را نوید میدهد و برداشت شریعتی در این یاری و آگاهی و مسئولیت کسانیکه آگاهند این یک امر طبیعی است: نمیشود باره آنهم پیش از آنکه نهضت کنونی اسلام و مسئول، از این دوره بسلامت بگذرد، به باین پایه از پیروزی رسد، نه تنها نشانه کسی را سر سفره خالی دعوت کرد و یا اسلام را در برابر آنان روشن کند و چنین کسی را در آنجا نگاه داشت». میگوید: بلوغ خودش در عصر ما خواهد رسید… روشن بینی او در مسائل سیاسی و آیا این پیش بینی یا پیش گوئی نیز به «پس دشمنان این ایدئولوژی در حال اجتماعی است بلکه از گونه ای احساس یا تحقق پیوسته است؟ آیا اسلام راستین «… بچه های ما دوجوراند: یکی که تکوین، یکی این است که ما پفیوز و پوچ وجدان و روشن دلی پیامبرانه او حکایت بازیافتم دوره تکوین خود را در دل و جان و پرک و مبتذل و کثیف و قربانی سرمایه روح لش دارد، پفیوز است و سطحی است. میکند. و این اوست که سالها پیش نهضت نسل جوان امروز با توفیق تمام طی نکرده داری و مصرف پرستی بشویم، یکی دیگر از همان اول نوری ندارد و اصلا از اسلامی امروز را چنین تعبیر کرده است: است و بویژه مسئولیت اسلام شناسان همان اول معلوم است که چیزی نیست. این اینکه قربانی مبانی ایدئولوژیک علمی «این آتشی که دارد در این بهترین و دانشمند امروز و آگاهان جهان بین مسئول انسانی بیگانه با ما بشویم که بخاطر مبانی بچه در نظام جدید و فرهنگ جدید و در حساسترین منطقه دنیا دامن میگسترد» (۵) آن را یاری و مدد نرسانده تا از این دوره اعتقادیش اسلام را از بنیاد نفی میکند.» تمدن جدید چه باروپا برود و چه در تهران شریعتی در تشخیص حال و روز نسل تكوين بسلامت بگذرد و به بلوغ خود نه بگردد فرقی نمیکند. الحمداله یکی از تنها در این عصر بلکه در این برهه از زمان پرسش را مطرح میکند که «: این ایدئولوژی و بویژه در همین سالهای اندکی که از مرگ افتخارات ما این است که همان فیلمی که پیش بینی یک روشندل جوان در برابر ایدئولوژی اسلام، باز این شریعتی برای اسلام نوخاسته و اسلامی برای این جوان اصلا چیست؟» و فجیع و نا بهنگام شادروان شهید علی اکنون در هلند نمایش میدهند و یا در مولن روز پاریس، در همان ساعت در تهران هم بعبارت دیگر برای نسل جوان امروز که به پاین پرسش چنین پاسخ میدهد: شریعتی گذشته برسد؟ نشان میدهند، حتی یکساعت هم از تمدن ایدئولوژی اسلامی روی آورده است در «… ما بمرحله ای از نیمه روشنفکری جدید عقب نیستیم، فقط از شعور عقبیم! بنا رسیده ایم که درست نظیر همان مرحله دشمن بزرگ میشناسد: یکی مارکسیسم (۲) صفحه ۲۵ کتاب «خودسازی انقلابی» بر این در چنین جائی، فرقی نمیکند که آن (۳) صفحه ۲۹ کتاب «خود سازی انقلابی» ایست که در دوره زندگی انسان پیش میآید و دیگری استعمار غربی و در این باره (در بیماری در تهران باشد یا خارج.» است: (۴) اشاره شریعتی به این شعر کتاب خودسازی انقلابی) چنین میگوید: «باری طبیعی است این پفیوزی که چهار طبع مخالف سرکش گفتم، بهترین خوراک باشد برای یک تیپ «اکنون در خاور میانه خطر چیست؟ در ایست که انسان در آستانه بلوغ است. دوره چند روزی شوند با هم خوش مدرن شدن، یک آسیمیله شدن،یک تیپ تمام این منطقه و حتی دورتر از خاورمیانه، بحران و هیجان و سربرداشتن همه نیروهای چون یکی زین چهار شد غالب شبه فرنگی بدوی دست دوم دوبله شده تمام این آسیا را نگاه کنید…. آسیا را از مکتوم درون انسان خلق و تکوین جان شیرین بر آمد از قالب بفارسی مبتذل گردیدن، یعنی همان چیزی خاور دور تا مرز اروپا – ترکیه – نگاه کنید شخصیت تازه اوست که هنوز هیچکدام (۵) صفحه ۳۲ کتاب «خود سازی انقلابی» که نظام اقتصادی امروز میخواهد، همان یک موج اسلامی انقلابی میآید. از طرفی چیزی که نظام استثماری امروز میخواهد، وجود و سلطه استعمار غربی را محو و همان چیزی که قالب های فرهنـگ ریشه کن میکند و از طرفی دیگر فضا و تلفن مستقیم: ۳۱۱۲۰۵ استحماری میخواهند و فرهنگ استعماری زمینه را پر میکند و در ذهن و وجدان میخواهد. این تیپ درست یک ماکت است، اندیشمند نسل روشن و آگاه این منطقه جای یک مانکن گچی است که هر لباسی را به میگیرد و بنابر این جارا بر ایدئولوژی مجله جوانان امروز جوانان – صفحه ۴۲ که سال ۱۲۰۱ Marke و بان دوره میگویند. ADOLECENCE
پارکینک جوک متصدی پارکینگ صفر خواجوی راد یک شعر از صادق هدایت که همراه پدر بچه در یک مجلس میهمانی در سعود فرزا د آن را ساخته است؟ هالیوود، وقتی میهمانها رفتند، صاحبخانه که از ستارگان سینما بود پسر شش، هفت ساله اش را صدازد و با عصبانیت گفت: بود در کمین میهمان عزیز! – ربرت، تر امروز رفتار خیلی بدی با آقای «ریچارده داشتی، مگر به اخلاقی و اجتماعی زن و شوهر، در حال بازگشت از او همسن و سال توست که اینطور بیاورد ولی سکته کرد با او رفتار می کنی؟ هر چه باشد او من به شوهرم افتخار میکنم. این سومین هفته ایست که مراسم تدفین یکی از اقوام، جای پدر توست. سیگار را ترک کرده است. سکته کرد . سر صحبت را باز کردند، شوهر بزنش سکته ملیح و گفت: ربرت آخمهایش را در هم کشید خب، حالا که از دنیا رفت و یک شاعر غالیقدر بود در کمپانی که از او صادر میشد اشعار بالاخره جان بجان آفرین سپرد عمرش را به ما داد. خدا رحمتش کا کند از این دنیای دون رختش را برداشت ولی من این چند ساله فقط بخاطر اینکه عموی تو برد اتاق خوابمان را لبیک حق را اینچنین اجابت کرد دنیانی را از شر اشعار خودش راحت در اختیارش گذاشته بودم. زن پوزخند امیخته به تعجبی | زد و گفت: رفت و با ملایک بحشور گردید – راستی راستی؟ منو باش. تا رفقایش دور کردید حالا من همش خیال می کردم که ست ما را از پشت اون مرحوم عمری تونه؟ راد ترقی را بروی ماها می بست از اینجهت بهتر شید که مرد آدم پرتجربه گوش را گم کرد و زود تشریفاتش رئیس دادگاه حمایت خانواده، مردی را که برای طلاق همسرش آمده بود حالا از او قدرد مخاطب قرار داد و گفت: یش مرثیه خوانی تا زنده ها بدانند که ما قدردانی این کار را نکنید آقا، مردی به سین قدر اسیران خاک را خوب میدانیم!؟ و سال شما باید «پر تجربه تر» از آن زنده بود بهش می دادیم؟ باشد که دست به چنین کاری بزند! مرد مسن نیم تعظیمی کرد و جواب دادیم – داد: بکنیم . اختیار دارید قربان، اگر آدم «پر تجربـه»ای بودم به گور پدرم میخندیدم که ازدواج کنم آره مامان جون، بهمین خاطره، آخر این حرفی است که همه مردم میزنند! حتما مامانم از نقاشی من خوشش می آید! D برندگان جدول شماره ۳۵ قرعه کشی جدول با آغاز کارپست انجام میشود قرعه کشی جدول وارسال جوایز آن بعلت اعتصاب کارکنان پست تاکنـون میسر نشده وبمحض شروع کارپست هم قرعه کشی جدول انجام میشود وهم ارسال همه جوایز. 7 J. عمودی Zodiac MAY 111011 11 11 1 COMPOSceniona TUPEND¹ ESTEE rue S IST 3 – 21 – STD FUTUE ر و .- & PBZ C – CLILIE UN DEVES TOU SEE EEEE EUE_ 5616 540 UEGE THE EU FE N 4 Founa IES E I EU THE LI SE T E و د
12:380 ستیزن طرحهای سیتی ن بیشه بازمان پیش میرود . دموعهای از مد و زیبایی و ظرافت و دقت CITIZEN ww 12:38.26 QUARTZ CRYSTRON LC انی های کوشیده است بلکه ترجیح میدی سانها واریز افوق طرف بیان بازرسانی و وقت فوق العاده را درنظر گجبرید . وقتی شما می گوید به ساعتی بالخرمن مد نظر دارید * کوارتز غواص * کوارتز براسله پاسخ شما ساعتهای مچی کوارتز سیتی زن ست * کوارتز، مافوق ظریف که چون جواهری زسـامیدرخشدوقـلبی از * کوارتز مولتی الارم کریستال دارد . سیتی زن های خاص برای شهروندان خاص سیتی زن CCITIZEN
ارائی، خیاطی، گلدوزی، بافتنی و تزئینات مشكل و… من نمیدانم چرا دیگران مرا تحسین میکنند، زندگی میکنم، حال چون فرزندانم بزرگ زبان مطرح نیست، و من انسان ها را با بحد تمام هستم که بعضی از معاشرین از شدت مهربانی و محبت من انتقاد می کنند در آذرماه ۳۹ سال قبل چشم به این جهان گشوده ام، من غیراز اعتقاد به مذهب در یکی از وزارتخانه های دولت با حقوق درحدود سی هزار ریال ماهیانه شاغل هستم، پدرومادرم به تمام ادیان عشقی عمیق و درهفت سال قبل برخلاف میل اعتقادی عجیب دارم زیرا که بجز نور در مهربانی و محبت اگر بحد کمال نباشم شده و پیاری خداوند بزودی هرکدام بسوی شخصیت و فضیلتشان میشناسم و نه با بخت و آینده خیرخویش خواهند رفت من هم مذهب و رنگ و نژادشان، با تقدیم بهترین بمنظور احتراز و اجتناب از هرگونه سقوط احترامات، بانو الفه م م از زندگی شرافتمندانه، با کمال میل و استدعا دارم امضا و نشانی و تافرمت رغبت و نهایت علاقه آرزو دارم با مردی که محفوظ نگهداری فرمایید که موجبات زحمت و گرفتاری من نشود سپاسگزار درهرسن و سال و هر مقدار درآمد و حتی خواهم بود علاقه یک از ادیان نمی بینم. درخرابات مغان نور خدا می بینم. این عجب بین که چه نوری زکجا می بینم یکتانی پروردگار عالم چیز دیگری در هیچ باطنی ام بالاخره با آنهمه که کوشیدم آنچه چنانچه فرزندی بی سرپرست داشته باشد بانو. الف پیوند زناشویی و ازدواج به بندم و درنهایت که نباید اتفاق افتاد، و دراثر عدم علاقه محبت و مهربانی بقیه عمر را چون دو کبوتر ما نامه خاتم الف را چاپ کردیم و چنانچه دراین مورد نظر یا پیشنهادی برسد به ایشان خواهیم داد. لطفا روی پاکت مجله ساختمان اطلاعات – مجله جوانان ـ سنگ صبور . پدرفرزندانم به همسر و فرزنداز هم جدا شدیم، از او یک دختر ۱۷ یک درجوار هم یارویاور و غمخوار و دمساز هم باشیم، انشاءالله بامید خدا، بشرط آنکه از زبانهای زنده دنیا ارمنی، آذربایجانی، یک دختر ۱۲ ساله دارم که پس از اینهمه اوهم از کمالات مردانگی و ویژه گی های جوانان تهران – خیابان خیام – مدت فعلا مخارج ماهیانه آنها را میدهد. فارسی و فرانسه را میخوانم و می نویسم، ساکن یک دستگاه آپارتمان در شمیران انسانی بهره مند باشد. فن آرایش و پیرایش چنانکه دیگران ناگفته نماند برای من مذهب و رنگ و هستم که با کمک بانک خریداری و در آن گویند استادم، از هنرهای آشپزی و سفره خانم الف سرح ۱۰ ماده غنرانی اندازی استان های ماه و دسته موجود 9 از من بپرسید ویتامین «ث» در گوجه فرنگی درجوان نگهداشتن | بشمار میروند. نصرت: دختر عزیزم، از اینکه متلک یک مزاحم سبب شده تا بی رقیبند. نشان میدهد. منظور ترا از بندبند اینستکه باخوردن این مواد سیستم پوست و تخفیف فشارهای . * خانواده پل گتی انگشتان پایت تکان میخورد منوجه باسانی قادر بفعالیت بوده و نشدم؟ مسلما انگشتان باید حرکت و تکان * وقتی «پل گتی» در سال دستهای تو دچار لرزش گردد و کاسته میشود از فشارهای عصبی پروتئین که عامل نگاهدارنده | ۱۹۷۶ بخورد. فکر میکنم کمی خیالاتی شدی درگذشت یکی از همانگونه بماند متأسف شدم مطمئن کن با معاشرت بیشتر با دوستان و درنتیجه قادر خواهیم بود سلول و بافت و عضلات بدن سعی ثروتمندترین اشخاص دنيا بشمار | باش یک پزشک متخصص آشنایان و خواندن کتابهای مفید این فکر فشارهای زندگی روزانه را بهتر میباشد درماهی و لوبیا فراوان است. میرفت. اعصاب وروان می تواند تو را های پوچ را از سرت بدور کی. موفق | تحمل کنیم. دکتر «پیتر لیندز» درتأیید باشی عزیزم. * تهران – هـ – ع – شاهرود – نظریات دکتر «منشیر» میگوید: «سرشیر» کلسیم مورد نیاز برای «پل گتی» ثروت معتنابهی از | معالجه کرده و به ناراحتی ات پایان استخوانها و دندانها را تامین | پدر بارث برده بود اما باسرمایه گزاری در راه نفت این ثروت را میکند. سوزان ـ س کاترین. گیکور: دختر عزیزم، دوستان عزیز، لطفا اندازه های بدنتان را . این ده ماده غذایی بدون یک میوه ازرده مرکبات حداقل | اضافه کرد «گتی هنگامیکه آدم | با یکی از آشنایان و یا همسایه های * میاندواب – رقيه ـ ف برایم بنویسید تا راهنمائیتان بکنم. تردید بمیزان ده درصد بطول عمرش مقداری است که درروز بایستی | ربایان نوه اش را دزدیدند تا زمانیکه مورد اعتماد به پزشک متخصص افزوده بعلاوه جوانتر بنظر خواهید مصرف شود. مرکبات ویتامینهای | گوش بریده نوه برای او فرستاده | زنان مراجعه کن تا خیالت راحت رقیه مهربانم، نامه ات را خواندم تعجب | رسید. چشمانتان برق خواهد زد و مورد نیاز، مواد معدنی و قند طبیعی | نشده بود از پرداخت دومیلیون و | شود. میکنم چطور تا بحال بیک پزشک موهایتان شفاف تر و پرپشت تر بدن را تأمین میکنند. بکن نتیجه خواهی گرفت. با اشک خواهد شد. رست مراجعه نکردی مریم (آبادان): خواهر عزیزم، در حتما اینکار را | برای جلوگیری از نشکی و | خودداری کرد. اما اکنون پس از مورد برادر خود باید به یک پزشک پوست شما جوانتر خواهد ماند ریختن که معالجه نمیشوی. موفق باشی. شکنندگی پوست روزانه به مقدار رگتر ۲ میلیارد دلار ثروتش بین متخصص مجاری ادرار مراجعه * بندرعباس – علی سایانی و بدنتان استحکام روزهای جوانی کمی روغن ذرت و یا نوع دیگری اعضای خانواده تقسیم شده است. فرمائید. على جان سئوالت مربوط به مشاور مجله | را حفظ خواهد کرد. بدلیل کسب روغن گیاهی احتیاج داریم. * خانواده لودویگ الف: دختر عزیز، بهتر میشد ولی با اینحال جواب میدهم که این انرژی بیشتر قادر بفعالیت بیشتری دکتر «لبندرز» معتقد است که کتاب بزبان انگلیسی است و تو میتوانی * «دانیل. ک. لودریگ» که | است در این مورد سکوت نموده و خواهید بود. این برنامه غذایی بمیزان فایده موز کم توجهی شده هرهفته | کم و بیش گمنام است مقام چهارم | اقدامی نکنید خوشبختانه بموقع علاقه ات را دنبال کنی و آنها را بصورت سیستم عضلانی قلب را حفظ کرده است زیرا که موز سرشار از پتاسیم ثروتمندترین آمریکایی را کسب | بخود آمدید و برایتان مشکلی پیش یک کتاب جمع آوری نمائی. ناراحتیهای مفصلی و عروقی را بوده و درحالیکه جلوی گرسنگی را کرده است. تخفیف خواهد داد. اگر اسفناج میگیرد از کالری کمی هم برخوردار «لودریگه ۸۱ ساله مردی است دوست عزیز، با پزشک مشورت کن. دوست ندارید، میتوانید سبزیجاتی است. پتاسیم برای انقباضات | بانبوغ سرشار و کاملا خود ساخته استاندارد «ارهاویو» شکل بخشید و از قبیل كرفس، کاهو و خیار را عضلانی مهم بوده و عضلات قلب | او امروزه صاحب بزرگترین شرکت فلور مهربانم، لطفا! هر روز چند دقیقه ای | ورزش بكن أنوقت اندامی برازنده | جایگزین آن کنید اما بخاطر داشته و انتقالات عصبی را تسهیل میکند. کشتیرانی آمریکاست. «لودویگ نفت آمریکا در اختیار او قرار خواهی داشت. بله انواع ورزش ها | باشید که هیچ یک از سبزیجات سیب زمینی مملو از ویتامین ثروت خود را در راه خرید املاک . گرفت. باندازه اسفناج ازآهن برخوردار هاست. ده درصد کالری سیب زمینی | فراوان بکار انداخته است و صاحب این سلطان نفت خودساخته * آبادان – احمد ـ ر ـ ی نیستند و میزان کالری آنها نیز را پروتئین تشکیل میدهد. امپراتوری عظیمی در جنگلهای اصرار داشت که این ثروت را احمد جانم، برای قد ۱۸۰ سانت وزن ۷۰ است که بتنهایی خداوند باو ارزانی داشته است. اما | الی ۷۵ کیلو مناسب است. اگر ناراحتی دوست عزیز. داشتن قد بلند آرزوی اکرم جان، اگر موهایت چرب از همه ایالت کنتاکی وسیع تر دیگران معتقدند که خست جسمی نداری لاغر بودن اشکالی ندارد هر کسی است وزن ۵۷ کیلو نیز برایت. هفته ای دربار با شامپوی مخصوص موهای چرب و اگر خشک است با در غیر این صورت حتما زیر نظر مناسب است. خانم نلی نیز برای درمان و پزشک متخصص با خوردن شربت اشتها رفع جوشهای صورت پیش پزشک شامپوی مخصوص موهای خشک خانواده راکفلر نمیاید. * فریمان ـ ن ـ ت * اراک ـ فلور ـ ب دهه ۱۸۸۸۰ تقریبا ۹۰ درصد سب است. آمریکای جنوبی است. بیرحمی، زیرکی و شمردن هر «پتی . باعث گردآمدن این ثروت شد. همه اینها را کنار در اوخر آور و قرصهای ویتامین و همچنین متخصص پوست رفت پس تو هم باید خوردن غذا های پروتئینی و شیرینی همینکار را بکنی – غذاهای نشاسته ای و شستشو بده. استخوان بندی انگشتان را پنجمین خانواده ثروتمند نمی شود باریک کرد. تو میتوانی از دنیا سه فامیل راکفلر است که سخاوتهایی هم بخرج داد و ۱۳۱ جات به وزنت اضافه خواهد شد. چربی دار به وزن اضافه میکند کرمهای مرطوب کننده برای نرم نمودن احتمالا بدلیل فعالیتهای سیاسی از میلیون دلار به مورحیریه اختصاص * تهران ـ شيوا ـ ش دیگران سرشناس تر است. بنیانگزار بخشید. با پولهایی که بعدها «جار این خانواده «جان دیویسون راکفلر، راکفلر، پسر صرف امور خیریه کر آغاز آنها مجموعا یک میلیارد دلار خر بود که با زیرکی تمام کمپانی نفت مصارف عام المنفعه کرده اند. مریم عزیز لطفا نامه دیگری در شيرا جان، برای قد ۱۶۷ سانتی متر وزن واضح تر موضوع را مطرح کن تا بتوانم ۵۷ کیلو خوبست به پزشک پوست بخوبی راهنمایی آن کنم. وزن ۵۵ کیلو ۱۶۰ سانتی متر مناسب است. * بندر پهلوی ـ لیلا ۔ پ۔ فرخنده – دوست عزیز، نگران نشر و به حرفهای – دیگران اهمیتی نده به عقیده من انسان مراجعه کن. * ساری – الف ـ م دوستان عزیز، با انواع ورزشها میتوانید باید شخصیت درونی اش زیبا باشد نه هیکلتان را متناسب کنید. از دستگاههای ظاهرش بهتر است با یک متخصص استفاده پوست مشورت کنی حتما کمکت خواهد ماساژ موضعی نیز میتوانید * خرم آباد لرستان – ف * اراک ۔ اکرم – ن – عراق * جوانان * صفحه ۵۰ * سال ۱۲۰۱ ابنها ميلياردر… | جوابهای کوتاه
شد آنها با مردم تماس بگیرند. «ناصر» پسر بزرگ من بود و با اولين شهيد.. از این شهید… روز بعد پسردایی او به بیمارستان | باجنازه آنها روزی وجود اینکه هیجده سال بیشتر شد، حدود بیست روز قبل برای دیدن من روبرو انصافها پیشانی و پدر و خواهر و برادرانش بتهران مرتضی را هدف گلوله قرارداده بامرگ بهروز کوچولو بود جابجا کشت. نداشت هیکل درشتی داشت. ان روز وقتی ما جنازه را از * «ناصر»: شهادت، هدف من غسالخانه تحویل گرفتیم، جمعیت است. عظیمی، شهدا را از غسالخانه تا بخیابان ریختند و چنازه او را درشت آمد. بودند. سکینه باقری مادر مرتضی بعد از شهادتش دفتر خاطرات قبل از عزیمت خود نواری پرکرد و او خیلی زود ما را ترک کرد و گفت بله جنازه بچه ام را بهمین تااعترانات مردم نه مرگ بهروز کوچولو باعث شد آرامگاه ابدیشان همراهی میکردند. او را در اطاقش دیدم در قسمتهایی این عده جنازه «ناصر» را هم تا خانه آخرتش در قطعه ۱۷ همراهی کردند از آن نوشته بود: باعمال | طی آن چند قطعه شعر خواند و از سادگی تحویلم دادند، مرتضی که «شبی نشسته بودم. صدای ونت بار مأمورین بالا برد و همه ما خداحافظی کرد، گویا نان اور خانواده بود و آرزوهای آوردند تجلیل پرشوری از او بعمل جیرجیرک هم شنیده نمی شد، نقط میدانست شهادتش نزدیک زیادی در سر داشت. گاهگاهی صدای تیری می شنیدم و * همبستگی مردم دراینجا زن سیاهپوش یک است زیرا در آن نوار از مرگ و درروزهای دیگر با خودم فکر میکردم که چند نفر مردم سمنان بخاطر شهادت زندگی حرف زده و از دوستان و دفترچه کوچک بغلی نشانم میدهد و بعد از شهادت «ناصر» اهالی دیگر هم بر تعداد قربانیان اضافه و بهروز کوچولو و بخاطر آنکه نامش رفقایش خداحافظی کرده است. و میگوید او خاطرات خودرا در این شده؟ حتی رژیم های نازیسم همیشه زنده باشد میدان «سی سر» را اما خبر شهادت جگر گوشه ام دفترچه مینوشت و در حال حاضر محل و اشخاص زیادی که ما آنها را تنها چیزی که از او بعنوان یادگار نمی شناختیم بخانه ما آمدند و ضمن . وفاشيسم هم با دشمنان خود چنین بهروز نامگذاری نمودند ذاری نمودند | چگونه بمن رسید اعلام همبستگی و همدردی با ما، کاری نکردند که این رژیم به باطریق شهادتش را گرامی داشتند. آنروز برای گرفتن نفت در باقیمانده یکی نوارصدایش و صف ایستاده بودم یکی از دیگری همین دفترچه خاطرات کند.» بعد از آن دوستان ناصر تصمیم گرفتند که خیابان اقبال اشتبانی را نا تمام مانده این است: «آنها روزی شهادت هدف رفت که «ناصر» رفت….. گفتند که ما هم به راهی خواهیم اصطلاح مسلمان با مسلمانان می همسایگان نزد من آمد و گفت پای میباشد دفترچه را ورق میزنم. آخرین جمله او که فکر می کنم مگر بقیه پدر و مادر ندارند؟ مرتضی شکسته و در بیمارستان صفحات زیادی را به شعر من بدون ارتش بستری میباشد. اختصاص داده. خودش هم شعر بلافاصله خود را به بیمارستان میگفته و اشعار مورد علاقه اش را رساندم در آنجا از من سئوال شد با هم همراه نقاشیهایی در بعضی از گفتم مرتضی چه نسبتی دارم، وقتی گفتم صفحات دفترچه یادداشت کرده به اجتماعات نرو و اگر هم میروی «ناصر» بالا خره به هدفش رسید مادرش هستم جواب دادند او هنوز است. بتهران نرسیده و قرار است با از این مردم گریزانم هواپیما فردا بیاید بقیه در صفحه ۵۳ به نام «ناصر حسینی» تغییر دهند و چند بار در این باره با من صحبت کردند. من به آنها گفتم هر کاری ضوابطی دارد، شما باید از تمام است، من جواب این بی عدالتیها را خواهند هیچ ترسی در تظاهرات و راه پیمایی ها شرکت می کنم. من هر وقت که به او آقای حسینی پدر «ناصر» افزود: داد.» ساکنین محل بپرسید و اگر آنها مواظب باش تا کشته نشوی ر و شهید شد، خداوند همه شهدای آزادیخواه را رحمت کند. موافقت کردند ایرادی ندارد و قرار «ناصر» میگفت: به اسلحه ها را بکشند و وقتی نفس مبارزه را به ریم: که برای : انقلاب ملت خانواده ما محصو بقیه پسرانم تا آخرین نفس مبارزه مرین است. خواهند کرد چون من برادرانم را بیاورید ین از «ابوالفضل، برادر کوچک قاسم ، ناظر تیر خوردن و شهادت او بود مرگم بخیر نگار جوانان گفت: قول کمک به مجروحان بود – عباس ملکی شهید شدند. آنروز وقتی من قاسم را در گفت: روز هیجدهم دی که در شهر درهمان زمان مادرم در خانه خیابان فرهنگ دیدم شده من و چند . بهوش آمدم یکی از رفقای قاسم به اسلحه ها را بکشند گفت: حرفی که قاسم در آخرین راهپیمایان به خیابان ۲۴ متری زد این بود که: برادران مرا به رسیدند. ماموران شروع با من بیاورید و بعد مردم او تیراندازی کردند. قاسم و چند نفر بیمارستان فیروز آبادی میبرند، دیگر به مردم کمک میکردند، تا به – که البته در راه شهید می شود داخل خانه ها بروند. حادثه عجیب اما در آخرین لحظه در ساعت «محسن» برادر بزرگ قاسم که ۱۲ ظهر که صدای اذان و «الله اکبر» روز حادثه در بیمارستان فضای شهر ری را گرفته بود او و کنی و تکیه داده بود. من به او سلام کردم تیراندازی استان فیروز آباد یکی از همسایه ها مشغول تلاوت و په ماشینی ری : ساختمان گرفت علاقه او با کرد، بطوریکه تائید مهندستان می خوا ساختمان بود رفتن دیپلم از ادامه تحصیل به آن کشور برود و برای خاطر همین تابستانها کار کرده بود و مقداری از مخارج خودش را تهیه کرده بود. از هندوستان پذیرش گرفت تا برای گفت: میروم هر روز صبح قبل خانه غسل شهادت دره ارم قاسم همیشه می گفت بر آرزو «اول اینکه آن روز صبح وقت خواب بیدار شد، من به او میروی مادر کنم. دیگر انم، بعد از ورود یشان را از نزدیک ب رزوهایش افتخار قابل بود که برای م بخاطر کار تا م د او و «عباس ملکی پیدا کردن مادر «اع شهید شده بود به پایش اصاله از یکهفته در شد. «قاسم» و کنارش ! همان لحظه یک آمبولان خیابان آمد قاسم از راند بیمارستان آوردند، من ولانس پرسید: چند نفر تیر شهادت برادرم نداشتم. بیمارستان برده اید؟ و راننده کمک کنه و اتفاقا جواب داد: پنج نفر. ار انتظامات راه پیمایان داشت، در ساعت ۱۲ ناگهان تیراندازی شروع شد یک کوچه بن اموران جروحان و مسئولین بیمارستان تیراندازی را شنید، گفت: تیر به قلب من خورد» و با برگشت و از شهادت تا قاسم مطلع : قاسم مدتی قبل از شهادتش با ایرانکارد حامل جنازه قاسم مادرم گفت: مثل این بود که می خواست به این مادر از ماشش برادر راضی شهادتش مطلع شوم، شو، چون آزادی و احیای اسلام و همراهی دیگران جنازه را به استقلال مملکت و نجات یافتن خانه بیمارستان بردیم، مملکت از شراستعمار فقط با خون برای اثر ملاقه را از صورت دانن، بدست مایده زدم، چهره قاسم در مقابل استقلال مملکت و رهایی استعمار گران شهیدش شهید شد و ما من قرار گرفت ، برادرانم را به ایران اطلاع دادم که اختصاص دا یمارستان بیایند و او را ببیند این انقلاب را . * جوانان * صفحه ۵۱ * سال ۱۲۰۱
انجمن چیست گفت: پدرجان ما تصمیم برگزار شد و لحظه ای که شاه میخواست نمیکردم روزی فرزند عزیز و چگر گوشدام پایه های دستگاه ظلم و استبداد را با در این انجمن بمطالعه و بررسی کتاب های نه خم شد و حتی تمام مدت چشمانش را به شجاعت و درایت بلرزاند و قلب استبداد را | خوب بپردازیم و بعد لیست کتابهای خوب زمین دوخته بود در مشت های نیرومندش بفشارد….. من در اولین خروش انقلابی او در دو سالگی را در اختیار سایر بچه ها بگذاریم. ته دل برایش دعا میکردم چرا که دل منهم بود، یادم هست خروسی در منزل نگهداری ناصر ضمن تحصیل و کار های فوق پدر یکبار دیگر سکوت می کند مثل دل هر پدری در سینه میلرزید ولی میکردیم که واقعا اسم خروس جنگی برنامه به ورزش هم علاقه خاصی داشت و تصویر یکایک شهدای سازمان مجاهدین هدتش را مقدس میدانستم و هربار که نماز برازنده اش بود، به همه. ساکنین خانه حمله در رشته ژیمناستیک کار میکرد و دلیلشن خلق را از زیر نظر می گذراند و میگوید: میخواندم برایش نصرت و ظفر آرزو میکرد و همه از حملات او عاصی بودند. هم این بود که پسر خاله اش ژیمناستیک ناصر در طی تحصیلات دانشگاهی بود که میکردم، ناصر هرگز جزئیات کارهایش را یکروز وقتی بخانه آمدم از حمله و یورش کار میکرد و اغلب با او بتمرین می پرداخت به سازمان مجاهدین خلق پیوست و بعدها میگفت اما هدنش مشخص و معلوم بود و از جزئیات برنامه فرزندش فهمیدم که او رسما در سال ۴۴ و هنگامیکه اطلاع نداشته باشد چقدر دلشوره داردچقدر سال دوم را میگذرانید به عضویت سازمان اضطراب دارد خدا میداند اما مگر میتوان ناصر در کنکور دانشگاه هم روی مجاهدین خلق در آمد و دیگر هرگز این هر روز از فرزندی که بکمال رسید از جزئیات سئوال کرد؟…. بگذارید موضوعی را برای شما بگویم: او خروس خبری نبود. در عوض ناصر مشغول و حتی در این رشته هم یک مدال افتخار سه چرخه سواری در حیاط بود پرسیدم خروس کجاست؟ خروس را «کز» کرده در گوشه ای از حیاط نشانم دادند گفتند خروس به ناصر حمله کرد و ناصر هم خروس استعداد خاص خودش موفق شد و در سازمان را رها نکرد. . را گرفت و تاج خروس را بدندان گرفت و دانشکده فنی تهران، رشته مکانیک شعبه کند و گفت دیگر اذیت بسه!… تاسیسات حرارتی مشغول تحصیل شد ناصر خدمت سربازی را در شیراز وقتی پنجساله بود او را به کودکستان همزمان با تحصیل در دانشکده فنی به گذرانید و رهبری سازمان مجاهدین خلق را چنان هیجانی در کودکستان برپا کرد که او در اینجا اشک به احمد صادق مجال ادامه صحبت نمیدهد: خاطرات گذشته مثل استعداد خارق العاده ناصر باعث شد که او را برخلاف مقررات انروز بکلاس. اول بردند، در کلاس ششم بود که خانم جهانبانی خاری در سینه اش فرو میرود «در آنموقع در سمت افسر وظیفه توپخانه مورد توجه هراس افتاده بودیم که نکند حادثه ناگواری مدیر گروه فرهنگی باو پیشنهاد کرد بعنوان وضع مالی ما چندان خوب نبود و من ميديده قرار بگیرد و از طرفی از فرصت برای اتفاق افتاده باشد تا اینکه بعد از معلم به خانه یکی از اقوامش برود و فرزندم با فروتنی بسیار و با تدریس در آگاهیهای نظامی در خدمت هدفهای خود د من مشغول انجام فریضه نماز گیرد و دوره مهندسی توپخانه را نیز خانه کشوده شد و ناصر سلام گذراند که همین نیز باعث شد که بعد از یکسر بحمام رفت، لباسش مندرس و پایان خدمت نظام در شیراز ماندگار شودو عامی بود ه بود، شکل و رویش . در این دوره بود که بعضویت کمیته مرکزی چیزی نگفت که با این شکل و این جهانیانی سپردم ولی هوش و استعدادش فراگیری زبان عربی هم مشغول شد. هم در شیراز طی همان دوره سربازی بعهده اوقات هفته ای طول میکشید بازگشت بتهران بر فعالیت خود بشدت افزوده ، یادم هست ناصر به خانه نمی آمد. یکبار بیست و پنج غیبت داشت دیگر واقعا به هول تدریس کند و هر روز بعد از ظهر با کلاسهای خصوصی خرج تحصیلش را در اتومبیل، ناصر این معلم کوچولو را به خانه می آورده میبردند و ناصر تدریس میکرد اما یکروز ناصر همانطور که گفتم در تمامی دوره دبستان و دبیرستان و دانشگاه در تمام ناصر گفت بگوئید دیگر دنبال من نیایند م به آن خانه نمی روم پرسیدم چرا گفت توی رشته ها تشویق میشد، تقدیر نامه میگرفت – سازمان مجاهدین خلق انتخاب گردید. لباس کجا بوده، در دادگاه و در جریان اما از آنجا که از این تظاهرات متنفر بود ناصر در شیراز با اینکه حقوق خود محاکمه بود که ما فهمیدیم ناصر باتفاق حرام است، ناصر در این سن و سال احترام حتی در باره اینکه چنین تشویق نامه ها و میگرفت زندگی ساده ای را میگذرانی زیادی به دین و مذهب خود داشت. مدالهاتی گرفته یک کلمه صحبت نمیکرد اتاقی محقر و زندگی خالی از هر گونه برنامه ای که خودشان تعیین کرده بودند در دوستانش در آن بیست و پنج روز طبق وقتی ششم دبستان را تمام کرد تصم خوب بخاطرم هست که ناصر و سه تن از تجملی داشت. یکبار که با خانواده ام و کوره پزخانه های تهران بعنوان کارگر ساده گرفتم اسمش را در کالج البرز بنویسم اما دوستانش که فارغ التحصیل ممتاز رشته خانواده حضرت آیت الله العظمی طالقانی کار کرده بودند تا بهتر در متن شرایط او گفت: بابا من به البرز نمی روم، آنجا پر های مختلف دانشکده فنی شده بودند برای که از دوستان بسیار نزدیک ماست به زندگی کارگران قرار رنج و پرد و از نور چشمی هاست من مدرسه مروی را اینکه در مراسم رسمی جشن فارغ شیراز رفتیم متوجه سادگی خاص زندگی مشکلات آنها را بیشتر احساس کنند، آنروز انتخاب میکنم، بچه های اینجا مثل خود ما التحصیلی شرکت نکنند ناصر شدم یادم هست یکروز میخواستی در جلسه دادگاه وقتی ناصر از این موضوع . درویش هستند. که بیهانه نداشتن لباس از شرکت در این بدیدن آثار تخت جمشید برویم ولی او ما را سخن گفت تازه من متوجه شدم که آن غیبت در اینجا آقای صادق نفسی تازه میکند، خودداری کنند. مراسم که از رادیو تلویزیون پخش میشد بدن آلونک نشین های شیراز برد و گفت: طولانی چرا و بچه علت بوده است و زندگی مردم اینجاست تنها باید زندگی مردم اینکه خانواده همرزمان او نیز وقتی خلق که برروی تابلو زیبا و بزرگی نصب دانشگاه که میدانستند عدم شرکت فارغ . روزگار میگذرانند… به عکسهایی از قربانیان سازمان مجاهدین رئیس دانشکده و رئیس ساواک را به بینید که چگونه با درد و رنج فراوان از این موضوع صحبت کرد متوجه فرزندان خود شده وبگریه افتادند و فهمیدند شده و زینت بخش اتاق است خیره میشود و التحصیلان دانشکده فنی در این مراسم سر و صدا برپا خواهد کرد ناصر و یارانش را پس از سه سال و نیم زندگی در شیراز پزخانه ها برای آگاهی از شرایط ومبارزه که آنها نیز دوش بدوش ناصر در کوره صحبتش را ادامه میدهد: ناصر در کلاس سوم دبیرستان بود که شدیدا در فتبار گذاشتند تا آنجا که ناصر ناصر بتهران بازگشت ما حس میکردیم که انقلابی خودکار میکردند… انجمنی بنام دین و دانش در مدرسه راه بانها گفته بود بشرطی شرکت میکنیم که چهره او شوق مبارزه و خدمت به خلق خلق، در شماره آینده مبارزات سیاسی، محاکمه انداخت، یکروز از او پرسیدم موضوع تعظیم و دست بوسی در کار نباشد و آنها هم بخته است. در آنروز ما وتیرباران نخستین شهید سازمان مجاهدین به دین و ظلم و ستم میگویند بسیار خوب و جریان هم همینطور آمیخته است مروا گرفتیم از ساعات بیکاری استفاده کنیم و مدال بسینه پسرم نصب کند نه لبخندی زدو امر صادق * جوانان * صفحه ۵۲ * سال ۱۲۰۱ SMILTTO Y بدون شرح! ****
یک مانتو زنانه … راد بایده رانندگ رانندگی و کارت ستوان وجد قطعه عکس – تومبيل ومدار زاده با از طرح مبلغ /00000 99 ريال عيلر على با ازدواج – پرویز عباس نژاد و هما رس از این شهید… مرادیوانه میخوانند دفتر به حساب پس انداز مبلغ ۱۰۰۰۰ ریال متعلق به غلام باقری – چکی مبلغ /۱۸۸/۵۰۰ ریال در پروین رستگار شهروی – نواده | نمیدانند عبدالله – محمد علی اصغرى . که من پرورده دامان اندرهم /۹۱۷ عبدالهی خییصی که من شبگرد بی اقبال شبهایم پاسپورت ه قهوه یک /۵۰۰ بیطرفان نظری ـ غلامعلی قربانی که تنهایم وكيف ودرجایی دیگر نوشته ساک بزرگ محتوی لباس و | بیامادر دلی غم خوار دارم نگاهی خسته و بیماردارم هو: اریک موجود است ••• ۵۰۰۰ ریال بانک اندگاری کارت کا نام د و کارت مالکیت و شهر بهاری شبستر در دفتر کی به مبلغ ۵۰۰ تومان متعلق به جعفر اطلاعات در بیمه از ۷۰ ریال ۳۹۰ با /۱۹۰۰۰۰ ریال – انندگی امیرعلی خزائی ی را در /۳۰۰۰ ریال شهرام خداداص چکی بمبلغ ۲۰۰/۰۰۰ ریال متعلق چهارجلد کارنام بتول همدانی احدی شاندیزمی – کیف سورمه ای محتوی رادیر تورا درهرنگه رازی نهان است گواهینامه خوالتقاری که در گفتن زبانم ناتوان است مرتضی دراین دفترچه از روزهای بدرخوب زندگیش نوشته. . شناسانی روزهای بی پولی، روزهایی که ۳۵ انداز ۲ شناسنامه ریال حقوق سربازی خودرا گرفته. از اینکه مادروپدرش زندگی – کیف تهرهای – گواهینامه | سختی را میگذرانند، از شبهای مدارک تحصیلی مهدی وتا۔ رانندگی – صدوده تومان پول ـ محمد | پاسداری و نگهبانی، ازخودکشی رفیعی جعلی دوستش بنام ولی….. مرتضی درصفحه ای ازاین نوروز کرمی ه دفترچه | دفتر در تاریخ ۵۷۷/۱۰ که گویا کیف تهرهای مریکی بمبلغ زینت حسینیان – علیرضا رنگ شامل لباس چادر، بلوز کامرا. عطاالهی – ایران وجدانی اصغر پشم زن درلباس محتوی یکدست کت و شلوار – دوبلوز و یک کلاه که دفتر مجله موجود است. ۱۰ . كيف قهرهای زنانه حاوی فسارو.. پاسپورت عینک و مدارک دیگر مایرین الیزابت و نیک این نظام است که میتوان آدم کشت بار اتوبوس ۱۱ – ساک قهوه ای رنگ محتوی و راست، راست راه رفت. در این آموز، پروانه حمل دوعدد شناسنامه ـ نوار و پیراهن متعلق نظام است که میتوان بیهانه ر ۲۲ رضا احمدی سند به «علی محمد مراد طلب اصلاحات و نوآوری، انواع مفاسد آقا چه خبراست نفت، و بنزین تا بکی؟…. کار کجاست؟… بیکاری، اعتصاب، که روال کار مثل گذشته نباشد و خود نکنیم بلکه از پیش خود را برای را رایج داد و قانونی کرد. در این کم کاری، بستن مغازه ها، صف هر کس که بر سر کار می آید به یافتن حقیقت مجهز کنیم، به ندای نظام است که میتوان خانه مردم را دامن آزادی یک «شرطه میزند که درون و صافی قلب خود رجوع بر سرشان خراب کرد و بمقامات بیگانه که ناگهان چتر کلام خود را آیا بالاخره پشت یک میز می پله آزادی هست مگر برای خیانت یا کنیم، انسانها را دوست داشته باشیم، عالی رسید. در این نظام است که بر سر این ملت زده اند تا کجای نشینند یا بسر و کله هم میزنند؟ این آزادی هست بشرطی که به مملکت هموطنان خود را عزیز بداریم وقتی میتوان با عوارض و مالیات های قضیه راست میگویند؟ آیا مالیات همه خون که توی خیابانها ریخته لطمه نزند بالاخره چه فرقی میکند شعار میدهیم اول از خود بپرسیم که گوناگون، کمر مردم را شکست… هنده انگلیسی دلش برای ما سوخته شده کافی نیست که باید خونهای وقتی شرط بمیان آید شرط شرط است تا چه اندازه خودمان بانچه میگرنیم مقالات این کتاب، عموما مسایل و مخارج کمر شکن «بی،بی، سی، بسیار دیگری بریزد، آنکه بار و بنه را و بس!… معتقدیم، انوقت است که میتوانیم مشکلات مبتلا به عمومی را طلای ناخالص را از خالص در برمیگیرد و نقاط ضعف حکومت را بخاطر نجات ملت مظلوم خرج می بندد و از مملکت فرار می کند یا آنکه میکند یا بازار مشترک خواب ماند می و کارگزارانش را برملا میسازد و بی غذائی و بی در این وانفسا، بیشک یافتن تشخیص دهیم، آموزش سیاسی در تازه ای برای ما دیده است؟ یا آن امنیتی را بجان میخرد چه فرقی با هم راه صحیح و تشخیص صحیح از سایه درک واقعی حقیقت جوئی، توفیق بیشتر همکار عزیز خود را ناصحیح، شایعه از حقیقت و سراب صداقت درونی ممکن است و بدون دارند؟ ارزو میکنیم مریکائی لندهور که هنوز در سیاری کافه ها و مغازه ها و آیا فردا که آبها از آسیاب افتاد از واقعیت مشکل است… آگاهی کامل بصرف اینکه چند تا شده بیشک یک مبارزه ملی پسر و داماد و قوم و قبیله بر مخصوصا وقتی که هنوز ۷۵ درصد کتاب خوانده ایم خود را دانای عصر سوپرهایش بین سیاه و سفید فرق مردم از بیسوادی رنج می برند و این ندانیم و در اینصورت است که از صحیح و درست و سرشار از میگذارد چرا در ایران از «فضای سوار میگردند و برگرده میشوند یا قوم و قبیله دیگری جای بعهده جوانان است که بجای تعصب ميان أن آشوبها که برشمردم حقیقت صداقت و واقعیت است باید زان حرف میزند و تا کی و آنها را میگیرند؟ آیا آب حوضی و و پافشاری بر سر یک فکر و یک در برابر ما چون خورشید میفروزد! مراقب باشیم که این رودخانه اکدامین نقطه این «فضا» را «آزاده میشمارد؟… محله که پدرش با جان عقیده، در جستجوی حقیقت و یک نکته دیگر نیز بعنوان خروشان و انقلابی در مسیر اصلی هزاران سئوال مثل پیچکهای «هیئت حاکمه حتی بعنوان چای بیار ممکست که تعصب را کنار کندن او را به مدرسه فرستاده در برخیزند، یافتن حقیقت تنها وقتی آخرین نتیجه گیری در اینجا تکرار خود بگردد و ضدانقلاب آنرا در ممکنست فرد یا افرادی مسیرهای فرعی از قدرت و ترانش از در کاسه سر با مردم میجوشدو معرکه جانی دارند یا باز هم در همان بگذاریم سئوال بکنیم، سئوال بكنيم اشتباه بکنند اما ملت هیچوقت میکنم نیاندازد. جای همیشگی می ایستند و می بخروشد و مات و مبهوت که پایان پرسند؟ اصلا چه کسی تعهد میکند را آماده نتیجه گیری از اعتقادات و حقیقت را بشناسیم، از پیش خود اشتباه نمیکند و مبارزه ای که آغاز گواهینامه رانندگی ستعمالکیت زمین و مدارک ساک محفوی سه عدد پیراهن – وسایل گواهینامه خلاف جو – کیف زنانه کرم رنگ-محتوی- از یادخواهی برد کارت شناسانی – کارت دانشجوئی قدم – عبدالحسین گواهینامه رانندگی – چکی بمبلغ ۲۰۰۰ | روزی سراغـم را رفیقان از وسایل دیگر معایکانوش | ترمیگیرند بابانالوست یانسه ۰۸ ساک برزنت دور قهوه ای | وقتی سراغم را بگیرند حتوی شلوار، چادر، و یک زنبیل قرمز بی اعتنا و باخنده خواهی گفت و عبدالمحمدبیت ریل آنروز اوکوچ کرد اومرد.. شناسنامه – آخرین حرفش باشد چنین نوشته: اتومبیل و | بادمرالی دوست (محسن) روزی توهم . ر. اعتمادی * جوانان * صفحه۵۳ * سال ۱۲۰۱
صحنههای شکوهمنداز مردم شجاع،صبح یکشنبه
روانش بازارهای روزجای فروشگاهها و بازار بزرگ را گرفته اند! روها واطراف ميادين معروف فروشندگان و خریداران بگفتگر دارند. از این فروشندگان چند نفری پول را بپردازیم! پایتخت برپا شده منتها تفاوتی که پرداخته اند گزارش میدهند که در هم صراف هستند که ادعا میکنند از طرفی بانکها یک هفته این بازارها با بازارهای متداول این بازارها بیش از هر چیز، «ارز» چون بی پول شده اند ارزهای مغازه تعطیل بودند و حالا هم فقط روزهای قبلی دارد دراینست که اکثریت خرید و فروش میشود چراکه عده را محرمانه بیرون میکشند تا در زوج کار میکنند. منهم ترجیح دادم فروشندگان بازارهای جدید، دانش زیادی از خانواده ها فرزندانی بازار روز بفروش برسانند و مخارج ارز را نقدا بخرم و برای پسرم آموزانی هستند که با تعطیل مدارس درخارج دارند و میخواهند بری آنها خانواده را تامین کنند. بفرستم… های «اهای عروس و ای درماده و بیکاری پدران کارگر خود، از پول بفرستند ولی مقامات بانکهای * اینهمه ارز از کجامیآید؟ * فروشندگان اتومبیل دار! «نازی جمان» و دختر قالی باف | طریق فروش کالاهای مورد احتیاج خارجی از قبول حواله بانکی عده ای هم با اتومبیلهای آخرین عده ای ازجوانان دانش آموز و ناگهان به رقابت با خوانندگانی چون مردم، هم وقت خود را بیک کار – خودداری میکنند و درنتیجه سیستم میآیند و دلار و پوند و دانشجو هم با اتومبیل به فروش کالا ویگن و عارف و منوچهر پرداخت و شرافتمندانه و سالم اختصاص دانشجویان و محصلین ایرانی مقیم مارک به فروشندگان عرضه میپردازند. ازجمله احمد قاسمی ۱۷ بمرور به چنان شهرت و محبوبیتی | میدهند و هم نقش عمده ای در تامین اروپا و آمریکا بی پول مانده اند. میکنند. حالا اینهمه ارز را از کجا ساله که مقداری لباس در صندوق رسید که ببازی در فیلم ها هم دعوت | مخارج خانواده خود بعهده میگیرند. در بازار «ارز» هر دلار ۹۳ ریال، هر میآورند خدا داناست، خبرنگاران عقب اتومبیل تویوتا ریخته و بقیه فروشندگان، عموماً مغازه داران مارک ۵۰ ریال و هر پوند ۱۸۱ مااز یکنفر این سئوال را کردند و او با رضا، کامبیز و مهدی که همگی روانبخش بعد از حدود ده سال | وکسبه خرده پا یا شاگردان مغازه ها ریال بفروش میرسد. البته در حال گفت که چند سال پیش بخارج رفته دانش آموزند و کالاهای متفاوتی فعالیت خوانندگی، از اوایل سال ر گردید. حاضر بانک ملی این پولها را ارزان و در بازگشت مقداری ارز برایش میفروشند و بقول خودشان در آمد کارگرانی هستند که بیکار و ر بمرور کناره گرفت و به شغل | بدون درآمد مانده اند و ناچارند برای تر در اختیار مشتریان میگذارد اما باقی مانده که حالا بمعرض فروش خوبی هم دارند. خود در هواپیمایی ملی و فعالیت | تامین هزینه زندگی خانواده، پولی بیش از سه هزار دلار ارز به کسی . گذاشته است! پدری که پسرش در : * اکثرا گران میفروشند های ساختمانی پرداخت. بدست بیاورند. نمیدهد. آنهاکه بیمارانی در خارج آریکا تحصیل طب میکند میگفت از خریداران تفاوت نرخ کالاها روانبخش سه ماه پیش به گفته | * بازار داغ ارز دارند نیز از مشتریان پرو پا قرص برای پسرم باحواله بانکی پول را با گذشته پرسیدم: عده ای راضی دوستانش دچار سکته قلبی شده از خبرنگاران سرویس حوادث خرید ارز خارجی هستند. فرستادم ولی بانکهای آمریکایی و عده ای بشدت ناراضی بودند. پیش ریه هایش آب آورده | شهری مجله جوانان که به تعدادی فروشندگان ارز میگویند روزی میگویند باید «تلکس» زده شود و افراد راضی میگفتند که نرخ اجناس و تحت درمان بود که ناگهان حالش از این بازارهای روز سر زده اند و با دویست تا دو هزار تومان درآمد حواله و رقمش تائید شود تا بتوانیم در بقیه در صفحه ۵۸ وخیم شده و روانه بیمارستان شد. روانبخش اخیرا خانه جدیدی ساخته میخواست نوروز به این خانه نقل مکان کند ولی اجل مهلتش نداد. فیلمهای… بازگشت حضرت آیت الله روستای نوفل لوشاتو، بعنوان ابراز از روانبخش همسر و دو فرزند باقی العظمی خمینی بتهران، ساکنان خوشحالی از حضور ۱۱۷ روزه در مانده است. چه خواهد بود؟ است. این تلگرافها را طبقـات مختلف مردم ایران از سراسر کشور با یک ارزیابی گذرا از حضرت آیت الله در این روستا، بپاس توجه مخصوص ژیسکار انقلاب راستین ملت ایران، نقش و خیابان بزرگ روستا را بنام «امام مرغ و خروسهای دهکده دستن بحضور حضرت آیت الله العظمی خمینی در کشور فرانسه و سهم نسل جوان را در پیشبرد هدفهای آن بروشنی میتوان دید را ارتشبه نفری.. بازداشتهای مکرر مخالفین فروش ساکنان خیابان پشت مجلس هم با | | خیابان بازپرس پاسخ گوید ولی بعدا یا بدستور خود شد و گفت: دهکده نوفل لوشاتو مخابره شده – ساکنان ترکمن ده همگی | لوشاتو» مراتب سپاس خود را از بوی تصمیم گرفته شد که این دروغ میگویند. ما نه کسی را اقدام محبت آمیز ساکنان روستای است. بنابراین باید به کارکنان بدلایلی از جمله حمله مردم خشمگین بازجوئی در سلول ارتشبدنصیری یزندان بردیم و نه کسی را شکنجه | فرانسوی ابراز داشته اند. انجام گیرد. پیش از آن آقای کردیم. من ازارم بیک مورچه هم بمنظور سپاس از مهمان نوازی . دریافت چرا که تقریبا اکثریت دولت و ملت فرانسه بویژه مردم قریب به اتفاق شهیدان، شکنجه شدگان و زندانیان سیاسی را جوانان پرشور ایرانی تشکیل داده اند و هم شرکت مخابرات ایران «خسته اکنون نیز در هر تظاهر و نمایش خیابانی، جوانان پیشگام و نباشید» گفت که با وجود اعتصاب و * حالا که از نوفل لوشاتو اسدپور بازپرس شعبه ۱۸ دادسرای نرسیده چه رسد باینکه کسی سخن بمیان آمده بد نیست بدانید که ایران، در اینمورد بخصوص زحمات در طول چند روزی که حضرت آیت کم کاری بمنظور همبستگی با ملت پیشاهنگ هستند. بهمین دلیل این تهران و مامور رسیدگی به این بدستور من زیر شکنجه کشته شده روز ها در پشت پرده سیاست شنید الله العظمی خمینی بوطن باز زیادی را متحمل شده اند. میشود که در حکومت های آیند پرونده به روستای ترکمن ده رفته باشد. من بکلی بیگناهم!!! گشته اند هزاران تلگراف بحضور سهم جوانان در آینده سهم شاخصی به جوانان داده خواهد بود و ضمن دیدار از آثار بجا مانده از حملات و ویرانیهای ناشی از ماموران ساواک بدستور خود گفت: پرزیدنت والری ژیسکار دستـن رئیس جمهوری فرانسه مخابره شده ارتشبدنصیری درباره مداخله شد بریژه آنکه حکومتهای پیشیر بعناوین مختلف سعی داشتن جوانان را براههایی که خو یورش ماموران اعزامی از طرف . ساواک فقط دراین باره ارتشبد نصیری با گروهی از تحقیقات میکرد ولی هیچ ماموری شاکیان در محل گفتگو کرده بود. هیچیک از روستائیان را زندانی یا نماینده دادستان از ارتشبدنصیری ارتشبد نصیری در بازجویی که شکنجه نکرده و تمام اتهامات را ضمیمه پرونده کرد. و همچنان به توسط آقای شیخ الاسلامی نماینده ساکنان ترکمن ده دروغ محض تحقیقات خود دراین باره ادامه مجله جوانان دوری و بیگانگی با کتاب و جن تلفن مستقیم: میخواستند و تنها منافع آنانرا تامیر میکرد میکشیدند و نمونه اش روا فرهنگ غربی، مصرف مواد مخدر است!! دادستان در سلول او از وی بعمل میدهد. ضمنا اعلام شد که کسانیکه آمد بكلى منکر اتهامات وارده خبرنگار مادر گزارش خود بوسیله ماموران ساواک بدستور بوده درمورد تصرف عدوانی و میافزاید: ارتشبد نصیری شکنجه شده اند غیرقانونی روستایی ترکمن ده و آقای اسدپور بازپرس شعبه میتوانند به آقای اسدپور مراجعه همچنین ایذاء و آزار مردم و قتل ۱۸ و مامور رسیدگی باین پرونده، نمایند و اطلاعات خود را در اختیار های سازنده فرهنگ غرب و شر است. در هر حال آینده متعلم به نسل جوان است و باید منتظر مان و دید سهم جوانان در سازندگی فر چه خواهد یکنفر و کشتن گوسفندها و گاوها و . بازجوئیهای آقای شیخ الاسلامی ایشان بگذارند. * جوانان * صفحه ۵۴ * سال ۱۲۰۱ ۳۱۱۲۰۵
پرونده شکنجه ما را سوار * ماجرا چه بود جید، که مرتب اشـک میریخت و مادر را غرق بوسه ما باید پزشک قانونی تشخیص دهد متوفی یا مقتول تحویل میشود که بیکی از خبرنگاران مجله ماموریت به گورستان حمل و بخاک سپرده دادیم که با آقای دکتر سلیمان پور اتوبوسی کردند و از میساخت گفت آنروز حادثه من در نگران خانواده ام بودم و مدیرکل پزشکی قانونی ایران خبرنگار: میبخشید که این صف نفت ایستاده بودم که ناگهان تهران راه افتادند و گروهی از تظاهر کنندگان از این هستند ولی کاری از دستم برنمیامد | میآید گزارش خبرنگار ما ازاین بعضی از مردم اینطور شایع شده میدانستم که همه در جستجوی من گفتگوئی ترتیب دهد و آنچه در پی سوال را میکنم. درمیان محل گشتند هر کس را در نقطه هیاهویی براه افتاد و مامورین و تنها دلخوشی ام این بود که میان ملاقات و گفتگر است: که مرکز پزشکی قانونی عملا خانواده مهربان و متدینی هستم. * مدیرکل کیست؟ وضع اتوبوس ها چندان مناسب ساواک برای سرپوش گذاشتن بر آقای دکتر سلیمان پور، دارای روی شکنجه منتهی بمرگ مبارزان نبود و در ضمن این خانواده که از راه رسیدند و تیراندازی هوانی ای رها میکردند آغاز شد و بعد هم یک اتوبوس آبی درجه دکترا در طب و دکترا در و زندانیان سیاسی همکاری میکرد سخت از پیش آمدن حادثه ای برای رنگ راه را بر مردم بسته و گروهی مرا هم در زاهدان رها کردند ها : در زاهدان را که بالغ بر ۴۰ نفر میشدند بدرون من میترسید و در ضمن از اینکه حقوق جز است و ۱۵ سال سابقه دراینموردچه توضیحی دارید؟ من از خانه بیرون بیایم و مرا | قضائی دارد و ازاین مدت، ۹ سال * دکتر سلیمان پور: من از اتوبوس بردند که من هم جزء همین بشناسند و برایشان دردسر ایجاد شود پزشک قانونی بود و هم اکنون نیز با تاریخ ششم آذرماه امسال باین حفظ سمت قضائی، مدیرکلی مرکز سمت برگزیده شده ام. نه ساواک از این عده که بیشتر نوجوان و سعی می نمودند که خیلی کم از | پزشکی قانونی های ایران را برعهده مرکز پزشکی قانونی درمورد کودک بودند بنای داد و فریاد را خانه بیرون بیایم و بهانه میکردند گذشته، مادری نگران به گذاشتند ولی یک گروه ۱۲ نفره که که ما پول نداریم تو را به تهران دارد. او در دفترش با خوشرویی همکاری با خود تقاضایی کرده و نه ازمن استقبال کرد و این سوال و درصورت تقاضا، ما چنین همکاری دفتر مجله آمد و گفت پسر نوجوانم لباس شخصی پوشیده و عینک بفرستیم و باید تا مدتی صبر کنی. سرانجام بعد از حدود یکماه چند روز ، برای خرید سبزی از خانه جوابها بین ما مبادله شد. را قبول میکردیم خبرنگار: آقای دکتر سلیمان * خبرنگار: ولی مردم پور، وظایف عمده پزشکی قانونی میگویند ـ و پرونده هایی هم دراین باره در دادسرا مطرح هست ـ مرکز «مجید» که حدود یک ماه پیش در صف نفت پمپ بنزین قاسم آباد بچشم داشتند به مقابله پرداخته و همه را ساکت نمودند. ایستاده بود ناگهان بر اثر تظاهرات اتوبوس بسرعت راه افتاد و در بیرون آمدم و انگار به دلم برات تیراندازی ناپدید شد و من از که خانواده ام براي يافتن آب علی، گروهی از کودکان را که شده بود آنروز همه تهران را زیر پا گذاشتم گریه میکردند از اتوبوس پیاده من به مجله جوانان پناه میآورند و انداختم، تصاویر کشته شدگان نمودند و باز براه خود ادامه دادند به زندانها سر زدم، در نام شهدا نظر میان راه به همه نان و پنیر و پزشک قانونی و سردخانه سبزی میدادند و هیچکس حق حرف حوادث اخیر را دیدم وحتی به زین نداشت بیمارستانها نیز رفتم ولی اثری از * آقای دکتر سلیمان پور: پزشکی قانونی درباره اجسادی که مهمترین وظایف مرکز پزشکی از زندانها و شکنجه گاهها آورده مسلما تا بحال عکس من در جوانان چاپ شده است. قانونی، کارشناسی درمسایلی است میشد بدقت اظهار نظر نمیکرد و علت که از طرف مقامات قضائی، ارجاع مرگ را بطور مشخص نمینوشت و خیلی وقتی جلو مغازه رسیدم در میشود و عبارتست از اظهارنظر از اجساد، بعنوان ناشناس بخاک سپرده دست جوانی یک مجله جوانان دیدم | پزشکی درمورد جرایم ضد نفس شده در حالیکه ساواک از نام و نشانی آنها خودم را به مجله رساندم و در همین مثل قتل یا ضرب و جرح و تامین * دکتر سلیمان پور: برای شما توضیح دلایل برای پرونده های قضایی، دادم که سالن تشریح مرکز پزشکی «مجید» نیافتم. دیگر من ناامید شده ام و تنها و در این شهر نیز گروهی دیگر را لحظه آن جوان با دیدن من فریادی خبر دارد بعد از ساعتها به مشهد رسیدیم ر گفت پسر! عکس تو اپنجا از مردم میخواهم که از مرده یا زنده پیاده کردند و باز هم پیش رفتند و شده. خانواده ات دنبال تو معاینه بیماران زندانی و بیماران . قانونی، بدون توجه باینکه جسد متعلق به این وضع در بیرجند نیز تکرار شد تا بسرم بمن خبری بدهند و خیالم را روانی و معلولین که برای گرفتن چه کسی است و از کجا آورده کارش بالا خره حدود ۲۵ نفر باضافه ۷ نفر من بلافاصله همان ورق را تشخیص نوع حادثه و علت مرگ است. راحت کنند من حتی راضی به شهید حقوق وظیفه معرفی میشوند، تعیین و به خانه آوردم و به آقای از مامورین باقی ماندند. بعلاوه اجسادی که پزشکان قانونی معاینه شدن او هستم ولی باور کنید دیگر نامدار نشان دادم. سن متهمین و بررسی میزان نیروی میکردند بنام اجساد محکومین با اعلام طاقتم تمام شده، دیگر به انتها رسیده ام. من كاملا ترسیده بودم و فکر این خانواده مهربان که مجله را جسمانی آنها که به سن قانونی برای بیماری که در زندان مرده تحویل این میکردم که حتما قصد دارند بقیه خواندند بلافاصله دویست تومان از ازدواج نرسیده اند و تعیین و اعلام مرکز میشد و ماهم هم اگر علت مشخص با چاپ استمداد این مادر، افراد را در میان راه سر به نیست آشنائی قرض کرده و مرا به راننده علت مرگ و صدور جواز دفن. میدیدیم دربرگ جواز دفن مینوشتیم و گروهی از خوانندگان مجله ضمن کنند چون هر لحظه ما در دل بیابان یک اتوبوس سپردند تا مرا به * خبرنگار: آقای دکتر، اگر اثری مشهود نبود آنرا هم ذکر درمورد اجسادی که بهردلیل باینجا میکردیم. در مورد فوتهای مشکوک اعلام میشود علت مرگ بعدا روشن خوا * دکتر سلیمان پور: کلیه رسیدگی است که البته این مورد اخیر بیرون پریدیم. گفتند پسرجان.. حتما خانواده مدردی پیشنهاد نمودند که از برهوت و هولناکی فرو میرفتیم. خانواده ام در تهران تحویل دهد و نمایشگاه عکس شهدا در در میان دلهره و اضطراب همه، در مقابل رسیدش را برای آنها آورده میشود چه اقدامی میکنید؟ شد منظور این بود که پرونده دردست یدن کنیم، بالا خره خانواده ای از اتوبوس مرموز در فلکه شرکت نفت بیاورد متری لشکر اطلاع دادند زاهدان ایستاد و به همه گفتند که نمیدانم از وضع و حال خود در اجساد مربوط به مرگهای مشکوک، بیشتر مربوط به قتلهانی میشد که تصویری که بسیار شبیه مجید پیاده شوید و همین دستور ما را میان راه چه بگویم تنها برایتان | قتلها، خودکشیها، سوختگیها، بازپرسی درباره آنها به تحقیقات ادامه است در مسجد قمر بنی هاشم میان خوشحال کرد و پر درآوردیم و به توضیح میدهم که مرتب اطرافیان | مسمومیتها باین مرکز انتقال مییابد میداد اجسادی که بستگان آنها میگویند و موردمعاینه و درصورت لزوم ارتش تحویل میشد. بنابراین سابقه امر بلافاصله با مادر نگران به . من از جمعیت بدور افتادم و ات برای تو مجلس ختم گرفته اند. کالبدشکافی قرار میگیرد و با باید در آنجا وجود داشته باشد. درهرحال ایدار عکس ها رفتیم و سرانجام در هدف کمی راه رفتم که ناگهان حتما ناامید شده اند و من ضمن زچنانچه لازم باشد از امعاء و احشاء جواز دفن صادر میشد و اگر بستگان میان هیجان و التهاب، فهمیدیم که مردی بنام نامدار جلو آمد و گفت هیجان و شادی، اشک میریختم جسد نمونه برداری میشود ضمنا از صاحب جسد حضور داشتند جسد بانها اجساد ناشناس عکس تهیه میشود تا داد: ترغیر اینصورت بدادرسی ارتش نها شباهتی وجود دارد و بس. پسرجان! مثل اینکه غریبه هستی؟ لحظه ایکه از درون گاراژ به با ارائه آن به کسانیکه بعدها فرستاده میشد و اگر جسدی بدون اسم و * مجید پیدا شد! گفتم بله و تمام ماجرا را برایش مادرم تلفن زدم باورش نمیشد مادر دو روز بعد، ناگهان مادر مجید درجستجوی گمشدگان خود بمركز رسم و برجاتی نامعلوم بخاک سپرده شده وخواهرانم غش کردند و آن لحظه در | در جستجوی گمشدگان خود بمركز رسم تم….. ما از آن بی اطلاعیم و باید پرونده مرگ *خبرنگار: شما گفتید که از اجساد لفتی با دفتر مجله تماس گرفت و با این مرد مهربان مرا به خانه اش آغوش هم فرو رفتیم انگار یکبار پزشکی قانونی مراجعه میکنند آنها را در دادرسی ارتش دید. بادی فریاد زد که مجید من برد و قصه ام را برای خانواده اش . دیگر من بدنیا آمده بودم.. و صدور اجازه دفن به صاحبان ناشناس عکس میگرفتید تابعدها بستگان در خانه ما هیاهویی از شادی زگشت با کمک شما…. مجله گفت و بعد تصمیم گرفت مرا چون وانان…. با همت شمـا….. فرزند خودشان حفظ کنند تا اوضاع برپا شد… شادی و امیدی که با همت مجله جوانان به ثمر رسید.. آنها ببینند و آنها را شناسانی کنند آیا من میتوانم البوم این عکسهارا ببینم؟ * دکتر سلیمان پور: فعلا دراختیار شکرم…. سپاسگزارم….. آرام شود همانروز مجید و خانواده اش را این خانواده که چندان هم ممنونیم… من و مادرم و خواهرانم… زنده کردید.. شما کلیه مان را بار مانیست! هم دیدیم…. مرتب یکدیگر را ثروتمند نبودند برای سلامت من همه سپاسگزاریم… دیگر روشنی بخشیدید.. آغوش می کشیدند و می سخت تشویش و نگرانی نشان مرت شما باز هم امید و شادی را به میدادند و بهمین جهت معتقد بودند میگریست میگفت شما پسرم را کلبه ما راه دادید… ر جوان دستگیر شده… نباید از خانه بیرون بروم و چون پست در اعتصاب بود و با تلفن هم نمیشد تماس گرفت ترجیح دادند تا آرامش اوضاع در انتظار باشیم جوانان آمد مجله 9 خبرنگار: پس کجاست؟ دکتر سلیمان پور: چه عرض بقیه در صفحه ۵۸ * جوانان * صفحه ۵۵ * سال ۱۲۰۱
چکامه کوچ کمان سرخ شفق، ناوک کلاغان را به بازوان کبود درختها انداخت و زخم ملتهب لانه ها، دهان وا کرد. *** کسی ز شهر خبر آورد که خانه ها همه تاریکتر زتابوت است ه. ا، هنوز پر از بوی خون و باروت است تفند . ان، فانوسهای روشن را به دود و شعله بدل می کنند و می . ر هیچ مستی، در کوچه ها نمی نالد و هیچ بادی، در برگها نمی خواند. خندند *** کسی ز شهر خبر آورد که عشقها همه بیمارند تمام پنجره ها چشمهای تبدارند که رقص چلچله ها را در آسمان بهار به خواب می بینند و رقص آدمیان را فراز چوبه دار به یاد می آرند و دارها همگی بار آدمی دارند. *** کسی ز شهر خبر آورد که قتل عام گل قالی به چکمه های گل آلود، رنگ خون داده ست و دیگر آینه، نیروی تند حافظه را به بی حواسی پیری سپرده است نگاه ماه، از سر دیوارهای خشتی شهر کند آئینه های خالی را و پیش می آید تا گونه های خیسش را به شیشه های نبود دریچه چسباند. و باد می گوید *** چراغ می گوید که در سیاهی دهلیز انتظار، کسی نیست صدای زمزمه دوردست اشباح است که از درون شبستان به گوش می آید و شب، ز باغ خبر می دهد که زرگر ابر نمی تراشد دیگر نگین شبنم را گلها که تا سپیده دمان ـ در عروسی به روی پنجه لرزان برگ بنشاند. *** برگی بر شاخه ها نمی ماند درخت، جاذبه رقص را نمی داند: که هیچ بر برهنه بر لب جوی ایستاده، دست را به دعا سوی آسمان کرده ست ر مگر پشیز مسین ستاره ای را، باز ازین توانگر بی آبروی، بستاند. *** زمین، سراسر، تاریک است و هیچ نوری، بازی نمی کند در آب که انعکاسش بر طاق آسمان افتد. تور جامه دان سفر بربند و رو به ساحل دیگر کن! مگر که در شب بیحاصل غريبيها غم تو، دانه اشکی به خاک بفشاند… نادر نادرپور تعوید به مرگ می نشیند چرک به نوار زخمیندیش از رهایش کن رهایش کی – قيولة دية چمن است این با لکه های آتشخون گل بکر چمن است این تیماج سر میرغف – حتی اگر ر این مسله تا خنده مجرو رهایش کن! چون ما دیری است آشفته می شو – رهایش کن! * اندر تنشیند A آسمان از غبار اور تھی بادی میر و تا بهار احمد شاملو روز گار تازه بسنتر دختر بهاران است . باز برکن زواره کند مطلع میر نوبهاران را مطر يكر بناسه 145 با هیاتی درهم شکسته، مومیائی دستان من تاول زده از داغ غربت می خوانمت از ماوراء بیریائی . یا شام با من بمان ای همنشین روستایی آخر درهم شکن دروازه تنهائیم را با آن در دست مهربان همگرانی اندوه دارد هر طرف می بنددم ای ای همزبان روزهای آشنائی وقتی ضرورت میکند اینجا هیاهو آشفته در ذهن زمین خواب شکوفه از شعر من خون شگفتی میزند موج میارزد از حرف دلم عرش خدائی درد مرا از من بپرس ای یار دیرین ماسیده ام در قله های بیصدانی فریاد کردم خسته ام، خسته ازین شهر زین آدمکهای عجیب شیمیائی شاید چو «باراباس» شاید چون مسیحا یا شام آخر میخورم، یا که رهایی أن الفت طاعونیم پایان گرفتت در واحه، فصل توهم، واگرانی اینک همانند جذامی میگریزند… از من همه، حتی توکه… هم کیش مائی تنها گذاریدم هلا ارواح مطرود ای سایه های هرزه گرد کهربانی شب نامه اندوه من پایان پذیر است شاید که روزی وارهم تا روشنائی اسکندرآزادی ـ کرمانشاه میخورم از سینه گرد چیرها را، میزدانی پاکه در انتظار یک نوای لای لای رهائی بی تو، نگاهم در غبار گریه گم شد دنیای باز که چشمم در حصار گریه گم شد . دلتنگی ام، اندازه دنیا فراخ است من شوق درونم، در شوق درونم، در کنار گریه گم شد قاب درچشم من، پر از تصویر دنیای دنیای من درشام تار گریه گم شد شد گل امید درمن اشک است صدآرزو، تاریکی نامور شد فانوس گرم اشتیاقم ست فصل شیایم در دیار گریه گم شد شمعی که می افروخت شام تیره ام را چون پر کاهی، در گذار گریه گم شد دنیای من، دنیای تاریکی ست ایدرست هفت آسمانم در مدار گریه گم شد یکشب کنارت فرصتی آمد ولیکن درهای های بی شمار گریه گم شد شوق پریدن دارم اما قوتم نیست تاب و توانم زیربار گریه گم شد تنها امیدم بود عمری باتو بودن دور از تو عمرم در شرار گریه گم شد دلخسته ام دلخسته از این زندگانی شور و نشاطم در قمار گریه گم شد درچشمه سار چشم من، اشکی نمانده است دلپاره ام در شوره زار گریه گم شد بی تو، «ذبیحی، شاعر دلتنگ زیراب چون قطره ای در چاهسار گریه گم شد ذبیح الله ـ ذبیحی – زیرآب
«مردی دیگر» تبعید درچنبر زنجیر ای عفیف به چه می قفل ها؟ *** در باش آغوش واکن، کف بیاور پر لب سردت ی مرغکان وحشیت آواز خواهم خواند بگو، تا چنگ بنوازد بکاخ آسمان زهره بود آشنای همرهان را در ره فردا یگر، بر فرق تاریک افق ناجی نهند از خون هنگ نسیم و بانوای ساز خواهم . بگو، تا نوعروسان چمن آن لاله های مست اندیشی دستهای آزاد، برترین هدیه به زنجیر و غل و دیوارند! بهترین هدیه ی زنجیر به دست آزاد قفل می باشد، قفل! پیا سازند رنگین حجله از یاقوت در هامون دا. از رنگها، نیرنگهای مردم نامرد زر» آغوش راکن، شاعری دیوانه میاید گلی همچون شقایقهای خونین بیابانت شان موج بر گیسوی ساحلهای خاموشت بگیسوی عروس بندر دلگیر خواهم زد بياران من أن افسانه پردازان افسونگر راستی واسطه ها هم گاهی حق دارند و تیز پروازی بسوی لانه هزاران برسه در شبهای پائیز خیال انگیز بگو، تا «گل بر افشانند و می در ساغر اندازند» رمز آزادی در حلقه ی هر زنجیرست بدست پرتوان پیر ماهیگیر خواهم زد برقص و شادی و شور و نشاط و پایکوبیها قفل هم امیدیست فلک را سقف بشکافند و طرحی نو در یعنی که کلیدی هم هست اندازند» قفل یعنی که کلید! نصرت رحمانی محمد نوعی ای عفیف! قفل ها واسطه اند قفل ها فاسق شرعی در وزنجیرند قفل ها… *
جسد و روز معاینه انرا ثبت میکرد و اگر با تاکید گفت که در مجله جوانان بنویسم: در تاریخ مرگ یکنفر با تاریخ تحویل کسانیکه بتازگی از زندان (سیاسی) آزاد جسد به پزشکی قانونی اختلافی هست شده اند و در زندان شکنجه شده اند و آثار بازاره۰۰ کنم ضافه میکنم از حدود دوماه قبل که بنده بدون شک جنازه را دیر تحویل داده اند. شکنجه هنوز دربدنشان مشهود کمی گران هست اما درخت فعلی قبول مسئولیت نموده ام * خبرنگار: خانواده هائیکه میتوانند به شعبه هجده بازپرسی دادسرای همینقدر که جنس عرضه دراین باره بدهید؟ کنند؟ نامعلوم بخاک سپرده شده است باید بکجا دکتر سلیمان پور: قبلا توضیع. و در بهشت زهرا و یا درمرکز پزشکی ششم آذرماه امسال باین قانونی بوسیله پزشکان این مرکز معاینه راجعه کنند تا اطلاعاتی دراین باره بشهادت رسیده نیز در صورت داشتن تعیین شده ام، این سوال را باید از شده و دراختیار بستگانشان قرار داده دکتر سلیمان پور: به دادرس دکتر عالم زاده مدیر کل سابق شده و سوابق امر مربوط باین درماه ارتش، و اگر هم نتیجه ای نگرفتند خواستند شکایتی مطرح خبرنگار: ممکن است توضیح عملا پرونده محرمانه ای با تصورت وجود عزیزانشان زیر شکنجه شهید شده اند و تهران مراجعه و شکایتشان را مطرح خوبست. ناراضیان ندارد و کلیه اجساد شهدا، در بیمارستانها اجساد آنها بعنوان ناشناس درجانی کنند. خانواده هانیکه شهید دارند عده ای از نیاز مقدند که شهید آنها در زیرشکنجه استفاده میکنند و چون لایل و مدارک کافی میتوانند درهمان هستند که آنها باید فلان شعبه طرح شکایت نمایند. البته دراین | بخرند نرخ آنرا در و گاهی چند برا موارد شکایات زیادی بدادسرای تهران میگویند میتوانند تسلیم شده که همگی درشعبه ۱۸ * چماقداران آمدندا روزیکه من مدیرکل پزشکی قانونی خبرنگار: چرا درمورد اجسادی که مراکز تصیتی (دادسراها و دادگستریها) بازیری زیر نظر آقای اسدپور درست نمایند. برخلاف گذشته دردفاتر مرکز پزشکی قانونی کرد و پرسید که برسر مدارک و سوابق این امر چه آمده است؟ قانونی مضبوط است. شدم هیچ پرونده ای درارشیر محرمانه از دادرسی ارتش باینجا آورده میشد نوع این مرکز وجود نداشت و من بلافاصله ضرب و جرح یا علت مرگ بطور روشن دادستان چه گفت: موضوع را به وزارت دادگستری اطلاع اعلام نمیشد و پزشکی قانونی نامی از خبرنگار مادر گزارش خود میافزاید: خبرنگار مامینویسد: دادم و میشود گفت که پرونده های آرشیر شکنجه در پرونده یا جواز دفن نمیبرد؟ من هنوز دراتاق آقای دکتر سلیمان من بلافاصله به آقای اسدپور | عده ای مردم آزار مرتبا بازپرس شعبه ۱۸ دادسرا مراجعه کردم و چماقداران دارند میآیند! ما نظر بازپرس برخی از فروشندگان از اینک ماموران مزاحم آنها بشـر میترسیدند و بعضی تلفن زنگ زد و محرمانه پزشکی قانونی ناپدید شده و اگر دراینمورد پنهان کاری میشد آیا این همکاری محسوب نمیشود؟ اینک نه عکسی از اجساد ناشناس باقی است و نه پرونده و علت مرگ اجسادی دکتر سلیمان پور: جواب پورتشسته باجرایی که مدیر کل پزشکی قانونی داد نظر داستان را با ایشان در میان گذاشتم متوجه شدم که مخاطب او دادستان تهران آقای اسدپور نیز تائید کرد که کسانیکه | سرعت جمع میکنیم و میگریزیم که بمرکز پزشکی قانونی آورده شده و از روشنی نمیتوانم باین سوال بدهم. باید آقای مدرس صادقی است. دکتر سلیمان حالیکه اینجا برای آنها جواز دفن صادر گردیده اول صورت مجالس معاینه اجساد رادید ضور مرا دراتاقش به داستان درزندان هستند میتوانند شکایاتشان را به چماقداران خبری نبوده و سربسر است. با وجود این یک نسخه از این و بعدا قضاوت کرد. گاهی جد داد و دادستان بوسیله آقای دکتر ایشان تحویل دهند تا تعقیب و گذاشته اند! سليمان از سوابق باید در دادرسی ارتش باشد و فکر میآوردند که تاریخ مرگ آن مشخص ست. ضمنا این نکته را نبود سالن تشریع فقط تاریخ تحویل ملاقات، کنم در این ملاقات آقای دادستان شکنجه گران مجازات شوند. میکنم هنوز من خواست که با ایشان رسیدگی شود و درصورت اثبات جرم * کارخانه داران سودجوا خبرنگاران ما مینویسند ما این بازارها به کارخانه دارانی برخوردیم که کفش و کیف و لبار حماسه مبارزه . . . شهادت ابراهیم بی خبر بودیم تا اینکه از سیانور میخوردند که اسرار مبارزه آنان و یا سایر لوازم تولید میکنند اما بهرحال ما از درگیری و چگونگی طرف سازمان چریکهای فدایی خلق «لو نرودو بدست دژخیمان نیفتد اما چون جریان اعتصابـات ، کارگر در چند مورد «سیانور» کارساز نیفتاد از | زحمتکش خود را بدون حقوق پرداخت. صداقت انقلابی و تلاشهای بمااطلاع داده شد که ماجرا چه بوده؟ ما از * فدائيان بما اطلاع دادند را در خانه بدون کتاب نمیدیدی یا شد که بعنوان یکی از مسئولین سازمان قضایی مراجعه کردیم تا شاید جنازه میکوشیدند که به بدن خود مواد منفجره | دستمزدها کرده اند و در عوض ابراهیم عاشق مطالعه بود. هرگز او موفقیت آمیز ابراهیم در سالهای بعدسبب آن پس بارها به ساواک و مقامات جمله در مورد ابراهیم، چریکها از آن ببعد بندند و در شرایط لازم خود را منفجر | جناس تولیدی خود را در کتابهای درسی را مرور میکرد و یا پذیرفته شود و همراه همرزمان دلیرش: مهندس شهید را تحویل بگیریم و یا کتابهای سیاسی و اجتماعی را مورد عباس جمشیدی رودباری، مهدی فضیلت لااقل گور عزیزما را بما نشان بدهند اما کنند و با آخرین گلوله را برای خود و بازارها عرضه میکنند و چه متأسفانه نتیجه ای نگرفتیم درآمدهای بیشتری هم دارند! مطالعه قرار میداد و اگر باز هم وقت کلام، احمد زیبرم، حسن نوروزی و مجله جوانان: بنظر ما | مورد «سیانور» باید توضیح داشت با برادر کوچکش به بحث و تجزیه بهروز عبدی، در راه رهایی خلق ستمدیده نگهدارند بهرحال این بود شهادت افتخارامیز برادرم و تحلیل اوضاع و احوال مردم و کشور ایران جان فشانی نماید. ایمان بیش از حد چریکهای فدایی خلق، وقتی در یک ابراهیم پوررضائی خلیق که امیدوارم | کمیته هایی از طرف گروهها میپرداخت. ابراهیم به نیروی سرشار خلق و امیدش درگیری مسلحانه با ماموران ساواک سرمشق خوبی برای مبارزان راه آزادی باشد از زمانیکه ابراهیم رابطه اش را با ما به پیروزی محتوم مبارزان آنچنان بود که روبرو میشدند در آخرین لحظات، قطع کرد ما دیگر کوچکترین خبری از او در دشوارترین شرایط مبارزه، امیدبخش . نداشتیم تا این اواخر که خبردار شدیم و قوت قلب دوستانش بود. او عشق ابراهیم بدست جلادان بیشرم، زیر شکنجه بیکرانی نسبت به مردم داشت و وقتی آنها شهید شده است اما با آنکه داغ فرزند را در سخت ترین وضع زندگی میدید جوان برای یک مادر، درد جانکاه و دلش میگرفت و رنج میبرد و بنام یک استخوان سوزی است اما خوشحالم که ایرانی احساس میکرد که باید کاری بکند دزدان نقابدار . گذاشته اند و خود بکسب پسری مبارز و جانباز تربیت کرده ام، و این کار، جان بازی در راه خلق که همسر حاجی با ناخن بلندش روی آبادی دلال بازار بود و لحظه ایکه پرداخته اند شناسایی کنند که همه چیزش را در راه استقلال ستمدیده بود. او همیشه میگفت: پسری ما بانجا رسیدیم جسد هنوز در اتاق خوبست و این نظارت و پیگی ایکاش شبانه روز بجای ۲۴ ساعت پیشانی یکی از نقابداران بوجود و حاکمیت ملی وطنش و مبارزه با رژیم ستمکار و وابسته به ۴۸ ساعت بود تا ما میتوانستیم تاریخ | آورده بود راز این جنایت هولناک را بود وسایل اتاق هرکدام به سوئی میتواند هم برای کسبه خرده خودکامه امپریالیسم آمریکا قربانی کرده است…. پیروزی انقلاب را جلو بیندازیم و ملت فاش ساخت و نقابداران را بدام پخش شده بود و صندوقچه ای که دانش آموزان و دانشجویان جوی ایجاد هسته های فعال دانشجوئی رنجدیده و زحمتکش خود را زودتر از قانون انداخت. مورد نظر سارقین نقابدار بود در کار مفید باشد و هم برای خریدار مهندس شهید میگوید: اواخر دوره دبیرستان یعنی در سال پنجم آغاز کرد ولی با ورود بدانشگاه باین خلاقیت شیرین پور رضائی خلیق، خواهر این فشار و ظلم و اختناق و عذاب رهائی شعبانعلی اسلامی خبرنگار مجله کنار جسد دیده میشد و انبوهی از که اکثرا آنها هم بخاطر وضع خام جوانان در یزد که باتفاق محمدرضا اوراق و استاد روی فرشها کشور از درآمدشان کاسته شده انطور که از طرف سازمـان چریکهای فدائی خلق بما گفته شده است، یکسال شکنجه و بعدشهادت دره شیری عکاس مجله از محل رختخواب بچشم میخورد. اجحاف بانها یک ظلم آشکار است ابراهیم فعالیتهای سیاسی خود را از ابراهیم در طاقت فرساترین شرایط حادثه دیدن کرده و با همسر مقتول * چگونگی جنایت زندگی هرگز خود بازمی بات یا گفتگو نشسته است از این جنایت قصه احمدزاده همسر مقتول درباره فعالیتها گسترش داد و در سازمانی بیمانندش دوستان خود را تشویق به ادامه هولناک گزارشی تهیه کرده است چگونگی وقوع جنایت گفت: ولی بمحض اینکه درباز شد متشکل و پرشور، شروع بکار سیاسی مبارزه میکرد و سرانجام بدترین شرایط | که اینک میخوانید: شوهرم ۶۰ سال بیشتر نداشت شبحی را دیدم که گلو و سر کرد. او در ایجاد هسته های فعال را به مطلوب ترین وضع تبدیل میکرد * خبر تکان دهنده که بنست نقابداران کشته شد را گرفته و او را بزمین انداخته دانشجویی در محیط دانشکده سخت ابراهیم با چنین روح سرشار از ایمان روز دوم بهمن ماه خبری تکان دهنده نجات منهم معجزه بود چون آنها رختخواب بیرون آمدم دیدم به مبارزه دراواخر سال ١٣٥٢ فعالیتهای مربوط به مبارزه مسلحانه درگیری مسلحانه در شهرستان مشهد کوشا و درعین حال موفق بود و در زمینه در شهر یزد دهان بدهان پیچید حاکی بخیال اینکه مراهم خفه کرده اند از نقابدار که دستکشهای چرمی بد بچنگ دژخیمان ساواک افتاد. اما با آنکه از اینکه سه نقابدار بخانه یک خانه ما خارج شدند. آنشب من و داشتند شوهرم را محاصره تجربیاتی اندوخت که راهگشای او در همان لحظات نخست گرفتاری | حاجی حمله کرده و او را کشته و شوهرم در خواب بودیم که با شنیدن من جیغ کشیدم ولی آنها که یک مبارزات آینده اش شد. مبادرت به خوردن سم مهلک «سیانور» | میلیونها ریال پول نقد و اوراق سروصدا بیدار شدیم. من به حاجی فیوز برق را کشیده بودند دراتا در سازمان چریکهای فدائی خلق ابراهیم زمانیکه فعالیتهای عملی و کرد تا شربت شهادت بنوشد سالم ماند و بستند و یکی از آنها گفت: بهادار بسرقت برده اند. من و همکار گفتم: آغاز گردید کوشید که به عضویت این اسرار دوستان خود را فاش نکند بر انجام هم زیر شکنجه کشته شد. سازمان درآید و سرانجام اوایل سال ۱۳۵۱ رسما در این گروه به فعالیت * گورعزیزما کجاست؟ خیابانی سازمان چریکهای فدایی خلق او یکسال زیر شکنجه مقاومت آورد تا عکاسم بیدرنگ بخانه ایکه جنایت انگار صدای گریه است که اول باید حساب این ز در بیرون اتاق مانده! شوهرم برسیم چون شاهد ماجراست – آن اتفاق افتاده رفتیم. خانه گرسنه متعلق به حاج حسین اکبرپور ثانی رفت که گربه را بداخل اتاق بیاورد این نقابدار بگوشم آشنا جوانان که صفحه ۵۸ سال ۱۲۰۱ پرونده شکنجہ… 2 9 مذهبی و سیاسی و اجتماعی مامر شوند که بوضع خرید و فروش این بازارها رسیدگی کنند و اجحاف و سودجوئی جلوگیر نمایند یا کارخانه دارانی را کارگرانشان را بیکار و بدون حق
این مسابقه جایزه ده هزار ریالی دارد آقا یا خانم فداکار را معرفی کنید مایه ناراحتی و سرشکستگی مجله جوانان که همیشه طرح خیابان است که کامیونی ناگهان خواهد شد. در سراسر کشور پهناور ما، مردان کننده سوژه ها و مسابقات جالب می پیچد و میخواهد او را زیر رگذشت هایی که قابل چاپ و بوده است، اینبار برای معرفی آقا بگیرد، حسین با بجلو می پرد جالب باشـد چاپ میکنیم و و زنانی هستند که در یک لحظه با خانم فداکار و در عمل برای میرود و پیرزن را بغل کرده و از رگذشت که از در پایان به سه سرد مسیر دور می کند. همه جالبتر باشد هرکدام مبلغ د بشردوستی و خدمت بخلق و * قسمتی از خط آهن بریده هزار ریال جایزه داده خواهد شد. هموطنان – یک مسابقه جالب را احتمال دارد بمحض حرانی و در یک لحظه پراز خطر جان انسانی را نجات در سراسر کشور افرادی هستند 9 روی پاکت بنوسید: تحت عنوان خانم یا آقای فداکار رسیدن قطار حادثه ای اتفاق بیفتد تهران – خیابان خیام – ساختمان و جان دهها نفر را بخطر اندازد، اطلاعات – مجله جوانان – مسابقه علی با بخطر انداختن جان مانع فداکاری. که در یک لحظه خاص باعث نامع از رسیدن قطار به این نقطه نجات انسان دیگری شده اند بی میشود. اینها و دهها مثال دیگر بخشیده اند. اگر شما چنین آنکه به زندگی خود * محمود کافیست که شما بدانید ما طالب محمود در یک لحظه مشاهده کرد چه نوع سرگذشتی هستیم. که خانه مقابل دچار حریق شده و اگر خودتان دست بچنان فداکاری تلفن مستقیم: شخصی هستید یا چنین شخصی زن و کودکی که در خانه هستند زده اید یا افرادی را میشناسید که میان شعله های آتش در خطر چنین فداکاری کرده اند لطفا همراه مرگ هستند، شجاعانه خود را یک قطعه عکس و شرح کامل مجله جوانان را می شناسید او را بما معرفی میان آتش می اندازد و آنها را ماجرا برایمان بفرستید نجات از آنجا که مجله امکان تحقیق سن متوجه میشود که ندارد خواهش ما اینست که کودکی در چاه افتاده و درحال شرافتمندانه واقعیت را بنویسید خفگی است شجاعانه بداخل چاه مطمئنا ، چون عکس و کنید. ر میرود و کودک را نجات میدهد مشخصات خواهید فرستاد چنانچه یک پیره زن درحال عبور از مطلب واقعیت نداشته باشد طبعا ۳۱۱۲۰۵ حساس کردم او همان علی تدریسی * مرا نکشید ووقتی با جسد حاجی روبرو شدیم معروف به علی خیاط است که نقابداران سپس بسراغ شوهرم رفتند جریان را به کلانتری ۳ اطلاع دادگاه ۹۰۰ موهرم ۲۵ هزار تومان از او طلبکار و شنیدم که شوهرم گفت: دادیم. و حتی برایم تعریف کرده بود ـ تمام وسایل خانه را ببرید ولی مرا . بدستور سروان محمود باستانی | طراف صوفیان تبريز بمنـزل طرفین و شهود، و ۳ ساعت شور، چند روز پیش هم بسراغش رفته نکشید! اما یکی از سارقین گفت: یک تیم شش نفره زیر نظر وی حضرت آیت الله واعظی مراجعه رای خود را در مورد حسین ۲۷ ساله طلب خود را خواسته ولی علی ـ ترا هم خلاص میکنیم! و بدنبال آن شروع بکار کرد و در مدت کوتاهی | کردند و اظهار داشتند که زن و مرد باتهام اغفال شهناز ۱۸ ساله دایر فته که ندارم و با او دعوا کرده. با شوهرم را خفه کردند و باز شنیدم که نقابداران شناسایی و دستگیر شدند جوانی از تبریز باین روستا آمده و بر محکومیت آندو به ازدواج صادر بن اجساس فریاد زدم: آنها صندوقچه را آوردند و چکها و اما چطور؟ به خوشگذرانی مشغول هستند کرد. حسین و شهناز تا تعیین تاریخ علی! علی! شما را بخدا ما را اسناد را یکی یکی باسم صاحبان * علی تدریسی کیست؟ بدستور حضرت آیت الله، آقای حاج ازدواج باید در بازداشت باشند. کشید، پول، چک، طلا هرچه دارم اصلی آنها خواندند و پس از فضه. در تمام مراحل بازجوئی علی اکبر حقیقی از طرف مجاهدین ضمنا حسین، زن و دو فرزند دارد و سما میدهم ما را نکشید! برداشتن پول نقد و مقداری از اسناد میگفت که من یکی از نقابداران را قائم آل محمد (ص) باتفاق چند نفر همسرش که در دادگاه حضور داشت میشناسم. او علی تدریسی معروف به قریه چله خانه رفتند و عاشق و به ازدواج مجدد شوهرش تمكين ابداران بحرفم اعتنائی نکردند و شب از نیمه گذشته بود که احساس به علی خیاط است. بنابراین معشوق را به تبریز آوردند در جلسه کرد. پدر شهناز نیز گفت که چنین برزمین انداختند و روی سینه ام کردم قدرت حرکت دارم. بازحمت ماموران بلافاصله بسراغ او رفتند. دادگاه اسلامی حضرت آیت الله پرونده ای در دادگاه عادی مدتها ستند و با «روسری» خودم گلویم یاد دستم را باز کردم و دهانم را نیز علی شرکت خود را در حمله وقتل | حکم آبادی، حجت الاسلام وحدت و معوق میماند تا رسیدگی شود ولی فشردند. من تلاش کردم که نقاب گشودم و بلند شدم ولی ناگهان حاجی وسرقت پول و اسناد او رد کرد | آقای حاج علی اکبر حقیقی و چند دادگاه اسلامی در عرض چند ساعت از آنها را پاره کنم. اتفاقا چشمم به جسد شوهرم افتاد که ولی اعتراف کرد که در طرح حمله نفر از معتمدان نیز حضور داشتند و رای خود را صادر کرد. شدم و با ناخن تیز و بلندم درگوشه ای افتاده بود. فریاد کشان ودادن نشانی حاجی به نقابداران دادگاه از شنیدن اظهارات حسین بعد از صدور رای گفت: اشی روی پیشانی یکی از از خانه خارج شدم و از همسایگان سهمی داشته است. او گفت که من بداران انداختم ولی قبل از اینکه کمک خواستم…. وجود پول نقد و اسناد بهادار در خانه حاجی را به «ولی سراجان» ۲۳ ساله * همسایه ها آمدند ا جای ناخن بهادار رفتند. ره اش را ببینم و بشناسم داریم از دو روز پیش باتفاق فرار ورتش را پوشاند و بعد پارچه ای همسایه «قضه» در گفتگو باما ونقاش ساختمان، برادرش عباس آثار خراشیدگی بر روی چهره کردیم و در چله خانه در منزل یکی هانم فرو کرد و دستهای مرا از که بست و گلویم را فشرد آنقدر اظهار داشت: اطلاع دادم و آنها با نقاب باین خانه ما با صدای وحشتناک فضه نیمه جان شدم بعد بتصور اینکه از خواب بیدار شدیم و بکوچه آمدیم مرده ام مرا بگوشه ای کشیدند و سراجان ودوست آنها احمد گلرسان «ولی» کاملا مشهود است. این سه از دوستان بودیم ما را نفر در بازجویی به حمله وقتل | شناختند و دستگیر کردند و تحویل اعتراف کردند و با پرونده بدادسرا | دادگاه اسلامی دادند. حمله کردند. * دستگیری اعزام گردیدند وهم اکنون این خواب را رویم انداختند. پس از ودیدیم هنوز گلوی او با پارچه ماموران بیدرنگ به تعقیب پرونده زیر نظر آقای ابراهیم شنیدم که یکی گفت: روسری) بسته است. فورا پارچه را این سه نفر پرداختند و آنها را لشگری بازپرس دادسرا تحت این زن تمام است؟ باز کردیم وبداخل خانه آنها رفتیم دستگیر کردند و متوجه شدند که رسیدگی است. من و شهناز از مدتها قبل با هم از م آشنا بودیم و چون یکدیگر را دوست * جوانان * صفحه ۵۹ * سال ۱۲۰۱
گزارش از: غلام رضا عبدالعظیم نژاد خبرنگار جوانان در تبریز حماسه مبارزه و شهادت يك مهندس جوان تبریزی مهندس ابراهیم پوررضائی خلیق ر هم بتوانم انانرا متوجه حقوق پایمال شده خودشان بکنم. او تمام روزها و مهندس ابراهیم پوررضائی خلیق زحمتکش و ستمديده وطنش بود و * با کارگران زحمتکش بهر حال، ابراهیم همیشه بیاد مردم ابراهیم همیشه میگفت: – درست است که من تا یک سال ساعات بیکاریش را در میان کارگران دیگر«مهندس» خواهم شد ولی هرگز از بود و پیوسته میکوشید که راهنما و یار پیوسته بخاطر زندگی محنت بار و رفت این «مدرکه استفاده نخواهم کرد و مانند و پاور آنان باشد. سعی میکرد آنان را به انگیز آنان در ناراحتی بسر میبرد. او یک کارگر ساده، در یک کارخانه تفکر درباره خود و آینده شان وادار سازد در سال ۵۰ عمدا به بهانه ای کوچک مشغول کار خواهم شد تا هم در رنج و و آنها را از بی تفاوتی نسبت به سرنوشت وقتی وارد سال آخر دانشکده شد بیشتر محنت این طبقه زحمتکش شریک باشم خود و مملکت و آینده شان در بیاورد از گذشته بفکر نجات ستمدیدگان افتاد بقیه درصفحه ۵۸ در روح فریاد انقلابی مردم آزاده کشورمان، مادر داغ دیده اما دریادلش بخوانیم. هر زمان اوج بیشتری میگیرد * قطع رابطه با خانواده ورساورساتر میشود و این صادقانه – پسرم ابراهیم در سال ۱۳۳۴ تبریز بدنیا آمد، تحصیلات ابتدائی و نشانه تائید راهی است که از سالها ترین پیش، جوانان انقلابی ما در آن گام متوسطه اش را در همین شهر انجام داد و گذاشتند و بانثار خون خود و با تحمل در سال ۱۳۴۵ وارد دانشگاه صنعتی شکنجه و شداید بسیار، حقانیت انرا به تهران شد و در رشته مکانیک شروع به تحصیل کرد. ابراهیم زمانیکه سال آخر اثبات رساندند. شهیدان گلگون کفنی که آمرزیده شان شاهد پیگیری دانشگاه را میگذراند عمدا بهانه ای بوجود اینک آرمان مقدس آنان توسط میلیونها ایرانی آورد و بحال قهر، از خانه خارج شد. ما است بدون شک هرگز از یاد ملت ما و آنموقع نمیدانستیم که دلیل بهانه جوئی و تاریخ ما نمیروند و یاد زندگی ورزم قهر ابراهیم چیست اما بعدها فهمیدیم که پرشکوه آنان در مجله جوانان، درسی ار با چه هدف والا و مقدسی رابطه است برای رزمندگان امروز و نسلهای خانوادگی خود را در ظاهر برید. حقیقت آینده تا بدانند که با دستهای خالی رو این بود که او چون میخواست فعالیتهای مشتهای گره کرده هم میشود جواب تانگ سیاسی خود را گسترش دهد و میدانست و توپ و مسلسل را داد بشرطیکه که بهر حال اسیر دست دژخیمان ساواک آرمانها، ملی باشد و هدفها، سالم , خواهد شد و امکان دارد ماموران برای ما هم دردسر درست کنند ترجیح داد که با سازنده. بهر حال، عزیزی که در این شماره یک نقشه کاملا حساب شده، با ما قطع یادش را گرامی میداریم و از زندگی و رابطه کند تا در صورتیکه ماموران در شهادت شجاعانه اش حرف میزنیم تعقیب او بسراغ ما آمدند و ما را شکنجه مهندس ابراهیم پور رضائی خلیق نام کردند ما حقیقتا اطلاعی از سرنوشت او دارد و بهتر است شرح حالش را از زبان نداشته باشیم…. جوانان * صفحه ۶۰ * سال ۱۲۰۱ 000 5000 مادر 2 00000 رابطه اش را با خانواده خود قطع کرد تا درصـورت دستگیری برای از زمان حادثه خونین ژاله به خانواده اش دردسری ایجاد نشود. بعداز پسرمان خبری نداریم س شهید در حال گفتگو با خبرنگار جوانان در تبریز مادر و پدر با یکدنیا امید و هم با خود نبرده است. بدختر مجله جوانان آمدند تا اتومبیل تظاهرا اثری خیابانی باتش کشیده شد و با و پسرم سرکشی به بیمارستانها و کلانتر کاشی میاندهی که بیشتر از ها هیچگونه اطلاعی از وی بدس عمرش نگذشته در نیاورد یورماه که حادثه خونین میدان ژاله پیش آمد از خانه بیرون رفت و – دلخواه کنون هیچگونه خبری نداریم. تقاضا دارم هرکس نشانی از او د ما را مطلع مادر که از دوری شدیدا ناراحت و مضطرب بود گفت پسرم شب قبل از رفتن ناراحت بود را از سلامت خود مطلع سازد را او روی وانتی که خریده بود کار از آن تاریخ تا کنون آب خوش می کرد و عجیب آنکه اتومبیلش را گلویمان پاتین نرفته است. شاید از او پیدا سرشان پیدا کنند. پدر
حادثه تکان دهنده ای که مردم یزد از آن سخن میگویند دزدان نقابدار از پشت نقاب ه دام افتادند نقابدار حاجی را کشتند ش را هم بخیال خودشان کشتند همسر حاجی نمرده بود و…… TEM على تدريسی معروف به علی خیاط که بخاطر درگیری با حاج حسین بر سر بدهی خود، ادرس او را به نقابداران داد که بخانه اش حمله کنند واو را بکشند و پول نقد و اسناد بهادار وی را سرقت کنند؛ ۳ سارق نقابدار، نیمه شب بخانه یک حاجی یزدی حمله کردند، حاجی را کشتند و همسرش را نیمه جان – بتصور اینکه او هم مرده است ـ رها ریال پول واسناد او را دزدیدند ولی از راست به چپ: عباس سراجان خراشی کوچک روی چهره «ولی» کردند و هشتصدهزار ریال وجه نقد «فضه»همسر حاجی که صدای دیگری اشتباه گرفت اما همین ولی سراجان واحمد گلرسان که همسر مقتول با ناخن تیز و ده میلیون ریال اوراق بهادار یکی از نقابداران را با صدای اشتباه موجب شناسایی نقابداران مهاجمین نقابداری که حاج حسین را وبلندش بوجود آورده بود آنها را لو سرقت بردند اما یک خراش کوچک تند وده ميليون وهشتصد هزار داد بقیه در صفحه ۵۸ این مرد، باوجود زن و «فرزند» دختر ۱۸ ساله را فراری داده و اغفال کرده بود در یک دادگاه اسلامی که در تبریز تشکیل شد. در این دادگاه تبریز تشکیل شد زن و مرد جوانی پرونده زن و مرد جوانی که بوسیله که در وعده گاه عشق دستگیر شده مردم دستگیر شده بودند مورد بودند به ازدواج با هم محکوم شدند. رسیدگی قرار گرفت و آندر محکوم خبرنگار مجله جوانان در تبریز به ازدواج با یکدیگر شدند منتها تا تعیین تاریخ ازدواج باید در مینویسد: هفته گذشته برای اولین بار بازداشت بسر برند. تاریخ کشور ما یک دادگاه چند روز قبل، عده ای از اسلامی در منزل حضرت آیت الله ساکنان قریه «چله خانه» واقع در حسین مردی که زن و دو فرزند دارد واعظی یکی از روحانیون مشهور بقیه درصفحه ۵۸ رشهناز را اغفال . کرده است اولین رای از نخستین دادگاه تبریز دادگاه اسلامی،عاشق و معشوق را محکوم به ازدواج کرد. شهناز، دختر ۱۸ ساله * جوانان * صفحه ۶۱ * سال ۱۲۰۱
محل استقرار مراسم سالروز سیاهکل فروخته میشود بر روی عکسهای الوقوع اورا حدس نزدند و بیشتر کردند: جدید، جمله «مجانی است» چاپ روی کریم سنجانی رهبر جبهه ملی شده تا از سوء استفاده افراد فرصت تکیه میکردند و میگفتند او رئیس طلب جلوگیری شود. وارد کوچه که شورای انقلاب یا نخست وزیر – دکتر یدالله سحابی، علی | آغاز کرد که تا هشتم اسفند ادامه اصغر حاج سیدجوادی، دکتر ابراهیم | یافت ولی هر بار با بجا گذاشتن است ولی رژیم نام او میشدی بوی عطر و گلاب بمشام دولت موقت خواهد بود. بهرحال روز یزدی، حسن بنی صدر، حسن نزیه، تعدادی کشته و مجروح عقب نفر اعضای تیمهای ارتشبد فریدون جم، دکتر میناچی، | نشینی کرد. در این حملات بیش از اعدام شدند اعلام – میرسید و هر روز دهها خبرنگار و یکشنبه هم خبری از اعلام نام نخست دکتر محمد مفتح و رضاشایان. عکاس از مطبوعات داخلی و وزیر جدید نشد تاساعت ۵/۳۰ خارجی و خبرگزاریهای بین المللی بعداز ظهر روز دوشنبه که کنفرانس شهدای جنگل بدینشر شصت افسر و درجه دار و سرباز على أكبر صفات ولی تا آخرین ساعات روز | رژیم کشته شدند. مدتی بعد پنجشنبه این اسامی از طرف امام | صفائی، نیری و انفرادی به جلگه جلیل انفرادی، هوشن بمحل اقامت امام میآمدند تا مطبوعاتی در سالن کنفرانس دبستان خمینی یا مهندس بازرگان بطور | آمدند ولی براثر یک لحظه غفلت احمدفرهودی، عباس دار گزارشهای دست اول و مصاحبه علوی برگزار گردید و امام خمینی تائید و اعلام نشد. های اختصاصی تهیه کنند. بهمراه مهندس بازرگان ، دکتر * نظر شاپور بختیار انفرادی در نوبت کشیک خود، هر سه نفر بطور جداگانه مورد حمله فرصت پیش نیامد که همه ملت از جمله خود روستائیان حمله محدث قندچی، مهدی رحیم سماعـی، هادی نام * جنجال استعفای شهرستانی توسلی، دکتر یزدی و حجت با اعلام تشکیل دولت موقت و | قرار گرفتند. حمله کنندگان عده ای غفورحسن پوراصیل، هادی بدنبال اولین مصاحبه الاسلام هاشمی در آن شرکت کرد نخست وزیری مهندس بازرگان از | از روستائیان سرپرستی سپاهی خدا لنگرودی، اسمعيل معين مطبوعاتی امام که صدها خبرنگار و دراین کنفرانس بیش از چهار صد طرف دولت عکس العمل نشان داده | دانش و کدخدای محل بودند و عراقی، سیف دلیل صفائی عکاس و فیلمبردار داخلی و خارجی خبرنگار حضور داشتند و دکتر شد و آقای شاپور بختیار نخست بهمین دلیل، مبارزان برای اینکه اسکندر حیمی. در آن حضور داشتند و حتی این توسلی بزبان فرانسه و دکتر یزدی به وزیر رژیم، اعلام داشت که در کوچکترین آسیبی باين عده نرسد ضمناً آخروقت انگلیسی سئوال و جوابهای ایران یک حکومت و یک دولت | اقدام مسلحانه نکردند و صفائی، روز پنجشنبه که آخرین صفحات سوالاتشان را مطرح کنند و جواب خبرنگاران خارجی و امام را اعلام وجود دارد و اگر حکومت جدید یک | پس از دستگیری توسط روستائیان مجله زیرچاپ میرفت خبر رسید که بگیرند آقای جواد شهرستانی کردند. درهمین کنفرانس بود که شوخی باشد که هیچ ولی اگر جدی | برای آنها صحبت کرد و گفت که نبرد گردهمایی روز پنجشنبه بخاطر شهردار پایتخت بملاقات امام رفت انتظار بسر رسید و امام خمینی باشد من هرگز آنرا تحمل نخواهم | مسلحانه مبارزان بخاطر نجات همه استعفای خود را تسلیم ایشان کرد قرائت بیانیه ای، مهندس بازرگان را کرد تصـادف باراهپیمانی مردم به در پی این استعفاء بود که دستور بعنوان نخست وزیر موقت شورای پشتیبانی از نخست وزیری مهندس ممنوع الخروج بودن جوادشهرستانی انقلاب معرفی کردند. عمده ترین کننده است که از زحمتکش ترین بازرگان به ساعت ۸ صبح روز شنبه (پریروز) موکول شده که متاسفانه از کشور بخاطر اتهاماتی که به وی وظایفی که برای نخست وزیر چون شنبه دیگر امکان چاپ هیچ وزارت راه و ترابری زده شده درمورد خرید کامیون در زمان تعیین گردید عبارتست از: انجام – منتخب امام را قبول دارد و از آن | روستائیان را منقلب کرد و عده ای گزارشی را نداریم دراین باره همه پرسی درباره تغییر رژیم، حمایت میکند. پرونده اش دردست رسیدگی است تشکیل مجلس مؤسسان و برگزاری از آنها تصمیم گرفتند او را آزاد نتوانستیم مطلبی چاپ کنیم. در مانور بیسابقه ارتش صادر گردید و دولت اینطور عنوان انتخابات مجلس شورای ملی. کنند ولی کدخدا مقاومت نشان داد و اجتماع روز پنجشنبه اعلامیه های کرد که چون لایحه جدید مجازات صبح روز سه شنبه، ارتش | روستائیان را از مجـازات * نکات مهم سخنان امام متعددی از طرف دانشگاهیان دست بیک مانور هوایی غیرمترقبه | ژاندارمری انتقامجو ترساند و در وزراء و مقامات سابق تصویب کارگران، وکلای دادگستری و سایر نکات مهمی که امام خمینی زد باین معنی که چندین فروند | نتیجه مانع از آزادی سه چریک گروه های مبارز خوانده شد و یک شده و جواد شهرستانی هم مشمول دراین مصاحبه اعلام کردند هواپیما و هلی کوپتر نظامی | مبارز شد. بهرحال این سه نفر پیام نیز از جرج حبش رهبر جبهه درآسمان تهران به پرواز درآمدند و بهمراه شش نفر دیگر از اعضای تیم آزادی بخش خلق فلسطين قرائت شد صادر شده است: بهرحال این مردم باید از طریق مطبوعات با پرواز پرسروصدای فانتومها و جنگل که قبلا دستگیر شده بودند که در آن ضمن تجلیل از شهدای و برگزاری تظاهرات آرام درباره هلی کوپترها در گروههای چندتایی، | بتهران انتقال یافتند و پس از تحمل حماسه سیاهکل، همبستگی ملت عده ای از مردم وحشت زده شدند | شکنجه های بیرحمانه دژخیمان فلسطین با ملت ایران در راه مبارزه * تائید جبهه ملی دکتر سنجابی رهبر جبهه ملی | طبقات جامعه محسوب میشوند. هم اعلام داشت که جبهه ملی دولت | سخنان پرشور اما ساده صفائی، این لایحه میشود دستور تعقیب وی عبارتست از: موضوع جنجال زیادی پدید آوردو انعکاس وسیعی درمطبوعات دولت بازرگان نظر بدهند. داشت. است. است. قرار دارد) با عکسهای ۴×۵ رنگی وارد اتاق شوم و با ایشان مصاحبه * انتظار خبرنگاران – جزای آنها که علیه حکومت ولی رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران | اعدام شدند. گفته میشود که صفاتی با استعمار و امپریالیسم اعلام شده عکاسان بازرگان قیام کنند بسیار سخت ارتشبد قره باغی اعلام داشت که فراهانی زیر شکنجه شهید شده این مانور یک اقدام معمولی و در اولین شب اقامت امام، جلسه مخالفت بادولت بازرگان عادی بوده است. محرمانه ای در حضور ایشان تشکیل مخالفت باشرع، و کفر است. * درمقر نخست وزیری گردید که دوساعت طول کشید و . مجلس مؤسسان رضاخان و امام تزئین شده و بر روی پارچه ای کنم ولی آقای دکتر مفتح که همراه من (خبرنگار جوانان) صبح نوشته شده است: دولت موقت بقول یکی از نزدیکان امام جلسه من بود گفت که آقای بازرگان فعلا سلطنت پهلوی قانونی نبود. سرنوشت بود و گفته شد که دراین * بازرگان چه گفت؟ روز چهارشنبه بملاقات آقای دکتر انقلاب، در اطراف این ساختمان جلسه محرمانه دارد. اتاق نخست جلسه نخست وزیر دولت موقت مفتح که گفته میشد یکی از ماموران انتظامی مراقب اوضاع وزیر همان اتاقی است که امام مهندس بازرگان نیز درهمین اعضای دولت موقت خواهد بود رفتم تعیین گردیده است ولی در این باره ، کنفرانس درباره وظیفه تازه خود هستند و در هر لحظه و هرگوشه آن، خمینی شب اول اقامت در تهران خبری در اختیار مطبوعات گذاشته . توضیحاتی داد و ازجمله گفت: و از ایشان درباره مقر نخست خبرنگار و عکاس و فیلمبرداری درآن استراحت کردند. در این اتاق نشد. مهندس بازرگان اولین مدیر وزیری سوال کردم. آقای دکتر کمین کرده است که نخست وزیر یک میز بزرگ ۱۴ نفره است که ماموریت پرخطری دارم ولی مفتح گفت: عامل شرکت ملی نفت ایران بعداز میپذیرم موقت را بدام اندازد و مصاحبه و اعضای هیات دولت بدور آن می نشینند و بگفتگو میپردازند. آقای مهندس بازرگان تصمیم گزارش اختصاصی از وی تهیه ملی شدن این صنعت درحکومت کابینه خیالی گرفت که ستاد عملیات استقبال از کند. این محل، یک ساختمان سه * برسه به حکم تخست دکتر محمد مصدق و رهبر حزب نیست. خیلی هم جدی است. امام را مقر نخست وزیری تعیین طبقه است که طبقه اول به کمیته وزیری من و عکاس مجله اولین | آزادی ملت و عضو جبه ملی، بعداز از تهدید و دستگیری نمیترسم کند و بلافاصله این محل تخلیه شد ها، طبقه دوم اتاق نخست وزیر و خبرنگارانی بودیم که از مقر نخست مذاکراتش با امام خمینی در پاریس و اگر دستگیر شوم ممنون میشوم تا برای آغاز کار ایشان آماده شود هیات دولت و، زیرزمین هم مسجد و بازگشت به ایران، بصورت یکی . چون راحت خواهم شد. وزیر دولت موقت دیدن میکردیم. از نزدیکترین مشاوران امام درآمد و از گفتگو با آقای دکتر ناهارخوری است و هر روز ظهر با گفتنی است که مهندس بازرگان * اعضای احتمالی دولت چندینبار، دوراز چشم خبرنگاران مفتح به مقر نخست وزیر موقت طنين الله اکبر، کارکنان نخست وقتیکه حکم نخست وزیری را از در پایان همین جلسه، خبرنگاران رفتم. درودیوار این ساختمان وزیری همگی به نماز میایستند. امام خمینی دریافت داشت آنرا كابينه من من پس ملاقات امام رفت و بهمین دلیل : باحدس و احتمال این اسامی را (دبیرستان علوی که جنب دبستان اتاق شماره ۲۴ مخصوص شخص بوسید و بروی چشم گذاشت خبرنگاران نخست وزیری قریب بعنوان اعضای دولت موقت اعلام علوی یعنی محل اقامت موقت امام مهندس بازرگان است. من خواستم سپس تا کرد و درجیب خود قرار داد. * جوانان * صفحه ۶۲ * سال ۱۲۰۱ ر 3
متولدین فروردین * فال این فته شما با استفاده از فالنامه های سال ستاره جدید و منابع مهم ستا شناسی را بادقت و توجه به سلامتی جسمانی | متولدین تیر خود آغاز کنید در این روز بهتر است اگر نگرانی متولدین مهر جسمانی دارید حتما به پزشک مراجعه نمائید که نتیجه خوبی خواهید گرفت. علاقه شما برای ایجاد تغییراتی درزندگی و روابط نامیلی درروز سه نقش همکاری و همدلی باخواهر و برادر و شنبه به نتیجه خوبی خواهد رسید. روز پنجشنبه سایر اقوام درفال شما افتاده و بخصوص روز بمسایل روحی و روانی توجه خواهید کرد دوشنبه (امروز) بیشتر به أنها اندیشید و روزجمعه خودرا از شرکت درهر حادثه خطرناکی | مایلید کاری که ازدستتان برمی آید درخشان مخصوصا اگر بامواد آتش زا و منفجر انجام دهید، عقاید نور تازه برای پیشرفت کارها و کار می کنید کاملا راحت باشید آغاز هفته برنامه ها درذهن شما پدید می آید و این مطلب متولدین دی در آغاز هفته بیشتر به گذشته و تجربیات و شما در این هفته به بحث های اجتماعی توجه کار بوده و در کجا نتیجه بهتری گرفته اید در | خاصی مبذول می کنید، روز دوشنبه احتمالا با فضاهای گذشته توجه کنید به بینید در کجا اشتباه رشار از حوادث ناشناخته است که در روز سه شنبه بیشتر خواهد بود از اینکه ساعاتی انصورت میتوانید برای آینده خود نتیجه گیری یکی از دوستان مدتها به بحث و نقد حوادث روز میخواهید آنها را کشف کنید، در روابط بامحبوب را در کنار فامیل بگذرانید بسیار شادمان خواهید کنید و جلو بروید. شما روش های تازه ای در روز | مره می پردازید و این بحث ها مایه دلگرمی و سه شنبه برای پیشرفت خود در اجتماع باید پیش | هیجان شما خواهند بود، روز سه شنبه شما برای بود که این واقعه در روز چهارشنبه اتفاق خواهد در تمام هفته یک وضع متعادل خواهید داشت: افتاد، اصولا شما دراین هفته بیشتر به مسائل بگیرید، رفتار و کردار شما باید با گذشته تفاوت | افزایش در آمد یا انجام کارهای فوق برنامه از خانوادگی و فامیلی خواهید رسید ولی شما داشته باشد و مخصوصا اگر باکسـانی | انرژی خوبی بر خوردار خواهید بود و از آن استفاده کنید. روز چهارشنبه با شما مشورت در روابط باعموم موفق و مورد پسند خواهید بود احساس قلبی خودرا درفضای فامیلی پیدا کنید و نظرشان رانسبت به خود عرض نمائید. اگر با | خواهد شد مخصوصا افراد میانسال مورد سئوال دچار اختلاف بوده اید باید با آنهامدارا کنید و محبوب خویش نیز اختلافی پیدا کرده اید همین | قرار میگیرند روابط شما و محبوبتان دروضع متعادل و روز چهارشنبه دروضعی بسیار جالب خواهد بود رویه را باید اتخاذ کنید، چهارشنبه برای ملاقات بالاشخاص جدید خوبست. پنجشنبه دوستان با شما ه مراقب حوادث باشید خواهند بود . متولدین آبان متولدین اردیبهشت در آغاز هفته قالی خودتان اززندگی درکنار دوستان و اگر پابسن گذاشته اید در تماس باجوانان سرشار از رضایت خواهید بود، دوستی و شرکت بر فعالیت گروهی باعث شادی خاطرشما خواهد شد. عقاید تازه و جالبی پیدا میکنید که اگر روز متولدین بهمن سه شنبه با اطرافیان درمیان بگذارید باعلاقه آغاز هفته اندکی سرگردان بنظر میرسید .. نمیدانید چگونه برنامه های خود را بانجام برسانید استقبال میشود اما بهتر است واقع گراباشید، روز پنجشنبه شما بمسائل اجتماعی وسیاسی علاقه بتدریج بر این حالت خود فائق میشوید، روز وافری نشان میدهید و دراین مورد بادوستان بحث سه شنبه آشنای تازه ای پیدا می کنید که ارزش حساس شروع میکنید اگر امروز (دوشنبه) با های شورانگیزی دارید. درروز جمعه ممکست خط کردن را دارد برای انجام بعضی کارها شما فامیل بگو مگر داشته اید بهتر است در کنار دوستان اعصاب خود را تسکین دهید چون ادامه غفلت هایی داشته اید اما در روز چهارشنبه انرژی اعصاب شما تحریک شود و در معرض خطر و هفته را بخصوص درروابط فامیل با حالتی . در روابط محبوب بخصوص دوشنبه تاچهارشنبه وضع رضایت بخشی دارید شما از نظر ذهنی در این هفته بسیار کنجکار خواهید بود میخواهید از تمام حوادث پشت پرده این کشمکش از نظر بعضی به شما لطمه خواهد زد اطلاع بدست آورید روز سه شنبه شما مشتاقانه وتوان شما برای جبران غفلت اوج خواهد گرفت و حادثه قرار بگیرید، بهتر است خود را مهار کنید روز سه شنبه از طریق شرکت در کارهای | میخواهید در یک مورد تجربه کنید چون همین میتوانید بسیاری از کارهای عقب مانده را انجام دهید، روز چهارشنبه نامه و تلفن هم در زندگی مورد برای آینده شما مفید خواهد بود، یکی از جمله دستجمعی و بامردم بودن و جوشیدن انرژی و علایق شما فراگیری زبان خارجی است اگر هنوز بیشتری پیدا میکنید، چهارشنبه در بیان شما نقشی خواهد داشت روز پنجشنبه از اشخاص با تجربه درس خواهید گرفت و همنشینی با این عقاید خود با پشتیبانی دوستان روبرو خواهید شد فکر این موضوع هستید روز چهارشنبه اشخاص بسود شماست، در آغاز هفته بیشتر نهز روز پنجشنبه شما در انجام کارها بسیار هیجان خصی برای کمک بانجام ارزوی خود پیدا کنید، روز پنجشنبه بمسائل مالی خود توجه شما به گذشته، یادآوری خاطرات و رفتن بسراء | زده خواهید بوده و در هر مورد میخواهید خود را آلبوم میگذرد و خاطرات شما را شاد می کند. میداندار بشمارید و جلو بروید و جمعه خودتان را | بیشتری پیدا میکنید و در صدد خواهید بود تا در از هر گونه درگیری فامیلی دور نگهدارید، روز آمد بیشتر پیدا کنید و شانس هم با شما یار خواهد شنبه و یکشنبه در بیان احساس خود مورد توجه محبوب قرار خواهید گرفت. 1846 متولدین امرداد متولدین خرداد درروابط با اعضای خانواده بقت و توجه بیشتری نشان دهید چون ممکنست در محیط خانه با مشکلاتی روبرو شوید شما گاهی خیلی زود متولدین شهریور باصطلاح معروف لزجا درمیروید بهتر است خود را کنترل کنید. روزچهارشنبه ازنظر احساسی دارای فضای فوق العاده مطبوعی هستید. قلب شما برای متولدین آذر متولدین اسفند توجه شما بملاقات و گفتگو با اشخاص تازه و پذیرفتن احساس متقابل مشتاق است روز پنجشنبه برای تفکر و نقشه کشی برای آینده با تجربه در این هفته اوج میگیرد و از اینکه مخصوصا برای کارهای آزاد بسیار خوب و افرادتازه ای وارد زندگی شما شوند احساس ارزوی تغییر محل، تغییر خانه، محل کار یا رضایت بخش است برای جمعه خود نقشه معینی | رضایت خواهند کرد شما در استفاده از وسایل محل تحصیل در این هفته همچنان مانند هفته در آغاز هفته فالنامه شما یعنی دوشنبه یک ندارید و نمیدانید چه باید بکنید اما سرانجام خود از کار افتاده یا باصطلاح ازمد افتاده آدم با ذوقی گذشته در مخیله شما وجود دارد و به این موضوع | کشمکش و یا یک مشاجره با یک دوست افتاده و در این هفته از چند وسیله از کار افتاده را از بلاتکلیفی نجات میدهید. در آغاز هفته باید بیشتر متوجه سلامتی خود باشید مخصوصا || چیزهای مفید درست خواهید کرد. در تماس با می اندیشید بهتر است منتظر استفاده از موقعیت است برای اینکه این واقعه اتفاق نیفتد بهتر است باشید، تلاشهای شما در کار و برای افزایش در آمد از جر و بحث در مورد مسائل مختلف خود داری سلامتی شما بمخاطره می از افتد درخوردن و نوشیدن اندازه نگهدارید و گرنه اشخاص از دسته ها و تیپهای مختلف در اینهفته ممکنست به بهتر شدن وضع مالی شما بیانجامد. کنید و خونسرد باشید، از روز سه شنبه تا آخر هفته موفق خواهید بود و باهرکسی میتوانید بسادگی این چیزی است که مدتهاست از خداوند طلب انرژی کاری شما افزایش پیدا میکند و میتوانید رابطه عاطفی و دوستی برقرار کنید و نتیجه می کنید، تحصیل استفاده از موقعیت ها و فرصت به آنچه که میخواهید بپردازید گیری نمائید، روز جمعه مراقب حوادث باشید ها حتما در بر آوردن آرزوهای شما در این هفته روز چهارشنبه در تماس با محبوب، با بیان از انجام کارهای خطرناک و ور رفتن با اسباب و موثر خواهد بود روز جمعه در عبور و مرور احساس خود به او انسان موفقی باشید، شما ابزار برقی خودداری نمائید، در روابط بامحبوب خیابانی رانندگی، کارکردن با ابزار برقی بسیار میتوانید با اندکی مطالعه بیشتر در پیشرفت بخصوص در اغازهفته وضع بهتری دارید محتاط باشید. در اوایل هفته آینده تلاشهای شما شخصیت و کار خود موثرتر باشید روز جمعه یک قوت و قدرت بیشتری میگیرد یک ملاقات دلپذیر روز حادثه خیز است، بنابر این در این روز در تماس با اشیاء برنده و فلزی، ماشین سواری و غیره نهایت دقت را بکنید، در آغاز هفته حالتی خودپسندانه پیدا می کنید بهتر است، فورا روی این حالت را سرپوش بگذارید، یکشنبه در انجام ومیتوانید تمایل او رابه خود بدانید با محبوب در فال شما افتاده است. خواسته های قلبی خود موفقترید. نشانی: تهران خیابان خیام ساختمان | بنیانگزار موسسه اطلاعات: عباس مسعودی امروز جواك از گروه انتشارات اطلاعات تلفن مستقیم ۳۱۱۲۰۵ روز پنجشنبه در تماس با افراد با تجربه اگر چنین برنامه ای دارید موفق خواهید شد، روز کاملا مراقب سلامتی خود باشید تا خدای نکرده دچار حادثه نشوید، در دو روز اول هفته آینده باز هم بمسائل اجتماعی و سیاسی علاقه شدیدی پیدا میکنید صاحب امتیاز: جعفر صاعدی * سردبیر مجله جوانان: ر. اعتمادی معاون فنی ومیزانپاژ محمد حسین محبوبی عکسها: مصطفی کاویانی یونس علیشیری روز جمعه شما باید نهایت دقت را در تماس اشیاء تیز، اتومبیل، اسلحه، و سایر وسایل خطرناک بنمائید، چون این روز حادثه خیز است. اطلاعات مجله جوانان چاپ «ایرانچاپ» تلفن ۳۲۸۱ روی جلد: ناصر صادق مبارز گروه مجاهدین خلق تلفنهای هیئت تحریریه: ۳۲۸۳۰۱ ۳۱۱۲۰۵ تلفن روابط عمومی و هایی باکس: ۳۲۸۲۰۳
نبرددلیرانهچریکهاو سرویس حوادث فوق العاده جوانان نجات دادند و آنها نیز دلیرانه بجلو ارک، کاخ گلستان و سایر ادارات پیروزیهایی که روز شنبه از بامداد یکشنبه مقاومت نشان میداد که ملت در استانه از بامداد در صفوف انقلابیون دلیر میتاختند تا لحظه های پیروزی را متمرکز در این منطقه شرکت داشتند ما ع میکنم در جای اندک با دلیرانه مردم و چریکهای مسلح و پیروزی است و با یک حمله دلیرانه جای گرفتند، بارها جان خبرنگاران ما لحظه های انقلاب خونین ولی شجاع اوج بیشتری گرفت، میتواند ارتجاع را بزانو در آورد در معرض خطر قرار گرفت و بارها ثمربخش – لحظه های پر فروغ کمک تصویر، صحنه های واقعی این حمله از بامداد در تمامی مجاهدین و فدائیان جان خبرنگاران شجاعت ملی ضبط و در اختیار شما این پیکار مقدس را بنظر شما نصیب خلق دلیر ما شده بود کاملا سطوح آغـاز شد، خبرنگاران و عکاسان ما را از خطر بگذارند. خبرنگاران ما در بامداد عزیزان برسانیم و امیدواریم در یکشنبه حمله چریکها دلیر و شماره آینده گزارش کامل حوادث شجاع به مرکز شهر، خاصه میدان انقلابی را بنظرتان برسانیم. بدست مردم افتاد و ازچند ناحیه بدن مجروح گردید . پهبد رحیمی درکنار وی دید همیشود 9 ● چرامجله جوانان با تأخیر منتشرمیشود درودمجله جوانان نثار خلق قهرمان ایران مابرای انعکاس قطره ای از دریای انقلاب شما مجله را با تاخیر منتشر کردیم. کنند. مجله جوانان در این لحظه علت این تاخیر بطور قطع تاریخی و پر شکوه، پیروزی قیام از حوادث طوفانی روزهای ملی را به عموم هم میهنان عزیز و ناشنی بخود تبریک و تهنیت میگوید. شنبه و یکشنبه، و همچنین فشار ر مجله جوانان، نه تنها با شرکت حکومت نظامی سرنگون شده بود در اعتصاب عظیم مطبوعات و نه که وقت چاپ را با اعلام حکومت تنها با انتشار و شماره های انقلابی نظامی از ساعت چهار و نیم بعد از در فردای پایان اعتصاب در خدمت ظهر از ما گرفت و از آنجا که ملت سربلند و انقلابی ایران قرار تمامی کادر مجله در انقلاب گرفت بلکه قبل از دوره اعتصاب و شکوهمند مردم شرکت داشتنـد طول حیات خود، هرگز و هرگز تصمیم گرفتیم که حداقل چند صفحه از مجله را که تا روز در مانند بسیاری از کوران خوشرقص میدهیم که مطبوعات دامنش به مدیحه سرایی پنجشنبه و جمعه بسته شده بود و چاپ عکسهای متعدد رنگی از عوض کنیم و همین موضوع نیز خاندان جلیل! الوده نشد و بشهادت سبب تاخیر شد اما خوشحالیم که صفحات مجله ـ اگر چه با اختناق و مجله ای بدست شما سانسور روبرو بود اما با اتخاذ یک پیروزی ملت ایران را و دوره جدید هست و امروز نیز مفتخر است که اگر در بعضی صفحـات حیات ملی را منعکس کنیم. ضمنا شیره مردمی، در خدمت مردم بود و فطره ای از این دریای انقلاب ملی نارسایی هایی از نظر بقیه می بینند بعلت تغيير صفحات می باشد که ضمنا خوانندگان عزیز ما مطلبی را برداشتیم تا بتوانیم لااقل متوجه شده اند که این شماره مجله چند صفحه ای از روز پیروزی را منعکس کنیم. دچار تاخیر انتشار شده بجای N درود همه کادر مجله جوانان ارتشبد نصیری یا (آیشمن ) ایران که معتقد است آزارش به مورچه ای نرسیده روز دو شنبه، در روز سه شنبه و باحتمال قریب به یقین در بعضی نثار ملت آزاده ایران که با انقلاب شهرستانها روز چهارشنبه دریافت تاریخی خود دوره سیاه دیکتاتوری را بپایان برد. 8
West Pince W O IMON wat ال W AA وستندواچ ساخت سوئیس مشهورترین ساعت در خاورمیانه END WEST WATCH CO W SWISS
*** ریدشت شهدا تابلو مبارزات خانواده پر افتخار صادق ۱۔ ناصر صادق ـ متولد ۱۳۲۴- سال دستگیری شهریور ۵۰ـ محكوم باعدام – تاریخ اعدام ۳۰ فروردین ۲۔ منصور صادق – متولد ۱۳۲۶ سال . دستگیری شهریور ماه ۵۰ـ ۳ ماه زندان ۳- محمد صادق متولد ۱۳۳۰۔ سال دستگیری شهریور ۵۰ـ محکومیت چند سال در ایران و سپس متواری ۴۔ حسن صادق ـ متولد ۱۳۳۴ سال دستگیری ۵۴ـ محکومیت حبس ابد ـ آزاده شده است هـ. سهیلا صادق ـ متولد ۱۳۳۸ـ سال دستگیری ۵۴ـ محکومیت ۲ـ ۹ ماه و یکسال – آزاد شده است. احمد صادق پدر ۔ صادق های مبارز سخن گفتن از یک شهید، سخن احمد صادق حرف میزند و من میگوید: خوب پسرهایم مبارزه گفتن از یک مبارز سرسخت و برابرش نشسته ام و به او و به کردند دخترم همینطور، برای ملت می گوید شهید کاری دشوار است و اگر پدر خانواده اش مینگرم… شان برد… خانواده میتواند بارسنگین کشت و مملکت، برای پدران این مملکت احمد صادق پدرناصر صادق کشتار و محکومیت های شدید نخستین شهید سازمان مجاهدین تمامی فرزندانش را بردوش مبارزه بازگو کنید اینهاست آئینه شهید بخواهد ازفرزند جوانی که صادق هانامی آشنایند، در صادقانه میگویم: پدرجان! این شما ناصر مرا ندیده بودید، جلو باران گلوله سینه سپر کرده و دیباچه کتاب انقلاب ملت، نام آنها ماجرا این قصه بزرگ بهمین درخت تناور زندگیش از پا افتاده در ردیف نخستین نوشته شده است، بزنید، حرف بزنید برای بچه های این ناصر یکپارچه آتش بود، حرف بزند کارازاین هم دشوار تر گاهی فکر میکنم چگونه پدر یک بزنید، حرف بزنید برای بچه های این قصه شجاعت خودرا در مهلکه آتش تلاش آتش استعداد، خلق برابرم نشسته است و در حالیکه بکشد؟… آیا همه پدرها چنین هستند عبرت و باید که آئینه عبرت را برابر آتش ذوق و بالاخره آتش و چشمان خسته اش را گرفته است آه هستند؟…. ناصر، منصور، محمد، چند لحظه ای سکوت می کند و عشق بوطن و بمردمش که شما «ناصر» مرا ندیده بودید، از آنها همه مبارز، همه درگیر با بسیارخوب شما از مجله ناصر من یکپارچه آتش بود. آتش در خیمان همه شجاع و ثابت قدم جوانان هستید، منعکس کننده آلام و جانش را برسر همین عشق – الاخره آتش عشق بوطن و بمردمش شده اند…. و این پدر، این سنگ و بعد مثل اینکه میخواهد همه پروانه آسا گذاشت و سوخت سا گذاشت و سوخت تاملتی که مبارزه را بدوش کشیده و یک یک پراز مهرو صفا میگوید: اسم من احمد، فامیلم صادق تا ملتش سربلند و آزاد باشد رطوبت اشک ازمیان خاطره ها یا اینگونه پدران ازسرشتی خاص چهره مردمان گرفت…. عمیقی میکسد و حرف میزند…. حسن، سهیلا، زهرا….. که پنج نفر میگوید: از که جان را برسرهمین عشق پروانه صبور بزرگ خانواده بارسنگین این چیز رسمی و مستند باشد باجالتی دوستش داشت روزی مثل امروز فرزندان خودرا بميدان جهاد و سربلند و مفتخر و بدون ترس از این مبارزه فرستاده است. و آن بایستد و بگوید میخواهم آزاد فرزند علی، شغلم خیاطی است، و پلکهایش مثل مه رقیقی سایه درجستجوی تصویرهایی است که ۶۰ سال ازسن من میگذرد….. میکنم او میخواهد حالا میزند، دیگر نگاهش بمن نیست ازعمق گذشته باید بیرون بیاید…. احمد صادق بشدت ازسخن مس من میخواهم بدانم اودقيقا حرف بزند، غبار خاطرات در زیر چشمان غبار گرفته اوحـالا گفتن طفره میرود، خیلی ساده باشم….. جوانان * صفحه ۸ * سال ۱۲۰۱ در باره عکس روی جلد ناصرصادق سازمان .
اولین شهید اهدین خلق هنگامیکه ناصر بعنوان شاگرد ممتاز دانشکده فنی قرار بود در مراسم فارغ التحصیلی شرکت کند . زیر بار دست بوسی و تعظیم نمیرفت و به او فشار می آوردند که باید در این مراسم شرکت کنی و…… حسن صادق یکی دیگر از آقای احمد صادق پدر فرزندان مبارز خانواده صادق مجاهد و فداکار ناصر صادق مبارز *** آشنائی مرا باخانواده ای گشود که چند وقت بعد دامادشان شدم و درخانه پدرزنم در خیابان مولوی کوچه شهاب الدوله ساکن شدم. مجاهدین را میگذرانیدیم، خداوند فرزندی که نامش را ناصر گذاشتیم در سال خلق ۱۳۲۴ بما عطا فرمود. شاید روزگار اینطور میخواست که نخستین فرزند خانواده ما، نخستین شهید انقلاب مجاهدین مسلمان باشد. سخن گفتن ازفرزندی که دیگر در کنار من نیست و جایش ناصر صادق در رشته است دشوار است…. خوب بخاطرم ژیمناستیک نیز استعداد فوق العاده ای داشت در پیروزیهای ملت مبارز ما خالی ناصر يك پدیده غیرعادی در خانواده بود، هنگام تولد بلك نميزد و خشمگین ما را نگاه میکرد . در دوسالگی هست که تولد ناصر همراه یک خروس مزاحمی را با دندان کند . در پنج سالگی به واقعه عجیب بود وقتی او را شستشو دادند و چشمانش را گشود نگاهش عصبی بود، مطلقا پلک هایش را دبستان رفت. در کلاس ششم دبستان معلم سرخانه بود . بازهم از اینکه بگویم ناصر یک بهم نمیزد همه مبهوت و حیرت زده در دانشکده فنی بعنوان شاگرد ممتاز انتخاب شد و … بچشمانش نگاه میکردند، شاید هم شخصیت استثنانی داشت اکراه در آن لحظه او وقوع ظلم و جنایت و دارم ولی وقتی شما به کارنامه ها، و از کجا شروع میکند و آواز سالها پیش بود…. یکروز مرحوم نواب صفوی رهبر فدائیان لحظه تیرباران خودش را میدید، آخر مقام شاگرد اولی او حتی در دانشگاه مشغول کار بودم که دوستم نقی اسلام بود که بعدها بدست رژیم میگویند هرانسانی سرنوشتـی برسید حرف مرا صادقانه تائید می میرلوحی بدیدارم آمد، تقی برادر کشته شد، آنروز میرلوحی باب ازدواجش حرف میزند.. کنید. دارد…. *** بقیه در صفحه ۵۲ * جوانان * صفحه ۹ * سال ۱۲۰۱
دهها خبر جالب و خواندنی از گوشه و کنار تهران فیلمهای آینده سینماها : پیروزی انقلاب و شهدای ،و گلگون کفن تشریفات خاصی داشتند و دهها و گاه صدها نفر قراول ريسلول دنبالشان برد اما با تغییر اوضاع کشور، بقول معروف آن همه را لولو ماههای بعد از محرم و صفر پر برد و حالا این حضرات، آنقدر تنها و تعداد جشنهای عروسی بنحو سرگردان شده اند که گاهی دست و بکار و کسب در آمد دارند ادرس بیسابقه ای افزوده میشد اینروز ها پای خودشان را گم میکنند و جالب است! کجابروند! از جمله شنیدیم که مهندس * فیلمهای آینده سینما ها سینما ها هم روی پرده یا مقوا چند محل که در آنجا بانها کار کمتر کسی تن به ازدواج میدهد و نمیدانند چه باید بکنند و از نوشته اند که سینمای خود را برای ارجاع میشود چاپ شده است. اگر هم بدهد جشن نمیگیرد زیرا * اینروز ها با وجود تعطیل ایجاد شرکت واگذار میکنند. جالب همچنین از خانواده های کم بضاعت همگان معتقدند که در این ایام سینما های پایتخت، برروی سر در آنکه در پایان جملات مربوط به خواسته شده که برای دریافت کمک خيليها عزا دارند و ملت در یک عبدالله ریاضی رئیس مجلس عصر آنها جملاتی بچشم میخورد که اکثرا واگذاری یا تبدیل سینما بیک مرکز به آدرسهائیکه داده شده بروند و یا حالت نگرانی و اندوه بسر میبرد رستاخيز ونماینده انتخابی (!) مردم . بوسیله جوانان مبارز نوشته شده و دیگر، این جمله بچشم میخورد: خانمهائیکه نذر و نیاز و یا قصد دختران و پسرانیکه این روز ها تهران، هنگامیکه از سفر خارج نمونه هایی از این جملات بدينشرح اطفا زحمت آتش زدن سینما را کمک دارند به چه کسان مستحقی ازدواج میکنند عموما مخارج با میگشت واقعـا درمـانده و عروسی را صرف کمک به خانواده سرگردان بود! است: بخود ندهید! – بزودی فیلم پیروزی انقلاب * محل نصب اعلامیه های * چگونه هفت گلوله خوردم های مستمند و مصارف خیریه یکی از کارکنان فرودگاه که با شرکت همه جوانهای غیرتمند. این مخصوص زنان و زنده ماندم؟ میکنند. در این میان بازار در این باره توضیح میداد افزود: فیلم با خون شهدای گلگون کفن در نقاط مختلف تهران، جا هانی جوان ۲۰ ساله ایکه در واقه خوانندگان و سالنهای برگزار کننده رنگین شده است. به نصب اعلامیه های گوناگون جانگداز هفده شهریور در میدان جشنهای عروسی بکلی از رونق – برنامـه اینـده: جمهوری اختصاص یافته زیاد است اما در شهداء (ژاله سابق) هفت گلوله افتاده و بسیاری از سالتها روی اسلامی: پاک سازی اجتماع، رشد خیابان فرح آباد ژاله محلی خورده ولی بخواست خداوند سالم پرده ای نوشته اند: باحترام شعایر همه جانبه امور صنعتی، علمی و مخصوص نصب اعلامیه های مانده است هر روز در این میدان مذهبی و احترام به نهضت مقدس مربوط به زنان بوجود آمده است. در حاضر میشود و برای مردم صحبت اسلامی از برگزاری جشن عروسی کشاورزی. – بزودی مردم انقلابی ایران در این محل که جنب پمپ بنزین قرار میکند. او میگوید تنها ایماش معذوریم این سینما شاهد فیلمهایی از دارد گاهی میز و نیمکتی هم بخداوند او را سالم نگهداشته و از حماسهای شهدای راه آزادی خواهند میگذارند و بر روی آن اعلامیه هفت گلوله نجات بخشیده است. از * سرگشتگی جای گلوله ها را بمردم نشان میدهد و هایی میگذارند تا خانمهائیکه در در مقابل این جملات، که خیابان فرصت خواندن ندارند یا میگوید نباید از معجزات خداوندی مهندس ریاضی عموما عکسی از حضرت آیت اله اساسا بیسواد هستند آنها را بخانه غافل بود. این جوان موكدا عقيده بود العظمی خمینی هم در کنار خود ببرند و از مضمون آن مطلع شوند. دارد که دکتر شاپور بختیار نخست فرودگاه ارد، پلاکارد های دیگری دیده در این اعلامیه ها خانمها به شرکت وزیر فعلی با زیرکی خاصی بنفع میشود که بوسیله صاحبان سینما ها در جلسات سخنرانی، تظاهرات امام خمینی کار میکند و سرانجام بلند پایگان دولت و عبور میکردند آنهم با چه تشریفات نصب شده و حاکی از اینست که خیابانی و تشکیل اجتماعات دعرت باو میپیوند را بزودی این سینما به سوپر مارکت، شده اند و در برخی از آنها روز های * بازار سالنهای برگزار کننده مخصوص دولت، تاچندی پیش، تعطیل شده، آنها نمیدانند از کدام مسجد، سلف سرویس و یا نظایر آن ملاقات با امام خمینی تعیین شده جشن از رونق افتاد! هروقت میخواستند از کشور خارج جهت باید بگذرند. مخصوصا اگر تبدیل میشود. خیلی از صاحبان است. حتی برای خانمهائیکه نیاز برخلاف سالهای گذشته که . شوند یا از سفر خارج برگردند مثل مهندس ریاضی مجبور جوانان * صفحه ۱۰ * سال ۱۲۰۱ شخصیتهای طراز اول مورد عنایت مفصلی. اما حالا که این قسمت باشند WW علت سرگشتگی مهندس ریاضی، بسته بودن «پاویون دولتی بود که حضرات، قبلا از آنجا
بسیاری از سینما ها به مسجد سوپرمارکت، سلف سرویس تبدیل میشود و بعضی هم نوشته اند که لطفا زحمت آتش زدن را بخود ندهید! یکدست چمدان و یک دست از اینکار باز داشته اند معهذا باید گذرنامه داشته باشند و ندانند که گفت که این عده، براستی ضد بشر باید بکدام قسمت مراجعه کنند. هستند که همچنان برای ذخیره غیر واقعاً که قیافه ها لازم نفت و بنزین حرص میزنند و سرگشتگی تماشایی است؛ بویژه خود عملا کمبود بوجود میاورند.. آنکه قبلا مستقبلین و ماموران، چمدانها را میبردند و امور مربوطه خیابانهای نوفل لحظات را در قسمتهای مختلف انجام میدادند و حضرات با لبخند پیروزی لوشاتو و امام خمینی و مهندس ریاضی اینطور نبود و در فرانسه و ایران هیچکس هم بکمکش نمیشتافت اصلا هیچکس اورا * ساکنان خیابان پشت مجلس نمیشناسد! شورای ملی که چند روزی محل در مورد ارتشبد ازهاری نخست اقامت موقت حضرت آيت الله وزیر پیشین هم وضع چنین بود خمینی شده است بپاس حقشناسی ایندے هرچند بگفته همان کارمند فرودگاه، نسبت به عمل ساکنان روستای وی یکروز بعداز آنکه خبر عزیمتش «نوفل ـ لو ـ شاتو» در حومه پاریس، از طریق مطبوعات و رادیو و خیابان را بنام آن روستا تلویزیون منتشر شد از تهران خارج نامگذاری کرده و تابلوئی بر بالای گردید. ارتشبد نیز آنقدر ضعیف و خیابان نصب کرده اند. میدانید که رنجور شده بود که از آنهمه صلابت بقیه درصفحه ۵۴ رابهت ژنرال چهارستاره اثری نبود و دونفر زیر بغل او را گرفته بودند که نیفتد و بتواند حرکت کند. انگار دادگاه عدل الهی، مجازات این آدمهارا از هم اکنون آغاز کرده و بقول معروف،على الحساب، تنهائی رگشتگی، بیماری و رنجوری را بجانشان انداخته است! * ذخیره غیرلازم نفت و بنزین * کمبود مواد سوختی تاحدود زیادی برطرف شده بویژه پمپ بنزین ها از صف طویل اتومبیل نجات یافته اند اما مشکل، بگونه دیگری ظاهر شده و ایجاد نگرانی کرده است، باین معنی که این روزها برخی از مردم حریض و آزمند، با گالتها و بشکه های بزرگ نفت متعدد، به تهیه بنزین و پرداخته اند تا در صورت کمبود دوباره، یا بفروشند و از این طریق در آمدی باد آورده کسب کنند و یا خود از مشکلات تهیه آن در امان باشند. با توجه باینکه «احتکار» چه از نظر شرعی و چه از لحاظ اخلاقی عملی نادرست محسوب میشود و رهبران مذهبی و سیاسی نیز مردم را وار کوچه نوفل لوشاتو در تهران خیابان امام خمینی در فرانسه «قم» آماده استقبال از امام کوچه نوفل لوشات LOSHATO جوانان * صفحه ۱۱ * سال ۱۲۰۱