جوانان امروز از گروه نشریات اطلاعات دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۵۷ شماره ۶۲۵ سال ۱۲۰۱ بها ۵۰ ریال مجله جوانان برای آگاهی نسل امروز از اقدامات دکتر مصدق پرشورترین چهره انقلاب ایران و حوادث پشت پرده آنروز سلسله مقالاتی بقلم دانشجوی دیروز از این هموطنان شماره منتشر می کند که مطالعه آنرا به طنان عزیز مخصوصا جوانان وصیه میکنیم عمرم قلیچ خانی فوتبالیست مشهور اعلام کرد که به ایران بازمیگردد بار در ایران کامران است که در امور را امار زندگی پروین حجازی و دهها نفر دیگر براثر اعلامیههای مجعول بخطر افتاده است آغاز سرگذشت شهدای وقایع اخیر در مجله جوانان الہلے هشــدار به مردم درباره يك رپرتاژوعکسهای تازه و گفتگو با اعلامیه های بدون امضاء بابك«تختی» در همین هفته انعکاس عظیم رپرتاژ مستند مجله جوانان درباره اعمال ارتشبد نصیری
بقلم دانشجوی دیروز دکترمصدق پرشورترین چهره انقلاب ایران و حوادث پشت پرده آنرو ن ه ها * مصدق وقتی در مجلس با چهره مخالف وتوطئه گر روبرو شد به خیابان آمد و بر دوش مردم | مجله قرار گرفت و گفت : هرجا ملت است آنجا مجلس است … مثل یک صاعقه، تند و ستیزه گر آن مشروطیت تا آن روز برای مردم کوچه می کند چیست؟ روز مردم چهره دیگری گرفتند، در میدان ، بهارستان اینجا همه چیز در قلب مردم مثل بازار ناشناس بود، تنها خلاصه میشد در سر آتش مقدسی فروزان شد، یک چهره در آهنی بزرگی که «عدل مظفر، بالایش برجسته انقلابی، بعد از انقلاب مشروطیت برای مردمی که سالها منتظر بودند تا ببینند مشروطیتی را که اجدادشان هزاران کشته قرار داشت و یک مجسمه فرشته آزادی توی باغش دیو استبداد را زیر نیزه بلندش انداخته بود و دیگر هیچ، گاهی در این و طراح گوشهد 9 جنگ نور و تاریکی و حق و باطل همیشه ادامه دارد بر هر مسلمان مومن بویژه شیعه اثنی عشری است که با تمام قدرت در این ستیز عظیم، در کنار سپاه حق و عدالت بماند و علیه ظلم و فساد و ستمگری و زور گونی بجنگد. مجلس جرقه هایی نبود که مردم را که روز چهارم مه سالروز ان روز، روت دکتر جمعه بیستم صفر و بیست و نهم دیماه جاری، اربعین حسینی است و باین مناسبت، از طرف جامعه روحانیت تهران اعلامیه ای در روزنامه های عصر روز سه شنبه هفته قبل منتشر شده که در آن اعلام گردیده است که روز اربعین، مراسم راه پیمایی بر پا خواهد شد. اربعین، چهلمین روز شهادت جانگداز حضرت امام حسین بن علی علیه السلام سومین پیشوای ماشیعیان و یارانش بدست سفاک خودکامه يزيد بن معاویه و یاران خون آشام او: حرمله، حسین خولی، ابن سعد، شمر و…. است و چون باتوجه به روایت حضرت اربعین سیصدو سی بود تا گزارش مبار را با استعمار انت توطئه های سیاه عوامل داخلی انگل (ع) امام صادق علیه السلام ششمین پیشوای شیعیان، هر روز عاشورا بود تا از پشت آمده ایران بگوید که – وسبع حاضر نیست ایران احترام بگذا استعماری خود بردا *
با چهره و شد به ن مردم هرجا س است مه دارد بر هر مسلمان قدرت در این ستیز علیه ظلم و فساد و ANAS مصدق نخست وزیر بود، مصدق در مجله جوانان برای آگاهی نسل امروز از اقدامات گذشته میان مردم بود، صدایش اوج گرفت: «هرجا ملت است آنجا مجلس است». و طراحی سیمای رهبران انقلاب ملی ایران از این شماره من به میان شما آمده ام تا با شما که صاحب اصلی مملکت هستید صحبت کنم گوشههای هیجان انگیزی از وقایع ۲۵ سال قبل رامنتشر زیرا مجلس حقیقی اینجاست که شما ت چیست؟ هستید، هر جا ملت هست آنجا مجلس است. ز برای مردم کوچه می کند باشد که نسل جوان امروز از تلاشهای قهرمانان بعضی از نمایندگان چنین · و تصور کرده ها اند که اگر تابع امیال سیاست خارجی عدل مظفر، بالایش برجسته مبارزات سیاسی خود آگاه ترشود مجسمه فرشته آزادی داد را زیر نیزه بلندش گاهی در این نبود که مردم را گرم کند. ، حسینی است و باین روز چهارم مهر با مردم صحبت میکنم، آنجا مجلس است، که تنها به فکر حفظ منافع استعماری بود و هر جا مردم هستند. میه ای در روزنامه دران اعلام آن روز، روز چهارم مهرماه هزار و سیصدو سی دکتر مصدق به مجلس آمده نمیخواست دکتر مصدق اربابش را به و از جا برخاست عصایش را در دست شلاق ببندد از حضور در جلسه امتناع کرد، مجلس اکثریت پیدا نکرد، من آن روز یک فشرد با قدمهایی که میلرزید اما استوار بود این هنگام دکتر مصدق صورتی را به از در مجلس خارج شد در خیابان جلوی ی برپا خواهد شد. دانشجو بودم، در صف تماشاچیان تالار بشوند ملت ایران دست از حق مشروع خود بزور خواهد کشید ولی نمیدانند که ملت ایران خوب فهمیده است که با تشکیل یک هیئت حاکمه ای که مربوط به ملت نیست از حق مشروع خود صرفنظر نمیکند فریادها در هم ریخت: (صحیح صحیح است). مردم ارائه داد و گفت: هموطنان عزیز من، چهل سال است که جلسه علنی نشسته بودم، حکومت سنگینی مجلس، ناگهان موج جمعیت براو جوشید، بود تا گزارش مبارزاتش را و برخوردهایش حضرت امام حسین بر تالار حکمفرما بود، یک سکوت پراز را با استعمار انگلستان بدهد و پرده از کمپانی غاصب غارتگر نفت جنوب به ما از رانندگان تاکسیها، دستفروشها، مغازه داران، آدمهای مختلف، دانشجو، دانش آموز، نفرین بنظرم میامد شهدای مشروطیت براین سر سپردگان بیگانه نفرین می عوامل داخلی انگلستان جریان داشت بردارد، کنند، یک میلیون لیره داده است و خود صدها برابر این روحانیون مدرسه سپهسالار، آنوقت یکی از برده است. مغازه داران چار پایه ای را آورد و مصدق ساعت از اعلام «جلسه رسمی آمده بود تا از پشت تریبون مجلس به ملت است» گذشت اما آنها نیامدند. ایران بگوید که استعمار خشن و درنده هموطنان، ما حاضر شدیم برای اینکه به بالای چار پایه ایستاد، چند لحظه به اینسو و آنسو نگریست و آنوقت صدایش اوج ناگهان دکتر مصدق نگاهش را مثل صلح بین المللی خللی نرسد از متخصصین وسبع حاضر نیست تا به حقوق حقه ملت ایران احترام بگذارد و دست از مطامع خشمگین به سراسر تالار گرفت: عقابی پیر و استعماری خود بردارد، اما آن روز مجلسی درخت و زیر لب زمزمه کرد: ای مردم! ن و یارانش بدست ن اشام او: حرمله، توطئه های سیاه استعماری که به دست روی این صورت رسمی فقط صدو ده ه به روایت حضرت یان، هر روز عاشورا ساعت، ض کربلا) است و مجلس جرقه هایی درخشیده بود اما اتشی است…. بقیه در صفحه ۵۸ * جوانان * صفحه ۱۱ * سال ۱۲۰۱
سرویس حوادث فوق العاده مجله جوانان پرده از حوادث شوم گذشته برمیدارد رازهول انگیزقتل شاهرخ دانشکده کشاورزی کرج مادر شاهرخ میگوید : یکروز وقتی شاهرخ خبر قبولی خودرا با تلفن اطلاع اددیگر برنگشت و پس از پنجاه روز عکس و تفصیلات او بعنوان سارق بانك در رونمدها منت در حالیکه او در زندان «اوین» بود شاهرخ جوان در سال اول دانشکده و پای صحبتش – شاهرخ هدایتی چهارم دانشکده ببرند. * اولین – خبرنگاران مینویسند: خانه خانم «دولت» شمیران زحمت زیاد و پرس پیدا کردیم. و جوانی در را به خودمان را معرفی از مراجعه بانها جوان که بعد نهم است با تعجب و – شما اولین که برای کشف مراجعه کرده اید مرجع ومقامی از حرفی بزنیم وی رسیدگی کند. خا اتاق مادر سالخو کرد وضمنا گفت: – مادرم خیلی در مدت این هفت ناجوانمردانه براد کارش گریه وزار اکثر اوقات تنها نشینه شاهرخ وهنوز هیچکدام ويقين نمیدانیم سنگر پیروزی خانم طائی (هدایتی) شرح دستگیری و شکنجه و قتـل ناجوانمردانه فرزندش بدست عمال سلواک را برای خبرنگار جوانان شرح میدهد. در دست تحقیق ورسیدگی است رتا سر، که اندیشه مردم نکند کتری پرک، کم از آن سرنیست بانگ خلق است همی بانگ خدای مبهم سازمان «ساواک» و پرویز ثابتی سالخورده ای است بنام «نما» طانی دادسرا امکان انتشار گزارش رسمی خوشتر از منظر آن، منظرنیست یک مادر دردمند که فرزندش * کشف راز قتل دور ارباب شکمخواره گذشت قربانی توطئه ودسیسه شده علیه آن در این محتوای شکایت مادر روشن شدن نکات دور شورا اگرت باورنیست هیچ از خلق، معظم تر نیست دیهقان، بنده فرمانبردار چه زبونی است در آن وادی شوم کارگر، برده سود آور نیست که در آن خلق، به خود، سرور نیست؟ از برای ظفر رنجبران منظر حق و عدالت نیکوست بهتر از رزم، دگر سنگر نیست در اینمورد وجود ندارد معهذا (مقام امنیتی باتهام قتل فرزندش (هدایتی) که هفته پیش تسلیم اعلام جرمی تسلیم دادگستری کرد دادستان تهران شده و رسیدگی بان خبرنگاران سرویس حوادث فوق العاده مجله جوانان با تلاش بسیار بعهده آقای اسدپور بازپرس شعبه را کشته وبعد بعنوان سارق بانک ۱۸ دادسرا محول گردیده است. با موفق شدند نشانی منزل خانم به مردم معرفی کرده است. آنکه این پرونده فعلا بطور محرمانه فماطانی (هدایتی) را پیدا کنند وما می شد که «ساواک» فرزندش جوانان * صفحه ۱۲ * سال ۱۲۰۱
هرخهدایتی دانشجوی تیراندازی بین ماموران ودزدان بانک لرج دزدان بانک در کوی کن کشته و دستگیر شدند ن اطلاع اددیگر به خانه در روزهدها منتشر شد * لولین خبرنگاران خبرنگاران ما در گزارش خود وپای صحبتش بشینند و به راز قتل شاهرخ هدایتی دانشجوی سال چهارم دانشکده کشاورزی کرج پی شاهرخ نام عانوان کی پارتی م عوام اداره ای سرویس حوادث فرق جوانان با تلاش بسیار نشانی منزل وهنوز هیچکدام ما بطور قطع هدایتی) را پیدا کنند کارت مودی کرده اند داشته اناررر رفت دانشکدمک می الماوو ۲۲۸ ست و شما نمروزی خانه خانم هدایتی در خیابان دولته شمیران قرار دارد وما با زحمت زیاد و پرس وجوی بسیار آنرا پیدا کردیم. وقتی در زدیم زن جوانی در را بروی ما گشود ما زنده است یا مرده واگر زنده است پدرش رضا هدایتی در گذشت ومرا خودمان را معرفی کردیم و هدفمان را کجاست واگر مرده است مزارش با چند دختر و پسر خردسال تنها کجاست؟ گذاشت. از آن ببعد من تمام سعی از مراجعه بانها توضیح دادیم زن * عکس پسر، تنها مونس وکوششم را صرف این کردم جوان که بعد فهمیدیم خواهر شاهرخ است با تعجب و بهت زدگی گفت: مادر فرزندان لایق وشایسته ای ببار که برای کشف حقیقت بخانه ما شما اولین خبرنگارانی هستید لحظه ای بعد، ما وارد اتاقی آورم وتحویل جامعه بدهم که نام شدیم که مادر شاهرخ تنها در ان پدر را زنده نگهدارند. با زحمت نشسته بود وعکس شاهرخ را در بسیار موفق شدم در دخترم را با مراجعه کرده اید چون تا کنون هیچ مرجع ومقامی از ما نخواسته که مقابلش گرفته بود. با سلام ما از جا تحصیلات عالی بخانه شوهر حرفی بزنیم و یا به شکایت ما بلند شد و دخترش گفت که مادر این بفرستم و پسر ارشدم را که منوچهر رسیدگی کند. خانم هدایتی ما را به آقایان از مجله جوانان آمده اند که نام دارد برای ادامه تحصیلات عالی در حالیکه میکوشید جلوی گریه آلونک؟ یکی گوشت ومرغ وماهي اتاق مادر سالخورده اش راهنمایی بعد از هفت سال حقایق مربوط به بخارج بفرستم. او در اروپا درجه اش را بگیرد ادامه داد: خود را از کشورهای اروپا و آمریکا با هواپیما وارد کند و دیگری ناز . شاهرخ پسر خوبی بود ماجرای شاهرخ را بگوش ملت ایران دکترای مهندس در راه وساختمان مادرم خیلی ناراحت است. او برسانند. پیرزن که اندکی احساس گرفته. پسر دیگرم بهروز نیز راهی بهترین پسر فامیل بود. او در بیشتر خالی نداشته باشد که بخورد در مدت این هفت سالی که از مرگ خوشحالی ورضایت خاطر بار دست اروپا شد وبدریافت درجه مهندسی ساعات بیکاریش در خانه مدام و گرسنه سر بر بالین بگذارد؟ شاهرخ داده بود با پشت دست اشکهایش را الکترونیک نایل گردید. کارش گریه وزاری بوده است. او پاک کرد وآماده گفتگو شد. وجود ندارد معهذا ناجوانمردانه برادرم میگذرد مدام * اشکی بخاطر اختلاف ووقتی میپرسیدم چرا گریه میکنی گریه میکردکه داشت مرااز غصه دق مرگ میکرد هرچه نصیحتش میگفت: * یتیم داری کردم اکثر اوقات تنها در مقابل عکس فرزندش بنست عمال کرد وضمنا گفت: نبق ورسیدگی است رتا ن نکات مهم آن در ن انتشار گزارش رسمی کتاب میخواند واشک میریخت انقدر طبقاتی – بخاطر مردم مادر، بخاطر میکردم فایده نداشت و دست آخر مادر داغدیده وقتی خواست از مادر شاهرخ اظهار داشت: شاهرخ می نشیند واشک میریزد ۶۵ سال دارم وخانه دار شاهرخ حرف بزند در قطره اشک از مردم، آخر چطور ممکن است یکنفر میگفت . من ويقين نمیدانیم که شاهرخ واقعا هستم. شاهرخ هشت ماهه بود که در گوشه چشمانش سرازیر شد واو توی قصر زندگی کند و دیگری در شاهرخ هدایتی با اصابت اسه گلوله کارت دانشجوئی شاهرخ هدایتی بشدت مجروح شد شاهرخ هدایتی یکی از دزدان بانک که در تیراندازی شده شب فت مجروح شد خرابکاران و مخفیگاه آنها 4 روزنامه ای که خبر مربوط به دستگیری شاهرخ در صفحه اول آن چاپ شده است بقیه در صفحه ۵۵ * جوانان * صفحه ۱۳ * سال ۱۲۰۱
سلسلتاژها و گزارشها دیگر کاری عظیم را پی افکند: مجله جوانان در قصه های واقعی، یکبار ای شهید! از این پس در این صفحه ، من زندگی تورا تقریر میکنم 3*3 ای شهید: به عصمت و طهارت واژه «شهادت» و تقدس نام «شهدای جوان راه حق و آزادی» این نوشته ها را آغاز میکنیم، و و در این هنگامه · تقدیرساز، قلم را در جوهری به سرخی خون جوانان شهید تا زندگی پیشگامان ناشناس سرزمین آزادی را فرو می بریم جاودانه نگاهداریم. برادر شهیدم! سوگند به واژه «شهادت» که تو شرنگ آن را چون شهد نوشیدی تا فردا برادر کوچک تر به هستی با دیده دیگر بنگرد، تا فردا بر دامن شبنم غباری ننشیند و شقایق فقط رنگ شقایق باشد، و شب دیگر سیاه نباشد ہیئے برادر جوان شهیدم! من با این قلم خون بالا، نقشی از شکوه حماسه شهادت را، مرگ رگی را، عظمت و شور حیات پر تلالو تراتقریر میکنم و زندگی کوتاه تر از گل و عظیم تر از ناقوس تاریخ ترا رنگ میزنم چه: این خون خشم است و خون مشت گره کرده تست که از قلم من میجوشد و میخروشد و بنای بیداد یکسر بر باد میرود، هر چند در اینجا در نوشتن حماسه جوشش زندگی تو در خون شهادت کلمات میگریزند، میلرزند و میریزند و حقیر و ناتوان از بیان عظمتی شگفت باز میمانند. و بحق جوش و خروش و معصومیت خون تو، خونی که بناحق در راه حق بر بستر یخ بسته خیابانهای این شهر و صدها شهر دیگر این سرزمین اسفالت ترک خورده و پیرو ولچرکین خیابانها را رنگ زد که جوهری شگفت داشت، تو پیروز شدی چرا که خونت هر قطره اش ستاره ای شد و بر تارک آسمان نشست و کلام پیروزی حق را برباطل تکرار کرد. من زندگی تراتقریر میکنم، ای شهید جوان، ای برادرم که ملتی را سرافرا زکردی و رهایی دادی از ظلمت طلسم جادویی که با فلاخن شیطان میداندار معرکه شب بود. برادرم تو بر تارک تاریخ نام رادمردی و مردانگی را با خون شریفت رقم زدی و به هستی این مرز و بوم رنگی دیگر دادی برادر شهیدم، من از این پس حماسه پرداز دلیری ها، سرگذشت عظمت جوشش خون تو و شهادت نامه شما خواهم بود. شما ای شهیدان جوان که براستی سالکان راستین راه حق بودید و می نویسم زندگی نامه کوتاه شما را و راه روشنتان را تابدان گاه که انسان بر فراز رفیع ترین قله تاریخ بر رفعت آزادی و رهانی از هر گونه سلطه شیطانی، هر گونه استبداد و خود کامگی، آزاد و آزادانه عشق بورزد و عشق و حق را در هر لمحه ای از حیات احساس کند. در این رهگذر امیدوارم که خانواده شهدا، دوستان شهدا با فرستادن سرگذشت دوستان خود با حضور در دفتر مجله و تماس با ما یاریم دهند. – . ا ه * جوانان * صفحه ۱۴ * سال ۱۲۰۱ آرایشگاه مجسمه های بارش بری در خدا مراد بیات بدر محمد علی بیات بر و سوره میخواند. «بهشت زهرا» این پایتخت که زمانی روز، حداکثر پنجس خود جای میداد این هزار نفر سوگو همچنین مردمی ر غم و اندوه عزادا باشند میپذیرد هـ ناله مادرانی است گوشگان خود نشـ فریاد خشم و خروش پدران و یا بر بر سر دست بلند میت – درود برتو – برتر برادر مجاهد! ما نویسندگاه عکاسان مجله جمعیت میگردیم دسته های دهها هزا سر داده اند و فریاد تنفر و انزجار خو بیگناهان در فض گورستان شهدای میرسیم. هر لحظ سیاهپوش سر می سنگ گور عزیز ات را بازلال اشک میت ضجه میکنند و مو امکان ندارد در آن – بشود پای صحبتش شهیدشان پرسید: چند سال دات شد؟ از او زن باقیمانده؟ چگونه نوشید؟ و… * شهید. غلام در یک گوشه که تنها بر روی گور
768 لوا «بهشت زهرا» این گورستان عظیم محمدعلی بیات بدنبال کار اینطرف و آن طرف جستجو میکرد قلبش مالامال از آرزوی خدمت بمردم بود هزار نفر سوگوار و عزادار و و سرانجام با يك گلوله در گورستان شهدا خوابید غم و اندوه عزاداران سهمی داشته پایتخت که زمانی نه چندان دور، در روز، حداکثر پنجاه تاصد نفر را در خود جای میداد اینک هر روز، دهها همچنین مردمی را که میخواهند در باشند میپذیرد. هر لحظه ضجه و میپرسیم و اینکه کجا و چگونه میدهیم و خداحافظی میکنیم و ناله مادرانی است که در عزای جگر توجه مارا جلب میکن۔۔ باو نزدیک میاندیشد که بربالین غلامرضا تا صبح نخوابیده، به اشـگهای بسراغ آرامگاه شهید دیگر لحظه میشویم و از روی سنگ قبر متوجه گوشگان خود نشسته اند، میرویم. تیرخورده، چه نام و چندسال داشته و چه میکرده؟ پیرمرد که از در حدود یک ساعت بعد، همان زن فریاد خشم و خروش مردمی است که میشویم که شهید او، غلامرضا غلامرضا، به خنده های غلامرضا، به پدران و یا برادران شهداء را فکوری نام داشته و هفده ساله بوده بازیگوشیها و شیطنت های غریب و تنها مارا در میان جمع چهره اش پیداست کمتر از آنچه که خانواده شهید دیگر پیدا میکند و چین و چروک پیشانی و صورتش نشان میدهد عمر دارد و اندوه و داغ گفتین شما کی هستین و چی جوان او را چنین شکسته و خسته میپرسد: برتر برادر مجاهد! اینـده پرسردست بلند میکنند و میگویند: و در تاریخ ۵۷/۶/۱۸ بشهادت غلامرضا، به مدرسه رفتن و درس – درود برتر پدر مجاهد؛ درود رسیده است. به آرامی کنارش می خواندن و مشق کردن غلامرضا و نشینیم و فاتحه ای نثار شهید جوان امیدهای شیرینی غلامرضا داشت… و اینهمه افسوس میخواین و این کاغذ که بمن دادین مینمایاند میگوید: ما نویسندگان، خبرنگاران و میکنیم و از زن دردمند که من خدامرادبیات هستم. اهل عکاسان مجله جوانان در میان چشمش، از بس گریسته، کاسه خون که اینک در گور سرد و خاموش چیه؟ معلوم میشود حالا اندکی حالش نهاوند و ساکن شهر ری. پسرم جمعیت میگردیم. اینجا و آنجا، شده است سوال میکنیم: جای گرفته است. می بینیم زن تنها بهبود یافته و بخاطر آورده که ما خانم ببخشید، ما خبرنگاران و غمزده، آنقدر اعصابش فرو کوفته محمد علی بیات ۲۴ ساله، مجرد و دسته های دهها هزار نفری مرثیه عزا مجله جوانان هستیم. آیا میتوانید و روحیه اش نامساعد است که قادر کاغذی بدستش داده ایم. بار دیگر راننده بود. داده اند و فریاد بی امان و توام با پیرمرد آهی میکشد و ادامه خودمان را معرفی میکنیم و درباره به بازگوئی سرنوشت جوان شهیدش تنفر و انزجار خود را از کشتن کمی با ما صحبت کنید؟ هدفمان توضیح میدهیم. این بار زن گورستان شهدای هفده شهریور چهره اش تکیده و درهم شکسته، در فرصت مناسب بخانه اش برویم و غریب و تنها با آرامش خاطر بما زن هاج و واج بما نگاه میکند. نیست. از او ادرسش را میپرسیم ت بیگناهان در فضا میپراکنند به – من پانزده سال است که همسرم را از دست داده ام و در این میرسیم. هر لحظه، خانواده های نگاهش بیرمق و سرشار از درد و پای صحبتش بنشینیم. با لحنی میگوید: سیاهپوش سر میرسد و خاکستر داغ و اندوه و لبهایش لرزان است. معصومانه و سرشار از اندوه حتما با شما تماس میگیرم، مدت، بجای گرفتن زن دیگر، از دو بچهام: همین محمد علی و پسر سنگ گور عزیز از دست رفته خود لحظه ای سکوت میکند. انگار میگوید: حتما! و سپس غریبانه بسوی خانه اش دیگرم حسین که در کلاس سوم را بازلال اشک میشوید. آنها آنقدر چیزی نشنیده مجددا سوال خودمان بخدا یادم نیست. آنقدر فکرم براه میافتد در حالیکه ما همچنان راهنمایی درس میخواند نگهداری ضجه میکنند و مویه سر میدهند که را تکرار میکنیم. فقط در یک کلمه پریشونه که نمیدونم آدرس منتظریم که خانواده شهید جوان، کردم. من در واقع هم پدر بچه ها امکان ندارد در آن حالت تاثر شدید جواب مارا میدهد: کجاست؟ میگوئیم:. بشود پای صحبتشان نشست و از شهیدشان غلامرضا فکوری، با تلفن ۳۲۸۳۴۰ و بعد از مکثی کوتاه میافزاید: گفتین شما کی هستین و چی خودمان را بدهیم شما یا شوهر و یا فرزند و یا برادرتان میتوانید با ما بودم و هم مادرشان چون انموقع محمدعلی ۹ ساله بود و حسین یکساله، شرع مقدس اسلام بمن ۔ چند سال داشت؟ کجا شهید شد؟ از او زن و فرزندی هم میخواین؟ باقیمانده؟ چگونه شربت شهادت معلوم میشود اصلا حواسش تماس بگیرید؟ سرجای خودش نیست. در دنیای زن غریب و تنها میگوید: نوشید؟ و… میکنـد. در دنیای دیگری * شهید. غلامرضا فکوری یک گوشه، زن میانسالی آرزوهای رنگین و زیبایی که به که تنها برروی گوری نشسته است پسر جوانش بسته بود. به شبهائی ۔ اگر ما آدرس و شماره تلفن با ما تماس بگیرد. * شهید محمد علی بیات در بخش شمالی مزار شهدای اجازه میداد که همسر دیگری اختیار هفده شهریور، پیرمردی لاغر اندام کنم اما من خودم فکر میکردم که توجه مارا بسوی خود میکشاند. باو اگر این بچه ها بدست زن بابا بیفتند نزدیک میشویم و سرت سلامت از مهر و محبت محروم میشوند و ما نشانی و شماره تلفن مجله را میگوئیم و بعد از خواندن فاتحه، او آدمهای پرعقده، نامهربان و احتمالا روی کاغذی مینویسیم و بدستش را بحرف میکشیم و از شهیدش بقیه در صفحه ۵۱ بله، بدهید! در * جوانان * صفحه ۱۵ * سال ۱۲۰۱
پابپای اختراعات و اکتشافات اتومبیل آرزوها!… این اتومبیل با چشمهای الکترونی میتواند راننده را از وجود خطرات و موانع در جلو و عقب آگاه کند IPGN 850P گلوبندی با امضای مشاهیر عالم عالم! در نمایشگاهی که اخیرا در امضای تعدادی از مشاهیر عالم این اتومبیل واقعا جالب توجه لندن پا شد «انجی» دختر روی آن نقش بسته بود. میباشد… موطلایی زیبای انگلیسی گلو بندی «انجی» بعنوان یک مدل و یک اتومبیل مزبور دارای دو چشم طلانی عرضه کرد که سرو وصدای مانکن ماهانه پنجهزار لیرد درجلو و دوچشم درعقب میباشد که زیادی براه انداخت. استرلینگ حقوق دریافت میدارد مجهز به دستگاه الکترونی میباشد اهمیت این گلو بند در آن بود که که این بیش از حق و حقوق مشاهیر عالم است. که بمحض رسیدن به مانعـی درحرکت و یا نزدیک شدن مانعی به آن در حرکت و توقف، راننده را آگاه میسازد این اتومبیل که «اکینجا» نامگذاری شده توسط شخصی بنام «دیوید جیتنز» در سال ۱۹۶۸ طراحی شد و با یک دستگاه الکترونیکی مجهز گردید. بدنه آن بشكل اتومبیلهای مسابقات و موتور آن از نوع شورلت است. این اتومبیل که اتـومبیل آرزوها نامگذاری شد، سه سال قبل به ثبت رسید ولی فقط یکبار در معابر عمومی آنهم برای نشان دادن حداکثر سرعتش که ۱۶۲ مایل درساعت بود، دیده شد ولی اخیرا این نوع اتومبیل با تعداد زیاد ساخته شد و هر کس پول آنرا داشته باشد میتواند مالک یک دستگاه اتومبیل آرزوها بشود. جوانان * صفحه ۱۶ * سال ۱۲۰۱ عجیب ترین دوقلوهای بهم چسبیده جهان . کسانی بودند؟ €101 KOTA BH PA WWW و حرکاتشان نیز در رقص بیک شکل عجیب ترین دوقلوهای بهم چسبیده جهان، دو برادر از اهالی سیام (تایلند بود. امروز) بودند که بعدها، دوقلوهای بهم – در یک زمان احساس گرسنگی و میکردند و غذا میخوردند و غذایشان هم چسبیده دیگر کشورها نیز معروف به دوقلوهای سیامی شدند. دوقلوهای بهم از یک نوع بود. چسبیده سیامی، در بین اینگونه دوقلوها شدید ترین وابستگی عاطفی و روحی را میل به مطالعه دارند. باهم داشتند. بعنوان مثال : هر دو عاشق رقص بودند و حالات شدند و ازدواج کردند. – در یک زمان احساس میکردند که – هر دو باهم و در یک زمان عاشق * م م موسيقي هیچکا۔ الكترو چگونه صداها- سکه، ، وغيره دا ترجم این هفته شما – «موزیک الکترونی میگذاریم که این اروپا طرفداران بـ آهنگسازان زیادی موسیقی رو کرده | موسیقی، ما همو موسیقی از قبیل – ضرب و… را . بعت میشناختیم و آهنگ این آلات مشخص می میساختند. ۱ مثلا یک کنسرت در که از دستگاههای ارتعاشی، دینام، تعد دیگر از وسایل استفاده کنند و منابع صدای عطسه و – ماشین آتش نشانی نوارهای مغناطیسی و مواقع مختلف بک تجهیزات برقی در بالا قسمتی از م میباشد که مرزهای را شکسته و مرزهای تحرک برای آهنگساز شنوندگان بوجود اور * اعتبار موز استفاده از موز کنسرتها، بوسیله «راک» و نیز ارت اعتبار و حیثیتی چش
قمی یک شکل ساس میکردم موزيك الكترونيكي يا موسیقی ماشینی قرن بیستم! موسیقی متن یکی از فیلمهای «الفرد هیچکاک» با کمک از موزیک الکترونیکی ساخته شد چگونه آهنگسازان با استفاده از صداهای طبیعی مثل عطسه، چرخش سکه، موتور کارخانه، پرندگان، آژیر وغیره آهنگ میسازند؟ ن صدای ترکیب شده و دلخواه پابپای پیشرفتهای همه جانبه عصر فضا دانش روز در خدمت جوانان امروز ترجمه و تنظیم از: محمدرضا خیرخواه این هفته شما را در جریان چگونگی و از طرف دیگر وجود این نوع موزیک موزیک الکترونیکی، و نحوه کاران در موسیقی متن فیلم های تلویزیونی و سینمایی، دلیلی بر محبوبیت آن در بین میگذاریم که اینروزها در آمریکا و اروپا طرفداران بسیاری پیدا کرده و گروههای مختلف موزیک و مردم میباشد. آهنگسازان زیادی نیز به این نوع اهگسازان «موزیک الکترونیکی»، موسیقی رو کرده اند. از زمان پیدایش تجهيزات الکترونیکی را بجای آلآت موسیقی، ما همواره صداهای آلات موسیقی از قبیل چنگ، ویلون، فلوت، موسیقی بکار میبرند. آنها ممكنسبت غرب و… را بعنوان اصوات موسیقی صداها را بوسیله ادوات برقی تولید کنندا میشناختیم و آهنگسازان نیز فقط برای و یا صداهای طبیعی را گرفته و بصورت این آلات مشخص و معین و بر روی آنها الکترونیکی درآورند. باينترتيب میتوانست با این آهنگ و لحن های آهنگ میساختند. اما امروز برای دادن آهنگسازانی که تا قبل از ایجاد موزیک مثلا یک کنسرت در یک تالار ممکنست الکترونیکی، در ساختن آهنگ مجبور به بوجود آورد. در سال ۱۹۴۵ برای موسیقی که از دستگاههای برقی نوسانی و استفاده از نتها و اصرات محدودی بودند، اینک میتوانند بانت ها و اصرات مختلف ارتعاشی، دینام، تعدیل کننده و بسیاری و نوازنده با مهارت و زبردستی خود الکترونیکی استفاده کرد و یکی از صدای ایجاد شده بوسیله آن تغییر میکرد بهترین کارهای او قطعه «قطار» میباشد ر مختلف، قالب های ریتمیک مطلوبی که بطور کامل از صداهای طبیعی قطار آهنگساز آلمانی «کارل اشتـرک که ضبط شده بود و با تغییر و تکه تکه هاوزن» یکی از پیشگامان بزرگ در من یکی از فیلم های «الفردهیچکاک کردن و دوباره وصل کردن آنها ساخته زمینه موزیک الکترونیکی بود که چند از و نامحدودی که (در این نوع موسیقی) * باز سازی صدا دیگر از وسایل برقی و مکانیکی نیز سال پیش هم در ایران و در جشنواره ای صداهای طبیعی از جمله «عطسه» و در اختیار دارند به تالین قطعات بسیار در شیراز، برنامه هایی اجرا کرد) یکی از صدای چرخیدن سکه در حال چرخش و پیشرفت بزرگ دیگری که در و منابع صوتی نیز میتواند کارهای مهم او «سرودها» است که با صدای عطه و با صدای اژیر یک متنوع دست بزنند و دامنه استعداد خود را در موسیقی، در قالبهای مختلف موزیک الکترونیکی بدست آمد، توسعه استفاده از سرودهای ملی ترکیب و ماشین آتش نشانی باشد که بر روی سیستم در باره سازی صدا بود. اولین باضافه دیگر صداهای ضبط شده مثل نوارهای مغناطیسی ضبط شده و در موارد ریتمیک گسترش دهند. مکالمه دونفر، سرو صدا، مراسم به آب دستگاهی که این سیستم دران پیاده شد، نوازندگی پاتکان دست! و مواقع مختلف بکار میرود. «گرامافون» بود که دران از ضبط کارخانه ها، سواحل دریا، پرندگان (که در انداختن کشتی و نیز صداهای خالص تجهیزات مغناطیسی صدا ـ که کیفیت صدا را جنگل پرشده) و دیگر صداها، ضبط شده در سال ۱۹۲۰ مخترع روسی اصرات یاد شده الکترونیکی، ساخته شده است. و سپس به اصوات الکترونیکی تبدیل وزیک الکترونیکی «لنو ترمین» دستگاهی بوجود آورد که بنحو مطلوبی بالا میبرد . استفاده کردند. یک نوازنده بوسیله تکان دادن دستهایش میشوند که گاه این اصوات ماهیت خود در جلوی آن، آنرا مینواخت! این دستگاه * ورود ضبط صوت در موزیک مرزهای موسیقی قبل از خود افتادن، نیز تصنیف کرد. در این نوع موزیک (استفاده از صدای طبیعی) صداهایی از قبیل موتور میباشد را شکسته و مرزهای جدیدی از هیجان و در پایان باید گفت که گسترش روز افزون موزیک الکترونیکی، این ترس را حفظ میکنند و قابل شناخت هستند و الکترونیکی گاه نه. در سال ۱۹۳۰ آهنگسازانی چون «هندمیت» با تغییر سرعت صداهای ضبط . . * اولین کنسرت الکترونیکی! را در دل دوستداران موسیقی سنتی و بزم تحرک برای آهنگسازان و اجرا کنندگان و شامل ۲ تعدیل کننده بود که یکی دارای ارتعاشات معین بود و دیگری ارتعاشات شنوندگان بوجود آورده است نشینان راه داده که نکند موسیقی مختلفی داشت. این آخری ( تعدیل کننده اعتبار موزیک الکترونیکی ماشینی! هم میخواهد خود را در دل مردم استفاده از موزیک الکترونیکی در ارتعاشات مختلف) یک میله یا آنتن داشت که از آن بیرون آمده بود. همینکه همزمان بوجود آوردند. مهندس «پیرشافر» موزیک الکترونیکی – در روز ماشین زده قرن بیستم جا کند که در اکتبر ۱۹۵۲ در موزه هنرهای مدرن» ارکسترهای سمفونی، نوازنده دستهایش را در جلوی این انتن . یکی از اولین کسانی بود که بجای نیویورک بروی صحنه آمد و بدنبال آن جواب نقط باید گفت: خدا نكندا صفحه و گرامافون، از نوار در موزیک اعتبار و حیثیتی چشمگیر به آن بخشیده میآورد و با تکان میداد، آهنگ و لحن * جوانان * صفحه ۱۷ * سال ۱۲۰۱ اولین کنسرت عمومی – با استفاده از شده بر روی نوار، ریتم هایی مختلف و كسرتها، بوسیله گروههای موسیقی تعادل تحرکی چگونگی کاردستگاه موزیک الکترونیکی شکل دادن و ترکیب اصوات نوارهای صدا له جمال همانطور که در این طرح مشاهده میکنید، ابتدا اصواتی که بطرق مختلف بوجود آمده اند، به ضبط میرسند و بعد از تغییرات مکانیکی و تعادلاتی که در آنها داده میشود و ایجاد موسیقی مطلوب، برای شنیدن آماده میگردند. این عکس، آهنگسازی را می بینید که بر روی یکی از دستگاههای الکترونیکی موسیقی مشغول کار کردن و تصنیف موسیقی دلخواه است. وجود ها و ادوات الکترونیکی متعدد و نوارهای ضبط شده صوتی، دستگاه را از گروه نوازندگان و آلات موسیقی بی نیاز | کرده است؛ تبديل وتعديل صوت افزایش – اصوات کاهش اصوات طنين ۲۸ منشاء اصوات صدای الکترونیکی | صدای آوازی – صدای آلت موسیقی صدای طبیعی صاف کننده صدای مکانیکی بود که موزیک الکترونی خود را در دل کرد و به همه نقاط دنیا راه پیدا مردم جا نمود.
آغاز ترجمه کتاب فصل اول بهترین-بدترین وعجیب تر بهترین و مسلط ترین جاءل به جعل کردهیچکس خواهد کرد داوری این کتاب در عجیب ترین نمایش یک اثر نقاش «هنری ماتیس» ۴۷ روز تابلو خود را وارونه نازی دست داشته اند شروع به جستجو کردند و نتیجتا خیلی زود بطرف «میگرن، هدایت شدند «میگرن» در مواجهه با اتهام خیانت و همکاری با نازی ها ـ به اصل ماجرا پرداخت و برای آنها شرح داد که این تابلوها اصلا کار دورمیره نیست بلکه متعلق بخودش می باشد ناگهانی ✓ 9 اما کارشناسان هنری باو خندیدند. حتی وقتی که او توضیح داد چگونه اثر نقاشی را در اجاق حرارت داده است تا شکافهای لازم برای یک اثر مربوط به قرن هفدهم را دران بوجود بیاورد در ادعایش تردید کردند. سرانجام برای آنکه دادگاه و دنیا را درمان اثر « * بهترین یا مسلط ترین داشت که نه تنها بعنوان یک اثر متقاعد کند که واقعا میتواند از جاعل هنری: «هن ون ميكرن» اصیل «ورمیر» پذیرفته شد بلکه از استاد تقلید کند پذیرفت که اثر درمقام خود نقاش بسیار خوبی بود طرف منقدان درحدیک شاهکار دیگری در سبک «ورمیر» بنام ولی بزودی کشف کرد که جعل آثار تحسین شد و برای نقاش فقیر «مسیح درمیان پزشکان، بوجـود دورمیر، نقاش معروف بلندی بسیار ۲۵۰/۰۰۰ دلار همراه داشت آورد. او این نمایش عجیب را پرسودتر از نقاشی آثار اصیل منقدین نمیدانستند که این اثر مطلقا ترتیب داد و سرانجام درمقابـل جهان فروبست. خودش میباشد و پول بیشتری به کار دورمیر» نیست و آن بیچاره از چشمان از حدقه درآمده کارشناسان هنری دردآوری شده ازنام آورانی بدترین نقات جیب او سرازیر می کند وجود چنین اثری هرگز خبر نداشته تابلو را بنمایش گذاشـت بدترین مجموعه هنری: آیا همه چون «بوتیچلی، مایکل آنجلو بیشماری از نا برخلاف دیگر جاعلان آثار است. هنگام اشغال هلند توسط کارشناسان با بکار گرفتن تکنیک هنرمندان بزرگ آثار هنری مذهبی «ورافائل، اثری نیست. درعوض هنری، «میگرن، از کارهای موجود نازیها «ون میگرن، پنج اثر دیگر موضو جدید اشعه ایکس قبول کردند که مرده اند؟ این سئوال باین دلیل آثار برنزی بیشمار ضعیف و باسلیقه رنگ – یک نقاش گت ۱۹۷۴ واتیکان تصمیم گرفت از آثار بچشم میخورد که جاذبه هنریشان قربانی اسحاق درشناخت کپیه نمیساخت بلکه آثار کاملا در سبک دوره میانی دورمیر» نقاشی «ون میگرن، تمام شاهکارهای مورد برانگیخته شد که وقتی در تابستان عامیانه ای از کاهنان سالهای اخیر جدیدی در سبک «ورمیر» بوجود کرد و با قیمت های گزافی فروخت. ادعایش را شخصا نقاشی کرده و میآورد و حتی یک دوره میانی که یکی از این آثار بنام «مسیح و زن متعلق به دورمیر» نیست و ناچار هنری مذهبی قرن بیستم موزه بیش از جاذبه یک سکه معیوب هرگز وجود خارجی نداشت در سبک زناکار» توسط «هرمن گورینگ» از بسكوت شدند «ون میگرن، از کوچکی تهیه ببیند، بهترین نتیجه زمان «لینکلن، نمیباشد و ازهمه نقاش فقيد بوجود آورد که بازهم سران حزب نازی آلمان خریداری شد اتهام خیانت و همکاری با نازی ها بدست آمده مجموعه ای از ۵۴۲ اثر ظواهر هنر الهام گرفته شده از اینکار او برخلاف روش سایر و همین پایان کار «میگرن» را تبرئه شد، اما برای جعل امضای بود که بقول منتقد هنری مجله تایم جاعلین آثار هنری بود اولین اثر بدنبال داشت. پس از جنگ افسران «ورمیر» به یک سال زندان محکوم «رابرت هیوز» عبارتست از یک جعلی پورمیر» که توسط «میگرن» هلندی برای یافتن کسانی که در گردید. اما جاعل بزرگ قبل از آنکه باتلاق صنایع زیبا» درمیان ۲۵۰ بوجود آمد «مسیح در امانوس» نام فروش شاهکار هنری «هلند» به رهبر بتواند از زندان آزاد شود چشم از هنرمندی که آثارشان در این مجموعه درحالی که ابراهی گرم بالای سری ترسیم کرده است فقط یک سلسله دورتهاهای معنا آلمانی حضرت در طفولیت درجا نیست مشغول نو است. * جوانان * صفحه ۱۸ * سال ۱۲۰۱ «چشمه باکچینو منهی دیده میش مسایل نبایستی زیرا که دانسته: برای بوجود آورد که ممکن باشد هرمنـدان مجموعه های – است وجود دارد که تنها ادعای مذهبی بودن آن برج کلیسایی است که در گوشه اثر باصطلاح هنری و چیزی نخواهد خرید – مجموعه احتمالا تخه غریب باقر یک موزه سند عدم توانایی من در برانگیختن حـ بدترین طر انتوان واتو دراز کشیده اش شدن توسط خ بعنوان بدترین | شده است.
عیب ترین جال آثارهنری وقتی اعتراف یچکس حرفش را نپذیرفت! روز تابلو خود را وارونه به نمایش گذاشت و صد هزار نفر آنرا تماشا کردند و متوجه نشدند!… بدترین نقاشی متعلق به یک نقاش هلندی است که صحنه قربانی شدن اسحاق را در حالی که ابراهیم یک نوع اسلحه گرم بالای سر پسرش نگهداشته ترسیم کرده است و یا تابلویی از شام آخر مسیح که روی میز شام فندکهای متعدد بچشم میخورد. منهی دیده میشود هیچکدام از این مسایل نبایستی باعث تعجب شود زیرا که دانسته شده است ماتیکان برای بوجود آوردن این موزه ازهرجا که ممکن باشد و فقط بكاء هدایای رمندان گرداورندگان مجموعه های هری یاری جسته ر چیزی برای این موزه نخواهد خرید هیوز، میگوید «این مجموعه احتمالا بیشتر بعنوان یک است تخه غریب باقی خواهد ماند و نه یک موزه سند درهم و برهمی از عدم توانایی مذهب در سالهای اخیر در برانگیختن حساسیتهای هنری بدترین طرح درمان، اثر انتوان واتر، على رغم را نوسر دراز کشیده اش که در حال تنقی شدن توسط خمتکارش میباشد بعنوان بدترین اثر طراحی برگزیده است. درمان اثر فراتر» از نام آوراني بدترین نقاشی نمونه های یه مایکل آنجلو بیشماری از ناتوانی هنرمندانه نمیباشد و ازهمه لهام گرفته شده از رتهاهای دلله د دارد که تنها ادعای ان برج کلیایی ا ار اصطلاح CEREA ی نیست. درعرض در شناخت موضوعهای هنری همراه یشمار فعف باسلیقه رنگ آمیزی وجود دارد در یک صحنه از «شام آخر یک نقاش گمنام هلندی صحنه دخان سالهای اخیر د که جنبه هرشان قربانی اسحاق توسط ابراهیم را مسیح، که توسط یک نقاش فرانسوی درحالی که ابراهیم یک نوع اسلحه یک سکه معیوب گرم بالای سرپسرش نگهداشته کشیده شده است در روی میز شام کرده است. ترسیم کرده است. «برلین» نقاش فندکهای متعدد بچشم میخورد عکس شماره ۱ عجیب ترین مجسمه از ریچارد شکار مرغابی دارد ترسیم نیکسون رئیس جمهوری آمریکا با بدترین مجسمه در فلورانس ایتالیاست، عجیب ترین ایده هنری، عجیب ترین نمایش یک اثر نقاشی، عجیب ترین اثر نقاشی، عجیب ترین تکنیک نقاشی عجیب ترین عکس بد ترین مجسمه (اروپایی) آلمانی حضرت مریم و عیسی را فرانسوی دیگری دادم وحوا» را در چشمه باگچینو» واقع در باغ در طفولیت درحالیکه یک ویولر بهشت پوشیده با برگ انجیر و «بوبولی، در فلورانس ایتالیا نیست مشغول نواختن است کشیده بیگناه در کنار یک شکارچی ملبس به لباس در حالیکه با یک هفت تیر «بستنی» ساخته شد که خریدار ناچار است همیشه آنرا در سردخانه نگهدارد بقیه در صفحه ۴۲ * جوانان * صفحه ۱۹ * سال ۱۲۰۱ : 4
حجازی که زمانی از سنگر تیم ملی هشدار رهبران ملی و مذهبی و مسائله جوا فوتبال ایران دفاع میکرد از ترس پروین حجازی و روشن از آیت الله طالقانی حمله مردم شهر به شهر میگردد و استمداد نمودند پنهان میشود آیت الله طالقانی طی اطلاعیهای پروین را از اتهامات و اعلام خطری که مجله جوانان درباره عواقب ناخوشایند انتشار تبرئه کرد و دکتر کریم سنجابی حجازی را لیستهای مجعول وبدون امضاء عليه بعضی مقامات وشخصیتهای سیاسی و اجتماعی وسایر طبقات بعنوان اعضای سازمان اطلاعات وامنیت کشور (ساواک) کرد و در شماره گذشته مجله چاپ شد مورد تائید تمام رهبران مذهبی وسیاسی و اجتماعی قرار گرفت و در دوستداران حسن روشن اطلاعیه صادر کردند و برای گروهی از این باره اعلامیه های متعددی منتشر شد. یکشنبه هفته قبل از سوی حضرت آیت الله طالقانی شخصیت بارز ومبارز روحانیت هنرمندان نیز اعلامیه های بی امضاء صادرشده است حتی وسپس از طرف جمعیتها وسازمانهای معتبر ملی اعلامیه هایی در این باره در مطبوعات چاپ شد که اینک بخشی از اعلامیه چسبانده اند، چندین ورزشکار و این راه ریخته نشود این نوع اطلاعیه ها نوعی رد – جوانی و زندگی حضرت آیت الله طالقانی و بیانیه جمعیتهای ملی بنظر خوانندگان گروهی دیگر را ساواکی معرفی خوشبختانه در مورد این کردن میباشد، صمیمانه به اطلاع شمنان دیزینه، خو ارجمند میرسد: کرده اند، هر چند این اطلاعیه ها اطلاعیه های بی هویت رهبران ملی هموطنان میرسانیم که برخی از کینه انتشار اعلامیه ها این روزها تعدادی از برجسته یکی دو تا از این قهرمانان با فاقد هر نوع امضاء و هویتی میباشد و مذهبی مرتب هشدارهای لازم را توزان برای تسویه حسابهای و یا به اسم شخص ترین ورزشکاران و نامداران این مراجعه و تلفن به مجله جوانان از ما اما احساسات برانگیخته شده د به مردم میدهند و خاطرنشان شخصی و انتقام کشی موقع را سیاسی بی رحمانه مرز و بوم به بلاتی دچار شده اند که کمک خواسته اند و تقاضا داشتند تا دلهای داغدار که این روزها بسیار کرده اند که چنین اطلاعیه هایی مغتنم شمرده و در آب گل آلود دنبال زندگی و هستی آنان را بشکلی برای دفع تهمت هائیکه به اینان وارد فراوان میباشد، موجب گردیده تا هر میتواند نوعی خدعه و نیرنگ از ماهی هستند و اینان بدون آنکه به بقیه درصفه هراس انگیز تهدید میکند، اینان شده اقدام نمائیم، البته حتما متوجه کس بهر چیزی مظنون شود و درست سوی افراد شناخته شده ای باشد که برای رهایی از این کابوس دست شده اید که اتهامات وارده به این یا غلط عکس العملی از خود بروز میخواهند انقلاب مردم را بجهت نیاز به هر سو دراز کرده و از همه افراد چیست؟ ساواکی بودن، طی دهد که این عکس العملها باعث از بیراهه بکشند. مردم خوب و با انصاف استمدادمی اطلاعیه و یا اعلامیه هائیکه منتشر دست رفتن زندگی و یا حتی به ما ضمن تأئید و تاسی از شده و بر سر کوچه و بازار قیمت جان بعضی ها تمام گردد، و از دستورات علمای اعلام و روشن پیام انسانی امام خمینی با ملت ایران کجا معلوم که خونهای بیگناهی در بینی رهبران مذهبی که گفته شده اعلامیه بدنبال اعلامیه حضرت آیت الله طالقانی، پنج سازمان معتبر ملی: جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر – جمعیت حقوقدانان ایران – سازمان ملی دانشگاهیان ایران – کمیته دفاع از حقوق حضرت آیت اله طالقانی پس از اشاره به مبارزات ملت ایران زندانیان سیاسی و کانون نویسندگان ایران نیز در بیانیه ای یادآوری کرده اند که غرض واقعی این افراد (منتشر کنندگان میگویند: اکنون در جریان انقلاب عظیم ملت، برهبری امام خمینی اعلامیه های جعلی وبدون امضاء) صاف کردن جاده برای اعمال آشکار رژیم و سرکوب کردن صفوف مبارزان است، در بیانیه آمده مشاهده میشود که افرادی تحت تاثیر احساسات انقلابی خود که در جای خود قابل تحسین وستایش است به تعقیب افرادی میپردازند تحیت به عموم ملت ایران تعالی مطالبی از ایرانم از توطئه ای خطرناک کند گفته اعلامیه هایی بدون امضاء در تهران و شهرستانها منتشر . شود و اشخاص بسیاری را به اسم استبداد و عمال آن و حامیانش همواره در صدد لکه دار کردن که گمان میکنند از دسته جنایتکاران شناخته شده درجه اول میباشند و راسا به مجازات آنان میپردازند. این عمل ممکن است به نهضت حق طلبانه مردم ایران بوده و هستند و بدیهی است که در این راه از هرگونه تحریک ممکن کوتاهی نخواهند کرد. آنان بخوبی از کسانی زیان مالی وجانی برساند که یا اصلا در شناسایی آنان سلواکی و یا عمال شاه تهدید به نفرت عمیق مردم نسبت به ایادی و نوکران استبدادآگاهی دارند قتل می کنند و خانه هایی را با اشتباه شده باشد و یا از افراد معمولی وعادی باشند که مستحق همین بهانه ها سوزانده و به زند همچنین میدانند که خانواده های عزادار و رنجدیده ایرانی که این چنان کیفری نباشند و با فرض استحقاق لازم است که اتهام آنان فرزندان آنان اهانت نموده و آزار روزها تعدادشان بیشمار است عمیقا خواستار مجازات قاتلین اثبات شود، بخصوص که زنان وفرزندان آنان گناهی ندارند و باید داده اند. بطوریکه از ایران اطلاع دقیقا مورد رعایت قرار گیرند. لازم است این نکته را نیز یاد آوری عزیزان خود و متجاوزان به حقوق مردم میباشند استفاده از این داده اند. اعمالی برخلاف اسلام و احساسات شریف و انسانی و برانگیختن مردم به اقدامات انفرادی کنم که رژیم هیچ فرصتی را برای بهره برداری از احساسات پاک انصاف بدون رعایت حرق وانقلابی شما فرو گذار نکرده ونخواهد کرد وشایعات زیادی تلافی جویانه، ساده ترین کاری است که عمال مخفی دستگاه شرعی انجام میگیرد که شاهد بران دستهای ناپاکی درکار پراکنده و کسانی را متهم میکند تا خشم انقلابی مردم را به بیراهه ه با هرج و مرج و ایجاد بان دست مییازند تا پس از آن، دستگاه، با آب وتاب از اقدامات سوق دهد وافکار عمومی را دچار نگرانی نماید واز اشتباه شما انفرادی انتقام جویانه، داستانهای غم انگیز بپردازد و هجوم بهره برداری نماید. بنا به مراتب بالا اینجانب از شما عزیزانم تقاضا وحشیانه قوای خود و قتل و غارت مردم را توجیه کند… وشت نهضت را متهم نموده و شکست بکشند با توجه به حقایق انکار ناپذیری که مشهود و ملموس است دارم که در عین حفظ اصالت وروحیه انقلابی و پیگیری مبارزه وبادر نظر گرفتن اینکه جمعیتهای امضاء کننده، خواستار حکومت مقدس خود تا سقوط رژیم وبرقراری نظام عدل اسلامی از حق و قانون و نظام منبعث از اراده آزاد مردم است همه مبارزان و خویشتن داری و بینش انقلابی نیز برخوردار بوده باشید تا هیچ مجاهدان راه حق و حقیقت راهشدار میدهیم و میخواهیم که از مجالی برای سوء استفاده دشمن ودستگاه تبلیغاتی او باقی نماند. هرنوع اعمال انتقام جویانه فردی و تسویه حسابهای شخصی ۱۳۵۷/۱۰/۱۶ مصادف با ۷ صفر 1399 والسلام علیکم بپرهیزند و بکسانی که این قبیل اقدامات و اعمال را تبلیغ میکنند ورحمة الله وبركاته هشدار داده و آنانرا راهنمایی و ارشاد نمایند. ایران باید بداند که دیات اسلام، جان و مال انسانها نرم شمرده و تجاوز به آن را محرمات عظيمه می داند و کسانی که دست به این نح جنایات زده و موجب ارعاب مردم سید محمود طالقانی می شوند بنظر می رسد از 2 * اعلامیه آیت الله طالقانی ایران فرستاده اند که در زیر بنظر قائد بزرگ اسلام امام خمینی دام ظله پیامی باین شرح به ملت خوانندگان محترم میرسد ۱۰ صفرا بسم الله الرحمن الرحيم جاحهای منحرفی خواهد در پناه هرچ راخ کندریاک کودتای نظامی به مردم مسلمان ایران – این ر انسانی استفاده موظف شرعی • غارت ایموجه ترتیب اشخاصی که می – های مردم تجاوز نمایند جار می رسد ست اجراست که جلوگیری کرد ملت شریف شهرستانها و نص پیمایی و تظاهرات خود ادامه دهند تا رفتن شاه خش شود علمای بیدار خود آگاه مجازات اشخاص مجرم بعد از اثبات محاکم صالحه است – متعارف از خداوند دست جنایتکاران را – والسلام علیک روح الله الموسى
سرشانه هایی شروع کن۔۔۔۔ سرگذشت احمقانه و مبتذل، چه کسی خشک خود را در کوچه پس کوچه های اکبر کجا رفت؟… * خلاصه از شماره های گذشته آن مرد خنده موذیانه ای زد گونه هایش میتواند فکر کند که من برای مبارزه با بی شهر می پراکنند، پرندگان بی توجه به مثل دو بالش پهن و بدترکیب روی چانه عفتی به فروش عفت خود افتادم؟….. ابرهای تهدید کننده که در سینه آسمان تصورش را بکنید؟! خیلی مسخره است! جابجا میشوند روی شاخه های کاج و بازوان خشکیده چنار شادمانه چیک من خواستم جلو مردی که همسن پدرم، اش خوابیده بود ۔ اکبر؟…. آقا اکبرا خدا بیامرزدش…. لون وقتی پول به جعبه ودکا گرفت دیگه تا فامیلم و از همه بدتر پدر شوهرم بود و یکی در هفته پیداش نمیشه!… بمن چشم طمع داشت بایستم و از ناموس درباره قصه سرشانههای وحشت کردم، بلافاصله فهمیدم سرنوشت شرافتم دفاع کنم اما هر قدر بیشتر مرا به مهلکه تازه ای انداخته است مرد جنگیدم بیشتر با . بدرون لجن افتادم، گونه بالشی ادامه داد: مهربان در خاك و خس شما نباید نگران باشین! اون آمیز پدر شوهرم شده بودم حالا یک زن مردیکه الکلی لیاقت دختر خوشگلی مثل متشخص مرفه و مورد احترام بودم؛ اما شما را نداره! من اینجا وسیله ای فراهم چون نخواستم تسليم شوم مرا يكسربه میکنم که پولدارترین و و جهنم انداختند!…. مگر اینجا غیر از جهنم خوانندگان عزیزی که در ۲۲ شماره نوشین ۲۱ ساله و شهره ۲۳ ساله بوسیله اگر مردم تهران نتوانند بسفر بروند ولی حرفش را میزنند. آنشب چهار دختر این قصه را دنبال کرده اند در این شماره زنی بنام ممامان اقدس» مورد بهره کشی | دیارترین مربعا جلو پاتون دراز بکشن است؟ یک جهنم مبتذل، پراز بوی گند و ما نیز در خانه فزهرا سیاده نشسته بودند و در باره عید حرف میزدند. کاملا معلوم بود که آنها در اولین روزهای سال دختری که در یک عشرتکده بنام افتاده نگونبخت ضمن تلاش برای فرار از این | زار بزنن! حیف این چشم و ابرو نیست که مرداب، دلم میخواست یک موجود شریف به پایان سرگذشت شهره یکی از قرار گرفته اند و این چهار موجود و هر کدام ماجرانی عیرت انگیز دارند خانه بدام زن بد نام دیگری بنام «زهرا» | تری به مغازه درب و داغون بپوسه؟… اما حالا بازیچه مردانی هستم که می افتند. در این تلاشها هر کدام قصه | این چشم و ابرو باید خیلی کارها برات خودشان را شریف میدانند اما شرف خود نو نیز زندانی «زهرا» هستند، شب گذشته میرسند و از شماره آینده زندگی خود را میگویند که قصه زندگی | بکنه، خوشبختت میکنم هر چی بخواهی را با پول بما تحمیل می کنند… آنها از داستان سرگذشت خود را آغاز میکند «شهره» در همین شماره تمام میشود و | سفر اروپا، آمریکا، نشست و برخاست با ما تمنای عشق دارند میخواهند در برابر نوشین دومین دختر قصه زندگی «نوشین» از شماره آینده | بزرگون، آدمهایی که رنگ لباسشان به پولی که می پردازند عاشقانه در خودم روز شانزدهم از زیر آئینه و قرآن زهرا آخرین چانه خود را زده بود اگه تا پانزده نوروز اینجا بمونین بنابراین خوانندگان جدید مجله هم ردتون میکنم تاهر جا دلتون خواست نوز هم وقتی را بقراموشی میس میتوانند این قصه را شروع کنند فقط آغاز میشود و خوانندگان عزیز میتوانند | تمام هيكل اکبر الکلی مبارزه!…. آغوششان بکشیم،! تف لـ… من زن بدبختی برینل۔۔ برای اطلاع کلی همه عزیزان یاد آوری اگر هم تا بحال این قصه را نخوانده اند از کشیده محکمی توی گوش آن مرد هستم!… نمیدانم چرا باید بدبخت باشم شهره مثل همیشه دمر روی کاناپه میشد اماخیلی زو میکنم که چهار دختر از ۱۹ تا ۲۳ ساله شروع سرگذشت شهره – قصه را آغاز | زدم و بطرف در دویدم اما دیگر برای حتی علت محکومیت خود را هم نمیدانم . افتاده بود. کتاب تازه ای که یکی از بترتيب رویا ۱۹ ساله، گلی ۲۰ ساله، کنند قرار خیلی دیر شده بود، ضربه ای به ولی بدبختم، دلم میخواست در زندگی مشتریان جوان برایش آورده بود ورق اهونی او را بشدت خودش فرو میرفت مردی مثل پشت گردنم خورد و بعد دیگر چیزی منهم مردی وجود داشت، میزد. «گلی، پاها را تا کرده و زیر چانه شاهرخ، مثل خشایار اما شاهرخ مرد و گذاشته بود و برای رویا میگفت نفهمیدم…. خشایار از ایران رفت تا لااقل بار سنگین فقط مادر بزرگ! اگه اون منو لطان چشماش فریاد میکشید جل الخالق! که غم و شادی – اکبر دردناکی برای دیدن پدر و و مادرم دلم در رويا ضمن اینکه به پرحرفیهای گلی، گوش میدادنامه معمولی هر شیش میشود در اتاقم به رختخواب اکبر، ظاهری آرام داشت، چهره ای قالب بیرون بیاید بیفایده بود، با اینکه نکرده، بیقید، بیشتر از دهانش بوی تند نکنم آنقدر دلم بحال تنهایی های او امدم ولی وقتی چشمم را باز کردم فهمیدم پشت مرزها زمین بگذارد، گاهی بطرز نمیدانم چقدر گذشت تا من بهوش رها کردن مرا در پشت میله های زندان در بپذیره کار تمومه! متوسط، موهای صلب و اغلب شانه تصمیم داشتم دعوت هیچ مردی را قبول عرق کشمش می آمد، هیچوقت سیگارش سوخت که تصمیم گرفتم همراهش بروم یک عشرتکده فروخته است چقدر سینه ق خاموش نمیشد، کمتر به سرو وضع خود او مرا سوار تاکسی کرد و مستقیما را هم مینوشته نوشین کنار پنجره ارزان!…. من در دنیایی زندگی میکردم چنگ میزنم، انقدر گریه میکنم که میرسید. گاهی شاعتها در باره زندگی با بسوی غرب تهران حرکت کردیم، جلو ایستاده بود و از آنجا فضای نیمه بارانی من حرف میزد، خودش میگفت تا کلاس یک کوچه در اطراف خیابان الیزابت، آدمهایش مرا به یک جعبه الکل سفیدی چشمانم هم سیاه میشود اما هرگز فروخته بودند در حالیکه من اگر جرنت ندارم به عنوان یک زن بدکاره – شهر را تماشا میکرد، ظاهرا در استانه – شروع کن؟ دهم خوانده است و بعد بعلت مخالفت زن کوچه ای که مثل یک گربه دزد، دردل بابا از تحصیل بازمانده با وجود این شهر مخفی شده بود پیاده شدیم، وقتی میدانستم اکبر چنین نقشه شومی دارد محیط مقدس خانه آنها را آلوده کنم نوشین خندید نوروز و پهلر باز هم فضای زندگی آن چهار دختر آنقدر گرفته و کسالت آور بود مکمل وارد خانه اگیر شدم و در پشت سرم بسته حاضر بودم سالها کار بکنم و برای همیشه نمیدانم فردای من چه خواهد شد، گاهی کتاب زیاد میخوانده، ازدواج نکرده و که حوصله شان از همه چیز سر رفته بود گرفتین؟- دختر ها باز هم دم – شروع کن! میکنه چرا نمیری یکنی؟ دخترها نوشین – کردند الکل او را جنگیدن! خیال ازدواج هم ندارد چون همین که شد احساس بدی بمن دست داد، حتی بوی نگین و جنگیدن مبارزه کردن، فریاد میجنگم، چنانکه با همه قدریم با همامی شهره با عصبانیت کتاب را بگوشه ای پیچید پرتاب کرد و گفت: بابا به چیزی بگیم! دلم ترکید…. و ناگهان مثل اینکه بیاد چیزی افتاده و بدیتترتیب در ماه بود که نوشیر د شروع کرد کلی هر کرده است، نمیدانستم ممر میخواستم بیدرنگ فرار کنم اما او زین، کتک خوردن پنجه برصورت این و اقدس، جنگیدم ولی چه فایده؟…. بازهم آن کشیدن، باز هم کتک خوردن، له شدن توی چاله دیگری افتادم….. درآمدش از کجاست، چگونه بار زندگی التماس کنان گفت: کبود شدن زیر ضربات مشت… ولی را بردوش میکشد ولی اغلب اوقات دلم خواهش میکنم شهره خانم! اینجا «شهره» در اینجا چنان متاثر شده بود باشد خطاب به نوشین گفت: همه اینها بیفایده بود، یک زن تنها، که بسرعت خودش را باتاقش رسانید، در برایش میسوخت و احمقانه فکر کرده بودم خانه من نیست، خانه یکی از دوستان درمانده، با یک پرونده محکومیت سه که میتوانم زندگی او را از چاه تاریک نزدیک منست، او اغلب جور مرا میکشد را از پشت سربست و چراغ را خاموش ساله در زندان زنان، فرار از خانه شوهر کرد تنهایی بیرون بکشم شاید هم کاملا نیت فقط چند دقیقه ای میمانیم و میرویم و احساس مرا : بخودش درک کرده مرا به اتاق خلوتی برد مثل مطب چه میتوانست بکند؟ بالاخره منهم شدم رویا و نوشین بطرف اتاق شهره بروی چشمانش هم باریده بود یکی از حیوانات فروشی آن قفس دریدند اما گلی آنها را متوقف کرد. بود چون روز بروز خود را ضعیف تر و دکتر محله مان بود. یک میز عسلی وسط سیاه….. ۔ نوشین نوبت توسل… نوشین بطرف شهره برگشت، نگاهش هنوز مات و خیره بود، انگار باران شهر و سه چهار میل در اطراف و یکی در بدبخت تر نشان میداد تا اینکه یکروز با ۔ صبر کنین! کجا میرین؟ بذارین – تمیز کاری؟ سروکله متورم بدیدنم آمد دستها و – نه عزیزم!… قصه زندگیته مکه شهره در اینجا باز هم لحظه ای در گریه بکنه؟ گریه بر هر درد بیدرمون مجله و روزنامه روی میز عسلی وسط پاهایش میلرزید و من حس کردم اتاق بچشم میخورد، او با عجله رفت که سکوت فرو رفت، پک عمیقی به در است! خواهش میکنم بذارین برای قرار نبود یکی یکی قصه زندگیمونو میخواهم او را مثل بچه کتک خورده و دوستش را باتاق بیاورد پنجدقیقه ای سیگارش زد. قطرات اشکی که بارامی خودش گریه کنه… بگیم؟۔۔۔ پیکسی مورد حمایت و نوازش قرار دهم طول کشید تا در اتاق مجددا باز شد اما از چشمان سیاه درشتش فرو میریخت با گلی با هیجان گفت: او التماس میکرد انگشتهایش گرفت، دوستانش به از اکبر خبری نبود، یک مرد کوتاه قدر راست میگه نوشی! خودتو به یکهفته بعد بازهم دخترها توی هال ترس!…. – شهره خانم شهره! خانم شهره! بخانه پیشانی کوتاه با خنده ای مصنوعی وارد کوچکترین و جزئی ترین حرکاتش خیره خانه «زهرا سیاه» زندانیان تازه خود کوچه علی چپ نزن! نوبتی هم باشه نوبت من می اتین؟ من تب کرده ام، میترسم در اتاق شد و بلافاصله صندلی اش را کنار نشسته اند، با اینکه هنوز تقویم فصل تنهائی بمیرم و بدنم بر بگیرد تا سپورها صندلی من گذاشت و نشست بطوریکه شده بودند، در آن لحظه بنظر آنها میرسید زمستان را نشان میدهد اما هوا بوی بهار نوشین در سکوت به دوستانش نگاه که یکی از مجسمه های یخی را . مرا بخاک بسپارند، یادم رفت بگویم که شانه اش وقیحانه شانه گرفته است تهران همیشه از اولین میکرد، انگار میخواست چیزی بگوید اکبر همیشه با احترام مخصوصی با من میشد، با نفرت خودم را کنار کشیدم و فوت کرد و اهی کشید و گفت: بینند، شهره دود سیگارش را بشکم هوا روزهای اسفند بوی بهار میگیرد، سبزی حرف میزد و هر قدر سعی میکردم از این این سی های بهارانه، پونه، نعناع، ترخون بری دشت من بود! یک من سائیده چون شهره سرش داد کشید – چونه بی چونه! بیا اینجا بشین و پرسیدم: – ۔ لوس نکن خو توی این جهنم دره نے شسته موهای بلند – تا کمر گاه میرسید جیک می کنند. زنهای مسن خانواده طبق سنت قدیمی به سبز کردن کلمه ا و کوزه ها می پردازند و هر *** برق – صوم و فریند و بكر ميمات نبود اما چون ” بنظر بلند تر از آنچ رسند عیدی کجا میری ۔۔۔ بفكر نوروز است. بعضی شاید اگر انشب من تسلیم پیشنهاد وقاحت اینکه بیکدیگر میرسند مصرانه لهای خوش ترکیت زودرنجی لواغلب بگوید توصیف و تعیر – آرامی بود در حالیت حرف میزد میگفت ازد آیت آغاز زندگی دختر
نوشته:راعتمادی ی مهربان درخاك وخس کوچه پس کوچه های شروع کن….. آخه من چیزی ندارم بگم!. لوس نکن خودتو! همینطوری که تری این جهنم دره نیفتادی؟….. نوشین آرام و مطیع کنار شهره نشسته، موهای بلند و ابریشتمین سراو که تا کمر گاه میرسید در نور چراغ بطرز یمی به سبز کردن کاسه خوش ایندی برق میزد، نگاهش به نگاه تره ها می پردازند و هر عصوم و فریبنده اهران جنگلهای دور پرندگان بی توجه به نده که در سینه آسمان وی شاخه های کاج و چنار شادمانه جیک ترنهای مسن خانواده طبق دست و بکر میمانست، نوشین دختر بلند روز است، بعضی ها کدیگر میرسند مصرانه قدی نبود اما چون اندامی برازنده داشت – عبدی بنظر بلند تر از آنچه برد، می آمد، مردان او را بیشتر بخاطر چشمان قشنگ کجا میری؟۔۔۔ یران نتوانند بسفر بروند یزنند آنشب چهار دختر لیهای خوش ترکیش انتخاب میکردند خانه «زهرا سیاه نشسته زودرنجی اواغلب دوستانش را بشدت میکرد کافی بود یکنفر بشوخی عبد حرف میزدند کاملا در اولین روزهای سال چیزی بگوید و لو فورا هزار جور مراه هستند، شب گذشته توصیف و تعبیر کند در عشرتکده دختر خود را زده بود ارامی بود در حالیکه گاهی که ازخودش ده نوروز اینجا بمونین حرف میزد میگفت ده از زیر آئینه و قرآن هر جا دلتون خواست ! من یه گوله آتیش بودم! هنوز هم وقتی نگرانیهای خیالی خود را بفراموشی میسپرد یکپارچه شیطنت میشه در روی کاناپه میشد اماخیلی زود و دوباره توی لاک به تازه ای که یکی از خودش فرو میرفت و گرد اندوه چشمان رایش آورده بود ورق اهوتی او را بشدت تغییر میداد در آن را تا کرده و زیر چانه لحظات چشمانش قهوه ای میزد و شهره ی رویا میگفت فریاد میکشید بزرگ؛ اگه اون منو ـ جل الخالق! تو تنها موجود هستی که غم و شادی رنگ چشمهاتو عوض اینکه به پرح فیهای میکنه چرا نمیری با مجله ها مصاحبه د نامه معمولی هر شبش بکنی؟ دخترها نوشین را در دایره کوچکی نوشین کار پنجره حبوس کردند آنجا فضای نیمه بارانی یکرد. ظاهرا در استانه – شروع کن؛ شروع کن؟ ز هم فضای زندگی آن نوشین خندید ۔ مگه مسابقه فوتباله که دم گرفته و کسالت اور بود 9 همه چیز سر رفته بود گرفتین؟۔۔۔۔ کتاب را بگرشهای دختر ها باز هم دم گرفتند شروع کن! شروع کن!۔۔۔۔۔۔ ی بگیم! دلم ترکید… و بدینترتیب در نخستین روزهای اسفند اینکه بیلا چیزی افتاده ماه بود که نوشین قصه زندگی خود را شین گفت: شروع کرد نوس۔۔۔۔۔ ه شهره پرگشت، نگاهش از شماره بود. انگار باران شهر سم باریده بود آینده آغاز قصه یگه نوشی! خودتو به زن؛ نوبتی هم باشه نوبت قصه زندگیت، مگه یکی قصه زندگیمونو زندگی دومین سوت به دوستانش نگاه میخواست چیزی بگوید دختر داستان داد کنید بیا اینجا بشین و :
این مرد خطر پیشه! بطوریکه ملاحظه می کنید «جین» با اتومبیل مشتعل به پرواز درآمده است. این مرد فرانسوی با اتومبیل مشتعل بحرکت در می آید! ۲۰ سال پیش مجین سانی، فرانسوی و آنقدر شهرت و ثروت بدست آورد که LEE بعنوان «خطر پیشه کار خود را آغاز کرد امسال بیستمین سال کار خود را جشن گرفت ضمن آنکه دویست شاگردش هم در جشن شرکت کردندا کار وجین، اینست که در داخل که آتش گرفته است قرار اتومبیلی در آن تعلیم می بینند و در جشن بیستمین دادند که از استاد دست کمی ندارند ولی | میگیرد و با همان اتومبیل، از روی آسیبی دیده باشد از اتومبیل مشتعل سال فعالیت وی شاگردانش هم دست به هنوز کسیکه بتواند با اتومبیل مشتعل در سکوی مخصوص به پرواز در میآید و خارج میشودا بداخل چندین اتومبیل قراضه و فرسوده فرود میآید و بدون اینکه کوچکترین یافته حالا کلاسی دارد که دویست شاگرد دوچرخ حرکت میکردند ایستادند و جین به بمب متحرک شهرت یک ردیف، با اتومبیلهایی که فقط روی نشان ن LAS اخيرا عده ای از مردم آمریکا درباره ملاقات با ارواح تجربیات و نظریات کرده شدت عصی بهم میخوردند و بر متفاوتی در اختیار مجلات گذاشته اند که از آن میان یکی از خاطرات را بنقل خانه همیشه بوضع از یک مجله آمریکایی برای شما منتشر میکنیم بی آنکه آنرا قبول یا رد کنیم گوینده خاطره میگوید به محض اینکه تابستان گذشته به خانه جدیدمان اسباب کشی کردیم . عملیات حیرت انگیزی زدند از جمله در میان چندین اتومبیل فرود اید در دنیا فقط | احساس کردم کسی مراقب من است و در حالیکه سرگرم کارهای روزانه ام میباشد یکنفر و آن، جین سانی فرانسوی است! MURAT MURAT ID: جنجالی که از چار خاطرات مرد روحی که مراترد اما در عوضی زند پسرم را نجات دا «جانی ویسمولر» که روزی با نام تارزان قهرمان را بکلی آلوده و دکرکون | تارزان قلب هزاران تماشاچی سینمارا ب کرده است. من بابرادرم در مورد این فیلم | لرزه در آورده بود اکنون، بیمار و بدون حرف نزده ام اما همینقدر میدانم که چنین پول با مغزی که آسیب دیده و یک کاری هنگامیکه پدر بشدت مریض است | رسوایی بزرگ که نام خانوادگیش را در بسیار بیرحمانه است. او نام نیک پدرمان | معرض خطر تنگ قرارداده با مرگ دست را بنابودی کشیده است و چه چیزی جز نام | و پنجه نرم میکند. قهرمان شنای المپیک نیک برای پدر باقی مانده بود؟. مردم باید وبت عضلانی سینما اکنون ۷۴ سال دارد بدانند که «جانی ویسمولر» نه تنها و در آستانه مرگ در بیمارستانی در ارتباطی با این فیلم ندارد بلکه حتی لوس آنجلس بسر میبرد. چیزی راجع به آن نمیداند. در حالیکه غول ۱۹۰ سانتی سابق ۳۸ ساله «ریسمولر» در سینما در نهایت شجاعت با مرگ میجنگد گفتگویی با خبرنگاران قبول کرده است | زن و دختر وفادارش سعی میکنند که که این فیلم بسیار کثیف است. اودراین | رسوایی بزرگی را که پسر خانواده با مورد گفته است. شرکت در فیلمهای زشت سکسی برای این فیلم دراروپا ساخته شد و قرار خانواده بوجود آورده از او پنهان دارند بود فقط در کشورهای اروپایی بنمایش در این فیلم که کپیه مسخره ای از فیلمهای اید حالا نمیدانم چطور شده که ناگهان از تارزان است بنام «تارزان خجالت جنگل آمریکا سردرآورده است. من ترجيح | نامیده میشود و پسر «جانی ویسمولر» میدادم این فیلم در همان اروپا باقی | بعنوان هنرپیشه اول فیلم یک رل شنیع بماند، بخاطر اینکه بدون تردید اینجا شرم | فیلم های تارزان را بطور حقارت آمیزی رفت.داستان غم | سکسی را در آن بعهده دارد. این تقلید که بزرگی برای انگیز زندگی تارزان «لیزا» دختر «جانی ویسمولر» گونه | مسخره کرده برای «ماریا» زنی که پانزده بزرگ سینما از چهار سال پیش | پدررا میبوسد و ماریا همسرش با لبخند تصویری از «جانی ویسمولر» در به این صحنه مینگرد سال ۱۹۳۶ هنگامیکه فریادهای او جنگل را بلرزه در میاورد. سال است با «جانی ویسمولر، زندگی هنگامیکه بعنوان مهماندار در یکی از میکند و دختر آنها «لیزا» بشدت تکان هتلهای بزرگ «لاس و گلس» کار میکرد و هنگام کار استخوان رانش شکست دهنده بوده است. روبرو بوده است. سال گذشته بمدت سه گفتند که بود و از راه تغذیه میشد. این «لیزا» به خبرنگاران گفته است: آغاز شد ولیزا» دختر «جانی، میگوید: اوبطور مداوم با عمل جراحی و بیماری در بخش مراقبتهای مخصوص بستری ۔ اگر پدرچیزی راجع به این فیلم – پس از این حادثه بپدرم بشنود قلبش بشدت خواهد شکست این برای این شغل خیلی پیر است و باین ماه اونه میتوانست چیزی بخورد و نه بیماری باعث شد که قسمتی از مغز او فيلم بشدت فیلم کثیفی است و تصویر ترتیب او کارش را از دست داد. پس از آن * جوانان * صفحه ۲۲ * سال ۱۲۰۱ قادر بود حرف بزند. در تمام این مدت او بقیه در صفحه ۴۲ صدای تلویزیون – دست زده باشد تا لت سعی میکردم بخودم زائیده تصورات من مارس گذشته واق تجربه کردم. آخر . تخخوابم دراز ک صدای قدمها و بد تعقییم میکند هر کار میکردم نمیتوانستم بر این احساس غلبه کنم و این مساله مرا های سنگین کسی خودم فکر کردم که این تصویر واقعی و بسیار وحشتناک از زندگی است تارزان سلطان جنگلهادربستر بیماری مرد عضلانی – تارزان پسر جنگل – قهرمان شنای المپیک این روز ها در نهایت شا یک «شبح»ب بدبختی و در تهدید اعمال شرم آور پسرش، آخرین روز های حیات را . می گذراند .. از آن همه گوشت و عضله چیزی جز یک شبح باقی نمانده است. این عکس از «جانی ریسمولر» درروی تختخواب بیمارستان گرفته شده است.
لی که از چای خاطرات مردم از ملاقات با ار واح بر پا شده است مرا ترساند در عوض زندگی رم را نجات داد! بیماری تبدیل به ح»شده است مردم آمریکا درباره ح تجربیات و نظریات بشدت عصبی کرده بود. درها بدون دلیل يار مجلات گذاشته اند بهم میخوردند و بزرگترین اطاق خواب کی از خاطرات را بنقل خانه همیشه بوضع عجیبی سرد بود بارها یکاتی برای شما منتشر صدای تلویزیون بدون آنکه کسی بان ترا قبول یا رد کنیم دست زده باشد تا آخرین درجه بلند میشد. سعی میکردم بخودم بقبولانم که همه اینها گوید نکه تابستان گذشته به زائیده تصورات من است. تا اینکه در ماه خانم «لیندا دانز» پس از آنکه پسرش بکمک روح از مرگ نجات پیدا کرد از شبح در منزلشان احساس ناراحتی نمیکند اسباب کشی کردیم مارس گذشته واقعه وحشت آوری را ی مراقب من است و در تجربه کردم. آخر شب بود و من روی تختخوابم دراز کشیده بودم ارهای روزانه ام میباشد کار میکردم نمیتوانستم لبه کنم و این مساله مرا های سنگین کسی را از راهرو شنیدم. با بیدارم. همانطور که با چشمهای از حدقه در آمده به راهرو خیره شده بودم نور سبز بزرگتر شد تا آنجائیکه همه راهرو را خودم فکر کردم که خواب می بینم، اما که ناگهان صدای قدمها و بدنبال آن صدای نفس میدانستم که چشمهایم باز است و کاملا رنگی را دیدم که از در باز اطاق خواب بدرون تایید نور سبز رنگ بزرگ و روشن کرد. با خودم فکر کردم، خدای من این دیگر چیست؟ ناگهان شبح زنی بسیار وحشت زده بنظر میرسید در میان نور ظاهر شد. زن مانند کسی که چیز وحشتناکی تعقیبش کرده باشد می دوید. او زن زیبایی بود که ۳۰ ساله بنظر میرسید، موهایش مشکی بود و کفشهای پاشنه بلند به پا داشت. من نمی توانستم چشمهایم را از او برگیرم مثل این بود که یزی مرا مجبور میکرد باو نگاه کنم من وحشت زده تر از آن بودم که بتوانم فریاد بكشم. بالاخره شبح ناگهان نا پدید : سرمای عجیبی اطاق را فرا گرفت. در اوایل ماه مه وحشتناک ترین و در عین خال زیباترین تجربه من با ارواح اتفاق من مشغول تماشای پسر نه ساله ام «یوجین» بودم که با توپ در جلوی منزل بازی میکرد. ناگهان توپ به میان جاده اقل خورد و «یوجین» هم بدنبال آن درید ولی غفلتا پسرم در جایش میخکوب شد افتاد و فریاد کشید: مامان من نمیتوانم تکان بخورم کسی مرا نگاهداشته است. بمحض اینکه این کلمات از دهن پسرم خارج شد اتومبیلی که کنترلش را از دست داده و با سرعتی غیر قابل باور در حرکت بود از پیچ جاده پیچید. اگر پسرم از عرض جاده گذشته و دنبال توپ رفته بود بدون تردید کشته شده بود اندکی پس از این ماجرا شنیدم که قبل از ورود ما باين منزل زن و شوهری در آن زندگی میکرده اند که پسر نه ساله شان را در یک حادثه اتومبیل از دست داده بودند. از همسایگانم پرسیدم که زن همسایه چه شکلی بود و قیافه ای که آنها برایم ترسیم کردند با روحی که در برای تبلیغ اجناس، در دنیای غرب، های آن فیلم برداری کرده است! البته بین راهروی منزلم دیده بودم کاملا مطابقت چه کارها که نمیکنند. مثلا برای اتومبیل، راه، در اتومبیل باز شده و ستاره سینما گفته شد که پس از مرگ هر فکری برای تبلیغ کنندگان جالب است بداخل آب سقوط کردم صدمه ای هم ندیده پسر بچه مادرش بطرز اسرار امیزی حتی اگر سقوط یک اتومبیل از یک است ولی بهر حال بزودی ما شاهد آگهی ناپدید شده و شوهر با شلیک یک گلوله تبلیغاتی همراه با فیلم خواهیم بود که بما به زندگی خود خاتمه داده بود. از آن پس ابشار بلند باشد! کارخانجات فیات، امسال دست به میگوید: فيات بخرید چون فیات از دیگر راجع باتفاقات مرموزی که در تبلیغ جالبی زده باین ترتیب که یکی از آبشار هم سقوط میکند و آسیبی نمی بیند؟ منزلمان میافتد احساس نگرانی نمیکنم. عکسها، از شماره یک تا سه، بترتيب ستارگان سینما را استخدام کرده و در این چیزی که با ما و در میان ما زندگی داخل اتومبیل قرار داده و از یک آبشار لحظات سقوط اتومبیل را نشان میدهد. داشت. بمن من میکند هر چه که باشد بنظر ما فرشته نجاتی است که زندگی «یوجین» را نجات شش متری بزیر انداخته و از تمام صحنه داد شت و عضله چیزی جز نده است. این عکس از تخخراب برای تبلیغ اتومبیل چه کارها که نمی کنند دروی شده است * جوانان * صفحه ۲۳ * سال ۱۲۰۱
بمناسبت آغاز سال ۱۹۷۹ معروف ترین پیشگویان جهان راجع به حوادث آینده شخصیتهای معروف برد. زنگهای ازدواج دوباره برای «شر» بزودی سیگاری کاملا بی خطر کشف خواننده معروف بصدا در خواهد آمد و این بار او با همسر سابقش «سانی» پیوند دوباره خواهد بست. این ازدواج موقعیت خواهد شد. «ژاکی اوناسیس» با یکی کاری هر دوی آنها را بهبود خواهد بخشید. * پیشگوی هالیوود از ثروتمندان خاور میانه ازدواج «کرینا کینکیده پیشگوی معروف هالیوود که مورد مشورت بسیاری از خواهد کرد. منابع ذخیره ای فراوان سرشناسان هالیوودی است میگوید: نفت در غرب آمریکا کشف خواهد شد « مایکل داگلاس» دنیای هالیوود را به خود اختصاص خواهد داد. او بابازی در یک سریال موفق جدید و ارائه یک آلبوم آهنگ موفقیت را از آن خود خواهد و یکی از ستارگان معروف با کرد. از نفت توسط یک دانشجوی زمین موجودات فضایی تماس برقرار خواهد کرد. این پیشگوئیها نمونه ای از دهها | پیشگویی است که توسط هشت تن از معروف ترین پیشگویان جهان راجع به اتفاقاتی که درسال آینده یعنی سال ۱۹۷۹ میلادی جهان را تکان داده ر درزندگی شخصیتهای معروف تغییرات اساسی بوجود خواهد آورد انجام گرفته است. «شان رابینز» کسیکه حادثه تلخ هوایی جمبوجت ترکیه را که درسال ۱۹۷۴ اتفاق افتاد و منجر به کشته شدن ۳۵۴ نفر شد پیش بینی کرده بود میگوید: یک کمپانی تهیه کننده توتون اطرافیانش را در وحشت فرو خواهد برد، بزودی اعلام خواهد کرد که موفق به اما سه هفته بعد او را در حالیکه بعنوان کشف سیگاری شده که مزه و طعم یک کارگر ساده درجایی مشغول بکار سیگارهای امروزی را دارد بدون آنکه شده پیدا خواهند کرد! این ماجرا بدليل کوچکترین خطری برای سلامتی داشته اینکه «راک هودسن» مورد حمله بیماری باشد. این موضوع مورد تایید اداره فراموشی قرار میگیرد اتفاق خواهد افتاد. بهداشت هم قرار خواهد گرفت. «ژاکی اوناسیس» درماه فوریه با «راک هودسن» هنرپیشه معروف اعلام خبر ازدواج پنهانیش با یک هنگام تهیه یک فیلم ناپدید شده پلیس و ثروتمند نفتی خاورمیانه که ماهها قبل صورت گرفته دنیا را در بهت و حیرت فرو خواهد برد. * پیشگوی نیویورکی «فردیک دیویس» پیشگوی نیویورکی که نام چهارتن از پنج برنده اسکار سال قبل را بدرستی پیش بینی کرده بود. میگوید: «لورن گرین» هنر پیشه فیلم «جنگ کهکشان» باموجودات فضایی که توسط یک سفینه از سیاره دیگری بزمین خواهند آمد تماس برقرار میکند. علی کلی، بوکسور معروف از طرف پرزیدنت کارتر بعنوان یک دیپلمات آمریکایی به نقاط مختلف سفر خواهد کرد و از یک حادثه سوء قصد که توسط سفید پوستان افراطی علیه او ترتیب داده خواهد شد جان سالم بدر خواهد «مایکل لندن، مجبور خواهد شد برای در غرب آمریکا منبع حیرت انگیزی نجات این سریال از مردم عذر خواهی کند. * جوانان * صفحه ۲۴ * سال ۱۲۰۱ شناس کشف خواهد شد. این کشف «سوزانا سامرز» سمبل سکس درمنطقه ای که قبلا تصور میرفت کاملا هالیوود بطور ناگهانی محبوبیت خود را خالی از هرنوع ذخیره زیرزمینی است از دست خواهد داد. «سوزانا» برای نجات اقتصاد آمریکا را دگرگون خواهد کرد. از این گرفتاری با کارشناسان بسیاری این ذخیره نفت میتواند هفتاد درصد مشاوره خواهد کرد اما بنتیجه نخواهد مصرف سوختی آمریکا را برای ده سال رسید و بالاخره دست بکاری خواهد زد که تامین کند. موفقیت حتمی او دران رشته است و این ميليونها تماشاچی سریال خانه رشته چیزی جز روابط عمومی نمیباشد. کوچک از دیدن یک صحنه سکسی * جان کندی در دنیای نمایش «لوری برادی» ستاره شناس معروف در یکی از فیلمها حیرت زده خواهند شد و که کناره گیری نیکسون را پیش بینی کرده بود میگوید: ۔ جان کندی کوچک به دنیای نمایش روی خواهد آورد و هر چند با مخالفت ته مجله خوب و مردم شدید مادرش روبرو خواهد شد علی رغم ابونه مجله شما میبن این مخالفت در دنیای رقص و آواز به خاطر دریافت مرت موفقیت بسیار دست خواهد یافت. «دنی از مونده دوبار از طرف آدم ربایان مورد تهدید جدی قرار خواهد گرفت و برای جلوگیری از اقدامات آنان ناچار خواهد شد گاردی از محافظان سرسخت برای خود تهیه ببیند و باین متشکرم، میدانم که به همه رسیدگ حداکثر سعی از مدتها پیش شما با سیگار بوده درش د خواهد شد. ترتیب ارتباط او با تمام اشنایاتش قطع ربط پیدا میکند، د پیش ازدواج کردم، پرنس چارلز بطور غیر منتظره ای ازدواج انتقاد آنها ت خواهد کرد. ملکه «الیزابت» با این ازدواج نظر موافق نخواهد داشت ولی پس از این ازدواج از سلطنت کناره گیری کرده تاج و تخت را به پسرش واگذار خواهد کرد یک زلزله وحشتناک سان دیاگوری کالیفرنیا را در حوالی کریسمس و سال نوخواهد لرزاند در این زلزله تعداد بیشماری از مردم کشته خواهند شد. «چریل لاز» هنر پیشه سریال فرشتگان چارلی با گردانندگان این برنامه اختلاف پیدا کرده در لاس وگاس به اجرای یک برنامه «شو» دست خواهد زد. در آوریل آینده یک سفینه بدون سرنشین که به فضا فرستاده میشود هنگام بازگشت در بیابانهای آمریکا منفجر خواهد شد و تحقیقات نشان خواهد داد که سفينه حامل دلایل قوی بر وجود زندگی در سیارات دیگر بوده است. اعتمادی امیدوارم که سلا را از فرسنگها فاصله و اقیانوسها بپذیری زمین از آمریکای ش مهربان، با تو حوب حبت میکند به این سرز داری همه خویشان به یک میباشم با این وجود – خود ن سرفه های بدون دلی راجعه به دکتر مت دچار بیماری تنگی که این نامه را مین سیگار در او وقت نوع را با خو به علت عشق پیام دختر ، مظه ب اعتمادی عزیز رخصت بده اصل مطلب سرد خرید به ساری – خیابانهای این شهر سخت مرا از رده – شدم. قضیه از این روستایی از یکی ساری برای خرید – حرفهای رکیک شرم اور چند جوا مواجه شده بودند چکمه های گل الو دختران ایراد گرفت باران کردند اعتمادی جار بعضی از این جوان سرشان تقویت م
انتقاد و پیشنهاد آنها که «زهر» بمردم تعارف می کنند اعتمادی عزیز سلام. از پذیرفتن آن میباشد. را از فرسنگها فاصله و از آنسوی دریاها امیدوارم که سلام گرم و صمیمانه ام بهرجهت بعد از مدتها تلاش من و برادر ارجمندم اعتمادی عزیز: سلام چندی پیش برای تماشای فیلم معجزه می شنیدم تا آنجا که من گوش کردم دختر تلاش شما در مجله موفق شدم تا او را به | گرم و صمیمانه مرا بپذیر، اینکه سیب بخاطر هنرمندانش به سینما آسیای کاملا مطیع آقا شدند من که صندلی جلو و اقیانوسها بپذیری آری من از انسوی ترک سیگار تشویق کنم، شوهر عزیزم | مزاحمتان شده ام من چون نمی توانم تهران رفتم درست در صندلی پشت سر آنها نشسته بودم کنجکاو شدم که نگاهی زمین از آمریکای شمالی با تو اعتمادی هم تلاش خودش را کرد، و سیگار و چیزهایی را که می بینم تحمل کنم این من دختری به سن ۱۷ الی ۱۶ ساله نشسته کرد ولی درست سه ماه از این به پشت سرم بندازم ولی از منظره ای که خوب و مهربان، با تو که قلبی مانند آئینه نامه را بحضورتان تقدیم – می کنم اول داری صحبت میکنم، در حدود یکسالی بود و معمولا این سینما جای سیاهی دیدم آنقدر ناراحت شدم و شرم دارم جریان میگذشت که یکی از دوستان به سئوالی از شما دارم چرا بعضی مردم لشکر های سینمای فارسی هست موقع بنویسم چه دیدم بلافاصله از سینما خارج تر است که به این سرزمین آمده ام و دور از ديدن ما آمد و فقط با یک کلمه و یک | اینقدر نامهربانند چرامیخواهند خواری شروع فیلم یکی از همین هنرمندان آمد شده و با حالت ناراحتی به کلبه کوچکم توی سالن کنار دختر نشست و یکدیگر را ببینند من که چیزی ندارم به حرف رفتم و ساعتها بحال آن دختر بیچاره را | مردم بدهم جز مهربانی و محبت چون من را با دختر باز کرد دختر هم طرف گریستم و حالا از قول خودم میگویم ای همه خویشان به یک زندگی ساده مشغول میباشم با این وجود هنوز دست از خواندن و تعارف بیجا تمام زحمات من و شوهرم یکسون را پیش بینی چک به دنیای نمایش . و هر چند با مخالفت و خواهد شد علی رغم ی رقص و آواز به خواهد یافت. دوبار از طرف آدم ه جدی قرار خواهد مجله خوب و مردمی شما نکشیده ام و بر باد داد، به این معنا که در همان هنگامی | خیلی تنها هستم هیچکس را ندارم ولی راشناخت خلاصه موضوع بادختر قرار برادر تو که در فیلمها نقش نامردی بازی آبونه مجله شما میباشم قبل از هرچیز به که دوباره یک سیگاری سابق هوس وقتی خودم راتوی مردم می بینم همه را داد بست که او را به یک کارگردان میکنی نمیشه در زندگی واقعی مهربان و سیگار کشیدن میکند به شوهرم سیگار | برادر و خواهر های واقعی خودم میدانم معرفی و آن را بقول خودش یک ستاره مرد باشی متشکرم، میدانم که هزارها نامه داری که تعارف کرد چون دوست خیلی صمیمی اصل موضوع را عرض کنم، خدمتتان، معروف کند و این حرفها را هم من بخوبی تهران ـ علی حیدر دوگانه ای خاطر دریافت مرتب مجله از شما باید به همه رسیدگی کنی این است که حداکثر سعی میکنم تا نامه ام کوتاه شود بود شوهرم نیز در رو در بایستی گیر کرد یری از اقدامات آنان گاردی از محافظان من از مدتها پیش دورادور شاهد مبارزه آن روز سیگار کشید، و سیگار کشیدن همان و پیشرفت بیماری همان و – تهیه ببیند و باین شما با سیگار بوده ام و آن را ستوده ام همانطور که گفتم الان در بستر بیماری تمام آشنایاتش قطع ربط پیدا میکند، در حدود یکسال و نیم پیش ازدواج کردم، و دختری بیست ساله سعی اش را کرد ولی دردم از آدمهای الآن هم یک دختر نازنین ۴ ماهه هستم و دارم در حدود شش ماه پیش متوجه سرفه های بدون دلیل شوهرم شدم،بعد از دوست نما است از اونهایی که زهر به یکدیگر تعارف میکنند و به خورد هم آخه که میدانی فلانی در حال ترک است چرا تعارف راهنمایی کشور میدهند، بی مروت تو نیاز آموزش و پرورش برطرف شده بود، عوض همکاران و همکلاسیهای ما که در ما فارغ التحصیلان خرداد ماه ۱۳۵۶ مراجعه به دکتر متوجه شدیم که شوهرم میکنی؟ ها!! چرا؟ و آنوقت پیروزمندانه دانشسرای راهنمایی که با سپردن تعهد مگر دولت برای هر یک از ما مبلغی شهریور ماه تمام کرده اند کاملا بردروس دچار بیماری تنگی نفس میباشد اکنون میگویی من هم میخواهم این عادت را بیماری است، بعد از مدتی که من حالات کنار بگذارم، پس چرا دوباره دیگران را که این نامه را مینویسم شوهرم در بستر معادل ۵۰ هزار تومان صرف نکرده بود پنج سال خدمت در آموزش و پرورش و مسلط هستند و این جز یک سرشکستگی استفاده از حقوق کار آموزی در مدت سرخوردگی چیزی دیگر برای ما اگر ارتش احتیاج به درجه دار داشت پس شوهرم را سخت زیر نظر گرفتم متوجه در چاه می اندازی آه اعتمادی عزیز آنقدر نخواهد بود، تمنای ما جوانان از آن سردبیر دانشجویی در اختیار آموزش و پرورش چرا دیپلمه ها را که برایشان درجه دار اثر سیگار در او شدم، به این معنا که دردم زیاد است که گفتنی نیست تو را به خدا تو به این آدمها شدن یا سپاهی فرق نداشت سپاه دانش گرامی که خود را واقعا خامی جوانان درست هر وقت که سیگار میکشید حالش قرار گرفتیم و همانطور که مستحضر کرد و مارا که بستگی حیاتی به آینده ماز میدانند این است که این مسئله را با هستید بعلت کمبود معلم طرحی پیاده شد رو به وخامت میرفت، این حرفی نمیتوانم بزنم الان مدت ۳ شب بگو چیزی که من داشت درجه دار. آن دانشجویان خدمت مقدس موضوع را با خود او در میان گذاشتم است که شوهر عزیزم مدام سرقه میکند. مسئولین آموزش و پرورش در میان در سربازی را با گذراندن ۷۰ روز دوره این را جزیک ندانم کاری و سهل بگذارید و از آنها توضیح بخواهید ولی به علت عشق شدید به سیگار مانع شیرین مهین پو . نظامی گری بقیه در سال را در اختیار انگاری مسئولین امر چه چیزی میتوان بازخواهشمندیم از آنها بخواهید تا پنداشت جز یک تبعیض چه چیز دیگر آموزش و پرورش محلشان بتدريس به 9 انتقاد و پیشنهاد انتقاد و پیشنهاد چرا با مردم از روی جوانمردی رفتار نمیکنند ؟ یک سفینه بدون ستاده میشود هنگام ی آمریکا منفجر ت نشان خواهد داد که قوی پروجود زندگی اکنون خودم دردی دارم که به آن موضوع است، من از شوهرم گله ندارم او حداکثر تقاضای فارغ التحصیلان خرداد ۵۶ دانشسرای شاید یک برنامه ای ترتیب بدهند تا است که نتیجه آن جز یک عقده دردلمان عصرها در خدمت آموزش و پرورش مشغول شوند، این طرح برای چندین سر منتظره ای ازدواج پیام جوانان زیراب برای جوانان دوره قبل از ما و بعد از ما و حتی فارغ چیزی دیگر باقی نخواهد گذاشت بعد از محل خدمتمان قرار بگیریم تا لااقل التحصیلان شهریور ماه ۱۳۵۶ به مرحله ۹ ماه از اتمام دروس دانشسرا به خدمت آمادگی برای تدریس پیدا کنیم اعزام شدیم جمعا تا منقضی شدن خدمت اجرا در آمد و نتیجه مطلوب گرفته شد یا تقدیمات فاتقه، از طرف فارغ ما ۲ سال و ۹ ماه می شود که ما دروس التحصیلان خرداد ماه ۱۳۵۶ دانشسرای جدید را در دانشسرا فرا گرفته ایم و معلوم راهنمایی کشور است که دیگر هیچی بیاد نداریم در 3 ساری: ما دختران زحمتکش روستائی مگر ما ایرانی نیردیم مگر در زمان – ولی نمیدانم دوره ، مظهر شرف هستند نباید بآنها متلك كفت نامه ای از یک دختر تنها اعتمادی عزیز دوست همه سلام. میبینم؟! سکوت محض سکوت در برابر دیگران کوچک و بی ارزشم. من الان که دارم این نامه را مینویسم در حزن انگیز. حتی حس میکنم ماشینی که انسان خوش قلب و خون گرمی هستم و اعتمادی عزیز سلام مطلع هستید مازندران سرزمینی است محل کارم هستم، در اطاقی مشرف به چند روز است در جلوی خانه سفیدی که فوق العاده حساس ممکنه گاهی عصبی رخصت بده بدون مقدمه چینی به رطوبتی و اکثرا باران می بارد و بیشتر | خیابان ساکت و خلوت. من بخوبی از پارک است تنهاست، این کاملا از بشوم ولی دروتم پر از مهربانی و بخش لیزابت» با این ازدواج اصل مطلب بپردازم: چندی قبل برای جاها بخصوص روستاها پراز گل و لای | پشت پنجره خیابان و اطراف را میبینم قیافه اش پیداست او دارد به من با اشاره اشت ولی پس از این خرید به ساری رفته بودم. در یکی از می شود. آیا چکمه های گلی آن دختران | میگذرد که آنهم گاهی متعلق به چند خانه حرف میزند راستی میدانی؟ پنجره هم ولی نمیدانم با همه تلاش برای داشتن فقط گاهی اتومبیلی از این خیابان است اینها را همهی اطرافیانم میگویند کناره گیری کرده تاج خیابانهای این شهر صحنه ای را دیدم که خیلی دلش برای من میسوزد چون یکدوست خوب و بدون منظور خاص! نگاه واگذار خواهد کرد شتناک سان دیاگوی ی کریسمس و سال این زلزله تعداد شته خواهند شد. هنر پیشه سریال گردانندگان این برنامه درلاس وگاس به شوه دست خواهد زد حرفهای رکیک و متلکهای خنک آسمان خواهد زد. جوانم . سخت مرا آزرده ساخت و بسیار متاسف زحمتکش روستایی باید موجب بشود که نزدیک به اداره منست زمینهای بایر در نمیتواند مرا خوشحال کند چون او را به نمیتوانم کسی را داشته باشم. هیچکس نرده جوش زده اند که کسی آنرا باز نکند . درونم توجهی ندارد فقط بظاهرم شدم. قضیه از این قرا بود که چند دختر بعضی از جوانان ساری مزاحم هموطنان | اطراف اداره زیاد بچشم میخورد که روستایی از یکی از روستاهای اطراف خود بشوند، و آن دختران با اندوه و مسلما بعدا به فکری برایش خواهند کرد شاید هم مخصوصا اینکار را کرده اند که میکنند. راستی گاهی فکر میکنم تو ساری برای خرید به شهر آمده بودند اما با ناراحتی شهر را ترک کنند؟ ساختمانهای بزرگ و کوچک سر به کسی بفکر خودکشی نیفتد! بله پنجره باز غصه هایت را به چه کسی میگوئی آیا نمیشود تا باد ملایم بهار را روی پوست توهم مثل من به همه اعتماد داری؟ شرم اور چند جوان لاابالی و بی ادب من با دیدن آن صحنه ها و حرفهای اعتمادی همه! حتما پیش خود فکر حس کنم. غمگین و خسته درباره مطمئنا ترا هم زیاد ناراحت میکنند مواجه شده بودند. این چند جوان ابتدا از رکیک اشک از دیدگانم روان شد و روی صندلی چرخدارم میتشینم اشک از ایکاش تو هم کسی را همچون خودت میکنی این مزخرفات چیست که من سرهم چکمه های گل آلود و بعداز لباسهای این ناگهان گفته مروچ واقعی مکتب اسلام کردم ولی گوش کن که من دلم پر از درد چشمانم سرازیر است. دلم غریبانه گرفته داشته باشی که درد دل کنی همانطور که دختران ایراد گرفتند و بعد آنها را متلک حضرت خاتم النبین (ص) برایم تداعی | تنهایی است. همه در اطرافم هستند ولی قلم به دست میگیرم و برایت مینویسم. شد که فرمود: «همه مومنان باهم برابرند.» من همیشه کاملا تنهای … تنهایم… اعتمادی جان، من خیلی تنهام به میکنم تو تمام غمهایت را لابلای دانشکده اعتمادی جان ترا بخدا قسم ببین با تشکر از زیراب دانشجوی صندلی چرخدارم مطلق تنهایی. همه به چشم دیگری ساری | میگردانم پرده را به کنار میزنم و به نگاه میکنند همیشه احساس میکنم علیرضا صادقی | آنسوی پنجره نگاه میکنم میدانی چه باران کردند. تمام نوشته ها و کتابهایت را خواندم فکر را رو به خیابان بعضی از این جوانان ما چه افکاری را در سرشان تقویت می کنند. همانطور که معنی بمن بقیه فرصفحه ۵۰ * جوانان * صفحه ۲۵ * سال ۱۲۰۱
«تلویزیون» بی تردید یکی از شگفت انگیزترین پدیده های حیات بشری است که هنو رازهای عج ه شاید باور نکنید اما تلويزيون يك وسيله بسیار مدرن نیست اولین گیرنده تلویزیون هنوزد تلویزیون به سینما ضربه سختی در فرانسه ۱۰ میلیون – در شوروی ـ خود را در قالب = ازین تلویزیون یک وسیله اخلاف نیز محبوبشان قرار می چندان توجهی بیکدیگر ندارند گذشته ۲۵ میلیون در ژاپن ۲۰ میلیون – زد – استحکام خانواده را در هم ریخت اما در برابر اتومبیل بی در آلمان ۱۴ میلیون در آمریکا ۷۴ آمار نشان میدهد در بیشتر کشورها برابر تلویزیون میگذرانند تا در کار میلیون گیرنده تلویزیونی است اما معلم ها اینکه آموزش باید سهم بچه های مدرسه رو وقت زیادتری در تأثیر مانده است درس و مشق. یونسکو گزارش داده است بدهد و کم شان جنی، مرتبا کاشی تلويزيون باعـ بطور متوسط افراد در دوران تحصیل رکورد در دست مردم «موناکو» قبل از دانشگاه ۶ تا ۱۲ هزار ساعت از به رخخواب بر فروروند و خواب وقت خود را بدیدن برنامه های تلویزیونی است میگذرانند کتاب عظی پشت پرده تار شگفتیها و حقایق ترجمه دکتر منصور مصلحی اینهفته تمام حقایق باره «تلویزیون » پیش ازین خط وسیله ای برای آگاهی و به آن ابعاد جهانی داد و شناسایی بود که در میان مردم جهان و اینک هر روز، در ساعت های جمع اندک باسواد ها از آن استفاده می معین تصاویر معینی در برابر دیدگان کردند و صوت یک وسیله ارتباطی میلیونها نفر مردمی که در هر سن و سالی همگانی بود، در حالیکه تصویر درین هستند، قرار می گیرند حرص به دیدن برنامه های تلویزیونی در ۱۲، ۱۳ سالگی بیشتر | میشود بچه ها به تصویر بیشتر توجه میکنند تا صدا و در موارد متعدد زمینه نقش اندکی داشت. چون به حیوانی آتش های تلویزیونی روی بام ها ترین غریزه بشر یعنی بینائی مربوط جای گرفته اند و در آشپزخانه یا اتاق | «دیانا» دختری است آمریکایی که ۲۸ میشد ولی اختراع تلویزیون آن را به نشیمن مكان شایسته ای به گوینده سال سن و ۱۷۰ متر طول قدر ۷۵ کیلو اساسی ترین وسیله شناسایی تبدیل کرد – بیش از یک سال است که میلیونها فرانسوی، بویژه جوانان، موناکو در دست دارند که از هر هزار به سینما زد در سال ۱۹۴۷ در فرانسه شنونده برنامه ای در رادیو مونت کارلو هستند که تمام «حقایق نفرشان ۶۰۰ نفر یک گیرنده تلویزیونی ۴۲۳ میلیون نفر به سینما رفتند. این رقم دارند. درباره…» نام دارد در سال ۱۹۶۵ به ۲۷۰ میلیون نفر کاهش تلویزیون فرآورده امروز نیست. اولین یافت تلویزیون فقط در برابر اتومبیل بی در این برنامه آن وقایعی از تاریخ که روی زندگی ملتها تاثیر گیرنده تلویزیونی فرانسه ۴۶ سال عمر تاثیر مانده است که در روز های تعطیل نهاده اند یا مدتهای دراز مورد بحث بوده اند به شیوه ای دلنشین و دارد. در سال ۱۹۵۳ آمریکایی ها ۲۲ مردم را به بیرون از خانه هایشان بدون توجه به تقدم و تأخر زمانی شان بازگو میشوند مجله جوانان که با همکاری تهیه کنندگان این برنامه رادیونی، ۱۹۷۰ این رقم از ۷۴ میلیون تجاوز در تمام کشور ها تلویزیون باعث کرد). ولی دهه ۱۹۶۰ زمان رشد غول این مجموعه جالب و مفید را در اختیارتان میگذارد یقین دارد که شده است که مردم بیشتر شبها اسای تلویزیون بود. بویژه که بکار هایشان بمانند. البته نباید تلویزیون را مجموعه آن برای شما یک دایرة المعارف تاریخی شیرین خواهد افتادن ماهواره تلویزیونی تلستاریک وسیله ای برای استحکام بنیاد های (ژوئیه ۱۹۶۲) امکان های جدیدی برای خانوادگی به حساب آورد. زیرا افراد پخش برنامه های تلویزیونی بوجود آورد خانواده وقتی پای تلویزیون می میلیون تلویزیون داشتند. (در سال میکشاند در خانه بود دکتر منصور مصلحی * جوانان * صفحه ۲۶ * سال ۱۲۰۱ های تلویزیونی – است که برنامه خواب بچ این دختر میخوا کوبا وزن دارد. اواخيرا تصمیم گرفت کاری تلویزیون داده میشود در اروپا و آمریکا هر کس بطور متوسط ۱۶ ۱۷ ۱۸ ساعت از کند که نامش در تاریخ ثبت شود کاری فت خود را در هفته در برابر تلویزیون که قبلا کسی انجام نداده یعنی طی مقرر او وارد مح ی گذراند فاصله کشور کوبا تا ساحل فلوريدا آغاز کرد ولی بادشدید او را ۵۱ در سال ۱۹۵۰ در فرانسه فقط ۳۸۰۰ در بسیاری از خانه ها ساعت غذا | در آمریکا باشنا که ۱۶۷ کیلومتر طول کیلومتر از ادامه گیرنده تلویزیونی وجود داشت و بعد رشد خوردن بر حسب نوع برنامه های انست. برای بجا گذاشتن این رکورد یک وزش بالاشدید او ان سرسام آور بود: ۱۹۶۰: یک میلیون و تلویزیونی تغییر می کند. خیلی ها دیرتر محفظه مخصوص برای او ساختند که از داد دیانا چهل سات ۳۶۸ هزار ۱۹۶۸: هشت میلیون و حمله کوسه ها در امان باشد و این محفظه غذا می خورند تا برنامه اخبار را ببینند یا و در این مدت از ۵۰۰ هزار – ۱۹۷۰: بیشتر از ده میلیون. زودتر سر سفره می نشینند که قادر بدیدن بایک قایق بزرگ کشیده میشد دیانا نوشید ودرحال یعنی از هر سه خانه در در خانه تلویزیون فیلم دلخواهشان باشند و میلیونها نفر هم بموجب برنامه قرار بود شصت ساعته این وجود داشت. در شوروی در سال ۱۹۵۷ وقتی سرشام می نشینند بیشتر کند بهر حال در ساعت تعداد گیرنده ها یک میلیون بود و در حواس شان به صفحه تلویزیونست و گاه سال ۱۹۶۸ به ۲۵ میلیون رسید. در ژاپن چنگال ها بزحمت راه دهان ها را پیدا می در همین مدت از ۶۰۰ هزار به ۲۰ کنند؟ میلیون رسید، در ایتالیا از ۶۰۰ هزار به تلویزیون رفتار های خانوادگی ۱۰ میلیون و در آلمان فدرال از ۱/۱۵ عادت ها و تفریح ها را تغییر داده است، میلیون به ۱۴ میلیون. رکورد را اهالی و میدانیم که تلویزیون چه ضربه سختی فاصله را با شناطی دیانا در حال سنا، ومسيری که او درحال حاض 100 km Miami Key= Largo Marathon * Straße KUBA یست با شنا
بشری است که هنوز اهمیت عظیم خود را بدست نیاورده است معه جادو یا تلویزیون! گیرنده تلویزیون فرانسه ۴۸ سال عمر دارد باوجود این عصر تلویزیون هنوزهم کامل نشده است یکدیگر ندارند گذشته یک وسیله اختلاف نیز ينه در بیشتر کشورها رو وقت زیادتری در میگذرانند تا در کار کو گزارش داده است | راد در دوران تحصیل ۶ تا ۱۲ هزار ساعت از ن برنامه های تلویزیونی | خود را در قالب شخصیت تلویزیونی درهمه زمینه ها شناخته شده است و محبوبشان قرار میدهند با اینهمه دوران تلویزیون هنوز نخستین مرحله های خودرا میگذراند. رهبران و آموزش باید سهم بیشتری به تلویزیون گردانندگان کشورها هنوز چندان دست معلم ها اینک دریافته اند درامر ماهواره ها قادر خواهند بود هر برنامه را به سطح زمین بازمیگرداند. تلویزیونی را ازین سربه آن سرجهان روز ۱۰ ژوئیه ۱۹۶۲ «تلستاریکه بفرستند. از کیپ کاناورال به مدار زمین فرستاده شد. این بالن ۷۷ کیلوئی که از ۳۶۰۰ تلویزیون نیروی محرک یک تمدن جدید خواهد بود و همین نشان میدهد که سلول ترکیب شده ماهواره فعالی است بدهند و خشم شان نسبت به این مدرسه پرورده این جعبه سحرآمیز نیستند ولی گردانندگان آن ازهم اینک چه مسئولیت که امواج را دریافت و منعکس میکند و آنها که دردهه ۱۹۸۰ بقدرت میرسند جنی، مرتبا کاش مییابد تلویزیون باعث میشود بچه ها دیرتر از دوران گهواره باتلویزیون آشنا بوده اند. بزرگی دارند. زمین را دردو ساعت و نیم دور میزند آنتن ایستگاه «آندوون، درایالت به رختخواب بروند زودتر بخواب دران زمان حضور تلویزیون درهمه کشورها دائمی خواهد بود هرخانواده چند فروروند و خواب هایی در اطراف برنامه های تلویزیونی بیستند. این یک حقیقت گیرنده خواهد داشت و هر کشوری صاحب شوروی نخستین ماهواره بود… بعد به تلستار داده شد بعد تکنیسین های است که برنامه های ترسناک باعث چند فرستنده خواهد بود تلویزیون آمریکایی ها ماهواره هایی به مدار زمین اروپایی ایستگاه «پلمور – بودن در * ازتلستارتا «ایرلی برده ازروز ۱۱ ژوئیه ۱۹۶۲ تلویزیون ماین آمریکا به سوی آن متوجهست. فضا شد. «اسپوتنیک یکه در آغاز کار اولین پیام از ایستگاه آندوون وارد عصر ۱، ۱۳ سالگی بیشتر ) دلخواهش را روی نوار ضبط کند ه نصر يشتر توجه ا و در موارد متعدد دیدن برنامه های میشود خواب بچه ها باکایوس مختل آموزشی، تلویزیون حرفه ای تلویزیون فرستادند روز ۱۲ اوت ۱۹۶۰ آنها «اکو «برتن بارادارا و کامپیوترهایشان تجارتی۔۔۔ بیننده میتواند برنامه های یک را به مدار زمین پرتاب کردند که جستجو پرداختند تلستار را یافتند، آنرا یک گوی بزرگ بقطر ۳۰ متر بود. این رمسیرش دنبال کردند، امواجش را ده ماهواره علایم رادیویی ایستگاه زمینی میلیارد بارتقویت کردند و سرانجام اولین تصویر روی پرده دستگاه کنترل ظاهر شد. شادی! شامپانی! پیروزی! اقیانوس اطلس درجلوگیری از عبور امـراج تلویزیون مغلوب شده بود ار بود شصت ساعته این ی کند بهر حال در ساعت است آمریکایی که ۲۸ ۱ متر طول قو ۷۵ کیلو را تصمیم گرفت کالری تاریخ ثبت شود کاری دخترمیخواست ١٦٧ کیلومتر فاصله کوبا تا آمریکارا باشناطی کند! البته تصویر تلویزیونی بافاصله زمانی به اروپا می رسید ولی مبادله صدااسان بود و سرانجام درنوامبر ۱۹۶۳ اروپایی ها مراسم تدفین کندی را بطور مستقیم و زنده دیدند انوقت احساس گذاشتن این رکورد یک س برای ارساختند که از انجام نداده یعنی طی مقرر لو وارد محفظه شد وشنای خود را دور کرد. با وجود این، گر چه دیانا بهدف دیانا در اولین مصاحبه اش اعلام داشت | کردند «اهل دنیا» هستند و دنیا وارد دوران کرا تا ساحل فورینا آغاز کرد ولی پس از طی صدوده خود نرسید اما شجاعت اودراغاز این که یکبار دیگر بخت خود را برای طی | تلویزیون بین المللی، شده بود که ۱۶۷ کیلومتر طول کیلومتر از ادامه شنا باز ماند زیرا براثر رکوردگیری تحسین مردم آمریکا را ۱۶۷ کیلومتر فاصله کوبا تا فلوریدا درسال ۱۹۶۴ اقیانوس كبير وزش بالشديد او مقاومتش را از دست برانگیخت و نام او را برسرز بانها انداخت آزمایش خواهد کرد. مغلوب شد و «سینکام – ۳» به آمریکایی ها امکان داد مراسم المپیک توکیو را داد دیانا چهل ساعت بطور مداوم شناکرد امان باشد و این محفظه ودراین مدت از طریق یک لوله آب گ کنید میشد دیانا نوشید ودرحال شنا غذا خورد ولی بالشدید او را ۵۱ کیلومتر از مسیر اصلی | 100m Miami Key= Largo Marathon *** Straße KUBA قدرت تلویزیون Florida GEPLANTE Key SCHWIMM- ROUTE West = Florida- میبایست با شنا طی کند Havanna ماه : . . باجيرجيرك پرواز کنید! درمدت زمانی کوتاهی که زنده بیینند درآغاز کار ماهواره تلویزیونی برای درافق آن منطقه قرار میگرفت موثر بود جیرجیرک اسم هواپیمانی است که موتوری به اندازه ۱۰ اسب دارد و با | بعد نوبت به ماهواره های ثابت رسید که سرعت ۲۳۲ کیلومتر در ساعت پرواز | درارتفاع ۳۶ هزار کیلومتری و برفراز استوا بیحرکت بنظر می آیند و همیشه در عکس می بینید و آن را مردی که هدایتش میکند ساخته است او برای ساخت این هواپیمای کوچک و بسیار این هواپیما ۷۶ کیلو وزن و در آماده خدمت هستند. می کند. حدود ۸ متر طول دارد و طول هر یک جالب دو سال وقت و ۸۰۰ دلار هزینه روز ۶ آوریل ۱۹۶۵ مشهورترین صرف کرده است این هواپیما قدرت از بالهای آن ۱۲ متر است. این ماهواره ها برفراز اقیانوس اطلس مستقر شد. و به آن «ایرلی برد» یا «پرنده | صبح» نام نهادند. روز ۲۰ اوت ۱۹۶۴ در واشنگتن ۴۷ کشور توافق های بین المللی سیستم جهانی واحد تله کومونیکاسیون فضائی را امضاء کردند. مادراینجا وقتی به ماهواره های تله کومونیکاسیون اشاره میکنیم توجهمان به تلویزیون است، درحالکیه اداره کنندگان این ماهواره ها بیشتر به تلفن به کمک تلوی.. . و ماهواره های نظر دارند. «ایرلی بیرده میتواند دران واحد ۲۴۰ ارتباط تلفنی و ۲ ارتباط مخابراتی مردم جهان فضانوردان را تلویزیونی برقرار کند. درفضا و درسطح ماه دیدند جوانان * صفحه ۲۷ * سال ۱۲۰۱ ۸
4 موج خون موج را در اینک ما بـرفـراز برج تاریخ ایستاده ایم شاهد قیام از همینجا بخوانید از شماره گذشته هاسه جدید موج خون ـ موج شرفه که حسینی هستیم و این حسین است که فرد میزند می قیام حسینی را بازیباترین و حماسی ترین شکل ممکن بیان می کند آغاز کرده ایم و درشماره گذشته نوشتیم که: آغاز فاجعه کربلا و نورخورشید ، ما به تاریکیها حمله میکنیم، من از زمانی شروع شد که معاویه» در مسند غصبی خلافت به قرار شد محجربن عدی، واطرافیانش که مردمانی پاک و از خورشید ، از قلب کوه «حرا» تا سرزمیهای ناشناد دوستداران آل علی بودند دستگیر و از کوفه روانه دمشق نمایند آنها دستگیر شدند و در شرایط ناگواری بسوی دمشق میرفتند که میتازیم، بریده باد دستی که بخواهد آون آسمانی دردروازه شام با سوارانی تازه و خشمگین روبرو شدند و فرمانده را خاموش کند … دشمنی با علی علیه السلام و خانواده اش پرداخت و طبق فرمان او سواران فریاد زد: ـ توقف كنيدا بايستيدا متوقف کنید به ایستیدا در این روزهای تاری خلاص کنا با این فریادشترداران مهار شتران را کشیدند، حجربن علی خندید و اهسته گفت: آنچنانکه کودک از پستان مادر نمیترسدا رئیس جلادان از یکی یکی آن دوازده تن پرسید ربیع بن زیاد این مرد پاکدل از منبر فرود آمد آیا حاضرید از علی (ع) بیزاری بجونید؟ یا مرگ را می پذیرید؟! در میان افسوس و اندوه خلق خراسان به خانه شترها از حرکت باز ماندند. رئیس سواران معاویه سکوت و زمزمه درهم ریخت و به دنبال آن بازگشت هنوز شب کاملا پروبال نگسترده بود که دهنه اسبش را کشید، تند و ستیزه جو، برق وحشت تبی تند و آتشین به جانش افتاد، در آتش تب شش نفر از آنها قبول کردند از علی بیزاری آوری از چشمانش می جهید، با اسب چرخی زد و بجویند. آنها آزاد شدند و به جانب کوفه روانه میسوخت و این اشعار را میخواند شدند در حالیکه در پشت سر آنها بر دروازه دمشق «چه روزگار تباهی است جلادان معاویه با شقاوت خون شش انسان را چه شب ظلمانی است بپاخاست و درخیف یزید نبود در زمان – معاویه قیام کرد و ه ماه ذی الحجه سال : خاک آلود – کجاست این محجربن عدی»؟ یکسره به مسجد پیاد شمشیر زن بنی هاش د (ص) و پدرش الود اما لبریز از صلابت و ایمان گفت: محجر، در حالیکه به زنجیر بسته بودخسته و خاک خون محجربن عدی» و پنج تن دیگر از یاران «در غروب خورشید شرف وفادار علی و حسین (ع) را میریختند خون آنها من هستم، بگو با من چه حرفی داری؟؟ در پای دروازه دمشق با بیگناهی و صداقت فرو که نیکمردان را می شکند سوار شامی تازیانه اش را بالا برد و با خشونت بر میریخته بخاری گرم از آن برمیخاسته و شفق پشت محجر، نواخت و گفت: موسوداگران شرف…. خونرنگ از دورها از پشت باغهای سیب و انگور تفرین برتو، بگو مرگ را چگونه می بینی؟! محجر، نگاهش را به افق خونرنگ درخت و جواب «برمسند اطلس آرمیده اند به عشق چنین پسری معاویه شب و روز عدالت بار دمشق به آن خونهای بی گناه می تابیدا کشتن «حجر، هر چه بود یک فاجعه بود غوغاتی بزرگ در سرزمینهای اسلامی آن چنانکه قرآن مجید گفته: «اذاجاء اجابهم برانگیخت. این مرد پاک چنان محبوبیت اجتماعی . لايستأخرون ساعته و لايستعجلون.. داشت که عایشه برمرگش گریست و دست برسر سوار تندخو در حالیکه با خنجرش بازی میکرد گذاشت و با افسوس گفت: نگاه شرربارش را به آن دوازده مرد درخت و فریاد چه شد آن کسانی که لیاقت داشتند تا در کشیدن سایه شان بتوان با افتخار زندگی کرد رخت اگر زندگی را میخواهید باید از «علی ابن ابی بربستند و رفتند، ولی من مانند پوست گرگرفته و طالب» بیزاری بجونیدا بی خاصیتی باقی مانده ام! ناگهان از این پیشنهاد «حجربن عدی، این انوقت رو به اطرافیان خود کرد و ادامه داد: صحابی پاک پیامبر روی شتر حرکتی کرد انچنان . به خدا سوگند اگر قوم عرب غیرت و که زنجیرهای پایش به صدا در آمد او با خشم و از علی امیرالمومنين؟ من از او بیزاری بجویم؟ زبانم بریده باد….! به دنبالش بودند همهمه ای برپا شده تازه در رگهای خش انگیز و وحشت زده – وارد مسجد شد پیرو بجد والتبي، يكبلر او میخواست خلافت را در خاندان خودش بنی امیه عجیب است. عجیب بود، وقتی شب سپری شد نخستین نماید موروثی کند و این چه سنگین و وحشتناک بود و روز رسید نزدیک ظهر مربیع بن زياد انطور اجتماعی از مسلمانان اسلام یکباره پایمال می شد. همه تلاش آسمانی برمنیر پیامبر ش که از خدا مرگش را خواسته بود مرد و مردم خراسان غمگین و خسته جنازه اش را به خاک برافروخته بود غمگیے محمد (ص) از میان میرفته دوباره رنگهای تبه سپردند، در خاک خراسان آنجا که امروزه مخواجه درباره فساد، دوباره بردگی انسان، دوباره دور پرمی کشید در ربیع» نامیده میشود و زیارتگاهی است. فئودالیسم قهار به زندگی مردم میتاخت جست که جنش محمد معاویه یک روز در این اندیشه سیاه ناگهان ده ها اندیشه های سیاه معاویه: عمویش حمزه و دهها نامه به اطراف فرستاد. برای استانداران و صف در صف می ایـ وحشت همه جا را فرا گرفته بود معاویه هزار اندیشه سیاه داشت اما بزرگترین آن اندیشه های فرمانداران سرزمین های اسلامی، مصر و عراق و قیقت داشت و جای سجد که چوبهایش ایران و یمن و حجاز و به آنها فرمان داد تا به مردم سیاه اندیشه خلافت یزید بود، جانشینی یزیدو این شهامت روزهای نخستین اسلام را میداشت هرگز فکر روز و شب معاویه را گرفته بود اما این یزید سرزمینهای دور اعلام کنند که همه مسلمانان پیچید آن روزها چه نفرت گفت: این جوان سبکسر هوس ران برای معاویه چه بود؟ علی (ع) بود حمزه بو اجازه نمیداد که خون «حجربن عدی، بی قصاص باقی بماندا بود این مرد زاهد و پارسا برمرگ «حجربن علی» اشک ریخت و بعد از نماز ظهر بر منبر رفت و به مردم خراسان گفت: خواهان خلافت یزید بعد از معاویه هستند آنها او تنها یک پسر برای معاویه نبود، یک عشق یزید را میخواهند و شما نیز باید او را بخواهید که بود افتاب بود به یاد اشکریزان به میان مـ ر سکوت مرگباری در آن تنگ غروب همه جا در خراسان «ربيع بن زیاد که والی خراسان شیطانی بود، معاویه یزید را دوست میداشت شایسته تر از او برای خلافت نیست عاشقانه دوست میداشت با هر کسی سخن میگفت اما این فرمان معاویه طوفانی برپا کرد از مکه که پیامبر او را در آغوش از یزید سخن می گفت، از رفتارش، از کردارش، حرم خدا بود، تا مدینه که خانه پیامبر بود. از یمن تا را در کنار خود نشاند از شعر و سخنوریش حرف میزد او جوان است، کوفه، از مصر تا عراق و خراسان که مرکز دوستداران خاندان پیامبر و علی بود همه جا مردم سخاوتمند است، شاعر است، سخنور است، خوش خروش کردند همهمه ها درهم ریخت و نزدیک بود بود فضا آنچنان لبریز را فرا گرفت، دلهای دوازده مرد لبریز از تنفر بود، لبریز از ترس بود، سواران مسلح پیرامون آنها حلقه بسته بودند، با شمشیرهای آخته و یکبار دیگر رئیس سواران معاویه شلاق را بالای سرش چرخ داد و بر سروروی «حجر بن عدی، کوبید و فریاد مسلمان ادامه داد سکون، پرصلابت و فرماندار مدینه با مرد ر گذشت، ای خلق خراسان در اسلام حادثه عظیمی پیدا شده است گفته اند که معاویه بن ابی سفیان ذوق است. حجربن عدی را که مردی پاکدامن و پارسا بود به که جنگها در باره برپا شود و خونها بر زمین بجوشد در آن روزگار تاریک که رنگ از رخ اسلام قتل رسانیده است ای مردم من از شنیدن این خبر معاویه نقشه های شیطانی خود را در راه جانشینی پریده بود یزید جوانی بود که همه زندگیش به شعر که صحابی پاک پیامبر را به این آسانی کشته اند. این سکوت را درهم بن شراب استخوانهایم به لرزه افتاده است، آن چنان که مرگ یزید در مغزش زیر و رو میکرد، و سایه های شوم افکارش میرفت تا اسلام را یکسره تاریک کند خود را از خدا میخواهم دیگر دنیای ما زشت شده «ستایش می کنم خداد سگهای شکاری، به زنان لوند هوس انگیز، به ولی ناگهان از میان خلق از میان آسمانهای بلند یار ستمدیدگان و – است، شهر ما شهر علم پیامبر تاریک گشته است. شکار و هرزگی میگذشت، او بود و سگهایش و صداتی پرشور و مطمئن مانند همان صدا که در میفرستم بروان پاک اشکهای ما فرو نریخته در چشمان ما می خشکد و مشکهای شرابش و معشوقه های دلبرش و مستی کوه «حرا» طنین انداخته بود دوباره به همه جا شور که شمع روشن راه ان درد دلهای ما را میسوزاند سلام میکنم به پدرم، زندگی ریخت این صدا صدای حسن (ع) بود این ربیع ابن زیاد دست به سوی آسمان برافراشت و دراین روزها او از طرف معاویه فرماندار صدای «اباعبدالله » بود که بعد از پانزده سال – خلیفه او علی ابن ابی «حمص» بود، سرزمین سرسبز و شاداب، سرزمین و سکوت چه در زمان حیات برادر عزیزش امام ر هایش و مستی هایش! گفت: لعنت کن بر خاندان علی (ع) بر علی بن ابی طالب، بر بنی هاشم و…. حجربن عدی همچنان به سرخی های شفق خیره مانده بود او در روشنی پاک قلب خودش عاشقانه گم شده بود با کلماتی پراز عشق و ایمان گفت: خداوند چهره علی امیرالمومنین را نورانی کندا دژخیم معاویه بر سرش شلاق کوبید و گفت: از مرگ نمی ترسی؟! اگر تو دارم هر چه زودتر را از این زندگی دریایی دایی و انگور و شرایش شهرت فراوان داشرار ارجن حسن (ع) و چه پس زیبا شاعرانه که گرفته بود تداخت دردناک و تنگ آمیز چنانکه یزید در مستی این سرزمین سرسبز شهری به خاطر محمص» سروده بود و در شبهای شور و مستی میخواند جوانان * صفحه ۲۸ * سال ۱۲۰۱ علی پسر ابی طالب می گفت «علی را با حکومت چه کار؟ رغم مردم مرا به این کار می کند هو من میگویم یزید را با حمص چه کار؟ شب و شراب «حمص» مرا به این کار میکشد
شرف ستاده ایم شاهد قیام پرشکوه | ت که فراد میزند من و شمشیر نوشته: ها حمله میکنیم، من و خـون و | دکتر تا سرزمیهای ناشناس یکسره | صادق واهد آوای آسمانی محمدص جلالی ند سته کوهها قرار گرفته بود حسن (ع) و چه پس از شهادت امام حسن طنین فراوان داشت. آن چنانکه می انداخت. زمین سرسبز شهری به در این روزهای تاریک بود که او برضد معاویه د و در شبهای شور و بپاخاست و درحقیقت قیام حسین (ع) در زمان طرح ازحسین کاشیان یزید نبود، در زمان معاویه بود و حسین هم عليه معاویه قیام کرد و هم علیه یزید. ماه ذی الحجه سال پنجاه و پنج هجری بود، یک می گفت ، کار؟ ار می کند کار؟ آیا این مرد جز امیرالمومنین علی بن ابی طالب آن را برای مردم تلاوت کند؟ آیا اقرار دارید که پیامبر بارها فرمود «على که ر و به برادرم حسن مجتبی (ع). و بعد از این طاغی روز در طلوع خورشید حسین (ع) از کوچه های و خاک الود بنی هاشم در مدینه گذشت و گمراه، از این فرزند بتهای کعبه یعنی معاویه بن بود!. ابی سفیان یاد می کنم، می بینید یکسره به مسجد پیامبر رفت هزار تن از جوانان چه لجام شمشیر زن بنی هاشم و گروهی از یاران جدش گسیخته با چنگ و دندان به جان و مال مسلمانان د (ص) و پدرش علی (ع) از مهاجر و انصار میتازد و کار وقاحت و رسوائیش به جایی رسیده ابوبکر هم در این کار استثنا نیافت جزعلی(ع) چه آیا میدانید که پیامبر علی (ع) را برعموم مسلمانان حتی بردر چهره روشن اسلام حمزه و کسی اجازه داشت تا درخانه اش همچنان بروی آیا آن روزها که به فرمان پیامبر درهای خانه منى وانامن على؟….. که به مسجد النبی بازمی شد بسته شد و حتی على ازمنست و من ازعلی هستم؟. مردمک به دنبالش بودند است که فرمان میدهد از فراز منبر ها و در نمازها امر اعتراض کردند پیامبر نفرمود: خاندان خودش بنی امیه سنگین و وحشتناک بود شد. همه تلاش آسمانی ت، دوباره رنگهای تباه همهمه ای برپا شده بود، مقدس و پرشور، خونی نام پدرم علی بن ابی طالب، قهرمان بت شکن همه مسجد باز باشد؟ آیا وقتی گروهی از مسلمین به این جعفر ترجیح میداد و می فرمود تازه در رگهای خسته مدینه میدوید سکوت غم روزگاران را لعن و نفرین کند «علی لزهمه رودتر به اسلام گرویده، ازهمه انگیز و وحشت زده مدینه درهم شکسته بود، امام ای مردم، او از کسی بد می گوید که پرچمدار من به میل و اختیار خودم چنین نکرده ام، زودتر بخاطر اسلام شمشیر کشیده و جنگیده وارد مسجد شد، پیرو جوان به همراهش، ناگهان در پیامبر اسلام بود، مرد شکوهمند جنگهای «بدر» و . این فرمان خداوند متعال است که من آن را انجام است، او از همه درعلوم و حکمت دانشمند تر است؟ ریه شب و روز نداشت مسجد «النبی، یکبار دیگر همه دیدند که عظمت واحده و «خیبر» و «حنین » بود، او از کسی بد آیا این پیامبر نیست که فرمود: «انامدينه العلم میگوید که هرگز به بتها سجده نکرد و در مقابل اسلام نخستین نمایان شد و حسین (ع) در برابر اجتماعی از مسلمانان حجاز و یمن و مصر و . خداوند در دل شبها آنچنان پیشانی برخاک می نهاد و عراق که گویی با خاک یکسان شده است. آن چنان خدا برمنیر پیامبر نشسته، چهره اش نورانی بود را می شناخت که فرشتگان آسمان به تحسینش برافروخته بود غمگین بود نگاهش در لحظاتی دور پرمی کشید دراین مسجد روزهایی را می ای رجال و بزرگان عرب، ای جست که جدش محمد (ص) و پدرش علی (ع) و عمویش حمزه و دهها تن از اصحاب پاک پیامبر من با شما سخن می گویم، از شما میخواهم که اگر و غم انگیز بود، مسجد یکپارچه در انتظار ادامه گفتارم حقیقت است تصدیق کنید و اگر کذبی صف در صف می ایستادند و طنين…. الله اکبر که سخن بودند و امام گفت: گرفته به مردی خیره نگاه میکردند که برفراز منی قیقت داشت و جاودانی بود زیر سقف کوتاه آیا در آن روز که غدیرخم بود، در صحرای تفته گراف است نهراسید و تکذیب کنید . پیامبر سرافراز و رشید، پر صلابت و نورانی، مسجد که چوبهایش از تنه درختان خرما بود می شما را قسم میدهم به حق اصالت و قرابتی که . من و سوزان پیامبر زیربازوی چه کسی غیراز علی پیامبر عزیز دارم که گفتارهای امروز مرا پیچید آن روزها چه خوب بود. محمد (ص) بود استوار و محکم مانند جدش محمد (ع) و پدرش (ع) را گرفت و به انبوه مردم گفت: آنانکه حضور دارند به غائبین بگویند هر کسی مرا دوست میدارد علی (ع) ایستاده بود، مثل یک خورشید و جمعیت . بشنوید و بنویسید و به بلاد اسلامی ببرید، شهر به علی (ع) بود، حمزه بود اباذر بود، سلمان بود، عمار شهر و دیار به دیار صدای مرا میان مردم بگرد بود افتاب بود به یاد یک روز کودکیش افتاد که – ای پسر عزیز پیامبر، توهرگز دروغگو علی (ع) مولای اوست؟ و آنگاه پیامبر فرمود: و از قول من به مسلمانان بگوئید. حسین بن علی اشکریژان به میان مسجد درید و برفراز همین منبر داده ام؟ و على بابها…. که من شهر علم و علی دراست؟ آیا وقتی خوابیدن درمسجد مدینه لزجانب · پیامبر نهی شد این علی (ع) نبود که پیامبر دراین کارلورا لزاد گذاشت؟. حسین (ع) چند لحظه خاموش ماند، نفسی سردر بلند کشید، آن چنان که گویی درخاطرات ریسمان محکم الهی بزنید تاهرگز گمراه شوید؟ پرشکوه گذشته غرق می شد، این لحظات پرشکوه خلق یکسره گوش بودند دنیای پرشورشان كلمات حسین رنگ می . هرلحظه باپرسش ها ایا این پیامبر نیست که فرمود: «از میان شما ای خلق میروم و درعوض دوامانت درمیان شما می گذارم که هردو بسی عزیز و گرانیهاست. یکی قرآن مجید و دیگر خاندانم و اهل بیتم، دست به این میپرداختند. کوچه و بازار، علی (ع) را دوست بدارد و هرکه من مولای لویم مسلمان ادامه داد در پایان هرسئوال لوفریاد برمیداشتند. نیستی، آنچه را که میگونی یکباره همه را تصدیق پیامبر او را در آغوش کشید، لبانش را بوسید و او خداوندا دوستان علی ، را دوست بدار و دشمن (ع) فرزند پیامبر (ص) از آن میترسد که طغیان می کنیم، تو همچون جلدو پدرومادر و برادرت را در کنار خود نشاند و آنگاه به ، عظش برای خلق معاویه دین پاک اسلام را از میان بردارد و حق و دشمنانش باش راستگویی. حسین باهمان چهره ملکوتی، هرلحظه آیا درجنگ «تبرکه درآن جهاد بزرگه. این حقیقت را یکباره از کرسی فرو غلطاند و ناحق را درباره برسر زمینهای اسلامی چیره سازد من سکوت، پرصلابت و سهمگینی مسجد را پر کرده صداقت غرق می شد دررنگهای انسانی و پیامبر نبود که به علی فرمود: مقام تو درنزدمن دستهایش را ازدوسر باز کرد و فرمود نگران این چنین آینده ای هستم اگر چه خداوند بود فضا آنچنان لبریز از عظمت امام بود که حتی مانند مقام هارون است درزندگی موسی بن ای خلق، ای مسلمانان، علی را دریابید تا جليل على رغم بت پرستان و جاهلان در قرآن کریم فرماندار مدینه با مردان مسلحش جرات نداشتند عمران؟ آیا این گرده مسلمین اقرار دارید که رستگار شوید، سخنان مرا، آنچه شنیده اید بی پروا درجهاد «خیبر» رسول الله پس از سه روز که سه فرماید: «والله يتمم نوره ولو كره الكافرون…. این سکوت را درهم بشکنند، امام آغاز سخن کردو به شهرها و بادیه ها برسانید، پیام مرا به قبایل خود فرمانده بزرگ همچون ابوبکر و عمر نتوانستند خداوند نورش را به کمال میرساند اگر چه برسانید و اجازه ندهید تامعاویه بادستهای ناپاک گرهی ازکار «خیبر» بگشایند پیامبر (ص) گفت: خود بنی امیه را به جان و مال مسلمان چیره کند. م فرماندهی را به کسی میدهم که خدا و «فردا پرچم رسول او را دوست میدارند و او نیز دوستدار خدا نگذارید این ریاکار بی ایمان این چنین بی پرو بتازد، اینک من در پیشگاه خداوند، را همان را به بقیه در صفحه ۵۰ گفت: «ستایش می کنم خدای توانا را خداوند برتر را که ناپسند کافران باشد ومن ای مردم برمنبر جده محمد (ص) از شما سئوالی چند دارم و میخواهم که بار ستمدیدگان و خصم ستمگران است، درود میفرستم بروان پاک پیامبر راستین محمد (ص) به من پاسخ دهید: آیا آن روز که پیامبر اصحاب خودرا به که شمع روشن راه انسان در سراسر جهان است و برادری میان یکدیگر میخواند و هر دو نفر را برادر سلام میکنم به پدرم، به پرچمدار پیامبر، وصی و میدانست خود او چه کسی را به برادری برگزید؟ خلیفه او علی ابن ابی طالب، به مادرم فاطمه زهرا و رسول است؟. آیا میدانید که سوره «برائت» را پیامبر اکرم ازابوبکر بازگرفت و به دست علی سپرد تادرمکه * جوانان * صفحه ۲۹ * سال ۱۲۰۱ تی انسان، درباره مردم میتاخت. اندیشه سیاه ناگهان ده ها برای استانداران و اسلامی، مصر و عراق و ه آنها فرمان داد تا به مردم کنند که همه مسلمانان از معاویه هستند آنها نیز باید او را بخواهید که فانی برپا کرد از مکه که خانه پیامبر بود. از یمن تا ق و خراسان که مرکز و علی بود همه جا مردم رهم ریخت و نزدیک بود و خونها برزمین بجوشد افت نیست interes ، خود را در راه جانشینی میکرد، و سایه های شوم م را یکسره تاریک که ق از میان آسمانهای بلند ن مانند همان صدا که در بود دوباره به همه جا شور صدای حسن (ع) بود این که بعد از پانزده سال می حیات برادر عزیزش امام ,
این مقاله را حتما بخوانید و مطالعه ی و معامله جوانان لقانی آنرا بدوستان خویش هم توصیه کنید. یادداشتهای کوتادسرد بیر همه نگران سرنوشت وطنیم وین را از اتهامات وارده جازی را دو وظیفه مهم در برابر نسل امروز و همه مردم وطن گرامی ما: دند و برای گروهی از ۱- تشدید جنگ باغارتگران، گانگسترها و دزدان حکومتی ۲۔ حفظ تمامیت و استقلال وطن با آزادگی کامـل منهای هرنوع دیکتاتوری هرکس بگوید من از آینده ایران، گرومکار حکومت هویداها بوده اند باهرنوع دیکتاتوری از جانب هر درخیابانها دیکتاتوری راه بیاندازیم عیه ها نوعی رد گم جوانی و زندگی رقبا و به فرض سرزمین کبیر و عزیزمان نگران نیستم یا از سوی دیگر بتکاپو افتاده اند دراین حزب و دسته و شخصی جنگید، باید همه روزنامه نویسان با شرف باید با صمیمانه به ه اطلاع دشمنان دیزینه، خود، رحمی بکنند با ایرانی نیست با چنان دچار حب و بغض شرايط هول انگیز ما مردم ایران که وطن خود را همچنانکه همیشه در پی اینگونه پدیده های خطرناک، انیم که برخی از کینه انتشار اعلامیه های بی نام و نشان تصویر وحشتناکی که پیش رویش گسترده نسل مان بخورد باید آگاهانه و مصمم کوته نظری است که چشمانش بروی نمیخواهیم داغ ننگ تجزیه ایران به پیشانی – آزادگی بوده بسوی آزادگی هدایت تسویه حسابهای شخصی با نقشه تسویه حسابهای و یا به اسم شخصیتهای مذهبی و شده گشوده نمیشود. بجنگ همه جناحهای خطرناک و فاسد کرد. های تجزیه ایران بجنگند. مقام کسی موقع را سیاسی بی رحمانه تیشه به ریشه ها | وطن واقعی ما، نه وطن های قابل حمل برویم، و چهار چشمی مراقب و هفته پیش وقتی دیدم گروهی یا از روی اینک دووظیفه مهم در برابر نسل در آب گل آلود دنبال ایتان بدون آنکه به مواظب در چمدان، بخطر افتاده است، هر تمامیت ارضی وطنی باشیم که بدون آن هیچ قصد و عمد یا از روی بیخبری در خیابانها امروز و همه مردم وطن ماقرار دارد. بقیه در صفحه ۶۰ روزنامه ای که میگشانی، هرخبری که از چیز ارزش ندارد و همه چیز تمام خواهد راه افتاده و اعلامیه های بی امضا و بی ۱۔ تشدید جنگ با غارتگران، رادیوهای بیگانه پخش میشود هر تفسیر و شد. اظهار نظری سرشار از بدگمانی است، من طی سالها روزنامه نویسی هیچوقت افرادی را با اتهامات گوناگون شخصا مورد ماخذو مدرک بدرودیوار می چسبانند، گانگسترها کلاغها نغمه شوم تجزیه میزنند، دشمنان مداح این و آن نبوده ام، خدمات مطبوعاتی حمله و آزار قرار میدهند متوجه شدم که ملت حسابرسی دقیق و موشکافـانه و دزدان حکومتی انسانی این سرزمین از جنبش انقلابی ملت من پیوسته انسانی و اجتماعی بوده و درهیچ را میخواهند به برادر کشی، به ایجاد یک کسانیکه از دستگاه حکومتی باج | ما علیه ظلم و فساد ودیکتاتوری سفر و حضری و درهیچ میهمانی هم شرکت جنگ تمام عیار داخلی بکشانند، ما که فقط میگرفتند یا حقوق بگیر بودند یا با خمینی به ملت ایران درصدد بهره گیری های خطرناک نجسته ام، از سیاست بانی بیزارم، اما امروز ساکت نشستن و برای مطلبی کوتاه نوشتیم و بعد دیدم که سایر یکروز بانتشار مجله فرصت داشتیم با عجله حکومت زد و بند میکردند و هستند، دزدان و فاسدان که با طنین حفظ «وجهه» دهان بستن را وحشتناک ترین رهبران و گروهای ملی نظیر حضرت آیت الله میخوردند و میخوراندند، مبارزه شکوهمند انقلاب ایران بوحشت و جرم تاریخ برای تمام ایرانیان می شناسم، . طالقانی و جمعیت دفاع از حقوق بشر، تنها شعار نیست، مردم هم باید بدانند جاهای منحرفی باشند که می هراس افتاده اند حاضرند بخاطر آنچه باید حقایق را گفت، باید مسیر کانون وکلا و وونیز درتقبیح این اقدام که ارزش روزنامه نویسی که خواهند در پناه هرج و مرج با شاه از راه نامشروع بدست آورده اند نهضت ملی مردم را روشن ساخت، اعلامیه هایی صادر کردند، ما بدنبال میرود و پرونده و سند و مدرک راخ کنند و یا کشور را با ایجاد حتی درآلوده ترین توطئه ها شرکت اعمال و اقدامات خطرناکی که مهرخاتمه زدن بردیکتاتوری هستیم گانگسترها را پیدا می کند و منتشر کودتای نظامی به تباهی بکشند. مامشتاقانه سردر پی آزادگی مینماید بمراتب بیش از کسانی کنند، سوء استفاده چیان، ابن الوقت هدفش نابودی نهضت انقلابی و مردم مسلمان ایران در مبارزات به ها آنها که تا دیروز مداح حیله واقعی مردم است برملا کرد، باید نهاده ایم چگونه ممکنست خودمان ت خود از این روش های غیر بقیه در صفحه ۵۴ انسانی استفاده نمی کنند موقف شرعی هستند که به های مشتمل برقتل و ر اعلامیه های بی امضا نه شعار میدهیم نه اهل تظاهریم، با شما هستیم که وطنتان را دوست دارید، ایرانی ترتیب اثر دهند و از هستید انسـان هستید. که می خواهند به خانه تجاوز کند و آتش نمایند جلوگیری نمایند ، رسد توطئه ای در اجراست که باید از آن جلوگیری کرد مردم گروه گروه انتشار مجدد مجله جوانان،مجله خانوادگی خود و موفقیت اعتصاب را تبریک میگفتند شما بما گفتید که منتظرمان بودید. مردم خوب و مهربان انتشار مجدد هستید، محدود سانسور را در هم شکسته ایم، اشخاص جنایتکار و «جوانان» را پس از هفت هفته تعطیل شما بما گفتید که پیروزیتان را در چقدر شما خالی از حب و بغض مامیتوانیم حرفهای دل مردم را برسطور بعد از اثبات جنایت با کاغذ بیاوریم و خواهم آورد، می بینید واعتصاب باگرمی دلپذیر احساسات مبارزه علیه سانسور و خفقان تبریک معمولی روزگار ما هستید، محاكم صالحه است نه با اشخاص متعارف از خداوند تعالی کا قلبی خود تبریک و تهنیت گفتند. تهنیت میگوئیم. دست جنایتکاران را خواستارم صد ها تلگرام، نامه، تلفن، ندای بما گفتید که «جوانان» والسلام عليكم ورحمة الله قلب شما که قلب منتظر و مهربانیها را کم کرده بودید. روح الله الموسوي الخميني مشتاق ما نشست. که تغییرات تازه ای درمجله رخ داده چقدر شما انسان هستید آنهم انسان است، در شماره گذشته سی و دو ی خوب ما برگشتیم، شرایط فرق صفحه ما از قبل از اعتصاب چاپ لسلام امام خمینی ، پاین شرح به ملت اند که در زیر نظر ۱۰ ما به عموم ملت ایران س بسیاری را به اسم عمال شاه تهدید به و خانه هایی را با سوزانده و به زند اعات نموده و قرار یکه از ایران اطلاع لی برخلاف اسلام و د رعایت حرق میکرد که شاهد بران تهای : ملت شریف در تهران و شهرستانها و قصبات به راه پیمایی و تظاهرات و اعتصابات خود ادامه د تا این توطئه با رفتن شاه خنثی شود علمای اعلام ایران را با اطلاعیه ها و آنان را برظایف آگاه نمایند که J چقدر شما قدرشناس و مهربان کرده است، ما حالا قالبهای سخت و بقیه در صفحه ۵۴ * جوانان * صفحه ۳ * سال ۰۷۰۱
زندگی من، زندگی تو سرگذشت: علی – ق نگارش: ص – ج نفرین سه قلب و سه قطره اش سوختم در مقابل «وشما نویسنده عزیز از انشای بد من در این نامه مقدس بستند، سوگند خوردند و بعد… نفرین بر دست من میداد ناگهان گرمای دستش را روی آنها، نفرین به خودخواهی آنها، هر دو با یکیشان انگشتانم . کردم و قلبم طپید تند و گرم و خرده نگیرید زیرا من در وضع بدی قرار دارم، نمی دانم آن که گناهکار است کیست؟. پرشور، بدون اراده نگاهم را به او دوختم و اونیز برای انسانی دیه از نظر روحی در وضع مغشوش و پریشانی از همه این فریاد من شما نمیدانم آیا متوجه به چشمانم خیره شد. این اغاز ماجرا بود صدای شدید منظور من چیست؟ منظورم طلاق است. این طپش قلبی را می شنیدم، حرارتی تند به تیم ریخه هستم کلمه جداتی شاید اگر زشت ترین کلمات نباشد بود و احساس میکردم که به جای خون آتش توی درد آمیزترین کلمات است. آخر دو نفر وقتی با رگهایم جریان دارد و ازحرفهای اطرافیانم در سازم، اماخودم عشق مرا به باور کنید که برای نوشتن هر سطر بارها و بارها عشق بهم سلام می گویند چرا باید با درد از حرکت لبهایشان چیزی احساس نمیکردم یکدیگر جدا شوند؟ چرا به سرنوشت غم انگیز قلبهای کوچک بچه هایشان : جهی ندارند، به کجا چه شبی بود شبی گرفتم، شبی که من در یک توفان آتش گم شدم قلم را روی کاغذ بردم ولی نتوانستم آنطور که میروند روی این جاده ایکه فریاد یک، دو، چند وعشق را شناختم، عشق را باهمه تلاطم شناخت . آنشب تا صبح در رویا و خیال غوط انسان کوچک بیگناه شنیده می : شود؟. دلم میخواهد غمم را برای شما بنویسم، اما بگذارید ده سال پیش، من در شهر مشهد، در شهری که بودم، اماهمه چیز رنگ یاس و نا امیدی داشت دیار خودم به ک اسیر خود ساخته این سرنوش که مرا فرسنگها بزرگ، در مقابل بودم و نه او را اشب با بو با رنگهای قدس و عفاف و معنویت، با رنگهای همه جا دیوار بود، من این دیوار را می دیدم، این یکدیگر جان جوانان بخوانند چه قصه هائیست که آغازش چون آسمانی امام هشتم زندگی میکند روز ها کار همان دختری بود که ما برای آن جوان که دوست دیوانه رنگ زدی میکردم و شبها درس میخواندم، زندگی آرامی رفیقم بود خواستگاری کرده بودیم، کاری با بهانه او به . داشتم، زندگی هر چه بود برای جوانی مانند من پر نمیتوانستم بکنم، این عشق برای من چه ثمری قصه لیلی و مجنون است و پایانش در هم ریختن از شوق و شور بود تا اینکه با تلاش شبانه روزی داشت. خسته و خواب آلود از خواب بیدار شدم، صبح کاشانه یک مرد و در بدر شدن سه موجود بیگناه» روز های آخر خرداد ماه بود خسته از آنهمه زود بود، خورشید هنوز طلوع نکرده بود من حرف زدیم، از= ببینم، دلم میخو یکدیگر ملاقا۔ موفق به اخذ دیپلم شدم. درس و کتاب و امتحان راهی تهران شدم تا هم یکلسته کبوتر را میدیدم که در سینه کبود اسمان تکرار، از این یکی از دوستانم را ببینم و هم خستگی امتحانات آن سپیده دم پرواز میکرد، من زندگی را می زدیم، پیمانها بـ «از متن نامه» دیدم در . میدانم، شاید این یک قصه نباشد، یک حادثه ای که شما از آن خوشتان بیاید، اما توی این تاریکی ها، باقی ماندم. گاهی سرنوشت چه بازیها میکند. گاهی چه سلا را از تن بیرون کنم که بدون هدف لزمن میگریخت، میخواستم من تهران را تا آن زمان ندیده بودم این شهر فریاد بکشم، میخواستم سرم را به دیوار بکویم، اما بزرگ برای من مثل یک رویای دور بود، باور آنجا مثل در پرنده اشیانه میسازند، جوجه هایی نکردنی بود، مثل یک بهشت زیبا جلوه میکرد، اما پرورش میدهند در حرارت آفتاب پرواز می کنند، رگذشت یک درد وجود دارد، دردیکه خیلی از اما بعد از آن جوجه ها را به دست تقدیر زشت، به وقتی به تهران رسیدم، در آخرین لحظات که از شگفتی ها روی میدهد، آن روز یکی از این بازی آدمهای سرزمین ما دچار آن میشوند، ندانسته همراه دست مار های گزنده میسپارند، هر کدام به طرفی توی کوپه قطار میدیدمش که هر لحظه بزرگتر و ها به دست سرنوشت انجام شد، جوان خواستگار شیراز – خاتم من کشند، نفرین جوجه ها را به دنبالشان نمی عظیم تر نمایان می شود بنظرم غولی آمد، این شهر سراسیمه به خانه دوستم آمد و باحالتی شرمگین و من وقتی – نگران شدم، فرا که لطف خداوند با احساساتشان، همراه با قلبشان اسیر یک عشق میشوند، اسیر یک طوفان و بهمراه این عشق شنوند، به فریاد درد آلود جوجه ها اعتنائی ندارند، یک غول بزرگ بود که با نفسهای داغ و تب نگران گفت: ه میروند تا به سرزمین های دلخواه خودشان میرسند آنها یک روز به نام عشق با یکدیگر آلودش آدمها را می بلعید، زندگی ها را می بلعید، – من نمیتوانم با این دختر ازدواج کنم. این غول از جوانی که در شهر گنبد ها و گلدسته پیوندی دوستم با تعجب فریاد کشید ها تولد یافته بود و در میان محله های قدیمی – چی شده؟ چه اتفاقی افتاده؟ خراسان با مردمی متعصب زندگی کرده بود قلب من میطپید که آن جوان گفت: یک پیام: عاقبت تو به با این وفاداری برای ا اصفهان – خانم چه قصه ای بابل – خانم اشرف؟! یک ندای انسانی، استقبال میکرد، همه چیز بنظرم عجیب و بی پروا یک دست پاک به حمایت شما برخاسته میآمد، من ان روز وقتی وارد تهران شدم اول نداره، از من نپرس به چه علت؟ حتما علتی وجود حتما با مجله جوانان تماس بگیرید تا ترتیب سبح بود که : به سراغ دوستم رفتم، توی مغازه او، داره، آن دختر سراپا خوبیه، اما افسوس که من عجب پایان خوش کارشما و نجات شما از هزار مفسده داده تا شب نشستم وقتی کار او تمام شد به طرف من نمیتونم در این موقعیتی که هستم با او عروسی به رنگهای زیبا ر کالیفرنیا – آقای نگریست و گفت: علی، امشب میریم خواستگاری.. هر چه بود من قسمتی از نامه پر احساس و انسانی با تعجب نگاهش کردم و گفتم: این مرد پاک اندیش را برای تو دراین اما تو که زن داری؟! جامیاورم. خدایا چه می شنیدم، چطور ممکن بود این حادثه واقعیت داشته باشد در مدت چند ساعت همه چیز روی من اثر خا رنگ دیگری گرفته بود و در میان این گفتگو قرار سرزمینهای دود خندید و گفت: شد که من و دوستم به خانه آن دختر برویم و خم اما خوشحالم که «در یک خانواده متدین، که در شمال ـ نه، برای خودم نیست، برای یکی از رفقاست. انصراف خواستگار را به پدر و مادرش برسانیم امید بخش و ار رسیدیم از هیجان، لبریز از شوق، لبریز از ترس، شهر در محوطه شمیران جزو معتمدین محلی باهم براه افتادیم، برای من همه جا، همه خیابانها، وقتی شب شد من و دوستم به آن خانه رفتیم بروجن – آقای = همه کوچه ها ناشناس بود، وقتی به وعده گاه اما این بار این من بودم که با هزار امید به سراغ آن است این خانم تا موقعی که با عفاف و رنجهای ما داماد هم آنجا منتظر بود، او به ماملحق شد بود، از مرگ و خانه میرفتم، دوست من نگران بود چطور این خبر صداقت و سلامت قصد تحصیل داشته و دوست من در خانه اي را، یک در کهنه قدیمی را تلخ را به خانواده دختر بدهد، امامن سراپاهیجان گفت ولی پایاں باشد تحت كفالت من وزيرنظر آن خانواده کوبید، وقتی وارد آن خانه شدیم من ناگهان روشنی کرد بودم، سراپا آتش بودم، وارد آن خانه شدیم، ليريز درخودم احساس دیگری کردم، فکر کردم که محترم زندگی و تحصیل کند و چنانچه يكبار رشت ـ خاتم سه شغلی مناسب پیش بیاید با راهنمایی مجله سالهاست آنجا را می شناسم در آنجا احساس دیگر سنگینی آن نگاه را حس کردم، یکبار دیگر چه مطلب جوانان به کار بپردازد و یا احیانا اگر امنیت میکردم و برای من یک رازناشناسی تری برابر نگاه آن دختر مثل شمعی قطره چه واقع بینانه بـ آن خانه وجود داشت، این راز با سرنوشت من قطره نوب میشوم و وقتی او برای راهنمایی پشت این دخترار ارتباط داشت، امامن این راز را نمی شناختم و فقط میخواستم برای شستن دستهایم به حیاط بروم آمد، دلم میخواست . آن را احساس میکردم. در تنهایی و تاریکی شب دستش اهسته انشب محفل ماگرم بود، صحبت از ازدواج و روی دستهای من لغزید، من أول گرمی دستش را عشق و دوست داشتن و آینده بود و در این میان و بعد حرارت تنش را در میان بازوان او احساس گاهی دختری با یک سینی چای وارد میشد و از ما کردم بدون سخن، بدون صدا، بدون حرف بدون تو چه می گویی دیدم ی دیدم ازدواجی برایش بیش بیاید بسلامت وخير بروددرپی . آینده اش ،استدعا میکند از طریق مجله جوانان قبل از اینکه در اثر فقر یا هر علت دیگری به گمراهی بیفتد با خبرش کنید تا ارشاد بشود… افسوس که این واقعی اولویت د کرمانشاه – خانم بوده چه سرد مجله جوانان تماس بگیر. خانم اشرف؟! نامه مفصل است، حتماً با پذیرایی می کرد، دخترک جوان بود، اندامی معتدل اشنائي، من و او در سکوت تنها صدای نفس های داشت، نگاهش گرم وگیرا بود، بکر و دوست یکدیگر را می شنیدیم و من مزه اولین بوسه را در ضعیف و یک ن داشتنی بود، در یکی از این دفعات وقتی چای به زندگی خود چشیدم، با آن بوسه آتش گرفتم و دختری را که برا کند نمی بخشم COFFEE جوانان * صفحه ۳۰ * سال ۱۲۰۱ – هیچ اتفاقی نیفتاده، فقط برای من اسكان .
اره اشک! های دستش را روی طپید ا تند و گرم و به او دوختم و لونیز غاز ماجرا بود صدای سوختم در مقابل انزن فرو ریختم، من رفته بودم تا موج زد: برای انسانی دیگر، تا برای پرنده ای دیگر اشیاته سازم، اماخودم به گرداب افتادم، نمیدانستم که تو مردی، تو نامرد نیستی. فضا رتی تند به تیم ریخته این عشق مرا به کجا میبرد، نمیدانستم که که چه ما از هم دور شدیم فریاد عاشقانه هر دو در جای خون آتش توی رنگ خواهد بود، امامی دیدم که دور از شهر و گم شد و من تنها شدم توی کوپه صورتم را به دیار خودم به کسی دل باخته ام که مرا یکپارچه شیشه چسبانده بودم و به یک نقطه اسیر خود ساخته است. افق های دور که خیال میکردم او در آنجاست نگاه حرفهای اطرافیانم جر ، نمیکردم. سوختم و آتش توفان آتش گم شدم همه تلاطم و عظمش این سرنوشت بود، این همان راز ناشناس بود میکردم، من میرفتم تا با عشق برگردم، میرفتم تا با که مرا فرسنگها دور از شهر و دیارم در این تهران عشق زندگی کنم. بزرگه در مقابل دختری قرار داد که نه او را دیده وقتی به مشهد رسیدم از جریان نامزدی خودم چیزی به پدر و مادرم نگفتم، هفته ای یک نامه ویا و خیال غوطه ور بودم و نه او را می شناختم. و نا امیدی داشته آتشب با بوسه بهم سلام گفتیم و با بوسه از سراسر عشق و محبت که پر بود از اشعار عاشقانه سرار را می دیدم، این یکدیگر جدا شدیم و رفتیم و به قصه یک عشق و التماس های خواستنها به دستم میرسید و من لن جوان که دوست دیوانه رنگ زدیم، ولی هر چه بود از آنشب ببعد من جوابش را میدادم، تا اینکه درباره هوای او را کردم کرده بودیم، کاری با بهانه او به خواب میرفتم، دلم میخواست او را راهی تهران شدم خدایا وقتی به خانه او رسیدم برای من چه ثمری ببینم، دلم میخواست همیشه در کنار او باشم، یک پشت در انتظار مرا میکشید، وقتی در باز شد او روز : به آنچه دلم میخواست رسیدم، من ولو با بی پروا خودش را در اغوشم رها کرد، من بوی تن یکدیگر ملاقات کردیم. دست هم را گرفتیم، با هم او را می شنیدم، من اشکهای شوق را در چشمهای لوع نکرده بود من حرف زدیم، ازعشق و دوست داشتن گفتیم، از این او ميديدم، من جنون عشق را فنا ناپذیر و ابدی در اب بیدار شدم، صبح در سینه کبرد آسمان تکرار، از این قصه تکراری، از این عشق حرفها نگاهش تماشا میکردم. د من زندگی را می زدیم، پیمانها بستیم، تا اینکه همه به این راز عشق در سه هفته از اقامت من در تهران گذشته بود، من دنیا را در نگاه او میدیدم و در کنار او گریخت، میخواستم ا به دیوار بکوبم، اما خودم را خوشبخت ترین مرد دنیا میدانستم، یکشب او کنار من نشست و دستم را با محبت میان خاد؟ یها میکند گاهی چه سلام و پاسخ دستهایش گرفت و گفت: وز یکی از این بازی شد جوان خواستگار شیراز – خانم مهرش – «: ـ على، من مين با تعجب دستش را فشردم و گفتم: و باحالتی شرمگین و من وقتی قسمت های لول نامه تو را خواندم نگران شدم، قرار آنهم در شب عروسی؟ ولی دیدم از تو… از عشق تو میترسم عشق تو دروغ تر از چی میترسی؟ تر ازدواج کنم. که لطف خداوند شامل حالت شد و گرنه معلوم نبود باشه، میترسم یک نفر دیگه پیدا بشه تو رو از من عاقبت تو به چه جا های خطرناک و زشتی بگیره، باور کن من طاقت دیدن چنین روزی را میرسیدی با این همه امیدوارم تو همسر خوب و ندارم، تو را خدا فریبم نده، با من باش، مال من وفاداری برای آن مرد خوب باشی. باش خندیدم و گفتم: براي من أمكان اصفهان – خانم مریم – خ منیژه دو روز دیگه من و تو جشن میگیریم چه قصه ای بود همراه با عشق و بدنامی و جشن عقد کنان ا علتی وجود اما افسوس که من عجب پایان خوشی داشت که رنگهای سیاه ناگهان دو روز دیگر بقولم وفا کردم من که قصد به رنگهای زیبا و روشن تبدیل شد. ه هستم با او عروسی کالیفرنیا – آقای محسن ستارپور: ممکن بود این حادثه روی من اثر خاصی گذارد، از اینکه جوانان ما در ، چند ساعت همه چیز فریب او را نداشتم، من که را دوست داشتم و به خاطر همین با او ازدواج کردم و بعد از چند روز او پدرم و مادرم با شنیدن این خبر بکلی «شوکه میان این گفتگو قرار سرزمینهای دور اسیر چه بازیگری ها می شو شده بودند. این برایشان غیر مترقبه بود، اما من انها اما خوشحالم که پایان این عشق و خطر یک را آن دختر برویم و خبر مادرش برسانیم امید بخش و ارزو پرور بود. را راضی کردم، آنها را قانع کردم که منیژه را بپذیرند، دختر خوبی بود، یکسال بعد من و او ستم به آن – بروجن – آقای علی قاسمپور: عروسی کردیم، عشق ما به ثمر نشسته بود، یک رنجهای مادرت را با قلم تو خواندم، هر چه زندگی شیرین و رویانی، اما باور کنید که فقط در ان بود چطور این خبر بود از مرگ و زندگی و امید و ناامیدی سخن می سه ماه بیشتر ادامه نداشت که آن روی سکه ظاهر اعلمن سراپاهیجان گفت ولی پایان خوشش قلب مرا پر از نور و گشت و من میدیدم دختری که هر لحظه برای دوری من گریه میکرد و میگفت من حاضرم در ان خانه کردم، یکبار روشنی کرد رشت ـ خانم سهیل جاذب نیکر: کنار تو باشم و در چاه تاریک باشم و حاضرم که چه مطلب پر احساس و خوبی نوشته بودید، روی زمین بدون فرش با تو زندگی کنم، حالا دیگر واقع بینانه بود که بی پروا شلاق کشیدید و به از قیافه من بیزار شده بود حالا دیگر قهر بود، پشت این دختران هوس ران و خودسر کوبیدید، من سرزنش بود و ناسزا، من تعجب میکردم، من باور دلم میخواست مقاله شما را یکسره چاپ کنم اما نمیکردم، آخر چگونه این ممکن بود، انقدر عوض افسوس که این صفحه همیشه برای سرگذشتهای شده بود، به پدر و مادرم هر لحظه توهین میکرد، با خود من گلاویز میشد، با هزار پستی و زشتی از من استقبال میکرد، همیشه دم از بیزاری از من تو چه می گویی به این، چه عشق زشت و شومی میزد، همیشه فریاد میکشید که من در اثر ازدواج با بود چه سرد و مرده که در آن جز یک قلب تر بدبخت شده ام، ولی من سكوت ميكردم، من ضعیف و یک فکر کرتاه چیزی وجود نداشت، من میوه تلخ این عشق را می چشیدم و دم برنمیاوردم ری را که برای عشق های امروزی خودکشی و بالاتر از این احساس میکردم بیشتر از همیشه دوستش میدارم. کد نمی بخشم جوانان صفحه ۳۱ * سال ۱۲۰۱ ر برای کی: من أول سپان بازوان پی بردند، جز پدر و مادر من، در حالیکه پدر مادر شش ماه از این جریان گذشته که من به خوشحال شدم مثل اینکه همه ستاره های آسمان او سخت از این برخورد خوشحال بودند، هیاهوتی سپاهی دانش رفتم، شش ماه دور از او بودم، شش مال من بودند، مثل اینکه همه دنیا مال من بود، به راه انداختند که من واو با یکدیگر نامزد بشویم ماه به او فکر میکردم که سراپای من لبریز از انقدر که مرخصی گرفتم و به تهران رفتم، همسرم و پس از آن بود که من به مشهد برگشتم عشق او بود که ناگهان شمعی در تاریکی حیات را در آغوش کشیدم به لبهایش به گونه هایش به من هرگز آن روز را فراموش نمیکنم در ایستگاه من سو سوزد به یک سپاهی دانش که در پیشانیش، به موهایش بوسه زدم و دختر قشنگم را قطار، منیژه برای بدرقه . آمده بود، اواشک دهکده ای خاموش و تنها به یاد همسرش و با هزار عشق و نوازش بوسیدم و بوئیدم. . میریخت، نگاهش لبریز از اشک بود، من و او دنیا اینده اش بود نامه ای رسید که تو پدر شدی، تو را در پرده اشک میدیدیم نگاه ما رنگ وداع اپدر یک دختر شدی و خدا میداند که چقدر بقیه در صفحه ۴۲ داشت و قلب ماعاشقانه میطپید، لكوموتيو قطار مثل غولی نفسی تند کشید، مثل یک اژدهای آتشین و به راه افتاد، صدای بغض آلودش در فضا مش را واقعی اولویت دارد. کرمانشاه – خانم فاطمه – پ: احـاس حرف بدون ت تنها صدای نفس های سن مزه اولین بوسه را در پرسه آتش گرفتم و تو بر میگردی، اطمینان دارم، قول بده علی هر چه بود این سرگذشت پر تب و تاب شما را با خودم به مشهد بردم. به
دومین قسمت از گزارش فجایع ار تشبد نصیری در موضع قدرت برای تصرف املال ارتشبد نصیری باریختن اس شیمیائی مزارع این روستار بدستور نصیری و آتابای عده ای از مردم ده که حاضر به فروش زمینهای خود نبودند بعنوان زندانی امنیتی دستگیر و روانه زندان شدند افراد پاسگاه بعنوان سرگرمی گوسفندان مردم را با گلوله میکشتند، جلو کشت و زرع مردم را میگرفتند و بالاخره در ده قحطی بوجود آوردند اکدخدای روستا درحال گفتگو با خبرنگار جوانان در شماره گذشته، گزارشی داشتیم درباره فجایعی که بدستور ارتشبد نصیری رئیس سابق ساواک و بدرخواست ابوالفتح آتابای علیه روستائیان «ترکمن ده» واقع در حوزه شهرستان شمیران رخ داده است. ماجرا از آنجا آغاز شد که در حدود هفت سال پیش، آتایای بمردم روستا پیغام داد که باید زمین خود را بفروشند و از روستا کوچ کنند و چون مردم مقاومت کردند ارتشبد نصیری وارد ماجرا شد و بدستور وی ماموران ژاندارمری و ساواک، ساکنان روستا را زیر شکنجه گرفتند و با بولدوزرها اراضی کشاورزی را زیرورو کردند، مرغ و خروسها و گوسفندان مردم را کشتند، خانه ها را با خاک یکسان کردند، گروه کثیری را بدون دلیل و محاکمه زندانی نمودند و حتی یکنفر را کشتند تا بلکه ساکنان روستا را وادار به تخلیه محل بکنند ولی وقتی با مقاومت سرسختانه مردم روبرو شدند دو شیر درنده در روستا رها کردند و بدین ترتیب عده ای از مردم را وادار به فروش گروهی از ساکنان «ترکمن دم» نشسته ایم املاک خود و اخراج از ده کردند بدون اینکه دیناری پول بانها بدهند. و به درد دلهایشان گوش میدهیم شکایات مردم علیه آرتشبد نصيري بمراجع قضائی، بدلیل نفوذ جبارانه ای میگوید: که او داشت همه جا متوقف ماند تا اینکه اخیرا ارتشبد نصیری بازداشت شد ما امروز اینجا جمع شده ایم که و مردم شکایات تازه ای تسلیم دادستان تهران کردند که این بار شکایت آنها حقایق را برای «جوانان» فاش كنيم. من تحت رسیدگی قرار گرفت و فعلا در دادسرای تهران مراحل رسیدگی را طی ۵۷ سال دارم و نامم علی اصغر شير میکند. در شماره قبل بخشی از مشاهدات خبرنگاران ما و اظهارات ساکنان شه مسجد، در کنار کدخدا و كدخدا ر محمدی و چندین سال است که روستا را خواندید و اینک دنباله گزارش: * جوانان * صفحه ۳۲ * سال ۱۲۰۱ حميد شکاری مردم ده چه میگویند کدخدا، در – مزارع روستای ترکمن ده، که روزی سرشار زمین، ما يكجا بر بسازیم؟ از برکت بود بصورت کویر درآمده است. درعکس گروهی از روستائیان با آه و افسوس به زمینهای کشاورزی خود نگاه میکنند و حسرت میخورند. درشت سرجمعیت، تعداد درخت که با ریختن اسید ا – وقتی «آتابای و سرکه وسایر مواد شیمیایی خشکانده شده و فروخت و سپس مرا است دیده میشود. * گروکشی انسانی بهر حال مدتی سربازان من و اعد بزندان «قزل قلعه» دلیلی و مدرکی و محکومیتی، زندانی آزاد کردند و گفتند مردم را راضی کنی داشتند بعد از بازداشت غیر قانونی بود آزاد کردند. پدرم زجر کشیده و رنج به بعد بر اثر زجر و شک ر * ارتشبد نصیری و این واقعه بشدت پس از چند روز عزاء خودشان بردند. بین راه بود که تازه فهمیدم این سربازان بدرخواست آقای ابوالفتح آتابای معاون اسبق دربار و بدستور ارتشبد نصیری آمده اند که بقول خودشان حساب ما را برسند! محمود شکاری کدخدای ترکمن ده هستم. یکروز در * وقتی «آتابای» بخواهد! گفته محل بودم خبر دادند عده ای سرباز من بفکر روزی افتادم که آقای بخانه من آمده اند و با من کار دارند. رفتم بود: بیا واهالی ده را آتابای بمن خانه دیدم منزلم در محاصره سربازان راضی کن که منازل و اراضی خودشان است و پدر پیرم ـ صفر محمد ـ هم از را بمن بفروشند چون این ده را احتیاج شدت ترس مثل بید میلرزد. سربازان داریم. انروز که آقای آتابای این حرف را بدون اینکه سوالی از من بکنند و یا به بمن زد من در ده جلسه ای تشکیل دادم و سوالات من جواب بدهند، من و پدر و پیام ایشان را بمردم رساندم ولی مردم مرا اعضای خانواده ام را جمع کردند و با مسخره کردند و گفتند: من روز بعد به مردم به حاضر به فر ناراحتی گفت:
ت برای تصرف املاك مردم تن اسیدوسرکه ومواد وستاراخشکانید کدخدا، در صورت فروش خانه و ای با حضور مردم تشکیل دادم و خواستم عین حال که ناراحت بودند و مرد من ده، که روزی سرشار زمین، ما بكجا برویم و کجا آشیانه اهالی را آماده فروش خانه و زمین بمقامات مسئول شکایت میکردند و البته را وادار به ترک ده بکنند… * ماجرای شیرها بسازیم؟ کو درست است روستانیان با آه و کشاورزی خود نگاه محور درشت خت که با ریختن اسید سمانی حسکان ن راه بود ران پدرخواست آقای افتادم 1 دلیلی و مدرکی و بدون محاکمه ای و عاون استین دربار و امده اند که بقول آقای که خانه هایی را که اقلا پانصد هزارتومان خودشان بکنم اما آنها قبول نکردند و من نتیجه ای هم نمیگرفتند دست از مقاومت ارزش داشت مبلغ هفتاد و پنج هزار من روز بعد به آقای آتابای گفتم که در قبال فشار روز افزون آقای آتابای و ایستادگی مردم در برابر تمام تومان خریداری کردند. در آنجا در برابر خواست زور گویانه ارتشبد مردم به حاضر به فروش نیستند و وی با خودداری سرسختانه مردم، ماندم معطل نصیری و اتابای برنمیداشتند، آنها در فشارهای ارتشبد نصیری و اتابای، سبب متوجه شدم در سند فروش اصلا نامی از شد که ارتشبد نصیری بفکر تازه ای دربار که بقول آتابای و ارتشبد نصیری که چه کنم؟ کم کم پاي ارتشبد نصیری واقع یک حکومت نظامی بیرحم و ناراحتی گفت: فقط – وقتی «اتابای» بخواهد حتما خواهند هم : بیفتد و این نقشه شوم خود را بمرحله اجرا خریدار دهکده بودند نیست و ستمگر در روستای کوچک ما بوجود م بلحاظ دوستی او با اتابای و نفعی که شخصی بود باسم آقای معظمی که در بیاورد. او در شیر درنده خرید و در در مورد تصاحب این ده برای او در نظر آورده و خواب و آسایش را از ما سلب گرفته شده بود باین ماجرا باز شد و او هم کرده بودند. روستای ما رها کرد تا مردم از ترس میگفتند این آقا نماینده دربار است و بهر حال مدتی گذشت تا آنروز که مرتبا برای ما پیغام تهدید آمیز میفرستاد ایجاد قحطی مصنوعی جرات زندگی در ده را نداشته باشند و معلوم شد که حضرات بنام دربار برای سربازان من و اعضای خانواده ام را تا اینکه یکروز دیدم افراد پاسگاه ماموران وقتی دیدند با وجود کشتن فرار کنند. مردم هم واقعا میترسیدند و ژاندارمری تهران نو بدستور ارتشبد تمام گوسفندان و مرغ و خروسهای مردم اکثر خانه نشین شده بودند ولی وقتی اینکار هم آقای آتابای رندی نشان داد یزندان «قزل قلعه» بردند و بدون هیچ فروخت و سپس مرا بیرون کرد… گروکشی انسانی انسانی خود زمین و ملک میخریدند اما در دیدند کار با خانه نشینی درست نمیشود نصیری بده ما ریختند و همه جا را آنها هنوز سرسختانه مقاومت میکنند باین معنی که برای زمین و خانه من که محکومیتی، زندانی کردند. آنها شب مرا محاصره کردند. پرسیدیم چه شده؟ جوابی کوشیدند که جلوی کشت و زرع اهالی را گروهی تشکیل دادند تا با تفنگ و و هفت اولین فروشنده کدخدا بودم مبلغی تعیین کرد که دیگران فریب بخورند و آزاد کردند و گفتند باید بده برگردی و هم بگیرند ولی مردم باز هم مقاومت کردند تیر در کمین شیرها بنشینند و آنها را از پا ندادند. رفتیم پاسگاه و باز سئوال کردیم و با بردن اجناس و اوازم زندگی خود به مردم را راضی کنی و پدرم را گرو نگه اما پاسخ درستی نشنیدیم راضی بفروش باشند ولی در سند فروش درآورند. در این زمان بود که من، هم بعلت ترسی که از شیرها و انتقام ارتشبد آنها رقم خریداری را بمراتب کمتر نوشت شهر و فروش آنها بزندگی ادامه دادند بازداشت غیر قانونی در زندان سیاسی کم کم این افراد شروع کردند به آزار چون دیگر چیزی برای تامین معاش آنها مردم و از جمله ک و تفنن باقی نمانده بود، نه دامداری، نه مرغداری نصیری داشتم و هم بخاطر حفظ زنها و کودکان بیگناه و معصوم دهکده راضی بود آزاد کردند. پدرم در این مدت بقدری زجر کشیده و رنج برده بود که سه روز شدم که اراضی و خانه ها را بفروشم و با * هیچکس بداد ما ترسید بعد پر اثر زجر و شکنجه زندان جان سپرد. این هدف تصمير بقیه اهالی که حاضر به فروش نبودند گرفتم ببینم به چه نرخی میخرند. وقتی موضوع را با کارگزاران و بعد از چهل روز * حکومت نظامی در روستا! خانه و با این حقه عده ای را از زمین و کرد. ر محروم نشـانه باز به مقاومت ادامه دادند. در این هنگام این واقعه بشدت مرا ناراحت کرد. کشتن مرغ و خروسهای مردم تا آنها را مواد را از دست مردم غارت میکردند تا اتابای در میان گذاشتم آنها استقبال بدستور فرماندار شمیران، مدرسه محل در روستای ما قحطی بوجود آورند و ما پس از چند روز عزاداری، باز هم جلسه وادار به ترک روستا بکنند اما مردم در بقیه در صفحه ۵۰ و نه کشاورزی بدبختانه آنها حتی از گوسفندان مردم میگرفتند و میکشتند. روزی رسید که ورود مواد غذائی هم از شهر به ده جلوگیری میکردند و اکثر اوقات این دیگر گوسفندی نبود و شروع کردند به کردند و مرا به محضر بردند و اراضی و آخرین عکس ارتشبد نصیری در زندان احتياج آتاهای این حرف را رساندم ولی مردم مرا ؛ ارتشید نصیری وارد ماجرا شد ای تشکیل دادم و * جوانان * صفحه ۳۳ * سال ۱۲۰۱ +
ماجراهای من صاحب يك مؤسسه آمو فرستند و اگر هم نمیخو انگیز قمار و قماربازان 50 BER – سلسله گزارشهایی که تحت عنوان قمار وقمار بازان از مدتی پیش در این قمار سبب شد که داروندار خوده را صفحات چاپ میشود سبب شده است که عده ای از کسانیکه هستی خود را در ببازم و همسرم از من طلاق بگیرد و قمار از دست داده اند شرح بدبختی های خود را برای آگاهی و عبرت دیگران بچه های سرگشته و در بدر شوند بنویسند و برای ما بفرستند اما متاسفانه بعضی از این نامه ها فاقد مشخصات و نشانی است و بهمین دلیل قابل چاپ ست. از دوستان عزیز خواهش میکنیم مختار حمزوی فرهاد تقی آبادی هوشنگ حیدری ابوالفضل رضوی آیا از این گم شده ها و فراریها خبردارید؟ این هفته هم نام و مشخصات گروه میباشد و نمی دانم الان در تهران است یا این مدت پدرم فوت کرده و مادرم بیرون رفته و بازنگشته است. مریض است ابوالفضل الان ۲۷ سال دارد * بهشهر – مسلم محمدی (برادر)۔ صفرعلی پسرشانزده ساله ام که دچار شهر دیگر. دیگری از افراد گمشده و فراری از سراسر کشور بدست خبرنگاران حوادث * اندیمشک ۔ حسین شیخ زاده و نمی دانیم در کجا زندگی می کند برادرم محمد مهدی محمدی فرزند سیف اختلال حواس میباشد و سبزه و لاغراندام شهری مجله جوانان افتاد که بامید (برادر): پیداشدن و بازگشتن آنان بخانواده – الله، شانزده ساله، صورت کشیده، گوشها و چشم و ابرو مشکی است از تاریخ برادرم نور محمد شیخ زاده ۱۷ ساله، (برادر): پهن، چشم میشی و قدبلند از تاریخ ۵۷/۶/۲۶ ناپدید شده است. بکمک خوانندگان عزیز مجله ـ دراین کوتاه قد، چشم مشکی که سمت راست مختار برادرم مدت یکسال است که ۵۷/۶/۳۰ ناپدید شده است. سرش آثار بخیه دارد حدود سه ماه است قهر کرده و رفته است شغل او لوله کش * ساوه ـ على حق طلب (پدر ): ) * لارستان محمد حمزوی ستون چاپ میشود: چشمش میباشد. * امل ـ محمود کریمی (پسر): پدرم علی اصغر کریمی چند سال قدبلند، چشم و ابرو و مو مشکی از تاریخ ۵۷/۶/۲۱ فرار کرده است. * گنبد کاوس – غفار قبودی ( پدر ): * الیاسی – تهران – (پدر): که از خانه قهر کرده است. از زمانی که است و چپ دست و یک خال کوچک در دختر ۱۵ ساله ام سكينه، لاغر اندام، پسرم غلامرضا بخاطر ترس از برادرم رفته مادرم مرتبا گریه می کند تجدیدی زیاد و تنبیه من که گفته بودم عزیز حبیب اللهی اگر تجدیدی بیاوری دیگر بخانه برنگرد (فرزند): از چهار ماه و نیم پیش فرار کرده است. پدرم امرالله حبیب اللهی که راننده است که من و برادرم و مادر جوانم را رها دخترم گوهرشاد ۳۴ ساله، قدبلند کامیون است ۱۴ سال قبل از مادرم گیری کرده و رفته است و علتش را هم به کسی چهارشانه، درشت اندام، سفیدر و چشم * قزوین ـ محمد خاکعلی (پدر): پسرم حسن خاکعلی ۱۵ ساله اهل جدا شد و بعد هم مرا به شبانه روزی قزوین مدت ۳ ماه است که گمشده، در شهرداری سپرد. از آن به بعد دیگر سراغ * تبریز – اسمعیل رسول زاده از تاریخ ۵۶/۱۱/۲۰ خانه را ترک گفته (پدر): پسر ۱۳ ساله ام «اسد» سفیدرو، است، گوهرشاد بهنگام فرار، پیراهن نگفته است سبز، ابرو مشکی و کم پشت، بینی کشیده بود. این مدت تمام زندگیم را فروختم و در راه پیدا کردن حسن خرج کردم ولی حالا پدر و مادرم را میخواهم. مرا نگرفت و من هم خبری از آنها ندارم. نسبتا چاق، صورت پهن، چشم و ابرو «ماکسی» و چادر مشکی بتن و سر کرده نتیجه ای نگرفتم * تهران – صید کرم حتی (پسر مشکی، از تاریخ ۵۷/۵/۸ ناپدید شده و * تهران ـ زهرا رحیمی (خواهر): عمر): بخانه بازنگشته است. * شهرضا ـ مصطفی یوسف زاده برادرم محمد رحیمی ۱۵ سال دارد و پسر عمویم ابراهیم حقی ۲۱ ساله در آبادان هویچمهر البوغيش (پدر): پسرشانزده ساله ام بهرام که یک ماه و نیم است که از خانه رفته، در ماه قبل بعنوان تفریح از کارگاه (پدر): پسر شانزده ساله ام قاسم، موی سر چهره ای گندمگون، قدی متوسط، مونی این مدت ما به شهر خودمان، محل کارش ساختمانی «اروند راه» خارج شد و دیگر مشکی، رنگ چشم میشی، بینی کشیده مشکی دارد از تاریخ ۵۷/۶/۱۴ ناپدید و هر جایی که امکان داشت برود سر کسی او را ندید. که هردو پایش سوخته است از تاریخ شده است. زده ایم، محمد سواد ندارد و شغلش * تهران ـ محمد تقی آبادی ( پدر ): ۵۷/۶/۱۸ بخاطر ناراحتیهای روحی، سنگکاری است. پسرم فرهاد تقی آبادی که ۱۵ سال منزل را ترک گفته و مارا درنگرانی (شوهر و پدر ): دارد حدود یکماه است از خانه رفته. فرهاد فرو برده است. * تهران ـ نادر (خواهر زاده): محمد رضا صابر معاش دایی ۲۱ چشم و ابرو مشکی و موهایش کوتاه * اراک – هاشم فرعی (شوهر): یکدیگر از تاریخ ۵۷/۶/۱۳ فرار همسرم صغری فرزند سیف الله ۴۶ ساله، ساله من از روز ۲۵ شهریور از خانه رفت و دیگر برنگشت محمد رضا * شاهرود – رحمت اله حیدری قد متوسط، چشم و ابرو مشکی، مری آرایشگر بود و کمبودی نداشت که بخاطر (پدر): سرسفید از دوماه قبل از خانه خارج شده و آن از خانه برود پسرم هوشنگ حیدری ده ماه است مراجعت نکرده است. * اصفهان – منوچهر خوشرو که از خانه رفته در این مدت ما عکس او (برادر): برادرم علی اکبر اصفی سی سال قبل هوشنگ ۱۵ سال دارد در جلوخان کرمانشاه در یک خیاطی کار میکرد بعد به تهران رفت و ما دیگر او را على اكبر از زن اول پدرم است. استانه اشرفیه – رجبعلی امینی همسرم حبیبه و دخترم حوا باتفاق کرده اند. * گرگان – شیرزادخاکی ( پدر ): پسرم یونس ۱۷ ساله، قد متوسط که زبانش کمی میگیرد وزیر بازوی وی * بندر پهلوی – رمضان بابانی سوخته بخاطر ناراحتی روحی از تاریخ ۵۷/۴/۲۹ پابفرار گذاشته و ناپدید شده * شیراز – علی فیجانی (پدر): پسرم کریم هجده ساله، قد متوسط، سبزه، است. را به تلویزیون هم دادیم ولی خبری نشد (شوهر): همسرم مونس حیدری ۲۵ ساله متوسط القامت، موشکی، چشم میشی، * تهران ـ احترام رضوی (خواهر) صورت سفید دارای خال کوچک زیر برادرم ابوالفضل رضوی ۹ سال بینی و علامت سوختگی روی هرده است که بدون خبر از خانه رفته است. در سکینه، تنها و بیکس و نگران آینده. دست و گردن از تاریخ ۵۷/۵/۲۸ از خانه موشکی، از تاریخ ۵۷/۵/۲۵ خانه اش را * جوانان * صفحه ۳۴ * سال ۱۲۰۱ 3 ولما تعدایت که دیرورش وتجملات کارینو زندگیش را باخته و ناکعلی غلامرضا الياسي ترک گفته و ناپدید شده است. * کرج ۔ بانو زهرا پیشکار (مادر): نوچهر خوشرو پسر شانزده ساله ام محمد باقرورشادی چشم میشی، سبزه بابلوز قرمز، شلوار چهارخانه، دمپانی قهوه ای از تاریخ ۵۷/۶/۱۰ از منزل رفته و برنگشته است. (پدر پسرم مهدی شکی، متوسط کرج – قربانعلی فلاح کن (پدر): ۵۷/۴/۱ از خانه گر خراسان و مجله – از گمشدگان و فراد می من با یک مرد یکروز شوهرم – شده ام و تو باید . من طلاق بگیری! سكينه زن ۵ حرفهایش می گوید جدائی پر از اول زندگی مادرم با سختی مر اول مادرم یکی از ات همدان بود که پس از ثروت او را غارت به همراه برادر ناتنی منزل یکی از فامیل برای اینکه او را از شوهرش دادند و یک آمدم. پدرم کارگر خانه را نمی داد و ماه که خودش کار کند و زندگی را تامین کند –
سسه آموزشی ملی بودم ولی حالا آواره ام! نامه هایشان را با نام ونشانی کامل بفرستند و اگر هم نمیخواهند مشخصاتشان می خوانیم: چاپ شودزیرنامه اضافه کنند تا ما نامه (اواره ) شهرها شده است. نامه اش را با هم شما می خواهم که لااقل نامه را بخوانید وزن و پنج فرزندم از اداره این آموزشگاه أنهمه جورواجور از زن و مرد با که تحت عنوان قمار دتی پیش دراین د سبب شده است که های آنها را با اسم مستعار یا حروف اول آموزشگاه ه هستی خود را در نامشان چاپ کنیم سردبیر محترم مجله جوانان… من ارزو دارم که این هیاهو وقيل وقال تامین می شد دبیر ریاضی و صاحـب تعطیل کازینو» ها حرفی پابرجا باشد و به چشمهایم خیره ماند و… لباسها وجواهرات گرانقیمت چنان درمن همین دلیل سرگذشتم را برایتان نوشتم تا شبی برادر زاده ام که اوهم دبیر است اثر کرد که فراموش کردم که معلمی بیش آگاهی جوانان برسانید چرا که به منزلم آمد چون من کوچکترین عمری نیستم! .. واما نامه ایکه اینهفته چاپ اگر چه ممکن است این نامه را تا ممکنست هر لحظه در هر نقطه ای بساط اوهستم مرا «عمر کوچیکه» صدا میزند بعد از اینکه بخود آمدم به همراه می وعبرت دیگران می کنیم سرگذشت یک دبیر آموزش آخر هم نخوانید و یا اگر خواندید چاپ قمار علم شود. من آدم زحمتکشی بودم، او گفت: «عمر کوچیکه، هل ابعلی برادر زاده ام به سرمیز «بلاک چک وپرورش است که فریب تبلیغات نکنید ولی از آنجا که این نامه سرگذشت شب وروز کوشش میکردم و با همت «کازینو» شده، مایلی امشب سری به آنجا رفتیم و به بازی مشغول شدیم ان شب د شرح بدبختی های فرستند اما متاسفانه عزیز خواهش میکنیم ها فاقد مشخصات وتجملات كازينو را خورده و تمام سرگردانی یک انسان میباشد آنهم انسانی خودن یک دبیرستان و دبستان ملی روزانه بزنیم؟ من موافقت کردم و با اجازه همسر ن ده هزار تومان موجودیم را باختم، ولی ین دلیل قابل چاپ زندگیش را باخته و حالا بقول خودش باصطلاح تحصیل کرده و روشنفکر، از وکلاسهای مجهز شبانه تشکیل دادم. عازم ابعلی شدم. ساعت هشت ونیم شب همین باخت سبب شد که مدتها دراین مهمترین درس این موسسه یعنی من و برادرزاده ام وارد کازینو شدیم. کازینو رفت وامد نمایم و در نتیجه هست «ریاضی، با خودم بود وبعضی از چشمهایم خیره ماند ودهانم از تعجب ونیستم برباد رود شاگردان من الان از کارمندان عالی رتبه چکهای بلامحل ادارات کشور میباشند، خرج زندگی من کازینو لباسهای متحدالشکل «دیلرها، و به هرحال ان شب پس از باخته خشک شد زرق وبرق فريب دهنده حسابی بعنوان حسابجاری در بانک همان جاباز کردم و بار بعد که به کازینو رفتم پس اندازم را دراین حساب ریختم وبعد هم ساختمان و امتیاز آموزشگاه، ماشین، خانه، فرش، ولوازم خانه را فروختم و پولشان را در حسابم گذاشتم بتدریج پولها را می باختم وخبر از آینده نداشتم. در همین زمان زنم طلاق گرفت و بچه هایم هر کدام بسویی رفتند وآواره شدند. یکشب وقتی چک کشیدم به من گفتند که چکهای تو دیگر محل ندارد و پولی در حسابت نیست. دیوانه شده بودم به هر کس وناکسی رو می انداختم وچک میدادم وبعد شب همه را در کازینو باختم. وضعم طوری شده بود که حتی دیلرها هم دلشان بحال من می سوخت مانند غریقی که پرکاهی را بامید نجات ابراهیم حقی دارند خواهش میکنیم باتلفن شماره سرویس حوادث مجله جوانان من میخواستم زن فداکاری باشم اما خوردن چک بلامحل میدادم و همه چنگ میزند، منهم بخيال «برده مثل آب را در کازینو به جیب کازینوداران می ریختم. * آواره بخاطر قمار حالا سه سال است که هرماه در شهری و هر ساعت در جایی بسر میبرم. زنم که طلاق گرفت ورفت. از بچه هایم گناهی نداشته وندارند وآواره شده اند اطلاعی ندارم، وخودم فعلا با تدریس خصوصی نان بخورونمیری بدست میاورم. حسن خاکعلی یکس و نگران آینده. نور محمد شیخ زاده منوچهر خوشرو محمد رضا ۳۲۸۳۴۰ تا الياسي هرا پیشکار (مادر): محمد باقرورشادی، ابلوز قرمز، شلوار عزیز حبیب اللهی خراسان – علی اکبر امیری قهوه ای از تاریخ ته و برنگشته است. (پدر): پسرم مهدی، سبزه، چشم و ابرو را آگاه کنند تا بکمک آنان فراریان و لی فلاح کن (پدر): شکی، متوسط القامت از تاریخ – گمشدگان را بخانواده های نگران آنان شوهر افلیج با وجود فداکاریهای من ساله ام که دچار ۵۷/۴/۱ ازخانه گریخته است. * مجله جوانان: از کسانیکه و سبزه و لاغراندام از گمشدگان و فراریان مذکور خبری کی است از تاریخ بازگردانیم و دلهای شکسته و اندوه زده را شاد نمائیم. ترکم کرد. کندوکاودرزند 9 I که خودش کار کند و کرایه خانه و خرج کنار گذاشتم و بکار کردن پرداختم. زندگی را تامین کند بعد از مدتی پدرم به مرد تنظیم از: مظفر بالائی قصه های تلخ طلاق و جدائی شوهر فلج من يكروز عاشق شد و گفت میخواهم تو را طلاق بدهم! پس بدهند.» من با یک مرد فلج ازدواج کردم اما مادرم گفت: اگر از من طلاق نگیری من آمد و من با یکی از آنها نامزد شدم اما بهترین غذاها را برایش بپزم و آقای اعتمادی من شاکیم، اما به چه بعد از چند ماه نامزدی ما بهم خورد کوچکترین موضوعی بهانه میگرفت و بکروز شوهرم به من گفت: من عاشق دخترمان را می کشم! مادرم هم مهرش را برادرم که چند ماهی بود در یک کارخانه دعوا می کرد. این مسائل باعث شد تا من کسی شکایت کنم؟ مرجع شده ام و تو باید مهرت را ببخشی و از بخشید و از پدرم جدا شد و در خانه شکایت کجاست وقاضی منصفی که نگوید مشغول کار شده بود یک روز به همراه نسبت به زندگی زناشویی، زن و دکتری کار گرفت. در همین زمان برادر ن طلاق بگیری! سکینه زن ۲۵ ساله در دنباله ناتنی ام که در شهرستان زندگی میکرد جوان افلیجی به خانه آمد و معلوم شد که شوهرهای جوان حسودیم شود و حرت میخواستی نکنی، کو؟ کو؟ او خواستگار من آیا ممکن است یاریم کنید؟ شاید مقدار بخاطر بزرگ شدن طحالش به تهران آمد. آنها را بخورم. . حرفهایش می گوید: مادرم مخالف ازدواج ما بود ولی من آن دکتر که مرد خوبی بود برادرم را به . مثلا اگر گاهی اوقات مادرش از کمی از هستی از دست رفته ام را بدست از اول زندگی همیشه رنج بردم و بیمارستان برد و مورد عمل قرار داد و بعد ه جداتی پدر و مادر به اصرار برادرم زن آن جوان فلج شدم. ساوه نان و ماست سوقاتی میآورد همه را آورم که لااقل بتوانم بزندگی عادی مادرم با سختی مرا بزرگ کرد شوهر از آن هم او را در جایی استخدام کرد. من * دخالت خانواده این نامه را از شیراز نوشتم و برایتان است. اول مادرم یکی از اشخاص ثروتمند اوج هم درس می خواندم و هم به مادرم کمک همدان بود که پس از مرگ وی برادرانش میکردم و با زحمت زیاد تا کلاس ششم شوهرم خیلی مهربان بود، من هم او را تر خوردی و به این وسیله مرا عذاب فرستادم. شاید فردا در شهر دیگری باشم، کسی چه میداند اسم وفاميل مرا محفوظ خشک میکردم و نمی گذاشتم زیاد میدادند هر وقت هم به شوهرم اعتراض ماه اول زندگی ما خوب بود و خودشان میخوردند و به من سرکوفت بپردازم. گفتند ما آوردیم و تو میزدند و می احساس ناراحتی بکند. کم کم شوهرم میکردم می گفت: برو خانه خودتان! نگهدارید وجواب نامه را در مجله مرقوم دارید، تامن مطلع شوم که بکجا بلید ثروت او را غارت کردند، مادرم به ناچار ابتدایی درس خواندم. به همراه برادر ناتنی ام به تهران آمد و به * ازدواج با مرد فلج در همین زمان مادرم بخانه دیگری شروع به اذیت کردن من نمود و با اینکه منزل یکی از فامیلهایش رفت، آنها هم برای اینکه او را از سر خودشان واکنند رفت و مشغول کار شد ولی بخاطر کار روزانه ۶۰ تومان حقوق می گرفت ولی شوهرش دادند و یکسال بعد من به دنیا زیاد رماتیسم گرفت و با اینکه فامیل خرجی کم میداد از طرفی پدرش هم می عاشق شده ام و تو باید مهرت را ببخشی زیادی داشت هیچکدام به او کمک نمی گفت که باید از این خانه بروید. ما هم و طلاق بگیری در غیر اینصورت * آینده ام چه میشود؟ شکایت نمود بالاخره یک روز به من گفت که من اسم پدرم کارگر خشنی بود چندین بار قصد خودکشی کردم، شاید اینکار هم شهامت میخواهد که من ندارم ضمنا در شماره ۶۱۳ مجله جوانان مورخ ۱۳ شهریور در صفحه ۶ مطالبی . بود وشما پیشنهاد کرده بودید که «قمار خانه داران و صاحبان کازینوها باید حساب در همین زمان چند خواستگار برای تومان خرجی میداد و انتظار داشت «آواره مجله جوانان: ما همانطور که قبلا هم را بخانه دیگری رفتیم که فامیل شوهرم همیشه اذیتت می کنم؛ بخاطر همین اعلام کردیم تمام قمارخانه داران که یکشب وقتی از خانه مادرم دیر بودند. در اینجا هم شوهرم روزی ده بقیه در صفحه ۴۲ بخانه هایشان خارجی برده اند باید حساب پس بدهند وبعقيده ما تنهاراهش طرح شکایت در مراجع قضائی است. جوانان * صفحه ۳۵ * سال ۱۲۰۱
ولیکن!عاقبت گرگم توبودی این قصه يك اشتباه ـ يك درماندگیـ يكسرگشتگی و ادامه يك فاجعه در زندگی دخت اشتباه را پی در پی تکرار می کند… آیا انسانها باید همچنان بنده اشتباهات باشید! آیاز و عبرت آموزی نرسیده است؟ پیر عزیز و مهربانم سلام مرا که از قلبی شکسته سرچشمه میگیرد پذیرا باش. سنگ صبور چون آئینه داشت آزار میدادم. سرانجام با روحیه او را از خود راندم. اشفته نزد خواهرم به آبادان رفتم و از آنجا برایش عزيز من يكدختر ۲۰ ساله هستم. حدود ۷ سال قبل با پسری که در نزدیکی خانه مان زندگی میکرد نوشتم که نمیخواهم با تو ازدواج کنم و بعد از چند سال انگشتری نامزدیم را پس فرستادم و خودم چون نامزد شدم و من درس می خوانیم و مشتاق تا دیوانه ها، پریشان حال , حیران به بخت بدم لعنت زودتر درسم تمام شود و بسرو سامان برسم می فرستادم و به اکبر پسر شرور همسایه که نامزدم بعد از پایان تحصیلات متوسطه با روحیه ای ضعیف تر به کنج عزلت خزیدم زیرا نمی خواستم آشیانه ای را ویران کنم. ولی او اید و مرا آسوده نمیگذارد ومدام بمنزلمان باگریه از خانواده ام مراخواستگاری میکند وخانواده ام هم مخالفتی ندارند، زیرا میگویند برسر تو آمد اشتباه پنجم خانواده ات این می حاقل بجای اینکه را بسیار صمیمانه اشتباه دوم تواین بوده که به حرفهای مردی که بخدمت مقدس سربازی رفت و من سرگشته و تنها نابودم کرد. ازاکیر متنفر بودم و حاضر نبودم چون وضع مالیش خیلی خوبست و میتواند هر دو خودت میدانستی شرور است اطمینان کرده ای و شاید چشم پوشی – شنبه ششم – ماندم و ارزو میکردم روزها سریع تر بروند تا دوره خدمت سربازی نامزدم باتمام رسد دستش را لمس کنم پس هرگز به همسری او را نمی پذیرم. در نتیجه همه اقوام و خانواده ام از این پیش باصطلاح برادری او را قبول کرده ای زن را اداره نماید. امامن مخالفت کرده ام. وبعداز اشتباه سوم این بوده که دعوت او را برای مدتها تصمیم گرفتم بتو پناه آورم. زیرا احساس میکنم باخر جاده زندگی رفتن به منزلش قبول کرده ای وهرگز فکر نکردی که تو نامزد داری و نباید بمنزل مرد غریبه ای رسیده ام وتنها خودکشی است که میتواند چون خاکستری بر روی تنگ و بدنامیم باشد و حالا نمی زی که گاهی کے و حالا اشتباه آنهم پاسخ دادن ریخی زندگی یک بروی در محل ما پسر شروری بود بنام اکبر که از آمد سخت متعجب و بمن مظنون۔ بعد از مدتها اشفته حالی، مردی بنام محمد سر آمد و مدام مزاحم من میشد ولی راهم قرار گرفت و واقعیت زندگیم را بدون کم و من جز نامزدم کسی دیگر را نمی دیدم ونمی خواستم و بدین جهت مزاحمتهایش را بی اهمیت کاست برایش گفتم. او بمن امید داد و گفت منزلی دانم چه کنم تلقی میکردم وهم می ترسیدم اگر صحبتی برایت تهیه میکنم وترا صیغه خواهم کرد و باید باخانواده ام در این مورد بکنم درگیری بوجود آید و کسی نفهمد دلیلش را جویا شدم. بعد از آن فاجعه دخترم فرشته نامزد سابقت همچن ابرو ریزی شود تا اینکه در سال را باهر بدبختی ضربه ای دیگر بر پیکر من وارد آمد زیرا او زن و نامه تو نمایشگر یک سرگردانی ـ یک ندانم مینویسند باید میدانستی که با آتش بازی میکنی تا آنها راه حلی برای بود سپری کردم و نامزدم بعد از اتمام خدمت یک فرزند دارد و عنوان میکند بخاطر بچه تن به کاری، یک سرگشتگی کامل است، هر اشتباهی و یکدختر تنها نباید در یک مجلس غربيه مشروب اشتباه چهارم این بوده که مشروب نوشیده ای به اعتقلا من : فرشته – م وقتی اینهمه دین و عرف و مقررات و کتابهای اتفاق افتاده برای بهداشتی همه وهمه از مضرات و خطرات الكل سربازی و مدتی بیکاری در یک اداره دولتی- استخدام و برای دوره آموزشی بامریکا روانه شد. ومن باز بخاطر پیشرفت او و آینده خودمان سخن خواهرم از خانه فرار کرده، برادرم گمشده ومن، مانده ام با یک پدر ومادر ناسازگار ون نگفتم. خدامیداند برای من چقدر سخت بود. او رفت و من ماندم. تنها و مزاحمتهای وقت و بی وقت اکیر. نامزدم مرتبا برایم نامه می نوشت و نوید روزهای خوش آینده رامیداد و من هم چشم انتظار لحظه شماری میکردم. سازش داده ام. پدر خوبم خدا شاهد است که چگونه را با اشتباه دیگری میخواهی جبران کنی همچنانکه در آغاز نیز همه کارهایت اشتباه بوده است. اشتباه اولی تواین بوده که به دوستی بامرد شروری بنام اکبر تن در دادی در حالیکه نامزد داشتی. سرنوشتم چه میشود؟ روزی اکبر در یک فرصت کوتاه بامن صحبت کرد و گفت از من فرار نکن میخواهم چون یک برادر در کنار تو باشم و چون تو برادر بزرگتر نداری و در این محل همه مردانش گرگ صفت هستند من مراقب تو خواهم بود چون مزاحمتهای اکبر وسایرین را می دیدم پیشنهادش را پذیرفتم ولو را که گه گاه . میدیدم رفتاری آخروعاقبت فرشته چه میش استان خوش از زمانی چشم پاین دنیا باز کردم و توانستم خود را بشناسم دختر بدبخت و بیچاره ای بنظر من میرسد که دختر با هوش ـ با عاطفه و عاقلانه داشت و کم کم اطمینان مرا جلب کرد و بودم و و مادرم همیشه با هم دعوا و کتک کاری ضمنا صبوری هستی که با چنین محیطی دیگر بار بدبین نبودم. تا یکروز که در منزلشان داشتند و دارند وقتی ۱۴ ساله بودم درد دلم را با ساخته ای و ادامه زندگی میدهی. باعتقاد من تا زندگی تو زندگی کرده اند اما پاک و سریلند وارد وری بروی و در – سازگار را در نهای زیادی را اجتماع شده اند. اگر راتب بدتر از محیط مع بسازی بهتر ا مهمانی داشتند و و او مرا نیز دعوت کرد. آخر شب مشاور مدرسه درمیان گذاشتم و از نا سازگاری . بمن شراب خوراند و منکه اولین بار بود پدر و مادرم. با مشاور مدرسه که خانمی فوق العاده مهربان بود صحبت کردم مشاور مدرسه مشروب می خوردم داغ شدم و سرم گیج میرفت و در رخوتی باور نکردنی بودم که همانجا خوابم برد پدرم را نصیحت بسیار کرد و از او خواست که روش خود را در منزل جلوی بچه ها کنترل کند وقتی صبح از خواب برخاستم به واقعیت تلخ و ولی پدرم بعوض تغییر دادن اخلاق بد خود آنقدر درد آور پی بردم. دانستم که اکبر شب گل وجود مرا جوابم گفت: پر پر کرده و هستی ام را ربوده. دیوانه وار زار زدم کتکم زد که یکهفته نتوانستم بمدرسه بروم خواهر بزرگم با عقل : و گفتم تو که برادر من بودی چرا چنین کردی؟! در که ۱۷ ساله بود از خانه قرار کرد و حالا در محله بدنام بایدبختی زندگی میکند برادرم هم از این نا بسامانی خانواده بمحل چون دوستت دارم نمیخواهم مال دیگری باشی و از آن روز فهمیدم که گرگ واقعی زندگی نامعلومی رفته که هیچگونه اطلاعی از او نداریم من اكبر بوده و زندگیم تباه شده است. دیگر بنامه امروز من ماندم و یک پدر و مادر ناسازگار و زندگی تلخ و سردو بیروح بهرجان کندنی بود دیپلم های نامزد بیچاره و بی خبرم جواب نمی دادم و او نامه گرفتم و چون کمبود محبت داشتم هر پسری کرد بطرفش کشیده شدم مدتی با چندماهی با محمد و * آبادان – مهرانگیز پسر دیگر دوست امروز که میکنم از زندگی لکنت زبان معمولا از طریق روان درمانی دختر عزیزم – تو نباید از بابت موضوعی باین بیزار و خسته ام فکر سادگی خودت را چنین تاراحت و پریشان کنی. از عاقبت زندگی من چه معالجه میشود و اینطور که از نامه تو فهمیدم در تو خواهش میکنم یک کمی صبر داشته باش. فقط چون از وضع رقت بار خواهرم از مواقعی که ترس از لکنت بفکرت راه مییابد دچار نزدیک یک کمی و خواهی دید که این مشکل بخودی خود هستم میترسم عاقبت من هم چنین شود لکنت میشوی و اگر این موضوع را در نظر داشته حل میشود و زندگی خوب و شیرینی آغاز میشود بنظر شما من چه باید بکنم و آیا راهی برای نجات باشی، که خیلیها پا ندارند دست ندارند، دچار من هست خواهش میکنم راهنماییم کنید. * تهران – مريم – ر بیماری لاعلاج هستند، زمینگیر هستند. انوقت دختر عزیزم نگرانی تو کاملا بیمورد است. تهران فرشته ۱۹ ساله متوجه میشوی که لکنت زبان مساله مهمی نیست. می * قوچان – سرباز وظیفه نوروز در غربت ناراحت و نگران پی در پی نوشت، تا اینکه بعد از مدتها من و نامزدم رو در و قرار گرفتیم. خدامیداند چه حالی داشتم. جرئت نگاه کردن به چشمهایش را نداشتم و او لزمن سترال میکرد که چرا نامه نمی دادی. چرا لزمن سرد شده ای، و چرا رفتارت بکلی با گذشته فرق کرده؟…. و من هیچ نداشتم که بگویم. او برای ازدواج عجول بود و من بهانه میاوردم. چند بار دست بخودکشی زدم و او را که قلبی * جوانان * صفحه ۳۶ * سال ۱۲۰۱ جوابهای کوتاه سنگ صبور با همکاری مشاورین ما در مورد عکس العم خود در این مورد امکاناتی که داری کن، بیشتر پزشکان تجربه و تخصصی به راحتی حل کنند کرج – ع – ک پسر عزیزم تو ات کنی، و منطق و هو تحلیل کی مطمنا به رسیدن کامل به هر ۰ خوانندگی یک دیپلم و منطق حکم میکند کار خوانندگی را قل که خوانندگان معروف شغلهای دیگری روی زندان قصر ۔ غلا خوشبختانه خود تجزیه و تحلیل کردی زندان خلاص شوی و
وبوری … اجعه در زراعی دختری است که تباهات باند؟ آیا زمان بیداری | خواهی جبران کنی همچنانک بخورد واگر بخورد نتیجه اش همان میشود که اشتباه بوده است برسر تو آمد ن بوده که به دوستی بامرد اشتباه پنجم تواین بود که بلافاصله به در دادی در حالیکه نامزد خانواده ات این موضوع را اطلاع ندادی و یا حداقل بجای اینکه اشتباهت را بپوشانی واقعیت سوده که به حرفهای مردی که را بسیار صمیمانه بانامزدت در میان میگذاشتی ر است اطمینان کرده ای و شاید چشم پوشی میکرد و تو را می بخشید قبول کرده ای اشتباه ششم تواین بود که دست بخودکشی که دعوت او را برای زی که گناهی کبیره است. کرده ای و هرگز فکر نکرد و حالا اشتباه دیگری را مرتکب میشوی که نباید بمنزل مرد غریبه ای أنهم پاسخ دادن بندای یک مرد زن دار و بهم ریختن زندگی یک اسطان دیگر است. ده که مشروب نوشیده ای به اعتقاد من بهتر است تمام این وقایعی که ف و مقررات و کتابهای اتفاق افتاده برای پدر ومادرت و همچنین اگر مضرات و خطرات الكل نامزد سابقت همچنان پافشاری می کند بازگو کن که با آتش بازی میکنی تا آنها راه حلی برایت پیدا کند ک مجلس غریبه مشروب سنگ صبور ومـادر ناسازگار ونمیدانم چه میشود؟ مراتب بدتر از ا پاک و سربلند وارد صددرصد از حسادت پرهیز کنید وگرنه حسادت بیجا زندگی شما را متلاشی خواهد ساخت * رضائیه – ح عج پسرم، این قبیل روابط معمولا بی دوام و زوال پذیر است. بهتر است فعلا به تحصیلات خود توجه کنی و از اتخاذ هرگونه تصمیمی دران بنظر من هیچکدامشان بدرد تو نمیخورند فعلا لااقل تا چهار سال دیگر که بیست ساله میشوی مورد بپرهیزی. گذشت ایام این مسئله را روشن درمورد درس جدی باش. ایلام – – نورالله خواهد کرد * برازجان – ن – حيدرعبیدعلی در مورد عکس العمل بچه ها بهتر است با فرمانده فعلا کمی حوصله کن و تا پایان خدمت سرم، تو دیگر نباید از وضع خود و خود در این مورد صحبت کنی و با توجه به سربازی دست نگه دار. سختگیری خانواده گله داشته باشی، بخصوص که امکاناتی که داری به پزشک پادگان هم مراجعه * اهواز – خانم ملوک حالا ۱۹ سال داری و کم کم باید روی پای خود کن، بیشتر پزشکان پادگان در رشته روان درمانی مطمئن باشید اگر او هم بشما علاقمند باشد در بایستی ضمن این پدر و مادرت حتما سعادت تو تجربه و تخصصی دارند آنها میتوانند مشکل ترا اولین فرصت اقدام خواهد کرد. ولی خواهش میکنم را می خواهند ولی شاید در هدایت و سرپرستی تو به راحتی حل کند. از عشق یک طرفه چشم پوشی کن که عاقبت کمی زیاده روی میکنند. در خصوص آن دختر نیز، کرج – ع – ک اگر واقعا به تو علاقمند باشد محل جدید اقامت خوشی ندارد. رشت ـ حسین رمضانی پسر عزیزم تو اگر فقط یک کمی عاقلانه فکر کنی، و منطق و هوس را پیش خودت تجزیه و اگر چند ماه دیگر حوصله کنید و خدمت برای تو در این سن و درحالی که تحصیلات خود خود را به اطلاع تر خواهد رساند ولی به اعتقاد من تحلیل کنی مطمتا به این نتیجه میرسی که برای سربازی شما تمام شود انوقت میتوانید از نزدیک * تهران ـ صمد . پ را تمام نکرده و وضع آینده خود را روشن فرزندم، مخالفت پدر و مادرتو حتما علتی رسیدن کامل به هر منظور و هدفی حتی همین کار به کارها رسیدگی کنید و علت را جویا شوید. ننموده ای ازدواج خیلی زود است. دارد تو باید این علت را دریابی و درصورت خوانندگی یک دیپلمه موفق تر است بنابراین عقل * اصفهان – مهناز شاید او هم انتظار تو را میکشد که بخوبی و امکان رفعش نمائی. موفق باشی. و منطق حکم میکند که را رها نکنی و دور دخترم، تو میتوانی در تهران به بیمارستان خوشی خدمت وظیفه را انجام دهی و بعد هردوی طریق روان درمانی کار خوانندگی را قلم بکشی، آنهم در این روزها توانبخشی مراجعه کنی تا به رایگان یاری شوی. * رشت – م.ق شما به آرزوی خود برسید. حالا که او چنین تصمیمی گرفته و که خوانندگان معروف بخاطر بیکاری ناچارند به ضمنا به تر توصیه میکنم که در مورد نقض پای اصفهان – م و نمیخواهد با تو ازدواج کند تو هم باید او را به خود حساسیت زیادی نشان ندهی و در عوض خانم عزیز، اگر ان بیماری پوستی واقعا شغلهای دیگری روی بیاورند! فراموشی بسپاری و در جستجوی دختر دیگری ه زندان قصر ۔ غلامرضا علاجی ندارد بهتر این است که بدان توجهی نکنید همانگونه که تاکنون وضع درخشانی در باشی که بتواند همسر ایده الی برای تو باشد و حساسیت بیهوده نشان ندهید خوشبختانه خودت بهتر از ما موضوع را تحصیلات خود داشته ای راهت را ادامه دهی * بندر عباس ـ الفک تجزیه و تحلیل کردی. امیدواریم هر چه زودتر از مطمئن باش که از این طریق در وازه های موفقیت بخاطر علاقه ای که به شما دارد این موضوع را بروی تو گشوده خواهد شد. انگارد. ضمنا در مورد رابطه با شوهرتان زندان خلاص شوی و با کاری شرافتمندانه چیران بقیه در صفحه ۴۲ * جوانان * صفحه ۳۷ * سال ۱۲۰۱ قطعا شما نیز نادیده می ا جس از نامه بفکرت راه مییابد دچار ضوع میگی یان مسال زبانهای گذشته را بنمانی. * خاش – شیرعلی اجتماع شده اند. اگر فکر میکنی نمیتوانی با این شما باید با وزارت امورخارجه صحبت کنید ع بسازی بهتر است بیکی از موسسات شبانه آنها شما را راهنمایی خواهند کرد * سرپل ذهاب – ارزو ری بروی و در آنجا به تحصیل ادامه دهی. نگ صبور از مشاور روانی و اجتماعی مجله جوانان . سنگ صبورمن
من نیمه شب درنیزار بادشمنان ناموس میجنگید آنها مرا میزدند ـ میدواندند . بزمین میکوفتند و من فریاد میزدم، و فرار میکردم اما هی برای نجات نبود تا اینکه … هیچکس در زندگی بمن رحم نکرده تا من معنی رحم و مروت را بفهمم، در یازده سال باید عروسك بازی میکردم مرا بزور شوهر دادند، در خانه شوهر يك كلفت واقتی بودم كتك ميخوردم شوهرم دنبال بهانه میکشت که مرا طلاق بدهد و مادرش میگفت هرچه غذا به او نمیدهم بازهم شکایت نمیکند میکنم باید – و گردش خواهد برد، جاهایی که درخانه گفت، بگو خودت میدانی، منهم عین این کوچک ترین حرفی بخانواده ام نمیزدم کی اقد پدر رفتن به آنجاها برایت امکان جمله را به عمویم گفتم، لو از اطاق چون یکی از همسایه ها بمن گفته بود کردم تا بچه دوم پذیرنیست، او ماهی یک دست لباس خارج شد وبجمع آنها پیوست و من شنیدم مادر شوهر وخواهر شوهر همین دراین مدت چه که برایت میخرد ودستها و گردنت را پراز طلا که همه دست زدند ، ومن شنيدم آنها با عرو میسازند ولی عروس باید وبارها شوهرم دسته فردای آنروز یک حلقه برای من آوردند تحمل کند، آدم که زود قهر نمی کند خواهد کرد…… نیرون کرد ولی دوبا همسایه ها دیگر آی . مادرم حرف میزد، سخنانی دلفریب وباستم کردم و بعد مرا بپزشکی قانونی از همه بدتر خود شوهرم بود که هرشب سه انگیز، منکه نمی فهمیدم شوهر بردند ولی آنجا گفتند که این دختر هنوز هست بخانه میامد وچشمش بدهان مادر یعنی چه، با خودم میاندیشیدم که اگر سینه هم درنیاورده چطور میخواهید لورا وخواهرش بود که از من شکایت کنند تا شوهر اینست که مادرم دارد تعریف می شوهر بدهید؟، روی این اصل مرا برای آن یک کتک مفصل هم از او بخورم مرد صیغه کردند وقرار شد که درسال کند چه بهتر که زودتر بخانه بخت بروم سه سال با هر بدبختی بود گذشت حرفهایشان برنمید یگفتند زنت خراب کتک میزد و میگفت نامزد کرده بمانم. رمن وخوشبخت شوم. که تازه بالغ شده بودم حامله شدم مادرم هنوز حرف میزد ومـن شوهرم در یک اغذیه فروشی کار درایام حاملگی ه شدیدترین وسخت درسکوت مطلق گوش میدادم، آنها میکرد، خانواده اش هم بتهران آمدند ترین کارهای خانه بگردن من بود تا اینکه احتیاجی به قبول یا رد این مطلب از ودرهمینجا زندگی میکردند یکسالی فرزندم بدنیا آمد روزه طرف من نداشتند، زیرا که من فقط یک نگذشته بود که او بپدرم مراجعه کرد یکروز دیدم شوهرم بمادرش میگویدمن دختر بچه بودم که حتی هنوز سینه هایم وگفت که میخواهد مرا بخانه اش ببرد دیگر حوریه را نمی خواهم، چکار باید ریست بگویند ترا میکنم دهان بین بود من بر شوم قرص مصرف ناراحتی قلبی، دکتر درنتیجه برای بار سو فرزندی که اکنون در که گوش مرا پرکند. يدر ومادرش سفته بگیرید ودختر را بدهید ببرد. پدرم همینکار را کرد، پانزده هزارتومان شود مهريه ومرا بخانه او فرستادند. بزرگتر بشود، آنوقت طلاقش میدهیم! لو بیشتر از آنکه متأسف واندوهگین پس از وضع حمل به شیرخوارگاه خواهم رشد نکرده بودند، دخترکی که مطلقا پدرم اوایل مخالفت میکرد، چون بکنم؟ و پشیمان باشد در صورت و چشمانش یک سپرد، وقتی خودم یک طفیلی، زاند هستم خود اراده ای نداشت، آنچه را هم همانطور که گفتم نمی توانستند مرا عقد مادرش درجواب گفت: کاری نمیشود حالت انتقامجویانه یا شاید فاتحانه دیده او چه میخواهد بکند؟ او چگونه آینده ای مادرم میگفت تنها به این دلیل بود که میشود فتحی که یک انتقامجو می تواند خواهد داشت؟ کنند ولی دراین میان یکی از بستگان کرد، هرچه کتکش میزنیم شکایت نمی یکند، درشرایطی که اگر این پیروزی بیلرم گفت شما که با هم نسبت دارید کند، اگر غذا بدهیم میخورد واگر نه هیچکس درزندگی بمن رحم نکرده یکهفته از این ماجرا گذشت، آنها وضمنا مورد اطمینان همدیگرید، از او گرسنه هم که بماند حرف نمیزند ویکبار حتی بقیمت شرافت و ابرووحیثیتش تمام که معنی رحم کردن را بفهمم، تازه یازده قول وقرارکارها را گذارده بودند، پسرک ساله وکلاس ششم ابتدائی بردم مادر و پدرش را از دهات خواسته بود، لو احساس می کند که اگر خودش یکروز وقتی بهمراه مادرم برای دیدار آنها آمدند و بعداز ظهری در خانه ما جمع از او سفته گرفت رده هزار تومان هم نمیگوید، صبرکن تاکمی بچه اش برباد رفته، با این لطمه شرافت وابروی بیماری به بیمارستان پهلوی میرفتیم، او شدند، من در یک اطاق دیگر کسانی را که با او بازی کرده ولو را سرحرف را باز کرد و گفت که دختر باید سراغم ملعبه دست خویش قرارداده اند نیز بلجن شوهر کند، برای همه عمر نمیتواند درخانه حوریه تو مرا وکیل میکنی که از طرف کشیده است. او حتی براحتی میگوید پدر بماند درقدیم دخترها را نه ساله ولی من دران خانه یک کلفت واقعی درباره حامله شدم ولی زندگی بهمان روی چشمم را نپوشانید، اسم وفامیلم را شوهر میدادند تو که حالا یازده سال نگاهش میکردم، یک دختر یازده ساله بودم، مادر وخواهر او هر بلایی که دلشان روال ادامه داشت. با این تفاوت که من کامل بنویسید، دیگر هیچ چیز برای من داری، دوسال هم بیشتر داری اینست که معنی دوست داشتن وازدواج کردن میخواست بسرمن میآوردند، بیهانه های بزرگتر و عاقلتر میشدم و می فهمیدم که اهمیت ندارد. حتی فرزندی که درشکم من و پدرت یکی از منسوبینمان را برایت ووکالت دادن را آنهم در شرایط زندگی مختلف، حتی اینکه دستت را درحوض آنها نباید با من رفتاری بدینگونه زشت دارم، فرزندی که از خون من تغذیه درنظر گرفته ایم وتر باید دختر خوبی امثال من چه میداند؟، درین موقع زن زدی آب کثیف شد مرا بباد کتک داشته باشند، کم کم تحملم تمام میشد میکند و در وجودمن رشد مینماید اوراهم باشی وقبول کنی، لو مرتب ترا بسينما همسایه که دراطاق پهلوی من بود، بمن میگرفتند ومن مرتب کارم گریه بود ولی ولی با خودم میگفتم خوریه تو بچه داری * جوانان * صفحه ۳۸ * سال ۱۲۰۱ بودم که گفت دیلم عمویم بسر آمد، او بمن هرعروسی حداقل چهل روز عزیز است بچه ام یکسال و نیمه شده بود ی تو قول بدهم! من همانطور مات مات ه ای یکباردرهای زندان و ؟ یسنده داستانهای وال جوانان کشود گشوده میشو واقعی مجله گزارش از هما میرافشار *** :: میرفت و شب – هرچه خواهر برایش حجت بود یکماه و نیم قبا بهانه های مختلف مرا گرفت و از خانه بیره پناهگاهی که میشناخ پناه بردم، ولی او بمن برگرد، زن باید با لباس برود و با کفن از آنجا من دوباره برگشتم از آنجا بخانه دائیم رفت ترین مدت هم از شوهر از دانیم کتک خوردم نزدیک نیمه شب، سوار ر بخانه عمریم رفتم نپذیرفت.
زار ارها نگیدم رمیکردم اما هیچ راهی م، در یازده سالگی که ت واقعی بودم وهرروز میگفت هرچه اذیتش واگر نمیزند ویکبار ومادرش 0.0 .a. … ربه تر بچه طری Ca حوریه از زندگی کوتاه خود سخن میگوید. از زندگی کوتاهی که بدست آدمهای بی مسئولیت له و لورده شده و آثارش بر چهره و آینده او بجا مانده است همین است س باید واده ام نمیزدم باید صبر کنی، انقدر خود گفتم و تلقین آمدم کنار خیابان و بیکم تاکسی امدی نیست و نی ها هم بلند است و کسی کردم تا بچه دومم نیز چهارساله شد. دیگر سوار شدم، دیگر پناهگاهی نداشتم از بین آنها دیده نمیشود بهرصورت | اسم – حوریه بمن گفته بود فریادهای من بگوش کسی ترسید و در این مدت چه کنکها که نخوردم، بارها • نمیدانستم کجا بروم راننده تاکسی که وضع نابسامان مرا تلاشهای مذبوحانه من برای فرار بیهوده | سن ـ ۲۰ سال وبارها شوهرم دستم را گرفت و از خانه بیرون کرد ولی دوباره برگشتم ما درمیان می دید از من مقصدم را پرسید و من بود هرچه بانها میگفتم من شوهر و بچه همسایه ها دیگر ایرونداشتیم، او صبع گریه کنان جریان را برایش تعریف کردم، دارم گوششان بدهکار نبود و میگفتند متولد ـ تهران میرفت و شب حدود ساعت ۱۲ باز می او بمن گفت اشکالی ندارد من ترا نزد دروغ میگونی یکی از آنها را از دستمالی که دور | جرم – فرار از خانه شوهر شکایت کنند تا گشته هرچه خواهر و مادرش . خاله ام می برم و منهم که راه چاره ای برایش حجت بود. آنها هم دست از نداشتم قبول کردم ولی وقتی بانجا دستش بسته بود تشخیص دادم که باید | وضع محکومیت – بیست روز است که ش جهان مادر تی بود گشت یم حمله شدم دترین وسخت من بود تا اینکه بارها بچه عباس است که دخترهای فرای ودزدیده شده و میگفتند زنت خراب است ولو هم مرا بار التماس کردم و گفتم مرا از چنگ این | درزندانست دادگاهش معلوم نیست خلاصه امثال مرا بانجا میبرند، هرچه حیوانها نجات بده، او گفت صبرکن صبح کتک میزد و میگفت اگر خواهر و مادرم به بیابانهای آنوقت سوار و بطرف شد کایت نمی آنها رفتند، هنوز ساعتی گوی ترامیک کار خیلی راننده اصرار کرد آنجا نمانده و دوباره با بهرامی بنام تا صبح در ماشین شسته | وضع خانوادگی – دارای شوهر و ۲ فرزند، چهار بود من برای آنکه دیا شوم قرص مصرف میکردم ولی بعلت کرج برد و ما در شب درهمان بیابانها رفت. قبل از رفتن بیرادرش گفت این زن | ماهه هم حامله است ش میگویدمن بودیم، بعد از آن درشب او گفت که من زن دست تو سپرده، او را نگهدار و مواظب ناراحتی قلبی، دکتر آنرا قطع کرد و چکار باید میزان تحصیلات ـ ششم ابتدائی و بچه دارم و باید بروم بانها سریزنم، منهم باش کسی باو کاری نداشته باشد، من درنتیجه برای بار سوم حامله شدم، همین گفتم که اگر بشود شاید با التماس ویا میخواهم او را بگیرم فرزندی که اکنون در شکم دارم کاری نمیشود شغل ـ خانه دار هر طور شده بخانه برگردم ما بطرف شهر حرکت کردیم ولی برادرعباس دست و پای مرا بست و یکی یکماه و نیم قبل بازهم يكتب به گرفت و از خانه بیرون کرد. من به تنها اتومبیل خاموش شد و او همانطور که بار گفت هرکار ملت میخواهد با این بود عباس و برادر و رفقایش بمن ناراحت بود با او قهر کرد و او را از خانه را دوستانش کجا کردو بیرون کرد او به عباس گفت تو مرا با پناهگاهی که میشناختم یعنی خانه پدرم سرگرم درست کردن ماشین بود متوجه بکن، آنها تا ظهر مرا که بر این بود میگفتند آبجی و در یکهفته ای که من نشد که دو نفر بطرف ما حمله ور شدند بارها از دستشان فرار میکردم، پای برهنه آنجا بودم براستی آن زن مثل یک مادر چهار بچه بدبخت کردی و شوهرم طلاقم بچه اش پناه بردم، ولی او بمن گفت بخانه شوهرت برگرد زن باید با لباس سفید بخانه شوهر روی این اصل نتوانست دفاعی بکند و تا روی نی ها براندند و کتک زدند و کش میدهیم! برود و با کفن از آنجا خارج شود! بخودش بیاید آن دو نفر مرا با خود بردند انداختند نزدیک ظهر عباس رسید من درباره برگ وهرم راهم نداد ر هم راهم نداد سرنشین رسید که گویی همه آنها با هم حسابی به برادرش و دوست او زد و مرا بودم، هیچکدام آنها جرات نداشتند بمن بین راه یک وانت بارهم با هشت نفر ووقتی وضع را اینطور دید یک کتک زندگی بهمان از آنجا بخانه دانیم و دست بزنند حتی زهره یکبار آب سماور ترین مدت هم از : م از پدرم و هم را بروی عباس پاشید و گفت… از دانیم کتک خوردم، شب جمعه برد و ورامین، قرچک بردند آنجا دریاچه ای بنام زهره برد آدم با آبجیش اینطوری رفتار گفت که میخواهد با من ازدواج کند. من بقیه در صفحه ۶۲ محبت کرد، جای تمیز و لباس مرتب داد و بیسروسامان شدم، دیگر نمیگذارم بمن داد، مرا بحمام برد و خلاصه خیلی این را بدیخت کنی، باید بکناری برود بمن رسیدگی کرد و تا روزیکه آنجا تفاوت که من همدست بودند آنها مرا با . به جاده دروانت سوار کرد و در قرچک بخانه زنی عباس مرا بخانه خواهرش برد و بار نزدیک نیمه شب، سوار یک تاکسی شدم است که اطرافش پراز نیزار است و بخانه عمویم رفتم ولی او هم مرا بیشتر کسانی که زنهاتی مثل مرا بچنگ در آنجا خانه زهره خودش فاسد ب میاورند به آنجا می برند، اطرافش رفت و ای داشت، عباس هم رفیق میکند؟ نپذیرفت. * جوانان * صفحه ۳۹ * سال ۱۲۰۱ شناسنامه. زندانی این هفته – زهره که خیلی از دست عباس
تازه ترین رپرتاژ و دیدار با تنها بازمانده جهان پهلوان غلامر مجله جوانان برای نامگذاری من بابک هم H «بابک تختی» در کنار مادر خود که هنوز عزادار است. * جوانان * صفحه ۴ * سال ۱۲۰۱ – 1 – 711 این عکس اختصاصی و منتشر نشده ایست از این تختی که بود و چه کرد که اینطور محبوب قلبها گشت؟ s مرگ تختی معمایی پیچیده بود که بدلائل خاص روزهایی بود که قلمها هنوز هم گنگ مانده و هر کس به سلیقه زنجیر شده بودند، اما دلها همه از مهر جهان پهلوان | خود در این باب چیزی میگوید، هفته این بزرگمرد پر بود. بطوریکه اینروزها پیش درست در سالروز مرگش مجله که طلیعه آزادی هویدا شده نام او دهان تختی و جوانان بدنبال هفته ها تعطیلی و پس از به دهان میگردد آنچنانکه گوئی اینهمه همسرش در رهایی از زنگوله سانسور واختناق، سال حتی نتوانسته غباری روی روی جلد را با چهره این ابرمرد بزرگیها وافتخارات ویژه اش باشد. روز عروسی مربی بابا۔ ورزش تزئین نمود و پیشنهاد کرد تا راستی این تختی کی بود و چه میکنم، • کرد که اینطور دوست داشتنی شد او ورزشگاه پیر امجدیه بنام نامی او تغییر چه رمزی در خود داشت که هرگاه در دلپذیر برخواست و استقبالی غیر قابل میان مردم ظاهر میشد. قلبها میلرزید نام دهد، بدنبال این پیشنهاد موجی ک و کمکی میکر تصور از آن بعمل آمد و ما را ترغیب و ودنبالش براه می افتادند، انطوریکه راه را در مقابلش تشویق کردند تا حصول این مقصود به بندان میشد چگونه بود که وقتی در رهگذران کت ، فعالیت ادامه دهیم. راسته خیابان نادری براه افتاد تا برای lupte يابة به او می سپارد نام مرحوم غلامرضا تختی اگر در زلزله زدگان بوئین زهرا اعانه سالهای سیاه گذشته کمتر می آمد این کند، حتی فقرا هم به ندایش گوش داده AMA این مرد د آرام و پر – دخترهای جوا داشتـه وهز همسرش در وقتی گفتند که
نمونه های شعر معاصر سفری درغربت شاعر همیشه مسافر دستانش از نوشتن آفاق وپایش از تلاش نمی ماند همزاد باد بود واز تبار موج همبال با پرنده ی خورشید از مبداء پگاه می آغازید و کوله بار خود را، از تازه های راه، می آکند او، شاعر همیشه مسافر بود صیاد لحظه های نبوت با آب و باد و آتش ـ با خاک، الفتی داشت با ریشه های تشنه سخن می گفت آواز ماهیان را می نوشید و شعر صخره ها را، می خواند – تنهایی سترون دیوارها، و غربت عظیم درختان عریانی زمین، و آسمان پانسه را می دید آواز دستها را حس میکرد نگاهها را، درمییافت و سوگ قلب ها را می گرنید ** همزاد باد بود . و از تبار موج و کوچ تلخ پرنده و لانه خالفی شکایت زنی از درد بیوفانی بود زن از دیار غریب آمد و در این غربت – – بدام مردک نامرد خودپسند افتاد فرجام آن لحظه مقدر روئید صیاد لحظه های نبوت با لحظه ی مقدر امیخت پاهایش از نوشتن آفاق ودستش از تلاش فرو ماند وز حلقه های روز و شبان، برگرد خویشتن، قفسی یافت پشت سر ریزش پل های غرور مغز من ميكوبد اینک درون آینه، روح پرنده ای است ابر گسترده، به من می پیچد در پشت چهره ای مسخ یادآور اسارت اعصار تو در شهر غریب مردگان خوابیده ای اکنون ومن در سوگ تو، دگان خوابید وابیده ای اکنون اندوهگین تر از غروب زرد پائیزم ی ز پیش من چه بی آلایش، آه، ای پرندگان رها در اوج با بادها، به شکوه، بگوئید در گوش موج ها، بسرائید: همزادی از تبار شمایان، در ژرف این حصار فلک سای، پروازتان، به کام، گوارا یاد! جدایی حدیث پنجره بسته از جدایی بود پرنده ای که بلند آسمان مکانش بود بشوق دانه فرود آمد و به بند افتاد و غیبت گلدان و چند سال گذشت که یادگاری عشق شکوهمندی بود بخواب آرام! وارتو، – تا صبح، بیدار است میپوسدا علیرضا طبائی – – تاریک تو ای افسانه غمگین بودن، – بی تو، اکنون، کودکی تنهاست ولبهای عطش آلوده و چشمان گریانش مشو افسرده ، به دنبال محبت های مادر، ـ ور وشنت، هرروز هزاران دست، هزاران چشـم در تنهائیت گریان و افسرده ست ای زیباترین آیات تنهایی که مردی خسته و تنها، – جستجونی بی ثمر دارد ترای افسانه ی غمگین رفتن، – بی تو، اکنون، – مردی افسرده ست و در اندیشه ی و لبخند کودک بخواب آرام… در نگاهم ابری ست ابری انباشته از زنبوران زیر باران طلا گونه خورشید غروب در سکوتی دلگیر، که دلم میسوزد در تب تند گریز، ورهائی از غم ما گذشتیم، با دلی پراشوب، دل پرنده زنیرنگ جفت خود خون شد از غروبی غمگین به جای تو، ترا دارد به ه جای تو، خدا را، کودکی دارد… کوله بارم سنگین، نیمه جان، لاشه مردی غمگین پیش رویم، کوهی است، برلب دره ی مرگ و یک غروب هراسان زلانه بیرون شد کنون پرنده پریدست و اشیان خالیست پیش رویم، میرفت! عبدالكريم شعيب – اهواز محمد نوعی مرضیه اوجی – شیراز لاشه مرد غریب، آشنا با غم من میلرزد *** چر سایه، زخورشید کس هیچ نمی داند از درد دل تنگم دلتنگ تر از ابرم، درطاق فضا دریا ای روح خدایان اعصار دل تاریخ وی مظهر ایثار باران بقا دریا گیسوی بلندت را چون موج گل گندم بردشت رها کن باز، پردشت رها دریا با نرمی تندیس سیال سپید موج زمهرت زمان تا زما دورسته درت در یک تم را چنان ریسمان چو نام ثبت بر زبان زنوقم شکر در دهان چه خوش قالبی دارد جان خویشتن را کوه میخواندم آرام به پیش برساحل و برصخره خوش سینه بسا دریا دره آغوش گشوده ست، و من میلرزم کوله بارم لغزيد، . بر لبش حرفی بود پیش رویم غلطید، ابر، برخاک نشست باد، زنبوران را، تا به ته دره کشاند ورفيقم، تنها، خسته ی خواب قرون، با دو دستی از نور کوه را پل میساخت ** بخواب آرام! – باغچه ای که در اینجا، دیرگاهی ست به مهمانی گل میخواند. و معصوم گم گشتی – بجای دستهای کوچک و چشمان پاک م. هـ. سردار – تهران لاشه چون بارش ابری از نور کلبه ی کوچک رنگینم را که همه خشت و گل است ای درنگاهت شعر سبز عاشقانه باغ من از تو میزند هردم جوانه کوچه های عطر آگین بهاران گیسوی تو لبریز اوا و ترانه کلبه ی کوچک من میریزد از چشمت صدف های ستاره که درو دیوارش کاهگلی است که ندارد باغی، دریاب مرا دریا البريز غم و دردم چون بغض هوا دریا نفرین زمانم من، درخاک خدا دریا ادبیات من کودکانه میربایم دانه دانه یه عالمه غ این زمستان، گوئی در خواب است با زورق خرد امیدم، غرق گشتم ای بحر عشقت ؛ کناره، بی کرانه که مرا، من خار پربغض غمم ای سرو آزاد چشم تو، خاطره هامو درون سینه ی من، به سرتو بالا نکن، الماس دامان تو میگیرم اکنون کودکانه گم گشته ام، در جنگل شب ياريم من خونه ی شیشه ای قلب لیلای من، ای افتاب جاودانه بی تو تمام . در کوچه های ساکت و سرد شبانه پریشب خواب میدید ابراهیم بزگداری – کرمانشاه | | در اشک ماه و روزل من، با گریه بگذشت توی گلخونه ی سینه که چشات روی اونا عمر دیو مرگ اومده رو – با نفس های خودش غ دستای ساقه بلورین – ساقی غصه همش تو عباس دل من، تکدرختی در کویره به چنگ دیوتنهایی اسیره میان آتش حسرت نشسته درین بی حاصلی، ترسم بمیره ** زمستون آمد و بهرسو میوزد باد زمستون نمی بیند کسی گل در بیابون بروی شاخه لخت درختی دلی نرم تر دارم از گلهای محبت در چنگال زمان خشکید زتاب رخت، شمع ، درسینه به تنگ آمد، فریاد صدا دریا چه جای دل من تن ماه در آسمان می دلم بوته ای شد که . دل تشنه تر از روح سوزان کویرم من «دریاب مرا دریا، دریاب مرا دریا… موسیقی امواجت با «جامه دران» درشب جو زر، این تن ناتو از دور بگوش آید چون بانگ عزا دریا زیس پشتگرمی که مرا اشکار و نهان – افسانهی اندوهت، آمیخته باجانم تو دردمرا داری، من درد ترا دریا در مرا داری، من در اسکندر آزادی – کرمانشاه | زهجر توام خون بیف ولی مغز، در استخر مثالیست از چهره مـ در کوچه های عطر که خورشید در چشم ز سوز دل ماست و آگین بهاران که باریک مویت ج چگونه دهم شرح عش لب من زتاب زبان – رهی راستی را بوص نه نظم سخن کرد، جن نمونه هـ کلاسیک ولید استخ میکه دلم زاتش غم چنان – شکر نشسته مرغکی سردر گریبون ** زمستون آمد و شبها درازه دلم از غصه درسوز و گدازه سرشب تاسحر، اشکم روونه گل من، بی خبر، درخواب نازه عزت اله قناعت ـ أمل چراغ اشکا بیا از درد و غم لبریزم، بیا افسرده چون پائیزم به مژگان از برای خیرم چراغ اشک را آویزم، ای
ادبیات ب مرا دریا م چون بغض هوا دریا ، در خاک خدا دریا غرق گشتم کناره، بی کرانه غمم ای سرو آزاد نمونه های شعر کلاسیک پارسی مرا که تشنه ام ولی مغز در استخوان میگدازد اند از درد دل تنگم سایه، زخورشید هستی زمهرت زمان تا زمان میگدازد م، در طاق فضا دریا دورسته درت در یکی چشم سوزن تنم را چنان ریسمان میگدازد را چون موج گل گندم چو نام لبت بر زبان بگذرانم باز، بردشت رها دریا زنوقم شکر در دهان میگدازد اعصار دل تاریخ باران بقا دریا چه خوش قالبی دارد آن تنگ شکر که جان خویشتن را در آن میگدازد دلی نرم تر دارم از مورودایم زتاب رخت، شمع سان میگدازد وح سوزان كويرم من چه جای دل من؟….. که از تاب مهرت ما، دریاب مرا دریا…» تن ماه در آسمان میگدازد با «جامه دران» درشب دلم بوته ای شد که بر آتش غم ید چون بانگ عزا دریا چو زر، این تن ناتوان میگدازد سیال سپید موج خره خوش سینه بسا دریا چنگال زمان خشکید آمد، فریاد صدا دریا زبس پشتگرمی که دارم زعشقت ت، امیخته باجانم مرا آشکار و نهان می گدازد ین درد ترا دریا اسكندر آزادی ـ کرمانشاه | زهجر توام خون بیفسرد در دل ولی مغز، در استخوان میگدازد مثالیست از چهره من هر آن زر های عطر که خورشید در چشم کان می گدازد ز سوز دل ماست وزتاب رویت که باریک مویت چنان میگدازد ن بهاران چگونه دهم شرح عشقت که چون شمع لب من زتاب زبان میگدازد سبز عاشقانه ند هردم جوانه رهی راستی را بوصف تو اندر لر آگین بهاران ، نظم سخن کرد، جان میگدازد از: کمال الدین اسمعیل اوا و ترانه صدف های ستاره دانه دانه یه عالمه غم میریزه رغکی سردر گریبون دلم زاتش غم چنان میگدازد ** شکر در آب روان میگدازد چشم تو، خاطره هامو، همه، درشم میریزه درون سینه ی من، یه عالمه غم میریزه اکنون کودکانه جنگل شب ياريم من ساب جاودانه سرتو بالا نکن، الماس برونه چشات خونه ی شیشه ای قلبمو برهم میریزه توی گلخونه ی سینه ت دوتا غنچه روئیدن سن، با گریه بگذشت که چشات روی اونا گلاب شبنم میریزه اهیم بزگداری – کرمانشاه | در اشک ماه و روزلف تو، نم نم میریزه کت و سرد شبانه پریشب خواب میدیدم دختر شاه اسمون دیر مرگ اومده رو حجله ی گل یاسی ما با نفس های خودش غبار ماتم میریزه دستای ساقه بلورین تو واکن روی من ساقی غصه همش تو ساغرم، غم میریزه عباس خوش عمل – کاشان آمد و شبها درازه چراغ اشک در سوز و گدازه اسحر، اشکم روونه بیا از درد و غم لبریزم، ایدوست سی خیر. درخواب نازه با افسرده چون پائیزم، ایدوست اله قناعت – آمل به مژگان از برای خیر مقدم چراغ اشک را آویزم، ایدوست محمدرضا سهرابی نژاد مرا دوباره سبز کن سرود عاشقانه ات بدان بگو امید هر شبت منم سرود تازه برلبت منم مرا که التهاب سینه توام دوباره وصف کن مرا که پرزخواهش توام میان سینه ات بپروران مرادو باره سبز کن بدان هنوزهم اطاق کوچک و خموش من بیاد دستهای نازنین تو هزار وعده بهار میدهد. شهناز لخاتمی مرا بدشت سینه ات بخوان وسالهاست منتظر براه تو نشسته ام مرابخوان دوباره وصف کن بخوان که بازهم الهه توام بگو که دستهای من – هنوز هم پناهگاه گرم توست بگو که چشم سرمه سای من هنوز هم ستاره طلایی نگاه نرم توست مرا درون سینه ات میان پیکرت مرا دوباره سبز کن امید اشیانه ات بخوان بپروران محمد نوعی عروس شعر اگر چشم ترشد بدمست، غم نیست دل زارمرا بشکست، غم نیست . بروبادیگری خوش باش دختر عروس شعر من تا هست، غم نیست
بهتری صاحب این مقام است. «باکچینو» تا ۱۹۶۰ بدستور کمیته بناهای یا در اصل کوتوله در بار «کاسیموی» دبود جنگ ساخته شده بعقیده «جان اول سلطان گمنام قرن شانزده کاناری» منقد هنری سابق تایمز لقب از اروپا وارد میکنیم فلورانس بوده است که دستور بدترین مجسمه دنیا را بخود طراحی باغ و ساختن مجسمه را به اختصاص میدهند. «کاناری» در این «نیکولوپریچولی، مجسمه ساز غیر مورد می نویسد: معروف داد. «اگر تدابیر جنگی ما به در بی سلیقگی مجسمه بیهودگی چیزی که انجمن عمومی کوچه پاسارگارد پلاک ۸ «انریکوتوتی» قهرمان بدون پای مجسمه های ملی» در یار بود تاخت و تاز «اتریش» به «ایتالیا» در جنگهایمان ساخته است شباهت داشت سربازان ما با قایقهای حتی اجازه نمیدهند چیزی را نیروی هوایی واقع در کمبریج قرن نوزده رقیب «چشمه پاکچینو» (پائین سمت چپ) هونولولو پارویی و در حالیکه دامنهای ریش جنگ جهانی دوم و یادبود کره، واقع ریش بتن داشتند در سواحل پیاده – يـادبـودهای درگذشتگان (بالا سمت رات) نورماندی در هونولولو ها وایی. فراموش کنیم. انگلستان. بشمار میرود. بدترین مجسمه دنیا: سری مجسمه هایی که در یادبود در گذشتگان جنگ طی سالهای ۱۹۵۰ خاطره چیزی را زنده نمیکنند، بلکه شده بودند. این یادبودها نه تنها (پائین سمت راست) یادبود بقیه درصفحه ۵۰ بوتیک حسین پیکران انواع لباسهای خارجی نوبفروش میرسد وسفارشات شما را … نشانی گیشا. انتهای خیابان ۲۱ جنب تلفن ر مجسمه جنگ جهانی دوم مزار عکس شماره ۱ یادبود، کالواروس فرانسه (بالا سمت چپ) سرباز لو میخندید، احساس غرور و پیروزی میکرد دوران سپاهیگری من تمام شد، همانطور که او میخواست من به خدمت آموزش و پرورش در تارزان… یکبار دیگر زندگیم لبریز از عشق و محبت امدم توی همان روستا، نمیدانم که چه شد که گردد. مادرش بود، من دوستش میداشتم. همسر «جانی ویسمولر» نیز که بیمار در شده بود و من پس از چند روز منیژه و دخترم را با ناگهان او رفتارش با من عرض شد، با من مهربان آسیب ببیند و دچار فراموشی خودم به روستای محل خدمتم بردم خدا میداند چه شد و در این روزها بود که برای راحتی من از هیچ مخارج بیمارستان او متجاوز از هزارها زندگی زیبایی داشتیم، زندگی در روستا با آنهمه کوششی فرو گذار نمیکرد تا اینکه دومین بچه ما دلارشده است. تنها صورت حساب یکی سادگی و مهربانی مردمش، دور از رنگ و ریا به دنیا آمد. این یکی هم دختر بود زیبا شبیه از بیمارستانها بیش از صدهزار دلار بود چنان تاثیری در ما گذاشته شده بود گاهی احساس میکردم که اینجا همان بهشتی است که انسال وقتی تابستان رسید ما به مشهد رفتیم، است ناچار شده خانه مسکونیشان در خداوند به بندگانش وعده داده است غروبهای زیبا یک روز که با هم مشغول صحبت بودیم او گفت: لاس وگاس را ترک کرده در هالیوود با و عطر آميز بهار دخترم را به آغوش میکشیدم و به علی، اگر پول داشتم چند روزی میرفتم دخترش زندگی کند. این روزها تنها منبع میان علفزارها و کشترارهای سبز و خرم میرفتم، تهران. آمد «جانی ویسمولر، مبلغ مختصری سکوت دهکده بود و لهجه مهربان و ساده بدون درنگ هرچه پول داشتم در اختیارش است که صنف حمایت کننده سینما و روستائیان آنقدر شیفته و مفتون این لطافت سه رفاه عمومی در اختیار او گذاریم ولی او ناگهان خنده تند و عصبی کرد و در بهشتی بودم که اختلافهای کوچک زندگی داخلی حالیکه بنای فریاد فحاشی میگذارد. حتی مدالهای طلا و نقره ای که را که همیشه منیژه باعث آن بود ندیده میگرفتم و را گذاشته بود گفت: «جانی» درمسابقات شنا بدست آورده بود سکوت میکردم اما این سکوت من نمیدانید که چه به فروش رفته است. ۔ حالا می فهمم تو منو دوست نداری و نتیجه ای داشت او فریاد میکشید، ناسزا میگفت، میخوای منو از سرت بازکنی. سروصدا به راه میانداخت، آنقدر که خسته ام میکرد از این حرف اویکه ای خوردم و زیرلب گفتم: منیژه تو دیوانه ای، من تو رو دوست دارم نمیدانستم چه کنم، نمیدانستم که دردم را به که بگویم، دیگر از آنهمه عشق و محبت، دیگر از ناگهان بطرفم حمله کرد و با مشت به سرو صورته کوبید و گفت: آنهمه نغمه های سوزناک عاشقانه خبری نبود با این تو باید همین امروز بامن به دادگاه بیای، حال سعی میکردم آرام باشم تا شاید دوباره عاطفه باید منو طلاق بدی. و وجدانش بیدار بشود، اما او دچار یک عقده با ناراحتی گفتم: بزرگ بود، او همیشه میخواست که من در مقابلش منیژه تو میفهمی داری چی میگی، تر از زانو بزنم و التماس کنم و وقتی اینکار را میکردم بقیه درصفحه ۴۸ ها به ین صح انو شوهر اتفاقا همانروز هم شوهرم را از خیاطی اخراج کرده بودند و ناراحت بود بهانه گرفت و آنقدر مرا کتک زد که غش کردم و دیگر چیزی نفهمیدم. فردای انروز من از دست شوهرم شکایت کردم ولی فامیلم گفتند از شکایتت صرفنظر كن من هم گذشت کردم و طلاق گرفتم و مل این دولت پنج – ه نزد مادرم آمدم و به پرستاری از او ؟ ساخت فرانسه از مریض بود پرداختم ولی مدتی بعد مادرم کرانه های عربی . مرد و من تنهای تنها شدم. مت ۳۔ بجهنم — ان طلا نوب حالا برادرم می گوید بیا پیش من خبرگزاری معروف زندگی کن ولی من میترسم دوباره چنین شوهری برای من پیدا کند. حال تنها و بیکس هستم و نمی دانم چکار کنم؟ آیا من هم روزی طعم خوشبختی را خواهم میزنند ۶ کافی اس شود شفته میشود – زشت در – رئيس جـ اثار خوب ۔ جوراب چشید؟ جوابهای بصور نجیب در جلو افتاد – نیستید کاشف آقای عزیز، احساسات پاک و جوانمردی شما تحصیلات خود توجه کن و در راه باروری فکری خود بکوش دراینده فرصت زیادی برای انتخاب را می ستایم. شما میتوانید هرگاه که سرگذشتی از آن دست در مجله چاپ گردید و تقاضای کمکی شریک زندگی خودداری. * اصفهان ـ عصمت پایانی صیادان میگنا ه بطرف مقابل را کند ۱۰- میبازند . پوشش – زلال ۱۱۔ باتری – گر ـ از کشورهای واحد پارچه برای نیست . اشاره اه خانم گرامی، منهم از دشواریهای زندگی شما متاثر شدم لیکن متأسفانه کاری از ما ساخته انشاالله در سایه صبر و پشتکار این دشواریها برطرف خواهد شد. * شیراز – شرافت . ش دختر عزیزم، تو باید به پزشکان دیگر نیست. من مطرح شد. پیشقدم شوید. موفق باشید. * سیرجان – شهناز – در این مورد تصمیم نهایی بعهده خودت می باشد و تو باید با توجه به شناختی که از هردو داری یکی را انتخاب کنی ولی توجه کن که اینه را کاملا درنظر داشته باشی * تهران ـ محمدعبدالملکی آقای عزیز سنگ صبور مخصوص کمکهای فکری و روانی موضوع را مطرح کنی. تو که گناهی نداری نباید باشد و واضح است که در مورد مشکل شما هراسی به خود راه دهی. موفق باشی. کرمانشاه – ژيلا. آلف نیمه شب مراجعه کنی تا موضوع کاملا روشن شود. اگر همانگونه که بارها تذکر داده ایم این مسئله صحت داشت باید قبل از ازدواج با او، . راهی – طبقه اول ات غایب ۱۳۔ کفاش د – رفتار اس سه روز آنجا بودم، آنها سفره ابوالفضل برادر تو هستیم، هر جا بخواهی ترا داشتند که تا من آنجا بودم انداختند، بعد میرسانیم! منهم که کرایه نداشتم سوار از آن مادرش گفت اگر عباس میخواهد شدم ولی ناگهان متوجه شدم که آن ترا بگیرد باید بروی طلاق بگیری و نامردها بسرعت بطرف بیابانهای پشت برگردی (من همه ماجرا را برای مادر او بهشت زهرا حرکت کردند، بمحض پیاده تعریف کرده بودم) من قبول کردم و با شدن من پا را بفرار گذاردم، حتی دم پانی عباس بتهران آمدیم، وقتی بشهر ری های منهم جا ماند، وقتی بجاده رسیدم رسیدم از عباس یک دو ریالی گرفتم که یک پیکانی مرا سوار کرد، او مرد بخانه تلفن کنم ببینم چه خبر است. . مهربانی بود، حتی کفشهایش را باضافه در همین موقع متوجه شدیم که ده تومان پول بمن داد و چون مسیرش دوستان عباس درباره ما را دیده اند و بطرف شهر نبود مرا در یک اتومبیل ژیان دارند بدنبال ما میآیند، او بمن گفت تو که راننده آن برادرش فوت شده و از تلفن کن تا من سر آنها را گرم کنم که از بهشت زهرا باز می گشت سوار کرد حرف اشاره به نزدی مشهور است . سر جمع متن – تصویر اسکار وایلداست وېشتییان م کاری از دست سنگ صبور بر نمی آید. * ملایر ـ داود. دختر عزیزم در مورد عمل جراحی پلاستیک پسرم، سعی کن همیشه در زندگی شجاع و با باید جراح متخصص بعد از معاینه نظر بدهد و شهامت باشی وقتی کار خلافی از تو سرنزده چه مخارج چنین عملی هم در حدود ده هزار تومان دلیلی دارد که خجالت بکشی؟ در مورد آن مسئله اگر خود را درحدی می بینی که قادر به آغاز و خواهد بود اداره یک زندگی مشترک باشی مطرح ساختن * دزفول ـ ام.ام موضوع برای او و خانواده خودت هیچ ایرادی دخترم. بهتر است صبور باشی و این چند ندارد. صباح را تحمل نمائی تا به خانه بخت روی و زندگی مستقلی تشکیل دهی اما اگر احیانا شرافت * تبریز – شهرزاد. ج دختر عزیزم، تو که حالا فقط پانزده سال داری خود را درخطر دیدی حتما خود را در پناه قانون من بخانه داعیم تلفن کردم، او بمن من پرسید کجا میروم ن باو نگفتم که نباید خود را اسیر اینگونه مسائل سازی فعلا به گفت کجا هستی فوری بمنزل بیا که فرار کرده ام، بلکه گفتم میخواهم بخانه شوهرت دیوانه شده و دارند او را به خواهرم بروم ولی الان شب شده. کاری درست کند و بعد مرا در یک تیمارستان می برند بی پدر. در محلی خلوت همینکه اتومبیل خانواده ای بودند، مرا سوار کردند و ساعت کم کم نزدیک ده شب شده فولکس که راننده اش پیرمردی بود بهمراه من گفتم: سمنان هستم و بمحض بود، او بمن گفت خواهر من آخر تو چرا زن و فرزندانش سوار کرد که بشهر را نگه داشت من پا را بقرار گذاردم و تا بکلانتری تحویل دادند، یکشب آنجا بودم محمودآباد پای پیاده دویدم، از آنجا یک اینکه بتوانم بر می گردم. تا بخانواده ام اطلاع دادند و آنها آمدند و اینوقت باین محل آمده ای؟ همینطور که برسانند. آن پیر مرد همسر و بچه هایش را کامیون که چند افغانی درآن بودند مرا وقتی از کیوسک تلفن خارج شدم من صحبت میکرد بنزین اتومبیلش مرا بدادگاه بردند، شوهرم در مرحله اول در عباس آباد پیاده کرد که مرا برساند و سوار کردند و بشوش رسانیدند، آنها ده میگفت عباس از آنجا رفته بود ولی دو نفر دیگر تمام شد، او ادرسش را بمن داد که بار بلافاصله بطرف بیابان حرکت کرد، هرچه من از او شاکی نیستم ولی بعد تومان هم برای کرایه بمن دادند ولی از یک آرایشگاه برایم بار گفتم تو جای پدر من هستی گفت پدر پشیمان شد و گفت بطور قطع این از شوش جلوی یک پیکان را گرفتم، آنها بقیه در صفحه ۵۰ اینجا بروند. مقداری که راه رفتیم آن شخص از قرار بده. با مراقب من بودند، آنها گفتند بیا ما مثل مراجعه کنم تا جوانان * صفحه ۴۲ * سال ۱۲۰۱ حل جده ساختمان اطا جدول
ما را به پنج نفر از کسانیکه این جدول را ت چپ) هونولولو رایی. م و یادبود کره، واقع صحیح حل کنند پنج عددساعت از ت راست) یادبود انواع (هارلم ـ زودياك) جایزه داده میشود سفحه ۵۰ مدتی بعد مادرم هم شوهرم را از ند و ناراحت بود کتک زد که غش نفهمیدم. فردای رم شکایت کردم، کایتت رفنظر ا مصرع دوم این بیت: منه بر رستاری از او دل این دولت پنج روز ۲ـ از اتومبیلهای طلاق گرفتم و ساخت فرانسه – از روی آن لباس میبرند.. کرانه های عربی – آذربایجانی میگوید هست ۳۔ بجهنم – یکی از ادبا – ظرفی که ان طلا نوب میکنند . آواز ۴۔ خبرگزاری معروف انگلیسی – حرف استثناء ـ رئيس جمهوری آمریکا هـ شهر انار خوب ـ جوراب چهار نقطه! ـ به مر شبختی را خواهم میزنند ۶ کافی است . اگر با شن مخلوط شود شفته میشود . با چادر میگیرند ۷۔ بصورت زشت در آمدن ـ حق بانوی ٤ نجیب در جلو افتادن ـ از نامهای دخترانه نیستیـ كاشف الکل – چندتا جوانمرد ۵ صیادان میگذارند . جنس لطيف – چکار کنم؟ آیا اشاره بطرف مقابل ـ در مقاومت حملات را کنند ۱۰- گاهی برسر آن جلن یهای زندگی شما میبازند . پوشش خانه وساختمان – نیمه ری از ما ساخته زلال ۱۱۔ باتری سید ـ کار تقال رقصه ۱۸ و پشتکار این گر ـ از کشورهای متمدن اروپایی ۱۲۔ واحد پارچه برای دوختن لباس – دوتا ۱۹ نیست . اشاره اصطلاحی به شخص پزشکان دیگر غایب ۱۳۔ کفاش دوره گرد میزند ـ آباد ۱۰ روشن شود اگر نیست . رفتار است و در پیش گرفتن ل از ازدواج با او، راهی – طبقه اول اعداد از یک تا نه ۱۴۔ گاهی نداری نباید حرف اشاره به نزدیک ۔ فکر ناقص! – ۱۲ مشهور است . سزاوار وشایسته ۱۵۔ ان تصویرش اثری معروف از ۱۳ جراحی پلاستیک باشی وایلداست عاینه نظر بدهد و وپشتییان ود ده هزار تومان ید بیا پیش من رسم دوباره چنین راه باروری فکری دی برای انتخاب باشی و این چند قانه بخت روی و اگر احیانا شرافت را در پناه قانون ه مرا سوار کردند يكتسب آنجا بودم جدول جوانان هارلمزودیاک 12 ؟ افقی – 1 Y ١٤ 110 جدول شماره ۳۷ ارسال فرمائید طرح جدول از: ابراهیم خورشیدی 3 حل جدول را به آدرس تهران – خیابان خیام – ساختمان اطلاعات « «مجله جوانان امروز» مربوط به د 100 برندگان جدول شماره ۳۱ قرعه کشی جدول با آغاز کارپست انجام میشود قرعه کشی جدول وارسال جوایز آن بعلت اعتصاب کارکنان پست تاکتـون میسر نشده وبمحض شروع کارپست هم قرعه کشی جدول انجام میشود وهم ارسال همه جوایز. ا نوعی نان در مقابل کار میگیرند . چند تا قوم ۲- تژاد هندی – معروفترین جایزه سینمایی – سفارش به وصی ۳۔ نام «دی» ستاره معروف ـ تازه وشاداب – بعد از پایان اسفند ماه از راه ٦ ۸٧ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ ۱۸ ۱۹ میرسد ۴- بهترین دوست سوغات کرمان هـ هنوز داغ نشده ـ فرزند روستا بادل خود گفتگو دارد ـ صد سال ـ کلاه جنگی ۔ یک لگد ـ پروردگار یکتا ۔ روشنی هـ اخلاق ـ كاسه طلایی برای نوشیدن – از شهرهای استان آذربایجان شرقی ۹۔ چند کشور متحد که دارای یک روش سیاسی باشند ـ عاشق از دیدن او بیزار است ۱۰- در کمر جای گرفته ـ پانصد هزار – کیم… ستاره معروف بین المللی – از نتهای موسیقی ۱۱۔ بنا با یک ستون اضافه! – خواننده ترانه معجزه ۱۲- یک حرف وسه حرف ـ دلاوری – یک پای ناقص ۱۳- یکی از دفاتر – سلسله ای از پادشاهان شاهنامه ای ـ صدا در آن ضبط میشود ۱۴- از رفتنیها ـ جای خلوت – اندکی ۱۵ـ سفید آذربایجانی – برادرانش اثری از داستایوسکی است ۱۶- کلمه احترام درباره زنان – نام فروهر خواننده ۱۷۔ پیاده نیست ـ شماره – زن جادوگر ۱۸ـ نوعی اتومبیل بارکش ـ دفاع کننده – سرباز نیروی دریایی ۱۹۔ کار طلا سازی وطلا فروشی – بازداشتن ـ خواب ۰۲ عمودی 이가 ۱۵ ۱۴ ۱۳ ۱۲ ۱۱ ۱۰ ۹ ۸ ۷ ۶ GO TIG X Zodiac رب 8 TUE داد ی کار J 6 — 3 37 T TE un S CUTE 69 501 ک ها وادگان ر D SUTE GUS ITE TE EEE EEEEE E
مدسازان پاریس به استقبال زمستان میروند | بوتیک جوانان * جوانان * صفحه ۴۴ * سال ۱۲۰۱ پاریس در دو هفته پیش با کلکسیون انتخابی ما را از مدهای پارچه های ارزانقیمت بدهید. اما ارائه یکی از بزرگترین نمایشات جدید پاریس ملاحظه خواهید کرد. این لباسها در هر صورت از پشم مد فصل باستقبال زمستان رفت و میتوانید سفارش این لباسها را – خالص تهیه شده است و میتوانید با این شماره و شماره آینده بخیاط خود با هر نوع پارچه – حتی ملاحظه مدها، در جریان مد امسال شما در زمستان) قرار گیے ملی چیست؟ ان کلکسیون مد پاریس که پوشید راحت و دو گے
ارزانقیمت بدهید، اما هر صورت از پشم شده است و میتوانید با ه در جریان مد امسال (زمستان) قرار گیرید که خطوط سخت مورد توجه قرار داشته است بیشتر خطوط اصلی مد زمستان اینده پاریس روی کارهای اصلی چیست؟ آنچه از بررسی کلکسیون مد پاریس بدست ما آمد آن بود که پوشیدگی خانمها و کلاسیک و قدیمی است، و استفاده همچنین راحت و گشاد بودن لباسها از کلاه بخصوص بسیار مد شده است. ۲۳ پزشك خود باشیم بقلم: دکتر سیف الدین نبوی آموزش مسائل اجتماعی در دوران سه گانه زندگی دوران کودکی: برای جلو گیری از شکستهای اجتماعی و تنگناهای دوران زندگی و بر خورد با مشکلات شغلی و غیره و در نتیجه ایجاد ضربه های عصبی و دهند و عاشق خواستها و رویاهای درونی روانی. پاس و تالمیدی، و تأثرات، پدران و خود نباشند و کاری نکنند که ناظر عقده ها مادران در ابتدای دوران کودکی به این و شکستهای اجتماعی فرزندان خود در مسائل باید قبلا توجه کند و با دید و بینش سنین جوانی باشند خود به عاقبت نور چشمان خود بیندیشند و ضمنا در سنین جوانی با ظرافت کامل برای آنها شغلی و یا آموزشی در نظر بگیرند به شناسایی روانی جوانان خود بکوشند و با که با دنیای آینده سازش داشته باشد در نظر گرفتن استعداد های و خواستهای مثلا در کنار آموزش معمولی – آنان راهی را برای دانش آموزی تکمیلی آنها آنها بیابند کلاسیک آموزشهای حرفه ای بیاموزند، تا زیربنای تحصیلی آنها چند جوان در سن خود سر گردان و علاقه به پریدن از شاخه به شاخه دیگر دارد شاخه ای باشد غیر عملی را که در صورتیکه با عدم پیشرفت درس رویاهای دور و دراز و آموزی کودک مواجه شدند به شاخه ای برای خود تعبیر میکند و کاخهای خیالی دیگر. مثلا به آموزشهای حرفه ای متوسل برای خود بنا میسازد شوند بر پدران و مادران است که برای دوری پدران و مادران وظیفه دارند که ببینند و از هر شکست احتمالی که سرانجام آنها بررسی کنند که دنیای آینده آنها چه مکتبی بیماریهای قلبی و عروقی و روانی است. با۔ ظرافت و لطافت کامل با آنها همدردی کند را بهتر هضم میکند چه اگر کودک پس از طی دوران و راه جونی نمایند دوران سالخوردگی آموزشهای اجباری، با عدم پیشرفت درس نا گفته نماند که فقط در دوران زندگی. آموزی مواجه شود و بهره ای از سایر شاخه های دانش آموزی نداشته باشد بحرانهای کودکی و جوانی مطرح نیست. بلکه در سالهای سالخوردگی مسائلی چند و طبعا با دنیای شکست و عقده و دشوار نیز در زندگی آنان نمایان است که از سرگردانی مواجه میشود. آن جمله مسله تغذیه و مسکن و مونس و در این موقع است که با پیشرفت همدم و مشغولیات و سرگرمیها را میتوان تأثرات و هیجانات و ضربه های عصبی و ناکامیها، حساسیت قلب، طبش های قلبی. نامبردار شد از نقطه نظر مسکن بهتر است که در ریزشهای قلبی (اگستراسیستول) شروع میشود که گهگاه این عوارض قلبی صورتيكه سن بالا باشد و دوستان و هم دردهای ناحیه قلبی و نفسهای بلند کشیدن و قطاران دوران جوانی در بین نباشد بهتر است که شخص به آسایشگاهها و مراکز بی خوابی شدید توام است. اجتماعی سالخوردگان روی آورد و گهگاه سرانجام این عوارض تا ، چه تنهایی در سالمندان اثر روانی بیماریهای روانی پیش میرود … شدید داشته و بیماری قلب را بوجود میاورد. بعضی از پیران و مادران عهد ما به وحتى باعث تشدید بیماریهای قلبی در غلط تحصیلات آموزشی نظری را که سر صورتیکه وجود داشته باشد میگردد انجام آن دیپلم و لیسانس است به کودکان و سالمندان باید بکوشند که با ایجاد جوانان خود عرضه میکنند و آنها را از دنیای مشاغل سرگرم کننده خود را از دنیای حقیقت و برخوردهای اجتماعی دور تراوشات فکری به دور نگه داشته و از میدارند و خیال میکنند که فقط دیپلم و سرگرمیهایی چون باغبانی، نقاشی، گل لیسانس است که ناجی آینده کودکان ایشان کاری، موسیقی، کارهای هنری دستی و میباشد!. مانند منبت کاری و عاج کاری در صورتیکه میتوانستند در ابتدای بری استفاده کنند. بطور خلاصه چنین میتوان موزشی دنیای طفل از این راههای غلط بر گفت که در سنین بالا با ایجاد سرگرمیها. حذر دارند * آموزش جوانان باید با تراوشات فکری که زائده زندگیست مبارزه نمود و نگذاشت افکار و تراوشات با آنچه که تا به حال نامبردار شدیم مغزی بر تن و روان شخص مسلط گردد، چه برای مادران و پدران کاملا روشن شد که چه راه و روشی را برای کودکان خود بر گزینند. در صورت تسلیم به افکار و تراوشات مغزی راه ختم زندگی را کوتاه نموده ایم. دیپلم و لیسانس را شعار خود قرار * جوانان * صفحه ۴۵ * سال ۱۲۰۱
S ملاقات با مشاورینه ملاقات با مشاورین ما لطفا این شرا گله دوستان واته مجله میشود از خوانندگی کنیم پیش از نوشتن – شرایط را بخوانند ودرم بفرمایند تانه برای ما گاهی نامه هایی دیده میشود که متاسفانه یا . شرمندگی پیش آید نه نصات نویسنده را ندارد یا فاقد آدرس است ویا معلوم نیست برای کدام مشاور نوشته شده ودرنتیجه بجواب میماند و برای گله گذاری ا۔ قبل ازنوشتن میخواهید برای ما نامه بنویسید هرهفته، هزاران نامه ازداخل وخارج کشور بدفتر مجله میرسد که برای پاسخگونی در اختیار مشاورین وقسمتهای مختلف مجله قرار میگیرد اما چون درمیان این نامه ها. ۱۸ مشاور فرهنگی دبیر و مربی آموزش و پرورش * تهران – آقای فرزاد شیخ سقانی * نیویورک (آمریکا) دوشیزه فریبا محسن نژاد برای داوطلبان متفرقه کلاسهای ششم اشتغال به تحصیلا داشته اید موجود می باشد – توسطه نهانی، در آترمل (۵) امتحانی بهتر است از طریق اداره آموزش و پرورش آنجا هموطن عزیز، با توجه به توضیحاتی که در مورد ادامه تحصیلات خود در آنجا مرقوم داشته درنظر گرفته شده است و طبق معمول امتحانات و درخواست استرداد مدارک تحصیلی خود را بودید، باز گشت شما و پی گیری تحصیلاتتان در در خرداد – شهریورماه (۵۸) برگزار می نمائید تا بتوانید به تحصیل مرحله بعدی(دوره راهنمایی) ادامه دهید مشهد . آقای رضا دامپروران اهواز – دوشیزه عشرت شد دخترخانم عزیز، متن کامل آئین نامه گذرانیدن دوست گرامی، با توضیحاتی که در نامه خود مرقوم داشته بودید ادامه تحصیل شما در دوره دوکلاس درظرف یک سال تحصیلی قبلا درمجله متوسطه دبیرستان، از طریق شرکت در امتحانات شماره (۵۸۰ – ۳۶۸۰/۱۹) صفحه (۲۹) بچاپ اوطلبان متفرقه مقدور خواهد بود. متولدین سال رسیده است. آنچه را که درمورد معیل درسها (۲۸) بالدفترچه آماده بخدمته، تاریخ اعزام آنها (۱۳) در شهریورماه، از طرف اداره آموزش و قبلا تعیین گردیده است پرورش آنجا باطلاع شما رسانیده شده است دانشگاهها و مدارس عالی (ایران) با توجه به اینکه مدتیست سال تحصیلی شروع و قبلا هم در آزمایشات ورود (آزمون همگانی در تهران شرکت نکرده اید. ضابطه ای جهت ادامه تحصیل درک مطلب و املاء و جمله نویسی زبان خارجه (کتبی) قرائت و دستور زبان (شفاهی) نگارش و شما در اینجا وجود ندارد. بعلاوه در مورد محاسبه آنجا گذرانیده اید با سخنوری (کتی و عملی) لعلاء فارسی و نکات دستوری و درک مطلب و واحدهای درسی هم که توجه به برنامه های مصوبه، در موسسات آموزش تهران – شرا عالی ما و دانشکده ها و معنی (کتبی) اقتصاد (کنی) بازرگانی نبوده و قابل محاسبه با سپاس از لطفتان (کتبی) جامعه شنلی (کتی) لار (کی) ایجاد بنای محبت روانشناسی (کتبی) ورزش و بهداشت فرد رخوانندگان بالنظر (عملی و شفاهی) انضباط (نظری) * اصفهان آقای کامران ـ القـد خواهیم کرد دانش آموز عزیز، فهرست مواد امتحانی سال کوشکی: ه خرم آباد – لرستان – آقای غلامرضا بموجب آئین نامه مصوبه مذکور می باشد * بندرماهشهر ـ دوشیزه میم ۔ کہ دخترخانم ارجمند بطوریکه می دانید نهانی دبیرستانها بطورمنطقه ای * دختر خانم گرامی، نظر باینکه چگونگی داوطلبان شرکت در امتحانات کلاسهای پنجم اعزام شما بخارج و بعلاوه نام دانشگاه تحصیل خود را هم مرقوم نداشته بودید. تشخیص متوسطه (نظام قدیما می توانند در سال تحصیلی اتح جاری (۵۸ ـ ۵۳) بازهم در امتحانات متفرقه صورت می گیرد و من نبایستی آنچه را که ارزش مدرک تحصیلی (محل تحصیل شما) از مذکور نام نویسی و شرکت نمایند کتاب (متمم انگلیسی ریدر) که درآنجا سوم دروس رشته فرهنگ و ادب) بشرحی است لحاظ وزارت علوم و آموزش عالی میسر نگردید۔ در همین ستون در قسمت (۱) برای دوشیزه رامیان – آقای محمدعلی رجبلو: لطفا برای سنگ – شمارا راحتی کند در این مورد بهتر است با سازمان امور دانشجویان شود با مدارس تهران مقایسه کرده و آبادان – شهين محمدي (لز، آغا جاری) نوشته شده است. کشور ـ وزارت علوم (تهران – خیابان کریمخان کتاب هم سوالی طرح می شودیانه بقول خودتان دوزی رشت ـ آقای کامبیز ادیب زاده زند) مکاتبه و مواردی را که در نامه خود متذکر های باکس نامه نوت در امتحانات متفرقه نام نویسی و شرکت نمایند ارتباط دارد و در آنجا بایستی مطرح گردد شده اید. عینا مطرح و تقاضای پاسخ کنی نمائید هنرجوی عزیز، دروس عمومی رشته * بوشهر بندرعلویه آقای مصطفی-ق: * فهرست مواد امتحانی رشته (فرهنگ و * نشانی در دانشگاه معتبر تهران را که برای بفرمایید حما عکس درنگرزی، بخش صنعت در کلاس چهارم نهای رسید چون نامه های رشته (معماری) خواسته بودید عبارتند از عبارتند از: دین و اخلاق (فلسفه دین) تقامی دوست عزیز، درقبال از بین رفتن مدرک ادب) کلاس چهارم نهایی نظری باین شرح می دانشکده هنرهای زیبا (دانشگاه تهران) و دانشگاه نوبت بانها جواب داد قرائت و دستور زبان فارسی (شفاهی) نگارش و سخنوری (لعلا ـ درک مطلب دستور و نگارش) بالتزایش صفحات و تحصیلات مکاتبه ای دوره دبیرستان فعلا وجود ندارد و داوطلیان سال اول نظری می توانند این مطلب با منطقه آموزش و پرورش محل شما اخلاق (فلسفه دین) شفاهی محیط اصفهان ـ مـ تحصیلی (دیپلم) برگ المثنی صادر نمی گردد باشد لما در هر موسسه یا اداره ای که بخواهید استخدام شناسی شوید. از همان محلی که دیپلم متوسطه خودرا اخذ نموده اید و مدارک امتحانات ششم متوسطه شما ۱ دختر خانم عزیز، امتحانات داوطلبان بودید، احتمال قرار گرفتن شما در رده (سپاهی است تقاضای صدور تأییدیه لرزش متفرقه کلاسهای ششم نهایی متوسطه (نظام قدیم) * زرند کرمان، دوشیزه عاليه ـ م ملی ایران (تهران ـ لوین) تهران ـ دوشیزه شیرین پیرسلامی دختر خانم عزیز، با معدل کتبی که ذکر کرده کتی قرائت و گفت و شنودزبان خارجه (شفاهی) ملا و انشاء و جمله نویسی زبانظرجه (کتی) ورزش و بهداشت فردی(شفاهی و عملی) انضباط تامین شده است. مشهد. موهی نمونه ای که از شعر نبود اگر نمونه های بی دانش) زیاد است ـ سپاهیان در مدت زمان خدمت نظری) تحصیلی بنمائید تا بهمان اداره یا موسسه تا سال تحصیلی (۵۸۵۹) دایر و احتمالا برای سپاهیگری میتوانند به تحصیلات مکاتبه ای از موردنظر ارسال گردد ـ برگ لرزش تحصیلی یک نوبت دیگر در سال (۱۳۶۰) هم تمدید خواهد مذکور جيه رسمی داشته و گواهی نامه ای شد و شایعه منطقه ای نبودن آن در شهرستانها – طریق دانشگاه سپاهیان انقلاب ادامه دهند ) تکمیل رنگرزی نظری (کتبی) تکنولوژی مجله پست کنید واحـ شیمی رنگ (کتی) رنگرزی نظری محل خدمت سپاهیان با توجه به سوابق قابل چاپ ازنظر درغیر اینصورت خیر درموردهمان برگ (دیپلم متوسطه شمامی باشد مراکز استانها، صحت ندارد اصفهان – آقای مصطفی ذوالفقاری: ۱ دانش آموز عزیز، در مهرماه نامه ای از مدارسی که تعداد دانش آموزان کلاسهای شش * ۲- درسال تحصیلی (۵۷۵۸) در آموزشی آنها و احتیاجات منطقه ای تعیین و اعزام میگردند . چنانچه منظور شما از (نیمه دوم شيمي منسوج (کشتی) شیمی تجزیه عملی شیمی صنعتی (کتی) کارگا نگرزی (عملی) بهداشت صنعتی (کتبی) اگر پدرتان بیمه کارگ * تهران ـ أ ـ ت کنکور) نیم سال تحصیلی دانشگاهها و مدارس استاسانی رنگ (کتبی) تئوری و روش استاندارد طرف شما بدست من نرسیده است تا بدون جواب متوسطه آن بحد نصاب برسد، کلاسهای روزانه – از مراکز درمانی کار تعهد. شهریه تحصیلی شما از طرف دولت پرداخت ماه) سال (۵۸) شرکت نمایند. شهریور * بروجرد ـ آقای علی طوسی: اخلاق (فلسفه مانده باشد . باتوجه به سوالی که درنامه اخیر شبانه، دایر خواهد بود. در غیر اینصورت داوطلبان عالی میباشد. این دوره از بهمن ماه (۵۷) آغاز (عملی- کتبی) درمورد (سپردن تعهد) مرقوم داشته بودید، درقبال | واجد شرایط می توانند ضمن شرکت در کلاسهای میگردد و در انموقع دیگر آزمایش عمومی (آزمون * شیراز – دوشیزه مریم نامداری: شوید واگر نیست تقویتی، در امتحانات یک نوبتی داوطلبان متفرقه همگانی) وجود ندارد و دارندگان واجد شرایط * ۱- دختر خانم گرامی، فهرست مواد بیمارستان دولتی ته امتحانی رشته (بهیاری) از گروه خدمات بهرحال امیدتان را از کارنامه آزمایش عمومی – اختصاصی (در استخدام ادارات و موسسات دولتی درآئید. گردد و پس از پایان تحصیلات بایستی به کلاسهای ششم متوسطه نهائی در (خرداد – بهداشتی در سال چهارم نهایی عبارتند از: دین و مرحله ای) سازمان سنجش آموزش کشور که در متکی باشی ۔ * ۲- دانشکده های حقوق بطور متفاوت ۱۹ خرداد ماه (۵۷) در * تهران ـ القـ دین) شفاهی. قرائت و دستور لطفا برای سنگ صبور * تهران ـ ن ـ الـ درباره مشکل ازدواج جوانان بارها مطالبی چه ازنظر حقوقی باید در بوسیله حقوقدانان این – نارمک – حمید امتحانات مذکور جمله نویسی زبانخارجه (کتبی) ورزش و بهداشت در نیمسال ردی (شفاهی و عملی) انضباط (نظری) ** * آغا جاری ـ اميديه. دوشیزه شهین محمدی: دختر خانم عزیز، با عرض سلام ام متقابل دروس فن بهیاری و مقررات و وظایف بهیاری (کتبی) بیماریها (کتبی) بهداشت همگانی (کتی) کارهای (علوم انسانی) سال سوم دبیرستان عبارتند از: * چاپ مشکلات اجته ۲ فهرست مواد امتحانی رشته (کودکیاری) دیپلمه های علوم تجربی – اقتصادی اجتماعی – دوست گرامی، با توضیحاتی که مرقوم داشته و شرکت کرده اند میتوانند با تطبیق دادن وضع خود فارسی (شفاهی) نگارش و سخنوری (املاء – فرهنگ و ادب (علوم انسانی) را بمنظور ادامه درک مطلب ـ دستور و نگارش) کتبی قرائت و در مورد شرایط پذیرش دانشجو، و ظرفیت تحصیل می پذیرند بودید صدور برگ معافیت کفالت خانوادگی دانشکده ها گفت و شنود زبان خارجه (شفاهی) املاء و انشاء و تحصیلی شرکت درصورتیکه سن پدرشما به (۶۰) سال رسیده * بندر پهلوی ـ دوشیزه فرحناز ـ کہ دخترخانم عزیز، دوره سه ساله راهنمایی باشد و بعلاوه تنها فرد فرزند خانواده هم هستید نمایند. تحصیلی، بهیچوجه امتحانات متفرقه ندارد و این منع قانونی ندارد – مراتب را از طریق واحد ژاندارمری محل پی گیری نمائید تا از لحاظ ادامه دوره فقط شامل مدارس راهنمایی روزانه و یا دوره شبانه آموزش بزرگسالان می باشد. شما تحصیلات هم موانعی برای شما در برنداشته باشد. ۱- رشته (فرهنگ و ادب) دین و اخلاق (فلسفه عملی و کارآموزی (عملی) داروشناسی (کتبی) بایستی کلاس سوم مذکور را مجددا تکرار نمائید * دورود – آقای اسماعیل پیامنی: ضمنا امتحان در (آذرماه) هم دراین مورد مطلق مطرح نیست شنود زبانخارجه (شفاهی) توجه به توضیحاتی که در مورد دوره چهارساله دخترخانم گرامی، شما در نامه ای که نکات دستوری و درک مطلب و املاء و جمله دبیرستان و تقلیل آن به سه سال، بارها در همین (سنگ صبور) مرقوم داشته اید تحصیلات ابتدایی خود را تا سه سال قبل که ترک تصیل ستون در پاسخ دیگران درج گردیده است. مراتب بازرگانی (کتبی) روانشناسی (کتبی) قرائت کتی) اصول آموزش و پرورش قبل از دبستان هنوز رسما تائید و تثبیت نشده است و در مورد کرده اید. ششم ابتدائی ذکر کرده اید. اما از ۷ سال قبل تاکنون دیگر شتسم مذکور لغو و به پنج سال پاسخ دوشیزه صبوری حامد (از، رضائیه) کلمه فارسی (شفاهی) دستور زبان فارسی (کتبی) کتبی) آموزش ضمن بازی (کتبی و عملی) کار نگارش و سخنوری (کتبی و عملی) املاء فارسی (تثبیت شده است اشتباه چاپی بوده است و بعد موزی (عملی) اصول مدیریت در کودکیاری کتی) ادبیات کودکان (کتبی) داروشناسی ر لغت و معنی و درک مطلب (کتبی) تاریخ کتبی، آمار بهداشتی (کتبی) بهداشت روانی (دانش اجتماعی – جامعه شناسی) کتبی. دین) کتبی، ابزار شناسی (عملی) محیط شناسی کلاس نهائی مذکور عبارتست از دروسی که در قسمت (اول) نوشته شده (با یک ستاره) ** سایر دانش آموز عزیز، مرقومه شما و شرح پیوست | تاریخ تمدن ایران و جهان (کتبی) قرائت و گفت و در مورد (دوره خدمات) ملاحظه کردید – ب سراب (آذربایجان) دوشیزه سوسن زمانی لن عروس برنامه مذکور شامل: بیماریهای کودکان (کتبی) پرستاری کودکان بیمار (کتبی) فن کودکیاری نویسی زبان خارجه (کتبی) اقتصاد نهای ابتدائی (مرحله اول تعلیمات عمومی تبدیل گردیده است . بهرحال مدارک تحصیل کلاس نهایی فوق الذکر در دبستانی که در تهرا شده و بنظر میرسد که مورد مطالعه و بررسی شم هم دراین مورد بارها در همین ستون توضیح داد | ادبیات (فرهنگ عامه – ادبیات معاصر و تاریخ قرار نگرفته است؟ ادبیات) کتبی متون ادبی ( تقدادی – سخنوری و کودک (کتی) مهندس احمدی سرگذشت در فن بیان و عروض) کتی عربی (ترجمه و جمله سازی عربی و عربی در فارسی) کشی و رزش و بهداشت فردی (عملی و شفاهی) انضباط نظری) خصوصیات را داشت ۲ رشته اقتصادی و اجماعی) دین و اخلاق اغاجاری – 1 (فلسفه دین) کتی۔ لبزار شناسی (عملی) تاریخ للنا اشعارتان را بنام تمدن ایران و جهان (کتبی) قرائت و گفت و شنود زبان خارجه و الگوها (شفاهی) نکات دستوری و چنانچه ایرادی نداشته * تهران ـ غلات برای کاریابی باید – درخیابان شاهر و پیشنهاد احتیاجی به : مورد نظر را بطور خلاد «انتقاد و پیشنهاد مجله * شیراز – رضافت تذکرتان کاملا بجا بر متشکریم. مشهد ـ سرکار با سپاس از لطفی که ن یاداور میشویم که مجل ومضرات سیگار . وتحقیقی نوشته و مردم
نامه بنویسید ه ازداخل وخارج کشور که برای پاسخگویی در قسمتهای مختلف مجله ون درمیان این نامه ها، ده میشود که متاسفانه با را ندارد یا فاقد ادرس ای گله گذاری ست برای کدام مشاور ه جواب میماند بی (ترجمه و جمله اکنی و رزش و انضباط (نظری) میادین و اخلاق (عملی) تاریخ ت و گفت و شنود واد امتحانی سال ب) شرحی است ۱) برای دوشیزه شته شده است. A مشاور مجله * س ـ د. تهران * م – ر – تهران شیراز – م ب بقول خودت «او» بیوفاست و سابقه چاپ سرگذشت هزینه ای لازم ندارد وفقط مشکلتان را با سنگ صبور مجله درمیان قاچاقچی گری هم دارد. پس او را رها کن و یکی از گذشت باید حقیقی جالب و آموزنده باشد. خودسیگاریها هستند که باید این عادت ناسالم را بگذارید حتما کمکتان خواهد کرد تا گره زندگیتان خواستگاران خوب جواب مثبت بده. ضمنا اینگونه مورد نظرتان را بفرستید اگر این ترک کنند یا نه؟ با وجود این هروقت مطلب تازه باز شود درددلها را باید با سنگ صبور مجله مطرح کنی نه با صیات را داشت حتما چاپ میکنیم ای بدستمان رسید با کمال میل و بعنوان یادآوری اغاجاری – ارش باران پور مجدد چاپ میکنیم سردبیر * سوسن ـ و ـ بندرپهلوی * محمد ناظری. خرمشهر یک بدرحق ندارد بیجهت بچه هایش را آزاد کند دوست عزیز، از یک شاعره که نمیشود دربارشرح حال چاپ کرد. البته هر وقت خبری از فرزند باید برای پدر و مادراحترام قایل باشد و به این شاعره داشتیم با کمال میل چاپ میکنیم. تذاکراتشان گوش کند و آنها هم باید منتهای محبت را اما ها نباید ناسپاس و حرف نشنو باشند صبور نکات دستوری و لانا اشعارتان را بنام مشاور ادبی مجله بفرستید تا * تهران – سیدعلی – ن چنانچه ایرادی نداشته باشد بچاپ آن اقدام نمایند. مرتبا درصفحات سنگ مدتی است * تهران ـ غلامرضا یوسفی نژاد مجله اعلام میشود که سنگ صبور بعلت رای کاریابی باید به اداره کاروامور اجتماعی مشکلاتی فقط به نامه ها جواب میدهد. بنابراین واقع در خیابان شاهرضا – پیچ شمیران مراجعه بشما درست جواب دادند که گفتند سنگ صبور دردفتر مجله نیست. لطفا مشکلتان را بنویسید یسی زبان خارجه شفاهی) نگارش و و درک مطلب و * قاسم ـ ک ـ ساری درحق بچه ها مبذول دارند * ع – ی – کرمانشاه دوست گرامی، بدون شک نامه های قبلی ما هم مثل شما ارزو میکنیم که دزدان بیت المال خودتان را هم مثل همین نامه نوشته اید یعنی بدون مردم هرچه زودتر دستگیر و مجازات شوند و عدالت ذكر مشاور مخصوص برروی پاکت و بهمین صبور سنگی برقرار گردد * فریبا علیمحمدی – آبادان * تهران ـ شراره ـ ن کنی) بازرگانی وبفرستید تا راهنمایی شوید ) لار (کی) با سپاس از لطفتان اطمینان میدهیم که پیشنهاد (دانش اجتماعی – جامعه شناسی) کتبی. ایجاد بنای محبت را بهمت مردم شریف جهت بیجواب مانده است. لطفا نامه سنگ اجتماعی درتمام شئون زندگی ملت عزیز ایران بهداشت فردی وخوانندگان بلندنظر مجله جوانان تا پایان دنبال تاریخ تمدن ایران وجهان (کتبی) جغرافيا ومحيط را بنام صبور، و سینمایی را بنام مشاور خواهیم کرد زیست (کتبی) قرائت وگفت وشنود زبانخارجه سینمائی بنویس تا حتما جواب بگیری. ضمنا تمام والگوها (شفاهی) نکات دستوری ودرک مطلب ة ابوظبي – رضاصدیق کازرونی تغییر وضع کره ماه، ناشی از حرکت کره زمین سرگذشتهایی که برای صفحات بازگشت از مرز واملاء وجمله نویسی زبان خارجی (کتبی) قرائت برای سنگ صبور مجله نامه بنویسید تا است که هم بدور خودش میچرخد و هم بدور خورشید بدنامی میرسد بدقت خوانده میشود منتها فقط فارسی (شفاهی) دستور زبان فارسی (کتبی) کره ماه فقط حرکت انتقالی دارد شمارا راسانی کند بعضی از آنها عبرت انگیز و قابل چاپ است که ف ـ س ـ ساری آبادان ـ مهين ـ گ نگارش وسخنوری (کتبی) املاء فارسی ولغت چاپ میشود و به بقیه پاسخ کوتاه ـ درهمار بقول خودتان هنوز یک هفته شده که برای قسمت رمعنی ودرک مطلب (کتبی) تاریخ ادبیات همانطور که بارها نوشته ایم از کمک مالی صفحات ـ داده میشود معذوریم ولی شما که کارمند هستید میتوانید از (فرهنگ عامه – ادبیات معاصر وتاريخ ادبیات) هایی باکس نامه نوشته اید. دوسه هفته ای تامل کتبی. متون ادبی (نقد ادبی ـ سخنوری وفن بیان اداره خودتان یا بانکها وام بگیرید و مشکلتان را حل وعروض) کتبی. عربی (ترجمه وجمله سازی * منوچهر کوزه گران ـ سهراب کنید موفق باشید.. عربی وعربی در فارسی) کتبی. قرائت عربی نامه شما برای رسیدگی به قسمت هایی باکس * تهران – دوشیزه ژاله ـ شين: دختر خانم عزیز، دوره دبیرستانهای نظری فعلا همان چهار سال است وتقلیل نیافته است . بفرمایید حتما عکس درخواستی بدستتان خواهد چهارم نهایی مقامی رسید چون نامه های این قسمت زیاد است و به نوبت بانها جواب داده میشود اصفهان – محمود پورامید (شفاهی) منطق وعلم اخلاق (کتبی) بالتزایش صفحات ورزشی مجله جوانان نظرتان (کتبی) ورزش و بهداشت فردی (عملی وشفاهی) * مسلم خالو – نیشابور تامین شده است. انضباط (نظری) * شهد موهبت ـ الف : * تهران خانم نسرین اصدرند نمونه ای که از شعرتان فرستاده بودید قابل چاپ برای کلاسهای چهارم نظری نهایی فعلا امتحانات متفرقه در نظر گرفته نشده است چنانچه نبود اگر نمونه های بهتری دارید بنام مشاور ادبی با کلاسهای ششم متوسطه نهایی (نظام قدیم) که مجله پست کنید واصولا اگر شما شعری بفرستید به اداره کار و اموراجتماعی شهرخودتان بنابراین دیپلم متوسطه در پایان سال چهارم نهایی مراجعه کنید شورای حل اختلاف مشکل شما را حل میکند به قبولشدگان داده میشود و برای سال سوم نظری عملی انضباط رنگرزی نظری طبق معمول کارنامه داخلی دبیرستان صادر * مرتضی ـ کاظم ـ ن ـ تهران از اینکه به مجله جوانان لطف دارید * تهران دوشیزه پریوش رحمانی: * تکاء میگردد نی) تکنولوژی که قابل چاپ ازنظر ادبی باشد چاپ خواهد شد تا پایان اسفند ماه (۵۷) جهت داوطلبان متفرقه نام سپاسگزاریم. برای زنده نگاه داشتن یاد عزیزائیکه | – مازندران، آقای اسماعیل رحیمی: نویسی میگردد. برای کلاس مورد نظر شما هم در فاجعه سینما رکس آبادان قربانی شده اند اقدام با توجه به پاسخی که قبلا در همین ی درغیر اینصورت خیر. * تهران ـ ا ـ ترنگان امتحان یک نوبتی متفرقه منظور گردد وبعيد کرده ایم و شرح آنرا در صفحات دیگر خوانده اید برای شما درج گردیده است، جهت داوطلبان توران – ز – کرمانشاه کلاسهای اول نظری که قصد ادامه تحصیل در کلاسهای دبیرستانهای نظری شبانه داشته اند. دارید امتحانات متفرقه در سال تحصیلی جاری بیمار موردنظر که سوخته است باید به جمعیت * تهران – دوشیزه پریوش رحمانی فهرست مواد گروه خمات عبارتند از: دین و قرائت و دستور دختر خانم عزیز، مرقومه شما مطالعه و بررسی اگر پدرتان بیمه کارگری است که میتوانید بیکی بنظر میرسد، مراتب در همین ستون باطلاع شما رسانیده میشود تا بموقع اقدام مقتضی مبذول از مراکز درمانی کارگران مراجعه کنید ودرمان شوید واگر نیست باز هم میتوانید دریک بیمارستان دولتی تحت معالجه قرار گیرید * بندر عباس – پایگاه هوایی خاتم…؟؟ شیر و خورشید سرخ قصرشیرین مراجعه کند و از (۵۷۵۸) در نظر گرفته شده است. بروجرد – آقای حسنعلی انجاخون: * بهرحال امیدتان را از دست ندهید و به خداوند این سازمان خیریه کمک بخواهد. نگاه (مازندران) آقای اسماعیل رحیمی: ولی نوری ـ شاه آباد غرب قطعه ارسالی خیلی قشنگ بود. اما میدانید که ما دانش آموزان عزیز، بموجب دستورالعمل گردید . آنچه در مجله شماره (۶۱۷-۵N۸۰) وبخشنامه اداره کل امتحانات ـ وزارت آموزش صفحه و ستونی برای چاپ قطعه نداریم. برایتان همین ستون برج وشما هم بان اشاره کرده اید در وپرورش که در آغاز سال تحصیلی جاری آرزوی موفقیت میکنیم. حدود یکماه قبل از این تاریخ جوابش تهیه و تنظیم * م – م – گلپایگان (۵۷۵۸) ابلاغ گردیده است، برای کلاسهای اول وبدفتر مجله ارائه شده بونوبت چاپ آن در ۱۰ دبیرستانهای شبانه نظری امتحانات داوطلبان مهرماه رسیده است و در آن موقع بخشنامه اداره ۱- نام نویسی درشهرک ترک اعتیاد هیچ شرطی متفرقه در نظر گرفته شده است مانند سال كل امتحانات – وزارت اموزش وپرورش ندارد. هروقت درمجله اعلام شد که داوطلبان جدید فلان روز و فلان ساعت بیایند معتاد موردنظر شما هم تحصیلی قبل کلاس شبانه تشکیل نمیشود. جهت مشعربر انحلال کلاسهای اول دبیرستانهای شبانه ، بهیاری (کتبی) دانش آموزانی که در سال تحصیلی گذشته کلاس میتواند بیاید و ثبت نام کند. اگر او سواد ندارد شما که نظری، هنوز به نواحی آموزش و پرورش تهران (کتنی) کارهای دارید باطلاع او برسانید. تهرانی و شهرستانی فرقی شبانه سال اول را گذرانیده و یا در سال دوم نظری وسایر واحدهای فرهنگی کشور، نرسیده بوده است چپ مشکلات اجتماعی درستـون «انتقاد رشناسی (کتی) مردود شده و بخواهند در کلاسهای شبانه مذکور نمیکند. وپیشنهاد احتیاجی به پول ندارد. لطفا مشکلات شته (کودکیاری) ادامه تحصیل دهند. کلاس دوم شبانه دایر گردیده مورد نظر را بطور خلاصه بنویسید و برای ستون ه تهران ـ الف ـ الوندی خوری الملاء – لطفا برای سنگ صبور مجله جوانان نامه بنویسید کتی۔ قرائت و تهران ـ ن ـ الف ودوستان درباره مشکل ازدواج مجدد زنان بیوه، مجله العلاء و انشاء و ورزش و بهداشت جوانان بارها مطالبی چاپ کرده است. موضوع را از نظر حقوقی باید درسازمان زنان مطرح کنید تا بوسیله خوقدانان این سازمان پیگیری سود ه نارمک – حمید فهیم ـ بنابراین پاسخ مذکور بعدا جنبه منفی بخود گرفته ۲- داستانهای دینی هم بموقع خود داشته ایم و از دروسی که در است . چنانچه برای داوطلبان متفرقه کلاسهای بازهم خواهیم داشت. ۳ و ۴ـ بیک متخصص اعصاب | * تم – آقای علیرضا زارع ستاره) – سایر اد و پیشنهاد مجله جوانان پست کنید شیراز – رضـافضایلی و متخصص بیماریهای پوستی مراجعه کنید. سوم – چهارم نظری هم در این مورد تصمیمی اتخاذ گردد وبعيد بنظر میرسد، مراتب در همین تذكرتان کاملا بجا بود از لطفتان صمیمانه ستون جهت اطلاع متقاضیان متعاقبا اعلام – ض – اصفهان متشکریم میگردد کتی کارگاه (کتبی) روش استاندارد مشاوری مربوط نمیشود هم برای تا اطلاع ثانوی معذرت میخواهیم فا این شرایط را بدقت بخوانید و در مکاتبه با ما مراعات بفرمائید: مشاور مجله مرقوم بفرمانید و اگر توضیح: برای بعضی ازمشاورین داستان با مقاله ای دارید که میخواهید ازجمله سنگ مشاور ادبی وبعضی مله میشود، ازخوانندگان ارجمند خواهش گله دوستان واتلاف وقت کارکنان موضوع مورد نظرتان مربوط بکدام مشاور چاپ شود میتواند زیر نامه بنویسد تامافقط است تابرای همان مشاور نامه را پست حروف اول نام ونام خانوادگی او را ذکر بوسیله نویسندگان باتجربه مجله خوانده قسمتها نظیر هایی باکس وغيره ، نامه های کنیم پیش از نوشتن هر نامه ای، لطفا این کنید یعنی روی پاکت ـ بعدازادرس مجله – کنیم اما درهرحـال حتمـا نـامـه باید واظهار نظر شود. لطفا نسخه دوم آنرا بیشتری میرسد که ناچاریم رعایت تاریخ را بخوانند ودرمکاتباتشان مراعات مرقوم بفرمایند: مربوط به مشاور فرهنگی با مشخصات وادرس دقیق داشته باشد تابان (چون ازپس فرستادنش معذوریم) بنام وصول ونوبت را بکنیم. بنابراین اگر مشاور مجلـه پسـت کنید تابخـورانیم بندروزی پاسخ نامه شمابدستتان نرسید هنری بامشاور مجله پاسخ داده شود. بفرمایند تانه برای ماموجبات تاسف شرمندگی پیش اید نه برای آنها موردی ا۔ قبل ازنوشتن نامه لطفا ببینید ۲- تمام نامه ها باید باذکر نام ونام هرنظر و پیشنهادی که در باره مجله ریادرستان یا درمجله جواب بدهیم ۵ نگران نباشید حتما بنامه شما جواب خانوادگی وآدرس کامل فرستاده شود منتها اگر کسی نمیخواهد مشخصاتش درمجله مشاور جواب بدهد همچنین ازچاپ داستان وجدول بدلیل قراردادی که دارید لطفا بنام «مشاور مجله، بنویسید تا میدهیم مگر آنکه شرایطی را که برای نامه بانوسندگان وطراح جدول مجله داریم وسی قید کرده ایم رعایت نکرده باشید 3 کودکان (کتبی) فن کودکیاری س قبل از دبستان ر عملی کار کودکیاری داروشناسی بهداشت روانی . مشهد ۔ سرکار سرهنگ صفاپور * تهران ـ دوشیزه پروین بیات: با سپاس از لطفی که نسبت به مجله جوانان دارید نام نویسی آن مدتهاست که پایان گرفته است را باید بگذاری برای بعد از تحصیل و سربازی و اولا تر ۱۸ سال بیشتر نداری و عشق و ازدواج هم توجه دارید که در سال تحصیلی جاری موعد هرجهت. ثانیا اینگونه نامه ها را باید برای سنگ ۵۷/۷/۷ پاسخ کتبی تقدیم گردیده است. آخرین ریسال تحصیلی آینده موکول خواهد شد. چنانچه اشتغال بکار و کسب درآمد و تهیه مقدمات از دختر خانم عزیز، بنامه قبلی شما در تاریخ جوانان درباره خطرات ومضرات سیگار بحد کافی مطلب ومقاله علمی صبور مجله بفرستی نه مشاور مجله. مرقومه شما بعلت اعتصاب (پست) با تاخیر در رتحقیقی نوشته و مردم تذکر داده است واین نیمه آبانماه (۵۷) بدفتر مجله تاریخ مدت دار دفترچه آماده بخدمت شما، قبل از نام نویسی در دانشسرای مذکور باشد. بایستی ابتدا خدمت سربازی خود را بانجام رسانید است. RA دوست عزیز، با ارائه استشهاد نامه مصدق برای شما شناسنامه المثنى صادر خواهد شد . در مورد ورود به دانشسرای روستایی، البته خودتان
تفرین طلاق حرف میزنی؟ با داشتن دو تا بچه؟ چنان فریاد و هیاهویی به راه انداخت که همه همسایه ها را خبر کرد و من به خاطر ابروی پدر ومادرم توی محل با او براه افتادم، اصلا اراده ام را از دست داده بودم در میان دادگستری بود که ناگهان به یاد دو دختر کوچکم افتادم که اکنون توی خانه به خاطر دوری از ما گریه می کردند، ناگهان اشک از چشمانم جاری شد و بدون توجه به اطرافیان در برابر این زن سنگدل زانو زدم. التماس کردم، اشک ریختم، غرورم را زیر پا گذاشتم و گفتم: تو باید منو ببخشی، هر طوری که بخوای، به خاطر به من ترحم کن. پیروزمندانه به من نگاه کرد، با یکنوع نگاه ترحم آمیز و سرزنش آلود و گفت: از تو بیزارم، فقط به خاطر بچه ها. با خوشحالی دستهایش را بوسیدم و گفتم: – بیزار باش، من بیزار بودن تو راهم دوست دارم، فقط .. دیگر نتوانستم حرف بزنم و گریستم، او با من به خانه آمد اما چه خانه ای، سرد و تاریک بود مثل یک زندان با هر موضوع کوچکی او فریاد میزد و ، گفت: – یادت رفته به پایم افتاده بودی، یادت رفته که التماس میکردی و زار میزدی، بدبخت تو ارزش نداری که اسم شوهر روی خودت بگذاری، تو باید منو طلاق بدی، تو لیاقت نداری شوهر من باشی. من سکوت میکردم، همیشه در برابر او حقیر می شدم تا اینکه سومین فرزند ما به دنیا آمد، او پسر بود و من خوشحال شدم که شاید حالا دیگر با داشتن دو دختر و یک پسر منیژه راهش را عوض کند ولی افسوس که در اشتباه بودم، او همچنان سرناسازگاری داشت، او همچنان بیرحم بود، او نمیدانست چه میکند . حالیکه پسرم دوسال و چهارماه بیشتر نداشت ناگهان یک روز بایک موضوع کوچکی که بین من و او بوجود آمد او باز هم تقاضای طلاق کرد ولی چون من هرگز به این | امر راضی نبودم دست به خودکشی زد و من از ترس اینکه مبادا باعث مرگ انسانی بشوم با او به دادگستری رفتم، وقتی قاضی او را نصیحت کرد و عواقب طلاق را برایش گفت فریاد کشید: ۔ اگر همین امروز حکم عدم سازش رو صادر نکنید خودم رو از طبقه چهارم دادگستری به پائین اندازم. می قاضی ناچار شد برگ عدم سازش صادر کند، اما من چه رنجها که نکشیدم، به تمام کسانی که می شناختم پناه بردم از همه التماس کردم که او را قانع کنند که طلاق نگیرد، با سه بچه ام به قدم های او افتادم و گریه ها کردم و گفتم: خيال نكن من غرور ندارم، اما هرگز حاضر نمیشم سرنوشت سه بچه ام را به تاریکی بسپارم. منیژه محبت مادری تو کجا رفت؟ اما او در جواب من فقط یک کلمه میگفت: – دوستت ندارم، ازت سیر شدم. و با این کلمات بود که او عشق بزرگ مرا و سه بچه اش را قربانی کرد و عاقبت یک روز وقتی پس از خواندن صیغه طلاق من و او از پلکان محضر پائین میامدیم با صدای بلند اهی کشید و گفت: – پس از سه سال بدبختی حالا دیگه آزاد شده . جوابی ندادم، برای اینکه در آن لحظه در خیال کودکان بیگناه و معصومم بودم که چه آینده تاریک و تلخی دارند، او دم از آزادی میزد، اما من اسارت را در نگاه او میدیدم، من قلب او را میدیدم که توی خاکهای کوچه افتاده است و نگاه نفرین الود سه کودک به آن خیره شده است. حالا شما بگوئید آیا همیشه این مردها هستند که گناهکارند؟ آیا این مردها هستند که با فریب و ستم زندگی زنان و دختران را به تباهی میکشند؟ پایان * جوانان * صفحه ۴۸ * سال ۱۲۰۱ PIDINAN 1293. آوانگارد سیکوکوارتز دقتی را ارائه میدهد ازسیکومیتوان انتظار داشت. SEIKO Quartz انه ای – بارکی متصدی بارک دیپلم ری مشتری: آهای ببینم، این حشره چیه پندهفت آقای محترم، اگر گواهینامه گرفته اس تنهایی برای دیدار برود سد راهش نشو، چو از یکبار در خانه آدمی مردی که ۴ زنش بگ
پارکینک جوک بندی پارکینگ صفر خواجری راد M235 المة زن: الو، شرکت رنگ فروشی. ممکته بمن بگید چطوری میشه رنگهای شمار ورقیق کرد؟ پندهفته کلمات بزرگان پای تو که کاملا سالم است… آقای محترم، اگر خانمت که بتازگی هزارپا با ناراحتی جواب داد: آخر اگر اختیار ریزش باران در دست من | گواهینامه گرفته است نیت دارد به | بود، آن را بین ساعت ۲ تا ۵ بعداز نیمه | پای سیصد و پنجاه و هشتم از طرف چپم تنهایی برای دیدار مادرش به مسافرت | شب می باراندم. چون آدمهایی که در در یک دعوا کنده شده و تعادلم موقع راه برود سد راهش نشو، چون خوشبختی بیش | آنوقت شب در خیابانها پرسه می زنند . ارفتن بهم می خورد! از یکبار در خانه آدمی را نمی کوبد!! خیس شدن حقشان است. مردی که ۴ زنش گواهینامه داشتند! ويليام. ال. فلپس ادیب آمریکایی بگیر که اومدم! ترافیک مغز ما بشما دو دقیقه و نیم وقت میدهیم تا بتوانید از محلی که فلش و وای زن و شوهر بالا گرفته بود که علامت ورود گذاشته ایم وارد و از نقطه ای که فلش گذاشته ایم خارج زن شوید، اگر موفق شدید آدم بسیار پر دقتی هستید و ضمنا یک سرگرمی بیخود با من جر و بحث نکن، هرچی جالب هم داشته اید و اگر موفق نشدید به صفحه « ۵۰ مراجعه کنید. برون شرح!.. بگی من از این گوش می گیرم و بلافاصله از اون گوش میدم بیرون مردجواب داد: کاملا حق داری، چون اگر وسط آون «کله» چیزی به اسم مغز خبرخوش وول می خوره…. را چهار برابر کند و بهمین جهت خیال دیپلم ریاضی گارسن پس از ورانداز کردن حشره وجود داشت حداقل حرفهای من یک رئیس این قسمت را، مدیرکل به داریم رشته های تولیدی را گسترش درداخل غذا: قربان اجازه بفرمایید مدیر دقیقه توی ترافیکش گیر می کرد! اتاق خودش خواند. رییس خوشحال و بدهیم و محصولات تازه ای به بازار | خندان به اتاق مدیرکل وارد شد بفرستیم. از تجربه و استادی افراد جدید مشتری: آهای گارسن، بیا اینجا رستوران را خبر کنم چون من دیپلم ببینم، این حشره چیه که توی غذای من ریاضی دارم! علت جراحی رئيس: شما با من کار داشتید آقای . استفاده کنیم و به مسئله بازاریابی هزارپایی رفت پیش جراح و سخت توجه داشته باشیم. علت اینکه شما لطفا پای سیصد و پنجاه و هشتم از مدیرکل: بله آقای رئیس، لطفا را خواستم همین است و دلم میخواهد مدیرکل؟ بنشینید. چند خبرهست که باید بشما همین الان استعفایتان را بنویسید و طرف راست مرا قطع کنید…. بگویم. اداره تصمیم گرفته سرمایه اش بگذارید روی میز من دکتر با تعجب پرسید: چرا جانم، این از زیارت شما بسیار خوشوقتم! گفت: 00 aurrere مجھے راهی برای خروج خلوت قدم بزنم مزدترس پسر: برای چی می تر دختر: من می ترسم توی این خیابون همراه توام I GO دختر: خوب برای همین می ترسم ! بادبادک بچه درخدمت بابا ودرنتیجه درخدمت مامان! SERVIVERTER 3
ملوان غلامرضا تختی بمناسبت سالروزمرگ وی و پیشنهاد ک هستم،پسرآقای تختی کرد که با بک یگانه یادگار جهان پهلوان میکند میگوید. هایی بود که قلمها اما دلها همه از مهر بطوریکه اینروزها یدا شده نام او دهان چنانکه گوئی اینهمه ے غباری روی مربی بابام گفت از تابستان شروع ت ویژه اش باشد. میکنم، من برای رفتن روی تشک ختی کی بود و چه کشتی در التهابم. ست داشتی شد او داشت که هرگاه در شد، قلبها میلرزید و کمکی میکردند، کسبه، دخلهایشان ستادند انطوریکه راه را در مقابلش خالی میکردند و عزای عمومی براه افتاد وزمانیکه ته بود که وقتی در براه افتاد تا برای رهگذران کت هایشان را از تن درآورده امبولانس حامل جهان پهلوان بسوی خانه ابدی میرفت چگونه نظم شهر به او می سپاردند. زهرا اعانه جمع این مرد دوستداشتنی با آن نگاه بهم خورد وصف عزاداران خیابانها را به ندایش گوش داده آرام و پر جیروت چگونه بود مسدود کرد، دیدیم وشنیدیم که چنین دخترهای جوان ارزوی دیدارش را هجومی از عزادار، پشت هیچ تابوتی داشتنـد وهزاران آرزومند برای دیده نشده، انروز باران نم نم میبارید، همسرش در التهاب بسر میبردند، اما اشکها سیل آسا سرازیر بود وقتی گفتند که خودکشی کرده چطور وصورتها در سیلاب اشک تختی به چهارالمپیک رفت که تاکنون از هیچ قهرمانی سرنزده، در آخرین المپیک یعنی سال ۱۹۶۴ تولیدو او بدون مدال و مقام ماند و پس از ۱۶ سال در اوج بودن در سکوهای قهرمانی برایش جائی پیدا نشد، این امر برای جهان بقیه در صفحه ۵۳ ناك ند آخرین عکس بابک تختی بابک با اشتیاق تمام پیشنهاد مجله جوانان را در مورد نامگذاری ورزشگاه امجدیه بنام ورزشگاه نختی مطالعه می کند * جوانان * صفحه ۵ * سال ۱۲۰۱
نامه یک… جواب راهی نوشته هایت میکنجانی تو در حقیقت با تمام خواننده های برای خروج صمیمی ات درددل میکنی. من فقط این نامه را نوشتم چون کسی را ندارم با او درددل کنم من به دلائلی نمیتوانم غم و اندوهم را فعلا بتو بگویم شاید بعدا با تو دوستم این موضوع را در میان گذاشتم. به امید روزیکه انسانها دیگر عشق و محبت را در قلب یکدیگر نابود نکنند و از رنج دیگران لذت نبرند. دختر همیشه غمگین: م.م 9 A 3 من قبول دارم که در خانواده نسبت بسرش نمیآمد و امروز از همه جا رانده و بحوریه بیرحمی شده است ولی برای او مانده کارش بگوشه زندان نمی کشید. * جوانان * صفحه ۵۰ * سال ۱۲۰۱ دنه L مرج برای مردم رانندگی علی مدتی بود که بی از این بابت رنج مقاومت کند ولی یکروز که سرجاده ایستاده شکنجه هانی بمراتب وحشیانه تراز آنچه که معروف و صاحب دنیای خرم نیز زیرنظر بودم یک اتومبیل متعلق به ساواک رسید و اروپائیان مهاجر برای تصاحب اراضی ایشان است. در طول دوماهی که پروهی کمک خرج خانواده ماموران ساواک مرا دستگیر کردند و بومیان آمریکا بکار بردند و از آنها صدها است بگویم که ارتشبد نصیری دردست رسیدگی بوده او تحویل زندان قز ل قلعه دادند. در آنجا بمن فیلم و نمایشنامه تهیه و کتابها نوشته شده مجله مادرحال اعتصاب بوده) بازرس تامین میکرد چون برای خود یک تخت چهار نفره انتقال یافت. مردم باز بمراجع مسئول گفتند که اتهام تو اینست که نمیخواهی ملک عده ای را احضار کرده و بازجونیهایی از قادر بکار نیستم آنها عمل آورده که ضمیمه پرونده شده درحال حاضر پرونده شکایت است. ضمنا ماموران آگاهی هم در این باره ارتبه .. عجیب ترین .. تعطیل شد و معلم مدرسه به شمیران است.. سفارش دادند و با همسر انشان روی این | شکایت کردند اما مگر کسی جرآت داشت تخت میخوابیدند. شکایت علیه ارتشبد نصیری و خودت را واگذار کنی! من چهل روز درزندان سیاسی بودم و پرونده تکمیل میشود بدوست و آشنا سر ساعت از یکدیگر بدنیا آمدند پیدا کند ولی موفق – نخستین فرزندانشان بفاصله یک | آتابای رسیدگی کند؟ همه شکایات ما با شکنجه میشدم ولی وقتی آزاد شدم باز هم با روستائیان «ترکمن ده» علیه ارتشبد نصیری تحقیق میکنند و نتیجه تحقیقات خود را در یک تلفن معوق میماند. حتی تصمیم د و بالاخره وقتی اولی مرد، دومی به گرفتیم بکاخ شاه آنجا تظلم كنیم فروش ملک مخالفت کردم. ماموران هم درشعبه ۱۸ بازپرسی دادسرای تهران اختیار بازپرس قرار میدهند. درصورتیکه همسرش گفت که او نیز خواهد مرد و اما در مقابل کاخ جلوی ما را گرفتند و پسرم را دستگیر و زندانی کردند و تحت زیر نظر آقای اسدپور تحت رسیدگی است. این پرونده بمرحله محاکمه عده ای را بعنوان اخلالگر دستگیر کردند شدیدترین شکنجه ها قرار دادند. پسرم هنوز جالب آنکه آقای اسدپور همان قاضی است ارتسید نصیری یکی از جنجالی ترین درستی ندارد و اعصابش بشیت که پرونده اتهامی رحیمعلی خرم سرمایه دار محاکمات دادگستری ایران خواهد بود همکارانش هم تحکمه برای او کاری دست برویم و گذشت؟ بفاصله یک ساعت او هم در برادران دوقلوی سیامی، «چانگ» و بقیه را هم متواری ساختند. «اینگ» نام داشتند و این تصویر، آندو را * ارتشبد بازداشت شد حال است. البته پسرم را باین شرط آزاد – کردند که من ملک خود را بفروسم و منهم به با راکت تنیس نشان میدهد. من نمشب بعد از این ماجرا با آنکه من ملک خودرا محضر رفتم ولی از متن سندچیزی ندیدم و فروخته بودم هنوز کو خدا بودم و مردم پیش نخواندم. فقط از من امضاء گرفتند و مرا من میآمدند و درد دل میکردند. تا اینکه مرا از برگردا ندند و راندارم بالای سرم گذاشتند بهترین دقیق ایلی نو «کابرو» و «تنسی» بدبینان در – بانوارده واقعا سه م تردید بخرج دادند جنگ جهانی دوم در ساحل شرقی را گاز گرفت روز اول که با من ازدواج کرده با این فروخته بودند نیز از ارائل بود والا چطور اسمهای همه را ده بیرون راندند و آنها که املاک خود ملک را تخلیه کنم. باید بفروسید وگرنه.. خارج شدند و اوضاع همینطور ادامه داشت تا ارتسبد حميد سکاری پسرمحمود گفت: عجیب ترین نمایش یک اثر نقاشی «قایق» اثر نقاشی «هنری ماتیس» هیچکس در مورد ا ما بسادگی می توانستیم یک اثر حداقل یک مایل است. پس از مرگ «باتری پارکه نیویورک. میداند؟ هرچه گفتم که بیست روز نصیری بازداشت شد و ما مجددا سکایی پدرم ملک خودش را بخاطر نجات عجیب ترین ایده هنری: کافیست که انسان بتواند یک تعداد اسم | مطرح کردیم و این بار شکایت ماتحت من فروخت ولی مادرم که او نیز ملکی در سال ۱۹۶۱ در موزه هنرهای مدرن نیویورک بمدت چهل و هفت داست راضی بفروس نشد. يكروز من و مورد را بعنوان عجیب ترین ایده پسرعمه ام و چند تن از دوستان در کنار هنری انتخاب کنیم، اما بقـول روز بطور وارونه به نمایش بقسمتهای مختلف در پایان سخنان کدخدا، آقای محمود درختی بودیم که کرم خورده و براثر و زس | «ریچارد نیکسون» این کار صحیح گذاشته شد. قبل از آنکه کسی سالها از آن در تا افتاده شکاری که ۵۰ سال دارد شروع به صحبت باد شدید بود. مامورین پرسرما ریختند و گفتند شما این درخت را بریده اید و مارا نبود. بنابراین تعدادی از این آثار متوجه این حقیقت شود بیش از شما حالا روستای مازا ویران شده می بینید سوار اتومبیل خود کردند و به سازمان امنیت عجیب را بشما عرضه کرده و ۱۰۰/۰۰۰ نفر از تابلو دیدن کرده صحنه استفاده کردند لما این روستا روزی آباد و پراز خانه و بردند و از آنجا بزندان قزل قلعه فرستادند. قضاوت را بعهده شما میگذاریم. را بخاطر بسپارد قبول نکرد و مرا تحویل زندان دادند و حالا شنیده ام که او اثاثیه خانه را جمع کرده و با بچه ها به تبریز رفته و یک دختر هم از فامیلش بهمسری گرفته است. رسیدگی قرار گفت. * باز هم شکنجه داکوتای جنوبی کرد و گفت: بودند. عجیب ترین تک بملاقاتت میآید؟ می پرسم: چه کسی در زندان درخت و مزارع کشاورزی بود. تا اینکه . درزندان هر شب و هر روز مارا سکنجه «کریس بردن» کالیفرنیایی عجیب ترین اثر نقاشی: «جان ایندونفر (ارتشبد نصیری و اتابایی) جسم میکردند و میگفتند شما باید املاک خودتان را بفروشید وگرنه اینقدر اینجا میمانید که خودش را به روی سقف یک بانوارد، پس از سالها گردش بر طمع بان دوختند و بلاتی بسرما آوردند که مغول برسر مردم نیاورد. برادرم درشکارگاه «فولکس واگن» به صلیب کشید روی رود «میسی سی پی، و ساختن ناختهای طبیعی بجای میخ به کف هزار ها طرح، کار خود را برای میگوید: مادرم بميريد! شکنجه باکابل برق میگویم: وقتی از اینجا خارج شدی | سلطنتی که در مجاورت روستای ماقرار دارد میگوید: بخانه پدرم، آنها حالا خیلی کارگر بود. یکروز دیدم گریان آمد پیش من و ماموران زندان، روزهائیکه فردایس | دستهایش فرد رفته بود. «کریس» بوجود آوردن عظیم الجثه ترین گفت: کجا میروی؟ پشیمان هستند و میگویند اگر ما ترا در منزل خودمان نگه میداشتیم ، این بلاها بسرت نمیآمد میگویم: چرا وقتی درخانه آن همه که ملک خود را بفروشید من به برادرم گفتم | کردند و مرا از زندان آزاد و ازده اخراج آورده، انقدر آزارم داد. تا شما را وادار کنم سرانجام آنها خانواده ام را راضی به فرکوس روی مقداری زیادی خرده شیشه که یک بوم بوسعت تقریبی سه مایل، ملاقات داشتیم نارا،با کابل برق میزدند که یکبار هم در حالیکه با شکم برهنه نمیدانی این آتابای چه بروز گار من حقایق مربوط به شکنجه خود را فاش نکنیم. کف یکی از پارکهای لوس منظره ۱۲۰۰ مایل از ساحل میسی سی پی را نقاشی کرد. اثر «بانوارد کردند! * واقعا چگونه ممکن است؟ انجلس پاشیده شده بود میخزید برای نخستین بار در سال ۱۸۴۵ کتک میخوردی شکایت نکردی که از راه صحیح اقدام شود و طلاق بگیری تا همه راهها را نبسته بودند، او همانشب که سخنان حمید دراینجا خاتمه یافت اما باین روز نیفتی؟ میگوید: نزدیک منزل ما کلانتری نیافت میبایست باولین کلانتری مراجعه از خانه بیرون آمد و در هیچ کجا پناهی | ماجراهای هولناک و جنایاتی که بدستور ارتشبد نصیری و اتابای دراین روستا رخ | هنرمند اتریشی بنام هنر عضو جنسی نبود بپاسگاه شکایت کردم ولی رئیس میکرد، آنجا اگر می توانستند بخانه شوهر داد یکی و دوتانیست. زنان و مردان دهکده و خود را با یک چاقو قطعه قطعه آنجا گفت برگرد بخانه شوهرت و آشتی یا پدر و مادر بازش میگرداندند و از آنها کن والا میدهم زندانیت کنند، منهم بناچار تعهد میگرفتند که با او بدرفتاری نشود، همچنان از این فجایع حرف میزنند و رضایت دادم و زندگیم بهمان وضع که در غیر اینصورت بیکی از کانونها داستان میگویند. داستانهایی که شنیدنش | او سر موی برتن آدمی راست میکند و تعریف کردم ادامه یافت. و آدم را باین کرد) فرستاده میشد و از راه قانونی طلاقش را | فکر وامیدارد که چطور ممکن است معاون میگرفت و تکلیفی نیز برای شوهرش در یک وزارتخانه و رئیس یک سازمان عظیم با « ویتراتونچی» بنام هنر در سوژه یک فیلم قرار گرفت. «رودولف شوارز کوگلر، یک میله عظیم به میله دیگری کشیده شده بود به نمایش گذاشته شد. بزودی توجه صد ها تماشاچی به این تابلو جلب شد و «بانوارده که سود خوبی عایدش شده بود در سراسر آمریکا و انگلستان اثر خود را بنمایش گذاشت با توجه به همه گزارشات، این اثر، یک کار هنری خوب بخصوص بشمار نمیرفت، اما مردم از دیدن منظره با چشم انداز انجام بحد مرگ خونریزی در مورد فرزندی که در شکم داشت تعیین نهمه حقوق و مزایا و رفاه مادی و معنوی گالری «سونابند» نیورک مقابل می گردید، از همه مهمتر آن همه بلا طمع به زمین و خانه عده ای روستایی | چشم تماشاچیان دست به خود موزند و با چنان شکنجه های وحشیانه ای | ارضایی زر بخواهند بهدف غیر انسانی خود برسند؟ سرگرش شرور بار میآیند سختیها که از نظر نه های خردسال و که معاش آنها داشتم، – باین سن و سال رس یک گلوله بتمام امید که به پسر جوانم . داد و مرا برای – سوگوار کرد…. پیرمرد لحظه ای آن روز تابهنگام غروب حسین (ع) در این نخلستان بود، تنها باخدای خودش و با قلب پاک آسمانی خودش، هر لحظه تصمیم در او میجوشید. زمزمه باد در میان نخلستانها می پیچید حسین (ع) یک تصمیم که بی دریغ بود، بار مسئولیت اسلام به نقطه ای خیره – محمد روی دوش او سنگینی میکرد. او درخود یکراست به نخلستانی رفت که با دست پدرش احداث شده بود، هر درختش را علی با دست خود نشانده بود، هر نهالش را، هر ریشه اش را خود آبیاری کرده بود، در آفتاب تند عرق ریخته بود، در پناه این نخلها على (ع) خدا را عبادت کرده بود، با رسالتی میدید و فریادش در قلبش میریخت. «من و شمشیر و نور و خورشید، ما به تاریکی ها حمله میبریم، من و خون و خورشید، از بقیه در صفحه ۵۶ شما نشان دادم، بروید، آزاده باشید و من شمارا به شکوه خداوند در اینجا او هم امیخته بود، حسن خداوند متعال می سپارم. میان نخلستان تنها شد و این اشعار را سرود پس از این سخنان امام حسین (ع) ازمنبر «توچه نامرد پروری ای زمانه؟ جدش فرود آمد، از مسجد خارج شد، وقتی قدم «دریغ از تو، دریغ از دوستی تو برمیداشت مثل یک شیر پرصلابت بود، در قدمهایش طنین قدمهای محمد (ص) و علی (ع) «تو چه سنگدلی که…. و مردانه اش نوری دیگر «نور صداقت را می بینی بود، ازنگاههای نافذ میتابید، مانند نورصبح روشن مدینه آنگاه که مزار پیامبر باسلام و درود میتابد، نوریک جاودانگی، یک مبارزه بی هراس، حق می طلبید و حق می گفت و با عرش بلند خدا پیمان بسته بود. حسین دور شد، از مدینه خارج شد، به میان نخلستانها رفت، آفتاب برخوشه های خرما میتابید، «اما سینه ات را بستر شب می سازی «هرگز برتو اعتمادی نیست. >> 4 53- او عضو جنی خود آ به لباس عروسکها ملبس کرده و در یک نمایش هنری! سراسر بدن خود مصریان قدیم خود را با یک ماده ایست حفظ کند این ماده مخصوصاً – از آن گذشته باشد منظره دنیا آغاز کرد. او در روی سازی عالی برای میرود در قرون اخی نبش قبر مومیایی هـ پودر سائیده ای که ت قدرت تشخیص بسیار بصورت صفحه غول پیکری که از در میآورند. عجیب ترین عكـ «کریس بردن» ت هنگامیکه توسط یک وینچستر ۲۲ به او ش عکسی از او گرفته «بردن» فقط این بود کوچکی به او وارد شو روز خوش شانسی هدف و در نتیجه «بردن»با به بازوی چپش روانه بید در هر صورت او موفق
م امیخته بود، حسین در ن اشعار را سرود: زمانه؟ رستی تو سرگذشت شرور بار میآیند بهر حال با همه عاقبت یک نفر پیدا شد که حاضر کنندگان بیدرنگ جسد نیمه جان شد به محمد علی ماشین بدهد. محمد علی را به بیمارستـان محمد علی از این خبر که یکی فیروزآبادی شهر ری رساندند اما سختیها که از نظر نگهداری از بچه از دوستانش برای او آورده بود دیر شده بود و پسر جوان من بر اثر های خردسال و کار برای تامین خیلی خوشحال شد و بلافاصله پیش تیراندازی هوانی (۱) کشته شده معاش آنها داشتم، ساختم و اینها را صاحبکار آینده اش رفت و از او بود…. باین سن و سال رساندم ولی عاقبت قول گرفت. پیرمرد اضافه میکند: می سازی. یک گلوله بتمام امیدها و آرزوهایی درست روز یکشنبه چهاردهم ـ بله، بهر حال من وقتی خبر | تیر خورده نمیدانید که به پسر جوانم بسته بودم . خاتمه آبانماه بود که محمدعلی با شدم که داد و مرا برای همیشه عزادار و خوشحالی هر چه تمامتر، چه حالی شدم، مثل دیوانه ها بطرف | سوگوار کرد…. صبحانه اش را خورد و با من و بیمارستان فیروزآبادی رفتم که پیرمرد لحظه ای سکوت میکند، حسین برادرش خداحافظی کرد و جنازه پسرم را تحویل بگیرم اما اشک ریختم، بپایشان افتادم اما صمیم در او میجوشید، ده بار مسئولیت اسلام کلانتری شهر ری التماس کردم، کردند ولی من از عاقبت کار میترسیدم، التماس کردم شمارا بخدا سرو صدا نکنید چون میترسم در قلبش میریخت. میگوید. در متری ینی میکرد او درخود به نقطه ای خیره میشود و سپس رفت که روی ماشین جدید شروع مسئولان بیمارستان گفتند که بدون فایده نداشت، عاقبت از آقای تقوی بکار کند، مقابل ۲۴ شاه اجازه مقامات فرمانداری نظامی پیشنماز محل (مسجد هاشم آباد) جریان تشییع جنازه هم عده ای على مجرد بود و عبدالعظیم جمعیتی ایستاده بودند و تهران و حومه (شامل شهر ری هم کمک خواستم، آقای تقوی لطف بیگناه کشته شوند و داغهای تظاهرات میکردند، خیابان بسته بود میشود) نمیتوانیم جسد را تحویل کرد و باتفاق عده ای از بازاریان بیشتری روی دل خانواده ها گذاشته فحه ۵۶ علی مدتی بود که بیکار بود و خیلی و اتومبیلها توی هم فرو رفته بودند، بدهیم، من باتفاق عده ای از دوستان محترم شهر ری بکلانتری رفت و شود آنها حرف مرا قبول کردند و از از این بابت رنج میبرد. آخر او در گرما گرم شور و هیجان مردم و پسرم به کلانتری شهر ری رفتم و توضیح داد و بالاخره اجازه تحویل تشییع جنازه در محل خودداری جسد را گرفت و ما جنازه را از کردند ولی در بهشت زهرا هزاران نفر برای مردم رانندگی میکرد محمد آنجا دنیای خرم نیز زیرنظر کمک خرج خانواده بود یا شاید بهتر دادن شعارها ناگهان مامورین مسلح خواهش کردم که جسد محمد علی را ول دوماهی که پرونده سر رسیدند و تظاهر کنندگان را به بمن تحویل بدهند، در است بگویم که مخارج ما را او تامین میکرد چون من دیگر عملا رگبار گلوله بستنـد، در این گفتند: کرده و بازجونیهایی از قادر بکار نیستم. پسرم هر روز تیراندازی دو نفر شهید و عده ای – پسـرت در میدان شوش جوانان و ساکنان محل از پسرم تشییع با شکوهی بعمل آوردند من یکی تیرخورده برو کلانتری آنجا شهید شما تجلیل نکردند و تشییع و از من و پسرم حسین تجلیل از جوانان که میگفتند خیلی از آنها دست رسیدگی بوده (و عصاب بوده) بازیرس بمن بیمارستان گرفتیم سوال میکنیم: دانشجو و کارگر هستند از جنازه نیمه پرونده شده آشنا سر میزد که کاری مجروح شدند. جوان بدوست و شایسته ای کردند اما شما بمـن ان آگاهی هم در این باره پیدا کند ولی موفق نمیشد. دوستان از زخمی شدگان بود که گلوله من رفتم از کلانتری آنجا جنازه ترتیب ندادند؟ میگوید: بگوئید اینها برای من «پسر جوان ۲۴ – خیلیها آمدند بقیه درصفحه ۵۲ * حسین (ع) در این خودش و با قلب پاک ر و خورشید، ما به و خون و خورشید، از 7 چه تحقیقات خود را در همکارانش هم میکوشیدند که درست بین پیشانی و بینی او تحقیق کردم، گفتند اینجا چنین ار میدهند. در صورتیکه ر برای او کاری دست و پا کنند، تا اصابت کرده بود. عده ای از تظاهر کسی تیر نخورده، درباره برگشتم محکمه کی از جنجالی ترین ی ایران خواهد بود کم شنوایان بهتر بشنوید قبل از خرید هر نوع سمعک اول با ما مشورت کنید بهترین سمعکهای نامرئی با ضمانت نامحدود ساختمان آلومينيوم طبقه ۱۲ اطاق ۱۳۳۴ دوشنبه ها و پنجشنبه ها ۴ الی ۷ بعد از ظهر و بمن مراجعه | శ్రీ శ్రీ ఛఛEO O రరర రర రరర ర ర రరరం OOO OOOOOOOOOOOOOOO S نی خود ا به لباس دقیق «ایلی نویز»، «ممفیس»، عکس را همراه تعداد دیگری عکس س کرده و در کایرو» و «تنسی» لذت میبردند. به یک دلال هنری نیویورک به ی! سراسر بدن خود بدبینان در مورد اینکه اثر مبلغ ۱۷۵۰ دلار بفروشد. «بانوارده واقعا سه مایل طول داشت عجیب ترین مجسمه: یش یک اثر نقاشی: تردید بخرج دادند هر چند که «مدفوع هنرمند» نام عجیب شی هنری ماتیس هیچکس در مورد اینکه طول این ترین مجسمه جهان است و همانطور در موزه هنرهای اثر حداقل یک مایل بود شک نکرده که میتوان حدس زد حاوی تعدادی | ه بمدت چهل و هفت است. پس از مرگ تقاش اثر او را قوطی محتوی مدفوع هنرمند ا ارونه به نمایش بقسمتهای مختلف تقسیم کرده و این مورد هنرمند «پیرو قبل از آنکه کسی سالها از آن در تاترهای مختلف مانگونی» از میلان میباشد. سبقت شود بیش از داکوتای جنوبی» بعنوان دکور اگر ما به لغت مجسمه اندکی ورای معنای متداول آن بنگریم د است. از تابلو دیدن کرده صحنه استفاده کردند. عجیب ترین تکنیک نقاشی: شاید بتوانیم کار هنرمند سوئیسی ین اثر نقاشی: «جان مصریان قدیم اجساد مردگان «میشل هزر» را که در یک نمایش | ماده ایست حفظ کننده می آغشتند. تخریب ساختمان آسفالت جلوی از سالها گردش بر خود را با یک نوع قیر که هنری با یک ماشین مخصوص .LB.S قدیمی ترین موسسه و مطلع ترین و مجهزترین کانون مو اضافه بر عمل و انجام کلیه روشهای ترمیم مو دردنیا با افتخار اعلام میدارد که برای اولین بار در ایران برای خانمها و آقایان به مدرنترین روش یعنی INVISIBLE SYSTEM یا روش نامرئی نیز ترمیم می نماید. ترمیم نامرئی یکدفعه برای همیشه و بدون درد انجام میگیرد و بهیچوجه احتیاجی ی سی پی، و ساختن کار خود را برای این ماده مخصوصاً هنگامیکه زمان موزه محل نمایش را از ریشه کند از آن گذشته باشد یک ماده زیر در زمره عجیب ترین مجسمه های عظیم الجثه ترین از کرد او در روی سازی عالی برای نقاشی بشمار جهان بشمار آوریم.در ضمن مرد میرود در قرون اخیر مصریان با سرشناس دنیای بستنی «لوئیس ت تقریبی سه مایل، سایل از ساحل میسی نبش قبر مومیایی ها را بصورت شری» در سال ۱۹۷۰ به «جان شی کرد اثر «بانوارد پودر سائیده ای که نزد هنرمندان با برتولینی» مجسمه ساز معروف مه غول پیکری که از در میاورند. نیکسون» رئیس جمهور وقت هیم به میله دیگری عجیب ترین عکس: آمریکا را از بستنی بسازد. «شری» «کریس بردن» ترتیبی داد تا برای فروش این اثر هنری ساخته به صدها تماشاچی به هنگامیکه توسط یک دوست با یک شده از بستنی دچار مشکل شد ود به نمایش گذاشته بار در سال ۱۸۴۵ قدرت تشخیص بسیار ارجمند است سفارش داد که نیم تنه «ریچارد به مخارجات و مراجعات بعدی برای تنظیم چه از شهرستانها یا تهران ندارد، ای بی اس از راه نامرئی هرنوع طاسی و کم موتی را بهروسعت معجزه آسا و طبیعی و غیرقابل تشخیص و بدون درد برای خواب و شنا و ورزش باد و باران ترمیم میکند با تضمین ۷ ساله و اقساط همین امروز به ای – بی – اس خیابان پهلوی میدان ولیعهد جنب سينما ب شد و «بانوارد که وینچستر ۲۲ به او شلیک میشود سرانجام مجسمه به یخچالی سردخانه «بروکلین» تبعید شد. جالب عکسی از او گرفته شود. قصد عایدش شده بود در ا و انگلستان اثر خود «بردن» فقط این بود که خراش است که بدانید عین همین اتفاق کوچکی به او وارد شود اما آن روز، برای «پت» همسر «نیکسون» امپایر ساختمان آی بی اس مراجعه فرمائید ن اثر، یک کار هنری روز خوش شانسی هدف گیرنده نبود هنگامیکه از طرف مؤسسه تلفنهای ۸۹۰۱۶۳ – ۸۹۰۱۶۲ – ۸۹۰۱۶۱ از ۹۰ تا ۱ و از ۴/۵ تا ۸ ص بشمار نمیرفت، اما و در نتیجه «بردن» با یک زخم به در ماکارونی آمریکا» بعنوان بانوی ن منظره با چشم انداز بازوی چپش روانه بیمارستان شد. ماکارونی سال برگزیده شد تکرار در هر صورت او موفق شد که این گردید. @@@ @ @ @@@ @ @ @ @ @ @@@@@ جوانان * صفحه ۵۱ * سال ۱۲۰۱
- جوانان * صفحه ۵۲ * سال ۱۲۰۱ – 00 مقادیرهنگفتی اشیاءو محمدرضا افشار نجاتی – مح مصحفی – زینت حسینیان ـ علیرضا دانشجوئی ۔ جمال جلالی ۳۔ پایان خدمت – عباسقلی | ۱۷- گواهینامه رانندگی – پاشا وطن | طباجشوقانی . دوست ـ یابنده: قاسم فخاری على محمد عبدالعلی ـ علی فروزش حیدرزاده ۲۔ گواهینامه رانندگی و کارت | – سمیرخوش اخلاق ـ یابنده: علی بهجت خازنی – قدیرعلی کیا ۔ عطاالهی – ایران وجدانی حسین خسرو کوچکی زاد – قدرت الله بنی | حیدری – اصغر پشم زن – ـ محمد باقر اصفهانی – * دفترچه حساب پس انداز: پهلوان بسیار گران آمد، بطوریکه پروین رستگار شهرودی – نواده حاضر نشد تا بهمراه اعضاء تیم ایران وطن بازگردد، او گفت من چگونه فرزامی فر ۴- شناسنامه های ـ محمد باقر | ۱۸- کارت تحصیلی ۔ امیر تخمه فروش اعرابی – کلثوم سرخیر | محمودخانی ـ یابندہ ۔ پیروز شایق گواهینامه و کارت مالکیت و ۱۹- شناسنامه های: حمیدرضا قدک بیمه اتومبیل: عبداله زاده ـ محمد علی اصغری – محمد عبدالهی خیصی * اسناد – بیایم، در فرودگاه مهرآباد با چه رویی نگاه کنم، من هیچوقت دست خیابانی بمردم یابنده: فاطمه مینوئی نژاد | کار – شعبانعلی ترک ـ و محمد احمدعلی ضرابی ـ محسن ایستیری سند مالکیت زمین و مدارک خالی به وطن بازنگشته ام، شما بروید هـ كيف مشکی – شامل ۴ | زمان بهرامی – فتوکپی گواهینامه . سعید فروغی دهنوی – خسرو | دیگر، قسمت اله شاهوردی – چند تنها یادگار ارزنده و من بطور پنهانی مراجعت خواهم شناسنامه ومدارک دیگر ـ علی قره | رانندگی – جمیل چادرم و کارت | کوچکی زاد – عذراعالی نژاد برگ استاد احمد خانلری – پروانه کرد، او بسیار مصمم بود و روی وهمسرش چگونه میت سوفلو – مهربان ترچماقلو – حسین | شرکت در آزمون رانندگی – محمد مجتبی مومنی – رحیم کرام اشتیانی | پزشکی موقت – دکتر نادر الیاسی – خواسته اش پافشاری میکرد، اما غافل ماند وصحبت اس قره سوفلو وخليل بختیاری – یابنده: حیدری – یابنده: مصطفی صادقی ۔ بشیرلک ۔ میرشجاع میرانصاری | گواهی کار اتوبوس رانی، بزرگترها او را متقاعد کردند که مردم از کرد. هرچند ابتدا خیلی غلامحسین خلق آموز – پروانه به این سفارش توجه تو مدال و مقام نمیخواهند، تو بخاطر تفنگ خفیف کالیبر ۲۲ رضا چیزهای دیگری در قلب پیروجوان ۲۰- گواهینامه رانندگی و کارت | زرگر – انشاری حمل * برگ معافیت و پایان خدمت: ۶ کیف قهوه ای زنانه حاوی | بیمه ـ حسین علیزاد شهیر پاسپورت ـ عينك ومدارک دیگر | ۲۱۔ کارت شناسانی – حبیب علی | عظیم خاک نژاد ـ سیداحمد درخشان | احمدی آیرین الیزابت وینگه یابنده: رضاپور ـ على جورسرا ـ محمدعلی صدری | * پاسپورت اسداله روشن منفرد اختیار از دستمان خا رفته ای، تختی بهرشکل راضی شد تا * هنوز بهمراه دیگران بیاید و زمانیکه از شهلا توکلی هم تختی لباس سیاه برت کهنه برچهره، او حاد ۲۲- شناسنامه – ناصر مرادی مشکـانی – شناسنامه – حمیدرضا حق | ۲۳۔ گواهینامه رانندگی – غلامرضا سناجردی – فرزام قریشی – یوسف | ساک و کیف عظیمی – ۱ ـ در ساک بزرگ محتوی از گل و عکسهای جهان پهلوان مرگ تختی و مسائل * پول و چک: چکی بمبلغ | لباس و سه دفترچه بیمه متعلق به بهمراه شعارهای مختلف اذین شده بگوید وسعی میکرد ۲۴- شناسنامه ـ صفر علی رضائی ۲۰۰۰۰۰ ریال حیدر علی باقری | سید حسن احمدی شاندیزمی. بود، نشان میداد که او بخاطر قهرمانی «پسرش» هم صحبت ۲ – کیف سورمه ای محتوی وافتخاراتش روی تشک کشتی نبوده جوان فقط بیک چیز القاسم خلیقیان * شناسنامه های: (ذوالفقاری غیبی) محمدی – یابنده: ابوالفضل خاسی | بیک زاده – يابنـده: رحیمی شناسنامه – فرامرز اکثیری . خورشیدوند یابنده: نعمتی کارت راهنمایی و مدارک دیگر | کمالی پیشه ور امیرعلی خیبری تهرایی – یابنده: | * اشیاء موجود از هفته های پیش چکی بمبلغ ۴۰۰/۰۰۰ ریال | رادیو – دفترچه بیمه و گواهینامه که چنین ماندنی وافسانه ای گردیده. هدف را دنبال، بارو متعلق به «علی رجبیان». «تختی» را صفای ذاتی، مردانگی، انطوریکه بابا انت رچه بیمه ـ شهرام خدادادی | ریاضتی – محمد عبداللهی خبیصی مدارک و ۲۹۰ تومان پول ۳ – کیف قهوه ای – محتوی لوطی گری وفقیر نوازیش به این درجه همانطوریکه بابا کارت عضویت – | – علی شهناز دست مرد – محمود پنبه | قدرت جعفری – کیف پول قهوه ای | گواهینامه رانندگی – کارت از جذابیت و بزرگی رسانده وگرنه هیچگاه نخواست تا علیرضا جغتائی – یابنده: رحمت الله | چی – منصور حسینی هوادرق – | با مبلغ ۵۰ تومان، فاطمه نجف یار | شناسائی – دفترچه حساب پس انداز صاحب مدال وافتخار همپای تختی زندگیش بدهد واز ف امامعلی عینلر حسین و حمید رازلیقی – چکی بمبلغ /۱۲/۰۰۰ | ۲ شناسنامه و چکی به مبلغ ۵۰۰ بسیار داشته ایم اما هرگز اینطور در بسونی دیگر منحرف ریال – چکی بمبلغ /۷۰۰۰ ریال | تومان متعلق به جعفر اسلامی. جایگاه دلها جاودان نبوده اند. زندگی اوست همچنان در وجودش «بابک» میخن ریان ۱۲- شناسنامه و فتوکپی برگ جهانگیری معافیت ـ عيسى صادق على تبه * برگ معافیت و پایان خدمت | متعلق به گاسقاه پوره مبلغ ۱۰۰۰۰ ه – کیف قهوه ای – گواهینامه * ملاقاتی با بابک ۱۳- گواهینامه رانندگی – داود اسفندیار سمیعی – غلامعباس ژیان | ریال پول نقدر در دفتر مجله موجود | رانندگی – صدوده تومان پول از مرحوم «غلامرضا تختی» خسروی فخر ـ یابنده: محمد اکبری عظیم خاک نژاد – سیداحمد است جاودانه مرد ورزش ایران یک یادگار محمد حسین محبت صفا. ۱۴- شناسنامه – حسین باقری درخشان علی جورسرا ـ برگ اعزام ـ مبلغ /۱۰۰۰۰ ریال متعلق به ۱۵ـ سند ازدواج – پرویز عباس نژاد | وظیفه عمومی، حمید نیکوش – | غلام باقری – چکی بمبلـغ | پیراهن – شناسنامه و وسایل دیگر گنجینه بزرگ است، او چهارماهه بود – ساک محتوی سه عدد ارزنده بجای مانده، «بابک» وارث این چهره او را درهم نک و هما رحیم نژاد توی قنداق وگهواره که پدرش را از ۷ – کیف قهوه ای شامل سه کف داد و زمانیکه از دوری پدر گریه و محمد علی صدری مشکنانی – نور | /۱۸۸/۵۰۰ ریال در وجه حامل. نوروزکرمی. ۱۶- شناسنامه و گواهینامه رانندگی | محمد طاهری سناجردی – ناهید کیف قهوه ای رنگ با مبلغ طالبیان – اقدس تیمور – سوسن /۹۱۷ تومان پول نقد و یک چک | دفترچه بانکی – گواهینامه رانندگی ناله را سر میداد بایک پستانک اخباری – شمسی الفحی خبروی | /۵۰۰ تومانی و یک قطعه عکس. | – شناسنامه – دسته چک – کارت دهانش را می بستند وصدایش را کوتاه عابدی – ربابه پایی نژاد شمس آبادی یک چک /۱۹۰۰۰۰ ریالی | مالکیت اتومبیل و مدارک دیگر ۔ میکردند، اما حالا دیگر بابک را طاهره صادقی – شریفه نورانی – | و گواهینامه رانندگی «امیر علی | احمد علاف جو. پوراندخت محرمی نانوا – الهه | خزائی» ه – کیف زنانه کرم رنگ یک تختی کوچک است. که دردل عناصری – ملیحه مخفوری – زهرا اینطور بایادگار بازمیکنم، خب بابک بی نفتی چطوری همه مردم، بالاخره بـ * بابک حرف می «بابک» هنوز سرگزشت. نمیتوان با پستانکی خاموش کرد، او ساله» خواهد شد؟ سوال پیرمرد، مثل نیشتری تا طاهری – زهرا اسمعيل ـ قمر نجمی – چکی بمبلغ /۷۰۰/۰۰۰ ریال | محتوی – کارت شناسائی – کارت حرفها دارد، سالم و بشاش با موهای دانشجوئی گواهینامه رانندگی تقریبا بلوند و چهره ای باز که رگه های در وجه حامل مغز استخوان ما کارگر افتاد چه شیرین فاضل – ناز معتمـدى چک ۴۶۷۶۰ ریالی در وجه حامل | چکی بمبلغ ۲۰۰۰ ریال و وسایل غرور وصداقت را بخوبی میتوان | جوابی میتوانستیم بدهیم ؟ بگونیم | هوادرق – معصومه ابراهیم بندی – که پدرجان پسر تو شهید راه حق | سید محمدعلی علوی – ثريا سليمان * عینک ذره بینی مردانه و یانس». نامش همیشه در تاریخ پور – عشرت الزمان *عینک دیگر «هایکانوش باباقالوس دراین سیما تماشا کرد. «بابک» خیلی خوب میدانست که توورزش هم میکنی حتما درفوتبال اسکی شده لاحی جاسوئیچی و شنا فعالیت دار بیشتر از رشته های – میپرسم پس چ شد، به اتفاق عکاس مجله به ۹ – ساک برزنت دور قهوه ای | کیست و یادگار چه مرد خوب ومهربانی انقلاب شکوهمند ملت ایران جاودان | بهجت آذین – آزاده بدرخانی عینک ذره بینی زنانه محتوی شلوار، چادر، و یک زنبیل | از مردمان خوب ماست، دیدنش چندان خواهد ماند؟ بله میتوانستیم اینرا نسرین ناظمی – ریتاشافرازیان – *مدارک تحصیلی مهدی و | قرمز رنگ شامل لباس چادر، بلوز مشکل نبود با یک تلفن این امر میسر نمیروی؟. جواب بگوئیم و حق هم همین است اما شهره شهشهانی – فرح دخت عبادی – | ناصر صفارمنش – مهوش رفیعی | کاموا. میگویند زود است، گاهی شعار دادن و حرف زدن، آسان بیانكا ماكابه ـ اصغر تاجی زادگان – | جغلی – محسن فرهنگی – مهرزاد یک ۱۰ – مقداری لباس خانه اشان رفتیم، خیلی دوستانه و درک عمق و عظمت فاجعه از اکرم مذهبی – شریفه سخن سنج – چرخیان – ناصر قوامی – شهناز | چک – گواهینامه رانندگی که شخصا از ما پذیرایی کرد، بفرمائید دست دادن یک جوان ۲۴ ساله، واقعا طاهره مرندی – سیده زهره نقاش فر – خورسندی – حسین گلي – محمد | متعلق به محمد علی سلطانی نژاد | منزل خودتان است خوش آمدید. بما گفته بودند وقتیکه پیش بابک | ناهيد فتح الله زاده تبریزی – اعظم | عبداللهی خبیصی – گواهینامه است در دفتر نمایندگی روزنامه دسته بچه ۱۱ – ۱۲ که دشوار و بلکه غیر ممکن است و تنها باید، پدر یا مادر بود و ۲۴ سال | زارعی – ولی معروفخانی – فیروز متوسطه – پروین محمد باقری . اطلاعات بندر عباس موجود است. و مادرش میروید زیاد از مرحوم تختی برای فرزند خود جان کند و جان کند قلعه – فریدون احمدی فر ـ فرهمند | فتوکپی دیپلم – شهین دخت صحبت نکنید چون آنها ناراحت ۱۱ – یک کاور لباس محتوی و جان کند تا با پوست و خون و تمام ولیانی – کامران اسعدنيا ـ على ليلاميان ـ گواهینامه ابتدائی – چهار | یکدست کت و شلوار – دو بلوز و میشوند، اما مگر میشد. آدم وقتی توی جلد کارنامه دوره دبیرستان – بتول | یک کلاه که در دفتر مجله موجود اب رفت خیس میشود و آنگاه که در قلب و روح عمق و عظمت فاجعه را جورسرا ـ علی شهرادی – * کارت شناسانی: درک کرد… همدانی – قبض رسیدماشین نویسی است. افتاد خواهد سوخت، پیش بابک قطعه عکس – صديقه نیکوبشمن. * دفترچه بیمه: ۶ بقیه مر بالک اق نورمحمدطاهری | بیطرفان نظری ـ غلامعلی قربانی هواپیما پیاده شد سربزیر بود اما فریادهای گوشخراش وماشینهایی که . s است و بنزین و مسئله روز ماميبات چندان جالب نمی اصلی بازمیگردیم، روی تشک ی بگیرد؟ حرفش را ته میپرسم تاکنون بفك در راه قهرمانی فعالیت بله این فکر هیچه نبوده، فعلا از صبح کوچه دنبال توپ می دلم میخواهد که قهرم
نا بانک هستم،پسر کار آقای تختی گران آمد، بطوریکه مراه اعضاء تیم ایران او گفت من چگونه ه مهرآباد با چه روتی من هیچوقت دست نگشته ام، شما بروید ا می بینم که اینروزها فوتبال سانی مراجعت خواهم تنها یادگار ارزنده جهان پهلوان وهمسرش چگونه میتوان از یاد او | برای مردم دوستداشتنی تر است. مصمم بود و روی شاری میکرد اما غافل ماند وصحبت از چیزهایی دیگر از بابک میپرسم آیا به تماشای تقاعد کردند که مردم از کرد. هرچند ابتدا خیلی سعی کردیم تا مسابقات هم میروی؟ جواب میدهد، انگیز میگو به این سفارش توجه نمائیم اما کم کم | اره خیلی تا بحال چندین بار برای میخواهند، تو بخاطر تماشای مسابقات کشتی و فوتبال | شایعات؟ همان شایعاتی که پس از تعجـب در قلب پیروجوان اختیار از دستمان خارج شد. به ورزشگاهها رفته ام، و از طریق | مرگ تختی بر سر زبانها بود و بیاید و زمانیکه از شهلا توکلی همسر مهربان مرحوم | تلویزیون شاهد مسابقات جام سد سربزیر بود اما | | هرشکل راضی شد تا * هنوز لباس سیاه تختی لباس سیاه برتن داشت و غمی جهانی ارژانتین بودم. ادامه سهای جهان پهلوان مختلف ادین شده که او بخاطر قهرمانی بابک راش وماشینهایی که کهنه برچهره، او حاضر نبود تا در باره دلم بحال تیم ملی خیلی سوخت، بچه های ماهول شده مرگ تختی و مسائل مختلف چیزی بودند و نمیتوانستند بازی حقیقی بگوید وسعی میکرد تا ما را بیشتر با «پسرش» هم صحبت کند. حالا خودشان را نشان بدهند، اما حتم دارم که انشاالله درسال ۱۹۸۲ تیم ایران داشته، میگفتند باشما اختلافاتی خیلی مختصر و مفید میگوید، هر طور میخواهند بگویند مانعی ندارد ما که اختلافی نداشتیم، میگویم خب ادامه بدهید، نه شما بهتر است که با «بابک» صحبت کنید چون قرار نیست من حرفی بزنم چون گفته شد که میخواهید با «بابک» مصاحبه کنید. چرا ورزشگاه امجدیه دانسته اند جوان فقط بیک چیز فکر میکند و یک ی تشک کشتی نبوده و افسانه ای گردیده. هدف را دنبال، بارور نمودن «بابک» | قهرمان جام جهانی بشود. * قهرمان محبوب بابک سفای ذاتی، مردانگی، انطوریکه بابا انتظار داشت و میپرسم به کدامیک ازتیمها نوازش به این درجه زندگیش بدهد واز فکر جهان پهلوان | دوست داری؟ میگوید پرسپولیس را و مرتب مطالعه میکنم، بیشتر چه تختی، مردی از خوبترین مردمان یکی است و تنها سلیقه ها متفاوت همانطوریکه بابا میخواست، او زرگی رسانده وگرنه هیچگاه نخواست تا رنگ دیگری به علاقمندی و کدام بازیکن را بیشتر . و پروین و حجازی. از بابک درباره | کتابهایی را؟ کتابهای صمد بهرنگی کشورمان آنچنان با اقبال عمومی افتخار همپای تختی اما هرگز اینطور در بوئی دیگر منحرف شود، حالا بابک پیشنهاد روزنامه اطلاعات اما برخی دیگر هم ضمن تائید خب، «بابک» خان میانه ات با مجله جوانان در باره تغییر نام این اقدام از ما می پرسند که چرا ور است خیلی علاقه دارم ورزشگاه امجدیه به ورزشگاه ورزشگاه امجدیه؟ در حقیقت هدف کتاب چطور اما چرا ما امجدیه را پیشنهاد زندگی اوست و روح پهلوان | وضع تحصیلی اش سئوال میکنم، | را از بابک میپرسم، راستی کی مواجه گردیده و شور و شوقی بر پا کرده ایم، اول آنکه قدیمی ترین ساخته که گوئی همگان برای سپاس ورزشگاه تهران و شاید هم ایران همچنان در وجودش زنده و پایدار. دستهایش را بهم میمالد و میگوید، میگوید، دوشنبه گذشته که از جاودانه مردی چون غلامرضا باشد، سپس بدین لحاظ که مرحوم روی ی تشک میروی؟ کلاس اول راهنمایی هستم و من رفته بودیم سرقبر بابا، مربی بابا تختی در انتظار فرصت بوده اند. اصولا نه زرنگ هستم و نه تنبل من غلامرضا تختی در این ورزشند شده. «بابک» وارث این اینطور بایادگار جهان پهلوان | برخلاف خیلی دیگر از بچه ها ست. او چهارماهه بود بازمیکنم، خب بابک خان با سرما و | تعطیلی مدارس مراناراحت کرده، بواره که پدرش را از دان نبوده اند. ایک «غلامرضا تختی» «بابک» میخندد و برای آنکه رش ایران یک یادگار بار ها کشتی گرفته و صاحب بازو در چند شهرستان بدنبال انتشار چهره او را درهم نکنم، سر صحبت را | یک شاگرد متوسط هستم، اما باهام صحبت کرد اون گفت از تابستان سال آینده شروع میکنیم. | مجله جوانان مردم نام ورزشگاههای بند پهلوانی ایران گردیده، از سوی راستی «بابک» خان تر از بابا شهرستان را با نام تختی مزین دیگر امجدیه مظهر ورزش پایتخت نمودند و یاد او را گرامی داشتند، است، این ورزشگاه پیر وقتی با نام چی میدونی و از اینکه تختی هستی چه احساسی داری؟ تلفنهائیکه به دفتر مجله میشود نامی غلامرضا تختی سمبل پاکی می پرسم، مشغولیات دیگرت | این سئوال چهره شاد بابک را کدر حکایت از آن دارد که برای تغییر نام سرفه و مبارز دلاور ملی مزین شود امجدیه به ورزشگاه تختی همه چیز آنگاه برای همگان معبدی مقدس و میکند و او را رنگ به رنگ. «بابکه هنوز در دنیای کودکانه | چیست، با سینما چطوری و آیا گرامی خواهد شد که علاوه روبراه است، حتی چندین تابلو ساز من افتخار میکنم که پسرا آقای تختی هستم و بسیار خوشحالم که با مراجعه حضوری و تلفنی آمادگی رویداد های ورزشی میتواند جزورزش، درس و تلویزیون است و بنزین و نفت هرچند که بابایی به این خوبی داشته ام، من از خود را برای ساختن تابلو های متعدد خواستگاه مبارزین ملی هم باشد، اعلام داشته اند و تعدادی از چون موقعیت آن در مرکز شهر ا تا پسر مرحوم | بی نفتی چطوری؟ میسازیم مثل | دعا میکنم همه مردم، بالاخره باید ساخت. هرچه زودتر مدارس باز شوند. بابک حرف میزند مسئله روز مامیباشد اما برای او | سرگرمیهای دیگری هم داری؟ من با سینما میانه خوشی ندارم سالم و بشاش با موهای توورزش هم میکنی؟ میگوید، بله، | میگویم حتما از آنوقتی که سینماها | دوستانش برایم خیلی چیزها از بابا ورزشکاران و شخصیت های و در دسترس همگان، علیهذا باز او چیزی بیاد ندارم اما مامان و چهره ای باز که رگه های اصلی بازمیگردیم، راستی «بابک» | مدتهاست که سینما نرفتـه ام چندان جالب نمی نماید، به مسیر ورزشی نیز اقدام مجله جوانان را منتظر پیشنهادات و اقدامات شما ستوده و این امر را بسیار نیکر هینیم. مثلا چه چیزهایی؟ حتما درفوتبال اسکی، ژیمناستیک | را بسته اند؟ نه نه، به این خاطر | تعریف کرده اند. و شنا فعالیت دارم، اما به کشتی | نبوده، اصولا سینما را دوست ندار م، بابک؛ گفته اند که او مرد بیشتر از رشته های دیگر علاقمندم در اینموقع مادرش میگوید البته نمونه ای بود و انسانی پر از صفات میپرسم پس چرا روی تشک فیلمهای «بروس لی»بابک برجسته، به آقانی گفت من وضع نمیروی؟. جواب میدهد آخه | فیلمهای بروس لی خیلی علاقه میگویند زود است، بنظر شما برای | دارد، سرگرمیهای دیگر بابک گل | مالی بدی داشتم یکروز به پدرت | نمیشد، من امیدوارم ک که اینکار حتماً که از دوری پدر گریه و سیداد با یک پستانک ستند وصدایش را کوتاه حالا دیگر بابک را سانکی خاموش کرد او چک است. که دردل ت را بخوبی میتوان اشا کرد. خیلی خوب میدانست که جه مرد خوب و مهربانی ب ماست، دیدنش چندان یک تلفن این امر میسر Mo فتیم، خیلی دوستانه ا پذیرایی کرد بفرمائید است خوش آمدید. بودند وقتیکه پیش بابک وید زیاد از مرحوم تختی بد چون آنها ناراحت میشد. آدم وقتی توی شود و آنگاه که در پیش بابک اق عکاس مجله به یک بچه ۱۱ – ۱۲ ساله زودنیست | کاری، تاتر و اینروز ها مصاحبه با مراجعه کردم و گفتم که وضعم | انجام شود. 31 9 خیلی خوشحالم، اصلا باورم | ماشین داری؟ میگویم بله اما چون بنزین نیست آنرا نیاورده ام مادرش را صدامیکند و با سماجت فراوان از | من میخواهد که با ماشین مادرش «بابک» در مورد مرگ بابا، روی تشک برود و کشتی | خبرنگار ها است که «بابک» روزی خراب است، بابات بازو بندش را باز کردم حرفی را تصدیق میکنی چند نفر از آنها را می پذیرد و با آنها کرده از بین بخشیدی برایم تعریف میگوید هر کس چیزی میگوید و من بایا برساندر سوار میشوم و بهمراه وقتی مادر بحرف اند که بابام زلزله زده | میپرسم افتاده ای | با یک خداحافظی گرم از آنها آید | قزوین یک ماشین پول جمع کرد. وقت مصاحبه ما تمام میشود، درراه قهرمانی فعالیت داشته باشی؟ میپرسم از اینکه مجله جوانان | برف می بارد و هوا هم سرد است اما | جدا میشوم و توی این فکر که نبوده، فعلا از صبح تاشب توی | سخن را رها نکند، می پرسم خانم آیا پیشنهاد کرده تا ورزشگاه امجدیه | «بابک» دلش راضی نمیشود تامرا | «بابک» عاطفه و مردانگی را از بله این فکر هیچگاه ازمن دور خوشحال میشوم و برای آنکه دنباله گرچه دنبال توپ میدوم هرچند به شما نمی خواهید در مورد آن شایعات به اسم پدرت نامگذاری شود چه توی سرما رها کند، می پرسد آقا مرحوم پدرش به ارث برده و آدمی سوای آدمهای امروزیست! احساسی داری؟ دلم میخواهد که قهرمان کشتی بشوم هم چیزی بما بگوئید، با حالتی * جوانان * صفحه ۵۳ * سال ۱۲۰۱
مردم… شده بود و دیگر نمیتوانستیم غوض کنیم، این موضوع باعث گله بعضی از همه نگران .. است که فقط شعار میدهند، ما به دوکار حتی نسبت به کلمه وطن شک کرده اند، آنها و خطرناک است، مامردم ایران همیشه چراغ روشن جاده آزادی را پیش پای • که امروز وطن مارا در استانه تجزیه و هزاران کلمه استقلال وطن با «آزادگی منهای مان مردم باید اینگ بیشتر به «تفکر» مشکل دیگر قرار داده است، آنها بوده اند که هر نوع دیکتاتوری تاکید میگذارم، چرا که بپردازند. رهبران و سیاستمداران ملی و بسکه فریادهای واوطنای دروغی زدند مردم دیکتاتوری از هر نوعش که باشد زیانبخش مذهبی باید با احساس مسئولیت بیشتر دوستان شده بود و حالا بسیاری از | پرارزش خود درباره کردن ماسک دومایه بوده اند که در مقام شهردار ووزیر ریشه آزاد اندیش و آزاد فکر بوده ایم قرار دهند، مردم و بخصوص جوانها باید با تغییر کرده است، عکسهای رنگی | همچنان بجنگ بی امان خویش ادامه فساد عظیم مملکتی مفتخریم و دراین راه صفحات جابجا شده است، مطالب میهن پرستان واقعی را خشکانیدند، کاری نکنیم که آزادگی مابخطر احساس مسئولیت بیشتری عمل هر ایرانی، هر قلمزنی باید واقعیت وجودی افتد مخصوصا قدر گشایش درهای «ایران» و «وطن» چون مردمک چشم میدهیم معتقدیم نباید فقط به که بصورت قبلی حذف شده چون دیگر سینمایی هست و نه موسیقی، ملت افتاده اند قناعت کنند، باید بخواهند که همه مجازات هفت هشت نفری که بزندان کسانی که مال وطن را به آتش کشیدند برملا آزادی که اینک اولین پرتو حساس است، کوچکترین ضربه جانبخش خود را برصفحات اشتباهی که برمردمک چشم فرودآید کند. ر سوگوار است، ملت در کار دیگری | غارتگران و دزدان و جباران دستگیر ۲- حفظ تمامیت استقلال وطن با مطبوعات انداخته است بدانیم، کوری و نابینانی و تاریکی ما که با ملت هستیم، با بسرعت مجازات شوند، این اعمال کثیف آزادگی کامل منهای هرنوع دیگر نباید گذاشت هیچ نوع نگهداریم ورذیلانه گانگسترهای حکومتی بوده است اندیشه ملت همراهیم، روزیکه دوباره «ساواکی» از هیچ قماشی براین زندگی عادی از سرگرفته شد، طبعا ما در کنار زندگی عادی شما هستیم و حالا که همه چیز در حالت اضطراری حالت دیکتاتوری. فرامیرسد، چراغها را روشن تر و نگذاریم تاریکی باز بر زندگی مامردم مسلط شود چرااز. من يكبار قبل از اعتصاب دوماهه مملکت مسلط شود چرا که بازهم مطبوعات مقاله ای نوشتم که چگونه آگاه ، زیر بار دیکتاتوری اینهمه خون، اینهمه شهید شوخی . سرزمین ما يخطر افتاده است، درآنروز نمیروند و باید خون ها بریزند نیست، هر قطره خون آنها که رفتند است ما در وشیعیان می باشد ونشان میدهد بسیار ایرانیان بامن گریستند و امروز باید تا آزادی اعاده شود. پرازمیلیونها آرزوی وطنپرستانه چگونه آنان علیه حکومت جبار و این مرثیه را باز هم بخوانم که دستی در کمین بود، حیف است که آرزوی آنها برباد مجله سرشار از مطالب متنوع | جنایتکار بنی امیه قیام کردند و است و باید مواظب هر حرکتی که درجهت اضطراری هستیم. است، باز هم متنوع تر خواهد شد از کسانی چون شمر، خولی، ابن سعد شما میخواهیم ما را با خواسته های | وابن زیاد ملعون را بسزای اعمالشان سزای اعما خود راهبری کنید اما نه با زبان | رساندند. خشونت، بلکه با دوستی، مجله ما سالور برای تهیه این مجموعه همیشه با زبان انسانی با شما گفتگو | همراه بازیکنان فراوان خود مدت سه مهمتر از آن اهل آبادانم و بنابر این با احترام: امیر قربانیان . . طبیعی است که در غم وارد بازماندگان برگ سبزی تحفه درویش فاجعه عميقا شریکم. طرح مجله جوانان شاهرخ – ف – از آذربایجان غربی سالم ترین و بهترین ابتکار برای زنده مینویسد کرده، ما برادریم و برادر خواهیم بود، ماه ونیم وقت صرف کرد، نزدیک | ما را در این راه یاری نمایند و از نگهداشتن یاد عزیزان از دست رفته و سردبیر محترم مجله جوانان، سلام اگر از واقعه ای که در خیابان رخ داده | بدوميليون تومان خرج دکور | سیگاریهای هم خواهش میکنم لااقل پول محکوم ساختن هرگونه خشم و خشونت نمیتوانم قلم را درلای انگشتانم گان عصبانی هستید عصبانیت خود را سر | ودستمزدهاشد وکلیه صحنه های آن | یک هفته سیگار خود را باین حساب ضد انسانی است و صادقانه امیدوارم که نگهدارم. میلرزم، گوتی قلمم قطره قطره در شرایط بسیار سختی در ما خالی نکنید، با ما حرف بزنید، واریز کنند تا ضمن اینکه یک هفته خود شما در کارتان موفق باشید آب میشود و از قلم میچکد و روی را از آسیبهای سیگار در امـان هستیم، برادرتان | قصرشیرین فیلمبرداری گردید. اسنگ نوشته میشود: آبادان… آتش….. آدمها… * منهم عزادارم قرار بود این سریال که حال و نگهمیدارند کار خیری هم کرده باشند، هستیم، و برادرتان خواهیم بود، مجله و بغض گلویم را میفشرد و موهایم سیخ میشود یادآوری لحظات تلخ و دردناک جوانان که تنها تکیه گاهش ملت است صور بامید همگامی و همدلی بیشتر هموطنان و این نامه هم تکان دهنده است: خدمت دوست عزیز آقای ر. اعتمادی وهوای کاملا مذهبی دارد درده روزه عزیز و آغاز هر چه زودتر ساختمان بنای سلام مرا بپذیر، چند ماه گذشت فاجعه سینما رکس آبادان برای تقویت اگر هیچکس نداند شما خوب میدانید | اول ماه محرم نمایش داده شود ولی | یاد بود قربانیان فاجعه سینما رکس آبادان. متاسفانه هنوز از مجازات مسبيين فاجعه روح مبارزه با خشونت و بیرحمی مجله ما هرگز بچاپلوسی و مداحی | انتظار ما بی نتیجه ماند و در پرس – سیمین حبیب الهی سینما رکس آبادان خبری نشده مدتی از ضدبشری و ایجاد روح دوستی و برادری و جوئی که در مورد علت عدم پخش * کمک عضو تیم ملی فوتبال آغاز سال تحصیلی میگذرد و دانش فقط با ایجاد بنای یادبود امکان پذیر است. هفته گذشته منصور رشیدی عضو لذا خود را درغـم و اندوه بزرگ آموزان پشت میزهای مدرسه مشغول این مجموعه داشتیم گفته شد مجموعه مذکور از طرف گروه | تیم ملی فوتبال ایران و دروازه بان تیم بزم و چه در رزم، نه شعار قلابی تحصیل هستند اما قربانیان دانش آموز بازماندگان فاجعه شریک میدانم. مبلغ رستاخیز بدفتر مجله آمد و مبلغ سه هزار فاجعه در میان آنان نیستند و آرزوی ارسالی ناچیز است ولی برگ سبزی است سیاسی نپرداخت ما با ملت هستیم چه در میدهیم بشر برای زود فاصله وخته داشت: نه اهل تظاهر هستیم، با شما مذهبی و مشاوران تلویزیون در ریال بنام خود و یکهزار ریال بنام ملیحه تحصیل را با خود بگور برده اند و جای تحفه درویش. با آرزوی موفقیت برای مباشما که وطنتان را دوست شرایط امروز مملکت مناسب مجیدی کارمند مجموعه ورزشی خالی آنها در کلاسهای درس، تاثر انگیز شما در این راه روحانی و مقدس دارید و میخواهید این وطن سربلند | تشخیص داده نشده و استنباط آقایان | آریامهر بحساب شماره ۹۹۹ بانک پارس و اندوه آفرین است، بگذریم که چه شد و * کمک در تومانی یک محصل اختراعات زیادی از باشد، با هر میهن دوست خدا پرستی | این بوده که پخش مجموعه مذکور شعبه – موسسه اطلاعات واریز کرد چه کسانی بودند آتش افروزان. منهم دوشیزه فاطمه ـ ش ـ ا ـ از تبریز با رشیدی در گفتگوی کوتاهی اظهار که نامش ایرانی است همراه هستیم، موجب تحریک احساسات مردم عضوی هستم از خانواده های داغدار ارسال یک اسکناس دو تومانی هر مشکلی دارید، هر مکتب سیاسی | میشود بهرحال بدنیست مجموعه آبادانی چون سه تن از اعضای خانواده ام مینویسد: . من خیلی زودتر میخواستم بیایم را از دست داده ام. برادر جوانی که منتظر من دانش آموز هستم و پدرم میوه که دارید مهم نست، مهم اینست که | مذکور از نظر مدیرعامل سازمان | دفتر مجله و همدری خودم را با اخذ پذیرش بود و خواهری که آرزوی فروش. وضع ما چندان خوب نیست اما، ایرانی باشید و ایرانی هستید، در راديو وتلويزيون بگذرد زیرا با | بازماندگان فاجعه سینما رکس آبادان درباره رفتن بمدرسه را داشت و… ما هم انسان هستیم و درغم و درد انسانها انصورت با شما هستیم و خواهیم بود. بینشی که در وی سراغ داریم بعید | اعلام کنم ولی خوب، گرفتاریها مانع شد ضمن این نامه پانصد ریال برای شریکیم. بیشتر از دو تومان نداشتم که یکبار دیگر از اینهمه محبت و نیست حال که اوضاع و احوال و امروز آمدم. میدانید که آبادان برای کمک به احداث بنای یادبود ارسال برای شما بفرستم و از این بابت متاسفم مهربانی متشکریم، خدا نگهدارتان مملکت شکل دیگری گرفته است تمام فوتبالیستهای کشور، اهمیت میدارم و امیدوارم آتش افروزان به اما خوشحالم که در یک کار عظیم ملی و ویژه ای دارد چون یک شهر فوتبال خیز در یک خدمت بزرگ روحانی بسهم خودم سزای جنایت بیرحمانه خود برسند باشد. مجله جوانان – اجازه پخش آنرا بدهد است. منهم بهر حال فوتبالیست هستم و شرکت کرده ام. اسامی کمک کنندگان نیال شهرام یوسفی قهرمان وزنه برداری تجزیه ایران نه میگیرد باشیم، من روی برای حفظ دستاوردهای انقلاب برای ادامه تکمیلی انقلاب ملی، برای حفظ سرزمین نصراله دهنوی قهرمان وزنه برداری ۱۰۰۰ ریال ۱۳۵۷/۷/۲۱ 3 ایران و دروازه بان تیم رستاخیز فرهاد شجاعی ـ شاهپور ۲/۵۰۰ ریال منوچهر کاویانی – شیراز ۳۰۰ ریال | ۳/۰۰۰ ریال سعید رجبی فروتن ـ اراک ۵۰۰ ریال عبدالله برزگر – شیراز ۵۰۰ ریال اطمینان – شیراز ۵۰۰ ریال ناهید فیروزکار – تهران – ۵/۰۰۰ ریال ۲۰۰ ریال غلامحسین قلی نژاد – دزفول ۲۰۰ ریال تاج محمد خزاعی – زاهدان ۲۰۰ ریال شورانگیز طباطبایی هنر پیشه سینما امير…؟ ـ تهران ریال محمد باقر شیخی خزانه دار ۲۰۰۰ ریال ۱۰۰۰ ریال هوشنگ زواره ای رئیس روابط عمومی ۲۰۰۰ ریال زاهد زاهدزادگان حسابدار ۱۰۰۰ ریال عباس تقوی منشی ۱۰۰۰ ریال علی پاکیزه جم قهرمان وزنه برداری فاطمه ـ ش ـ ا ـ تبریز ۱۰/۰۰۰ ریال ۲۰ ریال بهرام حجاریان – بوشهر ۵/۰۰۰ ریال تقی روحانی قهرمان وزنه برداری ۱۰۰۰ فرزاد و فضیله فراهانی – اراک حمیده فرهانیان ـ خرمشهر ۱۰۰ ریال نیلوفر معینی – آبادان ۱/۰۰۰ ریال م – حمیدی – همدان ۲۰۰ ریال ۱/۰۰۰ ریال فرخنده شجاعی – آبادان ۲/۵۰۰ ریال مهدی عطار اشرفی قهرمان وزنه برداری نرگس نادی – زیبا شهر ۱۰۰ ریال نیمتاج سلامت ـ تهران ۵/۰۰۰ ریال على عطاران ـ مشهد عباس عباسی – تهران ۱/۰۰۰ ريال على عطاران ۵۰۰ ریال فاطمه گشتاسی – آبادان فریده خداوردیان – تهران ۵۰۰ ریال * کمک کنندگان هفته پیش: آندریاس احمدآبادی ـ اهواز ۵۰۰ ریال ۱۰۰۰ ریال ۳۰۰ ریال | ريال والی قهرمان وزنه محمد نصیری قهرمان وزنه برداری علی والی قهرمان وزنه برداری ۱۰۰۰ ۱۰۰۰ ریال اسفندیار محمدیان – شیراز داود خالدزاده ـ تهران ۱۰۰۰ ریال دارد ملکی قهرمان وزنه برداری ۱۰۰۰ فيض اله ناصری قهرمان وزنه برداری هوشنگ کارگر نژاد قهرمان وزنه برداری فریده حاج کریمیان – اهواز ۱/۵۰۰ ریال سكينه الف ـ تهران ۵۰۰ ریال فرح دهقانی – آبادان ۵۰۰ ریال بانوان ناشناس ـ لاهیجان ۲/۸۷۵ ریال خلیفه محمدی – شیراز ۱/۰۰۰ ریال غلامحسین شیخ بهائی – تهران اردشیر سبزی پور – آبادان ۲/۰۰۰ ریال خلیل اتحاد ـ شیراز ۱/۰۰۰ ریال محمد رضائی – شیراز ۵۰۰ ریال خانم عدالت فر – شیراز ضیاء پوراز….؟ ۱/۰۰۰ ریال عبدالله فیضی – تهران ۴/۰۰۰ ریال خانم ش ـ ب ـ شیراز ۱/۰۰۰ ریال سید عبدالحسین واعظ زاده ـ لار غلامرضا راد ـ شوشتر ۱/۰۰۰ ریال آذر عباس نژاد – شیراز رفیع کیمائی ۵۰۰ ریال رسول ایزدپناهی – شیراز منصور رشیدی عضو تیم ملی فوتبال اکبر معزی – تهران ۱/۰۰۰ ریال زندی – شیراز ۱۰۰۰ ریال جمع ۵۰۰۰۰ ریال شاهرخ ـ ف ـ اذربایجان غربی ۲۰۰ ریال سیمین حبیب اللهی – اهواز ۲۰۰ ریال ملیحه مجیدی – تهران ۱/۰۰۰ ریال ۱۵۰ ریال ۲/۳۰۰ ریال | ۳۰۰ ریال پریسا واعظ زاده ـ لار ۵۰۰ ریال ۳۰۰ ریال نیلوفر واعظ زاده ـ لار ۵۰۰ ریال | ۱/۰۰۰ ریال ۵۰۰ ریال * جوانان * صفحه ۵۴ * سال ۱۲۰۱ ر – اعتمادی ۲/۱۱/۰ ۱۵/۰۰۰ ریال | ۴۰۰ ریال | ر – مامان، شما خونگی شدین – خودم باشم! * عشق به روزیکه شاد دبیرستانی را تماد برو اروپا پیش تحصیل بده ولی گفت: . مامان من خاکم. میخوام توت درس بخونم و همی خواهرانم کمک همینجا توی خاک – بهرحال روی ایستاد و در کنکور دانشکده کشاورزی
ینک بیشتر به «تفکر» وسیاستمداران ملی و حساس مسئولیت بیشتر آزادی را پیش بای ملت بخصوص جوانها باید با یشتری عمل کنند ، چون مردمک چشم کوچکترین ضربه ردمک چشم فرودآید نائی و تاریکی غها را روشن تر نگذاریم تاریکی مسلط شود، ینهمه شهید شوخی خون آنها که رفتند زوی وطنپرستانه که آرزوی آنها بر باد مردم ر – اعتمادی با احترام: امیر تحفه درویش از آذربایجان غربی حله جوانان، کاغذ را درلای انگشتانم گونی قلمم قطره قطره میچکدو روی دان… آتش….. ادمها… میفشرد و موهایم سیخ لحظات تلخ و دردناک آبادان برای تقویت خونت و بیرحمی روح دوستی و برادری یادبود امکان پذیر است. قم و اندوه بزرگ شریک میدانم. مبلغ ولی برگ سبزی است ارزوی موفقیت برای رحانی و مقدس۔ تومانی یک محصل ـ ش ـ ا ـ از تبریز با کناس در ترمـانی وز هستم و پدرم میوه چندان خوب نیست اما، م و درغم و درد انسانها در تومان نداشتم که و از این بابت متاسفم ر یک کار عظیم ملی و گ روحانی بسهم خودم توضیح ظاهرا دانش آموزان هم در هر گوشه ای مدرسه هندی برسد رازهول انگیز ها با یک در این وسیله سوار میشوند تا زودتر به خانه اش لنگ است!! چاره ای ندارد مدرسه برسند و پولی هم بجيب سرویس جز اینکه هر حرکت و نمود ظاهری زندگی او را با منطق مسلط زمان تشریح و تعبیر کند و این چنین است که گرفتار بودنش در بند… به فرار از دست صاحب خانه تبدیل میشود و لامحاله بی خبری صاحب خانه از او به سبک مبتذل وسترن اسپاگتی های معموله به تعیین جایزه برای کسی که او را بیابد و…. و اینچنین است که یک جامعه اداره خونگی شدین خودم باشم! مامان، شما هم واسه من پلیس او آنقدر از این موفقیت خوشحال دوستانش وقتی شام خوردند گفتند: شاهرخ شبهایی که در خانه بود | شونده بوسیله بدنام ترین آدمها نمی گاهی شعر میگفت و یکی از | تواند موفقیت یک آدم با صداقت را – شاهرخ چند کتاب بیا بخونیم! و نمیذارین بحال بود که تلفنی خبرش را به برادرانش کت شاهرخ درحالیکه روبه من و داد و آنها هم چندین دست . اشعارش را همیشه میخواند (این | که هیچ، حتی خوش نامی او را شلوار و پیراهن خارجی بعنوان خواهرانش میکرد گفت: شعر جداگانه چاپ شده است) ببیند…. سخن کوتاه که طومار این ۔ اپنا ماموران «ساواک * آخرین تلفن کادو برایش فرستادند اما شاهرخ * عشق به وطن و هموطنان یکروز که تمام افراد فامیل در روزیکه شاهرخ تحصیلات بجای خوشحالی، بشدت ناراحت شد هستن! و بعد همگی زدند زیر خنده خانه خواهر شاهرخ دعوت داشتیم و همیشه شهید داده ایران دعای خیر و ر درد به بلندی طومار زندگی ماست. در پایان برای ملت مبارر آنجا * شعرهم میگفت پسرم از صبح روز شنبه چون آخرین امتحان دانشجوئی او | فضای ظاهرا غیر سانسوری امروز جمع بودیم شاهرخ نیامد | پیروزی دارم و اگر این نامه در دبیرستانی را تمام کرد بار گفتم بیا و همه آنها را فروخت و پولش را بین برو اروپا پیش برادرانت ادامه آدمهای فقیر تقسیم کرد. تحصیل بده ولی او با پرخاش بمن ۔ مامان من مال این آب و آبادان دی ـ اهواز ۱۵/۰۰۰ ریال تهران بھائی – تهران هرهفته تاعصر چهارشنبه در در پیش بود ولی قول داد که بمحض | بچاپ برسد باید صادقانه عرض کنم از آنجا که شاهرخ مرتباً پانسیون دانشکده (کوی پایان امتحان خودش را برساند. * اینها ساواکی هستند! که تا اساس زور و استبداد پا خاکم. میخوام توی دانشگاه وطنم از تبعیض در میان افراد اجتماع دانشجویان) بود و غروب چهارشنبه ساعت حدود یازده بعدازظهر بود که برجاست هر وعده ای را که ادعای درس بخونم و همینجا به برادران و ابراز ناراحتی میکرد من سعی شاهرخ تلفن زد و با شادی آزادی و آزادگی است هیچ اعتبار و جمعه شب پیش مابود. کودکانه ای فریاد زد: ۲/۲۰۰ ریال | خواهرانم کمک کنم و بالاخره میکردم که بمنزل دوستانش نرود و میامد و همیشه باومیگفتم که اگر مهمانی شاهرخ اخلاقی داشت که اگر جائی ـ من قبول شدم، الان میام! چنانکه تا بامروز دیدیم و انشاء داری بخانه خودمان بیاور یکروز میرفت و یک لحظه دیر میکرد ولی این آخرین تلفن و آخرین الله دیگر نبینیم شاهرخ چندتن از دوستان بیدرنگ تلفنی بمن یا خواهرانش باری بود که من صدای او را با احترام: منوچهر احمدی بقیه در صفحه ۵۹ دانشجویش را بخانه دعوت کرد. اطلاع میداد که دلواپس نباشیم. ۴۰۰ ریال ۱۵۰ ریال بخانه تا اطمینانی نیست!! واعظ زاده ـ لار ۱/۰۰۰ ریال .. لار ۵۰۰ ریال ۵۰۰ ریال ۔ ۔ لار همینجا توی خاک خودم بمیرم بهرحال روی حرف خودش ایستاد و در کنکور شرکت کرد و در دانشکده کشاورزی کرج قبول شد. * جوانان * صفحه ۵۵ * سال ۱۲۰۱ شیراز ۳۰۰ ریال | ۵۰۰ ریال واز ۲۰۰ ریال تی هنر پیشه سینما ۱۰/۰۰۰ ریال ۱/۰۰۰ ریال ۲/۵۰۰ ریال | ادان آبادان یک سرویس ابتکاری برای بچه های مدرسه بشر برای زود رسیدن و کوتاه کردن گرفته تا هواپیما های مافوق صوت بجای استفاده از مینی بوس دوچرخه عجیب بچه ها را به مدرسه و خسته نشدن ابتکارات و فاصله عرضه کرده اما ابتکار این مرد هندی که را جلب کرده است و برساند توجه همه اختراعات زیادی از استفاده از چارپایان چنین وسیله ای ساخته تا هر روز صبح ۵۰۰ ریال ۳۰۰ ریال li
انستیتو ترمیم مو 98 pi.s کمند پدیده ای نو وشگفت انگیزباروش جدید خانمها و آقایان اگر علاقمند بموهای زیبا و پرپشت هستید اگر از ریزش مو و کم پشتی و طاسی سررنج میبرید انستیتو کمند این امکان را برایتان فراهم کرده که در کمترین مـدت مـمكنه شمـا را دارای موهای زیبا نماید شما بـعداز مـراجعه بـه کـمند احساس خواهید کرد که دوباره موهای طبیعی خود را بدست آورده اید شاهرضا صبـای شمـالي مـقابل دبیرستان جاویدان ساختمان ۱۷ طبقه سوم شماره ۱۲ تلفن ٦٤١٩۱۲ موج خون … پیکی خاک آلود به شام وارد شد، این پیک از مدینه میرسید، با یک نامه و یک راست بسوی قصر الخضراء رفت تا به حضور معاویه رسید و نامه ای را که به همراه داشت به معاویه داد، این قلب کوه «حرا» تا سرزمینهای ناشناس یکسره نامه از حسین (ع) بود، این نخستین نامه ای بود که میتازیم بریده باد دستی که بخواهد آوای آسمانی معاویه از حضرت حسین دریافت میکرد، او وقتی (ص) را خاموش کند، بریده باد دستی که نامه را گشود با شگفتی تمام دید که نام ح حسین بر بخواهد چراغ اسلام را خاموش سازد نام او مقدم نوشته شده، همه در نامه های خود برای مین به خانه اش معاویه می نوشتند بسم الله رحمن رحیم، بسوی بازگشت با یک دو روز بعد امير المومنين معاویه بن ابی سفیان از…….. جاسوسان معاویه که در مدینه بودند این جریان را ولی این نامه چیز دیگری بود، در این نامه قلم برای معاویه گزارش کردند، امامعاویه که یک در دست یک مرد بود یک دلاور بود و آغاز نامه کرک بود و یک شیطان، یک لعنت شده بازیگر، چنین بود: او را از دهانه یعنی از زیرکان عرب میدانستند، «از جانب حسین بن علی بن ابی طالب بسوی رگان عرب در آن روزگار سه تن بودند، «معاویه معاوية بن ابی سفیان….. Wit …0 عنبر و اموال دیگر از راه مدینه به ابی سفیان» و «عمرو بن عاص» و «مغيرة بن اما بعد، از سرزمین «یمن» شترانی با بار عطر و که وقتی به علی ایراد از اینجا بود ه که سیاستمدار نیست، حیله گر نیست او جانب دمشق روانه بود، این کالاها را فرماندار «یمن» به ناحق به خزانه تو میفرستادند تا تو از آن به جان خودم سوگند، اگر با خدعه و نیرنگ برای خود وخانواده خود استفاده کنی. اما چون بنی امیه را بر بیت المال مسلمین حقی نیست و من به این کالاها و اموال احتیاج داشتم این کالاها را ضبط کردم… والسلام. باشد من از تمام عرب و عجم نیرنگباز ترو حیله گرترم اما علی را باحیله و نیرنگ چه کار؟ علی را صداقت چه کار؟ من فرزند صداقتم، فرزند حقیقت مطلقم هر چه بود، معاویه این گزارش را نادیده این نامه از حسین بن (ع) بود، معاویه شده بود، با همه. لرزید، تا چند دقیقه گیج و گرفت، زیرا میدانست، اگر امام حسین را در تنگنا قدرتش احساس ضعف میکرد، مثل روباهی که سایه شیردیده باشد آنوقت پس از سکوتی قرار دهد آنچه را که او رشته است یکباره پنبه می کند میدانست که این حسین (ع) نیست، این خود علی ابن ابی طالب است هراسناک زیرلب گفت: برابر او قرار گرفته، شجاع، دلاور، با گذشت و پر ابهت. – یعنی چه؟ – ن علی (ع) مالیات یمن را معاویه میدانست که این حسین تنها به احترام تصرف کرده؟ او میگوید بنی امیه را بر بیت المال امامش و برادرش حسن بن علی (ع) بود که سالها حقی نیست؟ آیا این پسر بی باک علی بن ابی سکوت کرده و غم را در دلش انبوه کرده بود ولی طالب چه درسردارد؟ . هدفی بپا خواسته امروز که خودش اختیار دارد مانند طوفانی خواهد است؟ آیا یک جنگ دیگر ، پیکار دیگر؟! شمنانش. با خون لکه های سیاه خاندان بنی امیه را معاویه می لرزید، تا چند روز به خودش نبود، از دامان اسلام خواهد شست، باخون پاک خودش، او سایه عقاب بلند پرواز مدینه را بالای سرش خون پاک خودش، با خون یارانش، باخون میدید، میترسید، این شوخی نبود، خیال معاویه ناراحت بود، میترسید زنجیرهای آشوب بجنبد، این معاویه خوب میدانست که کسی نمیتواند در شوخی نبود، اگر حسین (ع) از جا بجنبد معلوم یف پیامبر حسین را از ذکر مناقب نیست عاقبت کار حکومت دمشق چه خواهد بود؟ فضایل علی (ع) باز دارد، اما در عین حال او از عاقبت کار هراسان بود و بهمین دلیل بود که محرمانه به همه کشورهای اسلامی یکبار تاکید این نامه را برای حضرت حسین نوشت. کرد اگر کسی یا کسانی از علی ابن ابیطالب و د…. ای برادر زاده من، اینک من در این فکرم مناقب و فضایل علی (ع) یاد بیاورد بیدرنگ باید که درمغز تو جنب و جوش پدید آمده است، من مجازات بشود و مجازات معاویه برای یاران حق و دوست میدارم که این جنب و جوشها درزمان حقیقت و دوستداران علی (ع) چیزی جز قتل او خلافت من بروز کند، زیرا من خوب تو را می مدفن شناسم و قدر و منزلت تو را میدانم، ای برادرزاده احترام تو را رعایت می کنم و از کردار تو باشد درمی گذرم ولی فراموش نکنی، آن شیرمرد میخروشد: که بعداز من براین کرسی خلافت می نشیند حسین را میگویم، از پسر نامدار شهسوار حرف میزنم او همچنان در تصمیم خود به هیچ ترتیب از اعمال تو اغماض و چشم پوشی نمیکند و هرگز به تو مهلت نخواهد داد…. استوار بود، در فکر قیام بود و یک روز ناگهان والسلام»… جوانان * صفحه ۵۶ * سال ۱۲۰۱ ن پوش زیریر وزیرین من استالایت شرکت تولیدی استارلایت پیشگام درصنایع جوراب اينك تن پوش زیرین آستین داروبـدون آستین استارلایت را جهت مـردان – پسران و کودکان در رنگهای متفاوت برای اولین بارتولیدوعرضه میکند Starlight QUALITY جورابهای پشمی استارلایت نیزدرانواع مختلف بازار عرضه شد جهان MEDIA
ندشد MEDIA ستیزن s طرحهای سیتی زن همیشه بازمان پیش میرود . موعه ی ار مدوزبهانی و ظرافت و دقت CITIZEN سیتی زن های خاص برای شهروندان خاص سیتی زن 12:38 26 QUARTZ CRYSTRON LC تی می گوید انتی باطم را ترجیح میدید ساعتهای کوارتز مافوق طریف سیتی زن بازیانی نیه و وقت فوق العاده را در نظر بگیرید . کننده وقتی شما میگوئید به ساعتی با آخرین مد نظر دارید * کوارتز غواص پاسخ شما ساعتهای مچی کوارتز سیتی زن است * کوارتز براسله * کوارتز مولتی الارم که چون جواهری زسـامیدرخشـدرتـی از * کوارتز، مافوق ظریف کریستال دارد . OCITIZEN STINE
راز میشنیدم چون از آن لحد هرگز او را ندیدم و صد آغاز در بدری در اینجا بغض ماد میترکد و به تلخی ات لحظاتی به سکوت می صحبت ادامه می یابد ـ بله، بعد از آنکه دکترمصدق انگلیسی در معادن نفت جنوب استفاده به چای یا آزادی خواهان این مملکت، با من از شما هموطنان عزیز جلوی دربار دعوت کردم، همه آمدید، همه به ندای من پرستان این مملکت، با اشخاصی که علاقه کنیم، ما حاضر شدیم که کلیه دعاوی شرکت به استقلال این مملکت داشته اند همراهی . پاسخ دادید، همه با یک رشد ملی صدائی سابق نفت جنوب را از بابت تاسیسات آن کند آمد و یک دولت دیکتاتوری در این نکردید، در حالیکه آنها میخواستند شما را شرکت که ملی شده است بپردازیم ما حاضر مملکت برقرار کرد که نفس تمام مردم را در آشوب طلب معرفی کنند و در هم بکوبند سینه گرفت. شما مردم عزیز، شما مردم ستمدیده که زد من خبر موفقي مصدق بر سر کار است هرگز…. یک اساس صحیحی این معامله را تمام کنیم، ما حاضر شدیم ان سالیان دراز حقوق ملی وانسانی شما را دولت انگلیس از این کار بالاتر هم کرد مقدار نفتی را که در سه سال اخیر به کشور خواهرانش دادم و – انگلیس رسیده برای چند سالی که توافق وقبل از اینکه کودتا کند خواست تا دولت پایمال کردند. در اینجا دکتر مصدق به وقتی کلمه دکتر مصدق از دهان دکتر شدند و هورا کشیدند کنیم به او بفروشیم، ما حاضر شدیم ک که اگر شوروی در مملکت خود سرگرم امور خود مصدق خارج شد ناگهان غریو احساسات شد که ناهار نخوریم – انگلستان دست از غارتگری بردارد با آن است به ایران قرارداد تحت الحمایگی بهارستان، این مردم کوچه و بازار از کاسب مردم همه جا را فرا گرفت، پنج دقیقه، شاید ووقتی آمد سه بار وبازاری، از دانش آموز ودانشجو، از تحمیل کند ولی این قرار داد بواسطه دولت با نهایت صمیمیت روابط داشته بیشتر موج فریادها در هم ریخت، خروش | بکشیم. اما تا ساعت باشیم، آخر مگر ما چه میگوئیم؟ مگر ما چه احساسات وطن پرستانه شما برادران عزیز روحانی وکارگر، پیر وجوان متاثر شدند مردم به اوج رسید، آنوقت دکتر مصدق | کشیدیم و از شاهر یکبار دیگر دستش را بلند کرد و به اشاره او همه نگران بودیم و ش گریه افتاد واز تاثر او سراسر مردمی که در وخون در رگهایشان جوشید ودکتر مصدق وبواسطه اینکه دولت شوروی پا در من صحنه سیاست این مملکت گذاشت همچنان با حالت بغض الود اظهار داشت: میخواهیم؟ ما حق مشروع خود را میخواهیم تا از استعمار گران غاصب بگیریم و به آنها میخواستند شما را بشکنند، آنها وبواسطه اینکه دولت آمریکا ابلاغیه ای مصرف دردها و بدبختی های ملت نجیب و میخواستند شما را پایمال کنند، میخواستند. منتشر کرد که بعد از تشکیل جامعه ملل شما را به عنوان آشوب طلب بگیرند ودچار چگونه یک دولتی که ادعای دموکراسی مردم آرام شدند و در این لحظه یک نفر | اضطراب بسر بردیم. دوان دوان از گلفروشی که در ضلع شمال راهی دانشکده شد شرقی بهارستان که هنوز هم وجود دارد آنجا گفتند که کردیم. از امتحان دانشکده بیرون آمد و دسته گلی را که فقط چند شاخه ستمديده ایران برسانیم و.. در این وقت طوفانی بر پاخاست، میکند میخواهد یک مملکت را استعمار مشقت. وزحمت کنند، ولی شما هموطنان گل میخک بود به دست نخست وزیر داد. است. کند؟ از بین رفت. من در تمام دوره چهاردهم عزیز رشد ملی خود را نشان دادید در حالیکه دکتر مصدق گلها را گرفت، بوسید و بر سر همه جا رفتیم دربار هرگز نخواست مبارزه ملی ما را قبول نهاد و دوباره آن را نثار مردم کرد و به به بیمارستانها وكف زدنها بقیه سخنان دکتر مصدق شنیده بهارستان لرزید، در اوج احساسات مردم مجلس با این سیاست مبارزه کردم. ، خروش مردم به آسمان میرفت وفريادها مردم فریاد کشیدند: «صحیح است». سخنانش ادامه داد: بازداشتگاهها مراجع در هم می آمیخت که دکتر مصدق، پیر پر من با میلسپو مستشار آمریکایی، با از آنجا آمدیم ومبارزه کردیم، یکپارچه من به شما میگویم این دولت محال | پزشکی قانونی رفتیم خروش که بر شانه های مردم قرار گرفته بود کابینه صدرالاشراف، با سیدضیاء الدین ومتحد در کنار هم کوشیدیم تا من وچند نفر است کاری بر خلاف مصالح ملت ایران که یک انسان ناپدید دستش را بلند کرد و با صدایی لرزان ولی طباطبائی مبارزه کردم مردم فریاد کشیدند: نمایندگان جبهه ملی که همه آنها را می با شما پیمان بسته ام، من با رای مرده ـ میتواند رفته با «صحیح است». شناسید و به آنها رای داده اید به مجلس فرد فرد شما نخست وزیر شدم، من با کمال رفتیم اما اثری از ش بکند، استوار ادامه داد: ای مردم دولت انگلی در دوره چهاردهم افکار هموطنان من به رفتیم و از خدمت شما دریغ ننموديم ومبارزه شدت و سختی برای احقاق حق شما مبارزه داشتم دیوانه میشدم ما بقدری شدت پیدا کرد که اقلیت زمامدار این اندازه تیز نشده بود که با من همراهی حاضر نشد که این خواهم کرد، مرا یاری کنید تا خدا مرا یاری من چه شده؟ چه بلاتے پیشنهاد عادلانه ومنصفانه ملت ایران را کند، شما هموطنان، شما احزاب سیاسی، شما کند و بتوانم پشت استعمار را در این او که یک لحظه مـ بپذیرد وهنوز میخواهد ما را تاراج کند میهن پرستان، شما مردان در اینکار غفلت · آی مردم! در کجای دنیا دیدید که سرزمین به خاک بکوبیم. بیخبر نمیگذاشت + مردم یکبار دیگر به خروش آمدند: کردید که مرا یاری بدهید تا جلوی بسته اقلیتی زمامدار شود؟ اما این اقلیت نبود دکتر مصدق به نطق خود پایان داد، از یک شب بخانه نیامد مرده باد انگلستان، مرده باد… شدن مجلس را بگیریم. این شما هموطنان عزیز من بودید، این اراده روی چارپایه پائین آمد، هلهله و همهمه هم نداده؟ روز به هفت خائنین فترت را بوجود آوردند وعده ای دکتر مصدق با تاثر اظهار داشت: بوده شما که هموطنان عزيز من ودوست مردم سراسر بهارستان را یکبار دیگر به تبدیل شد اما از شاه ـ نه، مرده باد نگوئید من میخواهم مجلس را از کار انداختند و کاری که نباید ایران هستید این دولت را روی کار آوردید لرزه در آورد، گروهی میخندیدند، گروهی که نشد گوئی یک – انگلستان باقی باشد و ببیند که چگونه ملتی که تا احقاق حق ملت ایران را بکند و از این مملکت بیاورند آوردند. گریستند، دسته ای خشمگین بودند، اما بخار شد و به آسمانه شانه از زیر بار ستم خالی میکنند وچهره پس این ملت استعمار نشود، حالا اینطور در دوره پانزدهم وقتی انتخابات تهران چه بود قلبها لبریز از احساسی بزرگ و * در زندان اوین شما قهرمانش را به دنیا نشان میدهد وسرمشق میخواست شروع شود ما برای آزادی وانمود میکنند که این احساسات شما در میهنی بود، بذر امید، بذر انقلاب در روح بعد از یکماه، یا ملتهای استعمار زده جهان در مبارزه ضد انتخابات به دربار رفتیم، ولی جواب منفی نتیجه تحریکات این دولت است، آیا این مردم پاشیده شده بود، دکتر مصدق اولین شنیدیم ودربار به ما گفت: انتخابات آزاد – دولت با کسی صحبتی یا حرفی زده است؟. چهره انقلابی بود که مجلس شورایملی را به میان مردم آورد، به میان مردم رفت، این ما که در ساواک است. جمله او در تاریخ خواهد ماند: «هر جا ملت شد و گفت: که اقلیت استعماری خود میگردد دولت انگلیس یک وقت در این مردم یکپارچه فریاد کشیدند: مملکت سیاست خوبی داشت، آنوقت اول بعدها گفتند، به دولت شوروی گفته ـ هرگز… ابدا. مشروطیت بود ودولت انگلیس وقتی دید بودند که اگر در تهران آزادی انتخابات دکتر مصدق بر فراز سر مردم به آنها خیره است آنجا مجلس است». رجال خانن و پست این مملکت به دولت باشد عده ای میروند و با قرارداد شرکت دکتر مصدق درباره به باغ مجلس تزاری میگروند از آزادی خواهان این مختلط نفت ایران وشوروی مخالفت . این احساسات شما بود شورایملی برگشت، از پله های سر سرای . مملکت طرفداری کرد ومشروطیت ایران با میکنند، پس باید انتخابات آزاد نباشد که نه مجلس را به زمامداری رساند. شنیده ام – مجلس بالا رفت روی مبلی نشست و در خون شهدای ایران گرفته شد، اما پس از آن هواخواهان حزب توده به مجلس بروند ونه روز قبل سفیر کبیر انگلیس به دیدن آقای اینوقت بود که به او اطلاع دادند: همین دولت انگلیس ناگهان دست در دست آنهائیکه میخواهند با قرار داد نفت ایران تقی زاده رئیس مجلس سنا رفت و گفت چه به دستور رئیس مجلس جلسه علنی روسیه تزاری گذاشت وحاضر شد تا با وشوروی مخالفت کنند حضور پیدا نمایند. شده است در مجلس شورایملی اقلیتی تشکیل میشود و شما میتوانید گزارش کار دولت روسیه تزاری قرار داد «ایران به دو در دوره شانزدهم، من به تمام معنا تشکیل شده که با دولت دکتر مصدق خود را به مجلس بدهید. دکتر مصدق چند منطقه نفوذ تقسیم میشود امضا کرد. مایوس بودم، ولی وقتی انتخابات شروح مخالفت میکند ولی در مجلس سنا چنین لحظه سکوت کرد، لبخندی عمیق روی جنگ بین الملل اول در گرفت ورژیم شد دیدم نمیتوانم آرام باشم و اینها بی پروا اقلیتی تشکیل نشده است؟. لبانش نشست، چهره پر چینش که جای پای حقوق ملت ایران را پایمال کنند. کمونیسم در دنیا ظاهر شد ودولت انگلیس من به شما میگویم تا دولت دکتر سالها مبارزه ضد استعماری و ضد جوانان * صفحه ۵۸ * سال ۱۲۰۱ S استبدادی در آن به و- باز شد و گفت: – به رئیس مج گزارش خود را به عالـ او مستقیما با مردم – مجلس احتیاجی نیست آنوقت از جا برخ حالیکه وزرا به دن کتابخانه مجلس بیر بوسیله اتومبیل جیپ به خانه خودش که در – وزیری اش نیز بود رفت
….Sp رازهول انگیز میشنیدم چون از آن لحظه ببعد دیگر سرهنگی است بما خبر داد که شاهرخ خبر، عکس شاهرخ هم در صفحه هرگز او را ندیدم و صدای قشنگش در زندان اوین بسر میبرد و باتهام اول روزنامه ها چاپ شده بود. چاپ توطئه علیه مملکت زندانی است. این خبر آبروی خانوادگی مارا بر باد از این خبر گرچه اول متاثر شدم داد زیرا هر دوست و آشنا و فامیلی ولی بعد خوشحال شدم که پسرم اقلا که بما میرسید میپرسید چطور شده زنده هست. بکمک سرهنگ، که شاهرخ دزد از آب در آمده! * گزارش را ساواک داده صحبت ادامه می یابد: البته شاهرخ را ندیدم ولی مقداری از آنروز ما بتمام بیمارستانها، زد من خبر موفقیت او را به خواهرانش دادم و همه خوشحال هر روز من بله، بعد از آنکه شاهرخ تلفن لباس و میوه برای او برده بودم که دم مراجع انتظامی و قضایی و امنیتی در تحویل دادم و برگشتم و این کار سر زدیم شاید پسر مجروح خودمان بود، تا اینکه را ببینیم ولی هیچکس بما جوابی شده ملق از دهان دکتر شدند و هورا کشیدند. همانجا قرار یکروز مردی از زندان بیرون آمد و نداد. حتی به گورستانها مراجعه ت غریو احساسات شد که ناهار نخوریم تا شاهرخ بیاید در حالیکه در اطراف من چند زن کردیم اما آنجا هم گفتند که چنین پنج دقیقه، شاید لم ریخت، خروش بکشیم. اما تا ساعت ده شب انتظار و گفت: ووقتی آمد سه بار برایش هورا ملاقات کننده هم بودند رو بمن کرد مرده ای نداشتیم. بفكر ما رسيد که به روزنامه هائیکه این خبر را چاپ قت دکتر مصدق کشیدیم و از شاهرخ خبری نشد، خانم برای ملاقات پسرتان کردند رجوع کنیم و بپرسیم شاهرخ کرد و به اشاره او و همه نگران بودیم و شب را با دلهره و آمده اید؟ در کدام بیمارستان بستری است ین لحظه یک نفر اضطراب بسر بردیم. صبح روز بعد من تا آمدم که بگویم: بله؛ آن خانمها ولی در روزنامه ها هم خبرنگاران که در ضلع شمال راهی دانشکده شدیم و تحقیق از طرف من گفتند: نه! و بعد که آن وز هم وجود دارد که فقط چند شاخه نخست وزیر داد، ت، بوسید و بر سر ر مردم کرد و به * آغاز در بدری اینجا بغض مادر دل شکسته به تلخی اشک میریزد. میترکد و ید. دکتر مصدق چند لبخندی عمیق روی چینش که جای پای استعماری و ضد لحظاتی به سکوت میگذرد و سپس بملاقات شاهرخ در اوین رفتیم. سرویس حوادث جواب دادند که این | ممکن است این اتومبیل زیبائی کمپانی تولید کننده این کننده ای نداشته باشد ولی اتومبیل دهسال وقت صرف کرد تا کردیم. آنجا گفتند که شاهرخ، پس مرد رفت من پرسیدم چرا گفتید: نه؟ خبر، گزارش ما نبوده و دستوری بطور قطع شگفت انگیزترین توانست همه امکانات ووسائل از امتحان دانشکده را ترک گفته آنها در جوابم گفتند: برای اینکه اگر بوده و ساواک در اختیار مطبوعات اتومبیل است. زیرا فقط با باتری ضروری را در آن تعبیه کند و هم کار میکند. اکنون میتواند سالانه پنج هزار دنیای صنایع اتومبیل برای اتومبیل که با نیروی (باتری) راه گذاشته است. میگفتی بله، ترا میبردند در حضور همه جا رفتیم * کار پرویز ثابتی بوده پسرت شکنجه میدادند تا پسرت تعجب ما از این بود که چطور به بیمارستانها سرزدیم، به بخاطر نجات تو از چنگ آنها اقرار و اعتراف کند حالا اعم از اینکه شاهرخ از چهارماه پیش تاکنون آزاد | حرکت اتومبیلهاابتکارهای متعددی میرود تولید نماید. بازداشتگاهها مراجعه کردیم، به بکار برده است. یکنوع اتومبیل با شده که ما خبر نداشتیم و چطور یم این دولت محال | پزشکی قانونی رفتیم، خلاصه بهرجا واقعا کاری کرده و یا نکرده و که یک انسان ناپدید شده – زنده یا شکنجه گران میخواهند عمدا حرفی را امکان دارد دانشجویی که آخرین | برق و نوع دیگر با مواد سوختی وجود دارد، مشکل شارژ باتری آن مصالح ملت ایران مختلف راه میرود ولی همه آن نوع است، زیرا اگر رفت و آمد اتومبیل مشکلی که دراین اتومبیل ها بسته ام، من با رای امتحان مهندسی خود را داده و موفق پسر من و دزدی؟! مرده ـ میتواند رفته یا برده شده باشد . توی دهن پسرت بگذارند! شدم، من با کمال | رفتیم اما اثری از شاهرخ من نبود ساق حق شما مبارزه | داشتم دیوانه میشدم. خدایا شاهرخ ید تا خدا مرا یاری من چه شده؟ چه بلایی بسرش ا ستعمار را در این او که یک لحظه ما را از خودش ۵۰ دستگیر و زندانی شده بانجا میرفتیم و لباس و میوه برای بیخبر نمیگذاشت چطور شده که پنجشنبه سی ام دیماه همان سال هیچ شاهرخ میبردیم و بانها تحویل پوشیده شده آمده؟ هم شده است دست به دزدی بزند آنهم | اتومبیل ها کوچک بودند ولی این درشهر منحصر به روز باشد دزدی مسلحانه؟ و چرا در این مدت | اتومبیل از همه آنها وسیعتر میتوان باتریهای آنرا در ساعات شب شاهرخ از روز هجده شهریور سال مسئولان زندان اوین بما که هر روز | وجادارتر میباشد ظرفیت آن پنجنفر شارژ کرد ولی اگر مسافرتی بهرحال ما فقط میدانستیم که صندلیهای آن با پوست طولانی در پیش باشد باید موتوری همه امکانات بدنبال اتومبیل کشانید که شارژ است ر ر خود پایان داد. از یک شب بخانه نیامده و هیچ خبری اطلاعی از چگونگی و علی میدادیم یک کلمه نگفتند که پسرت حرارتی و خنک کننده درآن وجود باتریها مستقیما و بلافاصله انجام د هلهله و همهمه هم نداده؟ روز به هفته و هفته به ماه دستگیری و اتهام حقیقی او آزاد شده است؟ بعدها براثر دارد و اولین اتومبیل بزرگی است را یکبار دیگر به تبدیل شد اما از شاهرخ خبری نشد نداشتیم تا اینکه در این روز، یعنی مراجعات مکرر باینجا و آنجا و آن هم در حدود پانزده لیره استرلینگ ادامه خواهد یافت، تا انرژی مورد شود. این تلاشهای انسان برای که با باطری حرکت میکند و قیمت تامین سوخت وساط نقلیه همچنان مکاتبه با مقامات عالی کشور و که نشد گونی یک قطره آب بود و ۱۳۵۰/۱۰/۳۰ روزنامه های عصر تهران خبری منتشر کردند حاکی از تحقیقات خانوادگی فهمیدم که کار، | میباشد. بخار شد و به آسمانها رفت! م با یک گروه دزد (!) به کار پرویز ثابتی معروف به مقام اینکه نیاز بشر از راه خورشید بدست آید. میخندیدند، گروهی خشمگین بودند، اما ز احساسی بزرگ و * در زندان اوین ر انقلاب در روح بعد از یکماه، یکی از بستگان بانکی در کوی کن دستبرد زده و ساواک کار میکند و مجروح و دستگیر شده است! با این نسبت دکتر مصدق اولین جلس شورایملی را به یان مردم رفت، این هد ماند: «هر جا ملت استبدادی در آن به وضوح دیده میشد از هم باز شد و گفت: به رئیس مجلس بگوئید مصدق باره به باغ مجلس پله های سر سری گزارش خود را به عالیترین مجلس ملی داد، مبلی نشست و در او مستقیما با مردم حرف زد، دیگر به این طلاع دادند: مجلس جلسه علنی میتوانید گزارش کار مجلس احتیاجی نیست. انوقت از جا برخاست و عصازنان در حالیکه وزرا به دنبالش بودند از در | کتابخانه مجلس بیرون رفت، در آنجا بوسیله اتومبیل جیپ یکنفر از مردم تهران وزیری اش نیز بود رفت. به خانه خودش که در عین حال دفتر نخست 9 پابپای اختراعات واكتشافات سالی پنجهزاراتومبیل که با باتری کار می کند ببازارعرضه میشود. este ser 9 امنیتی بوده است چون او با ما کجاست آن بیمارستان یا گورستان بیرحم آن چطور جوانان تحصیلکرده پرویز ثابتی بقول خودش با یک و پرشور و میهن پرست مارا زیر تیر دونشان زده یعنی هم پسرمرا زیر شکنجه هراس انگیز خود میکشتند فامیلی دوری دارد و چون از دور شکنجه کشته وجسدش را سربه و بعد یا آنها را در روزنامه ها فراری مراقب شاهرخ بوده او را دستگیر نیست کرده و هم به خانواده ماتهمت قلمداد میکردند که درحال فرار کشته شده اند و یا مثل پسرمن دزد دزدی زده و مارا درجامعه بی ابرو معرفی میکردند و خلاصه هم خون زندانی کرده وزیر شکنجه کشته بعد برای اینکه جنایت خود را پنهان کرده است. کند درجریان حمله مسلحانه عده ای * یک چشمه از عملیات ساواک جوانان بیگناه را میریختند و هم به بانک نام پسرمرا هم بعنوان حمله بهرحال آنموقع همه مراجع خانواده های آنها را بدنام و بی آبرو کننده برده و بدین ترتیب اینطور انتظامی و قضائی مملکت عملاً میکردند….» وانمود کرده که پسرنازنین من زيرنفوذ و اقتدار ساواک بوده ولی این بود اظهارات خانم قماطائی درحال دزدی مجروح و دستگیر حالا که تاحدودی آزادی بیان و (هدایتی) مادر شاهرخ هدایتی که است. اما ظاهرا گویا یادش رفته که لااقل طرح شکایت تامین شده پرونده شکایتش علیه پرویز ثابتی اگر هم اینطور بوده پس مامیخواهیم پرده از روی راز قتل هم اکنون درشعبه ۱۸ دادسرای این مجروح باید در یک بیمارستانی پسر مجاهد من برداشته شود و مردم تهران زیرنظر آقای اسدپور بطور باشد و اگر هم مرده باید ایران بدانند که ساواک و ماموران محرمانه تحت رسیدگی و تعقیب جسدش درگورستانی مدفون بشود بستری * جوانان * صفحه ۵۹ * سال ۱۲۰۱
ملت ایران با ریختن كمكهای خود بحساب ۹۹۹ ، در ایجاد بنای یاد بود و او بانیان – قربانیان فاجعه عظیم سینمارک یکی از بازماندگان قربانیان فاجعه سینما رکس مینویسد: من سه تن از خانواده ام را در ف پذیرش بود،خواهری که آرزوی دوباره رفتن به مدرسه را داشت و … و هدیه ناچیزم ی این بنای شکوهمند سنگ یکی از قربانیان محکم کنند. رکس آبادان آغاز میشود و مایکبار از این هفته تلاش مقدس و بسپارند. خوانند شدیدی بروحیه ملت داد و مردم نباید انسانی ما برای ایجاد بنای یادبود دیگر از هموطنان عزیز خود محکمترین بناهای انقلاب اخیر حادثه سینما رکس که بدست هرگز و هرگز قربانیان این فاجعه را بنای یادبود اطلا قربانیان فاجعه آتش سوزی سینما میخواهیم با یاری دادن بما در ایجاد ، ایران را بر زمین و جایگاه شهادت جلادان و ناپاکان انجام شدتکان که شهید شده اند بفراموشـی ارزنده ای تاکتو قلیچ خانی فوتبالیست مشهور اعلام کرد که به ایران بازمیگردد گزارشهای رسیده از آمریکا چنین نشان اما به این تعهد چندان توجهی ننموده و سفارت ایران در آمریکا، حرفهای قلیچ خانی میدهد که بزودی پرویز قلیچ خانی کاپیتن همچنان افکار خود را دنبال نمود ولی از را تکذیب نمود و او را آدمی مغرض و سابق تیم ملی ایران به تهران خواهد آمد، انجائیکه در ایران نمیتوانست فعالیت کوتاه فکر معرفی نمود، جای قلیچ خانی در این بازیکن که سال گذشته به آمریکا رفت چشمگیری داشته باشد راهی آمریکا شد. بین دانشجویان مخالف هر روز بازتر شد، و با تیمی بنام زلزله در شهر «سن خوزه» خبرنگاران ما در آمریکا مینویسند، در این مصاحبه مقام برجسته سفارت ایران قرار داد امضاء کرد، بدنبال فعل و انفعالات قلیچ خانی ابتدا در شهر سن خوزه موقعیت اعلام نموده بود که پرویز قلیچ خانی سیاسی در ایران تصمیم به بازگشت گرفته. متزلزلی داشت و چندین ماه در وحشت و هیچگاه عضو تیم ملی ایران نبوده چه رسد «قلیچ خانی» که در تهران سوابق اضطراب بسر میبرد، زیرا گروهی از به اینکه کاپیتن تیم ملی فوتبال باشد. سیاسی و ضد امنیتی داشت، چند هفته ای دانشجویان مخالف رژیم او را وابسته به خبرنگاران ما از آمریکا گزارش میدهند در زندانهای امنیتی بسر برد و سپس با دستگاه حاکمه دانسته و در پی آزارش که قلیچ خانی صریحا اظهار نموده که آماده حضور در تلویزیون و انجام مصاحبه ای بودند، اما کم کم قلیچ خانی موقع خود را عزیمت به ایران است، او گفته که هرگز . فعالیتهای خود را تشریح کرد، او انگاه مورد مستحکم کرد و با چند مصاحبه جنجالی در علاقه نداشت تا به کشور باز گردد اما حالا بخشش مقامات قرار گرفته و تعهد نموده مطبوعات و تلویزیون، اعتماد ایرانیان را همه چیز را برای زندگی در ایران به دلخواه بود تا فعالیتهای سیاسی را کنار بگذارد، آمریکا جلب نمود و آنگاه که مقامی از می بیند. چراازپخش سریال تلویزیونی «قیام مختار جلوگیری شده است! « سانسورچیان تلویزیونی ظاهراً مدعی شده اند که قیام مختار جنبه تحریک احساسات! را دارد! می کند و حماسه ای شنیدیم از پخش مجموعه گفت داستان این مجموعه مربوط تلویزیونی «قیام مختار» ساخته بزندگی مختار ابوعبید ثقفی میشود سبکتکین سالور بعلت آنکه گفته که برای گرفتن انتقام خون شهدای شده جنبه تحریک احساسات دارد کربلا قیام جلوگیری بعمل آمده است این می آفریند که در تاریخ کم نظیر مجموعه قرار بود در ایام ماه محرم است. الحرام بمعرض نمایش درآید و در این فیلم نمایانگر جنبش گفتگویی که قبل از پایان گرفتن این وحرکت ایرانیان ساکن کوفه با سبکتکین سالور داشتیم بقیه در صفحه ۵۴ * جوانان * صفحه ۶ * سال ۱۲۰۱ میدهد تلویزیونی قیام مختار را نشان این عکس صحنه ای از فیلم {3 انعد مجد اعمال گزارش حمله ارتشبد انعکاس عظیم روزنامه این داقه تفکر در نکرده این اشرف میگیرد انسان بیش تاثر میشود که اشرف مخلوقاتها – حیا و خالی و تهی مکارم اخلاقی بود چند ملیون در هم – ترتيبات – بشری دست زده نوشته و رپرتاژ جوانان (اطلاعات) مخلوقات) که برای افاده قائل بوده اند مزرعه عده ای از (ده ترکمن) بانواع زور و ستم متوسل بیرون راندن ساکی وحشت در میان ان توی ده ول کر شاید اهالی با دید خود را ول کرده و دهند ولی اهالی غیر درنده (نصیری – بلکه با آنان بمبارزه
هشدار رهبران ملی و مذهبی روشن حجازی میزنند، که درک این مسائل با مقابل تیمهای دشمن دفاع میکرد و هموطنان فهیم و آگاه است تا گول هزاران قلب مشتاق او را در میان چنین تهمتهایی را نخورند و تا میگرفت حالا مجبور شده تا جانش زمانیکه مراجع صلاحیتدار ملی و را بردارد و به شهری دیگر پناهنده مذهبی چیزی را تائید نکرده، بدون شود، همینطور زن و بچه اش که بررسی و بدون مقدمه راسا به آنها هم بسویی دیگر آواره شده اند، مجازات مردم مبادرت ننمایند. حجازی میگفت، وقتی در کوچه و * صدای لرزان حجازی خیابان ظاهر میشدم (البته در چند صدای حجازی دروازه بـان هفته گذشته) بعضی ها را میدیدم صاحب نام تیم ملی فوتبال ایران از که با انگشت مرا نشان میکنند و راهی دور آنچنان ارزان بود که زمزمه هایی دارند، برخی هم با حالتی م و همینطور تهدیدهای ر وحشت و اضطراب او از پشت تعجب انگیز جلو می آیند و می سفارشی، مرا و خانواده ام را در گوشی تلفن بخوبی احساس میشد پرسند آقا راست است شما سازمانی کابوسی وحشتناک فرو برده، او که زمانی از سنگر تیم ملی در هستید؟ و تلفن هائیکه بوی خون نمیدانم چگونه ثابت کنم و چطور تلاش فلاحتی نژاد در باشگاه صنعت نفت عبداله فلاحتی نژاد وزنه بردار قدیمی ایران که بخاطر بدبیاریها و آسیب دیدگی ها مداوم ناچار شد وزنه برداری را رها کند و به تربیت شاگردان جوان خود بپردازد بتازگی فعالیت خود را به باشگاه صنعت نفت محدود ساخته و با جدیت به تعلیم جوانها پرداخته است. پیش از این فلاحتی نژاد مدتی بعنوان مربی وزنه برداری در باشگاه تاج نیز فعالیت داشت اما اختلافاتی که میان او و مسئولان باشگاه بروز کرد موجب شد که فلاحتی نژاد به کار در باشگاه صنعت نفت اکتفا کند جالب اینکه فلاحتی نژاد که رکورد آسیب دیدگی و ضرب خوردگی دارد در اولین قدم شاگردان خود را نصیحت میکند که مراقبت های لازم را بنمایند تا مانند استاد خود بعلت آسیب دیدگی از قهرمانی دور نمانند پروین ۵۷/۹/۲۸ مبارک حضرت در امر طلاق زیر است کرده نام قهرمانی کمد شناسد وبرای – درلیست سیاه دار عرض ارادت خاطره را ست میدارد که شایع مردان بیگمان برنامه تهمت سخت ک د ربازیهای بز که آقای علی برین (کا بیان نمی وابسته به دستگاه امی بوده و ساحت مقدس عناب با عبارت کرد و نظریات دان امید که در امور و مردوم رمان مورد راست – میز کارمندان شده از ب اتنانی که از کار و روی اندانیان سینمای نامه این هست سیدگی مانند رفتارهای خلاء درد ناک آن . تفرقه جدائی حله این دست نوشته نیز که امضای حضرت آیت اله طالقانی را زیر خود دارد از علی پروین کاپیتان تیم ملی فوتبال سلب اتهام کرده است. میگفت که از ای هیچ باکی ندارد و – و علاقمند به ا بگویم که من خود جزئی از همین مردم هستم به این چهره مجبوب روزهای میباشد، از دشمن که در انقلاب آنها سهم پیشین چنان آمده که او در خود را کاملا اجرا کرده ام، وقتی در ترسی بخود راه نمید های جنوب شهر حالتی منفور بخود که من در تظاهرات اوج اعتصابها تیم ملی را به اردو گرفته و البته که او نیز همچون دارم و یکی از دعوت کردند و میخواستند تیم ملی حجازی این تهمت را کذب محض میباشم حسن روش علی پروین به اتفاق همسرش به خانه حضرت آیت الله طالقانی . سرشناس نیز یکی تیم ملی را همراهی کنیم. را به بانکوک ببرند، من و پنج نفر و نوعی دشمنی میداند، شنیدیم که دیگر پیشقدم شدیم و ساکهایمان را برداشته اردو را ترک نمودیم و حاضر نشدیم تا در چنین وضعیتی رفته اند و از ایشان استمداد نموده و فوتبال است که نا من یکی از بستگان دکتر کریم پس از آنکه آیت الله طالقانی های موهوم بعنوان تحقیقاتی در این زمینه بعمل آمده، او چند ماه پ میباشم که این وصله ها هیچگاه خاطر نشان ساختند، با تحقیقاتی که هستم و پیرو افکار و عقایدایشان سنجابی رهبر بزرگ جبهه ملی آوردند طی اطلاعیه ای اینطور یک ساله به «دو استخدام تيم «الآهـ بعمل آمد از این جوان (علی پروین) خانواده اش در تهرا حجازی خیلی حرفها زد، گفت بر نمی آید تا عضو چنین سازمانی ناراحت هستند، ماه بوده و دست به کارهای ضد انسانی برای آنکه این وص بمن نمی چسبد. که دست بدامن دکتر سنجابی هم شده و ایشان نیز بجهت نزدیکی و بزند، این اعلامیه که توسط دوستان پسرش دور سازدد تابلوسازان مشهور آمادگی خود را برای روزنامه جبهه ملی صادر کرده اند گردید هر چند تا اندازه ای آتش خشم آیت الله طالقانی است آشنایی کامل برایم اطلاعیه ای در پروین در محله های مختلف پخش مختلفی زده، او عد || معهذا هنوز بعضی ها متوجه حقیقت را نسبت به او فرو کش نمود اما مجله جوانان تقاضا نشـده اند، من حاضرم تا اگر هنوز پروین از حضور در کوچه و اطلاعیه ای نیز از بازار وحشت دارد و قادر نیست تا کوچکترین ارتباط و یا وابستگی ب ساواک داشته باشم در پیشگاه ملت در نمایشگاهش را باز کنـد تهیه تابلو ورزشگاه تختی اعلام کردند همچنانکه در خانه اش نیز چندلز انتظار داریم تا در * هفته گذشته از طرف روزنامه نامگذاری شود ضمنا از تابلوسازان رضا گلزاری – محمدرضوی – اکبر | ایران قطعه قطعه شوم این حرفهای اطلاعات ومجله جوانان پیشنهاد شد کشور دعوت شد دراین زمینه عابد، عبدالرزاق قانع فهيم، کمک میخواست. که ورزشگاه امجدیه که محل آمادگی خود را جهت تهیه یک تابلو علیرضافرزین آمادگی خود را برای برگزاری مسابقات پهلوانی تختی مناسب اعلام کنند. خوشبختانه این تهیه تابلو ورزشگاه اعلام کردند وحشت او و خانواده اش را فرا گرفته، . پروین از سوی دیگر به قم پروین چه میگوید. هم رفته و در حضور عده ای از اما علی پروین کاپیتن تیم ملی روحانیون داد خواهی نموده است. بوده وضمنا یکی از قدیمترین پیشنهاد مورد استقبال تابلوسازان که دفتر مجله بزودی از آنها دعوت ورزشگاههای کشور است بنام وی مشهور کشور قرار گرفت و آقایان خواهد نمود تا حضورا مذاکره شود. || هم حال و روزی نظیر حجازی و اما گفتگویی که با پروین شاید هم بدتر دارد، گفته میشود که در دفتر مجله داشتیم او با شهامت * جوانان * صفحه ۶۰ * سال ۱۲۰۱ * حسن روش بازیکن انتشارو ته عينا آنرا نقل و از متن اطلاعیه خ حسن روشن بسم الله الرحمات بنام نامی ترده مبارز و زجر کشیده
ذهبی مجله جوانان دفاع ازش رف نام قهرمانی کمد ورافتاده ترین روستایی میهن ما اورامی – شناسد وبرای پیروزیش بهد عا می نشیند نیزنا جوانمردانه د رلیست سیاه ماموران امنیتی آمده است. شایع مردان بی گمان برناصرحجازی د .وازه بان د روازه ایـران بت برسان د ربازیهای بزرگ فوتبال با آن چهره، صمیمی ، ایـن تہمت سخت گران آمد و واورا رنجه داشته است . بدان مبـد که اند کی ازاین رنجش بکاهیم به نوشتن این رد نظر مبارک خبرپرداختیم . باشد آنها که دست به چنی از کارمندان رفتارهای خلاف اخلاق می زنند اندکی به اثـ درد ناک آن بیند بشند وازادامـه تفرقه وجد آئی است خود داری نمایند . روون رومی چنین اتهامی ن . خبرنامه جبهه ملی در شماره ۶۲ مورخ ۵۷/۱۰/۲۰ خود این شرح را درباره ناصر حجازی دروازه بان تیم ملی فوتبال منتشر کرده و اتهام انتساب وی به ساواک را رد کرده است. گمشده … پیدا شده بهمت مردم انسان دوست و نیکوکار مقادیرهنگفتی اشیاءو مدارک گمشده در دفتر مجله جوانان موجود است لطفا این ستون را بخوانید و اگر اسامی آشنایان شما در میان آنهاست خبرشان کنید پس از چند هفته اعتصاب بار بدفتر مجله تحویل داد. دیگر انساندوست ونیکوکار مردم * تحویل گرفتند هیچ باکی ندارد و چون مردی متدین راستین و همه جانبه شما که با خون مدارک واشیاء پیدا شده را به میگفت که از این شایعات پوچ هموطنان اینک که انقلاب هفته گذشته فرزام قریشی – آبیاری شده و و علاقمند به آیت الله خمینی سرویس اشیاء گمشده پیدا شده علی داد لطف آدر ـ مرتضی عزیزی آماده بارور شدن میباشد، از دشمنان نهضت ملی است، انقلابی که در راه تحقق | دفتر مجله تحویل دادند که با درج صومعه کبودین ـ علی اکبر رمضان مجبوب روزهای مده که او ترسی بخود راه نمیدهد، پروین گفت بخشیدنش سینه های جوانان ما اماج | | | | اسامی آنها صاحبان اصلی بدفتر زاده علی آبادی – ذبیح اله اکبری – ر حالتی منفور بخود که من در تظاهرات خیابانی حضور گلوله های سربازان مسلح شده، مراجعه واشیاء خود را تحویل قدرت اله سالمي وطاهره سالمی سیف الدین مدارک واشیاء خود را پرده های بگیرند. تا میرود همت را کذب محض ساک دارم و یکی از مبارزان مسلمان انقلابی که که او نیز همچون تاریک ربع قرن خفقان را کنار زده میباشم. و افقهای روشن آزاد را در دسترس * حسن روشن از سرویس اشیاء پیدا شده تحویل ی میداند، شنیدیم که * آقای محمد مهدی صفاری گرفتند. ، اتفاق همسرش به ساک قهوه ای – روشـن فوتبالیست قرار دهد، جنبش همه جانبه شما یک ساک قهوه ای رنگ محتوی * اشیاء تازه دیگر: – على محمد مراد طلب ـ صاح آیت الله طالقانی . سرشناس نیز یکی دیگر از طایفه استعمار گران را بر آن داشته که دو عدد شناسنامه ـ نوار و پیراهن که ۱- شناسنامه وگواهی پایان یشان استمداد نموده و فوتبال است که نامش در اطلاعیه . جهت پنهان نمودن آثار ظلم و تعدی متعلق به علی محمد مراد طلب بود خدمت ـ على اشراف محمدی آیت الله طالقانی، های موهوم بعنوان مامور ساواک خویش بهرچیز متوسل شده، حتی این زمینه بعمل آمده، او چند ماه پیش با قرار دادی اگر بقیمت ننگین نمودن افراد سالم اطلاعیه ای اینطور بقیه در صفحه ۵۲ استخدام تیم الاهلی» در آمد اما مرز و بوم باشد، این روزها بازار توضیح منوچهر احمدی هنرپیشه سینما به و ختند، با تحقیقاتی که ن جوان (علی پروین) خانواده اش در تهران بسیار نگران و انتشار لیستهای گوناگون گرم است عضو چنین سازمانی ناراحت هستند، مادر حسن روشن و در اینراه عده ای برای تسویه در جامعه ای که بازار سکه عمیقترین و بنیانی ترین مفاهیم را مشقات و سختی هایی را که آدمی کارهای ضد انسانی برای آنکه این وصله ناجور را از حسابهای شخصی از محبوبیت افراد قلب کرده باشد و شکل ظاهرا مثل من برای کنار نیامدن با سینمای قلب است و دروغ و دغل و میه که توسط دوستان پسرش دور سازد دست به فعالیتهای استفاده کرده و حتی آنان را در فریبکاری در جامه صداقت و اصلاح داشته باشد، چه در عینی مبتذل و غیر مردمی بخود هموار بله های مختلف پخش مختلفی زده، او علاوه بر آنکه از استخدام در خیمان ساواک معرفی درستکاری و رستگاری تنها ضامن ترین شکل بصورت یک خبر ساده میکند منعکس سازد. و وقتی تا اندازه ای آتش خشم آیت الله طالقانی استمداد نموده و از نموده اند، برتواست ای هموطن ابرو وجاهت و حیثیت اجتماعی زندگی و گذشته و ثمره یک عمر نتواند بنویسد زمانیکه فلان او فرو کش نمود اما مجله جوانان تقاضای کمک کرده، مجاهد که دردادگاه خلق با وجدان است. و دروغ در گسترده ترین تلاش آدم را به بازی بگیرد هنرپیشه محبوب بخاطر سازش و از حضور در کوچه و اطلاعیه ای نیز از سوی خانواده بیدار به قضاوت بنشینی صاحب خانه منوچهر احمدی خوش رقصی برای دستگاه و معنایش بعنوان کلی ترین شیوه دارد و قادر نیست تا بازیکن انتشارو تکثیر شده که ما عده دیگری از ورزشکاران و زندگی، و تا حد یک اصل غیر قابل برای یافتن او جایزه تعیین کرده وابستگان دور و نزدیک شخص گاهش را باز کند عينا آنرا نقل و از هموطنان عزیز هنرمندان نیز بما مراجعه کرده و اجتناب اساس و بنیاد آن جامعه را است و یا…… شخیص فلان….. از هر نوع امکان خانه اش نیز چندان انتظار داریم تا در قضاوت خود نظیر همین دادخواهی را کرده اند که میسازد خواه ناخواه باید در هر یک چه میتوان گفت؛ خواه ناخواه و زمینه فعالیت برخوردار است. و ذکر جزئیات دیگر مناسب نیست از شتون این جامعه عکس برگردان وقتی یک مجله نتواند از زندگی منوچهر احمدی نامی بخاطر گذشته متن اطلاعیه خانواده و دوستان چون با انتشار اعلامیه های رهبران ناقابل آدمی مثل من بأن قسمتش خاصش و ناتوانیش در کنار آمدن با قابل اعتنا نیست مگر اینکه بوسیله موجه دید….. وقتی که بازار، بازار بپردازد که سالها مبارزات عقیدتی ابتذال و نامردمی دستگاه و سینمای و مصور این کلیت را منطقی و ملی و مذهبی هیچ اعلامیه و لیستی مسلط حتی از پرداخت اجاره دروغ است، قیمت هر متاع با و تحمل هزاران رنج ودرد و بیشترین دروغ مشخص میشود چه محرومیتش را منعکس کند، وقتی بقیه در صفحه ۵۵ نیست و موجی از عجله ننمایند. خانواده اش را فرا ن از سوی دیگر به قم حسن روشن در طور عده ای از د خواهی نموده است. گفتگویی که با پروین له داشتیم او با شهامت بسم الله الرحمان الرحيم بنام نامی توده های مجاهد، رهبران ملی و مذهبی تائید و ممهور آنان باشد. مبارز و زجر کشیده این دروغ بطور غیر مستقیم : یک مجله نتواند آن قسمت از * جوانان * صفحه ۶۱ * سال ۱۲۰۱
۱۳/۵۸۴/۶۲۳ ۹/۵۹۶/۳۴۷ ۳/۷۰۸/۸۶۲ WOP ۸/۲۴۳/۹۹۶ موفقیت دورازانتظارواستثنائی پس اندازو وام مسکن کورش بزرگ مثالی درخشان درخدمات اقتصادی و انسانی پس انــدازو وام مسكـن كـورش بـزرگ اولین و پیشرفـتـه تـرین پس انــدازو وام مسکن در ایران است کـه خـدمات اقتصادی وانسانی خود را درجهت پرداخت وام مسکن درکمترین مدت انتظار وابداع پس اندازهای نووسودآورباموفقیت کم نظیر ادامه میدهد. ۵/۸۲۷/۱۱۷ ۵/۶۴۶/۸۶۰ ۳۰ نمودار فعالیت کورش درسال۱۳۵۶ ۴/۳۳۸/۲۴۳ ۴/۱۰۵/۱۸۷ ۱/۸۲۷/۹۸۵ ۲/۴۹۷/۱۵۳ ۱/۳۱۵/۳۵۱ tror ۸۶۹/۷۳۳ پس اندازغیروامخواه (روزشمار) سپرده مدت دار اشخاص پس انداز وامخواه ۱/۲۹۲/۵۷۳ ۵۵۸/۳۹۲ ۱۳۵۳ ۳۵۱/۸۰۵ ۴۵۸/۸۴۷ ۶۰/۶۷۶ WO ۱۸۲/۴۳۹ واحـد ۵۰ میلیون ریال ۲/۶۵۵ WD. نمونه ای از فعالیتونوآوریهای کورش در نیمه اول سال ۱۳۵۷ وام اختصاصی وام استثنائی کریم خان ت جدید وام اس ی مشتریان استاد وام اختصاصی برای اولین بار چطور اختصاصی شرکت پس انداز و وام مسکن کسور برای مشتریان خاص کورش بزرگ از ۱۶ تیرماه۱۳۵۶ حساب پس انداز وامخواه افتتاح کرده بود حسابتان وام مسکن پرداخت کرد برای مشترد کمترین مدت انتظار برای وام مسکن شرکت پس اندازووام من بزرگ برای ما مشتریان خودی ونك فرصتی بوجودآورد که بلافاصله از پس انداز و وام مسکن کورش بزرگ باپنداری نوواندیشه ای سازنده درخدمات اقتصادی و انسانی شمیران نارمك فرح کندی وام مسکن گورش برزک شاه کلیدی که درخام دلخواه را بروی شما هرمیکند برای مشتریان جدید کوروزی در بین من انجام دهند ایک کورش بزرگ فرصت دیگری به مشتریان جدید رضایت و خوشحالی کورش تامین میشود که خدمت جدیدخودمیدهدکه های اندازوا وام درکمترین مدت انتظار امام صاحب حسنوند امیرآباد کرج ر انداز روزشمار میں انداروامخواه سکن استفاده کردند ژاله فردوسی برای آگاهی بیشتربامدیران ۱۱ شعبه پس اندازووام مسکن کورش بزرگ درنزدیکی محل کاروخانه تان تماس بگیرید متولدین : شما متولدین و پرتحرک هستید در این هفته علام هیجان وحرکت خ وهیجان را برای حادثه به آن حادت تازه ای در زندگی اینکه باید تلاش گذشته را بکنی فروردین باعث – کند قلب شما هـ محبوب خود خوا اردیبهشت بند حوادث گذشته شما به هنرهای فرصتی برای – روزهای سه . باشید بعضی – بیماری سرما فرصتی پیدا م مانده بپردازید دارید مخصوص مورد تفکر بیش متولدین شما متولدي واحوال محيط میتوانید بسرعت وباکمک گرفتن جبران گذشته ها ممکست دچار این حالت در متر سرکوب کنند مسئولیت زیاد گے که باید بیشتر م در هر منازعه ای طلات بنیانگزار م عباس جو از گروه انت تلفن مستقیم
موج موجودی MEDIA متولدین فروردین قال عشر شما متولدین فروردین ماه بسیار پرشور | متولدین تیر و پر تحرک هستید چه از نظر جسمانی چه فکری، در این هفته علامت فال شما آتش است و این نشانه هیجان وحرکت خواهد بود که بهتر است این تحرک وهیجان را برای پیشرفت بکار برید شما از این متولدین مهر گذشته را بکنید، هوش و محبوب خود خواهد داشت. حادثه به آن حادثه قدم خواهید گذاشت و با وقایع شما عمیقا دچار احساسات هستید وگاهی تازه ای در زندگی خود روبرو خواهید بود، مضافاً بدون تفکر عمیق، خود را گرفتار موج احساس می اینکه باید تلاش کنید تا جبران عقب ماندگیهای کنید بنابر این بهتر است تفکر را با احساس خود مهمترین خصیصه شما تعادل در امور است، استعداد متولدین توام کنید و برای آینده خویش نقشه ای تازه . و اگر در بعضی موارد زیاده روی کرده اید اینک فروردین باعث خواهد شد از موقعیت ها استفاده بریزید، در فال بسیاری از متولدین حرکت شدیدا در فکر ایجاد تعادل در کسب و کار و یا کنند، قلب شما هیجان بیشتری در روابط همسر یا و احساس توام است، یک شادی غیر منتظره، یا حرفه و تحصیل خود هستید کارمندان متولد یک دیدار با شرکت در یک اجتماع قلبتان را به مهرماه در محیط کار خود بهترین کارمند خواهند هیجان خواهد آورد. در همسایگی شما شخصی بود و خیلی زود بر اوضاع مسلط خواهند شد و چندان باشما موافق نیست و بدگوئی را پیشه خود مشکلات خود و مردم را خواهند گشود امور کرده بهتر است بامهربانی او را از اشتباه بیرون اجتماع مانع از انست که شما به مسائل عاطفی و قلبی خود زیاد بیاندیشید و حتی مدتی را از وسفر در مناطق کوهستانی باید با احتیاط انجام محبوبیت خود دور افتاده اید. پنجشنبه و جمعه بهترین و راحت ترین روز هفته شما است و روز سه شنبه باید از رانندگی سریع بپرهیزید. اورید، پنجشنبه وجمعه برای سفر مناسب نیست پذیرد. از تجربیات گذشته همیشه متولدین اردیبهشت پند می گیرند در این هفته : باید از حوادث گذشته بنفع زندگی خود بهره برداری کنید، شما به هنرهای زیبا علاقمند هستید اما فعلا فرصتی برای ارضای این احساس خود ندارید، متولدین اردیبهشت دارید مخصوصا جوانان محصل ودانشجو در این مورد تفکر بیشتری خواهند کرد. متولدین خرداد الاطلاع مسئله فال شما . جستجو است، دقت و متولدین آبان نقش عمده ای دارد تلاش شما متوجه توجه شما را به ایمنی خودتان در برابر روزهای سه شنبه و پنجشنبه مراقب سلامتی خود باشید، بعضی متولدین اردیبهشت در معرض خطر تغییرات آب وهوا يا حوادث اجتماعي وعبور ومرور از خیابان یا سفر در مناطق کوهستانی بیماری سرما خوردگی قرار دارند این هفته فرصتی پیدا می کنید تا بکارهای گذشته وعقب جلب میکنیم اگر چه شما اصولا آدمی متفکر جستجو در سرنوشت و کار و حرفه و تحصیل هستید اما زیاده خواه هم هستید ودلتان میخواهد مانده بپردازید نقشه های تازه ای برای آینده خود بهترین موقعیت ها را بخود اختصاص دهید در این حساسیت فوق العاده ای که از یکماه پیش در سر و صورت دادن بکارها و یا جبران عقب زمینه توصیه میکنیم که دچار زیاده روی نشوید تمام زمینه های زندگی بشما دست داده همچنان در ماندگیها خواهد بود، اگر مدیر کارخانه ای هستید چون بسود شما نمیشود، جوانان متولد مرداد بیشتر یا موسسه ای را اداره می کنید برای جبران کم روحیه شما باقی است و گاهی از تصمیم گیری بتحصیل خود در این هفته خواهند اندیشید وسعی شانه خالی می کنید زیرا با کنجکاوی میخواهید کاریهای گذشته تلاشهای چند برابری لازم دارید، میکنند راهی برای جبران عقب ماندگیها پیدا کنند بدانید پایان کار مشکل فعلی زندگی شمار به بزرگترین غمخوار شما در درجه اول همسر یا در اجتماعات یا میهمانی ها آشنای تازه ای با خواهد شد، در این مورد بهتر است شجاعانه محبوب و بعد مادر است، که در انجام کارها بگیرید، مخصوصا در مسائل اجتماعی، احتمال زیاد در سر راه شما قرار میگیرد. یاریتان خواهند داد، دوشنبه و چهارشنبه بهترین روزهای هفته شماست. حرفه ای و تحصیلی، اگر میخواهید تغییر حرفه بدهید موقع آن نزدیک شده است، در زمینه امور تحصیلی مقدار زیادی کارها را رها کرده و تلاشی نکرده اید، بهتر است بجنبید در امور خانوادگی به افراد خانواده اگر کم توجه بوده اید فورا دوستیهای آنان را بدست آورید چون نیازمند توجه شما متولدین اسفند ج IN بنیانگزار موسسه اطلاعات: عباس مسعودی امروز متولدین امرداد از گروه انتشارات اطلاعات تلفن مستقیم ۳۱۱۲۰۵ متولدین شهریور شما متولدین خرداد در انطباق با اوضاع واحوال محیط بسیار سریع و باهوش هستید میتوانید بسرعت توجه اطرافیان را جلب کنید وباکمک گرفتن از استعداد وحافظه قوی خود متولدین آذر جبران گذشتهها بكنيد، بعضی از متولدین خرداد حساسیت روحی شما باعث خواهد شد که ممکنست دچار حالات عصبی بشوند که همیشه بیشتر بمسائل اجتماعی فکر کنید و بخصوص در این حالت در متولدین خرداد پنهان است، باید آنرا انتقاد زیاده روی خواهید کرد و اینهمه ناشی از در فال شما هیجان و امید نقش اساسی دارد، با سرکوب کنند، در امور خانوادگی از قبول انتقاد گر متولدین شهریور ماه است که روح هیجان زیاد به آینده فکر می کنید، نقشه ها و برنامه کمتر باوقایع معمولی راضی خواهند شد بلکه مسئولیت زیاد گریزان هستید اما حالا زمانی است یکی از مهمترین مسائلی که در این هفته هایتان بیشتر برای آینده خواهد بود تا امروز، بیشتر عیبها را میبینند در امور کسب وكالا احساس گرمی فوق العاده ای می کنید و چیزی که باید بیشتر مسئولیت قبول کنید، از وارد شدن که ذهن حساس شما را بخود مشغول خواهد کرد مسائل شاید هنوز هم برایتان ناشناخته است قلب شما را | اجتماعی و زندگی مردم است از اینکه در اطراف وحرفه هفته ای پراز تفکر، دلهره، یا تلاشهای تازه در هر منازعه ای مخصوصا خانوادگی بپرهیزید. فقیر و محل کار یا سکونت شما افراد در همچیفشارد، یک دیدار در روح حساس شما اثر خواهید داشت چون هدفتان اینست که به کارهای از هم پاشیده سر وصورت بدهید، نگرانی مالی فوق العاده ای خواهد گذاشت، در باره کارها و درمانده ای زندگی می کنند بشدت آزرده میشوید اگر دارید بزودی برطرف میشود. در روابط با برنامه هایتان احساس امنیت فکری نمیکنید، اما و در صدد انجام کارهای خیر بر می انید، در زمینه همسر یا محبوب خود چندان بعلت گرفتاریهای بتدریج این نگرانی از بین میرود، در یک روابط با میهمانی شرکت میکنید و آشنایان تازه ای پیدا خواهید کرد که روی ذهن و فکر شما اثر گذارد. زیاد اجتماعی موفق نیستید. یا محبوب خود حساسیت فوق العاده ای که دارید ممکنست سبب قهر و کدورت شود بهتر است ملایمتر باشید و با صداقت هر چه در دل دارید بیان کنید، در اواخر هفته کادر یا هدیه ای دریافت می کنید، رویهمرفته قلب پاک شما بیشتر متوجه زندگی و کمک بمردم است. متولدین آبان صاحب امتیاز: جعفر صاعدی سردبیر مجله جوانان: ر. اعتمادی معاون فنی ومیزانپاژ محمد حسین محبوبی از این دوشنبه تا دوشنبه هفته آینده متولدین دی عکسها: مصطفی کاویانی یونس علیشیری جنبه های دوگانه شخصیت شما در این هفته در جنگ و – خواهد بود، گاهی بسیار مهربان و حساس و زمانی بسیار خشن و خودخواه خواهید بود، این حالت در زمینه مسائل فکری هم وجود دارد گاهی نسبت باجتماع بدبین و زمانی خوش بین و سرشار از امید به آینده میشوید در مسائل خانوادگی هم همینطور و نباید میدان به حالت تند خود بدهید که اختلاف نظر پیدا می کنید و کار بمشاجره خواهد کشید، اگر تحصیل می کنید مراقب امور عقب افتاده درسی خود باشید و از سوی یکی از معلمین مورد حمایت قرار میگیرید. متولدین بهمن نشانی: تهران خیابان خیام ساختمان اطلاعات مجله جوانان چاپ «ایرانچاپ» تلفن ۳۲۸۱ تلفنهای هیئت تحریریه: ۳۲۸۳۰۱ دکتر محمد مصدق ۳۱۱۲۰۵ تلفن روابط عمومی و هایی باکس: ۳۲۸۲۰۳
Super سوپر کولا … سرشارازلذت و هیجان 35944
یاد بود قربانیان خشونت ومصیبت بارسینما رکس آبادان شرکت می کنند رکس شهیدراه آزادی ملت هستند خانواده ام را در فاجعه سینما رکس از دست داده ام، برادر جوانی که منتظر اخذ و هدیه ناچیزم به بنای یاد بود ۵۰۰ ریال است ست داد و مردم نباید بسپارند. خوانندگان عزیز ما از طرح کافی نیست و ما انتظار داریم این کمک های خود را بحساب شماره ۹۹۹ بانک پارس شعبه اطلاعات کمک ها همچنان حتی ۵۰ ریال نیان این فاجعه را بنای یادبود اطلاع دارند، کمک های اند بفراموشی ارزنده ای تاکنون انجام شده اما این ادامه داشته باشد. واریز فرمائید و فتوکپی قبض رسید آنرا برای اطلاع مابفرستید. همه هفته لیست کمک دهندگان چاپ میشود و اگر شما کمکی کرده اید و تاکنون اسمتان چاپ نشده بلافاصله بما اطلاع دهید. برای هرنوع کسب اطلاع بیشتر با تلفن ۳۲۸۲۰۳ مذاکره فرمائید. انعکاس عظیم رپرتاژ مجله جوانان در باره اعمال ارتشبد نصیری شاید اهالی با دیدن آنها خانه و کاشانه خود را ول کرده و فرار را بر قرار ترجیح دهند ولی اهالی غیور نه تنها از شیر های درنده (نصیری – آتابای) نه ترسیده اند بلکه با آنان بمبارزه برخاسته و سه جوان * نامه دانش آموز ۱۷ ساله دوشیزه سیمین حسب الهی از اهواز، ر.اعتمادی: …لام عرض میکنم. امیدوارم حالتان گزارش مجله جوانان در باره گزارش را چاپ کرد وروزنامه | خوب باشد و مثل همیشه در کارهایتان حمله ارتشبد نصیری وآتابای با «مهرایران» نیز تحت عنوان «این | موفق باشید. من سيمين حبيب الهی انعکاس عظیمی همراه بود اشرف مخلوقات» به این رپرتاز دانش آموز کلاس سوم نظری رشته روزنامه اطلاعات متن این اشاره ای داشت که عین آن را نقل | فیزیک (ریاضی) یکی از خوانندگان میکنیم. ثابت مجله خوب شما هستم. چیزیکه باعث شد من این نامه را بنویسم دو موضوع است. اول اینکه پیش خودم فکر کردم حالا که مقدورم نیست که یکی از خانواده های بی سرپرست فاجعه آبادان را از نظری مالی و معنوی تامین نمایم لااقل میتوانم پول توجیبی یک هفته ام این اشرف مخلوقات اسامي كمك کنندگان به بنای یادبود دوهفته قبل داقه تفکر در باره کار های کرده و زبان بسته را کشته و بدین ترتیب | را جمع کنم و با فرستادن آن منهم مانند باربابان از خدا بی خبر آنها هشدار داده اند | دیگر هموطنان عزیز سهمی در ایجاد بنای نکرده این اشرف مخلوقات هر چه وسعت میگیرد انسان بیشتر دچار حیرت توام با که از این طرف راهی نیست. یادبود این قربانیان داشته باشم. موضوع تاثر میشود که چگونه بعضی از این حالا شما را بخدا انصاف دهید آن | دوم پیشنهادی است که امیدوارم مورد شیر های درنده اشرف تر و اعلاتر از آن | قبول شما و همکارانتان در مجله جوانان اشرف مخلوقاتها تا این حد بی شرم و بی حیا و خالی و تهی از وجدان انسانی و در انسان (که لابد خود را اشرف | قرار گیرد و با چاپ آن تمام مردم چه پیر مکارم اخلاقی بوده اند که در راه کسب مخلوقات می دانند) نبوده اند. قضاوت در | چه جوان و چه زن و چه مرد، چه فقیر و از اعتصاب مجله جوانان چند ملیون در هم و دینار بیشتر بچه کار این باره با خوانندگان عزیز است. چه ثروتمند از آن استقبال کنند. پیشنهادم اینستکه در تمام دبستانها، مدارس ها و ترتیبات خلاف اخلاق و وجدان بشری دست زده اند في المثل موج نوشته و رپرتاژ مصور مجله هفتگی جوانان (اطلاعات) در تن از این (اشرف مخلوقات) که برای خود خیلی فیس و افاده قاتل بوده اند برای غصب ملک و مزرعه عده ای از روستائیان بی پناه در (ده ترکمن) بانواع اعمال خلاف قانون و زور و ستم متوسل و آخر سر هم بمنظور بیرون راندن ساکنان ده و ایجاد رعب و وحشت در میان آنان سه شیر درنده را توی ده ول کرده اند که در یک نامه صمیمی که یک اسکناس بیست تومانی هم داخل آن بود نوشته است: حضور محترم جناب آقای شماره تلفن مستقی راهنمایی، دبیرستانها، دانشگاهها و کلیه ادارات و سازمانهای دولتی و خصوصی در تهران و شهرستانها همانطور که صندوقی برای پیشنهادات وجود دارد صندوقی نیز بخاطر حمایت از طرح بنای یاد بود قربانیان فاجعه سینما رکس آبادان بمدت یک هفته گذاشته شود تا همه خیر اندیشان از پنج ریال تا هر مبلغ که مقدورشان هست در این صندوق بریزند و بعد از یکهفته موجودی صندوق را بحساب شماره ۹۹۹ بانک پارس شعبه محمد زهتاب دبیر فدراسیون و رئیس امور بین الملل ۲۰۰۰ ریال اطلاعات در تهران واریز نمایند. موسسه محمود نبی زاده نایب رئیس فدراسیون مطمئنا بدین ترتیب تمام پول مورد نیاز ۴۰۰۰ ریال انان ۳۱۱۲۰۵ از تمام تروتمندان ایرانی خواستارم که ناصر انقطاع نایب رئیس فدراسیون بقیه در صفحه ۵۴ ۴۰۰۰ ریال * کمک کنندگان این هفته: جواد كلهر رئیس فدراسیون ۱۰۰۰۰ فدراسیون ۲۰۰۰ ریال ریال رتضی پور فرزیب نایب رئيس فتحعلی مقدسیان دبیر هیات تهران ۲۵۰۰ ريال شاپور ظلی رئیس امور مسابقات ۲/۵۰۰ ریال منوچهر برومند مربی تیم ملی ۲۰۰۰ . بقیه در صفحه ۵۴ * جوانان صفحه ۷ * سال ۱۲۰۱
یادداشتها و خبرهای پراکنده از گوشه و کنار در آخرین ضیافتی که هوید پس از بازداشت غارتگران هنرمندان کارشان کسادو روانه آمریکا شدند ـ پوسترهای رهبران ملی و مذهبی آنکه نشان دهند گلوله چگونه بدرون فلز فروهرفته آن محل را با فلش مشخص کرده و زیرش نوشته اند محل تیر» ضمنا و ترانههای انقلابی جای پوسترها و ترانههای قدیمی را گرفته است ـ در وانفسای نفت و درصف نفت چه تاتر شهر بازار گرم رادیوهای خارجی ـ شلیک بسوی پنجره ادارات و بهشت زهرا محل اجتماعات و خبرها – مشاغل تازه در روزهای تظاهرات و اعتصابات رقاصه که بیشتر ناشی از خشم مردم نسبت به حوادث و وقایعی اتفاق افتاد ـ جای گلوله در ساختمان عملیات آن سازمان بود و میگویند یکی از این خانه ها اشتباها به آتش کشیده شده یا متعلق به کارمندان دفتری بوده و – تهران چند خانه متعلق به کارکنان ساواک نیز به آتش کشیده شد 4000 در این مورد بهتر است مردم کار جلادان واقعی ساواک را به محاکم انقلابی واگذارند *بازار گرم رادیوهای خارجی * در این روزها رادیوهای خارجی بازار گرمی دارند در این میان شنوندگان رادیو بی بی سی بیش از سایر فرستنده هاست صرف تجزیه تحلیل رویدادها و اخبار . مدت زیادی از وقت خود را هنرنمایی مشغول بودند که لباس هایشان روز ایران می کند. بعد از رادیو مزبور بازار رادیو کلن و سپس رادیو مسکو بسیار اندک و بعنوان ساقی مجلس پذیراتی می نمودند و ظاهرا یکی از گرم است. ستارگان سینما هم در این بزم تاکنون چندین بار اخبار رادیو بی بی سی آسمانخراش کا ـ اس ـ پ حضور داشته از طرف صدای ایران تکذیب شده ولی * هول دادن نکته جالب آنکه رادیو بی بی سی بدون * مشاهدة خود را در خیابا روزهای کمبود بنز است. * مهاجرت هنرمندانی بزمی اشاره بتكذيب های صدای ایران همچنان * بدنبال مهاجرت هنرمندان ایرانی بدادن خبرهای خود مشغول است. به آمریکا و اروپا طی ۸ سال گذشته، * شلیک بسوی پنجره ادارات کسانی بودند که ناگهان در چند ماه اخیر بیش از ۹۰ در * از نکات دیدنی و جالب خود را مصرف کر صد از هنرمندان بزمی نیز بار سفر بسته و خیابانهایی که در آنها تظاهرات صورت خیابان میمانند نو به دیار فرنگ رفتند. گیرد مشاهده کارکنان ادارات و مجبور میشوند بیت این هنرمندان را بیشتر ستارگان آواز شرکتهای واقع در آن خیابان میباشد که با سينما تشکیل میدهند که بقولی با ریختن کاغذ و ماژیک از پنجره اتومبیل خود را هول * سعید راد کشته بازداشت هژبر یزدانی و خرم و یاسینی و بتظاهر کنندگان کمک می کنند تا شعار * حکایت از مطالب دلخواه خود را روی راد در اثر درگیری انچنانی و بریز و بپاش های خاص بودند نویسند و بهمین دلیل بارها مورد شلیک است. در یک تما غیره که برگزار کننده ضیافت های ها دیگر امیدی برای آنها نمانده است و تهدید سربازان قرار گرفته اند. ناگفته نماند که چند نفری هم بظاهر * محل اجتماعات و خبرها گفت خوشبختانه ز درگیری نداشته ام. * تغيير في * اینروزها لا برای تحصیل و فراگیری فن آرایش و * بهشت زهرا رامیتوان تنها محل زیبایی به سفر رفتند و دوسه نفری هم اجتماعات مردم و آگاهی برتازه ترین خبرها تاكنون بحساب آورد، بهشت زهرا چهره داده است نوار معروف رادیو – – مردمی چون گیتا برای ازدواج! ظریفی می گفت خدا کند ستارگان خصوصاً روزهایی که جنازه شهیدی دانشجویان با همت و خوب مملکت | می گرفتند و در این میان کیمیائی بعنوان بزم هویدانی تخم مرغی که بعضی کسبه بی انصاف | سخنگو مرتب جواب میداد بحث ها چنان * «هویدا» نخست وزیر اسبق که کیلوئی ۱۸ تومان میفروشند به قیمت | بالا گرفت که کم کم کیمائی و گیتی در اینروزها در بازداشت و در انتظار یازده تومان در اختیار مردم میگذاشتند. – گوشه ای ایستاده و مدتها بحث را ادامه دادند و آنگاه به راه پیمایی خود ادامه دادند. نکته جالب اینکه در یکی از لیست * در تظاهرات روزهای تاسوعا و هایی که بعنوان هنرمندان منتسب به عاشورا، گروهی از هنرمندان معروف نیز در میان مردم بودند از جمله مسعود وطنی مهاجر سراز کافه های زیرزمین و بخاک سپرده میشود دیدنی است و در بسر می برد درست دو روز قبل فیلم های آنچنانی در نیاورند و اقلا بعنوان آنهنگام است که میتوان اوج احساسات از بازداشت، در اپارتمان خود ضیافت خصوصی و بسیار عجیبی برگزار نمود. فروشنده در بوتیک ها سرگرم شوند همان مردم را مشاهده کرد محاکمه * مشاغل تازه «هویدا» که در طول صدارت و بعد کاری که سالهالاپیش ستارگانی چون «لی لی» پیشه نمودند. * در بحبوبه کمبود نفت و بنزین * محل تیر در تاتر شهر و آتش سوزی شغل های تازه ای رونق گرفته و مردم را درباره باوسائل سنتی آشتی داده است. در خانه های ساواکی سوسن، پرویز حسہ بندری اختصاص یا ترانه ها، گاه ترانه میخورد منجمله ترانه آبادان، قزوین، مشهد، آزادی از پوستر های – لاله زار خبری نیست – به چندتن از روحانیو طبیعت، پرندگان، بچه «ساواک» منتشر شده نام گیتی هم بمیان از صدارت دوستان و هم پیاله های کیمائی و گیتی، نلی فرزین و گروهی آمده که سخت موجب ناراحتی «گیتی» شده است و البته خوانندگان عزیز میدانند که بسیاری از لیست ها هنوز مورد تائید پیمایی با بسته های میوه از مردم خسته و مقامات برجسته ملی و مذهبی قرار گرسنه پذیرایی میکردند. گروهی که آنها را می شناختند بیاد سئوالات گوناگون نگرفته است. * جوانان * صفحه 4 * سال ۱۲۰۱ دیگر ضمن شرکت در تظاهرات و راه خاصی داشت در این ضیافت نیز همه را گرد آورد و سرگارسن یکی از هتل های معروف را با انواع اطعمه و اشربه فرا خواند در این ضیافت چون همیشه، بنابخواست هویدا، دو رقاصه عربی به * در خیابان شاهرضا روی نرده فروش چراغ، شمع و منبع نفت اینروزها فلزی اطراف تئاتر شهر سوراخ عمیقی بازار داغی دارد و در خیابانها میتوان ایجاد شده که حکایت از تیراندازی های فروشندگان این کالاها را برفور مشاهده ممتد در آن خیابان را دارد. عابرین برای کرد. 2 . صف نفت
هویداقبل ازدستگیری داد صفهاسنگ تمام گذاشتند! له چگونه بدرون فلز را با فلش مشخص ه اند محل تیر» چند خانه متعلق به به آتش کشیده شد خشم . بود و میگویند یکی تباها به آتش کشیده مندان دفتری بوده و ست مردم کار جلادان محاکم انقلابی ادیوهای خارجی رها رادیوهای خارجی ر این میان شنوندگان یش از سایر فرستنده س از وقت خود را رویدادها و اخبار بعد از رادیو مزبور – صف نفت محل حوادث و وقایع گوناگون سپس رادیو مسکو خبار رادیو بی بی سی ران تکذیب شده ولی * هول دادن اتومبیلها ی بی سی بدون مشغول سوی پنجره ادارات ر زیبایی از پیشوایان بزرگ اسلام یافته مردم را که ساعتها در انتظار تحویل * مشاهده مردمیکه اتومبیلهای است. سوخت بسر میبردند عصبانی کرده و به تهران و بعضی شهرهای بزرگ، درون «این است شعارملی، خدا، قرآن، صدای ایران همچنان خود را در خیابانها هول میدادند در کوچه ما که بیش از ۶ سینما را در جان هم میانداخت که البته تعدادی نیز در چند کامیون بشکه های نفت به مردم ارائه خمینی» و شعار دیگر این بود: روزهای کمبود بنزین دیدنی بود. این ها خود جای داده است خلوت و بی سرو صدا این ماجراها مجروح شدند واز ضاربین میکردند این گروه برای ارائه نفت پولی «برادرارتشی چرا برادر کشی» کسانی بودند که تا آخرین قطره بنزین است کافه هایش تعطیل و سینماهایش شکایتی تسلیم کلانتریها نمودند وخود نمیگیرند و تنها اصرار دارند افرادی که «ارتش برادر ماست، خمينـ ت دیدنی و جالب خود را مصرف کرده و بفکر اینکه در انتظار پایان اعتصابات است. برای معاینه و گرفتن طول درمان به رهبرماست» انها تظاهرات صورت خیابان میمانند نبودند و در نتیجه گاه در حقیقت اگر تهران اعتصاب را پزشکی قانونی اعزام شدند. * همت جوانان کارکنان ادارات و مجبور میشوند بیش از چهار کیلومتر بشکند تنها خیابانی که سینماها و کافه پرونده های این عده در کلانتریها در اعتصابـات اخیر، رفتگران ان خیابان میباشد که با اتومبیل خود را هول بدهند. هایش بازخواهد شد همانا لاله زار است. و پزشکی قانونی در جریان است. البته در مقابل این گروه، دسته دیگری هم شهرداری تهران هم دست به اعتصاب ماژیک از پنجره ها * سعید راد کشته نشد؛ بعضی از کسانیکه در این صفهای هستند که بنزین را لیتری ده تا ۱۵ تومان ردند و از بردن زباله های خانه ها * حکایت از این داشت که سعید مک می کند تا شعار راد در اثر درگیری با ساواک کشته شده مراه خود را روی آن است. در یک تماس تلفنی سعید راد لیل بارها مورد شلیک قرار گرفته اند. تماعات و خبرها طویل کارشان به مشاجره کشید، همانجا به فروش میرسانند و دراین وانفسای بی . خودداری کردند، وزباله ها سطح شهر را دعوا را فیصله دادند وقال قضیه را بنزین جیب خودرا پر می کنند که فراگرفت انبوه زباله ها درخانه ها و محله در حقیقت فاصله انسانیت و انسانها را می ها مدتها بماند. اما باوجود اعتصاب رفتگران، جوانان چند محله تهران با اتحاد کندند. انتظار نفت می ایستادند بعضی از و همفکری یکدیگر یک کامیون و را رامیتوان تنها محل آگاهی برتازه ترین ساب آورد بهشت زهرا که جنازه شهیدی گفت خوشبختانه زنده ام و با کسی هم نداشت با دگرگون شدن اوضاع در آینده اما جدا از مردمی که در صفها به توان در اینروزها بخوبی دید. بگوش مردم خواهد رسید. درگیری نداشته ام. طبع شعر مردم معمولا ترانه ها باید به کمیسیون * تغییر قیافه لاله زار خانواده ها هم از کرسی وهیزم برای تولید در حوادث اخیر و موج بحران سیاسی تعدادی بیل تهیه کردند و زباله خانه ها و * اینروزها لاله زار بکلی تغییر مخصوص میرفت واین کمیسیون گرمای مورد نیاز خود استفاده کردند و از چهره داده است نوارهای آواز خوانندگان کوچکترین کلمه ای که بقول خودشان که در کشورمان پدید آمده هر روز شعار کوچه های محله خودشان را به خارج هدر دادن وقتشان در صفهای نفت تازه ای که در قالب شعر است شنیده و یا از شهر بردند هفته قبل هم خبری داشتیم معروف رادیو – تنها به چند خواننده «بودار» بود حذف کرده و کلمه مبتذل یابی خودداری کردند. یعنی برانیکه چند دانشجوی جوان تخم بر وخاصیتی را بجای آن میگذاشتند که مردمی چون گیتا، پساری، آغا۔ سود دیدنی است و در سوسن، پرویز خسروی و گروه های ترانه را بکلی از رونق میانداخت. بندری اختصاص یافته و در میان این اینکه روی دیوارها نوشته می شود میتوان اوج احساسات صف نفت ترانه ها، گاه ترانه انقلابی هم بگوش در مدتی که کارکنان صنعت نفت در میخورد منجمله ترانه هایی درباره فاجعه در صف نوبت نفت غیر از مشاجره – سرودن این شعارها در قالب شعرنشان مرغ را که یکی از مواد کمیاب بود حوادث دلگرم کننده ای که همبستگی بقیمت یازده تومان در اختیار مردم می میدهد که مردم حتی در بحرانی ترین گذاشتند را نشان میداد اتفاق میافتد – مردم شرایط هم طبع شعرشان را ازدست نفت که واقعا ارزش طلا را پیدا کرده بود نداده اند. در بین این شعارها چند شعار این علاقه جوانان برقراری در رفاه حال اعتصاب بودند ومواد سوختی خیلی بهم قرض میدادند، گاهی صف های نفت هستند که بیش از دیگر شعارها شنیده عموم نشان میدهد که اگر بجای پرکردن آبادان، قزوین، مشهد، و خلاصه شهدا راه مشکل بدست میآمد در صفهای نفت به صف تظاهرات تبدیل میشد، کینه ها به آزادی اینروزها می شوند که اکثرا یک « تم» مذهبی، زندانهای سیاسی از آنها درامور مختلف دوستی تبدیل میشد، حتی پایه های سیاسی دارند از معروفترین این شعارها مملکتی استفاده کنند، هم موجب تقویت آشنائی وازدواجهای فراوان در صف های میتوان چند نمونه زیرا مثال زدن روحیه جوانها می شود و هم اینکه امور به چندتن از روحانیون برجسته و مناظر کالاها را پوفور مشاهده همچنین روزهای بی نفتی، گروهی قرآن.» طبیعت، پرندگان، بچه ها و تمثال های شعبات نفت فروشی و پمپ بنزینها گاهی از مردم مسلمان چیز، از گوشه و کنار و بنزین حوادث جالبی اتفاق میافتد که از پوستر های بزرگ هنرمندان در لحظه ای سبب شادی و گاهی سبب اندوه میگردید. صفهای طویل مردم در مقابـل لاله زار خبری نیست پوستر ها اختصاص خیابانها میتوان نفت گذاشته شد. خیانت است به «سکوت هرم مملکتی سریعتر و بهتر رفت. خواهد جوانان * صفحه ۹ * سال ۱۲۰۱ شاغل تازه کمبود نفت و بنزین رونق گرفته و مردم را ستی آشتی داده است. * ترانه های تازه ویی سانسور * بسیاری از ترانه های ساخته شده توسط خوانندگان که اجازه پخش – یکی از خانه های افراد منتسب به ساواک که بوسیله مردم ویران شده است * واقعا به این مواد سوختن احتیاج دارند مراجعه کنند و به هرنفر ۲۰ لیتر عرصه میشود
ج IEE امروز از گروه نشریات اطلاعات دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۵۷ شماره ۶۲۵ سال ۱۲۰۱ بها ۵۰ ریال مجله جوانان برای آگاهی نسل امروز از اقدامات دکتر مصدق پرشورترین چهره انقلاب ایران و حوادث پشت پرده آنروز سلسله مقالاتی بقلم دانشجوی دیروز از این هموطنان شماره منتشر می کند که مطالعه آنرا به طنان عزیز مخصوصا جوانان وصیه میکنیم عمرم قلیچ خانی فوتبالیست مشهور اعلام کرد که به ایران بازمیگردد بار در ایران کامران است که در امور را امار زندگی پروین حجازی و دهها نفر دیگر براثر اعلامیههای مجعول بخطر افتاده است آغاز سرگذشت شهدای وقایع اخیر در مجله جوانان الہلے هشــدار به مردم درباره يك رپرتاژوعکسهای تازه و گفتگو با اعلامیه های بدون امضاء بابك«تختی» در همین هفته انعکاس عظیم رپرتاژ مستند مجله جوانان درباره اعمال ارتشبد نصیری
بقلم دانشجوی دیروز دکترمصدق پرشورترین چهره انقلاب ایران و حوادث پشت پرده آنرو ن ه ها * مصدق وقتی در مجلس با چهره مخالف وتوطئه گر روبرو شد به خیابان آمد و بر دوش مردم | مجله قرار گرفت و گفت : هرجا ملت است آنجا مجلس است … مثل یک صاعقه، تند و ستیزه گر آن مشروطیت تا آن روز برای مردم کوچه می کند چیست؟ روز مردم چهره دیگری گرفتند، در میدان ، بهارستان اینجا همه چیز در قلب مردم مثل بازار ناشناس بود، تنها خلاصه میشد در سر آتش مقدسی فروزان شد، یک چهره در آهنی بزرگی که «عدل مظفر، بالایش برجسته انقلابی، بعد از انقلاب مشروطیت برای مردمی که سالها منتظر بودند تا ببینند مشروطیتی را که اجدادشان هزاران کشته قرار داشت و یک مجسمه فرشته آزادی توی باغش دیو استبداد را زیر نیزه بلندش انداخته بود و دیگر هیچ، گاهی در این و طراح گوشهد 9 جنگ نور و تاریکی و حق و باطل همیشه ادامه دارد بر هر مسلمان مومن بویژه شیعه اثنی عشری است که با تمام قدرت در این ستیز عظیم، در کنار سپاه حق و عدالت بماند و علیه ظلم و فساد و ستمگری و زور گونی بجنگد. مجلس جرقه هایی نبود که مردم را که روز چهارم مه سالروز ان روز، روت دکتر جمعه بیستم صفر و بیست و نهم دیماه جاری، اربعین حسینی است و باین مناسبت، از طرف جامعه روحانیت تهران اعلامیه ای در روزنامه های عصر روز سه شنبه هفته قبل منتشر شده که در آن اعلام گردیده است که روز اربعین، مراسم راه پیمایی بر پا خواهد شد. اربعین، چهلمین روز شهادت جانگداز حضرت امام حسین بن علی علیه السلام سومین پیشوای ماشیعیان و یارانش بدست سفاک خودکامه يزيد بن معاویه و یاران خون آشام او: حرمله، حسین خولی، ابن سعد، شمر و…. است و چون باتوجه به روایت حضرت اربعین سیصدو سی بود تا گزارش مبار را با استعمار انت توطئه های سیاه عوامل داخلی انگل (ع) امام صادق علیه السلام ششمین پیشوای شیعیان، هر روز عاشورا بود تا از پشت آمده ایران بگوید که – وسبع حاضر نیست ایران احترام بگذا استعماری خود بردا *
با چهره و شد به ن مردم هرجا س است مه دارد بر هر مسلمان قدرت در این ستیز علیه ظلم و فساد و ANAS مصدق نخست وزیر بود، مصدق در مجله جوانان برای آگاهی نسل امروز از اقدامات گذشته میان مردم بود، صدایش اوج گرفت: «هرجا ملت است آنجا مجلس است». و طراحی سیمای رهبران انقلاب ملی ایران از این شماره من به میان شما آمده ام تا با شما که صاحب اصلی مملکت هستید صحبت کنم گوشههای هیجان انگیزی از وقایع ۲۵ سال قبل رامنتشر زیرا مجلس حقیقی اینجاست که شما ت چیست؟ هستید، هر جا ملت هست آنجا مجلس است. ز برای مردم کوچه می کند باشد که نسل جوان امروز از تلاشهای قهرمانان بعضی از نمایندگان چنین · و تصور کرده ها اند که اگر تابع امیال سیاست خارجی عدل مظفر، بالایش برجسته مبارزات سیاسی خود آگاه ترشود مجسمه فرشته آزادی داد را زیر نیزه بلندش گاهی در این نبود که مردم را گرم کند. ، حسینی است و باین روز چهارم مهر با مردم صحبت میکنم، آنجا مجلس است، که تنها به فکر حفظ منافع استعماری بود و هر جا مردم هستند. میه ای در روزنامه دران اعلام آن روز، روز چهارم مهرماه هزار و سیصدو سی دکتر مصدق به مجلس آمده نمیخواست دکتر مصدق اربابش را به و از جا برخاست عصایش را در دست شلاق ببندد از حضور در جلسه امتناع کرد، مجلس اکثریت پیدا نکرد، من آن روز یک فشرد با قدمهایی که میلرزید اما استوار بود این هنگام دکتر مصدق صورتی را به از در مجلس خارج شد در خیابان جلوی ی برپا خواهد شد. دانشجو بودم، در صف تماشاچیان تالار بشوند ملت ایران دست از حق مشروع خود بزور خواهد کشید ولی نمیدانند که ملت ایران خوب فهمیده است که با تشکیل یک هیئت حاکمه ای که مربوط به ملت نیست از حق مشروع خود صرفنظر نمیکند فریادها در هم ریخت: (صحیح صحیح است). مردم ارائه داد و گفت: هموطنان عزیز من، چهل سال است که جلسه علنی نشسته بودم، حکومت سنگینی مجلس، ناگهان موج جمعیت براو جوشید، بود تا گزارش مبارزاتش را و برخوردهایش حضرت امام حسین بر تالار حکمفرما بود، یک سکوت پراز را با استعمار انگلستان بدهد و پرده از کمپانی غاصب غارتگر نفت جنوب به ما از رانندگان تاکسیها، دستفروشها، مغازه داران، آدمهای مختلف، دانشجو، دانش آموز، نفرین بنظرم میامد شهدای مشروطیت براین سر سپردگان بیگانه نفرین می عوامل داخلی انگلستان جریان داشت بردارد، کنند، یک میلیون لیره داده است و خود صدها برابر این روحانیون مدرسه سپهسالار، آنوقت یکی از برده است. مغازه داران چار پایه ای را آورد و مصدق ساعت از اعلام «جلسه رسمی آمده بود تا از پشت تریبون مجلس به ملت است» گذشت اما آنها نیامدند. ایران بگوید که استعمار خشن و درنده هموطنان، ما حاضر شدیم برای اینکه به بالای چار پایه ایستاد، چند لحظه به اینسو و آنسو نگریست و آنوقت صدایش اوج ناگهان دکتر مصدق نگاهش را مثل صلح بین المللی خللی نرسد از متخصصین وسبع حاضر نیست تا به حقوق حقه ملت ایران احترام بگذارد و دست از مطامع خشمگین به سراسر تالار گرفت: عقابی پیر و استعماری خود بردارد، اما آن روز مجلسی درخت و زیر لب زمزمه کرد: ای مردم! ن و یارانش بدست ن اشام او: حرمله، توطئه های سیاه استعماری که به دست روی این صورت رسمی فقط صدو ده ه به روایت حضرت یان، هر روز عاشورا ساعت، ض کربلا) است و مجلس جرقه هایی درخشیده بود اما اتشی است…. بقیه در صفحه ۵۸ * جوانان * صفحه ۱۱ * سال ۱۲۰۱
سرویس حوادث فوق العاده مجله جوانان پرده از حوادث شوم گذشته برمیدارد رازهول انگیزقتل شاهرخ دانشکده کشاورزی کرج مادر شاهرخ میگوید : یکروز وقتی شاهرخ خبر قبولی خودرا با تلفن اطلاع اددیگر برنگشت و پس از پنجاه روز عکس و تفصیلات او بعنوان سارق بانك در رونمدها منت در حالیکه او در زندان «اوین» بود شاهرخ جوان در سال اول دانشکده و پای صحبتش – شاهرخ هدایتی چهارم دانشکده ببرند. * اولین – خبرنگاران مینویسند: خانه خانم «دولت» شمیران زحمت زیاد و پرس پیدا کردیم. و جوانی در را به خودمان را معرفی از مراجعه بانها جوان که بعد نهم است با تعجب و – شما اولین که برای کشف مراجعه کرده اید مرجع ومقامی از حرفی بزنیم وی رسیدگی کند. خا اتاق مادر سالخو کرد وضمنا گفت: – مادرم خیلی در مدت این هفت ناجوانمردانه براد کارش گریه وزار اکثر اوقات تنها نشینه شاهرخ وهنوز هیچکدام ويقين نمیدانیم سنگر پیروزی خانم طائی (هدایتی) شرح دستگیری و شکنجه و قتـل ناجوانمردانه فرزندش بدست عمال سلواک را برای خبرنگار جوانان شرح میدهد. در دست تحقیق ورسیدگی است رتا سر، که اندیشه مردم نکند کتری پرک، کم از آن سرنیست بانگ خلق است همی بانگ خدای مبهم سازمان «ساواک» و پرویز ثابتی سالخورده ای است بنام «نما» طانی دادسرا امکان انتشار گزارش رسمی خوشتر از منظر آن، منظرنیست یک مادر دردمند که فرزندش * کشف راز قتل دور ارباب شکمخواره گذشت قربانی توطئه ودسیسه شده علیه آن در این محتوای شکایت مادر روشن شدن نکات دور شورا اگرت باورنیست هیچ از خلق، معظم تر نیست دیهقان، بنده فرمانبردار چه زبونی است در آن وادی شوم کارگر، برده سود آور نیست که در آن خلق، به خود، سرور نیست؟ از برای ظفر رنجبران منظر حق و عدالت نیکوست بهتر از رزم، دگر سنگر نیست در اینمورد وجود ندارد معهذا (مقام امنیتی باتهام قتل فرزندش (هدایتی) که هفته پیش تسلیم اعلام جرمی تسلیم دادگستری کرد دادستان تهران شده و رسیدگی بان خبرنگاران سرویس حوادث فوق العاده مجله جوانان با تلاش بسیار بعهده آقای اسدپور بازپرس شعبه را کشته وبعد بعنوان سارق بانک ۱۸ دادسرا محول گردیده است. با موفق شدند نشانی منزل خانم به مردم معرفی کرده است. آنکه این پرونده فعلا بطور محرمانه فماطانی (هدایتی) را پیدا کنند وما می شد که «ساواک» فرزندش جوانان * صفحه ۱۲ * سال ۱۲۰۱
هرخهدایتی دانشجوی تیراندازی بین ماموران ودزدان بانک لرج دزدان بانک در کوی کن کشته و دستگیر شدند ن اطلاع اددیگر به خانه در روزهدها منتشر شد * لولین خبرنگاران خبرنگاران ما در گزارش خود وپای صحبتش بشینند و به راز قتل شاهرخ هدایتی دانشجوی سال چهارم دانشکده کشاورزی کرج پی شاهرخ نام عانوان کی پارتی م عوام اداره ای سرویس حوادث فرق جوانان با تلاش بسیار نشانی منزل وهنوز هیچکدام ما بطور قطع هدایتی) را پیدا کنند کارت مودی کرده اند داشته اناررر رفت دانشکدمک می الماوو ۲۲۸ ست و شما نمروزی خانه خانم هدایتی در خیابان دولته شمیران قرار دارد وما با زحمت زیاد و پرس وجوی بسیار آنرا پیدا کردیم. وقتی در زدیم زن جوانی در را بروی ما گشود ما زنده است یا مرده واگر زنده است پدرش رضا هدایتی در گذشت ومرا خودمان را معرفی کردیم و هدفمان را کجاست واگر مرده است مزارش با چند دختر و پسر خردسال تنها کجاست؟ گذاشت. از آن ببعد من تمام سعی از مراجعه بانها توضیح دادیم زن * عکس پسر، تنها مونس وکوششم را صرف این کردم جوان که بعد فهمیدیم خواهر شاهرخ است با تعجب و بهت زدگی گفت: مادر فرزندان لایق وشایسته ای ببار که برای کشف حقیقت بخانه ما شما اولین خبرنگارانی هستید لحظه ای بعد، ما وارد اتاقی آورم وتحویل جامعه بدهم که نام شدیم که مادر شاهرخ تنها در ان پدر را زنده نگهدارند. با زحمت نشسته بود وعکس شاهرخ را در بسیار موفق شدم در دخترم را با مراجعه کرده اید چون تا کنون هیچ مرجع ومقامی از ما نخواسته که مقابلش گرفته بود. با سلام ما از جا تحصیلات عالی بخانه شوهر حرفی بزنیم و یا به شکایت ما بلند شد و دخترش گفت که مادر این بفرستم و پسر ارشدم را که منوچهر رسیدگی کند. خانم هدایتی ما را به آقایان از مجله جوانان آمده اند که نام دارد برای ادامه تحصیلات عالی در حالیکه میکوشید جلوی گریه آلونک؟ یکی گوشت ومرغ وماهي اتاق مادر سالخورده اش راهنمایی بعد از هفت سال حقایق مربوط به بخارج بفرستم. او در اروپا درجه اش را بگیرد ادامه داد: خود را از کشورهای اروپا و آمریکا با هواپیما وارد کند و دیگری ناز . شاهرخ پسر خوبی بود ماجرای شاهرخ را بگوش ملت ایران دکترای مهندس در راه وساختمان مادرم خیلی ناراحت است. او برسانند. پیرزن که اندکی احساس گرفته. پسر دیگرم بهروز نیز راهی بهترین پسر فامیل بود. او در بیشتر خالی نداشته باشد که بخورد در مدت این هفت سالی که از مرگ خوشحالی ورضایت خاطر بار دست اروپا شد وبدریافت درجه مهندسی ساعات بیکاریش در خانه مدام و گرسنه سر بر بالین بگذارد؟ شاهرخ داده بود با پشت دست اشکهایش را الکترونیک نایل گردید. کارش گریه وزاری بوده است. او پاک کرد وآماده گفتگو شد. وجود ندارد معهذا ناجوانمردانه برادرم میگذرد مدام * اشکی بخاطر اختلاف ووقتی میپرسیدم چرا گریه میکنی گریه میکردکه داشت مرااز غصه دق مرگ میکرد هرچه نصیحتش میگفت: * یتیم داری کردم اکثر اوقات تنها در مقابل عکس فرزندش بنست عمال کرد وضمنا گفت: نبق ورسیدگی است رتا ن نکات مهم آن در ن انتشار گزارش رسمی کتاب میخواند واشک میریخت انقدر طبقاتی – بخاطر مردم مادر، بخاطر میکردم فایده نداشت و دست آخر مادر داغدیده وقتی خواست از مادر شاهرخ اظهار داشت: شاهرخ می نشیند واشک میریزد ۶۵ سال دارم وخانه دار شاهرخ حرف بزند در قطره اشک از مردم، آخر چطور ممکن است یکنفر میگفت . من ويقين نمیدانیم که شاهرخ واقعا هستم. شاهرخ هشت ماهه بود که در گوشه چشمانش سرازیر شد واو توی قصر زندگی کند و دیگری در شاهرخ هدایتی با اصابت اسه گلوله کارت دانشجوئی شاهرخ هدایتی بشدت مجروح شد شاهرخ هدایتی یکی از دزدان بانک که در تیراندازی شده شب فت مجروح شد خرابکاران و مخفیگاه آنها 4 روزنامه ای که خبر مربوط به دستگیری شاهرخ در صفحه اول آن چاپ شده است بقیه در صفحه ۵۵ * جوانان * صفحه ۱۳ * سال ۱۲۰۱
سلسلتاژها و گزارشها دیگر کاری عظیم را پی افکند: مجله جوانان در قصه های واقعی، یکبار ای شهید! از این پس در این صفحه ، من زندگی تورا تقریر میکنم 3*3 ای شهید: به عصمت و طهارت واژه «شهادت» و تقدس نام «شهدای جوان راه حق و آزادی» این نوشته ها را آغاز میکنیم، و و در این هنگامه · تقدیرساز، قلم را در جوهری به سرخی خون جوانان شهید تا زندگی پیشگامان ناشناس سرزمین آزادی را فرو می بریم جاودانه نگاهداریم. برادر شهیدم! سوگند به واژه «شهادت» که تو شرنگ آن را چون شهد نوشیدی تا فردا برادر کوچک تر به هستی با دیده دیگر بنگرد، تا فردا بر دامن شبنم غباری ننشیند و شقایق فقط رنگ شقایق باشد، و شب دیگر سیاه نباشد ہیئے برادر جوان شهیدم! من با این قلم خون بالا، نقشی از شکوه حماسه شهادت را، مرگ رگی را، عظمت و شور حیات پر تلالو تراتقریر میکنم و زندگی کوتاه تر از گل و عظیم تر از ناقوس تاریخ ترا رنگ میزنم چه: این خون خشم است و خون مشت گره کرده تست که از قلم من میجوشد و میخروشد و بنای بیداد یکسر بر باد میرود، هر چند در اینجا در نوشتن حماسه جوشش زندگی تو در خون شهادت کلمات میگریزند، میلرزند و میریزند و حقیر و ناتوان از بیان عظمتی شگفت باز میمانند. و بحق جوش و خروش و معصومیت خون تو، خونی که بناحق در راه حق بر بستر یخ بسته خیابانهای این شهر و صدها شهر دیگر این سرزمین اسفالت ترک خورده و پیرو ولچرکین خیابانها را رنگ زد که جوهری شگفت داشت، تو پیروز شدی چرا که خونت هر قطره اش ستاره ای شد و بر تارک آسمان نشست و کلام پیروزی حق را برباطل تکرار کرد. من زندگی تراتقریر میکنم، ای شهید جوان، ای برادرم که ملتی را سرافرا زکردی و رهایی دادی از ظلمت طلسم جادویی که با فلاخن شیطان میداندار معرکه شب بود. برادرم تو بر تارک تاریخ نام رادمردی و مردانگی را با خون شریفت رقم زدی و به هستی این مرز و بوم رنگی دیگر دادی برادر شهیدم، من از این پس حماسه پرداز دلیری ها، سرگذشت عظمت جوشش خون تو و شهادت نامه شما خواهم بود. شما ای شهیدان جوان که براستی سالکان راستین راه حق بودید و می نویسم زندگی نامه کوتاه شما را و راه روشنتان را تابدان گاه که انسان بر فراز رفیع ترین قله تاریخ بر رفعت آزادی و رهانی از هر گونه سلطه شیطانی، هر گونه استبداد و خود کامگی، آزاد و آزادانه عشق بورزد و عشق و حق را در هر لمحه ای از حیات احساس کند. در این رهگذر امیدوارم که خانواده شهدا، دوستان شهدا با فرستادن سرگذشت دوستان خود با حضور در دفتر مجله و تماس با ما یاریم دهند. – . ا ه * جوانان * صفحه ۱۴ * سال ۱۲۰۱ آرایشگاه مجسمه های بارش بری در خدا مراد بیات بدر محمد علی بیات بر و سوره میخواند. «بهشت زهرا» این پایتخت که زمانی روز، حداکثر پنجس خود جای میداد این هزار نفر سوگو همچنین مردمی ر غم و اندوه عزادا باشند میپذیرد هـ ناله مادرانی است گوشگان خود نشـ فریاد خشم و خروش پدران و یا بر بر سر دست بلند میت – درود برتو – برتر برادر مجاهد! ما نویسندگاه عکاسان مجله جمعیت میگردیم دسته های دهها هزا سر داده اند و فریاد تنفر و انزجار خو بیگناهان در فض گورستان شهدای میرسیم. هر لحظ سیاهپوش سر می سنگ گور عزیز ات را بازلال اشک میت ضجه میکنند و مو امکان ندارد در آن – بشود پای صحبتش شهیدشان پرسید: چند سال دات شد؟ از او زن باقیمانده؟ چگونه نوشید؟ و… * شهید. غلام در یک گوشه که تنها بر روی گور
768 لوا «بهشت زهرا» این گورستان عظیم محمدعلی بیات بدنبال کار اینطرف و آن طرف جستجو میکرد قلبش مالامال از آرزوی خدمت بمردم بود هزار نفر سوگوار و عزادار و و سرانجام با يك گلوله در گورستان شهدا خوابید غم و اندوه عزاداران سهمی داشته پایتخت که زمانی نه چندان دور، در روز، حداکثر پنجاه تاصد نفر را در خود جای میداد اینک هر روز، دهها همچنین مردمی را که میخواهند در باشند میپذیرد. هر لحظه ضجه و میپرسیم و اینکه کجا و چگونه میدهیم و خداحافظی میکنیم و ناله مادرانی است که در عزای جگر توجه مارا جلب میکن۔۔ باو نزدیک میاندیشد که بربالین غلامرضا تا صبح نخوابیده، به اشـگهای بسراغ آرامگاه شهید دیگر لحظه میشویم و از روی سنگ قبر متوجه گوشگان خود نشسته اند، میرویم. تیرخورده، چه نام و چندسال داشته و چه میکرده؟ پیرمرد که از در حدود یک ساعت بعد، همان زن فریاد خشم و خروش مردمی است که میشویم که شهید او، غلامرضا غلامرضا، به خنده های غلامرضا، به پدران و یا برادران شهداء را فکوری نام داشته و هفده ساله بوده بازیگوشیها و شیطنت های غریب و تنها مارا در میان جمع چهره اش پیداست کمتر از آنچه که خانواده شهید دیگر پیدا میکند و چین و چروک پیشانی و صورتش نشان میدهد عمر دارد و اندوه و داغ گفتین شما کی هستین و چی جوان او را چنین شکسته و خسته میپرسد: برتر برادر مجاهد! اینـده پرسردست بلند میکنند و میگویند: و در تاریخ ۵۷/۶/۱۸ بشهادت غلامرضا، به مدرسه رفتن و درس – درود برتر پدر مجاهد؛ درود رسیده است. به آرامی کنارش می خواندن و مشق کردن غلامرضا و نشینیم و فاتحه ای نثار شهید جوان امیدهای شیرینی غلامرضا داشت… و اینهمه افسوس میخواین و این کاغذ که بمن دادین مینمایاند میگوید: ما نویسندگان، خبرنگاران و میکنیم و از زن دردمند که من خدامرادبیات هستم. اهل عکاسان مجله جوانان در میان چشمش، از بس گریسته، کاسه خون که اینک در گور سرد و خاموش چیه؟ معلوم میشود حالا اندکی حالش نهاوند و ساکن شهر ری. پسرم جمعیت میگردیم. اینجا و آنجا، شده است سوال میکنیم: جای گرفته است. می بینیم زن تنها بهبود یافته و بخاطر آورده که ما خانم ببخشید، ما خبرنگاران و غمزده، آنقدر اعصابش فرو کوفته محمد علی بیات ۲۴ ساله، مجرد و دسته های دهها هزار نفری مرثیه عزا مجله جوانان هستیم. آیا میتوانید و روحیه اش نامساعد است که قادر کاغذی بدستش داده ایم. بار دیگر راننده بود. داده اند و فریاد بی امان و توام با پیرمرد آهی میکشد و ادامه خودمان را معرفی میکنیم و درباره به بازگوئی سرنوشت جوان شهیدش تنفر و انزجار خود را از کشتن کمی با ما صحبت کنید؟ هدفمان توضیح میدهیم. این بار زن گورستان شهدای هفده شهریور چهره اش تکیده و درهم شکسته، در فرصت مناسب بخانه اش برویم و غریب و تنها با آرامش خاطر بما زن هاج و واج بما نگاه میکند. نیست. از او ادرسش را میپرسیم ت بیگناهان در فضا میپراکنند به – من پانزده سال است که همسرم را از دست داده ام و در این میرسیم. هر لحظه، خانواده های نگاهش بیرمق و سرشار از درد و پای صحبتش بنشینیم. با لحنی میگوید: سیاهپوش سر میرسد و خاکستر داغ و اندوه و لبهایش لرزان است. معصومانه و سرشار از اندوه حتما با شما تماس میگیرم، مدت، بجای گرفتن زن دیگر، از دو بچهام: همین محمد علی و پسر سنگ گور عزیز از دست رفته خود لحظه ای سکوت میکند. انگار میگوید: حتما! و سپس غریبانه بسوی خانه اش دیگرم حسین که در کلاس سوم را بازلال اشک میشوید. آنها آنقدر چیزی نشنیده مجددا سوال خودمان بخدا یادم نیست. آنقدر فکرم براه میافتد در حالیکه ما همچنان راهنمایی درس میخواند نگهداری ضجه میکنند و مویه سر میدهند که را تکرار میکنیم. فقط در یک کلمه پریشونه که نمیدونم آدرس منتظریم که خانواده شهید جوان، کردم. من در واقع هم پدر بچه ها امکان ندارد در آن حالت تاثر شدید جواب مارا میدهد: کجاست؟ میگوئیم:. بشود پای صحبتشان نشست و از شهیدشان غلامرضا فکوری، با تلفن ۳۲۸۳۴۰ و بعد از مکثی کوتاه میافزاید: گفتین شما کی هستین و چی خودمان را بدهیم شما یا شوهر و یا فرزند و یا برادرتان میتوانید با ما بودم و هم مادرشان چون انموقع محمدعلی ۹ ساله بود و حسین یکساله، شرع مقدس اسلام بمن ۔ چند سال داشت؟ کجا شهید شد؟ از او زن و فرزندی هم میخواین؟ باقیمانده؟ چگونه شربت شهادت معلوم میشود اصلا حواسش تماس بگیرید؟ سرجای خودش نیست. در دنیای زن غریب و تنها میگوید: نوشید؟ و… میکنـد. در دنیای دیگری * شهید. غلامرضا فکوری یک گوشه، زن میانسالی آرزوهای رنگین و زیبایی که به که تنها برروی گوری نشسته است پسر جوانش بسته بود. به شبهائی ۔ اگر ما آدرس و شماره تلفن با ما تماس بگیرد. * شهید محمد علی بیات در بخش شمالی مزار شهدای اجازه میداد که همسر دیگری اختیار هفده شهریور، پیرمردی لاغر اندام کنم اما من خودم فکر میکردم که توجه مارا بسوی خود میکشاند. باو اگر این بچه ها بدست زن بابا بیفتند نزدیک میشویم و سرت سلامت از مهر و محبت محروم میشوند و ما نشانی و شماره تلفن مجله را میگوئیم و بعد از خواندن فاتحه، او آدمهای پرعقده، نامهربان و احتمالا روی کاغذی مینویسیم و بدستش را بحرف میکشیم و از شهیدش بقیه در صفحه ۵۱ بله، بدهید! در * جوانان * صفحه ۱۵ * سال ۱۲۰۱
پابپای اختراعات و اکتشافات اتومبیل آرزوها!… این اتومبیل با چشمهای الکترونی میتواند راننده را از وجود خطرات و موانع در جلو و عقب آگاه کند IPGN 850P گلوبندی با امضای مشاهیر عالم عالم! در نمایشگاهی که اخیرا در امضای تعدادی از مشاهیر عالم این اتومبیل واقعا جالب توجه لندن پا شد «انجی» دختر روی آن نقش بسته بود. میباشد… موطلایی زیبای انگلیسی گلو بندی «انجی» بعنوان یک مدل و یک اتومبیل مزبور دارای دو چشم طلانی عرضه کرد که سرو وصدای مانکن ماهانه پنجهزار لیرد درجلو و دوچشم درعقب میباشد که زیادی براه انداخت. استرلینگ حقوق دریافت میدارد مجهز به دستگاه الکترونی میباشد اهمیت این گلو بند در آن بود که که این بیش از حق و حقوق مشاهیر عالم است. که بمحض رسیدن به مانعـی درحرکت و یا نزدیک شدن مانعی به آن در حرکت و توقف، راننده را آگاه میسازد این اتومبیل که «اکینجا» نامگذاری شده توسط شخصی بنام «دیوید جیتنز» در سال ۱۹۶۸ طراحی شد و با یک دستگاه الکترونیکی مجهز گردید. بدنه آن بشكل اتومبیلهای مسابقات و موتور آن از نوع شورلت است. این اتومبیل که اتـومبیل آرزوها نامگذاری شد، سه سال قبل به ثبت رسید ولی فقط یکبار در معابر عمومی آنهم برای نشان دادن حداکثر سرعتش که ۱۶۲ مایل درساعت بود، دیده شد ولی اخیرا این نوع اتومبیل با تعداد زیاد ساخته شد و هر کس پول آنرا داشته باشد میتواند مالک یک دستگاه اتومبیل آرزوها بشود. جوانان * صفحه ۱۶ * سال ۱۲۰۱ عجیب ترین دوقلوهای بهم چسبیده جهان . کسانی بودند؟ €101 KOTA BH PA WWW و حرکاتشان نیز در رقص بیک شکل عجیب ترین دوقلوهای بهم چسبیده جهان، دو برادر از اهالی سیام (تایلند بود. امروز) بودند که بعدها، دوقلوهای بهم – در یک زمان احساس گرسنگی و میکردند و غذا میخوردند و غذایشان هم چسبیده دیگر کشورها نیز معروف به دوقلوهای سیامی شدند. دوقلوهای بهم از یک نوع بود. چسبیده سیامی، در بین اینگونه دوقلوها شدید ترین وابستگی عاطفی و روحی را میل به مطالعه دارند. باهم داشتند. بعنوان مثال : هر دو عاشق رقص بودند و حالات شدند و ازدواج کردند. – در یک زمان احساس میکردند که – هر دو باهم و در یک زمان عاشق * م م موسيقي هیچکا۔ الكترو چگونه صداها- سکه، ، وغيره دا ترجم این هفته شما – «موزیک الکترونی میگذاریم که این اروپا طرفداران بـ آهنگسازان زیادی موسیقی رو کرده | موسیقی، ما همو موسیقی از قبیل – ضرب و… را . بعت میشناختیم و آهنگ این آلات مشخص می میساختند. ۱ مثلا یک کنسرت در که از دستگاههای ارتعاشی، دینام، تعد دیگر از وسایل استفاده کنند و منابع صدای عطسه و – ماشین آتش نشانی نوارهای مغناطیسی و مواقع مختلف بک تجهیزات برقی در بالا قسمتی از م میباشد که مرزهای را شکسته و مرزهای تحرک برای آهنگساز شنوندگان بوجود اور * اعتبار موز استفاده از موز کنسرتها، بوسیله «راک» و نیز ارت اعتبار و حیثیتی چش
قمی یک شکل ساس میکردم موزيك الكترونيكي يا موسیقی ماشینی قرن بیستم! موسیقی متن یکی از فیلمهای «الفرد هیچکاک» با کمک از موزیک الکترونیکی ساخته شد چگونه آهنگسازان با استفاده از صداهای طبیعی مثل عطسه، چرخش سکه، موتور کارخانه، پرندگان، آژیر وغیره آهنگ میسازند؟ ن صدای ترکیب شده و دلخواه پابپای پیشرفتهای همه جانبه عصر فضا دانش روز در خدمت جوانان امروز ترجمه و تنظیم از: محمدرضا خیرخواه این هفته شما را در جریان چگونگی و از طرف دیگر وجود این نوع موزیک موزیک الکترونیکی، و نحوه کاران در موسیقی متن فیلم های تلویزیونی و سینمایی، دلیلی بر محبوبیت آن در بین میگذاریم که اینروزها در آمریکا و اروپا طرفداران بسیاری پیدا کرده و گروههای مختلف موزیک و مردم میباشد. آهنگسازان زیادی نیز به این نوع اهگسازان «موزیک الکترونیکی»، موسیقی رو کرده اند. از زمان پیدایش تجهيزات الکترونیکی را بجای آلآت موسیقی، ما همواره صداهای آلات موسیقی از قبیل چنگ، ویلون، فلوت، موسیقی بکار میبرند. آنها ممكنسبت غرب و… را بعنوان اصوات موسیقی صداها را بوسیله ادوات برقی تولید کنندا میشناختیم و آهنگسازان نیز فقط برای و یا صداهای طبیعی را گرفته و بصورت این آلات مشخص و معین و بر روی آنها الکترونیکی درآورند. باينترتيب میتوانست با این آهنگ و لحن های آهنگ میساختند. اما امروز برای دادن آهنگسازانی که تا قبل از ایجاد موزیک مثلا یک کنسرت در یک تالار ممکنست الکترونیکی، در ساختن آهنگ مجبور به بوجود آورد. در سال ۱۹۴۵ برای موسیقی که از دستگاههای برقی نوسانی و استفاده از نتها و اصرات محدودی بودند، اینک میتوانند بانت ها و اصرات مختلف ارتعاشی، دینام، تعدیل کننده و بسیاری و نوازنده با مهارت و زبردستی خود الکترونیکی استفاده کرد و یکی از صدای ایجاد شده بوسیله آن تغییر میکرد بهترین کارهای او قطعه «قطار» میباشد ر مختلف، قالب های ریتمیک مطلوبی که بطور کامل از صداهای طبیعی قطار آهنگساز آلمانی «کارل اشتـرک که ضبط شده بود و با تغییر و تکه تکه هاوزن» یکی از پیشگامان بزرگ در من یکی از فیلم های «الفردهیچکاک کردن و دوباره وصل کردن آنها ساخته زمینه موزیک الکترونیکی بود که چند از و نامحدودی که (در این نوع موسیقی) * باز سازی صدا دیگر از وسایل برقی و مکانیکی نیز سال پیش هم در ایران و در جشنواره ای صداهای طبیعی از جمله «عطسه» و در اختیار دارند به تالین قطعات بسیار در شیراز، برنامه هایی اجرا کرد) یکی از صدای چرخیدن سکه در حال چرخش و پیشرفت بزرگ دیگری که در و منابع صوتی نیز میتواند کارهای مهم او «سرودها» است که با صدای عطه و با صدای اژیر یک متنوع دست بزنند و دامنه استعداد خود را در موسیقی، در قالبهای مختلف موزیک الکترونیکی بدست آمد، توسعه استفاده از سرودهای ملی ترکیب و ماشین آتش نشانی باشد که بر روی سیستم در باره سازی صدا بود. اولین باضافه دیگر صداهای ضبط شده مثل نوارهای مغناطیسی ضبط شده و در موارد ریتمیک گسترش دهند. مکالمه دونفر، سرو صدا، مراسم به آب دستگاهی که این سیستم دران پیاده شد، نوازندگی پاتکان دست! و مواقع مختلف بکار میرود. «گرامافون» بود که دران از ضبط کارخانه ها، سواحل دریا، پرندگان (که در انداختن کشتی و نیز صداهای خالص تجهیزات مغناطیسی صدا ـ که کیفیت صدا را جنگل پرشده) و دیگر صداها، ضبط شده در سال ۱۹۲۰ مخترع روسی اصرات یاد شده الکترونیکی، ساخته شده است. و سپس به اصوات الکترونیکی تبدیل وزیک الکترونیکی «لنو ترمین» دستگاهی بوجود آورد که بنحو مطلوبی بالا میبرد . استفاده کردند. یک نوازنده بوسیله تکان دادن دستهایش میشوند که گاه این اصوات ماهیت خود در جلوی آن، آنرا مینواخت! این دستگاه * ورود ضبط صوت در موزیک مرزهای موسیقی قبل از خود افتادن، نیز تصنیف کرد. در این نوع موزیک (استفاده از صدای طبیعی) صداهایی از قبیل موتور میباشد را شکسته و مرزهای جدیدی از هیجان و در پایان باید گفت که گسترش روز افزون موزیک الکترونیکی، این ترس را حفظ میکنند و قابل شناخت هستند و الکترونیکی گاه نه. در سال ۱۹۳۰ آهنگسازانی چون «هندمیت» با تغییر سرعت صداهای ضبط . . * اولین کنسرت الکترونیکی! را در دل دوستداران موسیقی سنتی و بزم تحرک برای آهنگسازان و اجرا کنندگان و شامل ۲ تعدیل کننده بود که یکی دارای ارتعاشات معین بود و دیگری ارتعاشات شنوندگان بوجود آورده است نشینان راه داده که نکند موسیقی مختلفی داشت. این آخری ( تعدیل کننده اعتبار موزیک الکترونیکی ماشینی! هم میخواهد خود را در دل مردم استفاده از موزیک الکترونیکی در ارتعاشات مختلف) یک میله یا آنتن داشت که از آن بیرون آمده بود. همینکه همزمان بوجود آوردند. مهندس «پیرشافر» موزیک الکترونیکی – در روز ماشین زده قرن بیستم جا کند که در اکتبر ۱۹۵۲ در موزه هنرهای مدرن» ارکسترهای سمفونی، نوازنده دستهایش را در جلوی این انتن . یکی از اولین کسانی بود که بجای نیویورک بروی صحنه آمد و بدنبال آن جواب نقط باید گفت: خدا نكندا صفحه و گرامافون، از نوار در موزیک اعتبار و حیثیتی چشمگیر به آن بخشیده میآورد و با تکان میداد، آهنگ و لحن * جوانان * صفحه ۱۷ * سال ۱۲۰۱ اولین کنسرت عمومی – با استفاده از شده بر روی نوار، ریتم هایی مختلف و كسرتها، بوسیله گروههای موسیقی تعادل تحرکی چگونگی کاردستگاه موزیک الکترونیکی شکل دادن و ترکیب اصوات نوارهای صدا له جمال همانطور که در این طرح مشاهده میکنید، ابتدا اصواتی که بطرق مختلف بوجود آمده اند، به ضبط میرسند و بعد از تغییرات مکانیکی و تعادلاتی که در آنها داده میشود و ایجاد موسیقی مطلوب، برای شنیدن آماده میگردند. این عکس، آهنگسازی را می بینید که بر روی یکی از دستگاههای الکترونیکی موسیقی مشغول کار کردن و تصنیف موسیقی دلخواه است. وجود ها و ادوات الکترونیکی متعدد و نوارهای ضبط شده صوتی، دستگاه را از گروه نوازندگان و آلات موسیقی بی نیاز | کرده است؛ تبديل وتعديل صوت افزایش – اصوات کاهش اصوات طنين ۲۸ منشاء اصوات صدای الکترونیکی | صدای آوازی – صدای آلت موسیقی صدای طبیعی صاف کننده صدای مکانیکی بود که موزیک الکترونی خود را در دل کرد و به همه نقاط دنیا راه پیدا مردم جا نمود.
آغاز ترجمه کتاب فصل اول بهترین-بدترین وعجیب تر بهترین و مسلط ترین جاءل به جعل کردهیچکس خواهد کرد داوری این کتاب در عجیب ترین نمایش یک اثر نقاش «هنری ماتیس» ۴۷ روز تابلو خود را وارونه نازی دست داشته اند شروع به جستجو کردند و نتیجتا خیلی زود بطرف «میگرن، هدایت شدند «میگرن» در مواجهه با اتهام خیانت و همکاری با نازی ها ـ به اصل ماجرا پرداخت و برای آنها شرح داد که این تابلوها اصلا کار دورمیره نیست بلکه متعلق بخودش می باشد ناگهانی ✓ 9 اما کارشناسان هنری باو خندیدند. حتی وقتی که او توضیح داد چگونه اثر نقاشی را در اجاق حرارت داده است تا شکافهای لازم برای یک اثر مربوط به قرن هفدهم را دران بوجود بیاورد در ادعایش تردید کردند. سرانجام برای آنکه دادگاه و دنیا را درمان اثر « * بهترین یا مسلط ترین داشت که نه تنها بعنوان یک اثر متقاعد کند که واقعا میتواند از جاعل هنری: «هن ون ميكرن» اصیل «ورمیر» پذیرفته شد بلکه از استاد تقلید کند پذیرفت که اثر درمقام خود نقاش بسیار خوبی بود طرف منقدان درحدیک شاهکار دیگری در سبک «ورمیر» بنام ولی بزودی کشف کرد که جعل آثار تحسین شد و برای نقاش فقیر «مسیح درمیان پزشکان، بوجـود دورمیر، نقاش معروف بلندی بسیار ۲۵۰/۰۰۰ دلار همراه داشت آورد. او این نمایش عجیب را پرسودتر از نقاشی آثار اصیل منقدین نمیدانستند که این اثر مطلقا ترتیب داد و سرانجام درمقابـل جهان فروبست. خودش میباشد و پول بیشتری به کار دورمیر» نیست و آن بیچاره از چشمان از حدقه درآمده کارشناسان هنری دردآوری شده ازنام آورانی بدترین نقات جیب او سرازیر می کند وجود چنین اثری هرگز خبر نداشته تابلو را بنمایش گذاشـت بدترین مجموعه هنری: آیا همه چون «بوتیچلی، مایکل آنجلو بیشماری از نا برخلاف دیگر جاعلان آثار است. هنگام اشغال هلند توسط کارشناسان با بکار گرفتن تکنیک هنرمندان بزرگ آثار هنری مذهبی «ورافائل، اثری نیست. درعوض هنری، «میگرن، از کارهای موجود نازیها «ون میگرن، پنج اثر دیگر موضو جدید اشعه ایکس قبول کردند که مرده اند؟ این سئوال باین دلیل آثار برنزی بیشمار ضعیف و باسلیقه رنگ – یک نقاش گت ۱۹۷۴ واتیکان تصمیم گرفت از آثار بچشم میخورد که جاذبه هنریشان قربانی اسحاق درشناخت کپیه نمیساخت بلکه آثار کاملا در سبک دوره میانی دورمیر» نقاشی «ون میگرن، تمام شاهکارهای مورد برانگیخته شد که وقتی در تابستان عامیانه ای از کاهنان سالهای اخیر جدیدی در سبک «ورمیر» بوجود کرد و با قیمت های گزافی فروخت. ادعایش را شخصا نقاشی کرده و میآورد و حتی یک دوره میانی که یکی از این آثار بنام «مسیح و زن متعلق به دورمیر» نیست و ناچار هنری مذهبی قرن بیستم موزه بیش از جاذبه یک سکه معیوب هرگز وجود خارجی نداشت در سبک زناکار» توسط «هرمن گورینگ» از بسكوت شدند «ون میگرن، از کوچکی تهیه ببیند، بهترین نتیجه زمان «لینکلن، نمیباشد و ازهمه نقاش فقيد بوجود آورد که بازهم سران حزب نازی آلمان خریداری شد اتهام خیانت و همکاری با نازی ها بدست آمده مجموعه ای از ۵۴۲ اثر ظواهر هنر الهام گرفته شده از اینکار او برخلاف روش سایر و همین پایان کار «میگرن» را تبرئه شد، اما برای جعل امضای بود که بقول منتقد هنری مجله تایم جاعلین آثار هنری بود اولین اثر بدنبال داشت. پس از جنگ افسران «ورمیر» به یک سال زندان محکوم «رابرت هیوز» عبارتست از یک جعلی پورمیر» که توسط «میگرن» هلندی برای یافتن کسانی که در گردید. اما جاعل بزرگ قبل از آنکه باتلاق صنایع زیبا» درمیان ۲۵۰ بوجود آمد «مسیح در امانوس» نام فروش شاهکار هنری «هلند» به رهبر بتواند از زندان آزاد شود چشم از هنرمندی که آثارشان در این مجموعه درحالی که ابراهی گرم بالای سری ترسیم کرده است فقط یک سلسله دورتهاهای معنا آلمانی حضرت در طفولیت درجا نیست مشغول نو است. * جوانان * صفحه ۱۸ * سال ۱۲۰۱ «چشمه باکچینو منهی دیده میش مسایل نبایستی زیرا که دانسته: برای بوجود آورد که ممکن باشد هرمنـدان مجموعه های – است وجود دارد که تنها ادعای مذهبی بودن آن برج کلیسایی است که در گوشه اثر باصطلاح هنری و چیزی نخواهد خرید – مجموعه احتمالا تخه غریب باقر یک موزه سند عدم توانایی من در برانگیختن حـ بدترین طر انتوان واتو دراز کشیده اش شدن توسط خ بعنوان بدترین | شده است.
عیب ترین جال آثارهنری وقتی اعتراف یچکس حرفش را نپذیرفت! روز تابلو خود را وارونه به نمایش گذاشت و صد هزار نفر آنرا تماشا کردند و متوجه نشدند!… بدترین نقاشی متعلق به یک نقاش هلندی است که صحنه قربانی شدن اسحاق را در حالی که ابراهیم یک نوع اسلحه گرم بالای سر پسرش نگهداشته ترسیم کرده است و یا تابلویی از شام آخر مسیح که روی میز شام فندکهای متعدد بچشم میخورد. منهی دیده میشود هیچکدام از این مسایل نبایستی باعث تعجب شود زیرا که دانسته شده است ماتیکان برای بوجود آوردن این موزه ازهرجا که ممکن باشد و فقط بكاء هدایای رمندان گرداورندگان مجموعه های هری یاری جسته ر چیزی برای این موزه نخواهد خرید هیوز، میگوید «این مجموعه احتمالا بیشتر بعنوان یک است تخه غریب باقی خواهد ماند و نه یک موزه سند درهم و برهمی از عدم توانایی مذهب در سالهای اخیر در برانگیختن حساسیتهای هنری بدترین طرح درمان، اثر انتوان واتر، على رغم را نوسر دراز کشیده اش که در حال تنقی شدن توسط خمتکارش میباشد بعنوان بدترین اثر طراحی برگزیده است. درمان اثر فراتر» از نام آوراني بدترین نقاشی نمونه های یه مایکل آنجلو بیشماری از ناتوانی هنرمندانه نمیباشد و ازهمه لهام گرفته شده از رتهاهای دلله د دارد که تنها ادعای ان برج کلیایی ا ار اصطلاح CEREA ی نیست. درعرض در شناخت موضوعهای هنری همراه یشمار فعف باسلیقه رنگ آمیزی وجود دارد در یک صحنه از «شام آخر یک نقاش گمنام هلندی صحنه دخان سالهای اخیر د که جنبه هرشان قربانی اسحاق توسط ابراهیم را مسیح، که توسط یک نقاش فرانسوی درحالی که ابراهیم یک نوع اسلحه یک سکه معیوب گرم بالای سرپسرش نگهداشته کشیده شده است در روی میز شام کرده است. ترسیم کرده است. «برلین» نقاش فندکهای متعدد بچشم میخورد عکس شماره ۱ عجیب ترین مجسمه از ریچارد شکار مرغابی دارد ترسیم نیکسون رئیس جمهوری آمریکا با بدترین مجسمه در فلورانس ایتالیاست، عجیب ترین ایده هنری، عجیب ترین نمایش یک اثر نقاشی، عجیب ترین اثر نقاشی، عجیب ترین تکنیک نقاشی عجیب ترین عکس بد ترین مجسمه (اروپایی) آلمانی حضرت مریم و عیسی را فرانسوی دیگری دادم وحوا» را در چشمه باگچینو» واقع در باغ در طفولیت درحالیکه یک ویولر بهشت پوشیده با برگ انجیر و «بوبولی، در فلورانس ایتالیا نیست مشغول نواختن است کشیده بیگناه در کنار یک شکارچی ملبس به لباس در حالیکه با یک هفت تیر «بستنی» ساخته شد که خریدار ناچار است همیشه آنرا در سردخانه نگهدارد بقیه در صفحه ۴۲ * جوانان * صفحه ۱۹ * سال ۱۲۰۱ : 4
حجازی که زمانی از سنگر تیم ملی هشدار رهبران ملی و مذهبی و مسائله جوا فوتبال ایران دفاع میکرد از ترس پروین حجازی و روشن از آیت الله طالقانی حمله مردم شهر به شهر میگردد و استمداد نمودند پنهان میشود آیت الله طالقانی طی اطلاعیهای پروین را از اتهامات و اعلام خطری که مجله جوانان درباره عواقب ناخوشایند انتشار تبرئه کرد و دکتر کریم سنجابی حجازی را لیستهای مجعول وبدون امضاء عليه بعضی مقامات وشخصیتهای سیاسی و اجتماعی وسایر طبقات بعنوان اعضای سازمان اطلاعات وامنیت کشور (ساواک) کرد و در شماره گذشته مجله چاپ شد مورد تائید تمام رهبران مذهبی وسیاسی و اجتماعی قرار گرفت و در دوستداران حسن روشن اطلاعیه صادر کردند و برای گروهی از این باره اعلامیه های متعددی منتشر شد. یکشنبه هفته قبل از سوی حضرت آیت الله طالقانی شخصیت بارز ومبارز روحانیت هنرمندان نیز اعلامیه های بی امضاء صادرشده است حتی وسپس از طرف جمعیتها وسازمانهای معتبر ملی اعلامیه هایی در این باره در مطبوعات چاپ شد که اینک بخشی از اعلامیه چسبانده اند، چندین ورزشکار و این راه ریخته نشود این نوع اطلاعیه ها نوعی رد – جوانی و زندگی حضرت آیت الله طالقانی و بیانیه جمعیتهای ملی بنظر خوانندگان گروهی دیگر را ساواکی معرفی خوشبختانه در مورد این کردن میباشد، صمیمانه به اطلاع شمنان دیزینه، خو ارجمند میرسد: کرده اند، هر چند این اطلاعیه ها اطلاعیه های بی هویت رهبران ملی هموطنان میرسانیم که برخی از کینه انتشار اعلامیه ها این روزها تعدادی از برجسته یکی دو تا از این قهرمانان با فاقد هر نوع امضاء و هویتی میباشد و مذهبی مرتب هشدارهای لازم را توزان برای تسویه حسابهای و یا به اسم شخص ترین ورزشکاران و نامداران این مراجعه و تلفن به مجله جوانان از ما اما احساسات برانگیخته شده د به مردم میدهند و خاطرنشان شخصی و انتقام کشی موقع را سیاسی بی رحمانه مرز و بوم به بلاتی دچار شده اند که کمک خواسته اند و تقاضا داشتند تا دلهای داغدار که این روزها بسیار کرده اند که چنین اطلاعیه هایی مغتنم شمرده و در آب گل آلود دنبال زندگی و هستی آنان را بشکلی برای دفع تهمت هائیکه به اینان وارد فراوان میباشد، موجب گردیده تا هر میتواند نوعی خدعه و نیرنگ از ماهی هستند و اینان بدون آنکه به بقیه درصفه هراس انگیز تهدید میکند، اینان شده اقدام نمائیم، البته حتما متوجه کس بهر چیزی مظنون شود و درست سوی افراد شناخته شده ای باشد که برای رهایی از این کابوس دست شده اید که اتهامات وارده به این یا غلط عکس العملی از خود بروز میخواهند انقلاب مردم را بجهت نیاز به هر سو دراز کرده و از همه افراد چیست؟ ساواکی بودن، طی دهد که این عکس العملها باعث از بیراهه بکشند. مردم خوب و با انصاف استمدادمی اطلاعیه و یا اعلامیه هائیکه منتشر دست رفتن زندگی و یا حتی به ما ضمن تأئید و تاسی از شده و بر سر کوچه و بازار قیمت جان بعضی ها تمام گردد، و از دستورات علمای اعلام و روشن پیام انسانی امام خمینی با ملت ایران کجا معلوم که خونهای بیگناهی در بینی رهبران مذهبی که گفته شده اعلامیه بدنبال اعلامیه حضرت آیت الله طالقانی، پنج سازمان معتبر ملی: جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر – جمعیت حقوقدانان ایران – سازمان ملی دانشگاهیان ایران – کمیته دفاع از حقوق حضرت آیت اله طالقانی پس از اشاره به مبارزات ملت ایران زندانیان سیاسی و کانون نویسندگان ایران نیز در بیانیه ای یادآوری کرده اند که غرض واقعی این افراد (منتشر کنندگان میگویند: اکنون در جریان انقلاب عظیم ملت، برهبری امام خمینی اعلامیه های جعلی وبدون امضاء) صاف کردن جاده برای اعمال آشکار رژیم و سرکوب کردن صفوف مبارزان است، در بیانیه آمده مشاهده میشود که افرادی تحت تاثیر احساسات انقلابی خود که در جای خود قابل تحسین وستایش است به تعقیب افرادی میپردازند تحیت به عموم ملت ایران تعالی مطالبی از ایرانم از توطئه ای خطرناک کند گفته اعلامیه هایی بدون امضاء در تهران و شهرستانها منتشر . شود و اشخاص بسیاری را به اسم استبداد و عمال آن و حامیانش همواره در صدد لکه دار کردن که گمان میکنند از دسته جنایتکاران شناخته شده درجه اول میباشند و راسا به مجازات آنان میپردازند. این عمل ممکن است به نهضت حق طلبانه مردم ایران بوده و هستند و بدیهی است که در این راه از هرگونه تحریک ممکن کوتاهی نخواهند کرد. آنان بخوبی از کسانی زیان مالی وجانی برساند که یا اصلا در شناسایی آنان سلواکی و یا عمال شاه تهدید به نفرت عمیق مردم نسبت به ایادی و نوکران استبدادآگاهی دارند قتل می کنند و خانه هایی را با اشتباه شده باشد و یا از افراد معمولی وعادی باشند که مستحق همین بهانه ها سوزانده و به زند همچنین میدانند که خانواده های عزادار و رنجدیده ایرانی که این چنان کیفری نباشند و با فرض استحقاق لازم است که اتهام آنان فرزندان آنان اهانت نموده و آزار روزها تعدادشان بیشمار است عمیقا خواستار مجازات قاتلین اثبات شود، بخصوص که زنان وفرزندان آنان گناهی ندارند و باید داده اند. بطوریکه از ایران اطلاع دقیقا مورد رعایت قرار گیرند. لازم است این نکته را نیز یاد آوری عزیزان خود و متجاوزان به حقوق مردم میباشند استفاده از این داده اند. اعمالی برخلاف اسلام و احساسات شریف و انسانی و برانگیختن مردم به اقدامات انفرادی کنم که رژیم هیچ فرصتی را برای بهره برداری از احساسات پاک انصاف بدون رعایت حرق وانقلابی شما فرو گذار نکرده ونخواهد کرد وشایعات زیادی تلافی جویانه، ساده ترین کاری است که عمال مخفی دستگاه شرعی انجام میگیرد که شاهد بران دستهای ناپاکی درکار پراکنده و کسانی را متهم میکند تا خشم انقلابی مردم را به بیراهه ه با هرج و مرج و ایجاد بان دست مییازند تا پس از آن، دستگاه، با آب وتاب از اقدامات سوق دهد وافکار عمومی را دچار نگرانی نماید واز اشتباه شما انفرادی انتقام جویانه، داستانهای غم انگیز بپردازد و هجوم بهره برداری نماید. بنا به مراتب بالا اینجانب از شما عزیزانم تقاضا وحشیانه قوای خود و قتل و غارت مردم را توجیه کند… وشت نهضت را متهم نموده و شکست بکشند با توجه به حقایق انکار ناپذیری که مشهود و ملموس است دارم که در عین حفظ اصالت وروحیه انقلابی و پیگیری مبارزه وبادر نظر گرفتن اینکه جمعیتهای امضاء کننده، خواستار حکومت مقدس خود تا سقوط رژیم وبرقراری نظام عدل اسلامی از حق و قانون و نظام منبعث از اراده آزاد مردم است همه مبارزان و خویشتن داری و بینش انقلابی نیز برخوردار بوده باشید تا هیچ مجاهدان راه حق و حقیقت راهشدار میدهیم و میخواهیم که از مجالی برای سوء استفاده دشمن ودستگاه تبلیغاتی او باقی نماند. هرنوع اعمال انتقام جویانه فردی و تسویه حسابهای شخصی ۱۳۵۷/۱۰/۱۶ مصادف با ۷ صفر 1399 والسلام علیکم بپرهیزند و بکسانی که این قبیل اقدامات و اعمال را تبلیغ میکنند ورحمة الله وبركاته هشدار داده و آنانرا راهنمایی و ارشاد نمایند. ایران باید بداند که دیات اسلام، جان و مال انسانها نرم شمرده و تجاوز به آن را محرمات عظيمه می داند و کسانی که دست به این نح جنایات زده و موجب ارعاب مردم سید محمود طالقانی می شوند بنظر می رسد از 2 * اعلامیه آیت الله طالقانی ایران فرستاده اند که در زیر بنظر قائد بزرگ اسلام امام خمینی دام ظله پیامی باین شرح به ملت خوانندگان محترم میرسد ۱۰ صفرا بسم الله الرحمن الرحيم جاحهای منحرفی خواهد در پناه هرچ راخ کندریاک کودتای نظامی به مردم مسلمان ایران – این ر انسانی استفاده موظف شرعی • غارت ایموجه ترتیب اشخاصی که می – های مردم تجاوز نمایند جار می رسد ست اجراست که جلوگیری کرد ملت شریف شهرستانها و نص پیمایی و تظاهرات خود ادامه دهند تا رفتن شاه خش شود علمای بیدار خود آگاه مجازات اشخاص مجرم بعد از اثبات محاکم صالحه است – متعارف از خداوند دست جنایتکاران را – والسلام علیک روح الله الموسى
سرشانه هایی شروع کن۔۔۔۔ سرگذشت احمقانه و مبتذل، چه کسی خشک خود را در کوچه پس کوچه های اکبر کجا رفت؟… * خلاصه از شماره های گذشته آن مرد خنده موذیانه ای زد گونه هایش میتواند فکر کند که من برای مبارزه با بی شهر می پراکنند، پرندگان بی توجه به مثل دو بالش پهن و بدترکیب روی چانه عفتی به فروش عفت خود افتادم؟….. ابرهای تهدید کننده که در سینه آسمان تصورش را بکنید؟! خیلی مسخره است! جابجا میشوند روی شاخه های کاج و بازوان خشکیده چنار شادمانه چیک من خواستم جلو مردی که همسن پدرم، اش خوابیده بود ۔ اکبر؟…. آقا اکبرا خدا بیامرزدش…. لون وقتی پول به جعبه ودکا گرفت دیگه تا فامیلم و از همه بدتر پدر شوهرم بود و یکی در هفته پیداش نمیشه!… بمن چشم طمع داشت بایستم و از ناموس درباره قصه سرشانههای وحشت کردم، بلافاصله فهمیدم سرنوشت شرافتم دفاع کنم اما هر قدر بیشتر مرا به مهلکه تازه ای انداخته است مرد جنگیدم بیشتر با . بدرون لجن افتادم، گونه بالشی ادامه داد: مهربان در خاك و خس شما نباید نگران باشین! اون آمیز پدر شوهرم شده بودم حالا یک زن مردیکه الکلی لیاقت دختر خوشگلی مثل متشخص مرفه و مورد احترام بودم؛ اما شما را نداره! من اینجا وسیله ای فراهم چون نخواستم تسليم شوم مرا يكسربه میکنم که پولدارترین و و جهنم انداختند!…. مگر اینجا غیر از جهنم خوانندگان عزیزی که در ۲۲ شماره نوشین ۲۱ ساله و شهره ۲۳ ساله بوسیله اگر مردم تهران نتوانند بسفر بروند ولی حرفش را میزنند. آنشب چهار دختر این قصه را دنبال کرده اند در این شماره زنی بنام ممامان اقدس» مورد بهره کشی | دیارترین مربعا جلو پاتون دراز بکشن است؟ یک جهنم مبتذل، پراز بوی گند و ما نیز در خانه فزهرا سیاده نشسته بودند و در باره عید حرف میزدند. کاملا معلوم بود که آنها در اولین روزهای سال دختری که در یک عشرتکده بنام افتاده نگونبخت ضمن تلاش برای فرار از این | زار بزنن! حیف این چشم و ابرو نیست که مرداب، دلم میخواست یک موجود شریف به پایان سرگذشت شهره یکی از قرار گرفته اند و این چهار موجود و هر کدام ماجرانی عیرت انگیز دارند خانه بدام زن بد نام دیگری بنام «زهرا» | تری به مغازه درب و داغون بپوسه؟… اما حالا بازیچه مردانی هستم که می افتند. در این تلاشها هر کدام قصه | این چشم و ابرو باید خیلی کارها برات خودشان را شریف میدانند اما شرف خود نو نیز زندانی «زهرا» هستند، شب گذشته میرسند و از شماره آینده زندگی خود را میگویند که قصه زندگی | بکنه، خوشبختت میکنم هر چی بخواهی را با پول بما تحمیل می کنند… آنها از داستان سرگذشت خود را آغاز میکند «شهره» در همین شماره تمام میشود و | سفر اروپا، آمریکا، نشست و برخاست با ما تمنای عشق دارند میخواهند در برابر نوشین دومین دختر قصه زندگی «نوشین» از شماره آینده | بزرگون، آدمهایی که رنگ لباسشان به پولی که می پردازند عاشقانه در خودم روز شانزدهم از زیر آئینه و قرآن زهرا آخرین چانه خود را زده بود اگه تا پانزده نوروز اینجا بمونین بنابراین خوانندگان جدید مجله هم ردتون میکنم تاهر جا دلتون خواست نوز هم وقتی را بقراموشی میس میتوانند این قصه را شروع کنند فقط آغاز میشود و خوانندگان عزیز میتوانند | تمام هيكل اکبر الکلی مبارزه!…. آغوششان بکشیم،! تف لـ… من زن بدبختی برینل۔۔ برای اطلاع کلی همه عزیزان یاد آوری اگر هم تا بحال این قصه را نخوانده اند از کشیده محکمی توی گوش آن مرد هستم!… نمیدانم چرا باید بدبخت باشم شهره مثل همیشه دمر روی کاناپه میشد اماخیلی زو میکنم که چهار دختر از ۱۹ تا ۲۳ ساله شروع سرگذشت شهره – قصه را آغاز | زدم و بطرف در دویدم اما دیگر برای حتی علت محکومیت خود را هم نمیدانم . افتاده بود. کتاب تازه ای که یکی از بترتيب رویا ۱۹ ساله، گلی ۲۰ ساله، کنند قرار خیلی دیر شده بود، ضربه ای به ولی بدبختم، دلم میخواست در زندگی مشتریان جوان برایش آورده بود ورق اهونی او را بشدت خودش فرو میرفت مردی مثل پشت گردنم خورد و بعد دیگر چیزی منهم مردی وجود داشت، میزد. «گلی، پاها را تا کرده و زیر چانه شاهرخ، مثل خشایار اما شاهرخ مرد و گذاشته بود و برای رویا میگفت نفهمیدم…. خشایار از ایران رفت تا لااقل بار سنگین فقط مادر بزرگ! اگه اون منو لطان چشماش فریاد میکشید جل الخالق! که غم و شادی – اکبر دردناکی برای دیدن پدر و و مادرم دلم در رويا ضمن اینکه به پرحرفیهای گلی، گوش میدادنامه معمولی هر شیش میشود در اتاقم به رختخواب اکبر، ظاهری آرام داشت، چهره ای قالب بیرون بیاید بیفایده بود، با اینکه نکرده، بیقید، بیشتر از دهانش بوی تند نکنم آنقدر دلم بحال تنهایی های او امدم ولی وقتی چشمم را باز کردم فهمیدم پشت مرزها زمین بگذارد، گاهی بطرز نمیدانم چقدر گذشت تا من بهوش رها کردن مرا در پشت میله های زندان در بپذیره کار تمومه! متوسط، موهای صلب و اغلب شانه تصمیم داشتم دعوت هیچ مردی را قبول عرق کشمش می آمد، هیچوقت سیگارش سوخت که تصمیم گرفتم همراهش بروم یک عشرتکده فروخته است چقدر سینه ق خاموش نمیشد، کمتر به سرو وضع خود او مرا سوار تاکسی کرد و مستقیما را هم مینوشته نوشین کنار پنجره ارزان!…. من در دنیایی زندگی میکردم چنگ میزنم، انقدر گریه میکنم که میرسید. گاهی شاعتها در باره زندگی با بسوی غرب تهران حرکت کردیم، جلو ایستاده بود و از آنجا فضای نیمه بارانی من حرف میزد، خودش میگفت تا کلاس یک کوچه در اطراف خیابان الیزابت، آدمهایش مرا به یک جعبه الکل سفیدی چشمانم هم سیاه میشود اما هرگز فروخته بودند در حالیکه من اگر جرنت ندارم به عنوان یک زن بدکاره – شهر را تماشا میکرد، ظاهرا در استانه – شروع کن؟ دهم خوانده است و بعد بعلت مخالفت زن کوچه ای که مثل یک گربه دزد، دردل بابا از تحصیل بازمانده با وجود این شهر مخفی شده بود پیاده شدیم، وقتی میدانستم اکبر چنین نقشه شومی دارد محیط مقدس خانه آنها را آلوده کنم نوشین خندید نوروز و پهلر باز هم فضای زندگی آن چهار دختر آنقدر گرفته و کسالت آور بود مکمل وارد خانه اگیر شدم و در پشت سرم بسته حاضر بودم سالها کار بکنم و برای همیشه نمیدانم فردای من چه خواهد شد، گاهی کتاب زیاد میخوانده، ازدواج نکرده و که حوصله شان از همه چیز سر رفته بود گرفتین؟- دختر ها باز هم دم – شروع کن! میکنه چرا نمیری یکنی؟ دخترها نوشین – کردند الکل او را جنگیدن! خیال ازدواج هم ندارد چون همین که شد احساس بدی بمن دست داد، حتی بوی نگین و جنگیدن مبارزه کردن، فریاد میجنگم، چنانکه با همه قدریم با همامی شهره با عصبانیت کتاب را بگوشه ای پیچید پرتاب کرد و گفت: بابا به چیزی بگیم! دلم ترکید…. و ناگهان مثل اینکه بیاد چیزی افتاده و بدیتترتیب در ماه بود که نوشیر د شروع کرد کلی هر کرده است، نمیدانستم ممر میخواستم بیدرنگ فرار کنم اما او زین، کتک خوردن پنجه برصورت این و اقدس، جنگیدم ولی چه فایده؟…. بازهم آن کشیدن، باز هم کتک خوردن، له شدن توی چاله دیگری افتادم….. درآمدش از کجاست، چگونه بار زندگی التماس کنان گفت: کبود شدن زیر ضربات مشت… ولی را بردوش میکشد ولی اغلب اوقات دلم خواهش میکنم شهره خانم! اینجا «شهره» در اینجا چنان متاثر شده بود باشد خطاب به نوشین گفت: همه اینها بیفایده بود، یک زن تنها، که بسرعت خودش را باتاقش رسانید، در برایش میسوخت و احمقانه فکر کرده بودم خانه من نیست، خانه یکی از دوستان درمانده، با یک پرونده محکومیت سه که میتوانم زندگی او را از چاه تاریک نزدیک منست، او اغلب جور مرا میکشد را از پشت سربست و چراغ را خاموش ساله در زندان زنان، فرار از خانه شوهر کرد تنهایی بیرون بکشم شاید هم کاملا نیت فقط چند دقیقه ای میمانیم و میرویم و احساس مرا : بخودش درک کرده مرا به اتاق خلوتی برد مثل مطب چه میتوانست بکند؟ بالاخره منهم شدم رویا و نوشین بطرف اتاق شهره بروی چشمانش هم باریده بود یکی از حیوانات فروشی آن قفس دریدند اما گلی آنها را متوقف کرد. بود چون روز بروز خود را ضعیف تر و دکتر محله مان بود. یک میز عسلی وسط سیاه….. ۔ نوشین نوبت توسل… نوشین بطرف شهره برگشت، نگاهش هنوز مات و خیره بود، انگار باران شهر و سه چهار میل در اطراف و یکی در بدبخت تر نشان میداد تا اینکه یکروز با ۔ صبر کنین! کجا میرین؟ بذارین – تمیز کاری؟ سروکله متورم بدیدنم آمد دستها و – نه عزیزم!… قصه زندگیته مکه شهره در اینجا باز هم لحظه ای در گریه بکنه؟ گریه بر هر درد بیدرمون مجله و روزنامه روی میز عسلی وسط پاهایش میلرزید و من حس کردم اتاق بچشم میخورد، او با عجله رفت که سکوت فرو رفت، پک عمیقی به در است! خواهش میکنم بذارین برای قرار نبود یکی یکی قصه زندگیمونو میخواهم او را مثل بچه کتک خورده و دوستش را باتاق بیاورد پنجدقیقه ای سیگارش زد. قطرات اشکی که بارامی خودش گریه کنه… بگیم؟۔۔۔ پیکسی مورد حمایت و نوازش قرار دهم طول کشید تا در اتاق مجددا باز شد اما از چشمان سیاه درشتش فرو میریخت با گلی با هیجان گفت: او التماس میکرد انگشتهایش گرفت، دوستانش به از اکبر خبری نبود، یک مرد کوتاه قدر راست میگه نوشی! خودتو به یکهفته بعد بازهم دخترها توی هال ترس!…. – شهره خانم شهره! خانم شهره! بخانه پیشانی کوتاه با خنده ای مصنوعی وارد کوچکترین و جزئی ترین حرکاتش خیره خانه «زهرا سیاه» زندانیان تازه خود کوچه علی چپ نزن! نوبتی هم باشه نوبت من می اتین؟ من تب کرده ام، میترسم در اتاق شد و بلافاصله صندلی اش را کنار نشسته اند، با اینکه هنوز تقویم فصل تنهائی بمیرم و بدنم بر بگیرد تا سپورها صندلی من گذاشت و نشست بطوریکه شده بودند، در آن لحظه بنظر آنها میرسید زمستان را نشان میدهد اما هوا بوی بهار نوشین در سکوت به دوستانش نگاه که یکی از مجسمه های یخی را . مرا بخاک بسپارند، یادم رفت بگویم که شانه اش وقیحانه شانه گرفته است تهران همیشه از اولین میکرد، انگار میخواست چیزی بگوید اکبر همیشه با احترام مخصوصی با من میشد، با نفرت خودم را کنار کشیدم و فوت کرد و اهی کشید و گفت: بینند، شهره دود سیگارش را بشکم هوا روزهای اسفند بوی بهار میگیرد، سبزی حرف میزد و هر قدر سعی میکردم از این این سی های بهارانه، پونه، نعناع، ترخون بری دشت من بود! یک من سائیده چون شهره سرش داد کشید – چونه بی چونه! بیا اینجا بشین و پرسیدم: – ۔ لوس نکن خو توی این جهنم دره نے شسته موهای بلند – تا کمر گاه میرسید جیک می کنند. زنهای مسن خانواده طبق سنت قدیمی به سبز کردن کلمه ا و کوزه ها می پردازند و هر *** برق – صوم و فریند و بكر ميمات نبود اما چون ” بنظر بلند تر از آنچ رسند عیدی کجا میری ۔۔۔ بفكر نوروز است. بعضی شاید اگر انشب من تسلیم پیشنهاد وقاحت اینکه بیکدیگر میرسند مصرانه لهای خوش ترکیت زودرنجی لواغلب بگوید توصیف و تعیر – آرامی بود در حالیت حرف میزد میگفت ازد آیت آغاز زندگی دختر
نوشته:راعتمادی ی مهربان درخاك وخس کوچه پس کوچه های شروع کن….. آخه من چیزی ندارم بگم!. لوس نکن خودتو! همینطوری که تری این جهنم دره نیفتادی؟….. نوشین آرام و مطیع کنار شهره نشسته، موهای بلند و ابریشتمین سراو که تا کمر گاه میرسید در نور چراغ بطرز یمی به سبز کردن کاسه خوش ایندی برق میزد، نگاهش به نگاه تره ها می پردازند و هر عصوم و فریبنده اهران جنگلهای دور پرندگان بی توجه به نده که در سینه آسمان وی شاخه های کاج و چنار شادمانه جیک ترنهای مسن خانواده طبق دست و بکر میمانست، نوشین دختر بلند روز است، بعضی ها کدیگر میرسند مصرانه قدی نبود اما چون اندامی برازنده داشت – عبدی بنظر بلند تر از آنچه برد، می آمد، مردان او را بیشتر بخاطر چشمان قشنگ کجا میری؟۔۔۔ یران نتوانند بسفر بروند یزنند آنشب چهار دختر لیهای خوش ترکیش انتخاب میکردند خانه «زهرا سیاه نشسته زودرنجی اواغلب دوستانش را بشدت میکرد کافی بود یکنفر بشوخی عبد حرف میزدند کاملا در اولین روزهای سال چیزی بگوید و لو فورا هزار جور مراه هستند، شب گذشته توصیف و تعبیر کند در عشرتکده دختر خود را زده بود ارامی بود در حالیکه گاهی که ازخودش ده نوروز اینجا بمونین حرف میزد میگفت ده از زیر آئینه و قرآن هر جا دلتون خواست ! من یه گوله آتیش بودم! هنوز هم وقتی نگرانیهای خیالی خود را بفراموشی میسپرد یکپارچه شیطنت میشه در روی کاناپه میشد اماخیلی زود و دوباره توی لاک به تازه ای که یکی از خودش فرو میرفت و گرد اندوه چشمان رایش آورده بود ورق اهوتی او را بشدت تغییر میداد در آن را تا کرده و زیر چانه لحظات چشمانش قهوه ای میزد و شهره ی رویا میگفت فریاد میکشید بزرگ؛ اگه اون منو ـ جل الخالق! تو تنها موجود هستی که غم و شادی رنگ چشمهاتو عوض اینکه به پرح فیهای میکنه چرا نمیری با مجله ها مصاحبه د نامه معمولی هر شبش بکنی؟ دخترها نوشین را در دایره کوچکی نوشین کار پنجره حبوس کردند آنجا فضای نیمه بارانی یکرد. ظاهرا در استانه – شروع کن؛ شروع کن؟ ز هم فضای زندگی آن نوشین خندید ۔ مگه مسابقه فوتباله که دم گرفته و کسالت اور بود 9 همه چیز سر رفته بود گرفتین؟۔۔۔۔ کتاب را بگرشهای دختر ها باز هم دم گرفتند شروع کن! شروع کن!۔۔۔۔۔۔ ی بگیم! دلم ترکید… و بدینترتیب در نخستین روزهای اسفند اینکه بیلا چیزی افتاده ماه بود که نوشین قصه زندگی خود را شین گفت: شروع کرد نوس۔۔۔۔۔ ه شهره پرگشت، نگاهش از شماره بود. انگار باران شهر سم باریده بود آینده آغاز قصه یگه نوشی! خودتو به زن؛ نوبتی هم باشه نوبت قصه زندگیت، مگه یکی قصه زندگیمونو زندگی دومین سوت به دوستانش نگاه میخواست چیزی بگوید دختر داستان داد کنید بیا اینجا بشین و :
این مرد خطر پیشه! بطوریکه ملاحظه می کنید «جین» با اتومبیل مشتعل به پرواز درآمده است. این مرد فرانسوی با اتومبیل مشتعل بحرکت در می آید! ۲۰ سال پیش مجین سانی، فرانسوی و آنقدر شهرت و ثروت بدست آورد که LEE بعنوان «خطر پیشه کار خود را آغاز کرد امسال بیستمین سال کار خود را جشن گرفت ضمن آنکه دویست شاگردش هم در جشن شرکت کردندا کار وجین، اینست که در داخل که آتش گرفته است قرار اتومبیلی در آن تعلیم می بینند و در جشن بیستمین دادند که از استاد دست کمی ندارند ولی | میگیرد و با همان اتومبیل، از روی آسیبی دیده باشد از اتومبیل مشتعل سال فعالیت وی شاگردانش هم دست به هنوز کسیکه بتواند با اتومبیل مشتعل در سکوی مخصوص به پرواز در میآید و خارج میشودا بداخل چندین اتومبیل قراضه و فرسوده فرود میآید و بدون اینکه کوچکترین یافته حالا کلاسی دارد که دویست شاگرد دوچرخ حرکت میکردند ایستادند و جین به بمب متحرک شهرت یک ردیف، با اتومبیلهایی که فقط روی نشان ن LAS اخيرا عده ای از مردم آمریکا درباره ملاقات با ارواح تجربیات و نظریات کرده شدت عصی بهم میخوردند و بر متفاوتی در اختیار مجلات گذاشته اند که از آن میان یکی از خاطرات را بنقل خانه همیشه بوضع از یک مجله آمریکایی برای شما منتشر میکنیم بی آنکه آنرا قبول یا رد کنیم گوینده خاطره میگوید به محض اینکه تابستان گذشته به خانه جدیدمان اسباب کشی کردیم . عملیات حیرت انگیزی زدند از جمله در میان چندین اتومبیل فرود اید در دنیا فقط | احساس کردم کسی مراقب من است و در حالیکه سرگرم کارهای روزانه ام میباشد یکنفر و آن، جین سانی فرانسوی است! MURAT MURAT ID: جنجالی که از چار خاطرات مرد روحی که مراترد اما در عوضی زند پسرم را نجات دا «جانی ویسمولر» که روزی با نام تارزان قهرمان را بکلی آلوده و دکرکون | تارزان قلب هزاران تماشاچی سینمارا ب کرده است. من بابرادرم در مورد این فیلم | لرزه در آورده بود اکنون، بیمار و بدون حرف نزده ام اما همینقدر میدانم که چنین پول با مغزی که آسیب دیده و یک کاری هنگامیکه پدر بشدت مریض است | رسوایی بزرگ که نام خانوادگیش را در بسیار بیرحمانه است. او نام نیک پدرمان | معرض خطر تنگ قرارداده با مرگ دست را بنابودی کشیده است و چه چیزی جز نام | و پنجه نرم میکند. قهرمان شنای المپیک نیک برای پدر باقی مانده بود؟. مردم باید وبت عضلانی سینما اکنون ۷۴ سال دارد بدانند که «جانی ویسمولر» نه تنها و در آستانه مرگ در بیمارستانی در ارتباطی با این فیلم ندارد بلکه حتی لوس آنجلس بسر میبرد. چیزی راجع به آن نمیداند. در حالیکه غول ۱۹۰ سانتی سابق ۳۸ ساله «ریسمولر» در سینما در نهایت شجاعت با مرگ میجنگد گفتگویی با خبرنگاران قبول کرده است | زن و دختر وفادارش سعی میکنند که که این فیلم بسیار کثیف است. اودراین | رسوایی بزرگی را که پسر خانواده با مورد گفته است. شرکت در فیلمهای زشت سکسی برای این فیلم دراروپا ساخته شد و قرار خانواده بوجود آورده از او پنهان دارند بود فقط در کشورهای اروپایی بنمایش در این فیلم که کپیه مسخره ای از فیلمهای اید حالا نمیدانم چطور شده که ناگهان از تارزان است بنام «تارزان خجالت جنگل آمریکا سردرآورده است. من ترجيح | نامیده میشود و پسر «جانی ویسمولر» میدادم این فیلم در همان اروپا باقی | بعنوان هنرپیشه اول فیلم یک رل شنیع بماند، بخاطر اینکه بدون تردید اینجا شرم | فیلم های تارزان را بطور حقارت آمیزی رفت.داستان غم | سکسی را در آن بعهده دارد. این تقلید که بزرگی برای انگیز زندگی تارزان «لیزا» دختر «جانی ویسمولر» گونه | مسخره کرده برای «ماریا» زنی که پانزده بزرگ سینما از چهار سال پیش | پدررا میبوسد و ماریا همسرش با لبخند تصویری از «جانی ویسمولر» در به این صحنه مینگرد سال ۱۹۳۶ هنگامیکه فریادهای او جنگل را بلرزه در میاورد. سال است با «جانی ویسمولر، زندگی هنگامیکه بعنوان مهماندار در یکی از میکند و دختر آنها «لیزا» بشدت تکان هتلهای بزرگ «لاس و گلس» کار میکرد و هنگام کار استخوان رانش شکست دهنده بوده است. روبرو بوده است. سال گذشته بمدت سه گفتند که بود و از راه تغذیه میشد. این «لیزا» به خبرنگاران گفته است: آغاز شد ولیزا» دختر «جانی، میگوید: اوبطور مداوم با عمل جراحی و بیماری در بخش مراقبتهای مخصوص بستری ۔ اگر پدرچیزی راجع به این فیلم – پس از این حادثه بپدرم بشنود قلبش بشدت خواهد شکست این برای این شغل خیلی پیر است و باین ماه اونه میتوانست چیزی بخورد و نه بیماری باعث شد که قسمتی از مغز او فيلم بشدت فیلم کثیفی است و تصویر ترتیب او کارش را از دست داد. پس از آن * جوانان * صفحه ۲۲ * سال ۱۲۰۱ قادر بود حرف بزند. در تمام این مدت او بقیه در صفحه ۴۲ صدای تلویزیون – دست زده باشد تا لت سعی میکردم بخودم زائیده تصورات من مارس گذشته واق تجربه کردم. آخر . تخخوابم دراز ک صدای قدمها و بد تعقییم میکند هر کار میکردم نمیتوانستم بر این احساس غلبه کنم و این مساله مرا های سنگین کسی خودم فکر کردم که این تصویر واقعی و بسیار وحشتناک از زندگی است تارزان سلطان جنگلهادربستر بیماری مرد عضلانی – تارزان پسر جنگل – قهرمان شنای المپیک این روز ها در نهایت شا یک «شبح»ب بدبختی و در تهدید اعمال شرم آور پسرش، آخرین روز های حیات را . می گذراند .. از آن همه گوشت و عضله چیزی جز یک شبح باقی نمانده است. این عکس از «جانی ریسمولر» درروی تختخواب بیمارستان گرفته شده است.
لی که از چای خاطرات مردم از ملاقات با ار واح بر پا شده است مرا ترساند در عوض زندگی رم را نجات داد! بیماری تبدیل به ح»شده است مردم آمریکا درباره ح تجربیات و نظریات بشدت عصبی کرده بود. درها بدون دلیل يار مجلات گذاشته اند بهم میخوردند و بزرگترین اطاق خواب کی از خاطرات را بنقل خانه همیشه بوضع عجیبی سرد بود بارها یکاتی برای شما منتشر صدای تلویزیون بدون آنکه کسی بان ترا قبول یا رد کنیم دست زده باشد تا آخرین درجه بلند میشد. سعی میکردم بخودم بقبولانم که همه اینها گوید نکه تابستان گذشته به زائیده تصورات من است. تا اینکه در ماه خانم «لیندا دانز» پس از آنکه پسرش بکمک روح از مرگ نجات پیدا کرد از شبح در منزلشان احساس ناراحتی نمیکند اسباب کشی کردیم مارس گذشته واقعه وحشت آوری را ی مراقب من است و در تجربه کردم. آخر شب بود و من روی تختخوابم دراز کشیده بودم ارهای روزانه ام میباشد کار میکردم نمیتوانستم لبه کنم و این مساله مرا های سنگین کسی را از راهرو شنیدم. با بیدارم. همانطور که با چشمهای از حدقه در آمده به راهرو خیره شده بودم نور سبز بزرگتر شد تا آنجائیکه همه راهرو را خودم فکر کردم که خواب می بینم، اما که ناگهان صدای قدمها و بدنبال آن صدای نفس میدانستم که چشمهایم باز است و کاملا رنگی را دیدم که از در باز اطاق خواب بدرون تایید نور سبز رنگ بزرگ و روشن کرد. با خودم فکر کردم، خدای من این دیگر چیست؟ ناگهان شبح زنی بسیار وحشت زده بنظر میرسید در میان نور ظاهر شد. زن مانند کسی که چیز وحشتناکی تعقیبش کرده باشد می دوید. او زن زیبایی بود که ۳۰ ساله بنظر میرسید، موهایش مشکی بود و کفشهای پاشنه بلند به پا داشت. من نمی توانستم چشمهایم را از او برگیرم مثل این بود که یزی مرا مجبور میکرد باو نگاه کنم من وحشت زده تر از آن بودم که بتوانم فریاد بكشم. بالاخره شبح ناگهان نا پدید : سرمای عجیبی اطاق را فرا گرفت. در اوایل ماه مه وحشتناک ترین و در عین خال زیباترین تجربه من با ارواح اتفاق من مشغول تماشای پسر نه ساله ام «یوجین» بودم که با توپ در جلوی منزل بازی میکرد. ناگهان توپ به میان جاده اقل خورد و «یوجین» هم بدنبال آن درید ولی غفلتا پسرم در جایش میخکوب شد افتاد و فریاد کشید: مامان من نمیتوانم تکان بخورم کسی مرا نگاهداشته است. بمحض اینکه این کلمات از دهن پسرم خارج شد اتومبیلی که کنترلش را از دست داده و با سرعتی غیر قابل باور در حرکت بود از پیچ جاده پیچید. اگر پسرم از عرض جاده گذشته و دنبال توپ رفته بود بدون تردید کشته شده بود اندکی پس از این ماجرا شنیدم که قبل از ورود ما باين منزل زن و شوهری در آن زندگی میکرده اند که پسر نه ساله شان را در یک حادثه اتومبیل از دست داده بودند. از همسایگانم پرسیدم که زن همسایه چه شکلی بود و قیافه ای که آنها برایم ترسیم کردند با روحی که در برای تبلیغ اجناس، در دنیای غرب، های آن فیلم برداری کرده است! البته بین راهروی منزلم دیده بودم کاملا مطابقت چه کارها که نمیکنند. مثلا برای اتومبیل، راه، در اتومبیل باز شده و ستاره سینما گفته شد که پس از مرگ هر فکری برای تبلیغ کنندگان جالب است بداخل آب سقوط کردم صدمه ای هم ندیده پسر بچه مادرش بطرز اسرار امیزی حتی اگر سقوط یک اتومبیل از یک است ولی بهر حال بزودی ما شاهد آگهی ناپدید شده و شوهر با شلیک یک گلوله تبلیغاتی همراه با فیلم خواهیم بود که بما به زندگی خود خاتمه داده بود. از آن پس ابشار بلند باشد! کارخانجات فیات، امسال دست به میگوید: فيات بخرید چون فیات از دیگر راجع باتفاقات مرموزی که در تبلیغ جالبی زده باین ترتیب که یکی از آبشار هم سقوط میکند و آسیبی نمی بیند؟ منزلمان میافتد احساس نگرانی نمیکنم. عکسها، از شماره یک تا سه، بترتيب ستارگان سینما را استخدام کرده و در این چیزی که با ما و در میان ما زندگی داخل اتومبیل قرار داده و از یک آبشار لحظات سقوط اتومبیل را نشان میدهد. داشت. بمن من میکند هر چه که باشد بنظر ما فرشته نجاتی است که زندگی «یوجین» را نجات شش متری بزیر انداخته و از تمام صحنه داد شت و عضله چیزی جز نده است. این عکس از تخخراب برای تبلیغ اتومبیل چه کارها که نمی کنند دروی شده است * جوانان * صفحه ۲۳ * سال ۱۲۰۱
بمناسبت آغاز سال ۱۹۷۹ معروف ترین پیشگویان جهان راجع به حوادث آینده شخصیتهای معروف برد. زنگهای ازدواج دوباره برای «شر» بزودی سیگاری کاملا بی خطر کشف خواننده معروف بصدا در خواهد آمد و این بار او با همسر سابقش «سانی» پیوند دوباره خواهد بست. این ازدواج موقعیت خواهد شد. «ژاکی اوناسیس» با یکی کاری هر دوی آنها را بهبود خواهد بخشید. * پیشگوی هالیوود از ثروتمندان خاور میانه ازدواج «کرینا کینکیده پیشگوی معروف هالیوود که مورد مشورت بسیاری از خواهد کرد. منابع ذخیره ای فراوان سرشناسان هالیوودی است میگوید: نفت در غرب آمریکا کشف خواهد شد « مایکل داگلاس» دنیای هالیوود را به خود اختصاص خواهد داد. او بابازی در یک سریال موفق جدید و ارائه یک آلبوم آهنگ موفقیت را از آن خود خواهد و یکی از ستارگان معروف با کرد. از نفت توسط یک دانشجوی زمین موجودات فضایی تماس برقرار خواهد کرد. این پیشگوئیها نمونه ای از دهها | پیشگویی است که توسط هشت تن از معروف ترین پیشگویان جهان راجع به اتفاقاتی که درسال آینده یعنی سال ۱۹۷۹ میلادی جهان را تکان داده ر درزندگی شخصیتهای معروف تغییرات اساسی بوجود خواهد آورد انجام گرفته است. «شان رابینز» کسیکه حادثه تلخ هوایی جمبوجت ترکیه را که درسال ۱۹۷۴ اتفاق افتاد و منجر به کشته شدن ۳۵۴ نفر شد پیش بینی کرده بود میگوید: یک کمپانی تهیه کننده توتون اطرافیانش را در وحشت فرو خواهد برد، بزودی اعلام خواهد کرد که موفق به اما سه هفته بعد او را در حالیکه بعنوان کشف سیگاری شده که مزه و طعم یک کارگر ساده درجایی مشغول بکار سیگارهای امروزی را دارد بدون آنکه شده پیدا خواهند کرد! این ماجرا بدليل کوچکترین خطری برای سلامتی داشته اینکه «راک هودسن» مورد حمله بیماری باشد. این موضوع مورد تایید اداره فراموشی قرار میگیرد اتفاق خواهد افتاد. بهداشت هم قرار خواهد گرفت. «ژاکی اوناسیس» درماه فوریه با «راک هودسن» هنرپیشه معروف اعلام خبر ازدواج پنهانیش با یک هنگام تهیه یک فیلم ناپدید شده پلیس و ثروتمند نفتی خاورمیانه که ماهها قبل صورت گرفته دنیا را در بهت و حیرت فرو خواهد برد. * پیشگوی نیویورکی «فردیک دیویس» پیشگوی نیویورکی که نام چهارتن از پنج برنده اسکار سال قبل را بدرستی پیش بینی کرده بود. میگوید: «لورن گرین» هنر پیشه فیلم «جنگ کهکشان» باموجودات فضایی که توسط یک سفینه از سیاره دیگری بزمین خواهند آمد تماس برقرار میکند. علی کلی، بوکسور معروف از طرف پرزیدنت کارتر بعنوان یک دیپلمات آمریکایی به نقاط مختلف سفر خواهد کرد و از یک حادثه سوء قصد که توسط سفید پوستان افراطی علیه او ترتیب داده خواهد شد جان سالم بدر خواهد «مایکل لندن، مجبور خواهد شد برای در غرب آمریکا منبع حیرت انگیزی نجات این سریال از مردم عذر خواهی کند. * جوانان * صفحه ۲۴ * سال ۱۲۰۱ شناس کشف خواهد شد. این کشف «سوزانا سامرز» سمبل سکس درمنطقه ای که قبلا تصور میرفت کاملا هالیوود بطور ناگهانی محبوبیت خود را خالی از هرنوع ذخیره زیرزمینی است از دست خواهد داد. «سوزانا» برای نجات اقتصاد آمریکا را دگرگون خواهد کرد. از این گرفتاری با کارشناسان بسیاری این ذخیره نفت میتواند هفتاد درصد مشاوره خواهد کرد اما بنتیجه نخواهد مصرف سوختی آمریکا را برای ده سال رسید و بالاخره دست بکاری خواهد زد که تامین کند. موفقیت حتمی او دران رشته است و این ميليونها تماشاچی سریال خانه رشته چیزی جز روابط عمومی نمیباشد. کوچک از دیدن یک صحنه سکسی * جان کندی در دنیای نمایش «لوری برادی» ستاره شناس معروف در یکی از فیلمها حیرت زده خواهند شد و که کناره گیری نیکسون را پیش بینی کرده بود میگوید: ۔ جان کندی کوچک به دنیای نمایش روی خواهد آورد و هر چند با مخالفت ته مجله خوب و مردم شدید مادرش روبرو خواهد شد علی رغم ابونه مجله شما میبن این مخالفت در دنیای رقص و آواز به خاطر دریافت مرت موفقیت بسیار دست خواهد یافت. «دنی از مونده دوبار از طرف آدم ربایان مورد تهدید جدی قرار خواهد گرفت و برای جلوگیری از اقدامات آنان ناچار خواهد شد گاردی از محافظان سرسخت برای خود تهیه ببیند و باین متشکرم، میدانم که به همه رسیدگ حداکثر سعی از مدتها پیش شما با سیگار بوده درش د خواهد شد. ترتیب ارتباط او با تمام اشنایاتش قطع ربط پیدا میکند، د پیش ازدواج کردم، پرنس چارلز بطور غیر منتظره ای ازدواج انتقاد آنها ت خواهد کرد. ملکه «الیزابت» با این ازدواج نظر موافق نخواهد داشت ولی پس از این ازدواج از سلطنت کناره گیری کرده تاج و تخت را به پسرش واگذار خواهد کرد یک زلزله وحشتناک سان دیاگوری کالیفرنیا را در حوالی کریسمس و سال نوخواهد لرزاند در این زلزله تعداد بیشماری از مردم کشته خواهند شد. «چریل لاز» هنر پیشه سریال فرشتگان چارلی با گردانندگان این برنامه اختلاف پیدا کرده در لاس وگاس به اجرای یک برنامه «شو» دست خواهد زد. در آوریل آینده یک سفینه بدون سرنشین که به فضا فرستاده میشود هنگام بازگشت در بیابانهای آمریکا منفجر خواهد شد و تحقیقات نشان خواهد داد که سفينه حامل دلایل قوی بر وجود زندگی در سیارات دیگر بوده است. اعتمادی امیدوارم که سلا را از فرسنگها فاصله و اقیانوسها بپذیری زمین از آمریکای ش مهربان، با تو حوب حبت میکند به این سرز داری همه خویشان به یک میباشم با این وجود – خود ن سرفه های بدون دلی راجعه به دکتر مت دچار بیماری تنگی که این نامه را مین سیگار در او وقت نوع را با خو به علت عشق پیام دختر ، مظه ب اعتمادی عزیز رخصت بده اصل مطلب سرد خرید به ساری – خیابانهای این شهر سخت مرا از رده – شدم. قضیه از این روستایی از یکی ساری برای خرید – حرفهای رکیک شرم اور چند جوا مواجه شده بودند چکمه های گل الو دختران ایراد گرفت باران کردند اعتمادی جار بعضی از این جوان سرشان تقویت م
انتقاد و پیشنهاد آنها که «زهر» بمردم تعارف می کنند اعتمادی عزیز سلام. از پذیرفتن آن میباشد. را از فرسنگها فاصله و از آنسوی دریاها امیدوارم که سلام گرم و صمیمانه ام بهرجهت بعد از مدتها تلاش من و برادر ارجمندم اعتمادی عزیز: سلام چندی پیش برای تماشای فیلم معجزه می شنیدم تا آنجا که من گوش کردم دختر تلاش شما در مجله موفق شدم تا او را به | گرم و صمیمانه مرا بپذیر، اینکه سیب بخاطر هنرمندانش به سینما آسیای کاملا مطیع آقا شدند من که صندلی جلو و اقیانوسها بپذیری آری من از انسوی ترک سیگار تشویق کنم، شوهر عزیزم | مزاحمتان شده ام من چون نمی توانم تهران رفتم درست در صندلی پشت سر آنها نشسته بودم کنجکاو شدم که نگاهی زمین از آمریکای شمالی با تو اعتمادی هم تلاش خودش را کرد، و سیگار و چیزهایی را که می بینم تحمل کنم این من دختری به سن ۱۷ الی ۱۶ ساله نشسته کرد ولی درست سه ماه از این به پشت سرم بندازم ولی از منظره ای که خوب و مهربان، با تو که قلبی مانند آئینه نامه را بحضورتان تقدیم – می کنم اول داری صحبت میکنم، در حدود یکسالی بود و معمولا این سینما جای سیاهی دیدم آنقدر ناراحت شدم و شرم دارم جریان میگذشت که یکی از دوستان به سئوالی از شما دارم چرا بعضی مردم لشکر های سینمای فارسی هست موقع بنویسم چه دیدم بلافاصله از سینما خارج تر است که به این سرزمین آمده ام و دور از ديدن ما آمد و فقط با یک کلمه و یک | اینقدر نامهربانند چرامیخواهند خواری شروع فیلم یکی از همین هنرمندان آمد شده و با حالت ناراحتی به کلبه کوچکم توی سالن کنار دختر نشست و یکدیگر را ببینند من که چیزی ندارم به حرف رفتم و ساعتها بحال آن دختر بیچاره را | مردم بدهم جز مهربانی و محبت چون من را با دختر باز کرد دختر هم طرف گریستم و حالا از قول خودم میگویم ای همه خویشان به یک زندگی ساده مشغول میباشم با این وجود هنوز دست از خواندن و تعارف بیجا تمام زحمات من و شوهرم یکسون را پیش بینی چک به دنیای نمایش . و هر چند با مخالفت و خواهد شد علی رغم ی رقص و آواز به خواهد یافت. دوبار از طرف آدم ه جدی قرار خواهد مجله خوب و مردمی شما نکشیده ام و بر باد داد، به این معنا که در همان هنگامی | خیلی تنها هستم هیچکس را ندارم ولی راشناخت خلاصه موضوع بادختر قرار برادر تو که در فیلمها نقش نامردی بازی آبونه مجله شما میباشم قبل از هرچیز به که دوباره یک سیگاری سابق هوس وقتی خودم راتوی مردم می بینم همه را داد بست که او را به یک کارگردان میکنی نمیشه در زندگی واقعی مهربان و سیگار کشیدن میکند به شوهرم سیگار | برادر و خواهر های واقعی خودم میدانم معرفی و آن را بقول خودش یک ستاره مرد باشی متشکرم، میدانم که هزارها نامه داری که تعارف کرد چون دوست خیلی صمیمی اصل موضوع را عرض کنم، خدمتتان، معروف کند و این حرفها را هم من بخوبی تهران ـ علی حیدر دوگانه ای خاطر دریافت مرتب مجله از شما باید به همه رسیدگی کنی این است که حداکثر سعی میکنم تا نامه ام کوتاه شود بود شوهرم نیز در رو در بایستی گیر کرد یری از اقدامات آنان گاردی از محافظان من از مدتها پیش دورادور شاهد مبارزه آن روز سیگار کشید، و سیگار کشیدن همان و پیشرفت بیماری همان و – تهیه ببیند و باین شما با سیگار بوده ام و آن را ستوده ام همانطور که گفتم الان در بستر بیماری تمام آشنایاتش قطع ربط پیدا میکند، در حدود یکسال و نیم پیش ازدواج کردم، و دختری بیست ساله سعی اش را کرد ولی دردم از آدمهای الآن هم یک دختر نازنین ۴ ماهه هستم و دارم در حدود شش ماه پیش متوجه سرفه های بدون دلیل شوهرم شدم،بعد از دوست نما است از اونهایی که زهر به یکدیگر تعارف میکنند و به خورد هم آخه که میدانی فلانی در حال ترک است چرا تعارف راهنمایی کشور میدهند، بی مروت تو نیاز آموزش و پرورش برطرف شده بود، عوض همکاران و همکلاسیهای ما که در ما فارغ التحصیلان خرداد ماه ۱۳۵۶ مراجعه به دکتر متوجه شدیم که شوهرم میکنی؟ ها!! چرا؟ و آنوقت پیروزمندانه دانشسرای راهنمایی که با سپردن تعهد مگر دولت برای هر یک از ما مبلغی شهریور ماه تمام کرده اند کاملا بردروس دچار بیماری تنگی نفس میباشد اکنون میگویی من هم میخواهم این عادت را بیماری است، بعد از مدتی که من حالات کنار بگذارم، پس چرا دوباره دیگران را که این نامه را مینویسم شوهرم در بستر معادل ۵۰ هزار تومان صرف نکرده بود پنج سال خدمت در آموزش و پرورش و مسلط هستند و این جز یک سرشکستگی استفاده از حقوق کار آموزی در مدت سرخوردگی چیزی دیگر برای ما اگر ارتش احتیاج به درجه دار داشت پس شوهرم را سخت زیر نظر گرفتم متوجه در چاه می اندازی آه اعتمادی عزیز آنقدر نخواهد بود، تمنای ما جوانان از آن سردبیر دانشجویی در اختیار آموزش و پرورش چرا دیپلمه ها را که برایشان درجه دار اثر سیگار در او شدم، به این معنا که دردم زیاد است که گفتنی نیست تو را به خدا تو به این آدمها شدن یا سپاهی فرق نداشت سپاه دانش گرامی که خود را واقعا خامی جوانان درست هر وقت که سیگار میکشید حالش قرار گرفتیم و همانطور که مستحضر کرد و مارا که بستگی حیاتی به آینده ماز میدانند این است که این مسئله را با هستید بعلت کمبود معلم طرحی پیاده شد رو به وخامت میرفت، این حرفی نمیتوانم بزنم الان مدت ۳ شب بگو چیزی که من داشت درجه دار. آن دانشجویان خدمت مقدس موضوع را با خود او در میان گذاشتم است که شوهر عزیزم مدام سرقه میکند. مسئولین آموزش و پرورش در میان در سربازی را با گذراندن ۷۰ روز دوره این را جزیک ندانم کاری و سهل بگذارید و از آنها توضیح بخواهید ولی به علت عشق شدید به سیگار مانع شیرین مهین پو . نظامی گری بقیه در سال را در اختیار انگاری مسئولین امر چه چیزی میتوان بازخواهشمندیم از آنها بخواهید تا پنداشت جز یک تبعیض چه چیز دیگر آموزش و پرورش محلشان بتدريس به 9 انتقاد و پیشنهاد انتقاد و پیشنهاد چرا با مردم از روی جوانمردی رفتار نمیکنند ؟ یک سفینه بدون ستاده میشود هنگام ی آمریکا منفجر ت نشان خواهد داد که قوی پروجود زندگی اکنون خودم دردی دارم که به آن موضوع است، من از شوهرم گله ندارم او حداکثر تقاضای فارغ التحصیلان خرداد ۵۶ دانشسرای شاید یک برنامه ای ترتیب بدهند تا است که نتیجه آن جز یک عقده دردلمان عصرها در خدمت آموزش و پرورش مشغول شوند، این طرح برای چندین سر منتظره ای ازدواج پیام جوانان زیراب برای جوانان دوره قبل از ما و بعد از ما و حتی فارغ چیزی دیگر باقی نخواهد گذاشت بعد از محل خدمتمان قرار بگیریم تا لااقل التحصیلان شهریور ماه ۱۳۵۶ به مرحله ۹ ماه از اتمام دروس دانشسرا به خدمت آمادگی برای تدریس پیدا کنیم اعزام شدیم جمعا تا منقضی شدن خدمت اجرا در آمد و نتیجه مطلوب گرفته شد یا تقدیمات فاتقه، از طرف فارغ ما ۲ سال و ۹ ماه می شود که ما دروس التحصیلان خرداد ماه ۱۳۵۶ دانشسرای جدید را در دانشسرا فرا گرفته ایم و معلوم راهنمایی کشور است که دیگر هیچی بیاد نداریم در 3 ساری: ما دختران زحمتکش روستائی مگر ما ایرانی نیردیم مگر در زمان – ولی نمیدانم دوره ، مظهر شرف هستند نباید بآنها متلك كفت نامه ای از یک دختر تنها اعتمادی عزیز دوست همه سلام. میبینم؟! سکوت محض سکوت در برابر دیگران کوچک و بی ارزشم. من الان که دارم این نامه را مینویسم در حزن انگیز. حتی حس میکنم ماشینی که انسان خوش قلب و خون گرمی هستم و اعتمادی عزیز سلام مطلع هستید مازندران سرزمینی است محل کارم هستم، در اطاقی مشرف به چند روز است در جلوی خانه سفیدی که فوق العاده حساس ممکنه گاهی عصبی رخصت بده بدون مقدمه چینی به رطوبتی و اکثرا باران می بارد و بیشتر | خیابان ساکت و خلوت. من بخوبی از پارک است تنهاست، این کاملا از بشوم ولی دروتم پر از مهربانی و بخش لیزابت» با این ازدواج اصل مطلب بپردازم: چندی قبل برای جاها بخصوص روستاها پراز گل و لای | پشت پنجره خیابان و اطراف را میبینم قیافه اش پیداست او دارد به من با اشاره اشت ولی پس از این خرید به ساری رفته بودم. در یکی از می شود. آیا چکمه های گلی آن دختران | میگذرد که آنهم گاهی متعلق به چند خانه حرف میزند راستی میدانی؟ پنجره هم ولی نمیدانم با همه تلاش برای داشتن فقط گاهی اتومبیلی از این خیابان است اینها را همهی اطرافیانم میگویند کناره گیری کرده تاج خیابانهای این شهر صحنه ای را دیدم که خیلی دلش برای من میسوزد چون یکدوست خوب و بدون منظور خاص! نگاه واگذار خواهد کرد شتناک سان دیاگوی ی کریسمس و سال این زلزله تعداد شته خواهند شد. هنر پیشه سریال گردانندگان این برنامه درلاس وگاس به شوه دست خواهد زد حرفهای رکیک و متلکهای خنک آسمان خواهد زد. جوانم . سخت مرا آزرده ساخت و بسیار متاسف زحمتکش روستایی باید موجب بشود که نزدیک به اداره منست زمینهای بایر در نمیتواند مرا خوشحال کند چون او را به نمیتوانم کسی را داشته باشم. هیچکس نرده جوش زده اند که کسی آنرا باز نکند . درونم توجهی ندارد فقط بظاهرم شدم. قضیه از این قرا بود که چند دختر بعضی از جوانان ساری مزاحم هموطنان | اطراف اداره زیاد بچشم میخورد که روستایی از یکی از روستاهای اطراف خود بشوند، و آن دختران با اندوه و مسلما بعدا به فکری برایش خواهند کرد شاید هم مخصوصا اینکار را کرده اند که میکنند. راستی گاهی فکر میکنم تو ساری برای خرید به شهر آمده بودند اما با ناراحتی شهر را ترک کنند؟ ساختمانهای بزرگ و کوچک سر به کسی بفکر خودکشی نیفتد! بله پنجره باز غصه هایت را به چه کسی میگوئی آیا نمیشود تا باد ملایم بهار را روی پوست توهم مثل من به همه اعتماد داری؟ شرم اور چند جوان لاابالی و بی ادب من با دیدن آن صحنه ها و حرفهای اعتمادی همه! حتما پیش خود فکر حس کنم. غمگین و خسته درباره مطمئنا ترا هم زیاد ناراحت میکنند مواجه شده بودند. این چند جوان ابتدا از رکیک اشک از دیدگانم روان شد و روی صندلی چرخدارم میتشینم اشک از ایکاش تو هم کسی را همچون خودت میکنی این مزخرفات چیست که من سرهم چکمه های گل آلود و بعداز لباسهای این ناگهان گفته مروچ واقعی مکتب اسلام کردم ولی گوش کن که من دلم پر از درد چشمانم سرازیر است. دلم غریبانه گرفته داشته باشی که درد دل کنی همانطور که دختران ایراد گرفتند و بعد آنها را متلک حضرت خاتم النبین (ص) برایم تداعی | تنهایی است. همه در اطرافم هستند ولی قلم به دست میگیرم و برایت مینویسم. شد که فرمود: «همه مومنان باهم برابرند.» من همیشه کاملا تنهای … تنهایم… اعتمادی جان، من خیلی تنهام به میکنم تو تمام غمهایت را لابلای دانشکده اعتمادی جان ترا بخدا قسم ببین با تشکر از زیراب دانشجوی صندلی چرخدارم مطلق تنهایی. همه به چشم دیگری ساری | میگردانم پرده را به کنار میزنم و به نگاه میکنند همیشه احساس میکنم علیرضا صادقی | آنسوی پنجره نگاه میکنم میدانی چه باران کردند. تمام نوشته ها و کتابهایت را خواندم فکر را رو به خیابان بعضی از این جوانان ما چه افکاری را در سرشان تقویت می کنند. همانطور که معنی بمن بقیه فرصفحه ۵۰ * جوانان * صفحه ۲۵ * سال ۱۲۰۱
«تلویزیون» بی تردید یکی از شگفت انگیزترین پدیده های حیات بشری است که هنو رازهای عج ه شاید باور نکنید اما تلويزيون يك وسيله بسیار مدرن نیست اولین گیرنده تلویزیون هنوزد تلویزیون به سینما ضربه سختی در فرانسه ۱۰ میلیون – در شوروی ـ خود را در قالب = ازین تلویزیون یک وسیله اخلاف نیز محبوبشان قرار می چندان توجهی بیکدیگر ندارند گذشته ۲۵ میلیون در ژاپن ۲۰ میلیون – زد – استحکام خانواده را در هم ریخت اما در برابر اتومبیل بی در آلمان ۱۴ میلیون در آمریکا ۷۴ آمار نشان میدهد در بیشتر کشورها برابر تلویزیون میگذرانند تا در کار میلیون گیرنده تلویزیونی است اما معلم ها اینکه آموزش باید سهم بچه های مدرسه رو وقت زیادتری در تأثیر مانده است درس و مشق. یونسکو گزارش داده است بدهد و کم شان جنی، مرتبا کاشی تلويزيون باعـ بطور متوسط افراد در دوران تحصیل رکورد در دست مردم «موناکو» قبل از دانشگاه ۶ تا ۱۲ هزار ساعت از به رخخواب بر فروروند و خواب وقت خود را بدیدن برنامه های تلویزیونی است میگذرانند کتاب عظی پشت پرده تار شگفتیها و حقایق ترجمه دکتر منصور مصلحی اینهفته تمام حقایق باره «تلویزیون » پیش ازین خط وسیله ای برای آگاهی و به آن ابعاد جهانی داد و شناسایی بود که در میان مردم جهان و اینک هر روز، در ساعت های جمع اندک باسواد ها از آن استفاده می معین تصاویر معینی در برابر دیدگان کردند و صوت یک وسیله ارتباطی میلیونها نفر مردمی که در هر سن و سالی همگانی بود، در حالیکه تصویر درین هستند، قرار می گیرند حرص به دیدن برنامه های تلویزیونی در ۱۲، ۱۳ سالگی بیشتر | میشود بچه ها به تصویر بیشتر توجه میکنند تا صدا و در موارد متعدد زمینه نقش اندکی داشت. چون به حیوانی آتش های تلویزیونی روی بام ها ترین غریزه بشر یعنی بینائی مربوط جای گرفته اند و در آشپزخانه یا اتاق | «دیانا» دختری است آمریکایی که ۲۸ میشد ولی اختراع تلویزیون آن را به نشیمن مكان شایسته ای به گوینده سال سن و ۱۷۰ متر طول قدر ۷۵ کیلو اساسی ترین وسیله شناسایی تبدیل کرد – بیش از یک سال است که میلیونها فرانسوی، بویژه جوانان، موناکو در دست دارند که از هر هزار به سینما زد در سال ۱۹۴۷ در فرانسه شنونده برنامه ای در رادیو مونت کارلو هستند که تمام «حقایق نفرشان ۶۰۰ نفر یک گیرنده تلویزیونی ۴۲۳ میلیون نفر به سینما رفتند. این رقم دارند. درباره…» نام دارد در سال ۱۹۶۵ به ۲۷۰ میلیون نفر کاهش تلویزیون فرآورده امروز نیست. اولین یافت تلویزیون فقط در برابر اتومبیل بی در این برنامه آن وقایعی از تاریخ که روی زندگی ملتها تاثیر گیرنده تلویزیونی فرانسه ۴۶ سال عمر تاثیر مانده است که در روز های تعطیل نهاده اند یا مدتهای دراز مورد بحث بوده اند به شیوه ای دلنشین و دارد. در سال ۱۹۵۳ آمریکایی ها ۲۲ مردم را به بیرون از خانه هایشان بدون توجه به تقدم و تأخر زمانی شان بازگو میشوند مجله جوانان که با همکاری تهیه کنندگان این برنامه رادیونی، ۱۹۷۰ این رقم از ۷۴ میلیون تجاوز در تمام کشور ها تلویزیون باعث کرد). ولی دهه ۱۹۶۰ زمان رشد غول این مجموعه جالب و مفید را در اختیارتان میگذارد یقین دارد که شده است که مردم بیشتر شبها اسای تلویزیون بود. بویژه که بکار هایشان بمانند. البته نباید تلویزیون را مجموعه آن برای شما یک دایرة المعارف تاریخی شیرین خواهد افتادن ماهواره تلویزیونی تلستاریک وسیله ای برای استحکام بنیاد های (ژوئیه ۱۹۶۲) امکان های جدیدی برای خانوادگی به حساب آورد. زیرا افراد پخش برنامه های تلویزیونی بوجود آورد خانواده وقتی پای تلویزیون می میلیون تلویزیون داشتند. (در سال میکشاند در خانه بود دکتر منصور مصلحی * جوانان * صفحه ۲۶ * سال ۱۲۰۱ های تلویزیونی – است که برنامه خواب بچ این دختر میخوا کوبا وزن دارد. اواخيرا تصمیم گرفت کاری تلویزیون داده میشود در اروپا و آمریکا هر کس بطور متوسط ۱۶ ۱۷ ۱۸ ساعت از کند که نامش در تاریخ ثبت شود کاری فت خود را در هفته در برابر تلویزیون که قبلا کسی انجام نداده یعنی طی مقرر او وارد مح ی گذراند فاصله کشور کوبا تا ساحل فلوريدا آغاز کرد ولی بادشدید او را ۵۱ در سال ۱۹۵۰ در فرانسه فقط ۳۸۰۰ در بسیاری از خانه ها ساعت غذا | در آمریکا باشنا که ۱۶۷ کیلومتر طول کیلومتر از ادامه گیرنده تلویزیونی وجود داشت و بعد رشد خوردن بر حسب نوع برنامه های انست. برای بجا گذاشتن این رکورد یک وزش بالاشدید او ان سرسام آور بود: ۱۹۶۰: یک میلیون و تلویزیونی تغییر می کند. خیلی ها دیرتر محفظه مخصوص برای او ساختند که از داد دیانا چهل سات ۳۶۸ هزار ۱۹۶۸: هشت میلیون و حمله کوسه ها در امان باشد و این محفظه غذا می خورند تا برنامه اخبار را ببینند یا و در این مدت از ۵۰۰ هزار – ۱۹۷۰: بیشتر از ده میلیون. زودتر سر سفره می نشینند که قادر بدیدن بایک قایق بزرگ کشیده میشد دیانا نوشید ودرحال یعنی از هر سه خانه در در خانه تلویزیون فیلم دلخواهشان باشند و میلیونها نفر هم بموجب برنامه قرار بود شصت ساعته این وجود داشت. در شوروی در سال ۱۹۵۷ وقتی سرشام می نشینند بیشتر کند بهر حال در ساعت تعداد گیرنده ها یک میلیون بود و در حواس شان به صفحه تلویزیونست و گاه سال ۱۹۶۸ به ۲۵ میلیون رسید. در ژاپن چنگال ها بزحمت راه دهان ها را پیدا می در همین مدت از ۶۰۰ هزار به ۲۰ کنند؟ میلیون رسید، در ایتالیا از ۶۰۰ هزار به تلویزیون رفتار های خانوادگی ۱۰ میلیون و در آلمان فدرال از ۱/۱۵ عادت ها و تفریح ها را تغییر داده است، میلیون به ۱۴ میلیون. رکورد را اهالی و میدانیم که تلویزیون چه ضربه سختی فاصله را با شناطی دیانا در حال سنا، ومسيری که او درحال حاض 100 km Miami Key= Largo Marathon * Straße KUBA یست با شنا
بشری است که هنوز اهمیت عظیم خود را بدست نیاورده است معه جادو یا تلویزیون! گیرنده تلویزیون فرانسه ۴۸ سال عمر دارد باوجود این عصر تلویزیون هنوزهم کامل نشده است یکدیگر ندارند گذشته یک وسیله اختلاف نیز ينه در بیشتر کشورها رو وقت زیادتری در میگذرانند تا در کار کو گزارش داده است | راد در دوران تحصیل ۶ تا ۱۲ هزار ساعت از ن برنامه های تلویزیونی | خود را در قالب شخصیت تلویزیونی درهمه زمینه ها شناخته شده است و محبوبشان قرار میدهند با اینهمه دوران تلویزیون هنوز نخستین مرحله های خودرا میگذراند. رهبران و آموزش باید سهم بیشتری به تلویزیون گردانندگان کشورها هنوز چندان دست معلم ها اینک دریافته اند درامر ماهواره ها قادر خواهند بود هر برنامه را به سطح زمین بازمیگرداند. تلویزیونی را ازین سربه آن سرجهان روز ۱۰ ژوئیه ۱۹۶۲ «تلستاریکه بفرستند. از کیپ کاناورال به مدار زمین فرستاده شد. این بالن ۷۷ کیلوئی که از ۳۶۰۰ تلویزیون نیروی محرک یک تمدن جدید خواهد بود و همین نشان میدهد که سلول ترکیب شده ماهواره فعالی است بدهند و خشم شان نسبت به این مدرسه پرورده این جعبه سحرآمیز نیستند ولی گردانندگان آن ازهم اینک چه مسئولیت که امواج را دریافت و منعکس میکند و آنها که دردهه ۱۹۸۰ بقدرت میرسند جنی، مرتبا کاش مییابد تلویزیون باعث میشود بچه ها دیرتر از دوران گهواره باتلویزیون آشنا بوده اند. بزرگی دارند. زمین را دردو ساعت و نیم دور میزند آنتن ایستگاه «آندوون، درایالت به رختخواب بروند زودتر بخواب دران زمان حضور تلویزیون درهمه کشورها دائمی خواهد بود هرخانواده چند فروروند و خواب هایی در اطراف برنامه های تلویزیونی بیستند. این یک حقیقت گیرنده خواهد داشت و هر کشوری صاحب شوروی نخستین ماهواره بود… بعد به تلستار داده شد بعد تکنیسین های است که برنامه های ترسناک باعث چند فرستنده خواهد بود تلویزیون آمریکایی ها ماهواره هایی به مدار زمین اروپایی ایستگاه «پلمور – بودن در * ازتلستارتا «ایرلی برده ازروز ۱۱ ژوئیه ۱۹۶۲ تلویزیون ماین آمریکا به سوی آن متوجهست. فضا شد. «اسپوتنیک یکه در آغاز کار اولین پیام از ایستگاه آندوون وارد عصر ۱، ۱۳ سالگی بیشتر ) دلخواهش را روی نوار ضبط کند ه نصر يشتر توجه ا و در موارد متعدد دیدن برنامه های میشود خواب بچه ها باکایوس مختل آموزشی، تلویزیون حرفه ای تلویزیون فرستادند روز ۱۲ اوت ۱۹۶۰ آنها «اکو «برتن بارادارا و کامپیوترهایشان تجارتی۔۔۔ بیننده میتواند برنامه های یک را به مدار زمین پرتاب کردند که جستجو پرداختند تلستار را یافتند، آنرا یک گوی بزرگ بقطر ۳۰ متر بود. این رمسیرش دنبال کردند، امواجش را ده ماهواره علایم رادیویی ایستگاه زمینی میلیارد بارتقویت کردند و سرانجام اولین تصویر روی پرده دستگاه کنترل ظاهر شد. شادی! شامپانی! پیروزی! اقیانوس اطلس درجلوگیری از عبور امـراج تلویزیون مغلوب شده بود ار بود شصت ساعته این ی کند بهر حال در ساعت است آمریکایی که ۲۸ ۱ متر طول قو ۷۵ کیلو را تصمیم گرفت کالری تاریخ ثبت شود کاری دخترمیخواست ١٦٧ کیلومتر فاصله کوبا تا آمریکارا باشناطی کند! البته تصویر تلویزیونی بافاصله زمانی به اروپا می رسید ولی مبادله صدااسان بود و سرانجام درنوامبر ۱۹۶۳ اروپایی ها مراسم تدفین کندی را بطور مستقیم و زنده دیدند انوقت احساس گذاشتن این رکورد یک س برای ارساختند که از انجام نداده یعنی طی مقرر لو وارد محفظه شد وشنای خود را دور کرد. با وجود این، گر چه دیانا بهدف دیانا در اولین مصاحبه اش اعلام داشت | کردند «اهل دنیا» هستند و دنیا وارد دوران کرا تا ساحل فورینا آغاز کرد ولی پس از طی صدوده خود نرسید اما شجاعت اودراغاز این که یکبار دیگر بخت خود را برای طی | تلویزیون بین المللی، شده بود که ۱۶۷ کیلومتر طول کیلومتر از ادامه شنا باز ماند زیرا براثر رکوردگیری تحسین مردم آمریکا را ۱۶۷ کیلومتر فاصله کوبا تا فلوریدا درسال ۱۹۶۴ اقیانوس كبير وزش بالشديد او مقاومتش را از دست برانگیخت و نام او را برسرز بانها انداخت آزمایش خواهد کرد. مغلوب شد و «سینکام – ۳» به آمریکایی ها امکان داد مراسم المپیک توکیو را داد دیانا چهل ساعت بطور مداوم شناکرد امان باشد و این محفظه ودراین مدت از طریق یک لوله آب گ کنید میشد دیانا نوشید ودرحال شنا غذا خورد ولی بالشدید او را ۵۱ کیلومتر از مسیر اصلی | 100m Miami Key= Largo Marathon *** Straße KUBA قدرت تلویزیون Florida GEPLANTE Key SCHWIMM- ROUTE West = Florida- میبایست با شنا طی کند Havanna ماه : . . باجيرجيرك پرواز کنید! درمدت زمانی کوتاهی که زنده بیینند درآغاز کار ماهواره تلویزیونی برای درافق آن منطقه قرار میگرفت موثر بود جیرجیرک اسم هواپیمانی است که موتوری به اندازه ۱۰ اسب دارد و با | بعد نوبت به ماهواره های ثابت رسید که سرعت ۲۳۲ کیلومتر در ساعت پرواز | درارتفاع ۳۶ هزار کیلومتری و برفراز استوا بیحرکت بنظر می آیند و همیشه در عکس می بینید و آن را مردی که هدایتش میکند ساخته است او برای ساخت این هواپیمای کوچک و بسیار این هواپیما ۷۶ کیلو وزن و در آماده خدمت هستند. می کند. حدود ۸ متر طول دارد و طول هر یک جالب دو سال وقت و ۸۰۰ دلار هزینه روز ۶ آوریل ۱۹۶۵ مشهورترین صرف کرده است این هواپیما قدرت از بالهای آن ۱۲ متر است. این ماهواره ها برفراز اقیانوس اطلس مستقر شد. و به آن «ایرلی برد» یا «پرنده | صبح» نام نهادند. روز ۲۰ اوت ۱۹۶۴ در واشنگتن ۴۷ کشور توافق های بین المللی سیستم جهانی واحد تله کومونیکاسیون فضائی را امضاء کردند. مادراینجا وقتی به ماهواره های تله کومونیکاسیون اشاره میکنیم توجهمان به تلویزیون است، درحالکیه اداره کنندگان این ماهواره ها بیشتر به تلفن به کمک تلوی.. . و ماهواره های نظر دارند. «ایرلی بیرده میتواند دران واحد ۲۴۰ ارتباط تلفنی و ۲ ارتباط مخابراتی مردم جهان فضانوردان را تلویزیونی برقرار کند. درفضا و درسطح ماه دیدند جوانان * صفحه ۲۷ * سال ۱۲۰۱ ۸
4 موج خون موج را در اینک ما بـرفـراز برج تاریخ ایستاده ایم شاهد قیام از همینجا بخوانید از شماره گذشته هاسه جدید موج خون ـ موج شرفه که حسینی هستیم و این حسین است که فرد میزند می قیام حسینی را بازیباترین و حماسی ترین شکل ممکن بیان می کند آغاز کرده ایم و درشماره گذشته نوشتیم که: آغاز فاجعه کربلا و نورخورشید ، ما به تاریکیها حمله میکنیم، من از زمانی شروع شد که معاویه» در مسند غصبی خلافت به قرار شد محجربن عدی، واطرافیانش که مردمانی پاک و از خورشید ، از قلب کوه «حرا» تا سرزمیهای ناشناد دوستداران آل علی بودند دستگیر و از کوفه روانه دمشق نمایند آنها دستگیر شدند و در شرایط ناگواری بسوی دمشق میرفتند که میتازیم، بریده باد دستی که بخواهد آون آسمانی دردروازه شام با سوارانی تازه و خشمگین روبرو شدند و فرمانده را خاموش کند … دشمنی با علی علیه السلام و خانواده اش پرداخت و طبق فرمان او سواران فریاد زد: ـ توقف كنيدا بايستيدا متوقف کنید به ایستیدا در این روزهای تاری خلاص کنا با این فریادشترداران مهار شتران را کشیدند، حجربن علی خندید و اهسته گفت: آنچنانکه کودک از پستان مادر نمیترسدا رئیس جلادان از یکی یکی آن دوازده تن پرسید ربیع بن زیاد این مرد پاکدل از منبر فرود آمد آیا حاضرید از علی (ع) بیزاری بجونید؟ یا مرگ را می پذیرید؟! در میان افسوس و اندوه خلق خراسان به خانه شترها از حرکت باز ماندند. رئیس سواران معاویه سکوت و زمزمه درهم ریخت و به دنبال آن بازگشت هنوز شب کاملا پروبال نگسترده بود که دهنه اسبش را کشید، تند و ستیزه جو، برق وحشت تبی تند و آتشین به جانش افتاد، در آتش تب شش نفر از آنها قبول کردند از علی بیزاری آوری از چشمانش می جهید، با اسب چرخی زد و بجویند. آنها آزاد شدند و به جانب کوفه روانه میسوخت و این اشعار را میخواند شدند در حالیکه در پشت سر آنها بر دروازه دمشق «چه روزگار تباهی است جلادان معاویه با شقاوت خون شش انسان را چه شب ظلمانی است بپاخاست و درخیف یزید نبود در زمان – معاویه قیام کرد و ه ماه ذی الحجه سال : خاک آلود – کجاست این محجربن عدی»؟ یکسره به مسجد پیاد شمشیر زن بنی هاش د (ص) و پدرش الود اما لبریز از صلابت و ایمان گفت: محجر، در حالیکه به زنجیر بسته بودخسته و خاک خون محجربن عدی» و پنج تن دیگر از یاران «در غروب خورشید شرف وفادار علی و حسین (ع) را میریختند خون آنها من هستم، بگو با من چه حرفی داری؟؟ در پای دروازه دمشق با بیگناهی و صداقت فرو که نیکمردان را می شکند سوار شامی تازیانه اش را بالا برد و با خشونت بر میریخته بخاری گرم از آن برمیخاسته و شفق پشت محجر، نواخت و گفت: موسوداگران شرف…. خونرنگ از دورها از پشت باغهای سیب و انگور تفرین برتو، بگو مرگ را چگونه می بینی؟! محجر، نگاهش را به افق خونرنگ درخت و جواب «برمسند اطلس آرمیده اند به عشق چنین پسری معاویه شب و روز عدالت بار دمشق به آن خونهای بی گناه می تابیدا کشتن «حجر، هر چه بود یک فاجعه بود غوغاتی بزرگ در سرزمینهای اسلامی آن چنانکه قرآن مجید گفته: «اذاجاء اجابهم برانگیخت. این مرد پاک چنان محبوبیت اجتماعی . لايستأخرون ساعته و لايستعجلون.. داشت که عایشه برمرگش گریست و دست برسر سوار تندخو در حالیکه با خنجرش بازی میکرد گذاشت و با افسوس گفت: نگاه شرربارش را به آن دوازده مرد درخت و فریاد چه شد آن کسانی که لیاقت داشتند تا در کشیدن سایه شان بتوان با افتخار زندگی کرد رخت اگر زندگی را میخواهید باید از «علی ابن ابی بربستند و رفتند، ولی من مانند پوست گرگرفته و طالب» بیزاری بجونیدا بی خاصیتی باقی مانده ام! ناگهان از این پیشنهاد «حجربن عدی، این انوقت رو به اطرافیان خود کرد و ادامه داد: صحابی پاک پیامبر روی شتر حرکتی کرد انچنان . به خدا سوگند اگر قوم عرب غیرت و که زنجیرهای پایش به صدا در آمد او با خشم و از علی امیرالمومنين؟ من از او بیزاری بجویم؟ زبانم بریده باد….! به دنبالش بودند همهمه ای برپا شده تازه در رگهای خش انگیز و وحشت زده – وارد مسجد شد پیرو بجد والتبي، يكبلر او میخواست خلافت را در خاندان خودش بنی امیه عجیب است. عجیب بود، وقتی شب سپری شد نخستین نماید موروثی کند و این چه سنگین و وحشتناک بود و روز رسید نزدیک ظهر مربیع بن زياد انطور اجتماعی از مسلمانان اسلام یکباره پایمال می شد. همه تلاش آسمانی برمنیر پیامبر ش که از خدا مرگش را خواسته بود مرد و مردم خراسان غمگین و خسته جنازه اش را به خاک برافروخته بود غمگیے محمد (ص) از میان میرفته دوباره رنگهای تبه سپردند، در خاک خراسان آنجا که امروزه مخواجه درباره فساد، دوباره بردگی انسان، دوباره دور پرمی کشید در ربیع» نامیده میشود و زیارتگاهی است. فئودالیسم قهار به زندگی مردم میتاخت جست که جنش محمد معاویه یک روز در این اندیشه سیاه ناگهان ده ها اندیشه های سیاه معاویه: عمویش حمزه و دهها نامه به اطراف فرستاد. برای استانداران و صف در صف می ایـ وحشت همه جا را فرا گرفته بود معاویه هزار اندیشه سیاه داشت اما بزرگترین آن اندیشه های فرمانداران سرزمین های اسلامی، مصر و عراق و قیقت داشت و جای سجد که چوبهایش ایران و یمن و حجاز و به آنها فرمان داد تا به مردم سیاه اندیشه خلافت یزید بود، جانشینی یزیدو این شهامت روزهای نخستین اسلام را میداشت هرگز فکر روز و شب معاویه را گرفته بود اما این یزید سرزمینهای دور اعلام کنند که همه مسلمانان پیچید آن روزها چه نفرت گفت: این جوان سبکسر هوس ران برای معاویه چه بود؟ علی (ع) بود حمزه بو اجازه نمیداد که خون «حجربن عدی، بی قصاص باقی بماندا بود این مرد زاهد و پارسا برمرگ «حجربن علی» اشک ریخت و بعد از نماز ظهر بر منبر رفت و به مردم خراسان گفت: خواهان خلافت یزید بعد از معاویه هستند آنها او تنها یک پسر برای معاویه نبود، یک عشق یزید را میخواهند و شما نیز باید او را بخواهید که بود افتاب بود به یاد اشکریزان به میان مـ ر سکوت مرگباری در آن تنگ غروب همه جا در خراسان «ربيع بن زیاد که والی خراسان شیطانی بود، معاویه یزید را دوست میداشت شایسته تر از او برای خلافت نیست عاشقانه دوست میداشت با هر کسی سخن میگفت اما این فرمان معاویه طوفانی برپا کرد از مکه که پیامبر او را در آغوش از یزید سخن می گفت، از رفتارش، از کردارش، حرم خدا بود، تا مدینه که خانه پیامبر بود. از یمن تا را در کنار خود نشاند از شعر و سخنوریش حرف میزد او جوان است، کوفه، از مصر تا عراق و خراسان که مرکز دوستداران خاندان پیامبر و علی بود همه جا مردم سخاوتمند است، شاعر است، سخنور است، خوش خروش کردند همهمه ها درهم ریخت و نزدیک بود بود فضا آنچنان لبریز را فرا گرفت، دلهای دوازده مرد لبریز از تنفر بود، لبریز از ترس بود، سواران مسلح پیرامون آنها حلقه بسته بودند، با شمشیرهای آخته و یکبار دیگر رئیس سواران معاویه شلاق را بالای سرش چرخ داد و بر سروروی «حجر بن عدی، کوبید و فریاد مسلمان ادامه داد سکون، پرصلابت و فرماندار مدینه با مرد ر گذشت، ای خلق خراسان در اسلام حادثه عظیمی پیدا شده است گفته اند که معاویه بن ابی سفیان ذوق است. حجربن عدی را که مردی پاکدامن و پارسا بود به که جنگها در باره برپا شود و خونها بر زمین بجوشد در آن روزگار تاریک که رنگ از رخ اسلام قتل رسانیده است ای مردم من از شنیدن این خبر معاویه نقشه های شیطانی خود را در راه جانشینی پریده بود یزید جوانی بود که همه زندگیش به شعر که صحابی پاک پیامبر را به این آسانی کشته اند. این سکوت را درهم بن شراب استخوانهایم به لرزه افتاده است، آن چنان که مرگ یزید در مغزش زیر و رو میکرد، و سایه های شوم افکارش میرفت تا اسلام را یکسره تاریک کند خود را از خدا میخواهم دیگر دنیای ما زشت شده «ستایش می کنم خداد سگهای شکاری، به زنان لوند هوس انگیز، به ولی ناگهان از میان خلق از میان آسمانهای بلند یار ستمدیدگان و – است، شهر ما شهر علم پیامبر تاریک گشته است. شکار و هرزگی میگذشت، او بود و سگهایش و صداتی پرشور و مطمئن مانند همان صدا که در میفرستم بروان پاک اشکهای ما فرو نریخته در چشمان ما می خشکد و مشکهای شرابش و معشوقه های دلبرش و مستی کوه «حرا» طنین انداخته بود دوباره به همه جا شور که شمع روشن راه ان درد دلهای ما را میسوزاند سلام میکنم به پدرم، زندگی ریخت این صدا صدای حسن (ع) بود این ربیع ابن زیاد دست به سوی آسمان برافراشت و دراین روزها او از طرف معاویه فرماندار صدای «اباعبدالله » بود که بعد از پانزده سال – خلیفه او علی ابن ابی «حمص» بود، سرزمین سرسبز و شاداب، سرزمین و سکوت چه در زمان حیات برادر عزیزش امام ر هایش و مستی هایش! گفت: لعنت کن بر خاندان علی (ع) بر علی بن ابی طالب، بر بنی هاشم و…. حجربن عدی همچنان به سرخی های شفق خیره مانده بود او در روشنی پاک قلب خودش عاشقانه گم شده بود با کلماتی پراز عشق و ایمان گفت: خداوند چهره علی امیرالمومنین را نورانی کندا دژخیم معاویه بر سرش شلاق کوبید و گفت: از مرگ نمی ترسی؟! اگر تو دارم هر چه زودتر را از این زندگی دریایی دایی و انگور و شرایش شهرت فراوان داشرار ارجن حسن (ع) و چه پس زیبا شاعرانه که گرفته بود تداخت دردناک و تنگ آمیز چنانکه یزید در مستی این سرزمین سرسبز شهری به خاطر محمص» سروده بود و در شبهای شور و مستی میخواند جوانان * صفحه ۲۸ * سال ۱۲۰۱ علی پسر ابی طالب می گفت «علی را با حکومت چه کار؟ رغم مردم مرا به این کار می کند هو من میگویم یزید را با حمص چه کار؟ شب و شراب «حمص» مرا به این کار میکشد
شرف ستاده ایم شاهد قیام پرشکوه | ت که فراد میزند من و شمشیر نوشته: ها حمله میکنیم، من و خـون و | دکتر تا سرزمیهای ناشناس یکسره | صادق واهد آوای آسمانی محمدص جلالی ند سته کوهها قرار گرفته بود حسن (ع) و چه پس از شهادت امام حسن طنین فراوان داشت. آن چنانکه می انداخت. زمین سرسبز شهری به در این روزهای تاریک بود که او برضد معاویه د و در شبهای شور و بپاخاست و درحقیقت قیام حسین (ع) در زمان طرح ازحسین کاشیان یزید نبود، در زمان معاویه بود و حسین هم عليه معاویه قیام کرد و هم علیه یزید. ماه ذی الحجه سال پنجاه و پنج هجری بود، یک می گفت ، کار؟ ار می کند کار؟ آیا این مرد جز امیرالمومنین علی بن ابی طالب آن را برای مردم تلاوت کند؟ آیا اقرار دارید که پیامبر بارها فرمود «على که ر و به برادرم حسن مجتبی (ع). و بعد از این طاغی روز در طلوع خورشید حسین (ع) از کوچه های و خاک الود بنی هاشم در مدینه گذشت و گمراه، از این فرزند بتهای کعبه یعنی معاویه بن بود!. ابی سفیان یاد می کنم، می بینید یکسره به مسجد پیامبر رفت هزار تن از جوانان چه لجام شمشیر زن بنی هاشم و گروهی از یاران جدش گسیخته با چنگ و دندان به جان و مال مسلمانان د (ص) و پدرش علی (ع) از مهاجر و انصار میتازد و کار وقاحت و رسوائیش به جایی رسیده ابوبکر هم در این کار استثنا نیافت جزعلی(ع) چه آیا میدانید که پیامبر علی (ع) را برعموم مسلمانان حتی بردر چهره روشن اسلام حمزه و کسی اجازه داشت تا درخانه اش همچنان بروی آیا آن روزها که به فرمان پیامبر درهای خانه منى وانامن على؟….. که به مسجد النبی بازمی شد بسته شد و حتی على ازمنست و من ازعلی هستم؟. مردمک به دنبالش بودند است که فرمان میدهد از فراز منبر ها و در نمازها امر اعتراض کردند پیامبر نفرمود: خاندان خودش بنی امیه سنگین و وحشتناک بود شد. همه تلاش آسمانی ت، دوباره رنگهای تباه همهمه ای برپا شده بود، مقدس و پرشور، خونی نام پدرم علی بن ابی طالب، قهرمان بت شکن همه مسجد باز باشد؟ آیا وقتی گروهی از مسلمین به این جعفر ترجیح میداد و می فرمود تازه در رگهای خسته مدینه میدوید سکوت غم روزگاران را لعن و نفرین کند «علی لزهمه رودتر به اسلام گرویده، ازهمه انگیز و وحشت زده مدینه درهم شکسته بود، امام ای مردم، او از کسی بد می گوید که پرچمدار من به میل و اختیار خودم چنین نکرده ام، زودتر بخاطر اسلام شمشیر کشیده و جنگیده وارد مسجد شد، پیرو جوان به همراهش، ناگهان در پیامبر اسلام بود، مرد شکوهمند جنگهای «بدر» و . این فرمان خداوند متعال است که من آن را انجام است، او از همه درعلوم و حکمت دانشمند تر است؟ ریه شب و روز نداشت مسجد «النبی، یکبار دیگر همه دیدند که عظمت واحده و «خیبر» و «حنین » بود، او از کسی بد آیا این پیامبر نیست که فرمود: «انامدينه العلم میگوید که هرگز به بتها سجده نکرد و در مقابل اسلام نخستین نمایان شد و حسین (ع) در برابر اجتماعی از مسلمانان حجاز و یمن و مصر و . خداوند در دل شبها آنچنان پیشانی برخاک می نهاد و عراق که گویی با خاک یکسان شده است. آن چنان خدا برمنیر پیامبر نشسته، چهره اش نورانی بود را می شناخت که فرشتگان آسمان به تحسینش برافروخته بود غمگین بود نگاهش در لحظاتی دور پرمی کشید دراین مسجد روزهایی را می ای رجال و بزرگان عرب، ای جست که جدش محمد (ص) و پدرش علی (ع) و عمویش حمزه و دهها تن از اصحاب پاک پیامبر من با شما سخن می گویم، از شما میخواهم که اگر و غم انگیز بود، مسجد یکپارچه در انتظار ادامه گفتارم حقیقت است تصدیق کنید و اگر کذبی صف در صف می ایستادند و طنين…. الله اکبر که سخن بودند و امام گفت: گرفته به مردی خیره نگاه میکردند که برفراز منی قیقت داشت و جاودانی بود زیر سقف کوتاه آیا در آن روز که غدیرخم بود، در صحرای تفته گراف است نهراسید و تکذیب کنید . پیامبر سرافراز و رشید، پر صلابت و نورانی، مسجد که چوبهایش از تنه درختان خرما بود می شما را قسم میدهم به حق اصالت و قرابتی که . من و سوزان پیامبر زیربازوی چه کسی غیراز علی پیامبر عزیز دارم که گفتارهای امروز مرا پیچید آن روزها چه خوب بود. محمد (ص) بود استوار و محکم مانند جدش محمد (ع) و پدرش (ع) را گرفت و به انبوه مردم گفت: آنانکه حضور دارند به غائبین بگویند هر کسی مرا دوست میدارد علی (ع) ایستاده بود، مثل یک خورشید و جمعیت . بشنوید و بنویسید و به بلاد اسلامی ببرید، شهر به علی (ع) بود، حمزه بود اباذر بود، سلمان بود، عمار شهر و دیار به دیار صدای مرا میان مردم بگرد بود افتاب بود به یاد یک روز کودکیش افتاد که – ای پسر عزیز پیامبر، توهرگز دروغگو علی (ع) مولای اوست؟ و آنگاه پیامبر فرمود: و از قول من به مسلمانان بگوئید. حسین بن علی اشکریژان به میان مسجد درید و برفراز همین منبر داده ام؟ و على بابها…. که من شهر علم و علی دراست؟ آیا وقتی خوابیدن درمسجد مدینه لزجانب · پیامبر نهی شد این علی (ع) نبود که پیامبر دراین کارلورا لزاد گذاشت؟. حسین (ع) چند لحظه خاموش ماند، نفسی سردر بلند کشید، آن چنان که گویی درخاطرات ریسمان محکم الهی بزنید تاهرگز گمراه شوید؟ پرشکوه گذشته غرق می شد، این لحظات پرشکوه خلق یکسره گوش بودند دنیای پرشورشان كلمات حسین رنگ می . هرلحظه باپرسش ها ایا این پیامبر نیست که فرمود: «از میان شما ای خلق میروم و درعوض دوامانت درمیان شما می گذارم که هردو بسی عزیز و گرانیهاست. یکی قرآن مجید و دیگر خاندانم و اهل بیتم، دست به این میپرداختند. کوچه و بازار، علی (ع) را دوست بدارد و هرکه من مولای لویم مسلمان ادامه داد در پایان هرسئوال لوفریاد برمیداشتند. نیستی، آنچه را که میگونی یکباره همه را تصدیق پیامبر او را در آغوش کشید، لبانش را بوسید و او خداوندا دوستان علی ، را دوست بدار و دشمن (ع) فرزند پیامبر (ص) از آن میترسد که طغیان می کنیم، تو همچون جلدو پدرومادر و برادرت را در کنار خود نشاند و آنگاه به ، عظش برای خلق معاویه دین پاک اسلام را از میان بردارد و حق و دشمنانش باش راستگویی. حسین باهمان چهره ملکوتی، هرلحظه آیا درجنگ «تبرکه درآن جهاد بزرگه. این حقیقت را یکباره از کرسی فرو غلطاند و ناحق را درباره برسر زمینهای اسلامی چیره سازد من سکوت، پرصلابت و سهمگینی مسجد را پر کرده صداقت غرق می شد دررنگهای انسانی و پیامبر نبود که به علی فرمود: مقام تو درنزدمن دستهایش را ازدوسر باز کرد و فرمود نگران این چنین آینده ای هستم اگر چه خداوند بود فضا آنچنان لبریز از عظمت امام بود که حتی مانند مقام هارون است درزندگی موسی بن ای خلق، ای مسلمانان، علی را دریابید تا جليل على رغم بت پرستان و جاهلان در قرآن کریم فرماندار مدینه با مردان مسلحش جرات نداشتند عمران؟ آیا این گرده مسلمین اقرار دارید که رستگار شوید، سخنان مرا، آنچه شنیده اید بی پروا درجهاد «خیبر» رسول الله پس از سه روز که سه فرماید: «والله يتمم نوره ولو كره الكافرون…. این سکوت را درهم بشکنند، امام آغاز سخن کردو به شهرها و بادیه ها برسانید، پیام مرا به قبایل خود فرمانده بزرگ همچون ابوبکر و عمر نتوانستند خداوند نورش را به کمال میرساند اگر چه برسانید و اجازه ندهید تامعاویه بادستهای ناپاک گرهی ازکار «خیبر» بگشایند پیامبر (ص) گفت: خود بنی امیه را به جان و مال مسلمان چیره کند. م فرماندهی را به کسی میدهم که خدا و «فردا پرچم رسول او را دوست میدارند و او نیز دوستدار خدا نگذارید این ریاکار بی ایمان این چنین بی پرو بتازد، اینک من در پیشگاه خداوند، را همان را به بقیه در صفحه ۵۰ گفت: «ستایش می کنم خدای توانا را خداوند برتر را که ناپسند کافران باشد ومن ای مردم برمنبر جده محمد (ص) از شما سئوالی چند دارم و میخواهم که بار ستمدیدگان و خصم ستمگران است، درود میفرستم بروان پاک پیامبر راستین محمد (ص) به من پاسخ دهید: آیا آن روز که پیامبر اصحاب خودرا به که شمع روشن راه انسان در سراسر جهان است و برادری میان یکدیگر میخواند و هر دو نفر را برادر سلام میکنم به پدرم، به پرچمدار پیامبر، وصی و میدانست خود او چه کسی را به برادری برگزید؟ خلیفه او علی ابن ابی طالب، به مادرم فاطمه زهرا و رسول است؟. آیا میدانید که سوره «برائت» را پیامبر اکرم ازابوبکر بازگرفت و به دست علی سپرد تادرمکه * جوانان * صفحه ۲۹ * سال ۱۲۰۱ تی انسان، درباره مردم میتاخت. اندیشه سیاه ناگهان ده ها برای استانداران و اسلامی، مصر و عراق و ه آنها فرمان داد تا به مردم کنند که همه مسلمانان از معاویه هستند آنها نیز باید او را بخواهید که فانی برپا کرد از مکه که خانه پیامبر بود. از یمن تا ق و خراسان که مرکز و علی بود همه جا مردم رهم ریخت و نزدیک بود و خونها برزمین بجوشد افت نیست interes ، خود را در راه جانشینی میکرد، و سایه های شوم م را یکسره تاریک که ق از میان آسمانهای بلند ن مانند همان صدا که در بود دوباره به همه جا شور صدای حسن (ع) بود این که بعد از پانزده سال می حیات برادر عزیزش امام ,
این مقاله را حتما بخوانید و مطالعه ی و معامله جوانان لقانی آنرا بدوستان خویش هم توصیه کنید. یادداشتهای کوتادسرد بیر همه نگران سرنوشت وطنیم وین را از اتهامات وارده جازی را دو وظیفه مهم در برابر نسل امروز و همه مردم وطن گرامی ما: دند و برای گروهی از ۱- تشدید جنگ باغارتگران، گانگسترها و دزدان حکومتی ۲۔ حفظ تمامیت و استقلال وطن با آزادگی کامـل منهای هرنوع دیکتاتوری هرکس بگوید من از آینده ایران، گرومکار حکومت هویداها بوده اند باهرنوع دیکتاتوری از جانب هر درخیابانها دیکتاتوری راه بیاندازیم عیه ها نوعی رد گم جوانی و زندگی رقبا و به فرض سرزمین کبیر و عزیزمان نگران نیستم یا از سوی دیگر بتکاپو افتاده اند دراین حزب و دسته و شخصی جنگید، باید همه روزنامه نویسان با شرف باید با صمیمانه به ه اطلاع دشمنان دیزینه، خود، رحمی بکنند با ایرانی نیست با چنان دچار حب و بغض شرايط هول انگیز ما مردم ایران که وطن خود را همچنانکه همیشه در پی اینگونه پدیده های خطرناک، انیم که برخی از کینه انتشار اعلامیه های بی نام و نشان تصویر وحشتناکی که پیش رویش گسترده نسل مان بخورد باید آگاهانه و مصمم کوته نظری است که چشمانش بروی نمیخواهیم داغ ننگ تجزیه ایران به پیشانی – آزادگی بوده بسوی آزادگی هدایت تسویه حسابهای شخصی با نقشه تسویه حسابهای و یا به اسم شخصیتهای مذهبی و شده گشوده نمیشود. بجنگ همه جناحهای خطرناک و فاسد کرد. های تجزیه ایران بجنگند. مقام کسی موقع را سیاسی بی رحمانه تیشه به ریشه ها | وطن واقعی ما، نه وطن های قابل حمل برویم، و چهار چشمی مراقب و هفته پیش وقتی دیدم گروهی یا از روی اینک دووظیفه مهم در برابر نسل در آب گل آلود دنبال ایتان بدون آنکه به مواظب در چمدان، بخطر افتاده است، هر تمامیت ارضی وطنی باشیم که بدون آن هیچ قصد و عمد یا از روی بیخبری در خیابانها امروز و همه مردم وطن ماقرار دارد. بقیه در صفحه ۶۰ روزنامه ای که میگشانی، هرخبری که از چیز ارزش ندارد و همه چیز تمام خواهد راه افتاده و اعلامیه های بی امضا و بی ۱۔ تشدید جنگ با غارتگران، رادیوهای بیگانه پخش میشود هر تفسیر و شد. اظهار نظری سرشار از بدگمانی است، من طی سالها روزنامه نویسی هیچوقت افرادی را با اتهامات گوناگون شخصا مورد ماخذو مدرک بدرودیوار می چسبانند، گانگسترها کلاغها نغمه شوم تجزیه میزنند، دشمنان مداح این و آن نبوده ام، خدمات مطبوعاتی حمله و آزار قرار میدهند متوجه شدم که ملت حسابرسی دقیق و موشکافـانه و دزدان حکومتی انسانی این سرزمین از جنبش انقلابی ملت من پیوسته انسانی و اجتماعی بوده و درهیچ را میخواهند به برادر کشی، به ایجاد یک کسانیکه از دستگاه حکومتی باج | ما علیه ظلم و فساد ودیکتاتوری سفر و حضری و درهیچ میهمانی هم شرکت جنگ تمام عیار داخلی بکشانند، ما که فقط میگرفتند یا حقوق بگیر بودند یا با خمینی به ملت ایران درصدد بهره گیری های خطرناک نجسته ام، از سیاست بانی بیزارم، اما امروز ساکت نشستن و برای مطلبی کوتاه نوشتیم و بعد دیدم که سایر یکروز بانتشار مجله فرصت داشتیم با عجله حکومت زد و بند میکردند و هستند، دزدان و فاسدان که با طنین حفظ «وجهه» دهان بستن را وحشتناک ترین رهبران و گروهای ملی نظیر حضرت آیت الله میخوردند و میخوراندند، مبارزه شکوهمند انقلاب ایران بوحشت و جرم تاریخ برای تمام ایرانیان می شناسم، . طالقانی و جمعیت دفاع از حقوق بشر، تنها شعار نیست، مردم هم باید بدانند جاهای منحرفی باشند که می هراس افتاده اند حاضرند بخاطر آنچه باید حقایق را گفت، باید مسیر کانون وکلا و وونیز درتقبیح این اقدام که ارزش روزنامه نویسی که خواهند در پناه هرج و مرج با شاه از راه نامشروع بدست آورده اند نهضت ملی مردم را روشن ساخت، اعلامیه هایی صادر کردند، ما بدنبال میرود و پرونده و سند و مدرک راخ کنند و یا کشور را با ایجاد حتی درآلوده ترین توطئه ها شرکت اعمال و اقدامات خطرناکی که مهرخاتمه زدن بردیکتاتوری هستیم گانگسترها را پیدا می کند و منتشر کودتای نظامی به تباهی بکشند. مامشتاقانه سردر پی آزادگی مینماید بمراتب بیش از کسانی کنند، سوء استفاده چیان، ابن الوقت هدفش نابودی نهضت انقلابی و مردم مسلمان ایران در مبارزات به ها آنها که تا دیروز مداح حیله واقعی مردم است برملا کرد، باید نهاده ایم چگونه ممکنست خودمان ت خود از این روش های غیر بقیه در صفحه ۵۴ انسانی استفاده نمی کنند موقف شرعی هستند که به های مشتمل برقتل و ر اعلامیه های بی امضا نه شعار میدهیم نه اهل تظاهریم، با شما هستیم که وطنتان را دوست دارید، ایرانی ترتیب اثر دهند و از هستید انسـان هستید. که می خواهند به خانه تجاوز کند و آتش نمایند جلوگیری نمایند ، رسد توطئه ای در اجراست که باید از آن جلوگیری کرد مردم گروه گروه انتشار مجدد مجله جوانان،مجله خانوادگی خود و موفقیت اعتصاب را تبریک میگفتند شما بما گفتید که منتظرمان بودید. مردم خوب و مهربان انتشار مجدد هستید، محدود سانسور را در هم شکسته ایم، اشخاص جنایتکار و «جوانان» را پس از هفت هفته تعطیل شما بما گفتید که پیروزیتان را در چقدر شما خالی از حب و بغض مامیتوانیم حرفهای دل مردم را برسطور بعد از اثبات جنایت با کاغذ بیاوریم و خواهم آورد، می بینید واعتصاب باگرمی دلپذیر احساسات مبارزه علیه سانسور و خفقان تبریک معمولی روزگار ما هستید، محاكم صالحه است نه با اشخاص متعارف از خداوند تعالی کا قلبی خود تبریک و تهنیت گفتند. تهنیت میگوئیم. دست جنایتکاران را خواستارم صد ها تلگرام، نامه، تلفن، ندای بما گفتید که «جوانان» والسلام عليكم ورحمة الله قلب شما که قلب منتظر و مهربانیها را کم کرده بودید. روح الله الموسوي الخميني مشتاق ما نشست. که تغییرات تازه ای درمجله رخ داده چقدر شما انسان هستید آنهم انسان است، در شماره گذشته سی و دو ی خوب ما برگشتیم، شرایط فرق صفحه ما از قبل از اعتصاب چاپ لسلام امام خمینی ، پاین شرح به ملت اند که در زیر نظر ۱۰ ما به عموم ملت ایران س بسیاری را به اسم عمال شاه تهدید به و خانه هایی را با سوزانده و به زند اعات نموده و قرار یکه از ایران اطلاع لی برخلاف اسلام و د رعایت حرق میکرد که شاهد بران تهای : ملت شریف در تهران و شهرستانها و قصبات به راه پیمایی و تظاهرات و اعتصابات خود ادامه د تا این توطئه با رفتن شاه خنثی شود علمای اعلام ایران را با اطلاعیه ها و آنان را برظایف آگاه نمایند که J چقدر شما قدرشناس و مهربان کرده است، ما حالا قالبهای سخت و بقیه در صفحه ۵۴ * جوانان * صفحه ۳ * سال ۰۷۰۱
زندگی من، زندگی تو سرگذشت: علی – ق نگارش: ص – ج نفرین سه قلب و سه قطره اش سوختم در مقابل «وشما نویسنده عزیز از انشای بد من در این نامه مقدس بستند، سوگند خوردند و بعد… نفرین بر دست من میداد ناگهان گرمای دستش را روی آنها، نفرین به خودخواهی آنها، هر دو با یکیشان انگشتانم . کردم و قلبم طپید تند و گرم و خرده نگیرید زیرا من در وضع بدی قرار دارم، نمی دانم آن که گناهکار است کیست؟. پرشور، بدون اراده نگاهم را به او دوختم و اونیز برای انسانی دیه از نظر روحی در وضع مغشوش و پریشانی از همه این فریاد من شما نمیدانم آیا متوجه به چشمانم خیره شد. این اغاز ماجرا بود صدای شدید منظور من چیست؟ منظورم طلاق است. این طپش قلبی را می شنیدم، حرارتی تند به تیم ریخه هستم کلمه جداتی شاید اگر زشت ترین کلمات نباشد بود و احساس میکردم که به جای خون آتش توی درد آمیزترین کلمات است. آخر دو نفر وقتی با رگهایم جریان دارد و ازحرفهای اطرافیانم در سازم، اماخودم عشق مرا به باور کنید که برای نوشتن هر سطر بارها و بارها عشق بهم سلام می گویند چرا باید با درد از حرکت لبهایشان چیزی احساس نمیکردم یکدیگر جدا شوند؟ چرا به سرنوشت غم انگیز قلبهای کوچک بچه هایشان : جهی ندارند، به کجا چه شبی بود شبی گرفتم، شبی که من در یک توفان آتش گم شدم قلم را روی کاغذ بردم ولی نتوانستم آنطور که میروند روی این جاده ایکه فریاد یک، دو، چند وعشق را شناختم، عشق را باهمه تلاطم شناخت . آنشب تا صبح در رویا و خیال غوط انسان کوچک بیگناه شنیده می : شود؟. دلم میخواهد غمم را برای شما بنویسم، اما بگذارید ده سال پیش، من در شهر مشهد، در شهری که بودم، اماهمه چیز رنگ یاس و نا امیدی داشت دیار خودم به ک اسیر خود ساخته این سرنوش که مرا فرسنگها بزرگ، در مقابل بودم و نه او را اشب با بو با رنگهای قدس و عفاف و معنویت، با رنگهای همه جا دیوار بود، من این دیوار را می دیدم، این یکدیگر جان جوانان بخوانند چه قصه هائیست که آغازش چون آسمانی امام هشتم زندگی میکند روز ها کار همان دختری بود که ما برای آن جوان که دوست دیوانه رنگ زدی میکردم و شبها درس میخواندم، زندگی آرامی رفیقم بود خواستگاری کرده بودیم، کاری با بهانه او به . داشتم، زندگی هر چه بود برای جوانی مانند من پر نمیتوانستم بکنم، این عشق برای من چه ثمری قصه لیلی و مجنون است و پایانش در هم ریختن از شوق و شور بود تا اینکه با تلاش شبانه روزی داشت. خسته و خواب آلود از خواب بیدار شدم، صبح کاشانه یک مرد و در بدر شدن سه موجود بیگناه» روز های آخر خرداد ماه بود خسته از آنهمه زود بود، خورشید هنوز طلوع نکرده بود من حرف زدیم، از= ببینم، دلم میخو یکدیگر ملاقا۔ موفق به اخذ دیپلم شدم. درس و کتاب و امتحان راهی تهران شدم تا هم یکلسته کبوتر را میدیدم که در سینه کبود اسمان تکرار، از این یکی از دوستانم را ببینم و هم خستگی امتحانات آن سپیده دم پرواز میکرد، من زندگی را می زدیم، پیمانها بـ «از متن نامه» دیدم در . میدانم، شاید این یک قصه نباشد، یک حادثه ای که شما از آن خوشتان بیاید، اما توی این تاریکی ها، باقی ماندم. گاهی سرنوشت چه بازیها میکند. گاهی چه سلا را از تن بیرون کنم که بدون هدف لزمن میگریخت، میخواستم من تهران را تا آن زمان ندیده بودم این شهر فریاد بکشم، میخواستم سرم را به دیوار بکویم، اما بزرگ برای من مثل یک رویای دور بود، باور آنجا مثل در پرنده اشیانه میسازند، جوجه هایی نکردنی بود، مثل یک بهشت زیبا جلوه میکرد، اما پرورش میدهند در حرارت آفتاب پرواز می کنند، رگذشت یک درد وجود دارد، دردیکه خیلی از اما بعد از آن جوجه ها را به دست تقدیر زشت، به وقتی به تهران رسیدم، در آخرین لحظات که از شگفتی ها روی میدهد، آن روز یکی از این بازی آدمهای سرزمین ما دچار آن میشوند، ندانسته همراه دست مار های گزنده میسپارند، هر کدام به طرفی توی کوپه قطار میدیدمش که هر لحظه بزرگتر و ها به دست سرنوشت انجام شد، جوان خواستگار شیراز – خاتم من کشند، نفرین جوجه ها را به دنبالشان نمی عظیم تر نمایان می شود بنظرم غولی آمد، این شهر سراسیمه به خانه دوستم آمد و باحالتی شرمگین و من وقتی – نگران شدم، فرا که لطف خداوند با احساساتشان، همراه با قلبشان اسیر یک عشق میشوند، اسیر یک طوفان و بهمراه این عشق شنوند، به فریاد درد آلود جوجه ها اعتنائی ندارند، یک غول بزرگ بود که با نفسهای داغ و تب نگران گفت: ه میروند تا به سرزمین های دلخواه خودشان میرسند آنها یک روز به نام عشق با یکدیگر آلودش آدمها را می بلعید، زندگی ها را می بلعید، – من نمیتوانم با این دختر ازدواج کنم. این غول از جوانی که در شهر گنبد ها و گلدسته پیوندی دوستم با تعجب فریاد کشید ها تولد یافته بود و در میان محله های قدیمی – چی شده؟ چه اتفاقی افتاده؟ خراسان با مردمی متعصب زندگی کرده بود قلب من میطپید که آن جوان گفت: یک پیام: عاقبت تو به با این وفاداری برای ا اصفهان – خانم چه قصه ای بابل – خانم اشرف؟! یک ندای انسانی، استقبال میکرد، همه چیز بنظرم عجیب و بی پروا یک دست پاک به حمایت شما برخاسته میآمد، من ان روز وقتی وارد تهران شدم اول نداره، از من نپرس به چه علت؟ حتما علتی وجود حتما با مجله جوانان تماس بگیرید تا ترتیب سبح بود که : به سراغ دوستم رفتم، توی مغازه او، داره، آن دختر سراپا خوبیه، اما افسوس که من عجب پایان خوش کارشما و نجات شما از هزار مفسده داده تا شب نشستم وقتی کار او تمام شد به طرف من نمیتونم در این موقعیتی که هستم با او عروسی به رنگهای زیبا ر کالیفرنیا – آقای نگریست و گفت: علی، امشب میریم خواستگاری.. هر چه بود من قسمتی از نامه پر احساس و انسانی با تعجب نگاهش کردم و گفتم: این مرد پاک اندیش را برای تو دراین اما تو که زن داری؟! جامیاورم. خدایا چه می شنیدم، چطور ممکن بود این حادثه واقعیت داشته باشد در مدت چند ساعت همه چیز روی من اثر خا رنگ دیگری گرفته بود و در میان این گفتگو قرار سرزمینهای دود خندید و گفت: شد که من و دوستم به خانه آن دختر برویم و خم اما خوشحالم که «در یک خانواده متدین، که در شمال ـ نه، برای خودم نیست، برای یکی از رفقاست. انصراف خواستگار را به پدر و مادرش برسانیم امید بخش و ار رسیدیم از هیجان، لبریز از شوق، لبریز از ترس، شهر در محوطه شمیران جزو معتمدین محلی باهم براه افتادیم، برای من همه جا، همه خیابانها، وقتی شب شد من و دوستم به آن خانه رفتیم بروجن – آقای = همه کوچه ها ناشناس بود، وقتی به وعده گاه اما این بار این من بودم که با هزار امید به سراغ آن است این خانم تا موقعی که با عفاف و رنجهای ما داماد هم آنجا منتظر بود، او به ماملحق شد بود، از مرگ و خانه میرفتم، دوست من نگران بود چطور این خبر صداقت و سلامت قصد تحصیل داشته و دوست من در خانه اي را، یک در کهنه قدیمی را تلخ را به خانواده دختر بدهد، امامن سراپاهیجان گفت ولی پایاں باشد تحت كفالت من وزيرنظر آن خانواده کوبید، وقتی وارد آن خانه شدیم من ناگهان روشنی کرد بودم، سراپا آتش بودم، وارد آن خانه شدیم، ليريز درخودم احساس دیگری کردم، فکر کردم که محترم زندگی و تحصیل کند و چنانچه يكبار رشت ـ خاتم سه شغلی مناسب پیش بیاید با راهنمایی مجله سالهاست آنجا را می شناسم در آنجا احساس دیگر سنگینی آن نگاه را حس کردم، یکبار دیگر چه مطلب جوانان به کار بپردازد و یا احیانا اگر امنیت میکردم و برای من یک رازناشناسی تری برابر نگاه آن دختر مثل شمعی قطره چه واقع بینانه بـ آن خانه وجود داشت، این راز با سرنوشت من قطره نوب میشوم و وقتی او برای راهنمایی پشت این دخترار ارتباط داشت، امامن این راز را نمی شناختم و فقط میخواستم برای شستن دستهایم به حیاط بروم آمد، دلم میخواست . آن را احساس میکردم. در تنهایی و تاریکی شب دستش اهسته انشب محفل ماگرم بود، صحبت از ازدواج و روی دستهای من لغزید، من أول گرمی دستش را عشق و دوست داشتن و آینده بود و در این میان و بعد حرارت تنش را در میان بازوان او احساس گاهی دختری با یک سینی چای وارد میشد و از ما کردم بدون سخن، بدون صدا، بدون حرف بدون تو چه می گویی دیدم ی دیدم ازدواجی برایش بیش بیاید بسلامت وخير بروددرپی . آینده اش ،استدعا میکند از طریق مجله جوانان قبل از اینکه در اثر فقر یا هر علت دیگری به گمراهی بیفتد با خبرش کنید تا ارشاد بشود… افسوس که این واقعی اولویت د کرمانشاه – خانم بوده چه سرد مجله جوانان تماس بگیر. خانم اشرف؟! نامه مفصل است، حتماً با پذیرایی می کرد، دخترک جوان بود، اندامی معتدل اشنائي، من و او در سکوت تنها صدای نفس های داشت، نگاهش گرم وگیرا بود، بکر و دوست یکدیگر را می شنیدیم و من مزه اولین بوسه را در ضعیف و یک ن داشتنی بود، در یکی از این دفعات وقتی چای به زندگی خود چشیدم، با آن بوسه آتش گرفتم و دختری را که برا کند نمی بخشم COFFEE جوانان * صفحه ۳۰ * سال ۱۲۰۱ – هیچ اتفاقی نیفتاده، فقط برای من اسكان .
اره اشک! های دستش را روی طپید ا تند و گرم و به او دوختم و لونیز غاز ماجرا بود صدای سوختم در مقابل انزن فرو ریختم، من رفته بودم تا موج زد: برای انسانی دیگر، تا برای پرنده ای دیگر اشیاته سازم، اماخودم به گرداب افتادم، نمیدانستم که تو مردی، تو نامرد نیستی. فضا رتی تند به تیم ریخته این عشق مرا به کجا میبرد، نمیدانستم که که چه ما از هم دور شدیم فریاد عاشقانه هر دو در جای خون آتش توی رنگ خواهد بود، امامی دیدم که دور از شهر و گم شد و من تنها شدم توی کوپه صورتم را به دیار خودم به کسی دل باخته ام که مرا یکپارچه شیشه چسبانده بودم و به یک نقطه اسیر خود ساخته است. افق های دور که خیال میکردم او در آنجاست نگاه حرفهای اطرافیانم جر ، نمیکردم. سوختم و آتش توفان آتش گم شدم همه تلاطم و عظمش این سرنوشت بود، این همان راز ناشناس بود میکردم، من میرفتم تا با عشق برگردم، میرفتم تا با که مرا فرسنگها دور از شهر و دیارم در این تهران عشق زندگی کنم. بزرگه در مقابل دختری قرار داد که نه او را دیده وقتی به مشهد رسیدم از جریان نامزدی خودم چیزی به پدر و مادرم نگفتم، هفته ای یک نامه ویا و خیال غوطه ور بودم و نه او را می شناختم. و نا امیدی داشته آتشب با بوسه بهم سلام گفتیم و با بوسه از سراسر عشق و محبت که پر بود از اشعار عاشقانه سرار را می دیدم، این یکدیگر جدا شدیم و رفتیم و به قصه یک عشق و التماس های خواستنها به دستم میرسید و من لن جوان که دوست دیوانه رنگ زدیم، ولی هر چه بود از آنشب ببعد من جوابش را میدادم، تا اینکه درباره هوای او را کردم کرده بودیم، کاری با بهانه او به خواب میرفتم، دلم میخواست او را راهی تهران شدم خدایا وقتی به خانه او رسیدم برای من چه ثمری ببینم، دلم میخواست همیشه در کنار او باشم، یک پشت در انتظار مرا میکشید، وقتی در باز شد او روز : به آنچه دلم میخواست رسیدم، من ولو با بی پروا خودش را در اغوشم رها کرد، من بوی تن یکدیگر ملاقات کردیم. دست هم را گرفتیم، با هم او را می شنیدم، من اشکهای شوق را در چشمهای لوع نکرده بود من حرف زدیم، ازعشق و دوست داشتن گفتیم، از این او ميديدم، من جنون عشق را فنا ناپذیر و ابدی در اب بیدار شدم، صبح در سینه کبرد آسمان تکرار، از این قصه تکراری، از این عشق حرفها نگاهش تماشا میکردم. د من زندگی را می زدیم، پیمانها بستیم، تا اینکه همه به این راز عشق در سه هفته از اقامت من در تهران گذشته بود، من دنیا را در نگاه او میدیدم و در کنار او گریخت، میخواستم ا به دیوار بکوبم، اما خودم را خوشبخت ترین مرد دنیا میدانستم، یکشب او کنار من نشست و دستم را با محبت میان خاد؟ یها میکند گاهی چه سلام و پاسخ دستهایش گرفت و گفت: وز یکی از این بازی شد جوان خواستگار شیراز – خانم مهرش – «: ـ على، من مين با تعجب دستش را فشردم و گفتم: و باحالتی شرمگین و من وقتی قسمت های لول نامه تو را خواندم نگران شدم، قرار آنهم در شب عروسی؟ ولی دیدم از تو… از عشق تو میترسم عشق تو دروغ تر از چی میترسی؟ تر ازدواج کنم. که لطف خداوند شامل حالت شد و گرنه معلوم نبود باشه، میترسم یک نفر دیگه پیدا بشه تو رو از من عاقبت تو به چه جا های خطرناک و زشتی بگیره، باور کن من طاقت دیدن چنین روزی را میرسیدی با این همه امیدوارم تو همسر خوب و ندارم، تو را خدا فریبم نده، با من باش، مال من وفاداری برای آن مرد خوب باشی. باش خندیدم و گفتم: براي من أمكان اصفهان – خانم مریم – خ منیژه دو روز دیگه من و تو جشن میگیریم چه قصه ای بود همراه با عشق و بدنامی و جشن عقد کنان ا علتی وجود اما افسوس که من عجب پایان خوشی داشت که رنگهای سیاه ناگهان دو روز دیگر بقولم وفا کردم من که قصد به رنگهای زیبا و روشن تبدیل شد. ه هستم با او عروسی کالیفرنیا – آقای محسن ستارپور: ممکن بود این حادثه روی من اثر خاصی گذارد، از اینکه جوانان ما در ، چند ساعت همه چیز فریب او را نداشتم، من که را دوست داشتم و به خاطر همین با او ازدواج کردم و بعد از چند روز او پدرم و مادرم با شنیدن این خبر بکلی «شوکه میان این گفتگو قرار سرزمینهای دور اسیر چه بازیگری ها می شو شده بودند. این برایشان غیر مترقبه بود، اما من انها اما خوشحالم که پایان این عشق و خطر یک را آن دختر برویم و خبر مادرش برسانیم امید بخش و ارزو پرور بود. را راضی کردم، آنها را قانع کردم که منیژه را بپذیرند، دختر خوبی بود، یکسال بعد من و او ستم به آن – بروجن – آقای علی قاسمپور: عروسی کردیم، عشق ما به ثمر نشسته بود، یک رنجهای مادرت را با قلم تو خواندم، هر چه زندگی شیرین و رویانی، اما باور کنید که فقط در ان بود چطور این خبر بود از مرگ و زندگی و امید و ناامیدی سخن می سه ماه بیشتر ادامه نداشت که آن روی سکه ظاهر اعلمن سراپاهیجان گفت ولی پایان خوشش قلب مرا پر از نور و گشت و من میدیدم دختری که هر لحظه برای دوری من گریه میکرد و میگفت من حاضرم در ان خانه کردم، یکبار روشنی کرد رشت ـ خانم سهیل جاذب نیکر: کنار تو باشم و در چاه تاریک باشم و حاضرم که چه مطلب پر احساس و خوبی نوشته بودید، روی زمین بدون فرش با تو زندگی کنم، حالا دیگر واقع بینانه بود که بی پروا شلاق کشیدید و به از قیافه من بیزار شده بود حالا دیگر قهر بود، پشت این دختران هوس ران و خودسر کوبیدید، من سرزنش بود و ناسزا، من تعجب میکردم، من باور دلم میخواست مقاله شما را یکسره چاپ کنم اما نمیکردم، آخر چگونه این ممکن بود، انقدر عوض افسوس که این صفحه همیشه برای سرگذشتهای شده بود، به پدر و مادرم هر لحظه توهین میکرد، با خود من گلاویز میشد، با هزار پستی و زشتی از من استقبال میکرد، همیشه دم از بیزاری از من تو چه می گویی به این، چه عشق زشت و شومی میزد، همیشه فریاد میکشید که من در اثر ازدواج با بود چه سرد و مرده که در آن جز یک قلب تر بدبخت شده ام، ولی من سكوت ميكردم، من ضعیف و یک فکر کرتاه چیزی وجود نداشت، من میوه تلخ این عشق را می چشیدم و دم برنمیاوردم ری را که برای عشق های امروزی خودکشی و بالاتر از این احساس میکردم بیشتر از همیشه دوستش میدارم. کد نمی بخشم جوانان صفحه ۳۱ * سال ۱۲۰۱ ر برای کی: من أول سپان بازوان پی بردند، جز پدر و مادر من، در حالیکه پدر مادر شش ماه از این جریان گذشته که من به خوشحال شدم مثل اینکه همه ستاره های آسمان او سخت از این برخورد خوشحال بودند، هیاهوتی سپاهی دانش رفتم، شش ماه دور از او بودم، شش مال من بودند، مثل اینکه همه دنیا مال من بود، به راه انداختند که من واو با یکدیگر نامزد بشویم ماه به او فکر میکردم که سراپای من لبریز از انقدر که مرخصی گرفتم و به تهران رفتم، همسرم و پس از آن بود که من به مشهد برگشتم عشق او بود که ناگهان شمعی در تاریکی حیات را در آغوش کشیدم به لبهایش به گونه هایش به من هرگز آن روز را فراموش نمیکنم در ایستگاه من سو سوزد به یک سپاهی دانش که در پیشانیش، به موهایش بوسه زدم و دختر قشنگم را قطار، منیژه برای بدرقه . آمده بود، اواشک دهکده ای خاموش و تنها به یاد همسرش و با هزار عشق و نوازش بوسیدم و بوئیدم. . میریخت، نگاهش لبریز از اشک بود، من و او دنیا اینده اش بود نامه ای رسید که تو پدر شدی، تو را در پرده اشک میدیدیم نگاه ما رنگ وداع اپدر یک دختر شدی و خدا میداند که چقدر بقیه در صفحه ۴۲ داشت و قلب ماعاشقانه میطپید، لكوموتيو قطار مثل غولی نفسی تند کشید، مثل یک اژدهای آتشین و به راه افتاد، صدای بغض آلودش در فضا مش را واقعی اولویت دارد. کرمانشاه – خانم فاطمه – پ: احـاس حرف بدون ت تنها صدای نفس های سن مزه اولین بوسه را در پرسه آتش گرفتم و تو بر میگردی، اطمینان دارم، قول بده علی هر چه بود این سرگذشت پر تب و تاب شما را با خودم به مشهد بردم. به
دومین قسمت از گزارش فجایع ار تشبد نصیری در موضع قدرت برای تصرف املال ارتشبد نصیری باریختن اس شیمیائی مزارع این روستار بدستور نصیری و آتابای عده ای از مردم ده که حاضر به فروش زمینهای خود نبودند بعنوان زندانی امنیتی دستگیر و روانه زندان شدند افراد پاسگاه بعنوان سرگرمی گوسفندان مردم را با گلوله میکشتند، جلو کشت و زرع مردم را میگرفتند و بالاخره در ده قحطی بوجود آوردند اکدخدای روستا درحال گفتگو با خبرنگار جوانان در شماره گذشته، گزارشی داشتیم درباره فجایعی که بدستور ارتشبد نصیری رئیس سابق ساواک و بدرخواست ابوالفتح آتابای علیه روستائیان «ترکمن ده» واقع در حوزه شهرستان شمیران رخ داده است. ماجرا از آنجا آغاز شد که در حدود هفت سال پیش، آتایای بمردم روستا پیغام داد که باید زمین خود را بفروشند و از روستا کوچ کنند و چون مردم مقاومت کردند ارتشبد نصیری وارد ماجرا شد و بدستور وی ماموران ژاندارمری و ساواک، ساکنان روستا را زیر شکنجه گرفتند و با بولدوزرها اراضی کشاورزی را زیرورو کردند، مرغ و خروسها و گوسفندان مردم را کشتند، خانه ها را با خاک یکسان کردند، گروه کثیری را بدون دلیل و محاکمه زندانی نمودند و حتی یکنفر را کشتند تا بلکه ساکنان روستا را وادار به تخلیه محل بکنند ولی وقتی با مقاومت سرسختانه مردم روبرو شدند دو شیر درنده در روستا رها کردند و بدین ترتیب عده ای از مردم را وادار به فروش گروهی از ساکنان «ترکمن دم» نشسته ایم املاک خود و اخراج از ده کردند بدون اینکه دیناری پول بانها بدهند. و به درد دلهایشان گوش میدهیم شکایات مردم علیه آرتشبد نصيري بمراجع قضائی، بدلیل نفوذ جبارانه ای میگوید: که او داشت همه جا متوقف ماند تا اینکه اخیرا ارتشبد نصیری بازداشت شد ما امروز اینجا جمع شده ایم که و مردم شکایات تازه ای تسلیم دادستان تهران کردند که این بار شکایت آنها حقایق را برای «جوانان» فاش كنيم. من تحت رسیدگی قرار گرفت و فعلا در دادسرای تهران مراحل رسیدگی را طی ۵۷ سال دارم و نامم علی اصغر شير میکند. در شماره قبل بخشی از مشاهدات خبرنگاران ما و اظهارات ساکنان شه مسجد، در کنار کدخدا و كدخدا ر محمدی و چندین سال است که روستا را خواندید و اینک دنباله گزارش: * جوانان * صفحه ۳۲ * سال ۱۲۰۱ حميد شکاری مردم ده چه میگویند کدخدا، در – مزارع روستای ترکمن ده، که روزی سرشار زمین، ما يكجا بر بسازیم؟ از برکت بود بصورت کویر درآمده است. درعکس گروهی از روستائیان با آه و افسوس به زمینهای کشاورزی خود نگاه میکنند و حسرت میخورند. درشت سرجمعیت، تعداد درخت که با ریختن اسید ا – وقتی «آتابای و سرکه وسایر مواد شیمیایی خشکانده شده و فروخت و سپس مرا است دیده میشود. * گروکشی انسانی بهر حال مدتی سربازان من و اعد بزندان «قزل قلعه» دلیلی و مدرکی و محکومیتی، زندانی آزاد کردند و گفتند مردم را راضی کنی داشتند بعد از بازداشت غیر قانونی بود آزاد کردند. پدرم زجر کشیده و رنج به بعد بر اثر زجر و شک ر * ارتشبد نصیری و این واقعه بشدت پس از چند روز عزاء خودشان بردند. بین راه بود که تازه فهمیدم این سربازان بدرخواست آقای ابوالفتح آتابای معاون اسبق دربار و بدستور ارتشبد نصیری آمده اند که بقول خودشان حساب ما را برسند! محمود شکاری کدخدای ترکمن ده هستم. یکروز در * وقتی «آتابای» بخواهد! گفته محل بودم خبر دادند عده ای سرباز من بفکر روزی افتادم که آقای بخانه من آمده اند و با من کار دارند. رفتم بود: بیا واهالی ده را آتابای بمن خانه دیدم منزلم در محاصره سربازان راضی کن که منازل و اراضی خودشان است و پدر پیرم ـ صفر محمد ـ هم از را بمن بفروشند چون این ده را احتیاج شدت ترس مثل بید میلرزد. سربازان داریم. انروز که آقای آتابای این حرف را بدون اینکه سوالی از من بکنند و یا به بمن زد من در ده جلسه ای تشکیل دادم و سوالات من جواب بدهند، من و پدر و پیام ایشان را بمردم رساندم ولی مردم مرا اعضای خانواده ام را جمع کردند و با مسخره کردند و گفتند: من روز بعد به مردم به حاضر به فر ناراحتی گفت:
ت برای تصرف املاك مردم تن اسیدوسرکه ومواد وستاراخشکانید کدخدا، در صورت فروش خانه و ای با حضور مردم تشکیل دادم و خواستم عین حال که ناراحت بودند و مرد من ده، که روزی سرشار زمین، ما بكجا برویم و کجا آشیانه اهالی را آماده فروش خانه و زمین بمقامات مسئول شکایت میکردند و البته را وادار به ترک ده بکنند… * ماجرای شیرها بسازیم؟ کو درست است روستانیان با آه و کشاورزی خود نگاه محور درشت خت که با ریختن اسید سمانی حسکان ن راه بود ران پدرخواست آقای افتادم 1 دلیلی و مدرکی و بدون محاکمه ای و عاون استین دربار و امده اند که بقول آقای که خانه هایی را که اقلا پانصد هزارتومان خودشان بکنم اما آنها قبول نکردند و من نتیجه ای هم نمیگرفتند دست از مقاومت ارزش داشت مبلغ هفتاد و پنج هزار من روز بعد به آقای آتابای گفتم که در قبال فشار روز افزون آقای آتابای و ایستادگی مردم در برابر تمام تومان خریداری کردند. در آنجا در برابر خواست زور گویانه ارتشبد مردم به حاضر به فروش نیستند و وی با خودداری سرسختانه مردم، ماندم معطل نصیری و اتابای برنمیداشتند، آنها در فشارهای ارتشبد نصیری و اتابای، سبب متوجه شدم در سند فروش اصلا نامی از شد که ارتشبد نصیری بفکر تازه ای دربار که بقول آتابای و ارتشبد نصیری که چه کنم؟ کم کم پاي ارتشبد نصیری واقع یک حکومت نظامی بیرحم و ناراحتی گفت: فقط – وقتی «اتابای» بخواهد حتما خواهند هم : بیفتد و این نقشه شوم خود را بمرحله اجرا خریدار دهکده بودند نیست و ستمگر در روستای کوچک ما بوجود م بلحاظ دوستی او با اتابای و نفعی که شخصی بود باسم آقای معظمی که در بیاورد. او در شیر درنده خرید و در در مورد تصاحب این ده برای او در نظر آورده و خواب و آسایش را از ما سلب گرفته شده بود باین ماجرا باز شد و او هم کرده بودند. روستای ما رها کرد تا مردم از ترس میگفتند این آقا نماینده دربار است و بهر حال مدتی گذشت تا آنروز که مرتبا برای ما پیغام تهدید آمیز میفرستاد ایجاد قحطی مصنوعی جرات زندگی در ده را نداشته باشند و معلوم شد که حضرات بنام دربار برای سربازان من و اعضای خانواده ام را تا اینکه یکروز دیدم افراد پاسگاه ماموران وقتی دیدند با وجود کشتن فرار کنند. مردم هم واقعا میترسیدند و ژاندارمری تهران نو بدستور ارتشبد تمام گوسفندان و مرغ و خروسهای مردم اکثر خانه نشین شده بودند ولی وقتی اینکار هم آقای آتابای رندی نشان داد یزندان «قزل قلعه» بردند و بدون هیچ فروخت و سپس مرا بیرون کرد… گروکشی انسانی انسانی خود زمین و ملک میخریدند اما در دیدند کار با خانه نشینی درست نمیشود نصیری بده ما ریختند و همه جا را آنها هنوز سرسختانه مقاومت میکنند باین معنی که برای زمین و خانه من که محکومیتی، زندانی کردند. آنها شب مرا محاصره کردند. پرسیدیم چه شده؟ جوابی کوشیدند که جلوی کشت و زرع اهالی را گروهی تشکیل دادند تا با تفنگ و و هفت اولین فروشنده کدخدا بودم مبلغی تعیین کرد که دیگران فریب بخورند و آزاد کردند و گفتند باید بده برگردی و هم بگیرند ولی مردم باز هم مقاومت کردند تیر در کمین شیرها بنشینند و آنها را از پا ندادند. رفتیم پاسگاه و باز سئوال کردیم و با بردن اجناس و اوازم زندگی خود به مردم را راضی کنی و پدرم را گرو نگه اما پاسخ درستی نشنیدیم راضی بفروش باشند ولی در سند فروش درآورند. در این زمان بود که من، هم بعلت ترسی که از شیرها و انتقام ارتشبد آنها رقم خریداری را بمراتب کمتر نوشت شهر و فروش آنها بزندگی ادامه دادند بازداشت غیر قانونی در زندان سیاسی کم کم این افراد شروع کردند به آزار چون دیگر چیزی برای تامین معاش آنها مردم و از جمله ک و تفنن باقی نمانده بود، نه دامداری، نه مرغداری نصیری داشتم و هم بخاطر حفظ زنها و کودکان بیگناه و معصوم دهکده راضی بود آزاد کردند. پدرم در این مدت بقدری زجر کشیده و رنج برده بود که سه روز شدم که اراضی و خانه ها را بفروشم و با * هیچکس بداد ما ترسید بعد پر اثر زجر و شکنجه زندان جان سپرد. این هدف تصمير بقیه اهالی که حاضر به فروش نبودند گرفتم ببینم به چه نرخی میخرند. وقتی موضوع را با کارگزاران و بعد از چهل روز * حکومت نظامی در روستا! خانه و با این حقه عده ای را از زمین و کرد. ر محروم نشـانه باز به مقاومت ادامه دادند. در این هنگام این واقعه بشدت مرا ناراحت کرد. کشتن مرغ و خروسهای مردم تا آنها را مواد را از دست مردم غارت میکردند تا اتابای در میان گذاشتم آنها استقبال بدستور فرماندار شمیران، مدرسه محل در روستای ما قحطی بوجود آورند و ما پس از چند روز عزاداری، باز هم جلسه وادار به ترک روستا بکنند اما مردم در بقیه در صفحه ۵۰ و نه کشاورزی بدبختانه آنها حتی از گوسفندان مردم میگرفتند و میکشتند. روزی رسید که ورود مواد غذائی هم از شهر به ده جلوگیری میکردند و اکثر اوقات این دیگر گوسفندی نبود و شروع کردند به کردند و مرا به محضر بردند و اراضی و آخرین عکس ارتشبد نصیری در زندان احتياج آتاهای این حرف را رساندم ولی مردم مرا ؛ ارتشید نصیری وارد ماجرا شد ای تشکیل دادم و * جوانان * صفحه ۳۳ * سال ۱۲۰۱ +
ماجراهای من صاحب يك مؤسسه آمو فرستند و اگر هم نمیخو انگیز قمار و قماربازان 50 BER – سلسله گزارشهایی که تحت عنوان قمار وقمار بازان از مدتی پیش در این قمار سبب شد که داروندار خوده را صفحات چاپ میشود سبب شده است که عده ای از کسانیکه هستی خود را در ببازم و همسرم از من طلاق بگیرد و قمار از دست داده اند شرح بدبختی های خود را برای آگاهی و عبرت دیگران بچه های سرگشته و در بدر شوند بنویسند و برای ما بفرستند اما متاسفانه بعضی از این نامه ها فاقد مشخصات و نشانی است و بهمین دلیل قابل چاپ ست. از دوستان عزیز خواهش میکنیم مختار حمزوی فرهاد تقی آبادی هوشنگ حیدری ابوالفضل رضوی آیا از این گم شده ها و فراریها خبردارید؟ این هفته هم نام و مشخصات گروه میباشد و نمی دانم الان در تهران است یا این مدت پدرم فوت کرده و مادرم بیرون رفته و بازنگشته است. مریض است ابوالفضل الان ۲۷ سال دارد * بهشهر – مسلم محمدی (برادر)۔ صفرعلی پسرشانزده ساله ام که دچار شهر دیگر. دیگری از افراد گمشده و فراری از سراسر کشور بدست خبرنگاران حوادث * اندیمشک ۔ حسین شیخ زاده و نمی دانیم در کجا زندگی می کند برادرم محمد مهدی محمدی فرزند سیف اختلال حواس میباشد و سبزه و لاغراندام شهری مجله جوانان افتاد که بامید (برادر): پیداشدن و بازگشتن آنان بخانواده – الله، شانزده ساله، صورت کشیده، گوشها و چشم و ابرو مشکی است از تاریخ برادرم نور محمد شیخ زاده ۱۷ ساله، (برادر): پهن، چشم میشی و قدبلند از تاریخ ۵۷/۶/۲۶ ناپدید شده است. بکمک خوانندگان عزیز مجله ـ دراین کوتاه قد، چشم مشکی که سمت راست مختار برادرم مدت یکسال است که ۵۷/۶/۳۰ ناپدید شده است. سرش آثار بخیه دارد حدود سه ماه است قهر کرده و رفته است شغل او لوله کش * ساوه ـ على حق طلب (پدر ): ) * لارستان محمد حمزوی ستون چاپ میشود: چشمش میباشد. * امل ـ محمود کریمی (پسر): پدرم علی اصغر کریمی چند سال قدبلند، چشم و ابرو و مو مشکی از تاریخ ۵۷/۶/۲۱ فرار کرده است. * گنبد کاوس – غفار قبودی ( پدر ): * الیاسی – تهران – (پدر): که از خانه قهر کرده است. از زمانی که است و چپ دست و یک خال کوچک در دختر ۱۵ ساله ام سكينه، لاغر اندام، پسرم غلامرضا بخاطر ترس از برادرم رفته مادرم مرتبا گریه می کند تجدیدی زیاد و تنبیه من که گفته بودم عزیز حبیب اللهی اگر تجدیدی بیاوری دیگر بخانه برنگرد (فرزند): از چهار ماه و نیم پیش فرار کرده است. پدرم امرالله حبیب اللهی که راننده است که من و برادرم و مادر جوانم را رها دخترم گوهرشاد ۳۴ ساله، قدبلند کامیون است ۱۴ سال قبل از مادرم گیری کرده و رفته است و علتش را هم به کسی چهارشانه، درشت اندام، سفیدر و چشم * قزوین ـ محمد خاکعلی (پدر): پسرم حسن خاکعلی ۱۵ ساله اهل جدا شد و بعد هم مرا به شبانه روزی قزوین مدت ۳ ماه است که گمشده، در شهرداری سپرد. از آن به بعد دیگر سراغ * تبریز – اسمعیل رسول زاده از تاریخ ۵۶/۱۱/۲۰ خانه را ترک گفته (پدر): پسر ۱۳ ساله ام «اسد» سفیدرو، است، گوهرشاد بهنگام فرار، پیراهن نگفته است سبز، ابرو مشکی و کم پشت، بینی کشیده بود. این مدت تمام زندگیم را فروختم و در راه پیدا کردن حسن خرج کردم ولی حالا پدر و مادرم را میخواهم. مرا نگرفت و من هم خبری از آنها ندارم. نسبتا چاق، صورت پهن، چشم و ابرو «ماکسی» و چادر مشکی بتن و سر کرده نتیجه ای نگرفتم * تهران – صید کرم حتی (پسر مشکی، از تاریخ ۵۷/۵/۸ ناپدید شده و * تهران ـ زهرا رحیمی (خواهر): عمر): بخانه بازنگشته است. * شهرضا ـ مصطفی یوسف زاده برادرم محمد رحیمی ۱۵ سال دارد و پسر عمویم ابراهیم حقی ۲۱ ساله در آبادان هویچمهر البوغيش (پدر): پسرشانزده ساله ام بهرام که یک ماه و نیم است که از خانه رفته، در ماه قبل بعنوان تفریح از کارگاه (پدر): پسر شانزده ساله ام قاسم، موی سر چهره ای گندمگون، قدی متوسط، مونی این مدت ما به شهر خودمان، محل کارش ساختمانی «اروند راه» خارج شد و دیگر مشکی، رنگ چشم میشی، بینی کشیده مشکی دارد از تاریخ ۵۷/۶/۱۴ ناپدید و هر جایی که امکان داشت برود سر کسی او را ندید. که هردو پایش سوخته است از تاریخ شده است. زده ایم، محمد سواد ندارد و شغلش * تهران ـ محمد تقی آبادی ( پدر ): ۵۷/۶/۱۸ بخاطر ناراحتیهای روحی، سنگکاری است. پسرم فرهاد تقی آبادی که ۱۵ سال منزل را ترک گفته و مارا درنگرانی (شوهر و پدر ): دارد حدود یکماه است از خانه رفته. فرهاد فرو برده است. * تهران ـ نادر (خواهر زاده): محمد رضا صابر معاش دایی ۲۱ چشم و ابرو مشکی و موهایش کوتاه * اراک – هاشم فرعی (شوهر): یکدیگر از تاریخ ۵۷/۶/۱۳ فرار همسرم صغری فرزند سیف الله ۴۶ ساله، ساله من از روز ۲۵ شهریور از خانه رفت و دیگر برنگشت محمد رضا * شاهرود – رحمت اله حیدری قد متوسط، چشم و ابرو مشکی، مری آرایشگر بود و کمبودی نداشت که بخاطر (پدر): سرسفید از دوماه قبل از خانه خارج شده و آن از خانه برود پسرم هوشنگ حیدری ده ماه است مراجعت نکرده است. * اصفهان – منوچهر خوشرو که از خانه رفته در این مدت ما عکس او (برادر): برادرم علی اکبر اصفی سی سال قبل هوشنگ ۱۵ سال دارد در جلوخان کرمانشاه در یک خیاطی کار میکرد بعد به تهران رفت و ما دیگر او را على اكبر از زن اول پدرم است. استانه اشرفیه – رجبعلی امینی همسرم حبیبه و دخترم حوا باتفاق کرده اند. * گرگان – شیرزادخاکی ( پدر ): پسرم یونس ۱۷ ساله، قد متوسط که زبانش کمی میگیرد وزیر بازوی وی * بندر پهلوی – رمضان بابانی سوخته بخاطر ناراحتی روحی از تاریخ ۵۷/۴/۲۹ پابفرار گذاشته و ناپدید شده * شیراز – علی فیجانی (پدر): پسرم کریم هجده ساله، قد متوسط، سبزه، است. را به تلویزیون هم دادیم ولی خبری نشد (شوهر): همسرم مونس حیدری ۲۵ ساله متوسط القامت، موشکی، چشم میشی، * تهران ـ احترام رضوی (خواهر) صورت سفید دارای خال کوچک زیر برادرم ابوالفضل رضوی ۹ سال بینی و علامت سوختگی روی هرده است که بدون خبر از خانه رفته است. در سکینه، تنها و بیکس و نگران آینده. دست و گردن از تاریخ ۵۷/۵/۲۸ از خانه موشکی، از تاریخ ۵۷/۵/۲۵ خانه اش را * جوانان * صفحه ۳۴ * سال ۱۲۰۱ 3 ولما تعدایت که دیرورش وتجملات کارینو زندگیش را باخته و ناکعلی غلامرضا الياسي ترک گفته و ناپدید شده است. * کرج ۔ بانو زهرا پیشکار (مادر): نوچهر خوشرو پسر شانزده ساله ام محمد باقرورشادی چشم میشی، سبزه بابلوز قرمز، شلوار چهارخانه، دمپانی قهوه ای از تاریخ ۵۷/۶/۱۰ از منزل رفته و برنگشته است. (پدر پسرم مهدی شکی، متوسط کرج – قربانعلی فلاح کن (پدر): ۵۷/۴/۱ از خانه گر خراسان و مجله – از گمشدگان و فراد می من با یک مرد یکروز شوهرم – شده ام و تو باید . من طلاق بگیری! سكينه زن ۵ حرفهایش می گوید جدائی پر از اول زندگی مادرم با سختی مر اول مادرم یکی از ات همدان بود که پس از ثروت او را غارت به همراه برادر ناتنی منزل یکی از فامیل برای اینکه او را از شوهرش دادند و یک آمدم. پدرم کارگر خانه را نمی داد و ماه که خودش کار کند و زندگی را تامین کند –
سسه آموزشی ملی بودم ولی حالا آواره ام! نامه هایشان را با نام ونشانی کامل بفرستند و اگر هم نمیخواهند مشخصاتشان می خوانیم: چاپ شودزیرنامه اضافه کنند تا ما نامه (اواره ) شهرها شده است. نامه اش را با هم شما می خواهم که لااقل نامه را بخوانید وزن و پنج فرزندم از اداره این آموزشگاه أنهمه جورواجور از زن و مرد با که تحت عنوان قمار دتی پیش دراین د سبب شده است که های آنها را با اسم مستعار یا حروف اول آموزشگاه ه هستی خود را در نامشان چاپ کنیم سردبیر محترم مجله جوانان… من ارزو دارم که این هیاهو وقيل وقال تامین می شد دبیر ریاضی و صاحـب تعطیل کازینو» ها حرفی پابرجا باشد و به چشمهایم خیره ماند و… لباسها وجواهرات گرانقیمت چنان درمن همین دلیل سرگذشتم را برایتان نوشتم تا شبی برادر زاده ام که اوهم دبیر است اثر کرد که فراموش کردم که معلمی بیش آگاهی جوانان برسانید چرا که به منزلم آمد چون من کوچکترین عمری نیستم! .. واما نامه ایکه اینهفته چاپ اگر چه ممکن است این نامه را تا ممکنست هر لحظه در هر نقطه ای بساط اوهستم مرا «عمر کوچیکه» صدا میزند بعد از اینکه بخود آمدم به همراه می وعبرت دیگران می کنیم سرگذشت یک دبیر آموزش آخر هم نخوانید و یا اگر خواندید چاپ قمار علم شود. من آدم زحمتکشی بودم، او گفت: «عمر کوچیکه، هل ابعلی برادر زاده ام به سرمیز «بلاک چک وپرورش است که فریب تبلیغات نکنید ولی از آنجا که این نامه سرگذشت شب وروز کوشش میکردم و با همت «کازینو» شده، مایلی امشب سری به آنجا رفتیم و به بازی مشغول شدیم ان شب د شرح بدبختی های فرستند اما متاسفانه عزیز خواهش میکنیم ها فاقد مشخصات وتجملات كازينو را خورده و تمام سرگردانی یک انسان میباشد آنهم انسانی خودن یک دبیرستان و دبستان ملی روزانه بزنیم؟ من موافقت کردم و با اجازه همسر ن ده هزار تومان موجودیم را باختم، ولی ین دلیل قابل چاپ زندگیش را باخته و حالا بقول خودش باصطلاح تحصیل کرده و روشنفکر، از وکلاسهای مجهز شبانه تشکیل دادم. عازم ابعلی شدم. ساعت هشت ونیم شب همین باخت سبب شد که مدتها دراین مهمترین درس این موسسه یعنی من و برادرزاده ام وارد کازینو شدیم. کازینو رفت وامد نمایم و در نتیجه هست «ریاضی، با خودم بود وبعضی از چشمهایم خیره ماند ودهانم از تعجب ونیستم برباد رود شاگردان من الان از کارمندان عالی رتبه چکهای بلامحل ادارات کشور میباشند، خرج زندگی من کازینو لباسهای متحدالشکل «دیلرها، و به هرحال ان شب پس از باخته خشک شد زرق وبرق فريب دهنده حسابی بعنوان حسابجاری در بانک همان جاباز کردم و بار بعد که به کازینو رفتم پس اندازم را دراین حساب ریختم وبعد هم ساختمان و امتیاز آموزشگاه، ماشین، خانه، فرش، ولوازم خانه را فروختم و پولشان را در حسابم گذاشتم بتدریج پولها را می باختم وخبر از آینده نداشتم. در همین زمان زنم طلاق گرفت و بچه هایم هر کدام بسویی رفتند وآواره شدند. یکشب وقتی چک کشیدم به من گفتند که چکهای تو دیگر محل ندارد و پولی در حسابت نیست. دیوانه شده بودم به هر کس وناکسی رو می انداختم وچک میدادم وبعد شب همه را در کازینو باختم. وضعم طوری شده بود که حتی دیلرها هم دلشان بحال من می سوخت مانند غریقی که پرکاهی را بامید نجات ابراهیم حقی دارند خواهش میکنیم باتلفن شماره سرویس حوادث مجله جوانان من میخواستم زن فداکاری باشم اما خوردن چک بلامحل میدادم و همه چنگ میزند، منهم بخيال «برده مثل آب را در کازینو به جیب کازینوداران می ریختم. * آواره بخاطر قمار حالا سه سال است که هرماه در شهری و هر ساعت در جایی بسر میبرم. زنم که طلاق گرفت ورفت. از بچه هایم گناهی نداشته وندارند وآواره شده اند اطلاعی ندارم، وخودم فعلا با تدریس خصوصی نان بخورونمیری بدست میاورم. حسن خاکعلی یکس و نگران آینده. نور محمد شیخ زاده منوچهر خوشرو محمد رضا ۳۲۸۳۴۰ تا الياسي هرا پیشکار (مادر): محمد باقرورشادی، ابلوز قرمز، شلوار عزیز حبیب اللهی خراسان – علی اکبر امیری قهوه ای از تاریخ ته و برنگشته است. (پدر): پسرم مهدی، سبزه، چشم و ابرو را آگاه کنند تا بکمک آنان فراریان و لی فلاح کن (پدر): شکی، متوسط القامت از تاریخ – گمشدگان را بخانواده های نگران آنان شوهر افلیج با وجود فداکاریهای من ساله ام که دچار ۵۷/۴/۱ ازخانه گریخته است. * مجله جوانان: از کسانیکه و سبزه و لاغراندام از گمشدگان و فراریان مذکور خبری کی است از تاریخ بازگردانیم و دلهای شکسته و اندوه زده را شاد نمائیم. ترکم کرد. کندوکاودرزند 9 I که خودش کار کند و کرایه خانه و خرج کنار گذاشتم و بکار کردن پرداختم. زندگی را تامین کند بعد از مدتی پدرم به مرد تنظیم از: مظفر بالائی قصه های تلخ طلاق و جدائی شوهر فلج من يكروز عاشق شد و گفت میخواهم تو را طلاق بدهم! پس بدهند.» من با یک مرد فلج ازدواج کردم اما مادرم گفت: اگر از من طلاق نگیری من آمد و من با یکی از آنها نامزد شدم اما بهترین غذاها را برایش بپزم و آقای اعتمادی من شاکیم، اما به چه بعد از چند ماه نامزدی ما بهم خورد کوچکترین موضوعی بهانه میگرفت و بکروز شوهرم به من گفت: من عاشق دخترمان را می کشم! مادرم هم مهرش را برادرم که چند ماهی بود در یک کارخانه دعوا می کرد. این مسائل باعث شد تا من کسی شکایت کنم؟ مرجع شده ام و تو باید مهرت را ببخشی و از بخشید و از پدرم جدا شد و در خانه شکایت کجاست وقاضی منصفی که نگوید مشغول کار شده بود یک روز به همراه نسبت به زندگی زناشویی، زن و دکتری کار گرفت. در همین زمان برادر ن طلاق بگیری! سکینه زن ۲۵ ساله در دنباله ناتنی ام که در شهرستان زندگی میکرد جوان افلیجی به خانه آمد و معلوم شد که شوهرهای جوان حسودیم شود و حرت میخواستی نکنی، کو؟ کو؟ او خواستگار من آیا ممکن است یاریم کنید؟ شاید مقدار بخاطر بزرگ شدن طحالش به تهران آمد. آنها را بخورم. . حرفهایش می گوید: مادرم مخالف ازدواج ما بود ولی من آن دکتر که مرد خوبی بود برادرم را به . مثلا اگر گاهی اوقات مادرش از کمی از هستی از دست رفته ام را بدست از اول زندگی همیشه رنج بردم و بیمارستان برد و مورد عمل قرار داد و بعد ه جداتی پدر و مادر به اصرار برادرم زن آن جوان فلج شدم. ساوه نان و ماست سوقاتی میآورد همه را آورم که لااقل بتوانم بزندگی عادی مادرم با سختی مرا بزرگ کرد شوهر از آن هم او را در جایی استخدام کرد. من * دخالت خانواده این نامه را از شیراز نوشتم و برایتان است. اول مادرم یکی از اشخاص ثروتمند اوج هم درس می خواندم و هم به مادرم کمک همدان بود که پس از مرگ وی برادرانش میکردم و با زحمت زیاد تا کلاس ششم شوهرم خیلی مهربان بود، من هم او را تر خوردی و به این وسیله مرا عذاب فرستادم. شاید فردا در شهر دیگری باشم، کسی چه میداند اسم وفاميل مرا محفوظ خشک میکردم و نمی گذاشتم زیاد میدادند هر وقت هم به شوهرم اعتراض ماه اول زندگی ما خوب بود و خودشان میخوردند و به من سرکوفت بپردازم. گفتند ما آوردیم و تو میزدند و می احساس ناراحتی بکند. کم کم شوهرم میکردم می گفت: برو خانه خودتان! نگهدارید وجواب نامه را در مجله مرقوم دارید، تامن مطلع شوم که بکجا بلید ثروت او را غارت کردند، مادرم به ناچار ابتدایی درس خواندم. به همراه برادر ناتنی ام به تهران آمد و به * ازدواج با مرد فلج در همین زمان مادرم بخانه دیگری شروع به اذیت کردن من نمود و با اینکه منزل یکی از فامیلهایش رفت، آنها هم برای اینکه او را از سر خودشان واکنند رفت و مشغول کار شد ولی بخاطر کار روزانه ۶۰ تومان حقوق می گرفت ولی شوهرش دادند و یکسال بعد من به دنیا زیاد رماتیسم گرفت و با اینکه فامیل خرجی کم میداد از طرفی پدرش هم می عاشق شده ام و تو باید مهرت را ببخشی زیادی داشت هیچکدام به او کمک نمی گفت که باید از این خانه بروید. ما هم و طلاق بگیری در غیر اینصورت * آینده ام چه میشود؟ شکایت نمود بالاخره یک روز به من گفت که من اسم پدرم کارگر خشنی بود چندین بار قصد خودکشی کردم، شاید اینکار هم شهامت میخواهد که من ندارم ضمنا در شماره ۶۱۳ مجله جوانان مورخ ۱۳ شهریور در صفحه ۶ مطالبی . بود وشما پیشنهاد کرده بودید که «قمار خانه داران و صاحبان کازینوها باید حساب در همین زمان چند خواستگار برای تومان خرجی میداد و انتظار داشت «آواره مجله جوانان: ما همانطور که قبلا هم را بخانه دیگری رفتیم که فامیل شوهرم همیشه اذیتت می کنم؛ بخاطر همین اعلام کردیم تمام قمارخانه داران که یکشب وقتی از خانه مادرم دیر بودند. در اینجا هم شوهرم روزی ده بقیه در صفحه ۴۲ بخانه هایشان خارجی برده اند باید حساب پس بدهند وبعقيده ما تنهاراهش طرح شکایت در مراجع قضائی است. جوانان * صفحه ۳۵ * سال ۱۲۰۱
ولیکن!عاقبت گرگم توبودی این قصه يك اشتباه ـ يك درماندگیـ يكسرگشتگی و ادامه يك فاجعه در زندگی دخت اشتباه را پی در پی تکرار می کند… آیا انسانها باید همچنان بنده اشتباهات باشید! آیاز و عبرت آموزی نرسیده است؟ پیر عزیز و مهربانم سلام مرا که از قلبی شکسته سرچشمه میگیرد پذیرا باش. سنگ صبور چون آئینه داشت آزار میدادم. سرانجام با روحیه او را از خود راندم. اشفته نزد خواهرم به آبادان رفتم و از آنجا برایش عزيز من يكدختر ۲۰ ساله هستم. حدود ۷ سال قبل با پسری که در نزدیکی خانه مان زندگی میکرد نوشتم که نمیخواهم با تو ازدواج کنم و بعد از چند سال انگشتری نامزدیم را پس فرستادم و خودم چون نامزد شدم و من درس می خوانیم و مشتاق تا دیوانه ها، پریشان حال , حیران به بخت بدم لعنت زودتر درسم تمام شود و بسرو سامان برسم می فرستادم و به اکبر پسر شرور همسایه که نامزدم بعد از پایان تحصیلات متوسطه با روحیه ای ضعیف تر به کنج عزلت خزیدم زیرا نمی خواستم آشیانه ای را ویران کنم. ولی او اید و مرا آسوده نمیگذارد ومدام بمنزلمان باگریه از خانواده ام مراخواستگاری میکند وخانواده ام هم مخالفتی ندارند، زیرا میگویند برسر تو آمد اشتباه پنجم خانواده ات این می حاقل بجای اینکه را بسیار صمیمانه اشتباه دوم تواین بوده که به حرفهای مردی که بخدمت مقدس سربازی رفت و من سرگشته و تنها نابودم کرد. ازاکیر متنفر بودم و حاضر نبودم چون وضع مالیش خیلی خوبست و میتواند هر دو خودت میدانستی شرور است اطمینان کرده ای و شاید چشم پوشی – شنبه ششم – ماندم و ارزو میکردم روزها سریع تر بروند تا دوره خدمت سربازی نامزدم باتمام رسد دستش را لمس کنم پس هرگز به همسری او را نمی پذیرم. در نتیجه همه اقوام و خانواده ام از این پیش باصطلاح برادری او را قبول کرده ای زن را اداره نماید. امامن مخالفت کرده ام. وبعداز اشتباه سوم این بوده که دعوت او را برای مدتها تصمیم گرفتم بتو پناه آورم. زیرا احساس میکنم باخر جاده زندگی رفتن به منزلش قبول کرده ای وهرگز فکر نکردی که تو نامزد داری و نباید بمنزل مرد غریبه ای رسیده ام وتنها خودکشی است که میتواند چون خاکستری بر روی تنگ و بدنامیم باشد و حالا نمی زی که گاهی کے و حالا اشتباه آنهم پاسخ دادن ریخی زندگی یک بروی در محل ما پسر شروری بود بنام اکبر که از آمد سخت متعجب و بمن مظنون۔ بعد از مدتها اشفته حالی، مردی بنام محمد سر آمد و مدام مزاحم من میشد ولی راهم قرار گرفت و واقعیت زندگیم را بدون کم و من جز نامزدم کسی دیگر را نمی دیدم ونمی خواستم و بدین جهت مزاحمتهایش را بی اهمیت کاست برایش گفتم. او بمن امید داد و گفت منزلی دانم چه کنم تلقی میکردم وهم می ترسیدم اگر صحبتی برایت تهیه میکنم وترا صیغه خواهم کرد و باید باخانواده ام در این مورد بکنم درگیری بوجود آید و کسی نفهمد دلیلش را جویا شدم. بعد از آن فاجعه دخترم فرشته نامزد سابقت همچن ابرو ریزی شود تا اینکه در سال را باهر بدبختی ضربه ای دیگر بر پیکر من وارد آمد زیرا او زن و نامه تو نمایشگر یک سرگردانی ـ یک ندانم مینویسند باید میدانستی که با آتش بازی میکنی تا آنها راه حلی برای بود سپری کردم و نامزدم بعد از اتمام خدمت یک فرزند دارد و عنوان میکند بخاطر بچه تن به کاری، یک سرگشتگی کامل است، هر اشتباهی و یکدختر تنها نباید در یک مجلس غربيه مشروب اشتباه چهارم این بوده که مشروب نوشیده ای به اعتقلا من : فرشته – م وقتی اینهمه دین و عرف و مقررات و کتابهای اتفاق افتاده برای بهداشتی همه وهمه از مضرات و خطرات الكل سربازی و مدتی بیکاری در یک اداره دولتی- استخدام و برای دوره آموزشی بامریکا روانه شد. ومن باز بخاطر پیشرفت او و آینده خودمان سخن خواهرم از خانه فرار کرده، برادرم گمشده ومن، مانده ام با یک پدر ومادر ناسازگار ون نگفتم. خدامیداند برای من چقدر سخت بود. او رفت و من ماندم. تنها و مزاحمتهای وقت و بی وقت اکیر. نامزدم مرتبا برایم نامه می نوشت و نوید روزهای خوش آینده رامیداد و من هم چشم انتظار لحظه شماری میکردم. سازش داده ام. پدر خوبم خدا شاهد است که چگونه را با اشتباه دیگری میخواهی جبران کنی همچنانکه در آغاز نیز همه کارهایت اشتباه بوده است. اشتباه اولی تواین بوده که به دوستی بامرد شروری بنام اکبر تن در دادی در حالیکه نامزد داشتی. سرنوشتم چه میشود؟ روزی اکبر در یک فرصت کوتاه بامن صحبت کرد و گفت از من فرار نکن میخواهم چون یک برادر در کنار تو باشم و چون تو برادر بزرگتر نداری و در این محل همه مردانش گرگ صفت هستند من مراقب تو خواهم بود چون مزاحمتهای اکبر وسایرین را می دیدم پیشنهادش را پذیرفتم ولو را که گه گاه . میدیدم رفتاری آخروعاقبت فرشته چه میش استان خوش از زمانی چشم پاین دنیا باز کردم و توانستم خود را بشناسم دختر بدبخت و بیچاره ای بنظر من میرسد که دختر با هوش ـ با عاطفه و عاقلانه داشت و کم کم اطمینان مرا جلب کرد و بودم و و مادرم همیشه با هم دعوا و کتک کاری ضمنا صبوری هستی که با چنین محیطی دیگر بار بدبین نبودم. تا یکروز که در منزلشان داشتند و دارند وقتی ۱۴ ساله بودم درد دلم را با ساخته ای و ادامه زندگی میدهی. باعتقاد من تا زندگی تو زندگی کرده اند اما پاک و سریلند وارد وری بروی و در – سازگار را در نهای زیادی را اجتماع شده اند. اگر راتب بدتر از محیط مع بسازی بهتر ا مهمانی داشتند و و او مرا نیز دعوت کرد. آخر شب مشاور مدرسه درمیان گذاشتم و از نا سازگاری . بمن شراب خوراند و منکه اولین بار بود پدر و مادرم. با مشاور مدرسه که خانمی فوق العاده مهربان بود صحبت کردم مشاور مدرسه مشروب می خوردم داغ شدم و سرم گیج میرفت و در رخوتی باور نکردنی بودم که همانجا خوابم برد پدرم را نصیحت بسیار کرد و از او خواست که روش خود را در منزل جلوی بچه ها کنترل کند وقتی صبح از خواب برخاستم به واقعیت تلخ و ولی پدرم بعوض تغییر دادن اخلاق بد خود آنقدر درد آور پی بردم. دانستم که اکبر شب گل وجود مرا جوابم گفت: پر پر کرده و هستی ام را ربوده. دیوانه وار زار زدم کتکم زد که یکهفته نتوانستم بمدرسه بروم خواهر بزرگم با عقل : و گفتم تو که برادر من بودی چرا چنین کردی؟! در که ۱۷ ساله بود از خانه قرار کرد و حالا در محله بدنام بایدبختی زندگی میکند برادرم هم از این نا بسامانی خانواده بمحل چون دوستت دارم نمیخواهم مال دیگری باشی و از آن روز فهمیدم که گرگ واقعی زندگی نامعلومی رفته که هیچگونه اطلاعی از او نداریم من اكبر بوده و زندگیم تباه شده است. دیگر بنامه امروز من ماندم و یک پدر و مادر ناسازگار و زندگی تلخ و سردو بیروح بهرجان کندنی بود دیپلم های نامزد بیچاره و بی خبرم جواب نمی دادم و او نامه گرفتم و چون کمبود محبت داشتم هر پسری کرد بطرفش کشیده شدم مدتی با چندماهی با محمد و * آبادان – مهرانگیز پسر دیگر دوست امروز که میکنم از زندگی لکنت زبان معمولا از طریق روان درمانی دختر عزیزم – تو نباید از بابت موضوعی باین بیزار و خسته ام فکر سادگی خودت را چنین تاراحت و پریشان کنی. از عاقبت زندگی من چه معالجه میشود و اینطور که از نامه تو فهمیدم در تو خواهش میکنم یک کمی صبر داشته باش. فقط چون از وضع رقت بار خواهرم از مواقعی که ترس از لکنت بفکرت راه مییابد دچار نزدیک یک کمی و خواهی دید که این مشکل بخودی خود هستم میترسم عاقبت من هم چنین شود لکنت میشوی و اگر این موضوع را در نظر داشته حل میشود و زندگی خوب و شیرینی آغاز میشود بنظر شما من چه باید بکنم و آیا راهی برای نجات باشی، که خیلیها پا ندارند دست ندارند، دچار من هست خواهش میکنم راهنماییم کنید. * تهران – مريم – ر بیماری لاعلاج هستند، زمینگیر هستند. انوقت دختر عزیزم نگرانی تو کاملا بیمورد است. تهران فرشته ۱۹ ساله متوجه میشوی که لکنت زبان مساله مهمی نیست. می * قوچان – سرباز وظیفه نوروز در غربت ناراحت و نگران پی در پی نوشت، تا اینکه بعد از مدتها من و نامزدم رو در و قرار گرفتیم. خدامیداند چه حالی داشتم. جرئت نگاه کردن به چشمهایش را نداشتم و او لزمن سترال میکرد که چرا نامه نمی دادی. چرا لزمن سرد شده ای، و چرا رفتارت بکلی با گذشته فرق کرده؟…. و من هیچ نداشتم که بگویم. او برای ازدواج عجول بود و من بهانه میاوردم. چند بار دست بخودکشی زدم و او را که قلبی * جوانان * صفحه ۳۶ * سال ۱۲۰۱ جوابهای کوتاه سنگ صبور با همکاری مشاورین ما در مورد عکس العم خود در این مورد امکاناتی که داری کن، بیشتر پزشکان تجربه و تخصصی به راحتی حل کنند کرج – ع – ک پسر عزیزم تو ات کنی، و منطق و هو تحلیل کی مطمنا به رسیدن کامل به هر ۰ خوانندگی یک دیپلم و منطق حکم میکند کار خوانندگی را قل که خوانندگان معروف شغلهای دیگری روی زندان قصر ۔ غلا خوشبختانه خود تجزیه و تحلیل کردی زندان خلاص شوی و
وبوری … اجعه در زراعی دختری است که تباهات باند؟ آیا زمان بیداری | خواهی جبران کنی همچنانک بخورد واگر بخورد نتیجه اش همان میشود که اشتباه بوده است برسر تو آمد ن بوده که به دوستی بامرد اشتباه پنجم تواین بود که بلافاصله به در دادی در حالیکه نامزد خانواده ات این موضوع را اطلاع ندادی و یا حداقل بجای اینکه اشتباهت را بپوشانی واقعیت سوده که به حرفهای مردی که را بسیار صمیمانه بانامزدت در میان میگذاشتی ر است اطمینان کرده ای و شاید چشم پوشی میکرد و تو را می بخشید قبول کرده ای اشتباه ششم تواین بود که دست بخودکشی که دعوت او را برای زی که گناهی کبیره است. کرده ای و هرگز فکر نکرد و حالا اشتباه دیگری را مرتکب میشوی که نباید بمنزل مرد غریبه ای أنهم پاسخ دادن بندای یک مرد زن دار و بهم ریختن زندگی یک اسطان دیگر است. ده که مشروب نوشیده ای به اعتقاد من بهتر است تمام این وقایعی که ف و مقررات و کتابهای اتفاق افتاده برای پدر ومادرت و همچنین اگر مضرات و خطرات الكل نامزد سابقت همچنان پافشاری می کند بازگو کن که با آتش بازی میکنی تا آنها راه حلی برایت پیدا کند ک مجلس غریبه مشروب سنگ صبور ومـادر ناسازگار ونمیدانم چه میشود؟ مراتب بدتر از ا پاک و سربلند وارد صددرصد از حسادت پرهیز کنید وگرنه حسادت بیجا زندگی شما را متلاشی خواهد ساخت * رضائیه – ح عج پسرم، این قبیل روابط معمولا بی دوام و زوال پذیر است. بهتر است فعلا به تحصیلات خود توجه کنی و از اتخاذ هرگونه تصمیمی دران بنظر من هیچکدامشان بدرد تو نمیخورند فعلا لااقل تا چهار سال دیگر که بیست ساله میشوی مورد بپرهیزی. گذشت ایام این مسئله را روشن درمورد درس جدی باش. ایلام – – نورالله خواهد کرد * برازجان – ن – حيدرعبیدعلی در مورد عکس العمل بچه ها بهتر است با فرمانده فعلا کمی حوصله کن و تا پایان خدمت سرم، تو دیگر نباید از وضع خود و خود در این مورد صحبت کنی و با توجه به سربازی دست نگه دار. سختگیری خانواده گله داشته باشی، بخصوص که امکاناتی که داری به پزشک پادگان هم مراجعه * اهواز – خانم ملوک حالا ۱۹ سال داری و کم کم باید روی پای خود کن، بیشتر پزشکان پادگان در رشته روان درمانی مطمئن باشید اگر او هم بشما علاقمند باشد در بایستی ضمن این پدر و مادرت حتما سعادت تو تجربه و تخصصی دارند آنها میتوانند مشکل ترا اولین فرصت اقدام خواهد کرد. ولی خواهش میکنم را می خواهند ولی شاید در هدایت و سرپرستی تو به راحتی حل کند. از عشق یک طرفه چشم پوشی کن که عاقبت کمی زیاده روی میکنند. در خصوص آن دختر نیز، کرج – ع – ک اگر واقعا به تو علاقمند باشد محل جدید اقامت خوشی ندارد. رشت ـ حسین رمضانی پسر عزیزم تو اگر فقط یک کمی عاقلانه فکر کنی، و منطق و هوس را پیش خودت تجزیه و اگر چند ماه دیگر حوصله کنید و خدمت برای تو در این سن و درحالی که تحصیلات خود خود را به اطلاع تر خواهد رساند ولی به اعتقاد من تحلیل کنی مطمتا به این نتیجه میرسی که برای سربازی شما تمام شود انوقت میتوانید از نزدیک * تهران ـ صمد . پ را تمام نکرده و وضع آینده خود را روشن فرزندم، مخالفت پدر و مادرتو حتما علتی رسیدن کامل به هر منظور و هدفی حتی همین کار به کارها رسیدگی کنید و علت را جویا شوید. ننموده ای ازدواج خیلی زود است. دارد تو باید این علت را دریابی و درصورت خوانندگی یک دیپلمه موفق تر است بنابراین عقل * اصفهان – مهناز شاید او هم انتظار تو را میکشد که بخوبی و امکان رفعش نمائی. موفق باشی. و منطق حکم میکند که را رها نکنی و دور دخترم، تو میتوانی در تهران به بیمارستان خوشی خدمت وظیفه را انجام دهی و بعد هردوی طریق روان درمانی کار خوانندگی را قلم بکشی، آنهم در این روزها توانبخشی مراجعه کنی تا به رایگان یاری شوی. * رشت – م.ق شما به آرزوی خود برسید. حالا که او چنین تصمیمی گرفته و که خوانندگان معروف بخاطر بیکاری ناچارند به ضمنا به تر توصیه میکنم که در مورد نقض پای اصفهان – م و نمیخواهد با تو ازدواج کند تو هم باید او را به خود حساسیت زیادی نشان ندهی و در عوض خانم عزیز، اگر ان بیماری پوستی واقعا شغلهای دیگری روی بیاورند! فراموشی بسپاری و در جستجوی دختر دیگری ه زندان قصر ۔ غلامرضا علاجی ندارد بهتر این است که بدان توجهی نکنید همانگونه که تاکنون وضع درخشانی در باشی که بتواند همسر ایده الی برای تو باشد و حساسیت بیهوده نشان ندهید خوشبختانه خودت بهتر از ما موضوع را تحصیلات خود داشته ای راهت را ادامه دهی * بندر عباس ـ الفک تجزیه و تحلیل کردی. امیدواریم هر چه زودتر از مطمئن باش که از این طریق در وازه های موفقیت بخاطر علاقه ای که به شما دارد این موضوع را بروی تو گشوده خواهد شد. انگارد. ضمنا در مورد رابطه با شوهرتان زندان خلاص شوی و با کاری شرافتمندانه چیران بقیه در صفحه ۴۲ * جوانان * صفحه ۳۷ * سال ۱۲۰۱ قطعا شما نیز نادیده می ا جس از نامه بفکرت راه مییابد دچار ضوع میگی یان مسال زبانهای گذشته را بنمانی. * خاش – شیرعلی اجتماع شده اند. اگر فکر میکنی نمیتوانی با این شما باید با وزارت امورخارجه صحبت کنید ع بسازی بهتر است بیکی از موسسات شبانه آنها شما را راهنمایی خواهند کرد * سرپل ذهاب – ارزو ری بروی و در آنجا به تحصیل ادامه دهی. نگ صبور از مشاور روانی و اجتماعی مجله جوانان . سنگ صبورمن
من نیمه شب درنیزار بادشمنان ناموس میجنگید آنها مرا میزدند ـ میدواندند . بزمین میکوفتند و من فریاد میزدم، و فرار میکردم اما هی برای نجات نبود تا اینکه … هیچکس در زندگی بمن رحم نکرده تا من معنی رحم و مروت را بفهمم، در یازده سال باید عروسك بازی میکردم مرا بزور شوهر دادند، در خانه شوهر يك كلفت واقتی بودم كتك ميخوردم شوهرم دنبال بهانه میکشت که مرا طلاق بدهد و مادرش میگفت هرچه غذا به او نمیدهم بازهم شکایت نمیکند میکنم باید – و گردش خواهد برد، جاهایی که درخانه گفت، بگو خودت میدانی، منهم عین این کوچک ترین حرفی بخانواده ام نمیزدم کی اقد پدر رفتن به آنجاها برایت امکان جمله را به عمویم گفتم، لو از اطاق چون یکی از همسایه ها بمن گفته بود کردم تا بچه دوم پذیرنیست، او ماهی یک دست لباس خارج شد وبجمع آنها پیوست و من شنیدم مادر شوهر وخواهر شوهر همین دراین مدت چه که برایت میخرد ودستها و گردنت را پراز طلا که همه دست زدند ، ومن شنيدم آنها با عرو میسازند ولی عروس باید وبارها شوهرم دسته فردای آنروز یک حلقه برای من آوردند تحمل کند، آدم که زود قهر نمی کند خواهد کرد…… نیرون کرد ولی دوبا همسایه ها دیگر آی . مادرم حرف میزد، سخنانی دلفریب وباستم کردم و بعد مرا بپزشکی قانونی از همه بدتر خود شوهرم بود که هرشب سه انگیز، منکه نمی فهمیدم شوهر بردند ولی آنجا گفتند که این دختر هنوز هست بخانه میامد وچشمش بدهان مادر یعنی چه، با خودم میاندیشیدم که اگر سینه هم درنیاورده چطور میخواهید لورا وخواهرش بود که از من شکایت کنند تا شوهر اینست که مادرم دارد تعریف می شوهر بدهید؟، روی این اصل مرا برای آن یک کتک مفصل هم از او بخورم مرد صیغه کردند وقرار شد که درسال کند چه بهتر که زودتر بخانه بخت بروم سه سال با هر بدبختی بود گذشت حرفهایشان برنمید یگفتند زنت خراب کتک میزد و میگفت نامزد کرده بمانم. رمن وخوشبخت شوم. که تازه بالغ شده بودم حامله شدم مادرم هنوز حرف میزد ومـن شوهرم در یک اغذیه فروشی کار درایام حاملگی ه شدیدترین وسخت درسکوت مطلق گوش میدادم، آنها میکرد، خانواده اش هم بتهران آمدند ترین کارهای خانه بگردن من بود تا اینکه احتیاجی به قبول یا رد این مطلب از ودرهمینجا زندگی میکردند یکسالی فرزندم بدنیا آمد روزه طرف من نداشتند، زیرا که من فقط یک نگذشته بود که او بپدرم مراجعه کرد یکروز دیدم شوهرم بمادرش میگویدمن دختر بچه بودم که حتی هنوز سینه هایم وگفت که میخواهد مرا بخانه اش ببرد دیگر حوریه را نمی خواهم، چکار باید ریست بگویند ترا میکنم دهان بین بود من بر شوم قرص مصرف ناراحتی قلبی، دکتر درنتیجه برای بار سو فرزندی که اکنون در که گوش مرا پرکند. يدر ومادرش سفته بگیرید ودختر را بدهید ببرد. پدرم همینکار را کرد، پانزده هزارتومان شود مهريه ومرا بخانه او فرستادند. بزرگتر بشود، آنوقت طلاقش میدهیم! لو بیشتر از آنکه متأسف واندوهگین پس از وضع حمل به شیرخوارگاه خواهم رشد نکرده بودند، دخترکی که مطلقا پدرم اوایل مخالفت میکرد، چون بکنم؟ و پشیمان باشد در صورت و چشمانش یک سپرد، وقتی خودم یک طفیلی، زاند هستم خود اراده ای نداشت، آنچه را هم همانطور که گفتم نمی توانستند مرا عقد مادرش درجواب گفت: کاری نمیشود حالت انتقامجویانه یا شاید فاتحانه دیده او چه میخواهد بکند؟ او چگونه آینده ای مادرم میگفت تنها به این دلیل بود که میشود فتحی که یک انتقامجو می تواند خواهد داشت؟ کنند ولی دراین میان یکی از بستگان کرد، هرچه کتکش میزنیم شکایت نمی یکند، درشرایطی که اگر این پیروزی بیلرم گفت شما که با هم نسبت دارید کند، اگر غذا بدهیم میخورد واگر نه هیچکس درزندگی بمن رحم نکرده یکهفته از این ماجرا گذشت، آنها وضمنا مورد اطمینان همدیگرید، از او گرسنه هم که بماند حرف نمیزند ویکبار حتی بقیمت شرافت و ابرووحیثیتش تمام که معنی رحم کردن را بفهمم، تازه یازده قول وقرارکارها را گذارده بودند، پسرک ساله وکلاس ششم ابتدائی بردم مادر و پدرش را از دهات خواسته بود، لو احساس می کند که اگر خودش یکروز وقتی بهمراه مادرم برای دیدار آنها آمدند و بعداز ظهری در خانه ما جمع از او سفته گرفت رده هزار تومان هم نمیگوید، صبرکن تاکمی بچه اش برباد رفته، با این لطمه شرافت وابروی بیماری به بیمارستان پهلوی میرفتیم، او شدند، من در یک اطاق دیگر کسانی را که با او بازی کرده ولو را سرحرف را باز کرد و گفت که دختر باید سراغم ملعبه دست خویش قرارداده اند نیز بلجن شوهر کند، برای همه عمر نمیتواند درخانه حوریه تو مرا وکیل میکنی که از طرف کشیده است. او حتی براحتی میگوید پدر بماند درقدیم دخترها را نه ساله ولی من دران خانه یک کلفت واقعی درباره حامله شدم ولی زندگی بهمان روی چشمم را نپوشانید، اسم وفامیلم را شوهر میدادند تو که حالا یازده سال نگاهش میکردم، یک دختر یازده ساله بودم، مادر وخواهر او هر بلایی که دلشان روال ادامه داشت. با این تفاوت که من کامل بنویسید، دیگر هیچ چیز برای من داری، دوسال هم بیشتر داری اینست که معنی دوست داشتن وازدواج کردن میخواست بسرمن میآوردند، بیهانه های بزرگتر و عاقلتر میشدم و می فهمیدم که اهمیت ندارد. حتی فرزندی که درشکم من و پدرت یکی از منسوبینمان را برایت ووکالت دادن را آنهم در شرایط زندگی مختلف، حتی اینکه دستت را درحوض آنها نباید با من رفتاری بدینگونه زشت دارم، فرزندی که از خون من تغذیه درنظر گرفته ایم وتر باید دختر خوبی امثال من چه میداند؟، درین موقع زن زدی آب کثیف شد مرا بباد کتک داشته باشند، کم کم تحملم تمام میشد میکند و در وجودمن رشد مینماید اوراهم باشی وقبول کنی، لو مرتب ترا بسينما همسایه که دراطاق پهلوی من بود، بمن میگرفتند ومن مرتب کارم گریه بود ولی ولی با خودم میگفتم خوریه تو بچه داری * جوانان * صفحه ۳۸ * سال ۱۲۰۱ بودم که گفت دیلم عمویم بسر آمد، او بمن هرعروسی حداقل چهل روز عزیز است بچه ام یکسال و نیمه شده بود ی تو قول بدهم! من همانطور مات مات ه ای یکباردرهای زندان و ؟ یسنده داستانهای وال جوانان کشود گشوده میشو واقعی مجله گزارش از هما میرافشار *** :: میرفت و شب – هرچه خواهر برایش حجت بود یکماه و نیم قبا بهانه های مختلف مرا گرفت و از خانه بیره پناهگاهی که میشناخ پناه بردم، ولی او بمن برگرد، زن باید با لباس برود و با کفن از آنجا من دوباره برگشتم از آنجا بخانه دائیم رفت ترین مدت هم از شوهر از دانیم کتک خوردم نزدیک نیمه شب، سوار ر بخانه عمریم رفتم نپذیرفت.
زار ارها نگیدم رمیکردم اما هیچ راهی م، در یازده سالگی که ت واقعی بودم وهرروز میگفت هرچه اذیتش واگر نمیزند ویکبار ومادرش 0.0 .a. … ربه تر بچه طری Ca حوریه از زندگی کوتاه خود سخن میگوید. از زندگی کوتاهی که بدست آدمهای بی مسئولیت له و لورده شده و آثارش بر چهره و آینده او بجا مانده است همین است س باید واده ام نمیزدم باید صبر کنی، انقدر خود گفتم و تلقین آمدم کنار خیابان و بیکم تاکسی امدی نیست و نی ها هم بلند است و کسی کردم تا بچه دومم نیز چهارساله شد. دیگر سوار شدم، دیگر پناهگاهی نداشتم از بین آنها دیده نمیشود بهرصورت | اسم – حوریه بمن گفته بود فریادهای من بگوش کسی ترسید و در این مدت چه کنکها که نخوردم، بارها • نمیدانستم کجا بروم راننده تاکسی که وضع نابسامان مرا تلاشهای مذبوحانه من برای فرار بیهوده | سن ـ ۲۰ سال وبارها شوهرم دستم را گرفت و از خانه بیرون کرد ولی دوباره برگشتم ما درمیان می دید از من مقصدم را پرسید و من بود هرچه بانها میگفتم من شوهر و بچه همسایه ها دیگر ایرونداشتیم، او صبع گریه کنان جریان را برایش تعریف کردم، دارم گوششان بدهکار نبود و میگفتند متولد ـ تهران میرفت و شب حدود ساعت ۱۲ باز می او بمن گفت اشکالی ندارد من ترا نزد دروغ میگونی یکی از آنها را از دستمالی که دور | جرم – فرار از خانه شوهر شکایت کنند تا گشته هرچه خواهر و مادرش . خاله ام می برم و منهم که راه چاره ای برایش حجت بود. آنها هم دست از نداشتم قبول کردم ولی وقتی بانجا دستش بسته بود تشخیص دادم که باید | وضع محکومیت – بیست روز است که ش جهان مادر تی بود گشت یم حمله شدم دترین وسخت من بود تا اینکه بارها بچه عباس است که دخترهای فرای ودزدیده شده و میگفتند زنت خراب است ولو هم مرا بار التماس کردم و گفتم مرا از چنگ این | درزندانست دادگاهش معلوم نیست خلاصه امثال مرا بانجا میبرند، هرچه حیوانها نجات بده، او گفت صبرکن صبح کتک میزد و میگفت اگر خواهر و مادرم به بیابانهای آنوقت سوار و بطرف شد کایت نمی آنها رفتند، هنوز ساعتی گوی ترامیک کار خیلی راننده اصرار کرد آنجا نمانده و دوباره با بهرامی بنام تا صبح در ماشین شسته | وضع خانوادگی – دارای شوهر و ۲ فرزند، چهار بود من برای آنکه دیا شوم قرص مصرف میکردم ولی بعلت کرج برد و ما در شب درهمان بیابانها رفت. قبل از رفتن بیرادرش گفت این زن | ماهه هم حامله است ش میگویدمن بودیم، بعد از آن درشب او گفت که من زن دست تو سپرده، او را نگهدار و مواظب ناراحتی قلبی، دکتر آنرا قطع کرد و چکار باید میزان تحصیلات ـ ششم ابتدائی و بچه دارم و باید بروم بانها سریزنم، منهم باش کسی باو کاری نداشته باشد، من درنتیجه برای بار سوم حامله شدم، همین گفتم که اگر بشود شاید با التماس ویا میخواهم او را بگیرم فرزندی که اکنون در شکم دارم کاری نمیشود شغل ـ خانه دار هر طور شده بخانه برگردم ما بطرف شهر حرکت کردیم ولی برادرعباس دست و پای مرا بست و یکی یکماه و نیم قبل بازهم يكتب به گرفت و از خانه بیرون کرد. من به تنها اتومبیل خاموش شد و او همانطور که بار گفت هرکار ملت میخواهد با این بود عباس و برادر و رفقایش بمن ناراحت بود با او قهر کرد و او را از خانه را دوستانش کجا کردو بیرون کرد او به عباس گفت تو مرا با پناهگاهی که میشناختم یعنی خانه پدرم سرگرم درست کردن ماشین بود متوجه بکن، آنها تا ظهر مرا که بر این بود میگفتند آبجی و در یکهفته ای که من نشد که دو نفر بطرف ما حمله ور شدند بارها از دستشان فرار میکردم، پای برهنه آنجا بودم براستی آن زن مثل یک مادر چهار بچه بدبخت کردی و شوهرم طلاقم بچه اش پناه بردم، ولی او بمن گفت بخانه شوهرت برگرد زن باید با لباس سفید بخانه شوهر روی این اصل نتوانست دفاعی بکند و تا روی نی ها براندند و کتک زدند و کش میدهیم! برود و با کفن از آنجا خارج شود! بخودش بیاید آن دو نفر مرا با خود بردند انداختند نزدیک ظهر عباس رسید من درباره برگ وهرم راهم نداد ر هم راهم نداد سرنشین رسید که گویی همه آنها با هم حسابی به برادرش و دوست او زد و مرا بودم، هیچکدام آنها جرات نداشتند بمن بین راه یک وانت بارهم با هشت نفر ووقتی وضع را اینطور دید یک کتک زندگی بهمان از آنجا بخانه دانیم و دست بزنند حتی زهره یکبار آب سماور ترین مدت هم از : م از پدرم و هم را بروی عباس پاشید و گفت… از دانیم کتک خوردم، شب جمعه برد و ورامین، قرچک بردند آنجا دریاچه ای بنام زهره برد آدم با آبجیش اینطوری رفتار گفت که میخواهد با من ازدواج کند. من بقیه در صفحه ۶۲ محبت کرد، جای تمیز و لباس مرتب داد و بیسروسامان شدم، دیگر نمیگذارم بمن داد، مرا بحمام برد و خلاصه خیلی این را بدیخت کنی، باید بکناری برود بمن رسیدگی کرد و تا روزیکه آنجا تفاوت که من همدست بودند آنها مرا با . به جاده دروانت سوار کرد و در قرچک بخانه زنی عباس مرا بخانه خواهرش برد و بار نزدیک نیمه شب، سوار یک تاکسی شدم است که اطرافش پراز نیزار است و بخانه عمویم رفتم ولی او هم مرا بیشتر کسانی که زنهاتی مثل مرا بچنگ در آنجا خانه زهره خودش فاسد ب میاورند به آنجا می برند، اطرافش رفت و ای داشت، عباس هم رفیق میکند؟ نپذیرفت. * جوانان * صفحه ۳۹ * سال ۱۲۰۱ شناسنامه. زندانی این هفته – زهره که خیلی از دست عباس
تازه ترین رپرتاژ و دیدار با تنها بازمانده جهان پهلوان غلامر مجله جوانان برای نامگذاری من بابک هم H «بابک تختی» در کنار مادر خود که هنوز عزادار است. * جوانان * صفحه ۴ * سال ۱۲۰۱ – 1 – 711 این عکس اختصاصی و منتشر نشده ایست از این تختی که بود و چه کرد که اینطور محبوب قلبها گشت؟ s مرگ تختی معمایی پیچیده بود که بدلائل خاص روزهایی بود که قلمها هنوز هم گنگ مانده و هر کس به سلیقه زنجیر شده بودند، اما دلها همه از مهر جهان پهلوان | خود در این باب چیزی میگوید، هفته این بزرگمرد پر بود. بطوریکه اینروزها پیش درست در سالروز مرگش مجله که طلیعه آزادی هویدا شده نام او دهان تختی و جوانان بدنبال هفته ها تعطیلی و پس از به دهان میگردد آنچنانکه گوئی اینهمه همسرش در رهایی از زنگوله سانسور واختناق، سال حتی نتوانسته غباری روی روی جلد را با چهره این ابرمرد بزرگیها وافتخارات ویژه اش باشد. روز عروسی مربی بابا۔ ورزش تزئین نمود و پیشنهاد کرد تا راستی این تختی کی بود و چه میکنم، • کرد که اینطور دوست داشتنی شد او ورزشگاه پیر امجدیه بنام نامی او تغییر چه رمزی در خود داشت که هرگاه در دلپذیر برخواست و استقبالی غیر قابل میان مردم ظاهر میشد. قلبها میلرزید نام دهد، بدنبال این پیشنهاد موجی ک و کمکی میکر تصور از آن بعمل آمد و ما را ترغیب و ودنبالش براه می افتادند، انطوریکه راه را در مقابلش تشویق کردند تا حصول این مقصود به بندان میشد چگونه بود که وقتی در رهگذران کت ، فعالیت ادامه دهیم. راسته خیابان نادری براه افتاد تا برای lupte يابة به او می سپارد نام مرحوم غلامرضا تختی اگر در زلزله زدگان بوئین زهرا اعانه سالهای سیاه گذشته کمتر می آمد این کند، حتی فقرا هم به ندایش گوش داده AMA این مرد د آرام و پر – دخترهای جوا داشتـه وهز همسرش در وقتی گفتند که
نمونه های شعر معاصر سفری درغربت شاعر همیشه مسافر دستانش از نوشتن آفاق وپایش از تلاش نمی ماند همزاد باد بود واز تبار موج همبال با پرنده ی خورشید از مبداء پگاه می آغازید و کوله بار خود را، از تازه های راه، می آکند او، شاعر همیشه مسافر بود صیاد لحظه های نبوت با آب و باد و آتش ـ با خاک، الفتی داشت با ریشه های تشنه سخن می گفت آواز ماهیان را می نوشید و شعر صخره ها را، می خواند – تنهایی سترون دیوارها، و غربت عظیم درختان عریانی زمین، و آسمان پانسه را می دید آواز دستها را حس میکرد نگاهها را، درمییافت و سوگ قلب ها را می گرنید ** همزاد باد بود . و از تبار موج و کوچ تلخ پرنده و لانه خالفی شکایت زنی از درد بیوفانی بود زن از دیار غریب آمد و در این غربت – – بدام مردک نامرد خودپسند افتاد فرجام آن لحظه مقدر روئید صیاد لحظه های نبوت با لحظه ی مقدر امیخت پاهایش از نوشتن آفاق ودستش از تلاش فرو ماند وز حلقه های روز و شبان، برگرد خویشتن، قفسی یافت پشت سر ریزش پل های غرور مغز من ميكوبد اینک درون آینه، روح پرنده ای است ابر گسترده، به من می پیچد در پشت چهره ای مسخ یادآور اسارت اعصار تو در شهر غریب مردگان خوابیده ای اکنون ومن در سوگ تو، دگان خوابید وابیده ای اکنون اندوهگین تر از غروب زرد پائیزم ی ز پیش من چه بی آلایش، آه، ای پرندگان رها در اوج با بادها، به شکوه، بگوئید در گوش موج ها، بسرائید: همزادی از تبار شمایان، در ژرف این حصار فلک سای، پروازتان، به کام، گوارا یاد! جدایی حدیث پنجره بسته از جدایی بود پرنده ای که بلند آسمان مکانش بود بشوق دانه فرود آمد و به بند افتاد و غیبت گلدان و چند سال گذشت که یادگاری عشق شکوهمندی بود بخواب آرام! وارتو، – تا صبح، بیدار است میپوسدا علیرضا طبائی – – تاریک تو ای افسانه غمگین بودن، – بی تو، اکنون، کودکی تنهاست ولبهای عطش آلوده و چشمان گریانش مشو افسرده ، به دنبال محبت های مادر، ـ ور وشنت، هرروز هزاران دست، هزاران چشـم در تنهائیت گریان و افسرده ست ای زیباترین آیات تنهایی که مردی خسته و تنها، – جستجونی بی ثمر دارد ترای افسانه ی غمگین رفتن، – بی تو، اکنون، – مردی افسرده ست و در اندیشه ی و لبخند کودک بخواب آرام… در نگاهم ابری ست ابری انباشته از زنبوران زیر باران طلا گونه خورشید غروب در سکوتی دلگیر، که دلم میسوزد در تب تند گریز، ورهائی از غم ما گذشتیم، با دلی پراشوب، دل پرنده زنیرنگ جفت خود خون شد از غروبی غمگین به جای تو، ترا دارد به ه جای تو، خدا را، کودکی دارد… کوله بارم سنگین، نیمه جان، لاشه مردی غمگین پیش رویم، کوهی است، برلب دره ی مرگ و یک غروب هراسان زلانه بیرون شد کنون پرنده پریدست و اشیان خالیست پیش رویم، میرفت! عبدالكريم شعيب – اهواز محمد نوعی مرضیه اوجی – شیراز لاشه مرد غریب، آشنا با غم من میلرزد *** چر سایه، زخورشید کس هیچ نمی داند از درد دل تنگم دلتنگ تر از ابرم، درطاق فضا دریا ای روح خدایان اعصار دل تاریخ وی مظهر ایثار باران بقا دریا گیسوی بلندت را چون موج گل گندم بردشت رها کن باز، پردشت رها دریا با نرمی تندیس سیال سپید موج زمهرت زمان تا زما دورسته درت در یک تم را چنان ریسمان چو نام ثبت بر زبان زنوقم شکر در دهان چه خوش قالبی دارد جان خویشتن را کوه میخواندم آرام به پیش برساحل و برصخره خوش سینه بسا دریا دره آغوش گشوده ست، و من میلرزم کوله بارم لغزيد، . بر لبش حرفی بود پیش رویم غلطید، ابر، برخاک نشست باد، زنبوران را، تا به ته دره کشاند ورفيقم، تنها، خسته ی خواب قرون، با دو دستی از نور کوه را پل میساخت ** بخواب آرام! – باغچه ای که در اینجا، دیرگاهی ست به مهمانی گل میخواند. و معصوم گم گشتی – بجای دستهای کوچک و چشمان پاک م. هـ. سردار – تهران لاشه چون بارش ابری از نور کلبه ی کوچک رنگینم را که همه خشت و گل است ای درنگاهت شعر سبز عاشقانه باغ من از تو میزند هردم جوانه کوچه های عطر آگین بهاران گیسوی تو لبریز اوا و ترانه کلبه ی کوچک من میریزد از چشمت صدف های ستاره که درو دیوارش کاهگلی است که ندارد باغی، دریاب مرا دریا البريز غم و دردم چون بغض هوا دریا نفرین زمانم من، درخاک خدا دریا ادبیات من کودکانه میربایم دانه دانه یه عالمه غ این زمستان، گوئی در خواب است با زورق خرد امیدم، غرق گشتم ای بحر عشقت ؛ کناره، بی کرانه که مرا، من خار پربغض غمم ای سرو آزاد چشم تو، خاطره هامو درون سینه ی من، به سرتو بالا نکن، الماس دامان تو میگیرم اکنون کودکانه گم گشته ام، در جنگل شب ياريم من خونه ی شیشه ای قلب لیلای من، ای افتاب جاودانه بی تو تمام . در کوچه های ساکت و سرد شبانه پریشب خواب میدید ابراهیم بزگداری – کرمانشاه | | در اشک ماه و روزل من، با گریه بگذشت توی گلخونه ی سینه که چشات روی اونا عمر دیو مرگ اومده رو – با نفس های خودش غ دستای ساقه بلورین – ساقی غصه همش تو عباس دل من، تکدرختی در کویره به چنگ دیوتنهایی اسیره میان آتش حسرت نشسته درین بی حاصلی، ترسم بمیره ** زمستون آمد و بهرسو میوزد باد زمستون نمی بیند کسی گل در بیابون بروی شاخه لخت درختی دلی نرم تر دارم از گلهای محبت در چنگال زمان خشکید زتاب رخت، شمع ، درسینه به تنگ آمد، فریاد صدا دریا چه جای دل من تن ماه در آسمان می دلم بوته ای شد که . دل تشنه تر از روح سوزان کویرم من «دریاب مرا دریا، دریاب مرا دریا… موسیقی امواجت با «جامه دران» درشب جو زر، این تن ناتو از دور بگوش آید چون بانگ عزا دریا زیس پشتگرمی که مرا اشکار و نهان – افسانهی اندوهت، آمیخته باجانم تو دردمرا داری، من درد ترا دریا در مرا داری، من در اسکندر آزادی – کرمانشاه | زهجر توام خون بیف ولی مغز، در استخر مثالیست از چهره مـ در کوچه های عطر که خورشید در چشم ز سوز دل ماست و آگین بهاران که باریک مویت ج چگونه دهم شرح عش لب من زتاب زبان – رهی راستی را بوص نه نظم سخن کرد، جن نمونه هـ کلاسیک ولید استخ میکه دلم زاتش غم چنان – شکر نشسته مرغکی سردر گریبون ** زمستون آمد و شبها درازه دلم از غصه درسوز و گدازه سرشب تاسحر، اشکم روونه گل من، بی خبر، درخواب نازه عزت اله قناعت ـ أمل چراغ اشکا بیا از درد و غم لبریزم، بیا افسرده چون پائیزم به مژگان از برای خیرم چراغ اشک را آویزم، ای
ادبیات ب مرا دریا م چون بغض هوا دریا ، در خاک خدا دریا غرق گشتم کناره، بی کرانه غمم ای سرو آزاد نمونه های شعر کلاسیک پارسی مرا که تشنه ام ولی مغز در استخوان میگدازد اند از درد دل تنگم سایه، زخورشید هستی زمهرت زمان تا زمان میگدازد م، در طاق فضا دریا دورسته درت در یکی چشم سوزن تنم را چنان ریسمان میگدازد را چون موج گل گندم چو نام لبت بر زبان بگذرانم باز، بردشت رها دریا زنوقم شکر در دهان میگدازد اعصار دل تاریخ باران بقا دریا چه خوش قالبی دارد آن تنگ شکر که جان خویشتن را در آن میگدازد دلی نرم تر دارم از مورودایم زتاب رخت، شمع سان میگدازد وح سوزان كويرم من چه جای دل من؟….. که از تاب مهرت ما، دریاب مرا دریا…» تن ماه در آسمان میگدازد با «جامه دران» درشب دلم بوته ای شد که بر آتش غم ید چون بانگ عزا دریا چو زر، این تن ناتوان میگدازد سیال سپید موج خره خوش سینه بسا دریا چنگال زمان خشکید آمد، فریاد صدا دریا زبس پشتگرمی که دارم زعشقت ت، امیخته باجانم مرا آشکار و نهان می گدازد ین درد ترا دریا اسكندر آزادی ـ کرمانشاه | زهجر توام خون بیفسرد در دل ولی مغز، در استخوان میگدازد مثالیست از چهره من هر آن زر های عطر که خورشید در چشم کان می گدازد ز سوز دل ماست وزتاب رویت که باریک مویت چنان میگدازد ن بهاران چگونه دهم شرح عشقت که چون شمع لب من زتاب زبان میگدازد سبز عاشقانه ند هردم جوانه رهی راستی را بوصف تو اندر لر آگین بهاران ، نظم سخن کرد، جان میگدازد از: کمال الدین اسمعیل اوا و ترانه صدف های ستاره دانه دانه یه عالمه غم میریزه رغکی سردر گریبون دلم زاتش غم چنان میگدازد ** شکر در آب روان میگدازد چشم تو، خاطره هامو، همه، درشم میریزه درون سینه ی من، یه عالمه غم میریزه اکنون کودکانه جنگل شب ياريم من ساب جاودانه سرتو بالا نکن، الماس برونه چشات خونه ی شیشه ای قلبمو برهم میریزه توی گلخونه ی سینه ت دوتا غنچه روئیدن سن، با گریه بگذشت که چشات روی اونا گلاب شبنم میریزه اهیم بزگداری – کرمانشاه | در اشک ماه و روزلف تو، نم نم میریزه کت و سرد شبانه پریشب خواب میدیدم دختر شاه اسمون دیر مرگ اومده رو حجله ی گل یاسی ما با نفس های خودش غبار ماتم میریزه دستای ساقه بلورین تو واکن روی من ساقی غصه همش تو ساغرم، غم میریزه عباس خوش عمل – کاشان آمد و شبها درازه چراغ اشک در سوز و گدازه اسحر، اشکم روونه بیا از درد و غم لبریزم، ایدوست سی خیر. درخواب نازه با افسرده چون پائیزم، ایدوست اله قناعت – آمل به مژگان از برای خیر مقدم چراغ اشک را آویزم، ایدوست محمدرضا سهرابی نژاد مرا دوباره سبز کن سرود عاشقانه ات بدان بگو امید هر شبت منم سرود تازه برلبت منم مرا که التهاب سینه توام دوباره وصف کن مرا که پرزخواهش توام میان سینه ات بپروران مرادو باره سبز کن بدان هنوزهم اطاق کوچک و خموش من بیاد دستهای نازنین تو هزار وعده بهار میدهد. شهناز لخاتمی مرا بدشت سینه ات بخوان وسالهاست منتظر براه تو نشسته ام مرابخوان دوباره وصف کن بخوان که بازهم الهه توام بگو که دستهای من – هنوز هم پناهگاه گرم توست بگو که چشم سرمه سای من هنوز هم ستاره طلایی نگاه نرم توست مرا درون سینه ات میان پیکرت مرا دوباره سبز کن امید اشیانه ات بخوان بپروران محمد نوعی عروس شعر اگر چشم ترشد بدمست، غم نیست دل زارمرا بشکست، غم نیست . بروبادیگری خوش باش دختر عروس شعر من تا هست، غم نیست
بهتری صاحب این مقام است. «باکچینو» تا ۱۹۶۰ بدستور کمیته بناهای یا در اصل کوتوله در بار «کاسیموی» دبود جنگ ساخته شده بعقیده «جان اول سلطان گمنام قرن شانزده کاناری» منقد هنری سابق تایمز لقب از اروپا وارد میکنیم فلورانس بوده است که دستور بدترین مجسمه دنیا را بخود طراحی باغ و ساختن مجسمه را به اختصاص میدهند. «کاناری» در این «نیکولوپریچولی، مجسمه ساز غیر مورد می نویسد: معروف داد. «اگر تدابیر جنگی ما به در بی سلیقگی مجسمه بیهودگی چیزی که انجمن عمومی کوچه پاسارگارد پلاک ۸ «انریکوتوتی» قهرمان بدون پای مجسمه های ملی» در یار بود تاخت و تاز «اتریش» به «ایتالیا» در جنگهایمان ساخته است شباهت داشت سربازان ما با قایقهای حتی اجازه نمیدهند چیزی را نیروی هوایی واقع در کمبریج قرن نوزده رقیب «چشمه پاکچینو» (پائین سمت چپ) هونولولو پارویی و در حالیکه دامنهای ریش جنگ جهانی دوم و یادبود کره، واقع ریش بتن داشتند در سواحل پیاده – يـادبـودهای درگذشتگان (بالا سمت رات) نورماندی در هونولولو ها وایی. فراموش کنیم. انگلستان. بشمار میرود. بدترین مجسمه دنیا: سری مجسمه هایی که در یادبود در گذشتگان جنگ طی سالهای ۱۹۵۰ خاطره چیزی را زنده نمیکنند، بلکه شده بودند. این یادبودها نه تنها (پائین سمت راست) یادبود بقیه درصفحه ۵۰ بوتیک حسین پیکران انواع لباسهای خارجی نوبفروش میرسد وسفارشات شما را … نشانی گیشا. انتهای خیابان ۲۱ جنب تلفن ر مجسمه جنگ جهانی دوم مزار عکس شماره ۱ یادبود، کالواروس فرانسه (بالا سمت چپ) سرباز لو میخندید، احساس غرور و پیروزی میکرد دوران سپاهیگری من تمام شد، همانطور که او میخواست من به خدمت آموزش و پرورش در تارزان… یکبار دیگر زندگیم لبریز از عشق و محبت امدم توی همان روستا، نمیدانم که چه شد که گردد. مادرش بود، من دوستش میداشتم. همسر «جانی ویسمولر» نیز که بیمار در شده بود و من پس از چند روز منیژه و دخترم را با ناگهان او رفتارش با من عرض شد، با من مهربان آسیب ببیند و دچار فراموشی خودم به روستای محل خدمتم بردم خدا میداند چه شد و در این روزها بود که برای راحتی من از هیچ مخارج بیمارستان او متجاوز از هزارها زندگی زیبایی داشتیم، زندگی در روستا با آنهمه کوششی فرو گذار نمیکرد تا اینکه دومین بچه ما دلارشده است. تنها صورت حساب یکی سادگی و مهربانی مردمش، دور از رنگ و ریا به دنیا آمد. این یکی هم دختر بود زیبا شبیه از بیمارستانها بیش از صدهزار دلار بود چنان تاثیری در ما گذاشته شده بود گاهی احساس میکردم که اینجا همان بهشتی است که انسال وقتی تابستان رسید ما به مشهد رفتیم، است ناچار شده خانه مسکونیشان در خداوند به بندگانش وعده داده است غروبهای زیبا یک روز که با هم مشغول صحبت بودیم او گفت: لاس وگاس را ترک کرده در هالیوود با و عطر آميز بهار دخترم را به آغوش میکشیدم و به علی، اگر پول داشتم چند روزی میرفتم دخترش زندگی کند. این روزها تنها منبع میان علفزارها و کشترارهای سبز و خرم میرفتم، تهران. آمد «جانی ویسمولر، مبلغ مختصری سکوت دهکده بود و لهجه مهربان و ساده بدون درنگ هرچه پول داشتم در اختیارش است که صنف حمایت کننده سینما و روستائیان آنقدر شیفته و مفتون این لطافت سه رفاه عمومی در اختیار او گذاریم ولی او ناگهان خنده تند و عصبی کرد و در بهشتی بودم که اختلافهای کوچک زندگی داخلی حالیکه بنای فریاد فحاشی میگذارد. حتی مدالهای طلا و نقره ای که را که همیشه منیژه باعث آن بود ندیده میگرفتم و را گذاشته بود گفت: «جانی» درمسابقات شنا بدست آورده بود سکوت میکردم اما این سکوت من نمیدانید که چه به فروش رفته است. ۔ حالا می فهمم تو منو دوست نداری و نتیجه ای داشت او فریاد میکشید، ناسزا میگفت، میخوای منو از سرت بازکنی. سروصدا به راه میانداخت، آنقدر که خسته ام میکرد از این حرف اویکه ای خوردم و زیرلب گفتم: منیژه تو دیوانه ای، من تو رو دوست دارم نمیدانستم چه کنم، نمیدانستم که دردم را به که بگویم، دیگر از آنهمه عشق و محبت، دیگر از ناگهان بطرفم حمله کرد و با مشت به سرو صورته کوبید و گفت: آنهمه نغمه های سوزناک عاشقانه خبری نبود با این تو باید همین امروز بامن به دادگاه بیای، حال سعی میکردم آرام باشم تا شاید دوباره عاطفه باید منو طلاق بدی. و وجدانش بیدار بشود، اما او دچار یک عقده با ناراحتی گفتم: بزرگ بود، او همیشه میخواست که من در مقابلش منیژه تو میفهمی داری چی میگی، تر از زانو بزنم و التماس کنم و وقتی اینکار را میکردم بقیه درصفحه ۴۸ ها به ین صح انو شوهر اتفاقا همانروز هم شوهرم را از خیاطی اخراج کرده بودند و ناراحت بود بهانه گرفت و آنقدر مرا کتک زد که غش کردم و دیگر چیزی نفهمیدم. فردای انروز من از دست شوهرم شکایت کردم ولی فامیلم گفتند از شکایتت صرفنظر كن من هم گذشت کردم و طلاق گرفتم و مل این دولت پنج – ه نزد مادرم آمدم و به پرستاری از او ؟ ساخت فرانسه از مریض بود پرداختم ولی مدتی بعد مادرم کرانه های عربی . مرد و من تنهای تنها شدم. مت ۳۔ بجهنم — ان طلا نوب حالا برادرم می گوید بیا پیش من خبرگزاری معروف زندگی کن ولی من میترسم دوباره چنین شوهری برای من پیدا کند. حال تنها و بیکس هستم و نمی دانم چکار کنم؟ آیا من هم روزی طعم خوشبختی را خواهم میزنند ۶ کافی اس شود شفته میشود – زشت در – رئيس جـ اثار خوب ۔ جوراب چشید؟ جوابهای بصور نجیب در جلو افتاد – نیستید کاشف آقای عزیز، احساسات پاک و جوانمردی شما تحصیلات خود توجه کن و در راه باروری فکری خود بکوش دراینده فرصت زیادی برای انتخاب را می ستایم. شما میتوانید هرگاه که سرگذشتی از آن دست در مجله چاپ گردید و تقاضای کمکی شریک زندگی خودداری. * اصفهان ـ عصمت پایانی صیادان میگنا ه بطرف مقابل را کند ۱۰- میبازند . پوشش – زلال ۱۱۔ باتری – گر ـ از کشورهای واحد پارچه برای نیست . اشاره اه خانم گرامی، منهم از دشواریهای زندگی شما متاثر شدم لیکن متأسفانه کاری از ما ساخته انشاالله در سایه صبر و پشتکار این دشواریها برطرف خواهد شد. * شیراز – شرافت . ش دختر عزیزم، تو باید به پزشکان دیگر نیست. من مطرح شد. پیشقدم شوید. موفق باشید. * سیرجان – شهناز – در این مورد تصمیم نهایی بعهده خودت می باشد و تو باید با توجه به شناختی که از هردو داری یکی را انتخاب کنی ولی توجه کن که اینه را کاملا درنظر داشته باشی * تهران ـ محمدعبدالملکی آقای عزیز سنگ صبور مخصوص کمکهای فکری و روانی موضوع را مطرح کنی. تو که گناهی نداری نباید باشد و واضح است که در مورد مشکل شما هراسی به خود راه دهی. موفق باشی. کرمانشاه – ژيلا. آلف نیمه شب مراجعه کنی تا موضوع کاملا روشن شود. اگر همانگونه که بارها تذکر داده ایم این مسئله صحت داشت باید قبل از ازدواج با او، . راهی – طبقه اول ات غایب ۱۳۔ کفاش د – رفتار اس سه روز آنجا بودم، آنها سفره ابوالفضل برادر تو هستیم، هر جا بخواهی ترا داشتند که تا من آنجا بودم انداختند، بعد میرسانیم! منهم که کرایه نداشتم سوار از آن مادرش گفت اگر عباس میخواهد شدم ولی ناگهان متوجه شدم که آن ترا بگیرد باید بروی طلاق بگیری و نامردها بسرعت بطرف بیابانهای پشت برگردی (من همه ماجرا را برای مادر او بهشت زهرا حرکت کردند، بمحض پیاده تعریف کرده بودم) من قبول کردم و با شدن من پا را بفرار گذاردم، حتی دم پانی عباس بتهران آمدیم، وقتی بشهر ری های منهم جا ماند، وقتی بجاده رسیدم رسیدم از عباس یک دو ریالی گرفتم که یک پیکانی مرا سوار کرد، او مرد بخانه تلفن کنم ببینم چه خبر است. . مهربانی بود، حتی کفشهایش را باضافه در همین موقع متوجه شدیم که ده تومان پول بمن داد و چون مسیرش دوستان عباس درباره ما را دیده اند و بطرف شهر نبود مرا در یک اتومبیل ژیان دارند بدنبال ما میآیند، او بمن گفت تو که راننده آن برادرش فوت شده و از تلفن کن تا من سر آنها را گرم کنم که از بهشت زهرا باز می گشت سوار کرد حرف اشاره به نزدی مشهور است . سر جمع متن – تصویر اسکار وایلداست وېشتییان م کاری از دست سنگ صبور بر نمی آید. * ملایر ـ داود. دختر عزیزم در مورد عمل جراحی پلاستیک پسرم، سعی کن همیشه در زندگی شجاع و با باید جراح متخصص بعد از معاینه نظر بدهد و شهامت باشی وقتی کار خلافی از تو سرنزده چه مخارج چنین عملی هم در حدود ده هزار تومان دلیلی دارد که خجالت بکشی؟ در مورد آن مسئله اگر خود را درحدی می بینی که قادر به آغاز و خواهد بود اداره یک زندگی مشترک باشی مطرح ساختن * دزفول ـ ام.ام موضوع برای او و خانواده خودت هیچ ایرادی دخترم. بهتر است صبور باشی و این چند ندارد. صباح را تحمل نمائی تا به خانه بخت روی و زندگی مستقلی تشکیل دهی اما اگر احیانا شرافت * تبریز – شهرزاد. ج دختر عزیزم، تو که حالا فقط پانزده سال داری خود را درخطر دیدی حتما خود را در پناه قانون من بخانه داعیم تلفن کردم، او بمن من پرسید کجا میروم ن باو نگفتم که نباید خود را اسیر اینگونه مسائل سازی فعلا به گفت کجا هستی فوری بمنزل بیا که فرار کرده ام، بلکه گفتم میخواهم بخانه شوهرت دیوانه شده و دارند او را به خواهرم بروم ولی الان شب شده. کاری درست کند و بعد مرا در یک تیمارستان می برند بی پدر. در محلی خلوت همینکه اتومبیل خانواده ای بودند، مرا سوار کردند و ساعت کم کم نزدیک ده شب شده فولکس که راننده اش پیرمردی بود بهمراه من گفتم: سمنان هستم و بمحض بود، او بمن گفت خواهر من آخر تو چرا زن و فرزندانش سوار کرد که بشهر را نگه داشت من پا را بقرار گذاردم و تا بکلانتری تحویل دادند، یکشب آنجا بودم محمودآباد پای پیاده دویدم، از آنجا یک اینکه بتوانم بر می گردم. تا بخانواده ام اطلاع دادند و آنها آمدند و اینوقت باین محل آمده ای؟ همینطور که برسانند. آن پیر مرد همسر و بچه هایش را کامیون که چند افغانی درآن بودند مرا وقتی از کیوسک تلفن خارج شدم من صحبت میکرد بنزین اتومبیلش مرا بدادگاه بردند، شوهرم در مرحله اول در عباس آباد پیاده کرد که مرا برساند و سوار کردند و بشوش رسانیدند، آنها ده میگفت عباس از آنجا رفته بود ولی دو نفر دیگر تمام شد، او ادرسش را بمن داد که بار بلافاصله بطرف بیابان حرکت کرد، هرچه من از او شاکی نیستم ولی بعد تومان هم برای کرایه بمن دادند ولی از یک آرایشگاه برایم بار گفتم تو جای پدر من هستی گفت پدر پشیمان شد و گفت بطور قطع این از شوش جلوی یک پیکان را گرفتم، آنها بقیه در صفحه ۵۰ اینجا بروند. مقداری که راه رفتیم آن شخص از قرار بده. با مراقب من بودند، آنها گفتند بیا ما مثل مراجعه کنم تا جوانان * صفحه ۴۲ * سال ۱۲۰۱ حل جده ساختمان اطا جدول
ما را به پنج نفر از کسانیکه این جدول را ت چپ) هونولولو رایی. م و یادبود کره، واقع صحیح حل کنند پنج عددساعت از ت راست) یادبود انواع (هارلم ـ زودياك) جایزه داده میشود سفحه ۵۰ مدتی بعد مادرم هم شوهرم را از ند و ناراحت بود کتک زد که غش نفهمیدم. فردای رم شکایت کردم، کایتت رفنظر ا مصرع دوم این بیت: منه بر رستاری از او دل این دولت پنج روز ۲ـ از اتومبیلهای طلاق گرفتم و ساخت فرانسه – از روی آن لباس میبرند.. کرانه های عربی – آذربایجانی میگوید هست ۳۔ بجهنم – یکی از ادبا – ظرفی که ان طلا نوب میکنند . آواز ۴۔ خبرگزاری معروف انگلیسی – حرف استثناء ـ رئيس جمهوری آمریکا هـ شهر انار خوب ـ جوراب چهار نقطه! ـ به مر شبختی را خواهم میزنند ۶ کافی است . اگر با شن مخلوط شود شفته میشود . با چادر میگیرند ۷۔ بصورت زشت در آمدن ـ حق بانوی ٤ نجیب در جلو افتادن ـ از نامهای دخترانه نیستیـ كاشف الکل – چندتا جوانمرد ۵ صیادان میگذارند . جنس لطيف – چکار کنم؟ آیا اشاره بطرف مقابل ـ در مقاومت حملات را کنند ۱۰- گاهی برسر آن جلن یهای زندگی شما میبازند . پوشش خانه وساختمان – نیمه ری از ما ساخته زلال ۱۱۔ باتری سید ـ کار تقال رقصه ۱۸ و پشتکار این گر ـ از کشورهای متمدن اروپایی ۱۲۔ واحد پارچه برای دوختن لباس – دوتا ۱۹ نیست . اشاره اصطلاحی به شخص پزشکان دیگر غایب ۱۳۔ کفاش دوره گرد میزند ـ آباد ۱۰ روشن شود اگر نیست . رفتار است و در پیش گرفتن ل از ازدواج با او، راهی – طبقه اول اعداد از یک تا نه ۱۴۔ گاهی نداری نباید حرف اشاره به نزدیک ۔ فکر ناقص! – ۱۲ مشهور است . سزاوار وشایسته ۱۵۔ ان تصویرش اثری معروف از ۱۳ جراحی پلاستیک باشی وایلداست عاینه نظر بدهد و وپشتییان ود ده هزار تومان ید بیا پیش من رسم دوباره چنین راه باروری فکری دی برای انتخاب باشی و این چند قانه بخت روی و اگر احیانا شرافت را در پناه قانون ه مرا سوار کردند يكتسب آنجا بودم جدول جوانان هارلمزودیاک 12 ؟ افقی – 1 Y ١٤ 110 جدول شماره ۳۷ ارسال فرمائید طرح جدول از: ابراهیم خورشیدی 3 حل جدول را به آدرس تهران – خیابان خیام – ساختمان اطلاعات « «مجله جوانان امروز» مربوط به د 100 برندگان جدول شماره ۳۱ قرعه کشی جدول با آغاز کارپست انجام میشود قرعه کشی جدول وارسال جوایز آن بعلت اعتصاب کارکنان پست تاکتـون میسر نشده وبمحض شروع کارپست هم قرعه کشی جدول انجام میشود وهم ارسال همه جوایز. ا نوعی نان در مقابل کار میگیرند . چند تا قوم ۲- تژاد هندی – معروفترین جایزه سینمایی – سفارش به وصی ۳۔ نام «دی» ستاره معروف ـ تازه وشاداب – بعد از پایان اسفند ماه از راه ٦ ۸٧ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ ۱۸ ۱۹ میرسد ۴- بهترین دوست سوغات کرمان هـ هنوز داغ نشده ـ فرزند روستا بادل خود گفتگو دارد ـ صد سال ـ کلاه جنگی ۔ یک لگد ـ پروردگار یکتا ۔ روشنی هـ اخلاق ـ كاسه طلایی برای نوشیدن – از شهرهای استان آذربایجان شرقی ۹۔ چند کشور متحد که دارای یک روش سیاسی باشند ـ عاشق از دیدن او بیزار است ۱۰- در کمر جای گرفته ـ پانصد هزار – کیم… ستاره معروف بین المللی – از نتهای موسیقی ۱۱۔ بنا با یک ستون اضافه! – خواننده ترانه معجزه ۱۲- یک حرف وسه حرف ـ دلاوری – یک پای ناقص ۱۳- یکی از دفاتر – سلسله ای از پادشاهان شاهنامه ای ـ صدا در آن ضبط میشود ۱۴- از رفتنیها ـ جای خلوت – اندکی ۱۵ـ سفید آذربایجانی – برادرانش اثری از داستایوسکی است ۱۶- کلمه احترام درباره زنان – نام فروهر خواننده ۱۷۔ پیاده نیست ـ شماره – زن جادوگر ۱۸ـ نوعی اتومبیل بارکش ـ دفاع کننده – سرباز نیروی دریایی ۱۹۔ کار طلا سازی وطلا فروشی – بازداشتن ـ خواب ۰۲ عمودی 이가 ۱۵ ۱۴ ۱۳ ۱۲ ۱۱ ۱۰ ۹ ۸ ۷ ۶ GO TIG X Zodiac رب 8 TUE داد ی کار J 6 — 3 37 T TE un S CUTE 69 501 ک ها وادگان ر D SUTE GUS ITE TE EEE EEEEE E
مدسازان پاریس به استقبال زمستان میروند | بوتیک جوانان * جوانان * صفحه ۴۴ * سال ۱۲۰۱ پاریس در دو هفته پیش با کلکسیون انتخابی ما را از مدهای پارچه های ارزانقیمت بدهید. اما ارائه یکی از بزرگترین نمایشات جدید پاریس ملاحظه خواهید کرد. این لباسها در هر صورت از پشم مد فصل باستقبال زمستان رفت و میتوانید سفارش این لباسها را – خالص تهیه شده است و میتوانید با این شماره و شماره آینده بخیاط خود با هر نوع پارچه – حتی ملاحظه مدها، در جریان مد امسال شما در زمستان) قرار گیے ملی چیست؟ ان کلکسیون مد پاریس که پوشید راحت و دو گے
ارزانقیمت بدهید، اما هر صورت از پشم شده است و میتوانید با ه در جریان مد امسال (زمستان) قرار گیرید که خطوط سخت مورد توجه قرار داشته است بیشتر خطوط اصلی مد زمستان اینده پاریس روی کارهای اصلی چیست؟ آنچه از بررسی کلکسیون مد پاریس بدست ما آمد آن بود که پوشیدگی خانمها و کلاسیک و قدیمی است، و استفاده همچنین راحت و گشاد بودن لباسها از کلاه بخصوص بسیار مد شده است. ۲۳ پزشك خود باشیم بقلم: دکتر سیف الدین نبوی آموزش مسائل اجتماعی در دوران سه گانه زندگی دوران کودکی: برای جلو گیری از شکستهای اجتماعی و تنگناهای دوران زندگی و بر خورد با مشکلات شغلی و غیره و در نتیجه ایجاد ضربه های عصبی و دهند و عاشق خواستها و رویاهای درونی روانی. پاس و تالمیدی، و تأثرات، پدران و خود نباشند و کاری نکنند که ناظر عقده ها مادران در ابتدای دوران کودکی به این و شکستهای اجتماعی فرزندان خود در مسائل باید قبلا توجه کند و با دید و بینش سنین جوانی باشند خود به عاقبت نور چشمان خود بیندیشند و ضمنا در سنین جوانی با ظرافت کامل برای آنها شغلی و یا آموزشی در نظر بگیرند به شناسایی روانی جوانان خود بکوشند و با که با دنیای آینده سازش داشته باشد در نظر گرفتن استعداد های و خواستهای مثلا در کنار آموزش معمولی – آنان راهی را برای دانش آموزی تکمیلی آنها آنها بیابند کلاسیک آموزشهای حرفه ای بیاموزند، تا زیربنای تحصیلی آنها چند جوان در سن خود سر گردان و علاقه به پریدن از شاخه به شاخه دیگر دارد شاخه ای باشد غیر عملی را که در صورتیکه با عدم پیشرفت درس رویاهای دور و دراز و آموزی کودک مواجه شدند به شاخه ای برای خود تعبیر میکند و کاخهای خیالی دیگر. مثلا به آموزشهای حرفه ای متوسل برای خود بنا میسازد شوند بر پدران و مادران است که برای دوری پدران و مادران وظیفه دارند که ببینند و از هر شکست احتمالی که سرانجام آنها بررسی کنند که دنیای آینده آنها چه مکتبی بیماریهای قلبی و عروقی و روانی است. با۔ ظرافت و لطافت کامل با آنها همدردی کند را بهتر هضم میکند چه اگر کودک پس از طی دوران و راه جونی نمایند دوران سالخوردگی آموزشهای اجباری، با عدم پیشرفت درس نا گفته نماند که فقط در دوران زندگی. آموزی مواجه شود و بهره ای از سایر شاخه های دانش آموزی نداشته باشد بحرانهای کودکی و جوانی مطرح نیست. بلکه در سالهای سالخوردگی مسائلی چند و طبعا با دنیای شکست و عقده و دشوار نیز در زندگی آنان نمایان است که از سرگردانی مواجه میشود. آن جمله مسله تغذیه و مسکن و مونس و در این موقع است که با پیشرفت همدم و مشغولیات و سرگرمیها را میتوان تأثرات و هیجانات و ضربه های عصبی و ناکامیها، حساسیت قلب، طبش های قلبی. نامبردار شد از نقطه نظر مسکن بهتر است که در ریزشهای قلبی (اگستراسیستول) شروع میشود که گهگاه این عوارض قلبی صورتيكه سن بالا باشد و دوستان و هم دردهای ناحیه قلبی و نفسهای بلند کشیدن و قطاران دوران جوانی در بین نباشد بهتر است که شخص به آسایشگاهها و مراکز بی خوابی شدید توام است. اجتماعی سالخوردگان روی آورد و گهگاه سرانجام این عوارض تا ، چه تنهایی در سالمندان اثر روانی بیماریهای روانی پیش میرود … شدید داشته و بیماری قلب را بوجود میاورد. بعضی از پیران و مادران عهد ما به وحتى باعث تشدید بیماریهای قلبی در غلط تحصیلات آموزشی نظری را که سر صورتیکه وجود داشته باشد میگردد انجام آن دیپلم و لیسانس است به کودکان و سالمندان باید بکوشند که با ایجاد جوانان خود عرضه میکنند و آنها را از دنیای مشاغل سرگرم کننده خود را از دنیای حقیقت و برخوردهای اجتماعی دور تراوشات فکری به دور نگه داشته و از میدارند و خیال میکنند که فقط دیپلم و سرگرمیهایی چون باغبانی، نقاشی، گل لیسانس است که ناجی آینده کودکان ایشان کاری، موسیقی، کارهای هنری دستی و میباشد!. مانند منبت کاری و عاج کاری در صورتیکه میتوانستند در ابتدای بری استفاده کنند. بطور خلاصه چنین میتوان موزشی دنیای طفل از این راههای غلط بر گفت که در سنین بالا با ایجاد سرگرمیها. حذر دارند * آموزش جوانان باید با تراوشات فکری که زائده زندگیست مبارزه نمود و نگذاشت افکار و تراوشات با آنچه که تا به حال نامبردار شدیم مغزی بر تن و روان شخص مسلط گردد، چه برای مادران و پدران کاملا روشن شد که چه راه و روشی را برای کودکان خود بر گزینند. در صورت تسلیم به افکار و تراوشات مغزی راه ختم زندگی را کوتاه نموده ایم. دیپلم و لیسانس را شعار خود قرار * جوانان * صفحه ۴۵ * سال ۱۲۰۱
S ملاقات با مشاورینه ملاقات با مشاورین ما لطفا این شرا گله دوستان واته مجله میشود از خوانندگی کنیم پیش از نوشتن – شرایط را بخوانند ودرم بفرمایند تانه برای ما گاهی نامه هایی دیده میشود که متاسفانه یا . شرمندگی پیش آید نه نصات نویسنده را ندارد یا فاقد آدرس است ویا معلوم نیست برای کدام مشاور نوشته شده ودرنتیجه بجواب میماند و برای گله گذاری ا۔ قبل ازنوشتن میخواهید برای ما نامه بنویسید هرهفته، هزاران نامه ازداخل وخارج کشور بدفتر مجله میرسد که برای پاسخگونی در اختیار مشاورین وقسمتهای مختلف مجله قرار میگیرد اما چون درمیان این نامه ها. ۱۸ مشاور فرهنگی دبیر و مربی آموزش و پرورش * تهران – آقای فرزاد شیخ سقانی * نیویورک (آمریکا) دوشیزه فریبا محسن نژاد برای داوطلبان متفرقه کلاسهای ششم اشتغال به تحصیلا داشته اید موجود می باشد – توسطه نهانی، در آترمل (۵) امتحانی بهتر است از طریق اداره آموزش و پرورش آنجا هموطن عزیز، با توجه به توضیحاتی که در مورد ادامه تحصیلات خود در آنجا مرقوم داشته درنظر گرفته شده است و طبق معمول امتحانات و درخواست استرداد مدارک تحصیلی خود را بودید، باز گشت شما و پی گیری تحصیلاتتان در در خرداد – شهریورماه (۵۸) برگزار می نمائید تا بتوانید به تحصیل مرحله بعدی(دوره راهنمایی) ادامه دهید مشهد . آقای رضا دامپروران اهواز – دوشیزه عشرت شد دخترخانم عزیز، متن کامل آئین نامه گذرانیدن دوست گرامی، با توضیحاتی که در نامه خود مرقوم داشته بودید ادامه تحصیل شما در دوره دوکلاس درظرف یک سال تحصیلی قبلا درمجله متوسطه دبیرستان، از طریق شرکت در امتحانات شماره (۵۸۰ – ۳۶۸۰/۱۹) صفحه (۲۹) بچاپ اوطلبان متفرقه مقدور خواهد بود. متولدین سال رسیده است. آنچه را که درمورد معیل درسها (۲۸) بالدفترچه آماده بخدمته، تاریخ اعزام آنها (۱۳) در شهریورماه، از طرف اداره آموزش و قبلا تعیین گردیده است پرورش آنجا باطلاع شما رسانیده شده است دانشگاهها و مدارس عالی (ایران) با توجه به اینکه مدتیست سال تحصیلی شروع و قبلا هم در آزمایشات ورود (آزمون همگانی در تهران شرکت نکرده اید. ضابطه ای جهت ادامه تحصیل درک مطلب و املاء و جمله نویسی زبان خارجه (کتبی) قرائت و دستور زبان (شفاهی) نگارش و شما در اینجا وجود ندارد. بعلاوه در مورد محاسبه آنجا گذرانیده اید با سخنوری (کتی و عملی) لعلاء فارسی و نکات دستوری و درک مطلب و واحدهای درسی هم که توجه به برنامه های مصوبه، در موسسات آموزش تهران – شرا عالی ما و دانشکده ها و معنی (کتبی) اقتصاد (کنی) بازرگانی نبوده و قابل محاسبه با سپاس از لطفتان (کتبی) جامعه شنلی (کتی) لار (کی) ایجاد بنای محبت روانشناسی (کتبی) ورزش و بهداشت فرد رخوانندگان بالنظر (عملی و شفاهی) انضباط (نظری) * اصفهان آقای کامران ـ القـد خواهیم کرد دانش آموز عزیز، فهرست مواد امتحانی سال کوشکی: ه خرم آباد – لرستان – آقای غلامرضا بموجب آئین نامه مصوبه مذکور می باشد * بندرماهشهر ـ دوشیزه میم ۔ کہ دخترخانم ارجمند بطوریکه می دانید نهانی دبیرستانها بطورمنطقه ای * دختر خانم گرامی، نظر باینکه چگونگی داوطلبان شرکت در امتحانات کلاسهای پنجم اعزام شما بخارج و بعلاوه نام دانشگاه تحصیل خود را هم مرقوم نداشته بودید. تشخیص متوسطه (نظام قدیما می توانند در سال تحصیلی اتح جاری (۵۸ ـ ۵۳) بازهم در امتحانات متفرقه صورت می گیرد و من نبایستی آنچه را که ارزش مدرک تحصیلی (محل تحصیل شما) از مذکور نام نویسی و شرکت نمایند کتاب (متمم انگلیسی ریدر) که درآنجا سوم دروس رشته فرهنگ و ادب) بشرحی است لحاظ وزارت علوم و آموزش عالی میسر نگردید۔ در همین ستون در قسمت (۱) برای دوشیزه رامیان – آقای محمدعلی رجبلو: لطفا برای سنگ – شمارا راحتی کند در این مورد بهتر است با سازمان امور دانشجویان شود با مدارس تهران مقایسه کرده و آبادان – شهين محمدي (لز، آغا جاری) نوشته شده است. کشور ـ وزارت علوم (تهران – خیابان کریمخان کتاب هم سوالی طرح می شودیانه بقول خودتان دوزی رشت ـ آقای کامبیز ادیب زاده زند) مکاتبه و مواردی را که در نامه خود متذکر های باکس نامه نوت در امتحانات متفرقه نام نویسی و شرکت نمایند ارتباط دارد و در آنجا بایستی مطرح گردد شده اید. عینا مطرح و تقاضای پاسخ کنی نمائید هنرجوی عزیز، دروس عمومی رشته * بوشهر بندرعلویه آقای مصطفی-ق: * فهرست مواد امتحانی رشته (فرهنگ و * نشانی در دانشگاه معتبر تهران را که برای بفرمایید حما عکس درنگرزی، بخش صنعت در کلاس چهارم نهای رسید چون نامه های رشته (معماری) خواسته بودید عبارتند از عبارتند از: دین و اخلاق (فلسفه دین) تقامی دوست عزیز، درقبال از بین رفتن مدرک ادب) کلاس چهارم نهایی نظری باین شرح می دانشکده هنرهای زیبا (دانشگاه تهران) و دانشگاه نوبت بانها جواب داد قرائت و دستور زبان فارسی (شفاهی) نگارش و سخنوری (لعلا ـ درک مطلب دستور و نگارش) بالتزایش صفحات و تحصیلات مکاتبه ای دوره دبیرستان فعلا وجود ندارد و داوطلیان سال اول نظری می توانند این مطلب با منطقه آموزش و پرورش محل شما اخلاق (فلسفه دین) شفاهی محیط اصفهان ـ مـ تحصیلی (دیپلم) برگ المثنی صادر نمی گردد باشد لما در هر موسسه یا اداره ای که بخواهید استخدام شناسی شوید. از همان محلی که دیپلم متوسطه خودرا اخذ نموده اید و مدارک امتحانات ششم متوسطه شما ۱ دختر خانم عزیز، امتحانات داوطلبان بودید، احتمال قرار گرفتن شما در رده (سپاهی است تقاضای صدور تأییدیه لرزش متفرقه کلاسهای ششم نهایی متوسطه (نظام قدیم) * زرند کرمان، دوشیزه عاليه ـ م ملی ایران (تهران ـ لوین) تهران ـ دوشیزه شیرین پیرسلامی دختر خانم عزیز، با معدل کتبی که ذکر کرده کتی قرائت و گفت و شنودزبان خارجه (شفاهی) ملا و انشاء و جمله نویسی زبانظرجه (کتی) ورزش و بهداشت فردی(شفاهی و عملی) انضباط تامین شده است. مشهد. موهی نمونه ای که از شعر نبود اگر نمونه های بی دانش) زیاد است ـ سپاهیان در مدت زمان خدمت نظری) تحصیلی بنمائید تا بهمان اداره یا موسسه تا سال تحصیلی (۵۸۵۹) دایر و احتمالا برای سپاهیگری میتوانند به تحصیلات مکاتبه ای از موردنظر ارسال گردد ـ برگ لرزش تحصیلی یک نوبت دیگر در سال (۱۳۶۰) هم تمدید خواهد مذکور جيه رسمی داشته و گواهی نامه ای شد و شایعه منطقه ای نبودن آن در شهرستانها – طریق دانشگاه سپاهیان انقلاب ادامه دهند ) تکمیل رنگرزی نظری (کتبی) تکنولوژی مجله پست کنید واحـ شیمی رنگ (کتی) رنگرزی نظری محل خدمت سپاهیان با توجه به سوابق قابل چاپ ازنظر درغیر اینصورت خیر درموردهمان برگ (دیپلم متوسطه شمامی باشد مراکز استانها، صحت ندارد اصفهان – آقای مصطفی ذوالفقاری: ۱ دانش آموز عزیز، در مهرماه نامه ای از مدارسی که تعداد دانش آموزان کلاسهای شش * ۲- درسال تحصیلی (۵۷۵۸) در آموزشی آنها و احتیاجات منطقه ای تعیین و اعزام میگردند . چنانچه منظور شما از (نیمه دوم شيمي منسوج (کشتی) شیمی تجزیه عملی شیمی صنعتی (کتی) کارگا نگرزی (عملی) بهداشت صنعتی (کتبی) اگر پدرتان بیمه کارگ * تهران ـ أ ـ ت کنکور) نیم سال تحصیلی دانشگاهها و مدارس استاسانی رنگ (کتبی) تئوری و روش استاندارد طرف شما بدست من نرسیده است تا بدون جواب متوسطه آن بحد نصاب برسد، کلاسهای روزانه – از مراکز درمانی کار تعهد. شهریه تحصیلی شما از طرف دولت پرداخت ماه) سال (۵۸) شرکت نمایند. شهریور * بروجرد ـ آقای علی طوسی: اخلاق (فلسفه مانده باشد . باتوجه به سوالی که درنامه اخیر شبانه، دایر خواهد بود. در غیر اینصورت داوطلبان عالی میباشد. این دوره از بهمن ماه (۵۷) آغاز (عملی- کتبی) درمورد (سپردن تعهد) مرقوم داشته بودید، درقبال | واجد شرایط می توانند ضمن شرکت در کلاسهای میگردد و در انموقع دیگر آزمایش عمومی (آزمون * شیراز – دوشیزه مریم نامداری: شوید واگر نیست تقویتی، در امتحانات یک نوبتی داوطلبان متفرقه همگانی) وجود ندارد و دارندگان واجد شرایط * ۱- دختر خانم گرامی، فهرست مواد بیمارستان دولتی ته امتحانی رشته (بهیاری) از گروه خدمات بهرحال امیدتان را از کارنامه آزمایش عمومی – اختصاصی (در استخدام ادارات و موسسات دولتی درآئید. گردد و پس از پایان تحصیلات بایستی به کلاسهای ششم متوسطه نهائی در (خرداد – بهداشتی در سال چهارم نهایی عبارتند از: دین و مرحله ای) سازمان سنجش آموزش کشور که در متکی باشی ۔ * ۲- دانشکده های حقوق بطور متفاوت ۱۹ خرداد ماه (۵۷) در * تهران ـ القـ دین) شفاهی. قرائت و دستور لطفا برای سنگ صبور * تهران ـ ن ـ الـ درباره مشکل ازدواج جوانان بارها مطالبی چه ازنظر حقوقی باید در بوسیله حقوقدانان این – نارمک – حمید امتحانات مذکور جمله نویسی زبانخارجه (کتبی) ورزش و بهداشت در نیمسال ردی (شفاهی و عملی) انضباط (نظری) ** * آغا جاری ـ اميديه. دوشیزه شهین محمدی: دختر خانم عزیز، با عرض سلام ام متقابل دروس فن بهیاری و مقررات و وظایف بهیاری (کتبی) بیماریها (کتبی) بهداشت همگانی (کتی) کارهای (علوم انسانی) سال سوم دبیرستان عبارتند از: * چاپ مشکلات اجته ۲ فهرست مواد امتحانی رشته (کودکیاری) دیپلمه های علوم تجربی – اقتصادی اجتماعی – دوست گرامی، با توضیحاتی که مرقوم داشته و شرکت کرده اند میتوانند با تطبیق دادن وضع خود فارسی (شفاهی) نگارش و سخنوری (املاء – فرهنگ و ادب (علوم انسانی) را بمنظور ادامه درک مطلب ـ دستور و نگارش) کتبی قرائت و در مورد شرایط پذیرش دانشجو، و ظرفیت تحصیل می پذیرند بودید صدور برگ معافیت کفالت خانوادگی دانشکده ها گفت و شنود زبان خارجه (شفاهی) املاء و انشاء و تحصیلی شرکت درصورتیکه سن پدرشما به (۶۰) سال رسیده * بندر پهلوی ـ دوشیزه فرحناز ـ کہ دخترخانم عزیز، دوره سه ساله راهنمایی باشد و بعلاوه تنها فرد فرزند خانواده هم هستید نمایند. تحصیلی، بهیچوجه امتحانات متفرقه ندارد و این منع قانونی ندارد – مراتب را از طریق واحد ژاندارمری محل پی گیری نمائید تا از لحاظ ادامه دوره فقط شامل مدارس راهنمایی روزانه و یا دوره شبانه آموزش بزرگسالان می باشد. شما تحصیلات هم موانعی برای شما در برنداشته باشد. ۱- رشته (فرهنگ و ادب) دین و اخلاق (فلسفه عملی و کارآموزی (عملی) داروشناسی (کتبی) بایستی کلاس سوم مذکور را مجددا تکرار نمائید * دورود – آقای اسماعیل پیامنی: ضمنا امتحان در (آذرماه) هم دراین مورد مطلق مطرح نیست شنود زبانخارجه (شفاهی) توجه به توضیحاتی که در مورد دوره چهارساله دخترخانم گرامی، شما در نامه ای که نکات دستوری و درک مطلب و املاء و جمله دبیرستان و تقلیل آن به سه سال، بارها در همین (سنگ صبور) مرقوم داشته اید تحصیلات ابتدایی خود را تا سه سال قبل که ترک تصیل ستون در پاسخ دیگران درج گردیده است. مراتب بازرگانی (کتبی) روانشناسی (کتبی) قرائت کتی) اصول آموزش و پرورش قبل از دبستان هنوز رسما تائید و تثبیت نشده است و در مورد کرده اید. ششم ابتدائی ذکر کرده اید. اما از ۷ سال قبل تاکنون دیگر شتسم مذکور لغو و به پنج سال پاسخ دوشیزه صبوری حامد (از، رضائیه) کلمه فارسی (شفاهی) دستور زبان فارسی (کتبی) کتبی) آموزش ضمن بازی (کتبی و عملی) کار نگارش و سخنوری (کتبی و عملی) املاء فارسی (تثبیت شده است اشتباه چاپی بوده است و بعد موزی (عملی) اصول مدیریت در کودکیاری کتی) ادبیات کودکان (کتبی) داروشناسی ر لغت و معنی و درک مطلب (کتبی) تاریخ کتبی، آمار بهداشتی (کتبی) بهداشت روانی (دانش اجتماعی – جامعه شناسی) کتبی. دین) کتبی، ابزار شناسی (عملی) محیط شناسی کلاس نهائی مذکور عبارتست از دروسی که در قسمت (اول) نوشته شده (با یک ستاره) ** سایر دانش آموز عزیز، مرقومه شما و شرح پیوست | تاریخ تمدن ایران و جهان (کتبی) قرائت و گفت و در مورد (دوره خدمات) ملاحظه کردید – ب سراب (آذربایجان) دوشیزه سوسن زمانی لن عروس برنامه مذکور شامل: بیماریهای کودکان (کتبی) پرستاری کودکان بیمار (کتبی) فن کودکیاری نویسی زبان خارجه (کتبی) اقتصاد نهای ابتدائی (مرحله اول تعلیمات عمومی تبدیل گردیده است . بهرحال مدارک تحصیل کلاس نهایی فوق الذکر در دبستانی که در تهرا شده و بنظر میرسد که مورد مطالعه و بررسی شم هم دراین مورد بارها در همین ستون توضیح داد | ادبیات (فرهنگ عامه – ادبیات معاصر و تاریخ قرار نگرفته است؟ ادبیات) کتبی متون ادبی ( تقدادی – سخنوری و کودک (کتی) مهندس احمدی سرگذشت در فن بیان و عروض) کتی عربی (ترجمه و جمله سازی عربی و عربی در فارسی) کشی و رزش و بهداشت فردی (عملی و شفاهی) انضباط نظری) خصوصیات را داشت ۲ رشته اقتصادی و اجماعی) دین و اخلاق اغاجاری – 1 (فلسفه دین) کتی۔ لبزار شناسی (عملی) تاریخ للنا اشعارتان را بنام تمدن ایران و جهان (کتبی) قرائت و گفت و شنود زبان خارجه و الگوها (شفاهی) نکات دستوری و چنانچه ایرادی نداشته * تهران ـ غلات برای کاریابی باید – درخیابان شاهر و پیشنهاد احتیاجی به : مورد نظر را بطور خلاد «انتقاد و پیشنهاد مجله * شیراز – رضافت تذکرتان کاملا بجا بر متشکریم. مشهد ـ سرکار با سپاس از لطفی که ن یاداور میشویم که مجل ومضرات سیگار . وتحقیقی نوشته و مردم
نامه بنویسید ه ازداخل وخارج کشور که برای پاسخگویی در قسمتهای مختلف مجله ون درمیان این نامه ها، ده میشود که متاسفانه با را ندارد یا فاقد ادرس ای گله گذاری ست برای کدام مشاور ه جواب میماند بی (ترجمه و جمله اکنی و رزش و انضباط (نظری) میادین و اخلاق (عملی) تاریخ ت و گفت و شنود واد امتحانی سال ب) شرحی است ۱) برای دوشیزه شته شده است. A مشاور مجله * س ـ د. تهران * م – ر – تهران شیراز – م ب بقول خودت «او» بیوفاست و سابقه چاپ سرگذشت هزینه ای لازم ندارد وفقط مشکلتان را با سنگ صبور مجله درمیان قاچاقچی گری هم دارد. پس او را رها کن و یکی از گذشت باید حقیقی جالب و آموزنده باشد. خودسیگاریها هستند که باید این عادت ناسالم را بگذارید حتما کمکتان خواهد کرد تا گره زندگیتان خواستگاران خوب جواب مثبت بده. ضمنا اینگونه مورد نظرتان را بفرستید اگر این ترک کنند یا نه؟ با وجود این هروقت مطلب تازه باز شود درددلها را باید با سنگ صبور مجله مطرح کنی نه با صیات را داشت حتما چاپ میکنیم ای بدستمان رسید با کمال میل و بعنوان یادآوری اغاجاری – ارش باران پور مجدد چاپ میکنیم سردبیر * سوسن ـ و ـ بندرپهلوی * محمد ناظری. خرمشهر یک بدرحق ندارد بیجهت بچه هایش را آزاد کند دوست عزیز، از یک شاعره که نمیشود دربارشرح حال چاپ کرد. البته هر وقت خبری از فرزند باید برای پدر و مادراحترام قایل باشد و به این شاعره داشتیم با کمال میل چاپ میکنیم. تذاکراتشان گوش کند و آنها هم باید منتهای محبت را اما ها نباید ناسپاس و حرف نشنو باشند صبور نکات دستوری و لانا اشعارتان را بنام مشاور ادبی مجله بفرستید تا * تهران – سیدعلی – ن چنانچه ایرادی نداشته باشد بچاپ آن اقدام نمایند. مرتبا درصفحات سنگ مدتی است * تهران ـ غلامرضا یوسفی نژاد مجله اعلام میشود که سنگ صبور بعلت رای کاریابی باید به اداره کاروامور اجتماعی مشکلاتی فقط به نامه ها جواب میدهد. بنابراین واقع در خیابان شاهرضا – پیچ شمیران مراجعه بشما درست جواب دادند که گفتند سنگ صبور دردفتر مجله نیست. لطفا مشکلتان را بنویسید یسی زبان خارجه شفاهی) نگارش و و درک مطلب و * قاسم ـ ک ـ ساری درحق بچه ها مبذول دارند * ع – ی – کرمانشاه دوست گرامی، بدون شک نامه های قبلی ما هم مثل شما ارزو میکنیم که دزدان بیت المال خودتان را هم مثل همین نامه نوشته اید یعنی بدون مردم هرچه زودتر دستگیر و مجازات شوند و عدالت ذكر مشاور مخصوص برروی پاکت و بهمین صبور سنگی برقرار گردد * فریبا علیمحمدی – آبادان * تهران ـ شراره ـ ن کنی) بازرگانی وبفرستید تا راهنمایی شوید ) لار (کی) با سپاس از لطفتان اطمینان میدهیم که پیشنهاد (دانش اجتماعی – جامعه شناسی) کتبی. ایجاد بنای محبت را بهمت مردم شریف جهت بیجواب مانده است. لطفا نامه سنگ اجتماعی درتمام شئون زندگی ملت عزیز ایران بهداشت فردی وخوانندگان بلندنظر مجله جوانان تا پایان دنبال تاریخ تمدن ایران وجهان (کتبی) جغرافيا ومحيط را بنام صبور، و سینمایی را بنام مشاور خواهیم کرد زیست (کتبی) قرائت وگفت وشنود زبانخارجه سینمائی بنویس تا حتما جواب بگیری. ضمنا تمام والگوها (شفاهی) نکات دستوری ودرک مطلب ة ابوظبي – رضاصدیق کازرونی تغییر وضع کره ماه، ناشی از حرکت کره زمین سرگذشتهایی که برای صفحات بازگشت از مرز واملاء وجمله نویسی زبان خارجی (کتبی) قرائت برای سنگ صبور مجله نامه بنویسید تا است که هم بدور خودش میچرخد و هم بدور خورشید بدنامی میرسد بدقت خوانده میشود منتها فقط فارسی (شفاهی) دستور زبان فارسی (کتبی) کره ماه فقط حرکت انتقالی دارد شمارا راسانی کند بعضی از آنها عبرت انگیز و قابل چاپ است که ف ـ س ـ ساری آبادان ـ مهين ـ گ نگارش وسخنوری (کتبی) املاء فارسی ولغت چاپ میشود و به بقیه پاسخ کوتاه ـ درهمار بقول خودتان هنوز یک هفته شده که برای قسمت رمعنی ودرک مطلب (کتبی) تاریخ ادبیات همانطور که بارها نوشته ایم از کمک مالی صفحات ـ داده میشود معذوریم ولی شما که کارمند هستید میتوانید از (فرهنگ عامه – ادبیات معاصر وتاريخ ادبیات) هایی باکس نامه نوشته اید. دوسه هفته ای تامل کتبی. متون ادبی (نقد ادبی ـ سخنوری وفن بیان اداره خودتان یا بانکها وام بگیرید و مشکلتان را حل وعروض) کتبی. عربی (ترجمه وجمله سازی * منوچهر کوزه گران ـ سهراب کنید موفق باشید.. عربی وعربی در فارسی) کتبی. قرائت عربی نامه شما برای رسیدگی به قسمت هایی باکس * تهران – دوشیزه ژاله ـ شين: دختر خانم عزیز، دوره دبیرستانهای نظری فعلا همان چهار سال است وتقلیل نیافته است . بفرمایید حتما عکس درخواستی بدستتان خواهد چهارم نهایی مقامی رسید چون نامه های این قسمت زیاد است و به نوبت بانها جواب داده میشود اصفهان – محمود پورامید (شفاهی) منطق وعلم اخلاق (کتبی) بالتزایش صفحات ورزشی مجله جوانان نظرتان (کتبی) ورزش و بهداشت فردی (عملی وشفاهی) * مسلم خالو – نیشابور تامین شده است. انضباط (نظری) * شهد موهبت ـ الف : * تهران خانم نسرین اصدرند نمونه ای که از شعرتان فرستاده بودید قابل چاپ برای کلاسهای چهارم نظری نهایی فعلا امتحانات متفرقه در نظر گرفته نشده است چنانچه نبود اگر نمونه های بهتری دارید بنام مشاور ادبی با کلاسهای ششم متوسطه نهایی (نظام قدیم) که مجله پست کنید واصولا اگر شما شعری بفرستید به اداره کار و اموراجتماعی شهرخودتان بنابراین دیپلم متوسطه در پایان سال چهارم نهایی مراجعه کنید شورای حل اختلاف مشکل شما را حل میکند به قبولشدگان داده میشود و برای سال سوم نظری عملی انضباط رنگرزی نظری طبق معمول کارنامه داخلی دبیرستان صادر * مرتضی ـ کاظم ـ ن ـ تهران از اینکه به مجله جوانان لطف دارید * تهران دوشیزه پریوش رحمانی: * تکاء میگردد نی) تکنولوژی که قابل چاپ ازنظر ادبی باشد چاپ خواهد شد تا پایان اسفند ماه (۵۷) جهت داوطلبان متفرقه نام سپاسگزاریم. برای زنده نگاه داشتن یاد عزیزائیکه | – مازندران، آقای اسماعیل رحیمی: نویسی میگردد. برای کلاس مورد نظر شما هم در فاجعه سینما رکس آبادان قربانی شده اند اقدام با توجه به پاسخی که قبلا در همین ی درغیر اینصورت خیر. * تهران ـ ا ـ ترنگان امتحان یک نوبتی متفرقه منظور گردد وبعيد کرده ایم و شرح آنرا در صفحات دیگر خوانده اید برای شما درج گردیده است، جهت داوطلبان توران – ز – کرمانشاه کلاسهای اول نظری که قصد ادامه تحصیل در کلاسهای دبیرستانهای نظری شبانه داشته اند. دارید امتحانات متفرقه در سال تحصیلی جاری بیمار موردنظر که سوخته است باید به جمعیت * تهران – دوشیزه پریوش رحمانی فهرست مواد گروه خمات عبارتند از: دین و قرائت و دستور دختر خانم عزیز، مرقومه شما مطالعه و بررسی اگر پدرتان بیمه کارگری است که میتوانید بیکی بنظر میرسد، مراتب در همین ستون باطلاع شما رسانیده میشود تا بموقع اقدام مقتضی مبذول از مراکز درمانی کارگران مراجعه کنید ودرمان شوید واگر نیست باز هم میتوانید دریک بیمارستان دولتی تحت معالجه قرار گیرید * بندر عباس – پایگاه هوایی خاتم…؟؟ شیر و خورشید سرخ قصرشیرین مراجعه کند و از (۵۷۵۸) در نظر گرفته شده است. بروجرد – آقای حسنعلی انجاخون: * بهرحال امیدتان را از دست ندهید و به خداوند این سازمان خیریه کمک بخواهد. نگاه (مازندران) آقای اسماعیل رحیمی: ولی نوری ـ شاه آباد غرب قطعه ارسالی خیلی قشنگ بود. اما میدانید که ما دانش آموزان عزیز، بموجب دستورالعمل گردید . آنچه در مجله شماره (۶۱۷-۵N۸۰) وبخشنامه اداره کل امتحانات ـ وزارت آموزش صفحه و ستونی برای چاپ قطعه نداریم. برایتان همین ستون برج وشما هم بان اشاره کرده اید در وپرورش که در آغاز سال تحصیلی جاری آرزوی موفقیت میکنیم. حدود یکماه قبل از این تاریخ جوابش تهیه و تنظیم * م – م – گلپایگان (۵۷۵۸) ابلاغ گردیده است، برای کلاسهای اول وبدفتر مجله ارائه شده بونوبت چاپ آن در ۱۰ دبیرستانهای شبانه نظری امتحانات داوطلبان مهرماه رسیده است و در آن موقع بخشنامه اداره ۱- نام نویسی درشهرک ترک اعتیاد هیچ شرطی متفرقه در نظر گرفته شده است مانند سال كل امتحانات – وزارت اموزش وپرورش ندارد. هروقت درمجله اعلام شد که داوطلبان جدید فلان روز و فلان ساعت بیایند معتاد موردنظر شما هم تحصیلی قبل کلاس شبانه تشکیل نمیشود. جهت مشعربر انحلال کلاسهای اول دبیرستانهای شبانه ، بهیاری (کتبی) دانش آموزانی که در سال تحصیلی گذشته کلاس میتواند بیاید و ثبت نام کند. اگر او سواد ندارد شما که نظری، هنوز به نواحی آموزش و پرورش تهران (کتنی) کارهای دارید باطلاع او برسانید. تهرانی و شهرستانی فرقی شبانه سال اول را گذرانیده و یا در سال دوم نظری وسایر واحدهای فرهنگی کشور، نرسیده بوده است چپ مشکلات اجتماعی درستـون «انتقاد رشناسی (کتی) مردود شده و بخواهند در کلاسهای شبانه مذکور نمیکند. وپیشنهاد احتیاجی به پول ندارد. لطفا مشکلات شته (کودکیاری) ادامه تحصیل دهند. کلاس دوم شبانه دایر گردیده مورد نظر را بطور خلاصه بنویسید و برای ستون ه تهران ـ الف ـ الوندی خوری الملاء – لطفا برای سنگ صبور مجله جوانان نامه بنویسید کتی۔ قرائت و تهران ـ ن ـ الف ودوستان درباره مشکل ازدواج مجدد زنان بیوه، مجله العلاء و انشاء و ورزش و بهداشت جوانان بارها مطالبی چاپ کرده است. موضوع را از نظر حقوقی باید درسازمان زنان مطرح کنید تا بوسیله خوقدانان این سازمان پیگیری سود ه نارمک – حمید فهیم ـ بنابراین پاسخ مذکور بعدا جنبه منفی بخود گرفته ۲- داستانهای دینی هم بموقع خود داشته ایم و از دروسی که در است . چنانچه برای داوطلبان متفرقه کلاسهای بازهم خواهیم داشت. ۳ و ۴ـ بیک متخصص اعصاب | * تم – آقای علیرضا زارع ستاره) – سایر اد و پیشنهاد مجله جوانان پست کنید شیراز – رضـافضایلی و متخصص بیماریهای پوستی مراجعه کنید. سوم – چهارم نظری هم در این مورد تصمیمی اتخاذ گردد وبعيد بنظر میرسد، مراتب در همین تذكرتان کاملا بجا بود از لطفتان صمیمانه ستون جهت اطلاع متقاضیان متعاقبا اعلام – ض – اصفهان متشکریم میگردد کتی کارگاه (کتبی) روش استاندارد مشاوری مربوط نمیشود هم برای تا اطلاع ثانوی معذرت میخواهیم فا این شرایط را بدقت بخوانید و در مکاتبه با ما مراعات بفرمائید: مشاور مجله مرقوم بفرمانید و اگر توضیح: برای بعضی ازمشاورین داستان با مقاله ای دارید که میخواهید ازجمله سنگ مشاور ادبی وبعضی مله میشود، ازخوانندگان ارجمند خواهش گله دوستان واتلاف وقت کارکنان موضوع مورد نظرتان مربوط بکدام مشاور چاپ شود میتواند زیر نامه بنویسد تامافقط است تابرای همان مشاور نامه را پست حروف اول نام ونام خانوادگی او را ذکر بوسیله نویسندگان باتجربه مجله خوانده قسمتها نظیر هایی باکس وغيره ، نامه های کنیم پیش از نوشتن هر نامه ای، لطفا این کنید یعنی روی پاکت ـ بعدازادرس مجله – کنیم اما درهرحـال حتمـا نـامـه باید واظهار نظر شود. لطفا نسخه دوم آنرا بیشتری میرسد که ناچاریم رعایت تاریخ را بخوانند ودرمکاتباتشان مراعات مرقوم بفرمایند: مربوط به مشاور فرهنگی با مشخصات وادرس دقیق داشته باشد تابان (چون ازپس فرستادنش معذوریم) بنام وصول ونوبت را بکنیم. بنابراین اگر مشاور مجلـه پسـت کنید تابخـورانیم بندروزی پاسخ نامه شمابدستتان نرسید هنری بامشاور مجله پاسخ داده شود. بفرمایند تانه برای ماموجبات تاسف شرمندگی پیش اید نه برای آنها موردی ا۔ قبل ازنوشتن نامه لطفا ببینید ۲- تمام نامه ها باید باذکر نام ونام هرنظر و پیشنهادی که در باره مجله ریادرستان یا درمجله جواب بدهیم ۵ نگران نباشید حتما بنامه شما جواب خانوادگی وآدرس کامل فرستاده شود منتها اگر کسی نمیخواهد مشخصاتش درمجله مشاور جواب بدهد همچنین ازچاپ داستان وجدول بدلیل قراردادی که دارید لطفا بنام «مشاور مجله، بنویسید تا میدهیم مگر آنکه شرایطی را که برای نامه بانوسندگان وطراح جدول مجله داریم وسی قید کرده ایم رعایت نکرده باشید 3 کودکان (کتبی) فن کودکیاری س قبل از دبستان ر عملی کار کودکیاری داروشناسی بهداشت روانی . مشهد ۔ سرکار سرهنگ صفاپور * تهران ـ دوشیزه پروین بیات: با سپاس از لطفی که نسبت به مجله جوانان دارید نام نویسی آن مدتهاست که پایان گرفته است را باید بگذاری برای بعد از تحصیل و سربازی و اولا تر ۱۸ سال بیشتر نداری و عشق و ازدواج هم توجه دارید که در سال تحصیلی جاری موعد هرجهت. ثانیا اینگونه نامه ها را باید برای سنگ ۵۷/۷/۷ پاسخ کتبی تقدیم گردیده است. آخرین ریسال تحصیلی آینده موکول خواهد شد. چنانچه اشتغال بکار و کسب درآمد و تهیه مقدمات از دختر خانم عزیز، بنامه قبلی شما در تاریخ جوانان درباره خطرات ومضرات سیگار بحد کافی مطلب ومقاله علمی صبور مجله بفرستی نه مشاور مجله. مرقومه شما بعلت اعتصاب (پست) با تاخیر در رتحقیقی نوشته و مردم تذکر داده است واین نیمه آبانماه (۵۷) بدفتر مجله تاریخ مدت دار دفترچه آماده بخدمت شما، قبل از نام نویسی در دانشسرای مذکور باشد. بایستی ابتدا خدمت سربازی خود را بانجام رسانید است. RA دوست عزیز، با ارائه استشهاد نامه مصدق برای شما شناسنامه المثنى صادر خواهد شد . در مورد ورود به دانشسرای روستایی، البته خودتان
تفرین طلاق حرف میزنی؟ با داشتن دو تا بچه؟ چنان فریاد و هیاهویی به راه انداخت که همه همسایه ها را خبر کرد و من به خاطر ابروی پدر ومادرم توی محل با او براه افتادم، اصلا اراده ام را از دست داده بودم در میان دادگستری بود که ناگهان به یاد دو دختر کوچکم افتادم که اکنون توی خانه به خاطر دوری از ما گریه می کردند، ناگهان اشک از چشمانم جاری شد و بدون توجه به اطرافیان در برابر این زن سنگدل زانو زدم. التماس کردم، اشک ریختم، غرورم را زیر پا گذاشتم و گفتم: تو باید منو ببخشی، هر طوری که بخوای، به خاطر به من ترحم کن. پیروزمندانه به من نگاه کرد، با یکنوع نگاه ترحم آمیز و سرزنش آلود و گفت: از تو بیزارم، فقط به خاطر بچه ها. با خوشحالی دستهایش را بوسیدم و گفتم: – بیزار باش، من بیزار بودن تو راهم دوست دارم، فقط .. دیگر نتوانستم حرف بزنم و گریستم، او با من به خانه آمد اما چه خانه ای، سرد و تاریک بود مثل یک زندان با هر موضوع کوچکی او فریاد میزد و ، گفت: – یادت رفته به پایم افتاده بودی، یادت رفته که التماس میکردی و زار میزدی، بدبخت تو ارزش نداری که اسم شوهر روی خودت بگذاری، تو باید منو طلاق بدی، تو لیاقت نداری شوهر من باشی. من سکوت میکردم، همیشه در برابر او حقیر می شدم تا اینکه سومین فرزند ما به دنیا آمد، او پسر بود و من خوشحال شدم که شاید حالا دیگر با داشتن دو دختر و یک پسر منیژه راهش را عوض کند ولی افسوس که در اشتباه بودم، او همچنان سرناسازگاری داشت، او همچنان بیرحم بود، او نمیدانست چه میکند . حالیکه پسرم دوسال و چهارماه بیشتر نداشت ناگهان یک روز بایک موضوع کوچکی که بین من و او بوجود آمد او باز هم تقاضای طلاق کرد ولی چون من هرگز به این | امر راضی نبودم دست به خودکشی زد و من از ترس اینکه مبادا باعث مرگ انسانی بشوم با او به دادگستری رفتم، وقتی قاضی او را نصیحت کرد و عواقب طلاق را برایش گفت فریاد کشید: ۔ اگر همین امروز حکم عدم سازش رو صادر نکنید خودم رو از طبقه چهارم دادگستری به پائین اندازم. می قاضی ناچار شد برگ عدم سازش صادر کند، اما من چه رنجها که نکشیدم، به تمام کسانی که می شناختم پناه بردم از همه التماس کردم که او را قانع کنند که طلاق نگیرد، با سه بچه ام به قدم های او افتادم و گریه ها کردم و گفتم: خيال نكن من غرور ندارم، اما هرگز حاضر نمیشم سرنوشت سه بچه ام را به تاریکی بسپارم. منیژه محبت مادری تو کجا رفت؟ اما او در جواب من فقط یک کلمه میگفت: – دوستت ندارم، ازت سیر شدم. و با این کلمات بود که او عشق بزرگ مرا و سه بچه اش را قربانی کرد و عاقبت یک روز وقتی پس از خواندن صیغه طلاق من و او از پلکان محضر پائین میامدیم با صدای بلند اهی کشید و گفت: – پس از سه سال بدبختی حالا دیگه آزاد شده . جوابی ندادم، برای اینکه در آن لحظه در خیال کودکان بیگناه و معصومم بودم که چه آینده تاریک و تلخی دارند، او دم از آزادی میزد، اما من اسارت را در نگاه او میدیدم، من قلب او را میدیدم که توی خاکهای کوچه افتاده است و نگاه نفرین الود سه کودک به آن خیره شده است. حالا شما بگوئید آیا همیشه این مردها هستند که گناهکارند؟ آیا این مردها هستند که با فریب و ستم زندگی زنان و دختران را به تباهی میکشند؟ پایان * جوانان * صفحه ۴۸ * سال ۱۲۰۱ PIDINAN 1293. آوانگارد سیکوکوارتز دقتی را ارائه میدهد ازسیکومیتوان انتظار داشت. SEIKO Quartz انه ای – بارکی متصدی بارک دیپلم ری مشتری: آهای ببینم، این حشره چیه پندهفت آقای محترم، اگر گواهینامه گرفته اس تنهایی برای دیدار برود سد راهش نشو، چو از یکبار در خانه آدمی مردی که ۴ زنش بگ
پارکینک جوک بندی پارکینگ صفر خواجری راد M235 المة زن: الو، شرکت رنگ فروشی. ممکته بمن بگید چطوری میشه رنگهای شمار ورقیق کرد؟ پندهفته کلمات بزرگان پای تو که کاملا سالم است… آقای محترم، اگر خانمت که بتازگی هزارپا با ناراحتی جواب داد: آخر اگر اختیار ریزش باران در دست من | گواهینامه گرفته است نیت دارد به | بود، آن را بین ساعت ۲ تا ۵ بعداز نیمه | پای سیصد و پنجاه و هشتم از طرف چپم تنهایی برای دیدار مادرش به مسافرت | شب می باراندم. چون آدمهایی که در در یک دعوا کنده شده و تعادلم موقع راه برود سد راهش نشو، چون خوشبختی بیش | آنوقت شب در خیابانها پرسه می زنند . ارفتن بهم می خورد! از یکبار در خانه آدمی را نمی کوبد!! خیس شدن حقشان است. مردی که ۴ زنش گواهینامه داشتند! ويليام. ال. فلپس ادیب آمریکایی بگیر که اومدم! ترافیک مغز ما بشما دو دقیقه و نیم وقت میدهیم تا بتوانید از محلی که فلش و وای زن و شوهر بالا گرفته بود که علامت ورود گذاشته ایم وارد و از نقطه ای که فلش گذاشته ایم خارج زن شوید، اگر موفق شدید آدم بسیار پر دقتی هستید و ضمنا یک سرگرمی بیخود با من جر و بحث نکن، هرچی جالب هم داشته اید و اگر موفق نشدید به صفحه « ۵۰ مراجعه کنید. برون شرح!.. بگی من از این گوش می گیرم و بلافاصله از اون گوش میدم بیرون مردجواب داد: کاملا حق داری، چون اگر وسط آون «کله» چیزی به اسم مغز خبرخوش وول می خوره…. را چهار برابر کند و بهمین جهت خیال دیپلم ریاضی گارسن پس از ورانداز کردن حشره وجود داشت حداقل حرفهای من یک رئیس این قسمت را، مدیرکل به داریم رشته های تولیدی را گسترش درداخل غذا: قربان اجازه بفرمایید مدیر دقیقه توی ترافیکش گیر می کرد! اتاق خودش خواند. رییس خوشحال و بدهیم و محصولات تازه ای به بازار | خندان به اتاق مدیرکل وارد شد بفرستیم. از تجربه و استادی افراد جدید مشتری: آهای گارسن، بیا اینجا رستوران را خبر کنم چون من دیپلم ببینم، این حشره چیه که توی غذای من ریاضی دارم! علت جراحی رئيس: شما با من کار داشتید آقای . استفاده کنیم و به مسئله بازاریابی هزارپایی رفت پیش جراح و سخت توجه داشته باشیم. علت اینکه شما لطفا پای سیصد و پنجاه و هشتم از مدیرکل: بله آقای رئیس، لطفا را خواستم همین است و دلم میخواهد مدیرکل؟ بنشینید. چند خبرهست که باید بشما همین الان استعفایتان را بنویسید و طرف راست مرا قطع کنید…. بگویم. اداره تصمیم گرفته سرمایه اش بگذارید روی میز من دکتر با تعجب پرسید: چرا جانم، این از زیارت شما بسیار خوشوقتم! گفت: 00 aurrere مجھے راهی برای خروج خلوت قدم بزنم مزدترس پسر: برای چی می تر دختر: من می ترسم توی این خیابون همراه توام I GO دختر: خوب برای همین می ترسم ! بادبادک بچه درخدمت بابا ودرنتیجه درخدمت مامان! SERVIVERTER 3
ملوان غلامرضا تختی بمناسبت سالروزمرگ وی و پیشنهاد ک هستم،پسرآقای تختی کرد که با بک یگانه یادگار جهان پهلوان میکند میگوید. هایی بود که قلمها اما دلها همه از مهر بطوریکه اینروزها یدا شده نام او دهان چنانکه گوئی اینهمه ے غباری روی مربی بابام گفت از تابستان شروع ت ویژه اش باشد. میکنم، من برای رفتن روی تشک ختی کی بود و چه کشتی در التهابم. ست داشتی شد او داشت که هرگاه در شد، قلبها میلرزید و کمکی میکردند، کسبه، دخلهایشان ستادند انطوریکه راه را در مقابلش خالی میکردند و عزای عمومی براه افتاد وزمانیکه ته بود که وقتی در براه افتاد تا برای رهگذران کت هایشان را از تن درآورده امبولانس حامل جهان پهلوان بسوی خانه ابدی میرفت چگونه نظم شهر به او می سپاردند. زهرا اعانه جمع این مرد دوستداشتنی با آن نگاه بهم خورد وصف عزاداران خیابانها را به ندایش گوش داده آرام و پر جیروت چگونه بود مسدود کرد، دیدیم وشنیدیم که چنین دخترهای جوان ارزوی دیدارش را هجومی از عزادار، پشت هیچ تابوتی داشتنـد وهزاران آرزومند برای دیده نشده، انروز باران نم نم میبارید، همسرش در التهاب بسر میبردند، اما اشکها سیل آسا سرازیر بود وقتی گفتند که خودکشی کرده چطور وصورتها در سیلاب اشک تختی به چهارالمپیک رفت که تاکنون از هیچ قهرمانی سرنزده، در آخرین المپیک یعنی سال ۱۹۶۴ تولیدو او بدون مدال و مقام ماند و پس از ۱۶ سال در اوج بودن در سکوهای قهرمانی برایش جائی پیدا نشد، این امر برای جهان بقیه در صفحه ۵۳ ناك ند آخرین عکس بابک تختی بابک با اشتیاق تمام پیشنهاد مجله جوانان را در مورد نامگذاری ورزشگاه امجدیه بنام ورزشگاه نختی مطالعه می کند * جوانان * صفحه ۵ * سال ۱۲۰۱
نامه یک… جواب راهی نوشته هایت میکنجانی تو در حقیقت با تمام خواننده های برای خروج صمیمی ات درددل میکنی. من فقط این نامه را نوشتم چون کسی را ندارم با او درددل کنم من به دلائلی نمیتوانم غم و اندوهم را فعلا بتو بگویم شاید بعدا با تو دوستم این موضوع را در میان گذاشتم. به امید روزیکه انسانها دیگر عشق و محبت را در قلب یکدیگر نابود نکنند و از رنج دیگران لذت نبرند. دختر همیشه غمگین: م.م 9 A 3 من قبول دارم که در خانواده نسبت بسرش نمیآمد و امروز از همه جا رانده و بحوریه بیرحمی شده است ولی برای او مانده کارش بگوشه زندان نمی کشید. * جوانان * صفحه ۵۰ * سال ۱۲۰۱ دنه L مرج برای مردم رانندگی علی مدتی بود که بی از این بابت رنج مقاومت کند ولی یکروز که سرجاده ایستاده شکنجه هانی بمراتب وحشیانه تراز آنچه که معروف و صاحب دنیای خرم نیز زیرنظر بودم یک اتومبیل متعلق به ساواک رسید و اروپائیان مهاجر برای تصاحب اراضی ایشان است. در طول دوماهی که پروهی کمک خرج خانواده ماموران ساواک مرا دستگیر کردند و بومیان آمریکا بکار بردند و از آنها صدها است بگویم که ارتشبد نصیری دردست رسیدگی بوده او تحویل زندان قز ل قلعه دادند. در آنجا بمن فیلم و نمایشنامه تهیه و کتابها نوشته شده مجله مادرحال اعتصاب بوده) بازرس تامین میکرد چون برای خود یک تخت چهار نفره انتقال یافت. مردم باز بمراجع مسئول گفتند که اتهام تو اینست که نمیخواهی ملک عده ای را احضار کرده و بازجونیهایی از قادر بکار نیستم آنها عمل آورده که ضمیمه پرونده شده درحال حاضر پرونده شکایت است. ضمنا ماموران آگاهی هم در این باره ارتبه .. عجیب ترین .. تعطیل شد و معلم مدرسه به شمیران است.. سفارش دادند و با همسر انشان روی این | شکایت کردند اما مگر کسی جرآت داشت تخت میخوابیدند. شکایت علیه ارتشبد نصیری و خودت را واگذار کنی! من چهل روز درزندان سیاسی بودم و پرونده تکمیل میشود بدوست و آشنا سر ساعت از یکدیگر بدنیا آمدند پیدا کند ولی موفق – نخستین فرزندانشان بفاصله یک | آتابای رسیدگی کند؟ همه شکایات ما با شکنجه میشدم ولی وقتی آزاد شدم باز هم با روستائیان «ترکمن ده» علیه ارتشبد نصیری تحقیق میکنند و نتیجه تحقیقات خود را در یک تلفن معوق میماند. حتی تصمیم د و بالاخره وقتی اولی مرد، دومی به گرفتیم بکاخ شاه آنجا تظلم كنیم فروش ملک مخالفت کردم. ماموران هم درشعبه ۱۸ بازپرسی دادسرای تهران اختیار بازپرس قرار میدهند. درصورتیکه همسرش گفت که او نیز خواهد مرد و اما در مقابل کاخ جلوی ما را گرفتند و پسرم را دستگیر و زندانی کردند و تحت زیر نظر آقای اسدپور تحت رسیدگی است. این پرونده بمرحله محاکمه عده ای را بعنوان اخلالگر دستگیر کردند شدیدترین شکنجه ها قرار دادند. پسرم هنوز جالب آنکه آقای اسدپور همان قاضی است ارتسید نصیری یکی از جنجالی ترین درستی ندارد و اعصابش بشیت که پرونده اتهامی رحیمعلی خرم سرمایه دار محاکمات دادگستری ایران خواهد بود همکارانش هم تحکمه برای او کاری دست برویم و گذشت؟ بفاصله یک ساعت او هم در برادران دوقلوی سیامی، «چانگ» و بقیه را هم متواری ساختند. «اینگ» نام داشتند و این تصویر، آندو را * ارتشبد بازداشت شد حال است. البته پسرم را باین شرط آزاد – کردند که من ملک خود را بفروسم و منهم به با راکت تنیس نشان میدهد. من نمشب بعد از این ماجرا با آنکه من ملک خودرا محضر رفتم ولی از متن سندچیزی ندیدم و فروخته بودم هنوز کو خدا بودم و مردم پیش نخواندم. فقط از من امضاء گرفتند و مرا من میآمدند و درد دل میکردند. تا اینکه مرا از برگردا ندند و راندارم بالای سرم گذاشتند بهترین دقیق ایلی نو «کابرو» و «تنسی» بدبینان در – بانوارده واقعا سه م تردید بخرج دادند جنگ جهانی دوم در ساحل شرقی را گاز گرفت روز اول که با من ازدواج کرده با این فروخته بودند نیز از ارائل بود والا چطور اسمهای همه را ده بیرون راندند و آنها که املاک خود ملک را تخلیه کنم. باید بفروسید وگرنه.. خارج شدند و اوضاع همینطور ادامه داشت تا ارتسبد حميد سکاری پسرمحمود گفت: عجیب ترین نمایش یک اثر نقاشی «قایق» اثر نقاشی «هنری ماتیس» هیچکس در مورد ا ما بسادگی می توانستیم یک اثر حداقل یک مایل است. پس از مرگ «باتری پارکه نیویورک. میداند؟ هرچه گفتم که بیست روز نصیری بازداشت شد و ما مجددا سکایی پدرم ملک خودش را بخاطر نجات عجیب ترین ایده هنری: کافیست که انسان بتواند یک تعداد اسم | مطرح کردیم و این بار شکایت ماتحت من فروخت ولی مادرم که او نیز ملکی در سال ۱۹۶۱ در موزه هنرهای مدرن نیویورک بمدت چهل و هفت داست راضی بفروس نشد. يكروز من و مورد را بعنوان عجیب ترین ایده پسرعمه ام و چند تن از دوستان در کنار هنری انتخاب کنیم، اما بقـول روز بطور وارونه به نمایش بقسمتهای مختلف در پایان سخنان کدخدا، آقای محمود درختی بودیم که کرم خورده و براثر و زس | «ریچارد نیکسون» این کار صحیح گذاشته شد. قبل از آنکه کسی سالها از آن در تا افتاده شکاری که ۵۰ سال دارد شروع به صحبت باد شدید بود. مامورین پرسرما ریختند و گفتند شما این درخت را بریده اید و مارا نبود. بنابراین تعدادی از این آثار متوجه این حقیقت شود بیش از شما حالا روستای مازا ویران شده می بینید سوار اتومبیل خود کردند و به سازمان امنیت عجیب را بشما عرضه کرده و ۱۰۰/۰۰۰ نفر از تابلو دیدن کرده صحنه استفاده کردند لما این روستا روزی آباد و پراز خانه و بردند و از آنجا بزندان قزل قلعه فرستادند. قضاوت را بعهده شما میگذاریم. را بخاطر بسپارد قبول نکرد و مرا تحویل زندان دادند و حالا شنیده ام که او اثاثیه خانه را جمع کرده و با بچه ها به تبریز رفته و یک دختر هم از فامیلش بهمسری گرفته است. رسیدگی قرار گفت. * باز هم شکنجه داکوتای جنوبی کرد و گفت: بودند. عجیب ترین تک بملاقاتت میآید؟ می پرسم: چه کسی در زندان درخت و مزارع کشاورزی بود. تا اینکه . درزندان هر شب و هر روز مارا سکنجه «کریس بردن» کالیفرنیایی عجیب ترین اثر نقاشی: «جان ایندونفر (ارتشبد نصیری و اتابایی) جسم میکردند و میگفتند شما باید املاک خودتان را بفروشید وگرنه اینقدر اینجا میمانید که خودش را به روی سقف یک بانوارد، پس از سالها گردش بر طمع بان دوختند و بلاتی بسرما آوردند که مغول برسر مردم نیاورد. برادرم درشکارگاه «فولکس واگن» به صلیب کشید روی رود «میسی سی پی، و ساختن ناختهای طبیعی بجای میخ به کف هزار ها طرح، کار خود را برای میگوید: مادرم بميريد! شکنجه باکابل برق میگویم: وقتی از اینجا خارج شدی | سلطنتی که در مجاورت روستای ماقرار دارد میگوید: بخانه پدرم، آنها حالا خیلی کارگر بود. یکروز دیدم گریان آمد پیش من و ماموران زندان، روزهائیکه فردایس | دستهایش فرد رفته بود. «کریس» بوجود آوردن عظیم الجثه ترین گفت: کجا میروی؟ پشیمان هستند و میگویند اگر ما ترا در منزل خودمان نگه میداشتیم ، این بلاها بسرت نمیآمد میگویم: چرا وقتی درخانه آن همه که ملک خود را بفروشید من به برادرم گفتم | کردند و مرا از زندان آزاد و ازده اخراج آورده، انقدر آزارم داد. تا شما را وادار کنم سرانجام آنها خانواده ام را راضی به فرکوس روی مقداری زیادی خرده شیشه که یک بوم بوسعت تقریبی سه مایل، ملاقات داشتیم نارا،با کابل برق میزدند که یکبار هم در حالیکه با شکم برهنه نمیدانی این آتابای چه بروز گار من حقایق مربوط به شکنجه خود را فاش نکنیم. کف یکی از پارکهای لوس منظره ۱۲۰۰ مایل از ساحل میسی سی پی را نقاشی کرد. اثر «بانوارد کردند! * واقعا چگونه ممکن است؟ انجلس پاشیده شده بود میخزید برای نخستین بار در سال ۱۸۴۵ کتک میخوردی شکایت نکردی که از راه صحیح اقدام شود و طلاق بگیری تا همه راهها را نبسته بودند، او همانشب که سخنان حمید دراینجا خاتمه یافت اما باین روز نیفتی؟ میگوید: نزدیک منزل ما کلانتری نیافت میبایست باولین کلانتری مراجعه از خانه بیرون آمد و در هیچ کجا پناهی | ماجراهای هولناک و جنایاتی که بدستور ارتشبد نصیری و اتابای دراین روستا رخ | هنرمند اتریشی بنام هنر عضو جنسی نبود بپاسگاه شکایت کردم ولی رئیس میکرد، آنجا اگر می توانستند بخانه شوهر داد یکی و دوتانیست. زنان و مردان دهکده و خود را با یک چاقو قطعه قطعه آنجا گفت برگرد بخانه شوهرت و آشتی یا پدر و مادر بازش میگرداندند و از آنها کن والا میدهم زندانیت کنند، منهم بناچار تعهد میگرفتند که با او بدرفتاری نشود، همچنان از این فجایع حرف میزنند و رضایت دادم و زندگیم بهمان وضع که در غیر اینصورت بیکی از کانونها داستان میگویند. داستانهایی که شنیدنش | او سر موی برتن آدمی راست میکند و تعریف کردم ادامه یافت. و آدم را باین کرد) فرستاده میشد و از راه قانونی طلاقش را | فکر وامیدارد که چطور ممکن است معاون میگرفت و تکلیفی نیز برای شوهرش در یک وزارتخانه و رئیس یک سازمان عظیم با « ویتراتونچی» بنام هنر در سوژه یک فیلم قرار گرفت. «رودولف شوارز کوگلر، یک میله عظیم به میله دیگری کشیده شده بود به نمایش گذاشته شد. بزودی توجه صد ها تماشاچی به این تابلو جلب شد و «بانوارده که سود خوبی عایدش شده بود در سراسر آمریکا و انگلستان اثر خود را بنمایش گذاشت با توجه به همه گزارشات، این اثر، یک کار هنری خوب بخصوص بشمار نمیرفت، اما مردم از دیدن منظره با چشم انداز انجام بحد مرگ خونریزی در مورد فرزندی که در شکم داشت تعیین نهمه حقوق و مزایا و رفاه مادی و معنوی گالری «سونابند» نیورک مقابل می گردید، از همه مهمتر آن همه بلا طمع به زمین و خانه عده ای روستایی | چشم تماشاچیان دست به خود موزند و با چنان شکنجه های وحشیانه ای | ارضایی زر بخواهند بهدف غیر انسانی خود برسند؟ سرگرش شرور بار میآیند سختیها که از نظر نه های خردسال و که معاش آنها داشتم، – باین سن و سال رس یک گلوله بتمام امید که به پسر جوانم . داد و مرا برای – سوگوار کرد…. پیرمرد لحظه ای آن روز تابهنگام غروب حسین (ع) در این نخلستان بود، تنها باخدای خودش و با قلب پاک آسمانی خودش، هر لحظه تصمیم در او میجوشید. زمزمه باد در میان نخلستانها می پیچید حسین (ع) یک تصمیم که بی دریغ بود، بار مسئولیت اسلام به نقطه ای خیره – محمد روی دوش او سنگینی میکرد. او درخود یکراست به نخلستانی رفت که با دست پدرش احداث شده بود، هر درختش را علی با دست خود نشانده بود، هر نهالش را، هر ریشه اش را خود آبیاری کرده بود، در آفتاب تند عرق ریخته بود، در پناه این نخلها على (ع) خدا را عبادت کرده بود، با رسالتی میدید و فریادش در قلبش میریخت. «من و شمشیر و نور و خورشید، ما به تاریکی ها حمله میبریم، من و خون و خورشید، از بقیه در صفحه ۵۶ شما نشان دادم، بروید، آزاده باشید و من شمارا به شکوه خداوند در اینجا او هم امیخته بود، حسن خداوند متعال می سپارم. میان نخلستان تنها شد و این اشعار را سرود پس از این سخنان امام حسین (ع) ازمنبر «توچه نامرد پروری ای زمانه؟ جدش فرود آمد، از مسجد خارج شد، وقتی قدم «دریغ از تو، دریغ از دوستی تو برمیداشت مثل یک شیر پرصلابت بود، در قدمهایش طنین قدمهای محمد (ص) و علی (ع) «تو چه سنگدلی که…. و مردانه اش نوری دیگر «نور صداقت را می بینی بود، ازنگاههای نافذ میتابید، مانند نورصبح روشن مدینه آنگاه که مزار پیامبر باسلام و درود میتابد، نوریک جاودانگی، یک مبارزه بی هراس، حق می طلبید و حق می گفت و با عرش بلند خدا پیمان بسته بود. حسین دور شد، از مدینه خارج شد، به میان نخلستانها رفت، آفتاب برخوشه های خرما میتابید، «اما سینه ات را بستر شب می سازی «هرگز برتو اعتمادی نیست. >> 4 53- او عضو جنی خود آ به لباس عروسکها ملبس کرده و در یک نمایش هنری! سراسر بدن خود مصریان قدیم خود را با یک ماده ایست حفظ کند این ماده مخصوصاً – از آن گذشته باشد منظره دنیا آغاز کرد. او در روی سازی عالی برای میرود در قرون اخی نبش قبر مومیایی هـ پودر سائیده ای که ت قدرت تشخیص بسیار بصورت صفحه غول پیکری که از در میآورند. عجیب ترین عكـ «کریس بردن» ت هنگامیکه توسط یک وینچستر ۲۲ به او ش عکسی از او گرفته «بردن» فقط این بود کوچکی به او وارد شو روز خوش شانسی هدف و در نتیجه «بردن»با به بازوی چپش روانه بید در هر صورت او موفق
م امیخته بود، حسین در ن اشعار را سرود: زمانه؟ رستی تو سرگذشت شرور بار میآیند بهر حال با همه عاقبت یک نفر پیدا شد که حاضر کنندگان بیدرنگ جسد نیمه جان شد به محمد علی ماشین بدهد. محمد علی را به بیمارستـان محمد علی از این خبر که یکی فیروزآبادی شهر ری رساندند اما سختیها که از نظر نگهداری از بچه از دوستانش برای او آورده بود دیر شده بود و پسر جوان من بر اثر های خردسال و کار برای تامین خیلی خوشحال شد و بلافاصله پیش تیراندازی هوانی (۱) کشته شده معاش آنها داشتم، ساختم و اینها را صاحبکار آینده اش رفت و از او بود…. باین سن و سال رساندم ولی عاقبت قول گرفت. پیرمرد اضافه میکند: می سازی. یک گلوله بتمام امیدها و آرزوهایی درست روز یکشنبه چهاردهم ـ بله، بهر حال من وقتی خبر | تیر خورده نمیدانید که به پسر جوانم بسته بودم . خاتمه آبانماه بود که محمدعلی با شدم که داد و مرا برای همیشه عزادار و خوشحالی هر چه تمامتر، چه حالی شدم، مثل دیوانه ها بطرف | سوگوار کرد…. صبحانه اش را خورد و با من و بیمارستان فیروزآبادی رفتم که پیرمرد لحظه ای سکوت میکند، حسین برادرش خداحافظی کرد و جنازه پسرم را تحویل بگیرم اما اشک ریختم، بپایشان افتادم اما صمیم در او میجوشید، ده بار مسئولیت اسلام کلانتری شهر ری التماس کردم، کردند ولی من از عاقبت کار میترسیدم، التماس کردم شمارا بخدا سرو صدا نکنید چون میترسم در قلبش میریخت. میگوید. در متری ینی میکرد او درخود به نقطه ای خیره میشود و سپس رفت که روی ماشین جدید شروع مسئولان بیمارستان گفتند که بدون فایده نداشت، عاقبت از آقای تقوی بکار کند، مقابل ۲۴ شاه اجازه مقامات فرمانداری نظامی پیشنماز محل (مسجد هاشم آباد) جریان تشییع جنازه هم عده ای على مجرد بود و عبدالعظیم جمعیتی ایستاده بودند و تهران و حومه (شامل شهر ری هم کمک خواستم، آقای تقوی لطف بیگناه کشته شوند و داغهای تظاهرات میکردند، خیابان بسته بود میشود) نمیتوانیم جسد را تحویل کرد و باتفاق عده ای از بازاریان بیشتری روی دل خانواده ها گذاشته فحه ۵۶ علی مدتی بود که بیکار بود و خیلی و اتومبیلها توی هم فرو رفته بودند، بدهیم، من باتفاق عده ای از دوستان محترم شهر ری بکلانتری رفت و شود آنها حرف مرا قبول کردند و از از این بابت رنج میبرد. آخر او در گرما گرم شور و هیجان مردم و پسرم به کلانتری شهر ری رفتم و توضیح داد و بالاخره اجازه تحویل تشییع جنازه در محل خودداری جسد را گرفت و ما جنازه را از کردند ولی در بهشت زهرا هزاران نفر برای مردم رانندگی میکرد محمد آنجا دنیای خرم نیز زیرنظر کمک خرج خانواده بود یا شاید بهتر دادن شعارها ناگهان مامورین مسلح خواهش کردم که جسد محمد علی را ول دوماهی که پرونده سر رسیدند و تظاهر کنندگان را به بمن تحویل بدهند، در است بگویم که مخارج ما را او تامین میکرد چون من دیگر عملا رگبار گلوله بستنـد، در این گفتند: کرده و بازجونیهایی از قادر بکار نیستم. پسرم هر روز تیراندازی دو نفر شهید و عده ای – پسـرت در میدان شوش جوانان و ساکنان محل از پسرم تشییع با شکوهی بعمل آوردند من یکی تیرخورده برو کلانتری آنجا شهید شما تجلیل نکردند و تشییع و از من و پسرم حسین تجلیل از جوانان که میگفتند خیلی از آنها دست رسیدگی بوده (و عصاب بوده) بازیرس بمن بیمارستان گرفتیم سوال میکنیم: دانشجو و کارگر هستند از جنازه نیمه پرونده شده آشنا سر میزد که کاری مجروح شدند. جوان بدوست و شایسته ای کردند اما شما بمـن ان آگاهی هم در این باره پیدا کند ولی موفق نمیشد. دوستان از زخمی شدگان بود که گلوله من رفتم از کلانتری آنجا جنازه ترتیب ندادند؟ میگوید: بگوئید اینها برای من «پسر جوان ۲۴ – خیلیها آمدند بقیه درصفحه ۵۲ * حسین (ع) در این خودش و با قلب پاک ر و خورشید، ما به و خون و خورشید، از 7 چه تحقیقات خود را در همکارانش هم میکوشیدند که درست بین پیشانی و بینی او تحقیق کردم، گفتند اینجا چنین ار میدهند. در صورتیکه ر برای او کاری دست و پا کنند، تا اصابت کرده بود. عده ای از تظاهر کسی تیر نخورده، درباره برگشتم محکمه کی از جنجالی ترین ی ایران خواهد بود کم شنوایان بهتر بشنوید قبل از خرید هر نوع سمعک اول با ما مشورت کنید بهترین سمعکهای نامرئی با ضمانت نامحدود ساختمان آلومينيوم طبقه ۱۲ اطاق ۱۳۳۴ دوشنبه ها و پنجشنبه ها ۴ الی ۷ بعد از ظهر و بمن مراجعه | శ్రీ శ్రీ ఛఛEO O రరర రర రరర ర ర రరరం OOO OOOOOOOOOOOOOOO S نی خود ا به لباس دقیق «ایلی نویز»، «ممفیس»، عکس را همراه تعداد دیگری عکس س کرده و در کایرو» و «تنسی» لذت میبردند. به یک دلال هنری نیویورک به ی! سراسر بدن خود بدبینان در مورد اینکه اثر مبلغ ۱۷۵۰ دلار بفروشد. «بانوارده واقعا سه مایل طول داشت عجیب ترین مجسمه: یش یک اثر نقاشی: تردید بخرج دادند هر چند که «مدفوع هنرمند» نام عجیب شی هنری ماتیس هیچکس در مورد اینکه طول این ترین مجسمه جهان است و همانطور در موزه هنرهای اثر حداقل یک مایل بود شک نکرده که میتوان حدس زد حاوی تعدادی | ه بمدت چهل و هفت است. پس از مرگ تقاش اثر او را قوطی محتوی مدفوع هنرمند ا ارونه به نمایش بقسمتهای مختلف تقسیم کرده و این مورد هنرمند «پیرو قبل از آنکه کسی سالها از آن در تاترهای مختلف مانگونی» از میلان میباشد. سبقت شود بیش از داکوتای جنوبی» بعنوان دکور اگر ما به لغت مجسمه اندکی ورای معنای متداول آن بنگریم د است. از تابلو دیدن کرده صحنه استفاده کردند. عجیب ترین تکنیک نقاشی: شاید بتوانیم کار هنرمند سوئیسی ین اثر نقاشی: «جان مصریان قدیم اجساد مردگان «میشل هزر» را که در یک نمایش | ماده ایست حفظ کننده می آغشتند. تخریب ساختمان آسفالت جلوی از سالها گردش بر خود را با یک نوع قیر که هنری با یک ماشین مخصوص .LB.S قدیمی ترین موسسه و مطلع ترین و مجهزترین کانون مو اضافه بر عمل و انجام کلیه روشهای ترمیم مو دردنیا با افتخار اعلام میدارد که برای اولین بار در ایران برای خانمها و آقایان به مدرنترین روش یعنی INVISIBLE SYSTEM یا روش نامرئی نیز ترمیم می نماید. ترمیم نامرئی یکدفعه برای همیشه و بدون درد انجام میگیرد و بهیچوجه احتیاجی ی سی پی، و ساختن کار خود را برای این ماده مخصوصاً هنگامیکه زمان موزه محل نمایش را از ریشه کند از آن گذشته باشد یک ماده زیر در زمره عجیب ترین مجسمه های عظیم الجثه ترین از کرد او در روی سازی عالی برای نقاشی بشمار جهان بشمار آوریم.در ضمن مرد میرود در قرون اخیر مصریان با سرشناس دنیای بستنی «لوئیس ت تقریبی سه مایل، سایل از ساحل میسی نبش قبر مومیایی ها را بصورت شری» در سال ۱۹۷۰ به «جان شی کرد اثر «بانوارد پودر سائیده ای که نزد هنرمندان با برتولینی» مجسمه ساز معروف مه غول پیکری که از در میاورند. نیکسون» رئیس جمهور وقت هیم به میله دیگری عجیب ترین عکس: آمریکا را از بستنی بسازد. «شری» «کریس بردن» ترتیبی داد تا برای فروش این اثر هنری ساخته به صدها تماشاچی به هنگامیکه توسط یک دوست با یک شده از بستنی دچار مشکل شد ود به نمایش گذاشته بار در سال ۱۸۴۵ قدرت تشخیص بسیار ارجمند است سفارش داد که نیم تنه «ریچارد به مخارجات و مراجعات بعدی برای تنظیم چه از شهرستانها یا تهران ندارد، ای بی اس از راه نامرئی هرنوع طاسی و کم موتی را بهروسعت معجزه آسا و طبیعی و غیرقابل تشخیص و بدون درد برای خواب و شنا و ورزش باد و باران ترمیم میکند با تضمین ۷ ساله و اقساط همین امروز به ای – بی – اس خیابان پهلوی میدان ولیعهد جنب سينما ب شد و «بانوارد که وینچستر ۲۲ به او شلیک میشود سرانجام مجسمه به یخچالی سردخانه «بروکلین» تبعید شد. جالب عکسی از او گرفته شود. قصد عایدش شده بود در ا و انگلستان اثر خود «بردن» فقط این بود که خراش است که بدانید عین همین اتفاق کوچکی به او وارد شود اما آن روز، برای «پت» همسر «نیکسون» امپایر ساختمان آی بی اس مراجعه فرمائید ن اثر، یک کار هنری روز خوش شانسی هدف گیرنده نبود هنگامیکه از طرف مؤسسه تلفنهای ۸۹۰۱۶۳ – ۸۹۰۱۶۲ – ۸۹۰۱۶۱ از ۹۰ تا ۱ و از ۴/۵ تا ۸ ص بشمار نمیرفت، اما و در نتیجه «بردن» با یک زخم به در ماکارونی آمریکا» بعنوان بانوی ن منظره با چشم انداز بازوی چپش روانه بیمارستان شد. ماکارونی سال برگزیده شد تکرار در هر صورت او موفق شد که این گردید. @@@ @ @ @@@ @ @ @ @ @ @@@@@ جوانان * صفحه ۵۱ * سال ۱۲۰۱ - جوانان * صفحه ۵۲ * سال ۱۲۰۱ – 00 مقادیرهنگفتی اشیاءو محمدرضا افشار نجاتی – مح مصحفی – زینت حسینیان ـ علیرضا دانشجوئی ۔ جمال جلالی ۳۔ پایان خدمت – عباسقلی | ۱۷- گواهینامه رانندگی – پاشا وطن | طباجشوقانی . دوست ـ یابنده: قاسم فخاری على محمد عبدالعلی ـ علی فروزش حیدرزاده ۲۔ گواهینامه رانندگی و کارت | – سمیرخوش اخلاق ـ یابنده: علی بهجت خازنی – قدیرعلی کیا ۔ عطاالهی – ایران وجدانی حسین خسرو کوچکی زاد – قدرت الله بنی | حیدری – اصغر پشم زن – ـ محمد باقر اصفهانی – * دفترچه حساب پس انداز: پهلوان بسیار گران آمد، بطوریکه پروین رستگار شهرودی – نواده حاضر نشد تا بهمراه اعضاء تیم ایران وطن بازگردد، او گفت من چگونه فرزامی فر ۴- شناسنامه های ـ محمد باقر | ۱۸- کارت تحصیلی ۔ امیر تخمه فروش اعرابی – کلثوم سرخیر | محمودخانی ـ یابندہ ۔ پیروز شایق گواهینامه و کارت مالکیت و ۱۹- شناسنامه های: حمیدرضا قدک بیمه اتومبیل: عبداله زاده ـ محمد علی اصغری – محمد عبدالهی خیصی * اسناد – بیایم، در فرودگاه مهرآباد با چه رویی نگاه کنم، من هیچوقت دست خیابانی بمردم یابنده: فاطمه مینوئی نژاد | کار – شعبانعلی ترک ـ و محمد احمدعلی ضرابی ـ محسن ایستیری سند مالکیت زمین و مدارک خالی به وطن بازنگشته ام، شما بروید هـ كيف مشکی – شامل ۴ | زمان بهرامی – فتوکپی گواهینامه . سعید فروغی دهنوی – خسرو | دیگر، قسمت اله شاهوردی – چند تنها یادگار ارزنده و من بطور پنهانی مراجعت خواهم شناسنامه ومدارک دیگر ـ علی قره | رانندگی – جمیل چادرم و کارت | کوچکی زاد – عذراعالی نژاد برگ استاد احمد خانلری – پروانه کرد، او بسیار مصمم بود و روی وهمسرش چگونه میت سوفلو – مهربان ترچماقلو – حسین | شرکت در آزمون رانندگی – محمد مجتبی مومنی – رحیم کرام اشتیانی | پزشکی موقت – دکتر نادر الیاسی – خواسته اش پافشاری میکرد، اما غافل ماند وصحبت اس قره سوفلو وخليل بختیاری – یابنده: حیدری – یابنده: مصطفی صادقی ۔ بشیرلک ۔ میرشجاع میرانصاری | گواهی کار اتوبوس رانی، بزرگترها او را متقاعد کردند که مردم از کرد. هرچند ابتدا خیلی غلامحسین خلق آموز – پروانه به این سفارش توجه تو مدال و مقام نمیخواهند، تو بخاطر تفنگ خفیف کالیبر ۲۲ رضا چیزهای دیگری در قلب پیروجوان ۲۰- گواهینامه رانندگی و کارت | زرگر – انشاری حمل * برگ معافیت و پایان خدمت: ۶ کیف قهوه ای زنانه حاوی | بیمه ـ حسین علیزاد شهیر پاسپورت ـ عينك ومدارک دیگر | ۲۱۔ کارت شناسانی – حبیب علی | عظیم خاک نژاد ـ سیداحمد درخشان | احمدی آیرین الیزابت وینگه یابنده: رضاپور ـ على جورسرا ـ محمدعلی صدری | * پاسپورت اسداله روشن منفرد اختیار از دستمان خا رفته ای، تختی بهرشکل راضی شد تا * هنوز بهمراه دیگران بیاید و زمانیکه از شهلا توکلی هم تختی لباس سیاه برت کهنه برچهره، او حاد ۲۲- شناسنامه – ناصر مرادی مشکـانی – شناسنامه – حمیدرضا حق | ۲۳۔ گواهینامه رانندگی – غلامرضا سناجردی – فرزام قریشی – یوسف | ساک و کیف عظیمی – ۱ ـ در ساک بزرگ محتوی از گل و عکسهای جهان پهلوان مرگ تختی و مسائل * پول و چک: چکی بمبلغ | لباس و سه دفترچه بیمه متعلق به بهمراه شعارهای مختلف اذین شده بگوید وسعی میکرد ۲۴- شناسنامه ـ صفر علی رضائی ۲۰۰۰۰۰ ریال حیدر علی باقری | سید حسن احمدی شاندیزمی. بود، نشان میداد که او بخاطر قهرمانی «پسرش» هم صحبت ۲ – کیف سورمه ای محتوی وافتخاراتش روی تشک کشتی نبوده جوان فقط بیک چیز القاسم خلیقیان * شناسنامه های: (ذوالفقاری غیبی) محمدی – یابنده: ابوالفضل خاسی | بیک زاده – يابنـده: رحیمی شناسنامه – فرامرز اکثیری . خورشیدوند یابنده: نعمتی کارت راهنمایی و مدارک دیگر | کمالی پیشه ور امیرعلی خیبری تهرایی – یابنده: | * اشیاء موجود از هفته های پیش چکی بمبلغ ۴۰۰/۰۰۰ ریال | رادیو – دفترچه بیمه و گواهینامه که چنین ماندنی وافسانه ای گردیده. هدف را دنبال، بارو متعلق به «علی رجبیان». «تختی» را صفای ذاتی، مردانگی، انطوریکه بابا انت رچه بیمه ـ شهرام خدادادی | ریاضتی – محمد عبداللهی خبیصی مدارک و ۲۹۰ تومان پول ۳ – کیف قهوه ای – محتوی لوطی گری وفقیر نوازیش به این درجه همانطوریکه بابا کارت عضویت – | – علی شهناز دست مرد – محمود پنبه | قدرت جعفری – کیف پول قهوه ای | گواهینامه رانندگی – کارت از جذابیت و بزرگی رسانده وگرنه هیچگاه نخواست تا علیرضا جغتائی – یابنده: رحمت الله | چی – منصور حسینی هوادرق – | با مبلغ ۵۰ تومان، فاطمه نجف یار | شناسائی – دفترچه حساب پس انداز صاحب مدال وافتخار همپای تختی زندگیش بدهد واز ف امامعلی عینلر حسین و حمید رازلیقی – چکی بمبلغ /۱۲/۰۰۰ | ۲ شناسنامه و چکی به مبلغ ۵۰۰ بسیار داشته ایم اما هرگز اینطور در بسونی دیگر منحرف ریال – چکی بمبلغ /۷۰۰۰ ریال | تومان متعلق به جعفر اسلامی. جایگاه دلها جاودان نبوده اند. زندگی اوست همچنان در وجودش «بابک» میخن ریان ۱۲- شناسنامه و فتوکپی برگ جهانگیری معافیت ـ عيسى صادق على تبه * برگ معافیت و پایان خدمت | متعلق به گاسقاه پوره مبلغ ۱۰۰۰۰ ه – کیف قهوه ای – گواهینامه * ملاقاتی با بابک ۱۳- گواهینامه رانندگی – داود اسفندیار سمیعی – غلامعباس ژیان | ریال پول نقدر در دفتر مجله موجود | رانندگی – صدوده تومان پول از مرحوم «غلامرضا تختی» خسروی فخر ـ یابنده: محمد اکبری عظیم خاک نژاد – سیداحمد است جاودانه مرد ورزش ایران یک یادگار محمد حسین محبت صفا. ۱۴- شناسنامه – حسین باقری درخشان علی جورسرا ـ برگ اعزام ـ مبلغ /۱۰۰۰۰ ریال متعلق به ۱۵ـ سند ازدواج – پرویز عباس نژاد | وظیفه عمومی، حمید نیکوش – | غلام باقری – چکی بمبلـغ | پیراهن – شناسنامه و وسایل دیگر گنجینه بزرگ است، او چهارماهه بود – ساک محتوی سه عدد ارزنده بجای مانده، «بابک» وارث این چهره او را درهم نک و هما رحیم نژاد توی قنداق وگهواره که پدرش را از ۷ – کیف قهوه ای شامل سه کف داد و زمانیکه از دوری پدر گریه و محمد علی صدری مشکنانی – نور | /۱۸۸/۵۰۰ ریال در وجه حامل. نوروزکرمی. ۱۶- شناسنامه و گواهینامه رانندگی | محمد طاهری سناجردی – ناهید کیف قهوه ای رنگ با مبلغ طالبیان – اقدس تیمور – سوسن /۹۱۷ تومان پول نقد و یک چک | دفترچه بانکی – گواهینامه رانندگی ناله را سر میداد بایک پستانک اخباری – شمسی الفحی خبروی | /۵۰۰ تومانی و یک قطعه عکس. | – شناسنامه – دسته چک – کارت دهانش را می بستند وصدایش را کوتاه عابدی – ربابه پایی نژاد شمس آبادی یک چک /۱۹۰۰۰۰ ریالی | مالکیت اتومبیل و مدارک دیگر ۔ میکردند، اما حالا دیگر بابک را طاهره صادقی – شریفه نورانی – | و گواهینامه رانندگی «امیر علی | احمد علاف جو. پوراندخت محرمی نانوا – الهه | خزائی» ه – کیف زنانه کرم رنگ یک تختی کوچک است. که دردل عناصری – ملیحه مخفوری – زهرا اینطور بایادگار بازمیکنم، خب بابک بی نفتی چطوری همه مردم، بالاخره بـ * بابک حرف می «بابک» هنوز سرگزشت. نمیتوان با پستانکی خاموش کرد، او ساله» خواهد شد؟ سوال پیرمرد، مثل نیشتری تا طاهری – زهرا اسمعيل ـ قمر نجمی – چکی بمبلغ /۷۰۰/۰۰۰ ریال | محتوی – کارت شناسائی – کارت حرفها دارد، سالم و بشاش با موهای دانشجوئی گواهینامه رانندگی تقریبا بلوند و چهره ای باز که رگه های در وجه حامل مغز استخوان ما کارگر افتاد چه شیرین فاضل – ناز معتمـدى چک ۴۶۷۶۰ ریالی در وجه حامل | چکی بمبلغ ۲۰۰۰ ریال و وسایل غرور وصداقت را بخوبی میتوان | جوابی میتوانستیم بدهیم ؟ بگونیم | هوادرق – معصومه ابراهیم بندی – که پدرجان پسر تو شهید راه حق | سید محمدعلی علوی – ثريا سليمان * عینک ذره بینی مردانه و یانس». نامش همیشه در تاریخ پور – عشرت الزمان *عینک دیگر «هایکانوش باباقالوس دراین سیما تماشا کرد. «بابک» خیلی خوب میدانست که توورزش هم میکنی حتما درفوتبال اسکی شده لاحی جاسوئیچی و شنا فعالیت دار بیشتر از رشته های – میپرسم پس چ شد، به اتفاق عکاس مجله به ۹ – ساک برزنت دور قهوه ای | کیست و یادگار چه مرد خوب ومهربانی انقلاب شکوهمند ملت ایران جاودان | بهجت آذین – آزاده بدرخانی عینک ذره بینی زنانه محتوی شلوار، چادر، و یک زنبیل | از مردمان خوب ماست، دیدنش چندان خواهد ماند؟ بله میتوانستیم اینرا نسرین ناظمی – ریتاشافرازیان – *مدارک تحصیلی مهدی و | قرمز رنگ شامل لباس چادر، بلوز مشکل نبود با یک تلفن این امر میسر نمیروی؟. جواب بگوئیم و حق هم همین است اما شهره شهشهانی – فرح دخت عبادی – | ناصر صفارمنش – مهوش رفیعی | کاموا. میگویند زود است، گاهی شعار دادن و حرف زدن، آسان بیانكا ماكابه ـ اصغر تاجی زادگان – | جغلی – محسن فرهنگی – مهرزاد یک ۱۰ – مقداری لباس خانه اشان رفتیم، خیلی دوستانه و درک عمق و عظمت فاجعه از اکرم مذهبی – شریفه سخن سنج – چرخیان – ناصر قوامی – شهناز | چک – گواهینامه رانندگی که شخصا از ما پذیرایی کرد، بفرمائید دست دادن یک جوان ۲۴ ساله، واقعا طاهره مرندی – سیده زهره نقاش فر – خورسندی – حسین گلي – محمد | متعلق به محمد علی سلطانی نژاد | منزل خودتان است خوش آمدید. بما گفته بودند وقتیکه پیش بابک | ناهيد فتح الله زاده تبریزی – اعظم | عبداللهی خبیصی – گواهینامه است در دفتر نمایندگی روزنامه دسته بچه ۱۱ – ۱۲ که دشوار و بلکه غیر ممکن است و تنها باید، پدر یا مادر بود و ۲۴ سال | زارعی – ولی معروفخانی – فیروز متوسطه – پروین محمد باقری . اطلاعات بندر عباس موجود است. و مادرش میروید زیاد از مرحوم تختی برای فرزند خود جان کند و جان کند قلعه – فریدون احمدی فر ـ فرهمند | فتوکپی دیپلم – شهین دخت صحبت نکنید چون آنها ناراحت ۱۱ – یک کاور لباس محتوی و جان کند تا با پوست و خون و تمام ولیانی – کامران اسعدنيا ـ على ليلاميان ـ گواهینامه ابتدائی – چهار | یکدست کت و شلوار – دو بلوز و میشوند، اما مگر میشد. آدم وقتی توی جلد کارنامه دوره دبیرستان – بتول | یک کلاه که در دفتر مجله موجود اب رفت خیس میشود و آنگاه که در قلب و روح عمق و عظمت فاجعه را جورسرا ـ علی شهرادی – * کارت شناسانی: درک کرد… همدانی – قبض رسیدماشین نویسی است. افتاد خواهد سوخت، پیش بابک قطعه عکس – صديقه نیکوبشمن. * دفترچه بیمه: ۶ بقیه مر بالک اق نورمحمدطاهری | بیطرفان نظری ـ غلامعلی قربانی هواپیما پیاده شد سربزیر بود اما فریادهای گوشخراش وماشینهایی که . s است و بنزین و مسئله روز ماميبات چندان جالب نمی اصلی بازمیگردیم، روی تشک ی بگیرد؟ حرفش را ته میپرسم تاکنون بفك در راه قهرمانی فعالیت بله این فکر هیچه نبوده، فعلا از صبح کوچه دنبال توپ می دلم میخواهد که قهرم
نا بانک هستم،پسر کار آقای تختی گران آمد، بطوریکه مراه اعضاء تیم ایران او گفت من چگونه ه مهرآباد با چه روتی من هیچوقت دست نگشته ام، شما بروید ا می بینم که اینروزها فوتبال سانی مراجعت خواهم تنها یادگار ارزنده جهان پهلوان وهمسرش چگونه میتوان از یاد او | برای مردم دوستداشتنی تر است. مصمم بود و روی شاری میکرد اما غافل ماند وصحبت از چیزهایی دیگر از بابک میپرسم آیا به تماشای تقاعد کردند که مردم از کرد. هرچند ابتدا خیلی سعی کردیم تا مسابقات هم میروی؟ جواب میدهد، انگیز میگو به این سفارش توجه نمائیم اما کم کم | اره خیلی تا بحال چندین بار برای میخواهند، تو بخاطر تماشای مسابقات کشتی و فوتبال | شایعات؟ همان شایعاتی که پس از تعجـب در قلب پیروجوان اختیار از دستمان خارج شد. به ورزشگاهها رفته ام، و از طریق | مرگ تختی بر سر زبانها بود و بیاید و زمانیکه از شهلا توکلی همسر مهربان مرحوم | تلویزیون شاهد مسابقات جام سد سربزیر بود اما | | هرشکل راضی شد تا * هنوز لباس سیاه تختی لباس سیاه برتن داشت و غمی جهانی ارژانتین بودم. ادامه سهای جهان پهلوان مختلف ادین شده که او بخاطر قهرمانی بابک راش وماشینهایی که کهنه برچهره، او حاضر نبود تا در باره دلم بحال تیم ملی خیلی سوخت، بچه های ماهول شده مرگ تختی و مسائل مختلف چیزی بودند و نمیتوانستند بازی حقیقی بگوید وسعی میکرد تا ما را بیشتر با «پسرش» هم صحبت کند. حالا خودشان را نشان بدهند، اما حتم دارم که انشاالله درسال ۱۹۸۲ تیم ایران داشته، میگفتند باشما اختلافاتی خیلی مختصر و مفید میگوید، هر طور میخواهند بگویند مانعی ندارد ما که اختلافی نداشتیم، میگویم خب ادامه بدهید، نه شما بهتر است که با «بابک» صحبت کنید چون قرار نیست من حرفی بزنم چون گفته شد که میخواهید با «بابک» مصاحبه کنید. چرا ورزشگاه امجدیه دانسته اند جوان فقط بیک چیز فکر میکند و یک ی تشک کشتی نبوده و افسانه ای گردیده. هدف را دنبال، بارور نمودن «بابک» | قهرمان جام جهانی بشود. * قهرمان محبوب بابک سفای ذاتی، مردانگی، انطوریکه بابا انتظار داشت و میپرسم به کدامیک ازتیمها نوازش به این درجه زندگیش بدهد واز فکر جهان پهلوان | دوست داری؟ میگوید پرسپولیس را و مرتب مطالعه میکنم، بیشتر چه تختی، مردی از خوبترین مردمان یکی است و تنها سلیقه ها متفاوت همانطوریکه بابا میخواست، او زرگی رسانده وگرنه هیچگاه نخواست تا رنگ دیگری به علاقمندی و کدام بازیکن را بیشتر . و پروین و حجازی. از بابک درباره | کتابهایی را؟ کتابهای صمد بهرنگی کشورمان آنچنان با اقبال عمومی افتخار همپای تختی اما هرگز اینطور در بوئی دیگر منحرف شود، حالا بابک پیشنهاد روزنامه اطلاعات اما برخی دیگر هم ضمن تائید خب، «بابک» خان میانه ات با مجله جوانان در باره تغییر نام این اقدام از ما می پرسند که چرا ور است خیلی علاقه دارم ورزشگاه امجدیه به ورزشگاه ورزشگاه امجدیه؟ در حقیقت هدف کتاب چطور اما چرا ما امجدیه را پیشنهاد زندگی اوست و روح پهلوان | وضع تحصیلی اش سئوال میکنم، | را از بابک میپرسم، راستی کی مواجه گردیده و شور و شوقی بر پا کرده ایم، اول آنکه قدیمی ترین ساخته که گوئی همگان برای سپاس ورزشگاه تهران و شاید هم ایران همچنان در وجودش زنده و پایدار. دستهایش را بهم میمالد و میگوید، میگوید، دوشنبه گذشته که از جاودانه مردی چون غلامرضا باشد، سپس بدین لحاظ که مرحوم روی ی تشک میروی؟ کلاس اول راهنمایی هستم و من رفته بودیم سرقبر بابا، مربی بابا تختی در انتظار فرصت بوده اند. اصولا نه زرنگ هستم و نه تنبل من غلامرضا تختی در این ورزشند شده. «بابک» وارث این اینطور بایادگار جهان پهلوان | برخلاف خیلی دیگر از بچه ها ست. او چهارماهه بود بازمیکنم، خب بابک خان با سرما و | تعطیلی مدارس مراناراحت کرده، بواره که پدرش را از دان نبوده اند. ایک «غلامرضا تختی» «بابک» میخندد و برای آنکه رش ایران یک یادگار بار ها کشتی گرفته و صاحب بازو در چند شهرستان بدنبال انتشار چهره او را درهم نکنم، سر صحبت را | یک شاگرد متوسط هستم، اما باهام صحبت کرد اون گفت از تابستان سال آینده شروع میکنیم. | مجله جوانان مردم نام ورزشگاههای بند پهلوانی ایران گردیده، از سوی راستی «بابک» خان تر از بابا شهرستان را با نام تختی مزین دیگر امجدیه مظهر ورزش پایتخت نمودند و یاد او را گرامی داشتند، است، این ورزشگاه پیر وقتی با نام چی میدونی و از اینکه تختی هستی چه احساسی داری؟ تلفنهائیکه به دفتر مجله میشود نامی غلامرضا تختی سمبل پاکی می پرسم، مشغولیات دیگرت | این سئوال چهره شاد بابک را کدر حکایت از آن دارد که برای تغییر نام سرفه و مبارز دلاور ملی مزین شود امجدیه به ورزشگاه تختی همه چیز آنگاه برای همگان معبدی مقدس و میکند و او را رنگ به رنگ. «بابکه هنوز در دنیای کودکانه | چیست، با سینما چطوری و آیا گرامی خواهد شد که علاوه روبراه است، حتی چندین تابلو ساز من افتخار میکنم که پسرا آقای تختی هستم و بسیار خوشحالم که با مراجعه حضوری و تلفنی آمادگی رویداد های ورزشی میتواند جزورزش، درس و تلویزیون است و بنزین و نفت هرچند که بابایی به این خوبی داشته ام، من از خود را برای ساختن تابلو های متعدد خواستگاه مبارزین ملی هم باشد، اعلام داشته اند و تعدادی از چون موقعیت آن در مرکز شهر ا تا پسر مرحوم | بی نفتی چطوری؟ میسازیم مثل | دعا میکنم همه مردم، بالاخره باید ساخت. هرچه زودتر مدارس باز شوند. بابک حرف میزند مسئله روز مامیباشد اما برای او | سرگرمیهای دیگری هم داری؟ من با سینما میانه خوشی ندارم سالم و بشاش با موهای توورزش هم میکنی؟ میگوید، بله، | میگویم حتما از آنوقتی که سینماها | دوستانش برایم خیلی چیزها از بابا ورزشکاران و شخصیت های و در دسترس همگان، علیهذا باز او چیزی بیاد ندارم اما مامان و چهره ای باز که رگه های اصلی بازمیگردیم، راستی «بابک» | مدتهاست که سینما نرفتـه ام چندان جالب نمی نماید، به مسیر ورزشی نیز اقدام مجله جوانان را منتظر پیشنهادات و اقدامات شما ستوده و این امر را بسیار نیکر هینیم. مثلا چه چیزهایی؟ حتما درفوتبال اسکی، ژیمناستیک | را بسته اند؟ نه نه، به این خاطر | تعریف کرده اند. و شنا فعالیت دارم، اما به کشتی | نبوده، اصولا سینما را دوست ندار م، بابک؛ گفته اند که او مرد بیشتر از رشته های دیگر علاقمندم در اینموقع مادرش میگوید البته نمونه ای بود و انسانی پر از صفات میپرسم پس چرا روی تشک فیلمهای «بروس لی»بابک برجسته، به آقانی گفت من وضع نمیروی؟. جواب میدهد آخه | فیلمهای بروس لی خیلی علاقه میگویند زود است، بنظر شما برای | دارد، سرگرمیهای دیگر بابک گل | مالی بدی داشتم یکروز به پدرت | نمیشد، من امیدوارم ک که اینکار حتماً که از دوری پدر گریه و سیداد با یک پستانک ستند وصدایش را کوتاه حالا دیگر بابک را سانکی خاموش کرد او چک است. که دردل ت را بخوبی میتوان اشا کرد. خیلی خوب میدانست که جه مرد خوب و مهربانی ب ماست، دیدنش چندان یک تلفن این امر میسر Mo فتیم، خیلی دوستانه ا پذیرایی کرد بفرمائید است خوش آمدید. بودند وقتیکه پیش بابک وید زیاد از مرحوم تختی بد چون آنها ناراحت میشد. آدم وقتی توی شود و آنگاه که در پیش بابک اق عکاس مجله به یک بچه ۱۱ – ۱۲ ساله زودنیست | کاری، تاتر و اینروز ها مصاحبه با مراجعه کردم و گفتم که وضعم | انجام شود. 31 9 خیلی خوشحالم، اصلا باورم | ماشین داری؟ میگویم بله اما چون بنزین نیست آنرا نیاورده ام مادرش را صدامیکند و با سماجت فراوان از | من میخواهد که با ماشین مادرش «بابک» در مورد مرگ بابا، روی تشک برود و کشتی | خبرنگار ها است که «بابک» روزی خراب است، بابات بازو بندش را باز کردم حرفی را تصدیق میکنی چند نفر از آنها را می پذیرد و با آنها کرده از بین بخشیدی برایم تعریف میگوید هر کس چیزی میگوید و من بایا برساندر سوار میشوم و بهمراه وقتی مادر بحرف اند که بابام زلزله زده | میپرسم افتاده ای | با یک خداحافظی گرم از آنها آید | قزوین یک ماشین پول جمع کرد. وقت مصاحبه ما تمام میشود، درراه قهرمانی فعالیت داشته باشی؟ میپرسم از اینکه مجله جوانان | برف می بارد و هوا هم سرد است اما | جدا میشوم و توی این فکر که نبوده، فعلا از صبح تاشب توی | سخن را رها نکند، می پرسم خانم آیا پیشنهاد کرده تا ورزشگاه امجدیه | «بابک» دلش راضی نمیشود تامرا | «بابک» عاطفه و مردانگی را از بله این فکر هیچگاه ازمن دور خوشحال میشوم و برای آنکه دنباله گرچه دنبال توپ میدوم هرچند به شما نمی خواهید در مورد آن شایعات به اسم پدرت نامگذاری شود چه توی سرما رها کند، می پرسد آقا مرحوم پدرش به ارث برده و آدمی سوای آدمهای امروزیست! احساسی داری؟ دلم میخواهد که قهرمان کشتی بشوم هم چیزی بما بگوئید، با حالتی * جوانان * صفحه ۵۳ * سال ۱۲۰۱
مردم… شده بود و دیگر نمیتوانستیم غوض کنیم، این موضوع باعث گله بعضی از همه نگران .. است که فقط شعار میدهند، ما به دوکار حتی نسبت به کلمه وطن شک کرده اند، آنها و خطرناک است، مامردم ایران همیشه چراغ روشن جاده آزادی را پیش پای • که امروز وطن مارا در استانه تجزیه و هزاران کلمه استقلال وطن با «آزادگی منهای مان مردم باید اینگ بیشتر به «تفکر» مشکل دیگر قرار داده است، آنها بوده اند که هر نوع دیکتاتوری تاکید میگذارم، چرا که بپردازند. رهبران و سیاستمداران ملی و بسکه فریادهای واوطنای دروغی زدند مردم دیکتاتوری از هر نوعش که باشد زیانبخش مذهبی باید با احساس مسئولیت بیشتر دوستان شده بود و حالا بسیاری از | پرارزش خود درباره کردن ماسک دومایه بوده اند که در مقام شهردار ووزیر ریشه آزاد اندیش و آزاد فکر بوده ایم قرار دهند، مردم و بخصوص جوانها باید با تغییر کرده است، عکسهای رنگی | همچنان بجنگ بی امان خویش ادامه فساد عظیم مملکتی مفتخریم و دراین راه صفحات جابجا شده است، مطالب میهن پرستان واقعی را خشکانیدند، کاری نکنیم که آزادگی مابخطر احساس مسئولیت بیشتری عمل هر ایرانی، هر قلمزنی باید واقعیت وجودی افتد مخصوصا قدر گشایش درهای «ایران» و «وطن» چون مردمک چشم میدهیم معتقدیم نباید فقط به که بصورت قبلی حذف شده چون دیگر سینمایی هست و نه موسیقی، ملت افتاده اند قناعت کنند، باید بخواهند که همه مجازات هفت هشت نفری که بزندان کسانی که مال وطن را به آتش کشیدند برملا آزادی که اینک اولین پرتو حساس است، کوچکترین ضربه جانبخش خود را برصفحات اشتباهی که برمردمک چشم فرودآید کند. ر سوگوار است، ملت در کار دیگری | غارتگران و دزدان و جباران دستگیر ۲- حفظ تمامیت استقلال وطن با مطبوعات انداخته است بدانیم، کوری و نابینانی و تاریکی ما که با ملت هستیم، با بسرعت مجازات شوند، این اعمال کثیف آزادگی کامل منهای هرنوع دیگر نباید گذاشت هیچ نوع نگهداریم ورذیلانه گانگسترهای حکومتی بوده است اندیشه ملت همراهیم، روزیکه دوباره «ساواکی» از هیچ قماشی براین زندگی عادی از سرگرفته شد، طبعا ما در کنار زندگی عادی شما هستیم و حالا که همه چیز در حالت اضطراری حالت دیکتاتوری. فرامیرسد، چراغها را روشن تر و نگذاریم تاریکی باز بر زندگی مامردم مسلط شود چرااز. من يكبار قبل از اعتصاب دوماهه مملکت مسلط شود چرا که بازهم مطبوعات مقاله ای نوشتم که چگونه آگاه ، زیر بار دیکتاتوری اینهمه خون، اینهمه شهید شوخی . سرزمین ما يخطر افتاده است، درآنروز نمیروند و باید خون ها بریزند نیست، هر قطره خون آنها که رفتند است ما در وشیعیان می باشد ونشان میدهد بسیار ایرانیان بامن گریستند و امروز باید تا آزادی اعاده شود. پرازمیلیونها آرزوی وطنپرستانه چگونه آنان علیه حکومت جبار و این مرثیه را باز هم بخوانم که دستی در کمین بود، حیف است که آرزوی آنها برباد مجله سرشار از مطالب متنوع | جنایتکار بنی امیه قیام کردند و است و باید مواظب هر حرکتی که درجهت اضطراری هستیم. است، باز هم متنوع تر خواهد شد از کسانی چون شمر، خولی، ابن سعد شما میخواهیم ما را با خواسته های | وابن زیاد ملعون را بسزای اعمالشان سزای اعما خود راهبری کنید اما نه با زبان | رساندند. خشونت، بلکه با دوستی، مجله ما سالور برای تهیه این مجموعه همیشه با زبان انسانی با شما گفتگو | همراه بازیکنان فراوان خود مدت سه مهمتر از آن اهل آبادانم و بنابر این با احترام: امیر قربانیان . . طبیعی است که در غم وارد بازماندگان برگ سبزی تحفه درویش فاجعه عميقا شریکم. طرح مجله جوانان شاهرخ – ف – از آذربایجان غربی سالم ترین و بهترین ابتکار برای زنده مینویسد کرده، ما برادریم و برادر خواهیم بود، ماه ونیم وقت صرف کرد، نزدیک | ما را در این راه یاری نمایند و از نگهداشتن یاد عزیزان از دست رفته و سردبیر محترم مجله جوانان، سلام اگر از واقعه ای که در خیابان رخ داده | بدوميليون تومان خرج دکور | سیگاریهای هم خواهش میکنم لااقل پول محکوم ساختن هرگونه خشم و خشونت نمیتوانم قلم را درلای انگشتانم گان عصبانی هستید عصبانیت خود را سر | ودستمزدهاشد وکلیه صحنه های آن | یک هفته سیگار خود را باین حساب ضد انسانی است و صادقانه امیدوارم که نگهدارم. میلرزم، گوتی قلمم قطره قطره در شرایط بسیار سختی در ما خالی نکنید، با ما حرف بزنید، واریز کنند تا ضمن اینکه یک هفته خود شما در کارتان موفق باشید آب میشود و از قلم میچکد و روی را از آسیبهای سیگار در امـان هستیم، برادرتان | قصرشیرین فیلمبرداری گردید. اسنگ نوشته میشود: آبادان… آتش….. آدمها… * منهم عزادارم قرار بود این سریال که حال و نگهمیدارند کار خیری هم کرده باشند، هستیم، و برادرتان خواهیم بود، مجله و بغض گلویم را میفشرد و موهایم سیخ میشود یادآوری لحظات تلخ و دردناک جوانان که تنها تکیه گاهش ملت است صور بامید همگامی و همدلی بیشتر هموطنان و این نامه هم تکان دهنده است: خدمت دوست عزیز آقای ر. اعتمادی وهوای کاملا مذهبی دارد درده روزه عزیز و آغاز هر چه زودتر ساختمان بنای سلام مرا بپذیر، چند ماه گذشت فاجعه سینما رکس آبادان برای تقویت اگر هیچکس نداند شما خوب میدانید | اول ماه محرم نمایش داده شود ولی | یاد بود قربانیان فاجعه سینما رکس آبادان. متاسفانه هنوز از مجازات مسبيين فاجعه روح مبارزه با خشونت و بیرحمی مجله ما هرگز بچاپلوسی و مداحی | انتظار ما بی نتیجه ماند و در پرس – سیمین حبیب الهی سینما رکس آبادان خبری نشده مدتی از ضدبشری و ایجاد روح دوستی و برادری و جوئی که در مورد علت عدم پخش * کمک عضو تیم ملی فوتبال آغاز سال تحصیلی میگذرد و دانش فقط با ایجاد بنای یادبود امکان پذیر است. هفته گذشته منصور رشیدی عضو لذا خود را درغـم و اندوه بزرگ آموزان پشت میزهای مدرسه مشغول این مجموعه داشتیم گفته شد مجموعه مذکور از طرف گروه | تیم ملی فوتبال ایران و دروازه بان تیم بزم و چه در رزم، نه شعار قلابی تحصیل هستند اما قربانیان دانش آموز بازماندگان فاجعه شریک میدانم. مبلغ رستاخیز بدفتر مجله آمد و مبلغ سه هزار فاجعه در میان آنان نیستند و آرزوی ارسالی ناچیز است ولی برگ سبزی است سیاسی نپرداخت ما با ملت هستیم چه در میدهیم بشر برای زود فاصله وخته داشت: نه اهل تظاهر هستیم، با شما مذهبی و مشاوران تلویزیون در ریال بنام خود و یکهزار ریال بنام ملیحه تحصیل را با خود بگور برده اند و جای تحفه درویش. با آرزوی موفقیت برای مباشما که وطنتان را دوست شرایط امروز مملکت مناسب مجیدی کارمند مجموعه ورزشی خالی آنها در کلاسهای درس، تاثر انگیز شما در این راه روحانی و مقدس دارید و میخواهید این وطن سربلند | تشخیص داده نشده و استنباط آقایان | آریامهر بحساب شماره ۹۹۹ بانک پارس و اندوه آفرین است، بگذریم که چه شد و * کمک در تومانی یک محصل اختراعات زیادی از باشد، با هر میهن دوست خدا پرستی | این بوده که پخش مجموعه مذکور شعبه – موسسه اطلاعات واریز کرد چه کسانی بودند آتش افروزان. منهم دوشیزه فاطمه ـ ش ـ ا ـ از تبریز با رشیدی در گفتگوی کوتاهی اظهار که نامش ایرانی است همراه هستیم، موجب تحریک احساسات مردم عضوی هستم از خانواده های داغدار ارسال یک اسکناس دو تومانی هر مشکلی دارید، هر مکتب سیاسی | میشود بهرحال بدنیست مجموعه آبادانی چون سه تن از اعضای خانواده ام مینویسد: . من خیلی زودتر میخواستم بیایم را از دست داده ام. برادر جوانی که منتظر من دانش آموز هستم و پدرم میوه که دارید مهم نست، مهم اینست که | مذکور از نظر مدیرعامل سازمان | دفتر مجله و همدری خودم را با اخذ پذیرش بود و خواهری که آرزوی فروش. وضع ما چندان خوب نیست اما، ایرانی باشید و ایرانی هستید، در راديو وتلويزيون بگذرد زیرا با | بازماندگان فاجعه سینما رکس آبادان درباره رفتن بمدرسه را داشت و… ما هم انسان هستیم و درغم و درد انسانها انصورت با شما هستیم و خواهیم بود. بینشی که در وی سراغ داریم بعید | اعلام کنم ولی خوب، گرفتاریها مانع شد ضمن این نامه پانصد ریال برای شریکیم. بیشتر از دو تومان نداشتم که یکبار دیگر از اینهمه محبت و نیست حال که اوضاع و احوال و امروز آمدم. میدانید که آبادان برای کمک به احداث بنای یادبود ارسال برای شما بفرستم و از این بابت متاسفم مهربانی متشکریم، خدا نگهدارتان مملکت شکل دیگری گرفته است تمام فوتبالیستهای کشور، اهمیت میدارم و امیدوارم آتش افروزان به اما خوشحالم که در یک کار عظیم ملی و ویژه ای دارد چون یک شهر فوتبال خیز در یک خدمت بزرگ روحانی بسهم خودم سزای جنایت بیرحمانه خود برسند باشد. مجله جوانان – اجازه پخش آنرا بدهد است. منهم بهر حال فوتبالیست هستم و شرکت کرده ام. اسامی کمک کنندگان نیال شهرام یوسفی قهرمان وزنه برداری تجزیه ایران نه میگیرد باشیم، من روی برای حفظ دستاوردهای انقلاب برای ادامه تکمیلی انقلاب ملی، برای حفظ سرزمین نصراله دهنوی قهرمان وزنه برداری ۱۰۰۰ ریال ۱۳۵۷/۷/۲۱ 3 ایران و دروازه بان تیم رستاخیز فرهاد شجاعی ـ شاهپور ۲/۵۰۰ ریال منوچهر کاویانی – شیراز ۳۰۰ ریال | ۳/۰۰۰ ریال سعید رجبی فروتن ـ اراک ۵۰۰ ریال عبدالله برزگر – شیراز ۵۰۰ ریال اطمینان – شیراز ۵۰۰ ریال ناهید فیروزکار – تهران – ۵/۰۰۰ ریال ۲۰۰ ریال غلامحسین قلی نژاد – دزفول ۲۰۰ ریال تاج محمد خزاعی – زاهدان ۲۰۰ ریال شورانگیز طباطبایی هنر پیشه سینما امير…؟ ـ تهران ریال محمد باقر شیخی خزانه دار ۲۰۰۰ ریال ۱۰۰۰ ریال هوشنگ زواره ای رئیس روابط عمومی ۲۰۰۰ ریال زاهد زاهدزادگان حسابدار ۱۰۰۰ ریال عباس تقوی منشی ۱۰۰۰ ریال علی پاکیزه جم قهرمان وزنه برداری فاطمه ـ ش ـ ا ـ تبریز ۱۰/۰۰۰ ریال ۲۰ ریال بهرام حجاریان – بوشهر ۵/۰۰۰ ریال تقی روحانی قهرمان وزنه برداری ۱۰۰۰ فرزاد و فضیله فراهانی – اراک حمیده فرهانیان ـ خرمشهر ۱۰۰ ریال نیلوفر معینی – آبادان ۱/۰۰۰ ریال م – حمیدی – همدان ۲۰۰ ریال ۱/۰۰۰ ریال فرخنده شجاعی – آبادان ۲/۵۰۰ ریال مهدی عطار اشرفی قهرمان وزنه برداری نرگس نادی – زیبا شهر ۱۰۰ ریال نیمتاج سلامت ـ تهران ۵/۰۰۰ ریال على عطاران ـ مشهد عباس عباسی – تهران ۱/۰۰۰ ريال على عطاران ۵۰۰ ریال فاطمه گشتاسی – آبادان فریده خداوردیان – تهران ۵۰۰ ریال * کمک کنندگان هفته پیش: آندریاس احمدآبادی ـ اهواز ۵۰۰ ریال ۱۰۰۰ ریال ۳۰۰ ریال | ريال والی قهرمان وزنه محمد نصیری قهرمان وزنه برداری علی والی قهرمان وزنه برداری ۱۰۰۰ ۱۰۰۰ ریال اسفندیار محمدیان – شیراز داود خالدزاده ـ تهران ۱۰۰۰ ریال دارد ملکی قهرمان وزنه برداری ۱۰۰۰ فيض اله ناصری قهرمان وزنه برداری هوشنگ کارگر نژاد قهرمان وزنه برداری فریده حاج کریمیان – اهواز ۱/۵۰۰ ریال سكينه الف ـ تهران ۵۰۰ ریال فرح دهقانی – آبادان ۵۰۰ ریال بانوان ناشناس ـ لاهیجان ۲/۸۷۵ ریال خلیفه محمدی – شیراز ۱/۰۰۰ ریال غلامحسین شیخ بهائی – تهران اردشیر سبزی پور – آبادان ۲/۰۰۰ ریال خلیل اتحاد ـ شیراز ۱/۰۰۰ ریال محمد رضائی – شیراز ۵۰۰ ریال خانم عدالت فر – شیراز ضیاء پوراز….؟ ۱/۰۰۰ ریال عبدالله فیضی – تهران ۴/۰۰۰ ریال خانم ش ـ ب ـ شیراز ۱/۰۰۰ ریال سید عبدالحسین واعظ زاده ـ لار غلامرضا راد ـ شوشتر ۱/۰۰۰ ریال آذر عباس نژاد – شیراز رفیع کیمائی ۵۰۰ ریال رسول ایزدپناهی – شیراز منصور رشیدی عضو تیم ملی فوتبال اکبر معزی – تهران ۱/۰۰۰ ریال زندی – شیراز ۱۰۰۰ ریال جمع ۵۰۰۰۰ ریال شاهرخ ـ ف ـ اذربایجان غربی ۲۰۰ ریال سیمین حبیب اللهی – اهواز ۲۰۰ ریال ملیحه مجیدی – تهران ۱/۰۰۰ ریال ۱۵۰ ریال ۲/۳۰۰ ریال | ۳۰۰ ریال پریسا واعظ زاده ـ لار ۵۰۰ ریال ۳۰۰ ریال نیلوفر واعظ زاده ـ لار ۵۰۰ ریال | ۱/۰۰۰ ریال ۵۰۰ ریال * جوانان * صفحه ۵۴ * سال ۱۲۰۱ ر – اعتمادی ۲/۱۱/۰ ۱۵/۰۰۰ ریال | ۴۰۰ ریال | ر – مامان، شما خونگی شدین – خودم باشم! * عشق به روزیکه شاد دبیرستانی را تماد برو اروپا پیش تحصیل بده ولی گفت: . مامان من خاکم. میخوام توت درس بخونم و همی خواهرانم کمک همینجا توی خاک – بهرحال روی ایستاد و در کنکور دانشکده کشاورزی
ینک بیشتر به «تفکر» وسیاستمداران ملی و حساس مسئولیت بیشتر آزادی را پیش بای ملت بخصوص جوانها باید با یشتری عمل کنند ، چون مردمک چشم کوچکترین ضربه ردمک چشم فرودآید نائی و تاریکی غها را روشن تر نگذاریم تاریکی مسلط شود، ینهمه شهید شوخی خون آنها که رفتند زوی وطنپرستانه که آرزوی آنها بر باد مردم ر – اعتمادی با احترام: امیر تحفه درویش از آذربایجان غربی حله جوانان، کاغذ را درلای انگشتانم گونی قلمم قطره قطره میچکدو روی دان… آتش….. ادمها… میفشرد و موهایم سیخ لحظات تلخ و دردناک آبادان برای تقویت خونت و بیرحمی روح دوستی و برادری یادبود امکان پذیر است. قم و اندوه بزرگ شریک میدانم. مبلغ ولی برگ سبزی است ارزوی موفقیت برای رحانی و مقدس۔ تومانی یک محصل ـ ش ـ ا ـ از تبریز با کناس در ترمـانی وز هستم و پدرم میوه چندان خوب نیست اما، م و درغم و درد انسانها در تومان نداشتم که و از این بابت متاسفم ر یک کار عظیم ملی و گ روحانی بسهم خودم توضیح ظاهرا دانش آموزان هم در هر گوشه ای مدرسه هندی برسد رازهول انگیز ها با یک در این وسیله سوار میشوند تا زودتر به خانه اش لنگ است!! چاره ای ندارد مدرسه برسند و پولی هم بجيب سرویس جز اینکه هر حرکت و نمود ظاهری زندگی او را با منطق مسلط زمان تشریح و تعبیر کند و این چنین است که گرفتار بودنش در بند… به فرار از دست صاحب خانه تبدیل میشود و لامحاله بی خبری صاحب خانه از او به سبک مبتذل وسترن اسپاگتی های معموله به تعیین جایزه برای کسی که او را بیابد و…. و اینچنین است که یک جامعه اداره خونگی شدین خودم باشم! مامان، شما هم واسه من پلیس او آنقدر از این موفقیت خوشحال دوستانش وقتی شام خوردند گفتند: شاهرخ شبهایی که در خانه بود | شونده بوسیله بدنام ترین آدمها نمی گاهی شعر میگفت و یکی از | تواند موفقیت یک آدم با صداقت را – شاهرخ چند کتاب بیا بخونیم! و نمیذارین بحال بود که تلفنی خبرش را به برادرانش کت شاهرخ درحالیکه روبه من و داد و آنها هم چندین دست . اشعارش را همیشه میخواند (این | که هیچ، حتی خوش نامی او را شلوار و پیراهن خارجی بعنوان خواهرانش میکرد گفت: شعر جداگانه چاپ شده است) ببیند…. سخن کوتاه که طومار این ۔ اپنا ماموران «ساواک * آخرین تلفن کادو برایش فرستادند اما شاهرخ * عشق به وطن و هموطنان یکروز که تمام افراد فامیل در روزیکه شاهرخ تحصیلات بجای خوشحالی، بشدت ناراحت شد هستن! و بعد همگی زدند زیر خنده خانه خواهر شاهرخ دعوت داشتیم و همیشه شهید داده ایران دعای خیر و ر درد به بلندی طومار زندگی ماست. در پایان برای ملت مبارر آنجا * شعرهم میگفت پسرم از صبح روز شنبه چون آخرین امتحان دانشجوئی او | فضای ظاهرا غیر سانسوری امروز جمع بودیم شاهرخ نیامد | پیروزی دارم و اگر این نامه در دبیرستانی را تمام کرد بار گفتم بیا و همه آنها را فروخت و پولش را بین برو اروپا پیش برادرانت ادامه آدمهای فقیر تقسیم کرد. تحصیل بده ولی او با پرخاش بمن ۔ مامان من مال این آب و آبادان دی ـ اهواز ۱۵/۰۰۰ ریال تهران بھائی – تهران هرهفته تاعصر چهارشنبه در در پیش بود ولی قول داد که بمحض | بچاپ برسد باید صادقانه عرض کنم از آنجا که شاهرخ مرتباً پانسیون دانشکده (کوی پایان امتحان خودش را برساند. * اینها ساواکی هستند! که تا اساس زور و استبداد پا خاکم. میخوام توی دانشگاه وطنم از تبعیض در میان افراد اجتماع دانشجویان) بود و غروب چهارشنبه ساعت حدود یازده بعدازظهر بود که برجاست هر وعده ای را که ادعای درس بخونم و همینجا به برادران و ابراز ناراحتی میکرد من سعی شاهرخ تلفن زد و با شادی آزادی و آزادگی است هیچ اعتبار و جمعه شب پیش مابود. کودکانه ای فریاد زد: ۲/۲۰۰ ریال | خواهرانم کمک کنم و بالاخره میکردم که بمنزل دوستانش نرود و میامد و همیشه باومیگفتم که اگر مهمانی شاهرخ اخلاقی داشت که اگر جائی ـ من قبول شدم، الان میام! چنانکه تا بامروز دیدیم و انشاء داری بخانه خودمان بیاور یکروز میرفت و یک لحظه دیر میکرد ولی این آخرین تلفن و آخرین الله دیگر نبینیم شاهرخ چندتن از دوستان بیدرنگ تلفنی بمن یا خواهرانش باری بود که من صدای او را با احترام: منوچهر احمدی بقیه در صفحه ۵۹ دانشجویش را بخانه دعوت کرد. اطلاع میداد که دلواپس نباشیم. ۴۰۰ ریال ۱۵۰ ریال بخانه تا اطمینانی نیست!! واعظ زاده ـ لار ۱/۰۰۰ ریال .. لار ۵۰۰ ریال ۵۰۰ ریال ۔ ۔ لار همینجا توی خاک خودم بمیرم بهرحال روی حرف خودش ایستاد و در کنکور شرکت کرد و در دانشکده کشاورزی کرج قبول شد. * جوانان * صفحه ۵۵ * سال ۱۲۰۱ شیراز ۳۰۰ ریال | ۵۰۰ ریال واز ۲۰۰ ریال تی هنر پیشه سینما ۱۰/۰۰۰ ریال ۱/۰۰۰ ریال ۲/۵۰۰ ریال | ادان آبادان یک سرویس ابتکاری برای بچه های مدرسه بشر برای زود رسیدن و کوتاه کردن گرفته تا هواپیما های مافوق صوت بجای استفاده از مینی بوس دوچرخه عجیب بچه ها را به مدرسه و خسته نشدن ابتکارات و فاصله عرضه کرده اما ابتکار این مرد هندی که را جلب کرده است و برساند توجه همه اختراعات زیادی از استفاده از چارپایان چنین وسیله ای ساخته تا هر روز صبح ۵۰۰ ریال ۳۰۰ ریال li
انستیتو ترمیم مو 98 pi.s کمند پدیده ای نو وشگفت انگیزباروش جدید خانمها و آقایان اگر علاقمند بموهای زیبا و پرپشت هستید اگر از ریزش مو و کم پشتی و طاسی سررنج میبرید انستیتو کمند این امکان را برایتان فراهم کرده که در کمترین مـدت مـمكنه شمـا را دارای موهای زیبا نماید شما بـعداز مـراجعه بـه کـمند احساس خواهید کرد که دوباره موهای طبیعی خود را بدست آورده اید شاهرضا صبـای شمـالي مـقابل دبیرستان جاویدان ساختمان ۱۷ طبقه سوم شماره ۱۲ تلفن ٦٤١٩۱۲ موج خون … پیکی خاک آلود به شام وارد شد، این پیک از مدینه میرسید، با یک نامه و یک راست بسوی قصر الخضراء رفت تا به حضور معاویه رسید و نامه ای را که به همراه داشت به معاویه داد، این قلب کوه «حرا» تا سرزمینهای ناشناس یکسره نامه از حسین (ع) بود، این نخستین نامه ای بود که میتازیم بریده باد دستی که بخواهد آوای آسمانی معاویه از حضرت حسین دریافت میکرد، او وقتی (ص) را خاموش کند، بریده باد دستی که نامه را گشود با شگفتی تمام دید که نام ح حسین بر بخواهد چراغ اسلام را خاموش سازد نام او مقدم نوشته شده، همه در نامه های خود برای مین به خانه اش معاویه می نوشتند بسم الله رحمن رحیم، بسوی بازگشت با یک دو روز بعد امير المومنين معاویه بن ابی سفیان از…….. جاسوسان معاویه که در مدینه بودند این جریان را ولی این نامه چیز دیگری بود، در این نامه قلم برای معاویه گزارش کردند، امامعاویه که یک در دست یک مرد بود یک دلاور بود و آغاز نامه کرک بود و یک شیطان، یک لعنت شده بازیگر، چنین بود: او را از دهانه یعنی از زیرکان عرب میدانستند، «از جانب حسین بن علی بن ابی طالب بسوی رگان عرب در آن روزگار سه تن بودند، «معاویه معاوية بن ابی سفیان….. Wit …0 عنبر و اموال دیگر از راه مدینه به ابی سفیان» و «عمرو بن عاص» و «مغيرة بن اما بعد، از سرزمین «یمن» شترانی با بار عطر و که وقتی به علی ایراد از اینجا بود ه که سیاستمدار نیست، حیله گر نیست او جانب دمشق روانه بود، این کالاها را فرماندار «یمن» به ناحق به خزانه تو میفرستادند تا تو از آن به جان خودم سوگند، اگر با خدعه و نیرنگ برای خود وخانواده خود استفاده کنی. اما چون بنی امیه را بر بیت المال مسلمین حقی نیست و من به این کالاها و اموال احتیاج داشتم این کالاها را ضبط کردم… والسلام. باشد من از تمام عرب و عجم نیرنگباز ترو حیله گرترم اما علی را باحیله و نیرنگ چه کار؟ علی را صداقت چه کار؟ من فرزند صداقتم، فرزند حقیقت مطلقم هر چه بود، معاویه این گزارش را نادیده این نامه از حسین بن (ع) بود، معاویه شده بود، با همه. لرزید، تا چند دقیقه گیج و گرفت، زیرا میدانست، اگر امام حسین را در تنگنا قدرتش احساس ضعف میکرد، مثل روباهی که سایه شیردیده باشد آنوقت پس از سکوتی قرار دهد آنچه را که او رشته است یکباره پنبه می کند میدانست که این حسین (ع) نیست، این خود علی ابن ابی طالب است هراسناک زیرلب گفت: برابر او قرار گرفته، شجاع، دلاور، با گذشت و پر ابهت. – یعنی چه؟ – ن علی (ع) مالیات یمن را معاویه میدانست که این حسین تنها به احترام تصرف کرده؟ او میگوید بنی امیه را بر بیت المال امامش و برادرش حسن بن علی (ع) بود که سالها حقی نیست؟ آیا این پسر بی باک علی بن ابی سکوت کرده و غم را در دلش انبوه کرده بود ولی طالب چه درسردارد؟ . هدفی بپا خواسته امروز که خودش اختیار دارد مانند طوفانی خواهد است؟ آیا یک جنگ دیگر ، پیکار دیگر؟! شمنانش. با خون لکه های سیاه خاندان بنی امیه را معاویه می لرزید، تا چند روز به خودش نبود، از دامان اسلام خواهد شست، باخون پاک خودش، او سایه عقاب بلند پرواز مدینه را بالای سرش خون پاک خودش، با خون یارانش، باخون میدید، میترسید، این شوخی نبود، خیال معاویه ناراحت بود، میترسید زنجیرهای آشوب بجنبد، این معاویه خوب میدانست که کسی نمیتواند در شوخی نبود، اگر حسین (ع) از جا بجنبد معلوم یف پیامبر حسین را از ذکر مناقب نیست عاقبت کار حکومت دمشق چه خواهد بود؟ فضایل علی (ع) باز دارد، اما در عین حال او از عاقبت کار هراسان بود و بهمین دلیل بود که محرمانه به همه کشورهای اسلامی یکبار تاکید این نامه را برای حضرت حسین نوشت. کرد اگر کسی یا کسانی از علی ابن ابیطالب و د…. ای برادر زاده من، اینک من در این فکرم مناقب و فضایل علی (ع) یاد بیاورد بیدرنگ باید که درمغز تو جنب و جوش پدید آمده است، من مجازات بشود و مجازات معاویه برای یاران حق و دوست میدارم که این جنب و جوشها درزمان حقیقت و دوستداران علی (ع) چیزی جز قتل او خلافت من بروز کند، زیرا من خوب تو را می مدفن شناسم و قدر و منزلت تو را میدانم، ای برادرزاده احترام تو را رعایت می کنم و از کردار تو باشد درمی گذرم ولی فراموش نکنی، آن شیرمرد میخروشد: که بعداز من براین کرسی خلافت می نشیند حسین را میگویم، از پسر نامدار شهسوار حرف میزنم او همچنان در تصمیم خود به هیچ ترتیب از اعمال تو اغماض و چشم پوشی نمیکند و هرگز به تو مهلت نخواهد داد…. استوار بود، در فکر قیام بود و یک روز ناگهان والسلام»… جوانان * صفحه ۵۶ * سال ۱۲۰۱ ن پوش زیریر وزیرین من استالایت شرکت تولیدی استارلایت پیشگام درصنایع جوراب اينك تن پوش زیرین آستین داروبـدون آستین استارلایت را جهت مـردان – پسران و کودکان در رنگهای متفاوت برای اولین بارتولیدوعرضه میکند Starlight QUALITY جورابهای پشمی استارلایت نیزدرانواع مختلف بازار عرضه شد جهان MEDIA
ندشد MEDIA ستیزن s طرحهای سیتی زن همیشه بازمان پیش میرود . موعه ی ار مدوزبهانی و ظرافت و دقت CITIZEN سیتی زن های خاص برای شهروندان خاص سیتی زن 12:38 26 QUARTZ CRYSTRON LC تی می گوید انتی باطم را ترجیح میدید ساعتهای کوارتز مافوق طریف سیتی زن بازیانی نیه و وقت فوق العاده را در نظر بگیرید . کننده وقتی شما میگوئید به ساعتی با آخرین مد نظر دارید * کوارتز غواص پاسخ شما ساعتهای مچی کوارتز سیتی زن است * کوارتز براسله * کوارتز مولتی الارم که چون جواهری زسـامیدرخشـدرتـی از * کوارتز، مافوق ظریف کریستال دارد . OCITIZEN STINE
راز میشنیدم چون از آن لحد هرگز او را ندیدم و صد آغاز در بدری در اینجا بغض ماد میترکد و به تلخی ات لحظاتی به سکوت می صحبت ادامه می یابد ـ بله، بعد از آنکه دکترمصدق انگلیسی در معادن نفت جنوب استفاده به چای یا آزادی خواهان این مملکت، با من از شما هموطنان عزیز جلوی دربار دعوت کردم، همه آمدید، همه به ندای من پرستان این مملکت، با اشخاصی که علاقه کنیم، ما حاضر شدیم که کلیه دعاوی شرکت به استقلال این مملکت داشته اند همراهی . پاسخ دادید، همه با یک رشد ملی صدائی سابق نفت جنوب را از بابت تاسیسات آن کند آمد و یک دولت دیکتاتوری در این نکردید، در حالیکه آنها میخواستند شما را شرکت که ملی شده است بپردازیم ما حاضر مملکت برقرار کرد که نفس تمام مردم را در آشوب طلب معرفی کنند و در هم بکوبند سینه گرفت. شما مردم عزیز، شما مردم ستمدیده که زد من خبر موفقي مصدق بر سر کار است هرگز…. یک اساس صحیحی این معامله را تمام کنیم، ما حاضر شدیم ان سالیان دراز حقوق ملی وانسانی شما را دولت انگلیس از این کار بالاتر هم کرد مقدار نفتی را که در سه سال اخیر به کشور خواهرانش دادم و – انگلیس رسیده برای چند سالی که توافق وقبل از اینکه کودتا کند خواست تا دولت پایمال کردند. در اینجا دکتر مصدق به وقتی کلمه دکتر مصدق از دهان دکتر شدند و هورا کشیدند کنیم به او بفروشیم، ما حاضر شدیم ک که اگر شوروی در مملکت خود سرگرم امور خود مصدق خارج شد ناگهان غریو احساسات شد که ناهار نخوریم – انگلستان دست از غارتگری بردارد با آن است به ایران قرارداد تحت الحمایگی بهارستان، این مردم کوچه و بازار از کاسب مردم همه جا را فرا گرفت، پنج دقیقه، شاید ووقتی آمد سه بار وبازاری، از دانش آموز ودانشجو، از تحمیل کند ولی این قرار داد بواسطه دولت با نهایت صمیمیت روابط داشته بیشتر موج فریادها در هم ریخت، خروش | بکشیم. اما تا ساعت باشیم، آخر مگر ما چه میگوئیم؟ مگر ما چه احساسات وطن پرستانه شما برادران عزیز روحانی وکارگر، پیر وجوان متاثر شدند مردم به اوج رسید، آنوقت دکتر مصدق | کشیدیم و از شاهر یکبار دیگر دستش را بلند کرد و به اشاره او همه نگران بودیم و ش گریه افتاد واز تاثر او سراسر مردمی که در وخون در رگهایشان جوشید ودکتر مصدق وبواسطه اینکه دولت شوروی پا در من صحنه سیاست این مملکت گذاشت همچنان با حالت بغض الود اظهار داشت: میخواهیم؟ ما حق مشروع خود را میخواهیم تا از استعمار گران غاصب بگیریم و به آنها میخواستند شما را بشکنند، آنها وبواسطه اینکه دولت آمریکا ابلاغیه ای مصرف دردها و بدبختی های ملت نجیب و میخواستند شما را پایمال کنند، میخواستند. منتشر کرد که بعد از تشکیل جامعه ملل شما را به عنوان آشوب طلب بگیرند ودچار چگونه یک دولتی که ادعای دموکراسی مردم آرام شدند و در این لحظه یک نفر | اضطراب بسر بردیم. دوان دوان از گلفروشی که در ضلع شمال راهی دانشکده شد شرقی بهارستان که هنوز هم وجود دارد آنجا گفتند که کردیم. از امتحان دانشکده بیرون آمد و دسته گلی را که فقط چند شاخه ستمديده ایران برسانیم و.. در این وقت طوفانی بر پاخاست، میکند میخواهد یک مملکت را استعمار مشقت. وزحمت کنند، ولی شما هموطنان گل میخک بود به دست نخست وزیر داد. است. کند؟ از بین رفت. من در تمام دوره چهاردهم عزیز رشد ملی خود را نشان دادید در حالیکه دکتر مصدق گلها را گرفت، بوسید و بر سر همه جا رفتیم دربار هرگز نخواست مبارزه ملی ما را قبول نهاد و دوباره آن را نثار مردم کرد و به به بیمارستانها وكف زدنها بقیه سخنان دکتر مصدق شنیده بهارستان لرزید، در اوج احساسات مردم مجلس با این سیاست مبارزه کردم. ، خروش مردم به آسمان میرفت وفريادها مردم فریاد کشیدند: «صحیح است». سخنانش ادامه داد: بازداشتگاهها مراجع در هم می آمیخت که دکتر مصدق، پیر پر من با میلسپو مستشار آمریکایی، با از آنجا آمدیم ومبارزه کردیم، یکپارچه من به شما میگویم این دولت محال | پزشکی قانونی رفتیم خروش که بر شانه های مردم قرار گرفته بود کابینه صدرالاشراف، با سیدضیاء الدین ومتحد در کنار هم کوشیدیم تا من وچند نفر است کاری بر خلاف مصالح ملت ایران که یک انسان ناپدید دستش را بلند کرد و با صدایی لرزان ولی طباطبائی مبارزه کردم مردم فریاد کشیدند: نمایندگان جبهه ملی که همه آنها را می با شما پیمان بسته ام، من با رای مرده ـ میتواند رفته با «صحیح است». شناسید و به آنها رای داده اید به مجلس فرد فرد شما نخست وزیر شدم، من با کمال رفتیم اما اثری از ش بکند، استوار ادامه داد: ای مردم دولت انگلی در دوره چهاردهم افکار هموطنان من به رفتیم و از خدمت شما دریغ ننموديم ومبارزه شدت و سختی برای احقاق حق شما مبارزه داشتم دیوانه میشدم ما بقدری شدت پیدا کرد که اقلیت زمامدار این اندازه تیز نشده بود که با من همراهی حاضر نشد که این خواهم کرد، مرا یاری کنید تا خدا مرا یاری من چه شده؟ چه بلاتے پیشنهاد عادلانه ومنصفانه ملت ایران را کند، شما هموطنان، شما احزاب سیاسی، شما کند و بتوانم پشت استعمار را در این او که یک لحظه مـ بپذیرد وهنوز میخواهد ما را تاراج کند میهن پرستان، شما مردان در اینکار غفلت · آی مردم! در کجای دنیا دیدید که سرزمین به خاک بکوبیم. بیخبر نمیگذاشت + مردم یکبار دیگر به خروش آمدند: کردید که مرا یاری بدهید تا جلوی بسته اقلیتی زمامدار شود؟ اما این اقلیت نبود دکتر مصدق به نطق خود پایان داد، از یک شب بخانه نیامد مرده باد انگلستان، مرده باد… شدن مجلس را بگیریم. این شما هموطنان عزیز من بودید، این اراده روی چارپایه پائین آمد، هلهله و همهمه هم نداده؟ روز به هفت خائنین فترت را بوجود آوردند وعده ای دکتر مصدق با تاثر اظهار داشت: بوده شما که هموطنان عزيز من ودوست مردم سراسر بهارستان را یکبار دیگر به تبدیل شد اما از شاه ـ نه، مرده باد نگوئید من میخواهم مجلس را از کار انداختند و کاری که نباید ایران هستید این دولت را روی کار آوردید لرزه در آورد، گروهی میخندیدند، گروهی که نشد گوئی یک – انگلستان باقی باشد و ببیند که چگونه ملتی که تا احقاق حق ملت ایران را بکند و از این مملکت بیاورند آوردند. گریستند، دسته ای خشمگین بودند، اما بخار شد و به آسمانه شانه از زیر بار ستم خالی میکنند وچهره پس این ملت استعمار نشود، حالا اینطور در دوره پانزدهم وقتی انتخابات تهران چه بود قلبها لبریز از احساسی بزرگ و * در زندان اوین شما قهرمانش را به دنیا نشان میدهد وسرمشق میخواست شروع شود ما برای آزادی وانمود میکنند که این احساسات شما در میهنی بود، بذر امید، بذر انقلاب در روح بعد از یکماه، یا ملتهای استعمار زده جهان در مبارزه ضد انتخابات به دربار رفتیم، ولی جواب منفی نتیجه تحریکات این دولت است، آیا این مردم پاشیده شده بود، دکتر مصدق اولین شنیدیم ودربار به ما گفت: انتخابات آزاد – دولت با کسی صحبتی یا حرفی زده است؟. چهره انقلابی بود که مجلس شورایملی را به میان مردم آورد، به میان مردم رفت، این ما که در ساواک است. جمله او در تاریخ خواهد ماند: «هر جا ملت شد و گفت: که اقلیت استعماری خود میگردد دولت انگلیس یک وقت در این مردم یکپارچه فریاد کشیدند: مملکت سیاست خوبی داشت، آنوقت اول بعدها گفتند، به دولت شوروی گفته ـ هرگز… ابدا. مشروطیت بود ودولت انگلیس وقتی دید بودند که اگر در تهران آزادی انتخابات دکتر مصدق بر فراز سر مردم به آنها خیره است آنجا مجلس است». رجال خانن و پست این مملکت به دولت باشد عده ای میروند و با قرارداد شرکت دکتر مصدق درباره به باغ مجلس تزاری میگروند از آزادی خواهان این مختلط نفت ایران وشوروی مخالفت . این احساسات شما بود شورایملی برگشت، از پله های سر سرای . مملکت طرفداری کرد ومشروطیت ایران با میکنند، پس باید انتخابات آزاد نباشد که نه مجلس را به زمامداری رساند. شنیده ام – مجلس بالا رفت روی مبلی نشست و در خون شهدای ایران گرفته شد، اما پس از آن هواخواهان حزب توده به مجلس بروند ونه روز قبل سفیر کبیر انگلیس به دیدن آقای اینوقت بود که به او اطلاع دادند: همین دولت انگلیس ناگهان دست در دست آنهائیکه میخواهند با قرار داد نفت ایران تقی زاده رئیس مجلس سنا رفت و گفت چه به دستور رئیس مجلس جلسه علنی روسیه تزاری گذاشت وحاضر شد تا با وشوروی مخالفت کنند حضور پیدا نمایند. شده است در مجلس شورایملی اقلیتی تشکیل میشود و شما میتوانید گزارش کار دولت روسیه تزاری قرار داد «ایران به دو در دوره شانزدهم، من به تمام معنا تشکیل شده که با دولت دکتر مصدق خود را به مجلس بدهید. دکتر مصدق چند منطقه نفوذ تقسیم میشود امضا کرد. مایوس بودم، ولی وقتی انتخابات شروح مخالفت میکند ولی در مجلس سنا چنین لحظه سکوت کرد، لبخندی عمیق روی جنگ بین الملل اول در گرفت ورژیم شد دیدم نمیتوانم آرام باشم و اینها بی پروا اقلیتی تشکیل نشده است؟. لبانش نشست، چهره پر چینش که جای پای حقوق ملت ایران را پایمال کنند. کمونیسم در دنیا ظاهر شد ودولت انگلیس من به شما میگویم تا دولت دکتر سالها مبارزه ضد استعماری و ضد جوانان * صفحه ۵۸ * سال ۱۲۰۱ S استبدادی در آن به و- باز شد و گفت: – به رئیس مج گزارش خود را به عالـ او مستقیما با مردم – مجلس احتیاجی نیست آنوقت از جا برخ حالیکه وزرا به دن کتابخانه مجلس بیر بوسیله اتومبیل جیپ به خانه خودش که در – وزیری اش نیز بود رفت
….Sp رازهول انگیز میشنیدم چون از آن لحظه ببعد دیگر سرهنگی است بما خبر داد که شاهرخ خبر، عکس شاهرخ هم در صفحه هرگز او را ندیدم و صدای قشنگش در زندان اوین بسر میبرد و باتهام اول روزنامه ها چاپ شده بود. چاپ توطئه علیه مملکت زندانی است. این خبر آبروی خانوادگی مارا بر باد از این خبر گرچه اول متاثر شدم داد زیرا هر دوست و آشنا و فامیلی ولی بعد خوشحال شدم که پسرم اقلا که بما میرسید میپرسید چطور شده زنده هست. بکمک سرهنگ، که شاهرخ دزد از آب در آمده! * گزارش را ساواک داده صحبت ادامه می یابد: البته شاهرخ را ندیدم ولی مقداری از آنروز ما بتمام بیمارستانها، زد من خبر موفقیت او را به خواهرانش دادم و همه خوشحال هر روز من بله، بعد از آنکه شاهرخ تلفن لباس و میوه برای او برده بودم که دم مراجع انتظامی و قضایی و امنیتی در تحویل دادم و برگشتم و این کار سر زدیم شاید پسر مجروح خودمان بود، تا اینکه را ببینیم ولی هیچکس بما جوابی شده ملق از دهان دکتر شدند و هورا کشیدند. همانجا قرار یکروز مردی از زندان بیرون آمد و نداد. حتی به گورستانها مراجعه ت غریو احساسات شد که ناهار نخوریم تا شاهرخ بیاید در حالیکه در اطراف من چند زن کردیم اما آنجا هم گفتند که چنین پنج دقیقه، شاید لم ریخت، خروش بکشیم. اما تا ساعت ده شب انتظار و گفت: ووقتی آمد سه بار برایش هورا ملاقات کننده هم بودند رو بمن کرد مرده ای نداشتیم. بفكر ما رسيد که به روزنامه هائیکه این خبر را چاپ قت دکتر مصدق کشیدیم و از شاهرخ خبری نشد، خانم برای ملاقات پسرتان کردند رجوع کنیم و بپرسیم شاهرخ کرد و به اشاره او و همه نگران بودیم و شب را با دلهره و آمده اید؟ در کدام بیمارستان بستری است ین لحظه یک نفر اضطراب بسر بردیم. صبح روز بعد من تا آمدم که بگویم: بله؛ آن خانمها ولی در روزنامه ها هم خبرنگاران که در ضلع شمال راهی دانشکده شدیم و تحقیق از طرف من گفتند: نه! و بعد که آن وز هم وجود دارد که فقط چند شاخه نخست وزیر داد، ت، بوسید و بر سر ر مردم کرد و به * آغاز در بدری اینجا بغض مادر دل شکسته به تلخی اشک میریزد. میترکد و ید. دکتر مصدق چند لبخندی عمیق روی چینش که جای پای استعماری و ضد لحظاتی به سکوت میگذرد و سپس بملاقات شاهرخ در اوین رفتیم. سرویس حوادث جواب دادند که این | ممکن است این اتومبیل زیبائی کمپانی تولید کننده این کننده ای نداشته باشد ولی اتومبیل دهسال وقت صرف کرد تا کردیم. آنجا گفتند که شاهرخ، پس مرد رفت من پرسیدم چرا گفتید: نه؟ خبر، گزارش ما نبوده و دستوری بطور قطع شگفت انگیزترین توانست همه امکانات ووسائل از امتحان دانشکده را ترک گفته آنها در جوابم گفتند: برای اینکه اگر بوده و ساواک در اختیار مطبوعات اتومبیل است. زیرا فقط با باتری ضروری را در آن تعبیه کند و هم کار میکند. اکنون میتواند سالانه پنج هزار دنیای صنایع اتومبیل برای اتومبیل که با نیروی (باتری) راه گذاشته است. میگفتی بله، ترا میبردند در حضور همه جا رفتیم * کار پرویز ثابتی بوده پسرت شکنجه میدادند تا پسرت تعجب ما از این بود که چطور به بیمارستانها سرزدیم، به بخاطر نجات تو از چنگ آنها اقرار و اعتراف کند حالا اعم از اینکه شاهرخ از چهارماه پیش تاکنون آزاد | حرکت اتومبیلهاابتکارهای متعددی میرود تولید نماید. بازداشتگاهها مراجعه کردیم، به بکار برده است. یکنوع اتومبیل با شده که ما خبر نداشتیم و چطور یم این دولت محال | پزشکی قانونی رفتیم، خلاصه بهرجا واقعا کاری کرده و یا نکرده و که یک انسان ناپدید شده – زنده یا شکنجه گران میخواهند عمدا حرفی را امکان دارد دانشجویی که آخرین | برق و نوع دیگر با مواد سوختی وجود دارد، مشکل شارژ باتری آن مصالح ملت ایران مختلف راه میرود ولی همه آن نوع است، زیرا اگر رفت و آمد اتومبیل مشکلی که دراین اتومبیل ها بسته ام، من با رای امتحان مهندسی خود را داده و موفق پسر من و دزدی؟! مرده ـ میتواند رفته یا برده شده باشد . توی دهن پسرت بگذارند! شدم، من با کمال | رفتیم اما اثری از شاهرخ من نبود ساق حق شما مبارزه | داشتم دیوانه میشدم. خدایا شاهرخ ید تا خدا مرا یاری من چه شده؟ چه بلایی بسرش ا ستعمار را در این او که یک لحظه ما را از خودش ۵۰ دستگیر و زندانی شده بانجا میرفتیم و لباس و میوه برای بیخبر نمیگذاشت چطور شده که پنجشنبه سی ام دیماه همان سال هیچ شاهرخ میبردیم و بانها تحویل پوشیده شده آمده؟ هم شده است دست به دزدی بزند آنهم | اتومبیل ها کوچک بودند ولی این درشهر منحصر به روز باشد دزدی مسلحانه؟ و چرا در این مدت | اتومبیل از همه آنها وسیعتر میتوان باتریهای آنرا در ساعات شب شاهرخ از روز هجده شهریور سال مسئولان زندان اوین بما که هر روز | وجادارتر میباشد ظرفیت آن پنجنفر شارژ کرد ولی اگر مسافرتی بهرحال ما فقط میدانستیم که صندلیهای آن با پوست طولانی در پیش باشد باید موتوری همه امکانات بدنبال اتومبیل کشانید که شارژ است ر ر خود پایان داد. از یک شب بخانه نیامده و هیچ خبری اطلاعی از چگونگی و علی میدادیم یک کلمه نگفتند که پسرت حرارتی و خنک کننده درآن وجود باتریها مستقیما و بلافاصله انجام د هلهله و همهمه هم نداده؟ روز به هفته و هفته به ماه دستگیری و اتهام حقیقی او آزاد شده است؟ بعدها براثر دارد و اولین اتومبیل بزرگی است را یکبار دیگر به تبدیل شد اما از شاهرخ خبری نشد نداشتیم تا اینکه در این روز، یعنی مراجعات مکرر باینجا و آنجا و آن هم در حدود پانزده لیره استرلینگ ادامه خواهد یافت، تا انرژی مورد شود. این تلاشهای انسان برای که با باطری حرکت میکند و قیمت تامین سوخت وساط نقلیه همچنان مکاتبه با مقامات عالی کشور و که نشد گونی یک قطره آب بود و ۱۳۵۰/۱۰/۳۰ روزنامه های عصر تهران خبری منتشر کردند حاکی از تحقیقات خانوادگی فهمیدم که کار، | میباشد. بخار شد و به آسمانها رفت! م با یک گروه دزد (!) به کار پرویز ثابتی معروف به مقام اینکه نیاز بشر از راه خورشید بدست آید. میخندیدند، گروهی خشمگین بودند، اما ز احساسی بزرگ و * در زندان اوین ر انقلاب در روح بعد از یکماه، یکی از بستگان بانکی در کوی کن دستبرد زده و ساواک کار میکند و مجروح و دستگیر شده است! با این نسبت دکتر مصدق اولین جلس شورایملی را به یان مردم رفت، این هد ماند: «هر جا ملت استبدادی در آن به وضوح دیده میشد از هم باز شد و گفت: به رئیس مجلس بگوئید مصدق باره به باغ مجلس پله های سر سری گزارش خود را به عالیترین مجلس ملی داد، مبلی نشست و در او مستقیما با مردم حرف زد، دیگر به این طلاع دادند: مجلس جلسه علنی میتوانید گزارش کار مجلس احتیاجی نیست. انوقت از جا برخاست و عصازنان در حالیکه وزرا به دنبالش بودند از در | کتابخانه مجلس بیرون رفت، در آنجا بوسیله اتومبیل جیپ یکنفر از مردم تهران وزیری اش نیز بود رفت. به خانه خودش که در عین حال دفتر نخست 9 پابپای اختراعات واكتشافات سالی پنجهزاراتومبیل که با باتری کار می کند ببازارعرضه میشود. este ser 9 امنیتی بوده است چون او با ما کجاست آن بیمارستان یا گورستان بیرحم آن چطور جوانان تحصیلکرده پرویز ثابتی بقول خودش با یک و پرشور و میهن پرست مارا زیر تیر دونشان زده یعنی هم پسرمرا زیر شکنجه هراس انگیز خود میکشتند فامیلی دوری دارد و چون از دور شکنجه کشته وجسدش را سربه و بعد یا آنها را در روزنامه ها فراری مراقب شاهرخ بوده او را دستگیر نیست کرده و هم به خانواده ماتهمت قلمداد میکردند که درحال فرار کشته شده اند و یا مثل پسرمن دزد دزدی زده و مارا درجامعه بی ابرو معرفی میکردند و خلاصه هم خون زندانی کرده وزیر شکنجه کشته بعد برای اینکه جنایت خود را پنهان کرده است. کند درجریان حمله مسلحانه عده ای * یک چشمه از عملیات ساواک جوانان بیگناه را میریختند و هم به بانک نام پسرمرا هم بعنوان حمله بهرحال آنموقع همه مراجع خانواده های آنها را بدنام و بی آبرو کننده برده و بدین ترتیب اینطور انتظامی و قضائی مملکت عملاً میکردند….» وانمود کرده که پسرنازنین من زيرنفوذ و اقتدار ساواک بوده ولی این بود اظهارات خانم قماطائی درحال دزدی مجروح و دستگیر حالا که تاحدودی آزادی بیان و (هدایتی) مادر شاهرخ هدایتی که است. اما ظاهرا گویا یادش رفته که لااقل طرح شکایت تامین شده پرونده شکایتش علیه پرویز ثابتی اگر هم اینطور بوده پس مامیخواهیم پرده از روی راز قتل هم اکنون درشعبه ۱۸ دادسرای این مجروح باید در یک بیمارستانی پسر مجاهد من برداشته شود و مردم تهران زیرنظر آقای اسدپور بطور باشد و اگر هم مرده باید ایران بدانند که ساواک و ماموران محرمانه تحت رسیدگی و تعقیب جسدش درگورستانی مدفون بشود بستری * جوانان * صفحه ۵۹ * سال ۱۲۰۱
ملت ایران با ریختن كمكهای خود بحساب ۹۹۹ ، در ایجاد بنای یاد بود و او بانیان – قربانیان فاجعه عظیم سینمارک یکی از بازماندگان قربانیان فاجعه سینما رکس مینویسد: من سه تن از خانواده ام را در ف پذیرش بود،خواهری که آرزوی دوباره رفتن به مدرسه را داشت و … و هدیه ناچیزم ی این بنای شکوهمند سنگ یکی از قربانیان محکم کنند. رکس آبادان آغاز میشود و مایکبار از این هفته تلاش مقدس و بسپارند. خوانند شدیدی بروحیه ملت داد و مردم نباید انسانی ما برای ایجاد بنای یادبود دیگر از هموطنان عزیز خود محکمترین بناهای انقلاب اخیر حادثه سینما رکس که بدست هرگز و هرگز قربانیان این فاجعه را بنای یادبود اطلا قربانیان فاجعه آتش سوزی سینما میخواهیم با یاری دادن بما در ایجاد ، ایران را بر زمین و جایگاه شهادت جلادان و ناپاکان انجام شدتکان که شهید شده اند بفراموشـی ارزنده ای تاکتو قلیچ خانی فوتبالیست مشهور اعلام کرد که به ایران بازمیگردد گزارشهای رسیده از آمریکا چنین نشان اما به این تعهد چندان توجهی ننموده و سفارت ایران در آمریکا، حرفهای قلیچ خانی میدهد که بزودی پرویز قلیچ خانی کاپیتن همچنان افکار خود را دنبال نمود ولی از را تکذیب نمود و او را آدمی مغرض و سابق تیم ملی ایران به تهران خواهد آمد، انجائیکه در ایران نمیتوانست فعالیت کوتاه فکر معرفی نمود، جای قلیچ خانی در این بازیکن که سال گذشته به آمریکا رفت چشمگیری داشته باشد راهی آمریکا شد. بین دانشجویان مخالف هر روز بازتر شد، و با تیمی بنام زلزله در شهر «سن خوزه» خبرنگاران ما در آمریکا مینویسند، در این مصاحبه مقام برجسته سفارت ایران قرار داد امضاء کرد، بدنبال فعل و انفعالات قلیچ خانی ابتدا در شهر سن خوزه موقعیت اعلام نموده بود که پرویز قلیچ خانی سیاسی در ایران تصمیم به بازگشت گرفته. متزلزلی داشت و چندین ماه در وحشت و هیچگاه عضو تیم ملی ایران نبوده چه رسد «قلیچ خانی» که در تهران سوابق اضطراب بسر میبرد، زیرا گروهی از به اینکه کاپیتن تیم ملی فوتبال باشد. سیاسی و ضد امنیتی داشت، چند هفته ای دانشجویان مخالف رژیم او را وابسته به خبرنگاران ما از آمریکا گزارش میدهند در زندانهای امنیتی بسر برد و سپس با دستگاه حاکمه دانسته و در پی آزارش که قلیچ خانی صریحا اظهار نموده که آماده حضور در تلویزیون و انجام مصاحبه ای بودند، اما کم کم قلیچ خانی موقع خود را عزیمت به ایران است، او گفته که هرگز . فعالیتهای خود را تشریح کرد، او انگاه مورد مستحکم کرد و با چند مصاحبه جنجالی در علاقه نداشت تا به کشور باز گردد اما حالا بخشش مقامات قرار گرفته و تعهد نموده مطبوعات و تلویزیون، اعتماد ایرانیان را همه چیز را برای زندگی در ایران به دلخواه بود تا فعالیتهای سیاسی را کنار بگذارد، آمریکا جلب نمود و آنگاه که مقامی از می بیند. چراازپخش سریال تلویزیونی «قیام مختار جلوگیری شده است! « سانسورچیان تلویزیونی ظاهراً مدعی شده اند که قیام مختار جنبه تحریک احساسات! را دارد! می کند و حماسه ای شنیدیم از پخش مجموعه گفت داستان این مجموعه مربوط تلویزیونی «قیام مختار» ساخته بزندگی مختار ابوعبید ثقفی میشود سبکتکین سالور بعلت آنکه گفته که برای گرفتن انتقام خون شهدای شده جنبه تحریک احساسات دارد کربلا قیام جلوگیری بعمل آمده است این می آفریند که در تاریخ کم نظیر مجموعه قرار بود در ایام ماه محرم است. الحرام بمعرض نمایش درآید و در این فیلم نمایانگر جنبش گفتگویی که قبل از پایان گرفتن این وحرکت ایرانیان ساکن کوفه با سبکتکین سالور داشتیم بقیه در صفحه ۵۴ * جوانان * صفحه ۶ * سال ۱۲۰۱ میدهد تلویزیونی قیام مختار را نشان این عکس صحنه ای از فیلم {3 انعد مجد اعمال گزارش حمله ارتشبد انعکاس عظیم روزنامه این داقه تفکر در نکرده این اشرف میگیرد انسان بیش تاثر میشود که اشرف مخلوقاتها – حیا و خالی و تهی مکارم اخلاقی بود چند ملیون در هم – ترتيبات – بشری دست زده نوشته و رپرتاژ جوانان (اطلاعات) مخلوقات) که برای افاده قائل بوده اند مزرعه عده ای از (ده ترکمن) بانواع زور و ستم متوسل بیرون راندن ساکی وحشت در میان ان توی ده ول کر شاید اهالی با دید خود را ول کرده و دهند ولی اهالی غیر درنده (نصیری – بلکه با آنان بمبارزه
هشدار رهبران ملی و مذهبی روشن حجازی میزنند، که درک این مسائل با مقابل تیمهای دشمن دفاع میکرد و هموطنان فهیم و آگاه است تا گول هزاران قلب مشتاق او را در میان چنین تهمتهایی را نخورند و تا میگرفت حالا مجبور شده تا جانش زمانیکه مراجع صلاحیتدار ملی و را بردارد و به شهری دیگر پناهنده مذهبی چیزی را تائید نکرده، بدون شود، همینطور زن و بچه اش که بررسی و بدون مقدمه راسا به آنها هم بسویی دیگر آواره شده اند، مجازات مردم مبادرت ننمایند. حجازی میگفت، وقتی در کوچه و * صدای لرزان حجازی خیابان ظاهر میشدم (البته در چند صدای حجازی دروازه بـان هفته گذشته) بعضی ها را میدیدم صاحب نام تیم ملی فوتبال ایران از که با انگشت مرا نشان میکنند و راهی دور آنچنان ارزان بود که زمزمه هایی دارند، برخی هم با حالتی م و همینطور تهدیدهای ر وحشت و اضطراب او از پشت تعجب انگیز جلو می آیند و می سفارشی، مرا و خانواده ام را در گوشی تلفن بخوبی احساس میشد پرسند آقا راست است شما سازمانی کابوسی وحشتناک فرو برده، او که زمانی از سنگر تیم ملی در هستید؟ و تلفن هائیکه بوی خون نمیدانم چگونه ثابت کنم و چطور تلاش فلاحتی نژاد در باشگاه صنعت نفت عبداله فلاحتی نژاد وزنه بردار قدیمی ایران که بخاطر بدبیاریها و آسیب دیدگی ها مداوم ناچار شد وزنه برداری را رها کند و به تربیت شاگردان جوان خود بپردازد بتازگی فعالیت خود را به باشگاه صنعت نفت محدود ساخته و با جدیت به تعلیم جوانها پرداخته است. پیش از این فلاحتی نژاد مدتی بعنوان مربی وزنه برداری در باشگاه تاج نیز فعالیت داشت اما اختلافاتی که میان او و مسئولان باشگاه بروز کرد موجب شد که فلاحتی نژاد به کار در باشگاه صنعت نفت اکتفا کند جالب اینکه فلاحتی نژاد که رکورد آسیب دیدگی و ضرب خوردگی دارد در اولین قدم شاگردان خود را نصیحت میکند که مراقبت های لازم را بنمایند تا مانند استاد خود بعلت آسیب دیدگی از قهرمانی دور نمانند پروین ۵۷/۹/۲۸ مبارک حضرت در امر طلاق زیر است کرده نام قهرمانی کمد شناسد وبرای – درلیست سیاه دار عرض ارادت خاطره را ست میدارد که شایع مردان بیگمان برنامه تهمت سخت ک د ربازیهای بز که آقای علی برین (کا بیان نمی وابسته به دستگاه امی بوده و ساحت مقدس عناب با عبارت کرد و نظریات دان امید که در امور و مردوم رمان مورد راست – میز کارمندان شده از ب اتنانی که از کار و روی اندانیان سینمای نامه این هست سیدگی مانند رفتارهای خلاء درد ناک آن . تفرقه جدائی حله این دست نوشته نیز که امضای حضرت آیت اله طالقانی را زیر خود دارد از علی پروین کاپیتان تیم ملی فوتبال سلب اتهام کرده است. میگفت که از ای هیچ باکی ندارد و – و علاقمند به ا بگویم که من خود جزئی از همین مردم هستم به این چهره مجبوب روزهای میباشد، از دشمن که در انقلاب آنها سهم پیشین چنان آمده که او در خود را کاملا اجرا کرده ام، وقتی در ترسی بخود راه نمید های جنوب شهر حالتی منفور بخود که من در تظاهرات اوج اعتصابها تیم ملی را به اردو گرفته و البته که او نیز همچون دارم و یکی از دعوت کردند و میخواستند تیم ملی حجازی این تهمت را کذب محض میباشم حسن روش علی پروین به اتفاق همسرش به خانه حضرت آیت الله طالقانی . سرشناس نیز یکی تیم ملی را همراهی کنیم. را به بانکوک ببرند، من و پنج نفر و نوعی دشمنی میداند، شنیدیم که دیگر پیشقدم شدیم و ساکهایمان را برداشته اردو را ترک نمودیم و حاضر نشدیم تا در چنین وضعیتی رفته اند و از ایشان استمداد نموده و فوتبال است که نا من یکی از بستگان دکتر کریم پس از آنکه آیت الله طالقانی های موهوم بعنوان تحقیقاتی در این زمینه بعمل آمده، او چند ماه پ میباشم که این وصله ها هیچگاه خاطر نشان ساختند، با تحقیقاتی که هستم و پیرو افکار و عقایدایشان سنجابی رهبر بزرگ جبهه ملی آوردند طی اطلاعیه ای اینطور یک ساله به «دو استخدام تيم «الآهـ بعمل آمد از این جوان (علی پروین) خانواده اش در تهرا حجازی خیلی حرفها زد، گفت بر نمی آید تا عضو چنین سازمانی ناراحت هستند، ماه بوده و دست به کارهای ضد انسانی برای آنکه این وص بمن نمی چسبد. که دست بدامن دکتر سنجابی هم شده و ایشان نیز بجهت نزدیکی و بزند، این اعلامیه که توسط دوستان پسرش دور سازدد تابلوسازان مشهور آمادگی خود را برای روزنامه جبهه ملی صادر کرده اند گردید هر چند تا اندازه ای آتش خشم آیت الله طالقانی است آشنایی کامل برایم اطلاعیه ای در پروین در محله های مختلف پخش مختلفی زده، او عد || معهذا هنوز بعضی ها متوجه حقیقت را نسبت به او فرو کش نمود اما مجله جوانان تقاضا نشـده اند، من حاضرم تا اگر هنوز پروین از حضور در کوچه و اطلاعیه ای نیز از بازار وحشت دارد و قادر نیست تا کوچکترین ارتباط و یا وابستگی ب ساواک داشته باشم در پیشگاه ملت در نمایشگاهش را باز کنـد تهیه تابلو ورزشگاه تختی اعلام کردند همچنانکه در خانه اش نیز چندلز انتظار داریم تا در * هفته گذشته از طرف روزنامه نامگذاری شود ضمنا از تابلوسازان رضا گلزاری – محمدرضوی – اکبر | ایران قطعه قطعه شوم این حرفهای اطلاعات ومجله جوانان پیشنهاد شد کشور دعوت شد دراین زمینه عابد، عبدالرزاق قانع فهيم، کمک میخواست. که ورزشگاه امجدیه که محل آمادگی خود را جهت تهیه یک تابلو علیرضافرزین آمادگی خود را برای برگزاری مسابقات پهلوانی تختی مناسب اعلام کنند. خوشبختانه این تهیه تابلو ورزشگاه اعلام کردند وحشت او و خانواده اش را فرا گرفته، . پروین از سوی دیگر به قم پروین چه میگوید. هم رفته و در حضور عده ای از اما علی پروین کاپیتن تیم ملی روحانیون داد خواهی نموده است. بوده وضمنا یکی از قدیمترین پیشنهاد مورد استقبال تابلوسازان که دفتر مجله بزودی از آنها دعوت ورزشگاههای کشور است بنام وی مشهور کشور قرار گرفت و آقایان خواهد نمود تا حضورا مذاکره شود. || هم حال و روزی نظیر حجازی و اما گفتگویی که با پروین شاید هم بدتر دارد، گفته میشود که در دفتر مجله داشتیم او با شهامت * جوانان * صفحه ۶۰ * سال ۱۲۰۱ * حسن روش بازیکن انتشارو ته عينا آنرا نقل و از متن اطلاعیه خ حسن روشن بسم الله الرحمات بنام نامی ترده مبارز و زجر کشیده
ذهبی مجله جوانان دفاع ازش رف نام قهرمانی کمد ورافتاده ترین روستایی میهن ما اورامی – شناسد وبرای پیروزیش بهد عا می نشیند نیزنا جوانمردانه د رلیست سیاه ماموران امنیتی آمده است. شایع مردان بی گمان برناصرحجازی د .وازه بان د روازه ایـران بت برسان د ربازیهای بزرگ فوتبال با آن چهره، صمیمی ، ایـن تہمت سخت گران آمد و واورا رنجه داشته است . بدان مبـد که اند کی ازاین رنجش بکاهیم به نوشتن این رد نظر مبارک خبرپرداختیم . باشد آنها که دست به چنی از کارمندان رفتارهای خلاف اخلاق می زنند اندکی به اثـ درد ناک آن بیند بشند وازادامـه تفرقه وجد آئی است خود داری نمایند . روون رومی چنین اتهامی ن . خبرنامه جبهه ملی در شماره ۶۲ مورخ ۵۷/۱۰/۲۰ خود این شرح را درباره ناصر حجازی دروازه بان تیم ملی فوتبال منتشر کرده و اتهام انتساب وی به ساواک را رد کرده است. گمشده … پیدا شده بهمت مردم انسان دوست و نیکوکار مقادیرهنگفتی اشیاءو مدارک گمشده در دفتر مجله جوانان موجود است لطفا این ستون را بخوانید و اگر اسامی آشنایان شما در میان آنهاست خبرشان کنید پس از چند هفته اعتصاب بار بدفتر مجله تحویل داد. دیگر انساندوست ونیکوکار مردم * تحویل گرفتند هیچ باکی ندارد و چون مردی متدین راستین و همه جانبه شما که با خون مدارک واشیاء پیدا شده را به میگفت که از این شایعات پوچ هموطنان اینک که انقلاب هفته گذشته فرزام قریشی – آبیاری شده و و علاقمند به آیت الله خمینی سرویس اشیاء گمشده پیدا شده علی داد لطف آدر ـ مرتضی عزیزی آماده بارور شدن میباشد، از دشمنان نهضت ملی است، انقلابی که در راه تحقق | دفتر مجله تحویل دادند که با درج صومعه کبودین ـ علی اکبر رمضان مجبوب روزهای مده که او ترسی بخود راه نمیدهد، پروین گفت بخشیدنش سینه های جوانان ما اماج | | | | اسامی آنها صاحبان اصلی بدفتر زاده علی آبادی – ذبیح اله اکبری – ر حالتی منفور بخود که من در تظاهرات خیابانی حضور گلوله های سربازان مسلح شده، مراجعه واشیاء خود را تحویل قدرت اله سالمي وطاهره سالمی سیف الدین مدارک واشیاء خود را پرده های بگیرند. تا میرود همت را کذب محض ساک دارم و یکی از مبارزان مسلمان انقلابی که که او نیز همچون تاریک ربع قرن خفقان را کنار زده میباشم. و افقهای روشن آزاد را در دسترس * حسن روشن از سرویس اشیاء پیدا شده تحویل ی میداند، شنیدیم که * آقای محمد مهدی صفاری گرفتند. ، اتفاق همسرش به ساک قهوه ای – روشـن فوتبالیست قرار دهد، جنبش همه جانبه شما یک ساک قهوه ای رنگ محتوی * اشیاء تازه دیگر: – على محمد مراد طلب ـ صاح آیت الله طالقانی . سرشناس نیز یکی دیگر از طایفه استعمار گران را بر آن داشته که دو عدد شناسنامه ـ نوار و پیراهن که ۱- شناسنامه وگواهی پایان یشان استمداد نموده و فوتبال است که نامش در اطلاعیه . جهت پنهان نمودن آثار ظلم و تعدی متعلق به علی محمد مراد طلب بود خدمت ـ على اشراف محمدی آیت الله طالقانی، های موهوم بعنوان مامور ساواک خویش بهرچیز متوسل شده، حتی این زمینه بعمل آمده، او چند ماه پیش با قرار دادی اگر بقیمت ننگین نمودن افراد سالم اطلاعیه ای اینطور بقیه در صفحه ۵۲ استخدام تیم الاهلی» در آمد اما مرز و بوم باشد، این روزها بازار توضیح منوچهر احمدی هنرپیشه سینما به و ختند، با تحقیقاتی که ن جوان (علی پروین) خانواده اش در تهران بسیار نگران و انتشار لیستهای گوناگون گرم است عضو چنین سازمانی ناراحت هستند، مادر حسن روشن و در اینراه عده ای برای تسویه در جامعه ای که بازار سکه عمیقترین و بنیانی ترین مفاهیم را مشقات و سختی هایی را که آدمی کارهای ضد انسانی برای آنکه این وصله ناجور را از حسابهای شخصی از محبوبیت افراد قلب کرده باشد و شکل ظاهرا مثل من برای کنار نیامدن با سینمای قلب است و دروغ و دغل و میه که توسط دوستان پسرش دور سازد دست به فعالیتهای استفاده کرده و حتی آنان را در فریبکاری در جامه صداقت و اصلاح داشته باشد، چه در عینی مبتذل و غیر مردمی بخود هموار بله های مختلف پخش مختلفی زده، او علاوه بر آنکه از استخدام در خیمان ساواک معرفی درستکاری و رستگاری تنها ضامن ترین شکل بصورت یک خبر ساده میکند منعکس سازد. و وقتی تا اندازه ای آتش خشم آیت الله طالقانی استمداد نموده و از نموده اند، برتواست ای هموطن ابرو وجاهت و حیثیت اجتماعی زندگی و گذشته و ثمره یک عمر نتواند بنویسد زمانیکه فلان او فرو کش نمود اما مجله جوانان تقاضای کمک کرده، مجاهد که دردادگاه خلق با وجدان است. و دروغ در گسترده ترین تلاش آدم را به بازی بگیرد هنرپیشه محبوب بخاطر سازش و از حضور در کوچه و اطلاعیه ای نیز از سوی خانواده بیدار به قضاوت بنشینی صاحب خانه منوچهر احمدی خوش رقصی برای دستگاه و معنایش بعنوان کلی ترین شیوه دارد و قادر نیست تا بازیکن انتشارو تکثیر شده که ما عده دیگری از ورزشکاران و زندگی، و تا حد یک اصل غیر قابل برای یافتن او جایزه تعیین کرده وابستگان دور و نزدیک شخص گاهش را باز کند عينا آنرا نقل و از هموطنان عزیز هنرمندان نیز بما مراجعه کرده و اجتناب اساس و بنیاد آن جامعه را است و یا…… شخیص فلان….. از هر نوع امکان خانه اش نیز چندان انتظار داریم تا در قضاوت خود نظیر همین دادخواهی را کرده اند که میسازد خواه ناخواه باید در هر یک چه میتوان گفت؛ خواه ناخواه و زمینه فعالیت برخوردار است. و ذکر جزئیات دیگر مناسب نیست از شتون این جامعه عکس برگردان وقتی یک مجله نتواند از زندگی منوچهر احمدی نامی بخاطر گذشته متن اطلاعیه خانواده و دوستان چون با انتشار اعلامیه های رهبران ناقابل آدمی مثل من بأن قسمتش خاصش و ناتوانیش در کنار آمدن با قابل اعتنا نیست مگر اینکه بوسیله موجه دید….. وقتی که بازار، بازار بپردازد که سالها مبارزات عقیدتی ابتذال و نامردمی دستگاه و سینمای و مصور این کلیت را منطقی و ملی و مذهبی هیچ اعلامیه و لیستی مسلط حتی از پرداخت اجاره دروغ است، قیمت هر متاع با و تحمل هزاران رنج ودرد و بیشترین دروغ مشخص میشود چه محرومیتش را منعکس کند، وقتی بقیه در صفحه ۵۵ نیست و موجی از عجله ننمایند. خانواده اش را فرا ن از سوی دیگر به قم حسن روشن در طور عده ای از د خواهی نموده است. گفتگویی که با پروین له داشتیم او با شهامت بسم الله الرحمان الرحيم بنام نامی توده های مجاهد، رهبران ملی و مذهبی تائید و ممهور آنان باشد. مبارز و زجر کشیده این دروغ بطور غیر مستقیم : یک مجله نتواند آن قسمت از * جوانان * صفحه ۶۱ * سال ۱۲۰۱
۱۳/۵۸۴/۶۲۳ ۹/۵۹۶/۳۴۷ ۳/۷۰۸/۸۶۲ WOP ۸/۲۴۳/۹۹۶ موفقیت دورازانتظارواستثنائی پس اندازو وام مسکن کورش بزرگ مثالی درخشان درخدمات اقتصادی و انسانی پس انــدازو وام مسكـن كـورش بـزرگ اولین و پیشرفـتـه تـرین پس انــدازو وام مسکن در ایران است کـه خـدمات اقتصادی وانسانی خود را درجهت پرداخت وام مسکن درکمترین مدت انتظار وابداع پس اندازهای نووسودآورباموفقیت کم نظیر ادامه میدهد. ۵/۸۲۷/۱۱۷ ۵/۶۴۶/۸۶۰ ۳۰ نمودار فعالیت کورش درسال۱۳۵۶ ۴/۳۳۸/۲۴۳ ۴/۱۰۵/۱۸۷ ۱/۸۲۷/۹۸۵ ۲/۴۹۷/۱۵۳ ۱/۳۱۵/۳۵۱ tror ۸۶۹/۷۳۳ پس اندازغیروامخواه (روزشمار) سپرده مدت دار اشخاص پس انداز وامخواه ۱/۲۹۲/۵۷۳ ۵۵۸/۳۹۲ ۱۳۵۳ ۳۵۱/۸۰۵ ۴۵۸/۸۴۷ ۶۰/۶۷۶ WO ۱۸۲/۴۳۹ واحـد ۵۰ میلیون ریال ۲/۶۵۵ WD. نمونه ای از فعالیتونوآوریهای کورش در نیمه اول سال ۱۳۵۷ وام اختصاصی وام استثنائی کریم خان ت جدید وام اس ی مشتریان استاد وام اختصاصی برای اولین بار چطور اختصاصی شرکت پس انداز و وام مسکن کسور برای مشتریان خاص کورش بزرگ از ۱۶ تیرماه۱۳۵۶ حساب پس انداز وامخواه افتتاح کرده بود حسابتان وام مسکن پرداخت کرد برای مشترد کمترین مدت انتظار برای وام مسکن شرکت پس اندازووام من بزرگ برای ما مشتریان خودی ونك فرصتی بوجودآورد که بلافاصله از پس انداز و وام مسکن کورش بزرگ باپنداری نوواندیشه ای سازنده درخدمات اقتصادی و انسانی شمیران نارمك فرح کندی وام مسکن گورش برزک شاه کلیدی که درخام دلخواه را بروی شما هرمیکند برای مشتریان جدید کوروزی در بین من انجام دهند ایک کورش بزرگ فرصت دیگری به مشتریان جدید رضایت و خوشحالی کورش تامین میشود که خدمت جدیدخودمیدهدکه های اندازوا وام درکمترین مدت انتظار امام صاحب حسنوند امیرآباد کرج ر انداز روزشمار میں انداروامخواه سکن استفاده کردند ژاله فردوسی برای آگاهی بیشتربامدیران ۱۱ شعبه پس اندازووام مسکن کورش بزرگ درنزدیکی محل کاروخانه تان تماس بگیرید متولدین : شما متولدین و پرتحرک هستید در این هفته علام هیجان وحرکت خ وهیجان را برای حادثه به آن حادت تازه ای در زندگی اینکه باید تلاش گذشته را بکنی فروردین باعث – کند قلب شما هـ محبوب خود خوا اردیبهشت بند حوادث گذشته شما به هنرهای فرصتی برای – روزهای سه . باشید بعضی – بیماری سرما فرصتی پیدا م مانده بپردازید دارید مخصوص مورد تفکر بیش متولدین شما متولدي واحوال محيط میتوانید بسرعت وباکمک گرفتن جبران گذشته ها ممکست دچار این حالت در متر سرکوب کنند مسئولیت زیاد گے که باید بیشتر م در هر منازعه ای طلات بنیانگزار م عباس جو از گروه انت تلفن مستقیم
موج موجودی MEDIA متولدین فروردین قال عشر شما متولدین فروردین ماه بسیار پرشور | متولدین تیر و پر تحرک هستید چه از نظر جسمانی چه فکری، در این هفته علامت فال شما آتش است و این نشانه هیجان وحرکت خواهد بود که بهتر است این تحرک وهیجان را برای پیشرفت بکار برید شما از این متولدین مهر گذشته را بکنید، هوش و محبوب خود خواهد داشت. حادثه به آن حادثه قدم خواهید گذاشت و با وقایع شما عمیقا دچار احساسات هستید وگاهی تازه ای در زندگی خود روبرو خواهید بود، مضافاً بدون تفکر عمیق، خود را گرفتار موج احساس می اینکه باید تلاش کنید تا جبران عقب ماندگیهای کنید بنابر این بهتر است تفکر را با احساس خود مهمترین خصیصه شما تعادل در امور است، استعداد متولدین توام کنید و برای آینده خویش نقشه ای تازه . و اگر در بعضی موارد زیاده روی کرده اید اینک فروردین باعث خواهد شد از موقعیت ها استفاده بریزید، در فال بسیاری از متولدین حرکت شدیدا در فکر ایجاد تعادل در کسب و کار و یا کنند، قلب شما هیجان بیشتری در روابط همسر یا و احساس توام است، یک شادی غیر منتظره، یا حرفه و تحصیل خود هستید کارمندان متولد یک دیدار با شرکت در یک اجتماع قلبتان را به مهرماه در محیط کار خود بهترین کارمند خواهند هیجان خواهد آورد. در همسایگی شما شخصی بود و خیلی زود بر اوضاع مسلط خواهند شد و چندان باشما موافق نیست و بدگوئی را پیشه خود مشکلات خود و مردم را خواهند گشود امور کرده بهتر است بامهربانی او را از اشتباه بیرون اجتماع مانع از انست که شما به مسائل عاطفی و قلبی خود زیاد بیاندیشید و حتی مدتی را از وسفر در مناطق کوهستانی باید با احتیاط انجام محبوبیت خود دور افتاده اید. پنجشنبه و جمعه بهترین و راحت ترین روز هفته شما است و روز سه شنبه باید از رانندگی سریع بپرهیزید. اورید، پنجشنبه وجمعه برای سفر مناسب نیست پذیرد. از تجربیات گذشته همیشه متولدین اردیبهشت پند می گیرند در این هفته : باید از حوادث گذشته بنفع زندگی خود بهره برداری کنید، شما به هنرهای زیبا علاقمند هستید اما فعلا فرصتی برای ارضای این احساس خود ندارید، متولدین اردیبهشت دارید مخصوصا جوانان محصل ودانشجو در این مورد تفکر بیشتری خواهند کرد. متولدین خرداد الاطلاع مسئله فال شما . جستجو است، دقت و متولدین آبان نقش عمده ای دارد تلاش شما متوجه توجه شما را به ایمنی خودتان در برابر روزهای سه شنبه و پنجشنبه مراقب سلامتی خود باشید، بعضی متولدین اردیبهشت در معرض خطر تغییرات آب وهوا يا حوادث اجتماعي وعبور ومرور از خیابان یا سفر در مناطق کوهستانی بیماری سرما خوردگی قرار دارند این هفته فرصتی پیدا می کنید تا بکارهای گذشته وعقب جلب میکنیم اگر چه شما اصولا آدمی متفکر جستجو در سرنوشت و کار و حرفه و تحصیل هستید اما زیاده خواه هم هستید ودلتان میخواهد مانده بپردازید نقشه های تازه ای برای آینده خود بهترین موقعیت ها را بخود اختصاص دهید در این حساسیت فوق العاده ای که از یکماه پیش در سر و صورت دادن بکارها و یا جبران عقب زمینه توصیه میکنیم که دچار زیاده روی نشوید تمام زمینه های زندگی بشما دست داده همچنان در ماندگیها خواهد بود، اگر مدیر کارخانه ای هستید چون بسود شما نمیشود، جوانان متولد مرداد بیشتر یا موسسه ای را اداره می کنید برای جبران کم روحیه شما باقی است و گاهی از تصمیم گیری بتحصیل خود در این هفته خواهند اندیشید وسعی شانه خالی می کنید زیرا با کنجکاوی میخواهید کاریهای گذشته تلاشهای چند برابری لازم دارید، میکنند راهی برای جبران عقب ماندگیها پیدا کنند بدانید پایان کار مشکل فعلی زندگی شمار به بزرگترین غمخوار شما در درجه اول همسر یا در اجتماعات یا میهمانی ها آشنای تازه ای با خواهد شد، در این مورد بهتر است شجاعانه محبوب و بعد مادر است، که در انجام کارها بگیرید، مخصوصا در مسائل اجتماعی، احتمال زیاد در سر راه شما قرار میگیرد. یاریتان خواهند داد، دوشنبه و چهارشنبه بهترین روزهای هفته شماست. حرفه ای و تحصیلی، اگر میخواهید تغییر حرفه بدهید موقع آن نزدیک شده است، در زمینه امور تحصیلی مقدار زیادی کارها را رها کرده و تلاشی نکرده اید، بهتر است بجنبید در امور خانوادگی به افراد خانواده اگر کم توجه بوده اید فورا دوستیهای آنان را بدست آورید چون نیازمند توجه شما متولدین اسفند ج IN بنیانگزار موسسه اطلاعات: عباس مسعودی امروز متولدین امرداد از گروه انتشارات اطلاعات تلفن مستقیم ۳۱۱۲۰۵ متولدین شهریور شما متولدین خرداد در انطباق با اوضاع واحوال محیط بسیار سریع و باهوش هستید میتوانید بسرعت توجه اطرافیان را جلب کنید وباکمک گرفتن از استعداد وحافظه قوی خود متولدین آذر جبران گذشتهها بكنيد، بعضی از متولدین خرداد حساسیت روحی شما باعث خواهد شد که ممکنست دچار حالات عصبی بشوند که همیشه بیشتر بمسائل اجتماعی فکر کنید و بخصوص در این حالت در متولدین خرداد پنهان است، باید آنرا انتقاد زیاده روی خواهید کرد و اینهمه ناشی از در فال شما هیجان و امید نقش اساسی دارد، با سرکوب کنند، در امور خانوادگی از قبول انتقاد گر متولدین شهریور ماه است که روح هیجان زیاد به آینده فکر می کنید، نقشه ها و برنامه کمتر باوقایع معمولی راضی خواهند شد بلکه مسئولیت زیاد گریزان هستید اما حالا زمانی است یکی از مهمترین مسائلی که در این هفته هایتان بیشتر برای آینده خواهد بود تا امروز، بیشتر عیبها را میبینند در امور کسب وكالا احساس گرمی فوق العاده ای می کنید و چیزی که باید بیشتر مسئولیت قبول کنید، از وارد شدن که ذهن حساس شما را بخود مشغول خواهد کرد مسائل شاید هنوز هم برایتان ناشناخته است قلب شما را | اجتماعی و زندگی مردم است از اینکه در اطراف وحرفه هفته ای پراز تفکر، دلهره، یا تلاشهای تازه در هر منازعه ای مخصوصا خانوادگی بپرهیزید. فقیر و محل کار یا سکونت شما افراد در همچیفشارد، یک دیدار در روح حساس شما اثر خواهید داشت چون هدفتان اینست که به کارهای از هم پاشیده سر وصورت بدهید، نگرانی مالی فوق العاده ای خواهد گذاشت، در باره کارها و درمانده ای زندگی می کنند بشدت آزرده میشوید اگر دارید بزودی برطرف میشود. در روابط با برنامه هایتان احساس امنیت فکری نمیکنید، اما و در صدد انجام کارهای خیر بر می انید، در زمینه همسر یا محبوب خود چندان بعلت گرفتاریهای بتدریج این نگرانی از بین میرود، در یک روابط با میهمانی شرکت میکنید و آشنایان تازه ای پیدا خواهید کرد که روی ذهن و فکر شما اثر گذارد. زیاد اجتماعی موفق نیستید. یا محبوب خود حساسیت فوق العاده ای که دارید ممکنست سبب قهر و کدورت شود بهتر است ملایمتر باشید و با صداقت هر چه در دل دارید بیان کنید، در اواخر هفته کادر یا هدیه ای دریافت می کنید، رویهمرفته قلب پاک شما بیشتر متوجه زندگی و کمک بمردم است. متولدین آبان صاحب امتیاز: جعفر صاعدی سردبیر مجله جوانان: ر. اعتمادی معاون فنی ومیزانپاژ محمد حسین محبوبی از این دوشنبه تا دوشنبه هفته آینده متولدین دی عکسها: مصطفی کاویانی یونس علیشیری جنبه های دوگانه شخصیت شما در این هفته در جنگ و – خواهد بود، گاهی بسیار مهربان و حساس و زمانی بسیار خشن و خودخواه خواهید بود، این حالت در زمینه مسائل فکری هم وجود دارد گاهی نسبت باجتماع بدبین و زمانی خوش بین و سرشار از امید به آینده میشوید در مسائل خانوادگی هم همینطور و نباید میدان به حالت تند خود بدهید که اختلاف نظر پیدا می کنید و کار بمشاجره خواهد کشید، اگر تحصیل می کنید مراقب امور عقب افتاده درسی خود باشید و از سوی یکی از معلمین مورد حمایت قرار میگیرید. متولدین بهمن نشانی: تهران خیابان خیام ساختمان اطلاعات مجله جوانان چاپ «ایرانچاپ» تلفن ۳۲۸۱ تلفنهای هیئت تحریریه: ۳۲۸۳۰۱ دکتر محمد مصدق ۳۱۱۲۰۵ تلفن روابط عمومی و هایی باکس: ۳۲۸۲۰۳
Super سوپر کولا … سرشارازلذت و هیجان 35944
یاد بود قربانیان خشونت ومصیبت بارسینما رکس آبادان شرکت می کنند رکس شهیدراه آزادی ملت هستند خانواده ام را در فاجعه سینما رکس از دست داده ام، برادر جوانی که منتظر اخذ و هدیه ناچیزم به بنای یاد بود ۵۰۰ ریال است ست داد و مردم نباید بسپارند. خوانندگان عزیز ما از طرح کافی نیست و ما انتظار داریم این کمک های خود را بحساب شماره ۹۹۹ بانک پارس شعبه اطلاعات کمک ها همچنان حتی ۵۰ ریال نیان این فاجعه را بنای یادبود اطلاع دارند، کمک های اند بفراموشی ارزنده ای تاکنون انجام شده اما این ادامه داشته باشد. واریز فرمائید و فتوکپی قبض رسید آنرا برای اطلاع مابفرستید. همه هفته لیست کمک دهندگان چاپ میشود و اگر شما کمکی کرده اید و تاکنون اسمتان چاپ نشده بلافاصله بما اطلاع دهید. برای هرنوع کسب اطلاع بیشتر با تلفن ۳۲۸۲۰۳ مذاکره فرمائید. انعکاس عظیم رپرتاژ مجله جوانان در باره اعمال ارتشبد نصیری شاید اهالی با دیدن آنها خانه و کاشانه خود را ول کرده و فرار را بر قرار ترجیح دهند ولی اهالی غیور نه تنها از شیر های درنده (نصیری – آتابای) نه ترسیده اند بلکه با آنان بمبارزه برخاسته و سه جوان * نامه دانش آموز ۱۷ ساله دوشیزه سیمین حسب الهی از اهواز، ر.اعتمادی: …لام عرض میکنم. امیدوارم حالتان گزارش مجله جوانان در باره گزارش را چاپ کرد وروزنامه | خوب باشد و مثل همیشه در کارهایتان حمله ارتشبد نصیری وآتابای با «مهرایران» نیز تحت عنوان «این | موفق باشید. من سيمين حبيب الهی انعکاس عظیمی همراه بود اشرف مخلوقات» به این رپرتاز دانش آموز کلاس سوم نظری رشته روزنامه اطلاعات متن این اشاره ای داشت که عین آن را نقل | فیزیک (ریاضی) یکی از خوانندگان میکنیم. ثابت مجله خوب شما هستم. چیزیکه باعث شد من این نامه را بنویسم دو موضوع است. اول اینکه پیش خودم فکر کردم حالا که مقدورم نیست که یکی از خانواده های بی سرپرست فاجعه آبادان را از نظری مالی و معنوی تامین نمایم لااقل میتوانم پول توجیبی یک هفته ام این اشرف مخلوقات اسامي كمك کنندگان به بنای یادبود دوهفته قبل داقه تفکر در باره کار های کرده و زبان بسته را کشته و بدین ترتیب | را جمع کنم و با فرستادن آن منهم مانند باربابان از خدا بی خبر آنها هشدار داده اند | دیگر هموطنان عزیز سهمی در ایجاد بنای نکرده این اشرف مخلوقات هر چه وسعت میگیرد انسان بیشتر دچار حیرت توام با که از این طرف راهی نیست. یادبود این قربانیان داشته باشم. موضوع تاثر میشود که چگونه بعضی از این حالا شما را بخدا انصاف دهید آن | دوم پیشنهادی است که امیدوارم مورد شیر های درنده اشرف تر و اعلاتر از آن | قبول شما و همکارانتان در مجله جوانان اشرف مخلوقاتها تا این حد بی شرم و بی حیا و خالی و تهی از وجدان انسانی و در انسان (که لابد خود را اشرف | قرار گیرد و با چاپ آن تمام مردم چه پیر مکارم اخلاقی بوده اند که در راه کسب مخلوقات می دانند) نبوده اند. قضاوت در | چه جوان و چه زن و چه مرد، چه فقیر و از اعتصاب مجله جوانان چند ملیون در هم و دینار بیشتر بچه کار این باره با خوانندگان عزیز است. چه ثروتمند از آن استقبال کنند. پیشنهادم اینستکه در تمام دبستانها، مدارس ها و ترتیبات خلاف اخلاق و وجدان بشری دست زده اند في المثل موج نوشته و رپرتاژ مصور مجله هفتگی جوانان (اطلاعات) در تن از این (اشرف مخلوقات) که برای خود خیلی فیس و افاده قاتل بوده اند برای غصب ملک و مزرعه عده ای از روستائیان بی پناه در (ده ترکمن) بانواع اعمال خلاف قانون و زور و ستم متوسل و آخر سر هم بمنظور بیرون راندن ساکنان ده و ایجاد رعب و وحشت در میان آنان سه شیر درنده را توی ده ول کرده اند که در یک نامه صمیمی که یک اسکناس بیست تومانی هم داخل آن بود نوشته است: حضور محترم جناب آقای شماره تلفن مستقی راهنمایی، دبیرستانها، دانشگاهها و کلیه ادارات و سازمانهای دولتی و خصوصی در تهران و شهرستانها همانطور که صندوقی برای پیشنهادات وجود دارد صندوقی نیز بخاطر حمایت از طرح بنای یاد بود قربانیان فاجعه سینما رکس آبادان بمدت یک هفته گذاشته شود تا همه خیر اندیشان از پنج ریال تا هر مبلغ که مقدورشان هست در این صندوق بریزند و بعد از یکهفته موجودی صندوق را بحساب شماره ۹۹۹ بانک پارس شعبه محمد زهتاب دبیر فدراسیون و رئیس امور بین الملل ۲۰۰۰ ریال اطلاعات در تهران واریز نمایند. موسسه محمود نبی زاده نایب رئیس فدراسیون مطمئنا بدین ترتیب تمام پول مورد نیاز ۴۰۰۰ ریال انان ۳۱۱۲۰۵ از تمام تروتمندان ایرانی خواستارم که ناصر انقطاع نایب رئیس فدراسیون بقیه در صفحه ۵۴ ۴۰۰۰ ریال * کمک کنندگان این هفته: جواد كلهر رئیس فدراسیون ۱۰۰۰۰ فدراسیون ۲۰۰۰ ریال ریال رتضی پور فرزیب نایب رئيس فتحعلی مقدسیان دبیر هیات تهران ۲۵۰۰ ريال شاپور ظلی رئیس امور مسابقات ۲/۵۰۰ ریال منوچهر برومند مربی تیم ملی ۲۰۰۰ . بقیه در صفحه ۵۴ * جوانان صفحه ۷ * سال ۱۲۰۱
یادداشتها و خبرهای پراکنده از گوشه و کنار در آخرین ضیافتی که هوید پس از بازداشت غارتگران هنرمندان کارشان کسادو روانه آمریکا شدند ـ پوسترهای رهبران ملی و مذهبی آنکه نشان دهند گلوله چگونه بدرون فلز فروهرفته آن محل را با فلش مشخص کرده و زیرش نوشته اند محل تیر» ضمنا و ترانههای انقلابی جای پوسترها و ترانههای قدیمی را گرفته است ـ در وانفسای نفت و درصف نفت چه تاتر شهر بازار گرم رادیوهای خارجی ـ شلیک بسوی پنجره ادارات و بهشت زهرا محل اجتماعات و خبرها – مشاغل تازه در روزهای تظاهرات و اعتصابات رقاصه که بیشتر ناشی از خشم مردم نسبت به حوادث و وقایعی اتفاق افتاد ـ جای گلوله در ساختمان عملیات آن سازمان بود و میگویند یکی از این خانه ها اشتباها به آتش کشیده شده یا متعلق به کارمندان دفتری بوده و – تهران چند خانه متعلق به کارکنان ساواک نیز به آتش کشیده شد 4000 در این مورد بهتر است مردم کار جلادان واقعی ساواک را به محاکم انقلابی واگذارند *بازار گرم رادیوهای خارجی * در این روزها رادیوهای خارجی بازار گرمی دارند در این میان شنوندگان رادیو بی بی سی بیش از سایر فرستنده هاست صرف تجزیه تحلیل رویدادها و اخبار . مدت زیادی از وقت خود را هنرنمایی مشغول بودند که لباس هایشان روز ایران می کند. بعد از رادیو مزبور بازار رادیو کلن و سپس رادیو مسکو بسیار اندک و بعنوان ساقی مجلس پذیراتی می نمودند و ظاهرا یکی از گرم است. ستارگان سینما هم در این بزم تاکنون چندین بار اخبار رادیو بی بی سی آسمانخراش کا ـ اس ـ پ حضور داشته از طرف صدای ایران تکذیب شده ولی * هول دادن نکته جالب آنکه رادیو بی بی سی بدون * مشاهدة خود را در خیابا روزهای کمبود بنز است. * مهاجرت هنرمندانی بزمی اشاره بتكذيب های صدای ایران همچنان * بدنبال مهاجرت هنرمندان ایرانی بدادن خبرهای خود مشغول است. به آمریکا و اروپا طی ۸ سال گذشته، * شلیک بسوی پنجره ادارات کسانی بودند که ناگهان در چند ماه اخیر بیش از ۹۰ در * از نکات دیدنی و جالب خود را مصرف کر صد از هنرمندان بزمی نیز بار سفر بسته و خیابانهایی که در آنها تظاهرات صورت خیابان میمانند نو به دیار فرنگ رفتند. گیرد مشاهده کارکنان ادارات و مجبور میشوند بیت این هنرمندان را بیشتر ستارگان آواز شرکتهای واقع در آن خیابان میباشد که با سينما تشکیل میدهند که بقولی با ریختن کاغذ و ماژیک از پنجره اتومبیل خود را هول * سعید راد کشته بازداشت هژبر یزدانی و خرم و یاسینی و بتظاهر کنندگان کمک می کنند تا شعار * حکایت از مطالب دلخواه خود را روی راد در اثر درگیری انچنانی و بریز و بپاش های خاص بودند نویسند و بهمین دلیل بارها مورد شلیک است. در یک تما غیره که برگزار کننده ضیافت های ها دیگر امیدی برای آنها نمانده است و تهدید سربازان قرار گرفته اند. ناگفته نماند که چند نفری هم بظاهر * محل اجتماعات و خبرها گفت خوشبختانه ز درگیری نداشته ام. * تغيير في * اینروزها لا برای تحصیل و فراگیری فن آرایش و * بهشت زهرا رامیتوان تنها محل زیبایی به سفر رفتند و دوسه نفری هم اجتماعات مردم و آگاهی برتازه ترین خبرها تاكنون بحساب آورد، بهشت زهرا چهره داده است نوار معروف رادیو – – مردمی چون گیتا برای ازدواج! ظریفی می گفت خدا کند ستارگان خصوصاً روزهایی که جنازه شهیدی دانشجویان با همت و خوب مملکت | می گرفتند و در این میان کیمیائی بعنوان بزم هویدانی تخم مرغی که بعضی کسبه بی انصاف | سخنگو مرتب جواب میداد بحث ها چنان * «هویدا» نخست وزیر اسبق که کیلوئی ۱۸ تومان میفروشند به قیمت | بالا گرفت که کم کم کیمائی و گیتی در اینروزها در بازداشت و در انتظار یازده تومان در اختیار مردم میگذاشتند. – گوشه ای ایستاده و مدتها بحث را ادامه دادند و آنگاه به راه پیمایی خود ادامه دادند. نکته جالب اینکه در یکی از لیست * در تظاهرات روزهای تاسوعا و هایی که بعنوان هنرمندان منتسب به عاشورا، گروهی از هنرمندان معروف نیز در میان مردم بودند از جمله مسعود وطنی مهاجر سراز کافه های زیرزمین و بخاک سپرده میشود دیدنی است و در بسر می برد درست دو روز قبل فیلم های آنچنانی در نیاورند و اقلا بعنوان آنهنگام است که میتوان اوج احساسات از بازداشت، در اپارتمان خود ضیافت خصوصی و بسیار عجیبی برگزار نمود. فروشنده در بوتیک ها سرگرم شوند همان مردم را مشاهده کرد محاکمه * مشاغل تازه «هویدا» که در طول صدارت و بعد کاری که سالهالاپیش ستارگانی چون «لی لی» پیشه نمودند. * در بحبوبه کمبود نفت و بنزین * محل تیر در تاتر شهر و آتش سوزی شغل های تازه ای رونق گرفته و مردم را درباره باوسائل سنتی آشتی داده است. در خانه های ساواکی سوسن، پرویز حسہ بندری اختصاص یا ترانه ها، گاه ترانه میخورد منجمله ترانه آبادان، قزوین، مشهد، آزادی از پوستر های – لاله زار خبری نیست – به چندتن از روحانیو طبیعت، پرندگان، بچه «ساواک» منتشر شده نام گیتی هم بمیان از صدارت دوستان و هم پیاله های کیمائی و گیتی، نلی فرزین و گروهی آمده که سخت موجب ناراحتی «گیتی» شده است و البته خوانندگان عزیز میدانند که بسیاری از لیست ها هنوز مورد تائید پیمایی با بسته های میوه از مردم خسته و مقامات برجسته ملی و مذهبی قرار گرسنه پذیرایی میکردند. گروهی که آنها را می شناختند بیاد سئوالات گوناگون نگرفته است. * جوانان * صفحه 4 * سال ۱۲۰۱ دیگر ضمن شرکت در تظاهرات و راه خاصی داشت در این ضیافت نیز همه را گرد آورد و سرگارسن یکی از هتل های معروف را با انواع اطعمه و اشربه فرا خواند در این ضیافت چون همیشه، بنابخواست هویدا، دو رقاصه عربی به * در خیابان شاهرضا روی نرده فروش چراغ، شمع و منبع نفت اینروزها فلزی اطراف تئاتر شهر سوراخ عمیقی بازار داغی دارد و در خیابانها میتوان ایجاد شده که حکایت از تیراندازی های فروشندگان این کالاها را برفور مشاهده ممتد در آن خیابان را دارد. عابرین برای کرد. 2 . صف نفت
هویداقبل ازدستگیری داد صفهاسنگ تمام گذاشتند! له چگونه بدرون فلز را با فلش مشخص ه اند محل تیر» چند خانه متعلق به به آتش کشیده شد خشم . بود و میگویند یکی تباها به آتش کشیده مندان دفتری بوده و ست مردم کار جلادان محاکم انقلابی ادیوهای خارجی رها رادیوهای خارجی ر این میان شنوندگان یش از سایر فرستنده س از وقت خود را رویدادها و اخبار بعد از رادیو مزبور – صف نفت محل حوادث و وقایع گوناگون سپس رادیو مسکو خبار رادیو بی بی سی ران تکذیب شده ولی * هول دادن اتومبیلها ی بی سی بدون مشغول سوی پنجره ادارات ر زیبایی از پیشوایان بزرگ اسلام یافته مردم را که ساعتها در انتظار تحویل * مشاهده مردمیکه اتومبیلهای است. سوخت بسر میبردند عصبانی کرده و به تهران و بعضی شهرهای بزرگ، درون «این است شعارملی، خدا، قرآن، صدای ایران همچنان خود را در خیابانها هول میدادند در کوچه ما که بیش از ۶ سینما را در جان هم میانداخت که البته تعدادی نیز در چند کامیون بشکه های نفت به مردم ارائه خمینی» و شعار دیگر این بود: روزهای کمبود بنزین دیدنی بود. این ها خود جای داده است خلوت و بی سرو صدا این ماجراها مجروح شدند واز ضاربین میکردند این گروه برای ارائه نفت پولی «برادرارتشی چرا برادر کشی» کسانی بودند که تا آخرین قطره بنزین است کافه هایش تعطیل و سینماهایش شکایتی تسلیم کلانتریها نمودند وخود نمیگیرند و تنها اصرار دارند افرادی که «ارتش برادر ماست، خمينـ ت دیدنی و جالب خود را مصرف کرده و بفکر اینکه در انتظار پایان اعتصابات است. برای معاینه و گرفتن طول درمان به رهبرماست» انها تظاهرات صورت خیابان میمانند نبودند و در نتیجه گاه در حقیقت اگر تهران اعتصاب را پزشکی قانونی اعزام شدند. * همت جوانان کارکنان ادارات و مجبور میشوند بیش از چهار کیلومتر بشکند تنها خیابانی که سینماها و کافه پرونده های این عده در کلانتریها در اعتصابـات اخیر، رفتگران ان خیابان میباشد که با اتومبیل خود را هول بدهند. هایش بازخواهد شد همانا لاله زار است. و پزشکی قانونی در جریان است. البته در مقابل این گروه، دسته دیگری هم شهرداری تهران هم دست به اعتصاب ماژیک از پنجره ها * سعید راد کشته نشد؛ بعضی از کسانیکه در این صفهای هستند که بنزین را لیتری ده تا ۱۵ تومان ردند و از بردن زباله های خانه ها * حکایت از این داشت که سعید مک می کند تا شعار راد در اثر درگیری با ساواک کشته شده مراه خود را روی آن است. در یک تماس تلفنی سعید راد لیل بارها مورد شلیک قرار گرفته اند. تماعات و خبرها طویل کارشان به مشاجره کشید، همانجا به فروش میرسانند و دراین وانفسای بی . خودداری کردند، وزباله ها سطح شهر را دعوا را فیصله دادند وقال قضیه را بنزین جیب خودرا پر می کنند که فراگرفت انبوه زباله ها درخانه ها و محله در حقیقت فاصله انسانیت و انسانها را می ها مدتها بماند. اما باوجود اعتصاب رفتگران، جوانان چند محله تهران با اتحاد کندند. انتظار نفت می ایستادند بعضی از و همفکری یکدیگر یک کامیون و را رامیتوان تنها محل آگاهی برتازه ترین ساب آورد بهشت زهرا که جنازه شهیدی گفت خوشبختانه زنده ام و با کسی هم نداشت با دگرگون شدن اوضاع در آینده اما جدا از مردمی که در صفها به توان در اینروزها بخوبی دید. بگوش مردم خواهد رسید. درگیری نداشته ام. طبع شعر مردم معمولا ترانه ها باید به کمیسیون * تغییر قیافه لاله زار خانواده ها هم از کرسی وهیزم برای تولید در حوادث اخیر و موج بحران سیاسی تعدادی بیل تهیه کردند و زباله خانه ها و * اینروزها لاله زار بکلی تغییر مخصوص میرفت واین کمیسیون گرمای مورد نیاز خود استفاده کردند و از چهره داده است نوارهای آواز خوانندگان کوچکترین کلمه ای که بقول خودشان که در کشورمان پدید آمده هر روز شعار کوچه های محله خودشان را به خارج هدر دادن وقتشان در صفهای نفت تازه ای که در قالب شعر است شنیده و یا از شهر بردند هفته قبل هم خبری داشتیم معروف رادیو – تنها به چند خواننده «بودار» بود حذف کرده و کلمه مبتذل یابی خودداری کردند. یعنی برانیکه چند دانشجوی جوان تخم بر وخاصیتی را بجای آن میگذاشتند که مردمی چون گیتا، پساری، آغا۔ سود دیدنی است و در سوسن، پرویز خسروی و گروه های ترانه را بکلی از رونق میانداخت. بندری اختصاص یافته و در میان این اینکه روی دیوارها نوشته می شود میتوان اوج احساسات صف نفت ترانه ها، گاه ترانه انقلابی هم بگوش در مدتی که کارکنان صنعت نفت در میخورد منجمله ترانه هایی درباره فاجعه در صف نوبت نفت غیر از مشاجره – سرودن این شعارها در قالب شعرنشان مرغ را که یکی از مواد کمیاب بود حوادث دلگرم کننده ای که همبستگی بقیمت یازده تومان در اختیار مردم می میدهد که مردم حتی در بحرانی ترین گذاشتند را نشان میداد اتفاق میافتد – مردم شرایط هم طبع شعرشان را ازدست نفت که واقعا ارزش طلا را پیدا کرده بود نداده اند. در بین این شعارها چند شعار این علاقه جوانان برقراری در رفاه حال اعتصاب بودند ومواد سوختی خیلی بهم قرض میدادند، گاهی صف های نفت هستند که بیش از دیگر شعارها شنیده عموم نشان میدهد که اگر بجای پرکردن آبادان، قزوین، مشهد، و خلاصه شهدا راه مشکل بدست میآمد در صفهای نفت به صف تظاهرات تبدیل میشد، کینه ها به آزادی اینروزها می شوند که اکثرا یک « تم» مذهبی، زندانهای سیاسی از آنها درامور مختلف دوستی تبدیل میشد، حتی پایه های سیاسی دارند از معروفترین این شعارها مملکتی استفاده کنند، هم موجب تقویت آشنائی وازدواجهای فراوان در صف های میتوان چند نمونه زیرا مثال زدن روحیه جوانها می شود و هم اینکه امور به چندتن از روحانیون برجسته و مناظر کالاها را پوفور مشاهده همچنین روزهای بی نفتی، گروهی قرآن.» طبیعت، پرندگان، بچه ها و تمثال های شعبات نفت فروشی و پمپ بنزینها گاهی از مردم مسلمان چیز، از گوشه و کنار و بنزین حوادث جالبی اتفاق میافتد که از پوستر های بزرگ هنرمندان در لحظه ای سبب شادی و گاهی سبب اندوه میگردید. صفهای طویل مردم در مقابـل لاله زار خبری نیست پوستر ها اختصاص خیابانها میتوان نفت گذاشته شد. خیانت است به «سکوت هرم مملکتی سریعتر و بهتر رفت. خواهد جوانان * صفحه ۹ * سال ۱۲۰۱ شاغل تازه کمبود نفت و بنزین رونق گرفته و مردم را ستی آشتی داده است. * ترانه های تازه ویی سانسور * بسیاری از ترانه های ساخته شده توسط خوانندگان که اجازه پخش – یکی از خانه های افراد منتسب به ساواک که بوسیله مردم ویران شده است * واقعا به این مواد سوختن احتیاج دارند مراجعه کنند و به هرنفر ۲۰ لیتر عرصه میشود