صادق بهاردوست
این مقاله را به این دلیل می نویسم که معتقدم سکوت و صبر و تحمل جز کمک به گسترش اشتباهاتی که یکی بعد از دیگری تکرار میشوند ثمره دیگری ندارد.
می گویند باید به دولت فرصت داد می پرسم فرصت برای چه ؟ برای تحکیـم مواضعی که برگزیده است ؟ یا فرصت برای آنچه که هنوز انجام نداده است ؟
اظهار عقیده آزاد ، یعنی مشارکت در زندگی سیاسی جامعه ، مشروط بر اینکه این عقاید از طرف اولیای امور در مد نظرگرفته شوند، و گرنه بی اعتنایی به این عقاید و راه خود را همچنان رفتن، یعنی خط فاصل کشیدن، یعنی نفاق ، یعنی ایجاد زمینه برای تفرقه و جدایی ، یعنی عمق بخشیدن به تضادها و کمک به حدت آنها .
بنابراین از لحظه پیدایش هر نهـاد اجتماعی و سیاسی جدید و به ویژه دولت جديد ، ما حق داریم و باید حضور خویش را اعلام داریم، این حضور گاه در زمینه تضعیف است و گاه در زمینه تقویت . تا آنجا که من عقاید اظهار شده را از طریق مطبوعات دنبال کرده ام ، اکثر آنها درجهت تقویت دولـت در برابر فتنه جویان و دسایس ارتجاع و امپریالیسم بوده است.
در مورد آنچه که دولت هنوز انجام نداده است ، حرفی نیست جز آنکه امروز نتیجه دیروز است و آینده نتیجه امروز ، في الواقع از روی آنچه که دولت تا به امروز انجام داده است على الاصول میتوان پی برد که در آینده چه خواهد کرد ، و در همین مورد است که از ماخواسته میشود سکوت کنیم.
و ازهمین جا چند سئوال خواه ناخواه مطرح میگردد؛
۱- چرا سکوت کنیم و از این سکوت، دولت چه نفعی میبرد؟
۲- سکوت در برابر دولت در چه رژیم هایی توصیه میشود.
۳- آیا دعوت به سکوت ، نوعی دعوت به خمودگی ، بی تفاوتی و بی اعتنایی نیست؟
٤ـ مواضعی که دولت تا کنون اتخاذ کرده ، آیا اهمیت بحث وشور ندارد؟
من در اینجا نمیخواهم به یک یک این سوالات پاسخ گویم ، برعکس تنها می خواهم پرسشگر باشم و به عنوان یک جوینده علاقمند از مسئولین بخواهم به آن پاسـخ گویند، بدنبال این پرسشها ناچارم به مسئله مهمی اشاره کنم . مواضعی که دولت تا کنون اختیار کرده است بر دو دسته اند :
۱- در ارتباط باسیاست خارجی
۲ـ در ارتباط با مسائل داخلی .
در مورد اول از آنجا که ماهیـت بسیاری کشورها برای تمامی خلق و مردم روشن است، تصور من این است که دولت حداقل یک موضع دموکرات رادیکال را اتخاذ کرده است، مثلا درمورد فلسطین چه موضع دیگری میتوانست بگیرد، در شرایطی که در تمام تظاهرات شعار «فلسطين ، فلسطین متحد خلق ما» فریاد می شد. اما در همان حال میبینم که در تمام تظاهرات شعار دیگری نیز بیانگر اتحاد کلمه عمیق میان مردم بود « بعد از شاه ، نوبت آمریکاست» و در این جاست که دولت به پنهان کردن سیاستهای خویش می پردازد ، درمورد این خواست حق خلق (اخراج آمریکا و خلع ید از این قدرت امپریالیستی) دولت باید موضع خویش را صریحا اعلام کند، تا درصورت قانونی بودن ( منطبق بودن با خواست اکثریت انبوه مردم) برای تحکیم آن نه تنها به دولت فرصت داد، بلکه از جان و دل حمایت کرد .
و اما درمورد مسائل داخلی . قصد این نیست که راجع به سیاستهای اقتصادی دولت صحبت کنیم که مثلا درحالیکه اعلام می حداقل حقوق « ٢٥٠٠٠ ریال و حداکثر آن ۱۲۰٫۰۰۰، ریال خواهد بود، در همان حال تصریح نمیکند که حداقل اجاره بها ۵۰۰۰ ريال وحداكثر آن « ٢٤٫۰۰۰ ریال (۲۰ درصد درآمد) باشد و یا همان سیاستهای مالیاتی ضد بشری و ضد قانونی رژیم گذشته رادنبال می کند و از آن به عنوان «قوانین مالیاتی » نام میبرد ، نه، قصدمن پرسش درباره سیاست هایی است که دولت در رابطه با سیاست و قدرت سیاسی اعمال میکند.
۱- کمیته های معروف به کمیته امام بوسیله چه کس یا کسانی اداره میشوند و اینان چه مسئولیتی در قبال مردم و قوه قضائیه دارند؟
۲- قدرت آنان از کجا ناشی میشود ، در حالیکه دولت با نام دولت انقلابی در مصدر کار است، آنان چرا به توصیه ها و دستورات دولت بی توجهند
۳- چرا به برخی جهان بینی ها و اندیشه ها حمله میشود، مگر نه آنکه میدان تفکر و اندیشه ، میدانی است غیر قابل تجاوز .
۴- چرا در مردم این گمان به وجود آمده است که مطبوعات باید، منعکس کننده افکار و ایده های فقط اسلامی باشند و تبلیغ در این مورد از چه کانال هایی صورت می گیرد و چرا دولت باقدرت جلوی متجاوزین به حریم آزادی قلم را نمی گیرد.
۵- و در مهمترین موارد یعنی انتصابات، چرا دولت کار انتخاب مدیران و مسئولان را به مردم نسپرد وفي الواقع به حقوق آنان در اینمورد تجاوز کرد؟ صحبت بر سر این نیست که تیمسار فلان یا آقای بهمان صلاحیت دارند یا نه ، ای بسا که دارای صلاحیت و درخور چنین مقامی هم باشند، صحبت بر سر نحوه عمل ونحوه برداشت ازمسئله است و در اینجاست که اساسی ترین سئوال مطرح میشود:
آیا مردم صلاحیت انتخاب کردن دارند میشود: یانه؟
قبل ازهرنوع پاسخ به این سئوال نکته ای را یادآور میشوم. این مردم، آری همین مردم از مردم کوچه و بازار و دانشگاهی و کارمند تا همافران و افراد نیروی هوایی قبلا نوع انتخاب خویش را نشان داده اند.
آنان در نخستین و مهمترین انتخـاب خویش برای رهبری انقلاب آیت الله خمینی را برگزیدند ، آیا این انتخابی هوشمندانه بود یانه؟ اگر به این سئوال جوابی روشن و صریح داده شود، آنگاه بلافاصله صلاحیت مردم درمورد انتخاباتی که انجام می دهندمی تواند قضاوت شود، زیرا مسئولین دولتی یا مردم را دارای صلاحیت انتخاب کردن مستقیم میدانند و یا نمی دانند، اگر میدانند بایـد بلافاصله امور را به آنان و شورا هـای منتخب آنان بسپارند و اگرنه ، همچنان به شیوه انتصابی خویش ادامه دهند.
و نیز آقای بازرگان فراموش نکنند که بعد از انتصاب از سوی آیت الله خمینی از سوی خود امام تصریح شد که مردم باید او را تایید کنند، یعنی به این انتصاب رای بدهند، یعنی انتصاب را به پیشنهاد و پیشنهاد را به انتخاب تبدیل کنند، تا موازین دموکراتیک رعایت شده باشد، آیا غیر از این است ؟
و بعد از همه اینها از آقای مهندس بازرگان سئوالی دارم که امیدوارم ایشان به عنوان یک بزرگ مرا و تمام کسانی دیگری را که وضعی شبیه به من دارند راهنمایی کنند ، ایشان و نه کس دیگر.
مسئله این است که من مخالف سرسخت مشروطه سلطنتی و رژیم شاهنشاهی هستم (همپای تمام خلق) و طرفدار سرسخت جمهوری دموکراتیک خلق (همپای بخشی از خلق ) بنابراین نمی توانم به جمهوری اسلامی رای بدهم، در رفراندومی که شما برگزار می کنید چه جوابی بدهم؟ واقعا چه جوابی ؟