دکتر عباس منظرپور
دکتر احمد غضنفرپور استاد دانشگاه در هفته همبستگی دانش آموزان در دبیرستان البرز در مورد حزب سخنرانی کرد و احزاب مارکسیستی را از دیدگاه رهبران آن مـورد بررسی قرار داد.
دکتر غضنفرپور گفت: ما در ایـن مـرحله از انقلاب با انبوهی از مشکلات مواجه هستیم و یکی از مسائل ما که تعیین کننده در سرنوشت حال و آینده میباشد مسئله حزب است. پس هر فردی از تشکل دادن، تشکیل حزب و رهبری برداشت خاصی دارد و چون در گذشته نیز احزاب ما هم از نظر معنوی و هم از نقطه نظـر شكـل بر اساس احزاب غربی پایه ریزی شده اند. قضیه را مشکلتر کرده اند و تصور هر کسی از حزب و سازساندهی همان متدها و اشکال کلاسیک اند. بنابراین موقعی که از حزب و سازماندهی صحبت می کنیم لازم است پرسیده شود کدام حزب؟ کدام سازماندهی؟ در مقابل انواع و اقسام حزب و سازمان در دنیا که بنا به جهان بینی خاصی پایه گذاری شده میتوان دو نوع رهبری و دو طریق سازماندهی را نام برد. رهبری بر اساس تمر کز قدرت و رهبری بر پایه پخش قدرت، برای نشان دادن این دو رهبری ما احزاب مارکسیستی و رهبری در اسلام را مـورد بحث قرار میدهیم.
دکتر غضنفرپور اضافه کرد امروز به شرح حزب کمونیست تحت عنوان رهبری مائو تسه دون میپردازیم:
لنين و مائو تسه دون هر دو برای امر رهبری در حزب اهمیت فوق العاده ای قائل هستند لنين بـا استناد به گفته کائوتسکی میگوید، «این رهبری باید از خارج وارد گردد یعنی از بیرون مـبارزه اقتصادی و از بیرون مـدار مناسبات کارگران با کارفرمایان و مائو تسه دون از این هم فراتر رفته وظایف اخلاقی برای رهبری و حزب قائل شده و هر دو به رهبری نقش مطلق العنانی میدهند بطوریکه تمام وظایف و قدرتها در دست آنها تمرکز پیدا میکند و رابطه رهبری و کادرها و مردم بصورت حاکم و حکمران در میاید. گرچه هر دو به دموکراسی درون حزب تکیه میکنند و انتصابات رهبران از پایه شروع میشود ولی چون مرکز تصمیم گیرنده است و قدرتها يعنى اخبار – اطلاعات- دوره ملی – سیاسی و تصمیم گیری در این موارد با رهبری است، مسئله دموکراسی درون حزب جنبه پوچ و بی محتوی بخود می گیرد. بر اساس این تمرکز قوا در رهبری لنين، استالین و مائوتسه دون، ساخت حزب را بر پایه سلسله مراتب و فرماندهی از بالا تشکیل داده اند بطوریکه مائو تسه دون میگوید برای تشکیل حزب این نکات باید رعایت شود. تبعیت فرد از سازمان – تبعیت اقلیت از اکثریت تبعیت درجه پایین از بالایی تبعیت تــام حـزب از کمیته مرکزی.
هدف اصلی رسیدن به جامعه بی طبقه
در چنین ساختی تصمیم گیری و فرمان دهی مرکزی است و قدرتها نزد این کمیته و فردی که در راس آن است متمرکز می گردد و از همین تمرکزها است که نطفه های دیوان سالاری و طبقه جدید تشکیل میشود و رشد میکند و علیرغم هدف اصلی که رسیدن به جامعه بی طبقه کمونیستی است و باید بتدریج بوجود بیاید جهت عکس پیدا کرده، ساخت طبقاتی بصورت قدیم از بین میرود، بتدریج طبقه دیوان سالار روشنفکر ، قشون و غیره جایگزین او شده رشد میکند.
اما چرا لنین، استالین و مالو برای رهبری حزب نقش جدایی قائل شدند؟
مطابق تز مارکس و انگلس رشد تضادهای درونی یعنی تضاد بین طبقه کارگر و سرمایه دار لزوما منجر به سوسیالیسم می گردد و در این مبارزه طبقه کارگر ، روشنفکر انقلابی نیروی سیاسی و رهبری خود را پیدا میکند، یعنی رهبری از درون این مبارزه بوجود میآید، حال آنکه لنین استالین و مائو معتقدند که باید رهبری از خارج مـدار مناسبات کارگران با کارفرمایان برای طبقه کارگر وارد شود و بدین گونه با تز مارکس و انگلس در تناقض می باشند و ناگزیر با دو مشکل اساسی مواجه میشوند. دکتر غضنفری آنگاه درباره این دو مشکل اساسی یادآور شد:
۱- در محلی برای عامل اراده (رهبری) در تز آنتی تز و سنتز یعنی در دیالکتیک مارکسیسم
۲- چون رهبری که باید از خارج وارد شود بناچار ما فوق طبقه کارگر قرار گرفته و همه قدرتها و وظایف باو سپرده میشود و اینجاست که تمرکز پیدا میشود و مجبورند ساختی متناسب آن بوجود بیاورند که همان ساخت سلسله مراتبی است. اما ما بر اساس ایدئولوژی شیـعه عـدم تمرکز و پخش قدرت را پیشنهاد می کنیم. یعنی رهبری تصمیم گیرنده نیست بلکه تنظیم کننده است و همه در مجموع باید شور کنند و تصمیم بگیرند. البته چگونگی همگانی شدن رهبری و شرکت همگان در تصمیم گیری احتیاج بـه بـحث جداگانه ای دارد.