نسخه آزمایشی شامل 218,992 واژه

اطلاعات:ش:۱۵۸۳۰

ص۵

▸ گزارش ی بو قسم مردم را میکشم! گلستانه : ما ساعت ۲ دیدیم یک دسته وسط میدان عرض میکنم که اولا من يك از صدبار این کارهاراکرده ام نکات منتشر نشده از محاکمه سرهنگ هادی گلستانه رفتیم ، از کلانتری ژاله به ژاله ایستاده بودند ، که سید هستم ، و از اولاد علی و پس انتظار دارم . ضمنا به بازار ، اگر خبری خود سرباز اظهار کرد که در دامن طهارت بزرگ شده ام انقلاب اسلامی پابند هستم، میدادند که کلانتری به من من بلافاصله باو گفتم برو پدر بزرگم روحانی بوده و تمام ایمان دارم ، حاضرم باتمام اطلاع نمیداد ، من افسر شلوارت را عوض کن که خانواده همسرم روحانی هستند قدرت بمن این فرصت داده خودم بود : چون واحدما جلوی فرمانده که کلاهش شود که بیایم در خدمت و از سادات شیراز هستند ، من در پادگان قصر است من را گــذاشته در مدت ۲۱ سال وخرده ای که انقلاب اسلامی ، میخواهم اصلا از میدان ژاله رد و خودش رالوس کرده بود، نظامی بودم ، در محضر اين مثل مجاهدین باشم ، اگر نشده ام، واحدمن درفرح آباد اینها را گفتم که سرهنگ از دادگاه مقدس خدا را به شهادت این افتخار نشد و نتوانستم نبوده است که بتوانم در من ایرادی نگیرد . و بعـد میگیرم که يك پول از مال از این آزمایش بیرون بیابم، آنجا باشم سوار شدیم آمدیم ، نمدستور این ارتش زیرورو نکردهام و شغلی که بمن بدهند ، دادستان : دو سه شاهد دادیم بگویند برو در مزرعه کار است اگر اجازه بفرمائید بلکه خودش آنجا بوده است. به دموس سربازم نظر نداشتم، فقط ناهار و شامبهت صحبت کنند دادگاه : شما این یگان کمکی به ناموس درجه دارم تجاوز میدهیم، کاربکن و بیل بزن را فرستاده بودید ؟ و دادگاه : بفرمائید بنفع انقلاب اسلامی ، خدا دادستان : در تاریخ سرپرستی گروهان را کرده نداشتم فقط کارم خدمت بوده. را گواه میگیرم با تیبخاطر ۰۷٫۱٠١٤ گروهان ارکان بردید ؟ از ۲۱ سال و نیم خدمتم انجام میدهم شما به فرماندهی بهــادر پرونده ام هست شاید سه ماهر دادگاه : آیا این حالت بهادری در عملیات تخت جمشید ژاله هستم دارند به ما حمله نیم مرخصی رفته بشم ، من۱۸ ایمان به انقلاب را درشش سی طلبکار هستم این ماه پیش هم داشتید باحالا دارید ؟ بودم در ماه مرخصی گلستانه : داشتم ،داشتم دادگاه: اگر داشتیدکسی . نه فرماندهی کردیم همیشه در خدمتم کوشا بودم ، نکرده ام ، بخود سرباز هم نظر در گلستانه : گفت من درمیدان میکند . گفتم من یک واحد شرکت کرده و با تظاهر کنندگان مقابله نموده و یک میفرستم پیش شما ، اینو احد اواخر که در فرمانداری نظامی آمده نفر را کشته و مراتب را آنجا باشد ، تیراندازی نکنید بجن . من در اینجا خدای بزرگ رفتم را به شهادت میطلبم که من که مومن به انقلاب بوده ، دادگاه به شخصه به کسی تیراندازی زد من رفتم خانه او شماست در تاریخ ۰۷٫۲۹ هیچ بودم بعد آنجا یک پیرزنی گلستانه : اجازه بفرمائید شاهد : بله منهم عرض ماشین حاضر کنیدمیخواهیم چه میگوئید ؟ خانه داشت که پهلوی خانه عرض کنم ، فرماندار نظامی میکنم که قسم ردید گشت . شما هم دنبال با این گزارش اطلاع بوده ام و به رده بالا اعلام نموده اید، دوستم است دیدم دارد می ض شده بود ، گردان گلستانه : من گفتم خسته من بیائید . ه دور تادور گفته های شهرد تائید می گلستانه : اجازه بدهید راجع به این کشتار چـه دیگری آمده بود و من هیچ شدم من نگفتم آدم می میدان شاه را راه افتادیم شود . این روال کلی کار است که میگوئید ؟ را با کمک همسایه ها سمتی نداشتم ، فقط آمده کشم اوضاع آرام بود و گلستانه : شما پدر روحانی گلستانه فرض بفرمائید گزارش بدهید تخلیه کردم سه تا شیلنگ بودم سری به فرمانداری شاهد : نه منظور از صدای الله اکبر شنیده نمیشد، هستید اجازه بدهید من ما آنرا زیاد میکردیم و خود دستور داده آب انداختم در بانک که نظامی بزنم و بروم ، دیدم خستگی نبود ، رسیدیم به میدان ژاله دیدیم شما گفتید صحبتهایم را بکنم فرمانده اینها را مینوشت ،من کلانتری ه در مسیرش می چند نفری در آنجا هستند. بانک خاموش شود ، بعد دادگه : بفرمائید شما آزاد موقعی که خبری بشود، من یک سرباز کلاهش را زده خدا را گواه گرفتم که ازرفتن خورد به جلوی سفارت نیروی نظامی که در میدان اول دوتا بچه ام را میکشم، بهمین قرآن قسم من برای بالا ، گفت این هستید هرچه می خواهید واحد خبر نداشتم و شاهدش امریکا ، بنده خودمحوانی اعدام و مولوی مستقر ایشان و دوست ایشان وگرنه من از کجا میدانم اینطور است ، من دست بگوئید شفاعت کردم ، برای آنها شما دو تا بچه دارید پاسهتا بودند رسیدنـد بصورت انداختم کلاهش را کشیدم اينكه آخر شب بود که من میدان ۲۰ شهریور بودم و گلستانه : من چون ازفرمانده گازانبری آمدند و تیراندازی گفتند خبرداری که یک گروهان رفتیم میدان قیطریه دیدیم صحبت کردم و گفتم اندازهای تیپ ناراحت بودم که من را يا اصلا بچه ندارید پائین . گفتم دیشب پاسدار نیامده است عرصه به ما تنگ شده که شدیدی شروع شد که من گلستانه : بله ، دوتابچه بوده خسته است . سرباز اینجا فرستاده است در غیاب دادگاه : شاید این گزارش بهادری که از کلانتری رفتم بالای پشت بامسنگر من حاضرم زن و بچه ام و دارم گفت ببینید جناب سرهنگ من که نباید اینکار را میکرد، را میگذاشتند جلوی شما که برگشته بود گزارش دادکه گرفتم . بعد اینها باصطلاح خو را بکشم که راحت شاهد: پس درست میگویم لباسم هم خونی است،چون از نبودن من سوء استفاده ، نه اینکه آنها را گلستانه: بله ، من عرض جرات نداشتیم جلو یفرمانده کردند و شیخ الاسلامی ،این بعد بیایم مردم را بکشم. میکنم ، گفتم من دوتا بچه گروهان را فرستاد بیرون و خود اظهار نظر کنیم ،گفتم من باز این قرآن را گواه می فورا از اینجا برو لباست گیرم که ساعت ۱۰ را عوض کن، اصلا از او میخواستم بخوابم ، بمن گفتند نپرسیدم لباست چرا خونی است یک و احد ه وز نیامده است گفتم کدام واحد . گفتندو احد دادگاه : خیلی خوب ، حالا اجازه بدهید ایشان شهرستانی . گفتم کجا رفته بپرسید مثل سایر مومنین به انقلاب، دادگاه : این نشان افتخاری نکرده ام و دستور هم نه شفهی مردم میپیر سته ر ترک نه کتبی نداده ام ، فقط شما خدمت میکرده و در آنجا اینجا من را مسئول به فرمانده خدمت نمیکرده ولی شما بس از تشبد همان لباستان ، همان لباس پس فرماندا. کاردی جوری بوده است که نظامی کجاست ؟ فرمانده تیپ مقابله مردم بوده است،شما باید اقلا ترک خدمت میکردید گلستانه :ما فقط میتوانستیم جلو را بگیریم ، مهار کنیم ، دادگاه : چرا ؟ جلوی مردم به گـردان سرهنگ ۲ پیاده ستاد هـادي که بروند بودن می کنید، گلستانه نشان درجه ۲خدمت. گلستانه :عرض میکنم حضرت اریسی کجاست ؟ آقای رئیس دادگاه ، از یک نظامی که الان در اینجاست کجاست؟فرمانده لشکر کجاست؟ افسر و درجه دار اگر قرار باشد کسی سئول از ده سال خدمت نشان بس باشد یا کسی که میزند مسئول است یا کسی که دستور می دهد. چون ببینیداین رانندگان را مهار کنید ؟ انقلاب شم همه هم همان کار تقاضای عفو را می کنند. گلستانه : جلوی سرباز را دادگاه : همه مسئولند هم بگیریم ، جلوی تصادم رابگیریم کسی که میزند هم کسی فرمان میدهد. هیچ خبری نیست خدمت درجه یک پس از بیست سال درجه ۲ میگیرد ، سرپوشی شدند برای میگیرد، حالا این میخواهد کرده باشد، میخواهد کارد شهربانی ، یعنی اینها تیراندازی را بقدری ادامـه این جمله را اینطور گفتم هم آمدم به فرماندار و زنم را میکشم و خودم دادند که گارد شهربانی از شب نظامی شفاعت کردم.فرماندار را میکشم تا راحت بشوم دادگاه خوب حالایک شما چه زیر سایه رگبار اینها حمله را آغاز کردند گلستانه : در زمانی که من بودم ، تیراندازی نبود، پس از سی سال درجه را فرمانده گردان دستور دادصد ما با مردم برخو ردکرده ایم ما نفر را بکشید . شما هم زیرش عین گزارش را دادیم بالا. را امضاء میکردید ؟ دادگاه : شما گلستانه : خدا را گواه اعتراض نکردید که چرا میگیرم ، از پائین هرگزارشی بهادی مردم را کشته است؟ میدادند ـ اگر کسی نظامی گلستانه : من که گزارش باشد میداند – نقط زیرش نخوانده بودم مینوشتیم گزارش شود .چون دادگاه : اینکه نمیشود فردا ضد اطلاعات میگفت نامه مرتب بگوئید نخوانده ام گفتند نمیدانیم . من هر چه را دستکاری کرده اید . هرچه گلستانه : من خدا را خواستم با بی سیم با این آنجا مینوشتند ما هم می شاهد میگیرم که همیشه به واحد تماس بگیرم نتوانستم سربازان میگفتم به مردم خوب خدمت کرده باشد میخواهد بد ، این یک روال کلی ارتش است تمام بلا استثناء نشان خدمت درجه ۳ دارد بیست سال خدمت نشان درجه از ده سال خدمت گلستانه : الان من با ۲۱ سال ۲۲ سال سابقه دارم سربزی در دهات بزرگ میشده و يك عكس شاه را در اتاقش نصب میکرده خودش هم یکپا که که اتفاقی بوجود نیاید همین دلیل بود که مردم را از کلانتری ها آزاد میکردم ،شاهد عینی هم دارم . درضمن در اهر جایی که دولت انقلاب بگوید بروم در مزرعه کارکنم ، بنفع اسلام : حضرت آقای ریاست دادگاه من دوتا بچه ۱۳ ساله و ساله دارم من از دادگاه ما بعد از آتش گرفتن چون بانک آمدیم است برود صبح شاهد : شما را نمیدانم، بهرحال بانک در حدود 4 میسر . خت این مدت تیراندازی بطور مداوم نو شتیم رد شود با ۲ دارد و سی سال خدمت درجه ا دارد ، بپرسید از این نظامی که در این دادگا محضور دارد یا تلفن کنید ستاد ارتش و بگوئید همچنین مطلبی می گویند ؟ نظامی گفت تو حالا برو سئوال دیگر گفتم پس خواهش می موقعی از پادگان حرکت کردید ؟ ایشان را که آدم محترمی ایشان را بفرست گلستانه : چه وقت ؟ سئو الش را بکند و بعد بخدا قسم دادگاه : روز۱۷شهریور شاهد : از ۹ ایشان بمن گفت بیا برویم چه ساعتی از پادگان حرکت شهریور جلوی بیمارستان کردید ؟ میهمان من باش و من گفتم چون نظامی هستم نمیتوانم گلستانه: گفتم که گروهان که آمد بیرون من پشت سرش بیایم و بایشان گفتم من به سربازان میگویم ادامه داشت و من ديدم به فاصله یک نا که گارد شهربانی یک نفررا تیراندازی نکنندو به هیچکس دقیقه رفتم دفتر و صحبت دم کوچه کشت کردم تیراندازی نکردند . مـن دادگاه : چهار ساعت هرگز نگفتم که به تاب کسی دادگاه : چه ساعتیبود؟ تیراندازی بود شاهد : بیشتر ساعت و در مطلقا بیست ی مجری برده خودش هم مقصر بوده ، بهمین دلیل که سرباز وقتی می آید در عملیات درخواست عفو میکنم،همانطور هوائی تیراندازی میکرده ،کسی که رهبر انقلاب ایران عنو اعطا نمیدانسته است ، یکی هم بود شاهد : من خودم ۱۹سال فرمودند،یک درجهاش : را هم کم وقتی میگفتندتیراندازی نکن، شامل حال من کنند، و من را در شهربانی خدمت کرده ام هیچ مخصوصا میگفت بمن حمله آزمایش بکنند و این شانس را چنین چیزی نیست چرا بمن کردند و زمینی تیراندازی میکرد. نشان خدمت ندادند ؟ چرا یکبار دیگر هم بمن بدهند، چون من نمدستور تیراندازی به همیشه بازداشت بودم ، چـرا مندر پرونده ام هست بعلت عدم کسی داده ام نمخودم تیراندازی همیشه زندان بودم؟این رابشما صلاحيتم من را فرستادند به کرده ام بهمین جهت هم من بگویم همیشه یک فرمانده یک لشکر ، من اگر اینجا خانه هیچوقت کمرنمیگرفتم . دو تا درجه پائین تر از بالاترشحتما نداشتم من را از خانه سازمانی نامه هم از تیپ داشتم که افسران باید دستور بگیرد و این آقا بیرونم میکردند، من را به باید همیشه اسلحه داشته باشند عنوان عدم صلاحیت از گارد که میگوید آنها خودشان و مرتب همراهشان باشد و این شاهنشاهی بیرون کردند. اینکار را کرده اند و میگویند نامه را نیز بخاطر شخص من اینها خبر ندارند ، آنها همیشه دادگاه : این آقایانی که نوشته اند ، من هیچ موقع اینجانشستهاندبرای اینکه روشن چون اگر مینو استم گلستانه : از ۲ لزومی نداشتم همیشه با دادگاه : از چه موقع آنها صحبت و سخنرا چه موقع ؟ شاهد : از ساعت۱ این آتش سوزی شروع شد و گلستانه : از ساعت ۳یا تا ٤ یا ٥ بعد از ظهـر فقط خیابانها را شلوغ ادامه داشت که هرچه تلفن نکنید ، بگذارید کارها را از ۳٫۰ به بعد بود زدیم کسی برای خاموش مجرای سیاسی درست کنند. دادگاه : از ۳٫۵ به بعد کردن نیامد . آتش سوزی بهرحال من شفاعت این دو تا ساعت شما آنجابودید؟ بانک هر لحظه توسعه پیدا نفر را کردم دلم از این ایشان میگویند وقتی میکرد ، حتی خود من در میسوزد که من آمدم از آتش سوزی شروع شد بابی سیم کو چکترین عملیات را اسلحه نمیگرفتم، من امشب در گزارش میکردند ، من چه کار این محضردادگاه خیلی خدا را شوند من عرض میکنم که در کردم ،در کدام نقطه شهر شاهد گرفته ام چون واقعا آقای مقابل تقاضای عفو شما مارا نمیتوانندعفو کنند چون حد رئیس دادگاه منتقصیری ندارم، هستم ، دارم چکار میکنم اسلحه ام را برکردم ، اسحلهام منهمین چندروز گذشته یک خداست و پیغمبر و امام و یا را خالی کردم ، کوچکترین گوسفند نذر داشتم سربریدم ، جانشین امام ، نمیتوانیم عفو برنامه های ارتش وسیله بی شما من سرهنگ چون کسی در بکنیم، ،این چیزی است که باید حتما در مورد شما اجراشود، سیم گزارش میشود، چرا من منزل نبود وقتی پای گوسف نشان افتخار نگرفتیم ؟ را گرفتم من افسر ارتش رویم اگرایشان، کمال محبت و مهری نشان خوش خده جـدشان تیراندازی نکنید ر شدند در معرض آتش سوزی قرار فرماندار نظامی خواهش مامورین شما آنجا بودندو گرفتم یعنی سقف خرابشد کردم که اگر ممکن است تیراندازی میکردند و و افتادم توی آتش . منتهی ایشان و دوستشان را بفرستید هم اعتراف کردید به اینکه شانس آوردم که من روی بروند من با اینها آیا از همان میدان ارک رفتید شیروانی بودم و از روی با بی ادبی صحبت کردم ؟ به دارند مثل راکردم آنطرف که نبینم. بنابراین به عنوان سرکشی به مامورین یک شاهد عینی از ماجرای کشتار ۱۷ شهریور در محصـردادگاه انقلابی شهادت میدهد.سرهنگ گلستانه به اظهارات شاهد گوش میکند شیروانی سر خـوردم اینها گفتم الان اگر شما را واحدتان ، آن واحد شما دادگاه : شهود دیگرک دلم میسوزد که وقتی باکو سفند امیرالمومنین علیه السلام که تیراندازی ادامه داشت ببرند باغشاه ، حداقل یک و بعد رفتم خوابیدم کساعت بازرگانان که عده ای رازدند آنجا تیراندازی می- در دادگاه : این باور کردنی نسبت به ضارب خودش سفارش اینکار را میکنم . کسی بمن گارد شهربانی هم با استفاده هفته شما را نگه میدارند، کرد ، شما چه عکس العملی من حالا کاری ندارم ۱۲ شب سرهنگ شیخ الاسلامی است که آدم گزارشی را دادگاه : قاعده اش اینست شاهد : من امیر هستم ١٤ میکند که من اگر زنده بمانم اتهام کشتارېدهد ، سرباز های از فرصت داخل کوچه ها نشان دادید؟ اگر فرماندهای ولی یکی را تو یقلبش زدند مربرش را فرستاد دفتر من ، ولی کاری با شما نمیکنند. نخواند و همانطور زیرش که آنها را مواخذه کنید خودم بهتر است که عفو بکنم، من همه را بخط کنید ، شما سال خدمت شهربانی کرده ام و و مردم را زدند،بعد نداشتید چرا رفتید و چرا که ما او را بردیم بیمارستان درزد آمد گفت خبرداری که در این بنویسد برود بالا ولى من میروم و شفاعتتان ولی درعین حال چون حد اگر شما یک چنین فردی هیچ نشان و درجه ای ندارم. حرف سرباز صدری را نگیرید، شش پاسبان نیز به کوچه ما مخالفت نکردید ؟ را میکنم ، شاید بتوانم یک و دستمان تا اینجارفتتوی سه تا از سرباز هایت کم گفتهها تناقض آشکاری وجود بودید که توصیه میکردید من خودم موقعی که نشان هدخدا را ایشان من آنشبی کمرفتم تو یکلانتری هجوم آوردند و یک نفررا گلستانه : اولا تا ساعت ۷الی نفرتان را آزادکنم و بعدهم آنجا خون ، و دارد.. شده اند ، گفتم من خبرندارم، تیراندازی نکنید ،یک چنین نمیتواند عفو بکنند من اینرا صحبت کردم برای این بود درخواست میکردم برای گرفتند و بقصد کشت کنک واحد دیگری از صبحگشت ۷٫۰ بعد از ظهر هر دو بنابراین از بیرون رفتن این خودشان بیرون آمدند گلستانه : من هرچه میگویم خودم را ازمردم میدانستم. ازطرف ایشان جواب میدهمکه فردی بعد از اطلاع از انکه افسرانی که خوش خدمتی زدند ، که منهم از بالای بام دقیقه یک دقیقه یک نفررا واحد من خبر نداشتم ،میایم چون یک سیدی هستم ک تیراندازی کرده اند ، آنهارا میکردند شاهد : ولی من نگفتم من يكبار رفتم در شرکت نفت توجه داشته باشید. باصطلاح دستمال یک آجر زدم به کله یکی از روی این گزارشی که مطرح شما دادگاه : واحد دیگری میبردیم بیمارستان،ازمولوی مومن به قرآن هستم و هرچه تنبیه میکرد ، مواخـذه ما جسارت کردیدیا صحبت کردم،بمن گفتند برو داشتند ، آنجا رسم بود من پاسبانها، بعد هم هلیکوپتر از بوذرجمهری ، از تمام وقتی سه سرباز رفته میگویم حاضرم پشت قرآن میکرد . فحش دادید ؟ عرض کردم یک مطلب بیادم آمد در ویتنام آنها را بریز . بیرون و بکش . خودم میگویم اینها دستمالشان آمد ، حالا نمیدانم ایشان شما آمدید صحبت کردیـد وقتی که وینکنگ ها آنجا من رفتم آنبالا برای کارگران بنویسم آنجا بوده است گلستانه : اگر میخواندم بزرگ بودکه میتوانستندنشان اطلاع دارند یا نه که دادگاه : شما برای آن ۲۹ نفری که بعد از پالایشگاه صحبت کردم ، دلم بگیرند و ضمنا باين تيپ افراد مواخذه میکردم را گرفتند، کنیه افسرانشان و گلستانه : من این قرآن هلیکوپتر مرتب آن منطقه عملیات ۱۷ شهریور مطلع دستگیر کرده بودند و من . من از آن میخواهد در تلویزیون ازشان ژنرالهایشان را بردند،به اردوگاه نشان میدادند ایشان درست دادستان : میدانید که را قسم میخورم را تیرباران میکرد و دوستم هم جزو آنها شدید که در تهران مسده گروهان شما در شب اول ساعتی که این دسته پیش آنهایی را که میشد به خدمت استمداد کنم بیایند اینجا بمن میگویند چند نوع درجه در دادگاه : عجب هلیکوپتر بودیم همخودشان راخواسته زیادی کشته شده اند محرم در میدان بهارستان و بودیم و وقتی صحبتهای من بود من ميدان اعدامو شما را با دوستان مطرح مولوی گرفتم و خبر ندارم. خیابان ژاله و میدان ژاله کردم گفتند میخواسته اند شما را شستشوی مغزی بدهند و بعد هم من قسم خوردم که شما بمن گفتید میزده است گلستانه : بنابراین من در اینجا شده بودند و تفنگ برده بودند ، بوده ولی واحد شما هم اطراف یعنی تمام سرباز ها اوست معمولا برای فرمانده تیپگران آنجا پخش بودند ،باور تمام میشود . چون سال درجه ، به پیغمبر قسم اگر بخواهم کو چکترین دروغی ، ما که در رده پائین بگویم کستانه : ممکن است آنها برو گزارش بنویس تیمسار بدرهای برسد و آبرو بود ، هم ما را خواست ،گفت گلستانه : اصلا ، اصلا! بدست هم بوده ؟ دادستان : اگر اعضای محترم دادگاه اجازه بدهند شاهد دیگری هم هست که اظهارات ایشان هم دردادگاه مطرح بشود و حیثیت مارا نبرد. معاون من من فقط همین مسیر را آمدم واحد دژبان بوده اند ،ممکن دادگاه : شما همانجایی است تیپ دو بوده است پس چرا بیخودى عليه من که بانک آتش گرفته بود رفتید سرکشی به بانک شهادت میدهید ، واحد من فقط یک هم گزارشی نوشته و من اطمینان دارم این افسر پاک فهمیدند که روز ۱۷شهریور عده ای کشته شده اند آنوقت شما چطور نفهمیدید ؟ در گلستانه : وقتی من آمدم و مقدس است و هیچوقت بگیرند، گرفتند و آنهایی راکه ارتش و شهربانی داریم که کمک کنند کموتی بمن گفتند نمیشد ازبین بردند ، شماببینید بیاپادگان که تیمسار کمیسیون البته آنها را هم به همانمی من را میشود بخدمت بگیرید دارد بمعاونم گفتم بچمکینکند، دادند مرسوم هست باید بهمه و میدان شهباز در عملیات دادگاه : همه ایران و دنیا شرکت داشته یانمیشود ؟ منحرفم اینست که بگذار اینها اینجا باشند کاری بدهند ولی نمیدادند باز خوب اظهارات و ندارند، رفتم پیش معاون هیات اگر میشود ، بمن فرصت بدهید و بد میکردندو میدادند ،نشان سرباز صدری را در جلسه یک ، دو ، سه که ده سال به یا به رهبر انقلابیا پدرمجاهدین مدیره گفتم ببین اینها چه می – رسیدگی شنیدید . او ده سال باید میدادند ولی باز حضرت آیت الله طالقانی .ببینید گویند یک چیزی بهشان بگو ، مراحل بازپرسی اعتراف کرده اینها برادران ما هستند و همه همبهمهنمیدادند، حتی بعضیها اصلاح بشو هستیم یانیستیم، که در این عملیات شرکت ریختند من را بوسیدند ،یکبار یک شانس بمن داده شود ، اعتراض میکردند که چرا بما چون دوتابچه بی سرپرست دیگر رفتم جلوی دانشگاه ملی نمیدهید اما جوابی به آنها هامی آمدند، اسلحه ام را باز نمیدادند . نشان های دیگری میشوند، یافرض بفرمائیدخونی هم هست که آنها را بخاطر کردم یک چهارپایه گذاشتم رفتم ریخته شود. چیزی هم عابد خوش خدمتی میدادند گلستانه : من میخواهم جواب ایشان را بدهم ، لشکر گارد من ، بمن دستور داده اندکسی استدعا دارم بمن کمک کند اینطرف نیاید که همین آقای در تهران بود ، ایشان درست چنان کاری نمیکند ، و من این و ناراحت بودم و رفتـم من دستور تیراندازی نمیدهم کنید ، ایشان که اظهار مشخص است گلستانه : اجازه بدهید و اگر هم بدهم میگویمتری یکنند در آنجا تیراندازی گروهان بود من جواب ایشان را بدهم. مغزش بزنند ، توی قلبش بوده است . شما آنجا چه دادستان اجازه بدهید. بزنند نقشی داشتید من چیز که نبودم دادگاه : واحد شما داشته اید و با فرماندار دفترم خوابیدم ، نرفتم منزل. گزارشات را اصلا نمیخو اندم، همانطور نوشتم که بدهید به دادگاه : چرا ناراحت گلستانه: من قسم میخورم رفته باشد نظامی منطقه سرهنگ عطاء اله نوبخت برای سرکشی عملیات در منطقه حضور داشته اند بالا گفتم بچهها من از شما هستم، خواهش میکنم بچمهای کسی میشود ؟ اینجا دادگاه اسلامی است من از دادگاه بودید اگر اتفاقی نیافتـاده شیخ الاسلامی که رد کندبرود بود چرا ناراحت بودید ؟ به کارد که تکلیفش را روشن و با خود از عناصری که گلستانه : ما تا ساعت ۱ کنند و این افسر را ناراحت بعد از ظهر در سالن ناهار منطقه بطرف مردم خوری غذا میخوردیم تبراندازی میکرده اند و چون گردان من نکنند اصلا نبود بیرون میکند، آمدگفت بیاوسط ،ما تك صحبت کردند و مطالب کاری نداریم گلستانه : نه خدمت سنین هست یا نیست ؟ یعنی نوشته ۲۰ سال خدمت . من دستور زدن نداده بودند رابدهم جنوب شهر خرج آنها بكنم، یکبار دیگر این شانس را کافیست که از ۲ بعدازظهر زن و دوبچهام را می تا ۷ شب کار کشم گلستانه : ن چنین خود را کرده باشد شاهد : زمانی که آقای حرفی نزدمام ، اصلا علت دادگاه : (خطاب به شاهد) گلستانه : نخیر ،ماساعت بهادری ما را بازداشت کرده آمدن من به آنجا چه بود شما حاضرید قسم بخورید 6 برگشتیم ، یک و احددیگر بودند ایشان (اشاره بـه که شما آنراتعبیر به شست و که ایشان بوده اند ؟ تا شب ماند . گردان ۱۳۸ چون مابرای یک رژیمی کار گلستانه) حدود ساعت در۹ شوی مغزی کردید 16 سال زندان شاهد : بله . موجب کشتارشده اندمواجه میفرمایند ، نشان سنین خدمتی فرخزاد که پشت رادیو صحبت میکردیم که درست مثل اسب الی ۱۰ بود که آمدند سوگند به سرشاه دادگاه : ایشان میگویند دادگاه : شما از ظهر تا نرفته بود، خبری از اوضاع شده اید و آنها را از این است که ممکن است درشکه ازصبح میرفتیم سرباز فرمانداری نظامی، یکمقدار دادستان : حالا به آن از هرا تا ه آنجاتیراندازی 5 بعد از ظهر را اعتراف بنابراین من نه از رفتن این نداشتم عمل باز نداشته ایدو تحریک ترکی یعنی هرده هزار تا هزارتا من اسلحه ام را بازکردم رفتم خانه و ساعت ۷و ۸ شب می آخرسرهم آن شده ، شما ساعت ۳٫۰ دارید ، ایشان هم می گوین واحد اطلاع داشتم ، نه ایـن دادگاه : مگر حتما باید کرده اید با توجه به اینکه میان آنها. یکی ندهند ، یکی باشد احیت آمدیم بیرون، بنابراین نمیتوانیم جمله ای راکه گفتهاید مسن گفتند شماها باید بروید واحد زیر نظر من بوده و رفته اید آنجا ، قبول دارید از ۲ تا ۵ مرتب هر دوسه گردان بیرون میرفت ، با ستوان محمد رضا عسگری پرونده ای مثلا گروهانی داشته دادگاه : بشما دستور مقصر باشیم و من فکر میکنم باغشاه حاضرم زن و بچه ام را که قبلا آنجا تیراندازی دقیقه کشته و زخمی می- خدا را کو ام میگیرم این گزارش رادیو یا بیسیم هم میشد فرمانده یگان شما و سرباز باشد، عملیات جنگی داشته باشد داده بودند که اگر آمدند چنانچه بعدازاین بدنیاباشم تمام گلستانه : من گفتم بروید را نگاه نکردم و بعد دوتا از هم توی خیابان میشده ،اما شما آنجادرمقابل آورند ، ما نمیخواهيـم بکشم و از اوضاع مطلع شد ،صدای وظیفه صدری و گروهبان و ندهند اما ببینند این نشان هو ایدی که بیش از خرج مختصر اینطرف آنها را بزنید ؟ باغشاه ؟ این سربازها که برگشتند الان واحد تیرانداز خودتان چه بگوئیم که تمام ٢٤ ساعت را این مورد تیراندازی تمام تهران را فرا بکشم در ابو طالب جو اهری، گرو هبان خودم وزن و بچهام باشد تمام آنموقع شاهد : گفتید که م عکس العملی نشان دادید ؟ شما بودید ، . هم ممکن است باشند همانقدر میگوئید، ایشان درمورد کبیری در این عملیات قتل گرفته بود جمله که شما گفته اند وقتی رفتم اینها را ملاقات گلستانه : واحد مننبود. کافی است کشتار شرکت داشته اند، گلستانه : اجازه بفرمائید امشب شما را میبریم یک هفته نگه باغشاه دادگاه : شما این اعتراف گلستانه چقدر به آنها محبت ، صدای تیراندازی عرضی میداریم ، این هفته خیلی را دارید که واحد شما را سمتا واحد در آن منطقه البته میآمد ولی مـن گلستانه : من قسم می بهادری فرستاده است بود که یکی واحد سرهنگ خورم که گفتم زن و بچه و خطرناک است من تصميم فرداشب در روزنامه خودم را میکشم تا راحت دارم دوتا بچه ها را اول گلستانه : دو واحددیگر شیرزادی بود هم بوده است . دادگاه: بسیار خوب شوم و نروم در خیابانیا بکشم بعد زنم را میکشم و بعد می آیم دادگاه : بسیار خوب اما همانقدر که واحد شما هم شما را پیدا نکردم و که دیگر توی فرمانداری نظامی چیزی برایم فرقی نداشته بود کافیست دادگاه : شما به سرشاه واحد شما هم آنجا بوده گلستانه : شاید آنها تیراندازی میکردند باشد و بعد هرچه جلوی قسم خوردید یا نخوردید ؟ تیراندازی میکرده اند گلستانه : واحدهای دیگر چشمم باشد میکشم و قبل این جمله ایست که شماقبلا از این هم گفته بودید به گفتید دادگاه : بله شاید سم هم بودند سربازان دستور تیراندازی تیراندازی میکرده اند دادستان : بسیار خوب، گلستانه : من فقط برای گزارش مورخ ٥٧١٦٫۱۸ ستوان ابو الفضل دلاوریو آتش نشانی رفته بودم و شاهد : شما گفتید به سر یک تیر هوائی هم شلیک ستوان شرفیانی فرماندهان قسم میخورند : حضرت آقا خودش را نه ؟ بمن رحم کنید. مندر مدت چقدر آنها رانو ازش سرباز ها کردم بمن گفتند چرا جناب سرهنگ شما دنبال ما نیامدید ؟ گفتم والله من دادگاه : راجع به دستور یانه ؟بدون استثنا به تمام لشکر آنموقع تهران آرام بود ، کسی تیراندازی نمیکرد. دادگاه : این آقای شریف میکرد میفرست.د. امامی پسر شمس العلمابوده ۲۲ سال خدمتم هنوز نمسیکار و بصرف اینکه من پدرم سید کشیده ام ، نه مشروب خورده ام است فلان، اینهارا میدانید که مطرح نبوده شریف امامی که قانسور گلستانه : نخیر ، ابدا فرمانداری نظامی را تصویب سرهنگ نوبخت يك نوشته بمن است سر سال که میشد، پرسشنامه راجع به فره اندهی عملیات و صدور دستورات چه نظری دارید ؟ خواندم که چه اتفاقی افتاده گلستانه : من مطلقا توقیف مردم مطلبی دارید که دستوری در شب اول محرم دادگاه : تیراندازی بدون برای تیراندازی نداده ام کشتار ؟ همانطور که در بازجوئی گلستانه: تیراندازی ممکن هم عرض کردم ، من خودم بود هوایی باشد کلانتری بهارستان بودم دادگاه : عده ای از دیدم صدای الله اکبرمی آید، برده دستور دادید مردم را توقیف کنند ؟ و نهزنا کردمام آدمپاکی هستم، بیرون دوستا از سرباز ها رفتهاند. بعد بدون اینکه بمن اطلاع بدهند ، سرهنگ شیخ الاسلامی به کمیته فرمانده لشگر گفته بود و کمیته دستور دادمبود این سربازان را ١٦ سال زندان داد. زیردستانم این مطلب راقبول دارند و دیده اند که من نماز میخوانمبنابراین من فردی هستم کرد ، او هم در مجلس که متعلق بهمین ملت هستم، اگر فردی پازیر دست من خطائی کرد، منکه گناهی نکرده ام و من که شخصا کسی رانکشته ام و اظهار تاسف کرد . خود دادگاه : طبق این گزارش شریف امامی از این کشتار نوشته شده شما دستوردادها بد. ۱۷ شهریور اظهار تاسفر گلستانه : سرهنك نوبخت داد نوشته بمن ه من دادم دست تاثر کرد ، پس تنها کاری که کردم این بود کشته شدند، فرزندان مردم در نمیدهم ولی وقتی هم بدهم، اصلا میگویم توی قلبش بزنند با کردند که الان آزادند ، اگر شما درست دستور نداده ام بنابراین از نخوردم بعنوان شاهد آنها را بیاورید خودشان میگویندکه من چقدر ما کار های است که ممکن است متاسف دادگاه استدعای عفو دارم توی مغزش بزنند دادگاه : آیا قسم می اعليحضرت قسم و آن نکرده ام ضمنا اشاره بـ و افسران گروهان بهرام آنها محبت کرده ام بیسیم خورید ؟ شاهد : بله قسم میخورم عصر مثلا فلان افسر اعزام شد سرگردی که مربوط به خود هلیکوپتر شدکه من درتمام گردان شما دلالت ايـن منطقه فرمانداری نظام مدتی که آنجا بودم هلیکوپتر دارد که ۱۷شهریوردر که جز این هیچ چیز دیگر بود، وقتی توی اتاقش رفتم یدم عمليات منطقه سبلان شمالی نباشد دستش را بلند کرد و عکس دادگاه : بسیار خوب شرکت کرده اند شما در مورد تیراندازی گزارش رسمی دادگاه : خوب، اجازه پشتش بود که خود بدهید اگر ایشان میخواهند گلستانه : خوب سرگرد سربازان و لباس خونی دفاعی بکنند ، بکنند اینکار را کرده ، من که گلستانه : من در آنجا نکردم . هیچکاره بودم، آمدم بروم شاهد : شما آنوقت شما نفهمیدید،ساعت کلانتری بهارستان را در میدان ژاله چقدرکشته بستم که کسی بــــــه کلانتری شده بود ؟ هجوم نیاورد و بوسیله رکرد فعال گلستانه : من اصلا در تاکید هم کردم کسه خودمان را خودمان گزارش باشید ، ولی درعین حال در ضمنا شما میتوانید از راننده کسی حق تیراندازی ندارد، کلانتری ۱۳ روز ۱۷ دادگاه : ساعت ۱۲٫۳۰دقیقه کنیم ، فرمانده مان نیز خودش انجام وظیفه سرپیچی نکردید. ر بیسیمچی منسئوال کنید که چرا ، چون برای اینکه شهریور نبودم ، دو بعداز گزارش داده اند که این گروهان گزارش میکند. می نویسیم که گلستانه : اجازه بدهید ، دراین مدت حتی یک کلولههم ظهر من از پادگان رفتم واحدهایمان در تهران بودند رفته طرف سبلان و شما هم آنشبی که رفتم برای شلیک نکرده ام . منبازاستدعای ، و به کلانتری در این باعتراف خودتان تا ۲ بعد از اگر کسی تیراندازی می جناب سرهنك نوبخت هم آن کارگران صحبت کردم برای عفو دارم، دوتا برادرم جوان ظهر در پادگان بودید چطور نرفتم ، رفتم نزدیک کلانتری کرد، سربازهای خودمان را نوشته را داد بدست ما ، چون اینکه دلم گواه بود مرگ شده اند که عکسشان را این گزارشاتائید میشود شما دیدم کلانتری قرق است اطلاع باشید در منطقه فرمانداری نظامی کر میزد ، وقتی تلفن کردم خدا را گواه میگیرم اگر درجیب دارم، یک مادر پیر سرباز که شما از اوسئوال و به رده بالا گزارش کرده اند با علم باینکه شما در پادگان ترسیدم و برگشتم پیش به منزل سرهنگ نوبخت بانظر ایشان است . تلویزیون را بیاورید و دارم ، به مادر پیرم رحم کنید کردید که چرا لباستخونی سه نفر از رهبران تظاهـر بوده ایدو اینها تحت فرماندهی واحدم ساعت ۱۰٫۵ شب بود آمد، آخرین دفاع را بمردم نشان بدهید چون واقعا مرگ سه فرزند است ، اینها را هم منکر کنندگان را کشته اند و عدهای شما بوده اند و ۱۲٫۳۰ اینها از دادگاه : روز۱۷شهریور دادگاه : محاکمه شما تمام راه افتاد گفت برویم ببینیم نوی همان کلانتری ها چقدر برای او مشکل است تو ، دیدم شلوغ است،رفتم شما هم قسم خوردید راهم مجروح کرده اند پادگان بیرون رفته اند ؟ ا ساعت ۱ و ۲ بعد ازظهر چه خبر است ، ما راه افتادم شد اگر به عنوان آخرین دفاع مردم زن و بچه را از این دادگاه : راجع باين کشته ببینم چه خبر است گلستانه : عرض میکنم ، ضمنا سه نفر از سربازان گلستانه : من همیشه قسم گلستانه : عرض میکنم،اینها مردم در محاصره بودند و تهران امن بود و مطالبی دارید، بفرمائید. فرمانداران نظامی خواهش هائیکه شده اینها مادرنداشتند، دادگاه : آقا کسی که و حتی تلفن کردم بخدا و قرآن میخورم، گفتم منزل بكان شما گم شده یا کشته درست است که در گزارش آنجا نزدیک به کلانتری۱۳ صدایی از آن درنمی آمد فرمانده هسننمیتو اندبگوید از بسکه خسته شده ام اینکار رهنگ نوبخت ، سرهنگ شده ، در خصوص ابن است، شما چطور بی اطلاع دور زدیم دیدیم بازهمخبری دادگاه انقلاب اسلامی ، نوبخت بمن گفت که دوتا گزارش رسمی و را میکنم من هیچکاره بودم این کشتار رسیدیم میدان ژاله عنوان آخرین دفع حضورتان اینها را باغشاه ، پس بیش رئیس دادگاه واردشورمیشود ا هستید ؟ میکردم که این زن این بچه گلستانه : دادرسان محترم پدر نداشتند و نوشته اند را بگذارید برود نفرسنید گلستانه : من نکشته ام . ه دادگاه : اینکه نمیشو دشما بودید ؟ نیست ( سرهنگ گلستانه: 9 · – ( ● • ” ● 6 . . گلستانه : نه ، نه من شاه قسم کنم . من گفتم کشور مایک راه حل سیاسی دارد بردید ؟ انشاء الله درست میشود 6 . . ” گذشته بود . 9 در و بین اعدام و چهارر مولوی دادگاه : شما چه ساعتی خیابان مولوی ، يعنـي ۳ . • ( 9 . . ۱۷ * . 6 314 . . . : . • • بگوئید من از همه چیز بی شما شخصا گزارش کرده اید که مردم بدانند زیاد هستندو بروند صدبار هم گفتم تیر۔ اندازی نکنند • • . . . 4 9 . ( O ” • 6 . . . 9 . . – – • ” · > . 9 34 9 یکشنبه ٢٦ فروردین ماه ۱۳۰۸- شماره ۱۰۸۳۰ . . ۵ . بمن بدهید که من اینکار رابکنم و ببینید که اینکار را میکنمها · ●

برگه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8

حمایت شما از روزنامه‌های ایرانی ضمن دسترسی به نسخه‌ی کامل نشریات، ضامن بقا و تداوم تلاش ماست.
Become a patron at Patreon!